سفارش تبلیغ
صبا ویژن

498) سوره قلم (68) آیه 32 عَسى‏ رَبُّنا أَنْ یُبْدِلَنا خَیْرا

بسم الله الرحمن الرحیم

498) سوره قلم (68) آیه 32  

عَسى‏ رَبُّنا أَنْ یُبْدِلَنا خَیْراً مِنْها إِنَّا إِلى‏ رَبِّنا راغِبُونَ

ترجمه

امید می‌رود پروردگارمان ما را به بهتر از آن تبدیل سازد؛ بی‌شک ما به پروردگارمان رو آورده‌ایم.

میلاد مبارک قبله دل عاشقان، پناهگاه شیعیان جهان، امام رئوف دریادلان، بر همه محبان و عاشقان و شیعیانش مبارک باد

گنبدت مال همه؛ باب الجوادت مال من

جای ما پشت در میخانه باشد بهتر است

تا شب قبرم که می آیی برای دیدنم

این دل ما پیش تو بیعانه باشد بهتر است

صبح محشر هم خودت دنبال کار ما بیفت

پشت ما توصیه‌ی شاهانه باشد بهتر است

(شاعر: محمد جواد پرچمی) https://t.me/shere_aeini/5211

اختلاف قرائت[1]

نکات ترجمه

«راغِبُونَ»

درباره ماده «رغب» برخی بر این باورند که این ماده در اصل در دو معنا به کار رفته است: یکی در معنای «طلب کردن» و دیگری در معنای «وسعت و گسترده بودن» (معجم المقاییس اللغة، ج‏2، ص415) اما دیگران یکی از این دو معنا را اصل دانسته و دیگری را به آن ارجاع داده‌اند؛ برخی گفته‌اند اصل معنای این ماده «وسعت و گشایش در چیزی» است، و گاه این وسعت و گسترش در اراده است که به معنای میل شدید (و حتی حرص زدن نسبت به چیزی) به کار رفته است (مفردات ألفاظ القرآن، ص358) و برخی گفته‌اند اصل این ماده به معنای «خواستن» و میل داشتن است و در واقع سه کلمه «میل» و «رغبت» و «شوق» هر سه بر یک معنا دلالت می‌کنند و تفاوت آنها تنها به شدت و ضعف است که «رغبت» شدیدتر از میل، و «شوق» شدیدتر از رغبت است؛ و گسترش داشتن از لازمه‌های موقعیتی است که میل فراوانی وجود دارد که ظرفیت فراوانی برای آن مطلوب در کار است (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏4، ص167)

در هر صورت ماده «رغب» در قرآن کریم همواره در همین معنا میل و خواسته شدید به کار رفته است که:

وقتی این ماده بتنهایی و بدون حرف اضافه (مانند: یَدْعُونَنا رَغَباً وَ رَهَباً، انبیاء/90؛ َ تَرْغَبُونَ أَنْ تَنْکِحُوهُنَّ، نساء/127) یا با حرف اضافه «فی» یا «إلی» (إِلَى اللَّهِ راغِبُون، توبه/95؛ إِلى‏ رَبِّنا راغِبُونَ، قلم/33؛ وَ إِلى‏ رَبِّکَ فَارْغَبْ، انشراح/8) به کار ‌رود، به معنای میل شدید داشتن به سوی چیزی است؛

(و در تفاوت این سه گفته‌اند که وقتی بدون حرف اضافه می‌آید، خود شیء به خودی خود، مورد نظر است؛ وقتی با حرف «فی» می‌آید شیء مورد نظر از حیث خصوصیات خاصی که دارد مورد اقبال قرار گرفته؛ و وقتی که با حرف «إلی» می‌آید، سمت و سوی شیء [به سمت او توجه کردن] مورد توجه است؛ التحقیق، ج4، ص168).

اما وقتی با حرف اضافه «عن» به کار رود (مَنْ یَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ إِبْراهیم، بقره/130؛ أَ راغِبٌ أَنْتَ عَنْ آلِهَتی، مریم/46) به معنای اعراض کردن (میل شدید در جهت مخالفت) می‌باشد.

ماده «رغب» و مشتقاتش جمعاً 8 بار در قرآن کریم به کار رفته است.

«إِلى‏ رَبِّنا راغِبُونَ»

«الی ربنا» جار و مجروری است که متعلق به «راغبون» می‌باشد و در حالت عادی باید بعد از آن می‌آمد؛ اینکه قبل از آن آمده دلالت بر حصر یا لااقل، تاکید شدید دارد.

حدیث

1) از امام صادق ع روایت شده است:

هرکس نعمت خدا بر او زیاد شود، مؤونه مردم [= وظیفه او برای کمک به هزینه‌های مردم] بر او شدت می‌گیرد؛ پس با بر دوش کشیدن این مؤونه‌ها، کاری کنید که نعمت همواره برایتان باقی باشد و آن را در معرض زوال قرار ندهید؛ که کم رخ می‌دهد که نعمت از کسی زایل شود، و وضعیت طوری شود که دوباره به او برگردد.

الکافی، ج‏4، ص37؛ من لا یحضره الفقیه، ج‏2، ص60[2]

مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ عَنْ سُلَیْمَانَ الْفَرَّاءِ مَوْلَى طِرْبَالٍ عَنْ حَدِیدِ بْنِ حَکِیمٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

مَنْ عَظُمَتْ نِعْمَةُ اللَّهِ عَلَیْهِ اشْتَدَّتْ مَئُونَةُ النَّاسِ عَلَیْهِ فَاسْتَدِیمُوا النِّعْمَةَ بِاحْتِمَالِ الْمَئُونَةِ وَ لَا تُعَرِّضُوهَا لِلزَّوَالِ فَقَلَّ مَنْ زَالَتْ عَنْهُ النِّعْمَةُ فَکَادَتْ أَنْ تَعُودَ إِلَیْهِ.[3]


2) از امام صادق ع روایت شده است:

هنگامی که پیامبر ص از دنیا رفت صدایی شنیدند ولی شخصش را ندیدند که ‌گفت: «هر شخصى چشنده [طعم‏] مرگ است، و همانا روز رستاخیز پاداشهای‌تان به طور کامل به شما داده مى‏شود. پس هر که را از آتش به دور دارند و در بهشت درآورند قطعاً رستگار شده است» (آل‌عمران/185) و گفت: همانا در [پناه بردن به] خداوند جایگزینی است برای هر هلاک‌شونده‌ای، و تسلیتی است از هر مصیبتی؛ و جبرانی است برای آنچه از دست رفته است؛ پس تنها به خداوند اعتماد کنید و تنها بدو امید ببندید؛ و همانا محروم [واقعی] کسی است که از ثواب محروم شود.

الکافی، ج‏3، ص221

عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

لَمَّا مَاتَ النَّبِیُّ ص سَمِعُوا صَوْتاً وَ لَمْ یَرَوْا شَخْصاً یَقُولُ کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ وَ إِنَّما تُوَفَّوْنَ أُجُورَکُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ فَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ النَّارِ وَ أُدْخِلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ فازَ وَ قَالَ إِنَّ فِی اللَّهِ خَلَفاً مِنْ کُلِّ هَالِکٍ وَ عَزَاءً مِنْ کُلِّ مُصِیبَةٍ وَ دَرَکاً مِمَّا فَاتَ فَبِاللَّهِ فَثِقُوا وَ إِیَّاهُ فَارْجُوا وَ إِنَّمَا الْمَحْرُومُ مَنْ حُرِمَ الثَّوَاب‏.[4]

تدبر

1) «عَسى‏ رَبُّنا أَنْ یُبْدِلَنا خَیْراً مِنْها إِنَّا إِلى‏ رَبِّنا راغِبُونَ»

انسان خداباور، حتی اگر به خاطر گناهی که از او سر زده در دنیا عذاب شود، باب توبه را بسته نمی‌بیند و امیدش به خدا را از دست نمی‌دهد و با همین توبه، نه تنها امید بخشش گناه، بلکه امید به جبران آن عذاب در زندگی دنیا دارد.


2) «عَسى‏ رَبُّنا أَنْ یُبْدِلَنا خَیْراً مِنْها إِنَّا إِلى‏ رَبِّنا راغِبُونَ»

صاحبان باغی که طمع کرده بودند و می‌خواستند ذره‌ای به فقرا کمک نکنند، با عذاب خدا مواجه شدند و باغشان سوخت پس به خود آمدند و به ظلم و طغیان خویش اعتراف نمودند.

در این آیه انتظار آنها از توبه‌شان را بیان می‌کند، ولی به جای اینکه،

 بگویند: امید داریم خدا «برای ما» بهتر از آن باغ را جایگزین سازد،

یا بگویند: «باغ ما» را به بهتر از آن تبدیل کند،

گفتند «یبدلنا خیرا: ما را تبدیل کند به بهتر از آن».

چرا؟

الف. منظور از «یبدلنا»، «یُوَلّینا: در اختیار ما قرار دهد» است (مجمع‌البیان، ج10، ص507) یعنی مقصود همان است که خدا «برای ما» بهتر از آن باغ را جایگزین سازد، و «باغ ما» را به بهتر از آن تبدیل سازد، چنانکه در نقلی از ابن‌مسعود، خداوند باغ بهتری را نصیب آنان کرد (مجمع‌البیان، ج10، ص507)[5]؛

به عبارت دیگر، «یبدلنا» به همان معنای «یبدل لنا: برای ما تبدیل کند» بوده است و در قرآن هم سابقه دارد که «یُبْدِلَهُما» به معنای «یبدل لهما» ‌به کار رفته باشد (در داستان حضرت خضر و موسی ع، درباره کشتن آن نوجوان، حضرت خضر گفت: فَأَرَدْنا أَنْ یُبْدِلَهُما رَبُّهُما خَیْراً مِنْهُ زَکاةً وَ أَقْرَبَ رُحْماً: پس خواستیم که پروردگارشان به آنها [فرزندى] بهتر از او در پاکى، و نزدیکتر از او در عطوفت و مهربانى عوض دهد؛ کهف/81)[6]

ب. به همان معنای اصلی‌اش مد نظر است یعنی «خود ما را به بهتر از آن تبدیل کند» چنانکه در قرآن کریم تعبیر «نُبَدِّلَ خَیْراً مِنْهُمْ» (معارج/41) به معنای «[آنها را] با بهتر از آنها جایگزین کنیم» آمده است. در این صورت، شاید می‌خواهد اشاره کند به یک مطلب عمیق در انسان‌شناسی؛ و آن اینکه انسان‌ها با همین برخورداری‌ها، و سپس دلبستگی‌ها ویا رهایی از دلبستگی‌هایشان سقوط و رشد می‌کنند.

نکته تخصصی انسان‌شناسی

خداوند انسان را به دنیا نیاورده است تا انسان در دنیا صرفاً بر دارایی‌های خود بیفزاید و با مرگ همه را رها کند! بلکه او را به دنیا آورده تا در معرض امتحانات گوناگون قرار دهد و با این امتحانات، وی گوهر وجودی خود را شکوفا سازد و مراتب ارتقا را طی نماید.

همه نعمت‌هایی که خداوند به برخی می‌دهد و به برخی نمی‌دهد از باب آزمایش انسان‌هاست، نه از باب اکرام برخی و بی‌اعتنایی به برخی دیگر (فجر/15-17):[7]

اگر نعمتی داد و آن را در راهی که او گفته بود خرج کردیم و از دیگران دستگیری نمودیم، آن نعمت در وجود ما تثبیت و دائمی می‌گردد (حدیث1) و جایگاه حقیقی ما را در عالم رفعت می‌بخشد و ما را بهتر از آنچه تاکنون بوده‌ایم می‌نماید؛

و اگر بخل ورزیدیم و آن را در جایی که خداوند دستور داده بود هزینه نکردیم، وجود خود را پست و حقیر کرده‌ایم و نتوانسته‌ایم از آن نعمت استفاده بریم و آن را به عذابی تبدیل کرده‌ایم که ما را خوار و پست‌تر از آنچه بوده‌ایم، می‌گرداند.

پس،

تمام آنچه در قبال این نعمت‌ها رخ می‌دهد تغییر و تبدیلی در وجود خود ماست؛

و حقیقت و پشت پرده‌ی آن ثواب و عقاب آخرت هم همین تحول وجودی‌ای است که در ما ایجاد شده است؛

یعنی هر ثوابی در بهشت، بازنمود خوبی‌ای است که در دنیا کسب کرده‌ایم - و البته خداوند به فضل خود بر آن بسیار می‌افزاید -؛ و

هر عذابی در جهنم هم تجسم همان انحطاط و حقارتی است که در دنیا برای خود خریده‌ایم - و البته خداوند تنها به عدل خود و صرفاً همان اندازه که خود رقم زده‌ایم برایمان قرار می‌دهد-، و انسان چه موجود عجیبی است که برخی در زندگی محدود دنیا، چنان منحط می‌گردند که با عمل خود، بی‌نهایت شقاوت در وجود خویش رقم می‌زنند، و لذا تنها با همین عمل خود، گرفتار عذابی جاودان می‌گردند (یونس/52[8]؛ سجده/14[9])

ج. ...


3) «عَسى‏ رَبُّنا أَنْ یُبْدِلَنا خَیْراً مِنْها إِنَّا إِلى‏ رَبِّنا راغِبُونَ»

مقصود آنان از بیان جمله «إِنَّا إِلى‏ رَبِّنا راغِبُونَ: همانا ما به سوی پروردگارمان راغب و مشتاقیم» چه بوده است؟

الف. اگر منظورشان از جمله قبل، این بوده که «امید داریم که خداوند به جای آن باغ، باغ بهتری را برای ما جایگزین سازد» (تدبر2، بند الف) آنگاه این جمله به معنای بیان دلیل آنها برای این امید است؛ یعنی ما به سوی خدا توبه کرده و برگشته‌ایم پس از خدا هم انتظار داریم آن وضعیت قبلی ما را جبران فرماید.

ب. اگر منظورشان از جمله قبل، این بوده که «امید داریم خداوند خود ما را به بهتر از آن وضعیتی که در آن بودیم تبدیل کند» (تدبر2، بند ب) آنگاه، این جمله می‌تواند به منزله دلیل آنها برای این امید باشد (شبیه معنای فوق) و هم چه‌بسا این جمله به منزله نتیجه جمله قبل باشد، یعنی ما چون چنین امیدی به خدایمان داریم، پس تنها به سوی او رو می‌آوریم.

ج. ...


4) «عَسى‏ رَبُّنا أَنْ یُبْدِلَنا خَیْراً مِنْها إِنَّا إِلى‏ رَبِّنا راغِبُونَ»

انسان خداباور، اگر با هر سختی و مصیبتی هم مواجه شود، تنها خدا را جبران‌کننده آن وضعیت می‌داند و به دامان او پناه می‌برد. (همچنین: حدیث2)


5) «عَسى‏ رَبُّنا أَنْ یُبْدِلَنا خَیْراً مِنْها إِنَّا إِلى‏ رَبِّنا راغِبُونَ»

به هنگام از دست دادن اموال دنیوی، به لطف و رحمت پروردگارمان امیدوار باشیم که بهتر از آن را به ما بدهد. (تفسیر نور، ج10، ص184)


6) «عَسى‏ رَبُّنا أَنْ یُبْدِلَنا خَیْراً مِنْها إِنَّا إِلى‏ رَبِّنا راغِبُونَ»

دست خدا برای تامین و جبران باز است، پس گناهکاران مأیوس نباشند و خود را برای همیشه شکست‌خورده نبینند. (تفسیر نور، ج10، ص184)


7) «إِنَّا إِلى‏ رَبِّنا راغِبُونَ»

هیچوقت برای بازگشت به خدا دیر نیست.

