سفارش تبلیغ
صبا ویژن

157) سوره مائده (5) آیه 69 إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ الَّ

بسم الله الرحمن الرحیم

157) سوره مائده (5) آیه 69

إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ الَّذینَ هادُوا وَ الصَّابِئُونَ وَ النَّصارى‏ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ

ترجمه

در حقیقت، کسانی که ایمان آوردند و کسانی که یهودی شدند و صابئین و مسیحیان، هرکس به خدا و روز آخرت ایمان آورد و عمل صالحی انجام دهد، نه بیمی بر ایشان است و نه آنان اندوهگین شوند.

نکات ترجمه‌ای و نحوی

«الَّذینَ هادُوا ... وَ النَّصارى‏» «هادُوا» از ماده «هود» به معنای رجوع با ملایمت است که غالبا در مورد توبه کردن هم به کار می‌رود (کتاب العین4/ 76؛ مفردات ألفاظ القرآن/846-847) و «یهود» را برخی مشتق از همین ماده می‌دانند، و مقصود از «الذین هادوا» «کسانی که یهودی هستند» می‌باشد؛ درباره وجه تسمیه یهودیان به این کلمه، برخی گفته‌اند بدین جهت است که از گوساله‌پرستی توبه کردند و حتی ریشه‌اش را تعبیر «إنا هُدنا الیک» (اعراف/156) دانسته‌اند که ابتدا بار معنایی مدح‌آمیز برایشان داشته، اما کم‌کم بعد از نسخ شریعتشان، همچنان این اسم بدون بار معنایی مدح‌آمیز روی آنها مانده است (مفردات ألفاظ القرآن/847؛ معجم المقاییس اللغة)؛ و به همین ترتیب معتقدند «النَّصارى‏» هم در اصل برگرفته از سخن حضرت عیسی: «من أنصاری الی الله» (یاران الهی من چه کسانی‌اند) (آل‌عمران/52 ؛ صف/14) می‌باشد و بعدا این اسم روی آنها مانده است (مفردات ألفاظ القرآن/847)؛ و برخی معتقدند نامیدن یهود به این کلمه به خاطر انتساب آنها به «یهودا» (یکی از پسران یعقوب) (المصباح المنیر2/ 643)و نامیدن «نصاری» به این کلمه به خاطر انتساب آنها به شهر «ناصریه» است که حضرت عیسی دعوتش را از آنجا شروع کرد. (مفردات ألفاظ القرآن/809)

«الصَّابِئُونَ» در این آیه هم به لحاظ معنای آن (از اینکه «ماده اصلی این کلمه چیست» تا اینکه «چه دین و شریعتی بوده»)[1] و هم به لحاظ جایگاه نحوی آن (اینکه چرا به عنوان اسم «إن» و شبیه آیه 62 سوره بقره به صورت منصوب [الصابیئن] نیامده است) محل بحث‌های شدیدی قرار گرفته است که چون پاسخ قابل قبولی بر آن بحث‌ها مترتب نشده و براحتی قابل قضاوت نیست، بدان نپرداختیم.

«مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ و ...» نیامدن ضمیری که صله (جمله آمن بالله و...) را به موصول (مَن) برگرداند، نشان می‌دهد صرف اسم‌های مسلمان و یهودی و ...، هیچ تاثیری در رستگاری ندارد. توضیح نحوی و محتوایی بیشتر در تدبر3 خواهد آمد.

حدیث

1) حسن بن موسی الوشاء می‌گوید در خراسان در مجلس امام رضا ع بودم و برادرش زید بن موسی نیز آنجا بود و رو به جماعتی از اهل مجلس کرده بود و بدانها فخرفروشی می‌کرد و گفت ما چنین‌ایم و ما چنان‌ایم؛ و امام رضا ع با گروه دیگری سخن می‌گفت که صحبتهای زید به گوشش خورد؛ پس به جانب او برگشت و گفت:

زید! آیا حدیثی که اهل کوفه نقل می‌کنند که «خداوند دامن فاطمه را پاک و طاهر کرده و آتش را بر ذریه او حرام کرده» تو را مغرور کرده است؟ به خدا قسم که منظور از این روایت جز امام حسن و امام حسین ع که فرزند مستقیم حضرت زهرا س بودند، نیست؛ اگر این گونه است که خدا موسی بن جعفر (امام کاظم ع، که پدر هر دوی آنها بود) که اطاعت خدا می‌کرد و روزها روزه و شبها به قیام مشغول بود و تو را که معصیت خدا می‌کنی در روز قیامت یکسان قرار دهد، پس حتما تو نزد خدا عزیزتر از او هستی؟! بدرستی که علی بن الحسین (امام سجاد) ع همواره می‌فرمود: نیکوکاران ما فلان مقدار اجر دارند و بدکاران ما هم عذابشان مضاعف است...

عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج‏2، ص232

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ السِّنَانِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْکُوفِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو الْفَیْضِ صَالِحُ بْنُ أَحْمَدَ قَالَ حَدَّثَنَا سَهْلُ بْنُ زِیَادٍ قَالَ حَدَّثَنَا صَالِحُ بْنُ أَبِی حَمَّادٍ قَالَ حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ مُوسَى بْنِ عَلِیٍّ الْوَشَّاءُ الْبَغْدَادِیُّ قَالَ: کُنْتُ بِخُرَاسَانَ مَعَ عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا ع فِی مَجْلِسِهِ وَ زَیْدُ بْنُ مُوسَى حَاضِرٌ قَدْ أَقْبَلَ عَلَى جَمَاعَةٍ فِی الْمَجْلِسِ یَفْتَخِرُ عَلَیْهِمْ وَ یَقُولُ نَحْنُ وَ نَحْنُ وَ أَبُو الْحَسَنِ ع مُقْبِلٌ عَلَى قَوْمٍ یُحَدِّثُهُمْ فَسَمِعَ مَقَالَةَ زَیْدٍ فَالْتَفَتَ إِلَیْهِ فَقَالَ یَا زَیْدُ أَ غَرَّکَ قَوْلُ نَاقِلِی الْکُوفَةِ إِنَّ فَاطِمَةَ ع أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا فَحَرَّمَ اللَّهُ ذُرِّیَّتَهَا عَلَى النَّارِ فَوَ اللَّهِ مَا ذَاکَ إِلَّا لِلْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ وَ وُلْدِ بَطْنِهَا خَاصَّةً فَأَمَّا أَنْ یَکُونَ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ ع یُطِیعُ اللَّهَ وَ یَصُومُ نَهَارَهُ وَ یَقُومُ لَیْلَهُ وَ تَعْصِیهِ أَنْتَ ثُمَّ تَجِیئَانِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ سَوَاءً لَأَنْتَ أَعَزُّ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْه‏ ُ إِنَّ عَلِیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ ع کَانَ یَقُولُ لِمُحْسِنِنَا کِفْلَانِ مِنَ الْأَجْرِ وَ لِمُسِیئِنَا ضِعْفَانِ مِنَ الْعَذَاب‏...

2) حسن بن جهم می‌گوید: نزد امام رضا ع بودم در حالی که برادرش زید بن موسی هم آنجا بود؛ و حضرت فرمود: زید! تقوای الهی در پیش گیر؛ که آنچه که به ما رسیده است فقط بر اساس تقواست؛ و کسی که تقوا پیشه نکند، از ما نیست و ما هم از او نیستیم....

سپس امام به جانب من برگشت و فرمود: ابن‌جهم! کسی که با دین خدا مخالفت کند، از او تبری بجوی! هرکسی و از هر قبیله‌ای که می‌خواهد باشد، باشد؛ و کسی که با خدا دشمنی می‌ورزد، هیچ رابطه دوستی و ولایی‌ای با او برقرار نکن! هر کسی و از هر قبیله‌ای که می‌خواهد باشد، باشد.

عرض کردم: یَا ابن رسول الله! چه کسی با خدا دشمنی می‌ورزد؟

فرمود: کسی که معصیت خدا را کند.

عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج‏2، ص235

حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِمْرَانَ الدَّقَّاقُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْکُوفِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو الْخَیْرِ صَالِحُ بْنُ أَبِی حَمَّادٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ الْجَهْمِ قَالَ:

کُنْتُ عِنْدَ الرِّضَا ع وَ عِنْدَهُ زَیْدُ بْنُ مُوسَى أَخُوهُ وَ هُوَ یَقُولُ یَا زَیْدُ اتَّقِ اللَّهَ فَإِنَّهُ بَلَغْنَا مَا بَلَغْنَا بِالتَّقْوَى فَمَنْ لَمْ یَتَّقِ اللَّهَ وَ لَمْ یُرَاقِبْهُ فَلَیْسَ مِنَّا وَ لَسْنَا مِنْهُ ...[2]

قَالَ الْحَسَنُ بْنُ الْجَهْمِ ثُمَّ الْتَفَتَ ع إِلَیَّ فَقَالَ لِی یَا ابْنَ الْجَهْمِ مَنْ خَالَفَ دِینَ اللَّهِ فَابْرَأْ مِنْهُ کَائِناً مَنْ کَانَ مِنْ أَیِّ قَبِیلَةٍ کَانَ وَ مَنْ عَادَى اللَّهَ فَلَا تُوَالِهِ کَائِناً مَنْ کَانَ مِنْ أَیِّ قَبِیلَةٍ کَانَ فَقُلْتُ لَهُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ وَ مَنِ الَّذِی یُعَادِی اللَّهَ تَعَالَى قَالَ مَنْ یَعْصِیه‏.

تدبر

1) «إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ الَّذینَ هادُوا وَ الصَّابِئُونَ وَ النَّصارى‏ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحاً فَـ....»: آیات قبل در سوره مائده، درباره این است که رستگاری هریک از سه گروه مسلمان و یهودی و مسیحی در گروی این است که واقعا بر اساس تعالیم کتاب آسمانی‌شان، و نه بر اساس سلیقه‌ها و تحریفاتی که انجام داده‌اند، عمل کنند. در این آیه می‌خواهد جمع‌بندی کند که: دینداری به اسم نیست. (همچنین حدیث2)

لذا اسم این سه گروه و اسم گروه چهارمی (صابئون) را که هیچ جای قرآن به عقاید آنها اشاره‌ای نکرده و از قدیم درباره مصداق آنها اختلاف بوده، می‌آورد و می‌فرماید معیار، انتساب به این گروه‌هایی که می‌شناسید یا نمی‌شناسید، نیست؛ بلکه معیار رستگاری تنها ایمان به توحید و معاد و انجام عمل صالح است.

