سفارش تبلیغ
صبا ویژن

20) سوره علق (96) آیه14 أَ لَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَرى‏

بسم الله الرحمن الرحیم

 20) سوره علق (96) آیه14   أَ لَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَرى

ترجمه

آیا نمی‌دانست که خدا می‌بیند؟

حدیث

مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ یَحْیَى بْنِ الْمُبَارَکِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ‏ جَبَلَةَ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع

یَا إِسْحَاقُ خَفِ اللَّهَ کَأَنَّکَ تَرَاهُ وَ إِنْ کُنْتَ لَا تَرَاهُ فَإِنَّهُ یَرَاکَ فَإِنْ کُنْتَ تَرَى أَنَّهُ لَا یَرَاکَ فَقَدْ کَفَرْتَ وَ إِنْ کُنْتَ تَعْلَمُ أَنَّهُ یَرَاکَ ثُمَّ بَرَزْتَ لَهُ بِالْمَعْصِیَةِ فَقَدْ جَعَلْتَهُ مِنْ أَهْوَنِ النَّاظِرِینَ عَلَیْک‏

اصول کافی، ج‏2، ص68

امام صادق (ع) به اسحاق بن عمار فرمود:

اى اسحاق، از خدا چنان بترس که گویا او را مى‏بینى؛ و اگر تو او را نبینى، او تو را مى‏بیند؛ پس اگر می‌بینی [= نظرت این است] که او تو را نمى‏بیند، قطعاً کافر شده‌ای! و اگر می‌دانی که تو را مى‏بیند، و آنگاه در برابرش با گناه آشکار می‌شوی، پس حتما او را در زمره پست‏ترین ناظران بر خود قرار داده‏اى!

تدبر

1) کسی که می داند خدا می بیند و زیر نظر خدا کارش را انجام می دهد نه ناامید می‌شود، نه شکست برایش معنی دارد، نه خستگی، نه پشیمانی، و نه ...

2)  راستی! وقتی به ما بگویند "می دانی خدا همه چیز را می بیند"، با خود می‌گوییم "چه خوب"؟ یا می گوییم " چه بد "؟ این سوال محک خوبی است که بفهمیم آدم خوبی هستیم یا مشکل داریم!

کلامی از امام خمینی (ره)

همه ما خواهیم مرد و همه ما خواهیم حساب پس داد. بیدار بشوید ملت، بیدار بشوید دولت، همه بیدار باشید، همه‌تان در محضر خدا هستید، فردا همه باید حساب پس بدهید، از روى خون شهداى ما نگذرید بدون نظر ...

حکومت کردن بر یک همچو جامعه‏ای که خون خودش را در راه اسلام و در راه کشور اسلامی دارد می‏دهد، و جوانان برومندش را دارد فدا می‏کند؛ از کارهای بسیار مشکل و از امتحانات بسیار مشکل است. ای رؤسا! شماها در معرض امتحان درآمده‏اید، و اعمال شما دقیقاً تحت نظر خدای تبارک و تعالی است. ...

 ای پاسداران! ای ارتشیان! ای ژاندارمری! و ای سایر قوای مسلّح نظامی و انتظامی! و ای رؤسای هر جا که هستید، هر قبیله که هستید و ای هم? استاندارهای سرتاسر کشور! در معرض امتحان هستید. ...

از من طلبه تا تمام افراد این مملکت و تمام افراد بشر و تمام انبیا و اولیا، همه در معرض امتحان‏اند، به ادعا و گفتار رها نمی‏شوند. ...

هم? گروهها، هم? مردمی که در این مملکت یا در رأس امور هستند، یا در بازار هستند، یا در کشاورزی هستند، یا در کارخانه‏ها هستند، یا گروهکهای مفسد هستند، همه بدانند که در محضر خدا هستند و در معرض امتحان....

 همه مورد امتحان خدا هستند. آن وقتی که قلم به دست می‏گیرید بدانید که در محضر خدا، قلم دست گرفته‏اید. آن وقتی که می‏خواهید تکلم کنید بدانید که زبان شما، قلب شما، چشم شما، گوش شما در محضر خداست.

عالم محضر خداست. در محضر خدا معصیت خدا نکنید.

در محضر خدا با هم دعوا نکنید سرِ امور باطل و فانی. برای خدا کار بکنید و برای خدا به پیش بروید.

 اگر ملت ما برای خدا و برای رضای پیغمبر اکرم ص به پیش برود، تمام مقاصدش حاصل خواهد شد. 

صحیفه نور، ج13، ص237     http://lib.eshia.ir/50080/13/237

 


19) مؤمنون (23) آیه 71 وَ لَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْواءَهُمْ

بسم الله الرحمن الرحیم

19) مؤمنون (23) آیه 71    وَ لَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْواءَهُمْ لَفَسَدَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فیهِنَّ بَلْ أَتَیْناهُمْ بِذِکْرِهِمْ فَهُمْ عَنْ ذِکْرِهِمْ مُعْرِضُون‏

ترجمه

[اینکه عده‌ای سخن قرآن را قبول نمی‌کنند چون انتظار دارند که حق، تابع خواسته‌های آنها باشد] و اگر حق از دلخواه‌ها [هوى و هوسها]ى آنان پیروى مى‏کرد، بى‏شک آسمانها و زمین و هر که در آنهاست، تباه مى‏شد. اما مطلب از این قرار است که ما حکایت خودشان را برایشان آورده‏ایم، و آنان از حکایت خویش روی‌گردانند.

حدیث

1)     پیامبر اکرم ص در ضمن حدیث مفصلی فرمودند:

... فعَلَیْکُمْ بِالْقُرْآنِ ... مَنْ جَعَلَهُ أَمَامَهُ قَادَهُ إِلَى الْجَنَّةِ وَ مَنْ جَعَلَهُ خَلْفَهُ سَاقَهُ إِلَى النَّار[1]

اصول کافی، ج‏2، ص599

پس بر شما باد به قرآن! ... هر که آن را در پیش روى خود قرار دهد [که آن را پیروى کند]، او را به سوى بهشت کشاند، و هر که آن را در پشت سر خود قرار دهد، او را به سوى آتش دوزخ براند.

2)     امیرالمومنین ع فرمود[2]:

یَا کُمَیْلُ نَحْنُ وَ اللَّهِ الْحَقُّ الَّذِی قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ «وَ لَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْواءَهُمْ لَفَسَدَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فِیهِنَ‏»

بشارة المصطفى لشیعة المرتضى، عماد الدین طبری، ص30

ای کمیل! ما آن «حق»ی هستیم که خداوند در موردش فرمود: «اگر حق از دلخواه‌ها [هوى و هوسها]ى آنان پیروى مى‏کرد، بى‏شک آسمانها و زمین و هر که در آنهاست، تباه مى‏شد.»

تدبر

1)     ما دلمان می‌خواهد همه چیز عالم به دلخواه ما باشد. اما اگر چنین شود عالم و موجوداتش تباه می‌شوند. پس اگر چرخ جهان بر وفق مراد ما نمی‌چرخد، اصلا ناراحت نشویم؛ بلکه اگر نگاه کلان داشته باشیم خوشحال خواهیم بود (زیرا اگر به دلخواه ما می‌بود همه چیز تباه می‌شد و آن وقت بیشتر ضرر می‌کردیم!)


2)     اگر کسی دنبال حق باشد، نمی‌تواند همواره دنبال دلخواه‌های خود باشد و بالعکس. بررسی کنیم که حق برایمان مهمتر است یا دلخواه‌هایمان. کدام را مبنا قرار می‌دهیم؟


3)     اینکه گاهی از «حق» تبعیت کنیم، دلیل نمی‌شود که حتما «حق»گرا هستیم؛ زیرا همه افراد خودخواه (که فقط تابع دلخواه خود هستند) هروقت «حق» با «دلخواه»شان هماهنگ باشد، از «حق» تبعیت می‌کنند! پس هر عمل بر طبق حق، علامت حقگرا بودن نیست؛ بلکه علامت «حق»گرا بودن این است که جایی که نظر و دلخواه ما برخلاف «حق» بود، آنجا از نظر خودمان کوتاه بیاییم و از دلخواه خودمان تبعیت نکنیم.


4)     شاید به همین جهت است که البلاء للولاء (یعنی: هرکه در این دار مقرب‌تر است   /    جام بلا بیشترش می‌دهند) اگر خدا سختی داد و تبعیت کردیم، معلوم است که تابع حقیم؛ وگرنه جایی که خوشمان می‌آید که معلوم نیست به خاطر خدا و حق کار را انجام داده‌ایم یا به خاطر خدا؛ و شاید به همین جهت است که اغلب تکالیف اسلام، تکلیف (= همراه با دشواری) است؛ چرا؟ چون: «تا سیه‌روی شود هر که در او غش باشد».


5)     علت بی‌توجهی ما به پیام‌های دین این است که حکایت خود ما را بی‌پرده جلوی ما می‌گذارد: همه ما از زشتی بدمان می‌آید؛ و اگر کسی آینه به دست بگیرد و زشتی ما را نشانمان دهد، از آیینه و آیینه به دست، رویگردان می‌شویم. آیا ما دلمان می‌خواهد از ما تعریف کنند یا حقیقت ما را به ما نشان بدهند؟ اگر از آیات قرآن روگردانیم، خدا ریشه آن را در این آیه توضیح داده است: ما از خودمان فرار می‌کنیم و قرآن آینه‌ای است برای دیدن خودمان (در روز دوم -سوره انبیا، آیه 10- در این باره توضیحاتی داده شد. به اینجا مراجعه کنید)


6)     اینها حکایت خودمان است، نه حکایت دیگران. برخی از ما هرچه می‌شنویم، بلافاصله در ذهنمان می‌آید «اِی وای! دیدی فلانی این مشکل را دارد؟!»

