سفارش تبلیغ
صبا ویژن

506) سوره قلم (68) آیه 41 أَمْ لَهُمْ شُرَکاءُ فَلْیَأْتُوا بِ

بسم الله الرحمن الرحیم

506) سوره قلم (68) آیه 41  

أَمْ لَهُمْ شُرَکاءُ فَلْیَأْتُوا بِشُرَکائِهِمْ إِنْ کانُوا صادِقین

ترجمه

یا شریکانی دارند؟! پس شریکان‌شان را بیارند، اگر راستگو بوده‌اند!

اختلاف قرائت[1]

حدیث

1) از امام صادق ع روایت شده است:

اگر عده‌ای خداوندی را که واحد است و شریک ندارد بپرستند و نماز به پا دارند و زکات بدهند و حج خانه خدا بجا آورند و ماه رمضان روزه بگیرند، سپس در مورد کاری که خداوند انجام داده یا کاری که پیامبر ص انجام داده بگویند: چرا برخلاف این کار را انجام نداد یا در دلشان نسبت به این مطلب کدورتی داشته باشند، به همین سبب [یا: به همین اندازه] مشرک خواهند بود؛ سپس این آیه را تلاوت فرمود:

«به پروردگارت سوگند ایمان نمی‌آورند مگر اینکه تو را در آنچه موردش اختلاف نظر دارند حَکَم قرار دهند سپس در خود حَرَجی نسبت بدانچه حکم کردی نیابند و کاملا تسلیم باشند» (نساء/65)

سپس امام صادق ع ادامه دادند: پس بر شما باد به تسلیم بودن [حق و حقیقتی که در برابر خدا و رسول ارائه می‌دهند].

الکافی، ج‏2، ص398

عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی نَصْرٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ یَحْیَى الْکَاهِلِیِّ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع:

لَوْ أَنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ وَ أَقَامُوا الصَّلَاةَ وَ آتَوُا الزَّکَاةَ وَ حَجُّوا الْبَیْتَ وَ صَامُوا شَهْرَ رَمَضَانَ ثُمَّ قَالُوا لِشَیْ‏ءٍ صَنَعَهُ اللَّهُ أَوْ صَنَعَهُ النَّبِیُّ ص أَلَّا صَنَعَ خِلَافَ الَّذِی صَنَعَ أَوْ وَجَدُوا ذَلِکَ فِی قُلُوبِهِمْ لَکَانُوا بِذَلِکَ مُشْرِکِینَ ثُمَّ تَلَا هَذِهِ الْآیَةَ «فَلا وَ رَبِّکَ لا یُؤْمِنُونَ حَتَّى یُحَکِّمُوکَ فِیما شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لا یَجِدُوا فِی أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَیْتَ وَ یُسَلِّمُوا تَسْلِیماً»

ثُمَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع: فَعَلَیْکُمْ بِالتَّسْلِیمِ.


2) از امام صادق ع روایت شده است:

هر کس از شخصی در معصیت اطاعت کند، او را پرستیده است.

الکافی، ج‏2، ص398

عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ صَالِحِ بْنِ أَبِی حَمَّادٍ وَ عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ رَجُلٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

مَنْ أَطَاعَ رَجُلًا فِی مَعْصِیَةٍ فَقَدْ عَبَدَهُ.


3) از امام باقر ع روایت شده است:

کسی که گوش[ ِجان] به سخنگویی بسپارد، او را پرستیده است:

پس اگر آن سخنگو مطلبی را از جانب خداوند عز و جل ادا کند، خدا را پرستیده؛

و اگر آن سخنگو مطلبی را از جانب شیطان ادا کند، شیطان را پرستیده است.

الکافی، ج‏6، ص434

الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ الْأَرْمَنِیِّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ یَقْطِینٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ:

مَنْ أَصْغَى إِلَى نَاطِقٍ فَقَدْ عَبَدَهُ فَإِنْ کَانَ النَّاطِقُ یُؤَدِّی عَنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَقَدْ عَبَدَ اللَّهَ وَ إِنْ کَانَ النَّاطِقُ یُؤَدِّی عَنِ الشَّیْطَانِ فَقَدْ عَبَدَ الشَّیْطَانَ.


4) ابوبصیر می‌گوید از امام صادق ع درباره این آیه سوال کردم که می‌فرماید: «[یهودیان،] احبار [= علمای دین] و راهبانشان را به جای خدا به عنوان «رب» [= پروردگار] اتخاذ کردند.» (توبه/31)

فرمودند: اما - به خدا سوگند - آنها را به پرستش خویش نخواندند، که اگر چنین می‌کردند آنها اجابتشان نمی‌کردند؛ ولیکن حرامی را حلال کردند و حلالی را حرام کردند، و از این جهت از جایی که متوجه نشدند آنها را پرستیدند.

الکافی، ج‏1، ص53

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ یَحْیَى عَنِ ابْنِ مُسْکَانَ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

قُلْتُ لَهُ «اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ»

فَقَالَ ع: أَمَا وَ اللَّهِ مَا دَعَوْهُمْ إِلَى عِبَادَةِ أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ دَعَوْهُمْ مَا أَجَابُوهُمْ وَ لَکِنْ أَحَلُّوا لَهُمْ حَرَاماً وَ حَرَّمُوا عَلَیْهِمْ حَلَالًا فَعَبَدُوهُمْ مِنْ حَیْثُ لَا یَشْعُرُونَ.

تدبر

1) «أَمْ لَهُمْ شُرَکاءُ فَلْیَأْتُوا بِشُرَکائِهِمْ إِنْ کانُوا صادِقینَ»

عده‌ای انتظار دارند خداوند بین اینان که کفرورزیده‌اند با آنان که مسلمان و تسلیم حقیقت‌اند هیچ تفاوتی نگذارد!

خداوند در آیات قبل گزینه‌هایی را که برای پذیرش یک ادعا معقول بود مطرح کرد (دلیل عقلی یا نقلی یا یک توافق قبلی) و نشان داد که ادعای اینان فاقد همه آن گزینه‌هاست.

در اینجا گزینه نامعقولی را که احتمالا در ذهن برخی از آنان بوده، مطرح می‌کند و آن را به چالش می‌کشد.

آنان مشرک بوده‌اند؛ پس شاید به آن شریکان دروغینی که برای خدا قرار داده‌اند، اعتماد کرده‌اند؛ که این شریکان بیایند و در روز قیامت اینان را هم‌رتبه مسلمانان حقیقی قرار دهند؟!

خداوند به پیامبرش می فرماید: اگر راست می‌گویند این شریکانشان را بیاورند که آیا اصلا در همین دنیا کاری از دست آنها برمی‌آید، تا اینکه آنان بخواهند در قیامت روی شفاعت اینها حساب کنند؟! (اقتباس از المیزان، ج19، ص384)

نکته تفسیری

برخی مفسران در مورد مراد و منظور این آیه، نظرات دیگری را مطرح کرده‌اند، از جمله:

الف. آنان همفکران خود (کسانی که در این باور با آنها شریکند) را بیاورند؛

ب. آنان شاهدانی که بر صحت باور آنها شهادت دهند بیاورند؛

اما علامه طباطبایی این برداشت‌ها را مردود می‌دانند، در مورد اولی، از این جهت که گفتن چنین جمله‌ای در مقام احتجاج هیچ فایده‌ای ندارد[2]؛ و در مورد دومی، علاوه بر اینکه شاهد لفظی‌ای برای این معنا وجود ندارد، حداکثر، همان مفادی می‌شود که در آیه قبل فرموده بود و صرفا یک مطلب تکراری خواهد بود.


2) «أَمْ لَهُمْ شُرَکاءُ فَلْیَأْتُوا بِشُرَکائِهِمْ إِنْ کانُوا صادِقینَ»

خداوند که حق و حقیقت محض است، واحد است و شریکی ندارد؛ نه هم‌رتبه او کسی هست؛ و نه در انجام کارهای عالَم همکاری دارد. همه عالَم تنها و تنها در طول او و تحت مشیت اوست؛ و هر چیزی که در کنار او و هم‌عرض او بخواهد مطرح شود جز باطل نیست.

پس هر کس، به هر سخن غیر حقی دل بدهد (حدیث3)،

یا کار ناشایسته‌ای (= گناهی را علی‌رغم دستور خدا) انجام دهد (حدیث2)،

یا چیزی را بدون استناد به خدا و صرفاً بر اساس سلیقه و دلخواه خود یا دیگران مجاز یا ممنوع بشمرد (حدیث4)،

یا حتی در ته دلش نسبت به حکم خدا و رسولش - که حق و حقیقت محض است - ناخرسند باشد (حدیث1)،

مشرک است و به خداوند شرک ورزیده است؛ هرچند در ظاهر خود را مسلمان و موحد بشمرد!

پس، ای کسانی که به سخن غیر خدایی، رفتار غیر خدایی، ویا قانون غیرخدایی دل بسته‌ و اینها را شریک خداوند قرار داده‌اید! آنچه را که شریک خدا قرار داده، بیاورید و ببینید آیا در مقابل خداوند - یعنی در مقابل حق و حقیقت محض - واقعا جایی و حقانیتی برای آنها می‌ماند؟!


3) «أَمْ لَهُمْ شُرَکاءُ فَلْیَأْتُوا بِشُرَکائِهِمْ إِنْ کانُوا صادِقینَ»

مشرکان کسانی بودند که خدا را قبول داشتند، اما در عرض او و مستقل از او، اعتقاد به تاثیرگذاری امور دیگری هم داشتند.

این آیه ما را به یک حکم واضح عقلی ارجاع می‌دهد:

اگر کسی برای امری از امور عالم، تاثیری مستقل را باور دارد، باید بتواند «تاثیرگذار بودن او به طور مستقل» را نشان دهد، اگر راست می گوید!

تاملی با خویش

آیا ما ناخودآگاه برای بسیاری از امور پیرامون خود (از اشیای عینی مانند آب و آتش و ...؛ تا امور اعتباری مانند پول و ریاست و ...) تاثیر مستقل باور نداریم و روی آنها حساب ویژه‌ای باز نکرده‌ایم؟!

آیا انتظار داریم که در قیامت اینها به فریادمان برسند؟


4) «أَمْ لَهُمْ شُرَکاءُ فَلْیَأْتُوا بِشُرَکائِهِمْ إِنْ کانُوا صادِقینَ»

خداوند در آیات قبل گزینه‌هایی را که برای پذیرش یک ادعا معقول بود با خود آنها مستقیما مطرح کرد (دلیل عقلی یا نقلی یا یک توافق قبلی) و نشان داد که ادعای اینان فاقد همه آن گزینه‌هاست.

اما در این ادعایشان دیگر آنها را مخاطب قرار نداد، بلکه از پیامبرش خواست این چالش را در برابر ادعایشان مطرح کند.

چرا دیگر آنها را مخاطب قرار نداد؟

علاوه بر مواردی که در جلسه قبل، تدبر3 بیان شد، می‌توان این موارد را هم برشمرد:

الف. روش‌های قبلی روش‌های معقول برای پذیرش یک باور بود، و چالش آنها این بود که فاقد آن بودند. اما این روش که برای خدا شریکی قائل شوند و بر اساس اعتماد به آن شریک بخواهند باورهای خود را سامان دهند به قدری نامعقول است که ارزش اینکه مستقیما با آنان سخن گفته شود ندارند. (توضیح بیشتر در تدبر1)

ب. شرک در منطق قرآن کریم ظلمی عظیم (إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظیم‏؛ لقمان/13) است و تنها گناهی است که اگر شخص توبه نکند هیچ امیدی به بخشش آن نخواهد داشت و مشمول مغفرت عمومی خداوند قرار نخواهد گرفت (إِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ لِمَنْ یَشاءُ؛ نساء/48 و 116). کسی که چنین ظلم و گناه عظیمی مرتکب می‌شود چنان توهینی در حق خداوند روا داشته که اصلا لیاقت ندارد که خداوند با او سخن بگوید.

ج. ...




[1] . قرأ الجمهور: أَمْ لَهُمْ شُرَکاءُ فَلْیَأْتُوا بِشُرَکائِهِمْ و عبد اللّه و ابن أبی عبلة: فلیأتوا بشرکهم (البحر المحیط فی التفسیر، ج‏10، ص246)

[2] . البته کسانی که این احتمال را مطرح کرده‌اند چنین توضیح داده‌اند که: بگویید سایر مردمانی که در چنین باوری با شما شریکند بیایند تا معلوم شود که هیچکس چنین سخن باطلی را قبول ندارد، همان گونه که هیچ کتاب آسمانی و نه عهدی از جانب خدا بر این دلالت داشت و نه کسی متکفل آن می‌شد. (البحر المحیط فی التفسیر، ج‏10، ص246)

 


505) سوره قلم (68) آیه 40 سَلْهُمْ أَیُّهُمْ بِذلِکَ زَعیم

بسم الله الرحمن الرحیم

505) سوره قلم (68) آیه 40

سَلْهُمْ أَیُّهُمْ بِذلِکَ زَعیم

ترجمه

از آنان بپرس: کدامشان ضامن این [ادعا] است؟

حدیث

1) ابوالربیع شامی می‌گوید: به امام صادق ع عرض کردم که کمترین چیزی که بنده را از ایمان بیرون می‌برد چیست؟

فرمود: نظری را می‌فهمد که مخالف حق است اما بر آن اصرار می‌ورزد.

المحاسن، ج‏1، ص212

عَنْهُ عَنْ أَبِیهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسَى عَنْ حَرِیزِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنِ ابْنِ مُسْکَانَ عَنْ أَبِی الرَّبِیعِ الشَّامِیِّ قَالَ:

قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع مَا أَدْنَى مَا یَخْرُجُ الْعَبْدُ مِنَ الْإِیمَانِ؟

فَقَالَ الرَّأْیُ یَرَاهُ مُخَالِفاً لِلْحَقِّ فَیُقِیمُ عَلَیْهِ.


2) از امام صادق ع درباره دو نفری سوال شد که در مطلبی اختلاف داشتند، یکی از آنها بر اساس نظر شخصی خودش گفت: «من شهادت می‌دهم که مطلب چنین و چنان است»؛ و اتفاقا مطلبش هم موافق با حق درآمد؛ و دیگری دست نگه داشت و گفت: حرف، حرف علماست. [= من نمی‌دانم و در این مورد به سخن عالمان اعتماد می‌کنم].

امام ع فرمود: این [نفر دوم] برتر (یا اینکه فرمود: پارساتر) است.

المحاسن، ج‏1، ص212

عَنْهُ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ بُکَیْرٍ عَنْ عُبَیْدِ بْنِ زُرَارَةَ عَنْ رَجُلٍ لَمْ یُسَمِّهِ أَنَّهُ:

سَأَلَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع رَجُلَانِ تَدَارَءَا فِی شَیْ‏ءٍ فَقَالَ أَحَدُهُمَا أَشْهَدُ أَنَّ هَذَا کَذَا وَ کَذَا بِرَأْیِهِ فَوَافَقَ الْحَقَّ وَ کَفَّ الْآخَرُ فَقَالَ الْقَوْلُ قَوْلُ الْعُلَمَاءِ؟

فَقَالَ هَذَا أَفْضَلُ الرَّجُلَیْنِ؛ أَوْ قَالَ أَوْرَعُهُمَا.


3) حمزه بن طیار می‌گوید: برخی از خطبه‌های امام باقر ع را بر امام صادق ع عرضه کردم [تا مطمئن شوم درست به دست من رسیده است] تا به جایی رسیدم که امام ع فرمود: کافی است و دیگر ساکت باش. سپس فرمود:

شما را در میان آنچه نمی‌دانید و به شما رسیده است سزاوار نیست کاری انجام دهید جز دست نگهداشتن از آن، و بر جای خود ماندن، و آن را به امامان هدایت برگرداندن، تا آنها شما را بر راه میانه سوار کنند و کوری را از شما بزدایند و در آن مطلب حق را به شما بشناسانند که خداوند متعال می‌فرماید: «پس، از اهل ذکر بپرسید اگر طوری هستید که نمی‌دانید» (نحل/43).

الکافی، ج‏1، ص50؛ المحاسن، ج‏1، ص216[1]

مُحَمَّدٌ عَنْ أَحْمَدَ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنِ ابْنِ بُکَیْرٍ عَنْ حَمْزَةَ بْنِ الطَّیَّارِ أَنَّهُ:

عَرَضَ عَلَى أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع بَعْضَ خُطَبِ أَبِیهِ حَتَّى إِذَا بَلَغَ مَوْضِعاً مِنْهَا قَالَ لَهُ کُفَّ وَ اسْکُتْ ثُمَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع:

لَا یَسَعُکُمْ فِیمَا یَنْزِلُ بِکُمْ مِمَّا لَا تَعْلَمُونَ إِلَّا الْکَفُّ عَنْهُ وَ التَّثَبُّتُ وَ الرَّدُّ إِلَى أَئِمَّةِ الْهُدَى حَتَّى یَحْمِلُوکُمْ فِیهِ عَلَى الْقَصْدِ وَ یَجْلُوا عَنْکُمْ فِیهِ الْعَمَى وَ یُعَرِّفُوکُمْ فِیهِ الْحَقَّ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُون‏.»

تدبر

1) «سَلْهُمْ أَیُّهُمْ بِذلِکَ زَعیم»

عده‌ای کفرورزیدن و مسلمان نشدن را چندان اقدام مهمی نمی‌شمرند و انتظار دارند علی‌رغم چنین جرم عظیمی، خداوند هیچ تفاوتی بین آنان که مسلمان و تسلیم حقیقت‌اند و آنان که مرتکب چنین جرمی شده‌اند نگذارد!

خداوند بعد از اینکه تذکر داد که اینها نه از جانب عقل دلیلی دارند نه از جانب وحی، و نه این سخنشان مبتنی بر یک توافق پیشینی است، به پیامبرش می‌فرماید از آنها بپرس که کدامشان ضامن این حرف است و مسئولیت این حرف را برعهده می‌گیرد؛ که اینها روز قیامت می‌خواهند به او تکیه کنند.