2) «... مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ»:

اگر کسی، با هر اسم و عنوانی، واقعا ایمان به خدا و آخرت، و عمل صالح داشت نسبت به گذشته و آینده‌اش هیچ مشکلی نمی‌ماند و درواقع، به مقام رضا می‌رسد: نه می‌ترسد (ترسیدن حالت ناخوشایند نسبت به چیزی است که هنوز رخ نداده است) و نه غمی دارد (اندوه، حالت نارضایتی درباره چیزی است که رخ داده است). (توضیح بیشتر در جلسه61، تدبر2)

3) «إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا ...‏ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ ...»: تکرار «ایمان» نشان می‌دهد، تعبیر ایمان اول (در الذین آمنوا) در مورد کسانی است که اسم ایمان را بر روی خود دارند، نه اینکه حتما ایمان واقعی داشته باشند؛ چرا که آیه در مقام این است که بگوید اسم مومن و یهودی و ... به درد نمی‌خورد؛ بلکه ایمان واقعی نیاز است. و به لحاظ نحوی نیز عبارت‌پردازی آیه، که ضمیر «منهم» در عبارت «من آمن بالله ...» نیاورده (که بگوید «من آمن منهم بالله ...») نشان می‌دهد که آیه در مقام بیان این است که صرف برخورداری از این «اسم‌»ها به هیچ دردی نمی‌خورد. (المیزان1/ 193)

توضیح مطلب نحوی:

در زبان عربی، هرگاه موصول (= کسانی) و صله (= که چنین و چنان‌اند) بیاید، باید در صله، ضمیری وجود داشته باشد که به موصول برگردد. مثلا وقتی که گفته می‌شود «الذین آمنوا»، عبارتِ «آمنوا» صله است، و اصطلاحا «فعل و فاعل» است و فاعل آن (ضمیر جمع مذکر)، ضمیری است که به صله (الذین) برمی‌گردد. در آیه حاضر، اگر این اسم‌گذاری به «مومن و یهودی و مسیحی و صابئی» خاصیتی داشت، باید بعد از صله «مَن» ضمیری (مانند «منهم») می‌آمد که نشان دهد این گروه‌هایی که اسمشان برده شد، مد نظرند و آنگاه معنی آیه چنین می‌شد: «مومنان و یهودیان و صابئان و مسیحیان، هرکدام از آنها که به خدا ایمان آورد ...» در حالی که الان که ضمیر مذکور را نیاورده، معنای آیه چنین است: «مومنان و یهودیان و صابئان و مسیحیان، کسی که بخدا ایمان آورد ...» یعنی مهم نیست این کسی که ایمان می‌آورد، از زمره اینها باشد یا نباشد؛ و خود اینها نیز تنها و تنها اگر ایمان واقعی بیاورند و ...، رستگار می‌شوند.

4) «الَّذینَ آمَنُوا وَ الَّذینَ هادُوا وَ الصَّابِئُونَ وَ النَّصارى‏ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحاً»:

چرا درباره ایمان در این آیه، فقط مساله توحید و معاد را مطرح کرد و سخنی از نبوت نگفت؟ آیا این آیه، موید نظریه پلورالیسم (تکثرگرایی در دین) در حوزه ادیان الهی نیست؟

پاسخ تخصصی در حوزه فلسفه دین

پلورالیسم دینی حداقل دو معنا دارد. پلورالیسم در حقیقت (= حقیقت واحد و جهان‌شمولی در کار نیست و لذا از حیث حقیقت بودن همه دین‌ها یکسان‌اند) و پلورالیسم نجات (= هرکسی به دین خود واقعا ملتزم باشد نهایتا رستگار می‌شود). واضح است که این آیه هیچ دلالتی بر پلورالیسم در حقیقت ندارد (زیرا بحثش بر سر نحوه زندگی‌ای است که با ایمان و عمل به دست می‌آید، نه اینکه چه چیزی درست ویا غلط است).

اما در مورد پلورالیسم نجات، این آیه، علاوه بر عمل صالح، ایمان به خدا و روز قیامت را هم شرط می‌داند (پس، اگر پلورالیسمی هم از آن قابل استنتاج باشد، تنها در حوزه ادیان الهی است). همچنین قرآن به ما نشان داده که ایمان به نبوت، لازمه ایمان به خداست (انعام/91).

پس، این آیه رستگاری تمام پیروان شرایع الهی را، در صورتی که پای‌بند عمل صالحی که در شریعت‌شان بدانها معرفی شده، باشند، اثبات می‌کند.