صاحبان باغ با مشاهده باغ سوخته [کاملا ناامید نشدند، بلکه] از خوب غفلت بیدار شده، توبه کردند و به سوی خدا روی آوردند. (تفسیر نور، ج10، ص184)


8) «عَسى‏ رَبُّنا أَنْ یُبْدِلَنا خَیْراً مِنْها إِنَّا إِلى‏ رَبِّنا راغِبُونَ»

امورات عالم دست خداوندی است که بر همه کاری تواناست.

کسی که به خدا رغبت کند، چنان بارقه امید در او زنده می‌شود که حتی اگر گناهکار بوده و عذاب خدا هم شامل حالش شده باشد، باز هم جبران و دریافت بهتر از آنچه قبلا داشته را از خدا انتظار خواهد داشت.



[1] . «یبدلنا»

اهل مدینه (قرائت نافع) و بصره (ابوعمرو) در میان قرائات سبع؛ و نیز ابوجعفر (از قراء عشره) و یزیدی (از قرائات شاذه) این عبارت را مشدد (یُبَدِّلَنا) قرائت کرده‌اند اما در بقیه قرائات به صورت «یُبْدِلَنا» آمده است (الکامل المفصل فی القرائات الاربعة عشر، ص565)؛ و ظاهرا در معنا تفاوتی ایجاد نمی‌کند. (مجمع‌البیان، ج10، ص505 و 507)

[2] . شیخ صدوق بعد از روایت فوق، این روایت را هم نقل کرده است: وَ قَالَ ع أَحْسِنُوا جِوَارَ نِعَمِ اللَّهِ وَ احْذَرُوا أَنْ تَنْتَقِلَ عَنْکُمْ إِلَى غَیْرِکُمْ أَمَا إِنَّهَا لَنْ تَنْتَقِلَ عَنْ أَحَدٍ قَطُّ فَکَادَتْ تَرْجِعُ إِلَیْهِ وَ کَانَ عَلِیٌّ ع یَقُولُ قَلَّ مَا أَدْبَرَ شَیْ‏ءٌ فَأَقْبَلَ.

[3] . در الأمالی (للطوسی)، ص306 هم این روایت از رسول الله ص آمده است:

حَدَّثَنَا أَبُو الْفَتْحِ مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی الْفَوَارِسِ الْحَافِظُ إِمْلَاءً، فِی مَسْجِدِ الرُّصَافَةِ جَانِبَ الشَّرْقِیِّ بِبَغْدَادَ، فِی ذِی الْقَعْدَةِ سَنَةَ إِحْدَى عَشْرَةَ وَ أَرْبَعِمِائَةٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ جَعْفَرِ بْنِ سَلْمٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ عُتَیْرٍ الْوَشَّاءُ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْوَزِیرِ الْوَاسِطِیُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مَعْدَانَ الْعَبْدِیُّ، عَنْ ثَوْرِ بْنِ یَزِیدَ، عَنْ خَالِدِ بْنِ مَعْدَانَ، عَنْ مُعَاذِ بْنِ جَبَلٍ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ): مَا عَظُمَتْ نِعْمَةُ اللَّهِ عَلَى عَبْدٍ إِلَّا عَظُمَتْ مَئُونَةُ النَّاسِ عَلَیْهِ، فَمَنْ لَمْ یَحْتَمِلْ تِلْکَ الْمَئُونَةَ فَقَدْ عَرَّضَ تِلْکَ النِّعْمَةَ لِلزَّوَالِ.

[4] . در ادامه آن این دو روایت هم با مضمونی نزدیک به آن آمده است:

مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ سَلَمَةَ بْنِ الْخَطَّابِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ سَیْفٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی أُسَامَةَ زَیْدٍ الشَّحَّامِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: لَمَّا قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ ص جَاءَتِ التَّعْزِیَةُ أَتَاهُمْ آتٍ یَسْمَعُونَ حِسَّهُ وَ لَا یَرَوْنَ شَخْصَهُ فَقَالَ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ وَ إِنَّما تُوَفَّوْنَ أُجُورَکُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ فَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ النَّارِ وَ أُدْخِلَ‏

الْجَنَّةَ فَقَدْ فازَ وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلَّا مَتاعُ الْغُرُورِ فِی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عَزَاءٌ مِنْ کُلِّ مُصِیبَةٍ وَ خَلَفٌ مِنْ کُلِّ هَالِکٍ وَ دَرَکٌ لِمَا فَاتَ فَبِاللَّهِ فَثِقُوا وَ إِیَّاهُ فَارْجُوا فَإِنَّ الْمَحْرُومَ مَنْ حُرِمَ الثَّوَابَ وَ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ.

مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ سَلَمَةَ بْنِ الْخَطَّابِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى الْأَرْمَنِیِّ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عُلْوَانَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْوَلِیدِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ: لَمَّا قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ ص أَتَاهُمْ آتٍ فَوَقَفَ بِبَابِ الْبَیْتِ فَسَلَّمَ عَلَیْهِمْ ثُمَّ قَالَ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ یَا آلَ مُحَمَّدٍ کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ وَ إِنَّما تُوَفَّوْنَ أُجُورَکُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ فَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ النَّارِ وَ أُدْخِلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ فازَ وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلَّا مَتاعُ الْغُرُورِ فِی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَفٌ مِنْ کُلِّ هَالِکٍ وَ عَزَاءٌ مِنْ کُلِّ مُصِیبَةٍ وَ دَرَکٌ لِمَا فَاتَ فَبِاللَّهِ فَثِقُوا وَ عَلَیْهِ فَتَوَکَّلُوا وَ بِنَصْرِهِ لَکُمْ عِنْدَ الْمُصِیبَةِ فَارْضَوْا فَإِنَّمَا الْمُصَابُ مَنْ حُرِمَ الثَّوَابَ وَ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ وَ لَمْ یَرَوْا أَحَداً فَقَالَ بَعْضُ مَنْ فِی الْبَیْتِ هَذَا مَلَکٌ مِنَ السَّمَاءِ بَعَثَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَیْکُمْ لِیُعَزِّیَکُمْ وَ قَالَ بَعْضُهُمْ هَذَا الْخَضِرُ ع جَاءَکُمْ یُعَزِّیکُمْ بِنَبِیِّکُمْ ص.

[5] . از ابن مسعود روایت شده که آنان توبه کردند و خداوند باغی بهتر نصیب آنان فرمود که به آن «حَیَوان: زنده» گفته می‌شد، و بقدری بار می‌داد که گاه برخی از خوشه‌های انگور آن، در حد بار یک قاطر بود.

[6] . به نظر می‌رسد این عبارت درباره قوم سبأ هم موید همین معنا باشد «وَ بَدَّلْناهُمْ بِجَنَّتَیْهِمْ جَنَّتَیْنِ ذَواتَیْ أُکُلٍ خَمْطٍ وَ أَثْلٍ وَ شَیْ‏ءٍ مِنْ سِدْرٍ قَلیلٍ» (سبأ/16) هرچند شاید به خاطر حرف «بـ» در بجنتیهم بتوان در چنین دلالت و شباهتی مناقشه کرد.

[7] . فَأَمَّا الْإِنْسانُ إِذا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَأَکْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَکْرَمَنِ؛ وَ أَمَّا إِذا مَا ابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَیْهِ رِزْقَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَهانَنِ؛ کلّا.

اما انسان هر گاه که پروردگارش او را آزمایش کند و اکرام نماید و نعمت بخشد، گوید: پروردگارم مرا گرامى داشت؛ و اما هر گاه که او را آزمایش کند و روزى را بر او تنگ گیرد، گوید: پروردگارم مرا خوار کرد. چنین نیست.

[8] . ثُمَّ قیلَ لِلَّذینَ ظَلَمُوا ذُوقُوا عَذابَ الْخُلْدِ هَلْ تُجْزَوْنَ إِلاَّ بِما کُنْتُمْ تَکْسِبُونَ.

[9] . ذُوقُوا عَذابَ الْخُلْدِ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ.

 


497) سوره قلم (68) آیه 31 قالُوا یا وَیْلَنا إِنَّا کُنَّا طا

بسم الله الرحمن الرحیم

497) سوره قلم (68) آیه 31 

قالُوا یا وَیْلَنا إِنَّا کُنَّا طاغینَ

ترجمه

گفتند ای وای بر ما، که ما سرکش بوده‌ایم.

نکات ترجمه

«طاغینَ»

«طاغی» اسم فاعل از ماده «طغی» است که این ماده در اصل به معنای تجاوز و سرکشی و عبور از حد دارد. درباره این ماده قبلاً در جلسه 139 (http://yekaye.ir/az-zumar-039-17/ ) بحث شد.

حدیث

1) از امام باقر ع روایت شده است:

هنگامی که شکم پر شود طغیان می‌کند.

الکافی، ج‏6، ص270

مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنِ ابْنِ بُکَیْرٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنْ أَبِی عُبَیْدَةَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ:

إِذَا شَبِعَ الْبَطْنُ طَغَى.


2) حضرت امیر ع در روایتی طولانی به ریشه‌های و شاخه‌های نفاق اشاره کرده‌اند که متن کامل آن حدیث در جلسه431 گذشت http://yekaye.ir/al-ahzab-33-12/.

یکی از شاخه‌های نفاق، «هوی» و هوس دانسته شده، و یکی از شاخه‌های «هوی»، «طغیان» معرفی شده است و درباره طغیان آمده است:

و کسی که طغیان کند، بر راهی آشکار بدون هیچ گونه حجت و دلیلی، گمراه می‌شود.

الکافی، ج‏2، ص394

عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسَى عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ عُمَرَ الْیَمَانِیِّ عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَیْنَةَ عَنْ أَبَانِ بْنِ أَبِی عَیَّاشٍ عَنْ سُلَیْمِ بْنِ قَیْسٍ الْهِلَالِیِّ عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ص قَالَ: بُنِیَ النِّفاقُ عَلَى أَرْبَعِ دَعَائِم‏ َ عَلَى الْهَوَى وَ ... فَالْهَوَى عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ عَلَى الْبَغْیِ وَ الْعُدْوَانِ وَ الشَّهْوَةِ وَ الطُّغْیَان ...

وَ مَنْ طَغَى ضَلَّ عَلَى عَمْدٍ بِلَا حُجَّةٍ.

تدبر

1) «... قالُوا یا وَیْلَنا إِنَّا کُنَّا طاغینَ»

صاحبان باغ برای رسیدن به سود بیشتر تصمیم گرفتند به محرومان کمک نکنند و چنان خود را بر این کار توانا می‌دیدند که اقدام خود را مقید به خواست خدا نکردند (نگفتند: اگر خدا بخواهد). خدا آنها را از همان اصل سرمایه هم محروم کرد. آنها وقتی خود را محروم دیدند، به منزه بودن خدا و ظالم بودن خویش اقرار کردند و زبان به ملامت همدیگر گشودند.

سپس فریاد واویلا سر دادند و به طغیانگر بودن خویش اعتراف کردند.

چه تفاوتی بین این تعبیر دوم (واویلا گفتن و اقرار به طغیانگر بودن) با آن تعبیر نخست (منزه شمردن خدا و اقرار به ظالم بودن) هست که قرآن کریم، علاوه بر آن، این را هم ذکر فرمود؟

الف. ابتدا مساله را از زاویه خدا توجه کردند، سپس از زاویه خود؛

یعنی در تعبیر نخست، مساله اصلی‌شان وضعیتی بود که خداوند برای آنها پیش آورده بود و اینکه ربوبیت خدا در حق خویش را نادیده گرفته بودند؛ لذا «سبحان ربنا» گفته، پروردگار خود را منزه شمردند و اذعان کردند که آن، نه ناشی از ظلم خدا، بلکه ثمره ظلم خودشان بوده است؛ اما در این آیه اخیر، «ای وای بر ما» گفتند و سراغ ریشه مشکل در خود رفتند، که ریشه مشکل این حالت طغیانگری‌ای بوده که در اثر رسیدن به ثروت، برایشان پیش آمده بود.

ب. ابتدا به وضعیت بیرونی توجه کردند، سپس به وضعیت درونی؛

یعنی یک وضعیت ناخوشایند بیرونی، توجه آنان را برانگیخت و آنها را متوجه ظلمی نمود که مرتکب شده بودند؛ سپس و در پی آن ملامت‌های متقابل، توجهشان به درون خود سوق یافت که: مساله فقط همان ظلم نبوده، بلکه اساساً روحیه طغیانگری‌ای در عمق وجود آنها لانه کرده و باید هرچه سریعتر آن را علاج کنند. لذا با تعبیر «ای وای بر ما» مطلب اخیر را شروع نمودند که: چرا این اندازه از خود غفلت کرده‌ایم که چنین طغیانگر شویم و چنان ظلمی از ما سر زند.

ج. ...


2) «إِنَّا کُنَّا ظالِمینَ؛ ... یا وَیْلَنا إِنَّا کُنَّا طاغینَ»

اگر کسی ظلم (= تجاوز به حق دیگران) می‌کند، ریشه‌اش طغیان (= روحیه تجاوز از حد)ی است که در درون او رخ داده است.


3) «فَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلى‏ بَعْضٍ یَتَلاوَمُونَ؛ قالُوا یا وَیْلَنا إِنَّا کُنَّا طاغینَ»

این گونه نیست که ملامت و سرزنش کردن همواره نامطلوب باشد؛

گاهی سرزنش و ملامت، انسان را متوجه نقطه ضعف درونی خویش می‌کند و انسان درصدد اصلاح آن برمی‌آید.


4) «قالُوا یا وَیْلَنا إِنَّا کُنَّا طاغینَ»

چرا نگفتند «انا طاغون: ما طغیانگریم» یا «کنا طاغین: طغیانگر بودیم»؛ بلکه گفتند «انا کنا طاغین: ما طغیانگر بوده‌ایم؛ یا روال ما این بوده که طغیانگر باشیم»

الف. این طغیانگری یک مساله ریشه‌دار در وجود آنها بوده است؛ نه صرفاً یک طغیان اتفاقی؛ و به همین جهت بوده که عذاب خدا شامل حال آنها شده است.

ب. ...

 


496) سوره قلم (68) آیه 30 فَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلى‏ بَعْضٍ

بسم الله الرحمن الرحیم

496) سوره قلم (68) آیه 30

فَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلى‏ بَعْضٍ یَتَلاوَمُونَ

ترجمه

پس به هم رو کردند، در حالی که [همدیگر را] ملامت می‌نمودند.

