سفارش تبلیغ
صبا ویژن

156) سوره مائده (5) آیه 90 یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إ

بسم الله الرحمن الرحیم

155) سوره مائده (5) آیه 90 

یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَیْسِرُ وَ الْأَنْصابُ وَ الْأَزْلامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّیْطانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُون‏     

ترجمه

ای کسانی که ایمان آوردند! بی‌تردید شراب و قمار و بت‌های نصب‌شده و تیرهای قماربازی [= ابزار قمار] ، پلیدی‌ای از کار شیطان است، از او اجتناب کنید، باشد که رستگار شوید.

نکات ترجمه‌ای و نحوی

«یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا»: کلمه «آمنوا» صیغه جمع غایب است، به معنای «ایمان آوردند»؛ اما اغلب مترجمان به خاطر اینکه در جایگاه خطاب و بعد از حرف نداء (یا) قرار گرفته، آن را به صورت جمع مخاطب (ایمان آوردید) ترجمه می‌کنند.[1] اگرچه به لحاظ معنایی، چنین ترجمه‌ای هم معنا را می‌رساند اما ظرافتی که در تعبیر «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا» هست، مخفی می‌شود. در فارسی، وقتی بخواهیم به نحو غایب خطاب کنیم مثلا این گونه بیان می‌کنیم: «کسانی که ایمان آوردند، توجه کنند».[2]

«الْأَنْصابُ» جمعِ «النُّصْب‏» یا «النَّصْب‏» است که به معنای سنگی بوده که به عنوان بت [معبود و مقصود خود] در جایی نصب می‌کرده‌اند و گاه خون چیزهایی که برای بت‌هایشان قربانی می‌کردند را روی آن می‌ریختند (کتاب العین7/ 136) یا اصلا قربانی را روی آن ذبح می‌کردند (مائده/3) و بدان تبرک می‌جستند (مفردات ألفاظ القرآن/ 808؛ المیزان6/ 118) و جمعِ این کلمه به صورت «النُّصُب‏» هم در قرآن به کار رفته است؛ (مثلا مائده/3 و معارج/43) و به نظر می‌رسد در معنای آن، نوعی «مقصود و هدف قرار گرفتنی که انسان را کاملا به سوی خود می‌کشاند» لحاظ شده است، چنانکه قرآن کریم در وصف انسانها که برای محشر از قبرهایشان بیرون می‌آیند تعبیر «کَأَنَّهُمْ إِلى‏ نُصُبٍ یُوفِضُون‏» (گویی به سوی «نصب‌»هایی می‌شتباند) را به کار رفته است و همچنین تعبیر «نصب العین قرار دادن» که در فارسی‌هم به کار می‌رود (به معنای جلوی چشم و مورد توجه قرار دادن) هم موید همین معناست.

«الْأَزْلامُ» جمع «الزُّلَم» یا «الزَّلَم‏» می‌باشد که به معنای «تیر بی‌پر» [گاهی در انتهای تیرهای تیراندازی برای اینکه بهتر و در مسیر مستقیم حرکت کند، پر نصب می‌کردند] می‌باشد. (کتاب العین7/ 370) و در اینجا به عنوان ابزاری که برای نوعی قمار کردن استفاده می‌شده، به کار رفته، و چنانکه در جای دیگر تعبیر «تقسیم کردن به وسیله ازلام» (مائده/3) آمده است که مساله بدین صورت بوده که ده نفری شتری را می‌خریدند و ذبح کرده، آن را 28 قسمت می‌کردند و ده تیر می‌گذاشتند که هریک از این تیرها اسمی داشت و سه‌تای آنها به تعبیر امروزی پوچ بود و بقیه از یک تا هفت حساب می‌شد و هرکس هرکدام از آن تیرها به نامش درمی‌آمد، همان نسبت از 28 تا از آن گوشت سهم می‌برد. (المیزان2/192) برخی «ازلام» در آیه حاضر را به معنای دیگری گرفته‌اند (سه چوب که روی آنها «بکن»، «نکن» و «هیچکدام» می‌نوشتند و وقتی در کاری شک داشتند، یکی از آنها را برمی‌داشتند و بدان عمل می‌کردند) و خواسته‌اند با آن استخاره کردن را زیر سوال ببرند، اما چنانکه علامه طباطبایی توضیح می‌دهند، این برداشت ناصوابی است؛ خصوصا با توجه به اینکه این تعبیر در آیه 3 سوره مائده به صورت «تقسیم کردن به وسیله ازلام» و در کنار همین انصاب مطرح شده «وَ ما ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ وَ أَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلام‏» که بخوی نشان می‌دهد دو تعبیر در این دو آیه در یک راستا می‌باشد. (المیزان6/ 118-120)

«فَاجْتَنِبُوهُ» بسیاری از مترجمان این را به «از آنها [= شراب و قمار و ...] اجتناب کنید ترجمه کرده‌اند در حالی که ضمیر «ه» آمده است و اگر قرار بود به «آنها» ارجاع شود باید ضمیر «ها» می‌آمد (در عربی برای اشیای بی‌جان، به جای ضمیر «جمع غایب» ضمیر «مفرد مونث غایب» می‌آید). پس این ضمیر یا به «شیطان» برمی‌گردد و یا به «عمل الشیطان».

حدیث

1) از امام باقر ع روایت شده است که: هنگامی که خداوند عز و جل این آیه را بر رسول الله ص نازل کرد که: «بی‌تردید شراب و میسر و انصاب و ازلام، پلیدی‌ای از کار شیطان است، از او اجتناب کنید»،

سوال شد: رسول خدا ! «میسر» چیست؟

فرمودند: هر چیزی که با آن قمار شود، حتی کعاب [= استخوان مفصل پای گوسفند که با آن «قاب بازی» می‌کردند] و گردو!

سوال شد: انصاب چیست؟

فرمودند: آنچه برای بت‌هایشان قربانی می‌کردند.

سوال شد: ازلام چیست؟

فرمودند: تیرهای بی‌پر که با آن تقسیم می‌کردند. (توضیحش در نکات ترجمه گذشت)

الکافی، ج‏5، ص123

أَبُو عَلِیٍّ الْأَشْعَرِیُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ النَّضْرِ عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ: لَمَّا أَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص‏ «إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَیْسِرُ وَ الْأَنْصابُ وَ الْأَزْلامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّیْطانِ فَاجْتَنِبُوهُ» قِیلَ یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا الْمَیْسِر؟

 فَقَالَ کُلُّ مَا تُقُومِرَ بِهِ حَتَّى الْکِعَابُ وَ الْجَوْزُ

قِیلَ فَمَا الْأَنْصَابُ

قَالَ مَا ذَبَحُوهُ لآِلِهَتِهِمْ

قِیلَ فَمَا الْأَزْلَامُ

قَالَ قِدَاحُهُمُ الَّتِی یَسْتَقْسِمُونَ بِهَا.

2)  از امام باقر ع درباره آیه «ای کسانی که ایمان آوردند! بی‌تردید خمر و میسر و انصاب و ازلام ...» روایت شده است: و اما «خمر»، هر نوشیدنی مُسکَری [چیزی که عقل انسان را مختل کند و انسان را از حالت عادی درآورد] خمر است اگر که انسان را مست و خمار کند؛ و اگر چیزی مسکر بود، کم یا زیادش، حرام است؛ و قضیه این بود که خلیفه اول، قبل از اینکه آیه حرام کردن شراب نازل شود، مقداری شراب نوشید و مست شد و شروع به سرودن شعر و گریستن بر مشرکان کشته شده در جنگ بدر کرد؛ خبر به رسول خدا ص رسید، گفت: خدایا زبانش را بند بیاور! پس زبانش بند آمد و نتوانست سخن بگوید تا مستی‌اش زایل شد؛ و بعد از آن بود که آیه تحریم آن نازل شد. و شرابی که هنگام نزول آیه تحریم در مدینه رایج بود، شرابی بود که از خرمای نورس و خرمای معمولی گرفته می‌شد، پس چون که آیه تحریمش نازل شد رسول خدا ص بیرون آمد و در مسجد نشست و ظرف‌هایی که شراب را در آن نگه می‌داشتند طلب کرد و همه را خالی کرد و فرمود: اینها همگی «خمر» هستند و خداوند حرامشان کرده است... خداوند شراب را حرام کرد، کم باشد یا زیاد، و همین طور خرید و فروش و هرگونه بهره‌بردن از آن را؛ و رسول خدا فرمود: ... کسی که شراب بنوشد تا چهل شب نمازش قبول نمی‌شود ...

و اما «میسر» عبارت است از تخته نرد و شطرنج (1) و هرگونه قماری «میسر» است.

و اما «انصاب» بت‌هایی است که مشرکان می‌پرستیدند.

و اما «ازلام» تیرهای بی‌پری است که مشرکان در جاهلیت با آن [گوشت شتر را بر اساس شانس] تقسیم می‌کردند. [توضیح در نکات ترجمه گذشت]

خرید و فروش و هر گونه بهره‌برداری از هرکدام از اینها، از جانب خدا حرامی است که حرام بودنش قطعی است و اینها اموری «پلید از کار شیطان است» و خداوند شراب و قمار را در کنار بت‌ها قرار داد.

(1) توجه: فتوای امام خمینی درباره شطرنج، این است که «اگر شطرنج از ابزار قمار بودن خارج شده باشد، استفاده از آن جایز است»؛ و متن این حدیث نشان می‌دهد که مربوط به موقعیتی است که شطرنج به عنوان ابزار قمار شناخته می‌شده است؛ لذا فتوای ایشان منافاتی با این حدیث ندارد.

تفسیر القمی، ج‏1، ص181

وَ فِی رِوَایَةِ أَبِی الْجَارُودِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع فِی قَوْلِهِ «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَیْسِرُ وَ الْأَنْصابُ وَ الْأَزْلامُ»:

أَمَّا الْخَمْرُ فَکُلُّ مُسْکِرٍ مِنَ الشَّرَابِ خَمْرٌ إِذَا أُخْمِرَ فَهُوَ حَرَامٌ وَ أَمَّا الْمُسْکِرُ کَثِیرُهُ وَ قَلِیلُهُ حَرَامٌ- وَ ذَلِکَ أَنَّ الْأَوَّلَ شَرِبَ قَبْلَ أَنْ یُحَرَّمَ الْخَمْرُ فَسَکِرَ فَجَعَلَ یَقُولُ الشِّعْرَ وَ یَبْکِی عَلَى قَتْلَى الْمُشْرِکِینَ مِنْ أَهْلِ بَدْرٍ، فَسَمِعَ رَسُولُ اللَّهِ ص فَقَالَ اللَّهُمَّ أَمْسِکْ عَلَى لِسَانِهِ، فَأَمْسَکَ عَلَى لِسَانِهِ فَلَمْ یَتَکَلَّمْ حَتَّى ذَهَبَ عَنْهُ السُّکْرُ- فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَحْرِیمَهَا بَعْدَ ذَلِکَ، وَ إِنَّمَا کَانَتِ الْخَمْرُ یَوْمَ حُرِّمَتْ بِالْمَدِینَةِ فَضِیخَ الْبُسْرِ وَ التَّمْرِ فَلَمَّا نَزَلَ تَحْرِیمُهَا خَرَجَ رَسُولُ اللَّهِ ص فَقَعَدَ فِی الْمَسْجِدِ- ثُمَّ دَعَا بِآنِیَتِهِمُ الَّتِی کَانُوا یَنْبِذُونَ فِیهَا فَأَکْفَأَ کُلَّهَا- ثُمَّ قَالَ هَذِهِ کُلُّهَا خَمْرٌ وَ قَدْ حَرَّمَهَا اللَّهُ- فَکَانَ أَکْثَرُ شَیْ‏ءٍ أُکْفِئَ مِنْ ذَلِکَ- یَوْمَئِذٍ مِنَ الْأَشْرِبَةِ الْفَضِیخُ، وَ لَا أَعْلَمُ أُکْفِئَ یَوْمَئِذٍ مِنْ خَمْرِ الْعِنَبِ شَیْ‏ءٌ- إِلَّا إِنَاءٌ وَاحِدٌ کَانَ فِیهِ زَبِیبٌ وَ تَمْرٌ جَمِیعاً، وَ أَمَّا عَصِیرُ الْعِنَبِ فَلَمْ یَکُنْ یَوْمَئِذٍ بِالْمَدِینَةِ مِنْهُ شَیْ‏ءٌ، حَرَّمَ اللَّهُ الْخَمْرَ قَلِیلَهَا وَ کَثِیرَهَا- وَ بَیْعَهَا وَ شِرَاءَهَا وَ الِانْتِفَاعَ بِهَا، وَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص ...[3]مَنْ شَرِبَ الْخَمْرَ لَمْ تُقْبَلْ لَهُ صَلَاةٌ أَرْبَعِینَ لَیْلَةً...[4]

قَالَ وَ أَمَّا الْمَیْسِرُ فَالنَّرْدُ وَ الشِّطْرَنْجُ وَ کُلُّ قِمَارٍ مَیْسِرٌ

وَ أَمَّا الْأَنْصَابُ فَالْأَوْثَانُ الَّتِی کَانَتْ تَعْبُدُهَا الْمُشْرِکُونَ

وَ أَمَّا الْأَزْلَامُ فَالْأَقْدَاحُ الَّتِی کَانَتْ تَسْتَقْسِمُ بِهَا الْمُشْرِکُونَ مِنَ الْعَرَبِ فِی الْجَاهِلِیَّةِ

کُلُّ هَذَا بَیْعُهُ وَ شِرَاؤُهُ وَ الِانْتِفَاعُ بِشَیْ‏ءٍ مِنْ هَذَا حَرَامٌ مِنَ اللَّهِ مُحَرَّمٌ وَ هُوَ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّیْطَانِ وَ قَرَنَ اللَّهُ الْخَمْرَ وَ الْمَیْسِرَ مَعَ الْأَوْثَانِ.[5]

3) امام کاظم ع فرمودند: خداوند تبارک و تعالی «خمر» را به خاطر اسمش حرام نکرد، بلکه به خاطر عاقبتی که به بار می‌آورد حرام کرد؛ پس هر چیزی هم که کار خمر را انجام می‌دهد او هم خمر [و لذا حرام] است.

[یعنی ملاک این نیست که مردم به آن شراب بگویند یا نگویند، بلکه اگر عقل را مختل کند، خمر است]

الکافی، ج‏6، ص412

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ یَقْطِینٍ عَنْ یَعْقُوبَ بْنِ یَقْطِینٍ عَنْ أَخِیهِ عَلِیِّ بْنِ یَقْطِینٍ عَنْ أَبِی إِبْرَاهِیمَ ع[6] قَالَ: إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى لَمْ یُحَرِّمِ الْخَمْرَ لِاسْمِهَا وَ لَکِنْ حَرَّمَهَا لِعَاقِبَتِهَا فَمَا فَعَلَ فِعْلَ الْخَمْرِ فَهُوَ خَمْرٌ.[7]

تدبر

1) «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَیْسِرُ وَ الْأَنْصابُ وَ الْأَزْلامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّیْطانِ فَاجْتَنِبُوهُ ...‏»: در این آیه خطاب به کسانی است که ایمان آوردند، و در عین حال، هشدار در مورد شراب و قمار را در عرض هشدار به مساله بت‌ها (انصاب) آورده است؛ این مطلب از سویی اهمیت گناهان شراب‌خواری و قماربازی را نشان می‌دهد (چنانکه در پایان حدیث2 بر همین تاکید شده)، و از سوی دیگر، نشان می‌دهد که شیطان چه اندازه در میان جامعه دینی می‌تواند نفوذ کند که نه‌تنها ممکن است آنها را به گناهان آشکاری مانند شراب‌خواری و قماربازی بکشاند، بلکه حتی درباره بت‌پرستی هم ممکن است در آنها طمع کند؛ و لذا خداوند متعال لازم می‌بیند در این زمینه‌ها هم به اهل ایمان هشدار دهد.

ثمره مهم این نکته در تحلیل‌های اجتماعی

برخی گمان می‌کنند همین که جامعه، دینی شد، دیگر گناهی در آن نخواهد بود؛ و با دیدن گناهان در جامعه دینی، اصل دینی بودن آن را زیر سوال می‌برند.

باید گفت: اگر چه جامعه دینی «نباید» گناه انجام دهد، اما این بدان معنا نیست که «حتما انجام نمی‌دهد» و «اگر انجام داد، دیگر جامعه دینی نیست.» مانند اینکه دانشجو باید درس بخواند و نباید در آزمون‌های پایان ترم رد شود؛ اما این بدان معنا نیست که اگر دانشجویی در آزمونی رد شد، دیگر دانشجو نیست؛ بله، او دانشجوی خوبی نیست؛ اما هنوز فرصت دارد. لذاست که خدا علی‌رغم چنین گناهان آشکاری، باز هم تعبیر «الذین آمنوا» به کار می‌برد.

2) «إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَیْسِرُ وَ الْأَنْصابُ وَ الْأَزْلامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّیْطانِ»: قمار و شراب و ... «رجس» (پلیدی) و «از عمل شیطان» دانسته شدند؛ یعنی با پاکی فطرت انسان ناسازگارند و شیطانی که دشمن انسان است آنها را طراحی کرده است. در جای دیگر تاکید شد که تنها کار شیطان اغواگری و وسوسه است (جلسه143، تدبر1). در نتیجه، اینها اموری‌اند که امکان و زمینه اغواگری شیطان را بسیار بالا می‌برند؛ یعنی فرصتی به دست شیطان می‌دهند تا در اغواگریش موفق شود. (المیزان6/ 120) شراب از این جهت که عقل را دچار اختلال می‌کند و انسانی که عقلش مختل شود براحتی به هر عمل شیطانی‌ای ممکن است دست بزند (لذا هر چیزی که چنین خاصیتی داشته باشد شراب است ولو مردم اسم دیگری رویش بگذارند، حدیث3)؛ و قمار بدین جهت که مدل محاسبات معیشت انسان را غیرمنطقی و مبتنی بر شانس و اتفاق می‌کند و معیشت انسان را دچار اختلال می‌کند و انسانی که معیشت و روال زندگی‌اش دچار اختلال، و به تعبیر روانشاسانه، دچار انواع عقده‌ها شده باشد، در مقام تصمیم‌گیری هر کاری ممکن است از او سر زند.

3) «رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّیْطانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُون»: خداوند انسانها را با فطرتی پاک قلبی سالم آفریده و تنها چیزی که از انسانها خواسته، این است که این قلب را سالم تحویل خدا دهند (شعراء/89). گناهان (که همگی دست‌پخت شیطان‌اند) خاصیتشان این است که انسان را آلوده و پلید (رجس) می‌کنند و برای همین است که باید از آنها اجتناب کرد تا رستگار شد.

تحلیلی از یک مدعای اخلاقی

وقتی پای هشدار و تذکر نسبت به انجام گناهان به میان می‌آید، برخی می‌گویند:

«مهم نیست چه کارهایی انجام می‌دهی؛ مهم این است که دلت پاک باشد.»

 این کلمه حقی است که معنای باطلی از آن برداشت شده است. بله، قرآن هم می‌گوید تنها چیزی که در قیامت مهم است این است که دلت پاک باشد (شعراء/89). اما مگر می‌شود کسی وارد کثافات شود و پاک بماند. این آیه همین را می‌گوید. می‌گوید گناه کثافت و پلیدی است و اگر می‌خواهید دلتان پاک بماند گناه نکنید.

4) « وَ الْأَنْصابُ ...»: با اینکه تعبیر «أصنام» درباره «بت» تعبیر رایجی است و در قرآن کریم هم زیاد استفاده شده، چرا در اینجا در کنار «شراب و قمار» از تعبیر «أنصاب» برای اشاره به بت‌ها استفاده شده است.

الف. به نظر می‌رسد یک علت مهمش، این باشد که اشاره به آداب و رسوم‌هایی بکند که در فضاهای جاهلی و خرافی شکل می‌گیرد. درواقع، کسانی که ایمان آورده‌اند، چندان در معرض این نیستند که مبتلا به بت‌پرستی شوند تا تعبیر صریح «اصنام» به کار رود؛ اما در معرض این هستند که آلوده به رفتارهای خرافی شوند. (چنانکه در نکات ترجمه گذشت نصاب، سنگهایی بوده که در محل‌های معین نصب می‌کردند و مناسک خاصی در مقابل آن انجام می‌دادند)

ب. «أنصاب» بت است از آن جهت که هدف و نصب‌العین (مقابل دیدگان) قرار می‌گیرد. این معنا، نه فقط بت‌های عادی (اصنام) بلکه هر امر اعتباری و غیراصیلی (مانند پول، شهرت، مقام و ...) را که هدف انسان قرار بگیرد نیز شامل می‌شود. در واقع کلمه «أنصاب» ظرفیت بیشتری برای اموری همچون پول‌پرستی، مقام‌پرستی و اموری از این دست، که در باطن خود نوعی بت‌پرستی هستند، ولی در جامعه ایمانی رواج می‌یابند دارد.

ج. ...

5) «الْمَیْسِرُ ... وَ الْأَزْلامُ» با اینکه أزلام، نوعی وسیله برای نوع خاصی از قمار کردن بوده، چرا بعد از اینکه «میسر» (قمار به نحو کلی) را مطرح کرد، دوباره از «ازلام» هم سخن گفت؟

الف. می‌خواهد علاوه بر کلی‌گویی، با مصادیق عینی هم هشدار خود را کاربردی کند.

ب. «أزلام» (تیرهای بی‌پر) وسیله قماربازی بوده است؛ و شاید می‌خواهد تاکید کند که اگر چیزی وسیله قماربازی شد، هرگونه بازی با آن - هرچند با آن قمار هم نشود - حرام است، چون ساخته و پرداخته شیطان است (چنانکه فتوای بسیاری از فقها، حرمت بازی با آلات قمار بوده است)

ج. «أزلام» قماری در حوزه تقسیم خوردنی‌ها بوده است و درواقع، منجر به این می‌شده است که آنچه می‌خواهند بخورند حرام شود؛ و اثر لقمه‌‌ی حرام در انحراف انسان بسیار شدید است؛ لذا این قمار به نحو خاص مورد تاکید قرار گرفته است. (درباره چگونگی قمار «أزلام» در نکات ترجمه توضیحات لازم بیان شد)

د. ...

6) «... رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّیْطانِ + فَـ + اجْتَنِبُوهُ + لَعَلَّ + کُمْ تُفْلِحُون»:

«نهی از شراب و قمار» (اجتنبوه) را مبتنی کرد بر اینکه آنها «پلیدی‌ای از کار شیطان» هستند؛ و سپس در مورد کسی که این اجتناب کردن را انجام دهد، «امید» (لعل) به رستگاری را مطرح کرد و تصریح به رستگاری نکرد. چرا؟

الف. علامه طباطبایی: ابتدا مفسده آنها را بیان کرد و سپس نهی کرد تا در دلها بیشتر اثر کند؛ و سپس مساله امید را مطرح کرد تا نهی را شدت بخشد چرا که این تعبیر چنین القا می‌کند که اگر کسی اجتناب نکند، نه‌تنها رستگار نمی‌شود، بلکه اصلا امیدی به رستگاری نداشته باشد. (المیزان6/ 122)

ب. دوگانه شیطان و خدا را پررنگ کند؛ یعنی اساسا راهی بین این دو نیست؛ یا دستورات شیطان است ویا دستورات خدا (جلسه139، حدیث2)

ج. ...

مطلب زیر را در کانال نگذاشتم

7) یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَیْسِرُ وَ الْأَنْصابُ وَ الْأَزْلامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّیْطانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُون‏

در این آیه با چهار دلیل شراب حرام شده است (مجمع‌البیان3/ 370):

1. «رجس» دانسته شده و رجس، همان نجس است و خوردن نجس بی‌تردید حرام است.

2. «عمل شیطان» دانسته شده است.

3. امر به اجتناب از آن شده؛ و امر به معنای وجوب است.

4. اجتناب ازآن مایه رستگاری معرفی شده است.



