سفارش تبلیغ
صبا ویژن

288) سوره حجر (15) آیه 49 نَبِّئْ عِبادی أَنِّی أَنَا الْ

بسم الله الرحمن الرحیم

288) سوره حجر (15) آیه 49  

 نَبِّئْ عِبادی أَنِّی أَنَا الْغَفُورُ الرَّحیمُ

ترجمه

به بندگانم خبر بده که بدرستی این منم که بسیار آمرزنده و دارای رحمتی همیشگی‌ام.

 

 

سالروز وفات حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها و نیز درگذشت آیت‌الله هاشمی رفسنجانی را تسلیت عرض می‌کنم.

حقیر اگرچه سالهاست در حد درک و فهم خود، منتقد آیت‌الله هاشمی رفسنجانی بوده‌ام، اما بی‌انصافی است اگر کسی بخواهد به خاطر انتقاداتی که بر ایشان وارد بود، سالها خدمات ایشان به اسلام و نظام اسلامی را نادیده بگیرد.

«اکنون این مبارز کهنسال در محضر محاسبه‌ی الهی با پرونده‌ای مشحون از تلاش و فعالیت گوناگون قرار دارد، و این سرنوشت همه‌ی ماست.

غفرالله لنا و له»


نکات ترجمه‌ای و نحوی

«نَبِّئْ» فعل امر از باب تفعیل از ماده «نبأ» است؛ و نبأ به معنای خبر بسیار مهمی است که غالبا مخاطب بدان آگاهی ندارد و درباره این ماده در جلسه 188 توضیح داده شد.

«الْغَفُورُ» صیغه مبالغه از ماده «غفر» است که این ماده به معنای پوشاندن و محو کردن اثر گناه است و در جلسه 183 درباره آن توضیح داده شد.[1]

«الرَّحیمُ» کلمه رحیم به معنای کسی است که رحمتش دائمی و همیشگی است ودرباره ماده «رحمت» در جلسه 89 توضیح داده شد.

«أَنِّی أَنَا الْغَفُورُ الرَّحیمُ» این عبارت شاید از موکدترین عبارات درباره غفران و رحمت الهی باشد؛ واضح‌ترین عوامل تاکیدی که در این عبارت کوتاه به کار رفته است، عبارتند از: «أنّ» + جمله اسمیه + ضمیر فصل (أنا) + آمدن «الـ» بر روی خبر (الْغَفُورُ الرَّحیمُ) که علاوه بر تاکید دلالت بر حصر نیز دارد + استفاده از صیغه مبالغه (الْغَفُورُ الرَّحیمُ، نه الغافر الراحم)

 

حدیث

1) از امام حسن عسکری از پدرشان (امام هادی ع) حدیثی طولانی درباره احتجاجات پیامبر ص با برخی از مشرکین نقل شده است. در فرازی از این حکایت، ابوجهل به پیامبر ص می‌گوید تو چگونه پیامبری در حالی که ما این همه تو را اذیت می‌کنیم و خدا عذابی بر ما نمی‌فرستد.

پیامبر اکرم ص فرمود: ابوجهل! آیا داستان حضرت ابراهیم خلیل ع را هنگامی که در ملکوت رفعت یافت، نمی‌دانی؟ همان که خداوند فرمود: «و این‌چنین به ابراهیم ع ملکوت آسمانها و زمین را نشان می‌دهیم تا از یقین‌کنندگان باشد» (انعام/75).

هنگامی که خداوند او را به آسمانها برد، دیدگانش را چنان قوت داد که آنچه در زمین مخفی و آشکار بود می‌دید؛

پس مرد و زنی را دید که مشغول فحشاء بودند، برای هلاکت آنها دعا کرد و آنها هلاک شدند؛

سپس دو نفر دیگر را دید و برای هلاکت آنها دعا کرد و آنها هم هلاک شدند؛

سپس دو نفر دیگر را دید و خواست برای هلاکت آنها هم دعا کند، خداوند به او وحی کرد: ابراهیم! از دعا کردن علیه بندگان و کنیزان من دست بردار، که «بدرستی که من کسی‌ام که بسیار آمرزنده و دارای رحمتی همیشگی‌ است» [هم] جبّار و [هم] بردبارم، گناهان بندگانم ضرری به من نمی‌زند، همان گونه که اطاعتشان سودی به من نمی‌رساند، و من آنها را برای تشفی خاطر و فرونشاندن خشمم عذاب نمی‌کنم آن گونه که تو کردی؛

پس از دعا کردن علیه بندگان و کنیزان من دست بردار، که همانا تو بنده‌ای انذاردهنده هستی، نه شریک در سلطنتم و نه دارای هیمنه بر من و نه بر بندگانم؛

و بندگانم در پیشگاه من سه دسته‌اند:

یا به جانب من توبه می‌کنند، پس توبه‌شان را می‌پذیرم و گناهانشان را می‌آمرزم و عیوبشان را پنهان می‌دارم؛

یا عذابم را از آنها بازمی‌دارم به خاطر اینکه می‌دانم از صلب آنها ذریه مومنی زاده خواهد شد و لذا به پدران و مادران کافر آنها رحم می‌آورم و عذابم را از آنها برمی‌دارم تا آن مومن از آنها زاده شود و هنگامی که اینها از آنها جدا شدند، عذابم بر آنها وارد، و بلایم بر آنها مستقر می‌گردد؛

و اگر نه این باشد و نه آن، کسی است که خودم برایش عذابی عظیم‌تر از آنچه تو نسبت بدانها روا می‌داری آماده کرده‌ام که عذاب من نسبت به بندگانم متناسب با جلالت و کبریای من است.

ابراهیم، مرا با بندگانم واگذار که من بدانها از تو مهربان‌ترم،

و مرا بابندگانم واگذار که من جبار و بردبار و عالم و حکیمم؛

امور آنها را بر اساس علم خود می‌گردانم و قضاء و قدرم را در آنها پیاده می‌سازم.

التفسیر المنسوب إلى الإمام الحسن العسکری ع، ص513؛ الإحتجاج (للطبرسی)، ج‏1، ص36

عَنْ أَبِی مُحَمَّدٍ الْحَسَنِ الْعَسْکَرِیِّ ع عن ابیه عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ ع قال:...

... فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص یَا أَبَا جَهْلٍ أَ مَا عَلِمْتَ قِصَّةَ إِبْرَاهِیمَ الْخَلِیلِ لَمَّا رُفِعَ فِی الْمَلَکُوتِ؟ وَ ذَلِکَ قَوْلُ رَبِّی «وَ کَذلِکَ نُرِی إِبْراهِیمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِیَکُونَ مِنَ الْمُوقِنِینَ» (انعام/75) قَوَّى اللَّهُ بَصَرَهُ لَمَّا رَفَعَهُ دُونَ السَّمَاءِ حَتَّى أَبْصَرَ الْأَرْضَ وَ مَنْ عَلَیْهَا ظَاهِرِینَ وَ مُسْتَتِرِینَ فَرَأَى رَجُلًا وَ امْرَأَةً عَلَى فَاحِشَةٍ فَدَعَا عَلَیْهِمَا بِالْهَلَاکِ فَهَلَکَا ثُمَّ رَأَى آخَرَیْنِ فَدَعَا عَلَیْهِمَا بِالْهَلَاکِ فَهَلَکَا ثُمَّ رَأَى آخَرَیْنِ فَدَعَا عَلَیْهِمَا بِالْهَلَاکِ فَهَلَکَا ثُمَّ رَأَى آخَرَیْنِ فَهَمَّ بِالدُّعَاءِ عَلَیْهِمَا فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَیْهِ یَا إِبْرَاهِیمُ اکْفُفْ دَعْوَتَکَ عَنْ عِبَادِی وَ إِمَائِی فَ«أَنِّی أَنَا الْغَفُورُ الرَّحِیمُ» الْجَبَّارُ الْحَلِیمُ لَا یَضُرُّنِی ذُنُوبُ عِبَادِی کَمَا لَا تَنْفَعُنِی طَاعَتُهُمْ وَ لَسْتُ أَسُوسُهُمْ بِشِفَاءِ الْغَیْظِ کَسِیَاسَتِکَ فَاکْفُفْ دَعْوَتَکَ عَنْ عِبَادِی وَ إِمَائِی فَإِنَّمَا أَنْتَ عَبْدٌ نَذِیرٌ لَا شَرِیکٌ فِی الْمُلْکِ وَ لَا مُهَیْمِنٌ عَلَیَّ وَ لَا عِبَادِی وَ عِبَادِی مَعِی بَیْنَ خِلَالٍ ثَلَاثٍ إِمَّا تَابُوا إِلَیَّ فَتُبْتُ عَلَیْهِمْ وَ غَفَرْتُ ذُنُوبَهُمْ وَ سَتَرْتُ عُیُوبَهُمْ وَ إِمَّا کَفَفْتُ عَنْهُمْ عَذَابِی لِعِلْمِی بِأَنَّهُ سَیَخْرُجُ مِنْ أَصْلَابِهِمْ ذُرِّیَّاتٌ مُؤْمِنُونَ فَأَرِقُّ بِالْآبَاءِ الْکَافِرِینَ وَ أَتَأَنَّى بِالْأُمَّهَاتِ الْکَافِرَاتِ وَ أَرْفَعُ عَنْهُمْ عَذَابِی لِیَخْرُجَ ذَلِکَ الْمُؤْمِنُ مِنْ أَصْلَابِهِمْ فَإِذَا تَزَایَلُوا حَلَّ بِهِمْ عَذَابِی وَ حَاقَ بِهِمْ بَلَائِی وَ إِنْ لَمْ یَکُنْ هَذَا وَ لَا هَذَا فَإِنَّ الَّذِی أَعْدَدْتُهُ لَهُمْ مِنْ عَذَابِی أَعْظَمُ مِمَّا تُرِیدُهُ بِهِمْ فَإِنَّ عَذَابِی لِعِبَادِی عَلَى حَسَبِ جَلَالِی وَ کِبْرِیَائِی یَا إِبْرَاهِیمُ خَلِّ بَیْنِی وَ بَیْنَ عِبَادِی فَأَنَا أَرْحَمُ بِهِمْ مِنْکَ وَ خَلِّ بَیْنِی وَ بَیْنَ عِبَادِی فَإِنِّی أَنَا الْجَبَّارُ الْحَلِیمُ الْعَلَّامُ الْحَکِیمُ أُدِیرُهُمْ بِعِلْمِی وَ أُنَفِّذُ فِیهِمْ قَضَائِی وَ قَدَرِی‏.

2) مرحوم علامه مجلسی (بحار‌الانوار، ج91، ص121-138) دعایی را از امام سجاد ع از «کتاب العتیق» غروی روایت کرده است که در فرازی از این دعا آمده است:

... خدایا ! وای بر من! وای بر من! از اینکه بر تو وارد شوم و بر من خشمگین باشی؛ آنگاه، چه چیزی می‌تواند تو را از من راضی کند؟ عمل نیکی در طاعت تو، از پیش نفرستاده‌ام که به خاطر آن سرم را بالا بگیرم یا زبانم به نطق آید؛

جز امید به تو چیزی ندارم، چرا که بتحقیق رحمت تو بر غضبت پیشی گرفته است: عفو کن، عفو کن، عفو کن، که خودت در کتابی که بر پیامبرت - صلوات و سلام تو بر او و بر خاندان او باد - نازل کردی، فرمودی «به بندگانم خبر بده که بدرستی این منم که بسیار آمرزنده و دارای رحمتی همیشگی‌ام؛ و بدرستی که عذاب من است که عذابی دردناک است» (حجر/48-49)

پروردگارا ! راست گفتی، راست گفتی! جز حلم تو چیزی غضبت را رد نکند؛ و جز عفو تو پناهگاهی از عقوبتت وجود ندارد، و جز با تضرع به درگاهت، راه نجاتی از تو نیست ...

کتاب العتیق الغروی (به نقل از بحار الأنوار، ج‏91، ص123)

... إِلَهِی الْوَیْلُ لِی ثُمَّ الْوَیْلُ لِی إِنْ أَنَا قَدِمْتُ عَلَیْکَ وَ أَنْتَ سَاخِطٌ عَلَیَّ فَمَنْ ذَا الَّذِی یُرْضِیکَ عَنِّی لَیْسَ لِی حَسَنَةٌ سَبَقَتْ لِی فِی طَاعَتِکَ أَرْفَعُ بِهَا إِلَیْکَ رَأْسِی أَوْ یَنْطِقُ بِهَا لِسَانِی لَیْسَ لِی إِلَّا الرَّجَاءُ مِنْکَ فَقَدْ سَبَقَتْ رَحْمَتُکَ غَضَبَکَ عَفْوَکَ عَفْوَکَ عَفْوَکَ فَإِنَّکَ قُلْتَ فِی کِتَابِکَ الْمُنْزَلِ عَلَى نَبِیِّکَ الْمُرْسَلِ صَلَوَاتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلَى آلِهِ وَ سَلَامُکَ نَبِّئْ عِبادِی أَنِّی أَنَا الْغَفُورُ الرَّحِیمُ وَ أَنَّ عَذابِی هُوَ الْعَذابُ الْأَلِیمُ صَدَقْتَ صَدَقْتَ یَا سَیِّدِی لَیْسَ یَرُدُّ غَضَبَکَ إِلَّا حِلْمُکَ وَ لَا یُجِیرُ مِنْ عِقَابِکَ إِلَّا عَفْوُکَ وَ لَا یُنْجِی مِنْکَ إِلَّا التَّضَرُّعُ إِلَیْک‏...

شان نزول

درباره شان نزول این آیه روایت زیر یافت شد که چون سندی نداشت در کانال نیاوردم.

وَ رُوِیَ أَنَّ سَبَبَ نُزُولِ قَوْلِهِ تَعَالَى نَبِّئْ عِبادِی أَنِّی أَنَا الْغَفُورُ الرَّحِیمُ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص مَرَّ بِقَوْمٍ یَضْحَکُونَ فَقَالَ أَ تَضْحَکُونَ فَلَوْ عَلِمْتُمْ مَا أَعْلَمُ لَضَحِکْتُمْ قَلِیلًا وَ لَبَکَیْتُمْ طَوِیلًا فَنَزَلَ جَبْرَائِیلُ وَ قَالَ یَا مُحَمَّدُ رَبُّکَ یُقْرِئُکَ السَّلَامَ وَ یَقُولُ لَکَ نَبِّئْ عِبادِی أَنِّی أَنَا الْغَفُورُ الرَّحِیمُ. وَ أَنَّ عَذابِی هُوَ الْعَذابُ الْأَلِیمُ. (إرشاد القلوب (للدیلمی)، ج‏1، ص109)

تدبر

توجه

 عبارت «غفور رحیم» در جلسه147 (إِنَّ رَبِّی غَفُورٌ رَحیمٌ؛ یوسف/53) و جلسه184 (وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحیماً؛ نساء/100) و جلسه202 (وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحیم؛ آل‌عمران/31‏) مطرح شده و در هریک تدبرهایی آمده که با به اینجا نیز می‌تواند مرتبط باشد. مباحث آن جلسات را به ترییب در صفحات زیر می‌توانید مشاهده کنید:

http://yekaye.ir/yusuf-012-053/

http://yekaye.ir/an-nisa-004-100/

http://yekaye.ir/ale-imran-003-31/

1) «نَبِّئْ عِبادی أَنِّی أَنَا الْغَفُورُ الرَّحیمُ»

در آیات قبل، شیطان اعدا کرد همه را گمراه می‌کند (جز مخلصین)؛ یعنی کاری می‌کند که در انسانها اصل بر جهنمی شدن باشد. خداوند در دو گام نشان داد که این گونه نیست و اصل بر بهشتی بودن است. در گام اول، اینکه او جز بر کسانی که خودشان پیرویش کنند سلطه‌ای ندارد؛ و لذا نه فقط مخلصین، بلکه همه تقوی‌پیشگان بهشتی‌اند. در گام دوم (آیه حاضر) با تاکیدات فراوان از پیامبر ص می‌خواهد که به عنوان یک خبر مهم (نبأ) به مردم بگوید که خداوند دارای دو صفت مغفرت (خطاپوشی) و رحمت (لطف و عنایتی، نه در ازای تلاش) هم هست، یعنی حتی گناهکاران هم ناامید نباشند.

سیاق آیات هم نشان می‌دهد که منظور از «بندگانم» نه فقط متقین، بلکه همه بندگان است (المیزان، ج12، ص180)؛ همانها که در آیه 42 به شیطان گفت تو بر بندگانم سلطه‌ای نداری.

2) «نَبِّئْ عِبادی أَنِّی أَنَا الْغَفُورُ الرَّحیمُ»

در تحلیل لغت «نبأ» گفته شده دلالت دارد بر خبری که اولا مهم باشد و ثانیا مخاطب از آن بی‌اطلاع باشد. غفور و رحیم بودن خدا چه اهمیت ویژه‌ای دارد که مردم از آن بی‌اطلاع‌اند؟

الف. در آیه قبل، بهشتی بودن تقوی‌پیشگان مطرح شد؛ و این آیه سخن از مغفرت و رحمت خداست. بله، اغلب مردم از این بی‌اطلاع‌اند که نه فقط تقوی‌پیشگان، بلکه بسیاری از گناهکاران را هم خدا مورد مغفرت و رحمت قرار می‌دهد. (البته نه هر گناهکاری، چنانکه در آیه بعد بر اینکه عذاب هم هست، تاکید کرد)

ب. عبارت «أَنِّی أَنَا الْغَفُورُ الرَّحیمُ» حاوی تاکیدات فراوان است (توضیح در نکات ترجمه گذشت). مردم شاید از مغفرت و رحمت خدا خبر داشته باشند، اما این اندازه گسترده و جدی بودنش را غالبا نمی‌دانند ویا باور نمی‌کنند. در برخی روایات وارد شده که روز قیامت بقدری خدا با مغفرت و رحمتش برخورد می‌کند که حتی شیطان هم طمع به بخشیده شدن پیدا می‌کند، اما زهی خیال باطل!

ج. شاید می‌خواهد هشدار دهد که با توجه به مغفرت (خطاپوشی) و رحمت (لطف و عنایتی، نه در ازای تلاش) شما کاملا خبر ندارید که چه‌کسی واقعا جهنمی می‌شود؛ پس، براحتی در مورد جهنمی شدن دیگران قضاوت نکنید.

(توجه: «براحتی» در مورد جهنمی شدن دیگران قضاوت نکردن، غیر از این است که «هیچگاه» امکان قضاوت نباشد. در آیات متعددی، قرآن کریم از نبخشیده شدن برخی گناهان (مثلا: توبه/80 ؛ نساء/48) و اینکه عده‌ای هستند که علاوه بر خدا انسانها هم آنها را لعن می‌کنند (مثلا: بقره/159؛ آل‌عمران/87) سخن گفته؛ یعنی اینها را هرکسی می‌تواند جهنمی بداند.)

د. ...

3) «نَبِّئْ عِبادی أَنِّی أَنَا الْغَفُورُ الرَّحیمُ»

خدا می‌گوید به مردم این خبر مهم را بده که من غفور و رحیمم؛ اما چرا این همه تاکید؟ («أنّ» + جمله اسمیه + ضمیر فصل (أنا) + «الـ» بر روی خبر + صیغه مبالغه)

الف. می‌خواهد بگوید هیچکس نمی‌تواند بر این مغفرت من حد و حدودی بزند و جز به مشیت خودم به هیچ چیزی محدود نمی‌شود (المیزان، ج12، ص180)

(توجه شود این سخن بدین معنا نیست که مشیت خدا بی‌ضابطه و بی‌حکمت است، بلکه تاکید بر غلبه مشیت بدین معناست که ممکن است حکمت‌هایی در کار باشد که عقل ما بدان نرسیده باشد.)

ب. ...

4)  «نَبِّئْ عِبادی أَنِّی أَنَا الْغَفُورُ الرَّحیمُ»

«نَبِّئْ» فعل امر است و اگرچه دستورش در درجه اول به پیامبر اکرم ص است، اما وقتی هرکدام ما قرآن می‌خواند در واقع مخاطب کلام خدا قرار می‌گیرد: پس وظیفه همه ماست که بندگان خدا را مطلع کنیم از اینکه «خداوند قطعاً قطعاً قطعاً قطعاً بسیار آمرزنده و دارای رحمتی همیشگی است»

پس، در رساندن این پیام، شما هم رسانه باشید!

5) «نَبِّئْ عِبادی أَنِّی أَنَا الْغَفُورُ الرَّحیمُ»

«غفران» پوشاندنی است که اثر گناه را محو می‌کند. هر گناهی زخمی و آسیبی به روح می‌زند، و برخی توضیح داده‌اند که مغفرت در حقیقت پر کردن خلأهایی است که زخم روح است (طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن، ص50-52).

همچنین بر حسب آیات دیگر (احزاب/43)، «رحیم» بودن خدا هم صفتی است مربوط به مومنان، یعنی اگر کسی مومن باشد، مشمول این رحمت خاصه می‌شود.

 انسان در طول زندگیش اشتباهاتی دارد. اگر هر خطایی انجام داد، به صورت یک جراحت غیر قابل التیامی بماند، مایوس و ناامید خواهد شد. اما خداوند می‌خواهد بگوید که من غفور و رحیمم ولذا همه این خطاها قابل جبران است (طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن، ص143). یعنی هنگامی که گناهی از شما سر زد، اگر واقعا مومن باشید و از گناهی که کرده‌اید پشیمان، آنگاه می‌توانید دوباره خود را مشمول مغفرت و رحمت خاصه من کنید و بیایید در زمره بهشتیان.


 




[1] . «غفور» از ماده «غفر» است که در اصل در معنای «پوشاندن» به کار می‌رود چنانکه به پوششی که زیر کلاهخود بر سر می‌گذاشته‌اند «مِغفَر» گویند (کتاب العین، ج4، ص406؛ معجم المقاییس اللغة، ج‏4، ص: 386) و برخی گفته‌اند معنای اصلی‌اش «محو کردن اثر شیء» است (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏7، ص241)

در تفاوت «عفو» و «مغفرت» گفته شده که در عفو، شخص از مذمت و عذاب کردن منصرف می‌شود، و لذا در مورد انسان‌های عادی هم «عفو کردن و طلب عفو» به کار برده می‌شود؛ اما در مغفرت، گناهِ شخص را می‌پوشاند و آبروی او را نمی‌برد و در واقع، نحوه‌ای ساقط کردن عذاب است که نوعی پاداش دادن را در دل خود دارد، و لذا کلماتی همچون «مغفرت» و «استغفار» فقط در مورد خداوند به کار می‌رود. (الفروق فی اللغة، ص17 و 230)

 


287) سوره حجر (15) آیه 48 لا یَمَسُّهُمْ فیها نَصَبٌ

بسم الله الرحمن الرحیم

287) سوره حجر (15) آیه 48

لا یَمَسُّهُمْ فیها نَصَبٌ وَ ما هُمْ مِنْها بِمُخْرَجینَ

ترجمه

در آنجا رنجی بدانها دست نیابد و آنها از آن بیرون‌شدنی نیستند.

نکات ترجمه

«نَصَبٌ»

ماده «نصب» دلالت می‌کند بر «بر پا داشتن و مستقیم نگه داشتن چیزی»؛ و «النَّصْب» سنگی بوده که به عنوان بت برپا می داشته و می‌پرستیده‌اند که جمع آن «نَصَائِب» و «نُصُب» و «أَنْصَاب» است که دوتای اخیر در قرآن کریم آمده (وَ ما ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ‏، مائده/3؛ وَ الْأَنْصابُ وَ الْأَزْلامُ‏، مائدة/90) و «نَصَب» به معنای رنج و زحمت و خستگی می‌باشد از این جهت که گویی انسان به اندازه‌ای صاف بایستد که رمقش تمام شود؛ از این کلمه اسم فاعلش هم در قرآن کریم آمده است (عامِلَةٌ ناصِبَةٌ؛ غاشیة/3). «نصیب» هم به عنوان حظ و بهره شخص از چیزی است، ظاهرا از این جهت که گویی آن سهم برای شخص مورد نظر برپا داشته شده است (مفردات ألفاظ القرآن، ص808 ؛ معجم المقاییس اللغة، ج‏5، ص434)

حدیث

1) از پیامبر اکرم ص روایت شده است:

یک وجب از بهشت، از دنیا و آنچه در آن است، بهتر است.

جامع الأخبار(للشعیری)، ص174

وَ قَالَ النَّبِیُّ ص شِبْرٌ مِنَ الْجَنَّةِ خَیْرٌ مِنَ الدُّنْیَا وَ مَا فِیهَا.

2) امیرالمومنین ع در خطبه‌ای فرمودند:

و بدانید که «کسی که تقوای الهی پیشه کند، خداوند برایش قرار می‌دهد راه خروجی» از فتنه‌ها و نوری از ظلمتها؛ و او را در آنچه آرزو داشت جاودان ‌سازد، در منزلى که نشان کرامت او دارد، در خانه‏اى که براى خود بنا کرد، سایه آن عرش اوست، و روشنى‏اش تجلّى عظمت او، و زائران آن فرشتگان او، و دوستان و همدمانش پیامبران او.