اما نکته‌ای که گاه مورد غفلت قرار می‌گیرد این است که اگر شریعت جدیدی از جانب خداوند نازل شد، و کسی که پیرو شریعت قبلی بود، از این شریعت مطلع گشت، اما زیر بار آن نرفت، درواقع، به سخن خدا بی‌اعتنا بوده است، و درنتیجه، ادعای وی در مورد «ایمان به خدا» ادعایی راستین نخواهد بود؛ پس، پیروان شرایع قبلی، در صورتی که از آمدن شریعت جدید مطلع‌ شده باشند و درعین حال، بدان تن ندهند، مشمول رستگاری مطرح در این آیه نمی‌شوند. (برای تفصیل این بحث: مطهری، عدل الهی/243-348)



[1] . به لحاظ معنایی، آن را از ریشه «صبأ» دانسته‌اند که برخی اساساً معنای این ریشه را «همین گرویدن به دین صابئی» دانسته‌اند و برخی آن را به معنای خروج از یک دین و ورود به دین دیگر دانسته‌اند تا حدی که برخی معتقدند در صدر اسلام، به کسانی هم که دین قبلی‌شان را ترک می‌کردند و مسلمان می‌شدند هم «صابئی» می‌گفتند. اما اینکه دین آنها دقیقا چیست، از ستاره‌پرستی، تا پیروان شریعت نوح، پیروان شریعت ابراهیم، فرقه خاصی از مسیحی، فرقه تلفیقی‌ای از مسیحی و یهودی، و ... گفته شده است.

[2] . یَا زَیْدُ إِیَّاکَ أَنْ تُهِینَ مَنْ بِهِ تَصُولُ مِنْ شِیعَتِنَا فَیَذْهَبَ نُورُکَ یَا زَیْدُ إِنَّ شِیعَتَنَا إِنَّمَا أَبْغَضَهُمُ النَّاسُ وَ عَادُوهُمْ وَ اسْتَحَلُّوا دِمَاءَهُمْ وَ أَمْوَالَهُمْ لِمَحَبَّتِهِمْ لَنَا وَ اعْتِقَادِهِمْ لِوَلَایَتِنَا فَإِنْ أَنْتَ أَسَأْتَ إِلَیْهِمْ ظَلَمْتَ نَفْسَکَ وَ أَبْطَلْتَ حَقَّکَ

 


156) سوره مائده (5) آیه 91 إِنَّما یُریدُ الشَّیْطانُ

بسم الله الرحمن الرحیم

156) سوره مائده (5) آیه 91 

إِنَّما یُریدُ الشَّیْطانُ أَنْ یُوقِعَ بَیْنَکُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ فِی الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ وَ یَصُدَّکُمْ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ وَ عَنِ الصَّلاةِ فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُون

ترجمه

شیطان تنها می‌خواهد که میان شما دشمنی و کینه در شراب و قمار اندازد و شما را از یاد خدا و از نماز [جداً] بازدارد؛ پس آیا دست‌بردار هستید؟

شان نزول

زمخشری (از علمای بزرگ اهل سنت) گفته است:

خداوند در مورد شراب سه آیه نازل کرد. اولینش آیه «از تو درباره شراب و قمار سوال می‌کنند...» (بقره/219) بود. برخی از مسلمانان باز هم می‌نوشیدند و برخی ترک گفتند. سپس این آیه نازل شد: «ای کسانی که ایمان آوردید، در حال مستی به سمت نماز نروید» (نساء/43)؛ اما باز هم برخی از مسلمانان شراب می‌نوشیدند، تا اینکه یکبار عمر شراب خورد و مست کرد و با استخوان شتر سر عبدالرحمن بن عوف را شکست و سپس کناری شروع به نوحه سرایی کرد در عزای مشرکانی که در جنگ بدر کشته شده بودند و در انکار آخرت و در بدگویی از روزه ماه رمضان؛ خبر به رسول خدا ص رسید با عصبانیت خارج شد و به سراغ وی رفت و حضرت می خواست با چیزی که در دستش بود بر سر او بزند که او گفت: به خدا پناه می‌برم که مبتلا به غضب خدا و غضب رسول خدا شوم؛ و آنگاه خداوند این آیه را نازل کرد که: «شیطان تنها می خواهد - تا اینجا که - پس آیا دست‌بردار هستید؟» (مائده/91) عمر گفت: باشد، دست برداشتیم.

ربیع‌الابرار و نصوص الأخیار (زمخشری) 5/ 11

أنزل الله تعالى فی الخمر ثلاث آیات، أولها «یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْخَمْرِ وَالْمَیْسِرِ» ، فکان المسلمون بین شارب وتارک، إلى أن شرب رجل ودخل فی الصلاة فهجر، فنزلت: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ وَأَنْتُمْ سُکارى» ، فشربها من شرب من المسلمین، حتى شربها عمر فأخذ لحی بعیر فشج رأس عبد الرحمن بن عوف ثم قعد ینوح على قتل بدر بشعر الأسود بن عبد یغوث:

وکائن بالقلیب قلیب بدر ... من الفتیان والشرب الکرام

وکائن بالقلیب قلیب بدر ... من الشیزى المکلل بالسنام

أیوعدنا ابن کبشة أن سنحیا ... وکیف حیاة أصداء وهام

أیعجز أن یرد الموت عنّی ... وینشرنی إذا بلیت عظامی

ألا من مبلغ الرّحمن عنیّ ... بأنی تارک شهر الصیام

فقل لله یمنعنی شرابی ... وقل لله یمنعنی طعامی

 فبلغ ذلک رسول الله صلّى الله علیه وسلّم، فخرج مغضبا یجر رداءه، فرفع شیئا کان فی یده لیضربه، فقال: أعوذ بالله من غضب الله ورسوله. فأنزل الله تعالى: «إِنَّما یُرِیدُ الشَّیْطانُ- إلى قوله- فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ» ، فقال عمر: انتهینا.[1]

حدیث

1) امام صادق ع فرمودند:

خداوند خمر (شراب) را حرام کرد، کم باشد یا زیاد؛ همان گونه که مردار و خون و گوشت خوک را حرام کرد؛ و رسول خدا ص هرگونه نوشیدنی سکرآور (مختل کننده عقل) را خرام کرد؛ و هرچه را که پیامبر ص حرام کرد خدای عز و جل آن را حرام کرده است؛ و فرمود: آنچه که مقدار زیادش مست کننده و مختل کننده عقل باشد، مقدار اندکش هم حرام است.