نکات ترجمه

«یَتَلاوَمُونَ»

ماده «لوم» به معنای ملامت کردن و سرزنش کردن و انتقاد کردن از کسی است به خاطر آن چیزی که از نظر منتقد عیب محسوب می‌شود، هرچند واقعا عیب نباشد. (مفردات ألفاظ القرآن، ص751) و برخی معتقدند که تنها در جایی به کار می‌رود که آن انتقاد به صورت شفاهی مطرح شده باشد. (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏10، ص261)

«لَوْمَة» به معنای «ملامت» و «سرزنش» است؛ و «لائِمٍ» اسم فاعل، و به معنای کسی است که دیگری را ملامت‌ می‌کند (سرزنشگر) (لا یَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ؛ مائده/54)

«ملوم» (فَما أَنْتَ بِمَلُومٍ، ذاریات/54؛ ْ فَإِنَّهُمْ غَیْرُ مَلُومینَ، مومنون/6) و «مَلیم» اسم مفعول و به معنای کسی است که سزاوار ملامت است (کتاب العین، ج8، ص343)

اما «مُلیمٌ» (فَالْتَقَمَهُ الْحُوتُ وَ هُوَ مُلیمٌ؛ صافات/142) به لحاظ وزن آن (مُفعِل) باید اسم فاعل باشد و برخی هم بر این تصریح کرده‌اند (المصباح المنیر، ج‏2، ص560) اما اغلب آن را به همان معنای «ملوم» (اسم مفعول، سزاوار ملامت) دانسته‌اند (المحیط فی اللغة، ج‏10، ص361؛ مجمع‌البیان، ج8، ص716)

وقتی این ماده به باب تفاعل (تلاوم) می‌رود به معنای این است که طرفین همدیگر را ملامت کنند (بَعْضُهُمْ عَلى‏ بَعْضٍ یَتَلاوَمُونَ؛ قلم/30)

این ماده و مشتقاتش جمعا 14 بار در قرآن کریم به کار رفته است.

حدیث

1) از رسول الله ص روایت شده است که:

همانا این اعمال شماست که به شما برمی‌گردد؛

پس هر کس به خیر و خوبی‌ای رسید حمد خدا را بجا آورد؛

و کسی که با غیر آن مواجه شد، جز خودش را ملامت نکند.

الحکایات فی مخالفات المعتزلة من العدلیة (للمفید)، ص85؛ الوافی، ج‏1، ص530

أَخْبَرَنِی أَبُو مُحَمَّدٍ سَهْلُ بْنُ أَحْمَدَ الدِّیبَاجِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو مُحَمَّدٍ قَاسِمُ بْنُ جَعْفَرِ بْنِ یَحْیَى الْمِصْرِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو یُوسُفَ یَعْقُوبُ بْنُ عَلِیٍّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ حَجَّاجِ بْنِ عَبْدِ اللَّه‏ قال حَدَّثَنِی أَبِی عَنْ أَبِیهِ عَنِ [علیّ بن‏] الْحُسَیْنِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص فِی بَعْضِ کَلَامِهِ:

إِنَّمَا هِیَ أَعْمَالُکُمْ تُرَدُّ إِلَیْکُمْ فَمَنْ وَجَدَ خَیْراً فَلْیَحْمَدِ اللَّهَ وَ مَنْ وَجَدَ غَیْرَ ذَلِکَ فَلَا یَلُومَنَّ إِلَّا نَفْسَهُ.


2) امیرالمومنین ع در فرازی از وصیت‌نامه‌ای که به امام حسن ع نوشتند، فرموده‌اند:

بهترین بهره انسان قناعت است ... و حرص ورزیدن، ملامت و سرزنش را به سوی خود می‌کشاند.

تحف العقول، ص83

و من کتابه إلى ابنه الحسن ع‏

وَ نِعْمَ حَظُّ الْمَرْءِ الْقَنَاعَةُ ... الشُّحُّ یَجْلِبُ الْمَلَامَة.

تدبر

1) «فَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلى‏ بَعْضٍ یَتَلاوَمُونَ»

در داستان صاحبان باغ، با اینکه همگی مقصر بودند، اما به جای اینکه هریک خود را ملامت کند، شروع به ملامت کردن همدیگر کردند.

نکته تخصصی انسان‌شناسی

انسان چون روحیه کمال‌گرا دارد، نمی‌خواهد هیچ نقصی متوجه وی باشد.

به همین جهت، اغلب افراد، غالبا بدی‌های خود را نمی‌بینند و اگر ببینند، آن را توجیه کرده، خود را غیرمقصر می‌پندارند؛ اما همان بدی را در دیگران می‌بینند و باب ملامت دیگران را می‌گشایند.

ثمره اخلاقی

اگر هر عیبی که در دیگران می‌بینیم، پیش از آنکه زبان به ملامت آنان بگشاییم، خود را به جای آنها قرار دهیم، شاید هیچگاه کسی را ملامت نکنیم.


2) «فَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلى‏ بَعْضٍ یَتَلاوَمُونَ»

اگر اتحاد [و همکاری] بر اساس تقوا نباشد، سرانجام به تفرقه تبدیل می‌شود:

برادرانی که پیش از این برای محروم کردن همدست بودند، امروز یکدیگر را ملامت کرده، گناه را به گردن یکدیگر می‌اندازند. (تفسیر نور، ج10، ص184)


3) «فَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلى‏ بَعْضٍ یَتَلاوَمُونَ»

کسانی که در انجام کار ناشایسته همدست می‌شوند و خود را بر این کار توانا می‌بینند، روزی کارشان به ملامت همدیگر خواهد کشید.

اگر این روز در دنیا نباشد، قطعا در آخرت است.

 


495) سوره قلم (68) آیه 29 قالُوا سُبْحانَ رَبِّنا إِنَّا کُنّ

بسم الله الرحمن الرحیم

495) سوره قلم (68) آیه 29   

قالُوا سُبْحانَ رَبِّنا إِنَّا کُنَّا ظالِمینَ

ترجمه

گفتند پروردگارمان منزه است! بدرستی که ما خود ظالم بوده‌ایم.

حدیث

1) از امام باقر ع روایت شده است:

هیچ کسی ظلمی مرتکب نمی‌شود مگر اینکه خداوند او را بدان سبب در جان و مالش مواخذه می‌کند؛ اما ظلمی که بین او و خدایش است، اگر توبه کند خداوند او را می‌بخشد.

الکافی، ج‏2، ص332

عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَیْنَةَ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ:

مَا مِنْ أَحَدٍ یَظْلِمُ بِمَظْلِمَةٍ إِلَّا أَخَذَهُ اللَّهُ بِهَا فِی نَفْسِهِ وَ مَالِهِ وَ أَمَّا الظُّلْمُ الَّذِی بَیْنَهُ وَ بَیْنَ اللَّهِ فَإِذَا تَابَ غَفَرَ اللَّهُ لَهُ.[1]


2) از امام صادق ع روایت شده است که رسول الله ص فرمودند:

خودتان را از ظلم نگهدارید و تقوی پیشه کنید، که آن همانا ظلمات روز قیامت است.

الکافی، ج‏2، ص332

ابْنُ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص:

اتَّقُوا الظُّلْمَ فَإِنَّهُ ظُلُمَاتُ یَوْمِ الْقِیَامَةِ.[2]


3) از امام صادق ع روایت شده است که رسول الله ص فرمودند:

نیت شخص بهتر از عملش است؛ و نیت گناهکار بدتر از عملش است، و هر عاملی بر اساس نیتش عمل می‌کند.

المحاسن، ج‏1، ص260

عَنْهُ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ یَزِیدَ النَّوْفَلِیِّ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ أَبِی زِیَادٍ السَّکُونِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص

نِیَّةُ الْمَرْءِ خَیْرٌ مِنْ عَمَلِهِ وَ نِیَّةُ الْفَاجِرِ شَرٌّ مِنْ عَمَلِهِ وَ کُلُّ عَامِلٍ یَعْمَلُ بِنِیَّتِه‏.

در الکافی، ج‏2، ص84 این حدیث به این صورت آمده که:

نیت مومن بهتر از عملش است و نیت کافر بدتر از عملش است و...

نِیَّةُ الْمُؤْمِنِ خَیْرٌ مِنْ عَمَلِهِ وَ نِیَّةُ الْکَافِرِ شَرٌّ مِنْ عَمَلِهِ وَ کُلُّ عَامِلٍ یَعْمَلُ عَلَى نِیَّتِه‏.

تدبر

1) «قالُوا سُبْحانَ رَبِّنا إِنَّا کُنَّا ظالِمینَ»

صاحبان باغ برای رسیدن به سود بیشتر تصمیم گرفتند به محرومان کمک نکنند و چنان خود را بر این کار توانا می‌دیدند که اقدام خود را مقید به خواست خدا نکردند (نگفتند: اگر خدا بخواهد). خدا آنها را از همان اصل سرمایه هم محروم کرد. آنها وقتی خود را محروم دیدند، به منزه بودن خدا و ظالم بودن خویش اقرار کردند.

مقصود از این تسبیح و آن ظلم چیست؟

الف. خداوند در خصوص این وضعیتی که برایشان پیش آورده، منزه است که ظلمی در حق آنها کرده باشد؛ بلکه این نتیجه تصمیم ظالمانه خودشان بوده و در حقیقت ظلمی است که خود در حق خویش روا داشته‌اند. (مجمع‌البیان، ج10، ص507)

ب. آنها وقتی اقدام خود را به مشیت خداوند مقید نکردند، در واقع به نحوی شرک ورزیدند، چون عملاً اسباب و علل ظاهری را در عرض خدا و شریک خدا در انجام امور دانستند! اما با این وضعیت متوجه خطای خود شدند و خدا را از اینکه شریکی داشته باشد منزه شمردند و خود را در اینکه چنین باوری داشته بودند ظالم و مقصر دانستند. (المیزان، ج19، ص375)

ج. ...


2) «قالَ أَوْسَطُهُمْ أَ لَمْ أَقُلْ لَکُمْ لَوْ لا تُسَبِّحُونَ؛ قالُوا سُبْحانَ رَبِّنا...»

وارثان باغ برای رسیدن به سود بیشتر تصمیم گرفتند به محرومان کمک نکنند و چنان خود را بر این کار توانا می‌دیدند که اقدام خود را مقید به خواست خدا نکردند (نگفتند: اگر خدا بخواهد). خدا آنها را از همان اصل سرمایه هم محروم کرد.

باانصاف‌ترین آنان قبلاً به آنها هشدار داده بود که چنین نکنید، بلکه خدا را منزه بدانید.

اما بقیه آنها تنها زمانی به منزه بودن خدا اقرار کردند که نعمت را از دست داده بودند.

ثمره اخلاقی

نگذاریم که نعمت از دست برود و آنگاه خدا را جدی بگیریم.

نگذاریم نعمتهای خدا، به جای اینکه ما را بیشتر متوجه خدا کند، ما را به غفلت بکشاند.

می‌توان غرق در نعمت بود اما همه چیز را از خدا دید و نگاه توحیدی را از دست نداد.


3) «قالُوا ... إِنَّا کُنَّا ظالِمینَ»

اینکه صاحبان باغ، پس از مشاهده عذاب - و قبل از اینکه بتوانند محصول را بچینند و عملا نیازمندان را محروم کنند - خود را ظالم دانستند، نشان می‌دهد که گاه انسان با صرفِ نیت و قبل از اینکه اقدام عملی انجام دهد، ظالم محسوب می‌گردد، و سزاوار عذاب می‌شود.

در واقع، بدیِ نیت - اگر نیتی قطعی باشد - به هیچ عنوان کمتر از بدیِ عمل نیست؛ بلکه اساساً عمل بد، از آن جهت بد است که بر یک نیت بد تکیه کرده است و شاید بدین جهت است که فرموده‌اند نیت گناهکار از خود گناهش بدتر است (حدیث3)

تکمله تفسیری

در جلسه487، تدبر2 از حرف «فـ» در عبارت «فَتَنادَوْا مُصْبِحینَ» نتیجه گرفته شد که گاه همین که افراد نیتشان قطعی گردید مشمول عذاب می‌شوند و نیاز نیست که حتما اقدام کرده باشند تا عذاب شامل آنها گردد. مطلب فوق نشان می‌دهد که آن برداشت صحیح بوده است.


4) «قالُوا سُبْحانَ رَبِّنا إِنَّا کُنَّا ظالِمینَ»

چنانکه قبلا اشاره شد سوره قلم، دومین یا سومین سوره نازل شده بر پیامبر ص است؛ و در مورد این داستان اگر از این جهت توجه شود عبرتی عظیم دارد.

هنوز قبل از اینکه احکام شرعی، خواه احکام عبادی مانند نماز، یا احکام مالی، مانند زکات، بر عموم مسلمانان واجب شود، خداوند حکایت کسانی را مطرح می‌کند که از بخشش مازاد اموالشان، دریغ کردند و به عذاب الهی گرفتار آمدند.

طبیعتاً برای مخاطب آن روز قرآن - که آن موقع کافران بودند - چنین برداشتی نبود که اینان زکاتی را که شریعت واجب کرده، ندادند، که عذاب شدند؛ بلکه اشاره به حکم اخلاقی کمک به دیگران است، که هر فطرتی - حتی وقتی شریعت نازل نشده - وجوب آن را می‌یابد.

به تعبیر دیگر، وجوب کمک به نیازمندان، صرفا در جایی نیست که حکم شرعی‌ای از جانب خدا آمده باشد؛ بلکه همان حکم فطرت برای این وجوب کافی است!

و تخطی از آن هم برای اینکه عذاب خدا شامل حال افراد شود، کافی است!

تاملی با خویش

آیا ما اگر منافع کسب و کارمان زیاد باشد و خمس و زکات شرعی را بدهیم، و باز بتوانیم به نیازمندان کمک کنیم، اما کمک نکنیم، باور می‌کنیم که ظالم و گناهکار هستیم؟!

آیا به بهانه شرع، از وظایف فطری خود غفلت نمی‌کنیم؟!!!

آیا حتما باید عذاب نازل شود تا به وظیفه فطری خود اذعان کنیم؟!


5) «قالُوا سُبْحانَ رَبِّنا إِنَّا کُنَّا ظالِمینَ»

اینکه در سوره قلم - که از اولین سوره‌های نازل شده بر پیامبر ص است- این آیه آمده عبرت‌های دیگری هم دارد.

هنوز قبل از اینکه احکام شرعی، خواه احکام عبادی مانند نماز، یا احکام مالی، مانند زکات، بر عموم مسلمانان واجب شود، خداوند حکایت کسانی را مطرح می‌کند که از بخشش مازاد اموالشان، دریغ کردند و به عذاب الهی گرفتار آمدند.

باانصاف‌ترین فرد در میان آنان به آنها هشدار داده بود که چنین نکنید، بلکه خدا را منزه بدانید.

آنها وقتی نعمت خود را از دست رفته، دیدند: به منزه بودن خدا اقرار کردند.

به نظر می‌رسد قرآن کریم در گام اول اصرار دارد که نگاه توحیدی را در انسانها مستقر کند و این بسیار مقدم و مهمتر از اعمال شرعی است. اگر کسی واقعا خدا را همه‌کاره ببیند، حتی اگر از مازاد درآمدهایش به دیگران کمک نکند، خود را ظالم می‌داند و مستحق عذاب، چه رسد به اینکه بخواهد به اموال دیگران تجاوز کند و از راههای نامناسب کسب درآمد نماید.

اگر «سبحان ربنا» در عمق جان ما وارد شود، از ظالم بودن - حتی در این حد که از مازاد اموالش به نیازمندان کمک نکند- هم خودداری خواهیم کرد.


