سفارش تبلیغ
صبا ویژن

62) سوره رحمن (55) آیه 29 یَسْئَلُهُ مَنْ فِی السَّماواتِ

بسم الله الرحمن الرحیم

62) سوره رحمن (55) آیه 29        یَسْئَلُهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فی‏ شَأْن‏

ترجمه

هرکس در آسمان‌ها و زمین، از او سوال و درخواست می‌کند؛ هر روز او در کاری است.

حدیث

1) أَخْبَرَنَا جَمَاعَةٌ، عَنْ أَبِی الْمُفَضَّلِ، قَالَ: حَدَّثَنَا الْفَضْلُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ الْمُسَیَّبِ أَبُو مُحَمَّدٍ الْبَیْهَقِیُّ الشَّعْرَانِیُّ بِجُرْجَانَ، قَالَ: حَدَّثَنَا هَارُونُ بْنُ عَمْرِو بْنِ عَبْدِ الْعَزِیزِ بْنِ مُحَمَّدٍ أَبُو مُوسَى الْمُجَاشِعِیُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ (عَلَیْهِمَا السَّلَامُ)، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبِی أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (عَلَیْهِ السَّلَامُ). قَالَ الْمُجَاشِعِیُّ: وَ حَدَّثَنَاهُ الرِّضَا عَلِیُّ بْنُ مُوسَى (عَلَیْهِ السَّلَامُ)، عَنْ أَبِیهِ مُوسَى، عَنْ أَبِیهِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ آبَائِهِ، عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ (عَلَیْهِمُ السَّلَامُ)، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ):

قَالَ (تَبَارَکَ وَ تَعَالَى): «کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ» فَإِنَّ مِنْ شَأْنِهِ أَنْ یَغْفِرَ ذَنْباً، وَ یُفَرِّجَ کَرْباً، وَ یَرْفَعَ قَوْماً وَ یَضَعَ آخَرِینَ.[1]

الأمالی (للطوسی)، ص522

پیامبر اکرم ص فرمود: خداوند می‌فرماید: «هر روز او در شأن [کار]ی است»؛ از شأن او این است که گناهی را ببخشد، گشایشی برای سختی‌ای قرار دهد، گروهی را بالا ببرد و گروه دیگری را پایین آورد.

2) عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ النَّضْرِ وَ غَیْرِهِ عَمَّنْ ذَکَرَهُ عَنْ عَمْرِو بْنِ ثَابِتٍ عَنْ رَجُلٍ سَمَّاهُ عَنْ أَبِی إِسْحَاقَ السَّبِیعِیِّ عَنِ الْحَارِثِ الْأَعْوَرِ قَالَ: خَطَبَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع خُطْبَةً بَعْدَ الْعَصْرِ فَعَجِبَ النَّاسُ مِنْ حُسْنِ صِفَتِهِ وَ مَا ذَکَرَهُ مِنْ تَعْظِیمِ اللَّهِ جَلَّ جَلَالُهُ قَالَ أَبُو إِسْحَاقَ فَقُلْتُ لِلْحَارِثِ أَ وَ مَا حَفِظْتَهَا قَالَ قَدْ کَتَبْتُهَا فَأَمْلَاهَا عَلَیْنَا مِنْ کِتَابِهِ:

الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَا یَمُوتُ وَ لَا تَنْقَضِی عَجَائِبُهُ لِأَنَّهُ کُلَّ یَوْمٍ فِی شَأْنٍ مِنْ إِحْدَاثِ بَدِیعٍ لَمْ یَکُن‏ ...

اصول کافی، ج‏1، ص141

امیرالمومنین ع در ابتدای یکی از خطبه‌های غراء خود فرمودند:

سپاس و ستایش خدایی را که نمی‌میرد و عجایبش پایانی ندارد، زیرا که او هر روز در کاری است: ایجاد چیزهای نویی که قبلا نبوده است...

3) رُوِیَ عَنِ الْفَرَزْدَقِ الشَّاعِرِ أَنَّهُ قَالَ: حَجَجْتُ بِأُمِّی فِی سَنَةِ سِتِّینَ فَبَیْنَا أَنَا أَسُوقُ بَعِیرَهَا حِینَ دَخَلْتُ الْحَرَمَ إِذْ لَقِیتُ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ ع خَارِجاً مِنْ مَکَّةَ مَعَهُ أَسْیَافُهُ وَ تِرَاسُهُ ...

ثُمَّ قَالَ لِی أَخْبِرْنِی عَنِ النَّاسِ خَلْفَکَ

 فَقُلْتُ: الْخَبِیرَ سَأَلْتَ، قُلُوبُ النَّاسِ مَعَکَ وَ أَسْیَافُهُمْ عَلَیْکَ وَ الْقَضَاءُ یَنْزِلُ مِنَ السَّمَاءِ وَ اللَّهُ یَفْعَلُ ما یَشاءُ

فَقَالَ صَدَقْتَ لِلَّهِ الْأَمْرُ وَ کُلَّ یَوْمٍ رَبُّنَا هُوَ فِی شَأْنٍ إِنْ نَزَلَ الْقَضَاءُ بِمَا نُحِبُّ فَنَحْمَدُ اللَّهَ عَلَى نَعْمَائِهِ وَ هُوَ الْمُسْتَعَانُ عَلَى أَدَاءِ الشُّکْرِ وَ إِنْ حَالَ الْقَضَاءُ دُونَ الرَّجَاءِ فَلَمْ یَبْعُدْ مَنْ کَانَ الْحَقُّ نِیَّتَهُ وَ التَّقْوَى سَرِیرَتَه‏

الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد، ج‏2، ص67

امام حسین ع در مسیر مکه به کوفه فرزدق را در راه می‌بیند و از او می‌پرسد که مردم کوفه در چه وضعی بودند. او می‌گوید: از آدم بااطلاعی سوال کردی! قلبهای مردم با تو، و شمشیرهایشان بر توست؛ و قضاء از آسمان نازل می‌شود و خداوند هرآنچه بخواهد می‌کند.

حضرت فرمود:

راست گفتی! کار به دست خداست، و هر روز پروردگارمان در کاری است؛ اگر قضا مطابق آنچه دوست داشتیم نازل شد که خداوند را به خاطر نعمتهایش حمد می کنیم و او یاریگر ما در ادای شکر است؛ و اگر قضا برخلاف آن چیزی بود که امید داشتیم، پس، کسی که نیتش، حق، و باطنش، تقواست، بیراهه نرفته است.

4) مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ الطِّرَازِیُّ قَالَ عَنْ عَبْدِ الْبَاقِی بْنِ بزداد [یَزْدَادَ] أَیَّدَهُ اللَّهُ قَالَ أَخْبَرَنِی أَبُو عَبْدِ اللَّهِ مُحَمَّدُ بْنُ وَهْبَانَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْبَصْرِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو عَلِیٍّ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ جُمْهُورٍ قَالَ حَدَّثَنَا أَبِی عَنْ أَبِیهِ مُحَمَّدٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسَى عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع... خَرَّ سَاجِداً ... ثُمَّ سَمِعْتُهُ یَقُولُ

... أَنْ تُصَلِّیَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَیْتِهِ وَ أَنْ تَأْذَنَ لِفَرَجِ مَنْ بِفَرَجِهِ فَرَجُ أَوْلِیَائِکَ وَ أَصْفِیَائِکَ مِنْ خَلْقِکَ وَ بِهِ تُبِیدُ الظَّالِمِینَ وَ تُهْلِکُهُمْ عَجِّلْ ذَلِکَ یَا رَبَّ الْعَالَمِینَ ...

فَلَمَّا فَرَغَ رَفَعَ رَأْسَهُ قُلْتُ:

جُعِلْتُ فِدَاکَ سَمِعْتُکَ وَ أَنْتَ تَدْعُو بِفَرَجِ مَنْ بِفَرَجِهِ فَرَجُ أَصْفِیَاءِ اللَّهِ وَ أَوْلِیَائِهِ أَ وَ لَسْتَ أَنْتَ هُوَ؟

قَالَ لَا ذَاکَ قَائِمُ آلِ مُحَمَّدٍ ع.

قُلْتُ فَهَلْ لِخُرُوجِهِ عَلَامَةٌ

قَالَ نَعَمْ کُسُوفُ الشَّمْسِ عِنْدَ طُلُوعِهَا ثُلُثَیْ سَاعَةٍ مِنَ النَّهَارِ وَ خُسُوفُ الْقَمَرِ [فِی‏] ثَلَاثٍ وَ عِشْرِینَ وَ فِتْنَةٌ یُظِلُّ أَهْلَ مِصْرَ الْبَلَاءُ وَ قَطْعُ النِّیلِ اکْتَفِ بِمَا بَیَّنْتُ لَکَ وَ تَوَقَّعْ أَمْرَ صَاحِبِکَ لَیْلَکَ وَ نَهَارَکَ فَإِنَّ اللَّهَ کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ لَا یَشْغَلُهُ شَأْنٌ عَنْ شَأْنٍ ذَلِکَ اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِینَ وَ بِهِ تَحْصِینُ أَوْلِیَائِهِ وَ هُمْ لَهُ خَائِفُونَ.[2]

بحار الأنوار، ج‏95، ص158

حماد بن عثمان می‌گوید: در 21 رمضان بر امام صادق ع وارد شدم و ایشان مشغول نماز و دعایی بودند و در فرازی از آن دعا در سجده می‌گفتند:

خداوند از تو می‌خواهم ... که بر محمد و آل او درود فرستی و اذن به فرج و گشایش کار کسی دهی که گشایش کار او، گشایش کار اولیاء و برگزیدگانی در میان خلائق است و با او ظالمیان را به ذلت می‌کشانی و هلاک می‌سازی. ای پروردگار عوالم، در این کار تعجیل فرما...

وقتی سر از سجده برداشتند، به ایشان عرض کردم:

فدایت شوم. شنیدم که دعا برای فرج و گشایش کسی می‌کردی که گشایش کار برگزیدگان و اولیای خدا به گشایش کار اوست. آیا مگر چنین کسی خود شما نیستید؟

فرمود: خیر، او همان قائم آل محمد ع است.

عرض کردم: آیا خروج و قیام او علامتی دارد؟

فرمود: بله، کسوف خورشید در هنگام طلوعش به مدت دوسوم یک ساعت از روز [یا: وقتی به اندازه دوسوم یک ساعت از طلوع آفتاب گذشته باشد] و خسوف ماه در بیست و سوم، و فتنه‌ای که بلایش بر اهل مصر سایه می‌افکند و قطع شدن رود نیل؛ پس بدانچه برایت گفتم بسنده کن و شب و روزت منتظر کار صاحبت باش که همانا خداوند هر روزی در کاری است، هیچ کاری او را از کار دیگر باز ندارد، چنین است پروردگار عالمین، و حفاظت او اولیایش بر عهده اوست و آنها فقط از او بیمناک‌اند.[3]

تدبر

1) سوال به معنای ایراد و اشکال گرفتن از خدا جایی ندارد (انبیاء/23) پس سوال از خدا یا به معنای درخواست حاجت است، یا به معنای پرس و جو کردن. پس تعبیر «یسئله» چند معنا دارد که همگی صحیح‌اند (در جلسه 9 و جلسه 40 بیان شد که استعمال یک لفظ در بیش از یک معنا ممکن است):

الف) خود او را [به عنوان حاجت اصلی خود] درخواست می‌کنند؛ او را جستجو می‌کنند؛ نشان از او می‌پرسند.

ب) از او [حاجاتشان را] درخواست می‌کنند؛ پاسخ سوالاتشان را از او می‌خواهند.

بر اساس هریک از این دو معنا، جمله دوم (کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فی‏ شَأْن‏) معنای متفاوتی را القا می‌کند.

2) ‌بر اساس معنای «الف»، کل آیه شاید اشاره باشد به اینکه خداوند هرلحظه به گونه‌ای تجلی می‌کند ویا جلوه جدیدی ایجاد می‌کند (حدیث2) تا کسی که طالب اوست هرگونه به نحوی مشاهده جمال او کند.

به قول فروغی بسطامی:

با صد هزار جلوه برون آمدی که من                     با صد هزار دیده تماشا کنم تو را

http://ganjoor.net/forooghi/divan-forooghi/ghazalf/sh9/

یا این بیت منسوب به ملای رومی:

هر لحظه به شکلی بت عیار بر آمد؛ دل برد و نهان شد.

3) نه‌تنها ما انسان‌ها، بلکه هرکس در آسمانها و زمین است، به خدا مراجعه می‌کند. همه ما به سوی یک حقیقت رو می‌کنیم و یک حقیقت پاسخ همه ما را می‌دهد؛ البته به گونه‌های مختلف و چه بسا کاملا برعکس همدیگر (نه به شأن واحد). (حدیث 1)

4) هر یک از ما هم هربار که حاجتی به نزد خدا می‌بریم، به گونه‌ای متفاوت پاسخ می‌گیریم، نه به شأن واحد. وحدانیت خدا منافاتی با انجام کارهای گوناگون ندارد و کسی که این را بفهمد و رحیمیت خدا را هم باور داشته باشد، هرکاری که در نظام الهی رخ دهد راضی است (حدیث 3) (اتفاقا آیه بعد هم همین را می‌فرماید: پس کدام نعمت خدا را تکذیب می کنید؟)

5) این آیه از مستندات بحث «بداء» است (خصوصا با توضیح حدیث 2 و 4) «بداء» یعنی انسان‌ها (حتی اولیاءالله) بر اساس قوانین عالم (که بر اساس علم خداست) انتظار واقعیتی را دارند، اما واقعیت به گونه دیگری رخ می‌دهد؛ پس قوانین عالم دست خدا را نبسته است، و او هر لحظه در کاری است، و ممکن است مقدرات ما، که تاکنون به نحو خاصی پیش‌بینی می‌شد، عوض شود.

اگرچه اصل ظهور امام زمان ع بداءپذیر نیست؛ اما ظاهرا زمانش بداء‌پذیر است؛ لذا امام از طرفی علائمی را برای ظهور مطرح می‌کند، و از طرف دیگر، می‌فرماید هر صبح و شب منتظر ظهور باش (حدیث4).

6) اگر انسان توجه کند که خدا هر روز در کاری است، نه سختی‌ها او را ناامید می‌کند؛ و نه خوشحالی‌ها او را مغرور؛ هر لحظه ممکن است اوضاع عوض شود؛ پس فانی بودن همه چیر آشکار می‌گردد و هر لحظه و در هر کاری خدا در نظر می‌آید؛ و آنگاه انسان به چیزی غیر از خدا دل نمی‌بنند. شاید حدیث امام علی ع که فرمود «عَرَفْتُ اللَّهَ سُبْحَانَهُ بِفَسْخِ الْعَزَائِم‏» (نهج‌البلاغه، حکمت250) از همین باب باشد.

7) اگر انسان توجه کند که خدا هر روز در کاری است، اولا می‌فهمد که عاقبت به خیری مهم است نه وضعیت فعلی؛ و ثانیا دنیا هیچکس را - هرچند بسیار آدم بدی به نظر برسد - از خودش بالاتر نمی‌بیند، زیرا چه بسا وضع عوض شود.

مطلب زیر را در کانال نگذاشتم:

8) یکی از استدلال‌های فلسفی مشرکان (!) این است که نمی‌توان کارهای مختلف را به خدای واحد محض نسبت داد. آیه به آنها پاسخ می‌دهد: در هر لحظه در یک شأن بودن، منافاتی با وحدت محض ندارد؛ زیرا این تکثر به تکثر مخلوقات (من فی السموات و من فی الارض) و نسبت برقرار کردن آنها با او (یسئله) ‌برمی‌گردد، نه به تکثری در ذات خدا.[4]





[1] . این حدیث به طرق اهل سنت هم مکرر از قول ابی‌الدرداء نقل شده است مثلا در سنن ابن ماجه، ج1، ص134

[2] . متن کامل روایت و دعای مذکور که مرحوم مجلسی در قسمت دعاهای مختص روز 21 ماه مبارک رمضان آورده، چنین است:

دَخَلْتُ عَلَى أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع- لَیْلَةَ إِحْدَى وَ عِشْرِینَ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ فَقَالَ لِی یَا حَمَّادُ اغْتَسَلْتَ قُلْتُ نَعَمْ جُعِلْتُ فِدَاکَ فَدَعَا بِحَصِیرٍ ثُمَّ قَالَ إِلَى لِزْقِی فَصَلِّ فَلَمْ یَزَلْ یُصَلِّی وَ أَنَا أُصَلِّی إِلَى لِزْقِهِ حَتَّى فَرَغْنَا مِنْ جَمِیعِ صَلَاتِنَا ثُمَّ أَخَذَ یَدْعُو وَ أَنَا أُؤَمِّنُ عَلَى دُعَائِهِ إِلَى أَنِ اعْتَرَضَ الْفَجْرُ فَأَذَّنَ وَ أَقَامَ وَ دَعَا بَعْضَ غِلْمَانِهِ فَقُمْنَا خَلْفَهُ فَتَقَدَّمَ وَ صَلَّى بِنَا الْغَدَاةَ فَقَرَأَ بِفَاتِحَةِ الْکِتَابِ وَ إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ فِی الْأُولَى وَ فِی الرَّکْعَةِ الثَّانِیَةَ- بِفَاتِحَةِ الْکِتَابِ وَ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ فَلَمَّا فَرَغْنَا مِنَ التَّسْبِیحِ وَ التَّحْمِیدِ وَ التَّقْدِیسِ وَ الثَّنَاءِ عَلَى اللَّهِ تَعَالَى وَ الصَّلَاةِ عَلَى رَسُولِهِ ص وَ الدُّعَاءِ لِجَمِیعِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ وَ الْمُسْلِمِینَ وَ الْمُسْلِمَاتِ الْأَوَّلِینَ وَ الْآخِرِینَ خَرَّ سَاجِداً لَا أَسْمَعُ مِنْهُ إِلَّا النَّفَسَ سَاعَةً طَوِیلَةً ثُمَّ سَمِعْتُهُ یَقُولُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَ الْأَبْصَارِ- لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ خَالِقَ الْخَلْقِ بِلَا حَاجَةٍ فِیکَ إِلَیْهِمْ- لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ مُبْدِئَ الْخَلْقِ لَا یَنْقُصُ عَنْ مُلْکِکَ شَیْ‏ءٌ- لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ بَاعِثَ مَنْ فِی الْقُبُورِ- لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ مُدَبِّرَ الْأُمُورِ- لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ دَیَّانَ الدِّینِ وَ جَبَّارَ الْجَبَابِرَةِ- لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ مُجْرِیَ الْمَاءِ فِی الصَّخْرَةِ الصَّمَّاءِ- لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ مُجْرِیَ الْمَاءِ فِی النَّبَاتِ- لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ مُکَوِّنَ طَعْمِ الثِّمَارِ- لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ‏ مُحْصِیَ عَدَدِ الْقَطْرِ وَ مَا تَحْمِلُهُ السَّحَابُ- لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ مُحْصِیَ عَدَدِ مَا تَجْرِی بِهِ الرِّیَاحُ فِی الْهَوَاءِ- لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ مُحْصِی مَا فِی الْبِحَارِ مِنْ رَطْبٍ وَ یَابِسٍ- لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ مُحْصِیَ مَا یَدِبُّ فِی ظُلُمَاتِ الْبِحَارِ وَ فِی أَطْبَاقِ الثَّرَى أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذِی سَمَّیْتَ بِهِ نَفْسَکَ أَوِ اسْتَأْثَرْتَ بِهِ فِی عِلْمِ الْغَیْبِ عِنْدَکَ وَ أَسْأَلُکَ بِکُلِّ اسْمٍ سَمَّاکَ بِهِ أَحَدٌ مِنْ خَلْقِکَ مِنْ نَبِیٍّ أَوْ صِدِّیقٍ أَوْ شَهِیدٍ أَوْ أَحَدٍ مِنْ مَلَائِکَتِکَ وَ أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذِی إِذَا دُعِیتَ بِهِ أَجَبْتَ وَ إِذَا سُئِلْتَ بِهِ أَعْطَیْتَ وَ أَسْأَلُکَ بِحَقِّکَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَیْتِهِ صَلَوَاتُکَ عَلَیْهِمْ وَ بَرَکَاتُکَ وَ بِحَقِّهِمُ الَّذِی أَوْجَبْتَهُ عَلَى نَفْسِکَ وَ أَنَلْتَهُمْ بِهِ فَضْلَکَ أَنْ تُصَلِّیَ عَلَى مُحَمَّدٍ عَبْدِکَ وَ رَسُولِکَ الدَّاعِی إِلَیْکَ بِإِذْنِکَ وَ سِرَاجِکَ السَّاطِعِ بَیْنَ عِبَادِکَ فِی أَرْضِکَ وَ سَمَائِکَ وَ جَعَلْتَهُ رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ وَ نُوراً اسْتَضَاءَ بِهِ الْمُؤْمِنُونَ فَبَشِّرَنَا بِجَزِیلِ ثَوَابِکَ وَ أَنْذَرَنَا الْأَلِیمَ مِنْ عِقَابِکَ أَشْهَدُ أَنَّهُ قَدْ جاءَ بِالْحَقِّ وَ صَدَّقَ الْمُرْسَلِینَ وَ أَشْهَدُ أَنَّ الَّذِینَ کَذَّبُوهُ ذَائِقُو الْعَذَابِ الْأَلِیمِ أَسْأَلُکَ یَا اللَّهُ یَا اللَّهُ یَا اللَّهُ یَا رَبَّاهْ یَا رَبَّاهْ یَا رَبَّاهْ یَا سَیِّدِی یَا سَیِّدِی یَا سَیِّدِی یَا مَوْلَایَ یَا مَوْلَایَ یَا مَوْلَایَ أَسْأَلُکَ فِی هَذِهِ الْغَدَاةِ أَنْ تُصَلِّیَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْ تَجْعَلَنِی مِنْ أَوْفَرِ عِبَادِکَ وَ سَائِلِیکَ نَصِیباً وَ أَنْ تَمُنَّ عَلَیَّ بِفَکَاکِ رَقَبَتِی مِنَ النَّارِ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ وَ أَسْأَلُکَ بِجَمِیعِ مَا سَأَلْتُکَ وَ مَا لَمْ أَسْأَلْکَ مِنْ عَظِیمِ جَلَالِکَ مَا لَوْ عَلِمْتُهُ لَسَأَلْتُکَ بِهِ أَنْ تُصَلِّیَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَیْتِهِ وَ أَنْ تَأْذَنَ لِفَرَجِ مَنْ بِفَرَجِهِ فَرَجُ أَوْلِیَائِکَ وَ أَصْفِیَائِکَ مِنْ خَلْقِکَ وَ بِهِ تُبِیدُ الظَّالِمِینَ وَ تُهْلِکُهُمْ عَجِّلْ ذَلِکَ یَا رَبَّ الْعَالَمِینَ وَ أَعْطِنِی سُؤْلِی یَا ذَا الْجَلَالِ وَ الْإِکْرَامِ فِی جَمِیعِ مَا سَأَلْتُکَ لِعَاجِلِ الدُّنْیَا وَ آجِلِ الْآخِرَةِ یَا مَنْ هُوَ أَقْرَبُ إِلَیَّ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ أَقِلْنِی عَثْرَتِی وَ اقْلِبْنِی بِقَضَاءِ حَوَائِجِی یَا خَالِقِی وَ یَا رَازِقِی وَ یَا بَاعِثِی وَ یَا مُحْیِیَ عِظَامِی وَ هِیَ رَمِیمٌ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اسْتَجِبْ لِی دُعَائِی یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ فَلَمَّا فَرَغَ رَفَعَ رَأْسَهُ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ سَمِعْتُکَ وَ أَنْتَ تَدْعُو بِفَرَجِ مَنْ بِفَرَجِهِ فَرَجُ أَصْفِیَاءِ اللَّهِ وَ أَوْلِیَائِهِ أَ وَ لَسْتَ أَنْتَ هُوَ قَالَ لَا ذَاکَ قَائِمُ آلِ مُحَمَّدٍ ع- قُلْتُ فَهَلْ لِخُرُوجِهِ عَلَامَةٌ قَالَ نَعَمْ کُسُوفُ الشَّمْسِ عِنْدَ طُلُوعِهَا ثُلُثَیْ سَاعَةٍ مِنَ النَّهَارِ وَ خُسُوفُ الْقَمَرِ [فِی‏] ثَلَاثٍ وَ عِشْرِینَ وَ فِتْنَةٌ یُظِلُّ أَهْلَ مِصْرَ الْبَلَاءُ وَ قَطْعُ النِّیلِ اکْتَفِ بِمَا بَیَّنْتُ لَکَ وَ تَوَقَّعْ أَمْرَ صَاحِبِکَ لَیْلَکَ وَ نَهَارَکَ فَإِنَّ اللَّهَ کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ لَا یَشْغَلُهُ شَأْنٌ عَنْ شَأْنٍ ذَلِکَ اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِینَ وَ بِهِ تَحْصِینُ أَوْلِیَائِهِ وَ هُمْ لَهُ خَائِفُونَ.