[1] . اقتضای اولیه موصول (الذین) این است که فعل به صورت غایب بیاید و اقتضای اولیه خطاب (یا) این است که فعل به صورت مخاطب بیاید لذاست که بعد از تعابیری نظیر «یا ایها الذین» هم می‌توان فعل غایب آورد و هم فعل مخاطب؛ و این هم در زبان عربی وهم در زبان فارسی رایج است؛ هرچند در زبان فارسی غالبا به حالت مخاطب رایج‌تر است (مثلا: ای کسانی که ایمان آورده‌اید) اما مواردی هم می‌توان نشان داد که به صورت غایب بیاید (مثلا ای امتی که وقتی با حمله دشمن مواجه شد مقاومت ورزید)

[2] . علامه طباطبایی در ذیل اولین باری که این تعبیر در قرآن آمده است (بقره/104) تذکر داده‌اند که این تعبیر غیر از تعبیر «مومنان» است و با بررسی آیات متعددی نشان داده‌اند که این تعبیر، اگر به همین صورت  بدون هیچ قرینه دیگری که مراد خاصی از آن را القا کند، بیاید، منظور اصلی، «السابقون الاولون» (اولین اسلام‌آورندگان از مهاجر و انصار) می‌باشد؛ و البته این مطلب بدین معنا نیست که تکلیفی که با خطاب به اینها شروع شده، فقط مربوط به آنها باشد؛ همان گونه که گاه قرآن برای بیان تکلیفی عمومی، مطلب را با خطاب به شخص پیامبر (یا ایها النبی، مثلا: طلاق/1) آغاز کرده است. (المیزان1/ 246-248). البته ظاهرا به عمومیت این سخن (که هرجا «یا ایها الذین آمنوا» آمده حتما در درجه اول این «السابقون الاولون» مد نظر باشد)، می‌توان اشکال وارد کرد؛ اما در مواردی مویداتی دارد از جمله اگر شان نزول این آیه را مطلب مذکور در چهارمین پاورقی این جلسه بدانیم.

ضمنا درباره این تعبیر «یا ایها الذین آمنوا» این روایت قابل توجه است:

جَعْفَرُ بْنُ أَحْمَدَ عَنِ الْعَمْرَکِیِّ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَخِیهِ مُوسَى ع عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ قَالَ: «لَیْسَ فِی الْقُرْآنِ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِلَّا وَ هِیَ فِی التَّوْرَاةِ یَا أَیُّهَا الْمَسَاکِین‏» (مسائل علی بن جعفر و مستدرکاتها، ص312)

[3]  . مَنْ شَرِبَ الْخَمْرَ فَاجْلِدُوهُ- وَ مَنْ عَادَ فَاجْلِدُوهُ- وَ مَنْ عَادَ فَاجْلِدُوهُ- وَ مَنْ عَادَ فِی الرَّابِعَةِ فَاقْتُلُوهُ، وَ قَالَ حَقٌّ عَلَى اللَّهِ أَنْ یَسْقِیَ مَنْ شَرِبَ الْخَمْرَ- مِمَّا یَخْرُجُ مِنْ فُرُوجِ الْمُومِسَاتِ، وَ الْمُومِسَاتُ الزَّوَانِی یَخْرُجُ مِنْ فُرُوجِهِنَّ صَدِیدٌ- وَ الصَّدِیدُ قَیْحٌ وَ دَمٌ غَلِیظٌ مُخْتَلِطٌ- یُؤْذِی أَهْلَ النَّارِ حَرُّهُ وَ نَتْنُهُ، قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص

[4] . - فَإِنْ عَادَ فَأَرْبَعِینَ‏ لَیْلَةً مِنْ یَوْمَ شَرِبَهَا- فَإِنْ مَاتَ فِی تِلْکَ الْأَرْبَعِینَ لَیْلَةً مِنْ غَیْرِ تَوْبَةٍ- سَقَاهُ اللَّهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ مِنْ طِینَةِ خَبَالٍ وَ سُمِّیَ الْمَسْجِدُ الَّذِی قَعَدَ فِیهِ رَسُولُ اللَّهِ ص یَوْمَ أُکْفِئَتِ الْمَشْرَبَةُ مَسْجِدَ الْفَضِیخِ مِنْ یَوْمِئِذٍ، لِأَنَّهُ کَانَ أَکْثَرُ شَیْ‏ءٍ أُکْفِئَ مِنَ الْأَشْرِبَةِ الْفَضِیخَ.

[5] درباره شأن نزول این آیه این مطلب از حسن بصری (به نقل مناقب آل أبی طالب ع، ج‏2، ص179) نیز نقل شده است که ما نقل امام باقر ع را ترجیح دادیم. البته لزوما منافاتی هم ندارد یعنی ممکن است هر دو واقعه رخ داده باشد:

تَفْسِیرِ الْقَطَّانِ عَنْ عَمْرِو بْنِ حُمْرَانَ عَنْ سَعِیدٍ عَنْ قَتَادَةَ عَنِ الْحَسَنِ الْبَصْرِیِّ قَالَ: اجْتَمَعَ عُثْمَانُ بْنُ مَظْعُونٍ وَ أَبُو طَلْحَةَ وَ أَبُو عُبَیْدَةَ- وَ مُعَاذُ بْنُ جَبَلٍ وَ سُهَیْلُ بْنُ بَیْضَاءَ وَ أَبُو دَجَانَةَ فِی مَنْزِلِ سَعْدِ بْنِ أَبِی وَقَّاصٍ فَأَکَلُوا شَیْئاً ثُمَّ قَدَّمَ إِلَیْهِمْ شَیْئاً مِنَ الْفَضِیحِ فَقَامَ عَلِیٌّ فَخَرَجَ مِنْ بَیْنِهِمْ فَقَالَ عُثْمَانُ فِی ذَلِکَ فَقَالَ عَلِیٌّ لَعَنَ اللَّهُ الْخَمْرَ وَ اللَّهِ لَا أَشْرَبُ شَیْئاً یَذْهَبُ بِعَقْلِی وَ یَضْحَکُ بِی مَنْ رَآنِی وَ أُزَوِّجُ کَرِیمَتِی مَنْ لَا أُرِیدُ وَ خَرَجَ مِنْ بَیْنِهِمْ فَأَتَى الْمَسْجِدَ وَ هَبَطَ جَبْرَئِیلُ بِهَذِهِ الْآیَةِ «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا» یَعْنِی هَؤُلَاءِ الَّذِینَ اجْتَمَعُوا فِی مَنْزِلِ سَعْدٍ «إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَیْسِرُ» الْآیَةَ

فَقَالَ عَلِیٌّ تَبّاً لَهَا وَ اللَّهِ یَا رَسُولَ اللَّهِ لَقَدْ کَانَ بَصَرِی فِیهَا نَافِداً مُنْذُ کُنْتُ صَغِیراً

قَالَ الْحَسَنُ وَ اللَّهِ الَّذِی لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ مَا شَرِبَهَا قَبْلَ تَحْرِیمِهَا وَ لَا سَاعَةً قَطُّ.

[6] چون ممکن است در سند حدیث فوق، به خاطر وجود «سهل بن زیاد» برخی خدشه کنند (هرچند خدشه چندان واردی نیست) این نقل هم در اینجا می‌گذارم که البته عبارتش اندکی تفاوت دارد:

مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ یَقْطِینٍ عَنْ أَخِیهِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ یَقْطِینٍ عَنْ أَبِیهِ عَلِیِّ بْنِ یَقْطِینٍ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الْمَاضِی ع قَالَ: إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمْ یُحَرِّمِ الْخَمْرَ لِاسْمِهَا وَ لَکِنَّهُ حَرَّمَهَا لِعَاقِبَتِهَا فَمَا کَانَ عَاقِبَتُهُ عَاقِبَةَ الْخَمْرِ فَهُوَ خَمْرٌ.

[7] . برخی گمان می‌کنند که چون شراب مست کننده است و بدین جهت حرام شده پس اگر مقدار کمی بخورند که مست نشوند حرام نیست در حالی که چنین نیست. دقت کنید:

محَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِیلَ جَمِیعاً عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَیْلِ عَنْ أَبِی الصَّبَّاحِ الْکِنَانِیِّ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع حَرَّمَ اللَّهُ الْخَمْرَةَ قَلِیلَهَا وَ کَثِیرَهَا کَمَا حَرَّمَ الْمَیْتَةَ وَ الدَّمَ وَ لَحْمَ الْخِنْزِیرِ وَ حَرَّمَ النَّبِیُّ ص مِنَ الْأَشْرِبَةِ الْمُسْکِرَ وَ مَا حَرَّمَ النَّبِیُّ ص فَقَدْ حَرَّمَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ قَالَ مَا أَسْکَرَ کَثِیرُهُ فَقَلِیلُهُ حَرَامٌ. (الکافی، ج‏6، ص409)

 


154) سوره محمد (47) آیه 28 ذلِکَ بِأَنَّهُمُ اتَّبَعُوا

بسم الله الرحمن الرحیم

154) سوره محمد (47) آیه 28 

ذلِکَ بِأَنَّهُمُ اتَّبَعُوا ما أَسْخَطَ اللَّهَ وَ کَرِهُوا رِضْوانَهُ فَأَحْبَطَ أَعْمالَهُم‏‏

ترجمه

آن [عذاب] از این روست که آنان از آنچه خدا را به خشم آورد، پیروی کردند؛ و خشنودی او را ناخوش داشتند؛ پس، اعمال [خوب] آنها را [هم] تباه ساخت.

نکات ترجمه

«أَسْخَطَ» فعل متعدی از ماده «سخط» می‌باشد؛ و سخط به لحاظ معنایی، در نقطه مقابل «رضا» (= رضایت، خشنودی) قرار دارد (کتاب العین5/ 78) و به معنای «غضب شدیدی است که غالبا همراه با عقوبت کردن است» (مفردات ألفاظ القرآن/ 403) و در تفاوت آن با «غضب» (= خشم) گفته‌اند که «سخط»‌ غالبا از موضع بالا نسبت به پایین به کار می‌رود،[1] اما «غضب» در مورد خشم هر یک از طرفین به کار برده می‌شود (الفروق فی اللغة/123) در واقع، در زبان عربی، سخط در مقابل رضا، غضب در مقابل رحمت، و کراهت (ناخشنودی) در مقابل حب (دوست داشتن)[2] به کار می‌رود. (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم5/ 79-78)[3]

«أحْبَطَ» فعل متعدی از ماده «حبط» است. اصل این ماده در مورد شتری به کار می‌رود که از خوردن شبدر دچار نفخ شکم و دل درد شدیدی شود و حالش وخیم شود و چه‌بسا بمیرد؛ و در مورد انسان به معنای فاسد و تباه شدن عمل به کار می‌رود (کتاب العین3/ 174؛ کتاب الجیم1/ 140؛ مفردات ألفاظ القرآن/ 217) تفاوت «حبط» عمل و «بطلان» عمل در این است که «حبط» در مورد نابودی کارهای خوب به کار می‌رود؛ و «باطل» مربوط به چیزی است که از ابتدا بد و پوچ باشد (هود/16، جلسه51، تدبر5). همچنین نقطه مقابل «حبط» عمل (تباه شدن کار خوب)، «تکفیر» عمل می‌باشد (محمد/2؛ زمر/35) که به معنای نابود شدن کار بد، و بلکه تبدیل شدنش به کار خوب است (الفروق فی اللغة/ 232)

حدیث

1) از امام باقر درباره آیه‌ی «آن [عذاب] از این روست که آنان از آنچه خدا را به خشم آورد، پیروی کردند؛ و خشنودی او را ناخوش داشتند؛ پس، اعمال آنها را تباه ساخت» سوال کردند، فرمود:

حضرت علی ع را ناخوش داشتند، در حالی که رضایت خدا و رضایت رسولش به علی ع بود، خداوند به ولایت او در روز بدر و روز حنین و در پای درخت خرما [= بیعت رضوان، فتح/18] و روز ترویه [در عرفات] فرمان داد و در مورد آن، بیست و دو آیه در حجی که [مشرکان] مانع ورود رسول خدا به مسجدالحرام شدند و در جحفه [از میقات‌های حج] و در [غدیر] خم نازل شد.

تأویل الآیات الظاهرة فی فضائل العترة الطاهرة، ص569؛ مناقب آل أبی‌طالب ع (لابن شهرآشوب)، ج‏3، ص100؛ روضة الواعظین و بصیرة المتعظین، ج‏1، ص106[4]

قَالَ مُحَمَّدُ بْنُ الْعَبَّاسِ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ بَشَّارٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ جَعْفَرٍ الْحَضْرَمِیِّ عَنْ جَابِرِ بْنِ یَزِیدَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ذلِکَ بِأَنَّهُمُ اتَّبَعُوا ما أَسْخَطَ اللَّهَ وَ کَرِهُوا رِضْوانَهُ فَأَحْبَطَ أَعْمالَهُمْ قَالَ کَرِهُوا عَلِیّاً ع وَ کَانَ عَلِیٌّ رِضَا اللَّهِ وَ رِضَا رَسُولِهِ أَمَرَ اللَّهُ بِوَلَایَتِهِ یَوْمَ بَدْرٍ وَ یَوْمَ حُنَیْنٍ وَ بِبَطْنِ نَخْلَةٍ وَ یَوْمَ التَّرْوِیَةِ نَزَلَتْ فِیهِ اثْنَتَانِ وَ عِشْرُونَ آیَةً فِی الْحِجَّةِ الَّتِی صُدَّ فِیهَا رَسُولُ اللَّهِ ص عَنْ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَ بِالْجُحْفَةِ وَ بِخُمٍّ.[5]

2) در حدیث زندیق [=کافر]ی که سوالاتی از امام صادق ع پرسید، آمده است:

پرسید: آیا خدا رضایت و سخط [خشم] دارد؟

فرمود:: بله، اما نه آن گونه که در مخلوقات است؛ چرا که آن رضایت [و خشم]ی که در مخلوقات است حالتی است که بر شخص وارد می‌شود و او را از حالتی به حالت دیگر منتقل می‌کند؛ چرا که مخلوق توخالی است و با اعضاء و جوارح کارش را انجام می‌دهد و مرکب از اشیایی است که در او راه دارند؛ در حالی که آفریدگار ما هیچ چیزی در او راه ندارد، چرا که او یگانه‌ای است که از حیث ذات و معنا هم یگانه است [= هیچ گونه کثرتی در او راه ندارد]؛ پس رضایتش ثوابی است که می‌دهد و ناخشنودیش عقابی است که می‌کند، بدون اینکه چیزی در او وارد شود و او را به هیجان آورد و از حالی به حال دیگر منتقل کند، که اینها صفت مخلوقات عاجز و نیازمند است.

الکافی، ج‏1، ص110؛ التوحید (للصدوق)، ص170[6]

عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ عَمْرٍو عَنْ هِشَامِ بْنِ الْحَکَمِ فِی حَدِیثِ الزِّنْدِیقِ الَّذِی سَأَلَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع فَکَانَ مِنْ سُؤَالِهِ أَنْ:

قَالَ لَهُ فَلَهُ رِضًا وَ سَخَطٌ؟

فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع نَعَمْ وَ لَکِنْ لَیْسَ ذَلِکَ عَلَى مَا یُوجَدُ مِنَ الْمَخْلُوقِینَ وَ ذَلِکَ أَنَّ الرِّضَا حَالٌ تَدْخُلُ عَلَیْهِ فَتَنْقُلُهُ مِنْ حَالٍ إِلَى حَالٍ لِأَنَّ الْمَخْلُوقَ أَجْوَفُ مُعْتَمِلٌ مُرَکَّبٌ لِلْأَشْیَاءِ فِیهِ مَدْخَلٌ وَ خَالِقُنَا لَا مَدْخَلَ لِلْأَشْیَاءِ فِیهِ لِأَنَّهُ وَاحِدٌ وَاحِدِیُّ الذَّاتِ وَاحِدِیُّ الْمَعْنَى فَرِضَاهُ ثَوَابُهُ وَ سَخَطُهُ عِقَابُهُ مِنْ غَیْرِ شَیْ‏ءٍ یَتَدَاخَلُهُ فَیُهَیِّجُهُ وَ یَنْقُلُهُ مِنْ حَالٍ إِلَى حَالٍ لِأَنَّ ذَلِکَ مِنْ صِفَةِ الْمَخْلُوقِینَ الْعَاجِزِینَ الْمُحْتَاجِینَ.[7]

3) امام باقر ع از پدرانشان از امیرالمومنین ع روایت کرده‌اند:

خداوند تبارک و تعالی چهار چیز را در چهار چیز پنهان کرد:

-         رضایتش را در طاعتش پنهان کرد؛ پس هیچ طاعتی را کوچک نشمار که چه‌بسا رضایتش در همان باشد و تو ندانی.

-         و سخط [خشم] خود را در معصیتش مخفی کرد؛ پس هیچ معصیتی را کوچک نشمار که چه‌بسا خشم او در همان باشد و تو ندانی.

-         و اجابتش را در دعا کردن مخفی داشت؛ پس هیچ دعایی را کوچک نشمار که چه‌بسا اجابت او در همان دعا باشد و تو ندانی.

-         و ولیّ خود را در میان بندگانش پنهان کرد؛ پس هیچ بنده‌ای از بندگان خدا را کوچک نشمار که چه‌بسا از اولیاءالله باشد و تو ندانی.

الخصال، ج‏1، ص209

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ مَاجِیلَوَیْهِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَمِّی مُحَمَّدُ بْنُ أَبِی الْقَاسِمِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ الْبَرْقِیِّ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ یَحْیَى عَنْ جَدِّهِ الْحَسَنِ بْنِ رَاشِدٍ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ الْبَاقِرِ عَنْ أَبِیهِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ أَبِیهِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ أَبِیهِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع قَالَ: إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى أَخْفَى أَرْبَعَةً فِی أَرْبَعَةٍ أَخْفَى رِضَاهُ فِی طَاعَتِهِ فَلَا تَسْتَصْغِرَنَّ شَیْئاً مِنْ طَاعَتِهِ فَرُبَّمَا وَافَقَ رِضَاهُ وَ أَنْتَ لَا تَعْلَمُ وَ أَخْفَى سَخَطَهُ فِی مَعْصِیَتِهِ فَلَا تَسْتَصْغِرَنَّ شَیْئاً مِنْ مَعْصِیَتِهِ فَرُبَّمَا وَافَقَ سَخَطُهُ مَعْصِیَتَهُ وَ أَنْتَ لَا تَعْلَمُ وَ أَخْفَى إِجَابَتَهُ فِی دَعْوَتِهِ فَلَا تَسْتَصْغِرَنَ‏ شَیْئاً مِنْ دُعَائِهِ فَرُبَّمَا وَافَقَ إِجَابَتَهُ وَ أَنْتَ لَا تَعْلَمُ وَ أَخْفَى وَلِیَّهُ فِی عِبَادِهِ فَلَا تَسْتَصْغِرَنَّ عَبْداً مِنْ عَبِیدِ اللَّهِ فَرُبَّمَا یَکُونُ وَلِیَّهُ وَ أَنْتَ لَا تَعْلَمُ.[8]

تدبر

1) «ذلِکَ بِأَنَّهُمُ اتَّبَعُوا ما أَسْخَطَ اللَّهَ وَ کَرِهُوا رِضْوانَهُ ...»:

این آیه فلسفه عذاب را نشان می‌دهد: «عدم هماهنگی با حق و حقیقت». چرا که می‌فرماید ریشه عذاب این است که خواسته‌ها و خوشایند و بدآیند خودشان را با خدا (که حق محض و حقیقت محض است) تنظیم نکردند: از آنچه مایه خشم خداست پیروی کردند و آنچه مورد رضایت خداست را خوش نداشتند.

2)‌ «...اتَّبَعُوا ما أَسْخَطَ اللَّهَ وَ کَرِهُوا رِضْوانَهُ فَأَحْبَطَ أَعْمالَهُم»:

این آیه فلسفه حبط اعمال [پوچ و باطل شدن اعمال خوب کافران] را نشان می‌دهد: باز هم «عدم هماهنگی با حق و حقیقت»

کسی که خواسته‌ها و خوشایند و بدآیندهایش را با خدا تنظیم نکند، انگیزه‌ها و درواقع، پشتوانه عمل خودش را با حق و حقیقت منطبق نمی‌کند، پس عملش منطبق بر حقیقت نیست، پس حتی اگر عمل بظاهر خوبی هم داشته باشد، باطن و پشتوانه‌ای ندارد؛ لذا عملش حبط می‌شود؛ یعنی در قیامت معلوم می‌شود آن عمل بظاهر خوب، واقعا پوچ و باطل بوده است.

3) «ذلِکَ بِأَنَّهُمُ اتَّبَعُوا ما أَسْخَطَ اللَّهَ وَ کَرِهُوا رِضْوانَهُ ...»: کنار هم گذاشتن این آیات سوره محمد (ص) نشان می‌دهد که چگونه روابط انسان با خود، با دیگران، و با خدا، همگی در یک راستا می‌باشد و درواقع، رابطه با خود و با دیگران، پرتوی از رابطه انسان با خدای خود می‌باشد؛ و اگر هریک مشکل داشته باشد، بقیه هم مشکل‌دار خواهد بود:

در آیه 25 (جلسه151) از میل درونی آنها به بدی که شیطان با توجیه‌گری آنها را خوب جلوه می‌داد (الشیطان سوّل لهم)، سخن گفت (ارتباط با خود).

در آیه 26 (جلسه152) به ارتباطات همان افراد با کسانی که نسبت به تعالیم الهی ناخشنودند، اشاره کرد. (ارتباط با دیگران)

 در این آیه درباره پیروی همان‌ها از موجبات خشم خدا و خوش نداشتن رضایت خدا بحث کرد. (ارتباط با خدا)

به تعبیر دیگر، در آیه 25، ریشه عقب‌گردشان را همان میل به بدی که با توجیه شیطان همراه شده دانست. در آیه 26 ریشه این وضعیت (عقب‌گرد ناشی از توجیه‌گری شیطان) را ارتباطات آنها با افراد مخالف تعالیم الهی معرفی کرد. در آیه 27 به اینکه این حال و اوضاعی که دنبالش هستند با رسیدن مرگ به هم می‌خورد و عذابشان شروع می‌شود پرداخت؛ و در آیه حاضر ریشه این عذاب و درواقع، ریشه کل آن وضعیتهای قبلی را، مشکل آنها در ارتباط با خدا دانست.

4) «ذلِکَ بِأَنَّهُمُ اتَّبَعُوا ما أَسْخَطَ اللَّهَ»: چرا در مورد موضع آنها در قبال «سخطِ» (= خشمِ) خدا، تعبیر «پیروی کردن» را آورد، نه «خشنود بودن» را؟ یعنی با توجه به تقابل بین خشنودی و خشم (رضا و سخط)، چرا نفرمود: «از آنچه مایه خشم خداست خوششان می‌آمد» و فرمود «از آنچه مایه خشم خداست، پیروی می‌کردند»؟

الف. شاید از این باب است که انسان ممکن است از گناه (که مایه سخط خداست) خوشش بیاید، اما مادام که آن گناه را انجام نداده، گناهی برایش ثبت نمی‌شود (پیروی کردن، اقدام کردن است، نه صرف تمایل داشتن)

ب. شاید ...