پس [در رسیدن] به معاد بشتابید! و بر اجل پیشى گیرید! که نزدیک است رشته آرزوى مردمان گسسته گردد، و مرگ ناگهان بر آنان جسته، و در توبه به روى‏شان بسته. شما همچون کسانى هستید که پیش از شما بدان جهان رهسپار شدند، سپس بازگشتن به دنیا را خواستار شدند. شما رهگذرانید، به راه افتاده، و خانه‏اى را که از آن شما نیست، وانهاده. شما را گفته‏اند این خانه را واگذارید، و فرموده‏اند از آن توشه بردارید.

[ادامه این خطبه که درباره جهنم است، در جلسه282 حدیث2 (و فراز دیگری از این خطبه در جلسه 74، حدیث3) گذشت.]

نهج البلاغة، خطبه183، (اقتباس از ترجمه شهیدی، ص195)

 قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع:

وَ اعْلَمُوا أَنَّ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً مِنَ الْفِتَنِ وَ نُوراً مِنَ الظُّلَمِ وَ یُخَلِّدْهُ فِیمَا اشْتَهَتْ نَفْسُهُ وَ یُنْزِلْهُ مَنْزِلَ الْکَرَامَةِ عِنْدَهُ فِی دَارٍ اصْطَنَعَهَا لِنَفْسِهِ ظِلُّهَا عَرْشُهُ وَ نُورُهَا بَهْجَتُهُ وَ زُوَّارُهَا مَلَائِکَتُهُ وَ رُفَقَاؤُهَا رُسُلُهُ فَبَادِرُوا الْمَعَادَ وَ سَابِقُوا الْآجَالَ فَإِنَّ النَّاسَ یُوشِکُ أَنْ یَنْقَطِعَ بِهِمُ الْأَمَلُ وَ یَرْهَقَهُمُ الْأَجَلُ‏ وَ یُسَدَّ عَنْهُمْ بَابُ التَّوْبَةِ فَقَدْ أَصْبَحْتُمْ فِی مِثْلِ مَا سَأَلَ إِلَیْهِ الرَّجْعَةَ مَنْ کَانَ قَبْلَکُمْ وَ أَنْتُمْ بَنُو سَبِیلٍ عَلَى سَفَرٍ مِنْ دَارٍ لَیْسَتْ بِدَارِکُمْ وَ قَدْ أُوذِنْتُمْ مِنْهَا بِالارْتِحَالِ وَ أُمِرْتُمْ فِیهَا بِالزَّادِ...

تدبر

1) «لا یَمَسُّهُمْ فیها نَصَبٌ وَ ما هُمْ مِنْها بِمُخْرَجینَ»

انسان در دنیا برای رسیدن به خواسته‌هایش به زحمت و رنج می‌افتد؛ و بعد از مدتی نیز هرچه به دست آورده و هر موقعیتی را که کسب کرده، از دست می‌دهد [حداقل با مرگ] ؛ اما در بهشت، برای مهیا شدن دلخواه‌ها، هیچ رنج و زحمت و خستگی‌ای در کار نیست (مجمع‌البیان، ج6، ص521)؛ و این نعمت‌ها را هم هیچگاه از انسان نمی‌گیرند.

2) «لا یَمَسُّهُمْ فیها نَصَبٌ...»

نفرمود در آنجا آنها رنج نمی‌کشند، بلکه فرمود: در آنجا رنجی آنها را «مسّ» نمی‌کند. (مسّ کردن = لمس کردن، تماس برقرار کردن)؛ یعنی در آنجا رنج اصلا سراغشان نمی‌آید و تماسی با آنها ندارد.[1]

نکته تخصصی انسان‌شناسی

زندگی دنیوی ما چنان با رنج و خستگی آمیخته است که اینها را دو امر درونی، و از عوارض عادی و طبیعی زندگی قلمداد می‌کنیم؛ و بسیاری از مکاتب روان‌شناسی بحث‌های مفصلی دارند درباره ضرورت کنار آمدن با رنج و سختی‌ها و قبول آنها به عنوان جزء لاینفک زندگی؛ و گویی نمی‌توان زندگی بی‌رنج و خستگی‌ای داشت.

شاید این آیه می‌خواهد بگوید که چنین وضعیتی مربوط به زندگی دنیاست؛ اما در زندگی حقیقی انسان، رنج و زحمت جایی ندارد؛ و رنج، امری است خارج از انسان، که در بهشت، این امر حتی اندک تماسی با انسان برقرار نمی‌کند.

البته چنین وضعیتی فقط در بهشت (فیها) رخ می‌دهد؛ و مادام که در دنیا هستیم، نباید چنین سودایی در سر پروراند.

3) «...وَ ما هُمْ مِنْها بِمُخْرَجینَ»

انسان هر اندازه در ناز و نعمت بسر ببرد و هیچ مشکلی در زندگی نداشته باشد، اما «مرگ» و اینکه می‌دانیم که بالاخره می‌میریم، ظاهراً مهمترین عاملی است که مانع می‌شود که لدت همه آن نعمت‌ها در جان ما مستقر شود. در واقع، همه لذت‌ها با وجود مرگ، رنگ می‌بازند.

شاید به این جهت است که پایان این نعمت‌های بهشتی را با این جمله ختم کرد که این لذتها پایان‌پذیر نیست و کسی را از بهشت بیرون نمی‌کنند.

4) «لا یَمَسُّهُمْ فیها نَصَبٌ وَ ما هُمْ مِنْها بِمُخْرَجینَ»

چرا این دو نعمت بهشتی (به رنج و زحمت نیفتادن و از بهشت خارج نشدن) را با هم در یک آیه مطرح کرد؟

الف. نعمت‌های قبلی که برای بهشتیان برشمرد، عبارتند از در میان باغها و چشمه‌سارها بودن، سلامتی و تحیت و امنیت، کینه نداشتن و برادری، و بر جایگاه شادی تکیه زدن. در مورد همه این نعمت‌ها، امکان بهره‌مندی دائمی از آنها، حتی در همین زندگی دنیوی برای ما متصور است؛ اما «رنج و خستگی» چنان با زندگی ما درآمیخته است که حتی اگر همه امکانات رفاهی و امنیتی و شادی‌آور برای ما مهیا باشد، باز جز در مدتهای محدود، نمی‌توانیم خود را بی‌رنج و خستگی تصور کنیم (لااقل رنج ناشی از پرخوری و ...، یا خسته شدن و دلزدگی از همین امکاناتی که داریم)؛ گویی اگر ما را از هیچ نعمتی بیرون نکنند، بیرون شدن از نعمت «رنج و خستگی نداشتن»، چاره‌ناپذیر است.

اما بهشت موقعیتی است که هیچگاه از این موقعیت هم بیرونمان نمی‌کنند و از کثرت نعمتها دلزده هم نخواهیم شد. (کهف/108)

ب. ...

 5) جمع‌بندی وضعیت بهشتیان در آیات 45 تا 48 سوره حجر:

نعمت‌های بهشتی که در این آیات برشمرده شد:

الف: محیط بیرونی بسیار جذاب و دلپسند (زندگی در باغ‌ها و چشمه‌سارها: فی‏ جَنَّاتٍ وَ عُیُونٍ)

ب. قرار گرفتن در وضعیت درونی کاملا بی‌مشکل (سلامتی: ادْخُلُوها بِسَلامٍ)

ج. ایمن بودن از همه مشکلاتی که ممکن است این وضعیت درونی مطلوب (سلامتی مادی و معنوی) انسان را تهدید کند. (آمِنینَ)

د. روابط اجتماعی کاملا مطلوب: بدون هیچ کدورت و در فضای برادری و شادی (وَ نَزَعْنا ما فی‏ صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْواناً عَلى‏ سُرُرٍ مُتَقابِلینَ)

ه. عدم هرگونه رنج و زحمت و خستگی و دلزدگی (لا یَمَسُّهُمْ فیها نَصَبٌ)

و. دائمی بودن همه این نعمتها (وَ ما هُمْ مِنْها بِمُخْرَجین)

واقعا آیا مطلوب دیگری می‌توان تصور کرد که در بهشت نباشد؟

ثمره انسان‌شناختی

اگر تقسیم‌بندی چهارگانه روابط انسان (رابطه با خود، خدا، دیگران، و طبیعت) را بپذیریم، این آیات می‌گویند رابطه خود با خدا (عبودیت، تقوی) را حفظ کنید؛ آنگاه همه روابط دیگر شما را در عالی‌ترین وضعیت ممکن قرار می‌دهیم؛ آن هم به صورت زوال‌ناپذیر.



[1]  . در جای دیگر قرآن کریم، وقتی می‌خواهد با کلمه «نصب» خسته شدن را برساند می‌فرماید: لَقَدْ لَقینا مِنْ سَفَرِنا هذا نَصَبا (کهف/62) و از ملاقات با خستگی سخن می‌گوید. اما در این آیه ارتابط با «نصب» نه‌تنها در حد ملاقات، بلکه حتی در حد تماس هم انکار شده است.

 


286) سوره حجر (15) آیه 47 وَ نَزَعْنا ما فی‏ صُدُورِهِمْ

بسم الله الرحمن الرحیم

286) سوره حجر (15) آیه 47 

وَ نَزَعْنا ما فی‏ صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْواناً عَلى‏ سُرُرٍ مُتَقابِلینَ

ترجمه

و برکندیم آنچه از کینه در سینه‌های آنان بود، برادرانه بر تخت‌هایی روبروی هم‌اند.

میلاد امام حسن عسکری علیه‌السلام مبارک باد

میخوانمت به طرز زمان‌های کودکیم

بابای مهربانِ  «امام زمان»،  حسن

بنیان گذار کرب و بلا روز اربعین

ای بانی زیارت ما شیعیان «حسن»

نکات ترجمه‌ای

«نَزَعْنا» ماده «نزع» به معنای کندن و برکشیدن از جایگاه خود است که در جلسه 247 درباره این ماده توضیح داده شد.

«غِلّ»

از ماده «غلل» است. درباره اینکه اصل این ماده چیست، بین اهل لغت اختلاف است. ظاهرا در اصلِ این ماده، معنای خلال چیزی قرار گرفتن و نوعی ثبات ایجاد کردن، لحاظ شده است (معجم المقاییس اللغة، ج‏4، ص375) و ظاهرا به همین جهت است که برخی آن را به معنای چیزی که زره و واسطه چیز دیگر قرار گیرد (مفردات ألفاظ القرآن، ص610) ویا به معنای داخل کردن چیزی در چیز دیگر که موجب تغییر و تحولی در آن شود، دانسته‌اند (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏7، ص256). از مشتقات رایج این ماده در زبان عربی، «غَلل» است، که آبی است که بین درختان جاری است ویا «غلاله» که لباسی است که زیر لباس اصلی می‌پوشند.

این ماده جمعا 16 بار در قرآن کریم به کار رفته است که از مشتقات قرآنی این کلمه می‌توان از «غُلّ» و زنجیر (جمع آن: اغلال) نام برد [چیزی که بین اعضای بدن قرار می‌گیرد و مانع تحرک دلخواه آن می‌شود]؛ و در قرآن کریم، علاوه بر «غُل: زنجیر» و «اغلال: زنجیرها»، این معنا به صورت مفعول (مغلوله: دست‌بسته؛ اسراء/29؛ مائده/64) و فعل (غُلَّتْ أَیْدیهِم: دستانشان بسته باد؛ مائده/64؛ خُذُوهُ فَغُلُّوهُ: بگیرید و در زنجیرش کنید، حاقه/30) هم به کار رفته است.

کاربرد دیگرش در قرآن کریم همین تعبیر «غِلّ» است که به معنای «کینه» و «دشمنی» می‌باشد که فعل آن بر وزن «غلَّ یغِلُّ» می‌باشد [که این فعل در قرآن به کار نرفته]؛ و توجه شود که وزن «غَلَّ یَغُلُّ»، که در قرآن کریم به کار رفته (وَ ما کانَ لِنَبِیٍّ أَنْ یَغُلَّ وَ مَنْ یَغْلُلْ...: آل‌عمران/161) به معنای‏ خیانت کردن می‌باشد (لسان العرب، ج‏11، ص499)

 «سُرُر»

ماده «سرر» ظاهرا در دو معنا به کار می‌رود. یکی مخفی کردن (سِرّ) و دیگری به معنای «خالصِ» از هر چیزی است که سرور به معنای خوشحالی از این معنای دوم است از این جهت که شخص مسرور خالی از حزن و وضعیت نامطلوب است. (معجم المقاییس اللغة، ج‏3، ص68)[1]. «سُرر» جمع «سریر» است و به معنای جایگاه بلندمرتبه‌ [تخت شاهانه] ای است که محل سرور می‌باشد (مجمع‌البیان، ج6، ص520؛ مفردات ألفاظ القرآن، ص404)

حدیث

1) زید بن ابی اوفی می‌گوید: بر رسول خدا ص در مسجدش وارد شدم (و سپس حکایت اینکه پیامبر ص بین مسلمانان عقد اخوت برقرار کرد را نقل می‌کند؛ سپس می‌گوید)

حضرت علی ع به پیامبر ص گفت: جانم رفت  پشتم شکست که دیدم کاری برای همه اصحابت انجام دادی غیر از من؛ اگر این ناشی از خشمی است که بر من گرفته‌اید شما بزروگوار و صاحب اختیارید.

رسول خدا ص به او فرمود: به کسی که مرا به حق مبعوث کرد تو را به تاخیر نینداختم مگر برای خودم، چرا که تو نسبت به من به منزله هارون نسبت به موسی هستی جز اینکه بعد از من پیامبری نیست؛ و تو برادر من و وارث منی.

علی ع گفت: رسول خدا ! چه چیزی از تو به ارث می‌برم؟

فرمود: آنچه پیامبران قبل از من به ارث گذاشتند.

گفت: پیامبران قبل از تو چه به ارث گذاشتند؟

فرمود: کتاب خدا و سنت پیامبرشان؛ و تو همراه من در قصری در بهشت هستی، همراه با فاطمه، دخترم؛ و تو برادر و رفیق منی؛ سپس پیامبر ص تلاوت کردند: «برادرانه بر تخت‌هایی روبروی هم‌اند» همدیگر را در راه خدا دوست دارند و به همدیگر می‌نگرند.

این حدیث با سندهای متعدد و عبارات مشابه توسط شیعه (تفسیر فرات الکوفی، ص227-226[2]؛ الروضة فی فضائل أمیر المؤمنین ع (لابن شاذان القمی)، ص77 [3]) و سنی (فضائل الصحابة، ج 2، ص666 [4]؛ مناقب ابن المغازلی، ص37 [5]؛ الثّقات (لابن حبان)، ج1، ص141 [6]؛ الاحاد و المثانی لابن ابی عاصم، ج5، ص170-172[7]؛ المعجم الکبیر للطبرانی، ج5، ص220-222[8]) از پیامبر اکرم ص روایت شده است که در اینجا بر اساس یکی از منابع اهل سنت روایت شده، یعنی: فضائل الصحابة لأحمد بن حنبل ج 2 ص638، حدیث1085

حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ قثنا حُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ الذَّارِعُ قثنا عَبْدُ الْمُؤْمِنِ بْنُ عَبَّادٍ قَالَ: نا یَزِیدُ بْنُ مَعْنٍ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ شُرَحْبِیلَ، عَنْ زَیْدِ بْنِ أَبِی أَوْفَى قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَ [آله و] سَلَّمَ مَسْجِدَهُ، فَذَکَرَ قِصَّةَ مُؤَاخَاةِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَ [آله و] سَلَّمَ بَیْنَ أَصْحَابِهِ، فَقَالَ عَلِیٌّ، یَعْنِی لِلنَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَ [آله و] سَلَّمَ: لَقَدْ ذَهَبَتْ رُوحِی، وَانْقَطَعَتْ ظَهْرِی، حِینَ رَأَیْتُکَ فَعَلْتَ بِأَصْحَابِکَ مَا فَعَلْتَ غَیْرِی، فَإِنْ کَانَ هَذَا مِنْ سَخَطٍ عَلَیَّ، فَلَکَ الْعُتْبَى وَالْکَرَامَةَ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «وَالَّذِی بَعَثَنِی بِالْحَقِّ، مَا أَخَّرْتُکَ إِلَّا لِنَفْسِی، فَأَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى، إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِیَّ بَعْدِی، وَأَنْتَ أَخِی وَوَارِثِی» ، قَالَ: وَمَا أَرِثُ مِنْکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ؟ قَالَ: «مَا وَرَّثَ الْأَنْبِیَاءُ قَبْلِی» ، قَالَ: وَمَا وَرَّثَ الْأَنْبِیَاءُ قَبْلَکَ؟ قَالَ: " کِتَابَ اللَّهِ، وَسُنَّةَ نَبِیِّهِمْ، وَأَنْتَ مَعِی فِی قَصْرٍ فِی الْجَنَّةِ، مَعَ فَاطِمَةَ ابْنَتِی، وَأَنْتَ أَخِی وَرَفِیقِی، ثُمَّ تَلَا رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَ [آله و] سَلَّمَ: «إِخْوَانًا عَلَى سُرُرٍ مُتَقَابِلِینَ» (الحجر/47) الْمُتَحَابُّونَ فِی اللَّهِ یَنْظُرُ بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ.

2) در کتب اهل سنت روایتی نقل شده است که:

حضرت علی ع به پیامبر ص گفت: رسول خدا ! کداممان را بیشتر دوست داری؟ مرا یا فاطمه را؟

فرمود: فاطمه نزد من محبوبتر از توست و تو برایم عزیزتر از فاطمه‌ای! و گویی که من تو هستم؛ و تو را می‌بینم که در بر حوض [کوثر] ایستاده مردم را سیراب می‌کنی و آنجا ظرف‌هایی به اندازه تعداد ستارگان مهیاست و همانا من و تو و حسن و حسین و فاطمه و عقیل و جعفر در بهشتیم «برادرانه بر تخت‌هایی روبروی هم‌» آن گونه که هیچکس پشت همنشینش را نمی‌بیند.

المعجم الاوسط للطبرانی، ج7، ص343، ح7675 ؛ مجمع الزّوائد: ج 9، ص173؛ کشف الغمة فی معرفة الأئمة، ج‏1، ص325

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى، ثَنَا الْحَسَنُ بْنُ کَثِیرٍ، ثَنَا سَلْمَى بْنُ عُقْبَةَ الْحَنَفِیُّ الْیَمَامِیُّ، ثَنَا عِکْرِمَةُ بْنُ عَمَّارٍ، عَنْ یَحْیَى بْنِ أَبِی کَثِیرٍ، عَنْ أَبِی سَلَمَةَ، عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ قَالَ: قَالَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ: یَا رَسُولَ اللَّهِ، أَیُّمَا أَحَبُّ إِلَیْکَ: أَنَا أَمْ فَاطِمَةُ؟ قَالَ: فَاطِمَةُ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْکَ، وَأَنْتَ أَعَزُّ عَلَیَّ مِنْهَا، وَکَأَنِّی بِکَ وَأَنْتَ عَلَى حَوْضِی تَذُودُ عَنْهُ النَّاسَ، وَإِنَّ عَلَیْهِ لَأَبَارِیقَ مِثْلَ عَدَدِ نُجُومِ السَّمَاءِ، وَإِنِّی وَأَنْتَ وَالْحَسَنُ وَالْحُسَیْنُ وَفَاطِمَةُ وَعَقِیلٌ وَجَعْفَرٌ فِی الْجَنَّةِ إِخْوَانًا عَلَى سُرُرٍ مُتَقَابِلِینَ، وَأَنْتَ مَعِی وشِیعَتُکَ فِی الْجَنَّةِ؛ ثُمَّ قَرَأَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «إِخْوَانًا عَلَى سُرُرٍ مُتَقَابِلِینَ» (الحجر/47) لَا یَنْظُرُ أَحَدُهُمْ فِی قَفَا صَاحِبِهِ.[9]

3) از امام صادق ع در ضمن روایتی طولانی خطاب به شیعیان واقعی نقل شده است:

به خدا سوگند شمایید که خداوند عز و جل درباره‌تان فرمود: «و برکندیم آنچه از کینه در سینه‌های آنان بود، برادرانه بر تخت‌هایی روبروی هم‌اند» همانا شیعیان ما صاحبان چهار چشم هستند: دو چشم در سر و دو چشم در دل؛ بدانید که همه خلایق این گونه‌‌اند، جز اینکه خداوند چشمان [دل] شما را باز کرد و چشمان آنها [= دشمنان اهل بیت ع] را کور گرداند.

الکافی، ج‏8، ص214-215؛ تفسیر العیاشی، ج‏2، ص244

260- عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ شَمُّونٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْقَاسِمِ عَنْ عَمْرِو بْنِ أَبِی الْمِقْدَامِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قال: ...

أَنْتُمْ وَ اللَّهِ الَّذِینَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ «وَ نَزَعْنا ما فِی صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْواناً عَلى‏ سُرُرٍ مُتَقابِلِینَ» إِنَّمَا شِیعَتُنَا أَصْحَابُ الْأَرْبَعَةِ الْأَعْیُنِ عَیْنَانِ فِی الرَّأْسِ وَ عَیْنَانِ فِی الْقَلْبِ أَلَا وَ الْخَلَائِقُ کُلُّهُمْ کَذَلِکَ إِلَّا أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَتَحَ أَبْصَارَکُمْ وَ أَعْمى‏ أَبْصارَهُمْ. [10]

این احادیث را برای رعایت اختصار در کانال نگذاشتم:

4) نامه‌ای را که امیرالمومنین ع به محمد بن ابی‌بکر و مردم مصر نوشته، با این جملات به پایان رسانده است:

الغارات (ط - القدیمة)، ج‏1، ص159؛ الأمالی (للمفید)، ص269؛ الأمالی (للطوسی)، ص31

عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ عَبَایَةَ قَالَ: کَتَبَ عَلِیٌّ ع إِلَى مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ مِصْر:...

...جَعَلَ اللَّهُ خُلَّتَنَا وَ إِیَّاکُمْ خُلَّةَ الْمُتَّقِینَ وَ وُدَّ الْمُخْلَصِینَ وَ جَمَعَ بَیْنَنَا وَ بَیْنَکُمْ فِی دَارِ الرِّضْوَانِ «إِخْواناً عَلى‏ سُرُرٍ مُتَقابِلِینَ» إِنْ شَاءَ اللَّهُ؛ أَحْسِنُوا یَا أَهْلَ مِصْرَ مُؤَازَرَةَ مُحَمَّدٍ وَ اثْبُتُوا عَلَى طَاعَتِکُمْ تَرِدُوا حَوْضَ نَبِیِّکُمْ ص‏.

5) در برخی کتب اهل سنت این حدیث نبوی هم روایت شده است:

الایمان لابن منده، ج2، ص814؛ شعب الایمان (ابوبکر بیهقی)، ج1، ص531 [11]

أَنْبَأَ عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ، وَأَحْمَدُ بْنُ إِسْحَاقَ بْنِ أَیُّوبَ، قَالَا: ثَنَا مُعَاذُ بْنُ الْمُثَنَّى، ثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْمِنْهَالِ، ثَنَا یَزِیدُ بْنُ زُرَیْعٍ، ثَنَا سَعِیدُ بْنُ أَبِی عَرُوبَةَ، عَنْ قَتَادَةَ، عَنْ أَبِی الْمُتَوَکِّلِ النَّاجِیِّ، عَنْ أَبِی سَعِیدٍ الْخُدْرِیِّ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فِی هَذِهِ الْآیَةِ: «وَنَزَعْنَا مَا فِی صُدُورِهِمْ مِنْ غَلٍّ إِخْوَانًا عَلَى سُرَرٍ مُتَقَابِلِینَ» (الحجر/47) ، قَالَ: یَخْلُصُ الْمُؤْمِنُونَ مِنَ الصِّرَاطِ فَیُحْبَسُونَ عَلَى قَنْطَرَةٍ بَیْنَ الْجَنَّةِ وَالنَّارِ فَیُقْتَصُّ لِبَعْضِهِمْ مِنْ بَعْضٍ مَظَالِمُ کَانَتْ بَیْنَهُمْ فِی الدُّنْیَا، حَتَّى إِذَا هُذِّبُوا، وَنُقُّوا أَذِنَ لَهُمْ فِی دُخُولِ الْجَنَّةِ، فَوَاللَّهِ إِنَّ أَحَدَهُمْ لَأَهْدَى بِمَنْزِلِهِ فِی الْجَنَّةِ مِنْ مَنْزِلِهِ فِی الدُّنْیَا.