2) «سَلْهُمْ أَیُّهُمْ بِذلِکَ زَعیم»

اگر کسی ادعایی را مطرح می‌کند، و بر این ادعایش دلیل واضح عقلی یا دلیل معتبر نقلی اقامه نکرده است، باید از او پرسید که چه کسی این مدعایش را ضمانت می‌کند.

اگر افراد همین نکته ساده روش‌شناسی را در مواجهه با مطالب - بویژه مطالب مربوط به دین و معنویت و آخرت - جدی بگیرند، بازار خرافه‌پرستی و معنویت‌های دروغین و عرفان‌های ساختگی تعطیل خواهد شد.

تذکری در زمینه سیر و سلوک

امروزه موجی در میان جوانان پدید آمده است که «دنبال حکیم و مرادی می‌گردند تا دست آنها را بگیرد و آنها را در مسیر سیر و سلوک پیش ببرد.» و همین امر بازار شیادان را رونق بخشیده است؛ و در کمال تعجب گاه چنین امری در میان جوانان بسیار متدین و دغدغه‌مند هم مشاهده می‌شود و افراد ظاهرالصلاح هم بیکار ننشسته‌ و از این فضا برای افزودن شمار مریدان خود حداکثر استفاده را می‌کنند.

یادمان باشد: خداوند عقل را به ما به عنوان «حجت درون» داده، و ما در مورد هیچکس مجاز نیستیم که تبعیت بی‌چون و چرا انجام دهیم. اگر از پیامبر و اهل بیت ع تبعیت مطلق می‌کنیم، چون قبلا با همین عقل خود، عصمت و مصونیت آنان از خطا را اثبات کرده‌ایم و برای این تبعیت نزد خداوند و عقل خود حجت داریم. حتی در خصوص فقها و علمای دین هم اجازه تبعیت چشم و گوش بسته نداریم و تنها در حدی که امام معصوم به ما اجازه داده است می‌توانیم تبعیت کنیم (و برای همین است که در روایت معروفی که از امام حسن عسکری ع درباره ضرورت تقلید از علما رسیده، ایشان - بعد از مذمت شدید یهودیان در پیروی چشم و گوش بسته از احبار و رهبان - شیعیان را از اینکه، از «هر عالم شیعه‌ای» تبعیت کنند برحذر داشته و صرف «عالِم بودن» را کافی ندانسته و شروط متعددی را ضمیمه کرده و در پایان حدیث فرموده که این اوصاف تنها در برخی از فقهای شیعه یافت می‌شود، نه در همه: وَ ذَلِکَ لَا یَکُونُ إِلَّا بَعْضَ فُقَهَاءِ الشِّیعَةِ لَا جَمِیعَهُم‏، الإحتجاج، ج‏2، ص458)[2]

دستوراتی که افراد در زمینه سیر و سلوک مطرح می‌کنند یا برگرفته از تعالیم شریعت است، که این از باب همان رجوع به فقیهانی است که امامان رجوع بدانها را مُجاز شمرده‌اند؛ یا مطالبی است که نه در عقل واضح و نه در نقل معتبر سندیتی ندارد. در این گونه موارد این آیه رخ می‌نماید که «از آنان بپرس: کدامشان ضامن این [ادعا] است؟»

در مورد معصومین خیال ما راحت است که در مقام هدایت ما هیچگاه اشتباه نمی‌کنند. اما آیا این آدم ظاهرالصلاحی که هرچه بگوید را به عنوان دستور سیر و سلوک جدی می‌گیریم، در حدی هست که اگر مطلبش اشتباه درآمد، روز قیامت بتواند زعیم و کفیل ما در پیشگاه خدا باشد؟!

حکایتی از مرحوم آیت الله بهجت

یکی از اساتید ما از ایشان نقل می‌کرد که بارها وقتی مساله تبعیت از استاد [سیر و سلوک] نزد ایشان مطرح شد فرمودند:

«مسیر خدا مسیری نیست که انسان بتواند با احتمال و گمان پیش برود. [شیطان به‌جد در کمین نشسته و] باید برای هر گامی که برمی‌داریم یقین داشته باشیم؛ که احتیاط در این مسیر از هر کاری سزاوارتر است.»


و احتیاط هم این است که از طرفی حتی اگر در مورد فهم کلام معصوم شک کردیم توقف کنیم (حدیث3) و به نظرِ شخصیِ خود عمل نکنیم و به سراغ علمای واقعی برویم (حدیث2)؛ و از طرف دیگر تبعیت بی‌چون و چرا جز از معصوم - یا کسانی که معصوم اجازه داده، و صرفاً در همان حدی که معصوم اجازه داده - نداشته باشیم.


3) «سَلْهُمْ أَیُّهُمْ بِذلِکَ زَعیم»

تا آیه قبل مستقیما کفار و مدعیان باطل را خطاب قرار داده بود. چرا خطاب عوض شد و در مورد بقیه مطالب، به پیامبر ص دستور داد که از آنها بپرس؟

الف. می‌خواهد نشان دهد که آنها استحقاق مخاطب خدا شدن را دیگر ندارند. (المیزان، ج19، ص384)

ب. شاید می‌خواهد پیامبر ص را به طرح سوال از آنها وادارد تا بی‌منطق بودن آنها را در مقابل دیگران عیان ساخته، آنان را رسوا کند.

ج. اگر مدعی‌ای برای ادعای خودش نه دلیل عقلی بیاورد و نه دلیل نقلی، دیگر صحبت مستقیم با او فایده‌ای ندارد.

د. ...



[1] . مرحوم کلینی از مرحوم برقی نقل کرده است اما سخن مرحوم برقی در محاسن دو روایت است:

عَنْهُ عَنْ أَبِیهِ عَمَّنْ حَدَّثَهُ رَفَعَهُ إِلَى أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِنَّهُ لَا یَسَعُکُمْ فِیمَا یَنْزِلُ بِکُمْ مِمَّا لَا تَعْمَلُونَ إِلَّا الْکَفُّ عَنْهُ وَ التَّثَبُّتُ فِیهِ وَ الرَّدُّ إِلَى أَئِمَّةِ الْمُسْلِمِینَ حَتَّى یُعَرِّفُوکُمْ فِیهِ الْحَقَّ وَ یَحْمِلُوکُمْ فِیهِ عَلَى الْقَصْدِ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ

عَنْهُ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنِ ابْنِ بُکَیْرٍ عَنْ حَمْزَةَ بْنِ الطَّیَّارِ أَنَّهُ عَرَضَ عَلَى أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع بَعْضَ خُطَبِ أَبِیهِ حَتَّى إِذَا بَلَغَ مَوْضِعاً مِنْهَا قَالَ لَهُ کُفَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع اکْتُبْ فَأَمْلَى عَلَیْهِ أَنَّهُ لَا یَنْفَعُکُمْ فِیمَا یَنْزِلُ بِکُمْ مِمَّا لَا تَعْلَمُونَ إِلَّا الْکَفُّ عَنْهُ وَ التَّثَبُّتُ فِیهِ وَ رَدُّهُ إِلَى أَئِمَّةِ الْهُدَى حَتَّى یَحْمِلُوکُمْ فِیهِ عَلَى الْقَصْد.

[2] . ایشان بعد از مذمت طولانی یهود در پیروی از احبار و رهبان می‌فرمایند:

فَمَنْ قَلَّدَ مِنْ عَوَامِّنَا مِثْلَ هَؤُلَاءِ الْفُقَهَاءِ فَهُمْ مِثْلُ الْیَهُودِ الَّذِینَ ذَمَّهُمُ اللَّهُ بِالتَّقْلِیدِ لِفَسَقَةِ فُقَهَائِهِمْ فَأَمَّا مَنْ کَانَ مِنَ الْفُقَهَاءِ صَائِناً لِنَفْسِهِ حَافِظاً لِدِینِهِ مُخَالِفاً عَلَى هَوَاهُ مُطِیعاً لِأَمْرِ مَوْلَاهُ فَلِلْعَوَامِّ أَنْ یُقَلِّدُوهُ وَ ذَلِکَ لَا یَکُونُ إِلَّا بَعْضَ فُقَهَاءِ الشِّیعَةِ لَا جَمِیعَهُم‏ ...


 


504) سوره قلم (68) آیه 39 أَمْ لَکُمْ أَیْمانٌ عَلَیْنا بالِغَ

بسم الله الرحمن الرحیم

504) سوره قلم (68) آیه 39

أَمْ لَکُمْ أَیْمانٌ عَلَیْنا بالِغَةٌ إِلی‏ یَوْمِ الْقِیامَةِ إِنَّ لَکُمْ لَما تَحْکُمُونَ

ترجمه

یا [مگر] عهد و پیمانی [= سوگندی] برعهده ما دارید، مورد تاکید تا روز قیامت، که هر آنچه حکم کنید برای شما روا باشد؟!

نکات ترجمه‌ای و نحوی

«أَیْمانٌ»

«اَیمان» جمع «یمین» و از ماده «یمن» است. قبلا (جلسه 237 http://yekaye.ir/al-aaraf-7-17/) بیان شد که برخی اصل معنای این کلمه را از واژه «یمین» به معنای «دست راست» دانسته‌اند که بعدا به مناسبت‌ در معنای «قسم خوردن» (چون هنگام هم‌قسم شدن غالبا دست راست را در دست هم می‌گذاشتند) به کار رفته است. (مفردات ألفاظ القرآن، ص894) اما برخی معتقدند که «یمین» به معنای سوگند، اگرچه تناسبی با معنای عربی واژه دارد، اما در اصل از زبان‌های عبری و سریانی گرفته شده است. (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏14، ص270)

در قرآن کریم، اگر از تعبیر "مِلک «یمین» یا «أیمان»" (مَلَکَتْ یَمینُک؛ مَلَکَتْ أَیْمانُهُم) که 14 بار آمده و به معنای «صاحب اختیارِ (اربابِ) کسی بودن» است صرف نظر شود، تمامی مواردی که کلمه «یمین» (به صورت مفرد) به کار رفته به معنای «دست راست» (یا «سمت راست») است و تمامی مواردی که کلمه «أیمان» (به صورت جمع) به کار رفته (جز یک مورد، که به معنای «سمت راست‌ها» است: لَآتِیَنَّهُمْ ... عَنْ أَیْمانِهِمْ؛ اعراف/17) به معنای «سوگندها» می‌باشد. (مانند همین آیه حاضر)

«بالِغَةٌ»

در مورد ماده «بلغ» قبلا (در جلسه 413 http://yekaye.ir/al-anbiaa-21-106/) توضیح داده شد که برخی آن را به معنای «وصول» و «رسیدن» می‌دانند و برخی آن را به معنای «به نهایی ترین حد شیء رسیدن». و «بالغة» اسم فاعل آن است و علت مونث آمدن آن این است که صفت برای «أیمان» قرار گرفته است.

«أَیْمانٌ ... بالِغَةٌ إِلی‏ یَوْمِ الْقِیامَةِ»

اختلاف فوق در معنای «بلغ»، بخوبی ثمره خود در این آیه نشان می دهد و ما را با دو گونه تحلیل نحوی آیه مواجه می‌سازد: گفته شد که «بالغة» در اینجا صفت برای «أیمان» است؛ اما اینکه «إِلی‏ یَوْمِ الْقِیامَةِ» متعلق به «أَیْمانٌ» باشد یا متعلق به «بالِغَةٌ»، متناسب با هر یک معانی «بلغ»، احتمالی قابل طرح است:

اگر «بلغ» را به معنای «رسیدن» بدانیم، آنگاه «إِلی‏ یَوْمِ الْقِیامَةِ» متعلق به «بالِغَةٌ» است؛ و معنای آیه این می‌شود که «آنها سوگندهایی از ما گرفته‌اند که تا روز قیامت ادامه دارد و زمان اعتبار آن تا روز قیامت می‌رسد.» (مجمع‌البیان، ج10، ص509؛ المیزان، ج19، ص383)

اگر «بلغ» را به معنای «به نهایی ترین حد شیء رسیدن» بدانیم؛ آنگاه «أَیْمانٌ بالغة» به معنای «سوگند موکد» (سوگندی در نهایت امر خود، که بشدت مورد تاکید است) می‌باشد؛ و «إِلی‏ یَوْمِ الْقِیامَةِ» متعلق به «أَیْمانٌ» می‌باشد و معنای آیه این می‌شود که: «آنها سوگندهای مورد تاکیدی از ما گرفته‌اند، سوگندهایی تا روز قیامت». (مفردات ألفاظ القرآن، ص894؛ مجمع‌البیان، ج10، ص509؛ المیزان، ج19، ص383)

حدیث

1) از امام صادق ع روایت شده است:

حکم بر دو گونه است: حکم خدا و حکم جاهلیت؛ و آنکه در حکم خدا به خطا رود، به حکم جاهلیت حکم کرده است.

الکافی، ج‏7، ص407

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِیهِ رَفَعَهُ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

الْحُکْمُ حُکْمَانِ حُکْمُ اللَّهِ وَ حُکْمُ الْجَاهِلِیَّةِ فَمَنْ أَخْطَأَ حُکْمَ اللَّهِ حَکَمَ بِحُکْمِ الْجَاهِلِیَّةِ.


2) از امام کاظم ع روایت شده است که رسول الله فرمودند:

از تکذیب خداوند برحذر باشید!

گفته شد: یا رسول الله! و چگونه چنین چیزی رخ می‌دهد؟

فرمود: گاه یکی از شما می‌گوید «خدا گفته است ...»؛ و خدا می گوید: دروغ گفتی؛ من نگفته‌ام؛

یا اینکه می‌گوید «خدا نگفته است ...»؛ و خدا می‌گوید: دروغ گفتی، من گفته بودم.

معانی الأخبار، ص390

حَدَّثَنَا أَبِی رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْکُوفِیِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ الدِّهْقَانِ عَنْ دُرُسْتَ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ عَبْدِ الْحَمِیدِ عَنْ أَبِی إِبْرَاهِیمَ ع قَالَ:

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص اتَّقُوا تَکْذِیبَ اللَّهِ!

قِیلَ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ کَیْفَ ذَاکَ؟!

قَالَ یَقُولُ أَحَدُکُمْ قَالَ اللَّهُ فَیَقُولُ اللَّهُ کَذَبْتَ لَمْ أَقُلْهُ أَوْ یَقُولُ لَمْ یَقُلِ اللَّهُ فَیَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ کَذَبْتَ قَدْ قُلْتُهُ.


3) از امام باقر ع و نیز از صادق ع روایت شده است:

هر کس - از کسانی که تازیانه یا عصا به دست دارند - که [حتی] در مورد دو درهم بر اساس چیزی غیر از آنچه خداوند نازل فرموده، حکم کند، او بدانچه خداوند عز و جل بر حضرت محمد ص نازل کرده، کافر است!

الکافی، ج‏7، ص407

عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ ثَعْلَبَةَ عَنْ صَبَّاحٍ الْأَزْرَقِ عَنْ حَکَمٍ الْحَنَّاطِ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع؛ وَ حَکَمٍ عَنِ ابْنِ أَبِی یَعْفُورٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالا:

مَنْ حَکَمَ فِی دِرْهَمَیْنِ بِغَیْرِ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِمَّنْ لَهُ سَوْطٌ أَوْ عَصًا فَهُوَ کَافِرٌ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى مُحَمَّدٍ ص.

توضیح

ظاهرا مقصود از «کسانی که تازیانه یا عصا به دست دارند»، به ترتیب اشاره است به حاکم [یا قاضی] و عالِمی که مورد توجه است.

تدبر

1) «أَمْ لَکُمْ أَیْمانٌ عَلَیْنا بالِغَةٌ إِلی‏ یَوْمِ الْقِیامَةِ إِنَّ لَکُمْ لَما تَحْکُمُونَ»


ادامه مطلب تا ساعاتی دیگر در اینجا قرار داده می‌شود


504) سوره قلم (68) آیه 39 أَمْ لَکُمْ أَیْمانٌ عَلَیْنا بالِغَ

بسم الله الرحمن الرحیم

504) سوره قلم (68) آیه 39

أَمْ لَکُمْ أَیْمانٌ عَلَیْنا بالِغَةٌ إِلی‏ یَوْمِ الْقِیامَةِ إِنَّ لَکُمْ لَما تَحْکُمُونَ

ترجمه

یا [مگر] عهد و پیمانی [= سوگندی] برعهده ما دارید، مورد تاکید تا روز قیامت، که هر آنچه حکم کنید برای شما روا باشد؟!

نکات ترجمه‌ای و نحوی

«أَیْمانٌ»

«اَیمان» جمع «یمین» و از ماده «یمن» است. قبلا (جلسه 237 http://yekaye.ir/al-aaraf-7-17/) بیان شد که برخی اصل معنای این کلمه را از واژه «یمین» به معنای «دست راست» دانسته‌اند که بعدا به مناسبت‌ در معنای «قسم خوردن» (چون هنگام هم‌قسم شدن غالبا دست راست را در دست هم می‌گذاشتند) به کار رفته است. (مفردات ألفاظ القرآن، ص894) اما برخی معتقدند که «یمین» به معنای سوگند، اگرچه تناسبی با معنای عربی واژه دارد، اما در اصل از زبان‌های عبری و سریانی گرفته شده است. (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏14، ص270)

در قرآن کریم، اگر از تعبیر "مِلک «یمین» یا «أیمان»" (مَلَکَتْ یَمینُک؛ مَلَکَتْ أَیْمانُهُم) که 14 بار آمده و به معنای «صاحب اختیارِ (اربابِ) کسی بودن» است صرف نظر شود، تمامی مواردی که کلمه «یمین» (به صورت مفرد) به کار رفته به معنای «دست راست» (یا «سمت راست») است و تمامی مواردی که کلمه «أیمان» (به صورت جمع) به کار رفته (جز یک مورد، که به معنای «سمت راست‌ها» است: لَآتِیَنَّهُمْ ... عَنْ أَیْمانِهِمْ؛ اعراف/17) به معنای «سوگندها» می‌باشد. (مانند همین آیه حاضر)


«بالِغَةٌ»[1]

در مورد ماده «بلغ» قبلا (در جلسه 413 http://yekaye.ir/al-anbiaa-21-106/) توضیح داده شد که برخی آن را به معنای «وصول» و «رسیدن» می‌دانند و برخی آن را به معنای «به نهایی ترین حد شیء رسیدن». و «بالغة» اسم فاعل آن است و علت مونث آمدن آن این است که صفت برای «أیمان» قرار گرفته است.