5) «وَ کَرِهُوا رِضْوانَهُ فَأَحْبَطَ أَعْمالَهُم»: چرا در مورد موضع آنها در قبال رضایت خدا، تعبیر کراهت داشتن (ناخوشایند بودن) را به کار برد، و همانند عبارت قبلی آیه (اتَّبَعُوا ما أَسْخَطَ اللَّهَ)، در اینجا نیز تعبیری همچون «پیروی نکردند» به کار نبرد؟

الف. شاید می‌خواهد به فلسفه حبط عمل اشاره کند؛ عمل زمانی واقعا خوب است که هم حُسن فعلی داشته باشد (خود آن عمل، کار خوبی باشد) و هم حُسن فاعلی داشته باشد (با انگیزه خوب انجام شده باشد، نه برای ریا و شهرت‌طلبی و فخرفروشی و ...) (جلسه 133، تدبر4). حبط عمل، در مورد اعمالی است که خود آن عمل خوب است؛ اما انجام دهنده‌ی آن، حُسن فاعلی ندارد. کسی که از آنچه مایه رضایت خداست، بدش می‌آید، یعنی واقعا کار خوب را از آن جهت که خوب و منطبق بر حق و حقیقت (= رضایت خدا) است، انجام نداده است؛ لذاست که عملش حبط می‌شود و باطل و پوچ بودنش آشکار می‌گردد. (تدبر2)

ب. شاید از این جهت که مساله اقدام کردن را در عبارت قبل «اتَّبَعُوا ما أَسْخَطَ اللَّهَ» به کار برد و دیگر نیازی به تکرار آن نبود، و اینجا می‌خواست اشاره کند که مشکل آنها فقط در این اقدام و عمل آنها نیست، بلکه در ریشه‌های گرایشی‌شان هم مشکل دارند.

ج. ...

6) « اتَّبَعُوا ... وَ کَرِهُوا ... فَأَحْبَطَ أَعْمالَهُم»: اگرچه انسانها در انتخاب راه و روش [و علائق] خود آزادند، اما چاره‌ای جز پذیرش پیامدهای آن ندارند. (قرائتی، تفسیر نور9/ 94)

مورد بعدی را در کانال نگذاشتم

7) « اتَّبَعُوا ما أَسْخَطَ اللَّهَ ... فَأَحْبَطَ أَعْمالَهُم»: با توجه به آیات قبل (محمد/26: ابراز پیروی نسبت به کسانی که از تعالیم نازل شده الهی بدشان می‌آید) و این آیه معلوم می‌شود: «دشمنی با قرآن و تعالیم الهی، موجب خشم خداوند و بطلان اعمال انسان می‌شود» (تفسیر نور9/ 94)



[1] . مثال نقض مهم این مطلب، آیه‌ای است که از سخط منافقان نسبت به پیامبر ص (در قضیه تقسیم غنائم جنگی) سخن گفته است (مائده/59) که درباره این آیه گفته‌اند: "«سخط» غالبا با نوعی عقوبت کردن تلازم دارد ولذا سخط از موضع پایین نسبت به موضع بالا مفهوما ممکن است به کار برود ولی مصداق ندارد" (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم5/ 79) یعنی در اینجا، صرفاً بیان حالت منافقان بوده که اگر توانش را داشتند گویی می‌خواستند پیامبر ص را به خاطر این نوع تقسیم غنائم مجازات کنند!

[2]. شاهد بر این تقابل اخیر، آیه‌ی «وَ عَسى‏ أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ عَسى‏ أَنْ تُحِبُّوا شَیْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُم‏» (بقره/216) است؛ و اینجا در مقام بیان و توضیح کراهت و تفاوت آن با سخط است؛ وگرنه اگر از زاویه محبت نگاه شود شاید مقابل اصلی آن نفرت باشد.

[3] . [و «سخط» اخص از هر دو واژه «غضب» و «کراهت»؛ و «کراهت» اعم از دوتای دیگر می‌باشد؛ به نحوی که] هم کراهتی می‌توان داشت که خالی از سخط و غضب باشد، و هم غضبی می‌توان داشت که خالی از سخط باشد؛ اما سخط در جایی است که علاوه بر اینکه کراهت و غضب در کار باشد، هیچ رضایتی هم وجود نداشته باشد.

[4]. این حدیث در دو منبع اخیر اندک تفاوتهایی دارد که متن کاملش بدین صورت است:

الْبَاقِرُ ع فِی قَوْلِهِ تَعَالَى ذلِکَ بِأَنَّهُمُ اتَّبَعُوا ما أَسْخَطَ اللَّهَ وَ کَرِهُوا رِضْوانَهُ فَأَحْبَطَ أَعْمالَهُمْ قَالَ کَرِهُوا عَلِیّاً وَ کَانَ أَمَرَ اللَّهُ بِوَلَایَتِهِ یَوْمَ بَدْرٍ وَ حُنَیْنٍ وَ یَوْمَ بَطْنِ نَخْلَةٍ وَ یَوْمَ التَّرْوِیَةِ وَ یَوْمَ عَرَفَةَ نَزَلَتْ فِیهِ خَمْسَ عَشْرَةَ آیَةً فِی الْحُجَّةِ الَّتِی صُدَّ فِیهَا رَسُولُ اللَّهِ ص عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ بِالْجُحْفَةِ وَ خُمٍّ

[5] . همچنین این حدیث قابل توجه است:

محمّد بن سنان، عن أبی عبد اللّه جعفر بن محمّد ع ... و إنه سئل عن قول اللّه عزّ و جلّ: «ذلِکَ بِأَنَّهُمُ اتَّبَعُوا ما أَسْخَطَ اللَّهَ وَ کَرِهُوا رِضْوانَهُ فَأَحْبَطَ أَعْمالَهُمْ» (محمد/28) و قوله: «ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قالُوا لِلَّذِینَ کَرِهُوا ما نَزَّلَ اللَّهُ سَنُطِیعُکُمْ فِی بَعْضِ الْأَمْرِ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ إِسْرارَهُمْ» (محمد/26). قال: إن رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله أخذ علیهم المواثیق مرتین لأمیر المؤمنین علی علیه السّلام. فقال: هل تدرون من ولیّکم بعدی؟ فقالوا: اللّه و رسوله أعلم. قال: إن اللّه عزّ و جلّ یقول: «وَ إِنْ تَظاهَرا عَلَیْهِ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلاهُ وَ جِبْرِیلُ وَ صالِحُ الْمُؤْمِنِینَ» (تحریم/4) و أشار الى علی علیه السّلام فهو ولیّکم بعدی.

شرح الأخبار فی فضائل الأئمة الأطهار ع (لابن حیون المغربی، م363)، ج‏2، ص351

[6] . متن حدیث در توحید صدوق اندک تفاوتها و نیز افزوده‌ای در پایانش دارد:

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى بْنِ الْمُتَوَکِّلِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ أَبِیهِ عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ عَمْرٍو الْفُقَیْمِیِّ عَنْ هِشَامِ بْنِ الْحَکَمِ أَنَّ رَجُلًا سَأَلَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى لَهُ رِضًى وَ سَخَطٌ فَقَالَ نَعَمْ وَ لَیْسَ ذَلِکَ عَلَى مَا یُوجَدُ مِنَ الْمَخْلُوقِینَ وَ ذَلِکَ أَنَّ الرِّضَا وَ الْغَضَبَ دِخَالٌ یَدْخُلُ عَلَیْهِ فَیَنْقُلُهُ مِنْ حَالٍ إِلَى حَالٍ مُعْتَمَلٌ مُرَکَّبٌ لِلْأَشْیَاءِ فِیهِ مَدْخَلٌ «4» وَ خَالِقُنَا لَا مَدْخَلَ لِلْأَشْیَاءِ فِیهِ وَاحِدٌ أَحَدِیُّ الذَّاتِ وَ أَحَدِیُّ الْمَعْنَى فَرِضَاهُ ثَوَابُهُ وَ سَخَطُهُ عِقَابُهُ مِنْ غَیْرِ شَیْ‏ءٍ یَتَدَاخَلُهُ فَیُهَیِّجُهُ وَ یَنْقُلُهُ مِنْ حَالٍ إِلَى حَالٍ فَإِنَّ ذَلِکَ صِفَةُ الْمَخْلُوقِینَ الْعَاجِزِینَ الْمُحْتَاجِینَ وَ هُوَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى الْقَوِیُّ الْعَزِیزُ الَّذِی لَا حَاجَةَ بِهِ إِلَى شَیْ‏ءٍ مِمَّا خَلَقَ وَ خَلْقُهُ جَمِیعاً مُحْتَاجُونَ إِلَیْهِ إِنَّمَا خَلَقَ الْأَشْیَاءَ مِنْ غَیْرِ حَاجَةٍ وَ لَا سَبَبٍ اخْتِرَاعاً وَ ابْتِدَاعاً.

[7] . همچنین: حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ الْحَسَنِ الْقَطَّانُ قَالَ حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ السُّکَّرِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ زَکَرِیَّا الْجَوْهَرِیُّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عُمَارَةَ عَنْ أَبِیهِ قَالَ: سَأَلْتُ الصَّادِقَ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ ع فَقُلْتُ لَهُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ أَخْبِرْنِی عَنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ هَلْ لَهُ رِضًى وَ سَخَطٌ فَقَالَ نَعَمْ وَ لَیْسَ ذَلِکَ عَلَى مَا یُوجَدُ مِنَ الْمَخْلُوقِینَ وَ لَکِنَّ غَضَبَ اللَّهِ عِقَابُهُ وَ رِضَاهُ ثَوَابُهُ.

التوحید (للصدوق)، ص170

[8] . در همین راستا این حدیث هم قابل توجه است:

فتح بن یزید جرجانی می‌گوید: امام رضا ع را هنگام بازگشت از مکه به جانب خراسان در مسیر عراق زیارت کردم و شنیدم که می‌فرمود: کسی که خود را برای خدا حفظ کند [تقوای الهی پیشه کند]، حفظ شود؛ و کسی که خدا را اطاعت کند، اطاعت شود. پس هرگونه بود خودم را به ایشان رساندم و سلام کردم و جواب دادند و سپس فرمودند: ای فتح! کسی که خالق را راشی کند باکی از خشم مخلوق نداشته باشد؛ و کسی که خدا را به خشم آورد؛ سزاوار است که خشم مخلوقات بر او مسلط گردد.

التوحید (للصدوق)، ص61؛ الکافی، ج‏1، ص138

حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِمْرَانَ الدَّقَّاقُ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْکُوفِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِیلَ الْبَرْمَکِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا الْحُسَیْنُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ بُرْدَةَ قَالَ حَدَّثَنِی الْعَبَّاسُ بْنُ عَمْرٍو الْفُقَیْمِیُّ عَنْ‏ أَبِی الْقَاسِمِ إِبْرَاهِیمَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْعَلَوِیِّ عَنِ الْفَتْحِ بْنِ یَزِیدَ الْجُرْجَانِیِّ قَالَ:

لَقِیتُهُ ع عَلَى الطَّرِیقِ عِنْدَ مُنْصَرَفِی مِنْ مَکَّةَ إِلَى خُرَاسَانَ وَ هُوَ سَائِرٌ إِلَى الْعِرَاقِ فَسَمِعْتُهُ یَقُولُ مَنِ اتَّقَى اللَّهَ یُتَّقَى وَ مَنْ أَطَاعَ اللَّهَ یُطَاعُ فَتَلَطَّفْتُ فِی الْوُصُولِ إِلَیْهِ فَوَصَلْتُ فَسَلَّمْتُ فَرَدَّ عَلَیَّ السَّلَامَ ثُمَّ قَالَ یَا فَتْحُ مَنْ أَرْضَى الْخَالِقَ لَمْ یُبَالِ بِسَخَطِ الْمَخْلُوقِ وَ مَنْ أَسْخَطَ الْخَالِقَ فَقَمِنٌ أَنْ یُسَلَّطَ عَلَیْهِ سَخَطُ الْمَخْلُوق‏

 


153) سوره محمد (47) آیه 27 فَکَیْفَ إِذا تَوَفَّتْهُمُ

بسم الله الرحمن الرحیم

153) سوره محمد (47) آیه 27 

فَکَیْفَ إِذا تَوَفَّتْهُمُ الْمَلائِکَةُ یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبارَهُمْ

ترجمه

[اینها که حالشان در دنیا این است که بعد از شناخت مسیر هدایت، بدان پشت کردند،] پس چگونه خواهند بود هنگامی که فرشتگان جانشان بستانند در حالی که روی‌شان‌ [= چهره‌شان] و پشت‌شان را [تازیانه] می‌زنند؟!

حدیث

1) به امام صادق ع گفته شد که مرگ را برای ما توصیف کنید.

فرمودند: برای مومن مانند خوشبوترین بویی است که به مشامش می‌خورد که از بوی خوشش خمار می‌گردد و هرگونه سختی و دردی از وجودش رخت برمی‌بندد؛ و اما برای کافر مانند نیش زدن مارهای افعی و گزیدن عقرب‌هاست و از این هم شدیدتر.

گفته شد: می‌گویند شدیدتر از این است که شخص را با اره پاره‌پاره و با قیچی تکه‌تکه کنند و با سنگ‌ استخوان‌هایش را بشکنند و مانند این است که سنگ آسیاب را بر روی حدقه‌های چشم بگردانند؟

فرمود: این حالت برای برخی از کافران و بدکاران است؛ آیا ندیده‌اید برخی از آنها را که [در لحظه جان کندن] با این شدائد روبرو می‌شوند؟ اما آنچه از این برای آنها سخت‌تر است عذاب آخرت است که از عذاب دنیا شدیدتر است.

گفته شد: پس چرا گاهی کافری را می‌بینیم که جان کندن بر او آسان می‌باشد؛ چراغ عمرش رو به خاموشی است اما تعریف می‌کند و می‌خندد و صحبت می‌کند؛ و در مومنین هم برخی این گونه‌اند؛ و نیز گاه مومنان و کافران در مردن و مواجهه با این شدائد مربوط به سکرات مرگ شبیه همدیگرند؟

فرمود: آنجایی که مومن با راحتی جان می‌دهد، دارند هرچه سریعتر ثواب کارهایش را می‌دهند؛ و آنجا که با شدت و سختی جان می‌دهد، برای این است که او را از گناهانی که مرتکب شده، پاک کنند، تا وقتی وارد آخرت می‌شود کاملا پاک و پاکیزه، و صرفا سزاوار ثواب ابدی‌ای باشد و هیچ مانعی در کار نباشد؛ و آنجا که بر کافر آسان گرفته می‌شود، دارند پاداش کارهای خوبی که در دنیا انجام داده، به او می‌دهند، تا وقتی که وارد آخرت شد، جز آنچه مایه عذابش است چیزی برایش نمانده باشد؛ و آنجا که کافر با سختی و شدت جان می‌دهد، شروع عذاب خدا برای اوست؛ و این اوضاع بدین جهت است که خداوند عادلی است که به هیچکس ستم نکند.

عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج‏1، ص275

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْقَاسِمِ الْمُفَسِّرُ الْمَعْرُوفُ بِأَبِی الْحَسَنِ الْجُرْجَانِیِّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ الْحَسَنِ الْحُسَیْنِیُّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ أَبِیهِ [عَنْ جَدِّهِ‏] الرِّضَا عَنْ أَبِیهِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ ع قَالَ:

قِیلَ لِلصَّادِقِ ع صِفْ لَنَا الْمَوْتَ قَالَ لِلْمُؤْمِنِ کَأَطْیَبِ رِیحٍ یَشَمُّهُ فَیَنْعُسُ لِطِیبِهِ وَ یَنْقَطِعُ التَّعَبُ وَ الْأَلَمُ کُلُّهُ عَنْهُ وَ لِلْکَافِرِ کَلَسْعِ الْأَفَاعِیِّ وَ لَدْغِ الْعَقَارِبِ وَ أَشَدَّ قِیلَ فَإِنَّ قَوْماً یَقُولُونَ إِنَّهُ أَشَدُّ مِنْ نَشْرٍ بِالْمَنَاشِیرِ وَ قَرْضٍ بِالْمَقَارِیضِ وَ رَضْخٍ بِالْأَحْجَارِ وَ تَدْوِیرِ قُطْبِ الْأَرْحِیَةِ عَلَى الْأَحْدَاقِ قَالَ کَذَلِکَ هُوَ عَلَى بَعْضِ الْکَافِرِینَ وَ الْفَاجِرِینَ أَ لَا تَرَوْنَ مِنْهُمْ مَنْ یُعَایِنُ تِلْکَ الشَّدَائِدَ فَذَلِکُمُ الَّذِی هُوَ أَشَدُّ مِنْ هَذَا الْأَمْرِ عَذَابُ الْآخِرَةِ فَإِنَّهُ أَشَدُّ مِنْ عَذَابِ الدُّنْیَا قِیلَ فَمَا بَالُنَا نَرَى کَافِراً یَسْهُلُ عَلَیْهِ النَّزْعُ فَیَنْطَفِی وَ هُوَ یُحَدِّثُ وَ یَضْحَکُ وَ یَتَکَلَّمُ وَ فِی الْمُؤْمِنِینَ أَیْضاً مَنْ یَکُونُ کَذَلِکَ وَ فِی الْمُؤْمِنِینَ وَ الْکَافِرِینَ مَنْ یُقَاسِی عِنْدَ سَکَرَاتِ الْمَوْتِ هَذِهِ الشَّدَائِدَ فَقَالَ مَا کَانَ مِنْ رَاحَةٍ لِلْمُؤْمِنِ هُنَاکَ فَهُوَ تَعْجِیلُ ثَوَابٍ وَ مَا کَانَ مِنْ شَدِیدٍ فَتَمْحِیصُهُ مِنْ ذُنُوبِهِ لِیَرِدَ الْآخِرَةَ نَقِیّاً نَظِیفاً مُسْتَحِقّاً لِلثَّوَابِ الْأَبَدِ لَا مَانِعَ لَهُ دُونَهُ وَ مَا کَانَ مِنْ سُهُولَةٍ هُنَاکَ عَلَى الْکَافِرِ فَلِیُوَفَّى أَجْرَ حَسَنَاتِهِ فِی الدُّنْیَا لِیَرِدَ الْآخِرَةَ وَ لَیْسَ لَهُ إِلَّا مَا یُوجِبُ عَلَیْهِ الْعَذَابَ وَ مَا کَانَ مِنْ شِدَّةٍ عَلَى الْکَافِرِ هُنَاکَ فَهُوَ ابْتِدَاءُ عَذَابِ اللَّهِ لَهُ ذَلِکُمْ بِأَنَّ اللَّهَ عَدْلٌ لَا یَجُورُ.

تدبر

1) «فَکَیْفَ إِذا تَوَفَّتْهُمُ الْمَلائِکَةُ یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبارَهُمْ»: در آیه 25 همین سوره محمد (جلسه151) ریشه این را که افرادی، علی‌رغم آگاهی از مسیر هدایت، عقب‌گرد کرده‌اند، تسویل شیطان دانست. تسویل این بود که میل به بدی درون شخص وجود داشت و شیطان این را به صورت خوبی زینت می‌داد. درواقع، آنها کسانی بودند که به خاطر آنچه دلشان می‌خواست - یعنی آنچه، به تعبیر عامیانه «با آن حال می‌کردند»- از مسیر هدایت دین برگشتند. این آیه می‌گوید اگر آنها به خاطر حالشان و خوشایندشان چنین کردند، پس چرا توجه نمی‌کنند که حالشان در لحظه مرگ چگونه خواهد بود؟

این تایید دیگری است بر مطلبی که قبلا بیان شد (جلسه151، تدبر5) که تسویل شیطان (توجیه‌گری بدی‌هایی که انسان دلش می‌خواهد انجام دهد‌) زمانی با موفقیت توام می‌شود که انسان مرگ خود را فراموش کند. در این آیه می‌فرماید: اگر دنبال «حال کردن» هستید، به «حال‌»تان در لحظه مرگ هم بیندیشید.

2) «الْمَلائِکَةُ یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبارَهُمْ»: فرشتگان را غالبا به عنوان عامل رحمت می‌شناسیم؛ اما قرآن مرتب تذکر می‌دهد که عذاب گناهکاران هم توسط فرشتگان انجام می‌شود. با توجه به معصوم بودن فرشته‌ها و اینکه هیچ بدی‌ای در وجودشان نیست، تذکر به اینکه عامل عذاب هم فرشته‌ها هستند، تاکیدی بر این نکته است که این عذاب‌ها تنها و تنها ناشی از عمل خود افراد است؛ نه ناشی از هیچ گونه بغض یا ستمی از ناحیه عذاب‌کنندگان. همانند کسی که بر اثر بی‌احتیاطی از بلندی می‌افتد و پایش می‌شکند؛ شکستن پایش نه تقصیر جاذبه زمین است و نه تقصیر سخت و محکم بودن سنگهای زمین؛ تنها و تنها تقصیر خودش است.

3) «إِذا تَوَفَّتْهُمُ الْمَلائِکَةُ یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبارَهُمْ»: این عذاب در آیات دیگر (انفاق/49-50) عیناً در مورد منافقان هم آمده است؛ و اتفاقا در آنجا، علاوه بر تصریح به «منافق» بودن افرادی که چنین عذاب می‌شوند، با تعبیر «الذین کفروا» هم از آنها یاد شده است. این نشان می‌دهد «ارتداد»ی که در آیه 25 همین سوره محمد ص درباره این افراد مطرح شد، اگرچه از همان حقیقت ارتداد (= کفر) بهره‌مند است؛ اما چون آنها را منافق دانسته، پس ارتدادشان، ارتداد ظاهری نیست؛ چنانکه تعبیر «والله یعلم أسرارهم» (خدا مخفی‌کاری آنها را می‌داند) در آیه قبل هم نشان می‌دهد که اینها این ارتداد را مخفی می‌کرده‌اند. (جلسه151، تدبر2)

با توجه به اینکه در احادیث شیعه (مثلا: جلسه152، حدیث2) و حتی در احادیثی که اهل سنت در کتب اصلی و معتبر خود آورده‌اند (جلسه151، حدیث2) این آیه مربوط به وضعیت اصحاب پیامبر ص بعد از رحلت ایشان معرفی شده، معلوم می‌شود روایاتی که اکثر جامعه دینیِ بعد از پیامبر ص را دچار ارتداد دانسته (مثلا: الاختصاص/6[1]و [2]10؛ معانی‌الاخبار/25[3])، روایاتی کاملا منطبق بر قرآن کریم است، و البته ناظر به همین آیه، و به معنای ارتداد از ایمان (منافق شدن) است، نه ارتداد از اسلام (کفر آشکار).

(برای مطالعه متن اصلی روایات مذکور در منبع اصلی به لینک‌های زیر مراجعه کنید)

 http://lib.eshia.ir/11001/1/6

http://lib.eshia.ir/15257/1/25

4) «یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبارَهُمْ»: در نظام مجازات الهی، تناسب کاملی بین جرم و مجازات وجود دارد؛ و هر مجازاتی، در حقیقت، باطن و پشت پرده همان عملی است که انجام شده. عذابی که در این آیه بیان شده (روی‌شان‌ [= چهره‌شان] و پشت‌شان را [تازیانه] می‌زنند) متناسب با عمل آنهاست که در آیات قبل بیان شد: «بعد از آنکه هدایت برایشان آشکار شد، به پشت سر خود برگشتند» (محمد/25) هدایت، مسیر پیش روی انسان است؛ و گناه کردن علی‌رغم دانستن آن، را به پشت سر برگشتن معرفی کرد؛ پس، عذاب هم بر پیش روی (وجه و صورت) آنها و هم پشت آنها فرو می‌آید.



[1] . در این صفحه سه روایت آمده است:

 أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَى عَنْ أَبِیهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ الْحَارِثِ قَالَ: سَمِعْتُ عَبْدَ الْمَلِکِ بْنَ أَعْیَنَ یَسْأَلُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع فَلَمْ یَزَلْ یَسْأَلُهُ حَتَّى قَالَ فَهَلَکَ النَّاسُ إِذاً فَقَالَ إِی وَ اللَّهِ یَا ابْنَ أَعْیَنَ هَلَکَ النَّاسُ أَجْمَعُونَ قُلْتُ أَهْلُ الشَّرْقِ وَ الْغَرْبِ قَالَ إِنَّهَا فُتِحَتْ عَلَى الضَّلَالِ إِی وَ اللَّهِ هَلَکُوا إِلَّا ثَلَاثَةَ نَفَرٍ سَلْمَانُ الْفَارِسِیُّ وَ أَبُو ذَرٍّ وَ الْمِقْدَادُ وَ لَحِقَهُمْ عَمَّارٌ وَ أَبُو سَاسَانَ الْأَنْصَارِیُّ وَ حُذَیْفَةُ وَ أَبُو عَمْرَةَ فَصَارُوا سَبْعَةً.