[3] . این حدیث هم بسیار مرتبط است اما چون در کانال بنایم بر اختصار بود این را دیگر آنجا نگذاشتم

قَالَ أَخْبَرَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ عَبَّاسٍ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَى الْعَطَّارُ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ الْحِمْیَرِیِّ قَالَ حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ عَنْ نَصْرِ بْنِ مُزَاحِمٍ عَنْ أَبِی خَالِدٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ أُمِّهِمَا[3] فَاطِمَةَ بِنْتِ الْحَسَنِ ع عَنْ أَبِیهَا الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ ص قَالَ: کَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص یَدْعُو بِهَذَا الدُّعَاءِ بَیْنَ کُلِّ رَکْعَتَیْنِ مِنْ صَلَاةِ الزَّوَالِ الرَّکْعَتَانِ الْأَوَّلَتَانِ اللَّهُمَّ أَنْتَ أَکْرَمُ مَأْتِیٍّ وَ أَکْرَمُ مَزُورٍ ... یَا عَظِیمُ إِنَّهُ لَا یَغْفِرُ الْعَظِیمَ إِلَّا الْعَظِیمُ یَسْئَلُهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ یَا مَنْ هُوَ کُلَّ یَوْمٍ فِی شَأْنٍ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اجْعَلْ لِی فِی شَأْنِکَ شَأْنَ حَاجَتِی وَ حَاجَتِی هِیَ فَکَاکُ رَقَبَتِی مِنَ النَّارِ وَ الْأَمَانُ مِنْ سَخَطِکَ وَ الْفَوْزُ بِرِضْوَانِکَ وَ جَنَّتِکَ وَ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ امْنُنْ بِذَلِکَ عَلَیَّ وَ بِکُلِّ مَا فِیهِ صَلَاحِی‏...

فلاح السائل و نجاح المسائل، ص138

رسول اکرم ص بعد از هر دورکعت از نوافل نماز ظهر دعا می‌کرد؛ در فرازی از دعای بعد از دو رکعت اول ایشان آمده است:

 خداوندا! .... اى بزرگ، بى‏گمان گناه بزرگ را جز بزرگواری نمى‏آمرزد که تمام کسانى که در آسمانها و زمین هستند از او درخواست مى‏کنند، هر روزى او در کارى است؛ اى کسى که هر روز در کارى هستى، بر محمّد و آل محمّد درود فرست، و امر حاجت مرا از جمله امور خویش قرار ده، و حاجتم همان رهایى‏ام از آتش جهنّم، و ایمنى از ناخشنودى تو، و کامیابى به خشنودى و بهشتت مى‏باشد. بر محمّد و آل محمّد درود فرست، و به این امور و هر چیزى که صلاح من در آن است، بر من منّت گذار ...


[4] . بدین بیان، شاید این آیه ردی بر «قاعده الواحد» هم باشد. قاعده الواحد یک مشکل فلسفی مهم نیز دارد: می گویند خدا حیث واحد دارد و ... . سوال این است که آیا خود حیثیت‌ مقدم برخداست یا خداوند است که «حیثیت» را حیثیت کرده است: «کَیْفَ أَصِفُهُ بِحَیْثٍ وَ هُوَ الَّذِی حَیَّثَ الْحَیْثَ حَتَّى صَارَ حَیْثاً فَعُرِفَتِ الْحَیْثُ بِمَا حَیَّثَ لَنَا مِنَ الْحَیْث‏» (کافی1 /104) اگر حیثیت امری متاخر از خداست، پس نمی‌توان با حیثیت خدا را محدود کرد. پس تعبیر «حیثیت واحد دارد» از باب سلب تکثر در اوست، نه از باب توصیف حقیقی او؛ و لذا نمی‌توان بر آن نتیجه منطقی (لوازم حیثیت) را بار کرد. البته ظاهرا فلاسفه متاخر (به ویژه در حکمت متعالیه) متوجه این اشکال بوده‌اند و لذا بسیط بودن را در معنای عرفانی به کار گرفته‌اند (که همه حیثیات را در خود دارد) نه در معنای فلسفی (که فقط یک حیثیت دارد) و لذا با قبول «وجود منبسط» (اولین فیض الهی که حاوی همه متکثرات است) در واقع بین «کل یوم هو فی شأن» با آیه «و ما امرنا الا واحده» جمع کرده‌اند. خدا هر روز در شأنی است؛ اما نه به این معنا که این کارهای مختلف را در زمانها مختلف انجام دهد، بلکه کل کار او یکجا و فرازمان است؛ و عملا قاعده الواحد با کارکردهایی که در فلسفه مشاء داشت، از خاصیت افتاده است.

 


61) سوره أحقاف (46) آیه 13 إِنَّ الَّذینَ قالُوا رَبُّنَا ال

بسم الله الرحمن الرحیم

61) سوره أحقاف (46) آیه 13     إِنَّ الَّذینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُون‏

ترجمه

به‌یقین کسانی که گفتند پروردگار ما الله است سپس استقامت ورزیدند، نه ترسی بر آنان است و نه غمگین می‌شوند.

حدیث

1) حَدَّثَنَا أَبُو حَفْصٍ عَمْرُو بْنُ عَلِیٍّ الْفَلَّاسُ، حَدَّثَنَا أَبُو قُتَیْبَةَ سَلْمُ بْنُ قُتَیْبَةَ، حَدَّثَنَا سُهَیْلُ بْنُ أَبِی حَزْمٍ الْقُطَعِیُّ، حَدَّثَنَا ثَابِتٌ الْبُنَانِیُّ، عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ، أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَرَأَ: «إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا» قَالَ:

قَدْ قَالَ النَّاسُ [قد قالها ناسٌ] ثُمَّ کَفَرَ أَکْثَرُهُمْ فَمَنْ مَاتَ عَلَیْهَا فَهُوَ مِمَّنْ اسْتَقَامَ.

جامع ترمذی، ج2 ص832

انس بن مالک روایت می‌کند که پیامبر اکرم ص آیه «به‌یقین کسانی که گفتند پروردگار ما الله است سپس استقامت ورزیدند» را خواندند و فرمودند: مردم آن [ربنا الله] را گفتند اما اکثرشان کافر شدند؛ پس آن کسی که بر آن تا زمان مرگش باقی ماند، او از کسانی است که استقامت ورزیده است.

2) حَدَّثَنِی جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْأَحْمَسِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُخَوَّلٌ عَنْ أَبِی مَرْیَمَ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَانَ بْنَ تَغْلِبَ یَسْأَلُ جَعْفَرَ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَى إِنَّ الَّذِینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا قَالَ اسْتَقَامُوا عَلَى وَلَایَةِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع.[1]

تفسیر فرات کوفی، ص 382

ابان بن تغلب از امام باقر ع درباره سخن خدا که می‌فرماید: «به‌یقین کسانی که گفتند پروردگار ما الله است سپس استقامت ورزیدند» سوال می‌کند. امام می‌فرماید:

[مقصود کسانی است که] بر ولایت علی بن ابی‌طالب پایدار ماندند.

3) قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص أَیُّهَا النَّاسُ اسْتَقِیمُوا إِلَى رَبِّکُمْ کَمَا قَالَ اللَّهُ تَعَالَى «فَاسْتَقِیمُوا إِلَیْهِ وَ اسْتَغْفِرُوهُ» وَ قَالَ سُبْحَانَهُ «إِنَّ الَّذِینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا» أَیُّهَا النَّاسُ «وَ لا تَکُونُوا کَالَّتِی نَقَضَتْ غَزْلَها مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ أَنْکاثاً تَتَّخِذُونَ أَیْمانَکُمْ دَخَلًا بَیْنَکُمْ» وَ اعْلَمُوا أَنَّهُ مَنْ لَمْ یَکُنْ مُسْتَقِیماً فِی صِفَتِهِ لَمْ یَرْتَقِ مِنْ مَقَامٍ إِلَى غَیْرِهِ وَ لَمْ یَتَبَیَّنْ سُلُوکَهُ عَلَى صِحَّةٍ وَ لَمْ تَخْرُجُوا مِنْ عِزِّ التَّقْوَى إِلَى ذُلِّ الْمَعْصِیَةِ وَ لَا مِنْ أُنْسِ الطَّاعَةِ إِلَى وَحْشَةِ الْخَطِیئَةِ وَ لَا تُسِرُّوا لِإِخْوَانِکُمْ غِشّاً فَإِنَّ مَنْ أَسَرَّ لِأَخِیهِ غِشّاً أَظْهَرَهُ اللَّهُ عَلَى صَفَحَاتِ وَجْهِهِ وَ فَلَتَاتِ لِسَانِهِ فَأَوْرَثَهُ بِهِ الذُّلَّ فِی الدُّنْیَا وَ الْخِزْیَ وَ الْعَذَابَ وَ النَّدَامَةَ فِی الْآخِرَةِ فَأَصْبَحَ مِنَ الْخَاسِرِینَ أَعْمَالًا.

إرشاد القلوب إلى الصواب (للدیلمی)، ج‏1، ص84

پیامبر خدا ص فرمود:

 اى مردم! بشتابید بسوى پروردگارتان همان طورى که خداى تعالى فرموده: «به سوی او روی آورید و از او طلب آمرزش کنید» (فصلت/6) و فرموده است «به‌یقین کسانی که گفتند پروردگار ما الله است سپس استقامت ورزیدند». اى مردم! «و مانند آن [زنى‏] مباشید که رشته خود را پس از محکم بافتن، [یکى یکى‏] از هم مى‏گسست مباشید که سوگندهاى خود را میان خویش وسیله [فریب و] تقلب سازید» (نحل/92) و بدانید هر کس در آن صفتى که دارد استقامت نورزد، از آن جایگاهش با جایگاه دیگر ارتقا نمی‌یابد و شیوه زندگی‌اش به صحت و سلامت نخواهد رسید؛ و از عزت تقوی‌پیشگی به سوى ذلت گناه و نیز از انس طاعت‏ به سوى وحشت خطا روید؛ و با برادران دینى خود در خفا غش و نیرنگ نورزید که هرکس مخفیانه با برادر [دینی] خود غش کند خداوند [آثار] آن نیرنگ را در پهنای چهره‏اش و لغزش‏هاى زبانش آشکار سازد و ذلت در دنیا و خواری و عذاب و پشیمانی در آخرت را نصیبش سازد تا او در زمره زیان‌کارترین افراد قرار گیرد.


تدبر

1) تعبیر «قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا» بین تمام آنچه انسان از علم و عمل لازم دارد، جمع کرده: ابتدا نگاه توحیدی (علم) و سپس استقامت (که اوج عمل است)؛ و اینکه عمل مبتنی بر علم و در افق توحیدی باید باشد (فیض کاشانی، تفسیر صافی‏5/ 13)

2) با تعبیر «لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ» هرگونه وجود امر ناخوشایندِ «محتمل» یا «واقع‌شده» نفی شده است؛ زیرا خوف و ترس، مربوط به چیزی است که هنوز رخ نداده و انسان احتمال رخ دادنش را می‌دهد؛ و حزن و غم مربوط به چیزی است که رخ داده است و انسان را غمگین کرده است. (المیزان‏18/ 196) بر همین اساس، برخی گفته‌اند این آیه، شامل همه نگرانی‌های مربوط به گذشته (غم) و آینده (خوف) می‌شود. (مجلسی، مرآت العقول5/ 44)[2]

3) اگر این آیه (احقاف/13) را کنار آیه 69 سوره یونس بگذاریم، راه «اولیاءالله شدن» معلوم می‌شود:

گام اول: اذعان کنیم که پروردگار ما الله است؛ و

گام دوم: از این حرف کوتاه نیاییم!

موافقید از همین لحظه تصمیم بگیریم که جزء اولیاءالله شویم! هم دلچسب و هم خوشایند است: دیگر نه غمی می‌ماند و نه ترسی! نه از گذشته نه از آینده! به علاوه با فرشتگان هم رفیق می‌شویم (فصلت/31) آن‌وقت ان‌شاءالله امام زمان (عج) هم خواهد آمد.

 آیا کار دشواری است؟ توضیحش در بندهای بعدی.

4) گام اول: آیا باور داریم «رب» ما الله است؟ بسیاری از ما خدا را به خالقیت قبول داریم، اما به ربوبیت خیر؛ اگر هم ربوبیتش را قبول کنیم، او را «یگانه رب» نمی‌دانیم و در ربوبیت برایش شریک قرار می‌دهیم:

ربوبیت دو قسم است: تکوینی (که در جلسات 28 و 36 نکاتی گفته شد) و تشریعی.

توحید در ربوبیت تشریعی یعنی در مقام قانونگزاری، فقط به قانون الهی تن دهیم:

بسیاری اصلا قبول ندارند که قانون الهی مبنا باشد (اصل ربوبیت تشریعی)؛ خیلی‌ها هم این را قبول نمی‌کنند که قانون الهی فوق همه قوانین است و هر قانونی باید در راستای قانون الهی باشد (توحید در ربوبیت تشریعی).

ما چطور؟

توضیح بیشتر درباره توحید ربوبی، در لینک زیر، مقاله 8    http://halgheh.com/index.asp?page=content/articles.asp

5) ادامه گام اول: فرمود: «قالوا» و نفرمود «اعتقدوا». «گفتن» عبارت است از «اظهار کردن آنچه باور داریم». آیا باور به ربوبیت را (که در بند قبل توضیح داده شد) اظهار می‌کنیم یا در برخی از جمع‌ها خجالت می‌کشیم که بگوییم به تعالیم و احکام و قوانین اسلامی باور داریم؟ آیا نباید از این گونه جمع‌ها کناره‌گیری کنیم (آیه دیروز)؟

6) گام دوم: بسیاری از ما هم ربوبیت را باور می‌کنیم، هم آن را اظهار می کنیم؛ اما در مقام عمل کم می‌آوریم؛ و حاضر نیستیم پای ربوبیت الهی بایستیم. (حدیث1) پای ربوبیت الهی ایستادن یعنی در کارها فقط به خدا تکیه کردن و قانون او را فوق همه قوانین دانستن.

آیا حاضریم همه جا به خدا تکیه کنیم نه به پول و شغل و ...؟ و به قانون الهی عمل کنیم، نه به دلخواه خودمان، یا حتی دلخواه اکثریت (در جایی که اکثریت، از قانون خدا خوشش نمی‌آید)؟

البته اصحاب کهف (آیه دیروز) حاضر بودند!

7) استقامت ورزیدن بر ربنا الله، پای‌بند بودن به ربوبیت خداست؛ پس با گناه کردن (عصیان خدا) قابل جمع نیست.

راستی چرا گاهی گناه می‌کنیم؟

غالبا به خاطر لذت و شادی.

واقعا لذت و شادی‌ای بالاتر از اینکه هیچ غم و نگرانی‌ای برایمان نماند و در همین دنیا با فرشتگان الهی همدم شویم (فصلت/30-31) وجود دارد؟

ظاهرا مهمترین مشکل ما این است که خودمان و ظرفیت خودمان را باور نمی‌کنیم و به خاطر لذتهای حقیر، به لذتهای اصیل بی‌اعتناییم.



[1] . به این معنا بسیار نزدیک است این حدیث:

الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جُمْهُورٍ عَنْ فَضَالَةَ بْنِ أَیُّوبَ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ أَبِی أَیُّوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع- عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- الَّذِینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع اسْتَقَامُوا عَلَى الْأَئِمَّةِ وَاحِدٍ بَعْدَ وَاحِد    الکافی، ج‏1، ص220   (و نیز در  الصراط المستقیم إلى مستحقی التقدیم، ج‏2، ص: 111)

[2] . أَلَّا تَخافُوا" العقاب" وَ لا تَحْزَنُوا" على فوت الثواب، أو لا تخافوا مما أمامکم و لا تحزنوا على ما خلفتم من أهل و مال و ولد کما فی تفسیر الإمام علیه السلام.  سخن امام این است: إِنَّ الَّذِینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا- تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَةُ أَلَّا تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا فَمَا أَمَامَکُمْ مِنَ الْأَهْوَالِ فَقَدْ کُفِیتُمُوهَا وَ لا تَحْزَنُوا عَلَى مَا تُخَلِّفُونَهُ مِنَ الذَّرَارِیِّ وَ الْعِیَالِ [وَ الْأَمْوَالِ‏]، فَهَذَا الَّذِی شَاهَدْتُمُوهُ فِی الْجِنَانِ بَدَلًا مِنْهُمْ (التفسیر المنسوب إلى الإمام الحسن العسکری علیه السلام، ص240)

 


60) سوره کهف (18) آیه 16 و إِذِ اعتَزَلْتُمُوهم

بسم الله الرحمن الرحیم

60) سوره کهف (18) آیه 16     وَ إِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَ ما یَعْبُدُونَ إِلاَّ اللَّهَ فَأْوُوا إِلَى الْکَهْفِ یَنْشُرْ لَکُمْ رَبُّکُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ یُهَیِّئْ لَکُمْ مِنْ أَمْرِکُمْ مِرفَقا

ترجمه

و چون از آنان و آنچه جز خدا می‌پرستند کناره گرفتید، به آن غار پناه برید [تا] پروردگارتان از رحمتش بر شما بگستراند و برای شما از کارتان [یا: در مورد کارتان] وضع دلپسندی فراهم آورد

کهف: غار بزرگی که در دل کوه واقع باشد

حدیث

1) یَا هِشَامُ الصَّبْرُ عَلَى الْوَحْدَةِ عَلَامَةُ قُوَّةِ الْعَقْلِ فَمَنْ عَقَلَ عَنِ اللَّهِ اعْتَزَلَ أَهْلَ الدُّنْیَا وَ الرَّاغِبِینَ فِیهَا وَ رَغِبَ فِیمَا عِنْدَ اللَّهِ وَ کَانَ اللَّهُ أُنْسَهُ فِی الْوَحْشَةِ وَ صَاحِبَهُ فِی الْوَحْدَةِ وَ غِنَاهُ فِی الْعَیْلَةِ وَ مُعِزَّهُ مِنْ غَیْرِ عَشِیرَة

اصول کافی، ج‏1، ص17

امام کاظم ع در ضمن حدیثی طولانی فرمود:

ای هشام! صبر بر تنهایی علامت قوت عقل است؛ پس هر که از خدا خردمندى گرفت از اهل دنیا و کسانی که به دنیا متمایلند کناره گیرد و بدانچه نزد خداست تمایل ورزد و خدا مایه انس او در وحشت، همراه او در تنهائى، بی‌نیازکننده او در تنگی معیشت است، و بدون اینکه ایل و تباری داشته باشد او را به عزت می‌رساند.

2) وَ عَنِ ابْنِ مَسْعُودٍ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص:

لَیَأْتِیَنَّ عَلَى النَّاسِ زَمَانٌ لَا یَسْلَمُ لِذِی دِینٍ دِینُهُ إِلَّا مَنْ یَفِرُّ مِنْ شَاهِقٍ إِلَى شَاهِقٍ وَ مِنْ جُحْرٍ إِلَى جُحْرٍ کَالثَّعْلَبِ بِأَشْبَالِهِ قَالُوا وَ مَتَى ذَلِکَ الزَّمَانُ قَالَ إِذَا لَمْ تُنَلِ الْمَعِیشَةُ إِلَّا بِمَعَاصِی اللَّهِ فَعِنْدَ ذَلِکَ حَلَّتِ الْعُزُوبَةُ قَالُوا یَا رَسُولَ اللَّهِ أَمَرْتَنَا بِالتَّزْوِیجِ قَالَ بَلَى وَ لَکِنْ إِذَا کَانَ ذَلِکَ الزَّمَانُ فَهَلَاکُ الرَّجُلِ عَلَى یَدَیْ أَبَوَیْهِ فَإِنْ لَمْ یَکُنْ لَهُ أَبَوَانِ فَعَلَى یَدَیْ زَوْجَتِهِ وَ وَلَدِهِ فَإِنْ لَمْ تَکُنْ لَهُ زَوْجَةٌ وَ لَا وَلَدٌ فَعَلَى یَدَیْ قَرَابَتِهِ وَ جِیرَانِهِ قَالُوا وَ کَیْفَ ذَلِکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ یُعَیِّرُونَهُ بِضِیقِ الْمَعِیشَةِ وَ یُکَلِّفُونَهُ مَا لَا یُطِیقُ حَتَّى یُورِدُوهُ مَوَارِدَ الْهَلَکَةِ.[1]

مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج‏11، ص388

پیامبر اکرم ص فرمود:

روزگاری بر مردم خواهد آمد که هیچ دینداری نمی‌تواند دینش را حفظ کند مگر کسی که از موهی به کوه دیگر و از صخره‌ای به صخره دیگر پناه ببرد مانند روباهی که از شیر می گریزد.