تدبر

1) «وَ نَزَعْنا ما فی‏ صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْواناً عَلى‏ سُرُرٍ مُتَقابِلینَ»

شاید اگر در زندگی خود بنگریم حجم عظیمی از مشکلات ما ناشی از کدورتهایی است که بین ما و دیگران وجود دارد؛ و بهشت جایی است که:

1. بین افرادش هیچ کینه و کدورتی نیست (نَزَعْنا ما فی‏ صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ)؛

و روابط آنجا، نه فقط عادلانه، بلکه:

2. برادرانه (إِخْواناً)، و

3. در اوج سرور و شادی (عَلى‏ سُرُرٍ)، و

4. همه‌کارها روبروی هم و بدون هرگونه پنهان‌کاری است (مُتَقابِلینَ)

خداوند چنین بهشتی را روزی همه ما گرداند؛ ان‌شاءالله.

2) «وَ نَزَعْنا ما فی‏ صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْواناً ...»

ممکن است بهشتیان در دنیا به خاطر سوءتفاهم‌ها و ... نسبت به هم کینه و کدورتی در دل داشته باشند؛ اما وقتی بدانها گفته می‌شود وارد بهشت شوید، هرآنچه از کینه و کدورت و دشمنی در سینه‌های آنان بوده، از دل آنها کنده می‌شود و در بهشت، در کمال صفا و بدون هیچ کدورتی از هم، برادرانه در برابر هم قرار می‌گیرند.

ثمره انسان‌شناسی

وجود کدورت و کینه بین دو گروه همواره بدین معنا نیست که یکی بر باطل است؛ چرا که ممکن است درواقع، ممکن است انسانهای بسیار خوب و برحق (که همان بهشتیان هستند) در همین دنیا نسبت به هم کدورت و کینه پیدا کنند؛ که البته در قیامت که همه حقایق آشکار می‌شود، این کدورت رفع می‌شود و معلوم می‌شود کدورت آنها بجا نبوده و مثلا ریشه در تحلیل اشتباهی از وضع همدیگر داشته است.[12]

3) «... عَلى‏ سُرُرٍ مُتَقابِلینَ»

آوردن تعبیر «روبروی هم‌اند» چه نکته‌ای دارد؟

الف. چنانکه از عبارت پایانی حدیث2 نیز فهمیده می‌شود، این تعبیر به طور استعاری اشاره دارد به اینکه، برخلاف افرادی که در دلشان غِل و کینه است، در بهشت کسی [از پشت سر] دنبال عیب‌های دیگران نمی‌گردد (المیزان، ج12، ص177)

ب. اشاره است به آنکه در آنجا غیبت و پشت سر یکدیگر بدگویی کردن وجود ندارد. (تفسیر خسروی، ج5، ص131)

ج. شاید اشاره است که هیچ پنهان‌کاری‌ای در آنجا در کار نیست؛ و انسانها نیازی به مخفی کردن آنچه در درون دارند، ندارند.

د. ...

4) «وَ نَزَعْنا ما فی‏ صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْواناً ...»

کینه توزى با برادرى سازگار نیست، برای اینکه برادری حاصل شود باید کینه‌ها و کدورتها را کنار گذاشت. (تفسیر نور، ج6، ص338)

5) «وَ نَزَعْنا ما فی‏ صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْواناً عَلى‏ سُرُرٍ مُتَقابِلینَ»

آیات سوره حجر از مساله خلقت انسان شروع کرد بلافاصله سراغ شیطان رفت و دو دسته اصلی‌ای را که به خاطر اغوای شیطان در عالم پدید می‌آیند، برشمرد و آنگاه سراغ سرنوشت نهایی این دو دسته رفت:

وقتی سخن از پیروان شیطان شد، بیان شد که «وعده‌گاه» آنها جهنم است (که بنوعی دلالت می‌کند بر وضعیت نهایی آنها) که برای ورودشان، هفت درب اختصاص یافته است. اما وقتی سخن از تقوی‌پیشگان شد، از اینکه آنان در بهشت‌ها و چشمه‌سارها «هستند» (که بنوعی دلالت می‌کند بر وضعیت فعلی آنها) سخن به میان آمد؛ و با اینکه می‌دانیم بهشت هم، نه یک درب، بلکه درهای متعددی دارد (ص/50؛ زمر/73) اما نه‌تنها در اینجا سخنی از درهای متعدد به میان نیامد و فقط از ورود سلامت و ایمن سخن گفته شد (آیه 46)؛ بلکه بر اینکه اگر دلخوری‌ای هم قبلا نسبت به همدیگر داشته‌اند برداشته می‌شود، تاکید گردید (آیه47).

نکته تخصصی انسان‌شناسی

شاید بتوان گفت تحلیل فوق نشان می‌دهد که هر دو گروه در میان خود انواعی دارند و اختلافاتی میانشان هست؛ در جهنمیان این اختلاف و تعددشان که موجب آزارشان می‌شود، همچنان باقی است؛ اما بهشتیان، اگرچه اختلاف دارند، و حتی در دنیا نیز به دلایل مختلف از همدیگر دلخور بوده‌اند، اما دیگر هیچ اختلافی که مایه رنجش‌شان شود، باقی نمی‌ماند؛ و لذا در آیه قبل بر ورود سلام و ایمن آنها تاکید کرد و در این آیه بر اینکه همه کدورتهای بین آنها را می‌زداییم.



[1] البته برخی خواسته‌اند سرور را هم به همان معنای سر برگردانند و گفته اند از این جهت سرور است که خوشحالی‌ای است که انسان در خود مخفی می‌کند (المفردات، ص405) ویا از این جهت برمی‌گردد که سر به معنای مخفی و باطن است و از همین جا معنای «خالص» که باطن هر چیزی است گرفته شده و از اینجا معنای «سرور» [طبق توضیح معجم مقاییس) گرفته شده است (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏5، ص104) اما در مورد اول مشتقاتی مثل «سریر» نشان می‌دهد که سرور لزوما به معنای خوشحالی مخفی نیست و سخن دو هم بوضوح تکلف‌آمیز است.

[2] . متن احادیث مذکور همگی در یک صفحه اینجا جا نمی‌شد. لذا اگر خواستید همه را در لینک زیر ببینید

http://yekaye.ir/al-hegr-15-47/

[9] . این دو حدیث هم در کتب اهل سنت در همین راستاست:

1) حَدَّثَنَا أَبُو سَعْدٍ السَّعْدِیُّ إِمْلَاءً فِی الْجَامِعِ قَالَ: أَخْبَرَنَا أَبُو مُحَمَّدٍ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عُثْمَانَ الْمَعْرُوفُ بِابْنِ‏ السَّقَّاءِ بِوَاسِطٍ قَالَ: حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْحَاقَ بْنِ حَمَّادٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا إِسْحَاقُ بْنُ الضَّیْفِ قَالَ: حَدَّثَنَا یَزِیدُ بْنُ أَبِی حَکِیمٍ قَالَ: حَدَّثَنَا سُفْیَانُ الثَّوْرِیُّ عَنِ الْکَلْبِیِّ عَنْ أَبِی صَالِحٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ فِی قَوْلِهِ تَعَالَى: وَ نَزَعْنا ما فِی صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْواناً عَلى‏ سُرُرٍ مُتَقابِلِینَ قَالَ: نَزَلَتْ فِی عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ وَ حَمْزَةَ، وَ جَعْفَرٍ وَ عَقِیلٍ وَ أَبِی ذَرٍّ، وَ سَلْمَانَ وَ عَمَّارٍ وَ الْمِقْدَادِ، وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ ع (شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، ج‏1، ص413)

2) حَدَّثَنِی أَبِی، نا سُفْیَانُ، عَنْ أَبِی مُوسَى وَهُوَ إِسْرَائِیلُ، عَنِ الْحَسَنِ، عَنْ عَلِیٍّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: " فِینَا وَاللَّهِ نَزَلَتْ {وَنَزَعْنَا مَا فِی صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْوَانًا عَلَى سُرُرٍ مُتَقَابِلِینَ (السنة لعبدالله بن احمد بن حنبل، ج2، ص573؛ فضائل الصحابة، ج2، ص597)

[10] احادیث زیر هم همگی در مقام تطبیق این آیه بر شیعیان است (همچنین حدیثی که در پاورقی جلسه281 آمد)

فُرَاتٌ قَالَ حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ عَلِیٍّ الْکِسَائِیُّ مُعَنْعَناً عَنْ حَنَانِ بْنِ سَدِیرٍ الصَّیْرَفِیِّ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِی عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع وَ عَلَى کَتِفِهِ مِطْرَفٌ مِنْ خَزٍّ فَقُلْتُ لَهُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ مَا یُثَبِّتُ اللَّهُ شِیعَتَکُمْ عَلَى مَحَبَّتِکُمْ أَهْلَ الْبَیْتِ فَقَالَ [قَالَ‏] أَ وَ لَمْ یُؤْمِنْ قَلْبُکَ قَالَ بَلَى [إلا] إِنَّ فِی قَلْبِی قَرْحَةً [فَرْحَةً] ثُمَّ قَالَ لِخَادِمٍ لَهُ ائتنی [آتِنِی‏] بَیْضَةً [فَأَتَاهُ بِبَیْضَةٍ] بَیْضَاءَ فَوَضَعَهَا عَلَى النَّارِ حَتَّى نَضِجَتْ ثُمَّ أَهْوَى بِالْقِشْرِ فِی النَّارِ [وَ] قَالَ أَخْبَرَنِی أَبِی عَنْ جَدِّی أَنَّهُ إِذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ هَوَى مُبْغِضُونَا فِی النَّارِ هَکَذَا ثُمَّ أَخْرَجَ صُفْرَةً فَأَخَذَهَا [فَوَضَعَهَا] عَلَى کَفِّهِ الْیُمْنَى ثُمَّ قَالَ وَ اللَّهِ إِنَّا لَصَفْوَةُ اللَّهِ کَمَا هَذِهِ الصُّفْرَةُ صُفْرَةُ هَذِهِ الْبَیْضَةِ ثُمَّ دَعَا بِخَاتَمِ فِضَّةٍ فَخَالَطَ الصُّفْرَةَ مَعَ الْبَیَاضِ وَ الْبَیَاضَ مَعَ الصُّفْرَةِ ثُمَّ قَالَ أَخْبَرَنِی أَبِی عَنْ آبَائِی عَنْ جَدِّی عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ص أَنَّهُ قَالَ إِذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ شِیعَتُنَا هَکَذَا بِنَا مُخْتَلِطِینَ وَ شَبَّکَ بَیْنَ أَصَابِعِهِ ثُمَّ قَالَ إِخْواناً عَلى‏ سُرُرٍ مُتَقابِلِینَ. (تفسیر فرات الکوفی، ص227)

عن محمد بن مروان عن أبی عبد الله ع قال لیس منکم رجل و لا امرأة إلا و ملائکة الله یأتونه بالسلام، و أنتم الذین قال الله: «وَ نَزَعْنا ما فِی صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْواناً عَلى‏ سُرُرٍ مُتَقابِلِینَ» (تفسیر العیاشی، ج‏2، ص244)

 

[12] . آقای قرائتی مطلب را این گونه توضیح داده‌اند: «قهر و نارضایتى و عدم تحمّل یکدیگر، همه جا نشانه حقّ بودن یکى و باطل بودن دیگرى نیست؛ زیرا گاهى دو نفر با اینکه اهل بهشت هستند و هدفى مقدّس دارند، لکن هر کدام از یک زاویه به مسئله مى‏نگرند و کار دیگرى را باطل مى‏پندارند و نسبت به او عصبانى مى‏شوند، که در قیامت همه کدورت‏ها با اراده خداوند زدوده مى‏شود». (تفسیر نور، ج6، ص338)

 


284) سوره حجر (15) آیه 45 إِنَّ الْمُتَّقینَ فی‏ جَنّ

بسم الله الرحمن الرحیم

284) سوره حجر (15) آیه 45 

إِنَّ الْمُتَّقینَ فی‏ جَنَّاتٍ وَ عُیُونٍ

ترجمه

بدرستی که تقواپیشگان در باغ‌ها و چشمه‌سارها هستند.

حدیث

1) امیرالمومنین ع بعد از کشته شدن عثمان و بیعت مردم با وی، بر منبر رفته، خطبه‌ای خواندند. در فرازی از این خطبه فرمودند:

بدانید که همانا تقوی مرکبی رام است که اهلش بر آن سوار می‌شوند و زمامش را به دست می‌دهد و آنها را به بهشت وارد می‌کند، پس درهای بهشت را برایشان می‌گشایند و راحتی و پاکی آن را می‌یابند و بدانها گفته می‌شود: «با سلامت داخل شوید در حالی که ایمن‌اید» (حجر/46).

الکافی، ج‏8، ص68 و نیز نهج‌البلاغه، خطبه16

عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ رِئَابٍ وَ یَعْقُوبَ السَّرَّاجِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ع لَمَّا بُویِعَ بَعْدَ مَقْتَلِ عُثْمَانَ صَعِدَ الْمِنْبَرَ فَقَال‏...

 أَلَا وَ إِنَّ التَّقْوَى مَطَایَا ذُلُلٌ حُمِلَ عَلَیْهَا أَهْلُهَا وَ أُعْطُوا أَزِمَّتَهَا فَأَوْرَدَتْهُمُ الْجَنَّةَ وَ فُتِحَتْ لَهُمْ أَبْوَابُهَا وَ وَجَدُوا رِیحَهَا وَ طِیبَهَا وَ قِیلَ لَهُمْ «ادْخُلُوها بِسَلامٍ آمِنِین‏».

2) از امام صادق ع روایت شده است:

تقوی سه گونه است:

تقوای به خدا؛ و آن عبارت است از ترک کردن حتی [برخی] چیزهای حلال، چه رسد به امور شبهه‌ناک؛ و این تقوای خاص الخاص است.

و تقوای از خدا؛ که آن عبارت است از ترک امور شبهه‌ناک، چه رسد به امور حرام؛ و این تقوای خاص است.

و تقوای از ترس آتش و عقاب، که همان ترک حرام است؛ و این تقوای عام است.

و مَثَلِ تقوی، مَثَل آبی است که در رودی جاری است، و مَثَلِ این طبقه‌های سه‌گانه، مانند درختان کاشته شده  در حاشیه آن رود است از هر رنگ و جنسی؛ و هر درختی از آنها از آبِ آن رود، به اندازه جوهره و طعم و لطافت و جرم خود می‌مکد و آنگاه منافع خلایق از آن درختان و میوه‌ها به اندازه و قیمت‌شان است که خداوند متعال می‌فرماید «هم‌ریشه و غیر هم‌ریشه، که همگی از آبی یکسان آبیاری می‌شوند و با این حال برخی را بر برخی دیگر در خوردن برتری دادیم» (رعد/4) پس تقوی برای طاعات و دستورات الهی، مانند آب برای درختان است؛ و مَثَل طبیعتِ درختان و میوه‌ها در رنگ و طعمشان، مَثَل اندازه‌های ایمان است؛ پس هرکه در درجه بالاتری از ایمان و جوهره‌ی ناب‌تری از روح بود، باتقوی‌تر است؛ و هرکه باتقوی‌تر بود، عبادتش خالص‌تر و پاک‌تر است؛ و هرکه چنین بود، به خداوند نزدیک‌تر است.

و هر عبادتی که بر غیر بنیان تقوی بنا شود، هباء منثور (غبار پراکنده‌ای که براحتی به چشم نیاید) است که خداوند متعال می‌فرماید: «پس آیا کسى که بنیان خود را بر پایه تقواى الهى و رضاى او نهاده بهتر است یا آن کس که بنیان خود را بر لب پرتگاهى سست و در شرف سقوط نهاده که او را در آتش جهنم سرنگون سازد؟!» (توبه/109)

و تفسیر تقوی، عبارت است از ترک کردن آنچه که به دست آوردنش سختی و نگرانی‌ای ندارد، برای در امان ماندن از آنچه که سختی و نگرانی دارد؛ و در حقیقت عبارت است از اطاعت بدون سرپیچی، و ذکر (= یاد) بدون فراموشی، و علم بدون جهل، و کار قبولی که رد نمی‌شود.

مصباح الشریعة، ص38

قَالَ الصَّادِقُ ع:

التَّقْوَى عَلَى ثَلَاثَةِ أَوْجُهٍ:

تَقْوَى بِاللَّهِ وَ هُوَ تَرْکُ ُ الْحَلَال‏[1] فَضْلًا عَنِ الشُّبْهَةِ وَ هُوَ تَقْوَى خَاصِّ الْخَاصِّ

وَ تَقْوَى مِنَ اللَّهِ تَعَالَى وَ هُوَ تَرْکُ الشُّبُهَاتِ فَضْلًا عَنِ الْحَرَامِ وَ هُوَ تَقْوَى الْخَاصِّ

وَ تَقْوَى مِنْ خَوْفِ النَّارِ وَ الْعِقَابِ وَ هُوَ تَرْکُ الْحَرَامِ وَ هُوَ تَقْوَى الْعَامِّ

وَ مَثَلُ التَّقْوَى کَمَاءٍ یَجْرِی فِی نَهَرٍ وَ مَثَلُ هَذِهِ الطَّبَقَاتِ الثَّلَاثِ فِی مَعْنَى التَّقْوَى کَأَشْجَارٍ مَغْرُوسَةٍ عَلَى حَافَّةِ ذَلِکَ النَّهَرِ مِنْ کُلِّ لَوْنٍ وَ جِنْسٍ وَ کُلُّ شَجَرَةٍ مِنْهَا یَسْتَمِصُّ الْمَاءَ مِنْ ذَلِکَ النَّهَرِ عَلَى قَدْرِ جَوْهَرِهِ وَ طَعْمِهِ وَ لَطَافَتِهِ وَ کَثَافَتِهِ ثُمَّ مَنَافِعُ الْخَلْقِ مِنْ ذَلِکَ الْأَشْجَارِ وَ الثِّمَارِ عَلَى قَدْرِهَا وَ قِیمَتِهَا قَالَ اللَّهُ تَعَالَى «صِنْوانٌ وَ غَیْرُ صِنْوانٍ یُسْقى‏ بِماءٍ واحِدٍ وَ نُفَضِّلُ بَعْضَها عَلى‏ بَعْضٍ فِی الْأُکُلِ» فَالتَّقْوَى لِلطَّاعَاتِ کَالْمَاءِ لِلْأَشْجَارِ وَ مَثَلُ طَبَائِعِ الْأَشْجَارِ وَ الْأَثْمَارِ فِی لَوْنِهَا وَ طَعْمِهَا مَثَلُ مَقَادِیرِ الْإِیمَانِ فَمَنْ کَانَ أَعْلَى دَرَجَةً فِی الْإِیمَانِ وَ أَصْفَى جَوْهَرَةً بِالرُّوحِ کَانَ أَتْقَى وَ مَنْ کَانَ أَتْقَى کَانَتْ عِبَادَتُهُ أَخْلَصَ وَ أَطْهَرَ وَ مَنْ کَانَ کَذَلِکَ کَانَ مِنَ اللَّهِ أَقْرَبَ

وَ کُلُّ عِبَادَةٍ مُؤَسَّسَةٍ عَلَى غَیْرِ التَّقْوَى فَهِیَ هَبَاءٌ مَنْثُورٌ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى «أَ فَمَنْ أَسَّسَ بُنْیانَهُ عَلى‏ تَقْوى‏ مِنَ اللَّهِ وَ رِضْوانٍ خَیْرٌ أَمْ مَنْ أَسَّسَ بُنْیانَهُ عَلى‏ شَفا جُرُفٍ هارٍ فَانْهارَ بِهِ فِی نارِ جَهَنَّمَ»

وَ تَفْسِیرُ التَّقْوَى تَرْکُ مَا لَیْسَ بِأَخْذِهِ بَأْسٌ حَذَراً مِمَّا بِهِ الْبَأْسُ وَ هُوَ فِی الْحَقِیقَةِ طَاعَةٌ بِلَا عِصْیَانٍ وَ ذِکْرٌ بِلَا نِسْیَانٍ وَ عِلْمٌ بِلَا جَهْلٍ مَقْبُولٌ غَیْرُ مَرْدُود.

3) محمد بن فضیل خدمت امام کاظم ع می‌رسد و از تفسیر و تاویل برخی از آیات قرآن کریم می‌پرسد؛ ازجمله:

گفتم: «بدرستی که تقواپیشگان ...»

فرمود: به خدا سوگند که منظورش ما و شیعیان‌مان هستیم که غیر ما کسی بر آیین حضرت ابراهیم ع نیست و بقیه مردم از او مبری هستند.

الکافی، ج‏1، ص435

عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَیْلِ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الْمَاضِی ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَل‏  ... قُلْتُ «إِنَّ الْمُتَّقِینَ» قَالَ نَحْنُ وَ اللَّهِ وَ شِیعَتُنَا لَیْسَ عَلَى مِلَّةِ إِبْرَاهِیمَ غَیْرُنَا وَ سَائِرُ النَّاسِ مِنْهَا بُرَآء.

[توجه: شیعه در این گونه روایات، به معنای «هرکه ادعای شیعه بودن می‌کند» نیست. این گونه روایات در کنار روایات دیگر که علامت شیعه و متقی را برشمرده‌اند باید فهمید؛ مثلا روایت بعدی]

4) از امام باقر ع روایت شده است که امیرالمومینن ع مرتبا می‌فرمود:

بدرستی که اهل تقوی علامت‌هایی دارند که با آن شناخته می‌شوند؛ [که عبارتند از:] راستگویی هنگام سخن گفتن، ادای امانت، وفای به عهد، قلّتِ فخرفروشی و بخل، صله ارحام، رحمت‌آوردن بر ضعیفان، کمتر سراغ زنان رفتن [احتمالا به معنای کنترل شهوت و «به روابط حلال شرعی اکتفا کردن»] ، خوبی را [به این و آن] ارزانی داشتن، خوش‌خُلقی، بردباری وسیع، و تبعیت از دانسته‌ها در آنچه که [انسان] را به خداوند عز و جل نزدیک می‌کند.

الخصال، ج‏2، ص: 483

حَدَّثَنَا أَبُو طَالِبٍ الْمُظَفَّرُ بْنُ جَعْفَرِ بْنِ الْمُظَفَّرِ الْعَلَوِیُّ الْمِصْرِیُّ السَّمَرْقَنْدِیُّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَسْعُودٍ الْعَیَّاشِیُّ عَنْ أَبِیهِ أَبِی النَّضْرِ قَالَ حَدَّثَنَا إِبْرَاهِیمُ بْنُ عَلِیٍّ قَالَ حَدَّثَنِی ابْنُ إِسْحَاقَ عَنْ یُونُسَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنِ ابْنِ سِنَانٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُسْکَانَ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ الْبَاقِرِ ع قَالَ کَانَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع یَقُولُ إِنَّ لِأَهْلِ التَّقْوَى عَلَامَاتٍ یُعْرَفُونَ بِهَا صِدْقَ الْحَدِیثِ وَ أَدَاءَ الْأَمَانَةِ وَ الْوَفَاءَ بِالْعَهْدِ وَ قِلَّةَ الْفَخْرِ وَ الْبُخْلِ وَ صِلَةَ الْأَرْحَامِ وَ رَحْمَةَ الضُّعَفَاءِ وَ قِلَّةَ الْمُؤَاتَاةِ لِلنِّسَاءِ وَ بَذْلَ الْمَعْرُوفِ وَ حُسْنَ الْخُلُقِ وَ سَعَةَ الْحِلْمِ وَ اتِّبَاعَ الْعِلْمِ فِیمَا یُقَرِّبُ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَل‏.

5) از امام صادق ع از تفسیر تقوی سوال شد.

فرمودند: یعنی خدا تو را در جایی که به تو دستوری داده، مفقود نیابد؛ و آنجایی که نهی‌ات کرده، نبیند!

عدة الداعی و نجاح الساعی، ص303

أَنَّ الصَّادِقَ ع سُئِلَ عَنْ تَفْسِیرِ التَّقْوَى فَقَالَ ع أَنْ لَا یَفْقِدَکَ اللَّهُ حَیْثُ أَمَرَکَ وَ لَا یَرَاکَ حَیْثُ نَهَاک‏.

تدبر

1) «إِنَّ الْمُتَّقینَ فی‏ جَنَّاتٍ وَ عُیُونٍ»

ابلیس فقط «مخلَصین» را از اغوای خود در امان دانست؛ اما خدا فرمود که تو جز بر کسی که پیروی‌ات کند سلطه‌ای نداری؛ و بعد از اینکه پیروان وی را جهنمی معرفی کرد، نفرمود که فقط «مخلصین» در بهشتند؛ بلکه هرکه «تقوی‌پیشه» باشد - ولو به مقام مخلصین نرسد - در بهشت است (المیزان، ج12، ص170)؛

به تعبیر دیگر، برای بهشتی شدن، نیاز نیست حتما به مقام مخلصین (مقام عصمت) رسیده باشیم؛ بلکه تقوی (خودنگهداری، خود را از تبعیت از دعوت شیطان نگه داشتن) کافی است.