6) «قالُوا سُبْحانَ رَبِّنا إِنَّا کُنَّا ظالِمینَ»

اگر «سبحان ربنا» در عمق جان کسی وارد شود، در سختی‌ها و مصیبت‌های روزگار، خود را مقصر می‌بیند نه خدا را؛ و درصدد شناسایی ریشه این ظلم در وجود خود برخواهد آمد.


7) « لَوْ لا تُسَبِّحُونَ؛ قالُوا سُبْحانَ رَبِّنا»

آنچه دیروز انجام نداده‌اید امروز جبران کنید. (تفسیر نور، ج10، ص183)


8) «بَلْ نَحْنُ مَحْرُومُونَ؛ ... إِنَّا کُنَّا ظالِمینَ»

ریشه محرومیت از الطاف الهی، ظلم انسان به خویشتن است. (تفسیر نور، ج10، ص183)



[1] . این روایت هم در همانجا آمده است: عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: مَنْ ظَلَمَ مَظْلِمَةً أُخِذَ بِهَا فِی نَفْسِهِ أَوْ فِی مَالِهِ أَوْ فِی وُلْدِهِ.

[2] . درباره معنای «سبحان الله» هم این دو روایت در کافی، ج‏1، ص 118 قابل توجه است:

عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى بْنِ عُبَیْدٍ عَنْ یُونُسَ عَنْ هِشَامِ بْنِ الْحَکَمِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ سُبْحَانَ اللَّهِ فَقَالَ أَنَفَةٌ لِلَّهِ.

أَحْمَدُ بْنُ مِهْرَانَ عَنْ عَبْدِ الْعَظِیمِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْحَسَنِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَسْبَاطٍ عَنْ سُلَیْمَانَ مَوْلَى طِرْبَالٍ عَنْ هِشَامٍ الْجَوَالِیقِیِّ قَالَ:- سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ سُبْحانَ اللَّهِ مَا یُعْنَى بِهِ قَالَ تَنْزِیهُهُ.

 


494) سوره قلم (68) آیه 28 قالَ أَوْسَطُهُمْ أَ لَمْ أَقُلْ لَ

بسم الله الرحمن الرحیم

494) سوره قلم (68) آیه 28   

قالَ أَوْسَطُهُمْ أَ لَمْ أَقُلْ لَکُمْ لَوْ لا تُسَبِّحُونَ

ترجمه

منصف‌ترین‌ِ آنها گفت: آیا به شما نگفتم که مبادا تسبیح [خدا را] ترک کنید؟!

نکات ترجمه

«أَوْسَط»

ماده «وسط»، در اصل دلالت بر وضعیت «میانه»، و قرار گرفتن چیزی در بین دو چیز دیگر دارد و چون در بسیاری از موارد به حالت بین افراط و تفریط گفته می‌شود و لذا به معنای مساوات و عدل و انصاف به کار می‌رود (مفردات ألفاظ القرآن، ص869؛ التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏13، ص100) و این کاربرد بقدری در این ماده شایع است که برخی گفته‌اند اصل این ماده، دلالت بر «عدل» و «انصاف» دارد (معجم المقاییس اللغة، ج‏6، ص10) چنانکه «انصاف» هم از کلمه «نصف» گرفته شده و کسی که در معامله انصاف می‌ورزد گویی به «نصف» قانع شده است (معجم المقاییس اللغة، ج‏5، ص432)

تعبیر «أوسط» و «وُسطی» در قرآن کریم، گاه صرفاً به معنای همین وضعیت میانه و متوسط و بینابین به کار رفته است (مِنْ أَوْسَطِ ما تُطْعِمُون، مائده/89؛ الصَّلاةِ الْوُسْطى‏، بقره/238) و گاه در آیه حاضر - همانند تعبیر «وَسَط» در آیه «وَ کَذلِکَ جَعَلْناکُمْ أُمَّةً وَسَطاً» (بقره/143) - در معنایی با بار مثبت به کار رفته است؛ برخی «أوسطهم» در این آیه را به معنای «أعدلهم: عادلترین‌شان» دانسته‌اند (معجم المقاییس اللغة، ج‏6، ص10؛ مجمع البحرین، ج‏4، ص278) یعنی کسی که مساوات و عدل و انصاف را بیش از بقیه رعایت می‌کند (مفردات ألفاظ القرآن، ص869)؛ و برخی آن را به معنای «متمایل‌ترین‌شان به سوی حق» (أقْصَدُهُمْ إِلَى الْحَقِّ) معرفی کرده‌اند. (المصباح المنیر، ج‏2، ص659).[1]

از این ماده به صورت فعل (به معنای «در میانه و وسط قرار گرفتن»؛ لسان العرب، ج‏7، ص431) هم در قرآن کریم به کار رفته است «فَوَسَطْنَ بِهِ جَمْعاً» (عادیات/5)

این ماده و مشتقاتش تنها همین 5 بار در قرآن کریم به کار رفته‌اند.

«تُسَبِّحُونَ»

«تسبیح» از ماده «سبح» است که در معنای تنزیه خداوند به کار می‌رود و در این باره در جلسات 452 http://yekaye.ir/al-muzzammil-73-7/ توضیحاتی ارائه شد.

حدیث

1) در تفسیر آیاتی از سوره قلم حدیثی در جلسه 483 و 492 از امام باقر ع روایت شد. در ادامه آن آمده است:

اینکه گفت «مبادا تسبیح [خدا را] ترک کنید» می‌گوید: مبادا استغفار نکنید.

تفسیر القمی، ج‏2، ص382

وَ فِی رِوَایَةِ أَبِی الْجَارُودِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع ... قَوْلُهُ: «لَوْ لا تُسَبِّحُونَ» یَقُولُ لَوْ لَا تَسْتَغْفِرُون‏.


2) از امیرالمومنین ع روایت شده است:

بهترین امور، میانه‌ترین آنهاست.

عیون الحکم و المواعظ (للیثی)، ص240

خَیْرُ الْأُمُورِ أَوْسَطُهَا.[2]


3) از امیرالمومنین ع روایت شده است:

همّ و غم روزی را که هنوز نیامده بر روزی که آمده است تحمیل مکن؛

چرا که اگر آن روز از عمرت باشد، خداوند سبحان روزیت را در آن روز به تو می‌رساند؛

و اگر هم از عمرت نباشد، چه فایده‌ای دارد که به چیزی اهتمام بورزی که برای تو نیست. [یا: در محدوده عمر تو نیست].

تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ص397[3]؛ نهج‌البلاغه، حکمت267[4]

وَ قَالَ ع

 لَا تَحْمِلْ هَمَّ یَوْمِکَ الَّذِی لَمْ یَأْتِکَ عَلَى یَوْمِکَ الَّذِی قَدْ أَتَاکَ فَإِنَّهُ إِنْ یَکُنْ مِنْ عُمُرِکَ یَأْتِکَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ فِیهِ بِرِزْقِکَ وَ إِنْ لَمْ یَکُنْ مِنْ عُمُرِکَ فَمَا هَمُّکَ [فَلَا تَهْتَمَ‏] بِمَا لَیْسَ مِنْ أَجلِکَ.


4) از رسول خدا ص روایت شده است:

توحید نیمی از دین است؛ و نزول روزی را از جانب خداوند با صدقه طلب کنید.

صحیفة الإمام الرضا علیه السلام، ص52؛ التوحید (للصدوق)، ص68[5]

بِإِسْنَادِهِ قَالَ [= أَخْبَرَنَا أَبُو عَلِیٍّ الْفَضْلُ بْنُ الْحَسَنِ الطَّبْرِسِیُّ عن أَبُی الْفَتْحِ عُبَیْدُ اللَّهِ بْنُ عَبْدِ الْکَرِیمِ بْنِ هَوَازِنَ الْقُشَیْرِیُّ عن أَبُی الْحَسَنِ عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ الْحَاتِمِیُّ الزُّوزَنِیُّ عن أَبُی الْحَسَنِ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ هَارُونَ الزُّوزَنِیُّ عن أَبُی بَکْرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدٍ حَفَدَةِ الْعَبَّاسِ بْنِ حَمْزَةَ النَّیْشَابُورِیِّ عن أَبُی الْقَاسِمِ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ عَامِرٍ الطَّائِیُّ قَالَ حَدَّثَنِی عَلِیُّ بْنُ مُوسَى الرِّضَا ع سَنَةَ أَرْبَعٍ وَ تِسْعِینَ وَ مِائَةٍ قَالَ حَدَّثَنِی أَبِی مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ قَالَ حَدَّثَنِی أَبِی جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ قَالَ حَدَّثَنِی أَبِی مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ قَالَ حَدَّثَنِی أَبِی عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ قَالَ حَدَّثَنِی أَبِی الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ قَال‏ حَدَّثَنِی أَبِی عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ع قَال‏] قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص:

التَّوْحِیدُ نِصْفُ الدِّینِ وَ اسْتَنْزِلُوا الرِّزْقَ مِنْ قِبَلِ اللَّهِ بِالصَّدَقَة.[6]


5) از رسول خدا ص روایت شده است:

... همانا بین خداوند و بنده‌اش چیزی نیست که به او خوبی‌ای را برساند یا بدی را از او دفع کند مگر طاعت او؛

و همانا طاعت خداوند، برآورده شدن هر خوبی‌ای است که [انسانها] می‌خواهند؛ و نجات از هر بدی‌ای است که [انسانها] از آن پرهیز می‌کنند؛

و همانا خداوند کسی را که اطاعتش کند مصون می‌دارد؛ و کسی را که عصیانش کند مصون نمی‌دارد؛

و کسی که از خدا فرار کند پناهگاهی نمی‌یابد و همانا امر خداوند آن گونه که سزاوار است، نازل می‌گردد هرچند خلائق را خوش نیاید؛

و هر آنچه آمدنی است، نزدیک است؛

آنچه خدا بخواهد، می‌شود؛ و آنچه نخواهد، نمی‌شود....

الزهد، ص14

الْقَاسِمُ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنِ الصَّبَّاحِ بْنِ سَیَابَةَ قَالَ سَمِعْتُ کَلَاماً یُرْوَى عَنِ النَّبِیِّ ص أَنَّهُ قَالَ:

... إِنَّ اللَّهَ لَیْسَ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْ خَلْقِهِ شَیْ‏ءٌ یُعْطِیهِ بِهِ خَیْراً أَوْ یَدْفَعُ عَنْهُ سُوءاً إِلَّا بِطَاعَتِهِ وَ إِنَّ طَاعَةَ اللَّهِ نَجَاحٌ مِنْ کُلِّ خَیْرٍ یُبْتَغَى وَ نَجَاةٌ مِنْ کُلِّ شَرٍّ یُتَّقَى وَ إِنَّ اللَّهَ یَعْصِمُ مَنْ أَطَاعَهُ وَ لَا یَعْصِمُ مَنْ عَصَاهُ وَ لَا یَجِدُ الْهَارِبُ مِنَ اللَّهِ مَهْرَباً وَ إِنَّ أَمْرَ اللَّهِ نَازِلٌ عَلَى حَالِهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْخَلَائِقُ وَ کُلُّ مَا هُوَ آتٍ قَرِیبٌ مَا شَاءَ اللَّهُ کَانَ وَ مَا لَمْ یَشَأْ لَمْ یَکُنْ ...

تدبر

1) «قالَ أَوْسَطُهُمْ»

مقصود از «اوسطهم» چیست؟

الف. شخصی از ابن‌عباس پرسید: منظور کسی است که به لحاظ سنی میانه‌ترین آنهاست؟ وی گفت: خیر، بلکه او کم‌سن‌ترینِ آنها و کامل‌عقل‌ترین آنها بود؛ اوسطِ هر قومی بهترین آنهاست، و دلیل آن هم در قرآن این است که ای امت محمد ص! شما کوچکترین و برترین امتهایید که خداوند فرمود: «و این گونه شما را امتی وسط قرار دادیم» (بقره/143) (تفسیر قمی، ج2، ص382) [7]

ب. عدالت‌پیشه‌ترین‌شان در مقام سخن گفتن (ابن عباس، حسن و مجاهد؛ به نقل مجمع‌البیان، ج10، ص507)

ج. بافضیلت‌ترین و برترین‌شان (شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید، ج‏18، ص273)

د. کسی به لحاظ سنی بینابین بقیه بود (به نقل مجمع‌البیان، ج10، ص506)

ه. عادل‌ترین و منصف‌ترین‌شان (معجم المقاییس اللغة، ج‏6، ص10؛ مفردات ألفاظ القرآن، ص869)

و. متمایل‌ترین‌شان به سوی حق (أقْصَدُهُمْ إِلَى الْحَقِّ) (المصباح المنیر، ج‏2، ص659).

ز. چون بحث بر سر ملک و دارایی باغ بوده، منظور کسی است که به لحاظ ملک و دارایی نسبت به بقیه صاحبان باغ حالت متوسطی و بینابینی داشته است (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏13، ص101)

ح. ...


2) «لَوْ لا تُسَبِّحُونَ»

مقصود از «تسبیح گفتن» و اینکه آیا به شما نگفتم که «مبادا تسبیح [خدا را] ترک کنید» چیست؟

الف. تاکید بر همان «استثنا کردن» (گفتن ان شاء الله: اگر خدا بخواهد) است؛ زیرا در «ان‌شاءالله» گفتن، توکل بر خدا و بزرگداشت او و اقرار به این نکته نهفته است که هیچکس نمی‌تواند کاری انجام دهد مگر به مشیت او؛ و به همین جهت آن را تسبیح خوانده است. (مجاهد، به نقل مجمع‌البیان، ج10، ص506)

ب. یعنی آیا خدا را بزرگ نمی‌شمرید و نمی‌خواهید از امر او اطاعت کنید؟ (به نقل مجمع‌البیان، ج10، ص506)

ج. یعنی آیا نعمت‌های خدا را در نظر نمی‌گیرید که شکرش را بجا آورید به اینکه حق فقرا را از اموالتان ادا کنید (به نقل مجمع‌البیان، ج10، ص506)

د. یعنی آیا خداوند متعال را از ظلم منزه نمی‌شمرید و اعتراف نمی‌کنید که او ظلم نمی‌کند و به ظلم شما هم رضایت نخواهد داد؛ و شاهدش هم این است که در آیه بعد گفتند «سُبْحانَ رَبِّنا إِنَّا کُنَّا ظالِمِینَ» یعنی خدا منزه است از اینکه به ما ظلم کند بلکه این خود ما بودیم که به خود ظلم کردیم. (به نقل مجمع‌البیان، ج10، ص506)

ه. به معنای استغفار کردن است (حدیث1) ظاهرا یعنی آنها را دعوت کرده بود که از این کارشان دست بردارند و استغفار کنند تا عذاب خدا شامل حالشان نشود..

و. ...


3) «قالَ أَوْسَطُهُمْ أَ لَمْ أَقُلْ لَکُمْ لَوْ لا تُسَبِّحُونَ»

با توجه به آیات قبل، صاحبان باغ مرتکب دو اشتباه شدند: یکی اینکه قصد داشتند فقرا را از مازاد محصولات باغ محروم کنند؛ و دیگر اینکه توجه نکردند که مشیت خداوند فوق همه اراده‌هاست و ان‌شاءالله نگفتند.