فلانی را رها کن!

خودت را بچسب!

اینها ذکر برای توست؛ برای اصلاح تو؛ نه برای عیب‌جویی از این و آن!

(آیا همین نوع صحبت کردن من هم مصداق همین نبود؟!)


تامل فلسفی - اجتماعی در آیه

7)     برخی گمان می‌کنند آزادی ما را فقط آزادی دیگران (= دلخواه‌های اکثریت) حق دارد محدود کند؛ اما اگر واقعا می‌فهمیدند که «حق» با «دلخواه» فرق دارد، می‌فهمیدند که «آزادی» را فقط «حق» می‌تواند محدود کند، چه این حق مطابق دلخواه ما و دیگران باشد، چه نباشد.


خلوتی با خویش

راستی تا به حال فکر کرده‌اید چرا از خودمان فرار می‌کنیم؟ چرا از تنهایی بدمان می‌آید و حاضر نیستیم چند دقیقه با خودمان تنها باشیم؟ وقت تنهایی بلافاصله یا سراغ کنترل تلویزیون می‌رویم، یا سراغ رایانه و فضای اینترنت و فیلم و ...، ویا سراغ موبایل و شبکه‌های اجتماعی. دلمان را بسادگی به همه اینها می دهیم که ببرند، بعد با خودمان می‌گوییم چرا برای نماز حضور قلب ندارم؟! در نماز باید خودت دلت را به خدا بدهی. آیا تا حالا چند دقیقه توانسته‌ایم دلمان را به کسی ندهیم و دست خودمان نگه‌داریم تا بعد آن را به خدا بدهیم؟ کسی که نتواند دقایقی با خود خلوت کند، معلوم است که آرزوی حضور قلب در نماز را به گور خواهد برد؟ کسی که نتواند حکایت خودش را صریح و بی‌پرده بشنود، معلوم است که از قرآن فراری خواهد بود و اگر هم بخواند نه لذتی می‌برد و نه چیزی می‌فهمد. بیایید از خودمان فرار نکنیم. اگر بدی داریم، عیبی ندارد؛ خدا می‌بخشد. یادتان هست دیروز خدا گفت خوان کفور را دوست ندارد، نه خائن کافر را! یعنی می‌داند که گاه خیانت و کفران می‌کنیم.

بیایید خودمان را جدی بگیریم و از خودمان نترسیم. اینقدر ظاهر و صورتمان را آرایش نکنیم که سیرتمان را بر خودمان هم مخفی کنیم. حاضر باشیم خود واقعی‌مان را - علی‌رغم همه زشتی‌هایش- ببینیم تا کم‌کم با قرآن هم‌نشین شویم و از او فراری نباشیم تا ان‌شاءالله خودش راه زیبا شدنمان را نشان دهد.



[1] . متن کامل حدیث اول بسیار زیباست. حیفم آمد فقط خودم بخوانم. در اینجا قرارش می‌دهم؛ هرکس حوصله داشت مطالعه کند:

عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ النَّوْفَلِیِّ عَنِ السَّکُونِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ آبَائِهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص:

 أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّکُمْ فِی دَارِ هُدْنَةٍ وَ أَنْتُمْ عَلَى ظَهْرِ سَفَرٍ وَ السَّیْرُ بِکُمْ سَرِیعٌ وَ قَدْ رَأَیْتُمُ اللَّیْلَ وَ النَّهَارَ وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ یُبْلِیَانِ کُلَّ جَدِیدٍ وَ یُقَرِّبَانِ کُلَّ بَعِیدٍ وَ یَأْتِیَانِ بِکُلِّ مَوْعُودٍ فَأَعِدُّوا الْجَهَازَ لِبُعْدِ الْمَجَازِ.

قَالَ فَقَامَ الْمِقْدَادُ بْنُ الْأَسْوَدِ فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَا دَارُ الْهُدْنَةِ؟

 قَالَ دَارُ بَلَاغٍ وَ انْقِطَاعٍ فَإِذَا الْتَبَسَتْ عَلَیْکُمُ الْفِتَنُ کَقِطَعِ اللَّیْلِ الْمُظْلِمِ فَعَلَیْکُمْ بِالْقُرْآنِ فَإِنَّهُ شَافِعٌ مُشَفَّعٌ وَ مَاحِلٌ مُصَدَّقٌ وَ مَنْ جَعَلَهُ أَمَامَهُ قَادَهُ إِلَى الْجَنَّةِ وَ مَنْ جَعَلَهُ خَلْفَهُ سَاقَهُ إِلَى النَّار وَ هُوَ الدَّلِیلُ یَدُلُّ عَلَى خَیْرِ سَبِیلٍ وَ هُوَ کِتَابٌ فِیهِ تَفْصِیلٌ وَ بَیَانٌ وَ تَحْصِیلٌ وَ هُوَ الْفَصْلُ لَیْسَ بِالْهَزْلِ وَ لَهُ ظَهْرٌ وَ بَطْنٌ فَظَاهِرُهُ حُکْمٌ وَ بَاطِنُهُ عِلْمٌ ظَاهِرُهُ أَنِیقٌ وَ بَاطِنُهُ عَمِیقٌ لَهُ نُجُومٌ وَ عَلَى نُجُومِهِ نُجُومٌ لَا تُحْصَى عَجَائِبُهُ وَ لَا تُبْلَى غَرَائِبُهُ فِیهِ مَصَابِیحُ الْهُدَى وَ مَنَارُ الْحِکْمَةِ وَ دَلِیلٌ عَلَى الْمَعْرِفَةِ لِمَنْ عَرَفَ الصِّفَةَ فَلْیَجْلُ جَالٍ بَصَرَهُ وَ لْیُبْلِغِ الصِّفَةَ نَظَرَهُ یَنْجُ مِنْ عَطَبٍ وَ یَتَخَلَّصْ مِنْ نَشَبٍ فَإِنَّ التَّفَکُّرَ حَیَاةُ قَلْبِ الْبَصِیرِ کَمَا یَمْشِی الْمُسْتَنِیرُ فِی الظُّلُمَاتِ بِالنُّورِ فَعَلَیْکُمْ بِحُسْنِ التَّخَلُّصِ وَ قِلَّةِ التَّرَبُّصِ.

اصول کافی، ج‏2، ص599

رسول خدا ص فرمود که: اى مردمان! به درستى که شما در دار هدنه (= موقعیت «آرامش قبل از طوفان») قرار دارید، و شما بر جناح [= بال‏] سفرید، و رفتن با شما شتاب مى‏کند و شما را زود مى‏برد، و دیده‏اید که شب و روز و آفتاب و ماه، هر نویى را کهنه مى‏کنند، و هر دورى را نزدیک مى‏سازند، و هر وعده‏شده را مى‏آورند. پس آماده شوید براى این مسیر طولانی».

پس مقداد بن اسود برخاست و عرض کرد که: یا رسول اللَّه! دار هدنه چیست؟

فرمود: خانه‌ی رساندن و تمام شدن. و چون فتنه‏ها مانند پاره‏هاى شب تار امور را بر شما مشتبه سازد، پس بر شما باد به قرآن؛ زیرا که اگر شفاعت کند یا بدگویی، سخنش قبول مى‏شود، هر که آن را در پیش روى خود قرار دهد [که آن را پیروى کند]، او را به سوى بهشت کشاند، و هر که آن را در پشت سر خود قرار دهد، او را به سوى آتش دوزخ براند و آن راهنمایى است که بر بهترین راه‏ها دلالت مى‏کند.

و آن کتابى است که در آن تفصیل و بیان [= توضیح] و تحصیل [= حاصل شدن مقاصد و اهداف] هست، آن است جداکننده حق و باطل [= رافع هر گونه اختلاف] و شوخى و سرسرى نیست، ظاهرى دارد و باطنى، ظاهرش حکم و دستور است، و باطنش علم و دانش؛ ظاهرش خرّم و زیبا است و باطنش ژرف. اخترانى دارد [احتمالا منظور آیات قرآن است که همچون ستاره‌هایی که در شب تاریک انسان با کمک آنها راهش را پیدا می‌کند، راه را به انسان نشان می‌دهند] و اخترانش هم اخترانى دارند؛ شگفتى‏هایش شماره نشوند و تازه‏هایش کهنه نگردند، در آن است چراغ‏هاى هدایت و مناره‌های حکمت، و راهنمایی به سوی معرفت است براى کسى که صفت آن را بشناسد. پس سزاوار است که انسان دیده خود را به جولان درآورد، و نظر تأمّل را تا درک صفت آن برساند، که نجات بخشد هر که در معرض هلاک است و رها سازد هر که در چنگالی گرفتار است؛ پس به راستى اندیشه است که زنده مى‏کند دل بینا را چونان که طالب نور در تاریکى‏ها به وسیله نور راه مى‏رود پس بر شما باد که خوش برآئید [که خود را نیکو خلاص کنید] و کم بپائید [خود را در فتنه‏ها منتظر و سرگردان نگذارید].