الکافی، ج‏6، ص409

محَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِیلَ جَمِیعاً عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَیْلِ عَنْ أَبِی الصَّبَّاحِ الْکِنَانِیِّ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع:

حَرَّمَ اللَّهُ الْخَمْرَةَ قَلِیلَهَا وَ کَثِیرَهَا کَمَا حَرَّمَ الْمَیْتَةَ وَ الدَّمَ وَ لَحْمَ الْخِنْزِیرِ وَ حَرَّمَ النَّبِیُّ ص مِنَ الْأَشْرِبَةِ الْمُسْکِرَ وَ مَا حَرَّمَ النَّبِیُّ ص فَقَدْ حَرَّمَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ قَالَ مَا أَسْکَرَ کَثِیرُهُ فَقَلِیلُهُ حَرَامٌ.

2) از امام رضا ع روایت شده است:

تخته نرد و شطرنج و اربعه عشر (چهارده‌تایی، نام نوعی قمار است) همه مثل همدیگرند؛ و هر چیزی که با آن قمار شود مصداق «میسر» است [که خدا حرام کرده است.]

توجه: درباره شطرنج، فتوای امام خمینی این بود که «اگر شطرنج آلت قمار بودن خود را به کلی از دست داده باشد، اگر برد و باختی در بین نباشد، اشکال ندارد» (صحیفه امام خمینی21/ 129، لینک زیر)

http://farsi.rouhollah.ir/library/sahifeh?volume=21&tid=65

این فتوا منافاتی با این حدیث ندارد، زیرا حدیث در زمانه‌ای است که شطرنج ابزار قمار بوده؛ و در فتوای امام این است که دیگر شطرنج اصلا ابزار قمار نباشد.

الکافی، ج‏6، ص435

مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَمَّرِ بْنِ خَلَّادٍ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ ع قَالَ: النَّرْدُ وَ الشِّطْرَنْجُ وَ الْأَرْبَعَةَ عَشَرَ بِمَنْزِلَةٍ وَاحِدَةٍ وَ کُلُّ مَا قُومِرَ عَلَیْهِ فَهُوَ مَیْسِرٌ.

3) به امام صادق ع گفته شد: بچه‌ها گردوبازی و تخم‌مرغ‌بازی می‌کنند و سر آنها شرط‌بندی می‌کنند و یکی برنده می‌شود. [و گردوها یا تخم‌مرغ‌ها مال کسی است کسی که برنده شد.]

فرمود: از آن نخورید که حرام است.

الکافی، ج‏5، ص124

الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ النَّهْدِیِّ عَنْ یَعْقُوبَ بْنِ یَزِیدَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَبَلَةَ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع الصِّبْیَانُ یَلْعَبُونَ بِالْجَوْزِ وَ الْبَیْضِ وَ یُقَامِرُونَ فَقَالَ لَا تَأْکُلْ مِنْهُ فَإِنَّهُ حَرَامٌ.

تدبر

1) «إِنَّما یُریدُ الشَّیْطانُ أَنْ یُوقِعَ بَیْنَکُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ فِی الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ وَ یَصُدَّکُمْ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ وَ عَنِ الصَّلاةِ»

طبق آیه قبل، شراب و قمار پلیدی‌ای است که عقل و نظام محاسباتی انسان را مختل می‌کند (جلسه156، تدبر2). در این آیه هدف شیطان از این کارش را ایجاد دو اختلال دانست، یکی در ارتباطات انسان با دیگران (دشمنی و کینه‌توزی بین شما) و دیگری در ارتباطات انسان با خدا (ممانعت از یاد خدا و از نماز). در واقع، شیطان وقتی که با اغواگری در درون انسان رخنه می‌کند، سراغ تمایلات درونی (تسویل) می‌رود، و در درجه اول روی «ارتباط انسان با خود» سرمایه‌گذاری می‌کند (جلسه151، تدبر3)؛ اما وقتی سراغ ابزارهای بیرونی (شراب و قمار) می‌رود، ارتباطات انسان با دیگران و با خدا را دچار مشکل می‌کند.

2) «إِنَّما یُریدُ الشَّیْطانُ ... فِی الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ ...»: چرا بر دو عامل شراب و قمار به عنوان دو ابزار بسیار مهم شیطان چنین تاکید شده است؟

زندگی انسان در دنیا بر دو اساس مهم بنا شده است: نظام طبیعی و نظام اعتباری؛ و شراب و قمار سمبل مهمترین ابزارهایی است که این دو را به اختلال می‌کشاند.

توضیح تخصصی:

در ساختمان وجودی انسان دو قسمت دیده می‌شود: دستگاه طبیعت و دستگاه نفسانیات (مطهری، اصول فلسفه2/ 177).