ثمره تخصصی انسان‌شناسی

انسان‌های بهشتی، فقط «مخلصان و معصومان» که هیچ گناهی ندارند، نیستند؛ بلکه فرد بهشتی ممکن است گناهی هم کرده باشد؛ اما «تقواپیشه» (= مواظب خویش) است و اگر گناهی هم کرد، در گناه نمی‌ماند و توبه می‌کند.

پس انتظارمان از سایر انسانها را تصحیح کنیم: اینکه کسی بهشتی باشد، معنایش این نیست که هیچ گناهی در زندگی نکرده و نمی‌کند؛ و با دیدن گناهی از دیگران، سریعاً حکم جهنمی بودن آنها را صادر نکنیم.

تبصره

سخن فوق بدین معنا نیست که حکم جهنمی بودن هیچکس را نمی‌توان صادر کرد؛ چنانکه در جهنمی بودن امثال یزید و صدام تردیدی نیست.

2) «إِنَّ الْمُتَّقینَ فی‏ جَنَّاتٍ وَ عُیُونٍ»

کسی که تقوی‌پیشه باشد، در بهشت است.

دقت کنید: نفرمود به بهشت خواهند رفت؛ فرمود: در بهشت‌اند.

3) «إِنَّ الْمُتَّقینَ فی‏ جَنَّاتٍ وَ عُیُونٍ»

از «جنات: بهشت‌ها» سخن گفت؛ نه از «جنت». چرا؟

الف. این نشان می‌دهد که همان طور که هم گناهان و هم درجات گناهکاران متفاوت است (جلسه قبل، تدبر1) کارهای خوب و بهشتیان هم متفاوتند و انواعی از بهشت‌ها داریم.

ب. ...

4)‌ «إِنَّ الْمُتَّقینَ فی‏ جَنَّاتٍ وَ عُیُونٍ»

چرا علاوه بر «جنات: باغ‌ها، بهشت‌ها»، از اینکه تقوی‌پیشگان در «عیون: چشمه‌سارها» هستند، نیز سخن گفت؟

الف. باغی که در آن چشمه باشد بسیار جذاب‌تر و زیباتر از باغی است که فقط درختان باشد.

ب. «چشمه» جایی است که آب از آن می‌جوشد؛ پس این تعبیر برای اشاره به سرزندگی و زایندگی و شکوفایی و نوبهنو شدن بهشت است.

ج. شاید تذکری است که بهشت را جای سکون و یکنواختی نبینید و خود انسانها در نوبه‌نوشدن و زایندگی طراوت بهشت نقش دارند، چنانکه در آیات دیگر، در وصف برخی بهشتیان آنها را ایجاد کننده چشمه‌های جوشان معرفی کرد (انسان/6)

د. ...

5) «إِنَّ الْمُتَّقینَ فی‏ جَنَّاتٍ وَ عُیُونٍ»

در آیه 45 سوره حجر (جلسه 281) از دو گروه سخن گفته شد: «عبادی: بندگانم» و «مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْغاوینَ: کسی که تو را پیروی کند، از آن گمراهان».

در آیه44 وقتی خواست سراغ گروه دوم برود، تعبیر جدیدی برایشان نیاورد و فقط با ضمیر «هُم: آنها» از جهنمی بودنشان سخن گفت؛

اما در آیه کنونی وقتی می‌خواهد از غیر این گروه نام ببرد، دیگر تعبیر «عبادی: بندگانم» را به تعبیر «متقین: تقوی‌پیشگان» تغییر داد.

چرا؟

الف. با توجه به اینکه معنای کلمه «تقوی» خودنگهداری است (توضیح در «نکات ترجمه» جلسه135)[2]، شاید می‌خواهد بفرماید: من شما را «بنده خودم» آفریدم. برای بهشتی شدن نیاز نیست کار عجیب و غریبی بکنید؛، فقط مواظب شیطان باشید و خودتان را در این بندگی من نگهدارید.

ب. ...



[1] . در نسخه فی مصباح الشریعه «الْخِلَافِ» نوشته شده اما ظاهرا اشتباه است چون هم در ترجمه مصطفوی و هم در نسخه بحار «الحلال« نوشته شده است.

[2] . در آنجا بیان شد:

«تَقْوی» از ماده «و‌ق‌ی» به معنای نگهداشتن و حفظ کردن است. (کتاب العین5/ 239)  و «وِقَایَة» به معنای حفظ چیزی است از اینکه مورد اذیت و ضرر قرار بگیرد، و «تَقْوی» به معنای قرار دادن خود در «وقایه»‌ای نسبت به آن چیزی است که ترس از آن می‌رود، و به همین مناسبت است که «تقوای الهی» در معنای «ترس از خدا» هم به کار رفته است. (مفردات ألفاظ القرآن/882). شهید مطهری در گفتارهایی که در شرح جایگاه تقوی در نظام معارف اسلام داشته، تذکر می‌دهد که با توجه به ریشه معنایی این کلمه، ترجمه آن به «پرهیزگاری» ترجمه مناسبی نیست، چرا که این کلمه معنای گوشه‌نشینی و عزلت را القا می‌کند، در حالی که تقوی، قدرتی روحی است که موجب حفظ و کنترل آدمی بر خویش می‌شود و انسان را از گناه نگه می‌دارد؛ و نهایتا ترجمه «خودنگهداری» را برای این کلمه پیشنهاد می‌کنند (ده‌گفتار/18-30).

 


283) سوره حجر (15) آیه 44 لَها سَبْعَةُ أَبْوابٍ لِکُ

بسم الله الرحمن الرحیم

283) سوره حجر (15) آیه 44 

لَها سَبْعَةُ أَبْوابٍ لِکُلِّ بابٍ مِنْهُمْ جُزْءٌ مَقْسُومٌ

ترجمه

[حتما جهنم وعده‌گاه آنهاست] که هفت در دارد، و برای هر دری، از آنان بخشی تقسیم‌بندی [و معین] شده، هست.

حدیث


1) محمد بن فضیل می‌گوید: امام صادق ع از پدرشان از جدشان (امام سجاد ع) روایت کردند که:

برای نار هفت در هست. دری که از آن فرعون و هامان و قارون وارد می‌شوند. دری که از آن مشرکان و کفاری که یک چشم بر هم زدنی هم به خدا ایمان نیاوردند وارد می‌شوند. دری که بنی امیه از آن وارد می‌شوند که خاص آنهاست و هنگام ورود از این درب هیچکس هم مزاحم آنها نمی‌شود! و آن همان درب «لظی: آتش برافروخته» (معارج/15) است، همان درب «سقر: ذوب کننده از شدت حرارت»، و همان درب «هاویه: سقوط دهنده» (قارعه/9) است [سپس حضرت توضیحی درباره اینکه هاویه چه بلایی بر سر آنها می‌آورد می‌دهند، سپس می‌فرمایند] . و دری که هرکس متنفر از ما و دشمن ما و خوارکننده ما باشد از آن وارد می‌شود که این بزرگترین درها و دارای شدیدترین حرارت است.

ابن فضیل می‌گوید به امام صادق ع گفتم: آیا آن دری را که از پدرت از جدت روایت کردید که بنی امیه از آن داخل می‌شوند، آیا شامل کسانی از آنها که مشرکانه از دنیا رفتند هم می‌شود یا شامل کسانی است که اسلام را درک کردند؟

فرمود: عزیزم! آیا دقت نکردی که در روایت بود «دری هست که مشرکان و کفار از آن وارد می‌شوند؛ این دری است که هر مشرک و کافری که لحظه‌ای به روز حساب ایمان نیاورده از آن وارد می‌شود»، ولی این درب دیگری است که بنی امیه از آن وارد می‌شوند که آنها همانا ابوسفیان و معاویه و آل‌مروان به طور خاص می‌باشند؛ از این درب وارد می‌شوند و آتش آنان را چنان درهم می‌شکند که در آنجا هیچ فریادی از آنها شنیده نشود و در آنجا نه زنده‌ می‌باشند و نه می‌میرند.

الخصال، ج‏2، ص361

حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ الْحَسَنِ الْقَطَّانُ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ یَحْیَى بْنِ زَکَرِیَّا الْقَطَّانُ قَالَ حَدَّثَنَا بَکْرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَبِیبٍ قَالَ حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ حَدَّثَنِی عَلِیُّ بْنُ الْحَکَمِ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَیْلِ الرِّزْقِیِّ عَنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ ع قَالَ لِلنَّارِ سَبْعَةُ أَبْوَابٍ بَابٌ یَدْخُلُ مِنْهُ فِرْعَوْنُ وَ هَامَانُ وَ قَارُونُ وَ بَابٌ یَدْخُلُ مِنْهُ الْمُشْرِکُونَ وَ الْکُفَّارُ مِمَّنْ لَمْ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ طَرْفَةَ عَیْنٍ وَ بَابٌ یَدْخُلُ مِنْهُ بَنُو أُمَیَّةَ هُوَ لَهُمْ خَاصَّةً لَا یُزَاحِمُهُمْ فِیهِ أَحَدٌ وَ هُوَ بَابُ لَظَى وَ هُوَ بَابُ سَقَرَ وَ هُوَ بَابُ الْهَاوِیَةِ تَهْوِی بِهِمْ سَبْعِینَ خَرِیفاً وَ کُلَّمَا هَوَى بِهِمْ سَبْعِینَ خَرِیفاً فَارَ بِهِمْ فَوْرَةً قَذَفَ بِهِمْ فِی أَعْلَاهَا سَبْعِینَ خَرِیفاً ثُمَّ تَهْوِی بِهِمْ کَذَلِکَ سَبْعِینَ خَرِیفاً فَلَا یَزَالُونَ هَکَذَا أَبَداً خَالِدِینَ مُخَلَّدِینَ وَ بَابٌ یَدْخُلُ مِنْهُ مُبْغِضُونَا وَ مُحَارِبُونَا وَ خَاذِلُونَا وَ إِنَّهُ لَأَعْظَمُ الْأَبْوَابِ وَ أَشَدُّهَا حَرّاً قَالَ مُحَمَّدُ بْنُ الْفُضَیْلِ الرِّزْقِیُّ فَقُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع الْبَابُ الَّذِی ذَکَرْتَ عَنْ أَبِیکَ عَنْ جَدِّکَ ع أَنَّهُ یَدْخُلُ مِنْهُ بَنُو أُمَیَّةَ یَدْخُلُهُ مَنْ مَاتَ مِنْهُمْ عَلَى الشِّرْکِ أَوْ مَنْ أَدْرَکَ مِنْهُمُ الْإِسْلَامَ فَقَالَ لَا أُمَّ لَکَ أَ لَمْ تَسْمَعْهُ یَقُولُ وَ بَابٌ یَدْخُلُ مِنْهُ الْمُشْرِکُونَ وَ الْکُفَّارُ فَهَذَا الْبَابُ یَدْخُلُ فِیهِ کُلُّ مُشْرِکٍ وَ کُلُّ کَافِرٍ لا یُؤْمِنُ بِیَوْمِ الْحِسابِ وَ هَذَا الْبَابُ الْآخَرُ یَدْخُلُ مِنْهُ بَنُو أُمَیَّةَ لِأَنَّهُ هُوَ لِأَبِی سُفْیَانَ وَ مُعَاوِیَةَ وَ آلِ مَرْوَانَ خَاصَّةً یَدْخُلُونَ مِنْ ذَلِکَ الْبَابِ فَتَحْطِمُهُمْ النَّارُ حَطْماً لَا تَسْمَعُ لَهُمْ فِیهَا وَاعِیَةً وَ لَا یَحْیَوْنَ فِیهَا وَ لَا یَمُوتُون».

2) از امیرالمومنین ع روایت شده است که:

جهنم هفت درب طبقه‌طبقه دارد که برخی روی برخی دیگر است و دستانش را روی هم گذاشت و فرمود: این گونه.؛ وخداوند بهشت را در عرض قرار داد و آتش را روی همدیگر قرار داد پس پایین‌ترین آن «جهنم» است و بالاترش «لظی: آتش شعله‌ور» و بالای آن «حطمه: درهم شکننده» و بالای آن «سقر:ذوب کننده از شدت حرارت» و بالای آن «جحیم: آتش خروشان» و بالای آن «سعیر: آتش برافروخته» و بالای آن «هاویه: سقوط‌دهنده» است.

مجمع البیان فى تفسیر القرآن، ج‏6، ص519

رُوِیَ عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع أَنَّ جَهَنَّمَ لَها سَبْعَةُ أَبْوابٍ أَطْبَاقٍ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ وَ وَضَعَ إِحْدَى یَدَیْهِ عَلَى الْأُخْرَى فَقَالَ هَکَذَا وَ أَنَّ اللَّهَ وَضَعَ الْجِنَانَ عَلَى الْعَرْضِ وَ وَضَعَ النِّیرَانَ بَعْضَهَا فَوْقَ بَعْضٍ فَأَسْفَلُهَا جَهَنَّمُ وَ فَوْقَهَا لَظَى وَ فَوْقَهَا الْحُطَمَةُ وَ فَوْقَهَا سَقَرُ وَ فَوْقَهَا الْجَحِیمُ وَ فَوْقَهَا السَّعِیرُ وَ فَوْقَهَا الْهَاوِیَةُ.[1]

3) شخصی خدمت حضرت علی ع رسید و از ایشان سوالاتی پرسید. حضرت ع پاسخ‌هایی دادند تا بدینجا رسیدند که:

همان خداوند فرد است و «تک» را دوست دارد، و فرد است و «تک» را برگزید؛ پس همه اشیاء را بر هفت جاری ساخت و فرمود: «هفت آسمان را آفرید و از زمین هم مانند آنها» و فرمود «هفت آسمان را طبقه‌طبقه آفرید» و فرمود: «جهنم هفت در دارد» و فرمود: «هفت خوشه سبز و بقیه خشک» و فرمود «هفت گاو چاق که هفت گاو لاغر آنها را خوردند» و فرمود: «دانه‌ای که هفت سنبله از آن می‌روید» و فرمود: «هفت‌تای از دوتا و قرآن عظیم»؛ پس این حدیث مرا به یارانت ابلاغ کن، شاید که خداوند در آنها نجیبی قرار داده باشد که هنگامی که حدیث ما را بشنود، قلبش به دوستی ما متمایل گردد و پی ببرد به برتری علم ما را و آنچه از این مثالهایی که نمی‌دانندش جز کسانی که عالم به فضل ما هستند...

الغارات، ج‏1، ص186-188

وَ عَنِ الْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ ُ أَنَّ رَجُلًا سَأَلَ عَلِیّا ع ....[2]  قَالَ لَهُ عَلِیٌّ ع: «إِنَّ اللَّهَ فَرْدٌ یُحِبُّ الْوَتْرَ وَ فَرْدٌ اصْطَفَى الْوَتْرَ فَأَجْرَى جَمِیعَ الْأَشْیَاءِ عَلَى سَبْعَةٍ فَقَالَ عَزَّ وَ جَلَّ: «خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ» وَ قَالَ: «خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ طِباقاً» وَ قَالَ «جَهَنَّمُ لَها سَبْعَةُ أَبْوابٍ» قَالَ: «سَبْعَ سُنْبُلاتٍ‏ خُضْرٍ وَ أُخَرَ یابِساتٍ» وَ قَالَ: «سَبْعَ بَقَراتٍ سِمانٍ یَأْکُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجافٌ» وَ قَالَ: «حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنابِلَ» وَ قَالَ «سَبْعاً مِنَ الْمَثانِی وَ الْقُرْآنَ الْعَظِیمَ» فَأَبْلِغْ حَدِیثِی أَصْحَابَکَ لَعَلَّ اللَّهَ یَکُونُ قَدْ جَعَلَ فِیهِمْ نَجِیباً إِذَا هُوَ سَمِعَ حَدِیثَنَا نَفَرَ قَلْبُهُ إِلَى مَوَدَّتِنَا وَ یَعْلَمُ فَضْلَ عِلْمِنَا وَ مَا نَضْرِبُ مِنَ الْأَمْثَالِ الَّتِی لَا یَعْلَمُهَا إِلَّا الْعَالِمُونَ بِفَضْلِنَا ...[3]

تدبر

1) «لَها سَبْعَةُ أَبْوابٍ لِکُلِّ بابٍ مِنْهُمْ جُزْءٌ مَقْسُومٌ»

اینکه جهنم هفت در دارد نشان می‌دهد که هم عذاب‌های جهنم متنوع است و هم گناهانی که موجب ورود افراد به جهنم می‌شود. (المیزان، ج12، ص180)

نکته تخصصی انسان‌شناسی

انسان‌های بد همگی یکسان نیستند. همان گونه که هر کسی کار بد کند لزوما جهنمی نیست (چون چه‌بسا توبه کند و خدا او را ببخشد)، همین طور همه کسانی هم که جهنمی می‌شوند یکسان نیستند.

پس، در عین حال که باید از جهنم و جهنمیان دوری کرد؛ اما دافعه ما نسبت به همه آدم‌های بد نباید یکسان باشد.

2) «لَها سَبْعَةُ أَبْوابٍ لِکُلِّ بابٍ مِنْهُمْ جُزْءٌ مَقْسُومٌ»

نه‌تنها وجود جهنم - برای کسی که قرآن را قبول دارد - قابل انکار نیست، (جلسه282، تدبر2.ب) بلکه حتی اینکه چه کسانی (صاحبان چه گناهانی) از کدام درب جهنم بدان فرستاده می‌شوند، نیز معلوم و معین است.

3) «لَها سَبْعَةُ أَبْوابٍ لِکُلِّ بابٍ مِنْهُمْ جُزْءٌ مَقْسُومٌ»

علی‌القاعده، درب، ورودی هر چیزی است؛ پس اینها هفت طریقی است که انسان را وارد در جهنم می‌کند (المیزان، ج12، ص180) اما  چرا هفت در؛ و مقصود از این هفت در چیست؟

الف. عدد هفت در آیات و روایات موضوعیت خاصی دارد تا جایی که در حدیث3 حضرت علی ع توضیح داد که خداوند همه اشیاء را بر اساس «هفت» آفریده است. البته نه‌تنها متن روایت به گونه‌ای است که رمزآلود است؛ بلکه جملات پایانی حدیث (که حضرت ع می‌گویند این سخنان مرا به یارانت برسان شاید فرد نجیبی در میان آنها پیدا شود که با شنیدن این حدیث قلبش به دوستی ما متمایل گردد و به برتری  علم ما پی ببرد) خود قرینه‌ای است بر اینکه در این تعبیر حقایقی نهفته است که بسادگی هرکسی بدان پی نمی‌برد. (ان‌شاءالله خداوند توفیق درک آنها را به همگی ما عنایت فرماید)

ب. برخی علما اینها را بر اموری تطبیق داده‌اند مثلا: شهوت و غضب و حرض و حسد و مکر (ویا خدعه) و تکبر (ویا عجب) و بلندی آرزو (و به زمین چسبیدن) (شرح أصول الکافی (صدرا)، ج‏2، ص84)

ج. ...



[1] . این روایات هم در رابطه با این آیه قابل توجه است:

1) حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مُوسَى رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ یَحْیَى بْنِ زَکَرِیَّا الْقَطَّانُ قَالَ حَدَّثَنَا بَکْرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَبِیبٍ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّحِیمِ بْنُ عَلِیِّ بْنِ سَعِیدٍ الْجَبَلِیُّ الصَّیْدَنَانِیُّ وَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ الصَّلْتِ وَ اللَّفْظُ لَهُ قَالا حَدَّثَنَا الْحَسَنُ [مُحَمَّدُ] بْنُ نَصْرٍ الْخَزَّازُ قَالَ حَدَّثَنِی عَمْرُو بْنُ طَلْحَةَ بْنِ أَسْبَاطِ بْنِ نَصْرٍ عَنْ عِکْرِمَةَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: قَدِمَ یَهُودِیَّانِ أَخَوَانِ مِنْ رُؤَسَاءِ الْیَهُودِ بِالْمَدِینَة [تا اینکه سوالاتی از امیرالمومنین ع می‌پرسند تا:]

قال له الیهودی: قَالَ فَمَا السَّبْعَةُ؟

 قَالَ ع: سَبْعَةُ أَبْوَابِ النَّارِ مُتَطَابِقَات‏. (الخصال، ج‏2، ص597)

2) بِحَذْفِ الْإِسْنَادِ مَرْفُوعاً إِلَى سَلْمَانَ الْفَارِسِیِّ رَضِیَ اللَّهِ عَنْهُ قَالَ: ... أَنَّ مَلِکَ الرُّومِ لَمَّا بَلَغَهُ خَبَرُ وَفَاةِ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ خَبَرُ أُمَّتِهِ وَ اخْتِلَافِهِمْ فِی الِاخْتِیَارِ عَلَیْهِمْ وَ تَرْکِهِمْ سَبِیلَ هِدَایَتِهِمْ ... فَأَمَرَ الْجَاثَلِیقَ أَنْ یَخْتَارَ مِنْ أَصْحَابِهِ وَ أَسَاقِفَتِهِ فَاخْتَارَ مِنْهُمْ مِائَةَ رَجُلٍ فَخَرَجُوا یَقْدُمُهُمْ جَاثَلِیقُ لَهُمْ ... فَقَدِمَ الْمَدِینَةَ بِمَنْ مَعَهُ مِنْ أَحْبَارِ قَوْمِهِ وَ أَصْحَابِهِ حَتَّى نَزَلَ الْقَوْمُ عَنْ رَوَاحِلِهِمْ فَسَأَلَ أَهْلَ الْمَدِینَةِ عَمَّنْ أَوْصَى إِلَیْهِ مُحَمَّدٌ ص وَ مَنْ قَامَ مَقَامَهُ فَدَلُّوهُمْ عَلَى أَبِی بَکْرٍ فَأَتَوْا مَسْجِدَ رَسُولِ اللَّهِ فَدَخَلُوا عَلَى أَبِی بَکْر...قال علی ع: ...وَ أَخْبَرَ رَسُولَ اللَّهِ ص عَنِ الْجَنَّةِ بِدَرَجَاتِهَا وَ مَنَازِلِهَا قَسَّمَ اللَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ الْجِنَانَ بَیْنَ خَلْقِهِ لِکُلِّ عَامِلٍ مِنْهُمْ ثَوَاباً مِنْهَا وَ أَجَلَّهُمْ عَلَى قَدْرِ فَضَائِلِهِمْ فِی الْأَعْمَالِ وَ الْإِیمَانِ فَصَدَقَنَا اللَّهُ وَ عَرَّفَنَا مَنَازِلَ الْفُجَّارِ وَ مَا أَعَدَّ لَهُمْ مِنَ الْعَذَابِ فِی النَّارِ وَ قَالَ لَها سَبْعَةُ أَبْوابٍ لِکُلِّ بابٍ مِنْهُمْ جُزْءٌ مَقْسُومٌ فَمَنْ مَاتَ عَلَى کُفْرِهِ وَ شِرْکِهِ وَ نِفَاقِهِ وَ ظُلْمِهِ وَ فُسُوقِهِ فَ لِکُلِّ بابٍ مِنْهُمْ جُزْءٌ مَقْسُومٌ. (إرشاد القلوب إلى الصواب (للدیلمی)، ج‏2، ص308)

3) و أَمَّا لَها سَبْعَةُ أَبْوابٍ لِکُلِّ بابٍ مِنْهُمْ جُزْءٌ مَقْسُومٌ فَبَلَغَنِی وَ اللَّهُ أَعْلَمُ أَنَّ اللَّهَ جَعَلَهَا سَبَعَ دَرَجَاتٍ- أَعْلَاهَا: الجحیمُ یقوم أهلها على الصفا منها- تغلی أدمغتهم فیها کغلی القدور بما فیها- و الثانیة: لَظى‏ نَزَّاعَةً لِلشَّوى‏- تَدْعُوا مَنْ أَدْبَرَ وَ تَوَلَّى وَ جَمَعَ فَأَوْعى‏ و الثالثة: سَقَرُ لا تُبْقِی وَ لا تَذَرُ- لَوَّاحَةٌ لِلْبَشَرِ عَلَیْها تِسْعَةَ عَشَرَ، و الرابعة: الحطمة تَرْمِی بِشَرَرٍ کَالْقَصْرِ کَأَنَّهُ جِمالَتٌ صُفْرٌ تدق کل من صار إلیها مثل الکحل، فلا تموت الروح کلما صاروا مثل الکحل عادوا، و الخامسة: الهاویة فیها ملک یدعون یا مالک أغثنا- فإذا أغاثهم جعل لهم آنیة من صفر من نار- فیها صدید ماء یسیل من جلودهم کأنه مهل- فإذا رفعوه لیشربوا منه- تساقط لحم وجوههم فیها من شدة حرها- و هو قول الله «وَ إِنْ یَسْتَغِیثُوا یُغاثُوا بِماءٍ کَالْمُهْلِ یَشْوِی الْوُجُوهَ بِئْسَ الشَّرابُ وَ ساءَتْ مُرْتَفَقاً» و من هوى فیها هوى سبعین عاما فی النار کلما احترق جلده بدل جلد غیره- و السادسة: السعیر فیها ثلاث مائة سرادق من نار فی کل سرادق ثلاث مائة قصر من نار، فی کل قصر ثلاث مائة بیت من نار، و فی کل بیت ثلاث مائة لون من عذاب النار، فیها حیات من نار و عقارب من نار- و جوامع من نار و سلاسل و أغلال من نار- و هو الذی یقول الله‏ «إِنَّا أَعْتَدْنا لِلْکافِرِینَ سَلاسِلَ وَ أَغْلالًا وَ سَعِیراً» و السابعة جهنم و فیها الفلق و هو جب فی جهنم إذا فتح أسعر النار سعرا و هو أشد النار عذابا- و أما صعود، فجبل من صفر من نار وسط جهنم و أما أثاما فهو واد من صفر مذاب- یجری حول الجبل فهو أشد النار عذابا. (تفسیر القمی، ج‏1، ص377-376)

4) عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع قَالَ یُؤْتَى بِجَهَنَّمَ لَهَا سَبْعَةُ أَبْوَابٍ، بَابُهَا الْأَوَّلُ لِلظَّالِمِ وَ هُوَ زُرَیْقٌ وَ بَابُهَا الثَّانِی لِحَبْتَرٍ، وَ الْبَابُ الثَّالِثُ لِلثَّالِثِ، وَ الرَّابِعُ لِمُعَاوِیَةَ، وَ الْبَابُ الْخَامِسُ لِعَبْدِ الْمَلِکِ وَ الْبَابُ السَّادِسُ لِعَسْکَرِ بْنِ هَوْسَرَ، وَ الْبَابُ السَّابِعُ لِأَبِی سَلَامَةَ فَهُمْ أَبْوَابٌ لِمَنْ اتَّبَعَهُم‏ (تفسیر العیاشی، ج‏2، ص243)

5) عن أحمد بن محمد بن أبی نصر عن أبی الحسن قال سأله رجل عن الجزء و جزء الشی‏ء- فقال: من سبعة إن الله یقول فی کتابه: «لَها سَبْعَةُ أَبْوابٍ لِکُلِّ بابٍ مِنْهُمْ‏ جُزْءٌ مَقْسُومٌ» (تفسیر العیاشی، ج‏2، ص243)

6) عن إسماعیل بن همام الکوفی قال: قال الرضا ع فی رجل أوصى بجزء من ماله- فقال: جزء من سبعة، إن الله یقول فی کتابه «لَها سَبْعَةُ أَبْوابٍ لِکُلِّ بابٍ مِنْهُمْ جُزْءٌ مَقْسُومٌ». (تفسیر العیاشی، ج‏2، ص244)

[2] . فَسَأَلَهُ عَنْ لَیْلَةِ الْقَدْرِ فَقَالَ: إِنِّی أَرَاکَ تَذْکُرُ لَیْلَةَ الْقَدْرِ وَ تَنَزُّلَ الْمَلَائِکَةِ وَ الرُّوحِ فِیهَا قَالَ لَهُ عَلِیٌّ ع قَدْ رَفْرَشَتْ نُزُولُ الْمَلَائِکَةِ بِمِشْفَرَةٍ [عَلَى قَدَرٍ فَرَشْتُ‏] فَإِنْ عَمِیَ عَلَیْکَ شَرْحُهُ فَسَأُعْطِیکَ ظَاهِراً مِنْهُ تَکُونُ أَعْلَمَ أَهْلِ بِلَادِکَ بِمَعْنَى لَیْلَةِ الْقَدْرِ لَیْلَةِ الْقَدْرِ لَیْلَةِ الْقَدْرِ» قَالَ: قَدْ أَنْعَمْتَ عَلَیَّ إِذاً بِنِعْمَة

[3] . قَالَ السَّائِلُ: بَیِّنْهَا فِی أَیِّ لَیْلَةٍ أَقْصِدُهَا؟ قَالَ: «اطْلُبْهَا فِی السَّبْعِ الْأَوَاخِرِ وَ اللَّهِ لَئِنْ عَرَفْتَ آخِرَ السَّبْعَةِ لَقَدْ عَرَفْتَ أَوَّلَهُنَّ وَ لَئِنْ عَرَفْتَ أَوَّلَهُنَّ لَقَدْ أَصَبْتَ لَیْلَةَ الْقَدْرِ» قَالَ: مَا أَفْقَهَ مَا تَقُولُ قَالَ: «إِنَّ اللَّهَ طَبَعَ عَلَى قُلُوبِ قَوْمٍ فَقَالَ: إِنْ تَدْعُهُمْ إِلَى الْهُدى‏ فَلَنْ یَهْتَدُوا إِذاً أَبَداً فَأَمَّا إِذَا أَبَیْتَ وَ أَبَى عَلَیْکَ أَنْ تَفْهَمَ فَانْظُرْ فَإِذَا مَضَتْ لَیْلَةُ ثَلَاثٍ وَ عِشْرِینَ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ فَاطْلُبْهَا فِی أَرْبَعٍ وَ عِشْرِینَ وَ هِیَ لَیْلَةُ السَّابِعِ وَ مَعْرِفَةُ السَّبْعَةِ فَإِنَّ مَنْ فَازَ بِالسَّبْعَةِ کَمَّلَ الدِّینَ کُلَّهُ وَ هُنَّ الرَّحْمَةُ لِلْعِبَادِ وَ الْعَذَابُ عَلَیْهِمْ وَ هُمُ الْأَبْوَابُ الَّتِی قَالَ تَعَالَى: لِکُلِّ بابٍ مِنْهُمْ جُزْءٌ مَقْسُومٌ یَهْلِکُ عِنْدَ کُلِّ بَابٍ جُزْءٌ وَ عِنْدَ الْوَلَایَةِ کُلُّ بَابٍ». وَ فِی رِوَایَةِ أَبِی الْجَارُودِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع فِی قَوْلِهِ «إِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعِینَ» فَوُقُوفُهُمْ عَلَى الصِّرَاطِ.

 


282) سوره حجر (15) آیه 43 وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِ

بسم الله الرحمن الرحیم

282) سوره حجر (15) آیه 43 

وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعینَ

ترجمه

و حتما جهنم وعده‌گاه آنهاست، همگی.

نکات ترجمه‌ای و نحوی

«مَوْعِد» از ماده «وعد» است؛ که «وعده» به معنی «قرار گذاشتن» (معجم المقاییس اللغة، ج‏6، ص125) در زبان فارسی نیز رایج است. از این ماده، کلمه «وعید» را فقط در مورد «وعده تهدیدآمیز و ناخوشایند» به کار می‌برند؛ اما «وعد» را در مورد هرگونه قرار (چه قرار خوب و چه بد) به کار می‌برند (مفردات ألفاظ القرآن، ص875)؛ هرچند وقتی «وعد» را در کنار کلمه «وعید» می‌آورند به معنای قرار دیدار خوشایند (در مقابل قرار ملاقات ناخوشایند) می‌باشد. کلمه «موعد»، هم به معنای اسم مکان (مکان وعده، محل ملاقات) (مثلا:‌ فَالنَّارُ مَوْعِدُهُ؛ هود/17)، هم به معنای اسم زمان (زمان وعده، قرار ملاقات) (مثلا: إِنَّ مَوْعِدَهُمُ الصُّبْح؛ هود/81) می‌آید، [چنانکه پسوند «گاه» در فارسی هم برای مکان (قرارگاه) و هم برای زمان (صبحگاه) به کار می‌رود] و البته «موعد» به معنای مصدر (وعده، دیدار) هم به کار می‌رود. (کتاب العین، ج‏2، ص222). «واعد» (مواعده) به معنای قرار گذاشتن طرفینی است : (وَ لکِنْ لا تُواعِدُوهُنَّ سِرًّا، بقرة/235؛ وَ واعَدْنا مُوسى‏ ثَلاثِینَ لَیْلَةً، أعراف/142) (مفردات ألفاظ القرآن، ص875)

در این جمله تاکیدات متعددی به کار رفته است: إنّ + «لـ» (لام مزحلقه) + أجمعین.

حدیث

1) از امام باقر ع درباره سخن خداوند که می‌فرماید « و حتما جهنم وعده‌گاه آنهاست، همگی» سوال شد، فرمودند: [آن وعده‌گاه، هنگام] وقوف آنها بر صراط است.

تفسیر القمی، ج‏1، ص376

فِی رِوَایَةِ أَبِی الْجَارُودِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع فِی قَوْلِهِ «إِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعِینَ» فَوُقُوفُهُمْ عَلَى الصِّرَاطِ.[1]

2) امیرالمومنین ع در فرازی از یکی از خطبه‌هایشان می‌فرمایند:

و بدانید! که این پوست نازک را بر آتش سوزان شکیبایى نیست، پس بر خویشتن رحمت آرید، که شما توان خود را در مصیبتهاى این جهان آزمودید؛ آیا ندیدید از خارى که بر یکى از شما خلد، چگونه زارى کند، و یا به سر در افتادگى، که خون آلودش گرداند، و یا ریگ تفته که او را بسوزاند؟ تا چه رسد که میان دو طبقه از آتش بود سوزان، همخوابه او سنگ، و همنشینش شیطان. آیا مى‏دانید چون مالک [= خازن جهنم] بر آتش دوزخ خشم آرد، شعله‌های آتش بر یکدیگر می‌کوبند و همدیگر را خرد کنند، و چون بانگ بر آن زند، شعله‌ها از نهیب او در میان درهای جهنم به هر طرف زبانه ‌کشند؟

اى پیر سالخورده که پیرى در تو راه یافته، چگونه‏اى آن گاه که طوقهاى از آتش تافته، گِرد گردنت افتد، و غُل‌هایى که گردن و دستها را به هم فرو برد، چنانکه گوشت بازوها را بخورد؟

پس خدا را، خدا را، اى گروه بندگان! حال که سالم و تندرستید نه بیمار، و در گشایش هستید نه به تنگى دچار، در گشودن گردنهاى خود بکوشید، پیش از آنکه آنچه در گرو است بگیرند ...

نهج‌البلاغه، خطبه183، با اقتباس از ترجمه شهیدی، ص195

وَ اعْلَمُوا أَنَّهُ لَیْسَ لِهَذَا الْجِلْدِ الرَّقِیقِ صَبْرٌ عَلَى النَّارِ فَارْحَمُوا نُفُوسَکُمْ فَإِنَّکُمْ قَدْ جَرَّبْتُمُوهَا فِی مَصَائِبِ الدُّنْیَا فَرَأَیْتُمْ جَزَعَ أَحَدِکُمْ مِنَ الشَّوْکَةِ تُصِیبُهُ وَ الْعَثْرَةِ تُدْمِیهِ وَ الرَّمْضَاءِ تُحْرِقُهُ فَکَیْفَ إِذَا کَانَ بَیْنَ طَابَقَیْنِ مِنْ نَارٍ ضَجِیعَ حَجَرٍ وَ قَرِینَ شَیْطَانٍ أَ عَلِمْتُمْ أَنَّ مَالِکاً إِذَا غَضِبَ عَلَى النَّارِ حَطَمَ بَعْضُهَا بَعْضاً لِغَضَبِهِ وَ إِذَا زَجَرَهَا تَوَثَّبَتْ بَیْنَ أَبْوَابِهَا جَزَعاً مِنْ زَجْرَتِهِ أَیُّهَا الْیَفَنُ الْکَبِیرُ الَّذِی قَدْ لَهَزَهُ الْقَتِیرُ کَیْفَ أَنْتَ إِذَا الْتَحَمَتْ أَطْوَاقُ النَّارِ بِعِظَامِ الْأَعْنَاقِ وَ نَشِبَتِ الْجَوَامِعُ حَتَّى أَکَلَتْ لُحُومَ السَّوَاعِدِ فَاللَّهَ اللَّهَ مَعْشَرَ الْعِبَادِ وَ أَنْتُمْ سَالِمُونَ فِی الصِّحَّةِ قَبْلَ السُّقْمِ وَ فِی الْفُسْحَةِ قَبْلَ الضِّیقِ فَاسْعَوْا فِی فَکَاکِ رِقَابِکُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ تُغْلَقَ رَهَائِنُهَا ...[2]

تدبر

1) «وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعینَ»

خداوند انسان را آفرید و از روحش در او دمید و فرشتگان را به سجده بر او واداشت و شیطان را هم که از دستور سجده تمرد کرد، از جایگاهی که داشت راند؛ اینها همه یعنی بالاترین جایگاه را برای انسان قرار داد که با عبودیت خدا بدان می‌تواند رسید.

با این اوصاف، اگر کسانی آن جایگاه عالی که خدا برای انسان قرار داده، رها کنند و دنبال شیطان بیفتند، وعده‌گاه نهایی همگی‌شان جهنم خواهد بود؛ و خدا با کسی شوخی ندارد!

نکته تخصصی انسان‌شناسی

خداوند انسان را که آفرید بالاترین ظرفیت یک مخلوق را در او قرار داد؛ اما چگونه شکوفا کردن این ظرفیت به خود انسانها برمی‌گردد؛ و از بالاترین تا پایین‌ترین مرتبه در میان مخلوقات را می‌تواند به دست آورد.

در واقع، در انسان‌شناسی اسلامی باید به یاد داشته باشیم که اگرچه خدا انسان را برای رسیدن به مقام خلیفة‌اللهی آفرید؛ اما انسان‌هایی که در جهان وجود دارند، که نه‌تنها به خلیفة‌اللهی نمی‌رسند، بلکه در حتی در حد یک حیوان معمولی باقی نمی‌مانند و تا زمره بدترین شیاطین سقوط می‌کنند.

پس هر کاری را از این موجودی که «انسان» نام دارد، می‌شود انتظار داشت؛ از بهترین زیبایی‌ها تا بدترین پلیدی‌ها.

2) «وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعینَ»

در این عبارت دست کم سه تاکید به کار رفته است (إنّ + «لـ» + أجمعین). به زبان ساده، می‌فرماید «حتما حتما حتما جهنم وعده‌گاه همه‌شان است.». چرا این همه تاکید؟

الف. این تاکیدی است بر مضمون آیه قبل، که ابلیس هیچ سلطه‌ای بر کسی ندارد؛ و خدا هم ابلیس و هم تمام کسانی که از او پیروی کنند را در جهنم جمع می‌کند. (اقتباس از المیزان، ج12،‌ص170)

ب. شاید می‌خواهد بفرماید وجود جهنم و عذاب‌های آن را بیهوده توجیه نکنید! یک واقعیت قطعی قطعی قطعی است؛ و جهنم رفتن جهنمیان هم راهی است که خودشان در پیش گرفته‌اند و ربطی به مهربان بودن یا نبودن خدا ندارد.

ج. ...

3) «وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعینَ»

یکی از معانی آیه 41 «هذا صراط علیّ مستقیم»، این بود که همگی انسانها، از مخلصان تا غاوین (گمراهان) هر راهی بروند، آخرش به خدا ختم می‌شود. (جلسه280، تدبر1، بند الف-1)

اینجا نیز تعبیر «موعد» را به کار برد که می‌تواند اسم مکان (وعده‌گاه) باشد یا مصدر (وعده).

یعنی اگر کسی دنبال شیطان برود، این گونه نیست که دیگر از دست ما فرار کند. ما با همگی آنها هم وعده‌ای خواهیم داشت و وعده‌گاه ما و آنها جهنم است.

4) «وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعینَ»

اینکه «وعده‌گاه همه آنها جهنم است» تهدیدی مبتنی بر بیرحمی نیست، بلکه نتیجه منطقی یک سلسله واقعیات است:

1. شیطان از بهشت و از درگاه خدا رانده شد، و البته تا قیامت مهلت خواست (حجر/34-36) یعنی خودش می‌دانست در قیامت جهنمی خواهد بود.

2. آنها هم پیروی شیطان را کردند (حجر/42) یعنی راهی که او طی کرد می‌پیمایند.

در نتیجه: همه آنها هم وعده‌گاه نهایی‌شان همان‌جایی خواهد بود که شیطان بدانجا خواهد رفت.



[1] . درباره این آیه این روایت هم وارد شده است که چون

الدروع الواقیة، ص275-277

وَ قَالَ- أَیْضاً- مُؤَلِّفُ کِتَابِ زُهْدِ النَّبِیِّ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ آلِهِ قَالَ: لَمَّا نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَةُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعِینَ. لَها سَبْعَةُ أَبْوابٍ لِکُلِّ بابٍ مِنْهُمْ جُزْءٌ مَقْسُومٌ بَکَى رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بُکَاءً شَدِیداً وَ بَکَى أَصْحَابُهُ، وَ لَا یَدْرُونَ مَا نَزَلَ بِهِ جَبْرَئِیلُ عَلَیْهِ السَّلَامُ، وَ لَمْ یَسْتَطِعْ أَحَدٌ مِنْ أَصْحَابِهِ أَنْ یُکَلِّمَهُ، وَ کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ إِذَا رَأَى فَاطِمَةَ فَرِحَ بِهَا، فَانْطَلَقَ بَعْضُ أَصْحَابِهِ إِلَى بَابِ فَاطِمَةَ وَ بَیْنَ یَدَیْهَا شَیْ‏ءٌ مِنْ شَعِیرٍ وَ هِیَ تَطْحَنُ وَ تَقُولُ: «ما عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ وَ أَبْقى‏»

قَالَ: فَقَالَ: السَّلَامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ.

فَقَالَتْ: «وَ عَلَیْکَ السَّلَامُ، مَا جَاءَ بِکَ؟».

قَالَ: تَرَکْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بَاکِیاً حَزِیناً، وَ لَا أَدْرِی مَا نَزَلَ بِهِ جَبْرَئِیلُ!!.

فَقَالَتْ: «تَنَحَّ [مِنْ‏] بَیْنِ یَدَیَّ أَضُمُّ إِلَیَّ ثِیَابِی وَ أَنْطَلِقُ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ لَعَلَّهُ یُخْبِرُنِی بِمَا نَزَلَ بِهِ جَبْرَئِیلُ».

قَالَ: فَلَبِسَتْ فَاطِمَةُ شَمْلَةً مِنْ صُوفٍ خلقانا [خَلَقَةً]، قَدْ خِیطَتْ بِاثْنَیْ عَشَرَ مَکَاناً مِنْ سَعَفِ النَّخْلِ، فَلَمَّا خَرَجَتْ فَاطِمَةُ عَلَیْهَا السَّلَامُ نَظَرَ إِلَیْهَا سَلْمَانُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ فَوَضَعَ یَدَهُ عَلَى رَأْسِهِ وَ هُوَ یُنَادِی: وَا حُزْنَاهْ إِنَّ قَیْصَرَ وَ کِسْرَى لَفِی السُّنْدُسِ وَ الْحَرِیرِ، وَ ابْنَةُ مُحَمَّدٍ عَلَیْهَا شَمْلَةٌ مِنْ صُوفٍ قَدْ خِیطَتْ بِاثْنَیْ عَشَرَ مَکَاناً بِسَعَفِ النَّخْلِ.

فَلَمَّا دَخَلَتْ فَاطِمَةُ عَلَیْهَا السَّلَامُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ قَالَتْ: «یَا رَسُولَ اللَّهِ، إِنَّ سَلْمَانَ تَعَجَّبَ مِنْ لِبَاسِی، فَوَ الَّذِی بَعَثَکَ بِالْحَقِّ نَبِیّاً مَا لِی وَ لِعَلِیٍّ مُنْذُ خَمْسِ سِنِینَ إِلَّا مَسْکُ کَبْشٍ، تُعْلَفُ عَلَیْهِ بِالنَّهَارِ بَعِیرُنَا، فَإِذَا کَانَ اللَّیْلُ افْتَرَشْنَاهُ، وَ إِنَّ مِرْفَقَتَنَا لَمِنْ أَدَمٍ حَشْوُهَا لِیفُ النَّخْلِ.

قَالَ النَّبِیُّ عَلَیْهِ السَّلَامُ: «یَا سَلْمَانُ، وَیْحَ ابْنَتِی فَاطِمَةَ، لَعَلَّهَا تَکُونُ فِی الْخَیْلِ السَّوَابِقِ».

قَالَتْ: «یَا رَسُولَ اللَّهِ، فَدَتْکَ نَفْسِی یَا أَبَتِ، مَا الَّذِی أَبْکَاکَ؟».

قَالَ: «کَیْفَ لَا أَبْکِی وَ قَدْ نَزَلَ جَبْرَئِیلُ بِهَذِهِ الْآیَةِ: وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعِینَ. لَها سَبْعَةُ أَبْوابٍ لِکُلِّ بابٍ مِنْهُمْ جُزْءٌ مَقْسُومٌ»

قَالَ فَسَقَطَتْ فَاطِمَةُ عَلَى وَجْهِهَا وَ هِیَ تَقُولُ: «الْوَیْلُ ثُمَّ الْوَیْلُ لِمَنْ دَخَلَ النَّارَ».

قَالَ: فَسَمِعَ ذَلِکَ سَلْمَانُ فَقَالَ: یَا لَیْتَنِی کُنْتُ کَبْشاً لِأَهْلِی فَأَکَلُوا لَحْمِی وَ مَزَّقُوا جِلْدِی وَ لَمْ أَسْمَعْ بِذِکْرِ النَّارِ.

وَ قَالَ عَمَّارٌ: یَا لَیْتَنِی کُنْتُ طَائِراً فِی الْقِفَارِ وَ لَمْ یَکُنْ عَلَیَّ حِسَابٌ وَ لَا عَذَابٌ.

ثُمَّ خَرَجَ عَلِیٌّ عَلَیْهِ السَّلَامُ وَ هُوَ یَقُولُ: «یَا لَیْتَنِی لَمْ تَلِدْنِی أُمِّی، وَ یَا لَیْتَ السِّبَاعَ مَزَّقَتْ لَحْمِی وَ لَمْ أَسْمَعْ بِذِکْرِ النَّارِ» ثُمَّ وَضَعَ یَدَهُ عَلَى رَأْسِهِ وَ جَعَلَ یَبْکِی وَ یَقُولُ: «وَا بُعْدَ سَفَرَاهْ، وَا قِلَّةَ زَادَاهْ، فِی سَفَرِ الْقِیَامَةِ یَذْهَبُونَ، وَ بَیْنَ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ یَتَرَدَّدُونَ، وَ بِکَلَالِیبِ النَّارِ یَتَخَطَّفُونَ، مَرْضَى لَا یُعَادُ سَقِیمُهُمْ، وَ جَرْحَى لَا یُدَاوَى جَرِیحُهُمْ، وَ لَا یُفَکُّ أَسِیرُهُمْ، وَ لَا یُعَادُ مَرِیضُهُمْ، وَ لَا یُجَارُ قَتِیلُهُمْ مِنَ النَّارِ یَأْکُلُونَ، وَ مِنَ النَّارِ یَشْرَبُونَ، وَ بَیْنَ أَطْبَاقِ النِّیرَانِ یَتَقَلَّبُونَ».

فَلَقِیَهُ بِلَالٌ فَقَالَ: یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ مَا لِی أَرَاکَ بَاکِیاً؟.

قَالَ: «الْوَیْلُ لِی وَ لَکَ یَا بِلَالُ إِنْ کَانَ مَصِیرُنَا إِلَى النَّارِ، وَ لِبَاسُنَا بَعْدَ الْقُطْنِ وَ الْکَتَّانِ نُلْبَسُ مِنْ مُقَطَّعَاتِ النِّیرَانِ. الْوَیْلُ لِی وَ لَکَ یَا بِلَالُ إِنْ کَانَ مَعَانِقُنَا بَعْدَ الْأَزْوَاجِ نُقْرَنُ مَعَ الشَّیَاطِینِ فِی النَّارِ» ثُمَّ تَفَرَّقَا

[2] این روایت هم در وصف جهنم قابل توجه است:

وَ هَذَا جَعْفَرُ بْنُ أَحْمَدَ عَظِیمُ الشَّأْنِ مِنَ الْأَعْیَانِ، ذَکَرَ الْکَرَاجُکِیُّ فِی کِتَابِ الْفِهْرِسْتِ أَنَّهُ صَنَّفَ مِائَتَیْنِ وَ عِشْرِینَ کِتَاباً بِقُمَّ وَ الرَّیِّ، فَقَالَ: حَدَّثَنَا الشَّرِیفُ أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ الْعَلَوِیُّ رَحِمَهُ اللَّهُ، قَالَ: حَدَّثَنِی عَلِیُّ بْنُ الْحَسَنِ شَاذَانَ، حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ الْحَسَنِ، حَدَّثَنَا أَبِی، حَدَّثَنَا أَبُو حَفْصٍ، حَدَّثَنَا عِصْمَةُ بْنُ الْفَضْلِ، حَدَّثَنَا یَحْیَى، عَنْ یُوسُفَ بْنِ زِیَادٍ، عَنْ عَبْدِ الْمَلِکِ بْنِ الْأَصْبَهَانِیِّ، عَنِ الْحَسَنِ قَالَ:

جَاءَ جَبْرَئِیلُ إِلَى النَّبِیِّ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فِی سَاعَةٍ مَا کَانَ یَأْتِیهِ فِیهَا، فَجَاءَهُ عِنْدَ الزَّوَالِ وَ هُوَ مُتَغَیِّرُ اللَّوْنِ، وَ کَانَ النَّبِیُّ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ آلِهِ یَسْمَعُ حِسَّهُ وَ جِرْسَهُ، فَلَمْ یَسْمَعْهُ یَوْمَئِذٍ، فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ: «یَا جَبْرَئِیلُ مَا لِی أَرَاکَ جِئْتَنِی فِی سَاعَةٍ مَا کُنْتَ تَجِیئُنِی فِیهَا، وَ أَرَى لَوْنَکَ مُتَغَیِّراً، وَ کُنْتُ أَسْمَعُ حِسَّکَ وَ جِرْسَکَ وَ لَمْ أَسْمَعْهُ الْیَوْمَ»؟.