[2] . أَخْبَرَنَا الشَّیْخُ أَبُو الْبَقَاءِ إِبْرَاهِیمُ بْنُ الْحُسَیْنِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ الْبَصْرِیُّ بِقِرَاءَتِی عَلَیْهِ فِی الْمُحَرَّمِ سَنَةَ سِتَّ عَشْرَةَ وَ خَمْسِمِائَةٍ بِمَشْهَدِ مَوْلَانَا أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع‏ قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو طَالِبٍ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ عُتْبَةَ قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو الْحَسَنِ مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَیْنِ بْنِ أَحْمَدَ قَالَ: أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ وَهْبَانَ الدُّبَیْلِیُّ قَالَ: حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ کَثِیرٍ الْعَسْکَرِیُّ قَالَ: حَدَّثَنِی أَحْمَدُ بْنُ الْمُفَضَّلِ أَبُو سَلَمَةَ الْأَصْفَهَانِیُّ قَالَ: أَخْبَرَنِی رَاشِدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ وَائِلٍ الْقُرَشِیُّ قَالَ: حَدَّثَنِی عَبْدُ اللَّهِ بْنُ حَفْصٍ الْمَدَنِیُّ قَالَ: أَخْبَرَنِی مُحَمَّدُ بْنُ إِسْحَاقَ عَنْ سَعِیدِ بْنِ زَیْدِ بْنِ أَرْطَاةَ قَالَ: لَقِیتُ کُمَیْلُ بْنُ زِیَادٍ وَ سَأَلْتُهُ عَنْ فَضْلِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع فَقَالَ أَ لَا أُخْبِرُکَ بِوَصِیَّةٍ أَوْصَانِی بِهَا یَوْماً هِیَ خَیْرٌ لَکَ مِنَ الدُّنْیَا بِمَا فِیهَا؟ فَقُلْتُ بَلَى قَالَ: قَالَ لِی عَلِیٌّ یَا کُمَیْلَ بْنَ زِیَادٍ  ....

 


18) سوره أحزاب (33) آیه 39 الَّذینَ یُبَلِّغُونَ رِسالاتِ الل

بسم الله الرحمن الرحیم

8) سوره أحزاب (33) آیه 39    الَّذینَ یُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللَّهِ وَ یَخْشَوْنَهُ وَ لا یَخْشَوْنَ أَحَداً إِلاَّ اللَّهَ وَ کَفى‏ بِاللَّهِ حَسیبا

ترجمه

همان کسانى که پیام‏هاى خدا را می‌رسانند و از او مى‏ترسند و از احدى جز الله نمى‏ترسند، و خدا برای حسابرسى کافى است.

سوالی در مورد مرجع موصول

منظور از «همان کسانی» (الذین) اشاره به چه کسانی است؟

پاسخ: ظاهرا اشاره به عبارت «الذین خلوا من قبل» (کسانی که قبلا بودند) در آیه قبلی‌اش است. در آن آیه توضیح داده که در جایی که خدا چیزی بر پیامبر واجب کند حرجی بر او نیست و او باید وظیفه‌اش را بدون توجه به سخن این و آن انجام دهد، که این سنت خدا در فرستادگان قبلی بوده؛ و در این آیه توضیح می‌دهد که آن افراد که مسئولیت ابلاغ پیام را از جانب خدا قبول می‌کردند چگونه بودند.

توضیح برخی لغات

یبلغون: از ریشه «بلغ» به معنای رساندن به طور تمام و کامل است. («وصل» به معنای مطلق رساندن است؛ اما بلغ رساندنی است که به حد نهایت خود باشد) بلوغ هم از همین ریشه است.

خشیت: ترسی که همراه با نوعی تعظیم نسبت به امر مورد نظر باشد. وقتی ابهت امری چنان بر انسان مستولی شود که انسان خود را در مقابل او هیچ‌کاره ببیند. علامه طباطبایی توضیح داده‌اند که «خشیت» غیر از «خوف»ی است که موجب می‌شود شخص در برابر وضعیت‌های خطرناک از خود مراقبت کند.

حسیب: از ریشه «حسب» به معنای حساب کردن است. وزن «فعیل» هم به معنای فاعل (حسابرس) می‌آید هم به معنای «مفعول» «مورد محاسبه قرار گرفته». اغلب مترجمان، حسیب را به معنای فاعلی گرقته‌اند که بر همین اساس هم ترجمه شد. اما اگر به معنای مفعولی بگیریم هم معنا می‌دهد و اتفاقا با قبل آیه شاید سازگار تر است؛ معنی‌اش می‌شود: فقط خدا را در حساب و کتاب خود جدی می‌گیرند؛ به تعبیر عامیانه: فقط روی خدا حساب می‌کنند.

حدیث

1) امیرالمومنین ع در خطبه متقین در وصف متقین می‌فرمایند:

عَظُمَ الْخَالِقُ فِی أَنْفُسِهِمْ فَصَغُرَ مَا دُونَهُ فِی أَعْیُنِهِم‏

نهج‌البلاغه، خطبه 193

آفریدگار نزدشان بزرگ بود، پس هر چه جز اوست در دیده‏هاشان خرد نمود.

2) امام حسین ع هنگام خروج از مکه به سمت کربلا خطبه‌ای خواندند و در قسمتی از آن فرمودند:

رِضَى اللَّهِ رِضَانَا أَهْلَ الْبَیْتِ نَصْبِرُ عَلَى بَلَائِهِ وَ یُوَفِّینَا أُجُورَ الصَّابِرِینَ ... مَنْ کَانَ فِینَا بَاذِلًا مُهْجَتَهُ وَ مُوَطِّناً عَلَى لِقَائِنَا نَفْسَهُ فَلْیَرْحَلْ فَإِنِّی رَاحِلٌ مُصْبِحاً إِنْ شَاءَ اللَّهُ.

کشف الغمة فی معرفة الأئمة، ج‏2، ص29

رضایت ما اهل بیت در رضایت خداست، بر بلای او صبر می‌کنیم و پاداش‌های صابران را دریافت خواهیم کرد ... پس هرکس هستی‌اش را در راه ما می‌دهد و به دیدار ما دلبسته، با ما کوچ کند، که من به خواست‏ خدا صبح کوچ خواهم کرد، ان‌شاء الله.

تدبر

1)     کسی که می‌خواهد پیام (رسالت) الهی را به دیگران برساند، باید تمام و کمال برساند، نه نصفه - نیمه (تفاوت بلاغ و وصول)


2)     کسی که می‌خواهد پیام (رسالت) الهی را برساند و کار دینی انجام دهد، حتما دشمنان قدرتمندی پیدا می‌کند که در حالت عادی امکان ترسیدن از آنها هست. (جامعه ما اگر بخواهد پرچمدار دینداری باشد حتما دشمن خطرناک خواهد داشت)


3)     شجاعت و نترسیدن از این و آن، اولین و مهمترین شرط کسانی است که بخواهند نقشی در هدایت مردم ایفا کنند.


4)     برای اینکه انسان از غیر خدا نترسد باید از خدا بترسد. (حتما بزرگتری باید باشد تا کسانی که ظاهرا از ما بزرگ‌ترند در چشم ما حقیر شوند)


5)     کسی که حسابرسی خدا را جدی بگیرد، از غیر خدا نمی‌ترسد.


6)     کسی که روی خدا حساب باز کند، از عهده هرکاری برمی‌آید. (خدا برای اینکه رویش حساب کنیم، کافی است و نیاز نیست روی کس دیگری هم حساب کنیم)


7)     موفقیّت در تبلیغ، شرایطى دارد: الف: تداوم تبلیغ. «یُبَلِّغُونَ» ب: تقوا در عمل. «یَخْشَوْنَهُ» ج: شهامت و قاطعیّت. «وَ لا یَخْشَوْنَ أَحَداً إِلَّا اللَّهَ» د: توکّل به خدا. «وَ کَفى‏ بِاللَّهِ حَسِیباً» (قرائتی، تفسیر نور، 9/375)

نکته

ظاهرا بر اساس منطق همین آیه بوده است که با اینکه آمریکا یک ابرقدرت بود، امام خمینی می‌فرمود: آمریکا هیچ غلطی نمی‌تواند بکند.

پاسخ به یک اشکال: 

اگر خدا انبیای قبلی را، چون از غیر خدا خشیت نداشتند، می‌ستاید؛ آیا از مطلب دو آیه قبل‌تر (که فرموده پیامبر (ص) از مردم خشیت داشته و خداوند ظاهرا پیامبر ص را عتاب می‌کند) نتیجه می‌شود که پیامبر ص مقامش از انبیای قبلی پایین‌تر بوده است؟

پاسخ با استفاده از توضیحات علامه طباطبایی:

مقصود از «یخشی الناس»، نه این است که «وی در مواجهه با مردم از جان خود می‌ترسیده»، بلکه به معنای این است که «بر [دین] مردم می‌ترسیده» (که مردم زیر بار حکم شرعی محل بحث آیه نروند و چه‌بسا به خاطر اصرارشان بر رسوم گذشته و نپذیرفتن حکم خدا، از اصل دین خدا فاصله بگیرند) و خداوند با این عتاب می‌خواهد به مردم بفهماند که در این ماجرا، شخص پیامبر ص کاره‌‌ای نیست و دستور دستور خداست؛ پس ثمره این گونه عتاب‌ها حمایت از پیامبر است در مقابل فشار افکار عمومی؛ شبیه عتاب در آیه اعلام جانشینی حضرت علی ع: «یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ» (مائده، 67: ای پیامبر! آنچه از جانب خدا بر تو نازل شده را اعلام کن، که اگر نکنی، اصلا رسالتت را انجام نداده‌ای! و خدا تو را از [گزند] مردم حفظ می‌کند) و به تعبیر دیگر، این عتاب، خودش نوعی تایید کردن پیامبر است در مقابل طعنه‌زنندگان، شبیه آیه «عَفَا اللَّهُ عَنْکَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَکَ الَّذِینَ صَدَقُوا وَ تَعْلَمَ الْکاذِبِینَ» (توبه، 43: خدا تو را ببخشد! چرا به آنها [که می‌خواستند از حضور در جهاد فرار کنند] اجازه دادی [که بروند]؟ چرا که [اگر اجازه نمی‌دادی] برایت معلوم می‌شد چه کسانی راست می‌گویند و دروغگویان را می‌شناختی)

المیزان[1] فى تفسیر القرآن، ج‏16، ص322-323؛ و ترجمه تفسیر المیزان، ج‏16، ص483 



[1] . متن مطلب در تفسیر المیزان:

و قوله: «وَ تُخْفِی فِی نَفْسِکَ مَا اللَّهُ مُبْدِیهِ» أی مظهره «وَ تَخْشَى النَّاسَ وَ اللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشاهُ» ذیل الآیات أعنی قوله: «الَّذِینَ یُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللَّهِ وَ یَخْشَوْنَهُ وَ لا یَخْشَوْنَ أَحَداً إِلَّا اللَّهَ» دلیل على أن خشیته (ص) الناس لم تکن خشیة على نفسه بل کان خشیة فی الله فأخفى فی نفسه ما أخفاه استشعارا منه أنه لو أظهره عابه الناس و طعن فیه بعض من فی قلبه مرض فأثر ذلک أثرا سیئا فی إیمان العامة، و هذا الخوف- کما ترى لیس خوفا مذموما بل خوف فی الله هو فی الحقیقة خوف من الله سبحانه.