در نظام طبیعی، انسان سه قوه عقل و شهوت و غضب دارد که وضعیت متعادلی که رشد انسان را تضمین می‌کند در گروی این است که عقل بر دو قوه دیگر حاکم باشد. شراب، عقل را مختل می‌کند؛ و آنگاه میدان وجود انسان در اختیار شهوت و غضب قرار می‌گیرد؛ و شیطان بر انسان مسلط می‌شود.

دستگاه نفسانیات شامل اعمال ارادی انسان می‌باشد که تمامی اعمال ارادی انسان بر اساس اعتبارات است و اولین و پایه اعتبارات اجتماعی انسان، مالکیت است، که انسان بر اساس یک محاسبه‌گری عقلانی به نظام مالکیت تن می‌دهد و روابط ملکیت خود در جامعه را بر اساس نسبت میان سرمایه و تلاش تعریف می‌کند. حال اگر به جای بنا کردن زندگی بر اساس محاسبات عقلانی، مبنای تامین معیشت خود را شانس و بخت قرار دهد (یعنی بخواهد بر اساس قمار معیشت خود را سامان دهد) نظام اعتباراتش دچار اختلال می‌گردد و معیشتش مختل می‌گردد.

پس اگرچه اغواگری درونی مهمترین راه نفوذ شیطان است؛ اما شراب و قمار مهمترین ابزارهای بیرونی شیطان برای به هم ریختن نظام طبیعی و اعتباری انسان است.

و البته اسم اینها مهم نیست، هر چیزی که کارکرد اینها را داشته باشد، همان حکم را دارد.(جلسه156، حدیث3)

راستی! آیا نظام سینمای هالیوود که بر اساس سکس و خشونت است، تمثل عینی شراب؛ و نظام بانکداری ربوی، که محاسبات معیشتی همه را دچار اختلال می‌کند، تمثل عینی قمار، در دوره مدرن نیست؟

3) «إِنَّما یُریدُ الشَّیْطانُ أَنْ یُوقِعَ بَیْنَکُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ ...» چرا شیطان در ارتباطات اجتماعی روی عداوت (دشمنی) و بغضاء (کینه‌توزی) بین انسانها سرمایه‌گذاری می‌کند؟

چون نه‌تنها کاری کند که مهمترین مبنای انسجام اجتماعی، که برقراری روابط محبت آمیز و ایثارگرانه است، شکل نگیرد، بلکه دقیقا نقطه مقابل آنها رخ دهد تا جامعه انسانی از هم بپا شد و رشد اجتماعی انسان حاصل نشود.

تبیین تخصصی جامعه‌شناختی:

در جامعه‌شناسی، روابط انسانها را به دو دسته گرم (روابط مبتنی بر محبت و عاطفه) و سرد (روابط مبتنی بر قانون و عدالت حقوقی)؛ و نیز به دو دسته روابط متقارن (بده- بستان برابر) و نامتقارن (ایثارگری و اعطای بدون چشم‌داشت) تقسیم می‌کنند. هرچه ارتباطات اجتماعی به سمت روابط گرم و نامتقارن پیش رود، جامعه منسجم‌تر و ظرفیت رشد حقیقی در آن بیشتر است؛ و هرچه به سمت روابط سرد و متقارن رود، انسجام اجتماعی کاهش می‌یابد و ظرفیت رشد واقعی کمتر می‌شود؛ و در چنین شرایطی باید به زور قانون و کنترل بیرونی، آن جامعه را حفظ کرد.

اگر چه در اسلام عدالت و «برابری» (رابطه سرد) مورد توجه است، اما این، کفِ آرمان‌های اسلام است؛ و اسلام، مبنای روابط اجتماعی را بر محبت (رابطه گرم) و خیرخواهی نسبت به دیگران (رابطه نامتقارن) قرار داده، و افق مورد انتظار در روابط اجتماعی مومنان را «برادری» نامیده است (حجرات/10). شیطان در مقابل، می‌کوشد به جای محبت و دوستی، عداوت و دشمنی؛ و به جای خیرخواهی و ایثار، ‌بغض و کینه‌توزی را جایگزین سازد؛ و اگر جامعه‌ای به این وضعیت رسید، سزاوار است که متفکران اجتماعی‌ِ آن (مثل هابز) بیان ‌کنند که «انسان، گرگِ انسان است.» و در این فضاست که تنها چیزی که باید عامل انسجام بین انسانها قرار گیرد، قانون است، که برای اینکه مورد پذیرش افراد قرار گیرد، مبتنی بر قرارداد اجتماعی اکثریت بنا می‌شود؛ آرمان عدالت و برابری مادی (مارکس) مبنای تمامی جریانات انتقادی و آرمان‌گرایانه می‌گردد؛ و تئوری‌پردازان روان‌شناسی، تمامی عواطف انسانی و حتی عشق را در حد شهوت فرومی‌کاهند (فروید)؛ و عملاً به اسم دفاع از زن در نسبت بین زن و مرد بر رابطه متقارن پافشاری می‌کنند (فمینیسم).