گفتند: آن چه زمان خواهد بود؟

فرمود: زمانی که معاش جز با انجام معصیت خدا به دست نمی‌آید ... در آن زمان هلاک انسان به دست والدینش است! و اگر آنها هلاکش نکنند، به دست همسر و فرزندانش! و اگر آنها هلاکش نکنند به دست نزدیکان و همسایگانش!

گفتند: چگونه چنین چیزی خواهد شد ای پیامبر خدا؟

فرمود: او را به خاطر تنگی معیشت ملامت و عیب‌جویی می‌کنند و به برآوردن درخواسته‌هایی وادارش می‌کنند [هزینه‌هایی را بر او تحمیل می‌کنند] که توان انجام آن [از راه حلال] را ندارد و این گونه او را به عرصه هلاکت می‌کشانند.

3) رَوَى مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى الْعَطَّارُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ السَّیَّارِیِّ عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ مُجَاهِدٍ عَنْ أَبِیهِ قَالَ: کَانَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ ع یَدْعُو عِنْدَ کُلِّ زَوَالٍ مِنْ أَیَّامِ شَعْبَانَ وَ فِی لَیْلَةِ النِّصْفِ مِنْهُ وَ یُصَلِّی عَلَى النَّبِیِّ ص بِهَذِهِ الصَّلَوَاتِ یَقُولُ:

... اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدِ الْکَهْفِ الْحَصِینِ وَ غِیَاثِ الْمُضْطَرِّ الْمُسْتَکِینِ وَ مَلْجَإِ الْهَارِبِینَ وَ عِصْمَةِ الْمُعْتَصِمِین‏

مصباح المتهجد، ج‏2، ص828

امام سجاد ع در فرازی از صلوات شعبانیه می‌فرماید:

خداوندا بر محمد و خاندان وی درود فرست همانها که غاری امن وفریادرس درماندگان ناتوان و پناهگاه فراریان و دستاویز چنگ‌زنندگان‌اند.

تدبر

1) «اعتزلتموهم» با اینکه اسلام دینی اجتماعی است اما جایی که انسان دینش در معرض تهدید جدی قرار می‌گیرد، کناره‌گیری و عزلت را می‌پذیرد (حدیث 2). پس این کناره‌گیری مجاز، کناره‌گیری از جامعه دنیامداران است، نه از هرجامعه‌ای (حدیث 1)

2) فرمود «الکهف» و نفرمود: «کهفٍ»:‌ اگر کسی به خاطر دینش از جامعه کناره‌گیری کرد، حتما باید یک پناهگاه معینی داشته باشد که بدان پناه ببرد. شاید بدین جهت است که اهل بیت را «کهف حصین» خوانده‌اند (حدیث 3)

3) اگر کسی به خاطر دینش از جامعه کناره‌گیری کرد، و به پناهگاه معینی پناه برد، رحمت ویژه خدا شاملش می‌شود و خدا طوری کارها بر وفق مراد وی («مرفقا»: با رفق و مدارا) مهیا می‌کند که گاه حتی نه در مخیله خودش بگنجد، نه در مخیله دیگران. (آنها که از جامعه کفر فرار کرده بودند خوابیدند و 300 سال بعد در جامعه خداپرست بیدار شدند)[2]

4) کسی که حفظ دینش برایش مهم باشد ممکن است در جامعه تنها شود، اما خدا با رحمت ویژه‌اش عالم را بر وفق مراد او تنظیم خواهد کرد.



[1] .روایات دیگری در این موضوع:

عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ [وَ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ] عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ دَاوُدَ الْمِنْقَرِیِّ عَنْ حَفْصِ بْنِ غِیَاثٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قَالَ إِنْ قَدَرْتُمْ أَنْ لَا تُعْرَفُوا فَافْعَلُوا وَ مَا عَلَیْکَ إِنْ لَمْ یُثْنِ النَّاسُ عَلَیْکَ وَ مَا عَلَیْکَ أَنْ تَکُونَ مَذْمُوماً عِنْدَ النَّاسِ إِذَا کُنْتَ مَحْمُوداً عِنْدَ اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى ... ثُمَّ قَالَ إِنْ قَدَرْتَ أَنْ لَا تَخْرُجَ مِنْ بَیْتِکَ فَافْعَلْ فَإِنَّ عَلَیْکَ فِی خُرُوجِکَ أَنْ لَا تَغْتَابَ وَ لَا تَکْذِبَ وَ لَا تَحْسُدَ وَ لَا تُرَائِیَ وَ لَا تَتَصَنَّعَ وَ لَا تُدَاهِنَ ثُمَّ قَالَ نِعْمَ صَوْمَعَةُ الْمُسْلِمِ بَیْتُهُ یَکُفُّ فِیهِ بَصَرَهُ وَ لِسَانَهُ وَ نَفْسَهُ وَ فَرْجَه‏

الکافی، ج‏8، ص128

قَالَ الصَّادِقُ ع صَاحِبُ الْعُزْلَةِ مُتَحَصِّنٌ بِحِصْنِ اللَّهِ تَعَالَى وَ مُتَحَرِّسٌ بِحَرَاسَتِهِ فَیَا طُوبَى لِمَنْ تَفَرَّدَ بِهِ سِرّاً وَ عَلَانِیَةً وَ هُوَ یَحْتَاجُ إِلَى عَشَرَةِ خِصَالٍ عِلْمِ الْحَقِّ وَ الْبَاطِلِ وَ تَحَبُّبِ الْفَقْرِ وَ اخْتِیَارِ الشِدَّةِ وَ الزُّهْدِ وَ اغْتِنَامِ الْخَلْوَةِ وَ النَّظَرِ فِی الْعَوَاقِبِ وَ رُؤْیَةِ التَّقْصِیرِ فِی الْعِبَادَةِ مَعَ بَذْلِ الْمَجْهُودِ وَ تَرْکِ الْعُجْبِ وَ کَثْرَةِ الذِّکْرِ بِلَا غَفْلَةٍ فَإِنَّ الْغَفْلَةَ مِصْطَادُ الشَّیْطَانِ وَ رَأْسُ کُلِّ بَلِیَّةٍ وَ سَبَبُ کُلِّ حِجَابٍ وَ خَلْوَةِ الْبَیْتِ عَمَّا لَا یَحْتَاجُ إِلَیْهِ فِی الْوَقْت‏

مصباح الشریعة، ص: 99


[2] . این را هم شاید بتوان به موارد فوق افزود:

4) کسی که به خاطر خدا و حفظ دینش کاری خلاف عرف انجام دهد، خدا ادامه راه را به او القا می‌کند (اصحاب کهف پیامبر نبودند، اما خودشان «فاووا الی الکهف» گفتند)

 


59) سوره نحل (16) آیه 76 و ضرب اللَّه مَثَلاً رَجُلَیْن

بسم الله الرحمن الرحیم

59) سوره نحل (16) آیه 76     وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً رَجُلَیْنِ أَحَدُهُما أَبْکَمُ لا یَقْدِرُ عَلى‏ شَیْ‏ءٍ وَ هُوَ کَلٌّ عَلى‏ مَوْلاهُ أَیْنَما یُوَجِّهْهُ لا یَأْتِ بِخَیْرٍ هَلْ یَسْتَوی هُوَ وَ مَنْ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ هُوَ عَلى‏ صِراطٍ مُسْتَقیم‏

ترجمه

و خدا مَثَلی زده: دو مردی را که یکی از آنها گنگ مادرزاد [عاجز از هرگونه ارتباط کلامی] است، کاری نمی‌تواند انجام دهد و سر بار ولیّ خویش است، او را به هر سمتی متوجه کند [= برای هر کارى بفرستد] خیری [به بار] نمی‌آورد؛ آیا او با کسی که به عدل فرمان می‌دهد و خود بر راه مستقیم است، برابرند؟

توضیح برخی کلمات

«أبکم» از ریشه «بُکم» است؛ به معنای کسی است که لال به دنیا می‌آید؛ اما به هر لالی نمی‌گویند بلکه لال توام با ناتوانی و ابلهی (لسان العرب 12/ 53)؛ یعنی ناتوانی‌اش در ارتباط کلامی، ریشه در ضعف عقلی او هم داشته باشد (مفردات/141). یعنی کسی که نه فقط از سخن گفتن، بلکه از هرگونه تفهیم و تفهم کلامی عاجز باشد (مجمع البیان‏6 /56) (المیزان12 /300) با توجه به وزن «أفعل»، ظاهرا «أبکم» نشان‌دهنده اوج و شدت «بُکم» بودن است.

«کَلّ» به معنای ناتوانی و زحمت (عیّ) (لسان العرب11 /591) و ثقل و سنگینی نامطلوب (مجمع البیان‏6 /56) است و به شخص ناتوانی که وجودش باری بر دوش دیگران است (سر بار جامعه است) گفته می‌شود.

حدیث

1) حَمْزَةُ بْنُ عَطَاءٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع فِی قَوْلِهِ «هَلْ یَسْتَوِی هُوَ وَ مَنْ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ» قَالَ:

هُوَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ هُوَ عَلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ

وَ رَوَى نَحْواً مِنْهُ أَبُو الْمَضَا عَنِ الرِّضَا [1]

مناقب آل أبی‌طالب ع (لابن شهرآشوب)، ج‏2، ص107

امام باقر ع (و در جایی دیگر: امام رضا ع) درباره آیه «کسی که به عدل فرمان می‌دهد و ...» فرمودند:

او علی بن ابی‌طالب است که به عدل فرمان می‌دهد و خود بر راه مستقیم است.

2) أَخْبَرَنَا أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِیسَ قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع[2]... قَال:

وَ الْقُرْآنُ ضُرِبَ فِیهِ الْأَمْثَالُ لِلنَّاسِ وَ خَاطَبَ اللَّهُ نَبِیَّهُ بِهِ وَ نَحْنُ، فَلَیْسَ یَعْلَمُهُ غَیْرُنَا.

تفسیر القمی، ج‏2، ص425

امام باقر ع فرمود:

و قرآن [کتابی است که] در آن برای مردم مثلها زده شده است؛ و خداوند با آنها پیامبرش و ما را خطاب قرار داده است؛ پس [حقیقت نهایی] آن را غیر از ما کسی نمی‌داند.

3) حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع:

مَا کَلَّمَ رَسُولُ اللَّهِ ص الْعِبَادَ بِکُنْهِ عَقْلِهِ قَطُّ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِنَّا مَعَاشِرَ الْأَنْبِیَاءِ أُمِرْنَا أَنْ نُکَلِّمَ النَّاسَ عَلَى قَدْرِ عُقُولِهِمْ.

الکافی، ج‏8، ص268

امام صادق ع فرمود: رسول خدا ص هیچگاه با کنه عقل خود با مردم سخن نگفت و رسول خدا می‌فرمود: ما جماعت انبیا دستور داده شده‌ایم که با مردم به اندازه عقلشان سخن بگوییم.

مقدمه‌ای برای تدبر در آیات حاوی مَثَل

«مَثَل» ظرفیت‌های معنایی متعددی دارد و می‌تواند اشاره به معانی مختلفی باشد.

در تمثیل به کار رفته در این آیه حداقل وجوه زیر می تواند مد نظر باشد.

1) تمثیلی باشد از بتها (خدایان دروغین) و خدای واقعی. شاهد این مدعا این است که اولاً هم تعبیر «یامر بالعدل» (نحل/90) و هم تعبیر «علی صراط مستقیم» (هود/56) در مورد خود خداوند آمده است و ثانیا این وجه، با سیاق آیات قبل و بعد سازگار است (المیزان12 /302) و مقایسه است بین خدایی که همه خیرها از او انتظار می‌رود و بتهایی که کاری از دستشان برنمی‌آید (مجمع البیان‏6/ 56)

2) تمثیلی است برای انسان‌ها، که شاهد این وجه، سیاق خود آیه (به ویژه قسمت اول تمثیل و استفاده از تعبیر «رجلین») است؛ که همین وجه لااقل دو معنا برایش گفته شده است:

2-1) تمثیلی است از مومن (که درصدد عدالت است) و کافر (که مانند انسان گنگ است) (مجمع البیان‏6/ 56)[3]؛

2-2) تمثیل امام حق و امام باطل می‌باشد (حدیث1)

تدبر

1) چرا خدا همین نکته را مستقیم نگفت که «دونفر را در نظر بگیرید و...» و ابتدایش گفت «خدا مثل می‌زند» شاید می‌خواهد توجه ما را علاوه بر محتوای تمثیل، به این روش خاص برای تفهیم حقایق جلب کند. برخی از مفسران (مثلا: فیض کاشانی، تفسیر صافی‏1 /30) [4]  چرایی استفاده از مَثَل‌ها در قرآن را این دانسته‌اند که این گونه می‌توان معارف عمیق را به زبان ساده گفت تا هرکس در حد خود بفهمد (حدیث2 و 3) و جا برای اشاره به مصادیق ویژه بماند (حدیث 1)

2) انسانی که «ابکم» (عاجز از تفهیم و تفهم کلامی) است، از همه چیز عاجز است و در همه چیز سر بار دیگران، و هیچ کاری را نمی‌تواند درست انجام دهد.

(دلیل نحوی این استنباط: بعد از «ابکم» حرف عطف (و) نیامد؛ پس همه تعابیر بعدی وصف «ابکم» است. جمله «هُوَ کَلٌّ عَلى‏ مَوْلاهُ» نیز یا عطف یا حال برای «لایقدر» است، نه عطف به «ابکم» (الجدول فی إعراب القرآن‏14 /358).

نتیجه: ظاهرا نقش زبان در تحلیل خلقت انسان - چه گفتار (الرحمن/4) و چه نوشتار (علق/4)‌ - و نقش آفرینی‌اش در جامعه (همین آیه) بسیار اساسی است که ما در مباحث انسان‌شناسی اسلامی رایج کمتر بدان توجه کرده‌ایم. (در وصف فرد ایده‌آل هم نفرمود: «خودش عدالت دارد» یا حتی نفرمود «در مورد دیگران عدالت می‌ورزد»؛ بلکه فرمود: «دستور به عدالت می‌دهد»)

3)‌ اینکه بلافاصله بعد از «به عدل دستور می‌دهد» اضافه کرد «در حالی که خودش در راه مستقیم است» نشان می‌دهد اولا دستور دادنش به دیگران، این گونه نیست که فقط برای دیگران باشد و خودش این گونه نباشد؛ و ثانیا این دستور به عدل، یک امر عارضی بر او نیست؛ بلکه این لازمه ذات خودش است و چون خودش اهل صراط مستقیم است، نسبت به اینکه دیگران هم عدالت بورزند، حساسیت دارد. (المیزان12 /302) (ترجمه المیزان12 /437)

4) قرآن کریم در اوج ظرافت بین نگاه واقع‌بینانه (که نگاه طیفی، یا به اصطلاح امروزی: خاکستری) به افراد، و نگاه آرمان‌گرایانه (که قائل به حق و باطل در جامعه است) جمع کرده است. تقابل در این مَثَل، در عین‌حال که تقابلی از جنس تقابل حق و باطل است، اما نگاهش صفر و یکی نیست، بلکه طیفی است. زیرا دو گزینه مطرح شده در آیه («گنگ ناتوان از همه کار» و «آمر به عدل بر روی صراط مستقیم») تقابلشان در یک طیف معنی دارد (هیچکدام مقابل مستقیم دیگری نیست) در عین حال یکی مظهر حق است و دیگری مظهر باطل.

این الگویی است برای اینکه چگونه در تحلیل‌های اجتماعی بین نگاه واقع‌بینانه و نگاه آرمان‌گرایانه جمع کنیم. در حالی که اغلب افراد جامعه را خاکستری می‌بینیم، تحلیل مبتنی بر حق و باطل را حفظ کنیم.

5) شما هم تدبر کنید:

در مورد فرد ایده‌آل، در توصیف رابطه‌اش با دیگران فرمود: «دستور به عدالت می‌دهد» اما در توصیف خودش فرمود «خودش بر صراط مستقیم است» چرا این دو را در یک سیاق نیاورد؛ یعنی مثلا در اولی نفرمود: «دیگران را به صراط مستقیم می‌آورد» یا در دومی نفرمود «خودش هم عادل است»؟

این مورد آخر را در کانال نگذاشتم:

6) در این آیه در وصف کنش فرد ایده‌آل فرمود: «دستور به عدالت می‌دهد». اولا دست روی ویژگی «ارتباطی» این کنش گذاشت (نه صرف عادل بودن فرد یا حتی عدالت ورزیدنش با دیگران)؛ و ثانیا مهمترین ویژگی این کنش ارتباطی را نه «صحت، صداقت و صراحت» (ویژگی‌های کنش در الگوی مطلوب کنش ارتباطی هابرماس)، بلکه «امر به عدالت» معرفی کرد.

 آیا این آیه نمی‌تواند الهام‌بخش الگویی از کنش ارتباطی اسلام در قبال الگوهای غربی باشد؟



[1] . احادیث زیر هم با طرق دیگری همین مطلب را بیان کرده‌اند:

1) تأویل الآیات الظاهرة فی فضائل العترة الطاهرة، ص262

و أما الذی یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ هُوَ عَلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ فهو أمیر المؤمنین ع‏ لِمَا رَوَى أَبُو عَبْدِ اللَّهِ الْحُسَیْنُ بْنُ جُبَیْرٍ فِی کِتَابِهِ نُخَبِ الْمَنَاقِبِ حَدِیثاً مُسْنَداً عَنْ حَمْزَةَ بْنِ عَطَاءٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع فِی قَوْلِهِ تَعَالَى هَلْ یَسْتَوِی هُوَ وَ مَنْ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ هُوَ عَلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ قَالَ هُوَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ع یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ هُوَ عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ.

2) نهج الحق و کشف الصدق، ص205

هل یستوی هو و من یأمر بالعدل و هو على صراط مستقیم عن ابن عباس أنه علی ع.

3) مشارق أنوار الیقین فی أسرار أمیر المؤمنین علیه السلام، ص91

و روى السدیّ ... أیضا قوله تعالى: یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ هُوَ عَلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ قال: شیعة علی على الصراط المستقیم و هو حب علی، و یأمرون به و هو العدل.

4) البته مرحوم طبرسی وجوه مختلف دیگری هم برای این آیه برشمرده است:

مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج‏6، ص56

و فیه أیضا وجهان أحدهما أنه مثل ضربه الله تعالى فیمن یؤمل الخیر من جهته و من لا یؤمل منه و أصل الخیر کله من الله فکیف یسوى بینه و بین شی‏ء سواه فی العبادة. و الآخر أنه مثل للکافر و المؤمن فالأبکم الکافر و الذی یأمر بالعدل المؤمن عن ابن عباس و قیل إن الأبکم أبی بن خلف و مَنْ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ حمزة و عثمان بن مظعون عن عطاء و قیل إن الأبکم هاشم بن عمرو بن الحارث القرشی و کان قلیل الخیر یعادی رسول الله ص

[2] . (مطلبی که حذف شده چنین است) عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «وَ اللَّیْلِ إِذا یَغْشى‏» قَالَ اللَّیْلُ فِی هَذَا الْمَوْضِعِ فُلَانٌ غَشِیَ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ فِی دَوْلَتِهِ الَّتِی جَرَتْ لَهُ عَلَیْهِ- وَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع یَصْبِرُ فِی دَوْلَتِهِمْ حَتَّى تَنْقَضِیَ، قَالَ: «وَ النَّهارِ إِذا تَجَلَّى» قَالَ النَّهَارُ هُوَ الْقَائِمُ ع مِنَّا أَهْلَ الْبَیْتِ، إِذَا قَامَ غَلَبَ دَوْلَتُهُ الْبَاطِلَ

[3] . سخن مرحوم طبرسی چنین است: «و قیل فی معنى هذا المثل أیضا قولان (أحدهما) أنه مثل ضربه الله تعالى فیمن یؤمل الخیر من جهته و من لا یؤمل منه و أصل الخیر کله من الله تعالى فکیف یستوی بینه و بین شی‏ء سواه فی العبادة (و الآخر) أنه مثل للکافر و المؤمن فالأبکم الکافر و الذی یأمر بالعدل المؤمن عن ابن عباس؛ و قیل إن الأبکم أبی بن خلف و من یأمر بالعدل حمزة و عثمان بن مظعون عن عطاء و قیل إن الأبکم هاشم بن عمر بن الحارث القرشی و کان قلیل الخیر یعادی رسول الله ص عن مقاتل»

[4] . سخن فیض درباره چرایی استفاده قرآن از تمثیل:

مرحوم فیض کاشانی در مقدم چهارم تفسیرش (که درباره معانی وجوه آیات و تحقیق درباره متشابهات و تأویله‏ آنهاست) پس از ذکر احادیثی در این باب توضیحی داده که درباره کاربرد مثل در قرآن مفید است:

و تحقیق القول فی المتشابه و تأویله یقتضی الإتیان بکلام مبسوط من جنس اللباب و فتح باب من العلم ینفتح منه لأهله الف باب. فنقول و باللَّه التوفیق: إن لکل معنى من المعانی حقیقة و روحا و له صورة و قالب و قد یتعدد الصور و القوالب لحقیقة واحدة و إنما وضعت الألفاظ للحقائق و الأرواح و لوجودهما فی القوالب تستعمل الألفاظ فیهما على الحقیقة لاتحاد ما بینهما، مثلا لفظ القلم إنما وضع لآلة نقش الصور فی الألواح من دون أن یعتبر فیها کونها من قصب أو حدید أو غیر ذلک بل و لا أن یکون جسماً و لا کون النقش محسوساً أو معقولًا و لا کون اللوح من قرطاس أو خشب بل مجرد کونه منقوشاً فیه و هذا حقیقة اللوح وحده و روحه فإن کان فی الوجود شی‏ء یستطر بواسطة نقش العلوم فی ألواح القلوب فأخلق به أن یکون هو القلم فان اللَّه تعالى قال: (عَلَّمَ بِالْقَلَمِ عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ یَعْلَمْ) بل هو القلم الحقیقی حیث وجد فیه روح القلم و حقیقته و حدّه من دون أن یکون معه ما هو خارج عنه و کذلک المیزان مثلًا فإنه موضوع لمعیار یعرف به المقادیر و هذا معنى واحد هو حقیقته و روحه و له قوالب مختلفة و صور شتّى بعضها جسمانی و بعضها روحانی کما یوزن به الأجرام و الأثقال مثل ذی الکفتین و القبان و ما یجری مجراهما و ما یوزن به المواقیت و الارتفاعات کالأسطرلاب و ما یوزن به الدوایر و القسی کالفرجار و ما یوزن به الأعمدة کالشاقول و ما یوزن به الخطوط کالمسطر و ما یوزن به الشعر کالعروض و ما یوزن به الفلسفة کالمنطق و ما یوزن به بعض المدرکات کالحس و الخیال و ما یوزن به العلوم و الأعمال کما یوضع لیوم القیامة و ما یوزن به الکل کالعقل الکامل إلى غیر ذلک من الموازین.