و قوله: «وَ تَخْشَى النَّاسَ وَ اللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشاهُ» الظاهر فی نوع من العتاب ردع عن نوع من خشیة الله و هی خشیته عن طریق الناس و هدایة إلى نوع آخر من خشیته تعالى و أنه کان من الحری أن یخشى الله دون الناس و لا یخفی ما فی نفسه ما الله مبدیه و هذا نعم الشاهد على أن الله کان قد فرض له أن یتروج زوج زید الذی کان تبناه‏ لیرتفع بذلک الحرج عن المؤمنین فی التزوج بأزواج الأدعیاء و هو (ص) کان یخفیه فی نفسه إلى حین مخافة سوء أثره فی الناس فآمنه الله ذلک بعتابه علیه نظیر ما تقدم فی قوله تعالى: «یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ- إلى قوله- وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ» الآیة.

فظاهر العتاب الذی یلوح من قوله: «وَ تَخْشَى النَّاسَ وَ اللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشاهُ» مسوق لانتصاره و تأیید أمره قبال طعن الطاعنین ممن فی قلوبهم مرض نظیر ما تقدم فی قوله:  «عَفَا اللَّهُ عَنْکَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَکَ الَّذِینَ صَدَقُوا وَ تَعْلَمَ الْکاذِبِینَ»: التوبة: 43.

و من الدلیل على أنه انتصار و تأیید فی صورة العتاب قوله بعد: «فَلَمَّا قَضى‏ زَیْدٌ مِنْها وَطَراً زَوَّجْناکَها» حیث أخبر عن تزویجه إیاها کأنه أمر خارج عن إرادة النبی ص و اختیاره ثم قوله: «وَ کانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولًا».

برای ترجمه‌اش، ر.ک: ترجمه تفسیر المیزان، ج‏16، ص: 483 (البته در ترجمه، افزوده‌هایی دارد که به نظر می‌رسد برداشتهای مترجم بوده و چندان دقیق نیست)


17) سوره حج (22) آیه 38 إِنَّ اللَّهَ یُدَافِعُ عَنِ الَّذِین

بسم الله الرحمن الرحیم

17) سوره حج (22) آیه 38    إِنَّ اللَّهَ یُدَافِعُ عَنِ الَّذِینَ ءَامَنُواْ  إِنَّ اللَّهَ لَا یحِبُّ کلَّ خَوَّانٍ کَفُورٍ

ترجمه:

قطعاً خداوند از کسانى که ایمان آورده‏اند دفاع مى‏کند، [که] قطعا خداوند هیچ خیانتکار ناسپاسى را دوست ندارد.

توضیح لغات:

«خوّان» و «کفور» هردو صیغه مبالغه می‌باشند؛ پس معنای آنها «بسیار خیانت‌کار» و «بسیار ناسپاس» است.

حدیث:

1)     امام سجاد ع در دعای عرفه (مفاتیح الجنان)

الهی! مَا ذَا وَجَدَ مَنْ فَقَدَکَ وَ مَا الَّذِی فَقَدَ مَنْ وَجَدَکَ لَقَدْ خَابَ مَنْ رَضِیَ دُونَکَ بَدَلًا وَ لَقَدْ خَسِرَ مَنْ بَغَى عَنْکَ مُتَحَوَّلا

خدایا: کسی که تو را یافت، چه ندارد؟ و کسی که تو را ندارد، چه دارد؟ محروم است کسی که به جای تو به کسی دیگری رضایت دهد، و ضرر کرده کسی که از تو به جانب کس دیگری. روی‌گرداند

2)     بَلَغَ عَبْدَ الْمَلِکِ أَنَّ سَیْفَ رَسُولِ اللَّهِ ص عِنْدَ زَیْنِ الْعَابِدِینَ فَبَعَثَ یَسْتَوْهِبُهُ مِنْهُ وَ یَسْأَلُهُ الْحَاجَةَ فَأَبَى عَلَیْهِ فَکَتَبَ إِلَیْهِ عَبْدُ الْمَلِکِ یُهَدِّدُهُ وَ أَنَّهُ یَقْطَعُ رِزْقَهُ مِنْ بَیْتِ الْمَالِ فَأَجَابَهُ ع أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ اللَّهَ ضَمِنَ لِلْمُتَّقِینَ الْمَخْرَجَ مِنْ حَیْثُ یَکْرَهُونَ وَ الرِّزْقَ مِنْ حَیْثُ لَا یَحْتَسِبُونَ وَ قَالَ جَلَّ ذِکْرُهُ إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ کُلَّ خَوَّانٍ کَفُورٍ فَانْظُرْ أَیُّنَا أَوْلَى بِهَذِهِ الْآیَةِ.

مناقب آل أبی طالب علیهم السلام (ابن شهرآشوب)، ج‏4، ص165

به عبدالملک مروان خبر دادند که شمشیر رسول خدا نزد زین‌العابدین است. کسی را فرستاد که آن را به من ببخش و به جایش حاجت بخواه. حضرت امتناع کرد. عبدالملک نامه‌ای نوشت و حضرت را تهدید کرد و گفت که سهم حضرت از بیت‌المال را قطع خواهد کرد. حضرت چنین پاسخ داد:

اما بعد، بدان که خداوند برای متقین ضمانت کرده است که برایشان راه خروجی از آنچه ناخوشایندشان است قرار می دهد و به آنها از راهی که حساب نکرده‌اند روزی می‌رساند و خداوند فرمود که هیچ خیانت‌کار ناسپاسی را دوست ندارد؛ پس بنگر که کدام ما به این آیه سزاوارتریم؟!

تدبر

1)     مومن در امان کامل است زیرا خدا مدافع اوست. آیا کسی که خدا از او دفاع کند کمترین ناراحتی برایش ممکن است؟ و نیاز به کس دیگری دارد؟ به قول باباطاهر:

همه گویند طاهر کس نداره    خدا یار موئه چه حاجت کس

2)     آیا تا به حال به دوستی خدا فکر کرده‌ایم؟ چه صفایی دارد؟ تازه، دل همه هم به دست اوست؛ اگر او کسی را دوست داشته باشد و صد سال همه در منابر لعنش کنند باز کاری می‌کند همه عالم عاشق او شوند حتی غیرمسلمانها. خدا از علی ع دفاع کرده که محبوب عالم شده؛ وگرنه بنی‌امیه چه‌ها کرد که نامی از حضرتش نماند. اگر ما هم خدایی شویم ...

3)     چقدر برایمان مهم است که خدا دوستمان بدارد؟ چقدر مهم است که دیگران دوستمان بدارند؟ اگر بین محبوب خدا شدن و محبوب مردم شدن مخیر شویم کدام را انتخاب می‌کنیم؟ آیا گاهی محبوب گناهکاران شدن برای ما از محبوب خدا شدن بالاتر نیست (وقتی که به خاطر دوست و آشنا، گناهی مرتکب می‌شویم یا نگاه مثبت گناهکاران را خریداریم)؟

4)     چه خدای مهربانی؟ نگفت «خائن کافر» را؛ بلکه فرمود: «خوان کفور» را دوست ندارد. یعنی کسی که بسیار خیانت می‌کند و بسیار ناسپاس است؛ یعنی قبول کرده که ممکن است ما گاهی خیانت کنیم و گاهی ناسپاسی (همچنین: سوره نساء، آیه31)؛ اما فقط وقتی خیلی خائن و خیلی ناسپاس شویم، گله‌مند می‌شود. واقعا چقدر ناسپاسیم؟!

5)     چه امانتی دادند که مواظب باشیم «خیانت» نکنیم؟ یک قلب سالم. همین! اگر این را سالم تحویل خدا دادی، همه بهشت مال تو، اصلا خود خدا مال تو (سوره شعرا، آیه89). لیکن مشکل این است که شیطان هست و همه افکار ما را می‌خواند و دل ما را می‌برد. این دل نگهبان می‌خواهد که حریف شیطان بشود. خود خدا باید از ما دفاع کند. راهش هم این است که مومن شویم. به همین سادگی!

6)     چه نعمتی دادند که ممکن است «ناسپاسی» کنیم؟ علامه طباطبایی اثبات کرده‌اند که «نعمت حقیقی «ولایت» است (ترجمه المیزان، ج19 ص208 http://lib.eshia.ir/50081/19/208 ) یعنی اینکه انسان کاملا تحت ولایت الهی قرار گیرد که ولایت اهل بیت مهمترین مصداقش است. ما چقدر قدر این نعمت را می‌دانیم؟ واقعا اگر قدرش را می‌دانستیم، امام زمان عج ظهور نمی‌کرد؟

خاطره‌ای از شهید بهشتی

 بهش می‌گفتند انحصارطلب، دیکتاتور، مرفه، پولدار.