«أَیْمانٌ ... بالِغَةٌ إِلی‏ یَوْمِ الْقِیامَةِ»

اختلاف فوق در معنای «بلغ»، بخوبی ثمره خود در این آیه نشان می دهد و ما را با دو گونه تحلیل نحوی آیه مواجه می‌سازد: گفته شد که «بالغة» در اینجا صفت برای «أیمان» است؛ اما اینکه «إِلی‏ یَوْمِ الْقِیامَةِ» متعلق به «أَیْمانٌ» باشد یا متعلق به «بالِغَةٌ»، متناسب با هر یک معانی «بلغ»، احتمالی قابل طرح است:

اگر «بلغ» را به معنای «رسیدن» بدانیم، آنگاه «إِلی‏ یَوْمِ الْقِیامَةِ» متعلق به «بالِغَةٌ» است؛ و معنای آیه این می‌شود که «آنها سوگندهایی از ما گرفته‌اند که تا روز قیامت ادامه دارد و زمان اعتبار آن تا روز قیامت می‌رسد.» (مجمع‌البیان، ج10، ص509؛ المیزان، ج19، ص383)

اگر «بلغ» را به معنای «به نهایی ترین حد شیء رسیدن» بدانیم؛ آنگاه «أَیْمانٌ بالغة» به معنای «سوگند موکد» (سوگندی در نهایت امر خود، که بشدت مورد تاکید است) می‌باشد؛ و «إِلی‏ یَوْمِ الْقِیامَةِ» متعلق به «أَیْمانٌ» می‌باشد و معنای آیه این می‌شود که: «آنها سوگندهای مورد تاکیدی از ما گرفته‌اند، سوگندهایی تا روز قیامت». (مفردات ألفاظ القرآن، ص894؛ مجمع‌البیان، ج10، ص509؛ المیزان، ج19، ص383)

حدیث

1) از امام صادق ع روایت شده است:

حکم بر دو گونه است: حکم خدا و حکم جاهلیت؛ و آنکه در حکم خدا به خطا رود، به حکم جاهلیت حکم کرده است.

الکافی، ج‏7، ص407

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِیهِ رَفَعَهُ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

الْحُکْمُ حُکْمَانِ حُکْمُ اللَّهِ وَ حُکْمُ الْجَاهِلِیَّةِ فَمَنْ أَخْطَأَ حُکْمَ اللَّهِ حَکَمَ بِحُکْمِ الْجَاهِلِیَّةِ.


2) از امام کاظم ع روایت شده است که رسول الله فرمودند:

از تکذیب خداوند برحذر باشید!

گفته شد: یا رسول الله! و چگونه چنین چیزی رخ می‌دهد؟

فرمود: گاه یکی از شما می‌گوید «خدا گفته است ...»؛ و خدا می گوید: دروغ گفتی؛ من نگفته‌ام؛

یا اینکه می‌گوید «خدا نگفته است ...»؛ و خدا می‌گوید: دروغ گفتی، من گفته بودم.

معانی الأخبار، ص390

حَدَّثَنَا أَبِی رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْکُوفِیِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ الدِّهْقَانِ عَنْ دُرُسْتَ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ عَبْدِ الْحَمِیدِ عَنْ أَبِی إِبْرَاهِیمَ ع قَالَ:

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص اتَّقُوا تَکْذِیبَ اللَّهِ!

قِیلَ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ کَیْفَ ذَاکَ؟!

قَالَ یَقُولُ أَحَدُکُمْ قَالَ اللَّهُ فَیَقُولُ اللَّهُ کَذَبْتَ لَمْ أَقُلْهُ أَوْ یَقُولُ لَمْ یَقُلِ اللَّهُ فَیَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ کَذَبْتَ قَدْ قُلْتُهُ.


3) از امام باقر ع و نیز از صادق ع روایت شده است:

هر کس - از کسانی که تازیانه یا عصا به دست دارند - که [حتی] در مورد دو درهم بر اساس چیزی غیر از آنچه خداوند نازل فرموده، حکم کند، او بدانچه خداوند عز و جل بر حضرت محمد ص نازل کرده، کافر است!

الکافی، ج‏7، ص407

عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ ثَعْلَبَةَ عَنْ صَبَّاحٍ الْأَزْرَقِ عَنْ حَکَمٍ الْحَنَّاطِ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع؛ وَ حَکَمٍ عَنِ ابْنِ أَبِی یَعْفُورٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالا:

مَنْ حَکَمَ فِی دِرْهَمَیْنِ بِغَیْرِ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِمَّنْ لَهُ سَوْطٌ أَوْ عَصًا فَهُوَ کَافِرٌ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى مُحَمَّدٍ ص.

توضیح

ظاهرا مقصود از «کسانی که تازیانه یا عصا به دست دارند»، به ترتیب اشاره است به حاکم [یا قاضی] و عالِمی که مورد توجه است.

تدبر

1) «أَمْ لَکُمْ أَیْمانٌ عَلَیْنا بالِغَةٌ إِلی‏ یَوْمِ الْقِیامَةِ»

اگر کفار مدعی‌اند که خداوند در قیامت بین آنان و مومنان تفاوتی نمی‌گذارد باید دلیلی بیاورند که تا روز قیامت این دلیل به کارشان بیاید؛ نه اینکه فقط الان برای خودشان مایه دلخوشی باشد!


2) « ما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ؛ أَمْ لَکُمْ کِتابٌ فیهِ تَدْرُسُونَ؛ ... أَمْ لَکُمْ أَیْمانٌ عَلَیْنا ...»

تا اینجا از کفار سه گونه استدلال طلب شد؛ مفسران دسته‌بندی‌های گوناگونی از این سه به عمل آورده‌اند؛ از جمله:

الف. هر مطلبی که انسان ادعا می‌کند یا باید بر اساس حکم عقل باشد، وگرنه باید دلیلی از جانب خدا داشته باشد، که این دلیل یا مطلبی در یک کتاب آسمانی است یا اینکه خودشان مستقیما با خدا سخن گفته و از او شاهدی آورده باشند! (المیزان، ج19، ص382)

ب. استدلال و استناد یا باید به به عقل باشد، یا به کتاب آسمانی، یا بر اساس تعهد و پیمان. (تفسیر نور، ج10، ص185)

ج. در مقام بحث کردن با دیگران سه گونه می‌توان استدلال آورد: یک به واضحات عقلی (که هیچکس در آن اختلاف ندارد) برگردانیم، یا به سخنی که خداوند گفته است، یا به آنچه بین ما قبلا توافق شده و طرفین آن را پذیرفته‌ایم.

د. ...


3) «أَمْ لَکُمْ أَیْمانٌ عَلَیْنا بالِغَةٌ إِلی‏ یَوْمِ الْقِیامَةِ إِنَّ لَکُمْ لَما تَحْکُمُونَ»

خداوند با هیچ انسانی پیمان نبسته که او حق داشته باشد هر گونه که دلش می‌خواهد حکم کند.


به تعبیر دیگر،

خداوند هیچ تعهدی نداده که حقیقت همان چیزی است که شما حکم می‌کنید. (تفسیر نور، ج10، ص186)

 




[1] . اختلاف قرائت:

قرأ الجمهور: بالِغَةٌ بالرفع على الصفة، و الحسن و زید بن علی: بالنصب على الحال من الضمیر المستکن فی علینا (البحر المحیط فی التفسیر، ج‏10، ص246)

 


502) سوره قلم (68) آیه 37 أَمْ لَکُمْ کِتابٌ فیهِ تَدْرُسُونَ

بسم الله الرحمن الرحیم

502) سوره قلم (68) آیه 37 

أَمْ لَکُمْ کِتابٌ فیهِ تَدْرُسُونَ

ترجمه

یا [مگر] شما را کتاب‌هایی [آسمانی] هست که [چنین حکمی را] در آن درس آموخته‌اید؟!

نکات ترجمه

«تَدْرُسُونَ»

ماده «درس» را در اصل به معنای «اثری که از چیزی باقی می‌ماند» دانسته‌اند (کتاب العین، ج‏7، ص228) و بر همین اساس، «دَرَسَ الکتابُ» یا «دَرَسْتُ العلم» به معنای آن است که اثر آن کتاب یا علم در شخص باقی بماند و از آنجا که این کار با مداومت در خواندن کتاب و علم‌آموزی حاصل می‌شود، از این مداومت در خواندن به «درس» تعبیر کرده‌اند، چنانکه در قرآن کریم آمده است: «وَ دَرَسُوا ما فِیهِ»‏ (أعراف/169) «بِما کُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْکِتابَ وَ بِما کُنْتُمْ تَدْرُسُونَ‏» (آل‌عمران/79) «وَ ما آتَیْناهُمْ مِنْ کُتُبٍ یَدْرُسُونَها» (سبأ/44) «وَ لِیَقُولُوا دَرَسْتَ» ‏(أنعام/105) (مفردات ألفاظ القرآن، ص311)[1]

البته از آنجا که این ماده به معنای مندرس شدن (استعمال زیادی که به کم‌کم به کهنه شدن و از بین رفتن آثار چیزی بیانجامد) هم به کار رفته است، برخی این احتمال را مطرح کرده‌اند که در آیاتی نظیر «وَ دَرَسُوا ما فِیهِ»‏ (أعراف/169) این کلمه به معنای «ترک عمل به کتاب خدا» باشد (مفردات ألفاظ القرآن، ص311) و برخی اساساً معنای این ماده را «به کار انداختن و زیاد استفاده کردن» (جریان العمل و الاستعمال بقصد الاستفادة و الاستنتاج) دانسته‌اند، بدین معنا که در عمل و اقدام مداومت شود تا حدی که آثار شیء کاملا بر آن شیء مترتب گردد؛ که این می‌تواند معنای «مندرس کردن» را هم در خود داشته باشد. (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏3، ص199)[2]

لازم به ذکر است که «درس» و «دراسة» (وَ إِنْ کُنَّا عَنْ دِراسَتِهِمْ لَغافِلِینَ‏؛ انعام/156) غیر از علم و معرفت است، چرا که در آن تکرار مطلب و ادامه دادن و ممارست نهفته است و اگر به کاربردهای قرآنی این واژه - و اینکه چرا در آن موارد از کلمه علم و معرفت استفاده نشده - دقت شود، به نظر می‌رسد قرآن کریم در این موارد می‌خواسته مخاطب را متوجه کند که در این موارد، این جهت ظاهری (به جای حصول علم و یقین) غلبه داشته است. (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏3، ص200)

اگرچه بسیاری از اهل لغت کلمه «إِدْریس» (نام یکی از انبیای قبل از حضرت نوح؛ مریم/56؛ انبیاء/85) را هم از همین ماده دانسته و وجه تسمیه‌اش را «کثرت دراست و علم‌آموزی وی» دانسته‌اند (لسان العرب، ج6، ص79؛ مجمع‌البحرین، ج4، ص270؛ تاج‌العروس، ج8، ص283) دانسته‌اند، اما برخی احتمال جدی داده‌اند که اصل این کلمه عبری یا یونانی باشد (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏1، ص57)

ماده «درس» و مشتقات آن - بدون احتساب کلمه «ادریس» که 2 بار در قرآن آمده - جمعاً 6 بار در قرآن کریم به کار رفته است.

حدیث

1) مفضل بن یزید روایت کرده است که امام صادق ع به من فرمود:

تو را از دو خصلت برحذر می‌دارم که مایه هلاک مردان روزگار است:

اینکه خدا را با امر باطلی بخواهی بپرستی و دینداریت را بر امر باطلی مستند کنی؛

و اینکه در جایی که علم نداری، به مردم فتوا دهی [بدون علم، ادعا کنی که حکم دین در مورد مطلبی چنین و چنان است]

الکافی، ج‏1، ص42

مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ وَ عَبْدِ اللَّهِ ابْنَیْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ عَنْ سَیْفِ بْنِ عَمِیرَةَ عَنْ مُفَضَّلِ بْنِ یَزِیدَ قَالَ قَالَ لِی أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع:

أَنْهَاکَ عَنْ خَصْلَتَیْنِ فِیهِمَا هَلَاکُ الرِّجَالِ أَنْهَاکَ أَنْ تَدِینَ اللَّهَ بِالْبَاطِلِ وَ تُفْتِیَ النَّاسَ بِمَا لَا تَعْلَمُ.


2) زراره می‌گوید: از امام باقر ع سوال کردم:‌حق خداوند بر بندگان چیست؟

فرمود: اینکه آن چیزی را که می‌دانند بگویند و آنجایی که نمی‌دانند بایستند و توقف کنند.

الکافی، ج‏1، ص43

الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَسْبَاطٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ سَمَاعَةَ عَنْ غَیْرِ وَاحِدٍ عَنْ أَبَانٍ عَنْ زُرَارَةَ بْنِ أَعْیَنَ قَالَ:

سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع مَا حَقُّ اللَّهِ عَلَى الْعِبَادِ؟

قَالَ ع: أَنْ یَقُولُوا مَا یَعْلَمُونَ وَ یَقِفُوا عِنْدَ مَا لَا یَعْلَمُونَ.


3) روایت شده است که حضرت عیسی ع [خطاب به علمای بنی‌اسرائیل] فرمود:

ای علمای سوء! به مردم دستور می‌دهید که روزه بگیرند و نماز بخوانند و صدقه دهند، و خودتان بدانچه دستور می‌دهید عمل نمی‌کنید؟! و چیزی را درس می‌دهید که بدان علم ندارید؟! چه بد است آنچه بدان حکم می‌کنید! در مقام سخن و آرزو توبه می‌کنید اما به هوای نفس عمل می‌نمایید. فایده‌ای برایتان ندارد که پوست بدنتان را تمییز کنید در حالی که دلهایتان آلوده است؛ و حقیقتا می‌گویم: همانند اَلک [= غربال] نباشید که ذرات پاک و لطیف از او بیرون می‌رود و نخاله در آن باقی می‌ماند؛ شما هم حکمت از دهانتان بیرون می‌آید و غل و غش در سینه‌هایتان باقی می‌ماند.

مجموعة ورام، ج‏1، ص176

أَنَّ عِیسَى ع قَالَ‏ یَا عُلَمَاءَ السَّوْءِ تَأْمُرُونَ النَّاسَ یَصُومُونَ وَ یُصَلُّونَ وَ یَتَصَدَّقُونَ وَ لَا تَفْعَلُونَ مَا تَأْمُرُونَ وَ تَدْرُسُونَ مَا لَا تَعْلَمُونَ فَیَا سَوْءَ مَا تَحْکُمُونَ تَتُوبُونَ بِالْقَوْلِ وَ الْأَمَانِیِّ وَ تَعْمَلُونَ بِالْهَوَى وَ مَا یُغْنِی عَنْکُمْ أَنْ تُنَقُّوا جُلُودَکُمْ وَ قُلُوبُکُمْ دَنِسَةٌ وَ بِحَقٍّ أَقُولُ لَکُمْ لَا تَکُونُوا کَالْمُنْخُلِ یَخْرُجُ مِنْهُ الدَّقِیقُ الطَّیِّبُ وَ یَبْقَى فِیهِ النُّخَالَةُ کَذَلِکَ أَنْتُمْ تُخْرِجُونَ الْحِکْمَةَ مِنْ أَفْوَاهِکُمْ وَ یَبْقَى الْغِلُّ فِی صُدُورِکُم‏.[3]

تدبر

1) «أَمْ لَکُمْ کِتابٌ فیهِ تَدْرُسُونَ»

کسی که سخنی را مطرح می‌کند، اگر سخنش مبتنی بر یک حکم واضح عقلی نباشد (چنانکه در آیه قبل، از همین زاویه کفار را به چالش کشید) باید مطلبش را مستند به یک وحی آسمانی کند.

نکته تخصصی معرفت‌شناسی

غلبه رویکرد حس‌گرایانه در دوره مدرن موجب شد که در اوایل قرن بیستم این نگاه رواج یابد که تنها مدعایی را باید پذیرفت که بتوان با حس و مشاهده اثبات کرد (= پوزیتیویسم). پیشرفت بحث‌های فلسفه علم، و تحولات در برخی علوم طبیعی، بویژه فیزیک، موجب گردید که تا اواخر قرن بیستم، سستیِ این دیدگاه کاملا آشکار شود و وجود عناصر غیرحسی در معرفت به عنوان یک امر غیرقابل انکار قلمداد گردد. با این حال، اگرچه نقص دانش بشر، و محدودیت عقل در شناخت بسیاری از حوزه‌های واقع کاملا مورد قبول قرار گرفته، اما هنوز این فضا غلبه دارد که تنها معرفتی اعتبار دارد که عقل خودِ افراد مستقیما بدان دست یابد.

ریشه این تلقی، آن است که هرگونه واقعیتی فراتر از انسان انکار شده است. اما کسی که خدا را به عنوان برترین واقعیت هستی باور دارد - که البته خود این باور را هم با همین عقل خود به دست آورده - می‌داند که اگرچه عقل و تجربه در شناخت برخی از حوزه‌های واقع ناتوان‌اند، اما خدایی هست که هیچ حوزه‌ای از حوزه‌های واقعیت بر او مخفی نیست؛ و این خدا انسان را به حال خود رها نکرده و با او سخن گفته و بسیاری از دانش‌های ضروری مورد نیاز او را از طریق دیگری در اختیار او قرار داده است.

کسی که عقلش چنین مطلبی را درک کند، می‌فهمد که معرفت معتبر دو راه دارد: یا عقل خودش مستقیم بدان دست یابد؛ و یا خداوند از طریق یک عده افراد خاص (پیامبر و امام) و به طریقی متفاوت (وحی و کتاب آسمانی) آن را در اختیار وی قرار دهد. این دو راه در دوره اسلامی به راههای عقلی و سمعی، یا عقل و نقل معروف شده است.