و بالجملة: میزان کل شی‏ء یکون من جنسه و لفظة المیزان حقیقة فی کل منها باعتبار حدّه و حقیقته الموجودة فیه و على هذا القیاس کل لفظ و معنى.

و أنت إذا اهتدیت إلى الأرواح صرت روحانیاً و فتحت لک أبواب الملکوت و أهلت لمرافقة الملأ الأعلى و حسن أولئک رفیقاً فما من شی‏ء فی عالم الحس و الشهادة الا و هو مثال و صورة لأمر روحانی فی عالم الملکوت و هو روحه المجرد و حقیقته الصرفة و عقول جمهور الناس فی الحقیقة أمثلة لعقول الأنبیاء و الأولیاء فلیس للأنبیاء و الأولیاء أن یتکلموا معهم إلا بضرب الأمثال لأنهم أُمروا أن یکلموا الناس على قدر عقولهم و قدر عقولهم انهم فی النوم بالنسبة إلى تلک النشأة و النائم لا ینکشف له شی‏ء فی الأغلب إلا بمثل، و لهذا من کان یعلم الحکمة غیر أهلها رأى فی المنام أنه یعلق الدر فی أعناق الخنازیر، و من کان یؤذن فی شهر رمضان قبل الفجر رأى أنه یختم على أفواه الناس و فروجهم. و على هذا القیاس و ذلک لعلاقة خفیة بین النشآت فالناس نیام فإذا ماتوا انتبهوا و علموا حقائق ما سمعوه بالمثال و عرفوا أرواح ذلک و عقلوا أن تلک الأمثلة کانت قشوراً، قال اللَّه سبحانه: (أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَسالَتْ أَوْدِیَةٌ بِقَدَرِها فَاحْتَمَلَ السَّیْلُ زَبَداً رابِیاً) فمثّل العلم بالماء و القلوب بالأودیة و الضلال بالزبد ثم نبه فی آخرها فقال: (کَذلِکَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ) فکل ما لا یحتمل فهمک فإن القرآن یلقیه إلیک على الوجه الذی کنت فی النوم مطالعاً بروحک للوح المحفوظ لیتمثل لک بمثال مناسب ذلک یحتاج إلى التعبیر فالتأویل یجری مجرى التعبیر فالمفسر یدور على القشر و لما کان الناس إنما یتکلمون على قدر عقولهم و مقاماتهم فما یخاطب به الکل یجب أن یکون للکل فیه نصیب فالقشریة من الظاهریین لا یدرکون إلا المعانی القشریة کما أن القشر من الإنسان و هو ما فی الإهاب و البشرة و من البدن لا ینال الا قشر تلک المعانی و هو ما فی الجلد و الغلاف من السواد و الصور و أما روحها و سرها و حقیقتها فلا یدرک الا أولوا الألباب و هم الراسخون فی العلم و إلى ذلک أشار النبی صلّى اللَّه علیه و آله و سلم فی دعائه لبعض أصحابه حیث قال اللهم فقهه فی الدین و علمه التأویل و لکل منهم حظ قل أم کثر و ذوق نقص أو کمل و لهم درجات فی الترقی إلى أطوارها و أغوارها و أسرارها و أنوارها و أما البلوغ للاستیفاء و الوصول إلى الأقصى فلا مطمع لأحد فیه و لو کان البحر مداداً لشرحه و الأشجار اقلاماً (قُلْ لَوْ کانَ الْبَحْرُ مِداداً لِکَلِماتِ رَبِّی لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَنْ تَنْفَدَ کَلِماتُ رَبِّی وَ لَوْ جِئْنا بِمِثْلِهِ مَدَداً) و مما ذکر یظهر سبب اختلاف ظواهر الآیات و الأخبار الواردة فی أصول الدین و ذلک لأنها مما خوطب به طوائف شتّى و عقول مختلفة فیجب أن یکلم کل على قدر فهمه و مقامه و مع هذا فالکل صحیح غیر مختلف من حیث الحقیقة و لا مجاز فیه أصلًا.

و اعتبر ذلک بمثال العمیان و الفیل و هو مشهور و على هذا فکل من لم یفهم شیئاً من المتشابهات من جهة أن حمله على الظاهر کان مناقضاً بحسب الظاهر لأصول صحیحة دینیة و عقائد حقة یقینیة عنده فینبغی أن یقتصر على صورة اللفظ لا یبدلها و یحیل العلم به إلى اللَّه سبحانه و الراسخین فی العلم ثم یرصد لهبوب ریاح الرحمة من عند اللَّه تعالى و یتعرض لنفحات أیام دهره الآتیة من قبل اللَّه‏ تعالى لعل اللَّه یأتی له بالفتح أو أمر من عنده و یقضی اللَّه أمراً کان مفعولا فان اللَّه سبحانه ذم قوماً على تأویلهم المتشابهات بغیر علم فقال سبحانه: (فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْوِیلِهِ وَ ما یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ). تفسیر الصافی، ج‏1، ص29-34

 


58) سوره روم (30) آیه 42 قل سیرُوا فِی الأَرضِ

بسم الله الرحمن الرحیم

58) سوره روم (30) آیه 42       قُلْ سیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الَّذینَ مِنْ قَبْلُ کانَ أَکْثَرُهُمْ مُشْرِکین‏

ترجمه

بگو در زمین سیر کنید تا ببینید چگونه بود عاقبت کسانی که قبلا [در زمین ساکن] بودند؛ اکثرشان مشرک بودند.[1]

حدیث

1) امیرالمومنین ع در فرازی از خطبه قاصعه می‌فرمایند:

فَاعْتَبِرُوا بِمَا أَصَابَ الْأُمَمَ الْمُسْتَکْبِرِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ مِنْ بَأْسِ اللَّهِ وَ صَوْلَاتِهِ وَ وَقَائِعِهِ وَ مَثُلَاتِهِ‏ وَ اتَّعِظُوا بِمَثَاوِی خُدُودِهِمْ‏ وَ مَصَارِعِ جُنُوبِهِم وَ اسْتَعِیذُوا بِاللَّهِ مِنْ لَوَاقِحِ الْکِبْرِ کَمَا تَسْتَعِیذُونَهُ مِنْ طَوَارِقِ الدَّهْرِ

نهج‌البلاغه، خطبه 192

پس عبرت گیرید از آنچه به مستکبران پیش از شما رسید، از عذاب خدا و سختگیریهاى او و خوارى و کیفرهاى او، و عبرت گیرید از تیره خاکى که رخساره‏هاشان بر آن نهاده است، و زمینهایی که پهلوهاشان بر آن افتاده است، و به خدا پناه برید از کبر که- در سینه‏ها- زاید، چنانکه بدو پناه مى‏برید از بلاهاى روزگار که پیش آید.

نهج البلاغه، ترجمه شهیدى، ص214

2) مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ وَ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ جَمِیعاً عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَیْدٍ عَنْ یَحْیَى الْحَلَبِیِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُسْکَانَ عَنْ زَیْدِ بْنِ الْوَلِیدِ الْخَثْعَمِیِّ عَنْ أَبِی الرَّبِیعِ الشَّامِیِّ قَالَ:

سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ... وَ سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلُ»

فَقَالَ عَنَى بِذَلِکَ أَیِ انْظُرُوا فِی الْقُرْآنِ فَاعْلَمُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ وَ مَا أَخْبَرَکُمْ عَنْه‏

الکافی، ج‏8، ص249

ابی ربیع شامی از محضر امام صادق ع سوالاتی می‌پرسد از جمله در مورد سخن خداوند عز و جل که می‌فرماید: « بگو در زمین سیر کنید تا ببینید چگونه بود عاقبت کسانی که قبلا [در زمین ساکن] بودند». اما می فرمایند:

منظور از آن این است که در قرآن نظر اندازند تا بدانند که عاقبت کسانی که قبل از آنها بود و خداوند از آنها خبر داد، چه شد. [2]

تدبر

1) در قرآن کریم، در تمامی مواردی که درباره سیر فی الارض سخن آمده - غیر از یک مورد که هدف آن را تفکر در اصل خلقت دانسته (عنکبوت/20) - ثمره اصلی این گشت و گذار را عبرت‌گیری از گذشتگان معرفی کرده است (دو مورد دیگر هم هست که درباره ثمره این سیر اصلا سخنی به میان نیامده است: سبا/18؛ حج/46)

اگر زمین برای انسان آفریده شده (بقره/29) و انسان خلیفه خدا در زمین است (بقره/31) پس هدف اصلی گشت و گذار در زمین هم باید مشاهده و عبرت‌گیری از وضعیت انسان‌هایی باشد که روی زمین زیسته‌اند؛ نه صرفا تفریح یا دیدن بناها و مناظر طبیعی و ... .

این سخن به معنای نفی سفر تفریحی و ... نیست؛ بلکه بحث بر سر محور اصلی سیر و سیاحت از منظر قرآن است؛ که اگر می‌خواهیم مسافرت‌هایمان قرآنی باشد، چگونه سفر برویم؟

2) وقتی هدف اصلی سیر و سفر، نظر کردن و عبرت‌گیری است؛ بدون جابجایی مکانی و با کمک قرآن می‌توان سفر رفت؛ سفری حقیقی آن هم به اعماق تاریخ. (حدیث2)

و اگر سفر در احوال گذشتگان برای نظر کردن و عبرت‌گیری است؛ پس حکایات تاریخی قرآن هم زمانی برای‌مان مفید می‌شود که عبرت‌بگیریم؛ و عبرت‌گیری معنی ندارد؛ مگر اینکه وضعیت خود را بر آنها تطبیق دهیم.

3) علامه طباطبایی[3] این آیه را به عنوان شاهدی بر مضمون آیه قبلی (دیروز) می‌داند:

این فسادهایی که در خشکی و دریا پر شده، جزای عمل انسانها بوده است تا بازگردند. اگر در زمین سیر کنیم و عاقبت گذشتگان را ببینیم اغلب را مشرک می‌یابیم. پس این فسادهایی که در خشکی و دریا پر شده، به خاطر شرک‌ورزی انسان‌ها و جزای آنها بوده است تا بازگردند.

آیا ما تا به حال در احوال گذشتگان این گونه نگاه کرده بودیم؟ آیا شرک و آسیب‌رسانی آن به کل عالم این اندازه برایمان مهم است؟

4) چرا خدا به «مشرک بودن» اغلب گذشتگان در این آیه اشاره کرد؟ چرا شرک این اندازه به کل عالم آسیب‌ می‌زند؟ چون مشکل اغلب انسانها حتی مومنان (یوسف/106) هم همین مشرک بودن است. خدا را قبول داریم، اما کنار خدا و در عرض خدا دیگرانی را هم قبول داریم. خدا را کاره‌ای در عالم می‌دانیم؛ اما نه همه‌کاره؛ فقط برای برخی کارها سراغ خدا می‌رویم. از خدا می‌ترسیم؛ اما از دیگران هم می‌ترسیم و گاهی بیش از خدا. و ... . با این حال خود را هم موحد خیال می‌کنیم و انتظار «جنت+ی» (جلسه 55) داریم.

ببینیم عاقبت گذشتگان چه شد؟ شاید که از شرک دست برداریم و مصداق «عبادی» (جلسه 54) شویم.

5) چرا آیه با «قل» شروع شد؟ یعنی فقط قرار نیست اینها را بشنویم و خودمان را اصلاح کنیم. بلکه به بقیه هم باید این را برسانیم. یعنی، به تعبیر تلگرامی‌ها: «رسانه باشید».



[1] . نکته نحوی:

اغلب نحویون جمله « کانَ أَکْثَرُهُمْ مُشْرِکین‏» را جمله مستانفه گرفته‌اند؛ و بر همین اساس هم ترجمه شد؛ اما به نظر می‌رسد که می توان آن را جمله حالیه هم دانست؛ آنگاه هم می‌تواند حال برای «الذین...» باشد و هم حال برای «عاقبه»؛ که برخی مترجمان بر اساس این دو گونه ترجمه کرده‌اند. ترجمه‌اش در این دو حالت اخیر چنین می‌شود: «عاقبت گذشتگانی که اکثرشان مشرک بودند، چگونه بود» «عاقبت آنها در حالی که اکثرشان مشرک بودند، چگونه بود»

[2] . حَدَّثَنَا أَبِی رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْأَصْبَهَانِیِّ عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ دَاوُدَ الْمِنْقَرِیِّ عَنْ سُفْیَانَ بْنِ عُیَیْنَةَ عَنِ الزُّهْرِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ ع قَالَ فِی حَدِیثٍ طَوِیلٍ یَقُولُ فِیهِ:

أَلَا إِنَّ لِلْعَبْدِ أَرْبَعَ أَعْیُنٍ عَیْنَانِ یُبْصِرُ بِهِمَا أَمْرَ دِینِهِ وَ دُنْیَاهُ وَ عَیْنَانِ یُبْصِرُ بِهِمَا أَمْرَ آخِرَتِهِ فَإِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِعَبْدٍ خَیْراً فَتَحَ لَهُ الْعَیْنَیْنِ اللَّتَیْنِ فِی قَلْبِهِ فَأَبْصَرَ بِهِمَا الْغَیْبَ فِی أَمْرِ آخِرَتِهِ وَ إِذَا أَرَادَ بِهِ غَیْرَ ذَلِکَ تَرَکَ الْقَلْبَ بِمَا فِیهِ.

الخصال (للصدوق) ج‏1، ص242

امام زین‌العابدین در ضمن حدیثی طولانی فرمودند:

همانا خدا برای بنده‌اش چهار چشم قرار داده است: دو چشم که با آن نسبت به کار دین و دنیایش بصیرت یابد و دو چشم که با آن به بصیرت در امر آخرتش برسد. پس اگر خدا خیر بنده‌ای را بخواهد، دو چشمی را که در قلبش قرار داده بر او باز می‌کند تا با آن نسبت به آنچه در امر آخرتش بر او نهان است بینا شود؛ و اگر برای او غیر این را خواهد قلبش را با آنچه در آن است رها می‌کند

[3] . المیزان16 /197: أمر للنبی ص أن یأمرهم أن یسیروا فی الأرض فینظروا إلى آثار الذین کانوا من قبل حیث خربت دیارهم و عفت آثارهم و بادوا عن آخرهم و انقطع دابرهم بأنواع من النوائب و البلایا کان أکثرهم مشرکین فأذاقهم الله بعض ما عملوا لیعتبر به المعتبرون فیرجعوا إلى التوحید، فالآیة فی مقام الاستشهاد لمضمون الآیة السابق

 


57) سوره روم (30) آیه 41 ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَ ا

بسم الله الرحمن الرحیم

57) سوره روم (30) آیه 41    ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ لِیُذیقَهُمْ بَعْضَ الَّذی عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُون‏

ترجمه

با آنچه دستهای مردم فراهم آورده، فساد در خشکی و دریا پدیدار گشت، تا بعضی از آنچه کرده‌اند بدانها بچشاند، شاید که بازگردند.

حدیث

1) قَالَ النَّبِیُّ ص إِذَا ظَهَرَتْ فِی أُمَّتِی عَشْرُ خِصَالٍ عَاقَبَهُمُ اللَّهُ بِعَشْرِ خِصَالٍ قِیلَ وَ مَا هِیَ یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ إِذَا قَلَّلُوا الدُّعَاءَ نَزَلَ الْبَلَاءُ وَ إِذَا تَرَکُوا الصَّدَقَاتِ کَثُرَ الْأَمْرَاضُ وَ إِذَا مَنَعُوا الزَّکَاةَ هَلَکَتِ الْمَوَاشِی وَ إِذَا جَارَ السُّلْطَانُ مُنِعَ الْقَطْرُ مِنَ السَّمَاءِ وَ إِذَا کَثُرَ فِیهِمُ الزِّنَاءُ کَثُرَ فِیهِمْ مَوْتُ الْفَجْأَةِ وَ إِذَا کَثُرَ الرِّبَا کَثُرَتِ الزَّلَازِلُ وَ إِذَا حَکَمُوا بِخِلَافِ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَى سَلَّطَ عَلَیْهِمْ عَدُوَّهُمْ وَ إِذَا نَقَضُوا عَهْدَ اللَّهِ ابْتَلَاهُمُ اللَّهُ بِالْقَتْلِ وَ إِذَا طَفَّفُوا الْکَیْلَ أَخَذَهُمُ اللَّهُ بِالسِّنِینَ ثُمَّ قَرَأَ رَسُولُ اللَّهِ ص ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ لِیُذِیقَهُمْ بَعْضَ الَّذِی عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ.

جامع الأخبار(للشعیری)، ص180

پیامبر اکرم (ص) فرمودند:

هنگامی که ده ویژگی در امّت من پیدا شود، خداوند آنها را ده گونه عذاب می‌کند.

گفتتد: ای رسول خدا، آن ده ویژگی چیست؟

فرمودند:

هنگامی که کم دعا کنند (به دعا کردن بی اهتمام شوند) بلا نازل می‌شود؛

و هنگامی که صدقه دادن را ترک کنند، مریضی‌ها زیاد می‌شود؛

و هنگامی که زکات را ترک کنند، مرگ و میر چهارپایان زیاد می‌شود؛

و هنگامی که حکومت ستم کند، آسمان از باران دریغ می‌کند؛

و هنگامی که در آنها زنا زیاد شود، در میان آنها مرگ ناگهانی زیاد می‌شود؛

و هنگامی که ربا زیاد شود، شدائد زیاد می‌شود؛

و هنگامی که بر خلاف آنچه خداوند متعال نازل کرده، حکم کنند، دشمنانشان بر آنها مسلط می‌شوند؛

و هنگامی که پیمان خدا را بشکنند، خداوند آنها را به کشتار مبتلا می‌کند؛

و هنگامی که کم‌فروشی کنند؛ خدا آنها را با قحطی مواخذه می‌کند.

سپس رسول الله این آیه را خواندند:

با آنچه دستهای مردم فراهم آورده، فساد در خشکی و دریا پدیدار گشت، تا بعضی از آنچه کرده‌اند بدانها بچشاند، شاید که بازگردند.

2) مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ النُّعْمَانِ عَنِ ابْنِ مُسْکَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع فِی قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ «ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ» قَالَ ذَاکَ وَ اللَّهِ حِینَ قَالَتِ الْأَنْصَارُ «مِنَّا أَمِیرٌ وَ مِنْکُمْ أَمِیرٌ».

الکافی، ج‏8، ص58 (با سندی دیگر در تفسیر القمی، ج‏2، ص160)

امام باقر ع درباره آیه «ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ» فرمودند:

به خدا قسم این آن زمانی بود که انصار گفتند: «امیری از ما باشد و امیری از شما»

(اشاره به جریان بعد از شهادت پیامبر (ص) که عده‌ای علی‌رغم دستورات الهی پیامبر ص درباره جانشینی حضرت علی ع، برای تعیین جانشین در سقیفه جمع شدند؛ و انصار هم قبول کردند با کنار گذاشتن دستور خدا، حاکم انتخاب کنند و فقط در نحوه آن اختلاف داشتند)

3) ... «ظَهَرَ الْفَسَادُ» فَلَا مُنْکِرٌ مُغَیِّرٌ وَ لَا زَاجِرٌ مُزْدَجِرٌ أَ فَبِهَذَا تُرِیدُونَ أَنْ تُجَاوِرُوا اللَّهَ فِی دَارِ قُدْسِهِ وَ تَکُونُوا أَعَزَّ أَوْلِیَائِهِ عِنْدَهُ هَیْهَاتَ لَا یُخْدَعُ اللَّهُ عَنْ‏ جَنَّتِهِ وَ لَا تُنَالُ مَرْضَاتُهُ إِلَّا بِطَاعَتِهِ لَعَنَ اللَّهُ الْآمِرِینَ بِالْمَعْرُوفِ التَّارِکِینَ لَهُ وَ النَّاهِینَ عَنِ الْمُنْکَرِ الْعَامِلِینَ بِه‏

نهج البلاغه، خطبه 129

امیرالمومنین ع در خطبه‌ای پس از مذمت شیوع دنیاگرایی در جامعه اسلامی و ذکر مصادیقی از آن می‌فرمایند:

 ... فساد آشکار گشت، نه کار زشت را دگرگون کننده‏اى مانده است و نه نافرمانى و معصیت را بازدارنده‏اى. با چنین دستاویز مى‏خواهید در دار قدس خدا مجاور او شوید؟ و نزد وى از گرامیترین دوستانش گردید؟ هرگز! با خدا و بهشت او خدعه نتوان کرد، و خشنودى او را جز به طاعت به دست نتوان آورد. لعنت خدا بر آنان که به معروف فرمان دهند، و خود آن را واگذارند، و از منکر بازدارند و خود آن را به جا آرند.

نهج البلاغه (ترجمه سید جعفر شهیدى) ص128  [1]

تدبر

1)‌ همه چیز در زمین برای انسان آفریده شده (بقره/29) پس فساد انسان هم فقط دامن انسان و جوامع انسانی را نمی‌گیرد، بلکه دامن خشکی و دریا را هم می‌گیرد. (هر چیز خوبی، اگر بد شود، بدیش هم از اشیای معمولی بیشتر می‌شود).