دوستانش دوستانه گفته بودند چرا جواب نمی‌دهی؟ تا کی سکوت؟

می‌گفت مگر نشنیده‌اید قرآن می‌گوید «ان الله یدافع عن الذین امنوا». یعنی وظیفه من این است که ایمان بیاورم؛ کار خدا این است که از من دفاع کند. دعا کن من وظیفه خودم را خوب انجام بدهم؛ خدا کارش را خوب بلد است...       http://www.irdc.ir/fa/content/10056/print.aspx



16) سوره آلعمران آیه 139 وَ لا تَهِنُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَن

بسم الله الرحمن الرحیم

16) سوره آل‌عمران آیه 139:    وَ لا تَهِنُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ

ترجمه:

سستی نکنید و اندوهگین مشوید در حالی که شما برترین هستید اگر که [واقعا] مومن باشید.

حدیث:

امیرالمومنین علیه‌السلام می‌فرمایند:

أَیُّهَا النَّاسُ لَوْ لَمْ تَتَخَاذَلُوا عَنْ نَصْرِ الْحَقِّ وَ لَمْ تَهِنُوا عَنْ تَوْهِینِ الْبَاطِلِ لَمْ یَطْمَعْ فِیکُمْ مَنْ لَیْسَ مِثْلَکُمْ وَ لَمْ یَقْوَ مَنْ قَوِیَ عَلَیْکُمْ

‏ نهج‌البلاغه، خطبه 166

ای مردم! اگر در یاری حق کوتاهی نمی‌کردید و در خوار کردن باطل سستی نمی‌ورزیدید، کسانی که مثل شما نیستند [= دشمن شما که دین شما را ندارند] در شما طمع نمی‌کردند و کسانی که بر شما قدرت پیدا کرده‌اند، چنین قوی نمی‌شدند.

تدبر

1) اگر مومن باشیم (واقعا خدا را باور داشته باشیم و به باورمان ملتزم بمانیم) قطعا برترین و بالاترین جایگاه‌ها را خواهیم داشت و کسی بر ما سلطه پیدا نمی‌کند. البته طبق آیه، کسی که مومن است سستی نمی‌کند و طبق توضیح امیرالمومنین، کسی که اسم خود را مسلمان گذاشته اما در یاری حق یا مقابله با باطل سستی می‌کند، دیگر نباید انتظار داشته باشد برتر و بالاتر باشد و در چنین شرایطی طبیعی است که دشمنان او برای خوار کردن او طمع بورزند و بر او تسلط پیدا کنند. پس:

2) کسی که مومن است معنی ندارد سستی بورزد و در مقابل ابتلائات کم بیاورد. پس اگر در دفاع از حق و حقیقت سستی می‌ورزیم، در ایمانمان شک کنیم.

3) کسی که مومن است (و به وظیفه‌اش عمل کرده) هرچه رخ دهد جای ناراحتی ندارد. زیرا هرچه رخ دهد به مشیت خداست و خدا حتما بهترین وضع را برای بنده مومن خود می‌خواهد.

4) کسی که مومن است نیاز نیست نگران جایگاهش باشد. حتما جایگاهی عالی نزد خدا دارد و کسی که جایگاه عالی دارد، اگر دیگران جایگاه او را پایین قلمداد کنند، آیا واقعا از جایگاهش چیزی کم می‌شود؟


15) سوره غافر(40) آیه 39 یَاقَوْمِ إِنَّمَا هَذِهِ الْحَ

بسم الله الرحمن الرحیم

15) سوره غافر(40)   آیه 39       یَاقَوْمِ إِنَّمَا هَذِهِ الْحَیَوةُ الدُّنْیَا مَتَعٌ وَ إِنَّ الآخِرَةَ هِىَ دَارُ الْقَرَارِ

ترجمه:

[مومن آل‌فرعون گفت:] ای قوم من! این زندگى دنیا فقط یک کالا است، و همانا آخرت است که سراى باقی ماندن و آرام گرفتن است.

حدیث

امیرالمومنین ع فرمودند:

أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا الدُّنْیَا دَارُ مَجَازٍ وَ الْآخِرَةُ دَارُ قَرَارٍ فَخُذُوا مِنْ مَمَرِّکُمْ لِمَقَرِّکُمْ وَ لَا تَهْتِکُوا أَسْتَارَکُمْ عِنْدَ مَنْ یَعْلَمُ أَسْرَارَکُمْ وَ أَخْرِجُوا مِنَ الدُّنْیَا قُلُوبَکُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَخْرُجَ مِنْهَا أَبْدَانُکُمْ فَفِیهَا اخْتُبِرْتُمْ وَ لِغَیْرِهَا خُلِقْتُمْ إِنَّ الْمَرْءَ إِذَا هَلَکَ قَالَ النَّاسُ مَا تَرَکَ‏ وَ قَالَتِ الْمَلَائِکَةُ مَا قَدَّمَ لِلَّهِ آبَاؤُکُمْ فَقَدِّمُوا بَعْضاً یَکُنْ لَکُمْ قَرْضاً وَ لَا تُخْلِفُوا کُلًّا فَیَکُونَ فَرْضاً عَلَیْکُم‏

نهج البلاغه، خطبه 203

ای مردم! دنیا فقط خانه‌ی گذر است؛ و آخرت سراى قرار و آرامش است، پس از گذرگاه خود برای محل استقرار خود [توشه] برگیرید. و مدرید پرده‏هایتان را نزد کسی که از اسرار شما آگاه است، و بیرون آورید از دنیا دلهاتان را، پیش از آن که برون رود از آن تن‏هاتان؛ که [فقط] برای آزمودن شما را وارد دنیا کرده‌اند و براى جز دنیا آفریده‏اند. آدمى چون بمیرد مردم گویند چه نهاد؟ و فرشتگان گویند چه پیش فرستاد؟ خدا پدرانتان را بیامرزاد! برخی [از آنچه دارید] را پیش فرستید تا قرضی برای شما باشد (= در آن دنیا طلبکار باشید)؛ و همه را مگذارید که فرضی علیه شما (= واجبی برعهده‌تان که ادا نکرده‌اید و باید پاسخگویش شوید) باشد.

تدبر

شاید همه شناختی که درباره دنیا و آخرت باید داشته باشیم در همین دو جمله خلاصه شده است: دنیا کالا و سرمایه است، یعنی ابزاری برای معامله، نه آنچه برایش آفریده شده‌ایم؛ و  خانه اصلی و محل نهایی آرام گرفتن و بهره‌وری از سود سرمایه‌ای است که در دنیا به ما داده بودند، آخرت است. مشکل ما این است که دنیا را خانه نهایی فرض می‌کنیم؛ نه کالایی که قرار است با آن خانه نهایی‌مان را بخریم و تجهیز کنیم.

تمثیل:

حکایت ما حکایت کسی است که از ابتدای عمرش در یک سوله زندگی کرده و بیرون نرفته است. در این سوله یک اتاق پر از چک پول 50000 تومانی بسته‌بندی شده به ما می‌دهند که با این هرکاری می‌خواهی بکن. ابتدا چک‌پول‌های تمیز را کنار می‌گذاریم که وقتی گرسنه شدیم از آنها بخوریم! یکی هم به ما می‌گوید من بلدم با اینها برایتان تشک درست کنم که وقتی خسته شدید رویش بخوابید! بعد دهها بسته از آن را با نخ به هم می‌بندد که شبیه تشک می‌شود. ما که می‌خواهیم درست کند، نخ نداریم و به ازای ده بسته از آنها یک قرقره نخ از او می‌گیریم. آن فرد انواع تفریحات دیگر با آنها به ما یاد می‌دهد: چگونه آنها آتش بزنیم و خوشمان بیاید؛ چگونه با تکه‌تکه کردن آنها، کاردستی درست کنیم و ... .

فرد دیگری می‌آید و می‌گوید من از بیرون سوله برایتان خبر آوردم. با این کارهایتان این پولها را خراب نکنید، حیف است. می‌توانید با اندکی از اینها غذاهای بسیار لذیذتر و تفریحات بسیار عالی‌تر و ... داشته باشید. با سالم نگه داشتن این پول‌ها و معاوضه آن، به خیلی چیزها می‌توانید برسید که به مخیله‌تان هم خطور نمی‌کند. اگر هم قبول نمی‌کنید آن نردبان بزرگ را در کنار دیوار سوله بگذارید و از آن پنجره بالای سوله، بیرون را نگاه کنید ببینید بیرون اینجا چه خبرهای عظیمی هست.

عده‌ای از ما با خود می‌اندیشیم این یکی می‌خواهد سر ما کلاه بگذارد. می‌گوید نقد را رها کن دنبال نسیه برو! اگر خوردن و تفریح و تشک و ... بخواهیم، که همه‌اش را اینجا درست کردیم.

عده‌ای می‌گویند: آنچه در بالای سوله است، عکس است نه پنجره. بیخود زحمت نکشید و همینجا راحت روی زمین بخوابید و از همینجا آن عکس را تماشا کنید.

عده‌ای از ما با زحمت نردبان را جابجا می کنیم اما عمودی‌اش نمی‌کنیم؛ افقی روی آن راه می‌رویم و بعد می‌گوییم: دیدی دروغ گفت! این نردبان به درد رسیدن به پنجره نمی‌خورد.

و عده‌ای هم ...

آیه پریروز یادتان هست (آنان که کافر شدند و باور نکردند حقیقت را، کارهایشان گم شد)؟

نکند جوری زندگی کنیم که همه اعمالمان گم شود؟

نکند تا آخر عمرمان هیچوقت معراج (= نردبان) نماز را تا پله آخر بالا نرویم و به پنجره ملکوت سرک نکشیم و زمانی از این سوله بیرونمان ببرند که همه چک‌پولهای لحظات عمرمان تمام شده و با آن نه خانه‌ای خریده‌ایم و نه توشه و غذایی!