فَقَالَ: «إِنِّی جِئْتُ حِینَ أَمَرَ اللَّهُ بِمَنَافِخِ النَّارِ فَوُضِعَتْ عَلَى النَّارِ، وَ الَّذِی بَعَثَکَ بِالْحَقِّ نَبِیّاً مَا سَمِعْتُ مُنْذُ خُلِقْتُ النَّارَ» قَالَ: «یَا جَبْرَئِیلُ أَخْبِرْنِی عَنِ النَّارِ وَ خَوِّفْنِی بِهَا».

فَقَالَ: «إِنَّ اللَّهَ خَلَقَ النَّارَ حِینَ خَلَقَهَا فَأَبْرَأَهَا فَأَوْقَدَ عَلَیْهَا أَلْفَ عَامٍ‏ حَتَّى اسْوَدَّتْ، فَهِیَ سَوْدَاءُ مُظْلِمَةٌ لَا یُضِی‏ءُ جَمْرُهَا وَ لَا یَنْطَفِی لَهَبُهَا. وَ الَّذِی بَعَثَکَ بِالْحَقِّ نَبِیّاً، لَوْ أَنَّ مِثْلَ خَرْقِ الْإِبْرَةِ خَرَجَ مِنْهَا عَلَى أَهْلِ الْأَرْضِ لَاحْتَرَقُوا من عَنْ آخِرِهِمْ، وَ لَوْ أَنَّ رَجُلًا أُدْخِلَ جَهَنَّمَ ثُمَّ أُخْرِجَ مِنْهَا لَمَاتَ أَهْلُ الْأَرْضِ جَمِیعاً حِینَ یَنْظُرُونَ إِلَیْهِ لِمَا یَرَوْنَ بِهِ، وَ لَوْ أَنَّ ذِرَاعاً مِنَ السِّلْسِلَةِ الَّتِی ذَکَرَ اللَّهُ فِی کِتَابِهِ وُضِعَتْ عَلَى جَمِیعِ جِبَالِ الدُّنْیَا لَذَابَتْ مِنْ عِنْدِ آخِرِهَا حَتَّى تَبْلُغَ الْأَرْضَ ثُمَّ مَا اسْتَقَلَّتْ أَبَداً، وَ لَوْ أَنَّ بَعْضَ خُزَّانِ جَهَنَّمَ التِّسْعَةَ عَشَرَ نَظَرَ إِلَیْهِ أَهْلُ الْأَرْضِ لَمَاتُوا حِینَ یَنْظُرُونَ إِلَیْهِ مِنْ تَشَوُّهِ خَلْقِهِ، وَ لَوْ أَنَّ ثَوْباً مِنْ ثِیَابِ أَهْلِ جَهَنَّمَ عُلِّقَ بَیْنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ لَمَاتَ أَهْلُ الْأَرْضِ مِنْ نَتْنِ رِیحِهِ» فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ: «حَسْبُکَ یَا جَبْرَئِیلُ، لَا أَتَصَدَّعُ فَأَمُوتُ» وَ أَکَبَّ وَ أَطْرَقَ یَبْکِی.

فَقَالَ جَبْرَئِیلُ: «لِمَا ذَا تَبْکِی وَ أَنْتَ مِنَ اللَّهِ بِالْمَکَانِ الَّذِی أَنْتَ بِهِ؟».

قَالَ: «وَ مَا مَنَعَنِی أَلَّا أَبْکِیَ وَ أَنَا أَحَقُّ بِالْبُکَاءِ، أَخَافُ أَلَّا أَکُونَ عَلَى الْحَالِ الَّتِی أَصْبَحْتُ عَلَیْهَا».

فَلَمْ یَزَالا یَبْکِیَانِ حَتَّى نَادَاهُمَا مَلَکٌ مِنَ السَّمَاءِ: «یَا جَبْرَئِیلُ وَ یَا مُحَمَّدُ، إِنَّ اللَّهَ قَدْ آمَنَکُمَا مِنْ أَنْ تَعْصِیَا فَیُعَذِّبَکُمَا»

الدروع الواقیة (ابن طاووس)، ص272-273

 


281) سوره حجر (15) آیه 42 إِنَّ عِبادی لَیْسَ لَکَ عَلَیْه

بسم الله الرحمن الرحیم

281) سوره حجر (15) آیه 42  

إِنَّ عِبادی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ إِلاَّ مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْغاوینَ

ترجمه

در حقیقت، بندگانم، تو بر آنها سلطه‌ای نداری، مگر کسی که تو را پیروی کند، از آن گمراهان.

نکات ترجمه‌ای و نحوی

«سُلْطانٌ» درباره این کلمه در جلسه 253 توضیح داده شد که به معنای سیطره یافتنی است که با قهر و غلبه همراه باشد.

http://yekaye.ir/al-aaraf-7-33/

«مِنَ الْغاوینَ» «من» من بیانیه است (المیزان، ج14، ص168) یعنی بیان می‌کند چه کسانی از ابلیس تبعیت می‌کنند؛ و «غاوی» اسم فاعل از ماده «غوی» است که در جلسه 278 درباره‌اش توضیح داده شد؛ و «غاوین» جمع آن است.[1]

حدیث

1) روایت شده که از امام صادق ع و نیز از امام باقر ع در مورد تفسیر آیه «در حقیقت، بندگانم، تو بر آنها سلطه‌ای نداری» سوال شد؛ فرمودند:

خداوند [به شیطان] می‌فرماید: در اختیار تو نیست که آنها را وارد در بهشت ویا آتش کنی.

تفسیر العیاشی، ج‏2، ص242

[عَنْ أَبِی جَمِیلَةَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع وَ][2] عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ: قُلْتُ أَ رَأَیْتَ‏قَوْلَ اللَّهِ «إِنَّ عِبادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ‏» مَا تَفْسِیرُ هَذَا؟ قَالَ قَالَ اللَّهُ إِنَّکَ لَا تَمْلِکُ أَنْ تُدْخِلَهُمْ جَنَّةً وَ لَا نَاراً.

2) از امام صادق ع درباره این سخن خداوند که می فرماید: «در حقیقت، بندگانم، تو بر آنها سلطه‌ای نداری»، روایت شده است که:

او [= شیطان] بر این جماعت خاص [= شیعیان] هیچ گونه تسلطی ندارد.

کسی عرض می‌کند: فدایت شوم، با اینکه در میان آنها آن چیزهایی است که خودتان هم می‌دانید؟ [اشاره به گناهان آنها]

می‌فرمایند: منظورم این گونه که گمان کردی نیست. [مراد] آیه این بود که تو بر آنان سلطه‌ای نداری که کفر را محبوب و ایمان را مبغوض آنان قرار دهی.

معانی الأخبار، ص158؛ المحاسن، ج‏1، ص171؛ تفسیر العیاشی، ج‏2، ص243

أَبِی رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى الْعَطَّارُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ یَعْقُوبَ بْنِ یَزِیدَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ النُّعْمَانِ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا رَفَعَهُ إِلَى أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فِی قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِنَّ عِبادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ قَالَ لَیْسَ لَهُ عَلَى هَذِهِ الْعِصَابَةِ خَاصَّةً سُلْطَانٌ قَالَ قُلْتُ وَ کَیْفَ جُعِلْتُ فِدَاکَ وَ فِیهِمْ مَا فِیهِمْ قَالَ لَیْسَ حَیْثُ تَذْهَبُ إِنَّمَا قَوْلُهُ لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ أَنْ یُحَبِّبَ إِلَیْهِمُ الْکُفْرَ وَ یُبَغِّضَ إِلَیْهِمُ الْإِیمَانَ. [3]

3) از امام صادق ع از طریق پدرانشان روایت شده است که رسول خدا ص فرمودند:

هنگامی که مرا [در سفر معراج] به آسمانها بردند، ... نگاهم افتاد به بقعه‌ای از زمین در کنار کوهی سرخ که خوش‌رنگ‌تر بود از رغفران و خوش‌بوتر از مشک؛ و در آنجا پیرمردی بود که «بُرنُس»ی [نوعی کلاه خاص] بر سر داشت. به جبرئیل گفتم: این بقعه‌ سرخی که خوش‌رنگ‌تر از رغفران و خوش‌بوتر از مشک است، چیست؟

گفت: این بقعه شیعه تو و شیعه وصی تو، حضرت علیّ ع است.

گفتم: آن پیرمردی که برنس بر سر دارد، کیست؟

گفت: ابلیس است.

گفتم: از آنها چه می‌خواهد؟

گفت: می‌خواهد که آنان را از ولایت امیرالمومنین ع بازدارد و آنان را به فسق و فجور بخواند.

گفتم: مرا به سمت آنان ببر. پس سریعتر از برق جهنده و نگاه درخشان مرا به سمت آنان برد. گفتم: «قُم» [= بلند شو] ای ملعون! و [اگر می‌خواهی سراغ کسی بروی،] شریک دشمنان آنها در اموال و اولاد و همسرانشان بشو، چرا که [در مورد] شیعه من و شیعه علی ع، «تو سلطه‌ای بر آنها نداری».

و بدین سبب، [آن سرزمین] «قم» نامیده شد.

علل الشرائع، ج‏2، ص572

حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْوَرَّاقُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى وَ الْفَضْلُ بْنُ عَامِرٍ الْأَشْعَرِیُّ قَالا حَدَّثَنَا سُلَیْمَانُ بْنُ مُقْبِلٍ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ زِیَادٍ الْأَزْدِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا عِیسَى بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْأَشْعَرِیُّ عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ قَالَ حَدَّثَنِی أَبِی عَنْ جَدِّی عَنْ أَبِیهِ ع قَالَ:

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لَمَّا أُسْرِیَ بِی إِلَى السَّمَاءِ حَمَلَنِی جَبْرَئِیلُ عَلَى کَتِفِهِ الْأَیْمَنِ فَنَظَرْتُ إِلَى بُقْعَةٍ بِأَرْضِ الْجَبَلِ حَمْرَاءَ أَحْسَنَ لَوْناً مِنَ الزَّعْفَرَانِ وَ أَطْیَبَ رِیحاً مِنَ الْمِسْکِ فَإِذَا فِیهَا شَیْخٌ عَلَى رَأْسِهِ بُرْنُسٌ.

فَقُلْتُ لِجَبْرَئِیلَ مَا هَذِهِ الْبُقْعَةُ الْحَمْرَاءُ الَّتِی هِیَ أَحْسَنُ لَوْناً مِنَ الزَّعْفَرَانِ وَ أَطْیَبُ رِیحاً مِنَ الْمِسْکِ؟

قَالَ بُقْعَةُ شِیعَتِکَ وَ شِیعَةِ وَصِیِّکَ عَلِیٍّ.

فَقُلْتُ مَنِ الشَّیْخُ صَاحِبُ الْبُرْنُسِ ؟

قَالَ إِبْلِیسُ.

قُلْتُ فَمَا یُرِیدُ مِنْهُمْ؟

 قَالَ یُرِیدُ أَنْ یَصُدَّهُمْ عَنْ وَلَایَةِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع وَ یَدْعُوَهُمْ إِلَى الْفِسْقِ وَ الْفُجُورِ.

 فَقُلْتُ یَا جَبْرَئِیلُ أَهْوِ بِنَا إِلَیْهِمْ.

فَأَهْوَى بِنَا إِلَیْهِمْ أَسْرَعَ مِنَ الْبَرْقِ الْخَاطِفِ وَ الْبَصَرِ اللَّامِعِ.

 فَقُلْتُ قُمْ یَا مَلْعُونُ فَشَارِکْ أَعْدَاءَهُمْ فِی أَمْوَالِهِمْ وَ أَوْلَادِهِمْ وَ نِسَائِهِمْ فَإِنَّ شِیعَتِی وَ شِیعَةَ عَلِیٍّ «لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ» فَسُمِّیَتْ قُمْ. [4]

تدبر

1) «إِنَّ عِبادی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ إِلاَّ مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْغاوینَ»

شیطان ادعا کرد که همه را گمراه می‌کند جز بندگان مخلص؛ خداوند در پاسخ نشان داد که اوضاع آن طور که ابلیس می‌خواهد نیست (حدیث1)؛ بلکه شیطان، نه فقط بر بندگان مخلص، بلکه بر هیچیک از بندگان خدا تسلط پیدا نخواهد کرد، مگر بر گمراهانی که خودشان از او تبعیت کنند.

به تعبیر علامه طباطبایی:

شیطان،

1. بندگان خدا را به مخلصین محدود می‌کند و معتقد است بر همه (غیر از مخلصین) تسلط دارد؛

2. برای خود و ترفندهای خود، اثری قائل است که گمان می‌کند اوست که همه را می‌فریبد؛

2. اغوای انسانها را کاری ابتدایی از جانب خود قلمداد می‌کند.

 اما خداوند همه این ادعاها را رد کرده، مساله را معکوس معرفی می‌کند، بدین صورت که:

1. همگان بنده خدا و خارج از سلطه شیطان‌اند و فقط کسی که با اختیار خود راه پیروی او را در پیش گیرد، تحت سلطه او قرار می‌گیرد.

2. شیطان هیچ استقلالی از خود و توانی برای اثرگذاری ندارد و خداست که (به خاطر پیروی عده‌ای از ابلیس) اجازه سلطه ابلیس بر آنها را می‌دهد.

3. این اجازه اغوای انسانها، اجازه‌ای ابتدایی به ابلیس نیست که هرکس را بخواهد بتواند اغوا کند؛ بلکه این اجازه تنها در مورد کسانی داده می‌شود که خودشان ابتداء دنبال ابلیس راه بیفتند. (المیزان، ج14، ص166-167)

2) «إِنَّ عِبادی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ...»

خدا فرمود: «بندگانم، تو بر آنها سلطه‌ای نداری» و نفرمود «تو بر بندگانم سلطه‌ای نداری»؛ یعنی ابتدا یک تاکیدی بر «بندگانم کرد» بعد جمله مربوط به تسلط نداشتن شیطان بر آنان را بیان فرمود. چرا؟

الف. شاید می‌خواهد بگوید:‌ شما فقط یک کار باید بکنید تا از سلطه شیطان در امان باشید: اینکه «بنده من» باشید.

ثمره اخلاقی

اگر دقت کنیم که شیطان «بندگان مخلص تو» را استثناء کرد و خدا در پاسخ، «بندگانم» را ذکر کرد، چه‌بسا بتوان نتیجه گرفت که اگرچه اخلاص خیلی انسان را بالا می‌برد؛ اما برای اینکه شیطان بر ما تسلط پیدا نکند، اگر نمی‌توانیم «بنده مخلص خدا» باشیم، دست کم «بنده خدا» باشیم.

حکایت

در احوالات شیخ جعفر شوشتری نقل شده است که یکبار ایشان منبر رفتند و گفتند: مردم! من امروز می‌خواهم سخنی بر خلاف گفته انبیاء و اولیاء بگویم!

مردم تعجب کردند.

فرمود: تمام انبیاء مردم را به توحید دعوت کرده‌اند، ولی من می‌خواهم شما را به شرک دعوت کنم . همه انبیاء و اولیاء می گفتند: کار را فقط برای خدا انجام دهید، اما من می‌خواهم بگویم خدا را نیز در کارهایتان شریک کنید!

شما که موحد نمی شود و دل را مخصوص خدا نمی کنید، دست کم گوشه‌ای از دلتان را به خدا بسپارید! دربست دل را به غیر خدا ندهید، چرا که روزی پشیمان می شوید!

(بر درگاه دوست، مصباح یزدی، ج1، ص255)

ب. ...

3) «إِنَّ عِبادی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ ...»

شیطان بر بندگان خدا سلطه ندارد. او تنها و تنها وسوسه می‌کند. اگر کسی به وسوسه او دل می‌دهد و از او تبعیت می‌کند، تقصیر خودش است؛ چنانکه روز قیامت هم وقتی جهنمیان نزدش می‌روند که تقصیرها را بر دوش او بیندازند، می‌گوید: من سلطه‌ای بر شما نداشتم جز اینکه دعوتتان کردم و خودتان آمدید. (ابراهیم/22)

4) «إِنَّ عِبادی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ إِلاَّ مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْغاوینَ»

هیچ بنده‌ای از بندگان خدا نیست که شیطان ابتدائاً بر او سلطه‌ای داشته باشد؛ اما وقتی کسی از شیطان تبعیت کرد، کم‌کم شیطان بر او مسلط می‌شود و آنگاه بر او سلطه پیدا می‌کند.

ثمره اخلاقی

همان گونه که انسانهایی هستند که چشم و گوش و همه اجزای بدنشان چنان خدایی شده که جز اراده خدا از آنها صادر نمی‌شود؛ عده‌ای هم ممکن است با تبعیت از ابلیس چنان تحت تسلط وی قرار گیرند که جز کاری شیطانی از آنها صادر نشود. شاید تعبیر «شَیاطینَ الْإِنْسِ وَ الْجِن‏» که در قرآن کریم آمده، اشاره به همین افراد باشد. (انعام/112)

5) «... إِلاَّ مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْغاوینَ»

«مِن» در اینجا «من» بیانیه است (المیزان، ج14، ص168)؛ یعنی بیان می‌کند که آن کسانی که از ابلیس پیروی می‌کنند، همگی «غاوین» هستند؛ یعنی تنها کسی پیروی ابلیس می‌شود که که راه حقیقت را گم کرده باشد و سردرگم شود.

ثمره در فلسفه دین

 اسلام - برخلاف اغلب دین‌های موجود - بر تحقیقی بودن مسلمان شدن اصرار می‌ورزد و تقلید را فقط در فروع دین (احکام عملی) مجاز می‌شمرد، نه در اصول دین (اعتقادات و باورهای اصلی).

ریشه‌اش همین است که اولا واقعا خود را منطبق بر حقیقت می‌داند؛ و ثانیا باور دارد که اگر کسی با صدق نیت دنبال حقیقت باشد، حتما به حقیقت خواهد رسید، زیرا فقط «غاوین» یعنی کسانی که مسیر حقیقت را رها کرده‌اند، از شیطان پیروی خواهند کرد.



[1] . «إِلاَّ مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْغاوینَ» «الا» را دو گونه تحلیل کرده‌اند: می تواند استثنای متصل باشد (یعنی آن گروه از آن کل استثنا شده باشد) که این معنای متداول استثناء است یعنی: تو از میان بندگانم، تنها بر گمراهانی که از تو پیروی کنند، تسلط داری؛ و می‌تواند استثنای منقطع باشد (یعنی آن کل به خودی خود هیچ استثنایی ندارد و آن گروه به دلیل دیگری مشمول آن حکم نمی‌شود)، یعنی تو مطلقا بر بندگانم تسلط نداری؛ اما اگر گمراهی از او پیروی کرد، با این کارش زمینه تسلط او بر خود را مهیا می‌کند. (مجمع‌البیان، ج6، ص519؛ الجدول فی اعراب القرآن، ج14، ص244) علامه طباطبایی، از استثنای متصل دفاع کرده (که در این دفاع معنای ظریف و دقیقی را ارائه می‌دهند) اما استثنای منفصل را قبول ندارند (المیزان، ج14، ص168-169). اگرچه نقد ایشان بر برخی از معانی‌ای که مبتنی بر استثنای منفصل مطرح شده، اما به نظر می‌رسد برخی دیگر از آنها با تقریر قویتری قابل دفاع باشند (بویژه مورد آخر) و لذا می‌توان هر دو معنا را در نظر گرفت.

[2] این عبارت در نقل بحارالانوار (ج60، ص254) از تفسیر عیاشی موجود است اما در متن فعلی تفسیر عیاشی که در متن آدرسش داده شده وجود ندارد.

[3] دو حدیث زیر هم مضمونی نزدیک به حدیث فوق دارند:

1) فُرَاتٌ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْقَاسِمِ بْنِ عُبَیْدٍ مُعَنْعَناً عَنْ سُلَیْمَانَ الدَّیْلَمِیِّ قَالَ: کُنْتُ عِنْدَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع إِذْ دَخَلَ عَلَیْهِ‏ أَبُو بَصِیرٍ وَ قَدْ أَخَذَهُ نَفَسُهُ فَلَمَّا أَنْ أَخَذَ مَجْلِسَهُ قَالَ لَهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ یَا أَبَا مُحَمَّدٍ مَا هَذَا النَّفَسُ الْعَالِی قَالَ جُعِلْتُ فِدَاکَ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ کَبِرَ [کَبِرَتْ‏] سِنِّی وَ دَقَّ عَظْمِی وَ لَسْتُ أَدْرِی مَا أَرِدُ عَلَیْهِ مِنْ أَمْرِ آخِرَتِی فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ یَا أَبَا مُحَمَّدٍ إِنَّکَ لَتَقُولُ هَذَا فَقَالَ جُعِلْتُ فِدَاکَ وَ کَیْفَ لَا أَقُولُ هَذَا فَذَکَرَ کَلَاماً فَقَالَ یَا أَبَا مُحَمَّدٍ لَقَدْ ذَکَرَکُمُ اللَّهُ فِی کِتَابِهِ فَقَالَ إِخْواناً عَلى‏ سُرُرٍ مُتَقابِلِینَ وَ اللَّهِ مَا أَرَادَ بِهَا غَیْرَکُمْ یَا أَبَا مُحَمَّدٍ فَهَلْ سَرَرْتُکَ قَالَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ زِدْنِی فَقَالَ لَقَدْ ذَکَرَکُمُ اللَّهُ فِی کِتَابِهِ فَقَالَ إِنَّ عِبادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ وَ اللَّهِ مَا أَرَادَ بِهَا إِلَّا الْأَئِمَّةَ وَ شِیعَتَهُمْ فَهَلْ سَرَرْتُکَ.