درواقع، اگر افراد جامعه مبنای زندگی خود فقط در حد قانون‌گرایی و آزادی هوس (نظام لیبرال دموکراسی) تعریف کنند، شیطان به عمده اهداف خود رسیده است. چنین جامعه‌ای، ممکن است پیشرفت مادی و تکنولوژیکی خوبی هم بکند، اما حرکتی در مسیر پیشرفت معنوی و تعالی حقیقی انسانها نخواهد داشت. مشکل اصلی شیطان (و حتی پشتوانه رابطه عدالت و برابری) این است که جامعه انسانی بهره‌ای از روابط گرم و نامتقارن داشته باشد.

و شاید بدین جهت است که علی‌رغم این همه مشکلات و نابسامانی‌های اخلاقی و اجتماعی که در جامعه ما مشاهده می‌شود، هنوز خانواده و عواطف انسانی در جامعه ما بسیار استوارتر از جوامع غربی است و علی‌رغم مشکلات فراوان داخلی و خارجی، رشد آن در جهان اعجاب‌برانگیز شده است؛ زیرا روابط گرم و نامتقارن در آن بیشتر است برخلاف جوامع غربی که عمدتا روابط سرد و متقارن بر آن حکمفرماست.[2]

4) «إِنَّما یُریدُ الشَّیْطانُ أَنْ ... یَصُدَّکُمْ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ وَ عَنِ الصَّلاةِ»:

چرا شیطان در مورد ممانعت از ارتباط انسان با خدا، بعد از «ذکر الله» «نماز» را هم مطرح کرد؟ مگر نماز مصداقی از ذکر الله (طه/14) نیست؟

الف. چون نماز مصداق کامل و عالیِ ذکر است و در قرآن هم اهتمام ویژه خداوند به نماز در قرآن هم کاملا مشهود است. (المیزان6/ 124)

ب. وقتی می‌گوییم «ذکر الله» در درجه اول به محتوای ارتباط انسان با خدا توجه داریم؛ اما وقتی می‌گوییم «نماز» قالب و شکل این ارتباط خیلی اهمیت می‌یابد. اگر توجه کنیم که هر ارتباطی از دو مولفه اساسی «محتوا» و «قالب» تشکیل شده است؛ شیطان می‌کوشد هم در محتوای این ارتباط و هم در قالب و شکل این ارتباط اختلال ایجاد کند.[3]

ج. ...

5) «إِنَّما یُریدُ الشَّیْطانُ أَنْ یُوقِعَ بَیْنَکُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ فِی الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ وَ یَصُدَّکُمْ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ وَ عَنِ الصَّلاةِ»:

علامه طباطبایی از مقایسه این آیه با آیه «یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ قُلْ فِیهِما إِثْمٌ کَبِیرٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ وَ إِثْمُهُما أَکْبَرُ مِنْ نَفْعِهِما؛ از تو درمورد شراب و قمار می‌پرسند. بگو در آن دو گناهی بزرگ هست و منافعی هم برای مردم دارند؛ و گناه آنها بیش از منافعشان است» (بقره/219) به نتیجه جالبی رسیده‌اند: در سوره بقره، شراب و قمار، دارای هم ضرر و هم سود دانسته شد، که ضررش را با تعبیر «مفرد» و البته عظیم (إثم کبیر) و سودهایش را با تعبیر «جمع» (منافع) اشاره کرد؛ که آن ضرر عظیم بیش از همه سودهای آن است. در این آیه با به کار بردن کلمه «إنما» (= فقط) در مقام بیان آن ضرر عظیم است و وقتی اصل اینها را «رجس» و «از عمل شیطان» دانست، یعنی در هیچ حالتی نیست که منافع اینها بیش از ضررشان شود؛ برخلاف سایر گناهان مانند دروغ، که گاهی مصلحت مهمتری پیدا می‌شود (مانند نجات جان مظلوم) که درغگویی را مجاز می‌کند. (المیزان6/ 124-125) و اکنون این اثم کبیری که، هیچکدام از منافع متعددی که ممکن است برای شراب و قمار برشمرده شود، با آن قابل مقایسه نیست، بیان می‌شود:

ضرر شراب و قمار این است که هم ارتباطات اجتماعی انسان را دچار اختلال شدید می‌کند و مانع می‌شود که رشد معنوی و حقیقی رخ دهد (تدبر3) و هم مانع برقراری ارتباطات انسان با خدا چه به لحاظ محتوایی و چه به لحاظ قالب این ارتباط می‌شود. (تدبر4)

یعنی همه کارهایی که شیطان با اغواگریش در درون انسان می‌خواهد انجام دهد، با این دو ابزار در ارتباطات بیرونی انسان انجام می‌دهد.[4]

6) عبارت «فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ» در پایان آیه، «استفهام توبیخی» است که نشان می‌دهد که تا قبل از این نهی‌هایی از جانب خدا آمده بود، اما عده‌ای از مسلمانان دست‌بردار نبودند. (المیزان6/ 125) که شأن نزولی هم که ذکر شد، موید همین معناست.