پیامبران خدا هزاران پیام آوردند و باور نکردیم. اگر سخن موسی و سایر پیامبران خدا را قبول نمی‌کنیم بیاییم حداقل سخن مومنی که با اینکه در خاندان فرعون بود اما کافر نبود (حقیقت را انکار نکرد) را بشنویم که: «ای مردم! دنیا فقط کالا است؛ و خانه اصلی ما آخرت است.» (اگر حال داشتید بقیه سخنان او را هم در همین سوره غافر (= سوره مومن) بخوانید. از سر دلسوزی 5-6 آیه دیگر هم با ما حرف زده است)

آیا روزی می‌رسد که ما هم واقعا مومن شویم و این سخنان را باور کنیم؟

ان‌شاءالله.


14) سوره بقره (2)، آیه 121 الَّذینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ یَت

بسم الله الرحمن الرحیم

 14) سوره بقره (2)، آیه 121    الَّذینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ یَتْلُونَهُ حَقَّ تِلاوَتِهِ أُولئِکَ یُؤْمِنُونَ بِهِ وَ مَنْ یَکْفُرْ بِهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُون

ترجمه:

کسانى که به آنان کتاب دادیم [و] آن را چنان که باید تلاوت می‌کنند، ایشان‌اند که بدان ایمان می‌آورند. و کسانى که بدان کفر می‌ورزند، همانانند که زیانکارانند.

توضیح لغات:

تلاوت:  از ریشه «تلو» به معنای پشت سر کسی بودن و از او تبعیت کردن است و در قرآن کریم از این ریشه، غیر از کلمه «تلاوت» کلمات زیادی آمده است مانند: «یتلوه شاهد منه» «والقمر اذا تلاها».

حدیث

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ مَاجِیلَوَیْهِ رَحِمَهُ اللَّهُ عَنْ عَمِّهِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی الْقَاسِمِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْبَرْقِیِّ عَنْ أَبِیهِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع أَنَّهُ قَالَ:

... وَ عَلَیْکُمْ بِتِلَاوَةِ الْقُرْآنِ فَإِنَّ دَرَجَاتِ الْجَنَّةِ عَلَى عَدَدِ آیَاتِ الْقُرْآنِ فَإِذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ یُقَالُ‏ لِقَارِئِ‏ الْقُرْآنِ اقْرَأْ وَ ارْقَ فَکُلَّمَا قَرَأَ آیَةً رَقِیَ دَرَجَة...

امالی صدوق، ص359

امام صادق ع فرمودند:

... و بر شما باد به تلاوت قرآن؛ چرا که درجات بهشت به عدد آیات قرآن است؛ پس وقتی روز قیامت شد به کسی که قرآن را [آن گونه که حق قرآن بوده] خوانده است گفته می‌شود: بخوان و بالا برو؛ پس به ازای هر آیه‌ای که بخواند درجه‌ای ارتقا پیدا می‌کند ...

تدبر

1)     قرآن را به ما داده‌اند. (خودمان را دست کم نگیریم. خود خدا با ما سخن گفته است)

2)     قرآن را داده‌اند که تلاوت کنیم (بخوانیم و گام به گام از آن تبعیت کنیم) نه اینکه فقط هنگام سفر بالای سرمان بگیریم.

3)     ایمان آوردن به قرآن محصول تلاوت قرآن است. اگر تلاوت کردیم و ایمان و عملمان افزایش نیافت، واقعا تلاوت نکرده‌ایم.

4)     کسی که به آموزه‌های عمیق قرآن کافر شود (به آنها بی‌اعتنایی کند، آنها را بپوشاند و مخفی کند، به آنها عمل نکند) خودش ضرر کرده است.

5)     ضرر واقعی، از دست دادن پول و مقام و ... نیست؛ بلکه این است که از قرآن محروم بمانیم. («اولئک هم الخاسرون» دلالت بر حصر دارد: آنانند که زیانکار هستند، [نه دیگران])


تدبری در این آیه از امام صادق ع

وَ قَالَ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ ع فِی قَوْلِهِ تَعَالَى- الَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ یَتْلُونَهُ حَقَّ تِلاوَتِهِ - قَالَ:

 یُرَتِّلُونَ آیَاتِهِ وَ یَتَفَقَّهُونَ فِیهِ وَ یَعْمَلُونَ بِأَحْکَامِهِ وَ یَرْجُونَ وَعْدَهُ وَ یَخَافُونَ وَعِیدَهُ وَ یَعْتَبِرُونَ بِقِصَصِهِ وَ یَأْتَمِرُونَ بِأَوَامِرِهِ وَ یَتَنَاهَوْنَ عَنْ نَوَاهِیهِ مَا هُوَ وَ اللَّهِ حِفْظَ آیَاتِهِ وَ دَرْسَ حُرُوفِهِ وَ تِلَاوَةَ سُوَرِهِ وَ دَرْسَ أَعْشَارِهِ وَ أَخْمَاسِهِ حَفِظُوا حُرُوفَهُ وَ أَضَاعُوا حُدُودَهُ وَ إِنَّمَا تَدَبُّرُ آیَاتِهِ وَ الْعَمَلُ بِأَحْکَامِهِ

إرشاد القلوب إلى الصواب (للدیلمی)، ج‏1، ص79

امام صادق ع درباره سخن خدا که: « الَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ یَتْلُونَهُ حَقَّ تِلاوَتِهِ» چنین فرمود:

[آنها] آیاتش را شمرده شمرده می‌خوانند و در آن آیات عمیقا می‌اندیشند و به احکامش عمل می‌کنند و به وعده‏هایش امید می‌بندند و از وعیدش نگران می‌شوند و از داستانهایش عبرت مى‏گیرند و دستوراتش را اطاعت می‌کنند و از نهی‌هایش پرهیز مى‏کنند. به خدا سوگند قرآن براى حفظ کردن آیاتش و درس دادن حروفش و تلاوت سوره‏هایش و درس دادن یک جزء و دو جزئش نیست؛ حروفش را حفظ کردند ولى حدودش را ضایع کردند؛ جز این نیست که [قرآن] براى این [آمده]‌است که در آیاتش تدبر و به احکامش عمل شود.

***

ضمنا روایتی هم که در همین زمینه ارسال کردم، ان‌شاء الله نوید خوبی برای ماست. اگر درجات بهشت بر اساس فهم  وعمل (تلاوت) آیات قرآن تقسیم می شود، بکوشیم در این برنامه تدبر روزانه، در حق همان یک آیه در روز، تلاوتِ حق تلاوت انجام دهیم، ان‌شاءالله در پایان این برنامه تمام قرآن را فهم و عمل کرده‌ایم و به تمام مراتب بهشت (یعنی بالاترین مقام اولیای خدا) می‌رسیم. باور کنیم که این امر ممکن است. ان‌شاءالله.


13) سوره محمد (ص) آیه 1: الَّذِینَ کَفَرُواْ وَ صَدُّواْ عَن سَ

بسم الله الرحمن الرحیم

13) سوره محمد (ص) آیه 1:    بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ؛ الَّذِینَ کَفَرُواْ وَ صَدُّواْ عَن سَبِیلِ اللَّهِ أَضَلَّ أَعْمَالَهُمْ

  ترجمه:

آنان که کفر ورزیدند و از راه خدا مانع شدند، [خدا] مانع به نتیجه رسیدن اعمالشان شد.

توضیح لغات:

کفر: پوشاندن، کافر را کافر می‌گویند چون با انکار حق، روی حق را می‌پوشاند

صد: سد ایجاد کردن و مانع شدن (در زبان عربی غلظت حروف دلالت بر غلظت و شدت معنا دارد. «صد» همان «سد» است با غلظت و شدتش بیشتر.

اضل: ضل یعنی خروج از راه مستقیم، که نتیجه‌اش به مقصد نرسیدن است. «أضل» متعدیِ «ضل» است که غالبا به «گمراه کردن» ترجمه می‌شود. از آنجا که مفعول «گمراه کردن»، «اعمال آنها» بوده، معنایش این می‌شود که خدا کاری کرده که عملشان راهش را گم کند، پس معنایش این می‌شود که: عملشان به نتیجه‌ای که آنها می‌خواهند نرسد.

حدیث

1)     امام صادق ع فرمودند:

من أراد أن یعرف ما أنزل اللّه عزّ و جلّ فینا و ما أنزل فی عدونا فلیقرأ سورة: «الَّذِینَ کَفَرُوا وَ صَدُّوا» فإنها نزلت آیة فیهم و آیة فینا.

شرح الأخبار فی فضائل الأئمة الأطهار علیهم السلام (ابن‌حیون، متوفی 363) ج‏2، ص353

کسی که می‌خواهد بداند خداوند عز و جل درباره ما چه نازل کرده و درباره دشمنان ما چه نازل فرموده است سوره «محمد» را بخواند که این سوره نازل شد: آیه‌ای درباره آنها و آیه‌ای درباره ما.

2)     الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِسْحَاقَ عَنْ بَکْرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع:

أُصُولُ الْکُفْرِ ثَلَاثَةٌ الْحِرْصُ وَ الِاسْتِکْبَارُ وَ الْحَسَدُ فَأَمَّا الْحِرْصُ فَإِنَّ آدَمَ ع حِینَ نُهِیَ عَنِ الشَّجَرَةِ حَمَلَهُ الْحِرْصُ عَلَى أَنْ أَکَلَ مِنْهَا وَ أَمَّا الِاسْتِکْبَارُ فَإِبْلِیسُ حَیْثُ أُمِرَ بِالسُّجُودِ لآِدَمَ فَأَبَى وَ أَمَّا الْحَسَدُ فَابْنَا آدَمَ حَیْثُ قَتَلَ أَحَدُهُمَا صَاحِبَهُ.