2) نه فقط جامعه مثل کشتی‌ای است که سوراخ کردن جای خود (گناه) به ضرر همه تمام می‌شود؛ بلکه نظام طبیعت هم همین گونه است. گناه یک عده، موجب می‌شود فسادی در خشکی و دریا ایجاد شود که علی‌القاعده ضررش به همه می‌رسد. پس، نه فقط به خاطر جامعه‌مان، بلکه به خاطر محیط‌زیست‌مان هم لازم است به امر به معروف اهتمام داشته باشیم (البته امر به معروف را در چندتا مطلب ظاهری خلاصه نکنیم و اول هم خودمان عامل شویم. احادیث 1 و3)

3) تا به حال دقت کرده‌اید که این فسادهایی که در نظام طبیعت مشاهده می‌کنیم و غالبا به‌خاطرش باب انتقاد به عدل الهی را باز می‌کنیم، تقصیر خود ما انسانهاست! تازه خدا با ما با فضلش رفتار می‌کند، نه با عدلش: (لِیُذیقَهُمْ «بَعْضَ» الَّذی عَمِلُوا). اگر قرار بود با عدلش رفتار کند و مردم نتیجه «همه» اعمال بدشان را می‌دیدند، چه می‌شد؟!

3) همین عذابهای دنیوی هم برای این است که به مسیر صحیح برگردیم (لعلهم یرجعون). گویی خود جهان طبیعت ما را امر به معروف و نهی از منکر می‌کند. این عذابها را می‌توان تشبیه کرد به تنبیه سخت بچه‌ای که به مواد مخدر معتاد شده است تا بلکه از اعتیادش که زندگی‌اش را بر باد می‌دهد دست بردارد. حالا اگر کسی فقط سختی و خشونت تنبیه را ببیند و هدف آن را نبیند درست قضاوت می‌کند؟

4) اگر این را که فسادهای خشکی و دریا ریشه در اعمال بد مردم دارد، جدی بگیریم، باور خواهیم کرد که هزینه‌های مربوط به بلایای طبیعی را هم می‌توان با ارتقای فرهنگی-اخلاقی جامعه کاهش داد. خوب است مقایسه‌ای بکنیم بین بودجه‌های جبران یا پیشگیری از این بلایا، با بودجه‌های فرهنگی کشور تا بفهمیم آیا مسئولان مربوطه اصلا قرآن می‌خوانند یا نه، و اگر می‌خوانند سخن خدا را باور دارند؟ (بگذریم که بسیاری از بودجه‌های فرهنگی هم ...)

5) در مورد «بازمی‌گردید» (ترجعون)، قرآن کریم نه «از چه چیزی» را گفته، نه «به سوی چه چیزی» را. اما برخی مترجمان مصداق گفته‌اند: از گناه، از کردار خویش، از کردار زشت، از شرک، از معاصی، از خطا، از راه بد، و ...؛ به سوی حق، به خدا، به توحید، به درگاه خدا، به اطاعت، و ... .

همه اینها درست است و احتمالا بیش از اینها هم می‌توان گفت؛ اما:

خیلی وقت‌ها نگفتن برخی کلمات، ذهن را برای فهم عرصه‌های بیشتری از حقایق باز می‌کند تا گفتن آنها.

هرکسی متناسب با جایی که الان در آن ایستاده، خودش بنگرد که «از چه چیزی» باید برگردد، و «به سوی چه چیزی»؟ کسی که شراب می‌خورد از شرابخواری باید برگردد؛ و کسی که حضور قلبش در نماز شبش کم شده، باید از آنچه عامل این شده برحذر باشد! یادمان باشد: در این رجوع الی الله، اگرچه صراط یکی است اما همه در یک نقطه نیستند و از همه یکسان انتظار نمی‌رود.

(اینکه می‌گویند «هیچکس را در قبر دیگری نمی‌گذارند» به معنای فوق است، نه به معنای ترک امر به معروف.)

6) پاسخ به یک شبهه در مورد این آیه

با توجه به این آیه، آیا از اینکه در کشور ما بلایای طبیعی این اندازه فساد و خرابی به بار می‌آورد اما در برخی کشورهای حتی کافر و بت‌پرست، این خبرها نیست، آیا می‌توان نتیجه گرفت که جامعه ما فاسدتر است؟ هم بله، و هم خیر.

بله، از این جهت که جامعه دینی، ظرفیت انسانها را هم در خوبی‌ها بالا می‌برد و هم در بدی‌ها (لذا همان طور که حضرت علی ع در عالم بی‌نظیر است، معاویه هم بی‌نظیر است: منافق که از از کافر بدتر است، در جامعه دینی پیدا می‌شود. در حدیث 1 عذابهایی برای جامعه دینی هست که اصلا گناهش در جامعه کفر موضوعیت ندارد؛ و در حدیث 2 یک مساله خاص جامعه دینی را بزرگترین عامل فساد در جهان برشمرده است. برای توضیح بیشتر مطلب روی لینک زیر کلیک کنید)

http://www.souzanchi.ir/the-religious-society-and-nefaq/

و خیر، از این جهت که مبنای تحلیل در «فاسد بودن یک جامعه» غیر از مبنای تحلیل در «فاسدتر بودن یک جامعه از جامعه دیگر» است. در اولی صرفا به آنچه عامل فساد است توجه می‌شود؛ اما در دومی ابتدا باید در هر جامعه مجموع فسادها و خوبی‌ها را در نظر گرفت و سپس سرجمع هر جامعه را با سرجمع جامعه دیگر بررسی کرد.

(بر همین اساس است که با اینکه انحراف بعد از پیامبر بزرگترین فساد بود (حدیث2) اما امام علی ع سکوت کرد تا همین جامعه توسط جامعه کفر نابود نشود.)

نکته بعدی را چون مطمئن نبودم در کانال نگذاشتم:

7) اگرچه قرآن «فساد فی الارض» را گاه در خصوص ظلم در روابط انسانی (مائده/32-33 و 64)  و گاه در مورد مطلق فساد (چه در روابط انسانی و چه در نظام طبیعت (هود/116، قصص78 و 83، غافر/26، فجر/12) به کار برده؛ اما ظاهرا فساد محل بحث در این آیه، اولا فساد در خشکی و دریاست (یعنی در نظام طبیعت، نه نظام روابط انسانی)؛ و ثانیا با انسان شروع شده است (پس از جنس خونخواری و درندگی‌ای که قبل از انسان در روابط حیوانی حیوانات هم وجود دارد، نیست) اگر فساد در طبیعت، فساد حاصل دست انسان است و در خشکی و دریا (در زمین) اگر کارهای انسان نباشد فساد پدیدار نمی‌شود. (مثلا میلیونها سال که هنوز انسان پا به زمین نگذاشته بود، مساله آلودگی‌های محیط زیست هم وجود نداشت!)

پس معلوم می‌شود انسانی که قرآن معرفی می‌کند و درباره‌اش بحث دارد موجودی است که اختیار و توان تصرف غیرغریزی دارد و صرفا با هدایت غریزه رفتار نمی‌کند، تا حدی که می‌تواند خشکی و دریا را به فساد بکشاند. این تمایز مهمی در انسان‌شناسی است. برای همین آنچه انسان‌شناسان به عنوان انسان ماهر و ابزارساز و ... نام می‌برند، انسان نبوده است؛ زیرا تا قبل از انسان کنونی (که سابقه‌ای کمتر از 15000 سال دارد) هیچ فسادی در طبیعت انجام نشده است.



[1] . ابتدای خطبه چنین است:

عِبَادَ اللَّهِ إِنَّکُمْ وَ مَا تَأْمُلُونَ مِنْ هَذِهِ الدُّنْیَا أَثْوِیَاءُ مُؤَجَّلُونَ وَ مَدِینُونَ مُقْتَضَوْنَ أَجَلٌ مَنْقُوصٌ وَ عَمَلٌ مَحْفُوظٌ فَرُبَّ دَائِبٍ‏ مُضَیَّعٌ وَ رُبَّ کَادِحٍ‏ خَاسِرٌ وَ قَدْ أَصْبَحْتُمْ فِی زَمَنٍ لَا یَزْدَادُ الْخَیْرُ فِیهِ إِلَّا إِدْبَاراً وَ لَا الشَّرُّ فِیهِ إِلَّا إِقْبَالًا وَ لَا الشَّیْطَانُ فِی هَلَاکِ النَّاسِ إِلَّا طَمَعاً فَهَذَا أَوَانٌ قَوِیَتْ عُدَّتُهُ وَ عَمَّتْ مَکِیدَتُهُ وَ أَمْکَنَتْ فَرِیسَتُهُ‏ اضْرِبْ بِطَرْفِکَ حَیْثُ شِئْتَ مِنَ النَّاسِ فَهَلْ تُبْصِرُ إِلَّا فَقِیراً یُکَابِدُ فَقْراً أَوْ غَنِیّاً بَدَّلَ نِعْمَةَ اللَّهِ کُفْراً أَوْ بَخِیلًا اتَّخَذَ الْبُخْلَ بِحَقِّ اللَّهِ وَفْراً أَوْ مُتَمَرِّداً کَأَنَّ بِأُذُنِهِ عَنْ سَمْعِ الْمَوَاعِظِ وَقْراً أَیْنَ أَخْیَارُکُمْ وَ صُلَحَاؤُکُمْ وَ أَیْنَ أَحْرَارُکُمْ وَ سُمَحَاؤُکُمْ وَ أَیْنَ الْمُتَوَرِّعُونَ فِی مَکَاسِبِهِمْ وَ الْمُتَنَزِّهُونَ فِی مَذَاهِبِهِمْ أَ لَیْسَ قَدْ ظَعَنُوا جَمِیعاً عَنْ هَذِهِ الدُّنْیَا الدَّنِیَّةِ وَ الْعَاجِلَةِ الْمُنَغِّصَةِ وَ هَلْ [خُلِّفْتُمْ‏] خُلِقْتُمْ إِلَّا فِی حُثَالَةٍ لَا تَلْتَقِی إِلَّا بِذَمِّهِمُ الشَّفَتَانِ اسْتِصْغَاراً لِقَدْرِهِمْ وَ ذَهَاباً عَنْ ذِکْرِهِمْ َ إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ

بندگان خدا! شما و آنچه از این جهان آرزومندید، مهمانانى هستید که مدّتى معیّن براى شما نهاده‏اند. و وامدارانید که پرداخت آن را از شما خواسته‏اند.- در- مدّتى کوتاه، و کردارى ضبط شده- و خدا و فرشتگان از آن آگاه-. چه بسا کوشنده‏اى که تباه گردانید و بسا رنجبرده که زیان دید. و شما در روزگارى هستید که خوبى در آن پشت کرده و همچنان مى‏رود، و بدى روى آورده و پیش مى‏دود. و طمع شیطان در تباه کردن مردمان بیشتر مى‏شود. این روزگارى است که ساز و ساخت شیطان قویتر گردیده، و فریب و بد سگالى او فراگیرتر گشته، و شکار وى در دسترش قرار گرفته. گوشه چشم به هر سو که خواهى به مردم بیفکن! آیا جز مستمندى بینى با فقر دست به گریبان، یا دولتمندى با نعمت خدا در کفران، یا آن که دست بخشش ندارد، و ندادن حق خدا را افزونى مال به حساب آرد، یا سرکشى که- از سخن حق روگردان است-، گویى گوش او از شنیدن موعظتها گران است. کجایند گزیدگان شما و نیکانتان، و آزادگان و جوانمردانتان؟ کجایند پرهیزگاران در کسب و کار، و پاکیزگان در راه و رفتار؟ آیا جز این است که همگان رخت بربستند، و از این جهان پست و گذران، و تیره کننده عیش بر مردمان، دل گسستند؟ و شما ماندید! گروهى خوار و بى‏مقدار، که از خردى رتبت، لب نخواهد به هم خورد تا نامشان را به زشتى برد، و همى خواهد یادشان را از خاطر بسترد، پس «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ».

 


56) سوره حمد (1) آیه 4 مَلِکِ یَوْمِ الدِّین

بسم الله الرحمن الرحیم

56) سوره حمد (1) آیه 4      مَلِکِ یَوْمِ الدِّین

ترجمه

[همان خدایی که] مالک و فرمانروای روز جزا [است].[1]

حدیث

1) قَالَ الْإِمَامُ ع (مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ) أَیْ قَادِرٌ عَلَى إِقَامَةِ یَوْمِ الدِّینِ، وَ هُوَ یَوْمُ الْحِسَابِ، قَادِرٌ عَلَى تَقْدِیمِهِ عَلَى وَقْتِهِ، وَ تَأْخِیرِهِ بَعْدَ وَقْتِهِ، وَ هُوَ الْمَالِکُ أَیْضاً فِی یَوْمِ الدِّینِ، فَهُوَ یَقْضِی بِالْحَقِّ، لَا یَمْلِکُ الْحُکْمَ وَ الْقَضَاءَ فِی ذَلِکَ الْیَوْمِ مَنْ یَظْلِمُ وَ یَجُورُ، کَمَا فِی الدُّنْیَا مَنْ یَمْلِکُ الْأَحْکَامَ.

قَالَ: وَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع: «یَوْمِ الدِّینِ» هُوَ یَوْمُ الْحِسَابِ؛ وَ قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص یَقُولُ: أَ لَا أُخْبِرُکُمْ بِأَکْیَسِ الْکَیِّسِینَ وَ أَحْمَقِ الْحَمْقَى قَالُوا: بَلَى یَا رَسُولَ اللَّهِ.

قَالَ: أَکْیَسُ الْکَیِّسِینَ مَنْ حَاسَبَ نَفْسَهُ، وَ عَمِلَ لِمَا بَعْدَ الْمَوْتِ، وَ إِنَّ أَحْمَقَ الْحَمْقَى مَنِ اتَّبَعَ نَفْسُهُ هَوَاهَا، وَ تَمَنَّى عَلَى اللَّهِ تَعَالَى الْأَمَانِیَّ....

التفسیر المنسوب إلى الإمام الحسن العسکری علیه السلام، ص38

امام حسن عسگری علیه السّلام در تفسیر «مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ» فرمود:

 یعنی او تواناست بر برپایی روز جزا، که همان روز حساب است. تواناست که آن را از زمانش جلو بیندازد و یا عقب بیندازد؛ و همچنین او در روز جزا «مالک و صاحب اختیار» نیز هست؛ پس او به‌حق داورى کند. در آن روز این گونه نیست که کسی که خود اهل ظلم و جور است اختیاردار حکم و قضاوت شود؛ آن گونه که در دنیا چنین رخ می‌داد.

[امام عسگری در ادامه فرمود] و أمیرالمؤمنین ع می‌فرمود «یوم الدین، همان روز حساب است» و می‌فرمود «از رسول خدا ص شنیدم که ‌فرمودند: آیا شما را به زیرکترین زیرکها و احمق‏ترین احمقها خبر ندهم؟

گفتند: آرى! یا رسول اللَّه!

فرمودند: زیرکترین زیرکها، کسى است که نفسش را محاسبه کند و براى آنچه بعد از مرگ است، عمل نماید. و بدرستی که احمق‏ترین احمقها کسى است که از هواى نفسش پیروی کند و آرزوهاى پوچ از خدا بخواهد [یا: خداپرستی‌اش فقط بر اساس آرزوهایش باشد، نه بر اساس تعالیم الهی، که اشاره به آیه 78 سوره بقره باشد] ... [2]


2) عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ وَ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ الْقَاسَانِیِّ جَمِیعاً عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ دَاوُدَ عَنْ سُفْیَانَ بْنِ عُیَیْنَةَ عَنِ الزُّهْرِیِّ قَالَ :

قَالَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ ع لَوْ مَاتَ مَنْ بَیْنَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ لَمَا اسْتَوْحَشْتُ بَعْدَ أَنْ یَکُونَ الْقُرْآنُ مَعِی وَ کَانَ ع إِذَا قَرَأَ- مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ یُکَرِّرُهَا حَتَّى کَادَ أَنْ یَمُوتَ.

الکافی، ج‏2، ص602

زهرى گوید: حضرت على بن الحسین ع فرمود:

«اگر همه مردم که ما بین مشرق و مغرب هستند بمیرند، اندکی نهراسم اگرکه قرآن با من باشد. و آن حضرت این گونه بود که هر گاه [در نماز] «مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ‏» را می‌خواند آنقدر آن را تکرار می‌کرد که نزدیک بود بمیرد.

3) حَدَّثَنَا الشَّیْخُ الْفَقِیهُ أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ مُوسَى بْنِ بَابَوَیْهِ الْقُمِّیُّ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ الْأَسْتَرْآبَادِیُّ رِضْوَانُ اللَّهِ عَلَیْهِ قَالَ حَدَّثَنَا یُوسُفُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ زِیَادٍ وَ عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَیَّارٍ عَنْ أَبَوَیْهِمَا عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ آبَائِهِ عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى:

قَسَمْتُ فَاتِحَةَ الْکِتَابِ بَیْنِی وَ بَیْنَ عَبْدِی فَنِصْفُهَا لِی وَ نِصْفُهَا لِعَبْدِی وَ لِعَبْدِی مَا سَأَلَ

إِذَا قَالَ الْعَبْدُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ قَالَ اللَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ بَدَأَ عَبْدِی بِاسْمِی وَ حَقٌّ عَلَیَّ أَنْ أُتَمِّمَ لَهُ أُمُورَهُ وَ أُبَارِکَ لَهُ فِی أَحْوَالِهِ

فَإِذَا قَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ قَالَ اللَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ حَمِدَنِی عَبْدِی وَ عَلِمَ أَنَّ النِّعَمَ الَّتِی لَهُ مِنْ عِنْدِی وَ أَنَّ الْبَلَایَا الَّتِی إِنْ دُفِعَتْ عَنْهُ فَبِتَطَوُّلِی أُشْهِدُکُمْ أَنِّی أُضِیفُ لَهُ إِلَى نِعَمِ الدُّنْیَا نِعَمَ الْآخِرَةِ وَ أَرْفَعُ عَنْهُ بَلَایَا الْآخِرَةِ کَمَا دَفَعْتُ عَنْهُ بَلَایَا الدُّنْیَا

فَإِذَا قَالَ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ قَالَ اللَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ شَهِدَ لِی بِأَنِّی الرَّحْمَنُ الرَّحِیمُ أُشْهِدُکُمْ لَأُوَفِّرَنَّ مِنْ رَحْمَتِی حَظَّهُ وَ لَأُجْزِلَنَّ مِنْ عَطَائِی نَصِیبَهُ

فَإِذَا قَالَ مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أُشْهِدُکُمْ کَمَا اعْتَرَفَ أَنِّی أَنَا مَالِکُ یَوْمِ الدِّینِ لَأُسَهِّلَنَّ یَوْمَ الْحِسَابِ حِسَابَهُ وَ لَأَتَقَبَّلَنَّ حَسَنَاتِهِ وَ لَأَتَجَاوَزَنَّ عَنْ سَیِّئَاتِهِ

فَإِذَا قَالَ إِیَّاکَ نَعْبُدُ قَالَ اللَّهُ‏ عَزَّ وَ جَلَّ صَدَقَ عَبْدِی إِیَّایَ یَعْبُدُ أُشْهِدُکُمْ لَأُثِیبَنَّهُ عَلَى عِبَادَتِهِ ثَوَاباً یَغْبِطُهُ کُلُّ مَنْ خَالَفَهُ فِی عِبَادَتِهِ لِی

فَإِذَا قَالَ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِیَ اسْتَعَانَ وَ الْتَجَأَ أُشْهِدُکُمْ لَأُعِینَنَّهُ عَلَى أَمْرِهِ وَ لَأُغِیثَنَّهُ فِی شَدَائِدِهِ وَ لَآخُذَنَّ بِیَدِهِ یَوْمَ نَوَائِبِهِ

فَإِذَا قَالَ اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ إِلَى آخِرِ السُّورَةِ قَالَ اللَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ هَذَا لِعَبْدِی وَ لِعَبْدِی مَا سَأَلَ قَدِ اسْتَجَبْتُ لِعَبْدِی وَ أَعْطَیْتُهُ مَا أَمَّلَ وَ آمَنْتُهُ مِمَّا مِنْهُ وَجِلَ.

الأمالی(للصدوق)، ص175

امام حسن عسگری ع از قول پدرانشان از رسول خدا ص نقل کرده‌اند که خداى تبارک و تعالى فرماید:

فاتحة الکتاب را میان خودم و بندگانم تقسیم کردم، نیمى برای من است و نیمى برای بنده من؛ و برای بنده من است آنچه بخواهد [یعنی خواسته‌های بنده‌ام در این سوره را اجابت می‌کنم]

هنگامى که بنده گوید «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» خداوند جل جلاله فرماید «بنده‏ام به نام من آغاز کرد و بر من لازم است کارش را به پایان رسانم و احوالش را مبارک سازم.»

چون گوید «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ» خداوند جل جلاله فرماید «بنده‏ام مرا ستایش و سپس گفت و دانست هر نعمتى دارد از جانب من است و هر بلا از او دفع شود به احسان من است؛ شما گواه باشید نعمت‌های آخرت را به نعمت‌های دنیایش افزودم و بلایاى آخرت را از او دور گردانیدم همان گونه که بلایاى دنیا را از او دفع کردم»

چون گوید «الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» خداوند جل جلاله فرماید «گواهى داد که من رحمان و رحیمم. شما گواه باشید که بهره‌اش را از رحمتم فراوان کنم و عطایاى شایانم را به او ارزانی دارم.»

چون گوید «مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ» خداوند عز و جل فرماید گواه باشید که همان گونه که اعتراف کرد که من صاحب اختیار‏ روز جزایم، در روز حساب، حسابش را آسان کنم و حسناتش را بپذیرم و از بدی‌هایش درگذرم.»

چون گوید «إِیَّاکَ نَعْبُدُ» خداوند عز و جل فرماید «بنده‏ام راست گفت، تنها مرا می‌پرستد. گواه باشید که بر عبادتش به او پاداشی دهم که هر که با او در بندگیش نسبت به من مخالف می‌کرد، بر او رشک برد.»

چون گوید «وَ إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ» خداوند عز و جل فرماید «از من کمک خواست و به من پناه برد. گواه باشید که او را در کارش کمک کنم، و در سختیها به فریادش رسم، و ایام گرفتارى دستش را بگیرم.»

چون گوید «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ تا آخر سوره» خداوند جل جلاله فرماید: «این [قسمت‌های سوره] سهم بنده من است و بنده من هر چه خواهد از آن او است؛ براى بنده‏ام اجابت کردم و آنچه آرزو داشت به او دادم و از آنچه نگران بود ایمنش ساختم.»