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ الصَّفَّارِ عَنْ أَیُّوبَ بْنِ نُوحٍ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ یَحْیَى عَنْ مُثَنَّى بْنِ الْوَلِیدِ الْحَنَّاطِ عَنْ بُرَیْدِ بْنِ مُعَاوِیَةَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ: ارْتَدَّ النَّاسُ بَعْدَ النَّبِیِّ ص إِلَّا ثَلَاثَةَ نَفَرٍ الْمِقْدَادُ بْنُ الْأَسْوَدِ وَ أَبُو ذَرٍّ الْغِفَارِیُّ وَ سَلْمَانُ الْفَارِسِیُّ ثُمَّ إِنَّ النَّاسَ عَرَفُوا وَ لَحِقُوا بَعْدُ.

وَ عَنْهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ الصَّفَّارِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ مُوسَى بْنِ سَعْدَانَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْقَاسِمِ الْحَضْرَمِیِّ عَنْ عَمْرِو بْنِ ثَابِتٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ إِنَّ النَّبِیَّ ص لَمَّا قُبِضَ ارْتَدَّ النَّاسُ عَلَى أَعْقَابِهِمْ کُفَّاراً إِلَّا ثَلَاثاً سَلْمَانُ وَ الْمِقْدَادُ وَ أَبُو ذَرٍّ الْغِفَارِیُّ إِنَّهُ لَمَّا قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ ص جَاءَ أَرْبَعُونَ رَجُلًا إِلَى عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع فَقَالُوا لَا وَ اللَّهِ لَا نُعْطِی أَحَداً طَاعَةً بَعْدَکَ أَبَداً قَالَ وَ لِمَ قَالُوا إِنَّا سَمِعْنَا مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص فِیکَ یَوْمَ غَدِیرِ [خُمٍ‏] قَالَ وَ تَفْعَلُونَ قَالُوا نَعَمْ قَالَ فَأْتُونِی غَداً مُحَلِّقِینَ قَالَ فَمَا أَتَاهُ إِلَّا هَؤُلَاءِ الثَّلَاثَةُ قَالَ وَ جَاءَهُ عَمَّارُ بْنُ یَاسِرٍ بَعْدَ الظُّهْرِ فَضَرَبَ یَدَهُ عَلَى صَدْرِهِ ثُمَّ قَالَ لَهُ مَا لَکَ أَنْ تَسْتَیْقِظَ مِنْ نَوْمَةِ الْغَفْلَةِ ارْجِعُوا فَلَا حَاجَةَ لِی فِیکُمْ أَنْتُمْ لَمْ تُطِیعُونِی فِی حَلْقِ الرَّأْسِ فَکَیْفَ تُطِیعُونِّی فِی قِتَالِ جِبَالِ الْحَدِیدِ ارْجِعُوا فَلَا حَاجَةَ لِی فِیکُم‏

[2] . عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ بْنِ یُوسُفَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ الصَّفَّارِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ عَنْ سَیْفِ بْنِ عَمِیرَةَ عَنْ أَبِی بَکْرٍ الْحَضْرَمِیِّ قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع ارْتَدَّ النَّاسُ إِلَّا ثَلَاثَةَ نَفَرٍ سَلْمَانُ وَ أَبُو ذَرٍّ الْغِفَارِیُّ وَ الْمِقْدَادُ قَالَ فَقُلْتُ فَعَمَّارٌ فَقَالَ قَدْ کَانَ جَاضَ جَیْضَةً ثُمَّ رَجَعَ ثُمَّ قَالَ إِنْ أَرَدْتَ الَّذِی لَمْ یَشُکَّ وَ لَمْ یَدْخُلْهُ شَیْ‏ءٌ فَالْمِقْدَادُ فَأَمَّا سَلْمَانُ فَإِنَّهُ عَرَضَ فِی قَلْبِهِ عَارِضٌ أَنَّ عِنْدَ ذَا یَعْنِی أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ع اسْمَ اللَّهِ الْأَعْظَمَ لَوْ تَکَلَّمَ بِهِ لَأَخَذَتْهُمُ الْأَرْضُ وَ هُوَ هَکَذَا فَلُبِّبَ وَ وُجِئَتْ فِی عُنُقِهِ حَتَّى تُرِکَتْ کَالسِّلْعَةِ وَ مَرَّ بِهِ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع فَقَالَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ هَذَا مِنْ ذَاکَ بَایِعْ فَبَایَعَ وَ أَمَّا أَبُو ذَرٍّ الْغِفَارِیُّ فَأَمَرَهُ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع بِالسُّکُوتِ وَ لَمْ یَکُنْ تَأْخُذُهُ فِی اللَّهِ لَوْمَةُ لَائِمٍ فَأَبَى إِلَّا أَنْ یَتَکَلَّمَ فَمَرَّ بِهِ عُثْمَانُ فَأَمَرَ بِهِ ثُمَّ أَنَابَ النَّاسُ بَعْدُ فَکَانَ أَوَّلَ مَنْ أَنَابَ أَبُو سَاسَانَ الْأَنْصَارِیُّ وَ أَبُو عَمْرَةَ وَ فُلَانٌ حَتَّى عَقَدَ سَبْعَةً وَ لَمْ یَکُنْ یَعْرِفُ حَقَّ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع إِلَّا هَؤُلَاءِ السَّبْعَة

[3] . حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْقَاسِمِ الْأَسْتَرْآبَادِیُّ الْمَعْرُوفُ بِأَبِی الْحَسَنِ الْجُرْجَانِیِّ الْمُفَسِّرِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنِی أَبُو یَعْقُوبَ یُوسُفُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ زِیَادٍ وَ أَبُو الْحَسَنِ عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَیَّارٍ عَنْ أَبَوَیْهِمَا عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِمْ أَجْمَعِینَ أَنَّهُ قَالَ:

...ثُمَّ إِذَا صَارَ مُحَمَّدٌ ص إِلَى رِضْوَانِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ ارْتَدَّ کَثِیرٌ مِمَّنْ کَانَ أَعْطَاهُ ظَاهِرَ الْإِیمَانِ وَ حَرَّفُوا تَأْوِیلَاتِهِ وَ غَیَّرُوا مَعَانِیَهُ وَ وَضَعُوهَا عَلَى خِلَافِ وُجُوهِهَا

معانی الأخبار، ص25؛ التفسیر المنسوب إلى الإمام الحسن العسکری ع، ص64

 


152) سوره محمد (47) آیه 26 ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قالُوا لِلَّذینَ ک

بسم الله الرحمن الرحیم

152) سوره محمد (47) آیه 26

ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قالُوا لِلَّذینَ کَرِهُوا ما نَزَّلَ اللَّهُ سَنُطیعُکُمْ فی‏ بَعْضِ الْأَمْرِ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ إِسْرارَهُم‏

ترجمه

این [نحوه تسلط شیطان بر آنان] بدان سبب بود که آنها به کسانی که آنچه را خداوند نازل کرده، ناخوش داشتند، گفتند «در برخی از امور، شما را اطاعت خواهیم کرد»؛ و خداوند مخفی‌کاری آنان را می‌داند.

حدیث

1)‌ از امام باقر ع و امام صادق ع روایت شده است که:

منظور از این آیه بنی‌امیه‌اند که آنچه را در مورد ولایت علی بن ابی‌طالب ع نازل شد ناخوش داشتند.

مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج‏9، ص160

المروی عن أبی جعفر و أبی عبد الله (ع) أنهم بنو أمیة کرهوا ما نزل الله فی ولایة علی بن أبی طالب (ع)

2) ابن‌کثیر می‌گوید: امام صادق ع درباره آیه «همانا کسانی که بعد از آنکه هدایت برایشان آشکار شد، به پشت سر خود برگشتند» فرمود: یعنی آنهایی که با ترک ولایت امیرالمومنین ع از ایمان برگشتند.

گفتم: و این سخن خدا، چطور: «این بدان سبب بود که آنها به کسانی که آنچه را خداوند نازل کرده، ناخوش داشتند، گفتند در برخی از امور، شما را اطاعت خواهیم کرد»؟

فرمود: به خدا قسم در مورد آنها و پیروانشان نازل شد و این سخن خداست که جبرئیل بر حضرت محمد ص نازل کرد که «این بدان سبب بود که آنها به کسانی که ناخوش داشتند آنچه را خداوند نازل کرده» درباره علی ع، «گفتند در برخی از امور، شما را اطاعت خواهیم کرد» بنی‌امیه را به عهد با خود دعوت کردند تا این امر [= حکومت] بعد از پیامبر ص به دست ما نیفتد و از خمس چیزی به ما ندادند و گفتند اگر خمس را به آنها بدهیم دیگر محتاج و نیازمند نخواهند بود و دیگر برایشان مهم نیست که این امر [حکومت] در دست ایشان نباشد؛ پس به آنها گفتند «از شما اطاعت می‌کنیم در برخی از اموری که ما را بدان خوانده‌اید» که همان خمس است که از آن ذره‌ای به آنها نخواهیم داد. و اینکه فرمود: «آنچه را خداوند نازل کرده ناخوش داشتند»، آنچه که خدا نازل کرده بود، عبارت بود از ولایت امیرالمومنین ع که بر خلایق واجب کرده بود...

الکافی، ج‏1، ص421

الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أُورَمَةَ وَ عَلِیِّ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ حَسَّانَ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ کَثِیرٍ

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فِی قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَى «إِنَّ الَّذِینَ ارْتَدُّوا عَلى‏ أَدْبارِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُمُ الْهُدَى» فُلَانٌ وَ فُلَانٌ وَ فُلَانٌ ارْتَدُّوا عَنِ الْإِیمَانِ فِی تَرْکِ وَلَایَةِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع

قُلْتُ قَوْلُهُ تَعَالَى «ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قالُوا لِلَّذِینَ کَرِهُوا ما نَزَّلَ اللَّهُ سَنُطِیعُکُمْ فِی بَعْضِ الْأَمْرِ»

قَالَ نَزَلَتْ وَ اللَّهِ فِیهِمَا وَ فِی أَتْبَاعِهِمَا وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ‏ عَزَّ وَ جَلَّ الَّذِی نَزَلَ بِهِ جَبْرَئِیلُ ع عَلَى مُحَمَّدٍ ص «ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قالُوا لِلَّذِینَ کَرِهُوا ما نَزَّلَ اللَّهُ» فِی عَلِیٍّ ع «سَنُطِیعُکُمْ فِی بَعْضِ الْأَمْرِ» قَالَ دَعَوْا بَنِی أُمَیَّةَ إِلَى مِیثَاقِهِمْ أَلَّا یُصَیِّرُوا الْأَمْرَ فِینَا بَعْدَ النَّبِیِّ ص وَ لَا یُعْطُونَا مِنَ الْخُمُسِ شَیْئاً وَ قَالُوا إِنْ أَعْطَیْنَاهُمْ إِیَّاهُ لَمْ یَحْتَاجُوا إِلَى شَیْ‏ءٍ وَ لَمْ یُبَالُوا أَنْ یَکُونَ الْأَمْرُ فِیهِمْ فَقَالُوا سَنُطِیعُکُمْ فِی بَعْضِ الْأَمْرِ الَّذِی دَعَوْتُمُونَا إِلَیْهِ وَ هُوَ الْخُمُسُ أَلَّا نُعْطِیَهُمْ مِنْهُ شَیْئاً وَ قَوْلُهُ «کَرِهُوا ما نَزَّلَ اللَّهُ» وَ الَّذِی نَزَّلَ اللَّهُ مَا افْتَرَضَ عَلَى خَلْقِهِ مِنْ وَلَایَةِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع[1]

3) رسول خدا ص فرمود:

کسی که با آنچه خدا را ناراحت می‌کند بخواهد خشنودی مردم را به دست آورد، همان مردمی که قرار است او را ثنا گویند، مذمت‌کننده او می‌شوند؛ و کسی که اطاعت خدا را بر غضب مردم ترجیح دهد، خداوند او را در مورد دشمنی هر دشمن و حسادت هر حسود و ستم هر ستمگری کفایت می‌کند و خداوند عز و جل یار و پشتیبان او خواهد بود.

الکافی، ج‏2، ص373

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ مِهْرَانَ عَنْ سَیْفِ بْنِ عَمِیرَةَ عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص:

مَنْ طَلَبَ مَرْضَاةَ النَّاسِ بِمَا یُسْخِطُ اللَّهَ کَانَ حَامِدُهُ مِنَ النَّاسِ ذَامّاً وَ مَنْ‏ آثَرَ طَاعَةَ اللَّهِ بِغَضَبِ النَّاسِ کَفَاهُ اللَّهُ عَدَاوَةَ کُلِّ عَدُوٍّ وَ حَسَدَ کُلِّ حَاسِدٍ وَ بَغْیَ کُلِّ بَاغٍ وَ کَانَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ نَاصِراً وَ ظَهِیراً.

تدبر

1) «ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قالُوا لِلَّذینَ کَرِهُوا ما نَزَّلَ اللَّهُ سَنُطیعُکُمْ فی‏ بَعْضِ الْأَمْرِ»: برای اینکه شیطان بر ما مسلط نشود، نه‌تنها باید مواظب باشیم که گرایش به بدی در عمق وجودمان وارد نشود (جلسه دیروز، تدبر3)، بلکه باید در ارتباطات‌مان با کسانی که از دستورات خدا بدشان می‌آید، نیز بسیار حساس و مراقب باشیم، نه فقط از آنها پیروی نکنیم، بلکه حتی القا نشود که ممکن است از آنها پیروی‌ای (ولو پیروی محدود) داشته باشیم.

نحوه استنباط این مطلب از آیه:

این آیه در مقام بیان دلیل برای آیه قبل است که چرا عده‌ای علی‌رغم فهمیدن راه هدایت، عقب‌گرد کردند و در دام شیطان افتادند. در این آیه در مورد مواجهه آنها (آیه قبل) با کسانی که آنچه را خداوند نازل کرده، ناخوش داشتند، نفرمود «آنها از اینها پیروی کردند»؛ بلکه فرمود: آنها به اینها گفتند در برخی از امور از شما پیروی می‌کنیم» یعنی همین مقدار که آنها چنین سخنی گفتند ولو سخنشان را هم محدود کردند به برخی از امور، اما با همین کار، موجبات عقب‌گردی و تسلط شیطان بر خود را فراهم کرد.

2) «...کَرِهُوا ما نَزَّلَ اللَّهُ»:

اگر کسی نسبت به تعالیم و دستوراتی که خدا در دینش فروفرستاده، احساس ناخوشایند دارد، قطعا تحت نفوذ جدی شیطان است؛ بلکه چه‌بسا در زمره شیاطین وارد شده باشد!

نحوه استنباط مطلب از آیه:

«تمایل» و اینکه انسان از چیزی خوشش بیاید یا بدش بیاید، ویژگی قلب آدمی است که اتفاقا شیطان با همین قلب کار دارد (انعام/43، جلسه150). در آیه دیروز اشاره شد که تمایل و احساس خوشایند داشتن نسبت به بدی، عامل نفوذ شیطان است (محمد/25، جلسه دیروز، تدبر3). در این آیه سخن از کسانی است که «از آنچه خدا نازل کرده احساس ناخوشایند دارند» و اینها را نه در عرض گروه قبل، بلکه کسانی دانست که گروه قبل، تنها به خاطر ابراز پیروی محدود نسبت به آنها (تدبر1) چنان فریب شیطان را خورده‌اند. یعنی افرادی که عقب‌گرد کرده‌اند و تحت نفوذ شیطان‌ قرار گرفته‌اند، ابراز کرده‌اند که در برخی از امرو پیرو کسانی‌اند که «از آنچه خدا نازل کرده احساس ناخوشایند دارند». پس اینها از حیث گمراهی، فوق آنها و در رده خود شیطان قرار گرفته‌اند!

نتیجه اجتماعی و اخلاقی:

اگر عده‌ای را دیدیم که نسبت به آنچه در شریعتی که خداوند فروفرستاده، احساس ناخوشایندی می‌کند، بسیار در ارتباط با آنها مراقب باشیم؛ و اگر خدای‌ناکرده چنین احساس ناخوشایندی نسبت به برخی از احکام الهی در وجود ما هست، خیلی سریع و جدی در مقام علاج خود برآییم.

3) «... وَ اللَّهُ یَعْلَمُ إِسْرارَهُم»: هم کسانی که از احکام خدا بدشان می‌آید و هم کسانی که در برخی امور با اینها همدلی می‌کنند و حاضر به پیروی از اینها، حداقل در برخی از امور هستند، مشکلشان این است که یادشان رفته خدایی هست و او از همه چیزشان آگاه است و این اموری که در دلشان مخفی است (احساس ناخوشایند نسبت به دستورات الهی و نیز ابراز تمایل کردن نسبت به کسانی که چنان احساسی دارند) کاملا مورد توجه خداست.

اگر خدا را خدا بدانیم آیا او واقعا خیرخواه ما هست یا نه؟ پس، آیا امکان دارد یک حکمی قرار داده باشد که به ضرر ما باشد؟ ممکن است فلسفه بسیاری از احکام را نفهمیم، اما اگر خدا خداست، حتما مصلحت ما را (که گاه مانند تجویز آمپول توسط پزشک، دردآور است) در نظر گرفته. پس کسی که خدا را خدا می‌داند، هرچند فلسفه برخی احکام الهی را نداند، هیچگاه این گونه نخواهد بود که از خدا و مطالبی که خدا فرستاده بدش بیاید. همچنین کسی که خدا را حاضر و ناظر بداند هیچگاه در مواجهه و ارتباط با چنین افرادی که با تعالیم خدا مشکل دارند، ابراز پیروی و تایید نمی‌کند.

باز هم یک آسیب اجتماعی

امروزه متاسفانه در جامعه ما این مطلب به صورت یک پرستیژ و عامل اعتبار اجتماعی درآمده که وقتی کسی احکام الهی را زیر سوال ببرد و از آنها ابراز ناخرسندی کند، او را تایید کنند و با او همراهی کنند و لااقل در برخی موارد، سخن وی را مورد تایید و پیروی قرار دهند.

آیا مایی که چنین می‌کنیم، واقعا خدا و در محضر او بودن را باور داریم؟ و از خدا خجالت نمی‌کشیم؟ آیا نمی‌ترسیم که مصداق این دو آیه شده باشیم؟



[1] . ادامه روایت:

وَ کَانَ مَعَهُمْ أَبُو عُبَیْدَةَ وَ کَانَ کَاتِبَهُمْ فَأَنْزَلَ اللَّهُ «أَمْ أَبْرَمُوا أَمْراً فَإِنَّا مُبْرِمُونَ أَمْ یَحْسَبُونَ أَنَّا لا نَسْمَعُ سِرَّهُمْ وَ نَجْواهُمْ»

همچنین این روایت هم در همین راستا قابل توجه است:

...و منها «إِنَّ الَّذِینَ ارْتَدُّوا عَلى‏ أَدْبارِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُمُ الْهُدَى» بإسناد معلى إلى الصادق ع أنها فی فلان و فلان ارتدوا عن ولایة علی ع. و منها «ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قالُوا لِلَّذِینَ کَرِهُوا ما نَزَّلَ اللَّهُ» قال الصادق ع نزلت و الله فیهما و فی أتباعهما کَرِهُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ فی علی ع. (الصراط المستقیم إلى مستحقی التقدیم، ج‏1، ص290)

 


152) سوره محمد (47) آیه 26 ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قالُوا لِلَّذینَ ک

بسم الله الرحمن الرحیم

152) سوره محمد (47) آیه 26

ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قالُوا لِلَّذینَ کَرِهُوا ما نَزَّلَ اللَّهُ سَنُطیعُکُمْ فی‏ بَعْضِ الْأَمْرِ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ إِسْرارَهُم‏

ترجمه

این [نحوه تسلط شیطان بر آنان] بدان سبب بود که آنها به کسانی که آنچه را خداوند نازل کرده، ناخوش داشتند، گفتند «در برخی از امور، شما را اطاعت خواهیم کرد»؛ و خداوند مخفی‌کاری آنان را می‌داند.

حدیث

1)‌ از امام باقر ع و امام صادق ع روایت شده است که:

منظور از این آیه بنی‌امیه‌اند که آنچه را در مورد ولایت علی بن ابی‌طالب ع نازل شد ناخوش داشتند.

مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج‏9، ص160

المروی عن أبی جعفر و أبی عبد الله (ع) أنهم بنو أمیة کرهوا ما نزل الله فی ولایة علی بن أبی طالب (ع)

2) ابن‌کثیر می‌گوید: امام صادق ع درباره آیه «همانا کسانی که بعد از آنکه هدایت برایشان آشکار شد، به پشت سر خود برگشتند» فرمود: یعنی آنهایی که با ترک ولایت امیرالمومنین ع از ایمان برگشتند.

گفتم: و این سخن خدا، چطور: «این بدان سبب بود که آنها به کسانی که آنچه را خداوند نازل کرده، ناخوش داشتند، گفتند در برخی از امور، شما را اطاعت خواهیم کرد»؟

فرمود: به خدا قسم در مورد آنها و پیروانشان نازل شد و این سخن خداست که جبرئیل بر حضرت محمد ص نازل کرد که «این بدان سبب بود که آنها به کسانی که ناخوش داشتند آنچه را خداوند نازل کرده» درباره علی ع، «گفتند در برخی از امور، شما را اطاعت خواهیم کرد» بنی‌امیه را به عهد با خود دعوت کردند تا این امر [= حکومت] بعد از پیامبر ص به دست ما نیفتد و از خمس چیزی به ما ندادند و گفتند اگر خمس را به آنها بدهیم دیگر محتاج و نیازمند نخواهند بود و دیگر برایشان مهم نیست که این امر [حکومت] در دست ایشان نباشد؛ پس به آنها گفتند «از شما اطاعت می‌کنیم در برخی از اموری که ما را بدان خوانده‌اید» که همان خمس است که از آن ذره‌ای به آنها نخواهیم داد. و اینکه فرمود: «آنچه را خداوند نازل کرده ناخوش داشتند»، آنچه که خدا نازل کرده بود، عبارت بود از ولایت امیرالمومنین ع که بر خلایق واجب کرده بود...

الکافی، ج‏1، ص421

الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أُورَمَةَ وَ عَلِیِّ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ حَسَّانَ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ کَثِیرٍ

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فِی قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَى «إِنَّ الَّذِینَ ارْتَدُّوا عَلى‏ أَدْبارِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُمُ الْهُدَى» فُلَانٌ وَ فُلَانٌ وَ فُلَانٌ ارْتَدُّوا عَنِ الْإِیمَانِ فِی تَرْکِ وَلَایَةِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع

قُلْتُ قَوْلُهُ تَعَالَى «ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قالُوا لِلَّذِینَ کَرِهُوا ما نَزَّلَ اللَّهُ سَنُطِیعُکُمْ فِی بَعْضِ الْأَمْرِ»

قَالَ نَزَلَتْ وَ اللَّهِ فِیهِمَا وَ فِی أَتْبَاعِهِمَا وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ‏ عَزَّ وَ جَلَّ الَّذِی نَزَلَ بِهِ جَبْرَئِیلُ ع عَلَى مُحَمَّدٍ ص «ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قالُوا لِلَّذِینَ کَرِهُوا ما نَزَّلَ اللَّهُ» فِی عَلِیٍّ ع «سَنُطِیعُکُمْ فِی بَعْضِ الْأَمْرِ» قَالَ دَعَوْا بَنِی أُمَیَّةَ إِلَى مِیثَاقِهِمْ أَلَّا یُصَیِّرُوا الْأَمْرَ فِینَا بَعْدَ النَّبِیِّ ص وَ لَا یُعْطُونَا مِنَ الْخُمُسِ شَیْئاً وَ قَالُوا إِنْ أَعْطَیْنَاهُمْ إِیَّاهُ لَمْ یَحْتَاجُوا إِلَى شَیْ‏ءٍ وَ لَمْ یُبَالُوا أَنْ یَکُونَ الْأَمْرُ فِیهِمْ فَقَالُوا سَنُطِیعُکُمْ فِی بَعْضِ الْأَمْرِ الَّذِی دَعَوْتُمُونَا إِلَیْهِ وَ هُوَ الْخُمُسُ أَلَّا نُعْطِیَهُمْ مِنْهُ شَیْئاً وَ قَوْلُهُ «کَرِهُوا ما نَزَّلَ اللَّهُ» وَ الَّذِی نَزَّلَ اللَّهُ مَا افْتَرَضَ عَلَى خَلْقِهِ مِنْ وَلَایَةِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع[1]

3) رسول خدا ص فرمود:

کسی که با آنچه خدا را ناراحت می‌کند بخواهد خشنودی مردم را به دست آورد، همان مردمی که قرار است او را ثنا گویند، مذمت‌کننده او می‌شوند؛ و کسی که اطاعت خدا را بر غضب مردم ترجیح دهد، خداوند او را در مورد دشمنی هر دشمن و حسادت هر حسود و ستم هر ستمگری کفایت می‌کند و خداوند عز و جل یار و پشتیبان او خواهد بود.