بدین ترتیب، برای یک عاقل موحد، همواره دو راه برای کشف واقع وجود دارد: علم مستقیم (تحلیل تجربی و عقلی) و راه یقینی غیرمستقیم (شنیدن از معصوم)؛ لذا خداوند هم در بسیاری از مواضع، از مخاطبش - که ادعایی را مطرح کرده - می‌خواهد یا دلیل علمی بر آن مطلب بیاورد، یا از یک وحی و کتاب آسمانی شاهدی بر مدعای خود ارائه کند.

چنین مطالبه‌ای را غیر از آیه فوق،  می‌توان در آیات دیگری نیز مشاهده کرد؛ مثلا:

«ائْتُونی‏ بِکِتابٍ مِنْ قَبْلِ هذا أَوْ أَثارَةٍ مِنْ عِلْمٍ إِنْ کُنْتُمْ صادِقین: کتابى [آسمانی] پیش از این، یا بازمانده‏اى از دانش نزد من آورید، اگر راست مى‏گویید»‏ (احقاف/4)

«وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یُجادِلُ فِی اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَ لا هُدىً وَ لا کِتابٍ مُنیر: و از مردم کس هست که درباره خداوند، بدون هیچ دلیل علمى و هیچ هدایت و هیچ کتاب روشن آسمانى، محاجّه و ستیز مى‏کند» (حج/8؛ لقمان/20)

«أَ فَلَمْ یَسیرُوا فِی الْأَرْضِ فَتَکُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ یَعْقِلُونَ بِها أَوْ آذانٌ یَسْمَعُونَ بِه: آیا در زمین گردش نکرده‏اند، تا دلهایى داشته باشند که با آن بیندیشند یا گوشهایى که با آن بشنوند؟» (حج/46)

«أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَکْثَرَهُمْ یَسْمَعُونَ أَوْ یَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلاَّ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبیلاً: آیا مى‏پندارى بیشتر آنان مى‏شنوند یا مى‏اندیشند؟ (نه) آنها جز همانند چارپایان نیستند بلکه گمراه‏ترند» (فرقان/44)

«وَ قالُوا لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ ما کُنَّا فی‏ أَصْحابِ السَّعیرِ: و گویند: اگر ما (به راستى) مى‏شنیدیم یا مى‏اندیشیدیم هرگز در زمره اهل آتش نبودیم» (ملک/10)


2) «أَمْ لَکُمْ کِتابٌ فیهِ تَدْرُسُونَ»

اگر کسی مدعایی مربوط به عالم غیب و آخرت مطرح می‌کند، حتما باید مدعای خود را مستند به وحی آسمانی بکند.

تاملی جامعه‌شناختی درباره معنویت‌های مدرن

انسان یک بعد غیبی و ملکوتی دارد که کنارگذاشتنی نیست. مدرنیته در ابتدای خود بسیار کوشید نگاه مادیگرایانه و انکار ماوراء را به اسم نگاه علمی در جامعه مستقر سازد؛ اما معنویت دائما خود را بر انسان تحمیل می‌کرد.

راه دیگری که در دهه‌های اخیر در پیش گرفته‌ شده، ارائه معنویت‌های دنیامدار و عرفان‌های کاذب است.

حکم عقل این است اگر عالم ماورایی را هم باور داریم، این باورمان مستند باشد؛ و قرآن کریم هم از ما می‌خواهد اگر مطلبی را به عالم غیب و معنا نسبت می‌دهیم، حتما بررسی کنیم که آیا واقعا در یک وحی آسمانی چنین ادعایی مطرح شده است یا سخنی است که شیادان ظاهرالصلاح برای فریب ما مطرح ساخته‌اند؟!




[1] . ابن‌فارس اصل این ماده را به معنای وضعیت مخفی (خفاء) و رو به نزول (خفض) و پوشیده ماندن (عفاء) معرفی می‌کند چنانکه به «راه مخفی» «الدرس» و یا به لباس مندرس «دریس» گفته می‌شود، اما وقتی به تعبیر درس در مورد علم و قرآن می‌رسد می‌گوید: «و من الباب دَرَسْتُ القُرآنَ و غیرَه. و ذلک أَنّ الدّارِسَ یتبَّع ما کان قرأ، کالسَّالک للطریق یتَتبَّعُه.» (معجم المقاییس اللغة، ج‏2، ص268) که ارتباط این معنا با آنچه اصل ماده بود معلوم نشد!

[2] . أنّ الأصل الواحد فی هذه المادّة: هو جریان العمل و الاستعمال بقصد الاستفادة و الاستنتاج، و العمل و الاستعمال یختلف باختلاف المورد و المادّة. فالاستعمال و تکریر العمل بالنسبة الى الکتاب و اللباس و فی مورد هما یوجب کونهما خلقا و عتیقا. و فی مورد العلم و القرآن یوجب ضبطا و حفظا. و فی مورد المنزل و الدار یوجب الإغماء و اختلال الصورة و بقاء الآثار. و فی مورد النساء یوجب ضعفا و طمثا. و فی الناقة یوجب ظهور مرض یغلب علیه. و فی الحنطة یوجب الدرس. فحقیقة المادّة مزاولة فی عمل حتّى یتحصّل اثره و ما یترتّب علیه. و هذا المعنى غیر مطلق المزاولة و الاستدامة و الممارسة و غیرها.

[3] . فرازهایی از  روایتی در الأمالی (للمفید)، ص208-209 نیز مضمونی نزدیک به روایت فوق دارد:

حَدَّثَنِی أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ الْوَلِیدِ الْقُمِّیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ الصَّفَّارِ عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ مَعْرُوف‏ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مَهْزِیَارَ عَنْ وَاصِلِ بْنِ سُلَیْمَانَ عَنِ ابْنِ سِنَانٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ کَانَ الْمَسِیحُ ع یَقُولُ لِأَصْحَابِهِ ... إِنَّمَا أُعَلِّمُکُمْ لِتَعْمَلُوا وَ لَا أُعَلِّمُکُمْ لِتُعْجَبُوا... إِلَى کَمْ یَسِیلُ الْمَاءُ عَلَى الْجَبَلِ لَا یَلِینُ إِلَى کَمْ تَدْرُسُونَ الْحِکْمَةَ لَا یَلِینُ عَلَیْهَا قُلُوبُکُمْ عَبِیدُ السَّوْءِ فَلَا عَبِیدٌ أَتْقِیَاءُ وَ لَا أَحْرَارٌ کِرَامٌ ...

 


501) سوره قلم (68) آیه 36 ما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ

بسم الله الرحمن الرحیم

501) سوره قلم (68) آیه 36  

ما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ

ترجمه

شما را چه می‌شود؟! چگونه حکم می‌کنید؟!

حدیث

1) از امام باقر ع روایت شده است:

همانا خداوند را بهشتی است که جز سه کس در آن وارد نشود:

یکی از آنها کسی است که در مورد خودش به حق حکم کند.

الکافی، ج‏2، ص148

مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ أَبِی أَیُّوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ قَیْسٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ:

إِنَّ لِلَّهِ جَنَّةً لَا یَدْخُلُهَا إِلَّا ثَلَاثَةٌ؛ أَحَدُهُمْ مَنْ حَکَمَ فِی نَفْسِهِ بِالْحَقِّ.


2) عبدالرحمن بن حجاج می‌گوید: امام صادق ع به من فرمود:

تو را از دو خصلت برحذر می‌دارم، که به خاطر این دو خصلت است که هر که هلاک شدنی است هلاک شود:

اینکه بر اساس نظر شخصی‌ات به مردم فتوا دهی [حکم دین را بر اساس نظر شخصی و بدون مستند صحیح به کتاب و سنت بیان کنی]

و اینکه بر اساس چیزی که نمی‌دانی دینداری بورزی [= یعنی اموری را به عنوان حکم دین ملتزم شوی که واقعا نمی‌دانی آیا خدا و رسولش گفته‌اند یا خیر]

 الکافی، ج‏1، ص42

عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى بْنِ عُبَیْدٍ عَنْ یُونُسَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْحَجَّاجِ قَالَ: قَالَ لِی أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع:

إِیَّاکَ وَ خَصْلَتَیْنِ فَفِیهِمَا هَلَکَ مَنْ هَلَکَ إِیَّاکَ أَنْ تُفْتِیَ النَّاسَ بِرَأْیِکَ أَوْ تَدِینَ بِمَا لَا تَعْلَمُ.[1]


3) امیرالمومنین ع یکبار درباره چرایی اینکه دنبال حکومت رفتند خطبه‌ای ایراد کردند و در فرازی از آن فرمودند:

اى مردم رنگارنگ، با دلهاى پریشان و ناهماهنگ! تن‏هاشان عیان، عقل‌هاشان از آنان نهان، [= کسانی که فقط در حد امور حسی و ظاهری تحلیل می‌کنند]

شما را به سوی حق می‌رانم در حالی که از آن مى‏رمید چون بزغالگان از بانگ شیر غرّان.

هیهات که به یارى شما تاریکى را از چهره عدالت بزدایم، و کجى را که در حق راه یافته راست نمایم.

نهج‌البلاغه، خطبه131 (ترجمه با اقتباس از ترجمه شهیدی)

من کلام له ع و فیه یبین سبب طلبه الحکم

أَیَّتُهَا النُّفُوسُ الْمُخْتَلِفَةُ وَ الْقُلُوبُ الْمُتَشَتِّتَةُ الشَّاهِدَةُ أَبْدَانُهُمْ وَ الْغَائِبَةُ عَنْهُمْ عُقُولُهُمْ أَظْأَرُکُمْ عَلَى الْحَقِّ وَ أَنْتُمْ تَنْفِرُونَ عَنْهُ‏ نُفُورَ الْمِعْزَى مِنْ وَعْوَعَةِ الْأَسَدِ هَیْهَاتَ أَنْ أَطْلَعَ بِکُمْ سَرَارَ الْعَدْلِ أَوْ أُقِیمَ اعْوِجَاجَ الْحَق‏ ...[2]

تدبر

1) «ما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ»

عده‌ای کفرورزیدن را چندان اقدام مهمی نمی‌شمرند و انتظار دارند علی‌رغم چنین جرم عظیمی، خداوند هیچ تفاوتی بین آنان که مسلمان و تسلیم حقیقت‌اند و آنان که مرتکب چنین جرمی شده‌اند نگذارد!

خداوند در این آیه می‌پرسد: واقعا کسانی که چنین حکمی می‌کنند، دچار چه اختلالی شده‌اند که چنین حکم می‌کنند؟!

نکته تخصصی انسان‌شناسی و معرفت‌شناسی

بسیاری از اوقات، اشتباهات انسان در تحلیلها و قضاوت‌هایش، صرفاً یک مشکل ذهنی نیست، بلکه ریشه در اختلالی در وجود شخص دارد. کسی که وجودش را خالص سازد، واقعیت بدرستی در او منعکس می‌گردد؛ اما کسی که خود را در معرض هر گناه و ناپاکی‌ای قرار دهد، آیینه وجودش کدر می‌گردد؛ آنگاه گاه در مورد مسائل مختلف چنان اظهار نظر می‌کند که تعجب هر عاقلی را برمی‌انگیزاند.

ثمره اخلاقی_اجتماعی

در مقام اصلاح اشتباهات خود و دیگران و پاسخگویی به شبهات، تنها و تنها نمی‌توان به پاسخ منطقی بسنده کرد. بسیاری از اوقات، این مشکلات اخلاقی است که وجود شخص را به گونه‌ای رقم زده، که تحلیلهای وی اساساً نامعقول و تعجب‌برانگیز می‌شود.

بیهوده نیست که اسلام در مقام هدایت انسانها این اندازه بر تقوی (حفظ خود از گناهان و انحرافات اخلاقی) تاکید کرده است.


2) «ما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ»

گاه اشتباه بودن سخنان چنان واضح است که هیچ استدلالی نمی‌توان آورد. صرفا باید مخاطب را به عقل خویش ارجاع داد و گفت: شما را چه شده؟ چگونه حکم می‌کنید؟!


3) «ما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ»

به رسمیت شناختن عقل، به معنای به رسمیت شناختن هر سخنی که هر شخصی بر زبان راند، نیست!

این آیه، با مخاطب قرار دادن عقل، در آنِ واحد، هم حکم عقل در وجود انسان را به رسمیت می‌شناسد (چون عقل خود شخص را مخاطب قرار داده و او را به خاطر این حکمی که کرده، مذمت می‌کند) و هم نشان می‌دهد که برخی از اظهارنظرهای اشخاص،   - حتی اگر خود را خیلی عاقل بشمرند - حُکم و نظری است که اصلا ارزش اعتنا کردن ندارد و کاملا ناصواب است.

نکته تخصصی دین‌شناسی

در زمینه اینکه عقل چه اندازه در ساحت دین نقش ایفا می‌کند با یک افراط و تفریطی مواجهیم: عده‌ای راه تفریط پیموده، گمان می‌کنند که عقل صرفا به درد این می‌خورد که انسان را به در ورودی دین برساند؛ پس از آن انسان باید عقل خود را کنار بگذارد و هر مطلبی را حتی اگر صددرصد خلاف عقل باشد، بپذیرد؛ که اگرچه در میان اهل سنت، اهل حدیث و وهابیون چنین موضعی داشته‌اند، اما کثرت احادیث اهل بیت ع درباره اهمیت جایگاه عقل در دین‌ورزی و همراه بودن عقل و وحی، نگذاشته است که چنین دیدگاهی در میان شیعه غلبه جدی پیدا کند؛ و ائمه اطهار ع نشان داده‌اند برداشت‌هایی از دین که کاملا خلاف عقل است، اساسا برداشت‌های صحیحی نبوده است.[3]

در طرف مقابل، عده‌ای افراط کرده، می‌پندارند هر چه که به ذهن افراد رسید حکم عقل است و دین صرفا و صرفا باید تابع نظرات و دیدگاه‌های برون‌دینی باشد [نظریه قبض و بسط تئوریک شریعت، عملا چنین مسیری را می‌پیمود؛ و در دوره‌ای عده‌ای از معتزله هم چنین باوری داشتند؛ و امروزه طرفداران نظریه «دین حداقلی» ویا کسانی که معتقدند تعالیم دینی تنها پس از قبول اکثریت اجازه اجرا دارند، بر این موضع هستند]. این آیه خط بطلانی بر این نظر می‌کشد و با ارجاع افراد به عقل خود، افراد را متوجه می‌سازد که برخی از اظهارنظرها واقعا ریشه در عقل ندارد؛ و لذا این گونه نیست که مطالب دین همواره باید به تصویب انسانها برسد تا اعتبار پیدا کند: مشرکان قریش در صدر اسلام در اکثریت بودند، اما این اکثریت هیچ اعتباری نزد خدا برای آنها نیاورد و از مدت آنان جلوگیری نکرد.



[1] . شبیه این مضمون است روایتی که در جلسه 248 گذشت (بویژه دو روایت اول) http://yekaye.ir/al-aaraf-7-28/

[2] . شاید بتوان این روایات را هم به این آیه مرتبط دانست:

عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْحَجَّاجِ قَالَ: کَانَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع قَاعِداً فِی حَلْقَةِ رَبِیعَةِ الرَّأْیِ فَجَاءَ أَعْرَابِیٌّ فَسَأَلَ رَبِیعَةَ الرَّأْیِ عَنْ مَسْأَلَةٍ فَأَجَابَهُ فَلَمَّا سَکَتَ قَالَ لَهُ الْأَعْرَابِیُّ أَ هُوَ فِی عُنُقِکَ فَسَکَتَ عَنْهُ رَبِیعَةُ وَ لَمْ یَرُدَّ عَلَیْهِ شَیْئاً فَأَعَادَ عَلَیْهِ الْمَسْأَلَةَ فَأَجَابَهُ بِمِثْلِ ذَلِکَ فَقَالَ لَهُ الْأَعْرَابِیُّ أَ هُوَ فِی عُنُقِکَ فَسَکَتَ رَبِیعَةُ فَقَالَ لَهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع هُوَ فِی عُنُقِهِ قَالَ أَوْ لَمْ یَقُلْ وَ کُلُّ مُفْتٍ ضَامِنٌ. (الکافی، ج‏7، ص409)

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِیهِ رَفَعَهُ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: الْحُکْمُ حُکْمَانِ حُکْمُ اللَّهِ وَ حُکْمُ الْجَاهِلِیَّةِ فَمَنْ أَخْطَأَ حُکْمَ اللَّهِ حَکَمَ بِحُکْمِ الْجَاهِلِیَّةِ. (الکافی، ج‏7، ص407)

[3] . شاید برخی اخباریون را دارای چنین موضعی بشمرند اما مروری بر آرای آنان بخوبی نشان می‌دهد که علی‌رغم مخالفت آنها با استفده اصولیون از عقل، با این حال، عقل حتی نزد اخباریون چه جایگاه مهمی دارد و مثلا هیچگاه در شیعه، دیدگاه‌هایی مانند معطله یا مشبهه (که معتقد به ممنوع بودن بحث درباره خداشناسی یا تشبیه خداوند به انسان بوده‌اند) طرفدار نداشته است.

 


سپاس خدا در پانصدمین موقف


بسم الله الرحمن الرحیم

کار تدبر روزانه در آیات قرآن کریم از روز میلاد مبارک حضرت زهرا در 3 فروردین 1396 آغاز گردید و امروز که یکشنبه (15 مرداد 1396) و منسوب است به امیرمومنان و حضرت زهرا س؛ به پانصدمین آیه رسیدیم و خدا را شاکریم که توفیق خود را شامل حال ما فرمود که در این مدت در 500 آیه از آیات قرآن کریم اندک تامل و تدبری داشته‌ باشیم و به جز چند صباحی در ایام اربعین سالار شهیدان، این کار بدون انقطاع ادامه یابد.