امالی صدوق، ص175

تدبر

1)‌ با اینکه خدا همیشه مالک و صاحب اختیار همه چیز است؛ چرا می‌گوییم «صاحب اختیار روز جزا»؟ چون در آن روز اینکه مالکیت حقیقی فقط از آن خدا بوده، آشکار می‌شود. وقتی «صاحب اختیار» مطلق روز جزا خداست، دیگر امکان ندارد حقی ناحق شود، یا کسی بدون اینکه لیاقت داشته باشد، برتری پیدا کند. پس اگر قیامتی هست - که هست - انسان آرام می‌شود؛ چون مالک و صاحب اختیارش خداست. پس خدا را شکر «الحمدلله ... مالک یوم الدین»

2) در تدبر جلسات 37 و 49 و 51 معلوم شد که: «جزای آخرت، باطنِ عملِ دنیاست». اگر خدا صاحب اختیار آخرت است؛ پس باطن دنیا هم دست خداست؛ پس اگر چشم باطن‌بین ما باز شود می‌بینیم در همین دنیا هم امکان ندارد حقی ناحق شود، کسی بناحق به جایگاه یا ثروتی برسد و ...، و آب از آب تکان نخورد. اگر قیامتی هست، جای هیچ نگرانی نیست.

3) چرا برای اشاره به قیامت، تعبیر «الدین» (جزا) به کار برد؟ جزا مربوط به پایان مسابقه است؛ زمان تعیین نتیجه نهایی. یعنی خدا صاحب اختیار جایی است که سرانجام نهایی هرچیزی معلوم می‌شود. چون روز جزاست روز حساب هم است (حدیث 1 و 3). اگر کسی روزی حداقل پنج‌بار به خود متذکر شود که روز حسابی در کار است و اختیارش هم کاملا دست خدایی است که نمی‌توان فریبش داد، چگونه زندگی خواهد کرد؟ (آیا در نماز حواسمان هست چه می‌گوییم؟)

4) کسی که سر دیگران کلاه می‌گذارد و از امکانات موجود سوءاستفاده می‌کند، و به مال و مقامی می‌رسد، آیا واقعا سود برده است؟ و آیا ما که چنین نکردیم ضرر کردیم؟ اگر روز جزایی نبود، یا اگر بود، مالکش غیر خدا بود، شاید. اما الان چطور؟ راستی چرا این تاسف خوردن‌ها در جامعه ما زیاد شده؟ آیا کسی که جزا و حساب را جدی بگیرد و محاسبه‌گر و حاکم را خدا بداند، زیرک است یا کسی که اینها را ندیده بگیرد؟ (حدیث1) ما مرز زیرکی و حماقت را با چه مبنایی مشخص می‌کنیم؟

5) (الحمدلله ...الدین) خدا را شکر که در جایی که قرار است نهایت و سرانجام همه چیز معلوم شود، کارها همگی به دست خداست، نه این و آن. خیال انسان راحت می‌شود و انسان چقدر به آرامش می‌رسد. قطعا یکی از راههای رسیدن به مقام نفس مطمئنه (بحث دیروز)، جدی گرفتن روز جزاست.

6) کسی که «مالک یوم الدین» را جدی بگیرد، دیگر گویی در افق دنیا زندگی نمی‌کند؛ ولو که دیگران که حقیقت مرگ را نشناخته‌اند، اسم این را مرگ بگذارند. (حدیث2) برای همین است که رفتارها و اقدامات انبیاء و ائمه علیهم‌السلام برای مردم زمانه‌شان قابل درک نبود. چون مردم بر اساس دنیا رفتار می‌کردند و آنها بر اساس عالمی دیگر. ما هم می‌توانیم هر روز همین آیه را بارها تکرار کنیم.

7) در سوره حمد به اوصافی که پشت سر هم برای خدا آمد دقت کنید:

الله، رب‌العالمین، الرحمن، الرحیم، مالک یوم‌الدین.

یک دوره کامل «جهان‌شناسی و انسان‌شناسی توحیدی همراه با یک حس مثبت (حمد)» ارائه شده است:

حمد برای کسی است که:

خداست؛

آفریدن و پرورش همه جهانها و جهانیان به دست اوست؛

همه چیز از رحمت او شروع شده است؛

خوبان در رحمت همیشگی او غرق می‌شوند و با کمک این رحمت به خدا برمی‌گردند؛

و نه فقط خوبان، بلکه همگان، سرانجام نهایی‌شان به دست اوست.



[1] . در ترجمه‌اش در طول روز دو نکته به ذهنم رسید:

1)‌ شاید ترجمه «صاحب اختیار» بهتر باشد هم بر مالک دلالت دارد و هم بر ملک

2)‌ الدین در قرآن جز در مواردی که به صورت یوم الدین آمده و دال بر روز قیامت است، هیچ موردی نیافتم که دال بر «جزا» باشد. شاید تنها موردی که به این نزدیک است داستان حضرت یوسف است که: کَذلِکَ کِدْنا لِیُوسُفَ ما کانَ لِیَأْخُذَ أَخاهُ فی‏ دینِ الْمَلِک‏ (یوسف/76) که اینجا به همان معنای رایج دین در قرآن (شریعت) هم می شود اطلاق شود. البته در لغت گفته اند که اصل این کلمه برای اطاعت و ذلت بوده که جزا معنای صریحتر و شریعت معنای استعاری آن است. اما در هر صورت بعید نیست که بتوان دین را به همان معنای دین حقیقی (حقیقت دین) گرفت یعنی روزی که عرصه جدی گرفته شدن دین الهی است. البته این مطلب نیاز به تامل بیشتر دارد.

[2] . ادامه حدیث چنین است:

فَقَالَ الرَّجُلُ: یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ وَ کَیْفَ یُحَاسِبُ الرَّجُلُ نَفْسَهُ قَالَ: إِذَا أَصْبَحَ ثُمَّ أَمْسَى رَجَعَ إِلَى نَفْسِهِ- فَقَالَ: یَا نَفْسِ إِنَّ هَذَا یَوْمٌ مَضَى عَلَیْکِ لَا یَعُودُ إِلَیْکِ أَبَداً، وَ اللَّهُ تَعَالَى یَسْأَلُکِ عَنْهُ فِیمَا أَفْنَیْتِیهِ- فَمَا الَّذِی عَمِلْتِ فِیهِ أَ ذَکَرْتِ اللَّهَ أَمْ حَمِدْتِیهِ أَ قَضَیْتِ حَوَائِجَ مُؤْمِنٍ أَ نَفَّسْتِ عَنْهُ کُرْبَةً أَ حَفِظْتِیهِ بِظَهْرِ الْغَیْبِ فِی أَهْلِهِ وَ وُلْدِهِ أَ حَفِظْتِیهِ بَعْدَ الْمَوْتِ فِی مُخَلَّفِیهِ أَ کَفَفْتِ عَنْ غِیبَةِ أَخٍ مُؤْمِنٍ بِفَضْلِ جَاهِکِ أَ أَعَنْتِ مُسْلِماً مَا الَّذِی صَنَعْتِ فِیهِ فَیَذْکُرُ مَا کَانَ مِنْهُ. فَإِنْ ذَکَرَ أَنَّهُ جَرَى مِنْهُ خَیْرٌ، حَمِدَ اللَّهَ تَعَالَى، وَ کَبَّرَهُ عَلَى تَوْفِیقِهِ، وَ إِنْ ذَکَرَ مَعْصِیَةً أَوْ تَقْصِیراً، اسْتَغْفَرَ اللَّهَ تَعَالَى، وَ عَزَمَ عَلَى تَرْکِ مُعَاوَدَتِهِ، وَ مَحَا ذَلِکَ عَنْ نَفْسِهِ بِتَجْدِیدِ الصَّلَاةِ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّیِّبِینَ، وَ عَرَضَ بَیْعَةَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیٍّ ع عَلَى نَفْسِهِ، وَ قَبُولَهُ لَهَا، وَ إِعَادَةَ لَعْنِ أَعْدَائِهِ وَ شَانِئِیهِ وَ دَافِعِیهِ عَنْ حَقِّهِ. فَإِذَا فَعَلَ ذَلِکَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: لَسْتُ أُنَاقِشُکَ فِی شَیْ‏ءٍ مِنَ الذُّنُوبِ- مَعَ مُوَالاتِکَ أَوْلِیَائِی، وَ مُعَادَاتِکَ أَعْدَائِی.

در این هنگام، مردى گفت: یا أمیر المؤمنین! و إنسان، نفسش را چطور محاسبه کند؟

فرمود: هر گاه؛ (برایش) بامدادى! سپس شامگاه، فرا رسد، به نفس خویش مراجعه کند و بگوید:

اى نفس! براستى؛ این روز، بر تو سپرى شد. هرگز بسوى تو بر نمیگردد! و خداى تعالى! در باره‏اش ترا بازخواست نماید که؛ در چه فانى‏اش کردى؟ در آن، چه عملى انجام دادى؟ آیا خدا را بیاد آوردى؟ یا او را ستودى؟ آیا؛ حوائج مؤمنى را برآوردى؟ آیا؛ گرفتارى و بلا را از او برطرف ساختى؟ آیا؛ هنگامى که؛ از تو غایب بود، آبروى او را-

در أهل و اولادش- نگهداشتى؟ آیا؛ بعد از مرگ، احترام او را در أخلافش رعایت کردى؟ آیا، از غیبت برادر مؤمنى [بفضل و برترى مقامت‏] صرف نظر کردى؟ آیا؛ مسلمانى را کمک کردى؟ در آن چه کردى؟

و آنچه در کمون وجود او است، بیاد آورد.

پس؛ اگر بیادش آید که از او، خیرى سر زده، بحمد و ستایش خداى عزّ و جلّ! پردازد و بتوفیقش، او را ببزرگى یاد کند!. و هر گاه نافرمانى و عصیان یا تقصیرى بیاد آورد، ذات أقدس الهى را- بترک تکرارش- استغفار کند! و با طرق زیر، از نفس خویش، آن را بزداید:

 [بتجدید صلوات بر محمّد و آل پاک و طاهر او! و پیشنهاد بیعت أمیر المؤمنین صلوات اللَّه علیه، بر نفس خویش! و پذیرفتنش براى آن! و تکرار لعن مبغضین و بدخواهان و دشمنان او و بازدارندگان از حقوقش!] پس؛ هر گاه چنین فعلى از او سر زد، خداى عزّ و جلّ! گفت: با موالات و دوستیت با أولیاء و دوستان من، و عداوت و دشمنى‏ات با دشمنانم، در چیزى از گناهان، با تو مناقشه نکنم!

 


55) سوره فجر (89) آیه 30 وَ ادْخُلی‏ جَنَّتی‏

بسم الله الرحمن الرحیم

55) سوره فجر (89) آیه 30   وَ ادْخُلی‏ جَنَّتی‏

ترجمه

و به بهشتم وارد شو!

حدیث

1) حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ الْحِمْیَرِیُّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ أَبِی الْخَطَّابِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حَمَّادٍ الْکُوفِیِّ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ مُوسَى الْأَنْصَارِیِّ قَالَ حَدَّثَنِی مُصْعَبٌ عَنْ جَابِرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص:

 مَنْ سَرَّهُ أَنْ یَحْیَا حَیَاتِی وَ یَمُوتَ مَمَاتِی وَ یَدْخُلَ جَنَّتِی جَنَّةَ عَدْنٍ غَرَسَهَا رَبِّی بِیَدِهِ فَلْیَتَوَلَّ عَلِیّاً وَ یَعْرِفُ فَضْلَهُ وَ الْأَوْصِیَاءَ مِنْ بَعْدِهِ وَ یَتَبَرَّى مِنْ عَدُوِّی أَعْطَاهُمُ اللَّهُ فَهْمِی وَ عِلْمِی هُمْ عِتْرَتِی مِنْ لَحْمِی وَ دَمِی ...

کامل الزیارات، ص71

رسول خدا ص فرمودند:

کسی که خشنود می‌شود که همچون زندگی من زندگی کند و همچون مرگ من بمیرد و در بهشت من، همان بهشت «عدن»ی که خداوند خودش آن را به نحو خاص مهیا کرده، وارد شود، پس به ولایت علی ع تن دهد و برتری او و جانشینان بعدیش را به رسمیت بشناسد و از دشمنان من برائت جوید، که خداوند به آنان فهم و علم مرا داده است، آنان عترت من و از گوش و خون من هستند ...

2) عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْعَبَّاسِ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ سُفْیَانَ الْحَرِیرِیِّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ سَعْدٍ الْخَفَّافِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ:

یَا سَعْدُ تَعَلَّمُوا الْقُرْآنَ فَإِنَّ الْقُرْآنَ یَأْتِی یَوْمَ الْقِیَامَةِ فِی أَحْسَنِ صُورَةٍ نَظَرَ إِلَیْهَا الْخَلْقُ ... فَیَأْتِی الرَّجُلَ مِنْ شِیعَتِنَا الَّذِی کَانَ یَعْرِفُهُ وَ یُجَادِلُ بِهِ أَهْلَ الْخِلَافِ فَیَقُومُ بَیْنَ یَدَیْهِ فَیَقُولُ مَا تَعْرِفُنِی فَیَنْظُرُ إِلَیْهِ الرَّجُلُ فَیَقُولُ مَا أَعْرِفُکَ یَا عَبْدَ اللَّهِ قَالَ فَیَرْجِعُ فِی صُورَتِهِ الَّتِی کَانَتْ فِی الْخَلْقِ الْأَوَّلِ وَ یَقُولُ مَا تَعْرِفُنِی فَیَقُولُ نَعَمْ فَیَقُولُ الْقُرْآنُ أَنَا الَّذِی أَسْهَرْتُ لَیْلَکَ وَ أَنْصَبْتُ عَیْشَکَ سَمِعْتَ الْأَذَى وَ رُجِمْتَ بِالْقَوْلِ فِیَّ أَلَا وَ إِنَّ کُلَّ تَاجِرٍ قَدِ اسْتَوْفَى تِجَارَتَهُ وَ أَنَا وَرَاءَکَ الْیَوْمَ قَالَ فَیَنْطَلِقُ بِهِ إِلَى رَبِّ الْعِزَّةِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى فَیَقُولُ یَا رَبِّ یَا رَبِّ عَبْدُکَ وَ أَنْتَ أَعْلَمُ بِهِ قَدْ کَانَ نَصِباً فِیَّ مُوَاظِباً عَلَیَّ یُعَادَى بِسَبَبِی وَ یُحِبُّ فِیَّ وَ یُبْغِضُ فَیَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَدْخِلُوا عَبْدِی جَنَّتِی وَ اکْسُوهُ حُلَّةً مِنْ حُلَلِ الْجَنَّةَ وَ تَوِّجُوهُ بِتَاجٍ ...

الکافی، ج‏2، ص597-598

امام باقر ع در ضمن حدیثی طولانی در وصف قرآن کریم فرمود:

ای سعد! قرآن را بیاموزید که روز قیامت در بهترین شکلی که خلائق می‌توانند بدان نگاه کنند ظاهر می‌شود ...

... به نزد یکی از شیعیان ما می‌رود که قرآن را می‌شناخت و با آن در مقابل مخالفان بحث می‌کرد و به او می‌گوید: «مرا نمی‌شناسی؟»

آن شخص می‌گوید: «ای بنده خدا! من تو را نمی‌شناسم!»

پس قرآن به همان صورتی که در آفرینش ابتدایی ظهور می‌کرده درمی‌آید و و می‌گوید: «مرا نمی‌شناسی؟».

می‌گوید: «چرا، شناختم.»

پس قرآن لب به کلام می‌گشاید که: «من همانم که شب‌ها را با من بیدار بودی و در زندگی‌ات مثابل دیدگانت قرار دادی و به خاطر من اذیت شدی و مورد اهانت قرار گرفتی. بدانید که هر معامله‌گری حقش کامل ادا خواهد شد و من امروز پشتوانه توام.» سپس قرآن به جانب رب‌العزه تبارک و تعالی رو می‌کند و می‌گوید: «پروردگارا! پروردگارا! این بنده توست و تو به او آگاهتری که چگونه مرا با دقت نصب‌العین خود قرار داده بود و به خاطر من اذیت شد و به خاطر من مورد دوستی و دشمنی قرار گرفت.»

پس خداوند عز و جل می‌فرماید: بنده‌ام را در بهشتم وارد کنید و از حله‌های بهشتی بر تن و تاج‌های بهشتی بر سرش کنید ...

3) مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنِ الْخَطَّابِ الْکُوفِیِّ وَ مُصْعَبٍ الْکُوفِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ قَالَ لِسَدِیرٍ:

وَ الَّذِی بَعَثَ مُحَمَّداً بِالنُّبُوَّةِ وَ عَجَّلَ رُوحَهُ إِلَى الْجَنَّةِ مَا بَیْنَ أَحَدِکُمْ وَ بَیْنَ أَنْ یَغْتَبِطَ وَ یَرَى السُّرُورَ أَوْ تَبِینَ لَهُ النَّدَامَةُ وَ الْحَسْرَةُ إِلَّا أَنْ یُعَایِنَ مَا قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِی کِتَابِهِ- عَنِ الْیَمِینِ وَ عَنِ الشِّمالِ قَعِیدٌ وَ أَتَاهُ مَلَکُ الْمَوْتِ یَقْبِضُ رُوحَهُ فَیُنَادِی رُوحَهُ فَتَخْرُجُ مِنْ جَسَدِهِ فَأَمَّا الْمُؤْمِنُ فَمَا یُحِسُّ بِخُرُوجِهَا وَ ذَلِکَ قَوْلُ اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِی إِلى‏ رَبِّکِ راضِیَةً مَرْضِیَّةً فَادْخُلِی فِی عِبادِی وَ ادْخُلِی جَنَّتِی ثُمَّ قَالَ ذَلِکَ لِمَنْ کَانَ وَرِعاً مُوَاسِیاً لِإِخْوَانِهِ وَصُولًا لَهُمْ[1]

المحاسن (للبرقی)، ج‏1، ص177

امام صادق ع فرمود:

سوگند به کسی که محمد ص را به نبوت برانگیخت و روحش را به جانب بهشت برد، فاصله هریک از شما و اینکه به نهایت غبطه و سرور یا ندامت و حسرت برسد چیزی نیست جز آنکه ببیند آنچه را که خداوند عز و جل در کتابش فرمود «آن دو [فرشته] دریافت‌کننده در چپ و راست او نشسته‌اند» [اشاره به لحظه مرگ که انسان فرشتگان کاتب اعمالش را می‌بیند] و ملک‌الموت برای قبض روحش بیاید و روحش را ندا دهد پس روح از پیکر وی خارج شود. اما کسی که مومن است اصلا این خروج را احساس نمی‌کند و این همان سخن خداوند است که فرمود: «ای نفس به آرامش رسیده؛ به سوی پروردگارت برگرد در حالی که راضی و مورد رضایتی؛ پس در بندگانم درآِ و به بهشتم وارد شو!»

سپس فرمود: البته این برای مومنی است که پرهیزگار و اهل برادری و خیررسانی به برادران [ایمانی‌اش] باشد.

4) حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ هَارُونَ الْفَامِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرِ بْنِ جَامِعٍ الْحِمْیَرِیُّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ بُنَانِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُغِیرَةِ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ مُسْلِمٍ السَّکُونِیِّ عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص

مَا مِنْ عَبْدٍ یُصْبِحُ صَائِماً فَیُشْتَمُ فَیَقُولُ إِنِّی صَائِمٌ سَلَامٌ عَلَیْکَ إِلَّا قَالَ الرَّبُّ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى اسْتَجَارَ عَبْدِی بِالصَّوْمِ مِنْ عَبْدِی أَجِیرُوهُ مِنْ نَارِی وَ أَدْخِلُوهُ جَنَّتِی.فِی عِبَادِی.

الأمالی( للصدوق)، ص586

امام صادق ع از پدرانشان از پیامبر اکرم ص روایت کرده‌اند که:

هیچ بنده‌ای نیست که روزه‌دار باشد و مورد دشنام و توهین قرار بگیرد اما [به جای مقابله به مثل] بگوید: من چون روزه‌ام با تو به صلح و سلامت رفتار می‌کنم؛ مگر اینکه پروردگار تبارک و تعالی بفرماید: بنده‌ام از [شر] بنده دیگرم به روزه‌اش پناه برد؛ پس او را از آتش من پناه دهید و در بهشتم در میان بندگانم وارد کنید.

تدبر

1)‌ خدا قبل از اینکه انسان را به ورود به بهشت دعوت کند، ابتدا او را به آرامش می‌رساند، راضی و مورد رضایت قرار می‌دهد، او را به ورود در میان بندگان حقیقی خود (همچون امیرالمومنین که عبادتش نه عبادت تجار، بلکه عبادت احرار بود) دعوت می‌کند، بعد بهشت به او می‌دهد:

دیوانه کنی هردو جهانش بخشی                دیوانه تو هر دو جهان را چه کند؟

چه اندازه قرآن در میان ما مهجور است که علی‌رغم این آیات آشکار، برخی به اسلام اشکال می‌گیرند که با وعده بهشت، انسان‌ها را تاجر بار می‌آورد نه عاشق؛ و برخی هم این سخنان را باور می‌کنند!

2) «در بندگان وارد شدن» و «به بهشت وارد شدن» عطف بر همدیگرند. و هر دو ثمره «بازگشت به رب در حالت رضایت» پس این چند کار از هم جدایی ندارند: اگر به آرامش نرسیده‌ایم؛ اگر رضایت نداریم، اگر خلائق را بندگان خدا نمی‌بینیم و بودن ما در میان آنها همچون «بودن افراد متمایز» است نه «بودن جمعی که همه به یک خدا وصلند»، و اگر ...، پس هنوز بهشتی نشده‌ایم.

3) «جنت من» غیر از «الجنة» یا «جنات تجری من تحتها الانهار» است که برای افراد مختلف آماده شده است. در قرآن فقط در همین آیه تعبیر «جنتی» آمده است؛ یعنی بهشتی بسیار ویژه که به خود خدا منسوب می‌شود. خود خدا با خطاب مستقیم به خود انسان مطمئن می‌گوید: «تو وارد بهشت من شو!» از این بالاتر می‌شود؟! واقعا ما هدفمان را در چه افقی تعریف کرده‌ایم؟ آخر خط را چه‌ می‌بینیم؟ نهایت خواسته‌مان چیست؟

(امروز هم جمعه بود و تمام شد. آیا واقعا خواسته‌ای داشتیم که دلمان تنگ شود؟ بگذریم)

برای توضیح مطلب به جملات امام خمینی که در ادامه می‌آید توجه کنید:

تدبری در این چند آیه سوره فجر از امام خمینی ره

... آنی که اطمینان می‌آورد و نفس را از آن تزلزلی که دارد و خواهشی که دارد بیرون می‌آورد «ذکر الله» است. نه ذکر الله به اینکه با لفظ، ما «لا إله إلّا الله» بگوییم. [بلکه] ذکر اللهی که در قلب واقع می‌شود، یاد خدا، توجه به او: ألا بذِکْرِ اللهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ. و بعد در آیات دیگر می‌فرماید که یَا أیَّتُهَا النَّفْسُ المُطْمَئِنَّةُ ارْجِعی‌ إِلی‌ رَبِّکِ رَاضِیَةً مَرضِیَّةً فَادْخُلِی فِی عِبَادی وَادْخُلِی جَنَّتِی.