الکافی، ج‏2، ص373

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ مِهْرَانَ عَنْ سَیْفِ بْنِ عَمِیرَةَ عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص:

مَنْ طَلَبَ مَرْضَاةَ النَّاسِ بِمَا یُسْخِطُ اللَّهَ کَانَ حَامِدُهُ مِنَ النَّاسِ ذَامّاً وَ مَنْ‏ آثَرَ طَاعَةَ اللَّهِ بِغَضَبِ النَّاسِ کَفَاهُ اللَّهُ عَدَاوَةَ کُلِّ عَدُوٍّ وَ حَسَدَ کُلِّ حَاسِدٍ وَ بَغْیَ کُلِّ بَاغٍ وَ کَانَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ نَاصِراً وَ ظَهِیراً.

تدبر

1) «ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قالُوا لِلَّذینَ کَرِهُوا ما نَزَّلَ اللَّهُ سَنُطیعُکُمْ فی‏ بَعْضِ الْأَمْرِ»: برای اینکه شیطان بر ما مسلط نشود، نه‌تنها باید مواظب باشیم که گرایش به بدی در عمق وجودمان وارد نشود (جلسه دیروز، تدبر3)، بلکه باید در ارتباطات‌مان با کسانی که از دستورات خدا بدشان می‌آید، نیز بسیار حساس و مراقب باشیم، نه فقط از آنها پیروی نکنیم، بلکه حتی القا نشود که ممکن است از آنها پیروی‌ای (ولو پیروی محدود) داشته باشیم.

نحوه استنباط این مطلب از آیه:

این آیه در مقام بیان دلیل برای آیه قبل است که چرا عده‌ای علی‌رغم فهمیدن راه هدایت، عقب‌گرد کردند و در دام شیطان افتادند. در این آیه در مورد مواجهه آنها (آیه قبل) با کسانی که آنچه را خداوند نازل کرده، ناخوش داشتند، نفرمود «آنها از اینها پیروی کردند»؛ بلکه فرمود: آنها به اینها گفتند در برخی از امور از شما پیروی می‌کنیم» یعنی همین مقدار که آنها چنین سخنی گفتند ولو سخنشان را هم محدود کردند به برخی از امور، اما با همین کار، موجبات عقب‌گردی و تسلط شیطان بر خود را فراهم کرد.

2) «...کَرِهُوا ما نَزَّلَ اللَّهُ»:

اگر کسی نسبت به تعالیم و دستوراتی که خدا در دینش فروفرستاده، احساس ناخوشایند دارد، قطعا تحت نفوذ جدی شیطان است؛ بلکه چه‌بسا در زمره شیاطین وارد شده باشد!

نحوه استنباط مطلب از آیه:

«تمایل» و اینکه انسان از چیزی خوشش بیاید یا بدش بیاید، ویژگی قلب آدمی است که اتفاقا شیطان با همین قلب کار دارد (انعام/43، جلسه150). در آیه دیروز اشاره شد که تمایل و احساس خوشایند داشتن نسبت به بدی، عامل نفوذ شیطان است (محمد/25، جلسه دیروز، تدبر3). در این آیه سخن از کسانی است که «از آنچه خدا نازل کرده احساس ناخوشایند دارند» و اینها را نه در عرض گروه قبل، بلکه کسانی دانست که گروه قبل، تنها به خاطر ابراز پیروی محدود نسبت به آنها (تدبر1) چنان فریب شیطان را خورده‌اند. یعنی افرادی که عقب‌گرد کرده‌اند و تحت نفوذ شیطان‌ قرار گرفته‌اند، ابراز کرده‌اند که در برخی از امرو پیرو کسانی‌اند که «از آنچه خدا نازل کرده احساس ناخوشایند دارند». پس اینها از حیث گمراهی، فوق آنها و در رده خود شیطان قرار گرفته‌اند!

نتیجه اجتماعی و اخلاقی:

اگر عده‌ای را دیدیم که نسبت به آنچه در شریعتی که خداوند فروفرستاده، احساس ناخوشایندی می‌کند، بسیار در ارتباط با آنها مراقب باشیم؛ و اگر خدای‌ناکرده چنین احساس ناخوشایندی نسبت به برخی از احکام الهی در وجود ما هست، خیلی سریع و جدی در مقام علاج خود برآییم.

3) «... وَ اللَّهُ یَعْلَمُ إِسْرارَهُم»: هم کسانی که از احکام خدا بدشان می‌آید و هم کسانی که در برخی امور با اینها همدلی می‌کنند و حاضر به پیروی از اینها، حداقل در برخی از امور هستند، مشکلشان این است که یادشان رفته خدایی هست و او از همه چیزشان آگاه است و این اموری که در دلشان مخفی است (احساس ناخوشایند نسبت به دستورات الهی و نیز ابراز تمایل کردن نسبت به کسانی که چنان احساسی دارند) کاملا مورد توجه خداست.

اگر خدا را خدا بدانیم آیا او واقعا خیرخواه ما هست یا نه؟ پس، آیا امکان دارد یک حکمی قرار داده باشد که به ضرر ما باشد؟ ممکن است فلسفه بسیاری از احکام را نفهمیم، اما اگر خدا خداست، حتما مصلحت ما را (که گاه مانند تجویز آمپول توسط پزشک، دردآور است) در نظر گرفته. پس کسی که خدا را خدا می‌داند، هرچند فلسفه برخی احکام الهی را نداند، هیچگاه این گونه نخواهد بود که از خدا و مطالبی که خدا فرستاده بدش بیاید. همچنین کسی که خدا را حاضر و ناظر بداند هیچگاه در مواجهه و ارتباط با چنین افرادی که با تعالیم خدا مشکل دارند، ابراز پیروی و تایید نمی‌کند.

باز هم یک آسیب اجتماعی

امروزه متاسفانه در جامعه ما این مطلب به صورت یک پرستیژ و عامل اعتبار اجتماعی درآمده که وقتی کسی احکام الهی را زیر سوال ببرد و از آنها ابراز ناخرسندی کند، او را تایید کنند و با او همراهی کنند و لااقل در برخی موارد، سخن وی را مورد تایید و پیروی قرار دهند.

آیا مایی که چنین می‌کنیم، واقعا خدا و در محضر او بودن را باور داریم؟ و از خدا خجالت نمی‌کشیم؟ آیا نمی‌ترسیم که مصداق این دو آیه شده باشیم؟



[1] . ادامه روایت:

وَ کَانَ مَعَهُمْ أَبُو عُبَیْدَةَ وَ کَانَ کَاتِبَهُمْ فَأَنْزَلَ اللَّهُ «أَمْ أَبْرَمُوا أَمْراً فَإِنَّا مُبْرِمُونَ أَمْ یَحْسَبُونَ أَنَّا لا نَسْمَعُ سِرَّهُمْ وَ نَجْواهُمْ»

همچنین این روایت هم در همین راستا قابل توجه است:

...و منها «إِنَّ الَّذِینَ ارْتَدُّوا عَلى‏ أَدْبارِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُمُ الْهُدَى» بإسناد معلى إلى الصادق ع أنها فی فلان و فلان ارتدوا عن ولایة علی ع. و منها «ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قالُوا لِلَّذِینَ کَرِهُوا ما نَزَّلَ اللَّهُ» قال الصادق ع نزلت و الله فیهما و فی أتباعهما کَرِهُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ فی علی ع. (الصراط المستقیم إلى مستحقی التقدیم، ج‏1، ص290)

 


151) سوره محمد (47) آیه 25 إِنَّ الَّذینَ ارْتَدُّوا

بسم الله الرحمن الرحیم

151) سوره محمد (47) آیه 25

 إِنَّ الَّذینَ ارْتَدُّوا عَلى‏ أَدْبارِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُمُ الْهُدَى الشَّیْطانُ سَوَّلَ لَهُمْ وَ أَمْلى‏ لَهُمْ           

ترجمه

همانا کسانی که بعد از آنکه هدایت برایشان آشکار شد، به پشت سر خود برگشتند [= به حقیقت پشت کردند]، شیطان [زشتی‌ِ کارشان را مطابق میلشان] برایشان آراست و مهلت زندگی را برای آنها طولانی جلوه داد.

نکات ترجمه

«ارْتَدّ» از ماده «ردد» به معنای رجوع و برگشتن از وضعیتی که در آن بوده، می‌باشد؛ و در تفاوت «رد» با «رجوع» گفته‌اند که «رد» در اصل رجوع و برگشتنی بوده که با نوعی کراهت و ناخوشایندی از وضعیتی که در آن بسر می‌برده همراه بوده است؛ هرچند کم‌کم این دو کلمه در جای همدیگر هم به کار رفته است. (الفروق فی اللغة/107) کلمه «ارتداد» و «ردّه» در مورد «رجوع به راهی که از آن آمده بود» به کار می‌رود، با این تفاوت که «رده» حتما به معنای کافر شدن (رجوع به کفر) است، اما «ارتداد» گاهی درباره غیر آن هم به کار می‌رود چنانکه در قرآن هم درباره کافر شدن (مائده/5) و هم درباره برگشت از یک مسیر (کهف/64) به کار رفته است. (مفردات ألفاظ القرآن، ص/349)

«سَوَّلَ»: از ماده «سول» یا به تعبیر دقیق‌تر، از ماده «سؤل» می‌باشد.[1] تسویل به معنای زینت دادن و آراستن کار زشت می‌باشد و با توجه به اینکه کلمه «سؤل» از سؤال و درخواست می‌آید، تسویل از این باب بوده که گویی آنچه مورد درخواست شخص است به او می‌دهند و به همین مناسبت، به کار شیطان، که کار زشتی را که افراد دلشان می‌خواهد انجام دهند مطابق دلخواهشان برای آنها زینت می‌دهد (خواسته بد آنها را به عنوان امری مطلوب برایشان جلوه می‌دهد) تسویل گویند. (مفردات ألفاظ القرآن، ص/349؛ معجم المقاییس اللغة3/ 118). در واقع، تسویل این است که وقتی شخصی می‌خواهد یک کار زشت را انجام دهد، به جای آنکه حقیقت و زشتیِ آن کار به او نشان داده شود، مطلب به گونه‌ای که او خودش دلش می‌خواهد برایش زینت داده شود.

«أَمْلى‏»: ماده «ملی» و مصدر «ملاوه» را به معنای «مدت زندگی» ویا «زندگی‌ای که امتداد پیدا می‌کند» معرفی کرده‌ (لسان‌العرب15/ 290؛ کتاب العین8/ 344؛ المحیط فی اللغة10/ 364) و برخی اصل این ماده را به معنای «امتداد یافتن در بستر زمان» دانسته‌اند. (معجم المقاییس اللغة5/ 352) «أملی» متعلق به باب إفعال است، پس متعدی شده و دلالت بر «مهلت دادن در زندگی» می‌کند. (رعد/32؛ حج/44 و 48). ظاهرا به همین مناسبت وقتی فاعل «املاء» شیطان باشد، معنایش «طولانی کردن آرزو» و «القای دور بودن مرگ» می‌شود.[2]

حدیث

1) امیرالمومنین ع می‌فرمایند:

... شیطان راههاى خود را به شما آسان مى‏نماید، و می‌خواهد که گره‌هاى استوار دینتان را یکى پس از دیگرى بگشاید، و به جاى هماهنگى بر پراکندگى‏تان بیفزاید. با این پراکندگی به فتنه بیندازد؛ پس، از دمدمه‌ها، و وسوسه‌های او روى برگردانید، و نصیحت آن کس را که خیرخواه شما است قبول کنید، و به جان بپذیرید.

نهج‌البلاغه، خطبه121؛ با اقتباس از ترجمه شهیدی، ص120

... ْ إِنَّ الشَّیْطَانَ یُسَنِّی لَکُمْ طُرُقَهُ‏ وَ یُرِیدُ أَنْ یَحُلَّ دِینَکُمْ عُقْدَةً عُقْدَةً وَ یُعْطِیَکُمْ بِالْجَمَاعَةِ الْفُرْقَةَ وَ بِالْفُرْقَةِ الْفِتْنَةَ فَاصْدِفُوا عَنْ نَزَغَاتِهِ‏ وَ نَفَثَاتِهِ وَ اقْبَلُوا النَّصِیحَةَ مِمَّنْ أَهْدَاهَا إِلَیْکُمْ وَ اعْقِلُوهَا عَلَى أَنْفُسِکُم‏.

2) از پیامبر اکرم ص روایت شده است:

در روز قیامت گروهی از اصحابم که نزد من اعتبار و جایگاهی داشتند می‌آورند که از صراط عبور دهند؛ هنگامی که آنان را می‌بینم و مرا می‌بینند و میشناسمشان و مرا می‌شناسند؛ آنها را با تازیانه از برابر من دور می‌کنند [و به سوی جهنم می‌برند].

پس من می‌گویم: پروردگارا ! اصحابم! اصحابم!

خطاب می‌شود نمی‌دانی که بعد از تو چه کردند؟! آنها هنگامی که از آنها جدا شدی «به پشت سر خود برگشتند.»

پس خواهم گفت: دوری و هلاکت باد بر شما.

کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ج‏2، ص599.

وَ عَنْ أَبَانِ بْنِ أَبِی عَیَّاشٍ عَنْ سُلَیْمِ بْنِ قَیْسٍ قَالَ سَمِعْتُ سَلْمَانَ الْفَارِسِیَّ قَال‏ علی ع ...وَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص یَقُولُ:

لَیَجِیئَنَّ قَوْمٌ مِنْ أَصْحَابِی مِنْ أَهْلِ الْعِلْیَةِ وَ الْمَکَانَةِ مِنِّی لِیَمُرُّوا عَلَى الصِّرَاطِ فَإِذَا رَأَیْتُهُمْ وَ رَأَوْنِی وَ عَرَفْتُهُمْ وَ عَرَفُونِی اخْتَلَجُوا دُونِی فَأَقُولُ أَیْ رَبِّ أَصْحَابِی أَصْحَابِی فَیُقَالُ مَا تَدْرِی مَا أَحْدَثُوا بَعْدَکَ إِنَّهُمْ ارْتَدُّوا عَلى‏ أَدْبارِهِم حَیْثُ فَارَقْتَهُمْ فَأَقُولُ بُعْداً وَ سُحْقاً

این روایت با عبارات مختلف از زبان پیامبر ص در کتب معتبر اهل سنت آمده است؛ چنانکه چهار بار در صحیح بخاری (ج2، ص655؛ ج2، ص930؛ ج2، ص970؛ ج3، ص1323) و با یک عبارت و چهار سند مختلف در صحیح مسلم (ج 17، ص 194) آمده است.[3]

3) امام صادق ع درباره آیه «کسانی که به پشت سر خود برگشتند بعد از آنکه هدایت برایشان آشکار شد» فرمودند: منظور از هدایت، راه علی ع است.

تأویل الآیات الظاهرة فی فضائل العترة الطاهرة، ص569

قَالَ مُحَمَّدُ بْنُ الْعَبَّاسِ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ سُلَیْمَانَ الزُّرَارِیُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ أَبِی جَمِیلَةَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ الْحَلَبِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «إِنَّ الَّذِینَ ارْتَدُّوا عَلى‏ أَدْبارِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُمُ الْهُدَى»

قَالَ الْهُدَى هُوَ سَبِیلُ عَلِیٍّ ع.

4) امام صادق ع درباره عبارت آیه «کسانی که به پشت سر خود برگشتند» فرمودند: از ایمان برگشتند به خاطر اینکه ولایت امیرالمومنین علی ع را ترک کردند.

 تفسیر القمی، ج‏2، ص: 308

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْقَاسِمِ بْنِ عُبَیْدٍ الْکِنْدِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَبْدِ الْفَارِسِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فِی قَوْلِهِ إِنَّ الَّذِینَ ارْتَدُّوا عَلى‏ أَدْبارِهِمْ عَنِ الْإِیمَانِ بِتَرْکِهِمْ وَلَایَةَ عَلِیٍّ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع

تدبر

1) «ارْتَدُّوا ... مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُمُ الْهُدَى»:

عده‌ای با اینکه مسیر هدایت برایشان آشکار می‌شود، باز عقب‌گرد می‌کنند؛ پس، این گونه نیست که اگر راه هدایت برای افراد معلوم شود، حتما آنها در این مسیر گام بردارند. علم و شناخت بتنهایی کفایت نمی‌کند؛ باید ریشه‌های میل به باطل را خشکاند و مراقب وسوسه‌های شیطان نیز بود.

2) «ارْتَدُّوا عَلى‏ أَدْبارِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُمُ الْهُدَى»: تعبیر «عَلى‏ أَدْبارِهِمْ» نشان می‌دهد که ممکن است عده‌ای در راه هدایت هم گام نهاده باشند، اما بعد از مدتی به سمت عقب‌ برگردند؛ و شاهد خوبی برای وقوع «ریزش‌ها» در یک نظام مبتنی بر هدایت (نظام اسلامی) است.

این عقب‌گرد، حتما به این نیست که ارتداد ظاهری انجام دهند و رسما کافر شوند و رسما در مقابل اسلام بایستند؛ یعنی این آیه هیچ تصریحی ندارد که آنها حتما این عقب‌گرد خود را در مقابل دیگران علنی و اظهار کرده باشند (مجمع‌البیان9/ 158) بلکه همین که در آیه بعد تصریح می‌کند که خدا از اسرار آنها باخبر است، نشان می‌دهد که این برگشت خود را مخفی می‌کرده‌اند.

(نکته: این آیه، بویژه با حدیث2، که از احادیث کاملا معتبر نزد اهل سنت نیز هست، نشان می‌دهد تلقی اهل سنت درباره «عدالت همه صحابه پیامبر» تلقی نادرستی است.)

3)‌ «الشَّیْطانُ سَوَّلَ لَهُمْ» «تسویل» یعنی زینت دادن بدی‌ها، اما نه هر گونه بدی‌ای، بلکه بدی‌هایی که انسان در درون خویش بدانها تمایل دارد. پس، باید بسیار مراقب خواسته‌های مخفی خویش باشیم که اگر خواسته باطلی در درون‌مان راه پیدا کند، دستگیره خوبی است برای شیطان که ما را گمراه کند.

4) «الشَّیْطانُ سَوَّلَ لَهُمْ» شاید تسویل (توجیه کردن بدی‌هایی که دلمان می‌خواهد انجام دهیم، و بدی‌ها را زینت دادن) از عمومی‌ترین راهکارهای شیطان برای اغوای انسان‌ها باشد. انسان‌ها غالبا کار بد را، مادام که بد بدانند، انجام نمی‌دهند؛ بلکه زمانی به انجام آن روی می‌آورند که ابتدا آن را برای خود توجیه، و به نحوی در ذهن خود خوب تلقی کنند.

کسی که مبنای زندگی و تصمیم‌گیری‌هایش را، بر اساس «دلم می‌خواهد» و «خوشم می‌آید» قرار دهد، حتما شیطان بر او مسلط می‌شود؛ زیرا وی به جای آزاداندیشی مبتنی بر تعقل (جلسه140، تدبر1)، عرصه را برای توجیه کردن دلخواه‌های خود (تسویل) باز کرده است؛ و یادمان باشد: شیطان بر هیچکس تسلط عقلی (ارائه استدلال معتبر عقلی برای قانع کردن) ندارد (جلسه148، تدبر2)، اما توان اغواگری و توجیه‌گری‌اش بسیار بالاست.(ص/82 ، جلسه141)

5) «الشَّیْطانُ سَوَّلَ لَهُمْ وَ أَمْلى‏ لَهُمْ»: چرا علاوه بر «توجیه‌گری و زینت دادن بدی‌ها» مساله «طولانی جلوه دادن عمر» را هم مطرح کرد. ظاهرا زمانی «توجیه کردن» (به معنای منفی کلمه) می‌تواند کارساز باشد که مرگ مورد غفلت قرار گیرد. کسی که دارد کار زشت خویش را توجیه می‌کند، اگر احتمال جدی بدهد که همان روز خواهد مُرد، به احتمال خیلی زیاد، دست از توجیه کردن برمی‌دارد و به فکر جبران می‌افتد. پس شیطان دو کار را با هم انجام می‌دهد. اول اینکه آن بدی‌ای را که بدان تمایل داریم به عنوان یک کار خوب و لازم برای‌مان توجیه می‌کند، دوم اینکه عمر را طولانی جلوه داده، انسان را از توجه به مرگ غافل می‌کند.



[1] . گفته شده که اصل «السول» با همزه [السؤل] بوده و چون تلفظ همزه بدین نحو دشوار بوده کم‌کم به صورت «ـُ» تلفظ شده است و شاهد بر این مطلب که اصلش «سؤل» بوده این آیه است که: «قَدْ أُوتِیتَ سُؤْلَکَ یا مُوسى‏» (طه/32) (لسان العرب‏11/ 350)

[2] . با این بیان، به نظر می‌رسد در اشتقاق کبیر «أمل» (= آرزو) با «إملاء» مرتبط باشند.

[3] . صحیح بخاری

ج2، ص655 (3122)- [3349] حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ کَثِیرٍ، أَخْبَرَنَا سُفْیَانُ، حَدَّثَنَا الْمُغِیرَةُ بْنُ النُّعْمَانِ، قَالَ: حَدَّثَنِی سَعِیدُ بْنُ جُبَیْرٍ، عَنْ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، عَنِ النَّبِیِّ (ص) قَالَ: " إِنَّکُمْ مَحْشُورُونَ حُفَاةً عُرَاةً غُرْلًا، ثُمَّ قَرَأَ «کَمَا بَدَأْنَا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعِیدُهُ وَعْدًا عَلَیْنَا إِنَّا کُنَّا فَاعِلِینَ»؛ وَأَوَّلُ مَنْ یُکْسَى یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِبْرَاهِیمُ، وَإِنَّ أُنَاسًا مِنْ أَصْحَابِی یُؤْخَذُ بِهِمْ ذَاتَ الشِّمَالِ فَأَقُولُ: أَصْحَابِی، أَصْحَابِی، فَیَقُولُ: إِنَّهُمْ لَمْ یَزَالُوا مُرْتَدِّینَ عَلَى أَعْقَابِهِمْ مُنْذُ فَارَقْتَهُمْ فَأَقُولُ کَمَا، قَالَ: الْعَبْدُ الصَّالِحُ، «وَکُنْتُ عَلَیْهِمْ شَهِیدًا مَا دُمْتُ فِیهِمْ فَلَمَّا تَوَفَّیْتَنِی» إِلَى قَوْلِهِ «الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ».