تفسیر فرات الکوفی، ص226؛ (البته این حدیث با طول و تفصیل بیشتری و گاه با سندهای متفاوت در منابع زیر هم آمده است: الکافی، ج‏8، ص35؛ دعائم الإسلام، ج‏1، ص78؛ الإختصاص، (للمفید) ص106)

2) عن أبی بصیر قال: سمعت جعفر بن محمد ع و هو یقول نَحْنُ أَهْلُ بَیْتِ الرَّحْمَةِ وَ بَیْتِ النِّعْمَةِ وَ بَیْتِ الْبَرَکَةِ وَ نَحْنُ فِی الْأَرْضِ بُنْیَانٌ وَ شِیعَتُنَا عُرَى الْإِسْلَامِ وَ مَا کَانَتْ دَعْوَةُ إِبْرَاهِیمَ إِلَّا لَنَا وَ شِیعَتِنَا وَ لَقَدِ اسْتَثْنَى اللَّهُ إِلَى یَوْمِ‏ الْقِیَامَةِ إِلَى إِبْلِیسَ فَقَالَ إِنَّ عِبادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطان‏ (تفسیر العیاشی، ج‏2، ص243)

[4] . در همین راستا، احادیث زیر هم قابل توجه‌اند:

1) عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْخُزَاعِیِّ عَنْ أَبِیهِ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَذْکُرُ فِی حَدِیثِ غَدِیرِ خُمٍّ أَنَّهُ لَمَّا قَالَ النَّبِیُّ ص لِعَلِیٍّ ع مَا قَالَ وَ أَقَامَهُ لِلنَّاسِ صَرَخَ إِبْلِیسُ صَرْخَةً فَاجْتَمَعَتْ لَهُ الْعَفَارِیتُ فَقَالُوا یَا سَیِّدَنَا مَا هَذِهِ الصَّرْخَةُ فَقَالَ وَیْلَکُمْ یَوْمُکُمْ‏ کَیَوْمِ عِیسَى وَ اللَّهِ لَأُضِلَّنَّ فِیهِ الْخَلْقَ قَالَ فَنَزَلَ الْقُرْآنُ وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَیْهِمْ إِبْلِیسُ ظَنَّهُ فَاتَّبَعُوهُ إِلَّا فَرِیقاً مِنَ الْمُؤْمِنِینَ فَقَالَ صَرَخَ إِبْلِیسُ صَرْخَةً فَرَجَعَتْ إِلَیْهِ الْعَفَارِیتُ فَقَالُوا یَا سَیِّدَنَا مَا هَذِهِ الصَّرْخَةُ الْأُخْرَى فَقَالَ وَیْحَکُمْ حَکَى اللَّهُ وَ اللَّهِ کَلَامِی قُرْآناً وَ أَنْزَلَ عَلَیْهِ وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَیْهِمْ إِبْلِیسُ ظَنَّهُ فَاتَّبَعُوهُ إِلَّا فَرِیقاً مِنَ الْمُؤْمِنِینَ ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ إِلَى السَّمَاءِ ثُمَّ قَالَ وَ عِزَّتِکَ وَ جَلَالِکَ لَأُلْحِقَنَّ الْفَرِیقَ بِالْجَمِیعِ قَالَ فَقَالَ النَّبِیُّ ص بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ إِنَّ عِبادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ قَالَ صَرَخَ إِبْلِیسُ صَرْخَةً فَرَجَعَتْ إِلَیْهِ الْعَفَارِیتُ فَقَالُوا یَا سَیِّدَنَا مَا هَذِهِ الصَّرْخَةُ الثَّالِثَةُ قَالَ وَ اللَّهِ مِنْ أَصْحَابِ عَلِیٍّ وَ لَکِنَّ بِعِزَّتِکَ وَ جَلَالِکَ یَا رَبِّ لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمُ الْمَعَاصِیَ حَتَّى أُبَغِّضَهُمْ إِلَیْکَ قَالَ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع وَ الَّذِی بَعَثَ بِالْحَقِّ مُحَمَّداً لَلْعَفَارِیتُ وَ الْأَبَالِسَةُ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ أَکْثَرُ مِنَ الزَّنَابِیرِ عَلَى اللَّحْمِ وَ الْمُؤْمِنُ أَشَدُّ مِنَ الْجَبَلِ وَ الْجَبَلُ یُسْتَقَلُّ مِنْهُ بِالْفَأْسِ فَیُنْحَتُ مِنْهُ وَ الْمُؤْمِنُ لَا یُسْتَقَلُّ عَلَى دِینِه‏ (تفسیر العیاشی، ج‏2، ص301)

2) عَنْ أَبِی بَصِیرٍ، عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلَامُ، أَنَّهُ: إِذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ یُؤْتَى بِإِبْلِیسَ فِی سَبْعِینَ غُلًّا وَ سَبْعِینَ کَبْلًا، فَیَنْظُرُ الْأَوَّلُ إِلَى زُفَرَ فِی‏ عِشْرِینَ وَ مِائَةِ کَبْلٍ وَ عِشْرِینَ وَ مِائَةِ غُلٍّ، فَیَنْظُرُ إِبْلِیسُ فَیَقُولُ: مَنْ هَذَا الَّذِی أَضْعَفَهُ اللَّهُ الْعَذَابَ وَ أَنَا أَغْوَیْتُ هَذَا الْخَلْقَ جَمِیعاً. فَیُقَالُ: هَذَا زُفَرُ. فَیَقُولُ: بِمَا جُدِرَ لَهُ هَذَا الْعَذَابُ؟!. فَیُقَالُ: بِبَغْیِهِ عَلَى عَلِیٍّ عَلَیْهِ السَّلَامُ. فَیَقُولُ لَهُ إِبْلِیسُ: وَیْلٌ لَکَ أَوْ ثُبُورٌ لَکَ!، أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ اللَّهَ أَمَرَنِی بِالسُّجُودِ لِآدَمَ فَعَصَیْتُهُ وَ سَأَلْتُهُ أَنْ یَجْعَلَ لِی سُلْطَاناً عَلَى مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَیْتِهِ وَ شِیعَتِهِ فَلَمْ یُجِبْنِی إِلَى ذَلِکَ، وَ قَالَ: إِنَّ عِبادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ إِلَّا مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْغاوِینَ وَ مَا عَرَفْتُهُمْ حِینَ اسْتَثْنَاهُمْ إِذْ قُلْتُ: وَ لا تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شاکِرِینَ فَمَنَیْتَ بِهِ نَفْسَکَ غُرُوراً، فَیُوقَفُ بَیْنَ یَدَیِ الْخَلَائِقِ فَیُقَالُ لَهُ: مَا الَّذِی کَانَ مِنْکَ إِلَى عَلِیٍّ وَ إِلَى الْخَلْقِ الَّذِینَ اتَّبَعُوکَ عَلَى الْخِلَافِ؟!. فَیَقُولُ الشَّیْطَانُ وَ هُوَ زُفَرُ لِإِبْلِیسَ: أَنْتَ أَمَرْتَنِی بِذَلِکَ. فَیَقُولُ لَهُ إِبْلِیسُ: فَلِمَ عَصَیْتَ رَبَّکَ وَ أَطَعْتَنِی؟ فَیَرُدُّ زُفَرَ عَلَیْهِ مَا قَالَ اللَّهُ: إِنَّ اللَّهَ وَعَدَکُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَ وَعَدْتُکُمْ فَأَخْلَفْتُکُمْ وَ ما کانَ لِی عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطانٍ. إِلَى آخِرِ الْآیَة (تفسیر العیاشی، ج‏2، ص223)

3) أَخْبَرَنَا الشَّیْخُ أَبُو الْبَقَاءِ إِبْرَاهِیمُ بْنُ الْحُسَیْنِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ الْبَصْرِیُّ بِقِرَاءَتِی عَلَیْهِ فِی الْمُحَرَّمِ سَنَةَ سِتَّ عَشْرَةَ وَ خَمْسِمِائَةٍ بِمَشْهَدِ مَوْلَانَا أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع‏ قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو طَالِبٍ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ عُتْبَةَ قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو الْحَسَنِ مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَیْنِ بْنِ أَحْمَدَ قَالَ: أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ وَهْبَانَ الدُّبَیْلِیُّ قَالَ: حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ کَثِیرٍ الْعَسْکَرِیُّ قَالَ: حَدَّثَنِی أَحْمَدُ بْنُ الْمُفَضَّلِ أَبُو سَلَمَةَ الْأَصْفَهَانِیُّ قَالَ: أَخْبَرَنِی رَاشِدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ وَائِلٍ الْقُرَشِیُّ قَالَ: حَدَّثَنِی عَبْدُ اللَّهِ بْنُ حَفْصٍ الْمَدَنِیُّ قَالَ: أَخْبَرَنِی مُحَمَّدُ بْنُ إِسْحَاقَ عَنْ سَعِیدِ بْنِ زَیْدِ بْنِ أَرْطَاةَ قَالَ: لَقِیتُ کُمَیْلُ بْنُ زِیَادٍ وَ سَأَلْتُهُ عَنْ فَضْلِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع فَقَالَ أَ لَا أُخْبِرُکَ بِوَصِیَّةٍ أَوْصَانِی بِهَا یَوْماً هِیَ خَیْرٌ لَکَ مِنَ الدُّنْیَا بِمَا فِیهَا؟ فَقُلْتُ بَلَى قَالَ: قَالَ لِی عَلِیٌّ یَا کُمَیْلَ بْنَ زِیَاد...

یَا کُمَیْلُ اذْکُرْ قَوْلَ اللَّهِ تَعَالَى لِإِبْلِیسَ لَعَنَهُ اللَّه‏...

...یَا کُمَیْلُ إِنَّ لَهُ فِخَاخاً یَنْصِبُهَا فَاحْذَرْ أَنْ یُوقِعَکَ‏ فِیهَا یَا کُمَیْلُ إِنَّ الْأَرْضَ مَمْلُوءَةٌ مِنْ فِخَاخِهِمْ فَلَنْ یَنْجُوا مِنْهَا إِلَّا مَنْ تَثَبَّتَ بِنَا وَ قَدْ أَعْلَمَکَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنَّهُ لَنْ یَنْجُوَ مِنْهَا إِلَّا عِبَادُهُ وَ عِبَادُهُ أَوْلِیَاؤُنَا یَا کُمَیْلُ وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِنَّ عِبادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ وَ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِنَّما سُلْطانُهُ عَلَى الَّذِینَ یَتَوَلَّوْنَهُ وَ الَّذِینَ هُمْ بِهِ مُشْرِکُونَ یَا کُمَیْلُ انْجُ بِوَلَایَتِنَا مِنْ أَنْ یَشْرَکَکَ فِی مَالِکَ وَ وَلَدِکَ کَمَا أُمِرَ یَا کُمَیْلُ لَا تَغْتَرَّ بِأَقْوَامٍ یُصَلُّونَ فَیُطِیلُونَ وَ یَصُومُونَ فَیُدَاوِمُونَ وَ یَتَصَدَّقُونَ فَیَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُوَفَّقُونَ یَا کُمَیْلُ أُقْسِمُ بِاللَّهِ لَسَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص یَقُولُ إِنَّ الشَّیْطَانَ إِذَا حَمَلَ قَوْماً عَلَى الْفَوَاحِشِ مِثْلَ الزِّنَاءِ وَ شُرْبِ الْخَمْرِ وَ الرِّبَا وَ مَا أَشْبَهَ ذَلِکَ مِنَ الْخَنَى وَ الْمَآثِمِ حَبَّبَ إِلَیْهِمُ الْعِبَادَةَ الشَّدِیدَةَ وَ الْخُشُوعَ وَ الرُّکُوعَ وَ الْخُضُوعَ وَ السُّجُودَ ثُمَّ حَمَلَهُمْ عَلَى وَلَایَةِ الْأَئِمَّةِ الَّذِینَ یَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ لا یُنْصَرُون‏ (بشارة المصطفى لشیعة المرتضى، ص28)

 


280) سوره حجر (15) آیه 41 قالَ هذا صِراطٌ عَلَیَّ مُسْتَقی

بسم الله الرحمن الرحیم

280) سوره حجر (15) آیه 41 

قالَ هذا صِراطٌ عَلَیَّ مُسْتَقیمٌ

ترجمه

فرمود: این راهی است بر من راست.

نکات ترجمه‌ای و نحوی

دو کلمه «صراط» و «مستقیم» در جلسه 108 توضیح داده شد.

در عبارت «هذا صِراطٌ عَلَیَّ مُسْتَقیمٌ»، «هذا» مبتداست و «صراط» خبر آن است و «مستقیم» صفت برای «صراط» است.

اما درباره جایگاه نحوی «عَلیّ» اختلاف است:

اغلب آن جار و مجرور دانسته‌اند (علی + ی) که برخی آن را متعلق به «صراط» قلمداد کرده‌اند (الجدول فی إعراب القرآن، ج‏14، ص244) و برخی دیگر آن را متعلق به کلمه محذوفی که آن کلمه صفت برای صراط بوده، حال آن کلمه محذوف ممکن است «حقٌ» باشد (إعراب القرآن و بیانه، ج‏5، ص239) یا «بیانُه» (إعراب القرآن (نحاس)، ج‏2، ص240) ویا کلمه‌ای دیگر.

در قرائات عشر، یعقوب این را به صورت «عَلِیٌّ» خوانده است، و این قرائت در قرائات شاذه توسط أبی رجاء و ابن سیرین و قتادة و ضحاک و مجاهد و قیس بن عبادة و عمرو بن میمون قرائت شده و از امام صادق ع هم به عنوان یکی از قرائات این آیه روایت شده است (مجمع‌البیان، ج6، ص518؛ تفسیر طبری، ج14،‌ص24) که در این صورت، «علیّ» دیگر جار و مجرور نیست، بلکه یا صفت است برای «صراط» (صراط رفیع و بلندمرتبه؛ تفسیر طبری، ج14،‌ص24) و یا اسم خاص (اشاره به حضرت علی  ع) است که بدل از «صراط مستقیم» آمده است: (به معنای: این صراط مستقیم است که همان علی ع است)، و در برخی روایات، این آیه به صورت «هذا صِراطُ عَلَیٍّ مُسْتَقیمٌ: این صراط علی است که مستقیم است» هم قرائت شده است. (تفسیر فرات الکوفی، ص138؛ تفسیر العیاشی، ج‏2، ص242)

توجه: نکته‌ای درباره اختلاف قرائات

 لازم به ذکر است بر اساس حدیثی که با سند صحیح توسط شیعه (خصال، ج2، ص359) و سنی (صحیح بخاری، ج3، ص1089)[1] از پیامبر اکرم ص روایت شده است، قرآن کریم بر هفت حرف (سبعة احرف) نازل شده است که یکی از معانی آن این است که قرآن با قرائات متعدد نازل شده است؛ و در هر صورت وجود قرائات متعدد که همگی توسط خود پیامبر اکرم ص بر مسلمانان عرضه شده است، یک مطلب کاملا قطعی در میان شیعه و سنی بوده است. البته در دو سه قرن اخیر، وجود تعدد قرائات، که نقل آن از پیامبر ص امری متواتر و غیر قابل انکار بوده، به خاطر کج‌فهمی‌ای در فهم یک روایت، از جانب برخی زیر سوال رفته است! اما حقیقت این است که وجود هیچ قرائتی (که معتبر است)، دلیل بر بطلان قرائت دیگر (که آن قرائت هم به نحو متواتر یا با سند کاملا معتبر به ما رسیده باشد) نمی‌شود.

حدیث

1) از امام باقر ع روایت شده است که ابوبرزه (یکی از اصحاب پیامبر ص) گفته است: ما یکبار نزد رسول خدا ص بودیم که ایشان با دست به علی بن ابی‌طالب اشاره کرده، و این آیه قرآن را خواندند: «و بدرستی که این صراط مستقیم من است ، پس از او تبعیت کنید و دنبال راههای [دیگر] نروید» تا آخر آیه (انعام/153).

یکی گفت: آیا منظور از این آیه آن نیست که خداوند این صراط [= اسلام] را بر غیر آن برتری داده است؟

رسول خدا ص فرمودند: فلانی! خوب جواب را گوش بده! اینکه گفتی خدا اسلام را بر غیر آن برتری داده، درست است؛ اما این سخن خداست که «این صراط علی است که مستقیم است»؛ چرا که من در برگشت از غزوه تبوک، به پروردگارم عرض کردم: خدایا ! تو علی را [برای من] همچون هارون نسبت به موسی ع قرار دادی جز اینکه نبوتی بعد از من برای او نیست؛ پس کلام مرا تصدیق فرما و به وعده‌ات وفا کن و علی ع را با قرآن یاد کن همان گونه که هارون را یاد کردی، که همانا تو اسم مرا [هم] در قرآن یاد کرده‌ای؛ - پس آیه‌ای را خواند- پس خدایا نازل کن تصدیق گفته من را [چرا؟ چون] که استوار شده است حسد اهل قبله نسبت به او، و تکذیب مشرکین، که [هر دو گروه] در منزلت او شک کردند،[2] پس نازل شد که «این صراط علی است که مستقیم است» و این کنار من نشسته بود؛ پس نصیحت وی را بپذیرید و آویزه گوش کنید و سخنش را بپذیرید که هر کس مرا دشنام دهد خدا را دشنام داده؛ و هرکه علی ع را دشنام دهد، مرا دشنام داده است.

تفسیر فرات الکوفی، ص137-138

فُرَاتٌ قَالَ حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ مُعَنْعَناً عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ [ع‏] قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو بَرْزَةَ قَالَ: بَیْنَمَا نَحْنُ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ ص إِذْ قَالَ وَ أَشَارَ بِیَدِهِ إِلَى عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع «وَ أَنَّ هذا صِراطِی مُسْتَقِیماً فَاتَّبِعُوهُ وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ» إِلَى آخِرِ الْآیَةِ فَقَالَ رَجُلٌ أَ لَیْسَ إِنَّمَا یَعْنِی اللَّهُ فَضْلَ هَذَا الصِّرَاطِ عَلَى مَا سِوَاهُ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص هَذَا جَوَابُکَ یَا فُلَانُ أَمَّا قَوْلُکَ فَضْلُ الْإِسْلَامِ عَلَى مَا سِوَاهُ کَذَلِکَ وَ أَمَّا قَوْلُ اللَّهِ «هذا صِراط عَلَیّ مُسْتَقِیمٌ» فَإِنِّی قُلْتُ لِرَبِّی مُقْبِلًا عَنْ غَزْوَةِ تَبُوکَ الْأُولَى اللَّهُمَّ إِنِّی جَعَلْتُ عَلِیّاً ع بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلَّا أَنَّهُ لَا نُبُوَّةَ لَهُ مِنْ بَعْدِی فَصَدِّقْ کَلَامِی وَ أَنْجِزْ وَعْدِی‏ وَ اذْکُرْ عَلِیّاً ع بِالقُرآنِ[3] کَمَا ذَکَرْتَ‏ هَارُونَ فَإِنَّکَ قَدْ ذَکَرْتَ اسْمِی فِی الْقُرْآنِ فَقَرَأَ آیَةً فَأَنْزل تَصْدِیقَ قَوْلِی فَرَسَخَ حَسَدُهُ[4] مِنْ أَهْلِ هَذِهِ الْقِبْلَةِ وَ تَکْذِیب الْمُشْرِکِینَ حَیْثُ شَکوْا فِی مَنْزِلِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع‏ فَنَزَلَ «هَذَا صِرَاطُ عَلِیٍّ مُسْتَقِیم» وَ هَذَا جَالِسٌ عِنْدِی فَاقْبَلُوا نَصِیحَتَهُ وَ اسْمَعُوا وَ اقْبَلُوا قَوْلَهُ فَإِنَّهُ مَنْ یَسُبُّنِی یَسُبُّ اللَّهُ وَ مَنْ سَبَّ عَلِیّاً ع فَقَدْ سَبَّنِی.

2) از امام صادق ع از پدرشان (امام باقر ع) از امام سجاد ع از پدرشان (امام حسین ع) روایت شده است که روزی شخصی در مقابل پیامبر ص ایستاد و گفت: تو همواره می‌گویی که علی ع نسبت به من همچون هارون ع نسبت به موسی ع است، در حالی که خداوند هارون را در قرآن یاد کرده، اما علی ع را یاد نکرده است.

پیامبر ص فرمود: ای فرد خشن! ای عرب بادیه‌نشین! آیا این سخن خداوند متعال را نشنیده‌ای که «این صراط علی است که مستقیم است»؟

مائة منقبة من مناقب أمیر المؤمنین و الأئمة (لابن شاذان)، ص160؛ مناقب آل أبی طالب علیهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج‏3، ص107؛ إرشاد القلوب إلى الصواب (للدیلمی)، ج‏2، ص373 [5]

حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ قُولَوَیْهِ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنِی عَلِیُّ بْنُ الْحَسَنِ النَّحْوِیُّ قَالَ حَدَّثَنِی أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ قَالَ حَدَّثَنِی مَنْصُورُ بْنُ أَبِی الْعَبَّاسِ قَالَ حَدَّثَنِی عَلِیُّ بْنُ أَسْبَاطٍ عَنِ الْحَکَمِ بْنِ بُهْلُولٍ قَالَ حَدَّثَنِی أَبُو هَمَّامٍ قَالَ حَدَّثَنِی عَبْدُ اللَّهِ بْنُ أُذَیْنَةَ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ أَبِیهِ قَالَ: قَامَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ إِلَى النَّبِیِّ ص فَقَالَ إِنَّکَ لَا تَزَالُ تَقُولُ لِعَلِیٍّ أَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى‏ وَ قَدْ ذَکَرَ اللَّهُ‏ هَارُونَ فِی الْقُرْآنِ وَ لَمْ یَذْکُرْ عَلِیّاً ع فَقَالَ النَّبِیُّ ص یَا غَلِیظُ یَا أَعْرَابِیُّ أَ مَا تَسْمَعُ قَوْلَ اللَّهِ تَعَالَى هَذَا صِرَاطُ عَلِیٍّ مُسْتَقِیم‏.[6]

3) از امام باقر ع درباره آیه «هذا صراط علیّ مستقیم» روایت شده است که: او امیرالمومنین ع است.

شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، ج‏1، ص79

حَدَّثَنَا الْحُسَیْنُ قَالَ: أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ الصَّیْرَفِیُّ، عَنْ أَبِی جَمِیلَةَ قَالَ: حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ أَبِی جَعْفَرٍ [کَذَا] قَالَ: حَدَّثَنِی أَخِی عَنْ قَوْلِهِ: هذا صِراطٌ عَلَیَّ مُسْتَقِیمٌ قَالَ: هُوَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ.

4) سید بن طاووس (متوفی664) از کتاب «نزول القرآن فی شان امیرالمؤمنین» نوشته ابوبکر محمد بن مومن شیرازی، (از علمای بزرگ اهل سنت که مورد وثوق آنها بوده) مطلبی را از قتاده (از علمای معروف اهل سنت و از تابعین) نقل کرده که دیدم حسن بصری (از علمای معروف اهل سنت و از تابعین) این آیه را این گونه می‌خواند «صِرَاطُ عَلِیٍّ مُسْتَقِیمٌ: [این] صراط علی، مستقیم است». به او گفتم: معنای آن چیست؟

گفت: این راه علی بن ابی‌طالب و دین او، راه و دین مستقیم است؛ پس از آن پیروی کنید و بدان تمسک جویید که آن راهی واضح است و هیچ اعوجاج و ناراستی‌ای ندارد.

الطرائف فی معرفة مذاهب الطوائف، ج‏1، ص96

 وَ مِنْ ذَلِکَ مَا رَوَاهُ الْحَافِظُ عِنْدَهُمْ مُحَمَّدُ بْنُ مُؤْمِنٍ الشِّیرَازِیُّ وَ هُوَ مِنْ عُلَمَاءِ الْأَرْبَعَةِ الْمَذَاهِبِ وَ ثِقَاتِهِمْ فِی کِتَابِهِ الْمُشَارِ إِلَیْهِ («نزول القرآن فی شان امیرالمؤمنین» اثـر ابوبکر محمد بن مومن شیرازی) بِإِسْنَادِهِ إِلَى قَتَادَةَ عَنِ الْحَسَنِ الْبَصْرِیِّ قَالَ: کَانَ یَقْرَأُ هَذَا الْحَرْفَ صِرَاطُ عَلِیٍّ مُسْتَقِیمٌ فَقُلْتُ لِلْحَسَنِ وَ مَا مَعْنَاهُ قَالَ یَقُولُ هَذَا طَرِیقُ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع وَ دِینُهُ طَرِیقٌ وَ دِینٌ مُسْتَقِیمٌ فَاتَّبِعُوهُ وَ تَمَسَّکُوا بِهِ فَإِنَّهُ وَاضِحٌ لَا عِوَجَ فِیه‏

در کتاب تأویل الآیات الظاهرة فی فضائل العترة الطاهرة (ص252) با سندی دیگر شبیه این مضمون را از امام صادق ع روایت کرده است.[7]

تدبر

1) «قالَ هذا صِراطٌ عَلَیَّ مُسْتَقیمٌ»

جمله فوق، پاسخ خداوند است بعد از اینکه شیطان گفت همه را اغوا می‌کنم جز مخلَصین را.

از این جمله معانی مختلفی می‌تواند مد نظر باشد که بر اساس قاعده «امکان استعمال یک لفظ در چند معنا»، همگی می‌توانند درست باشند:

الف. براساس قرائت مشهور‌تر، یعنی «...عَلَیَّ...»

الف.1- «این» اشاره است به کل آنچه شیطان می‌خواهد انجام دهد؛ یعنی هم اغوایی که تو می‌کنی و هم مخلصین را که استثناء کردی، همگی‌اش تحت مشیت و حکومت من است (المیزان، ج12، ص166) به تعبیر دیگر، کلامی تهدیدآمیز است، همان گونه که می‌گوییم «هرکاری می‌خواهی بکن، آخرش همه‌ راهها به من ختم می‌شود و از چنگ من نمی‌توانی بیرون بروی» و مفاد آن شبیه مفاد آیه «إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصاد: بدرستی که پروردگارت در کمین است» (فجر/14) می‌باشد. (مجمع البیان، ج‏6، ص51؛ تفسیر طبری، ج14، ص23)

الف.2- «عَلی» در این آیه به معنای «إلی» است (المحیط فی اللغة، ج‏10، ص372) حال یا به این معنی که: این راهی که تو در پیش گرفته‌ای، بازگشت و نهایتش مستقیماً به سوی من است (تفسیر طبری، ج14، ص23) یا اشاره به وضع خود مخلصین و گمراهان است؛ یعنی گذر هرکس که هر راهی می‌رود (خوب یا بد) مستقیما به جانب من خواهد بود (مجمع البیان، ج‏6، ص51)

الف.3-. «این» اشاره به دین الهی است، یعنی این دین مستقیمی است که بیانش بر عهده من است. (مجمع البیان، ج‏6، ص51) اشکال این دیدگاه این است که در آیه هیچ قرینه‌ای برای اینکه چنین معنایی مد نظر باشد، وجود ندارد.