از این آیه واضح می‌شود که یکی از این افراد قبل از اینکه آنان چنان تصمیمی بگیرند آنها را از این تصمیم برحذر داشته بوده است و این برحذر داشتن را با تعبیر «آیا تسبیح نمی‌گویید» بیان کرده بوده. اما چه ارتباطی بین تسبیح گفتن و دو اشتباه مذکور هست؟

الف. ارتباط تسبیح خداوند، و ان شاءالله گفتن؟

الف.1. در ان شاءالله گفتن، اقرار به این نهفته که هیچکس نمی‌تواند کاری انجام دهد مگر به مشیت او؛ (مجاهد، به نقل مجمع‌البیان، ج10، ص506) و این به معنای منزه شمردن (=تسبیح) خداوند است از اینکه کسی بتواند بر او غلبه کند.

الف.2. ...

ب. ارتباط تسبیح خداوند، و محروم نکردن فقرا؟

ب.1. کسی که خدا را منزه از هر عیب و نقصی می‌داند، تردیدی در رزاقیت خداوند ندارد؛ لذا به خاطر رسیدن به مال بیشتر، فقرا را محروم نمی‌کند. (حدیث3)

ب.2. کسی که خدا را منزه از هر عیب و نقصی بداند، روزی خود و همگان را به دست خدا می‌داند، لذا صدقه دادن و کمک به نیازمندان را اقدامی در راستای تامین و کسب روزی می‌شمرد، نه اقدامی به ضرر خود، که از آن شانه خالی کند. (حدیث4)

ب.3. کسی که خدا را باور دارد، می‌داند همه چیز، از جمله روزیش به دست خداست؛ لذا به دست آوردن روزی را در گروی رعایت دستورات خدا می‌داند، نه در گروی انباشت کردن دارایی‌ها و محروم کردن فقرا. (حدیث5)

ب.4. ...


4) «قالَ أَوْسَطُهُمْ أَ لَمْ أَقُلْ لَکُمْ لَوْ لا تُسَبِّحُونَ»

صاحبان باغ برای رسیدن به سود بیشتر تصمیم گرفتند به محرومان کمک نکنند و خدا آنها را از همان اصل سرمایه هم محروم کرد. باانصاف‌ترین فرد در میان آنان به آنها هشدار داد که چنین نکنید، بلکه خدا را منزه بدانید.

یعنی روزی ما دست خداست؛ و اگر برای به دست آوردن ویا افزودنِ آن، صرفا بر محاسبات مادی تکیه می‌کنیم، خدا را محدود به امور مادی دانسته‌ایم!

ثمره اخلاقی

کسی که خدا را واقعا باور داشته باشد، می‌داند که روزیش و همه امور وابسته به مشیت او اوست؛ چنین کسی وقتی خود را موظف می‌داند که از مازاد درآمدش به محرومان کمک کند، پس حتما برای کسب درآمد هم دست به هر کاری نمی‌زند.

تاملی با خویش

اگر در زندگی‌مان دائما احساس کمبود می‌کنیم و تامین معاش، تمامی فکر و ذکر ما، و تمامی برنامه‌های زندگی ما را تحت‌الشعاع قرار داده، بدانیم که در بیراهه قرار گرفته‌ایم: و با مداومت بر ذکر «سبحان الله» بکوشیم از این غفلت به درآییم.

یادمان باشد عالَم با تمامی اسباب و علل مادی و معنویش، و از جمله، روزی ما، تنها به دست اوست؛ و چیزی او را محدود نمی‌کند و او روزی ما را ضمانت کرده است، و به قول سعدی شیرازی:

دو چیز محال عقل است: خوردن بیش از رزق مقسوم و مردن پیش از وقت معلوم.

http://ganjoor.net/saadi/golestan/gbab8/sh62/



[1] . البته برخی هم بر این باورند که صرفا می‌خواهد بفرماید این شخص به لحاظ ملک و دارایی نسبت به بقیه صاحبان باغ حالت متوسطی و بینابینی داشته است (التحقیق ...، ج‏13، ص101)

[2] . این مطلب با سند متصل و در ضمن یک حکایت از امام کاظم ع روایت شده است:

عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ أَوْ غَیْرُهُ رَفَعَهُ قَالَ: خَرَجَ عَبْدُ الصَّمَدِ بْنُ عَلِیٍّ وَ مَعَهُ جَمَاعَةٌ فَبَصُرَ بِأَبِی الْحَسَنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ ع مُقْبِلًا رَاکِباً بَغْلًا فَقَالَ لِمَنْ مَعَهُ مَکَانَکُمْ حَتَّى أُضْحِکَکُمْ مِنْ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ فَلَمَّا دَنَا مِنْهُ قَالَ لَهُ مَا هَذِهِ الدَّابَّةُ الَّتِی لَا تُدْرِکُ‏ عَلَیْهَا الثَّأْرَ وَ لَا تَصْلُحُ عِنْدَ النِّزَالِ فَقَالَ لَهُ أَبُو الْحَسَنِ ع تَطَأْطَأَتْ عَنْ سُمُوِّ الْخَیْلِ وَ تَجَاوَزَتْ قُمُوءَ الْعَیْرِ وَ خَیْرُ الْأُمُورِ أَوْسَطُهَا فَأُفْحِمَ عَبْدُ الصَّمَدِ فَمَا أَحَارَ جَوَاباً. (الکافی، ج‏6، ص541)

[3] . در این آدرس، این حدیث هم در ادامه حدیث فوق آمده که به لحاظ مضمون بسیار بدان نزدیک است:

لَا تَحْمِلْ عَلَى یَوْمِکَ هَمَّ سَنَتِکَ کَفَاکَ کُلَّ یَوْمٍ مَا قُدِّرَ لَکَ فِیهِ فَإِنْ تَکُنِ السَّنَةُ مِنْ‏ عُمُرِکَ فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ سَیَأْتِیکَ فِی کُلِّ غَدٍ جَدِیدٍ بِمَا قَسَمَ لَکَ وَ إِنْ لَمْ تَکُنْ عُمُرَکَ فَمَا هَمُّکَ بِمَا لَیْسَ لَکَ

[4] . در نهج البلاغه فقط این فراز اول آمده است: وَ قَالَ ع یَا ابْنَ آدَمَ لَا تَحْمِلْ هَمَّ یَوْمِکَ الَّذِی لَمْ یَأْتِکَ عَلَى یَوْمِکَ الَّذِی قَدْ أَتَاکَ فَإِنَّهُ إِنْ یَکُ [یَکُنْ‏] مِنْ عُمُرِکَ یَأْتِ اللَّهُ فِیهِ بِرِزْقِک‏

[5] . سند و متن حدیث در توحید صدوق بدین صورت است:

حَدَّثَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْأُشْنَانِیُّ الرَّازِیُّ الْعَدْلُ بِبَلْخٍ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ مَهْرَوَیْهِ الْقَزْوِینِیُّ عَنْ دَاوُدَ بْنِ سُلَیْمَانَ الْفَرَّاءِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا عَنْ أَبِیهِ عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِیٍّ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص التَّوْحِیدُ نِصْفُ الدِّینِ وَ اسْتَنْزِلُوا الرِّزْقَ بِالصَّدَقَة

[6] . عبارت اخیر آن (روزی را با صدقه نازل کنید در احادیث متعددی آمده است، از باب نمونه:

وَ عَنْهُ، عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عُلْوَانَ، عَنْ جَعْفَرٍ، عَنْ أَبِیهِ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ:  «اسْتَنْزِلُوا الرِّزْقَ بِالصَّدَقَةِ» (قرب الإسناد، ص118)

عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْقَاسِمِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع دَاوُوا مَرْضَاکُمْ بِالصَّدَقَةِ وَ ادْفَعُوا الْبَلَاءَ بِالدُّعَاءِ وَ اسْتَنْزِلُوا الرِّزْقَ بِالصَّدَقَةِ فَإِنَّهَا تُفَکُّ مِنْ بَیْنِ لُحِیِّ سَبْعِمِائَةِ شَیْطَانٍ وَ لَیْسَ شَیْ‏ءٌ أَثْقَلَ عَلَى الشَّیْطَانِ مِنَ الصَّدَقَةِ عَلَى الْمُؤْمِنِ وَ هِیَ تَقَعُ فِی یَدِ الرَّبِّ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى قَبْلَ أَنْ تَقَعَ فِی یَدِ الْعَبْدِ. (الکافی، ج‏4، ص3)

قَالَ وَ حَدَّثَنِی عَلِیُّ بْنُ حَسَّانَ عَنْ مُوسَى بْنِ بَکْرٍ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ ع قَالَ: اسْتَنْزِلُوا الرِّزْقَ بِالصَّدَقَةِ. (الکافی، ج‏4، ص10)

[7] . فَقَالَ الرَّجُلُ: یَا ابْنَ عَبَّاسٍ کَانَ أَوْسَطَهُمْ فِی السِّنِّ فَقَالَ: لَا بَلْ کَانَ أَصْغَرَ الْقَوْمِ سِنّاً وَ کَانَ أَکْبَرَهُمْ عَقْلًا وَ أَوْسَطُ الْقَوْمِ خَیْرُ الْقَوْمِ، وَ الدَّلِیلُ عَلَیْهِ فِی الْقُرْآنِ أَنَّکُمْ یَا أُمَّةَ مُحَمَّدٍ أَصْغَرُ الْأُمَمِ وَ خَیْرُ الْأُمَمِ قَالَ اللَّهُ: «وَ کَذلِکَ جَعَلْناکُمْ أُمَّةً وَسَطاً»

 


493) سوره قلم (68) آیه 27 بَلْ نَحْنُ مَحْرُومُونَ

بسم الله الرحمن الرحیم

493) سوره قلم (68) آیه 27

بَلْ نَحْنُ مَحْرُومُونَ

ترجمه

بلکه ما محروم شدگانیم.

نکات ترجمه

«مَحْرُومُونَ»

ماده «حرم» در اصل به معنای «منع» (همراه با شدت) است (معجم المقاییس اللغة، ج‏2، ص45) و «حرام» آن چیزی است که ممنوع شده باشد، خواه بر اثر منع الهی، یا منع بشری، ویا به طور قهری، و خواه عقل این منع را پیش آورد یا شرع (مفردات ألفاظ القرآن، ص229)

در تفاوت «حرام» و «منع» و «رد» گفته‌اند: حرام چیزی است که از اصل و اساس ممنوع باشد (چیزی که حتی قبل از اینکه بخواهند انجامش دهند، حکمش ممنوعیت باشد، مانند حرمت ربا)؛ اما منع و ممنوع، ناظر به بعد از پیدایش و وجود چیزی است [یعنی با اصل آن مساله کاری ندارد، بلکه با وقوعش در موردی خاص کار دارد] (مثلا منع از تحصیل یا سخن گفتنِ کسی) و رد، منع کردنی است که بعد از جریان یافتن و شروع عمل باشد (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏2، ص204)

«حَرَام» و «حَرَم» و «حَرِیم»[1] همگی صفت مشبهه هستند در معنای چیزی که ممنوع است؛ و در میان آنها «حرم» دلالتش بر ممنوعیت شدیدتر از حرام است؛ و «حرام» نقطه مقابل «حلال» می‌باشد (التحقیق، ج‏2، ص204)

«حرمة» (حرمت) چیزی است که بی‌احترامی به آن روا نمی‌باشد (کتاب العین، ج3، ص222) که تنها جمع آن، یعنی «حُرُمات»، در قرآن کریم به کار رفته است (مَنْ یُعَظِّمْ حُرُماتِ اللَّه؛ حج/30)

منطقه مکه و مدینه را «حَرَم» (حَرَماً آمِناً؛ قصص/57) گویند به خاطر اینکه در آنجا بسیاری از چیزهایی حرام است که در غیر آن منطقه بر افراد حلال است (مفردات ألفاظ القرآن، ص230؛ التحقیق، ج‏2، ص204) ویا همچنین به خاطر حرمت و احترام ویژه‌ای که آن منطقه‌ها دارند (معجم المقاییس اللغة، ج‏2، ص45) و ظاهرا به همین جهت تعابیری مانند الْمَسْجِدِ الْحَرامِ (توبه/28)، الْبَیْتَ‏ الْحَرامَ (مائده/2)، الشَّهْرُ الْحَرامُ‏ (مائده/2) ، الْمَشْعَرِ الْحَرامِ‏ (بقره/198) نیز به کار رفته است.

«حُرُم» را جمع «حرام» (الْأَشْهُرُ الْحُرُمُ‏؛ توبه/5) دانسته‌اند (التحقیق، ج‏2، ص204) ولی به نظر می‌رسد که جمعِ «مُحرِم» هم می‌باشد «لا تَقْتُلُوا الصَّیْدَ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ، مائده/95؛ حُرِّمَ عَلَیْکُمْ صَیْدُ الْبَرِّ ما دُمْتُمْ حُرُماً، مائده/96) و وجه تسمیه «مُحرِم» (کسی که وارد حَرَم می‌شود و تکالیف خاصی دارد)، یا از جهت نسبت دادن وی به «حَرَم» مکه و مدینه است (کتاب العین، ج3، ص221)، و یا از جهت اینکه امور خاصی (مانند شکار و نکاح و ...) بر او حرام می‌شود؛ و البته در مورد انسان وقتی وارد ماه حرام شود هم تعبیر «مُحرم» را به کار می برند. (معجم المقاییس اللغة، ج‏2، ص45)

«مَحرَم» هم به خویشاوندانی (ذوی الرحم) می‌گویند که ازدواج با آنها حرام است. (کتاب العین، ج3، ص222) که اگر چه این کلمه در قرآن کریم به کار نرفته، اما مصادیق آن در آیه‌ای مطرح شده است (نساء/23)

«محروم» (معارج/25، قلم/27) هم کسی است که از مال و منال و خیرات بی‌بهره مانده، و اینها را از او بازداشته‌اند (التحقیق، ج‏2، ص204)

وقتی ماده «حرم» به باب تفعیل می‌رود (حَرَّمَ، مُحَرَّم) هم اصل تکلیف (حرام بودن) و هم اهمیت موضوع (حرمت داشتن) مورد توجه قرار می‌گیرد و تاکید و تشدید آن بیش از کلمه «حرام» است (حُرِّمَتْ عَلَیْکُمْ أُمَّهاتُکُم، نساء/23؛ عِنْدَ بَیْتِکَ‏ الْمُحَرَّمِ‏، ابراهیم/37؛  فَإِنَّها مُحَرَّمَةٌ عَلَیْهِمْ‏، مائده/26؛ وَ مُحَرَّمٌ‏ عَلى‏ أَزْواجِنا؛ انعام/139؛ و ...) (التحقیق، ج‏2، ص205) و ظاهرا ماه «محرّم» را هم از این جهت چنینن نامیده‌اند که اولین ماه قمری است که کشتار را در آن حرام می دانستند (کتاب العین، ج3، ص222)

این ماده و مشتقات آن جمعاً 83 بار در قرآن کریم به کار رفته است.