ج2، ص930 (4284)- [4625] حَدَّثَنَا أَبُو الْوَلِیدِ، حَدَّثَنَا شُعْبَةُ، أَخْبَرَنَا الْمُغِیرَةُ بْنُ النُّعْمَانِ، قَالَ: سَمِعْتُ سَعِیدَ بْنَ جُبَیْرٍ، عَنْ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، قَالَ: خَطَبَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) فَقَالَ: " یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّکُمْ مَحْشُورُونَ إِلَى اللَّهِ حُفَاةً عُرَاةً غُرْلًا، ثُمَّ قَالَ: «کَمَا بَدَأْنَا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعِیدُهُ وَعْدًا عَلَیْنَا إِنَّا کُنَّا فَاعِلِینَ» إِلَى آخِرِ الْآیَةِ، ثُمَّ قَالَ: أَلَا وَإِنَّ أَوَّلَ الْخَلَائِقِ یُکْسَى یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِبْرَاهِیمُ، أَلَا وَإِنَّهُ یُجَاءُ بِرِجَالٍ مِنْ أُمَّتِی، فَیُؤْخَذُ بِهِمْ ذَاتَ الشِّمَالِ، فَأَقُولُ: یَا رَبِّ أُصحَابِی، فَیُقَالُ: إِنَّکَ لَا تَدْرِی مَا أَحْدَثُوا بَعْدَکَ، فَأَقُولُ: کَمَا قَالَ الْعَبْدُ الصَّالِحُ، «وَکُنْتُ عَلَیْهِمْ شَهِیدًا مَا دُمْتُ فِیهِمْ فَلَمَّا تَوَفَّیْتَنِی کُنْتَ أَنْتَ الرَّقِیبَ عَلَیْهِمْ وَأَنْتَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ»، فَیُقَالُ: " إِنَّ هَؤُلَاءِ لَمْ یَزَالُوا مُرْتَدِّینَ عَلَى أَعْقَابِهِمْ مُنْذُ فَارَقْتَهُمْ"

ج2، ص970  بَاب:کَمَا بَدَأْنَا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعِیدُهُ وَعْدًا عَلَیْنَا

(4396)- [4740] حَدَّثَنَا سُلَیْمَانُ بْنُ حَرْبٍ، حَدَّثَنَا شُعْبَةُ، عَنِ الْمُغِیرَةِ بْنِ النُّعْمَانِ شَیْخٌ مِنْ النَّخَعِ، عَنْ سَعِیدِ بْنِ جُبَیْرٍ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، قَالَ: خَطَبَ النَّبِیُّ (ص) فَقَالَ: " إِنَّکُمْ مَحْشُورُونَ إِلَى اللَّهِ حُفَاةً عُرَاةً غُرْلًا «کَمَا بَدَأْنَا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعِیدُهُ وَعْدًا عَلَیْنَا إِنَّا کُنَّا فَاعِلِینَ»، ثُمَّ إِنَّ أَوَّلَ مَنْ یُکْسَى یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِبْرَاهِیمُ أَلَا إِنَّهُ یُجَاءُ بِرِجَالٍ مِنْ أُمَّتِی فَیُؤْخَذُ بِهِمْ ذَاتَ الشِّمَالِ، فَأَقُولُ: یَا رَبِّ، أَصْحَابِی، فَیُقَالُ: لَا تَدْرِی مَا أَحْدَثُوا بَعْدَکَ، فَأَقُولُ: کَمَا قَالَ الْعَبْدُ الصَّالِحُ، «وَکُنْتُ عَلَیْهِمْ شَهِیدًا مَا دُمْتُ فِیهِمْ» إِلَى قَوْلِهِ «شَهِیدٌ»، فَیُقَالُ: إِنَّ هَؤُلَاءِ لَمْ یَزَالُوا مُرْتَدِّینَ عَلَى أَعْقَابِهِمْ مُنْذُ فَارَقْتَهُمْ "

ج3، ص 1323 (6072)- [6526] حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ بَشَّارٍ، حَدَّثَنَا غُنْدَرٌ، حَدَّثَنَا شُعْبَةُ، عَنْ الْمُغِیرَةِ بْنِ النُّعْمَانِ، عَنْ سَعِیدِ بْنِ جُبَیْرٍ، عَنْ ابْنِ عَبَّاسٍ، قَالَ: قَامَ فِینَا النَّبِیُّ (ص) یَخْطُبُ فَقَالَ: " إِنَّکُمْ مَحْشُورُونَ حُفَاةً عُرَاةً غُرْلًا، «کَمَا بَدَأْنَا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعِیدُهُ» الْآیَةَ، وَإِنَّ أَوَّلَ الْخَلَائِقِ یُکْسَى یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِبْرَاهِیمُ، وَإِنَّهُ سَیُجَاءُ بِرِجَالٍ مِنْ أُمَّتِی فَیُؤْخَذُ بِهِمْ ذَاتَ الشِّمَالِ، فَأَقُولُ یَا رَبِّ: أَصْحَابِی، فَیَقُولُ: إِنَّکَ لَا تَدْرِی مَا أَحْدَثُوا بَعْدَکَ، فَأَقُولُ کَمَا قَالَ الْعَبْدُ الصَّالِحُ «وَکُنْتُ عَلَیْهِمْ شَهِیدًا مَا دُمْتُ فِیهِمْ» إِلَى قَوْلِهِ: «الْحَکِیمُ»، قَالَ: فَیُقَالُ: إِنَّهُمْ لَمْ یَزَالُوا مُرْتَدِّینَ عَلَى أَعْقَابِهِمْ "

صحیح مسلم

ج17، ص194  (5108)- [2863] حَدَّثَنَا أَبُو بَکْرِ بْنُ أَبِی شَیْبَةَ حَدَّثَنَا وَکِیعٌ.ح

وحَدَّثَنَا عُبَیْدُ اللَّهِ بْنُ مُعَاذٍ، حَدَّثَنَا أَبِی کِلَاهُمَا، عَنْ شُعْبَةَ.ح

وحَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْمُثَنَّى،

وَمُحَمَّدُ بْنُ بَشَّارٍ وَاللَّفْظُ لِابْنِ الْمُثَنَّى، قَالَا: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرٍ، حَدَّثَنَا شُعْبَةُ، عَنْ الْمُغِیرَةِ بْنِ النُّعْمَانِ، عَنْ سَعِیدِ بْنِ جُبَیْرٍ، عَنْ ابْنِ عَبَّاسٍ، قَالَ:

قَامَ فِینَا رَسُولُ اللَّهِ (ص) خَطِیبًا بِمَوْعِظَةٍ، فَقَالَ: " یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّکُمْ تُحْشَرُونَ إِلَى اللَّهِ حُفَاةً عُرَاةً غُرْلًا،«کَمَا بَدَأْنَا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعِیدُهُ وَعْدًا عَلَیْنَا إِنَّا کُنَّا فَاعِلِینَ»، أَلَا وَإِنَّ أَوَّلَ الْخَلَائِقِ یُکْسَى یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِبْرَاهِیمُ عَلَیْهِ السَّلَام، أَلَا وَإِنَّهُ سَیُجَاءُ بِرِجَالٍ مِنْ أُمَّتِی، فَیُؤْخَذُ بِهِمْ ذَاتَ الشِّمَالِ، فَأَقُولُ: یَا رَبِّ أَصْحَابِی، فَیُقَالُ: إِنَّکَ لَا تَدْرِی مَا أَحْدَثُوا بَعْدَکَ، فَأَقُولُ: کَمَا قَالَ الْعَبْدُ الصَّالِحُ: وَ«کُنْتُ عَلَیْهِمْ شَهِیدًا مَا دُمْتُ فِیهِمْ، فَلَمَّا تَوَفَّیْتَنِی کُنْتَ أَنْتَ الرَّقِیبَ عَلَیْهِمْ وَأَنْتَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ،إِنْ تُعَذِّبْهُمْ فَإِنَّهُمْ عِبَادُکَ وَإِنْ تَغْفِرْ لَهُمْ فَإِنَّکَ أَنْتَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ»، قَالَ: فَیُقَالُ لِی: إِنَّهُمْ لَمْ یَزَالُوا مُرْتَدِّینَ عَلَى أَعْقَابِهِمْ مُنْذُ فَارَقْتَهُمْ "،

وَفِی حَدِیثِ وَکِیعٍ وَمُعَاذ، فَیُقَالُ: إِنَّکَ لَا تَدْرِی مَا أَحْدَثُوا بَعْدَکَ

 


150) سوره انعام (6) آیه 43 فَلَوْ لا إِذْ جاءَهُمْ بَأْسُنا

بسم الله الرحمن الرحیم

150)‌ سوره انعام (6) آیه 43 

فَلَوْ لا إِذْ جاءَهُمْ بَأْسُنا تَضَرَّعُوا وَ لکِنْ قَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ ما کانُوا یَعْمَلُون‏

ترجمه        

پس چرا هنگامی که سختی ‌ما بدانها رسید تضرع نکردند؛ بلکه قلب‌های آنها دچار قساوت شد و شیطان آنچه را که همواره انجام می‌دادند برایشان زینت داد.

حدیث

1) از امام باقر ع روایت شده است:

وقتی امر خداوند بر این تعلق بگیرد که بنده‌ای را اکرام کند در حالی او مرتکب گناهی شده، او را به بیماری‌ای مبتلا می‌کند؛ اگر با او این کار را نکند، او را به حاجتی مبتلا می‌کند. اگر چنین نکند، مرگ را بر او سخت می‌گیرد تا آن گناهش جبران شود.

و فرمود: و وقتی امر خداوند بر این تعلق بگیرد که بنده‌ای را پست و حقیر کند در حالی که او کار نیکویی انجام داده است؛ سلامتی کامل در بدنش قرار می‌دهد؛ و با او چنین نکند، در روزیش توسعه می‌دهد؛ و اگر با او این کار را هم نکند، مرگ را بر او آسان می‌گیرد تا آن کار نیکش جبران شده باشد.

الکافی، ج‏2، ص444

مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ حَمْزَةَ بْنِ حُمْرَانَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ:

إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ إِذَا کَانَ مِنْ أَمْرِهِ أَنْ یُکْرِمَ عَبْداً وَ لَهُ ذَنْبٌ ابْتَلَاهُ بِالسُّقْمِ فَإِنْ لَمْ یَفْعَلْ ذَلِکَ لَهُ ابْتَلَاهُ بِالْحَاجَةِ فَإِنْ لَمْ یَفْعَلْ بِهِ ذَلِکَ شَدَّدَ عَلَیْهِ الْمَوْتَ لِیُکَافِیَهُ بِذَلِکَ الذَّنْبِ قَالَ وَ إِذَا کَانَ مِنْ أَمْرِهِ أَنْ یُهِینَ عَبْداً وَ لَهُ عِنْدَهُ حَسَنَةٌ صَحَّحَ بَدَنَهُ فَإِنْ لَمْ یَفْعَلْ بِهِ ذَلِکَ وَسَّعَ عَلَیْهِ فِی رِزْقِهِ فَإِنْ هُوَ لَمْ یَفْعَلْ ذَلِکَ بِهِ هَوَّنَ عَلَیْهِ الْمَوْتَ لِیُکَافِیَهُ بِتِلْکَ الْحَسَنَةِ.

2) امیرالمومنین ع فرمودند:

شیطان را ملاک کارهای خود قرار دادند؛ و او از آنان دامها بافت، در سینه‏هاشان جاى گرفت و در دامن‌شان پرورش یافت. پس با چشمان آنان نظر می‌کرد و با زبان آنها سخن می‌گفت؛ آنها را بر خطاها سوار کرد و زشتی‌ها را برایشان زینت داد؛ [این] کار کسی [است] که شیطان در سلطنت خود شریکش شد و بر زبان او به باطل سخن گفت.

نهج البلاغة، خطبه7

اتَّخَذُوا الشَّیْطَانَ لِأَمْرِهِمْ مِلَاکاً وَ اتَّخَذَهُمْ لَهُ أَشْرَاکاً فَبَاضَ وَ فَرَّخَ فِی صُدُورِهِمْ وَ دَبَّ وَ دَرَجَ فِی حُجُورِهِمْ فَنَظَرَ بِأَعْیُنِهِمْ وَ نَطَقَ بِأَلْسِنَتِهِمْ فَرَکِبَ بِهِمُ الزَّلَلَ وَ زَیَّنَ لَهُمُ الْخَطَلَ فِعْلَ مَنْ قَدْ شَرِکَهُ الشَّیْطَانُ فِی سُلْطَانِهِ وَ نَطَقَ بِالْبَاطِلِ عَلَى لِسَانِه‏

تدبر

1) « فَلَوْ لا إِذْ جاءَهُمْ بَأْسُنا تَضَرَّعُوا وَ لکِنْ قَسَتْ قُلُوبُهُمْ»: قرآن مواخذه می‌کند قلوبی که وقتی در معرض سختی قرار می‌گیرند، به حالت تضرع و زاری نمی‌افتند؛ و اینها را سنگدل می‌خواند.

برخلاف تصور ما، گریه و زاری لزوما امر بدی نیست. اهل تضرع بودن و به گریه افتادن، نشان از نرمی و انعطاف‌پذیری دل دارد و شخص سنگدل است که هیچگاه اشکش جاری نمی‌شود.[1]

شاید یکی از علل اصرار بر اقامه عزا برای امام و گریه گردن بر امام حسین ع این باشد که سنگدل نشویم.

2) « فَلَوْ لا إِذْ جاءَهُمْ بَأْسُنا تَضَرَّعُوا وَ لکِنْ قَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ ما کانُوا یَعْمَلُون»: عده‌ای جامعه دینداران را مسخره می‌کنند که «شما ملت گریه‌اید». اما حقیقت این است که این جای افتخار دارد نه جای شرمندگی. کسی که دلش لطیف باشد می‌گرید؛ و کسی که سختی ببیند و نگرید یا عقلش کم است که به عمق سختی‌ها و ناراحتی‌هایی که رخ داده (مثلا حادثه عاشورا) پی نمی‌برد ویا سنگدل شده که اشکش نمی‌آید؛ و این است که جای شرمندگی دارد، نه اهل گریه بودن.

ظاهرا اینکه افراد سنگدل آنان را که اهل گریه‌اند مسخره می‌کنند، در همین آیه پیش بینی شده، زیرا بعد از اینکه می‌فرماید آنان که اهل تضرع نبودند، سنگدل‌اند، ادامه می‌دهد: که شیطان کارشان را برایشان تزیین داد. یعنی آنها سنگدل‌اند و به این سنگدلی افتخار می‌کنند!

3) «زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ ما کانُوا یَعْمَلُون»:‌ در زبان عربی «زینت» با «جمال» این تفاوت را دارد که «جمال» زیبایی موجود در متن آفرینش خود شیء است (لسان‌العرب11/ 126)؛ اما زینت زیبایی‌ای است که به شیء ضمیمه می‌کنند تا زیبا به نظر برسد (لسان‌العرب13/ 203). شیطان اعمال آنها را زینت می‌دهد؛ یعنی اینها چون اهل گریه نیستند، قسی‌القلب‌اند و واضح است که شخص قسی‌القلب اعمالش واقعا زیبا نیست، اما شیطان چنان می‌کند که آنها کار خود را زیبا قلمداد کنند.

4) «زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ ما کانُوا یَعْمَلُون»:‌ یک فرد دیندار اگر بخواهد جذابیتی در محتوای دینی عرضه کند، نمی‌تواند از هر زینتی استفاده کند و باید مقید به حق و حقیقت باشد؛ اما چون شیطان در این زینت کردن مقید به هیچ چیزی نیست و از هر راهی (خصوصا از جذابیتهای غریزه) برای جذاب کردن محتوای مورد نظر خود استفاده می‌کند، غالبا جذابیتهای شیطانی جذاب‌تر به نظر می‌رسند، بویژه که با هوای نفس هم سازگارترند. بدین جهت است که کسانی در انتخاب‌هایشان معیار اصلی را جذابیت قرار داده‌اند راحت‌تر به دست شیطان زمین می‌خورند. (جلسه148، تدبر2)

(توجه شود که چنانکه اشاره شد، زینت (= زیبایی ضمیمه شده) غیر از جمال (= زیبایی خود شیء) است. تقویت حس زیبایی‌شناسی و به زیبایی‌های حقیقی بها دادن، حتما در راستای تقویت دینداری انسان است (چرا که خداوند جمیل است و جمال را دوست دارد)؛ اما بین زیبایی و جذابیت تفاوت است. جذابیت امری است که با زینت هم حاصل می‌شود و اتفاقا با زینت کردن، می‌توان امر نازیبا را حتی جذابتر از امری که خودش زیباست القا کرد (که نمونه بارز آن را در آرایش‌های زنانه می‌توان دید). تقویت زیبایی‌شناسی نیازمند تقویت عقل و توان تشخیص «زیبایی اصیل» از «زیبایی تصنعی و ساختگی» است؛ و اینکه گفتیم جذابیت نباید معیار باشد، ربطی به تقویت درک زیبایی‌شناسی انسان ندارد.)

5) «...قَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ ما کانُوا یَعْمَلُون»: همیشه برایم سوال بود که چرا بی‌دینان این اندازه دینداران را به خاطر دینداریشان مسخره می‌کنند و دینداری را خشن و نازیبا معرفی می‌کنند و درعوض، بی‌دینی خود را زیبا می‌دانند و به آن افتخار می‌کنند. در حالی که شخص بی‌دین که به خدایی که زیبایی مطلق است و به پیام او که سراسر نور است، بی‌اعتناست، در درکش از زیبایی اختلال رخ داده، نه کسی که عاشق زیبای زیباآفرین شده. امروز پاسخم را در این آیه پیدا کردم. کسانی که شیطان اعمالشان را برایشان زینت داده، همان کسانی‌اند که قساوت قلب دارند. اینان که به فرستادگان الهی بی‌توجه‌اند قسی‌القلب‌اند؛ اما چون شیطان اعمالشان را برایشان زینت داده، کار خود را زیباتر از کار کسانی می‌بینند که به فرستادگان الهی توجه دارند. لذاست که به تعبیر قرآن کریم در دنیا همواره این گناهکارانند که مومنان واقعی را مسخره می‌کنند (مطففین/29)

6) «فَلَوْ لا إِذْ جاءَهُمْ بَأْسُنا تَضَرَّعُوا ... وَ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ ما کانُوا یَعْمَلُون»: کسی که اهل تضرع نباشد در دام شیطان افتاده است.



[1] . نکته: تضرع نرمی و انعطاف‌پذیری‌ای است که مقاومت نشان نمی‌دهد. وقتی شیء سختی با شیء نرم و انعطاف‌پذیری برخورد کند، لطمه‌ای به آن نمی‌زند، اما اگر به شیء سختی برخورد کند، صدمه شدید می‌شود. قلوب دو دسته‌اند. برخی نرم‌اند و لذا در برابر سختی به تضرع می‌افتند، به اینها امید هست؛ اما برخی دچار قساوت و سنگدلی‌اند؛ اینها در مقابل حقیقت فروتن نمی‌شوند.

 


149) سوره انعام (6) آیه 42 وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا إِلى‏ أُمَم

بسم الله الرحمن الرحیم

149) سوره انعام (6) آیه 42  

وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا إِلى‏ أُمَمٍ مِنْ قَبْلِکَ فَأَخَذْناهُمْ بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ یَتَضَرَّعُونَ

ترجمه

و ‌یقیناً به امت‌های پیش ازتو [پیامبرانی] فرستادیم، پس آنها را دچار سختی و بدحالی کردیم، شاید که آنها تضرع کنند.

نکات ترجمه

«الْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ» «بأساء» از ماده «بءس» (بأس یا بؤس) به معنای شدت و سختی‌ است، که غالبا در مورد سختی‌های ناشی از جنگ ویا فقر به کار می‌رود. (کتاب العین7/ 316؛ مفردات ألفاظ القرآن /153) «ضرّاء» از ماده «ضرر» است؛ البته ضرر در مقابل نفع است، اما ضرّاء در مقابل «سرّاء» (= سرور و خوشحالی) ولذا به معنای «بدحالی» می‌باشد. (مفردات ألفاظ القرآن/504) برخی گفته‌اند «بأساء» همان «ضرّاء»ای است همراه با «خوف و ترس» باشد. (الفروق فی اللغة/192)

«تَضَرّع» از ماده «ضرع» گرفته شده است که اغلب آن را در معنای «ضعف» و «ذلت» دانسته‌اند (کتاب العین1/ 270؛ مفردات ألفاظ القرآن/ 506)؛ و برخی خاستگاه معناییِ این ماده را «وجود نرمی‌ای در شیء مورد نظر» دانسته‌اند (معجم المقاییس اللغة3/ 396) و ظاهرا می‌توان گفت که «ضرع» به معنای نرمش و انعطاف‌پذیری است، به نحوی که در مقابل امر بیرونی از خود مقاومتی نشان نمی‌دهد، چنانکه این ماده در مورد «پستان» حیوانات به کار می‌رود؛ و برخی گفته‌اند «تضرع» شبیه حالت تسلیم و انقیادی است که پستان حیوان در مقابل کسی که شیر او را می‌دوشد، از خود بروز می‌دهد (الفروق فی اللغة/245) و ظاهرا به همین مناسبت است که غالبا آن را در معنای «خضوع» و «تذلل» به کار می‌برند. (المصباح المنیر2/ 361)

حدیث

1) امیرالمومنین ع می‌فرمایند:

و به خدا سوگند هرگز مردمى زندگانى خرّم و نعمت فراهم را از کف ندادند، مگر به- کیفر- گناهانى که انجام دادند که «خدا بر بندگان ستمکار نیست» (آل‌عمران/182) و اگر مردم هنگامى که بلا بر آنان فرود آید، و نعمت ایشان راه زوال پیماید، فریاد خواهند از پروردگار، با نیّت درست و دلهایى از اندوه و بیم سرشار؛ هر رمیده را به آنان بازگرداند، و هر فاسد را اصلاح و بساز.

نهج‌البلاغه، خطبه178؛ ترجمه شهیدى، ص187

وَ ایْمُ اللَّهِ مَا کَانَ قَوْمٌ قَطُّ فِی غَضِ‏ نِعْمَةٍ مِنْ عَیْشٍ فَزَالَ عَنْهُمْ إِلَّا بِذُنُوبٍ اجْتَرَحُوهَا لِ«أَنَّ اللَّهَ لَیْسَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِیدِ» وَ لَوْ أَنَّ النَّاسَ حِینَ تَنْزِلُ بِهِمُ النِّقَمُ وَ تَزُولُ عَنْهُمُ النِّعَمُ فَزِعُوا إِلَى رَبِّهِمْ بِصِدْقٍ مِنْ نِیَّاتِهِمْ وَ وَلَهٍ مِنْ قُلُوبِهِمْ لَرَدَّ عَلَیْهِمْ کُلَّ شَارِدٍ وَ أَصْلَحَ لَهُمْ کُلَّ فَاسِد.

2) نزد امام صادق ع صحبتی از بلاء و آنچه خدا مومن را بدان مبتلا می‌کند، به میان آمد. فرمودند:

از رسول خدا ص سوال شد: در دنیا شدیدترین بلاها برای چه کسانی است؟

فرمود: انبیاء و سپس هرکه به آنها شبیه‌تر است؛ و به همین ترتیب، مومن به اندازه ایمان و خوبی اعمالش مبتلا می‌شود؛ پس هرکه ایمانش سالمتر و کردارش نیکوتر باشد بلایش شدیدتر است؛ و هرکه ایمانش سخیف‌تر و کردارش ضعیفتر باشد بلایش کمتر است.

الکافی، ج‏2، ص252

مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْحَجَّاجِ قَالَ: ذُکِرَ عِنْدَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع الْبَلَاءُ وَ مَا یَخُصُّ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ الْمُؤْمِنَ فَقَالَ سُئِلَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَنْ أَشَدُّ النَّاسِ بَلَاءً فِی الدُّنْیَا فَقَالَ النَّبِیُّونَ ثُمَّ الْأَمْثَلُ فَالْأَمْثَلُ وَ یُبْتَلَى الْمُؤْمِنُ بَعْدُ عَلَى قَدْرِ إِیمَانِهِ وَ حُسْنِ أَعْمَالِهِ فَمَنْ صَحَّ إِیمَانُهُ وَ حَسُنَ عَمَلُهُ اشْتَدَّ بَلَاؤُهُ وَ مَنْ سَخُفَ إِیمَانُهُ وَ ضَعُفَ عَمَلُهُ قَلَّ بَلَاؤُهُ.