اگر انسان بخواهد خصوصیات این آیات شریفه را بگوید طولانی است. من یک اشاره به آن بکنم. و آن اینکه آن «نَفْس مطمئنّه»؛ یعنی آن نفسی که دیگر هیچ خواهشی ندارد. این‌طور نیست که حالا نخست وزیر شده می‌گوید این کم است، باید رئیس جمهور بشوم؛ رئیس جمهور شده است می‌گوید این کم است، من باید رئیس جمهور کشورهای اسلامی باشم. به اینجا رسید می‌گوید این کم است. به هر جا برسد کم‌ است. تمام عالم را اگر یک لقمه کنند و به دست او بدهند، وقتی فکر می‌کند می‌بیند نقیصه دارد؛ خواهشش غیر این است.

آن وقت مطمئن می‌شود که به کمال مطلق برسد. کمال مطلق آن وقتی است که او باشد؛ غیر او نباشد در کار. توجه به ریاست، توجه به سلطنت، توجه به عالم ماده، توجه به عالم‌های دیگر به غیب، به شهادت، هیچ نباشد. یاد منحصر شده باشد به یاد خدا. آنجا نفس «مطمئن» می‌شود.

آن وقت است که مورد این خطاب واقع می‌شود که یا أَیَّتُها النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ! ای نفسی که به آنجا رسیدی که مطمئن شدی؛ از لغزش بیرون رفتی و توجه نداری به جای دیگر. یا أَیَّتُها النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعی‌ إلی‌ رَبِّکِ حالا دیگر هیچ چیز دیگر برای تو نمی‌شود. تو برگرد به سوی خدای «خودت»: «رَبِّکِ». ربِّ نفس مطمئنّه.

فَادْخُلی‌ فی‌ عِبادی‌ نه عبادالله، عبادصالحین نه. «عبادی». با این ریزه کاری. وقتی که واقع شدی در عباد، آن وقت وَادْخُلی‌ جَنَّتی‌ نه الجنَّه.آن جنت مال دیگران است. آن جنت با همه عرض و طولش مال «عباد صالح» است، «عبادی» نیست. مالِ «عبادی» آنچه دیگر هیچ نیست جز عبادت، آن هم عبادت «هو».

وقتی آنجا رسیدی، «ادخلی جنّتی». جنّتِ لقاء، جنّت ذات؛ نه جنت دیگران. جنّت شما که ان شاء الله همه وارد بشوید در آن جنت، با این جنت فرق دارد. آن جنتِ «عباد صالح»، «عبادالله الصالحین» است. اما این جنتی است که انتساب به هیچ جا ندارد، الّا به «هو». آن وقت «نفس مطمئنّه» وارد شده است در یک منبع نور و در یک کمال مطلق، و رسیده است به آن چیزی که عاشق او بود.

به هیچ چیزی عشق ندارد؟ خیال می‌کند! قدرتهای بزرگ خیال می‌کنند که قدرت رسیدن به زمین و هرچه در اینجاست کافیشان است. دلیل اینکه کافی نیست [این است که‌] می‌بینید که در فطرت همه هست که یک قدرتی من داشته باشم که هیچ محدود به حدی نباشد. اگر به آن بگویند که خوب، حالا همه قدرتِ مُلْک و ملکوت را داری، لکن یک قدرت دیگری هم هست، می‌خواهی یا نمی‌خواهی، جواب مثبت است! [اگر] بگوید همه قدرتهایی که در عالم هست، عالم مُلْک و ملکوت و جبروت، هرچه که هست، به تو دادم و تو فرمانفرمای عالم مُلْک و ملکوت شدی، لکن یک چیز دیگری هست بالاتر از این، می‌خواهی یا آن را دیگر نمی‌خواهی؟ می‌گوید می‌خواهم. فطرت‌ انسانی می‌گوید می‌خواهم. هیچ کس از شما نیست که وقتی عرضه به او داشتند، بگوید من نمی‌خواهم...

شما قانعید که یک اداره دیگری را دستتان بدهند، چون حالا نمی‌دانید. اما اگر هر یک از شما را به جای رئیس جمهور امریکا بگذارند، یا شوروی بگذارند، همان آشوبی که زیادتر الآن در دل آنها هست و در دل شما شعله‌اش کمتر است همان آشوب در قلب شما زیادتر می‌شود. و اگر همه دنیا را به شما بدهند، آشوب زیادتر خواهد شد؛ تزلزل زیاد می‌شود. آنکه انسان را از تزلزل بیرون می‌آورد ذکر خداست. با یاد خداست که تزلزلها ریخته می‌شوند؛ اطمینان پیدا می‌شود. وقتی اطمینان پیدا شد و ذکر خدا و یاد خدا شد، وقتی است که مخاطب می‌شود به این خطاب: یا أیَّتُها النَّفْسُ المُطْمَئِنَّةُ در روایتی است که خطاب به حضرت سیدالشهداست. آن وقت است که به شما می‌گویند که فادخلی فی عِبادی. نه فی عبادالله؛ نه فی عباد دیگر. «فی عِبادی‌». یک عنایت خصوصی است مال خودم. این بشر مالِ خودش است. وقتی این‌طور شد، جنّتش هم فرق دارد با جنّتهای دیگر. شما خیال نکنید که بهشت شماها و ماها مثل بهشت رسول الله است. خیر، آن وضع دیگری است، «جنّتی» است. «الجنّه» مال همه [است‌] ان شاء الله؛ لکن وقتی به آنجا رسید، «جنّتی» است دیگر. دیگر دل به جای دیگر نمی‌رسد. پس دنبال چه می‌گردید شماها که با قلمتان، با زبانتان، کوشش می‌کنید که مثلاً یک چیزی دستتان بیاید. شما خیال می‌کنید که دست می‌شود. مطلب دستتان که آمد، دیگر مطمئن می‌شوید، نه! وقتی دستتان آمد، زیادتر متزلزل می‌شوید، نگرانیها بیشتر می‌شود. برای آن درویشی که یک گوشه‌ای نشسته و فرض کنید یک لقمه نانی پیدا می‌کند، تشویش خاطر کمتر است از رئیس جمهور امریکا. او تشویش خاطرش زیادتر است؛ ناآسوده‌تر است؛ متزلزلتر است؛ نگرانتر است. کاری بکنید نگرانیها رفع بشود، نه زیاد کنید نگرانیها را. هرچه بروید جلو، نگرانیها زیاد می‌شود.

کاری بکنید که این پرده‌هایی که بین شما و بین خدای تبارک و تعالی است اینها کنار زده بشود. پرده بزرگ، خودتان هستید. انسان خودش حجاب است. تو خود حجاب خودی. فکر بکنید بخواهید اطمینان قلبی پیدا کنید. بخواهید آسایش داشته باشید؛ نه تزلزل و نگرانی. انسان در همین دنیا هم این نگرانیها در جهنم انسان را نگه می‌دارد. این نگرانیهایی که برای انسان است یک بابی از جهنم است. کوشش کنید این نگرانیها رفع بشود. رفع شدن نگرانیها به این نیست که یک پُست اگر دارید دو تا داشته باشید. نه، اضافه نگرانی است. کاری بکنید که این وحشتِ نَفْسی که در انسان هست، این نگرانی و این چیزهایی که دنبال این خودخواهیهاست، اینها رفع بشود. خودتان را از بین بردارید.خودتان حجابید. اگر خودتان را از بین برداشتید، تمام نگرانیها تمام خواهد شد...

صحیفه امام خمینی، ج14، ص206-208

http://farsi.rouhollah.ir/library/sahifeh?volume=14&tid=56



[1] . ادامه روایت چنین است:

وَ إِنْ کَانَ غَیْرَ وَرِعٍ وَ لَا وَصُولًا لِإِخْوَانِهِ قِیلَ لَهُ مَا مَنَعَکَ مِنَ الْوَرَعِ وَ الْمُوَاسَاةِ لِإِخْوَانِکَ أَنْتَ مِمَّنِ انْتَحَلَ الْمَحَبَّةَ بِلِسَانِهِ وَ لَمْ یُصَدِّقْ ذَلِکَ بِفِعْلٍ وَ إِذَا لَقِیَ رَسُولَ اللَّهِ ص وَ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ص لَقِیَهُمَا مُعْرِضَیْنِ مُقْطِبَیْنِ فِی وَجْهِهِ غَیْرَ شَافِعَیْنِ لَهُ قَالَ سَدِیرٌ مَنْ جَدَعَ اللَّهُ أَنْفَهُ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع فَهُوَ ذَلِکَ.

همچنین دو روایت دیگر با مضامین مشابه وجود دارد که آنها هم در اینجا تقدیم می‌شود:

1) مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُسْکَانَ عَنْ عُبَیْدِ اللَّهِ بْنِ الْوَلِیدِ الْوَصَّافِیِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع یَقُولُ إِنَّ فِیمَا نَاجَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ عَبْدَهُ مُوسَى ع قَالَ إِنَّ لِی عِبَاداً أُبِیحُهُمْ جَنَّتِی وَ أُحَکِّمُهُمْ فِیهَا قَالَ یَا رَبِّ وَ مَنْ هَؤُلَاءِ الَّذِینَ تُبِیحُهُمْ جَنَّتَکَ وَ تُحَکِّمُهُمْ فِیهَا قَالَ مَنْ أَدْخَلَ عَلَى مُؤْمِنٍ سُرُوراً ثُمَّ قَالَ إِنَّ مُؤْمِناً کَانَ فِی مَمْلَکَةِ جَبَّارٍ فَوَلَعَ بِهِ فَهَرَبَ مِنْهُ إِلَى دَارِ الشِّرْکِ فَنَزَلَ بِرَجُلٍ مِنْ أَهْلِ الشِّرْکِ فَأَظَلَّهُ وَ أَرْفَقَهُ وَ أَضَافَهُ فَلَمَّا حَضَرَهُ الْمَوْتُ أَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَیْهِ وَ عِزَّتِی وَ جَلَالِی لَوْ کَانَ لَکَ فِی جَنَّتِی مَسْکَنٌ لَأَسْکَنْتُکَ فِیهَا وَ لَکِنَّهَا مُحَرَّمَةٌ عَلَى مَنْ مَاتَ بِی مُشْرِکاً وَ لَکِنْ یَا نَارُ هِیدِیهِ وَ لَا تُؤْذِیهِ وَ یُؤْتَى بِرِزْقِهِ طَرَفَیِ النَّهَارِ قُلْتُ مِنَ الْجَنَّةِ قَالَ مِنْ حَیْثُ شَاءَ اللَّهُ.

الکافی (ط - الإسلامیة)، ج‏2، ص188-189

2) مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ عَمَّارِ بْنِ مَرْوَانَ قَالَ حَدَّثَنِی مَنْ سَمِعَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ مِنْکُمْ وَ اللَّهِ یُقْبَلُ وَ لَکُمْ وَ اللَّهِ یُغْفَرُ إِنَّهُ لَیْسَ بَیْنَ أَحَدِکُمْ وَ بَیْنَ أَنْ یَغْتَبِطَ وَ یَرَى السُّرُورَ وَ قُرَّةَ الْعَیْنِ إِلَّا أَنْ تَبْلُغَ نَفْسُهُ هَاهُنَا وَ أَوْمَأَ بِیَدِهِ إِلَى حَلْقِهِ ثُمَّ قَالَ إِنَّهُ إِذَا کَانَ ذَلِکَ وَ احْتُضِرَ حَضَرَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ عَلِیٌّ ع وَ جَبْرَئِیلُ وَ مَلَکُ الْمَوْتِ ع فَیَدْنُو مِنْهُ عَلِیٌّ ع فَیَقُولُ یَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّ هَذَا کَانَ یُحِبُّنَا أَهْلَ الْبَیْتِ فَأَحِبَّهُ وَ یَقُولُ رَسُولُ اللَّهِ ص یَا جَبْرَئِیلُ إِنَّ هَذَا کَانَ یُحِبُّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ أَهْلَ بَیْتِ رَسُولِهِ فَأَحِبَّهُ وَ یَقُولُ جَبْرَئِیلُ لِمَلَکِ الْمَوْتِ إِنَّ هَذَا کَانَ یُحِبُّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ أَهْلَ بَیْتِ رَسُولِهِ فَأَحِبَّهُ وَ ارْفُقْ بِهِ فَیَدْنُو مِنْهُ مَلَکُ الْمَوْتِ فَیَقُولُ یَا عَبْدَ اللَّهِ أَخَذْتَ فَکَاکَ رَقَبَتِکَ أَخَذْتَ أَمَانَ بَرَاءَتِکَ تَمَسَّکْتَ بِالْعِصْمَةِ الْکُبْرَى فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا قَالَ فَیُوَفِّقُهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَیَقُولُ نَعَمْ فَیَقُولُ وَ مَا ذَلِکَ فَیَقُولُ وَلَایَةُ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع فَیَقُولُ صَدَقْتَ أَمَّا الَّذِی کُنْتَ تَحْذَرُهُ فَقَدْ آمَنَکَ اللَّهُ مِنْهُ وَ أَمَّا الَّذِی کُنْتَ تَرْجُوهُ فَقَدْ أَدْرَکْتَهُ أَبْشِرْ بِالسَّلَفِ الصَّالِحِ مُرَافَقَةِ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ عَلِیٍّ وَ فَاطِمَةَ ع ثُمَّ یَسُلُّ نَفْسَهُ سَلًّا رَفِیقاً ثُمَّ یَنْزِلُ بِکَفَنِهِ مِنَ الْجَنَّةِ وَ حَنُوطِهِ مِنَ الْجَنَّةِ بِمِسْکٍ أَذْفَرَ فَیُکَفَّنُ بِذَلِکَ الْکَفَنِ وَ یُحَنَّطُ بِذَلِکَ الْحَنُوطِ ثُمَّ یُکْسَى حُلَّةً صَفْرَاءَ مِنْ حُلَلِ الْجَنَّةِ فَإِذَا وُضِعَ فِی قَبْرِهِ فُتِحَ لَهُ بَابٌ مِنْ أَبْوَابِ الْجَنَّةِ یَدْخُلُ عَلَیْهِ مِنْ رَوْحِهَا «4» وَ رَیْحَانِهَا ثُمَّ یُفْسَحُ لَهُ عَنْ أَمَامِهِ مَسِیرَةَ شَهْرٍ وَ عَنْ یَمِینِهِ وَ عَنْ یَسَارِهِ ثُمَّ یُقَالُ لَهُ نَمْ نَوْمَةَ الْعَرُوسِ عَلَى فِرَاشِهَا أَبْشِرْ بِرَوْحٍ وَ رَیْحَانٍ وَ جَنَّةِ نَعِیمٍ وَ رَبٍّ غَیْرِ غَضْبَانَ ثُمَّ یَزُورُ آلَ مُحَمَّدٍ فِی جِنَانِ رَضْوَى فَیَأْکُلُ مَعَهُمْ مِنْ طَعَامِهِمْ وَ یَشْرَبُ مِنْ شَرَابِهِمْ وَ یَتَحَدَّثُ مَعَهُمْ فِی مَجَالِسِهِمْ حَتَّى یَقُومَ قَائِمُنَا أَهْلَ الْبَیْتِ فَإِذَا قَامَ قَائِمُنَا بَعَثَهُمُ اللَّهُ فَأَقْبَلُوا مَعَهُ یُلَبُّونَ زُمَراً زُمَراً فَعِنْدَ ذَلِکَ یَرْتَابُ الْمُبْطِلُونَ وَ یَضْمَحِلُّ الْمُحِلُّونَ وَ قَلِیلٌ مَا یَکُونُونَ هَلَکَتِ الْمَحَاضِیرُ وَ نَجَا الْمُقَرَّبُونَ مِنْ أَجْلِ ذَلِکَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لِعَلِیٍّ ع أَنْتَ أَخِی وَ مِیعَادُ مَا بَیْنِی وَ بَیْنَکَ وَادِی السَّلَامِ قَالَ وَ إِذَا احْتُضِرَ الْکَافِرُ حَضَرَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ عَلِیٌّ ع وَ جَبْرَئِیلُ ع وَ مَلَکُ الْمَوْتِ ع فَیَدْنُو مِنْهُ عَلِیٌّ ع فَیَقُولُ یَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّ هَذَا کَانَ یُبْغِضُنَا أَهْلَ الْبَیْتِ فَأَبْغِضْهُ وَ یَقُولُ رَسُولُ اللَّهِ ص یَا جَبْرَئِیلُ إِنَّ هَذَا کَانَ یُبْغِضُ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ أَهْلَ بَیْتِ رَسُولِهِ فَأَبْغِضْهُ فَیَقُولُ جَبْرَئِیلُ یَا مَلَکَ الْمَوْتِ إِنَّ هَذَا کَانَ یُبْغِضُ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ أَهْلَ بَیْتِ رَسُولِهِ فَأَبْغِضْهُ وَ اعْنُفْ عَلَیْهِ فَیَدْنُو مِنْهُ مَلَکُ الْمَوْتِ فَیَقُولُ یَا عَبْدَ اللَّهِ أَخَذْتَ فَکَاکَ رِهَانِکَ أَخَذْتَ أَمَانَ بَرَاءَتِکَ تَمَسَّکْتَ بِالْعِصْمَةِ الْکُبْرَى فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا فَیَقُولُ لَا فَیَقُولُ أَبْشِرْ یَا عَدُوَّ اللَّهِ بِسَخَطِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ عَذَابِهِ وَ النَّارِ أَمَّا الَّذِی کُنْتَ تَحْذَرُهُ فَقَدْ نَزَلَ بِکَ ثُمَّ یَسُلُّ نَفْسَهُ سَلًّا عَنِیفاً ثُمَّ یُوَکِّلُ بِرُوحِهِ ثَلَاثَمِائَةِ شَیْطَانٍ کُلُّهُمْ یَبْزُقُ فِی وَجْهِهِ وَ یَتَأَذَّى بِرُوحِهِ فَإِذَا وُضِعَ فِی قَبْرِهِ فُتِحَ لَهُ بَابٌ مِنْ أَبْوَابِ النَّارِ فَیَدْخُلُ عَلَیْهِ مِنْ قَیْحِهَا وَ لَهَبِهَا.

الکافی (ط - الإسلامیة)، ج‏3، ص131-132

 


54) سوره فجر (89) آیه 29 فَادْخُلی‏ فی‏ عِبادی‏

بسم الله الرحمن الرحیم

میلاد باسعادت سیدالعابدین،امام سجادع بر تمامی شیعیان و محبان آن حضرت مبارک باد

54) سوره فجر (89) آیه 29    فَادْخُلی‏ فی‏ عِبادی‏

ترجمه

پس در [زمره] بندگانم درآی

حدیث

1) حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ النَّضْرِ بْنِ سِمْعَانَ التَّمِیمِیُّ الْخَرْقَانِیُّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو الْقَاسِمِ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْمَکِّیُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو الْحَسَنِ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عُمَرَ الْأُطْرُوشُ الْحَرَّانِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا صَالِحُ بْنُ زِیَادٍ أَبُو سعید الشونی [شُعَیْبٍ السُّوسِیُ‏] قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو عُثْمَانَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مَیْمُونٍ السُّکَّرِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مَعْنٍ الْأَوْدِیُّ قَالَ‏ حَدَّثَنَا عِمْرَانُ بْنُ سُلَیْمٍ قَالَ:

کَانَ الزُّهْرِیُّ إِذَا حَدَّثَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ ع قَالَ «حَدَّثَنِی زَیْنُ الْعَابِدِینَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْن»

فَقَالَ لَهُ سُفْیَانُ بْنُ عُیَیْنَةَ «وَ لِمَ تَقُولُ لَهُ زَیْنُ الْعَابِدِینَ؟»

قَالَ لِأَنِّی سَمِعْتُ سَعِیدَ بْنَ الْمُسَیَّبِ یُحَدِّثُ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَالَ «إِذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ یُنَادِی مُنَادٍ أَیْنَ زَیْنُ الْعَابِدِینَ فَکَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَى وَلَدِی عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ یَخْطُو بَیْنَ الصُّفُوف»ِ.

علل الشرائع (للصدوق)، ج‏1، ص230

هرگاه «زهری» (از علمای بزرگ اهل سنت) از امام سجاد ع حدیثی نقل می‌کرد می‌گفت «زین‌العابدین علی بن حسین برایم روایت کرده است». یکبار سفیان بن عیینه (یکی دیگر از علمای بزرگ اهل سنت) به او گفت: «چرا به او زین‌العابدین می‌گویی؟»

گفت: چون از سعید بن مسیب شنیدم که حدیثی را از ابن‌عباس نقل می‌کرد که پیامبر خدا ص فرمود:

«هنگامی که روز قیامت شود منادی‌ای ندا می‌دهد که «زینت عبادت‌کنندگان کجاست؟» آنگاه است که نگاهم به فرزندم علی بن حسین بن علی بن ابی‌طالب می‌افتد که دارد بین صفوف قدم برمی‌دارد [و جلو می‌آید].

2) أَخْبَرَنِی أَبُو مُحَمَّدٍ الْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَى قَالَ حَدَّثَنِی جَدِّی قَالَ حَدَّثَنِی أَبُو مُحَمَّدٍ الْأَنْصَارِیُّ قَالَ حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ مَیْمُونٍ الْبَزَّازُ قَالَ حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ عُلْوَانَ عَنْ أَبِی عَلِیٍّ زِیَادِ بْنِ رُسْتَمَ عَنْ سَعِیدِ بْنِ کُلْثُومٍ قَالَ: کُنْتُ عِنْدَ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع ...[1] ثُمَّ قَالَ:

وَ لَقَدْ دَخَلَ أَبُو جَعْفَرٍ ابْنُهُ ع عَلَیْهِ فَإِذَا هُوَ قَدْ بَلَغَ مِنَ الْعِبَادَةِ مَا لَمْ یَبْلُغْهُ أَحَدٌ فَرَآهُ قَدِ اصْفَرَّ لَوْنُهُ مِنَ السَّهَرِ وَ رَمِصَتْ عَیْنَاهُ مِنَ الْبُکَاءِ وَ دَبِرَتْ جَبْهَتُهُ وَ انْخَرَمَ أَنْفُهُ مِنَ السُّجُودِ وَ وَرِمَتْ سَاقَاهُ وَ قَدَمَاهُ مِنَ الْقِیَامِ فِی الصَّلَاةِ فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع فَلَمْ أَمْلِکْ حِینَ رَأَیْتُهُ بِتِلْکَ الْحَالِ الْبُکَاءَ فَبَکَیْتُ رَحْمَةً لَهُ وَ إِذَا هُوَ یُفَکِّرُ فَالْتَفَتَ إِلَیَّ بَعْدَ هُنَیْهَةٍ مِنْ دُخُولِی فَقَالَ یَا بُنَیَّ أَعْطِنِی بَعْضَ تِلْکَ الصُّحُفِ الَّتِی فِیهَا عِبَادَةُ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع فَأَعْطَیْتُهُ فَقَرَأَ فِیهَا شَیْئاً یَسِیراً ثُمَّ تَرَکَهَا مِنْ یَدِهِ تَضَجُّراً وَ قَالَ «مَنْ یَقْوَى عَلَى عِبَادَةِ عَلِیٍّ ع» .

الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد (للمفید) ج‏2، ص142

امام صادق ع نقل می‌کند که یکبار امام باقر ع بر پدرش (زین‌العابدین) ع وارد شد در حالی که هیچکس در عبادت به گرد او نمی‌رسید و او را دید که از شدت شب‌زنده‌داری رنگش زرد شده و از کثرت گریه چشمانش آب آورده بود بدان مقام نرسیده ملاحظه کرد که رنگ صورت مبارکش از بیدارخوابى زرد شده و دیدگانش از زیادى گریه ورم نموده و پیشانیش پینه بسته و پاهایش از قیام براى نماز متورم شده بود. امام باقر ع فرمود هنگامى که این حال را در پدر بزرگوارم مشاهده کردم نتوانستم از گریه خوددارى نمایم و از باب شفقت بر او گریستم در حالی که او غرق در اندیشه بود. پس به من رو کرد و فرمود بخشى از آن صحیفه‏هائى که عبادات على ع در آن نوشته شده بیاور. پس آنها را به وی دادم و اندکی را خواند سپس با دلتنگی آنها را پس داد و فرمود چه کسى می‌تواند همچون على ع عبادت کند؟!

3) حَدَّثَنَا أَبُو مُحَمَّدٍ الْحَسَنُ بْنُ حَمْزَةَ الْعَلَوِیُّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنِی یُوسُفُ بْنُ مُحَمَّدٍ الطَّبَرِیِّ عَنْ سَهْلٍ أَبِی عُمَرَ قَالَ حَدَّثَنَا وَکِیعٌ عَنْ زَکَرِیَّا بْنِ أَبِی زَائِدَةَ عَنْ عَامِرٍ الشَّعْبِیِّ قَالَ: تَکَلَّمَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع ... فَقَالَ

 إِلَهِی کَفَى لِی عِزّاً أَنْ أَکُونَ لَکَ عَبْداً وَ کَفَى بِی فَخْراً أَنْ تَکُونَ لِی رَبّاً أَنْتَ کَمَا أُحِبُّ فَاجْعَلْنِی کَمَا تُحِب‏.[2]

خصال صدوق، ج‏2، ص420

امیرالمومنین ع فرمود:

خدایا در عزت من همین بس که بنده تو باشم؛ و افتخار من همین بس که تو پروردگارم باشی؛ تو آن گونه‌ای که دوست دارم؛ پس مرا هم آن گونه کن که دوست داری!

4) عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْبَرْقِیِّ عَنْ شَرِیفِ بْنِ سَابِقٍ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ أَبِی قُرَّةَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص قَالَتِ الْحَوَارِیُّونَ لِعِیسَى یَا رُوحَ اللَّهِ مَنْ نُجَالِسُ قَالَ مَنْ یُذَکِّرُکُمُ اللَّهَ رُؤْیَتُهُ وَ یَزِیدُ فِی عِلْمِکُمْ مَنْطِقُهُ وَ یُرَغِّبُکُمْ فِی الْآخِرَةِ عَمَلُهُ.

اصول کافی، ج‏1، ص39

امام صادق ع از پیامبر اکرم ص روایت کرده‌اند که:

حواریون به عیسی گفتند: «با چه کسی همنشین شویم؟»

گفت: «کسی که دیدنش شما را به یاد خدا اندازد، و سخن گفتنش بر عمل شما بیفزاید و عملش شما را به آخرت متمایل سازد.»

تدبر

1) وقتی به سوی پروردگار حرکت کنیم، اولین چیزی که از این حرکت نتیجه می‌شود، این است که در زمره بندگان خدا وارد می‌شویم. (حرف «فـ» اصطلاحا برای «تفریع بدون فاصله» است. فرمود: «ارجعی .. + فـ + ادخلی ...»)

پس اگر حرکت به سمت خدا بالاترین کاری است که می‌توان انجام داد، پس «بنده خدا بودن» و «در میان بندگان خدا بودن» بالاترین مقامی است که یک انسان می تواند بدان برسد. (حدیث1 و2) آیا ما این را بالاترین مقام می‌دانیم؟ آیا به بنده بودن خود افتخار می‌کنیم؟ چه اندازه دنبال انتساب به این و آن هستیم و چه اندازه به انتسابمان به خدا افتخار می‌کنیم؟ (حدیث 3)

2) اگر در زمره بندگان خدا وارد شدن، نتیجه‌ی حرکت به سوی خداست پس دقت کنیم که «در این دنیا درصددیم با چه کسانی (کسانی که خود را بنده خدا می‌دانند یا کسانی که دنبال بندگی شیطان‌اند) همنشین باشیم» تا بفهمیم که آیا «در مسیر حرکت به سوی خدا هستیم» یا نه؟ (حدیث 4)

3) همه خلائق، نه فقط اولیاءالله، «بنده خدا» هستند، (چون خدا تعبیر «بندگان من» را برای انسان‌هایی که در معرض فریب شیطان‌اند (اسراء/53) یا حتی گناهکاراند (زمر/53) نیز به کار برده است)؛ لیکن مشکل کافران و گناهکاران این است که یادشان می‌رود بنده‌اند.

پس اینکه فرمود «در زمره «بندگان من» وارد شو»، یعنی از «خلائقی که بنده نیستند» جدا شو و به « خلائقی که بنده هستند» وارد شو!

اما وقتی همه خلائق مخلوق و لذا «بنده خدا» هستند جمله «از خلائقی که بنده نیستند، جدا شو» چه معنایی دارد؟

یعنی از طرفی همه مخلوق و لذا بنده‌ی خدایند و هیچکس را نباید به چشم تحقیر نگریست و باب رحمت الهی را برای کسی بسته دانست! و از طرف دیگر، اگر کسی می‌خواهد بندگی شیطان کند، از جهت این خواسته‌اش باید از او فاصله گرفت و حتی اگر لازم شد با او درگیر شد (مجادله/22).

دقت کنید:

از این انسان‌ها، از این جهت که خود را «بنده خدا نمی‌دانند»، باید جدا شویم؛ اما در میان همین‌ها هم، از این جهت که واقعا «بنده خدا هستند» (چه خودشان متوجه باشند چه نباشند)، باید وارد شویم؛ و وقتی از این جهت بر آنها وارد می‌شویم، در حالی که آنها را همانند همة بندگان خدا ارزشمند می‌شمریم، اما در کفر و گناه و بندگی شیطان با آنها همراهی نخواهیم کرد و خواهیم کوشید که آنها هم به دامن رحمت خدا برگردند.


[1] . متن حذف شده چنین است:

 فَذَکَرَ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ ع فَأَطْرَاهُ وَ مَدَحَهُ بِمَا هُوَ أَهْلُهُ ثُمَّ قَالَ وَ اللَّهِ مَا أَکَلَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ع مِنَ الدُّنْیَا حَرَاماً قَطُّ حَتَّى مَضَى لِسَبِیلِهِ وَ مَا عُرِضَ لَهُ أَمْرَانِ قَطُّ هُمَا لِلَّهِ رِضًى إِلَّا أَخَذَ بِأَشَدِّهِمَا عَلَیْهِ فِی دِینِهِ وَ مَا نَزَلَتْ بِرَسُولِ اللَّهِ ص نَازِلَةٌ قَطُّ إِلَّا دَعَاهُ فَقَدَّمَهُ ثِقَةً بِهِ وَ مَا أَطَاقَ عَمَلَ رَسُولِ اللَّهِ مِنْ‏ هَذِهِ الْأُمَّةِ غَیْرُهُ وَ إِنْ کَانَ لَیَعْمَلُ عَمَلَ رَجُلٍ کَانَ وَجْهُهُ بَیْنَ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ یَرْجُو ثَوَابَ هَذِهِ وَ یَخَافُ عِقَابَ هَذِهِ وَ لَقَدْ أَعْتَقَ مِنْ مَالِهِ أَلْفَ مَمْلُوکٍ فِی طَلَبِ وَجْهِ اللَّهِ وَ النَّجَاةِ مِنَ النَّارِ مِمَّا کَدَّ بِیَدَیْهِ وَ رَشَحَ مِنْهُ جَبِینُهُ وَ إِنْ کَانَ لَیَقُوتُ أَهْلَهُ بِالزَّیْتِ وَ الْخَلِّ وَ الْعَجْوَةِ وَ مَا کَانَ لِبَاسُهُ إِلَّا الْکَرَابِیسَ إِذَا فَضَلَ شَیْ‏ءٌ عَنْ یَدِهِ مِنْ کُمِّهِ دَعَا بِالْجَلَمِ فَقَصَّهُ وَ مَا أَشْبَهَهُ مِنْ وُلْدِهِ وَ لَا أَهْلِ بَیْتِهِ أَحَدٌ أَقْرَبُ شَبَهاً بِهِ فِی لِبَاسِهِ وَ فِقْهِهِ مِنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ ع

[2] . متن کامل حدیث این است:

تَکَلَّمَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع بِتِسْعِ کَلِمَاتٍ ارْتَجَلَهُنَّ ارْتِجَالًا فَقَأْنَ عُیُونَ الْبَلَاغَةِ وَ أَیْتَمْنَ جَوَاهِرَ الْحِکْمَةِ وَ قَطَعْنَ جَمِیعَ الْأَنَامِ عَنِ اللِّحَاقِ بِوَاحِدَةٍ مِنْهُنَّ ثَلَاثٌ مِنْهَا فِی الْمُنَاجَاةِ وَ ثَلَاثٌ مِنْهَا فِی الْحِکْمَةِ وَ ثَلَاثٌ مِنْهَا فِی الْأَدَبِ فَأَمَّا اللَّاتِی فِی الْمُنَاجَاةِ فَقَالَ إِلَهِی کَفَى لِی عِزّاً أَنْ أَکُونَ لَکَ عَبْداً وَ کَفَى بِی فَخْراً أَنْ تَکُونَ لِی رَبّاً أَنْتَ کَمَا أُحِبُّ فَاجْعَلْنِی کَمَا تُحِبُّ وَ أَمَّا اللَّاتِی فِی الْحِکْمَةِ فَقَالَ قِیمَةُ کُلِّ امْرِئٍ مَا یُحْسِنُهُ وَ مَا هَلَکَ امْرُؤٌ عَرَفَ قَدْرَهُ وَ الْمَرْءُ مَخْبُوءٌ تَحْتَ لِسَانِهِ وَ أَمَّا اللَّاتِی فِی الْأَدَبِ فَقَالَ امْنُنْ‏ عَلَى مَنْ شِئْتَ تَکُنْ أَمِیرَهُ وَ احْتَجْ إِلَى مَنْ شِئْتَ تَکُنْ أَسِیرَهُ وَ اسْتَغْنِ عَمَّنْ شِئْتَ تَکُنْ نَظِیرَهُ.


53) سوره فجر (89) آیه 28 ارْجِعی‏ إِلى‏ رَبِّکِ راضِیَةً مَرْضِ

بسم الله الرحمن الرحیم

53) سوره فجر (89) آیه 28    ارْجِعی‏ إِلى‏ رَبِّکِ راضِیَةً مَرْضِیَّة

ترجمه

به جانب پروردگارت برگرد در حالی که [هم] راضی و [هم] مورد رضایت [هستی].

حدیث

میلاد حضرت ابوالفضل ع مبارک باد

1) حَدَّثَنَا أَبُو عَلِیٍّ أَحْمَدُ بْنُ زِیَادٍ الْهَمَدَانِیُّ رِضْوَانُ اللَّهِ عَلَیْهِ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى بْنِ عُبَیْدٍ الْیَقْطِینِیِّ عَنْ یُونُسَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنِ ابْنِ أَسْبَاطٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ ثَابِتِ بْنِ أَبِی صَفِیَّةَ قَالَ:

نَظَرَ سَیِّدُ الْعَابِدِینَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ ع إِلَى عُبَیْدِ اللَّهِ بْنِ عَبَّاسِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ فَاسْتَعْبَرَ ثُمَّ قَالَ:[1]

 ... رَحِمَ اللَّهُ الْعَبَّاسَ فَلَقَدْ آثَرَ وَ أَبْلَى وَ فَدَى أَخَاهُ بِنَفْسِهِ حَتَّى قُطِعَتْ یَدَاهُ فَأَبْدَلَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ‏ بِهِمَا جَنَاحَیْنِ یَطِیرُ بِهِمَا مَعَ الْمَلَائِکَةِ فِی الْجَنَّةِ کَمَا جَعَلَ لِجَعْفَرِ بْنِ أَبِی طَالِبٍ وَ إِنَّ لِلْعَبَّاسِ عِنْدَ اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى مَنْزِلَةً یَغْبِطُهُ بِهَا جَمِیعُ الشُّهَدَاءِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ.

الأمالی( للصدوق)، ص463

روزی امام سجاد ع نگاهش به عبیدالله، پسر حضرت ابوالفضل، افتاد. اشکش جاری شد و مطالبی فرمود تا بدینجا رسید که:

خدا عباس را رحمت کند. قطعا که ایثار کرد و مبتلا شد و جانش را فدای برادرش کرد تا جایی که دستانش بریده شد؛ پس خداوند به جای آن، دو بال به او داد که همراه فرشتگان در بهشت به پرواز درآید همان گونه که برای جعفربن ابی‌طالب [جعفر طیار] چنین کرده بود؛ و بدرستی که عباس نزد خداوند تبارک و تعالی جایگاهی دارد که تمامی شهدا در روز قیامت به حال او غبطه می‌خورند.

2) عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَیْمَانَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ سَدِیرٍ الصَّیْرَفِیِّ قَالَ:

قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع جُعِلْتُ فِدَاکَ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ هَلْ یُکْرَهُ الْمُؤْمِنُ عَلَى قَبْضِ رُوحِهِ؟

 قَالَ لَا وَ اللَّهِ إِنَّهُ إِذَا أَتَاهُ مَلَکُ الْمَوْتِ لِقَبْضِ رُوحِهِ جَزِعَ عِنْدَ ذَلِکَ فَیَقُولُ لَهُ مَلَکُ الْمَوْتِ یَا وَلِیَّ اللَّهِ لَا تَجْزَعْ فَوَ الَّذِی بَعَثَ مُحَمَّداً ص لَأَنَا أَبَرُّ بِکَ وَ أَشْفَقُ عَلَیْکَ مِنْ وَالِدٍ رَحِیمٍ لَوْ حَضَرَکَ افْتَحْ عَیْنَکَ فَانْظُرْ قَالَ وَ یُمَثَّلُ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص‏ وَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ وَ فَاطِمَةُ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ وَ الْأَئِمَّةُ مِنْ ذُرِّیَّتِهِمْ ع فَیُقَالُ لَهُ هَذَا رَسُولُ اللَّهِ وَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ وَ فَاطِمَةُ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ وَ الْأَئِمَّةُ ع رُفَقَاؤُکَ قَالَ فَیَفْتَحُ عَیْنَهُ فَیَنْظُرُ فَیُنَادِی رُوحَهُ مُنَادٍ مِنْ قِبَلِ رَبِّ الْعِزَّةِ فَیَقُولُ: «یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ» إِلَى مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَیْتِهِ «ارْجِعِی إِلى‏ رَبِّکِ راضِیَةً» بِالْوَلَایَةِ «مَرْضِیَّةً» بِالثَّوَابِ «فَادْخُلِی فِی عِبادِی» یَعْنِی مُحَمَّداً وَ أَهْلَ بَیْتِهِ «وَ ادْخُلِی جَنَّتِی» فَمَا شَیْ‏ءٌ أَحَبَّ إِلَیْهِ مِنِ اسْتِلَالِ رُوحِهِ وَ اللُّحُوقِ بِالْمُنَادِی‏

الکافی ، ج‏3، ص128

سدیر صیرفی می‌گوید: به امام صادق ع عرض کردم که: جانم فدای شما ای پسر رسول خدا ! آیا مومن از قبض روحش بدش می‌آید؟

فرمود: به خدا قسم که چنین نیست. هنگامی که ملک‌الموت برای قبض روح او می‌آید، او در این هنگام [ابتدا] جزع [ناراحتی] می‌کند. اما ملک‌الموت به او می‌گوید:

ای ولی خدا ! ناراحتی نکن! به کسی که محمد ص را مبعوث کرد قسم می‌خورم که من نسبت به تو دلسوزتر و مهربان‌ترم از پدری مهربانی که بر بالینت باشد. چشمانت را بگشای و نگاه کن!

فرمود: و در این هنگام رسول خدا ص و امیرمومنان ع و فاطمه ع و حسن ع و حسین ع و ائمه‌ای که از ذریه ایشان‌اند در مقابل دیدگان او نمایان می‌شوند؛ پس به او گفته می‌شود: این رسول خدا ص و امیرمومنان ع و فاطمه ع و حسن ع و حسین ع و بقیه ائمه ع دوستان تو هستند.

فرمود: پس چشمانش را می‌گشاید و می‌نگرد؛ پس منادی‌ای از جانب رب‌العزه  روح او را ندا می دهد: «ای نفسی (که به سوی محمد ص و اهل بیت او) به آرامش رسیده؛ به جانب پروردگارت برگرد در حالی که تو راضی (به ولایت [او بر تو]) هستی و (به خاطر پاداش[ی که دریافت می‌کنی، معلوم می‌شود]) مورد رضایت هستی. پس در بندگانم (یعنی محمد و اهل بیتش) وارد شو و در بهشت من وارد شو.»

آنگاه برای او چیزی دوست‌داشتنی‌تر از رهایی روحش و ملحق شدن به آن منادی وجود ندارد.

تدبر

1) فرمود «برگرد»؛ نفرمود «بیا». «برگرد» به کسی می‌گویند که قبلا در جایی بوده باشد، نه کسی که اول بار بخواهد به جایی برود. حقیقت وجودیِ ما ابتدا در بهشت بوده است (بقره/35). ما اگر به سوی خدا می‌رویم، به اصل خود بازمی‌گردیم («نفخت فیه من روحی» = «ارجعی الی ربک»)

خود ز فلک برتریم وز ملک افزونتریم                   زین دو چرا نگذریم منزل ما کبریاست

http://ganjoor.net/moulavi/shams/ghazalsh/sh463/


2)‌ این انسانی که مخاطب خدا شده، چرا «مطمئنه» (= به آرامش رسیده) است؟ چون «راضی» و «مورد رضایت» است. تمام خواسته‌های ما در دنیا همین دو است: اینکه همه چیز بر وفق مراد ما باشد (از همه چیز راضی باشیم) و اینکه دیگران از ما خوششان بیاید (مورد رضایت واقع شویم). اگر به این دو خواسته برسیم، به آرامش کامل می‌رسیم.

3) «نفس مطمئنه، در حالی که «راضی و مورد رضایت» است دعوت به ورود در بهشت می‌شود». (همچنین حدیث2) پس رسیدن به این موقعیت که «هم خودمان کاملا خشنود باشیم و هم مورد پسند دیگران واقع شویم» قبل از ورود به بهشت هم امکان دارد.

همه گمان می‌کنند که «نمی‌شود زندگی کاملا ایده‌آل داشت» چون نگاهشان به راه‌هایی است که با ذهن بشر طراحی شده است. اما این آیه می‌فرماید: «می‌شود»! چون خدا می‌تواند نشان دهد. خدا دین فرستاده تا ما به این وضعیت برسیم و این گونه وارد بهشت شویم.

4) «نفس مطمئنه» به «رب» خود رجوع می‌کند. پس آیا اگر کسی بخواهد بدون رجوع به «رب» خود، به آرامش حقیقی برسد دچار توهم نشده است؟ و بالاخره یک وقتی «سرخورده و ناامید» نمی‌شود؟

شاید یکی از علل خسته شدن از زندگی و گسترش پوچی و خودکشی در این زمانه، این است که انسان‌ها به خیال خود راههای دیگری برای رسیدن به آرامش در پیش گرفته‌اند.

مورد زیر در کانال نیامد:

5) مرگ رجوع به جانب پروردگار است. (حدیث 2 این خطاب را مربوط به لحظه مرگ می‌داند) لذا مرگ در عمیق‌ترین معنای خود، به حقیقت خود نزدیک شدن است نه از دست دادن چیزی. اینکه غالبا به خروج روح از بدن مرگ گفته می‌شود از باب این است که ما با کنار گذاشتن بدن یک گام به حقیقت خود نزدیکتر می‌شویم وگرنه تعبیر مرگ اولا نه فقط برای خروج از دنیا به برزخ بلکه برای خروج از برزخ به قیامت (نفخ صور) و ثانیا برای فرشتگان مقرب هم به کار رفته است.



[1] . مَا مِنْ یَوْمٍ أَشَدَّ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص مِنْ یَوْمِ أُحُدٍ قُتِلَ فِیهِ عَمُّهُ حَمْزَةُ بْنُ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ أَسَدُ اللَّهِ وَ أَسَدُ رَسُولِهِ وَ بَعْدَهُ یَوْمَ مُؤْتَةَ قُتِلَ فِیهِ ابْنُ عَمِّهِ جَعْفَرُ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ثُمَّ قَالَ ع وَ لَا یَوْمَ کَیَوْمِ الْحُسَیْنِ ع ازْدَلَفَ عَلَیْهِ ثَلَاثُونَ أَلْفَ رَجُلٍ یَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ کُلٌّ یَتَقَرَّبُ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ بِدَمِهِ وَ هُوَ بِاللَّهِ یُذَکِّرُهُمْ فَلَا یَتَّعِظُونَ حَتَّى قَتَلُوهُ بَغْیاً وَ ظُلْماً وَ عُدْوَاناً ثُمَّ قَالَ ع