حدیث

1) از امیرالمومنین ع روایت شده است:

همانا خداوند متعال را در هر نعمتی حقی است؛ پس هرکه آن را ادا کند خداوند بر آن بیافزاید؛ و هر که در آن کوتاهی ورزد، خود را در خطر از دست دادن آن نعمت قرار داده است. [یا: به زوال آن نعمت، خاطرش مشغول خواهد شد]

نهج‌البلاغه، حکمت244

وَ قَالَ ع إِنَّ لِلَّهِ [تَعَالَى‏] فِی کُلِّ نِعْمَةٍ حَقّاً فَمَنْ أَدَّاهُ زَادَهُ مِنْهَا وَ مَنْ قَصَّرَ فِیهِ خَاطَرَ بِزَوَالِ نِعْمَتِه‏.


2) از امام صادق ع  روایت شده است که رسول خدا ص فرمودند:

کسی که حرص می‌زند، محروم است؛ و علی‌رغم محروم ماندنش، شایسته مذمت است؛ و چگونه محروم نباشد در حالی که از میثاق خداوند عز و جل فرار کرده، و مخالفت نموده با سخن خداوند متعال که فرموده است «کسی که شما را آفرید سپس روزی‌تان داد، سپس می‌میراندتان، و سپس شما را زنده می کند.» (روم/40)

مصباح الشریعة، ص117

قَالَ الصَّادِقُ ع ... قَالَ النَّبِیُّ ص الْحَرِیصُ مَحْرُومٌ وَ هُوَ مَعَ حِرْمَانِهِ مَذْمُومٌ فِی أَیِّ شَیْ‏ءٍ کَانَ وَ کَیْفَ لَا یَکُونُ مَحْرُوماً وَ قَدْ فَرَّ مِنْ وَثَاقِ اللَّهِ تَعَالَى عَزَّ وَ جَلَّ وَ خَالَفَ قَوْلَ اللَّهِ تَعَالَى «الَّذِی خَلَقَکُمْ ثُمَّ رَزَقَکُمْ ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یُحْیِیکُم‏»[2]


3) روایت شده است که امیرالمومنین ع در یکی از خطبه‌های خود فرمودند:

ای مردم! دنیا سرای فناست و آخرت سرای بقا؛ پس از گذرگاه‌تان برای قرارگاه‌تان برگیرید و نزد کسی که اسرار شما بر او مخفی نیست پرده‌دری مکنید؛

دل‌هایتان را از دنیا بیرون کنید پیش از آنکه بدن‌هایتان از آن بیرون رود؛ که در دنیا زندانی هستید و برای آخرت آفریده شده‌اید؛

همانا دنیا همانند زهر است، آن را کسی می خورد که نمی‌شناسد؛

هنگامی که بنده‌ای می‌میرد فرشتگان گویند که چه از پیش فرستاد؛ و مردم گویند که چه بر جا نهاد؛

پس، زیادی‌ها را از پیش بفرستید تا برایتان بماند؛ و به عقب نیندازید [= بعد از خود باقی نگذارید] تا برایتان نباشد؛ که همانا محروم واقعی کسی است که از مال خود محروم شود؛ و به کسی غبطه خورند که با صدقات و خیرات ترازویش را سنگین کند و بدانها جایگاهش در بهشت را نیکو سازد و حرکتش بر صراط را سهل و گوارا گرداند.

الأمالی( للصدوق)، ص110

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَبِی الْقَاسِمِ الْأَسْتَرْآبَادِیُّ رِضْوَانُ اللَّهِ عَلَیْهِ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ الْحَسَنِ الْحُسَیْنِیُّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ أَبِیهِ الرِّضَا عَنْ أَبِیهِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِیهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ أَبِیهِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ أَبِیهِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ ع قَال‏ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع فِی بَعْضِ خُطَبِهِ:

أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ الدُّنْیَا دَارُ فَنَاءٍ وَ الْآخِرَةُ دَارُ بَقَاءٍ فَخُذُوا مِنْ مَمَرِّکُمْ لِمَقَرِّکُمْ وَ لَا تَهْتِکُوا أَسْتَارَکُمْ عِنْدَ مَنْ لَا یَخْفَى عَلَیْهِ أَسْرَارُکُمْ وَ أَخْرِجُوا مِنَ الدُّنْیَا قُلُوبَکُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَخْرُجَ مِنْهَا أَبْدَانُکُمْ فَفِی الدُّنْیَا حَیِیتُمْ [حُبِسْتُمْ‏] وَ لِلْآخِرَةِ خُلِقْتُمْ إِنَّمَا الدُّنْیَا کَالسَّمِّ یَأْکُلُهُ مَنْ لَا یَعْرِفُهُ إِنَّ الْعَبْدَ إِذَا مَاتَ قَالَتِ الْمَلَائِکَةُ مَا قَدَّمَ وَ قَالَ النَّاسُ مَا أَخَّرَ فَقَدِّمُوا فَضْلًا یَکُنْ لَکُمْ وَ لَا تُؤَخِّرُوا کُلًّا یَکُنْ عَلَیْکُمْ فَإِنَّ الْمَحْرُومَ مَنْ حُرِمَ خَیْرَ مَالِهِ وَ الْمَغْبُوطَ مَنْ ثَقَّلَ بِالصَّدَقَاتِ وَ الْخَیْرَاتِ مَوَازِینَهُ وَ أَحْسَنَ فِی الْجَنَّةِ بِهَا مِهَادَهُ وَ طَیَّبَ عَلَى الصِّرَاطِ بِهَا مَسْلَکَهُ.[3]

تدبر

1) «بَلْ نَحْنُ مَحْرُومُونَ»

با اینکه معنای این آیه بتنهایی واضح است، اما متناسب با معانی‌ای که برای آیه قبل بود (جلسه قبل، تدبر1)، این آیه معانی متعددی می‌تواند داشته باشد:

الف. ابتدا گفتند ما مسیر را اشتباه آمده‌ایم؛ بعد گفتند: نه، این همان باغ ماست؛ بلکه ما از منافع آن محروم شده‌ایم. (مجمع البیان، ج‏10، ص506)

ب. ابتدا گفتند ما با این کارمان از مسیر حق گمراه شده‌ایم؛ بعد گفتند: نه، فقط همین نیست؛ بلکه در دنیا هم از این باغ محروم گشته‌ایم (المیزان، ج19، ص374)

ج. ...


2) «بَلْ نَحْنُ مَحْرُومُونَ»

کسی که حرص می‌زند و بخل می‌ورزد و دیگران را از بهره‌مندی از مازادِ نعمت‌هایی که خدا به او داده محروم می‌کند، خودش هم از اصل آن نعمت - نه فقط از مازادی که نسبت به بدان بخل ورزیده بود- محروم می‌شود. (همچنین حدیث2)

ثمره اخلاقی_اجتماعی

اگر می‌خواهیم اموالمان کم نشود و روزی‌مان همواره برقرار باشد، انفاق و دستگیری از نیازمندان را جزء برنامه‌های اصلی خود قرار دهیم. در نظام الهی، کمک به نیازمند بقدری در جلب روزی موثر است که رسول خدا ص فرموده‌اند: «روزی را با صدقه دادن نازل کنید» (متن کامل حدیث، ان‌شاءالله در احادیث فردا)


3) «بَلْ نَحْنُ مَحْرُومُونَ»

اگر دیگران را از یک جهت محروم کنیم، چه‌بسا خودمان از چند جهت محروم ‌شویم: محروم از محصولات باغ، محروم از پاداش الهی، محروم از دعای فقرا، محروم از رضایت روح پدر، محروم از عزت اجتماعی. (تفسیر نور، ج10، ص183)


4) «وَ لا یَسْتَثْنُونَ ... وَ هُمْ یَتَخافَتُونَ ... قادِرینَ ... بَلْ نَحْنُ مَحْرُومُونَ»

روحیه حریصانه [استثنا نکردن حتی یک فقیر]، تصمیم مخفیانه، و اقدام قدرتمندانه، [در مقابل اراده الهی] هیچ یک کاری از پیش نمی‌برد. (تفسیر نور، ج10، ص183)


5) «فَلَمَّا رَأَوْها قالُوا إِنَّا لَضَالُّونَ؛ بَلْ نَحْنُ مَحْرُومُونَ»

اگر آرزواندیشی مدتی مانع دیدن واقعیت شود (جلسه قبل، تدبر2)، واقعیت بالاخره خود را بر انسان تحمیل می‌کند.

ثمره اخلاقی

پیش از آنکه واقعیت آخرت و زندگی پس از مرگ خود را بر ما تحمیل کند، آن را جدی بگیریم.



[1] . «حریم» هم به حاشیه و اطراف چیزی که «حرام» است گفته می‌شود (حریم چاه، آن منطقه‌ پیرامون چاه است که کندن چاهی دیگر برای دیگران ممنوع است و حریم خانه به معنای جایی است که حقوق و مزایایش به آن خانه تعلق دارد) و هم به معنای چیزی به کار رفته که تماس با آن ممنوع است و نباید بدان نزدیک شد. (کتاب العین، ج3، ص222؛ معجم المقاییس اللغة، ج‏2، ص45) این کلمه در قرآن کریم به کار نرفته است.

[2] . از امیرالمومنین ع هم روایت شده است که:

مَنِ اعْتَمَدَ عَلَى الدُّنْیَا فَهُوَ الشَّقِیُّ الْمَحْرُومُ (تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ص140).

الرِّزْقُ مَقْسُومٌ الْحَرِیصُ مَحْرُومٌ (تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ص396)

[3] . روایتی هم در  الأمالی( للصدوق)، ص393 آمده است که محروم حقیقی را معرفی می‌کند:

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ بْنِ إِسْحَاقَ رِضْوَانُ اللَّهِ عَلَیْهِ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْهَمْدَانِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ الْقَاسِمِ قِرَاءَةً قَالَ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ بْنِ الْمُعَلَّى قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ مُحَمَّدُ بْنُ خَالِدٍ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ بَکْرٍ الْمُرَادِیُّ عَنْ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ ع قَالَ بَیْنَا أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع ذَاتَ یَوْمٍ جَالِسٌ مَعَ أَصْحَابِهِ یُعَبِّیهِمْ لِلْحَرْبِ إِذْ أَتَاهُ شَیْخٌ عَلَیْهِ شَحْبَةُ السَّفَرِ فَقَالَ أَیْنَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع فَقِیلَ هُوَ ذَا فَسَلَّمَ عَلَیْهِ ثُمَّ قَالَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ إِنِّی أَتَیْتُکَ مِنْ نَاحِیَةِ الشَّامِ وَ أَنَا شَیْخٌ کَبِیرٌ قَدْ سَمِعْتُ فِیکَ مِنَ الْفَضْلِ مَا لَا أُحْصِی وَ إِنِّی أَظُنُّکَ سَتُغْتَالُ فَعَلِّمْنِی مِمَّا عَلَّمَکَ اللَّهُ قَالَ نَعَمْ یَا شَیْخُ مَنِ اعْتَدَلَ یَوْمَاهُ فَهُوَ مَغْبُونٌ وَ مَنْ کَانَتِ الدُّنْیَا هِمَّتَهُ اشْتَدَّتْ حَسْرَتُهُ عِنْدَ فِرَاقِهَا وَ مَنْ کَانَ غَدُهُ شَرَّ یَوْمَیْهِ فَمَحْرُوم‏ ...

 


492) سوره قلم (68) آیه 26 فَلَمَّا رَأَوْها قالُوا إِنَّا لَض

بسم الله الرحمن الرحیم

492) سوره قلم (68) آیه 26 

فَلَمَّا رَأَوْها قالُوا إِنَّا لَضَالُّونَ

ترجمه

پس همین که آن [= باغ‌شان] را دیدند گفتند یقیناً ما گم‌گشتگانیم.

حدیث

1) در تفسیر آیاتی از سوره قلم حدیثی در جلسه 483 از امام باقر ع روایت شد. در ادامه آن آمده است:

اینکه فرمود: «پس، طواف کننده‌ای از جانب پروردگارت بر آن [باغ] به گردش درآمد، در حالی که آنان خواب بودند» همان عذاب است؛ و اینکه فرمود: « گفتند یقیناً ما گم‌گشتگانیم» یعنی راه را اشتباه آمده‌ایم.

تفسیر القمی، ج‏2، ص382

وَ فِی رِوَایَةِ أَبِی الْجَارُودِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع ... قَوْلُهُ: فَطافَ عَلَیْها طائِفٌ مِنْ رَبِّکَ وَ هُمْ نائِمُونَ وَ هُوَ الْعَذَابُ- قَوْلُهُ إِنَّا لَضَالُّونَ قَالَ: أَخْطَئُوا الطَّرِیقَ.


2) از امیرالمومنین ع در روایتی طولانی که کفر و شاخه‌های آن را توضیح داده‌اند، غفلت‌ورزیدن یکی از زیرشاخه‌های کفر به حساب آمده و درباره آن آمده است:

و کسی که غفلت بورزد بر خویش جنایت کرده و به پشت خود برگشته و بیراهه را راه پنداشته و آرزوها فریبش داده و حسرت و ندامت دامن‌گیرش گشته است، هنگامی که کار تمام شود و پرده‌ها کنار رود و برایش آشکار شود آنچه را که حساب نمی‌کرد.

الکافی، ج‏2، ص392

عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسَى عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ عُمَرَ الْیَمَانِیِّ عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَیْنَةَ عَنْ أَبَانِ بْنِ أَبِی عَیَّاشٍ عَنْ سُلَیْمِ بْنِ قَیْسٍ الْهِلَالِیِّ عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ص قَالَ:...[1] وَ مَنْ غَفَلَ جَنَى عَلَى نَفْسِهِ وَ انْقَلَبَ عَلَى ظَهْرِهِ وَ حَسِبَ غَیَّهُ رُشْداً وَ غَرَّتْهُ الْأَمَانِیُّ وَ أَخَذَتْهُ الْحَسْرَةُ وَ النَّدَامَةُ إِذَا قُضِیَ الْأَمْرُ وَ انْکَشَفَ عَنْهُ الْغِطَاءُ وَ بَدَا لَهُ مَا لَمْ یَکُنْ یَحْتَسِبُ.[2]


3) از رسول الله ص روایت شده است:

کسی که صلوات بر من را فراموش کند راه بهشت را اشتباه می‌رود.

الأمالی (للطوسی)، ص145

أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُحَمَّدٍ، قَالَ: أَخْبَرَنَا أَبُو بَکْرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عُمَرَ الْجِعَابِیُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو الْعَبَّاسِ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِیدٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا عُبَیْدُ بْنُ‏ حُمْدُونٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ حَسَّانَ بْنِ سُهَیْلٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا عَامِرُ بْنُ الْفَضْلِ، عَنْ بِشْرِ بْنِ سَالِمٍ الْبَجَلِیِّ وَ مُحَمَّدِ بْنِ عِمْرَانَ الذُّهْلِیِّ، عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ (عَلَیْهِمَا السَّلَامُ) قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ):

مَنْ نَسِیَ الصَّلَاةَ عَلَیَّ أَخْطَأَ طَرِیقَ الْجَنَّةِ.

تدبر

1) «فَلَمَّا رَأَوْها قالُوا إِنَّا لَضَالُّونَ»

پس همین که آن [= باغ‌شان] را دیدند گفتند یقیناً ما گم‌گشتگانیم. منظورشان از اینکه ما گم‌گشتگانیم چه بود؟

الف. باغ خود را نشناختند و گمان کردند مسیر را اشتباه آمده‌اند. (حدیث1، و نیز: مجمع البیان، ج‏10، ص506)

ب. گفتند ما با این کارمان از مسیر حق گمراه شده‌ایم (المیزان، ج19، ص374؛ مجمع البیان، ج‏10، ص506) و در واقع، متوجه اشتباهشان شدند و گفتند قصد محروم کردن نیازمندان یک بیراهه بود که ما در آن افتادیم. (البحر المحیط، ج‏10، ص243)

ج. ...