ثمره بحث در تحلیل جامعه دینی:

در جامعه دینی، چنین نیست که مسلمانان، حتی مسلمانان سرشناس، وقتی حکم خدا را دانستند، همگی عمل کنند. پس، انجام دادن کار فرهنگی و اصلاح جامعه، نیاز به حوصله و زمان و پشتکار دارد و اینکه بیشتر خود را مکلف به وظیفه بدانیم تا نتیجه؛ و اینکه گمان کنیم همین که مردم گفتند ایمان آوردند کار تمام است، مبتنی بر یک محاسبه کاملا نادرست است (عنکبوت/2)



[1] . در شیعه هم ترتیب نزول به همین صورت گزارش شده است:

بَعْضُ أَصْحَابِنَا مُرْسَلًا قَالَ: إِنَّ أَوَّلَ مَا نَزَلَ فِی تَحْرِیمِ الْخَمْرِ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ قُلْ فِیهِما إِثْمٌ کَبِیرٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ وَ إِثْمُهُما أَکْبَرُ مِنْ نَفْعِهِما» فَلَمَّا نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَةُ أَحَسَّ الْقَوْمُ بِتَحْرِیمِهَا وَ تَحْرِیمِ الْمَیْسِرِ وَ عَلِمُوا أَنَّ الْإِثْمَ مِمَّا یَنْبَغِی‏ اجْتِنَابُهُ وَ لَا یَحْمِلُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَیْهِمْ مِنْ کُلِّ طَرِیقٍ لِأَنَّهُ قَالَ وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ ثُمَّ أَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ آیَةً أُخْرَى «إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَیْسِرُ وَ الْأَنْصابُ وَ الْأَزْلامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّیْطانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ» فَکَانَتْ هَذِهِ الْآیَةُ أَشَدَّ مِنَ الْأُولَى وَ أَغْلَظَ فِی التَّحْرِیمِ ثُمَّ ثَلَّثَ بِآیَةٍ أُخْرَى فَکَانَتْ أَغْلَظَ مِنَ الْآیَةِ الْأُولَى وَ الثَّانِیَةِ وَ أَشَدَّ فَقَالَ عَزَّ وَ جَلَّ «إِنَّما یُرِیدُ الشَّیْطانُ أَنْ یُوقِعَ بَیْنَکُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ فِی الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ وَ یَصُدَّکُمْ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ وَ عَنِ الصَّلاةِ فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ» فَأَمَرَ عَزَّ وَ جَلَّ بِاجْتِنَابِهَا وَ فَسَّرَ عِلَلَهَا الَّتِی لَهَا وَ مِنْ أَجْلِهَا حَرَّمَهَا ثُمَّ بَیَّنَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ تَحْرِیمَهَا وَ کَشَفَهُ فِی الْآیَةِ الرَّابِعَةِ مَعَ مَا دَلَّ عَلَیْهِ فِی هَذِهِ الْآیِ الْمَذْکُورَةِ الْمُتَقَدِّمَةِ بِقَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ «قُلْ إِنَّما حَرَّمَ رَبِّیَ الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ وَ الْإِثْمَ وَ الْبَغْیَ بِغَیْرِ الْحَقِّ» وَ قَالَ عَزَّ وَ جَلَّ فِی الْآیَةِ الْأُولَى- یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ قُلْ فِیهِما إِثْمٌ کَبِیرٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ ثُمَّ قَالَ فِی الْآیَةِ الرَّابِعَةِ- قُلْ إِنَّما حَرَّمَ رَبِّیَ الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ وَ الْإِثْمَ فَخَبَّرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنَّ الْإِثْمَ فِی الْخَمْرِ وَ غَیْرِهَا وَ أَنَّهُ حَرَامٌ وَ ذَلِکَ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ إِذَا أَرَادَ أَنْ یَفْتَرِضَ فَرِیضَةً أَنْزَلَهَا شَیْئاً بَعْدَ شَیْ‏ءٍ حَتَّى یُوَطِّنَ النَّاسُ أَنْفُسَهُمْ عَلَیْهَا وَ یَسْکُنُوا إِلَى أَمْرِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ نَهْیِهِ فِیهَا وَ کَانَ ذَلِکَ مِنْ فِعْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى وَجْهِ التَّدْبِیرِ فِیهِمْ أَصْوَبَ وَ أَقْرَبَ لَهُمْ إِلَى الْأَخْذِ بِهَا وَ أَقَلَّ لِنِفَارِهِمْ مِنْهَا.

الکافی، ج‏6، ص407

[2] . به این معناست که اگر در متون دینی دقت کنیم می‌بینیم که شرط تحقق عدالت را جدی گرفتن ولایت قرار داده است و جامعه‌ای که ولی‌ّ خدا را در جایگاه خود ننشانند ویا از او حمایت لازم به عمل نیاورند، روی عدالت را نخواهد دید که تاریخ صدر اسلام، خصوصا بعد از رحلت پیامبر اکرم ص شاهد خوبی بر این مدعاست.

[3] . اگر مساله را از منظر استراتژی شیطان در نظر بگیریم و مخصوصا بر انحصاری که در کلام شیطان وجود داشت (إنما) و نیز دقتی که در خصوص دو مورد قبلی وجود داشت و اینکه این دو در مقام دو نوع ارتباط انسان با دیگران و با خدا هستند و...، بتوان تاکید کرد که واقعا مطلب بیش از این است که فقط اهمیت نسبی نماز مد نظر باشد.

[4] . شاید بدین جهت است که در احادیث، استفاده از شراب را حتی برای مداوا هم نهی کرده‌اند. البته فهم این مساله از روایات بین فقها اختلافی است و هرکس به مرجع تقلید خود مراجعه کند.