 اصول کافی، ج‏2، ص289

امام صادق ع فرمودند:

ریشه‌های کفر سه چیز است: حرص و تکبر و حسد: اما حرص، زیرا که آدم هنگامی که از خوردن میوه نهی شد حرص او را بر خوردن از آن وادار کرد؛ و اما تکبر، زیرا که هنگامی که به ابلیس دستور سجده داده شد [تکبر کرد و] زیر بار نرفت؛ و اما حسد، زیرا که [به خاطر آن] در دو فرزند آدم، یکی دیگری را کشت.

تدبر

1)     کسی که بخواهد حقیقت را بپوشاند، کارش به ثمر نمی‌رسد؛ پس حقیقت مخفی نمی‌ماند.

2)     کسی که بخواهد راه خدا را ببندد کارش به ثمر نمی‌رسد؛ پس جای نگرانی ندارد. ما اگر به وظیفه خود درست عمل کنیم، خدا خودش می‌داند چگونه دین خود و راه هدایت بشر را باز نگه دارد: به قول ابوسعید ابوالخیر

هر آن شمعی که ایزد برفروزد     کسی کش پف کند سبلت بسوزد

3)     کسی که بخواهد حقیقت را بپوشاند یا راه خدا را ببندد، این کار را به خاطر منفعتی انجام می دهد. اما به منفعتش هم نخواهد رسید (کارش گم می‌شود).


12) سوره بقره (2) آیه170 وَ إِذا قیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا ما أَن

بسم الله الرحمن الرحیم

12) سوره بقره (2) آیه170   وَ إِذا قیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ قالُوا بَلْ نَتَّبِعُ ما أَلْفَیْنا عَلَیْهِ آباءَنا أَ وَ لَوْ کانَ آباؤُهُمْ لا یَعْقِلُونَ شَیْئاً وَ لا یَهْتَدُون

ترجمه:

و هنگانی که به آنها گفته شد از آنچه خداوند نازل کرده تبعیت کنید؛ گفتند بلکه از آنچه پدرانمان بر آن انس گرفته‌اند تبعیت می‌کنیم. آیا حتی اگر پدرانشان این گونه بودند که نه در چیزی اندیشیده و نه هدایت شده باشند؟

حدیث:

1)     أَبُو عَبْدِ اللَّهِ الْأَشْعَرِیُّ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا رَفَعَهُ عَنْ هِشَامِ بْنِ الْحَکَمِ قَالَ قَالَ لِی أَبُو الْحَسَنِ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ ع:

....‏یَا هِشَامُ مَا بَعَثَ اللَّهُ أَنْبِیَاءَهُ وَ رُسُلَهُ إِلَى عِبَادِهِ إِلَّا لِیَعْقِلُوا عَنِ اللَّهِ فَأَحْسَنُهُمُ اسْتِجَابَةً أَحْسَنُهُمْ مَعْرِفَةً وَ أَعْلَمُهُمْ بِأَمْرِ اللَّهِ أَحْسَنُهُمْ عَقْلًا وَ أَکْمَلُهُمْ عَقْلًا أَرْفَعُهُمْ دَرَجَةً فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَة.

اصول کافی، ج1، ص16

حدیثی طولانی از امام کاظم ع به هشام بن حکم درباره جایگاه عقل و حقیقت آن نقل شده است. در فرازی از آن، امام می‌فرماید:

ای هشام! خدا، پیغمبران و رسولانش را به سوى بندگانش نفرستاده، مگر براى این‏که [در آنچه] از جانب خدا [آمده] بیندیشند، پس کسی بهتر اجابت کند که معرفتش نیکوتر باشد، و کسی به امر خدا، داناتر باشد که عقلش نیکوتر باشد؛ و آن‏که عقلش تمام‏تر باشد، جایگاهش در دنیا و آخرت، بلندمرتبه‌تر است.

2)     عَنِ الصَّادِقِ عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع قَالَ:

 مَنْ أَخَذَ دِینَهُ مِنْ أَفْوَاهِ الرِّجَالِ أَزَالَتْهُ الرِّجَالُ وَ مَنْ أَخَذَ دِینَهُ مِنَ الْکِتَابِ وَ السُّنَّةِ زَالَتِ الْجِبَالُ وَ لَمْ یَزُلْ

روضة الواعظین و بصیرة المتعظین، ج‏1، ص22

کسی که دینش را از دهان این و آن بگیرد، همان مردم او را از دینش برمی‌گردانند؛ ولی کسی که دینش را از کتاب خدا و سنت پیامبر ص بگیرد، کوه‌ها زوال می‌پذیرند، اما دین او زوال نمی‌پذیرد.

تدبر

1)     آنچه خدا فرستاده حتما با عقل سازگار است و مخاطب اصلی قرآن، عقل است و اولین گاه برای هدایت شدن، اندیشیدن است.

2)     اسلام دینداری تقلیدی را قبول ندارد (مراجع تقلید هم در ابتدای رساله شان نوشته اند که اصول دین تقلیدی نیست) چنین دینداری‌ای آن گونه که امیرالمومنین ع توضیح داده، باقی ماندنی هم نیست.

3)     تعصّباتِ نژادى و قبیله‏اى، از زمینه‏هاى نپذیرفتن حقّ است. (قرائتی، تفسیر نور، ج1، ص260)

4)     آداب و عقاید نیاکان، در آیندگان اثرگذار است؛ (قرائتی، همان) مواظب اثراتش بر خود باشیم.

5)     پدران و اسلاف انسان احترام دارند؛ اما حقیقت احترامش از همه چیز بیشتر است؛ لذا اگر اسلاف و گذشتگان ما اقداماتشان از روی تعقل و در مسیر هدایت نبوده باشد، تبعیت از آنها پسندیده نیست هرچند عنوان آداب و رسوم به خود گرفته باشد. (اسلام هیچ توجیهی برای انجام خرافات را قبول ندارد؛ ولو اینکه بگوییم آداب و رسوم پدرانمان بوده است)

6)     فرمود: «أَ وَ لَوْ کانَ آباؤُهُمْ لا یَعْقِلُونَ شَیْئاً» یعنی «آیا حتی اگر پدرانشان این گونه بودند که اهل اندیشیدن نبودند» پس اگر اسلاف ما اهل اندیشه بودند و بر اساس تحقیق به نتیجه‌ای رسیده باشند، تبعیت از آنها خیلی هم خوب است و نیاز نیست کار آنها را از نو شروع کنیم (رجوع شود به وصیت‌نامه امام علی ع به امام حسن، نهج‌البلاغه، نامه 31؛ فقره‌ای که با این جملات شروع می‌شود: وَ اعْلَمْ یَا بُنَیَّ أَنَّ أَحَبَّ مَا أَنْتَ آخِذٌ بِهِ إِلَیَّ مِنْ وَصِیَّتِی تَقْوَى اللَّهِ وَ الِاقْتِصَارُ عَلَى مَا فَرَضَهُ اللَّهُ عَلَیْکَ وَ الْأَخْذُ بِمَا مَضَى عَلَیْهِ الْأَوَّلُونَ مِنْ آبَائِکَ وَ الصَّالِحُونَ مِنْ أَهْلِ بَیْتِک‏... بدان ای پسرم که بهترین چیزی که دوست دارم از وصیت من اخذ کنی تقوای الهی است و سپس بسنده کردن به آنچه خدا بر تو واجب کرده و گرفتن آن چیز‌هایی که پدران و صالحان از خاندانت بر آن مشی کرده‌اند که آنها اهل‌تحقیق بوده‌اند و ...)


9,10,11) سوره کوثر بسم الله الرحمن الرحیم إِنَّا أَعْطَیْنَاکَ

بسم الله الرحمن الرحیم

میلاد مبارک سرور زنان بهشت، صدیقه کبری، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بر همه مسلمانان و محبان آن حضرت مبارک باد. با توجه به کوتاه بودن آیات سوره کوثر، و اینکه اگر دو آیه جلو بیفتیم شماره آیاتی که مورد تدبر قرار گرفته با شماره روزهای سال منطبق خواهد شد، ان‌شاءالله امروز کل این سوره را - که به‌نوعی به وجود مقدس حضرت زهرا (س) مرتبط است مورد تدبر قرار خواهیم داد. 

9,10,11) سوره کوثر   

بسم الله الرحمن الرحیم   إِنَّا أَعْطَیْنَاکَ الْکَوْثَرَ (1) فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَانْحَرْ (2) إِنَّ شَانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَرُ (3)

ترجمه:

به نام خداوندی که رحمتش فراگیر و همیشگی است. همانا ما به تو کوثر دادیم؛ پس برای پروردگارت نماز گزار و «نحر» کن؛ همانا آنکه بغض تو را دارد خودش ابتر (= بی‌تبار و بی‌دنباله) است.

کوثر: دارای کثرت فراوان، خیر کثیر، همچنین نام نهری است که هرکس بخواهد وارد بهشت شود و بهشتی بماند از آن سیراب می‌شود.

نحر: به قسمت بالای سینه و زیر گلو (حلقوم و محل انداختن گردنبند) گویند. «نحر کردن» هم به معنای «قربانی کردن شتر» است (زیرا برای قربانی کردن شتر، ابزار قربانی کردن را در قسمت نحر او وارد می‌کنند) و هم به معنای «بالا بردن دست‌ها هنگام تکبیر گفتن در نماز» است (که دست‌ها تا محاذی نحر بالا می‌آید). در ترجمه‌ها و تفاسیر هر دو معنا مطرح شده و هر دو می‌تواند درست باشد. اگر اولی باشد نماز، اشاره به نماز روز عید قربان است که بلافاصله بعدش قربانی می‌کنند؛ و اگر دومی باشد درباره مطلق نمازهاست.