2) «فَلَمَّا رَأَوْها قالُوا إِنَّا لَضَالُّونَ»

گاه آرزوها و آرزواندیشی چنان انسان را به خود مشغول می‌کند که واقعیت را هم که ببیند، خود را در بیراهه می‌پندارد. (بر اساس اینکه «ضالون» به معنای این باشد که راه باغ را گم کرده‌ایم)


3) «فَلَمَّا رَأَوْها قالُوا إِنَّا لَضَالُّونَ»

از فواید حوادث تلخ، بازگشت به خویشتن است (تفسیر نور، ج10، ص183) و اینکه انسان متوجه اشتباهش بشود. (بر اساس اینکه «ضالون» به معنای این باشد که «گمراه از راه حق» ‌بوده‌ایم)



[1] . بُنِیَ الْکُفْرُ عَلَى أَرْبَعِ دَعَائِمَ الْفِسْقِ وَ الْغُلُوِّ وَ الشَّکِّ وَ الشُّبْهَةِ وَ الْفِسْقُ عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ عَلَى الْجَفَاءِ وَ الْعَمَى وَ الْغَفْلَةِ وَ الْعُتُوِّ ...

[2] . در فرازی از یکی از زیارتنامه‌های امام حسین ع که امام صادق ع روایت کرده‌اند آمده است:

حَدَّثَنِی أَبُو عَبْدِ الرَّحْمَنِ مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ الْحُسَیْنِ الْعَسْکَرِیُّ وَ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ‏ جَمِیعاً عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ مَهْزِیَارَ عَنْ أَبِیهِ عَلِیِّ بْنِ مَهْزِیَارَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مَرْوَانَ عَنْ أَبِی حَمْزَةَ الثُّمَالِیِّ قَالَ قَالَ الصَّادِقُ ع:...

اللَّهُمَّ الْعَنْ قَتَلَةَ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ وَ قَتَلَةَ أَنْصَارِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ وَ أَصْلِهِمْ حَرَّ نَارِکَ وَ ذقهم [أَذِقْهُمْ‏] بَأْسَکَ وَ ضَاعِفْ عَلَیْهِمُ الْعَذَابَ الْأَلِیمَ وَ الْعَنْهُمْ لَعْناً وَبِیلًا اللَّهُمَّ أُحْلُلْ بِهِمْ نَقِمَتَکَ وَ ائْتِهِمْ مِنْ حَیْثُ لَا یَحْتَسِبُونَ وَ خُذْهُمْ مِنْ حَیْثُ لا یَشْعُرُونَ وَ عَذِّبْهُمْ عَذاباً نُکْراً (کامل الزیارات، ص234)

 


490) سوره قلم (68) آیه 24 أَنْ لا یَدْخُلَنَّهَا الْیَوْمَ عَ

بسم الله الرحمن الرحیم

490) سوره قلم (68) آیه 24 

أَنْ لا یَدْخُلَنَّهَا الْیَوْمَ عَلَیْکُمْ مِسْکینٌ

ترجمه

که مبادا آنجا امروز بر شما نیازمندی داخل شود.

اختلاف قرائات[1]

حدیث

1) از امام صادق ع روایت شده است که رسول الله ص فرمودند:

سائل را وقتی درخواست و سوال می‌کند، رد نکنید؛ که اگر نبود که برخی از مسکین‌ها دروغگویند، هیچکسی که آنها را رد کند رستگار نمی‌شد.

الکافی، ج‏4، ص15

عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ یَزِیدَ النَّوْفَلِیِّ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ أَبِی زِیَادٍ السَّکُونِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص:

لَا تَقْطَعُوا عَلَى السَّائِلِ مَسْأَلَتَهُ فَلَوْلَا أَنَّ الْمَسَاکِینَ یَکْذِبُونَ مَا أَفْلَحَ مَنْ رَدَّهُمْ.


2) در فرازی از روایتی طولانی از امام کاظم ع آمده است ...

همانا خداوند هیچ دسته‌ای از اموال را نگذاشت مگر اینکه آن را قسمت کرد و به هر صاحب حقی، اعم از خاصه و عامه و فقرا و مساکین و هر صنفی از صنوف مردم، حقش را عطا فرمود؛ سپس فرمود: اگر در مردم به عدالت رفتار می‌شد قطعا بی‌نیاز می‌شدند.

الکافی، ج‏1، ص542

عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسَى عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنِ الْعَبْدِ الصَّالِحِ ع قَالَ:...

 إِنَّ اللَّهَ لَمْ یَتْرُکْ شَیْئاً مِنْ صُنُوفِ الْأَمْوَالِ إِلَّا وَ قَدْ قَسَمَهُ وَ أَعْطَى کُلَّ ذِی حَقٍّ حَقَّهُ الْخَاصَّةَ وَ الْعَامَّةَ وَ الْفُقَرَاءَ وَ الْمَسَاکِینَ وَ کُلَّ صِنْفٍ مِنْ صُنُوفِ النَّاسِ فَقَالَ لَوْ عُدِلَ فِی النَّاسِ لَاسْتَغْنَوْا.


3) امام صادق ع نامه‌ای به شیعیان نوشته و خواسته بودند که هر روز بعد از نمازهایشان آن را مرور کنند. توضیحاتی درباره این نامه و فرازهایی از آن در جلسه175، حدیث2 http://yekaye.ir/sad-38-28/  و جلسه202، حدیث1 http://yekaye.ir/ale-imran-003-31/   و جلسه456 حدیث3 http://yekaye.ir/al-muzzammil-73-11/ گذشت. در فراز دیگری از این نامه آمده است:

و بر شما باد به محبت مسکینان، که هرکس آنها را تحقیر کند و بر آنها تکبر ورزد، از دین خدا لغزیده و خداوند تحقیرگر و متنفر از اوست و پدرمان رسول الله ص فرمودند: پروردگارم مرا به دوست داشتن مسکینان - مسلمانان‌شان - دستور داد و بدانید که هرکس یکی از مسلمانان را تحقیر کند خداوند بُغض و حقارت را بر او می‌اندازد تا جایی مردم او را دشمن خواهند داشت و دشمنی خداوند با او شدیدتر است.

پس در مورد برادران مسلمان مسکین خود تقوای الهی در پیش گیرید که آنها این حق را بر شما دارند که آنان را دوست بدارید چرا که خداوند پیامبرش را به محبت آنان دستور داده است و هرکس، کسی را که خداوند به محبت او دستور داده، دوست نداشته باشد، عصیان خدا و رسول نموده و کسی که عصیان خدا و رسول کند و بر این حال بمیرد، در حالی که درزمره گمراهان قرار دارد، مرده است.

الکافی، ج‏8، ص8

مُحَمَّدُ بْنُ یَعْقُوبَ الْکُلَیْنِیُّ قَالَ حَدَّثَنِی عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ حَفْصٍ الْمُؤَذِّنِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ بْنِ بَزِیعٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ جَابِرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ کَتَبَ بِهَذِهِ الرِّسَالَةِ إِلَى أَصْحَابِهِ وَ أَمَرَهُمْ بِمُدَارَسَتِهَا وَ النَّظَرِ فِیهَا وَ تَعَاهُدِهَا وَ الْعَمَلِ بِهَا فَکَانُوا یَضَعُونَهَا فِی مَسَاجِدِ بُیُوتِهِمْ فَإِذَا فَرَغُوا مِنَ الصَّلَاةِ نَظَرُوا فِیهَا؛

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ أَمَّا بَعْد ...

وَ عَلَیْکُمْ بِحُبِّ الْمَسَاکِینِ الْمُسْلِمِینَ فَإِنَّهُ مَنْ حَقَّرَهُمْ وَ تَکَبَّرَ عَلَیْهِمْ فَقَدْ زَلَّ عَنْ دِینِ اللَّهِ وَ اللَّهُ لَهُ حَاقِرٌ مَاقِتٌ وَ قَدْ قَالَ أَبُونَا رَسُولُ اللَّهِ ص أَمَرَنِی رَبِّی بِحُبِّ الْمَسَاکِینِ الْمُسْلِمِینَ مِنْهُمْ وَ اعْلَمُوا أَنَّ مَنْ حَقَّرَ أَحَداً مِنَ الْمُسْلِمِینَ أَلْقَى اللَّهُ عَلَیْهِ الْمَقْتَ مِنْهُ وَ الْمَحْقَرَةَ حَتَّى یَمْقُتَهُ النَّاسُ وَ اللَّهُ لَهُ أَشَدُّ مَقْتاً فَاتَّقُوا اللَّهَ فِی إِخْوَانِکُمُ الْمُسْلِمِینَ الْمَسَاکِینِ فَإِنَّ لَهُمْ عَلَیْکُمْ حَقّاً أَنْ تُحِبُّوهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ أَمَرَ رَسُولَهُ ص بِحُبِّهِمْ فَمَنْ لَمْ یُحِبَّ مَنْ أَمَرَ اللَّهُ بِحُبِّهِ فَقَدْ عَصَى اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ مَنْ عَصَى اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ مَاتَ عَلَى ذَلِکَ مَاتَ وَ هُوَ مِنَ الْغَاوِین‏.[2]


4) از امام حسین ع روایت شده است:

بدانید که حاجت‌های مردم به نزد شما از نعمت‌های خداوند است بر شما؛ پس، از این نعمت‌ها ملول نشوید که نقمت خواهد شد.

نزهة الناظر و تنبیه الخاطر، ص81؛ کشف الغمة، ج‏2، ص30

خَطَبَ  الإمام الحسین بن علیّ علیهما السّلام عَلَیْهِ السَّلَامُ فَقَالَ:

 [وَ] اعْلَمُوا أَنَّ حَوَائِجَ النَّاسِ إِلَیْکُمْ مِنْ نِعَمِ اللَّهِ عَلَیْکُمْ، فَلَا تَمَلُّوا النِّعَمَ فَتَحُوزُوا [فَتَحُور] نِقَما.

توجه

احادیث و اغلب تدبرهای جلسه 296 (للسائل و المحروم) نیز در اینجا قابل طرح است. http://yekaye.ir/al-maaarij-70-25/

تدبر

1) «أَنْ لا یَدْخُلَنَّهَا الْیَوْمَ عَلَیْکُمْ مِسْکینٌ»

بسیاری از انسانها چنان به دنیا دل بسته‌اند که می‌ترسند از اینکه مسکین و نیازمندی سراغشان بیاید و لازم باشد چیزی از دارایی‌شان به او بدهند؛ در حالی ارجاع نیاز بندگان خدا به انسان، نشان‌دهنده عنایت خدا به انسان است که او را وسیله روزی دیگران قرار داده است (حدیث4)؛ اگر خدا روزی آنها را در دست ما قرار داده، بدانیم که این قدر کریم هست که از سهم روزی ما کم نکند.


2) «أَنْ لا یَدْخُلَنَّهَا الْیَوْمَ عَلَیْکُمْ مِسْکینٌ»

هرچه قصد سوء بیشتر باشد خطر بیشتر است: گفتند احدی از مسکینان وارد باغ نشود خدا هم تمام باغ را سوزاند. (تفسیر نور، ج10، ص183)


3) «أَنْ لا یَدْخُلَنَّهَا الْیَوْمَ عَلَیْکُمْ مِسْکینٌ»

حرص و بخل گاهی بقدری شدید است که شخص حاضر نیست حتی یک نیازمند را هم بهره‌مند سازد.

توضیح نحوی

نکره در سیاق نفی، دلالت بر شمول دارد. (لایدخلنها ... مسکینٌ: هیچ مسکینی داخلش نشود)



[1] . و قرأ عبد اللّه و ابن أبی عبلة: لا یدخلنها، بإسقاط أن على إضمار یقولون، أو على إجراء یتخافتون مجرى القول، إذ معناه:

یسارون القول و النهی عن الدخول. نهى عن التمکین منه، أی لا تمکنوهم من الدخول فیدخلوا. (البحر المحیط فی التفسیر، ج‏10، ص243)

[2] . در فرازی از وصیت‌نامه امیرالمومنین ع - که فراز دیگری از آن در جلسه344 حدیث4 http://yekaye.ir/al-balad-90-15/ گذشت، آمده است: أَبُو عَلِیٍّ الْأَشْعَرِیُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ وَ مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِیلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ یَحْیَى عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْحَجَّاجِ قَالَ: بَعَثَ إِلَیَّ أَبُو الْحَسَنِ مُوسَى ع بِوَصِیَّةِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع وَ هِیَ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ...

اللَّهَ اللَّهَ فِی الْفُقَرَاءِ وَ الْمَسَاکِینِ فَشَارِکُوهُمْ فِی مَعَایِشِکُم‏. (الکافی، ج‏7، ص52)

 


489) سوره قلم (68) آیه 23 فَانْطَلَقُوا وَ هُمْ یَتَخافَتُونَ

بسم الله الرحمن الرحیم

489) سوره قلم (68) آیه 23  

فَانْطَلَقُوا وَ هُمْ یَتَخافَتُونَ

ترجمه

پس به راه افتادند در حالی که آهسته با هم سخن می‌گفتند

نکات ترجمه

«یَتَخافَتُونَ»

ماده «خفت» در اصل به معنای مخفی و کتمان کردن در مقام سخن گفتن (معجم المقاییس اللغة، ج‏2، ص202؛ مفردات ألفاظ القرآن، ص289) و آن حالتی است که انسان برای پوشیده داشتن منظور خود از دیگران صدایش را بقدری پایین بیاورد که به زحمت شنیده شود (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏3، ص90) و نقطه مقابل «جهر» است که جایی است که مطلب با صدای کاملا آشکار و رسا بیان می‌شود: «وَ لا تَجْهَرْ بِصَلاتِکَ وَ لا تُخافِتْ بِها» (اسراء/110) [در بحثهای مربوط به قرائت، دو کلمه «جهر» و «اخفات» متداول است]

این ماده تنها 3 بار در قرآن کریم به کار رفته است. (مورد سوم درباره گفتگوی مجرمین قبل از شروع محاسبه قیامت است: یَتَخافَتُونَ بَیْنَهُمْ إِنْ لَبِثْتُمْ إِلاَّ عَشْراً (طه/103)

حدیث

1) از امیرالمومنین ع روایت شده است:

چه‌بسیار حلیه‌گری که حیله‌اش او را زمین زده است.

تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ص291

قال ع:

رُبِّ مُحْتَالٍ صَرَعَتْهُ حِیلَتُهُ.[1]

تدبر

1) «فَانْطَلَقُوا وَ هُمْ یَتَخافَتُونَ»

صاحبان باغ بعد از اینکه همدیگر را صدا زدند و بر قصد سوءشان تاکید کردند، به سمت باغشان به راه افتادند در حالی که آهسته با هم سخن می‌گفتند.