تدبر

1) «وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا إِلى‏ أُمَمٍ مِنْ قَبْلِکَ فَأَخَذْناهُمْ بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ یَتَضَرَّعُونَ»: خدا انسان‌ها را به حال خود رها نکرده و همواره برایشان پیام می‌فرستد، و هنگامی هم که پیام فرستاد، زمینه‌های تکوینیِ توجه مخاطبان به خدا را هم آماده می‌کند.

2) «...أخَذْناهُمْ بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ یَتَضَرَّعُونَ»: اینکه ما چگونه متوجه خدا شویم، تابع دلخواه ما نیست، بلکه تابع حق و حقیقتی است که خداوند تشخیص می‌دهد، ولو در نگاه ظاهری ما بسیار نامطلوب هم باشد. (مومنون/71؛ جلسه19، تدبر4)

شاید یکی از علل کثرت مشکلات در جامعه دینی همین باشد که خدا می‌خواهد انسانها دچار غفلت نشوند؛ چنانکه حکومتی که پیامبر اکرم ص در مدینه یا امیرالمومنین ع در کوفه تشکیل داد نیز با حجم عظیمی از مشکلات مواجه بود.

توجه: این سخن به معنای توجیه کم‌کاری‌ها و قصور و تقصیرهای دست‌اندرکاران حکومت نیست؛ بلکه توجه دادن به این است که: معنای اینکه خدا سختی دهد، این نیست که حتما عامل سختی‌ها اموری ماورایی باشد؛ سنت مورد اشاره در این آیه، چه‌بسا توسط همین افراد بدی که در درون جامعه دینی هستند و چه‌بسا به مسؤولیت‌های بالایی هم برسند، پیاده شود، و اینکه آنها عامل پیاده شدن این سنت خدا هستند از گناه آنها نمی‌کاهد، شبیه نقش شیطان در عالم که در جلسه141، تدبر5 توضیح داده شد.

3) «...أخَذْناهُمْ بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ یَتَضَرَّعُونَ»: سختی و بدحالی، اگر مقدمه توجه به خدا و تضرع و زاری به درگاه او شود، از بزرگترین نعمت‌هاست، به همین جهت است که:

هرکه در این دار مقرب‌تر است

جام بلا بیشترش می‌دهند  (حدیث2)

و به قول باباطاهر عریان:

عاشق آن به که دایم در بلا بی             ایوب آسا به «کِرم»ان مبتلا بی

حسن آسا به دستش کاسه‌ی زهر       حسین آسا به دشت کربلا بی

http://ganjoor.net/babataher/2beytiha/sh275/

4) «... لَعَلَّهُمْ یَتَضَرَّعُونَ» خدا می‌فرماید ما چنین و چنان می‌کنیم بدان امید که تضرع کنند! مگر تضرع چیز خوبی است؟

باید گفت اگرچه ما «تضرع» و گریه و زاری و احساس درماندگی کردن را در حالت عادی، مطلوب نمی‌دانیم اما برخورداری از این وضعیت در مقابل خداوند، نه‌تنها چیز بدی نیست، بلکه بسیار خوب است.

چرا؟

چون درک وضعیت حقیقیِ ماست؛ و هرچه ما حقیقت را آن گونه که هست درک کنیم، بیشتر به حقیقت نزدیک می‌شویم. ما باید بفهمیم که هرچه داریم از خداست؛ و بسیار می‌شود که این را فراموش می‌کنیم و این نعمتهایی را که خدا به ما داده، نتیجه زحمت خودمان می‌شمریم، و فراموش می‌کنیم که اگر زحمتی هم کشیده باشیم، از جرقه اولیه‌ی فکرش تا نتیجه نهایی عملش با عنایت خدا و ابزارهایی بوده که او به ما داده است. خدا گاهی برای اینکه متوجه شویم که همه‌کاره واقعی خداست و «اگر نازی کند درهم فرو ریزند قالبها»، اندکی سختی به ما می‌دهد. اگر در برابر این سختی‌ها نرم شدیم و غرورمان شکست و در مقابل خدا خاضع گردیدیم، به جایگاه اصیل خود برمی‌گردیم و در واقع دعوت و فراخوان خدا را پاسخ گفته‌ایم و آنگاه به مقام مخلَصین» و «نفس مطمئنه» می‌رسیم و همه چیز به ما می‌دهند؛ چرا که «من کان لله کان الله له: کسی که برای خدا بود، خدا برای اوست» اما وقتی روی «من» اصرار می‌ورزیم، از وضع موجودمان فراتر نمی‌رویم و اسیر «نفس اماره» می‌شویم. (همچنین نگاه کنید به جلسه147، تدبر2) و در نتیجه در دام شیطان می‌افتیم (بحث بیشتر در آیه بعد، ان‌شاءالله فردا)

 


148) سوره ابراهیم (14) آیه 22 وَ قالَ الشَّیْطان ...

بسم الله الرحمن الرحیم

148) سوره ابراهیم (14) آیه 22

وَ قالَ الشَّیْطانُ لَمَّا قُضِیَ الْأَمْرُ إِنَّ اللَّهَ وَعَدَکُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَ وَعَدْتُکُمْ فَأَخْلَفْتُکُمْ وَ ما کانَ لِیَ عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلاَّ أَنْ دَعَوْتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لی‏ فَلا تَلُومُونی‏ وَ لُومُوا أَنْفُسَکُمْ ما أَنَا بِمُصْرِخِکُمْ وَ ما أَنْتُمْ بِمُصْرِخِیَّ إِنِّی کَفَرْتُ بِما أَشْرَکْتُمُونِ مِنْ قَبْلُ إِنَّ الظَّالِمینَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ

ترجمه

و هنگامی که کار تمام شد، شیطان گفت: بدرستی که خداوند شما را وعده داد وعده حق؛ ولی [من] وعده‌تان دادم و با شما خلف وعده کردم؛ و مرا بر شما هیچ تسلطی نبود جز اینکه دعوت‌تان کردم و اجابتم کردید؛ پس، سرزنشم مکنید و خودتان را سرزنش کنید؛ نه من فریادرس شمایم و نه شما فریادرس من؛ من قطعاً آنچه را در موردم شرک می‌ورزیدید، از قبل، قبول نداشتم؛ بدرستی که ظالمین، برایشان عذابی دردناک است.

نکات ترجمه‌ای و نحوی

«کَفَرْتُ بِما أَشْرَکْتُمُونِ مِنْ قَبْلُ»: نعبیر «من قبل» (= قبلاً) هم می‌تواند متعلق به «بما أَشْرَکْتُمُونِ» باشد، یعنی وصف کار شما: «بدانچه شما قبلا در موردم شرک می‌ورزیدید» (در ترجمه فوق، ویرگول فقط بعد از «از قبل» گذاشته شود)؛ و نیز می‌تواند متعلق به «کَفَرْتُ» باشد، یعنی وصف کار خود شیطان: «من قبلا ً خودم به این مطلب کافر بودم و آن را قبول نداشتم» (در ترجمه فوق، ویرگول فقط پیش از «از قبل» گذاشته شود).

حدیث

1) پیامبر اکرم ص فرمود:

مرگ را جدی بگیرید! مرگ را جدی بگیرید! هشدار که چاره‌ای از مرگ نیست! مرگ می‌آید با راحتی و رجوعی مبارک به بهشت برتر برای اهالی سرای جاودانه که برایش تلاش کردند و بدان رغبت ورزیدند؛ و نیز مرگ می‌آید با شقاوت و ندامت و رجوعی زیانبار برای اهالی سرای فریب که برای این سرا تلاش کردند و بدان رغبت ورزیدند.

سپس فرمود: کسی که سزاوار ولایت خدا و سعادت باشد، اجل در مقابل دیدگانش آید و آرزو به پشت سرش رود؛ و کسی که سزاوار ولایت شیطان و شقاوت باشد، آرزوها در مقابل دیدگان و اجل در پشت سرش قرار گیرد.و از ایشان سوال شد که کدام مومن زیرکتر است؟

فرمود: آنکه بیشتر به یاد مرگ باشد و خود را برای آن جدی‌تر آماده کرده باشد.

الکافی (ط - الإسلامیة)، ج‏3، ص: 258

مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ النُّعْمَانِ عَنِ ابْنِ مُسْکَانَ عَنْ دَاوُدَ بْنِ فَرْقَدٍ أَبِی یَزِیدَ عَنِ ابْنِ أَبِی شَیْبَةَ الزُّهْرِیِّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص الْمَوْتَ الْمَوْتَ أَلَا وَ لَا بُدَّ مِنَ الْمَوْتِ جَاءَ الْمَوْتُ بِمَا فِیهِ جَاءَ بِالرَّوْحِ وَ الرَّاحَةِ وَ الْکَرَّةِ الْمُبَارَکَةِ إِلَى جَنَّةٍ عَالِیَةٍ لِأَهْلِ دَارِ الْخُلُودِ الَّذِینَ کَانَ لَهَا سَعْیُهُمْ وَ فِیهَا رَغْبَتُهُمْ وَ جَاءَ الْمَوْتُ بِمَا فِیهِ بِالشِّقْوَةِ وَ النَّدَامَةِ وَ بِالْکَرَّةِ الْخَاسِرَةِ إِلَى نَارٍ حَامِیَةٍ لِأَهْلِ دَارِ الْغُرُورِ الَّذِینَ کَانَ لَهَا سَعْیُهُمْ وَ فِیهَا رَغْبَتُهُمْ ثُمَّ قَالَ وَ قَالَ إِذَا اسْتَحَقَّتْ وَلَایَةُ اللَّهِ وَ السَّعَادَةُ جَاءَ الْأَجَلُ بَیْنَ الْعَیْنَیْنِ وَ ذَهَبَ الْأَمَلُ وَرَاءَ الظَّهْرِ وَ إِذَا اسْتَحَقَّتْ وَلَایَةُ الشَّیْطَانِ وَ الشَّقَاوَةُ جَاءَ الْأَمَلُ بَیْنَ الْعَیْنَیْنِ وَ ذَهَبَ الْأَجَلُ وَرَاءَ الظَّهْرِ قَالَ وَ سُئِلَ رَسُولُ اللَّهِ ص أَیُّ الْمُؤْمِنِینَ أَکْیَسُ فَقَالَ أَکْثَرُهُمْ ذِکْراً لِلْمَوْتِ وَ أَشَدُّهُمْ لَهُ اسْتِعْدَاداً.

2) امیرالمومنین در فرازی از خطبه معروف به خطبه غراء می‌فرمایند:

شما را به تقوای خدایی سفارش می‌کنم که با بیمهایى که داده جاى عذرى نگذارده، و با راهى که پیش پا نهاده، حجّت بر بندگان گمارده؛ و شما را از دشمنى ترساند که پنهانى در سینه‏ها راه گشاید، و رازگویان در گوشها بدمد، و سخن سراید، تا آدمى را گمراه کند و تباه سازد، و وعده دهد و به دام هوسش در اندازد. زشتى گناهان را در دیده او بیاراید و گناهان بزرگ را خرد و آسان نماید.

چندان که همنشین خود را کم‌کم بفریفت، و راه چاره را به روى او بست، و به گروگانى گذارد که از آن نتواند رست، ناگاه آنچه را آراسته بود انکار کرد، و آن را که خوار مایه شمرده بود بزرگ پنداشت، و از ارتکاب آنچه ایمنش دانسته بود، بر حذر داشت‏!

نهج‌البلاغه، خطبه83 ، با اقتباس از ترجمه شهیدی، ص64

أُوصِیکُمْ بِتَقْوَى اللَّهِ الَّذِی أَعْذَرَ بِمَا أَنْذَرَ وَ احْتَجَّ بِمَا نَهَجَ وَ حَذَّرَکُمْ عَدُوّاً نَفَذَ فِی الصُّدُورِ خَفِیّاً وَ نَفَثَ فِی الْآذَانِ نَجِیّاً فَأَضَلَّ وَ أَرْدَى وَ وَعَدَ فَمَنَّى‏ وَ زَیَّنَ سَیِّئَاتِ الْجَرَائِمِ وَ هَوَّنَ مُوبِقَاتِ الْعَظَائِمِ حَتَّى إِذَا اسْتَدْرَجَ قَرِینَتَهُ‏ وَ اسْتَغْلَقَ رَهِینَتَهُ‏ أَنْکَرَ مَا زَیَّنَ‏ وَ اسْتَعْظَمَ مَا هَوَّنَ وَ حَذَّرَ مَا أَمَّن‏

3) در روایتی طولانی از امیرالمومنین ع درباره کلمات متشابه در قرآن سوال می‌شود و در فرازی از آن، معانی مختلف دو کلمه «قضی» و «کفر» را بیان می‌فرمایند که: کلمه «قضی» به ده وجه و کلمه «کفر»‌به پنج وجه در قرآن کریم به کار رفته است؛ در خصوص یکی از معانی هریک از این دو کلمه، به این آیه اشاره می‌کنند که فقط همین فقره را آورده‌ایم:

...یکی از معانی «قضی» به معنای قطعی و واجب شدن عذاب است مانند آنجایی که خداوند می‌فرماید: «و هنگامی که کار تمام شد (قضی الامر)، شیطان گفت» و شبیهش مطلبی است که در سوره یوسف آمده که [یوسف به کسانی که در زندان خوابشان را تعبیر کرد گفت» «قطعی و حتمی شد آن مطلبی که در موردش سوال کردید» (یوسف/41) ...

... و اما وجه چهارم از «کفر» «برائت جستن» است آنجایی که خداوند سخن حضرت ابراهیم ع را نقل کرد که گفت: «ما به شما کفر ورزیدیم و بین ما و شما دشمنی و نفرت تا ابد آغاز شد مگر اینکه به خدای واحد ایمان بیاورید» (ممتحنه/4) و اینکه گفت« به شما کفر ورزیدیم» یعنی «از شما برائت می‌جوییم»؛ و همچنین خداوند سبحان در داستان ابلیس و تبری جستن وی در روز قیامت از انسانهایی که به سرپرستی او تن داده بودند، حکایت کرده «من قطعاً کفر ورزیدم بدانچه قبلا در موردم شرک می‌ورزیدید» یعنی از شما تبری جستم؛ و همچنین این آیه که فرمود: «شما این بتها را صرفا برای دوستی بین خودتان در دنیا برگزیدید، سپس روز قیامت برخی به برخی دیگر کفر می‌ورزید و همدیگر را لعنت می‌کنید.» (عنکبوت/25) ...

بحار الأنوار، ج‏90، ص19و 61

...أَمَّا قَضَاءُ الْإِیجَابِ لِلْعَذَابِ کَقَوْلِهِ تَعَالَى فِی سُورَةِ إِبْرَاهِیمَ ع- وَ قالَ الشَّیْطانُ لَمَّا قُضِیَ الْأَمْرُ  أَیْ لَمَّا وَجَبَ الْعَذَابُ وَ مِثْلُهُ فِی سُورَةِ یُوسُفَ ع‏ قُضِیَ الْأَمْرُ الَّذِی فِیهِ تَسْتَفْتِیانِ‏  مَعْنَاهُ أَیْ وَجَبَ الْأَمْرُ الَّذِی عَنْهُ تَسَاءَلَان[1]...

‏... وَ أَمَّا الْوَجْهُ الرَّابِعُ مِنَ الْکُفْرِ فَهُوَ مَا حَکَاهُ تَعَالَى مِنْ قَوْلِ إِبْرَاهِیمَ ع- کَفَرْنا بِکُمْ وَ بَدا بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمُ الْعَداوَةُ وَ الْبَغْضاءُ أَبَداً حَتَّى تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ‏  فَقَوْلُهُ‏ کَفَرْنا بِکُمْ‏ أَیْ تَبَرَّأْنَا مِنْکُمْ وَ قَالَ سُبْحَانَهُ فِی قِصَّةِ إِبْلِیسَ وَ تَبَرِّیهِ مِنْ أَوْلِیَائِهِ مِنَ الْإِنْسِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِنِّی کَفَرْتُ بِما أَشْرَکْتُمُونِ مِنْ قَبْلُ‏  أَیْ تَبَرَّأْتُ مِنْکُمْ وَ قَوْلُهُ تَعَالَى إِنَّمَا اتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْثاناً مَوَدَّةَ بَیْنِکُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا ثُمَّ یَوْمَ الْقِیامَةِ یَکْفُرُ بَعْضُکُمْ بِبَعْضٍ وَ یَلْعَنُ بَعْضُکُمْ بَعْضاً[2]...

4) امام صادق ع فرمود: خداوند عز و جل مومن را به هر بلایی مبتلا می‌کند و به هرگونه مرگی می‌میراند اما به اینکه عقلش را از دست بدهد مبتلا نمی‌کند. آیا ایوب را ندیدی که چگونه خداوند شیطان را بر مال و اهل و عیالش و بر هر چیزی که داشت تسلط داد، اما بر عقلش تسلط نداد و عقلش را برایش باقی گذاشت تا خدا را با آن به وحدانیت قبول داشته باشد.

الکافی، ج‏2، ص257

مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ عُثْمَانَ النَّوَّاءِ عَمَّنْ ذَکَرَهُ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَبْتَلِی الْمُؤْمِنَ بِکُلِّ بَلِیَّةٍ وَ یُمِیتُهُ بِکُلِّ مِیتَةٍ وَ لَا یَبْتَلِیهِ بِذَهَابِ عَقْلِهِ أَ مَا تَرَى أَیُّوبَ کَیْفَ سُلِّطَ إِبْلِیسُ عَلَى مَالِهِ وَ عَلَى وُلْدِهِ وَ عَلَى أَهْلِهِ وَ عَلَى کُلِّ شَیْ‏ءٍ مِنْهُ وَ لَمْ یُسَلَّطْ عَلَى عَقْلِهِ تُرِکَ لَهُ‏ لِیُوَحِّدَ اللَّهَ بِهِ.

تدبر

1) این آیه کلام جامعی از ابلیس است که نسبت واقعی بین خود و پیروانش را معلوم می‌دارد که این نسبت صرفا یک وعده توخالی است و هیچ گونه رابطه واقعی‌ای که در دنیا یا در آخرت بتواند این وعده‌ها را محقق کند، ندارد؛ و خودش هم از توخالی بودن وعده‌هایی که می‌دهد مطلع است.

و مقصود از این آیه توجه دادن انسان است به اینکه انسان خودش مسؤول تمامی اعمال خویش است و شیطان هم هر کاری بکند، از مسؤولیت وی کاسته نمی‌شود و لذا جز خودش را نباید سرزنش کند. (المیزان12/ 45 و 49)

2) «...إِنَّ اللَّهَ وَعَدَکُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَ وَعَدْتُکُمْ فَأَخْلَفْتُکُمْ وَ ما کانَ لِیَ عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلاَّ أَنْ دَعَوْتُکُمْ ...»: تمام برنامه‌ریزی‌های زندگی ما بر اساس وعده‌هایی است که از این و آن (یا با عقل و وهم خودمان) دریافت می‌کنیم؛ و تمام ارتباطات با دیگران از جنس دعوت است، یا دعوت خدایی ویا دعوت شیطانی (جلسه139، حدیث2). مهم این است که آن وعده‌ها و این دعوت‌ها را بسنجیم (زمر/18، جلسه140) و معیار ما برای ترجیح وعده‌ها و دعوت‌ها صرفا جذابیت آنها نباشد.

دقت کنید: جذابیت، عنصری است که البته برای بیان حق باید از آن استفاده کنیم، اما نباید و نباید و نباید معیار ما برای انتخاب یک وعده ویا یک دعوت باشد. شاید تمام مشکل ما با شیطان در همین یک جمله است: کاری می‌کند که معیار ما برای انتخاب‌گری فقط «جذابیت» باشد و آنگاه تا می‌تواند امر باطل را تزیین و جذاب می‌کند (انعام/43؛ ان‌شاءالله در روزهای آینده، ابعاد مختلف این مطلب، در این آیه مورد تدبر قرار خواهد گرفت)

(سلطان، علاوه بر معنی تسلط ظاهری، به معنای سلطه عقلی که ناشی از استدلال صحیح باشد، نیز هست. المیزان12/ 47) شیطان هیچ‌گونه تسلطی بر ما ندارد، نه سلطه ظاهری، و نه حتی سلطه عقلی (حدیث4). فقط و فقط وهم ما را به خدمت می‌گیرد. اگر اولا عقل خود را به طور جدی به کار بیندازیم، و وعده حق را از وعده توخالی تمییز دهیم و مقهور جذابیت‌ها نشویم، و ثانیا پس از فهمیدن حق، فقط و فقط از حق تبعیت کنیم، شیطان راهی در ما نخواهد یافت.

3) « وَ قالَ الشَّیْطانُ لَمَّا قُضِیَ الْأَمْرُ ... فَلا تَلُومُونی‏ وَ لُومُوا أَنْفُسَکُمْ»: شیطان وقتی کار از کار می‌گذرد، حقایقی که مخفی کرده بود، می‌گوید. اگر این حقیقت را در همین دنیا جدی بگیریم، از مکر او می‌رهیم. او از حرف‌هایش نتیجه می‌گیرد که، نه مرا، بلکه خود را سرزنش کنید. همین کار را باید در دنیا انجام دهیم:

ما وقتی گناه ویا اشتباهی می‌کنیم غالبا دیگران را مقصر می‌شمریم، از نزدیکان و اطرافیان گرفته، تا شیطان؛ همه را مقصر می‌دانیم غیر از خودمان. اما نه فقط گناه، بلکه حتی وقتی اشتباهی می‌کنیم هیچکس به اندازه خودمان مقصر نیست.

چرا؟

چون اگر کسی هیچ راهی به شیطان ندهد، شیطان هیچ تسلطی بر او نخواهد یافت (نحل/99، جلسه143) و کسی که شیطان هیچ کاری با او نتواند بکند، جزء مخلَصین، خواهد بود (ص/83، جلسه142) یعنی به مقام عصمت می‌رسد که مبرا از هر گناه و اشتباهی است.

اگر این حقیقت را بفهمیم و جدی بگیریم، برای هر گناه و هر اشتباهی، پیش و بیش از آنکه دنبال مقصر بیرونی بگردیم، خود را سرزنش می‌کنیم، به درگاه خدا استغفار می‌کنیم و در جستجوی جایی که راه نفوذ را برای شیطان باز کرده‌ایم برمی‌آییم؛ و کسی که دائما مراقب خود باشد و از خدا کمک بخواهد، قطعا رستگار خواهد شد.

یادمان باشد: مشکل اصلی ما این نیست که گاه مرتکب گناه و اشتباه می‌شویم، برای ما انسانهای عادی، طبیعی است که گاه مغلوب شیطان واقع شویم و خدا هم برای همین خود را «تواب» (بسیار توبه‌پذیر) و نه «تائب» (توبه‌پذیر) خوانده است. مشکل در اینجاست که وقتی اشتباه ویا گناه کردیم، حتی در خلوت خود، مسؤولیت خطایمان را نمی‌پذیریم و خود را همواره تبرئه می‌کنیم؛ و لذاست که کم‌کم شیطان بر ما مسلط می‌شود و نمی‌فهمیم.

این همان مفهوم نقدپذیری و از مهمترین ارکان دینداری برای غلبه بر شیطان است که در ادبیات دینی با تعبیر «نفس لوامه» از آن یاد شده است. (قیامة/2، جلسه136، تدبر5)

4)باز هم آسیب‌شناسی جامعه ما، این بار از زبان شیطان! که وقتی کار از کار گذشت، حرف راست می‌زند:

« فَلا تَلُومُونی‏ وَ لُومُوا أَنْفُسَکُمْ: پس، سرزنشم مکنید و خودتان را سرزنش کنید»

به نظر می‌رسد این عبارت، بیان یکی از آسیب‌های جدی ما ایرانیان باشد (البته من از سایر جهان بی‌اطلاعم؛ اما این آسیب را در خودم و در مردم پیرامونم می‌بینم)

اینکه دائما غر می‌زنیم و برای مشکلاتی که می‌بینیم، همه را سرزنش می‌کنیم؛ غیر از خودمان. گویی در خانه‌مان، در محل کارمان، در کوچه و خیابان، و در کشورمان، همه مقصرند، غیر از من. فرقی هم نمی‌کند به کدام حزب و جناحی وابسته باشیم. بالاخره یکی را پیدا می‌کنیم که مشکلات را بر سر او خراب کنیم و از خود رفع مسئولیت کنیم؛ مخصوصا اگر طرف در وضعیتی باشد که موقعیت پاسخ دادن نداشته باشد یا کاری کرده باشیم که کسی به پاسخ او توجه نکند. اگر هم دیگر هیچکسی را پیدا نکردیم می‌گوییم: «لعنت بر شیطان ...»