روز اولی که این کار آغاز شد، هدف یک چیز بود و بس: اینکه در عمر خود اندک تلاشی در فهم قرآن کرده باشیم تا در روز قیامت، محضر پیامبر مکرم اسلام صلی‌الله علیه و آله عرض کنیم که:

«اگرچه ما به هیچ عنوان نمی‌توانیم قدردان زحمات شما باشیم، اما در حد وسع خود کوشیدیم تا لااقل در هر آیه‌ای از آیات کتابی که از جانب خداوند برایمان آوردید، اندکی درنگ و تامل نماییم؛ و به این بهانه چشم طمع بدوزیم به درجات رفیع بهشت؛ که خود فرمودید درجات بهشت به اندازه آیات قرآن است. البته اذعان داریم که حق هیچ آیه‌ای را ادا نکرده‌ایم، اما اندک سعی‌ای برای هر آیه‌ای نموده‌ایم.»

خدایا تو متقین را وعده جنات نعیم دادی و از ما خواسته‌ای که انتظار نداشته باشیم که مسلمانان را همچون مجرمان قرار دهی؟ ما به مجرم بودن خود اعتراف داریم؛ به حق این قرآن عظیم خودت از ما دستگیری فرما و ما را جزء مسلمانان واقعی - که تسلیم حقیقت قرآن هستند - قرار بده و جنات نعیم را روزی‌مان گردان.

اگر این کانال را برای انس روزانه با قرآن مفید یافته‌اید آن را به دیگران هم معرفی کنید.

 


500) سوره قلم (68) آیه 35 أَ فَنَجْعَلُ الْمُسْلِمینَ کَالْمُج

بسم الله الرحمن الرحیم

500) سوره قلم (68) آیه 35 

أَ فَنَجْعَلُ الْمُسْلِمینَ کَالْمُجْرِمینَ

ترجمه

آیا پس [انتظار دارید] مسلمانان [= تسلیم‌شدگان در برابر حقیقت] را همانند مجرمان قرار دهیم؟!

شأن نزول

در مقابل بلایی که بر صاحبان باغ نازل شد و خداوند آن را به عنوان مایه عبرت کفار معرفی کرد، از حال متقین خبر داد که نزد پروردگارشان بهشت‌های پرنعمت دارند.

در این زمینه روایت شده است که وقتی این آیه (إِنَّ لِلْمُتَّقینَ عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنَّاتِ النَّعیمِ) نازل شد، کفار قریش گفتند: اگر چنان باغهای بهشتی‌ای وجود داشته باشد، حظ و بهره ما از آن، از شما بیشتر خواهد بود؛ و نیز نقل شده که گفتند: همان طور که خداوند در دنیا ما را بر شما برتری داد در آخرت هم بر شما برتری خواهد داد و لااقل به اندازه شما به ما هم خواهد داد. پس این آیه نازل شد که: «آیا پس [انتظار دارید] مسلمانان را همانند مجرمان قرار دهیم؟»

البحر المحیط فی التفسیر، ج‏10، ص245[1]

حدیث

1) از امیرالمومنین ع روایت شده است:

همانا آنچه هست حق است و باطل، ایمان است و کفر، علم است و جهل، سعادت است و شقاوت، بهشت است و جهنم؛

و هرگز حق و باطل در دل کسی جمع نشود که خداوند متعال فرموده است «خداوند برای هیچ مردی دو دل در سینه‌اش نگذاشته است» (احزاب/4)؛

و همانا مردم هلاک شدند آن هنگام که بین امامان هدایت و پیشوایان کفر تفاوتی نگذاشتند و گفتند اطاعت از هرکسی که بر جایگاه پیامبر ص تکیه زند واجب است، نیکوکار باشد یا بدکار، و از این راه وارد شدند؛ در حالی که خداوند سبحان فرموده است: «آیا پس مسلمانان [= تسلیم شدگان در برابر حق] را همانند مجرمان قرار می‌دهیم؟ شما را چه می‌شود؟! چگونه حکم می‌کنید؟!» (قلم/35-36)

بحار الأنوار، ج‏66، ص82  و ج‏90، ص58

تَفْسِیرُ النُّعْمَانِیِّ، بِالْإِسْنَادِ الْآتِی فِی کِتَابِ الْقُرْآنِ عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع قَالَ:

... وَ إِنَّمَا هُوَ حَقٌّ وَ بَاطِلٌ وَ إِیمَانٌ وَ کُفْرٌ وَ عِلْمٌ وَ جَهْلٌ وَ سَعَادَةٌ وَ شِقْوَةٌ وَ جَنَّةٌ وَ نَارٌ لَنْ یَجْتَمِعَ الْحَقُّ وَ الْبَاطِلُ فِی قَلْبِ امْرِئٍ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى «ما جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَیْنِ فِی جَوْفِهِ» وَ إِنَّمَا هَلَکَ النَّاسُ حِینَ سَاوَوْا بَیْنَ أَئِمَّةِ الْهُدَى وَ بَیْنَ أَئِمَّةِ الْکُفْرِ وَ قَالُوا إِنَّ الطَّاعَةَ مَفْرُوضَةٌ لِکُلِّ مَنْ قَامَ مَقَامَ النَّبِیِّ ص بَرّاً کَانَ أَوْ فَاجِراً فَأْتُوا مِنْ قِبَلِ ذَلِکَ قَالَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ «أَ فَنَجْعَلُ الْمُسْلِمِینَ کَالْمُجْرِمِینَ ما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ»...


2) امیرالمومنین ع در فرازی از دعای کمیل می‌فرمایند:

[خدایا با توجه به فضل و رحمت گسترده‌ات] من یقین دارم که اگر نبود که حکم کرده‌ای به عذاب کردن منکرانت؛ و مقدر فرموده‌ای جاودانه [در آتش] ماندن دشمنانت را، حتما آتش [جهنم] را سرد و سلامت می‌کردی، و برای هیچکس قرارگاه و جایگاهی در آن نمی‌گذاشتی؛ ولیکن - ای خدایی که نام‌هایت تو مقدس است- سوگند خورده‌ای که آن را از کافریان پر کنی، «اعم از جنیان و انسانها، همگی» (هود/119)، و دشمنانت را در آن جاودانه باقی گذاری؛ و تو - ای که ثنای تو عظیم است - در حالی که کریمانه انعام می‌فرمودی، در همان ابتدا فرمودی: «آیا پس [انتظار دارید] کسی را که مومن است همانند کسی باشد که فاسق است؟ قطعا یکسان نیستند» (سجده/18)

مصباح المتهجد، ج‏2، ص848؛ الإقبال بالأعمال الحسنة، ج‏3، ص336

رُوِیَ أَنَّ کُمَیْلَ بْنَ زِیَادٍ النَّخَعِیَّ رَأَى أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ع سَاجِداً یَدْعُو بِهَذَا الدُّعَاءِ فِی لَیْلَةِ النِّصْفِ مِنْ شَعْبَانَ.

... فَبِالْیَقِینِ أَقْطَعُ لَوْ لَا مَا حَکَمْتَ بِهِ مِنْ تَعْذِیبِ جَاحِدِیکَ وَ قَضَیْتَ بِهِ مِنْ إِخْلَادِ مُعَانِدِیکَ لَجَعَلْتَ النَّارَ کُلَّهَا بَرْداً وَ سَلَاماً وَ مَا کَانَ لِأَحَدٍ فِیهَا مَقَرّاً وَ لَا مُقَاماً لَکِنَّکَ تَقَدَّسَتْ أَسْمَاؤُکَ أَقْسَمْتَ أَنْ تَمْلَأَهَا مِنَ الْکَافِرِینَ «مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِینَ» وَ أَنْ تُخَلِّدَ فِیهَا الْمُعَانِدِینَ وَ أَنْتَ جَلَّ ثَنَاؤُکَ قُلْتَ مُبْتَدِئاً وَ تَطَوَّلْتَ بِالْإِنْعَامِ مُتَکَرِّماً «أَ فَمَنْ کانَ مُؤْمِناً کَمَنْ کانَ فاسِقاً لا یَسْتَوُونَ»

تدبر

1) «أَ فَنَجْعَلُ الْمُسْلِمینَ کَالْمُجْرِمینَ»

عده‌ای گمان می‌کنند چون لطف و رحمت خداوند گسترده است پس جهنمی در کار نیست و خداوند همه را بهشت می‌برد. مشکل اینها در آن است که مساله را تنها تک‌بُعدی می‌نگرند.

بله، رحمت خدا گسترده است؛ اما خداوند رحمتش بر اساس احساسات بی‌منطق نیست، بلکه اگر رحمتی هم دارد هماهنگ با عدل و حکمت و سایر صفات اوست، و اینکه کسانی را که در برابر حق و حقیقت تسلیم بوده‌اند همسان با کسانی قرار دهد که در برابر حق می‌ایستادند، هم ظلم و بی‌اعتنایی است در حق حق‌‌پرستان، و هم تشویقی است برای مجرمان (که علی‌رغم هر جرمی، هم‌رتبه خوبان خواهند بود!)؛ پس چنین برداشتی هم با عدالت و لطف او در حق خوبان ناسازگار است و هم با حکمت او در حق گنهکاران.

نکته تخصصی خداشناسی و فلسفه دین

امروزه یکی از ادله پلورالیسم دینی (بدین معنا که هرکسی با هر دینی باشد به بهشت می‌رود)، تمسک به همین گسترده بودن رحمت خداست. در حالی که نقطه ضعف این تحلیل آن است که، طبق توضیح فوق، نگاهی تک‌بعدی به انسان و سرنوشت او دارد.

شاید به همین جهت است که در دعای کمیل، وقتی می‌خواهد بفرماید که اگرچه اقتضای رحمت تو خاموشی آتش جهنم است، اما آتش جهنم حتما گنهکاران را در بر خواهد گرفت؛ مقدمه کلامش را عبارت «تقدست اسمائک» ‌قرار می‌دهد (حدیث2)؛ یعنی علت اینکه جهنم را سرد و سلامت نمی‌کنی، این است که اگرچه «رحمن» هستی، اما «عادل» و «حکیم» و ... نیز هستی، و همه اسماء تو مقدس است و در تحلیل امور عالم، نمی‌توان به بهانه یک اسم، بقیه اسمائت را نادیده گرفت.


2) «أَ فَنَجْعَلُ الْمُسْلِمینَ کَالْمُجْرِمینَ»

کفر ورزیدن و تسلیم حق و حقیقت نشدن، بزرگترین جرم و جرمی نابخشودنی است.

نکته تخصصی تفسیری

یکی از مهمترین راه‌های پی بردن به معنا و لوازم معنایی یک واژه، توجه به واژه‌هایی است که در مقابل آن به کار رفته است و برای پی بردن به مراد هر گوینده‌ای از هر کلمه‌ای، یافتن مقابلات آن کلمه بسیار رهگشاست. این روش در فهم قرآن کریم هم کاربرد دارد، پس، از تقابلی که در این آیه بین مسلمان و مجرم برقرار کرده، معلوم می‌شود اگر اسلام بر کسی عرضه شد و او مسلمان نشد، قطعا مجرم است، آن هم جرمی نابخشودنی، و چرا که لحن عتاب‌آلود آیه و نیز سیاق آیات - که ناظر به وضعیت اخروی افراد است - و استفاده از «اسم فاعل» که دلالت بر ثبوت فعل در فاعل دارد، همگی بر ثبوت این جرم و عدم نادیده گرفتن آن دلالت دارند.

دردلی با دوستداران قرآن

وقتی می‌بینم روحانی‌ای که خود را اهل تحقیق می‌داند بقدری با فرهنگ و معارف قرآن کریم بیگانه است که چند روز پیش گفته است «باید تقسیم بندی انسان ها به کافر و مومن را کنار بگذاریم ... من به‌عنوان یک طلبه 72 ساله که عمری را به پژوهش در این عرصه مشغول بودم می‌گویم که باید این تقسیم‌بندی را کنار بگذاریم و تقسیم‌بندی جدید انسان‌ها را به مسالم و محارب مطرح کنیم. بدین‌معنی که هرکس که صلح‌دوست است و ساتور به‌دست نیست و می‌خواهد گفت‌وگو کند دست او را بفشاریم و روی او را ببوسیم.» از خود می‌پرسم آیا واقعا این شخص که 72 سال از خدا عمر گرفته و خود را هم طلبه می‌خواند یکبار هم قرآن نخوانده است؟ قرآنی که حداقل در 126 آیه کلمه «ایمان» و هم‌خانواده‌هایش را در برابرکلمه «کفر» و همخانواده‌هایش قرار داده و این تقسیم‌بندی را در ذهن هر مسلمانی تثبیت کرده است.

آیه حاضر، مسلمان نشدن را - البته اگر از روی عناد و لجاجت باشد- برای مجرم دانستن کافی می‌داند؛ آنگاه این پیرمردی که خود را طلبه می‌شمرد پیشنهاد می‌دهد تقسیم انسانها به مومن و کافر را حذف کنیم صرفا چون عده ای به نام داعش از آن سوءاستفاده کرده‌اند. (پس اصل قرآن را هم کنار بگذاریم چون معاویه‌ها در طول تاریخ از آن سوءاستفاده کرده‌اند)

آیا قرآن «طلبگی» و «درس خواندن کسی که این چنین حکم می‌کند» را در آیات بعدی زیر سوال نبرده است:

«ما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ؛ أَمْ لَکُمْ کِتابٌ فیهِ تَدْرُسُونَ؛ إِنَّ لَکُمْ فیهِ لَما تَخَیَّرُونَ؛ أَمْ لَکُمْ أَیْمانٌ عَلَیْنا بالِغَةٌ إِلى‏ یَوْمِ الْقِیامَةِ إِنَّ لَکُمْ لَما تَحْکُمُونَ: شما را چه شده؟ چگونه حکم مى‏کنید؟! آیا براى شما کتابى است که در آن درس می‌گیرید؛ که براى شما در آن است هر چه برگزینید؟یا اینکه شما تا روز قیامت [از ما] سوگندهایى رسا گرفته‏اید که هر چه دلتان خواست حکم کنید؟» (قلم/36-38)

خداوند عاقبت همه ما را ختم به خیر کند.

تذکر

چه خوب است یکبار دیگر حدیث امیرمومنان ع را در مورد کسانی که این مرزها را جدی نمی‌گیرند مرور کنیم (حدیث1).


3) «أَ فَنَجْعَلُ الْمُسْلِمینَ کَالْمُجْرِمینَ»

چنانکه در شان نزول این آیه گفته شده و اغلب مفسران هم اشاره کرده‌اند عده‌ای از کفار ادعا کردند اگر آخرتی باشد خداوند در آنجا هم به ما بیش از مسلمانان - یا لااقل به اندازه آنان - عطا خواهد کرد و این آیه در رد آنهاست.

اما اگر چنین است علی‌القاعده باید می‌فرمود: «آیا انتظار دارید مجرمان را مانند مسلمانان قرار دهیم» در حالی که فرموده «آیا مسلمانان را همانند مجرمان قرار می‌دهیم؟» چرا؟

الف. رد سخنان کافران، اگر صرفاً از باب عدالت خدا باشد، باید می‌گفت: «آیا مجرمان را مانند مسلمانان قرار می‌دهیم؟» اما به نظر می‌رسد اینجا مطلب، نه فقط از باب عدالت، بلکه از باب کرامت ویژه‌ای است که خداوند برای مسلمانان قرار داده است. یعنی خداوند می‌خواهد بفرماید: آیا شما مجرمان نمی‌دانید که من چه کرامتی برای مسلمانان قرار داده‌ام که انتظار دارید مسلمانان را همانند شما مجرمان قرار دهم؟ (المیزان، ج19، ص382)

ب. ...


4) «أَ فَنَجْعَلُ الْمُسْلِمینَ کَالْمُجْرِمینَ»

کیفر و پاداش بر اساس عدالت است و عدالت را هر وجدان و فطرت سالمی [درک می‌کند، و] می‌پسندد. (تفسیر نور، ج10، ص185)



[1] . لما ذکر تعالى أنه بلا کفار قریش و شبه بلاءهم ببلاء أصحاب الجنة، أخبر بحال أضدادهم و هم المتقون، فقال: إِنَّ لِلْمُتَّقینَ عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنَّاتِ النَّعیمِ ... و روی أنه لما نزلت هذه الآیة قالت قریش: إن کان ثم جنة فلنا فیها أکثر الحظ، فنزلت: أَ فَنَجْعَلُ الْمُسْلِمِینَ کَالْمُجْرِمِینَ. و قال مقاتل: قالوا فضلنا اللّه علیکم فی الدنیا، فهو یفضلنا علیکم فی الآخرة، و إلا فالمشارکة، فأجاب تعالى: أَ فَنَجْعَلُ: أی لا یتساوى المطیع و العاصی، هو استفهام فیه توقیف على خطأ ما قالوا و توبیخ

 


503) سوره قلم (68) آیه 38 إِنَّ لَکُمْ فیهِ لَما تَخَیَّرُونَ

بسم الله الرحمن الرحیم

503) سوره قلم (68) آیه 38  

إِنَّ لَکُمْ فیهِ لَما تَخَیَّرُونَ

ترجمه

که واقعا برای شما [مُجاز] است در آن، هر آنچه اختیار کنید!

حدیث

1) عبدالعزیز بن مسلم می‌گوید در مرو خدمت امام رضا ع بودم و درباره اختلاف مردم در مساله امامت بحثی مطرح شد ایشان فرمودند:

عبدالعزیز! این مردم نادان‌اند و در نظراتشان فریب خورده‌اند. همانا خداوند عز و جل پیامبرش را قبض روح نکرد مگر اینکه دین را برایش کامل نمود و قرآنی فرستاد که در آن بیان هر چیزی بود؛ و در آن حلال و حرام و حدود و احکام و حمیع آنچه که مردم برای کمالشان بدان نیاز دارند نازل فرمود؛ که خداوند عز و جل فرمود: «ما در این کتاب چیزی را فروگذار نکردیم» (انعام/38) و در حجه‌الوداع که در سال پایانی عمرش بود نازل کرد: «امروز دینتان را برایتان کامل نمودم و نعمت را تمام کردم و اسلام را به عنوان دین برایتان پسندیدم» (مائده/3) و امر امامت، جزئی از همین تمام شدن دین است؛

او از دنیا نرفت مگر اینکه برای امتش مسیرهای اصلی دینشان را تبیین فرمود و راهشان را برایشان آشکار ساخت و آنها را بر میانه‌روی در راه حق ترک فرمود و حضرت علی ع را عَلَم و امام قرار داد و چیزی از آنچه امت بدان نیاز دارد برایشان نگذاشت مگر اینکه بیان فرمود. پس هر که گمان کند که خداوند عز و جل دینش را کامل نکرده، کتاب الله را رد کرده است و کسی که کتاب الله را رد کند به او کافر است.