بسیاری از گناهکاران می‌کوشند مخفیانه به هدف خود برسند، در حالی که حتی اگر بتوانند کار خود را از مردم مخفی کنند، چیزی از خدای این مردم مخفی نمی‌مانند؛ و چه‌بسا او قبل از اینکه آنها حرکتشان را شروع کنند، آنها را مجازات کرده است و هنوز نمی‌دانند.


2) «فَانْطَلَقُوا وَ هُمْ یَتَخافَتُونَ»

چرا به همین مطلب بسنده نکرد که بگوید «به راه افتادند و به باغ رسیدند»؛ بلکه به اینکه «با هم آهسته سخن می‌گفتند» هم اشاره کرد؟

الف. نشان دهد نگرانی آنها را از اقدامشان.

ب. تاکید کند که کسی که تصمیم ناصوابی می‌گیرد، دائما سعی در مخفی کاری دارد.

ج. ...


3) «فَانْطَلَقُوا وَ هُمْ یَتَخافَتُونَ»

تعبیر ساده برای «رفتند»، عبارت «ذهبوا» است. اما چرا از تعبیر «انطلقوا» استفاده کرد؟ (انطلقوا: به معنای رفتنی است که با نوعی رها شدن از هر قید و بندی همراه باشد.)

الف. شاید می‌خواهد نشان دهد که با چه اطمینان خاطری - به اینکه می‌توانند کارشان را آن طور که برنامه‌ریزی کرده‌اند، انجام دهند - به راه افتادند.

ب. شاید می‌خواهد به تناقضی که وجودشان را در بر گرفته اشاره کند: از سویی از حیث تصمیمی که گرفته بودند احساس رهایی و خاطرجمعی می‌کردند، از سوی دیگر، در حال مخفی‌کاری بودند.

ج. ...



[1] . در همان صفحه این دو حدیث هم مضمونی نزدیک بدان دارند:

مَنْ مَکَرَ حَاقَ بِهِ مَکْرُهُ؛

مَنْ مَکَرَ بِالنَّاسِ رَدَّ اللَّهُ سُبْحَانَهُ مَکْرَهُ فِی عُنُقِه‏؛

و این حدیث را هم می‌توان به نحوی مرتبط با موضوع دانست:

حَدَّثَنَا الْحُسَیْنُ بْنُ أَحْمَدَ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا أَبِی قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَبِی الصُّهْبَانِ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو أَحْمَدَ مُحَمَّدُ بْنُ زِیَادٍ الْأَزْدِیُّ قَالَ حَدَّثَنِی أَبَانٌ الْأَحْمَرُ عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع أَنَّهُ جَاءَ إِلَیْهِ رَجُلٌ فَقَالَ لَهُ بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ عَلِّمْنِی مَوْعِظَةً فَقَالَ ع إِنْ کَانَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى قَدْ تَکَفَّلَ بِالرِّزْقِ فَاهْتِمَامُکَ لِمَا ذَا وَ إِنْ کَانَ الرِّزْقُ مَقْسُوماً فَالْحِرْصُ لِمَا ذَا وَ إِنْ کَانَ الْحِسَابُ حَقّاً فَالْجَمْعُ لِمَا ذَا وَ إِنْ کَانَ الثَّوَابُ مِنَ اللَّهِ فَالْکَسَلُ لِمَا ذَا وَ إِنْ کَانَ الْخَلَفُ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ حَقّاً فَالْبُخْلُ لِمَا ذَا وَ إِنْ کَانَتِ الْعُقُوبَةُ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ النَّارَ فَالْمَعْصِیَةُ لِمَا ذَا وَ إِنْ کَانَ الْمَوْتُ حَقّاً فَالْفَرَحُ لِمَا ذَا وَ إِنْ کَانَ الْعَرْضُ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ حَقّاً فَالْمَکْرُ لِمَا ذَا وَ إِنْ کَانَ الشَّیْطَانُ عَدُوّاً فَالْغَفْلَةُ لِمَا ذَا وَ إِنْ کَانَ الْمَمَرُّ عَلَى الصِّرَاطِ حَقّاً فَالْعُجْبُ لِمَا ذَا وَ إِنْ کَانَ کُلُّ شَیْ‏ءٍ بِقَضَاءٍ وَ قَدَرٍ فَالْحُزْنُ لِمَا ذَا وَ إِنْ کَانَتِ الدُّنْیَا فَانِیَةً فَالطُّمَأْنِینَةُ إِلَیْهَا لِمَا ذَا. (الأمالی( للصدوق)، ص8)

 


488) سوره قلم (68) آیه 22 أَنِ اغْدُوا عَلى‏ حَرْثِکُمْ إِنْ

بسم الله الرحمن الرحیم

488) سوره قلم (68) آیه 22   

أَنِ اغْدُوا عَلى‏ حَرْثِکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صارِمینَ

ترجمه

که سپیده‌دمان به کشتزارتان درآیید، اگر میوه‌چین [یا: اگر در تصمیم‌تان قاطع] هستید.

نکات ترجمه

«صارِمینَ»

در جلسه 483 توضیح داده شد که ماده «صرم» به معنای قطع کردن است. «صارم» را در اینجا اغلب به معنای «کسی که میوه را قطع و محصول را درو می‌کند دانسته‌اند، اما برخی گفته‌اند می‌تواند به همان معنای «قاطع» و «برنده» باشد که در تعابیری مانند «سیف صارم: شمشیر برنده» به کار رفته است؛ یعنی «اگر اهل عزم و اقدام قاطع در کارتان هستید» (البحر المحیط، ج‏10، ص242)

حدیث

1) ابوبصیر می‌گوید: امام صادق ع فرمودند:

شبانه [محصول را] نچین و شبانه [زراعت را] درو مکن؛

و فرمودند: هر گاه که درو کردی، یک حَفنه، یک حفنه [حفنه: مقداری که در دو دست - وقتی که دو کف دست را به هم بچسبانیم - جای می‌گیرد] و یک مُشت، یک مشت ببخش؛

و نیز هنگام چیدن و نیز هنگام بذرافشانی چنین کن؛

و شبانه بذرافشانی هم مکن، زیرا همان طور که از محصول درو شده می‌بخشی، از بذر هم ببخشی.

علل الشرائع، ج‏2، ص377

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى بْنِ الْمُتَوَکِّلِ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ الْحِمْیَرِیُّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُسْکَانَ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع:

لَا تَجُذَّ بِاللَّیْلِ وَ لَا تَحْصُدْ بِاللَّیْلِ.

قَالَ وَ تُعْطِی الْحَفْنَةَ بَعْدَ الْحَفْنَةِ وَ الْقَبْضَةَ بَعْدَ الْقَبْضَةِ إِذَا حَصَدْتَهُ وَ کَذَلِکَ عِنْدَ الصَّرَامِ وَ کَذَلِکَ الْبَذْرُ وَ لَا تَبْذُرْ بِاللَّیْلِ لِأَنَّکَ تُعْطِی فِی الْبَذْرِ کَمَا تُعْطِی فِی الْحَصَادِ.


2) امیرالمومنین ع در فرازی از یکی از خطبه‌های خود فرمودند:

عالِم کسی است که قدر خود را بشناسد؛ و در جهالت انسان همین بس که قدر خود را نشناسد؛

و همانا از مبغوض‌ترین افراد نزد خداوند متعال بنده‌ای است که خداوند او را به خودش واگذاشته، از راه میانه منحرف شده، و بدون راهنما حرکت می‌کند؛ اگر به کِشتزار دنیا دعوت شود اقدام می‌کند؛ و اگر به کشتزار آخرت دعوت شود تنبلی می‌ورزد؛ گویی آنچه که بدان اقدام کرده بر او واجب بوده، و آنچه در آن سستی به خرج داده، از عهده وی برداشته شده است.

نهج البلاغة خطبه103

و من خطبة له ع‏

الْعَالِمُ مَنْ عَرَفَ قَدْرَهُ وَ کَفَى بِالْمَرْءِ جَهْلًا أَلَّا یَعْرِفَ قَدْرَهُ وَ إِنَّ مِنْ أَبْغَضِ الرِّجَالِ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى لَعَبْداً وَکَلَهُ اللَّهُ إِلَى نَفْسِهِ جَائِراً عَنْ قَصْدِ السَّبِیلِ سَائِراً بِغَیْرِ دَلِیلٍ إِنْ دُعِیَ إِلَى حَرْثِ الدُّنْیَا عَمِلَ وَ إِنْ دُعِیَ إِلَى حَرْثِ الْآخِرَةِ کَسِلَ کَأَنَّ مَا عَمِلَ لَهُ وَاجِبٌ عَلَیْهِ وَ کَأَنَّ مَا وَنَى فِیهِ سَاقِطٌ عَنْه‏.[1]

تدبر

1) «أَنِ اغْدُوا عَلى‏ حَرْثِکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صارِمینَ»

صاحبان باغ در شُرُف صبح یکدیگر را صدا زدند، که سپیده‌دمان به کشتزارتان درآیید، اگر واقعا قصد چیدن میوه‌ها و محروم کردن نیازمندان را دارید.

گاهی افراد برای محروم کردن دیگران اهل سحرخیزی می‌شوند!


2) «أَنِ اغْدُوا عَلى‏ حَرْثِکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صارِمینَ»

برای خبر کردن همدیگر می‌توانستند به گفتن «سپیده‌دمان به کشتزارتان درآیید»، بسنده کنند. چرا جمله «اگر میوه‌چین هستید»‌ را افزودند؟

الف. تاکید کنند بر عهد و پیمان خود افراد.

نکته اخلاقی_اجتماعی

گاه برخی افراد در مقام انجام کار بد  و التزام به بدی، اهل رعایت اخلاق و وفای به عهد می‌شوند!


ب. القا کنند که این خواست خودتان بوده، نه تحمیل ما بر شما.

نکته اخلاقی_ اجتماعی

از ترفندهای گمراه‌کنندکان این است که ابتدا با اغوای فراوان، افراد را در انجام عمل باطل و گناه متقاعد می‌کنند؛ سپس به گونه‌ای وانمود می‌کنند که گویی انجام آن عمل صرفاً خواسته خود آن افراد بوده است! انسان کاری را که دلخواه و خواسته خودش باشد خیلی راحت‌تر انجام می‌دهد تا کاری را که گمان کند نظر خودش نبوده است.

ج. ...


3) «أَنِ اغْدُوا عَلى‏ حَرْثِکُمْ»

با اینکه فعل «غد» غالبا با «الی» متعدی می‌شود ‌چرا رفتن به سراغ باغشان را به جای اینکه با تعبیر «الی: به سوی» بیان کند، با تعبیر «علی: بر روی» بیان کرد؟

الف. کلمه «علی» بار معنایی استیلا و روی آوردن از موضع بالا دارد، گویی می‌خواهد به اینکه خود را کاملا مسلط و مشرف بر اوضاع می‌دیدند اشاره کند. (الکشاف، ج‏4، ص590؛ المیزان، ج19، ص374) [2]

ب. ...



[1] . چند روایت دیگر در همین مضمون:

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ الْوَشَّاءِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُسْکَانَ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: لَا تَصْرِمْ بِاللَّیْلِ وَ لَا تَحْصُدْ بِاللَّیْلِ وَ لَا تُضَحِّ بِاللَّیْلِ وَ لَا تَبْذُرْ بِاللَّیْلِ فَإِنَّکَ إِنْ تَفْعَلْ لَمْ یَأْتِکَ الْقَانِعُ وَ الْمُعْتَرُّ فَقُلْتُ مَا الْقَانِعُ وَ الْمُعْتَرُّ قَالَ الْقَانِعُ الَّذِی یَقْنَعُ بِمَا أَعْطَیْتَهُ وَ الْمُعْتَرُّ الَّذِی یَمُرُّ بِکَ فَیَسْأَلُکَ وَ إِنْ حَصَدْتَ بِاللَّیْلِ لَمْ یَأْتِکَ السُّؤَّالُ وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ تَعَالَى- آتُوا حَقَّهُ یَوْمَ حَصادِهِ عِنْدَ الْحَصَادِ یَعْنِی الْقَبْضَةَ بَعْدَ الْقَبْضَةِ إِذَا حَصَدْتَهُ وَ إِذَا خَرَجَ فَالْحَفْنَةَ بَعْدَ الْحَفْنَةِ وَ کَذَلِکَ عِنْدَ الصِّرَامِ وَ کَذَلِکَ عِنْدَ الْبَذْرِ وَ لَا تَبْذُرْ بِاللَّیْلِ لِأَنَّکَ تُعْطِی مِنَ الْبَذْرِ کَمَا تُعْطِی مِنَ الْحَصَادِ. (الکافی، ج‏3، ص565)

مُحَمَّدُ بْنُ هَارُونَ الزَّنْجَانِیُّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ عَبْدِ الْعَزِیزِ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ سَلَّامٍ رَفَعَهُ قَالَ: نَهَى رَسُولُ اللَّهِ ص عَنْ الْجَدَادِ بِاللَّیْلِ یَعْنِی جَدَادَ النَّخْلِ وَ الْجَدَادُ الصَّرَامُ وَ إِنَّمَا نَهَى عَنْهُ بِاللَّیْلِ لِأَنَّ الْمَسَاکِینَ لَا یَحْضُرُونَه‏ (معانی الأخبار)

عَنْ مُحَمَّدٍ الْحَلَبِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ ع أَنَّهُ قَالَ لِقَهْرَمَانِهِ وَ وَجَدَهُ قَدْ جَدَّ نَخْلًا لَهُ مِنْ آخِرِ اللَّیْلِ فَقَالَ لَهُ لَا تَفْعَلْ أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص نَهَى عَنِ الْجَدَادِ وَ الْحَصَادِ بِاللَّیْلِ وَ کَانَ یَقُولُ الضِّغْثَ تُعْطِیهِ مَنْ یَسْأَلُ فَذَلِکَ حَقُّهُ یَوْمَ حَصَادِه‏ (تفسیر العیاشی)

[2] . درباره چرایی اینکه «اغدوا» با «علی» آمد نه با «الی»، زمخشری سخنی دارد که در تفاسیر بسیاری از متاخرین (همانند الصافی (فیض) کنزالدقائق، و المیزان) همان نقل شده است:

فإن قلت: هلا قیل: اغدوا إلى حرثکم، و ما معنى عَلى‏؟ قلت: لما کان الغدوّ إلیه لیصرموه و یقطعوه: کان غدوّا علیه، کما تقول: غدا علیهم العدوّ. و یجوز أن یضمن الغدوّ معنى الإقبال، کقولهم: یغدى علیه بالجفنة و یراح، أى: فأقبلوا على حرثکم باکرین (الکشاف، ج‏4، ص590)

البته ابوحیان آن را نقد کرده است؛ اما نقد وی ناظر به این است که گویی نظر اصلی زمخشری این است که اساسا «غدو» با «علی» نمی‌آید و می‌خواهد نشان دهد که کاربرد غدو با علی ممکن است. اما اینکه هر دو ممکن باشد غیر از این است که چرا «علی» آمده نه «الی»:

استسلف الزمخشری أن غدا یتعدى بإلى، و یحتاج ذلک إلى نقل بحیث یکثر ذلک فیصیر أصلا فیه و یتأول ما خالفه، و الذی فی حفظی أنه معدى بعلى، کقول الشاعر:         بکرت علیه غدوة فرأیته             قعودا علیه بالصریم عوادله‏   (البحر المحیط، ج‏10، ص242)