البته واقعا «لعنت بر شیطان، اما آیا این جمله را نگفتیم که خودمان را تبرئه کنیم؟

زمانی بود که حافظ می‌گفت:

وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم

که در طریقت ما کافریست رنجیدن

آیا امروز فرهنگ ما معکوس نشده است؟

ضمنا آیا همین بحث بنده هم مصداق همین غر زدن نبود؟!


موارد زیر را چون جنبه تخصصی داشت در کانال نگذاشتم

5) «ما أَنَا بِمُصْرِخِکُمْ وَ ما أَنْتُمْ بِمُصْرِخِیَّ»: با اینکه کار از کار گذشته و همه حقایق بر همه آشکار شده، دیگر آوردن تعبیر «نه من فریادرس شمایم و نه شما فریادرس من» چه ثمره‌ای دارد؟ مگر در آن شرایط کسی انتظار دارد شیطان به فریادش برسد؟ ویا مگر شیطان انتظار دارد که آن فریب‌خوردگان به فریادش برسند؟

با توجه به سوال فوق، علامه طباطبایی می‌فرمایند (المیزان12/ 48): این تعبیر، در معنای کنایه‌ای خود به کار رفته و کنایه از این است که هرگونه رابطه بین او و پیروانش قطع شده که قرآن کریم در موارد دیگری هم تصریح فرموده که هرگونه رابطه‌ای در قیامت قطع می‌شود و باطل بودن همه روابط غیرالهی آشکار می‌گردد (انعام/94؛ یونس/28)

6) «وَعَدْتُکُمْ فَأَخْلَفْتُکُمْ ... دَعَوْتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لی‏ ... إِنَّ الظَّالِمینَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ»: اگر شیطان فقط وعده داده و دعوت کرده، و پیروانش در پیروی از او خودشان مقصرند، پس نباید آنها را «فریب‌خورده» نامید؛ بلکه آنها «ظالم»اند.

این جمله پایانی، پاسخ به شبهه‌ای است که گفته می‌شود: «چرا وقتی شیطان عده‌ای را فریب داده، آنها را به جهنم می‌برند.» این آیه پاسخ می‌دهد که شیطان در انحراف افراد هیچ تسلطی (حتی استدلال معتبر عقلی‌ای که عقل کاملا قانع شود و منجر به سلطه عقلی ابلیس شود، حدیث4) ندارد. هرکس در عمق وجود خود، انحرافی بودن دعوت شیطان را می‌فهمد و با این حال، به خاطر ترجیح دادن هوای نفس، فریب او را می‌خورد. در واقع، انسانها خودشان خواسته‌اند که فریب بخورند و به خود ظلم کنند؛ شاید به همین جهت است که خداوند اصرار دارد که بگوید خدا به کسی ظلم نمی‌کند اماعده‌ای خودشان به خود ستم می‌کنند. (آل‌عمران/117؛ توبه/70؛ یونس/44؛ نحل/33 و 118؛ عنکبوت/40؛ روم/9)

7) « إِنِّی کَفَرْتُ بِما أَشْرَکْتُمُونِ مِنْ قَبْلُ» شرک ورزیدن به شیطان (که در جای دیگر تعبیر به «نهی از عبادت شیطان» شده: یس/61) شرک در اطاعت است؛ (المیزان12/ 48) یعنی در کنار اطاعت خدا، اطاعت شیطان را کردن. جالب اینجاست که خود شیطان هم به بی‌خاصیت بودن خودش اقرار دارد.



[1] . متن کامل این فراز که بیان معنای «قضی» است بدین شرح است:

وَ سَأَلُوهُ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ عَنِ الْمُتَشَابِهِ فِی الْقَضَاءِ فَقَالَ هُوَ عَشَرَةُ أَوْجَهٍ مُخْتَلِفَةُ الْمَعْنَى فَمِنْهُ قَضَاءُ فَرَاغٍ وَ قَضَاءُ عَهْدٍ وَ مِنْهُ قَضَاءُ إِعْلَامٍ وَ مِنْهُ قَضَاءُ فِعْلٍ وَ مِنْهُ قَضَاءُ إِیجَابٍ وَ مِنْهُ قَضَاءُ کِتَابٍ وَ مِنْهُ قَضَاءُ إِتْمَامٍ وَ مِنْهُ قَضَاءُ حُکْمٍ وَ فَصْلٍ وَ مِنْهُ قَضَاءُ خَلْقٍ وَ مِنْهُ قَضَاءُ نُزُولِ الْمَوْتِ أَمَّا تَفْسِیرُ قَضَاءِ الْفَرَاغِ مِنَ الشَّیْ‏ءِ فَهُوَ قَوْلُهُ تَعَالَى- وَ إِذْ صَرَفْنا إِلَیْکَ نَفَراً مِنَ الْجِنِّ یَسْتَمِعُونَ الْقُرْآنَ فَلَمَّا حَضَرُوهُ قالُوا أَنْصِتُوا فَلَمَّا قُضِیَ وَلَّوْا إِلى‏ قَوْمِهِمْ‏  مَعْنَى‏ فَلَمَّا قُضِیَ‏ أَیْ فَلَمَّا فَرَغَ وَ کَقَوْلِهِ‏ فَإِذا قَضَیْتُمْ مَناسِکَکُمْ فَاذْکُرُوا اللَّهَ‏  أَمَّا قَضَاءُ الْعَهْدِ فَقَوْلُهُ تَعَالَى- وَ قَضى‏ رَبُّکَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ‏  أَیْ عَهْدٌ وَ مِثْلُهُ فِی سُورَةِ الْقَصَصِ‏ وَ ما کُنْتَ بِجانِبِ الْغَرْبِیِّ إِذْ قَضَیْنا إِلى‏ مُوسَى الْأَمْرَ  أَیْ عَهِدْنَا إِلَیْهِ أَمَّا قَضَاءُ الْإِعْلَامِ فَهُوَ قَوْلُهُ تَعَالَى- وَ قَضَیْنا إِلَیْهِ ذلِکَ الْأَمْرَ أَنَّ دابِرَ هؤُلاءِ مَقْطُوعٌ مُصْبِحِینَ‏  وَ قَوْلُهُ سُبْحَانَهُ‏ وَ قَضَیْنا إِلى‏ بَنِی إِسْرائِیلَ فِی الْکِتابِ لَتُفْسِدُنَّ فِی الْأَرْضِ مَرَّتَیْنِ‏  أَیْ أَعْلَمْنَاهُمْ فِی التَّوْرَاةِ مَا هُمْ عَامِلُونَ: أَمَّا قَضَاءُ الْفِعْلِ فَقَوْلُهُ تَعَالَى فِی سُورَةِ طه- فَاقْضِ ما أَنْتَ قاضٍ‏  أَیِ افْعَلْ مَا أَنْتَ فَاعِلٌ وَ مِنْهُ فِی سُورَةِ الْأَنْفَالِ‏ لِیَقْضِیَ اللَّهُ أَمْراً کانَ مَفْعُولًا  أَیْ یَفْعَلُ مَا کَانَ فِی عِلْمِهِ السَّابِقِ وَ مِثْلُ هَذَا فِی الْقُرْآنِ کَثِیرٌ أَمَّا قَضَاءُ الْإِیجَابِ لِلْعَذَابِ کَقَوْلِهِ تَعَالَى فِی سُورَةِ إِبْرَاهِیمَ ع- وَ قالَ الشَّیْطانُ لَمَّا قُضِیَ الْأَمْرُ  أَیْ لَمَّا وَجَبَ الْعَذَابُ وَ مِثْلُهُ فِی سُورَةِ یُوسُفَ ع‏ قُضِیَ الْأَمْرُ الَّذِی فِیهِ تَسْتَفْتِیانِ‏  مَعْنَاهُ أَیْ وَجَبَ الْأَمْرُ الَّذِی عَنْهُ تَسَاءَلَانِ أَمَّا قَضَاءُ الْکِتَابِ وَ الْحَتْمِ فَقَوْلُهُ تَعَالَى فِی قِصَّةِ مَرْیَمَ- وَ کانَ أَمْراً مَقْضِیًّا  أَیْ مَعْلُوماً وَ أَمَّا قَضَاءُ الْإِتْمَامِ فَقَوْلُهُ تَعَالَى فِی سُورَةِ الْقَصَصِ- فَلَمَّا قَضى‏ مُوسَى الْأَجَلَ‏  أَیْ فَلَمَّا أَتَمَّ شَرْطَهُ الَّذِی شَارَطَهُ عَلَیْهِ وَ کَقَوْلِ مُوسَى ع‏ أَیَّمَا الْأَجَلَیْنِ قَضَیْتُ فَلا عُدْوانَ عَلَیَ‏  مَعْنَاهُ إِذَا أَتْمَمْتُ وَ أَمَّا قَضَاءُ الْحُکْمِ فَقَوْلُهُ تَعَالَى‏ قُضِیَ بَیْنَهُمْ بِالْحَقِّ وَ قِیلَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ‏  أَیْ حُکِمَ بَیْنَهُمْ وَ قَوْلُهُ تَعَالَى‏ وَ اللَّهُ یَقْضِی بِالْحَقِّ وَ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لا یَقْضُونَ بِشَیْ‏ءٍ إِنَّ اللَّهَ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ  وَ قَوْلُهُ سُبْحَانَهُ وَ اللَّهُ یَقْضِی بِالْحَقِّ وَ هُوَ خَیْرُ الْفَاصِلِینَ‏  وَ قَوْلُهُ تَعَالَى فِی سُورَةِ یُونُسَ‏ وَ قُضِیَ بَیْنَهُمْ‏ بِالْقِسْطِ  وَ أَمَّا قَضَاءُ الْخَلْقِ فَقَوْلُهُ سُبْحَانَهُ- فَقَضاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ فِی یَوْمَیْنِ‏  أَیْ خَلَقَهُنَّ وَ أَمَّا قَضَاءُ إِنْزَالِ الْمَوْتِ فَکَقَوْلِ أَهْلِ النَّارِ فِی سُورَةِ الزُّخْرُفِ- وَ نادَوْا یا مالِکُ لِیَقْضِ عَلَیْنا رَبُّکَ قالَ إِنَّکُمْ ماکِثُونَ‏  أَیْ لَ یَنْزِلَ عَلَیْنَا الْمَوْتَ وَ مِثْلُهُ‏ لا یُقْضى‏ عَلَیْهِمْ فَیَمُوتُوا وَ لا یُخَفَّفُ عَنْهُمْ مِنْ عَذابِها  أَیْ لَا یَنْزِلُ عَلَیْهِمُ الْمَوْتُ فَیَسْتَرِیحُوا وَ مِثْلُهُ فِی قِصَّةِ سُلَیْمَانَ بْنِ دَاوُدَ فَلَمَّا قَضَیْنا عَلَیْهِ الْمَوْتَ ما دَلَّهُمْ عَلى‏ مَوْتِهِ إِلَّا دَابَّةُ الْأَرْضِ تَأْکُلُ مِنْسَأَتَهُ‏  یَعْنِی تَعَالَى لَمَّا أَنْزَلْنَا عَلَیْهِ الْمَوْت

[2] . متن کامل این فراز بدین صورت است:

وَ أَمَّا الْکُفْرُ الْمَذْکُورُ فِی کِتَابِ اللَّهِ تَعَالَى فَخَمْسَةُ وُجُوهٍ مِنْهَا کُفْرُ الْجُحُودِ وَ مِنْهَا کُفْرٌ فَقَطْ وَ الْجُحُودُ یَنْقَسِمُ عَلَى وَجْهَیْنِ وَ مِنْهَا کُفْرُ التَّرْکِ لِمَا أَمَرَ اللَّهُ تَعَالَى بِهِ وَ مِنْهُ کُفْرُ الْبَرَاءَةِ وَ مِنْهَا کُفْرُ النَّعِیمِ فَأَمَّا کُفْرُ الْجُحُودِ فَأَحَدُ الْوَجْهَیْنِ مِنْهُ جُحُودُ الْوَحْدَانِیَّةِ وَ هُوَ قَوْلُ مَنْ یَقُولُ لَا رَبَّ وَ لَا جَنَّةَ وَ لَا نَارَ وَ لَا بَعْثَ وَ لَا نُشُورَ وَ هَؤُلَاءِ صِنْفٌ مِنَ الزَّنَادِقَةِ وَ صِنْفٌ مِنَ الدَّهْرِیَّةِ الَّذِینَ یَقُولُونَ- وَ ما یُهْلِکُنا إِلَّا الدَّهْرُ وَ ذَلِکَ رَأْیٌ وَضَعُوهُ لِأَنْفُسِهِمُ اسْتَحْسَنُوهُ بِغَیْرِ حُجَّةٍ فَقَالَ اللَّهُ تَعَالَى‏ إِنْ هُمْ إِلَّا یَظُنُّونَ‏  وَ قَالَ‏ إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ‏  أَیْ لَا یُؤْمِنُونَ بِتَوْحِیدِ اللَّهِ وَ الْوَجْهُ الْآخَرُ مِنَ الْجُحُودِ هُوَ الْجُحُودُ مَعَ الْمَعْرِفَةِ بِحَقِیقَتِهِ قَالَ تَعَالَى‏ وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوًّا  وَ قَالَ سُبْحَانَهُ‏ وَ کانُوا مِنْ قَبْلُ یَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِینَ کَفَرُوا فَلَمَّا جاءَهُمْ ما عَرَفُوا کَفَرُوا بِهِ فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الْکافِرِینَ‏  أَیْ جَحَدُوهُ بَعْدَ أَنْ عَرَفُوهُ وَ أَمَّا الْوَجْهُ الثَّالِثُ مِنَ الْکُفْرِ فَهُوَ کُفْرُ التَّرْکِ لِمَا أَمَرَهُمُ اللَّهُ بِهِ وَ هُوَ مِنَ الْمَعَاصِی قَالَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ‏ وَ إِذْ أَخَذْنا مِیثاقَکُمْ- لا تَسْفِکُونَ دِماءَکُمْ وَ لا تُخْرِجُونَ أَنْفُسَکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ ثُمَّ أَقْرَرْتُمْ وَ أَنْتُمْ تَشْهَدُونَ‏ إِلَى قَوْلِهِ- أَ فَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْکِتابِ وَ تَکْفُرُونَ بِبَعْضٍ‏  فَکَانُوا کُفَّاراً لِتَرْکِهِمْ مَا أَمَرَ اللَّهُ تَعَالَى بِهِ فَنَسَبَهُمْ إِلَى الْإِیمَانِ بِإِقْرَارِهِمْ بِأَلْسِنَتِهِمْ عَلَى الظَّاهِرِ دُونَ الْبَاطِنِ فَلَمْ یَنْفَعْهُمْ ذَلِکَ لِقَوْلِهِ تَعَالَى‏ فَما جَزاءُ مَنْ یَفْعَلُ ذلِکَ مِنْکُمْ إِلَّا خِزْیٌ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا  إِلَى آخِرِ الْآیَةِ وَ أَمَّا الْوَجْهُ الرَّابِعُ مِنَ الْکُفْرِ فَهُوَ مَا حَکَاهُ تَعَالَى مِنْ قَوْلِ إِبْرَاهِیمَ ع- کَفَرْنا بِکُمْ وَ بَدا بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمُ الْعَداوَةُ وَ الْبَغْضاءُ أَبَداً حَتَّى تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ‏  فَقَوْلُهُ‏ کَفَرْنا بِکُمْ‏ أَیْ تَبَرَّأْنَا مِنْکُمْ وَ قَالَ سُبْحَانَهُ فِی قِصَّةِ إِبْلِیسَ وَ تَبَرِّیهِ مِنْ أَوْلِیَائِهِ مِنَ الْإِنْسِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِنِّی کَفَرْتُ بِما أَشْرَکْتُمُونِ مِنْ قَبْلُ‏  أَیْ تَبَرَّأْتُ مِنْکُمْ وَ قَوْلُهُ تَعَالَى- إِنَّمَا اتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْثاناً مَوَدَّةَ بَیْنِکُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا إِلَى قَوْلِهِ‏ ثُمَّ یَوْمَ الْقِیامَةِ یَکْفُرُ بَعْضُکُمْ بِبَعْضٍ وَ یَلْعَنُ بَعْضُکُمْ بَعْضاً  الْآیَةَ وَ أَمَّا الْوَجْهُ الْخَامِسُ مِنَ الْکُفْرِ وَ هُوَ کُفْرُ النِّعَمِ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى عَنْ قَوْلِ سُلَیْمَانَ ع- هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّی لِیَبْلُوَنِی أَ أَشْکُرُ أَمْ أَکْفُرُ  الْآیَةَ وَ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَ‏ لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابِی لَشَدِیدٌ  وَ قَالَ تَعَالَى‏ فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ وَ اشْکُرُوا لِی وَ لا تَکْفُرُونِ‏

همچنین درباره کفر شبیه به همین روایت از امام صادق ع نیز روایت شده است:

عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ بَکْرِ بْنِ صَالِحٍ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ یَزِیدَ عَنْ أَبِی عَمْرٍو الزُّبَیْرِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قُلْتُ لَهُ أَخْبِرْنِی عَنْ وُجُوهِ الْکُفْرِ فِی کِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ قَالَ الْکُفْرُ فِی کِتَابِ اللَّهِ عَلَى خَمْسَةِ أَوْجُهٍ فَمِنْهَا کُفْرُ الْجُحُودِ وَ الْجُحُودُ عَلَى وَجْهَیْنِ وَ الْکُفْرُ بِتَرْکِ مَا أَمَرَ اللَّهُ وَ کُفْرُ الْبَرَاءَةِ وَ کُفْرُ النِّعَمِ فَأَمَّا کُفْرُ الْجُحُودِ فَهُوَ الْجُحُودُ بِالرُّبُوبِیَّةِ وَ هُوَ قَوْلُ مَنْ یَقُولُ لَا رَبَّ وَ لَا جَنَّةَ وَ لَا نَارَ وَ هُوَ قَوْلُ صِنْفَیْنِ مِنَ الزَّنَادِقَةِ یُقَالُ لَهُمُ الدَّهْرِیَّةُ وَ هُمُ الَّذِینَ یَقُولُونَ- وَ ما یُهْلِکُنا إِلَّا الدَّهْرُ  وَ هُوَ دِینٌ وَضَعُوهُ لِأَنْفُسِهِمْ بِالاسْتِحْسَانِ عَلَى غَیْرِ تَثَبُّتٍ مِنْهُمْ وَ لَا تَحْقِیقٍ لِشَیْ‏ءٍ مِمَّا یَقُولُونَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ- إِنْ هُمْ إِلَّا یَظُنُّونَ‏  أَنَّ ذَلِکَ کَمَا یَقُولُونَ وَ قَالَ- إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا سَواءٌ عَلَیْهِمْ‏ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ‏  یَعْنِی بِتَوْحِیدِ اللَّهِ تَعَالَى فَهَذَا أَحَدُ وُجُوهِ الْکُفْرِ وَ أَمَّا الْوَجْهُ الْآخَرُ مِنَ الْجُحُودِ عَلَى مَعْرِفَةٍ  وَ هُوَ أَنْ یَجْحَدَ الْجَاحِدُ وَ هُوَ یَعْلَمُ أَنَّهُ حَقٌّ قَدِ اسْتَقَرَّ عِنْدَهُ وَ قَدْ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ- وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ‏ ظُلْماً وَ عُلُوًّا  وَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ- وَ کانُوا مِنْ قَبْلُ یَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِینَ کَفَرُوا فَلَمَّا جاءَهُمْ‏ ما عَرَفُوا کَفَرُوا بِهِ فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الْکافِرِینَ‏  فَهَذَا تَفْسِیرُ وَجْهَیِ الْجُحُودِ وَ الْوَجْهُ الثَّالِثُ مِنَ الْکُفْرِ کُفْرُ النِّعَمِ وَ ذَلِکَ قَوْلُهُ تَعَالَى یَحْکِی قَوْلَ سُلَیْمَانَ ع- هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّی‏ لِیَبْلُوَنِی أَ أَشْکُرُ أَمْ أَکْفُرُ وَ مَنْ شَکَرَ فَإِنَّما یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ‏ وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ رَبِّی غَنِیٌّ کَرِیمٌ‏  وَ قَالَ‏ لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ‏ وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابِی لَشَدِیدٌ  وَ قَالَ‏ فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ‏ وَ اشْکُرُوا لِی وَ لا تَکْفُرُونِ‏  وَ الْوَجْهُ الرَّابِعُ مِنَ الْکُفْرِ تَرْکُ مَا أَمَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- وَ إِذْ أَخَذْنا مِیثاقَکُمْ‏ لا تَسْفِکُونَ دِماءَکُمْ وَ لا تُخْرِجُونَ أَنْفُسَکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ‏ ثُمَّ أَقْرَرْتُمْ وَ أَنْتُمْ تَشْهَدُونَ‏ ثُمَّ أَنْتُمْ هؤُلاءِ تَقْتُلُونَ أَنْفُسَکُمْ‏ وَ تُخْرِجُونَ فَرِیقاً مِنْکُمْ مِنْ دِیارِهِمْ‏ تَظاهَرُونَ عَلَیْهِمْ بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ‏ وَ إِنْ یَأْتُوکُمْ أُسارى‏ تُفادُوهُمْ‏ وَ هُوَ مُحَرَّمٌ عَلَیْکُمْ إِخْراجُهُمْ‏ أَ فَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْکِتابِ‏ وَ تَکْفُرُونَ بِبَعْضٍ‏ فَما جَزاءُ مَنْ یَفْعَلُ ذلِکَ مِنْکُمْ‏  فَکَفَّرَهُمْ بِتَرْکِ مَا أَمَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ وَ نَسَبَهُمْ إِلَى الْإِیمَانِ وَ لَمْ یَقْبَلْهُ مِنْهُمْ وَ لَمْ یَنْفَعْهُمْ عِنْدَهُ فَقَالَ‏ فَما جَزاءُ مَنْ یَفْعَلُ ذلِکَ مِنْکُمْ‏ إِلَّا خِزْیٌ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ یُرَدُّونَ إِلى‏ أَشَدِّ الْعَذابِ‏ وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ‏  وَ الْوَجْهُ الْخَامِسُ مِنَ الْکُفْرِ کُفْرُ الْبَرَاءَةِ وَ ذَلِکَ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ یَحْکِی قَوْلَ إِبْرَاهِیمَ ع- کَفَرْنا بِکُمْ وَ بَدا بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمُ الْعَداوَةُ وَ الْبَغْضاءُ أَبَداً حَتَّى تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ‏  یَعْنِی تَبَرَّأْنَا مِنْکُمْ وَ قَالَ یَذْکُرُ إِبْلِیسَ وَ تَبْرِئَتَهُ مِنْ أَوْلِیَائِهِ مِنَ الْإِنْسِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِنِّی کَفَرْتُ بِما أَشْرَکْتُمُونِ مِنْ قَبْلُ‏  وَ قَالَ‏ إِنَّمَا اتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْثاناً مَوَدَّةَ بَیْنِکُمْ‏ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا ثُمَّ یَوْمَ الْقِیامَةِ یَکْفُرُ بَعْضُکُمْ بِبَعْضٍ وَ یَلْعَنُ بَعْضُکُمْ بَعْضاً  یَعْنِی یَتَبَرَّأُ بَعْضُکُمْ مِنْ بَعْضٍ.

الکافی، ج‏2، ص389-391