آیا اینها قدر امامت و جایگاهش در امت را می‌شناسند تا اختیارشان در مورد آن جاری شود؟

همانا امامت قدر و اندازه‌اش بلندمرتبه‌تر، و شأنش بزرگتر، و مکانش برتر و دست‌نیافتنی‌تر، و حقیقتش عمیقتر از آن است که مردم با عقول خود بدان برسند و با نظرات شخضی آن را دریابند یا امام را به اختیار خود انتخاب کنند ...

[سپس ایشان بحث قرآنی طولانی‌ای درباره مقام امامت حضرت ابراهیم ع و اینکه چگونه این مقام در فرزندان ایشان جاری شد تا به پیامبر ص و امیرالمومنین ع رسید، ارائه می‌فرمایند و ادامه می‌دهند]

پس این مقام تنها از آنِ فرزندان حضرت علی ع است تا روز قیامت؛ چرا که بعد از حضرت محمد ص هیچ پیامبری نخواهد بود؛ پس این نادانان از کجا می‌خواهند [امام] انتخاب کنند؟!

همانا امامت منزلت پیامبران و میراث اوصیاء است؛

همانا امامت خلافت خداوند و خلافت رسول الله ص و مقام امیرالمومنین ع و میراث حسن و حسین ع است؛

همانا امامت زمام دین و مایه نظم‌بخشی مسلمین و صلاح دنیا و مایه عزت مومنین است ...

[ایشان در ادامه به توصیف عظمت مقام امت ادامه می‌دهند تا بدینجا می‌رسند که:]

امام یگانه زمانه خویش است؛ هیچکس [در رتبه] به او نزدیک نشود و هیچ عالِمی همسان او نباشد و برایش هیچ بَدَل و مِثل و نظیری نیست؛ همه برتری‌ها به او اختصاص یافته است بدون اینکه او دنبال آن رفته باشد یا آنها را [با رنج و زحمت] کسب کرده باشد؛ بلکه این اختصاصی است از جانب خداوند بخشنده و عطاکننده؛

پس کیست که به معرفت امام برسد و بتواند او را انتخاب کند؟!

هیهات هیهات! عقلها گم شد و فهم‌ها سرگردان گشت و مغزها حیران گردید و چشم‌ها خسته و خوار شد و بزرگان حقیر شدند و حکیمان حیران گشتند و بردباران کم آوردند و خطیبان به لکنت افتادند و زیرکان نادان شدند و زبان شعرا الکن گردید و  ادیبان عاجر گشتند و بلیغان درمانده شدند از وصف شانی از شؤون و فضیلتی از فضائل او؛ و به عجز و تقصیر اعتراف کردند؛ و چگونه می‌توان او را به تمامه توصیف کرد یا به کنه شناخت او رسید یا چیزی از امر او را فهمید یا کسی را یافت که در مقام او بنشیند و همچون او دیگران را بی‌نیاز سازد؟!

نه! چگونه و کجا چنین توان کرد در حالی که او همچون ستاره‌ای از دسترس افراد و توصیف توصیف‌کنندگان دور است؛

پس چگونه چنین چیزی را می‌توان انتخاب کرد و عقلها کجا به او رسند و کجا همچو اویی یافت می‌شود؟

آیا می‌پندارید که چنین چیزی جز در آل محمد ص ص یافت نشود؟ به خدا سوگند که خود را تکذیب کرده‌اند و اباطیل بافته‌اند؛ پس بالا رفتن از صخره‌های عظیم دشواری را قصد کردند که هر آن پاهایشان بر آن بلغزد و سقوط کنند!

با این عقلهای سرگردان و کم‌بار و ناقص و نظرات گمراه‌کننده‌شان، یافتن و منصوب کردن امام را هدف گرفتند، پس جز دوری بر ایشان نیفزود «خداوند آنها را بکُشد؛ چه اندازه دروغگویند» (توبه/30)

امر دشواری را هدف گرفتند و دروغ بافتند و گمراهی دور و درازی در پیش گرفتند و در حیرت افتادند هنگامی که آگاهانه امام را ترک کردند و شیطان اعمالشان را برایشان زینت داد و راه را بر آنان بست در حالی که آنها را از حقیقت آگاه کرده بودند. از آنچه خداوند اختیار کرده و رسول او و اهل بیتش اختیار کرده، به سمت اختیار خود حرکت کردند در حالی که قرآن آنها را ندا می‌دهد: و پروردگار تو است که می‌آفریند و اختیار می‌کند. آنها [در مقابل دستور خداوند، اجازه] هیچ اختیاری ندارند؛ خداوند منزه و برتر است از آنچه به او شرک می‌ورزند.» ‌(قصص/67) و فرمود: «هیچ مرد و زن مومنی را نسزد که وقتی خدا و رسولش امری را معین فرمودند در مقابل امر آنها چیز دیگری اختیار کند.» (احزاب/36) و فرمود: « شما را چه می‌شود؟! چگونه حکم می‌کنید؟! یا [مگر] شما را کتاب‌هایی [آسمانی] هست که [چنین حکمی را] در آن درس آموخته‌اید؟! که واقعا برای شما [مُجاز] است در آن، هر آنچه اختیار کنید! یا شما را عهد و سوگندی بر عهده ماست که تا روز قیامت حق دارید هر چه بخواهید حکم کنید؟! از آنها بپرس که کدامشان عهده‌دار چنین چیزی است؟ یا اینکه شریکانی دارند؛ پس شریکانشان را بیاورند اگر که از راستگویان بوده‌اند.» (قلم/36-41)

[حدیث امام با استناد به آیات همچنان ادامه دارد که برای رعایت اختصار به همین مقدار بسنده شد.]

الکافی، ج‏1، ص199-203؛ عیون أخبار الرضا ع، ج‏1، ص216[1]؛ الأمالی( للصدوق)، ص674-680؛ الغیبة للنعمانی، ص217-223

أَبُو مُحَمَّدٍ الْقَاسِمُ بْنُ الْعَلَاءِ رَحِمَهُ اللَّهُ رَفَعَهُ عَنْ عَبْدِ الْعَزِیزِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ:

کُنَّا مَعَ الرِّضَا ع بِمَرْوَ فَاجْتَمَعْنَا فِی الْجَامِعِ یَوْمَ الْجُمُعَةِ فِی بَدْءِ مَقْدَمِنَا فَأَدَارُوا أَمْرَ الْإِمَامَةِ وَ ذَکَرُوا کَثْرَةَ اخْتِلَافِ النَّاسِ فِیهَا فَدَخَلْتُ عَلَی سَیِّدِی ع فَأَعْلَمْتُهُ خَوْضَ النَّاسِ فِیهِ فَتَبَسَّمَ ع ثُمَّ قَالَ یَا عَبْدَ الْعَزِیزِ جَهِلَ الْقَوْمُ وَ خُدِعُوا عَنْ آرَائِهِمْ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمْ یَقْبِضْ نَبِیَّهُ ص حَتَّی أَکْمَلَ لَهُ الدِّینَ وَ أَنْزَلَ عَلَیْهِ الْقُرْآنَ فِیهِ تِبْیَانُ کُلِّ شَیْ‏ءٍ بَیَّنَ فِیهِ الْحَلَالَ وَ الْحَرَامَ وَ الْحُدُودَ وَ الْأَحْکَامَ وَ جَمِیعَ مَا یَحْتَاجُ إِلَیْهِ النَّاسُ کَمَلًا فَقَالَ عَزَّ وَ جَلَّ «ما فَرَّطْنا فِی الْکِتابِ مِنْ شَیْ‏ءٍ»  (انعام/38) وَ أَنْزَلَ فِی حَجَّةِ الْوَدَاعِ وَ هِیَ آخِرُ عُمُرِهِ ص‏ «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ‏ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً» (مائده/3) وَ أَمْرُ الْإِمَامَةِ مِنْ تَمَامِ الدِّینِ وَ لَمْ یَمْضِ ص حَتَّی بَیَّنَ لِأُمَّتِهِ مَعَالِمَ دِینِهِمْ وَ أَوْضَحَ لَهُمْ سَبِیلَهُمْ وَ تَرَکَهُمْ عَلَی قَصْدِ سَبِیلِ الْحَقِّ وَ أَقَامَ لَهُمْ عَلِیّاً ع عَلَماً وَ إِمَاماً وَ مَا تَرَکَ لَهُمْ شَیْئاً یَحْتَاجُ إِلَیْهِ الْأُمَّةُ إِلَّا بَیَّنَهُ فَمَنْ زَعَمَ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمْ یُکْمِلْ دِینَهُ فَقَدْ رَدَّ کِتَابَ اللَّهِ وَ مَنْ رَدَّ کِتَابَ اللَّهِ فَهُوَ کَافِرٌ بِهِ هَلْ یَعْرِفُونَ قَدْرَ الْإِمَامَةِ وَ مَحَلَّهَا مِنَ الْأُمَّةِ فَیَجُوزَ فِیهَا اخْتِیَارُهُمْ إِنَّ الْإِمَامَةَ أَجَلُّ قَدْراً وَ أَعْظَمُ شَأْناً وَ أَعْلَی مَکَاناً وَ أَمْنَعُ جَانِباً وَ أَبْعَدُ غَوْراً مِنْ أَنْ یَبْلُغَهَا النَّاسُ بِعُقُولِهِمْ أَوْ یَنَالُوهَا بِآرَائِهِمْ أَوْ یُقِیمُوا إِمَاماً بِاخْتِیَارِهِمْ ...[2]

فَهِیَ فِی وُلْدِ عَلِیٍّ ع خَاصَّةً إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ إِذْ لَا نَبِیَّ بَعْدَ مُحَمَّدٍ ص فَمِنْ أَیْنَ یَخْتَارُ هَؤُلَاءِ الْجُهَّالُ إِنَّ الْإِمَامَةَ هِیَ مَنْزِلَةُ الْأَنْبِیَاءِ وَ إِرْثُ الْأَوْصِیَاءِ إِنَّ الْإِمَامَةَ خِلَافَةُ اللَّهِ وَ خِلَافَةُ الرَّسُولِ ص وَ مَقَامُ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع وَ مِیرَاثُ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ ع إِنَّ الْإِمَامَةَ زِمَامُ الدِّینِ وَ نِظَامُ الْمُسْلِمِینَ وَ صَلَاحُ الدُّنْیَا وَ عِزُّ الْمُؤْمِنِینَ ...[3]

الْإِمَامُ وَاحِدُ دَهْرِهِ لَا یُدَانِیهِ أَحَدٌ وَ لَا یُعَادِلُهُ عَالِمٌ وَ لَا یُوجَدُ مِنْهُ بَدَلٌ وَ لَا لَهُ مِثْلٌ وَ لَا نَظِیرٌ مَخْصُوصٌ بِالْفَضْلِ کُلِّهِ مِنْ غَیْرِ طَلَبٍ مِنْهُ لَهُ وَ لَا اکْتِسَابٍ بَلِ اخْتِصَاصٌ مِنَ الْمُفْضِلِ الْوَهَّابِ فَمَنْ ذَا الَّذِی یَبْلُغُ مَعْرِفَةَ الْإِمَامِ أَوْ یُمْکِنُهُ اخْتِیَارُهُ هَیْهَاتَ هَیْهَاتَ ضَلَّتِ الْعُقُولُ وَ تَاهَتِ الْحُلُومُ وَ حَارَتِ الْأَلْبَابُ وَ خَسَأَتِ الْعُیُونُ‏  وَ تَصَاغَرَتِ الْعُظَمَاءُ وَ تَحَیَّرَتِ الْحُکَمَاءُ وَ تَقَاصَرَتِ الْحُلَمَاءُ وَ حَصِرَتِ الْخُطَبَاءُ وَ جَهِلَتِ الْأَلِبَّاءُ وَ کَلَّتِ الشُّعَرَاءُ وَ عَجَزَتِ الْأُدَبَاءُ وَ عَیِیَتِ الْبُلَغَاءُ عَنْ وَصْفِ شَأْنٍ مِنْ شَأْنِهِ أَوْ فَضِیلَةٍ مِنْ فَضَائِلِهِ وَ أَقَرَّتْ بِالْعَجْزِ وَ التَّقْصِیرِ وَ کَیْفَ یُوصَفُ بِکُلِّهِ أَوْ یُنْعَتُ بِکُنْهِهِ أَوْ یُفْهَمُ شَیْ‏ءٌ مِنْ أَمْرِهِ أَوْ یُوجَدُ مَنْ یَقُومُ مَقَامَهُ وَ یُغْنِی غِنَاهُ لَا کَیْفَ وَ أَنَّی وَ هُوَ بِحَیْثُ النَّجْمُ مِنْ یَدِ الْمُتَنَاوِلِینَ وَ وَصْفِ الْوَاصِفِینَ فَأَیْنَ الِاخْتِیَارُ مِنْ هَذَا وَ أَیْنَ الْعُقُولُ عَنْ هَذَا وَ أَیْنَ یُوجَدُ مِثْلُ هَذَا أَ تَظُنُّونَ أَنَّ ذَلِکَ یُوجَدُ فِی غَیْرِ آلِ الرَّسُولِ مُحَمَّدٍ ص کَذَبَتْهُمْ وَ اللَّهِ أَنْفُسُهُمْ وَ مَنَّتْهُمُ الْأَبَاطِیلَ‏  فَارْتَقَوْا مُرْتَقًی صَعْباً دَحْضاً تَزِلُّ عَنْهُ إِلَی الْحَضِیضِ أَقْدَامُهُمْ رَامُوا إِقَامَةَ الْإِمَامِ بِعُقُولٍ حَائِرَةٍ بَائِرَةٍ نَاقِصَةٍ وَ آرَاءٍ مُضِلَّةٍ فَلَمْ یَزْدَادُوا مِنْهُ إِلَّا بُعْداً «قاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّی یُؤْفَکُونَ» (توبه/30) وَ لَقَدْ رَامُوا صَعْباً وَ قَالُوا إِفْکاً وَ ضَلُّوا ضَلالًا بَعِیداً وَ وَقَعُوا فِی الْحَیْرَةِ إِذْ تَرَکُوا الْإِمَامَ عَنْ بَصِیرَةٍ وَ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ‏ أَعْمالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِیلِ‏ وَ کانُوا مُسْتَبْصِرِینَ‏ رَغِبُوا عَنِ اخْتِیَارِ اللَّهِ وَ اخْتِیَارِ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ أَهْلِ بَیْتِهِ إِلَی اخْتِیَارِهِمْ وَ الْقُرْآنُ یُنَادِیهِمْ «وَ رَبُّکَ یَخْلُقُ‏ ما یَشاءُ وَ یَخْتارُ ما کانَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ سُبْحانَ اللَّهِ‏ وَ تَعالی‏ عَمَّا یُشْرِکُونَ»‏ (قصص/67) وَ قَالَ عَزَّ وَ جَلَ‏ «وَ ما کانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَی اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ‏» (احزاب/36) الْآیَةَ  وَ قَالَ «ما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ‏ أَمْ لَکُمْ کِتابٌ‏ فِیهِ تَدْرُسُونَ‏ إِنَّ لَکُمْ فِیهِ لَما تَخَیَّرُونَ‏ أَمْ لَکُمْ أَیْمانٌ عَلَیْنا بالِغَةٌ إِلی‏ یَوْمِ الْقِیامَةِ إِنَّ لَکُمْ لَما تَحْکُمُونَ‏ سَلْهُمْ أَیُّهُمْ بِذلِکَ زَعِیمٌ‏ أَمْ لَهُمْ شُرَکاءُ فَلْیَأْتُوا بِشُرَکائِهِمْ إِنْ کانُوا صادِقِینَ‏» (قلم/36-41)[4]


2) از امام باقر ع روایت شده است:

آنچه می‌دانید بگویید؛ و در مورد آنچه نمی‌دانید بگویید «خدا بهتر می‌داند»؛ چرا که گاه شخص آیه‌ای را از قرآن بیرون می‌کشد و در آن سقوط می‌کند در فاصله‌ای بیشتر از فاصله آسمان و زمین. [یعنی برداشتی که به آیه نسبت می‌دهد این اندازه بی‌ربط است.]

الکافی، ج‏1، ص42

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ الْوَشَّاءِ عَنْ أَبَانٍ الْأَحْمَرِ عَنْ زِیَادِ بْنِ أَبِی رَجَاءٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ:

مَا عَلِمْتُمْ فَقُولُوا وَ مَا لَمْ تَعْلَمُوا فَقُولُوا اللَّهُ أَعْلَمُ إِنَّ الرَّجُلَ لَیَنْتَزِعُ الْآیَةَ مِنَ الْقُرْآنِ یَخِرُّ فِیهَا أَبْعَدَ مَا بَیْنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ.

تدبر

1) «إِنَّ لَکُمْ فیهِ لَما تَخَیَّرُونَ»

درباره مقصود از این آیه با توجه به نسبت آن با آیات قبل و بعد دست کم دو وجه گفته‌اند (مجمع البیان، ج‏10، ص509):

الف. این آیه، توضیحِ مفادِ «تدرسون: درس گرفته‌اید» در آیه قبل است؛ یعنی: آیا شما را کتاب‌هایی آسمانی هست که در آن درس آموخته‌اید «که واقعا برای شما [مُجاز] است هر آنچه اختیار کنید»!