شأن نزول:

در روایات آمده بعد از رحلت پسر خردسال پیامبر اکرم (ص) یکی از دشمنان ایشان (عاص بن وائل یا عمرو بن عاص) گفت: دیگر نگران این دین نباشید زیرا این شخص (پیامبر ص) پسر ندارد پس ابتر است و نسلش باقی نمی‌ماند و کارش بی‌دنباله خواهد بود و با مرگش فراموش می‌شود. این سوره نازل شد و یکی از معجزات پیامبر است زیرا هم نسل خود آن شخص منقرض شد و هم نسل پیامبر از طریق حضرت زهرا (س) چنان گسترشی پیدا کرده است که امروزه این نسل با عنوان سادات در همه‌ کشورهای اسلامی شناخته شده و مورد احترام‌اند. بدین مناسبت مصداق کوثر را حضرت زهرا (س) دانسته‌اند که خداوند با دادن او به پیامبر، در واقع حوض کوثر و خیر کثیری به او داد و نسل وی و دین وی را این‌چنین گسترش داد.

حدیث

امروز چون سه آیه مطرح شده، سه حدیث می‌گذارم. حدیث اول، بیان وجهی باطنی از فلسفه نزول این سوره است که این حدیث را شیعه و سنی مستقلا نقل کرده‌اند و مطلب را از منابع معتبر اهل سنت نقل می‌کنم و سپس یک آدرس از کتاب‌های شیعه را هم برایش می‌گذارم:

1)     حَدَّثَنَا مَحْمُودُ بْنُ غَیْلَانَ، حَدَّثَنَا أَبُو دَاوُدَ الطَّیَالِسِیُّ، حَدَّثَنَا الْقَاسِمُ بْنُ الْفَضْلِ الْحُدَّانِیُّ، عَنْ یُوسُفَ بْنِ سَعْدٍ، قَالَ:

قَامَ رَجُلٌ إِلَى الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ بَعْدَ مَا بَایَعَ مُعَاوِیَةَ، فَقَالَ: سَوَّدْتَ وُجُوهَ الْمُؤْمِنِینَ، فَقَالَ: لَا تُؤَنِّبْنِی رَحِمَکَ اللَّهُ، فَإِنَّ النَّبِیَّ ص أُرِیَ بَنِی أُمَیَّةَ عَلَى مِنْبَرِهِ فَسَاءَهُ ذَلِکَ، فَنَزَلَتْ: إِنَّا أَعْطَیْنَاکَ الْکَوْثَرَ، یَا مُحَمَّدُ یَعْنِی نَهْرًا فِی الْجَنَّةِ، وَنَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَةَ: إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ، وَمَا أَدْرَاکَ مَا لَیْلَةُ الْقَدْرِ لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ یَمْلِکُهَا بَعْدَکَ بَنُو أُمَیَّةَ یَا مُحَمَّدُ، قَالَ الْقَاسِمُ: فَعَدَدْنَاهَا، فَإِذَا هِیَ أَلْفُ شَهْرٍ لَا یَزِیدُ یَوْمٌ وَلَا یَنْقُصُ

جامع ترمذی ج2 ،ص861   (شبیه این حدیث در کتب شیعه: مناقب ابن‌شهر آشوب، ج‏4، ص36)

بعد از صلح امام حسن ع با معاویه، شخصی به ایشان گفت: «آبروی مومنان را بردی!» حضرت فرمود: «با من چنین پرخاش نکن، خدا تو را رحمت کند؛ چرا که پیامبر (ص) بنی‌امیه را [در رویای صادقه‌ای] بر روی منبرش دید [اشاره به آیه 60 سوره اسراء «وَ ما جَعَلْنَا الرُّؤْیَا الَّتی‏ أَرَیْناکَ إِلاَّ فِتْنَةً لِلنَّاسِ وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِی الْقُرْآن‏» (و آن رویایی که به تو نشان دادیم نبود مگر فتنه‌ای برای مردم و همان شجره ملعونه در قرآن)] ناراحت شد؛ پس إِنَّا أَعْطَیْنَاکَ الْکَوْثَرَ نازل شد که نهری در بهشت است و سوره قدر نازل شد که شب قدر در آن از هزار ماه حکومت بنی‌امیه بهتر است. «قاسم» (یکی از راویان حدیث) می‌گوید: ما حساب کردیم: دیدیم حکومت بنی‌امیه دقیقا 1000 ماه بود، نه یک روز بیشتر و نه یک روز کمتر.

2)     فُرَاتٌ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْقَاسِمِ بْنِ عُبَیْدٍ مُعَنْعَناً عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ أَنَّهُ قَالَ:

 إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ ... فَمَنْ عَرَفَ فَاطِمَةَ حَقَّ مَعْرِفَتِهَا فَقَدْ أَدْرَکَ لَیْلَةَ الْقَدْرِ وَ إِنَّمَا سُمِّیَتْ فَاطِمَةُ لِأَنَّ الْخَلْقَ فُطِمُوا عَنْ مَعْرِفَتِهَا

(تفسیر فرات کوفی، ص581)

امام صادق ع در تفسیر « إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ» توضیحاتی فرمودند، سپس فرمودند: «کسی فاطمه را آن گونه که شایسته است بشناسد، شب قدر را درک کرده است؛ و فاطمه فاطمه نامیده شد چون خلایق از درک او طمع بریده‌اند. (فطم به معنی بریدن و قطع کردن است که غالبا در خصوص بچه‌ای که او را از شیر می‌گیرند به کار می‌رود و به معنای طمع بریدن هم می‌آید لسان العرب، ج12، ص455)

3)     نقل شده که امام حسن عسکری فرمودند:

نحن حجهُ الله علی الخلق و فاطمه حجهٌ علینا

(تفسیر اطیب‌البیان، ج13، ص225)

ما حجت خدا بر مخلوقات هستیم و فاطمه حجت بر ماست.

نکته تفسیری

در علم اصول فقه بحثی مطرح بوده است که «آیا استعمال یک لفظ در بیش از یک معنا ممکن است یا خیر؟» عده‌ای گمان می‌کردند ممکن نیست؛ اما تحقیقات متاخر (به‌ویژه در کتاب «وقایة الاذهان»)‌ نشان داده نه‌تنها ممکن است بلکه شواهد فراوانی در ادبیات بر آن یافت می‌شود. از باب نمونه آن در زبان فارسی این برای مصراع دوم شعر زیر حداقل سه معنای درست می‌توان قائل شد:

از در بخشندگی و بنده‌نوازی

مرغ هوا را نصیب ماهی دریا

این مطلب ثمره مهمی در بحث‌های تفسیری دارد:

یک آیه ممکن است به چندین معنای مستقل و متمایز به کار رود و همه آن معانی درست باشند. به تعبیر دیگر درست بودن یک معنا بتنهایی دلیل بر غلط بودن سایر معانی‌ای که از لفظ قابل استخراج است، نمی‌باشد. ان‌شاءالله در تدبر امروز نمونه این اقدام را پیاده خواهیم کرد.

تدبر

این آیه را هم می‌توان در خصوص حضرت زهرا س پیاده کرد و هم در خصوص خودمان؛ و منافاتی هم با هم ندارد. وانحر را هم می‌توان به معنای بالا بردن دست هنگام تکبیر گرفت و می‌توان به معنای قربانی کردن؛ و هیچ یک ردی بر دیگری نمی‌باشد.

1)‌ حرف «فـ» در ابتدای آیه دوم، اصطلاحا «فـ» تفریع نام دارد، یعنی مطلب بعد از خود را متفرع (= مبتنی) بر مطلب قبل از خود می‌کند. پس: وقتی خدا به انسان خیر کثیر اعطا می‌کند سزاوار است انسان متوجه این باشد که خدا این خیر کثیر را به او دارد و آن گونه که خدا دستور داده شکر او را بجا آورد (در شکر این نعمت، نماز بخواند و دستانش را هم آن گونه که خدا معین کرده بالا ببرد)

2) (بر مبنای اینکه وانحر به معنای «قربانی کن» باشد) وقتی خدا به انسان خیر کثیر اعطا می‌کند سزاوار است انسان متوجه این باشد که خدا این خیر کثیر را به او دارد و آن گونه که خدا دستور داده شکر او را بجا آورد و نفس خود را زیر پا بگذارد (درباره قربانی کردن عید قربان گفته‌اند که این تمثیلی از قربانی کردن نفس و هواهای نفسانی در مقابل معبود است) اگر به ما خیر کثیر دادند، ما هیچ‌کاره‌ایم، لطف خدا بوده که شامل حال ما شده است؛ پس  بر نفس خود غلبه کنیم.

3) اگر خدا به ما عنایت کرد و ما هم دستور او را عمل کردیم، دیگر نگران دشمنی‌های بدخواهان نباشیم؛ در چنین صورتی بدخواه ماست که کارش ابتر و ناتمام می‌ماند، نه ما.

4) حضرت فاطمه (س) خیر کثیری بود که خداوند به پیامبر (ص) عنایت کرد و با این عنایت موجب شد که کار پیامبر ابتر نماند و نسل پیامبر در عالم گسترش یابد.

5) پیامبر اکرم (ص) علی‌القاعده بیش از اینکه دغدغه ابتر نماندن نسلش را داشته باشد، دغدغه ابتر نماندن دینش را دارد. بعد از رحلت پیامبر ص خطر عظیمی پیش روی اسلام خواهد بود: بنی‌امیه‌ای که هزار ماه حکومت خواهند کرد و بدعت‌ها در دین ایجاد می‌کنند. خدا در ازای این خطر، به پیامبر ص خیر کثیری داد که اثر اقدامات منفی آنها را خنثی کند و در مقابل انحرافات و بیراهه‌هایی که بنی‌امیه در امت پیامبر ص ایجاد می‌کنند، راه هدایت همچنان برای جویندگانش باز بماند. پس حضرت زهرا همچون شب قدر، شخص خودش برای اغلب مردم ناشناخته می‌ماند اما اثرش بر اثر هزار ماه حکومت بنی‌امیه غلبه می‌کند و مانع ابتر ماندن کار پیامبر ص می‌شود.