ب. این جمله مستقلی است و منظور از آن این است که اگر چنین حکمی می‌کنید: «شما می‌توانید در نزد خودتان هر آنچه می‌خواهید اختیار کنید»؛ اما واقعیت این گونه نیست و این روش درستی نیست که در پیش گرفته‌اید.

نکته تخصصی نحوی برای تفسیر آیه

اگرچه به لحاظ نحوی، معنی دوم راحت‌تر قابل استنباط است (زیرا «إن» در جایی می‌آید که با جمله مستقلی سر و کار داشته باشیم؛ و وقتی قرار است که جمله مورد نظر ادامه جمله قبل باشد از «أن» باید استفاده شود و اینجا چون مفاد «درس گرفتن» مورد نظر است [= درس گرفته‌اید که ...]، باید به صورت «بِأنّ ...» ‌باشد) اما معنای اول، معنایی است که به لحاظ سیاق بیشتر به ذهن خطور می‌کند، و البته به لحاظ نحوی آن هم درست است و توجیه نحوی آن این است که چون «لام» تاکید بر روی خبر آمده (لـ + ما تخیرون) لذا حرف «ب» افتاده و «ان» به صورت مکسور (نه مفتوح) آمده است. (مجمع البیان، ج‏10، ص509)


2) «إِنَّ لَکُمْ فیهِ لَما تَخَیَّرُونَ»

بسته به اینکه مرجع ضمیر در «فیه» را چه بدانیم، معانی متعددی برای این آیه قابل فرض است:

الف. منظور «در عالم آخرت» است؛ یعنی: واقعا برای شما در عالم آخرت، آن چیزی است که خودتان اختیار کنید؟! (المیزان، ج19، ص383)

ب. منظور «در آن کتاب» است؛ یعنی: واقعا برای شما در آن کتاب آسمانی، [مجاز شمرده شده] است که خودتان [هر چه خواستید] اختیار کنید؟! (مجمع البیان، ج‏10، ص509)

ج. ...


3) «إِنَّ لَکُمْ فیهِ لَما تَخَیَّرُونَ»

خدا به این کفار که می‌پندارند اگر قیامتی باشد باز خدا بهره آنها را کمتر از مومنان قرار نخواهد داد می‌فرماید که واقعا گمان می‌کنید که در کتابهای آسمانی قبلی بیان شده که برای شماست هر آنچه اختیار کنید!

نکته تخصصی انسان‌شناسی

 آرزواندیشی انسان را تا بدانجا پیش می‌برد که خود را محور همه چیز می‌بیند تا جایی که می‌پندارد دین و کتاب آسمانی هم تنها و تنها چیزی را می‌گوید که دلخواه و دلپسند خود وی باشد، ولو آن چیز برخلاف عقل و عدل باشد!

پس باید بسیار مراقب بود که در مقام فهم و استناد مطلبی به دین خدا تنها سخنی بگوییم که به صحت آن یقین داریم، نه اینکه هرچه خوشمان آمد، به دین بچسبانیم. (حدیث2)


4) «إِنَّ لَکُمْ فیهِ لَما تَخَیَّرُونَ»

کتاب‌های آسمانی [و احکام خدا] تابع تمایلات لجام‌گسیخته انسان‌ها نیست.

(تفسیر نور، ج10، ص185) (همچنین حدیث1)

تاملی در نحوه تبلیغ دین

قرآن کریم مواخذه می‌کند کسانی را که می‌پندارند در دین خدا، همه چیز آن طور است که خودشان دلشان بخواهد.

برخی انسانها گمان می‌کنند برای جذب افراد به دین، باید فقط نکاتی که خوشایند آنهاست گفت و از گفتن همه حقایق دین خودداری کرد. اگرچه در مقام تبلیغ دین باید متناسب با ظرفیت مخاطبان سخن گفت و در مقام جذب افراد، علی‌القاعده باید از مطالبی آغاز کرد که جذابیت داشته باشد، اما بسیار باید مراقب باشیم که مبادا به بهانه جذب، دین را صرفا تابع تمایلات افراد سازیم. دین با تمایلات فطری انسان قطعا به طور کامل سازگار است؛ اما این گونه نیست که تابع صددرصد تمایلات غریزی و دلخواه‌های سلیقه‌ای و ... هم باشد؛ بلکه آمده است تا این تمایلات انسان را مدیریت کند.

همان طور که در مقام تبلیغ دین، رماندن افراد و تحمیل مطالبی که ظرفیت درک آن را ندارند خطاست؛ این مطلب هم که دین را به صورتی جلوه دهیم که افراد انتظار داشته باشند دین هیچ مقاومتی در برابر تمایلات لجام‌گسیخته آنها نداشته باشد نیز نارواست.

شاید یکی از علل روی آوردن برخی افراد به عرفان‌های ساختگی و وارداتی به جای شریعت اسلام این باشد که افراد عادت کرده‌اند فقط و فقط دلخواه نفسانی خود را معیار قبول هر چیزی قرار دهند؛ و این معنویت‌های کاذب، افراد را در دلخواه‌هایشان کاملا آزاد می‌گذارند؛ در حالی که دینی که دغدغه رشد و سعادت انسان را دارد هیچگاه حاضر نیست به بهانه آزادی، از ارائه مسیر صحیح زندگی خودداری کند.


5) «إِنَّ لَکُمْ فیهِ لَما تَخَیَّرُونَ»

صرف اینکه یک سخن جذاب و مورد پسند ماست، دلیل نمی‌شود که آن سخن درست باشد.



[1] .سندش در این کتاب چنین است و عباراتش تفاوتهای مختصری دارد حَدَّثَنَا أَبُو الْعَبَّاسِ مُحَمَّدُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ بْنِ إِسْحَاقَ الطَّالَقَانِیُّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو أَحْمَدَ الْقَاسِمُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ الْهَارُونِیُّ قَالَ حَدَّثَنِی أَبُو حَامِدٍ عِمْرَانُ بْنُ مُوسَى بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ الْقَاسِمِ الرَّقَّامِ قَالَ حَدَّثَنِی الْقَاسِمُ بْنُ مُسْلِمٍ عَنْ أَخِیهِ عَبْدِ الْعَزِیزِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ:

[2] . إِنَّ الْإِمَامَةَ خَصَّ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهَا إِبْرَاهِیمَ الْخَلِیلَ ع بَعْدَ النُّبُوَّةِ وَ الْخُلَّةِ مَرْتَبَةً ثَالِثَةً وَ فَضِیلَةً شَرَّفَهُ بِهَا وَ أَشَادَ بِهَا ذِکْرَهُ‏  فَقَالَ‏ «إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً»  فَقَالَ الْخَلِیلُ ع سُرُوراً بِهَا «وَ مِنْ ذُرِّیَّتِی»‏ قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی «لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ» (بقره/124)‏ فَأَبْطَلَتْ هَذِهِ الْآیَةُ إِمَامَةَ کُلِّ ظَالِمٍ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ وَ صَارَتْ فِی الصَّفْوَةِ ثُمَّ أَکْرَمَهُ اللَّهُ تَعَالَی بِأَنْ جَعَلَهَا فِی ذُرِّیَّتِهِ أَهْلِ الصَّفْوَةِ وَ الطَّهَارَةِ فَقَالَ‏ «وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ نافِلَةً وَ کُلًّا جَعَلْنا صالِحِینَ؛ وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ‏ بِأَمْرِنا وَ أَوْحَیْنا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْراتِ‏ وَ إِقامَ الصَّلاةِ وَ إِیتاءَ الزَّکاةِ وَ کانُوا لَنا عابِدِینَ»‏ (انبیاء/72-73) فَلَمْ تَزَلْ فِی ذُرِّیَّتِهِ یَرِثُهَا بَعْضٌ عَنْ بَعْضٍ قَرْناً فَقَرْناً حَتَّی وَرَّثَهَا اللَّهُ تَعَالَی النَّبِیَّ ص فَقَالَ جَلَّ وَ تَعَالَی «إِنَّ أَوْلَی النَّاسِ‏ بِإِبْراهِیمَ‏ لَلَّذِینَ اتَّبَعُوهُ‏ وَ هذَا النَّبِیُّ وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ اللَّهُ وَلِیُّ الْمُؤْمِنِینَ» (آل‌عمران/68)‏  فَکَانَتْ لَهُ خَاصَّةً فَقَلَّدَهَا ص عَلِیّاً ع‏ بِأَمْرِ اللَّهِ تَعَالَی عَلَی رَسْمِ مَا فَرَضَ اللَّهُ فَصَارَتْ فِی ذُرِّیَّتِهِ الْأَصْفِیَاءِ الَّذِینَ آتَاهُمُ اللَّهُ الْعِلْمَ وَ الْإِیمَانَ بِقَوْلِهِ تَعَالَی «وَ قالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَ الْإِیمانَ‏ لَقَدْ لَبِثْتُمْ فِی کِتابِ اللَّهِ‏ إِلی‏ یَوْمِ الْبَعْثِ» ‏(روم/56)

[3] . إِنَّ الْإِمَامَةَ أُسُّ الْإِسْلَامِ النَّامِی وَ فَرْعُهُ السَّامِی بِالْإِمَامِ تَمَامُ الصَّلَاةِ وَ الزَّکَاةِ وَ الصِّیَامِ وَ الْحَجِّ وَ الْجِهَادِ وَ تَوْفِیرُ الْفَیْ‏ءِ وَ الصَّدَقَاتِ وَ إِمْضَاءُ الْحُدُودِ وَ الْأَحْکَامِ وَ مَنْعُ الثُّغُورِ وَ الْأَطْرَافِ الْإِمَامُ یُحِلُّ حَلَالَ اللَّهِ وَ یُحَرِّمُ حَرَامَ اللَّهِ وَ یُقِیمُ حُدُودَ اللَّهِ وَ یَذُبُّ عَنْ دِینِ اللَّهِ وَ یَدْعُو إِلَی سَبِیلِ رَبِّهِ‏ «بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ» (نحل/125) وَ الْحُجَّةِ الْبَالِغَةِ الْإِمَامُ کَالشَّمْسِ الطَّالِعَةِ الْمُجَلِّلَةِ بِنُورِهَا لِلْعَالَمِ وَ هِیَ فِی الْأُفُقِ بِحَیْثُ لَا تَنَالُهَا الْأَیْدِی وَ الْأَبْصَارُ الْإِمَامُ الْبَدْرُ الْمُنِیرُ وَ السِّرَاجُ الزَّاهِرُ وَ النُّورُ السَّاطِعُ وَ النَّجْمُ الْهَادِی فِی غَیَاهِبِ الدُّجَی‏  وَ أَجْوَازِ الْبُلْدَانِ وَ الْقِفَارِ وَ لُجَجِ الْبِحَارِ الْإِمَامُ الْمَاءُ الْعَذْبُ عَلَی الظَّمَإِ وَ الدَّالُّ عَلَی الْهُدَی وَ الْمُنْجِی مِنَ الرَّدَی الْإِمَامُ النَّارُ عَلَی الْیَفَاعِ‏  الْحَارُّ لِمَنِ اصْطَلَی بِهِ وَ الدَّلِیلُ فِی الْمَهَالِکِ مَنْ فَارَقَهُ فَهَالِکٌ الْإِمَامُ السَّحَابُ الْمَاطِرُ وَ الْغَیْثُ الْهَاطِلُ‏  وَ الشَّمْسُ الْمُضِیئَةُ وَ السَّمَاءُ الظَّلِیلَةُ وَ الْأَرْضُ الْبَسِیطَةُ وَ الْعَیْنُ الْغَزِیرَةُ وَ الْغَدِیرُ وَ الرَّوْضَةُ الْإِمَامُ الْأَنِیسُ الرَّفِیقُ وَ الْوَالِدُ الشَّفِیقُ وَ الْأَخُ الشَّقِیقُ وَ الْأُمُّ الْبَرَّةُ بِالْوَلَدِ الصَّغِیرِ وَ مَفْزَعُ الْعِبَادِ فِی الدَّاهِیَةِ النَّآدِ  الْإِمَامُ أَمِینُ اللَّهِ فِی خَلْقِهِ وَ حُجَّتُهُ عَلَی عِبَادِهِ وَ خَلِیفَتُهُ فِی بِلَادِهِ وَ الدَّاعِی إِلَی اللَّهِ وَ الذَّابُّ عَنْ حُرَمِ اللَّهِ الْإِمَامُ الْمُطَهَّرُ مِنَ الذُّنُوبِ وَ الْمُبَرَّأُ عَنِ الْعُیُوبِ الْمَخْصُوصُ بِالْعِلْمِ الْمَوْسُومُ بِالْحِلْمِ نِظَامُ الدِّینِ وَ عِزُّ الْمُسْلِمِینَ وَ غَیْظُ الْمُنَافِقِینَ وَ بَوَارُ الْکَافِرِینَ

[4] . وَ قَالَ عَزَّ وَ جَلَّ «أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ‏ أَمْ عَلی‏ قُلُوبٍ أَقْفالُها» (محمد/24) «أَمْ‏ طَبَعَ اللَّهُ عَلی‏ قُلُوبِهِمْ‏ فَهُمْ لا یَفْقَهُونَ‏» (توبه/87) أَمْ‏ «قالُوا سَمِعْنا وَ هُمْ لا یَسْمَعُونَ‏ إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِ‏ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُ‏ الْبُکْمُ‏ الَّذِینَ لا یَعْقِلُونَ‏ وَ لَوْ عَلِمَ اللَّهُ فِیهِمْ خَیْراً لَأَسْمَعَهُمْ‏ وَ لَوْ أَسْمَعَهُمْ‏ لَتَوَلَّوْا وَ هُمْ مُعْرِضُونَ»‏ (انفال/21-23) أَمْ‏ «قالُوا سَمِعْنا وَ عَصَیْنا» (بقره/93) بَلْ «هُوَ فَضْلُ اللَّهِ‏ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ‏» (جمعه/4) فَکَیْفَ لَهُمْ بِاخْتِیَارِ الْإِمَامِ وَ الْإِمَامُ عَالِمٌ لَا یَجْهَلُ وَ رَاعٍ لَا یَنْکُلُ‏  مَعْدِنُ الْقُدْسِ وَ الطَّهَارَةِ وَ النُّسُکِ وَ الزَّهَادَةِ وَ الْعِلْمِ وَ الْعِبَادَةِ مَخْصُوصٌ بِدَعْوَةِ الرَّسُولِ ص وَ نَسْلِ الْمُطَهَّرَةِ الْبَتُولِ لَا مَغْمَزَ فِیهِ فِی نَسَبٍ وَ لَا یُدَانِیهِ ذُو حَسَبٍ فِی الْبَیْتِ مِنْ قُرَیْشٍ وَ الذِّرْوَةِ مِنْ هَاشِمٍ وَ الْعِتْرَةِ مِنَ الرَّسُولِ ص وَ الرِّضَا مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ شَرَفُ الْأَشْرَافِ وَ الْفَرْعُ مِنْ عَبْدِ مَنَافٍ نَامِی الْعِلْمِ کَامِلُ الْحِلْمِ مُضْطَلِعٌ بِالْإِمَامَةِ عَالِمٌ بِالسِّیَاسَةِ مَفْرُوضُ الطَّاعَةِ قَائِمٌ بِأَمْرِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ نَاصِحٌ لِعِبَادِ اللَّهِ حَافِظٌ لِدِینِ اللَّهِ إِنَّ الْأَنْبِیَاءَ وَ الْأَئِمَّةَ ص یُوَفِّقُهُمُ اللَّهُ وَ یُؤْتِیهِمْ مِنْ مَخْزُونِ عِلْمِهِ وَ حِکَمِهِ مَا لَا یُؤْتِیهِ غَیْرَهُمْ فَیَکُونُ عِلْمُهُمْ فَوْقَ عِلْمِ أَهْلِ الزَّمَانِ فِی قَوْلِهِ تَعَالَی‏ «أَ فَمَنْ یَهْدِی إِلَی الْحَقِ‏ أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ أَمَّنْ لا یَهِدِّی‏ إِلَّا أَنْ یُهْدی‏ فَما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ‏» (یونس/35) وَ قَوْلِهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی «وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثِیراً» (بقره/269)وَ قَوْلِهِ فِی طَالُوتَ‏ «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاهُ عَلَیْکُمْ وَ زادَهُ بَسْطَةً فِی الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ وَ اللَّهُ یُؤْتِی مُلْکَهُ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِیمٌ‏» (بقره/247) وَ قَالَ لِنَبِیِّهِ ص «أَنْزَلَ‏ عَلَیْکَ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ عَلَّمَکَ ما لَمْ تَکُنْ تَعْلَمُ وَ کانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکَ عَظِیماً» (نساء/113) وَ قَالَ فِی الْأَئِمَّةِ مِنْ أَهْلِ بَیْتِ نَبِیِّهِ وَ عِتْرَتِهِ وَ ذُرِّیَّتِهِ ص‏ «أَمْ یَحْسُدُونَ النَّاسَ‏ عَلی‏ ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ‏ فَقَدْ آتَیْنا آلَ إِبْراهِیمَ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ آتَیْناهُمْ مُلْکاً عَظِیماً فَمِنْهُمْ‏ مَنْ آمَنَ بِهِ‏ وَ مِنْهُمْ مَنْ صَدَّ عَنْهُ وَ کَفی‏ بِجَهَنَّمَ سَعِیراً» (نساء/53-54) وَ إِنَّ الْعَبْدَ إِذَا اخْتَارَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِأُمُورِ عِبَادِهِ شَرَحَ صَدْرَهُ لِذَلِکَ وَ أَوْدَعَ قَلْبَهُ یَنَابِیعَ الْحِکْمَةِ وَ أَلْهَمَهُ الْعِلْمَ إِلْهَاماً فَلَمْ یَعْیَ بَعْدَهُ بِجَوَابٍ وَ لَا یُحَیَّرُ فِیهِ عَنِ الصَّوَابِ فَهُوَ مَعْصُومٌ مُؤَیَّدٌ مُوَفَّقٌ مُسَدَّدٌ قَدْ أَمِنَ مِنَ الْخَطَایَا وَ الزَّلَلِ وَ الْعِثَارِ یَخُصُّهُ اللَّهُ بِذَلِکَ لِیَکُونَ حُجَّتَهُ عَلَی عِبَادِهِ وَ شَاهِدَهُ عَلَی خَلْقِهِ وَ «ذلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ‏» (جمعه/4) فَهَلْ یَقْدِرُونَ عَلَی مِثْلِ هَذَا فَیَخْتَارُونَهُ أَوْ یَکُونُ مُخْتَارُهُمْ بِهَذِهِ الصِّفَةِ فَیُقَدِّمُونَهُ تَعَدَّوْا وَ بَیْتِ اللَّهِ الْحَقَّ وَ نَبَذُوا «کِتابَ اللَّهِ وَراءَ ظُهُورِهِمْ کَأَنَّهُمْ لا یَعْلَمُونَ» (بقره/101)‏ وَ فِی کِتَابِ اللَّهِ الْهُدَی وَ الشِّفَاءُ فَنَبَذُوهُ وَ اتَّبَعُوا أَهْوَاءَهُمْ فَذَمَّهُمُ اللَّهُ وَ مَقَّتَهُمْ وَ أَتْعَسَهُمْ فَقَالَ جَلَّ وَ تَعَالَی «وَ مَنْ أَضَلُ‏ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَواهُ بِغَیْرِ هُدی‏ مِنَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی‏ الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ‏» (قصص/50) وَ قَالَ‏ «فَتَعْساً لَهُمْ‏ وَ أَضَلَّ أَعْمالَهُمْ‏» (محمد/8) وَ قَالَ‏ «کَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ وَ عِنْدَ الَّذِینَ آمَنُوا کَذلِکَ یَطْبَعُ اللَّهُ‏ عَلی‏ کُلِّ قَلْبِ مُتَکَبِّرٍ جَبَّارٍ» (غافر/35) وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی النَّبِیِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ تَسْلِیماً کَثِیراً.

 


499) سوره قلم (68) آیه 33 کَذلِکَ الْعَذابُ وَ لَعَذابُ الْآخِ

بسم الله الرحمن الرحیم

499) سوره قلم (68) آیه 33  

کَذلِکَ الْعَذابُ وَ لَعَذابُ الْآخِرَةِ أَکْبَرُ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ

ترجمه

این چنین بود آن عذاب؛ و البته عذاب آخرت بزرگتر است، ای کاش [اهل آن] باشند که بدانند.

نکات ترجمه

الْعَذابُ

اصل ماده «عذب» در معانی بسیار متعددی به کار رفته است، مثلا:

عَذُبَ الماءُ: آبی است که گوارا و طیب باشد؛

عاذب و عَذُوب: هم به کسی می‌گویند که از شدت عطش، توانایی خوردن هم ندارد و از خوردن هم خودداری می‌کند؛ و هم به کسی یا جایی می‌گویند که بین او و آسمان ستر و پوششی وجود نداشته باشد؛

أعذَبَ عن الشَّى‏ء، به معنای دوری گزیدن از چیزی است؛

عَذَّب، یُعَذّبُ، عذاب، به معنای کتک زدن است و در مورد هر سختگیری شدید (شکنجه کردن) هم به کار می‌رود،

عَذَبة (که جمع آن، عَذَب‏ است) به انتهای شلاق گفته می‌شود.

با این تکثر معانی، برخی از اهل لغت، از اینکه یک اصل واحدی برای تمامی این معانی بیابند اظهار عجز کرده‌اند (معجم المقاییس اللغة، ج‏4، ص259)؛

برخی سعی کرده‌اند دو معنای اصلی برای این واژه مطرح کنند، یکی معنای طیب و گوارا، و دیگری به معنای عذاب دادن، یا کتک زدن و شکنجه دادن، و همه معانی اخیر را به نحوی به این دومی برگردانند، هرچند این احتمال را هم داده‌اند که اصل عذاب دادن هم به نحوی به «عَذب: گوارایی» ‌برگردد بدین صورت که تعذیب به معنای «زایل کردن عَذب و گوارایی معیشت» باشد (مفردات ألفاظ القرآن، ص554)

و برخی هم همه را به یک معنا ارجاع داده‌ و گفته‌اند معنای اصلی این واژه عبارت است از «آن چیزی که ملائم طبع و مقتضای حال باشد» که این معنا در مورد «گوارا» کاملا معلوم است، و در مورد «عذاب» هم اضافه شدن حرف «الف» دلالت بر نوعی امتداد دارد و این کلمه در مورد عقوبتها و امور ناخوشایندی به کار می‌رود که به نحوی مقتضای حال افراد گردیده است (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏8، ص67) و بدین سان تمامی معانی دسته دوم را هم به همین معنا برگردانده‌اند.

هرچه باشد، عذاب در این معنای دوم با معنای «درد» (ألم) و «عقوبت» (تنبیه کردن) بسیار نزدیک است؛ و در تفاوت «عذاب» و «ألم» گفته‌اند که در مفهوم عذاب، نوعی استمرار نهفته است اما «درد» لزوما بدین معنا نیست که ادامه داشته باشد؛ و در تفاوت «عذاب» با «عقوبت» گفته‌اند که عقوبت در جایی به کار می‌رود که شخص سزاوار تنبیه باشد، اما عذاب لزوما چنین نیست و نه‌تنها در مورد کسانی که مستحق عقوبتند، بلکه در مورد آزار و اذیت اشخاص بی‌گناه هم این تعبیر به کار می‌رود. (الفروق فی اللغة، ص234)

در قرآن کریم این ماده جمعاً 373 بار به کار رفته است، که از میان مشتقات مختلف این ماده، کاربرد قرآنی آن تنها در دوحالت است:

یکی در حالت ثلاثی مجرد (عذب) که به معنای طیب و گواراست، و در این حالت تنها 2 بار به کار رفته است: «هذا عَذْبٌ فُراتٌ» (فرقان/53؛ فاطر/12)

دیگری وضعیت آن در باب تفعیل (371 بار) است که همواره به همان معنای عذاب کردن می‌باشد و عمدتا به صورت مصدر (عذاب) (322 بار) ویا به صورت فعل (عَذَّب، یُعَذّبُ) به کار رفته است و البته 4 بار به صورت اسم فاعل (عذاب کننده) (مُعَذِّبهم، اعراف/164؛ انفال/33؛  مُعَذِّبین، اسراء/15؛ مُعَذِّبُوها، اسراء/58) و 4 بار به صورت اسم مفعول (عذاب شده) «مُعَذَّبینَ» (شعراء/138 و 213؛ سبأ/35؛ صافات/59) استفاده شده است.

«کَذلِکَ الْعَذابُ»

به لحاظ نحوی، العذاب مبتداست که موخر گردیده است و ضمنا «الـ» آن را می‌توان الف و لام معرفه دانست که در این صورت اشاره به آن عذابی است که درباره این باغ رخ داد؛ و می‌توان آن را الف و لام جنس دانست، که در این صورت اشاره به این است که اساساً عذاب، این گونه است.

«وَ لَعَذَابُ الآخِرَة ...»

حرف «و» را هم می‌توان واو حالیه گرفت (این چنین است عذاب، در حالی که عذاب آخرت ...) و هم واو استینافیه (یعنی دو جمله کاملا مستقل: عذاب این چنین بود؛ و عذاب آخرت آنچنان خواهد بود) و حرف «لـ» اصطلاحاً لام ابتدا است که برای تاکید آمده است. (إعراب القرآن و بیانه، ج‏10، ص178)

حدیث

1) از امام صادق ع روایت شده است که پدرم می‌فرمود:

همانا خداوند این مطلب را به طور قطعی مقدر فرموده است که وقتی نعمتی به بنده‌ای عطا فرماید، آن را از او سلب نکند مگر آنکه آن بنده گناهی مرتکب شود که به سبب آن، مستوجب سلب آن نعمت گردد و این همان سخن خداوند است که «همانا خداوند وضعیت هیچ قومی را تغییر نمی‌دهد مگر اینکه خودشان وضع خود را تغییر دهند.» (رعد/11)

تفسیر العیاشی، ج‏2، ص206

عَنْ أَبِی عَمْرٍو الْمَدَائِنِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ إِنَّ أَبِی کَانَ یَقُولُ:

إِنَّ اللَّهَ قَضَى قَضَاءً حَتْماً لَا یُنْعِمُ عَلَى عَبْدِهِ بِنِعْمَةٍ فَیَسْلُبَهَا إِیَّاهُ قَبْلَ أَنْ یُحْدِثَ الْعَبْدُ مَا یَسْتَوْجِبُ بِذَلِکَ الذَّنْبِ سَلْبَ تِلْکَ النِّعْمَةِ وَ ذَلِکَ قَوْلُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ.


2) امیرالمومنین ع در فرازی از یکی از خطبه‌های خود فرمودند:

و بدانید! که این پوست نازک را بر آتش سوزان شکیبایى نیست، پس بر خویشتن رحمت آرید، شما توان خود را در مصیبتهاى این جهان آزمودید، آیا ندیدید چگونه به جزع می‌افتید از خارى که بر تن‌تان وارد شود یا از زمین خوردنی که خون سرازیر شود و یا ریگ تفته که پا را بسوزاند؟ پس چگونه خواهد بود وقتی که قرار گیرد میان دو طبقه از آتش سوزان، همخوابه او سنگ باشد، و همنشینش شیطان. آیا مى‏دانید چون مالک [فرشته مامور جهنم] بر آتش دوزخ خشم آرد، از غضب او برخى ازشعله‌ها برخى دیگر را درهم‌ فرو برد، و چون بانگ بر آن زند، درهاى دوزخ بر هم کوبد از بیمی که از او دارد؟

اى پیر سالخورده که پیرى در تو راه یافته، چگونه‏اى آن گاه که طوقهاى از آتش تافته، گرد گردنت افتد، و غلهایى که گردن و دستها را به هم فرو برد، چنانکه گوشت بازوها را بخورد؟

پس خدا را، خدا را، اى گروه بندگان! حال که سالم و تندرستید نه بیمار، و در گشایش هستید نه به تنگى دچار، در گشودن گردنهاى خود بکوشید، پیش از آنکه آنچه در گرو است بگیرند [= از شما توبه نپذیرند] ... .

نهج البلاغه، خطبه183، (اقتباس از ترجمه شهیدی)

وَ اعْلَمُوا أَنَّهُ لَیْسَ لِهَذَا الْجِلْدِ الرَّقِیقِ صَبْرٌ عَلَى النَّارِ فَارْحَمُوا نُفُوسَکُمْ فَإِنَّکُمْ قَدْ جَرَّبْتُمُوهَا فِی مَصَائِبِ الدُّنْیَا فَرَأَیْتُمْ جَزَعَ أَحَدِکُمْ مِنَ الشَّوْکَةِ تُصِیبُهُ وَ الْعَثْرَةِ تُدْمِیهِ وَ الرَّمْضَاءِ تُحْرِقُهُ فَکَیْفَ إِذَا کَانَ بَیْنَ طَابَقَیْنِ مِنْ نَارٍ ضَجِیعَ حَجَرٍ وَ قَرِینَ شَیْطَانٍ أَ عَلِمْتُمْ أَنَّ مَالِکاً إِذَا غَضِبَ عَلَى النَّارِ حَطَمَ بَعْضُهَا بَعْضاً لِغَضَبِهِ وَ إِذَا زَجَرَهَا تَوَثَّبَتْ بَیْنَ أَبْوَابِهَا جَزَعاً مِنْ زَجْرَتِهِ أَیُّهَا الْیَفَنُ الْکَبِیرُ الَّذِی قَدْ لَهَزَهُ الْقَتِیرُ کَیْفَ أَنْتَ إِذَا الْتَحَمَتْ أَطْوَاقُ النَّارِ بِعِظَامِ الْأَعْنَاقِ وَ نَشِبَتِ الْجَوَامِعُ حَتَّى أَکَلَتْ لُحُومَ السَّوَاعِد فَاللَّهَ اللَّهَ مَعْشَرَ الْعِبَادِ وَ أَنْتُمْ سَالِمُونَ فِی الصِّحَّةِ قَبْلَ السُّقْمِ وَ فِی الْفُسْحَةِ قَبْلَ الضِّیقِ فَاسْعَوْا فِی فَکَاکِ رِقَابِکُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ تُغْلَقَ رَهَائِنُهَا...


تدبر

1) «کَذلِکَ الْعَذابُ وَ لَعَذابُ الْآخِرَةِ أَکْبَرُ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ»

عبارت «این چنین بود آن عذاب» جمع‌بندی‌ای است از داستان صاحبان این باغ.

اغلب مفسران گفته‌اند منظور از این تعبیر، آن است که «عذاب‌ گناهکاران در دنیا» (مجمع‌البیان، ج10، ص507) یا «عذابی که خداوند قریش و مخالفان پیامبر ص را بدان تهدید می‌کند» (البحر المحیط، ج10، ص244) شبیه این عذابی است که برای صاحبان باغ رخ داد.

چه نکته‌ای در داستان صاحبان باغ مهم و برجسته است که خداوند عذاب‌های دنیوی (از جمله عذابی که به مخالفان پیامبر ص وعده می‌دهد) را از جنس عذاب صاحبان این باغ معرفی می‌کند؟

الف. اینکه انسان با اموالش مورد امتحان قرار می‌گیرد و بدان مغرور می‌گردد و احساس استغنا به او دست می‌دهد و خدا را فراموش می‌کند و اسباب و علل ظاهری را مستقل و در عرض خداوند صاحب اثر می‌پندارد و جرات بر معصیت می‌کند؛ و همین عذاب را متوجه وی می‌سازد. (المیزان، ج19، ص375) در واقع، قبل از شروع این داستان در آیه 14 از کسی که مال و فرزندانش باعث غرور او شد سخن به میان آورد، و اکنون نشان می‌دهد که چگونه این غرور ناشی از مال، عذاب را به همراه می‌آورد. (تفسیر کبیر فخر رازی، ج30، ص609)

ب. اینکه صاحبان باغ تصمیم گرفتند که خود از محصولات باغ استفاده کنند و نیازمندان را محروم سازند؛ و خداوند این را به خودشان برگرداند و خودشان را محروم ساخت؛ همان طور هم قریش هنگامی که برای جنگ بدر بیرون آمدند سوگند خوردند که پیامبر ص و اصحابش را به قتل رسانند و شکست دهند، اما خدا اوضاع را علیه آنان برگرداند و خودشان به قتل رسیدند و شکست خوردند. (تفسیر کبیر، ج30، ص609؛ البحر المحیط، ج10، ص244) و در واقع، عذابهای خدا این گونه است که ترفند افراد را به خودشان برمی‌گرداند.

ج. عذاب‌های دنیوی چنین است که شخص را نه‌تنها از منافع، بلکه از اصل سرمایه هم محروم می‌کند، چنانکه اینکه آنان می‌خواستند از منافع و عایدات باغ خود ذره‌ای به فقرا کمک نکنند، اما اصل درختان باغ خود را هم از دست دادند.

د. ...


2) «کَذلِکَ الْعَذابُ وَ لَعَذابُ الْآخِرَةِ أَکْبَرُ»

عذاب آخرت را از این عذاب بزرگتر شمرد. این بزرگتر بودن از چه وجهی مورد نظر است؟

الف. انسان با مرگ از عذابهای دنیا راحت می‌شود اما عذاب آخرت هیچ مرگ و انتهایی ندارد. (المیزان، ج19، ص376)

ب. در این عذاب، سوزاندن اموال بود و سوزاندن آخرت بسیار عظیمتر است (تفسیر شریف لاهیجی، ج4، ص550) چرا که در آنجا سوزاندن ظاهر و باطن انسان هم هست، نه فقط اموال او. به تعبیر دیگر، هم در دنیا و هم در آخرت، با آمدن عذاب، سود و سرمایه هر دو از دست می‌رود؛ اما سرمایه‌ای که در دنیا می‌سوزد، مال و اموال است؛ در حالی که سرمایه‌ای که در آخرت می‌سوزد، همه سرمایه وجودی انسان است.

ج. عذاب آخرت کاملا خالص است، در حالی که در دنیا، همان طور که نعمت‌هایش کاملا خالص نیست، عذابهایش هم کاملا خالص نیست؛ و لذا عذاب آخرت بسیار شدیدتر و بزرگتر است. (احسن الحدیث، ج11، ص291)

د. این عذاب به طور ناگهانی آنها را غافلگیر کرد (البحر المحیط، ج10، ص244)؛ غافلگیری آخرت بسیار شدیدتر است؛ زیرا باطن تمامی اعمال ما آنجا حاضر می‌شود.

ه. این فقط یک گونه عذاب بود در حالی که در آخرت انواع گوناگونی از عذاب در کار است. (کشف الاسرار و عدة الابرار، ج10، ص195)

و.


3) «وَ لَا یَسْتَثْنُونَ؛ ... إِنَّا کُنَّا ظَالِمِینَ؛ ...إِنَّا کُنَّا طَاغِین ... لَعَذابُ الْآخِرَةِ أَکْبَرُ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ»

ایمان به کیفر و عذاب آخرت، مانع بخل و ظلم و طغیان می‌شود. (تفسیر نور، ج10، ص184)


4) «لَعَذابُ الْآخِرَةِ أَکْبَرُ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ»

بعد از اینکه تاکید کرد که عذاب آخرت بزرگتر است، نفرمود «لو یعلمون»، بلکه فرمود «لو کانوا یعلمون».

چرا؟

الف. وقتی فعل «کان» با «فعل مضارع» همراه می‌شود دلالت بر استمرار و رویه بودن آن فعل دارد. ظاهرا می‌خواهد تذکر دهد صرف آگاهی از بزرگتر بودن عذاب آخرت، مانع بخل و ظلم و طغیان نمی‌شود (تدبر3)؛ بلکه اگر این آگاهی به عنوان یک روال در زندگی درآمد و دائما مورد توجه آدمی قرار گرفت، اثرش را می‌گذارد.

ب. ...