ب. براساس قرائت «عَلِیٌّ» (درباره این قرائت، در «نکات ترجمه» توضیح داده شد)

الف. «این صراط رفیع و مستقیمی است.» اگرچه مفسران اهل سنت (مثلا: تفسیر طبری، ج14، ص23؛ الدر المنثور، ج4، ص99) تنها این معنا را مطرح کرده‌اند؛ اما بر اساس همین معنا هم تنها مرجعی که در آیات قبل برای ضمیر «این» می‌توان پیدا کرد، آن است که اشاره باشد به یک «مخلَص» معین، یعنی امیرالمومنین ع (تأویل الآیات الظاهرة، ص252) [8]، یعنی این علی ع که مخلَص و از اغوای شیطان در امان است، صراطی بلندمرتبه و مستقیم می‌باشد (حدیث3)

ب. «این صراط مستقیم است، [که همان] علی ع است.» یعنی آنچه که مخلصین از آن بهره‌مندند و بدان جهت از اغوای شیطان نجات می‌یابند، همان صراط مستقیمی است که مظهرش حضرت علی ع می‌باشد. (احادیث1 تا 4)

نکته: این معنا، علاوه بر ارتباط با قبل، با ادامه آیات تناسب زیادتری دارد و توضیح می‌دهد که چرا شیطان بر بندگان تسلط ندارد: وقتی که حضرت علی ع صراط باشد و انسانها راه او را در پیش گیرند، دیگر شیطان بر بندگان تسلطی را که دلش می‌خواهد، نمی‌تواند داشته باشد.

به قول مرحوم شهریار

به خدا که در دو عالم اثر از فنا نماند

چو علی گرفته باشد سر چشمه بقا را

مگر ای سحاب رحمت تو بباری ارنه دوزخ

به شرار قهر سوزد همه جان ماسوا را

http://ganjoor.net/shahriar/gozidegh/sh2/

2) «قالَ هذا صِراطٌ عَلَیَّ مُسْتَقیمٌ»

«مستقیم» در هر صورت، وصف «صراط» است، و چه به صورت «عَلَیَّ» قرائت شود و چه به صورت «عَلِیٌّ» (در معنای اسمی: حضرت علی ع، نه در معنای وصفی:بلندمرتبه) اقتضای عادی کلام این بود که «مستقیم» بعد از صراط بیاید. اما چرا این کلمه بعد از کلمه «علیّ» آمده است؟

الف. ...[9]



[1] . (4632)- [4991] حَدَّثَنَا سَعِیدُ بْنُ عُفَیْرٍ، قَالَ: حَدَّثَنِی اللَّیْثُ، قَالَ: حَدَّثَنِی عُقَیْلٌ، عَنْ ابْنِ شِهَابٍ، قَالَ: حَدَّثَنِی عُبَیْدُ اللَّهِ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ، أَنَّ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ عَبَّاسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا حَدَّثَهُ، أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَالَ: " أَقْرَأَنِی جِبْرِیلُ عَلَى حَرْفٍ فَرَاجَعْتُهُ فَلَمْ أَزَلْ أَسْتَزِیدُهُ، وَیَزِیدُنِی حَتَّى انْتَهَى إِلَى سَبْعَةِ أَحْرُفٍ "

[2] . در ترجمه عبارت کمی تردید داشتم. ابتدا ترجمه زیر را نوشته بودم: پس آنچه سخن مرا تصدیق کند نازل شد تا حسد او را در میان اهل قبله (مسلمانان) و در برابر تکذیب مشرکان ثابت و استوار سازد چرا که در مورد منزلت علی بن ابی‌طالب شکایت داشتند. ترجمه فوق ترجمه استادم است که البته این را هم با احتمال پیشنهاد دادند.

[3] . در نسخه فعلی تفسیر فرات «بالْقَلْبِ» نوشته که معنای محصلی ندارد و در بحارالانوار که از او نقل کرده در متن فقط تعبیر «واذکر علیا» دارد و در پاورقی به عنوان نسخه بدل، «بالقرآن» آورده که ظاهرا اصلش همین بوده است.

[4] . در نسخه کنونی تفسر فرات، «جسده» نوشته است اما در تفسیر کنزالدقائق که از او نقل کرده «حسده» نوشته که ظاهرا این درست باید باشد. والبته در پاورقی گفته که در برخی نسخ حسده و در برخی جسده است. تفسیر کنز الدقائق و بحر الغرائب، ج‏4، ص486

[5] . در کمال تعجب در نسخه چاپ شده فعلی از کتاب ارشاد القلوب (1413ق) کلمه «علی» افتاده است در حالی که در ترجمه این کتاب که آقای رضایی سالها قبل از این چاپ عربی (توسط انتشارات اسلامیه) انجام داده این عبارت موجود است و متن روایت و سندش شبیه دو کتاب قبلی است و سیاق هم وجود چنین عبارتی را لازم می آورد.

[6] . روایات دیگری هم در همین مضمون وارد شده که برای پرهیز از طولانی شدن در کانال نگذاشتم، از جمله دو روایت زیر:

حَدَّثَنَا أَبُو مُحَمَّدٍ عَنْ عِمْرَانَ بْنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ الْبَغْدَادِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَسْبَاطٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَیْلِ عَنْ أَبِی حَمْزَةَ الثُّمَالِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع هذا صِراطٌ عَلَیَّ مُسْتَقِیمٌ قَالَ هُوَ وَ اللَّهِ عَلِیٌّ؛ هُوَ وَ اللَّهِ عَلِیٌّ الْمِیزَانُ وَ الصِّرَاطُ. (بصائر الدرجات، ج‏1، ص512)

فُرَاتُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ الْکُوفِیُّ قَالَ حَدَّثَنِی الْحُسَیْنُ بْنُ سَعِیدٍ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ سِرَاجٍ عَنْ یَحْیَى بْنِ مُسَاوِرٍ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ زِیَادٍ عَنْ سَلَّامِ بْنِ الْمُسْتَنِیرِ الْجُعْفِیِّ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِی جَعْفَرٍ ع فَقُلْتُ جَعَلَنِیَ اللَّهُ فِدَاکَ إِنِّی أَکْرَهُ أَنْ أَشُقَّ عَلَیْکَ فَإِنْ أَذِنْتَ لِی أَنْ أَسْأَلَکَ سَأَلْتُکَ فَقَالَ سَلْنِی عَمَّا شِئْتَ قَالَ قُلْتُ أَسْأَلُکَ عَنِ الْقُرْآنِ قَالَ نَعَمْ قَالَ قُلْتُ مَا قَوْلُ اللَّهِ [عَزَّ وَ جَلَ‏] فِی کِتَابِهِ قالَ هذا صِراطٌ عَلَیَّ مُسْتَقِیمٌ قَالَ صِرَاطُ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ [ع‏] فَقُلْتُ صِرَاطُ عَلِیٍّ فَقَالَ صِرَاطُ عَلِیِّ [بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع‏]. (تفسیر فرات الکوفی، ص225؛ شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، ج‏1، ص78)

[7] . الشَّیْخُ مُحَمَّدُ بْنُ یَعْقُوبَ رَحِمَهُ اللَّهُ‏بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَحْمَدَ عَنْ عَبْدِ الْعَظِیمِ عَنْ هِشَامِ بْنِ الْحَکَمِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ قَالَ: تَلَا هَذِهِ الْآیَةَ هَکَذَا «هَذَا صِرَاطُ عَلِیٍّ مُسْتَقِیمٍ» یَعْنِی عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ ع أَیْ طَرِیقَهُ وَ دِینَهُ لَا عِوَجَ فِیهِ.

[8] . اعلم أنه لما کان قد استثنى إبلیس اللعین من عباد الله المخلصین و هم الأئمة المعصومون و شیعتهم کما یأتی بیانه أخبر الله تعالى لإبلیس بأن هؤلاء الذین استثنیتهم هذا صراط علی و هو أبوهم و أولهم و أفضلهم مُسْتَقِیمٌ. ‏

[9] . شاید یک احتمال این باشد؛ که چون مطمئن نبودم که منظورم درست فهمیده شود، در کانال نگذاشتم:

این عبارت در دو صورت خیلی روان‌تر است: یکی اینکه به صورت «هذا صِراطٌ عَلَیُّ مُسْتَقیمٌ: این صراطی رفیع و مستقیم است» باشد که «علیٌ» به معنای وصفی باشد (در این صورت علی و مستقیم دو وصف پشت سر هم خواهند بود و نیازی نیست که مستقیم جلوتر بیاید) و دوم اینکه به صورت «هذا صِراطُ عَلَیٍّ مُسْتَقیمٌ: این صراط علی است که مستقیم است» و این گونه بیان کردن موجب می‌شود این قرائت اخیر آیه - که بسیاری سعی در مخفی کردنش داشته‌اند- باقی بماند.


 


279) سوره حجر (15) آیه 40 إِلاَّ عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَ

بسم الله الرحمن الرحیم

279) سوره حجر (15) آیه 40

إِلاَّ عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصینَ

ترجمه 

[حتماً برایشان در زمین [امور را] زیبا جلوه می‌دهم و قطعاً همگی‌شان را اغوا می‌کنم] مگر آن بندگان تو از آنان، که خالص‌شدگان‌اند.

توجه

این آیه کاملاً مشابه آیه 83 سوره ص است که در جلسه142 مورد بحث و بررسی قرار گرفت. لذا احادیث و تدبرهای آنجا دوباره تکرار نمی‌شود. برای مطالعه آنها می‌توانید از طریق لینک زیر اقدام کنید:

در تلگرام:

https://telegram.me/YekAaye/1526

در فضای وب:

http://yekaye.ir/sad-038-83/

حدیث

1) حدیثی از امام صادق ع روایت شده است که حضرت می‌فرمایند بر هر عضوی از اعضایت، زکاتی از جانب خداوند متعال بر تو واجب است، بلکه بر هر محلی که مویی می‌روید و هر لحظه‌ای از لحظات عمرت؛ [سپس شروع می‌کنند زکات چشم و گوش و زبان و ... را شرح می‌دهند؛ در پایان می‌فرمایند:]

اینها آن چیزهایی بود که قلبها تحمل فهم آن را داشت و جانها توان به کار بستن آن را؛ اما آنچه که جز بندگان مخلَص خدا بر آن اشراف ندارند، بیش از آن است که به شمار آِد و آنها صاحبان آن‌اند و آن شعار و ادعای آنهاست، نه دیگران؛ خدایا خودت ما را به آنچه دوست داری و می‌پسندی، توفیق ده!

مصباح الشریعة، ص52

قَالَ الصَّادِقُ ع:

عَلَى کُلِّ جُزْءٍ مِنْ أَجْزَائِکَ زَکَاةٌ وَاجِبَةٌ لِلَّهِ تَعَالَى بَلْ عَلَى کُلِّ مَنْبِتِ شَعْرٍ مِنْ شَعْرِکَ بَلْ عَلَى کُلِّ لَحْظَةٍ مِنْ لَحَظَاتِکَ زَکَاةٌ ...[1] هَذَا مِمَّا تَحْتَمِلُ الْقُلُوبُ فَهْمَهُ وَ النُّفُوسُ اسْتِعْمَالَهُ وَ مَا لَا یُشْرِفُ عَلَیْهِ إِلَّا عِبَادُهُ الْمُخْلَصُونَ الْمُقَرَّبُونَ أَکْثَرُ مِنْ أَنْ تُحْصَى وَ هُمْ أَرْبَابُهُ وَ هُوَ شِعَارُهُمْ دُونَ غَیْرِهِمْ اللَّهُمَّ وَفِّقْنِی بِمَا تُحِبُّ وَ تَرْضَى‏.[2]

2) سدیر صیرفی می‌گوید: یکبار در محضر امام صادق ع نشسته بودم و سوالاتی را که اصحاب ما به من داده بودند یکی یکی بر ایشان عرضه می‌کردم و جواب می‌گرفتم؛ که یکدفعه سوالی به دلم افتاد. گفتم: همین الان مساله‌ای به دلم افتاد.

فرمود: آیا جزء آن سوالات نیست؟

گفتم: خیر.

فرمود: آن چیست؟

گفتم: سخن امیرالمومنین ع که «همانا امر ما دشوار و پر از پیچدگی است، کسی بدان اقرار نکند [توان تحمل آن را ندارد] مگر اینکه فرشته‌ای مقرب باشد یا نبی مرسَل (پیامبر دارای رسالت) یا بنده مومنی که خداوند قلبش را به ایمان امتحان کرده باشد.»

فرمود: بله، فرشتگان دو دسته‌اند: مقرب و غیر مقرب؛ و انبیاء دو دسته‌اند مرسَل و غیر مرسَل؛ و مومنین هم دو دسته‌اند: امتحان پس‌داده و امتحان نشده؛ و همانا این امر ما بر فرشتگان عرضه شد و جز مقربان بدان اقرار نکردند؛ و بر انبیاء عرضه شد جز آنان که دارای رسالت بودند تحملش را نتوانستند؛ و بر مومنان عرضه شد، جز خالص‌شدگان بدان اقرار نکردند.

تفسیر فرات الکوفی، ص428

قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو الْقَاسِمِ الْحَسَنِیُّ [الْحُسَیْنِیُ‏] قَالَ حَدَّثَنَا فُرَاتُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ الْکُوفِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْفَزَارِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَیْنِ یَعْنِی الصَّائِغَ قَالَ حَدَّثَنَا أَیُّوبُ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ أَبِی الْبِلَادِ عَنْ سَدِیرٍ الصَّیْرَفِیِّ قَالَ:

إِنِّی لَجَالِسٌ بَیْنَ یَدَیْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع أُعْرِضَ عَلَیْهِ مَسَائِلُ أَعْطَانِیهَا أَصْحَابُنَا إِذْ عَرَضَتْ بِقَلْبِی مَسْأَلَةٌ فَقُلْتُ لَهُ مَسْأَلَةٌ خَطَرَتْ بِقَلْبِی السَّاعَةَ قَالَ وَ لَیْسَ فِی الْمَسَائِلِ قُلْتُ لَا قَالَ وَ مَا هِیَ قُلْتُ قَوْلُ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع إِنَ‏ أَمْرَنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لَا یُقِرُّ بِهِ إِلَّا مَلَکٌ مُقَرَّبٌ أَوْ نَبِیٌّ مُرْسَلٌ أَوْ عَبْدٌ مُؤْمِنٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِیمَانِ فَقَالَ نَعَمْ إِنَّ مِنَ الْمَلَائِکَةِ مُقَرَّبِینَ وَ غَیْرَ مُقَرَّبِینَ وَ مِنَ الْأَنْبِیَاءِ مُرْسَلِینَ وَ غَیْرَ مُرْسَلِینَ وَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ مُمْتَحَنِینَ وَ غَیْرَ مُمْتَحَنِینَ وَ إِنَّ أَمْرَنَا [أَمْرَکُمْ‏] هَذَا عُرِضَ عَلَى الْمَلَائِکَةِ فَلَمْ یُقِرَّ بِهِ إِلَّا الْمُقَرَّبُونَ وَ عُرِضَ عَلَى الْأَنْبِیَاءِ فَلَمْ یُقِرَّ بِهِ إِلَّا الْمُرْسَلُونَ وَ عُرِضَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ فَلَمْ یُقِرَّ بِهِ إِلَّا الْمُخْلَصُونَ.

3) ابوخالد کابلی از اصحاب خاص امام سجاد ع است. یکبار نزد ایشان می‌رود و درباره اولی‌الامری که خداوند اطاعتشان را واجب کرده سوال می‌کند. حضرت امامان شیعه را یکی یکی نام می‌برند تا به امام مهدی ع می‌رسند و حکایت جعفر کذاب (برادر امام حسن عسکری که ادعای امامت بعد از ایشان را کرد و درصدد بود امام زمان عج را بیابد و تحویل حکومت عباسی دهد) را مطرح می‌کنند. وی می پرسد: سپس چه می‌شود؟

امام سجاد ع می‌فرمایند:

سپس غیبت ولیّ خداوند عز و جل، دوازدهمین وصی رسول خدا و امامان پس از ایشان، ادامه می‌یابد.

ابا خالد! همانا کسانی که در زمان غیبت ایشانند و به امامت او اعتقاد دارند و منتظر ظهور اویند، بهتر از مردم هر زمانی‌اند؛ چرا که خداوند تبارک و تعالی عقل و فهم و معرفتی بدانها داده که غیبت نزد آنها همچون مشاهده و حضور است و آنها را در آن زمان بمثابه کسانی که در پیش روی رسول خدا ص با شمشیر جهاد می‌کردند، قرار داده است؛ آنان‌اند که مخلصان حقیقی و شیعیان واقعیِ ما و دعوت‌کنندگان به خدا در آشکار و نهان‌اند؛

و امام سجاد ع فرمود: انتظار فرج از بزرگترین فرج‌هاست.

کمال الدین و تمام النعمة، ج‏1، ص320

حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْوَرَّاقُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ هَارُونَ الصُّوفِیُّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُوسَى عَنْ عَبْدِ الْعَظِیمِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْحَسَنِیِّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنِی صَفْوَانُ بْنُ یَحْیَى عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ أَبِی زِیَادٍ عَنْ أَبِی حَمْزَةَ الثُّمَالِیِّ عَنْ أَبِی خَالِدٍ الْکَابُلِیِّ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى سَیِّدِی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ زَیْنِ الْعَابِدِینَ ع ...[3]

قَالَ ثُمَّ تَمْتَدُّ الْغَیْبَةُ بِوَلِیِّ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ الثَّانِی عَشَرَ مِنْ أَوْصِیَاءِ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ الْأَئِمَّةِ بَعْدَهُ یَا أَبَا خَالِدٍ إِنَّ أَهْلَ زَمَانِ غَیْبَتِهِ الْقَائِلِینَ بِإِمَامَتِهِ وَ الْمُنْتَظِرِینَ لِظُهُورِهِ أَفْضَلُ مِنْ أَهْلِ کُلِّ زَمَانٍ لِأَنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى أَعْطَاهُمْ مِنَ الْعُقُولِ وَ الْأَفْهَامِ وَ الْمَعْرِفَةِ مَا صَارَتْ بِهِ الْغَیْبَةُ عِنْدَهُمْ بِمَنْزِلَةِ الْمُشَاهَدَةِ وَ جَعَلَهُمْ فِی ذَلِکَ الزَّمَانِ بِمَنْزِلَةِ الْمُجَاهِدِینَ بَیْنَ یَدَیْ رَسُولِ اللَّهِ ص بِالسَّیْفِ أُولَئِکَ الْمُخْلَصُونَ حَقّاً وَ شِیعَتُنَا صِدْقاً وَ الدُّعَاةُ إِلَى دِینِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ سِرّاً وَ جَهْراً وَ قَالَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ ع انْتِظَارُ الْفَرَجِ مِنْ أَعْظَمِ الْفَرَجِ.

تدبر

1) «إِلاَّ عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصینَ»

شیطان که گفته بود امور را در زمین زیبا جلوه می‌دهم و همگی‌شان را اغوا می‌کنم؛ عده‌ای را استثناء کرد و گفت «مگر آن بندگان تو از آنان، که خالص‌شدگان‌اند.» یعنی خودش می‌داند که اغوایش در عده‌ای اثر نمی‌کند؛ آنها دو ویژگی دارند، اول اینکه «بنده» خدایند و دوم اینکه این بندگی‌شان کاملا خالصانه است.

پس،

اگر خدا عنایت کند، می‌توان طوری زیست که شیطان هم در ما طمع نکند.

2) «لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعینَ؛ إِلاَّ عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصینَ»

برخی مفسران توضیح داده‌اند که این استثناء فقط نسبت به اغواگری است؛ یعنی شیطان دنیا را برای همه زینت می‌دهد، اما فقط غیرمخلصین را اغوا می‌کند (المیزان، ج12، ص165).

این سخن موید تدبرهای آیه قبل است که اولا زینت کردن، مهمترین روش اغواگری او است (جلسه قبل، تدبر1) و ثانیا منظور از اغواگری در این آیه، اثر کردن اغواء‌ است، نه صرف اقدام برای اغواء (جلسه قبل، تدبر7)؛ لذا در مقام اقدام، برای همه زینت می‌کند؛ اما در مقام اثردهی، فقط غیرمخلصین اغوا می‌شوند.

3) «إِلاَّ عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصینَ»

چرا ابلیس هیچ طمعی به اغوای مخلصین ندارد؟

زیرا آنان خود را در مسیر اخلاص قرار داده‌اند[4] و خدا آنها را خالص کرده؛ و چون خالص شده‌اند در قلبشان هیچ جایی برای غیر خدا نمانده است؛ پس هر زینتی که برایشان بسازد، [در نظر آنها دوباره جلوه‌ای از جلوات خدا می‌نماید و] همان هم مایه تقرب آنها می‌شود. پس اغواگری شیطان اثری در آنها ندارد. (المیزان، ج12، ص165)

بحث تخصصی انسان‌شناسی

انسان علاوه بر روح و فطرت الهی‌اش ابعاد جسمانی و غریزی دارد که البته باید آنها را در مسیر خدا جهت دهی کند و مادامی که این ابعاد در مسیر الهی قرار گیرند، مایه رشد انسان‌اند. همه اغواگری‌های شیطان در گروی سرمایه‌گذاری در این ابعاد انسان است تا از دل آنها خواسته‌ای در مقابل دستورات الهی در انسان عَلَم کند. کسی که خالص شده، چنان این ابعادش در مسیر الهی مستقر گردیده که هیچ خواسته غیرالهی‌ای در او نمانده تا شیطان روی آن سرمایه‌گذاری کند؛ و لذاست که از اغوای شیطان در امان است.



[1] . فَزَکَاةُ الْعَیْنِ النَّظْرَةُ بِالْعِبْرَةِ وَ الْغَضُّ عَنِ الشَّهَوَاتِ وَ مَا یُضَاهِیهَا وَ زَکَاةُ الْأُذُنِ اسْتِمَاعُ الْعَیْنِ وَ الْحِکْمَةِ وَ الْقُرْآنِ وَ فَوَائِدِ الدِّینِ مِنَ الْمَوْعِظَةِ وَ النَّصِیحَةِ وَ مَا فِیهِ نَجَاتُکَ وَ الْإِعْرَاضُ عَمَّا هُوَ ضِدُّهُ مِنَ الْکَذِبِ وَ الْغِیبَةِ وَ أَشْبَاهِهِمَا وَ زَکَاةُ اللِّسَانِ النُّصْحُ لِلْمُسْلِمِینَ وَ التَّیَقُّظُ لِلْغَافِلِینَ وَ کَثْرَةُ التَّسْبِیحِ وَ الذِّکْرِ وَ غَیْرِهَا وَ زَکَاةُ الْیَدِ الْبَذْلُ وَ الْعَطَاءُ وَ السَّخَاءُ بِمَا أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْکَ بِهِ وَ تَحْرِیکُهَا بِکِتَابَةِ الْعِلْمِ وَ مَنَافِعَ یَنْتَفِعُ بِهَا الْمُسْلِمُونَ فِی طَاعَةِ اللَّهِ تَعَالَى وَ الْقَبْضُ عَنِ الشَّرِّ وَ زَکَاةُ الرِّجْلِ السَّعْیُ فِی حُقُوقِ اللَّهِ تَعَالَى مِنْ زِیَارَةِ الصَّالِحِینَ وَ مَجَالِسِ الذِّکْرِ وَ إِصْلَاحِ النَّاسِ وَ صِلَةِ الْأَرْحَامِ وَ الْجِهَادِ وَ مَا فِیهِ صَلَاحُ قَلْبِکَ وَ سَلَامَةُ دِینِکَ

[2] حدیثی از امام صادق در جلسه 274 (حدیث2) درباره اخلاص مطرح شد. در ادامه آن حدیث، بحث اخلاص باز می‌شود که به علت دشواری مفهایمش در کانال نیاوردم.

قَالَ الصَّادِقُ ع :

...وَ عَلَامَةُ الْقَبُولِ وُجُودُ الِاسْتِقَامَةِ بِبَذْلِ کُلِّ مَحَابٍّ مَعَ إِصَابَةِ عِلْمِ کُلِّ حَرَکَةٍ وَ سُکُونٍ وَ الْمُخْلِصُ ذَائِبٌ رُوحُهُ بَاذِلٌ مُهْجَتَهُ فِی تَقْوِیمِ مَا بِهِ الْعِلْمُ وَ الْأَعْمَالُ وَ الْعَامِلُ وَ الْمَعْمُولُ بِالْعَمَلِ لِأَنَّهُ إِذَا أَدْرَکَ ذَلِکَ فَقَدْ أَدْرَکَ الْکُلَّ وَ إِذَا فَاتَهُ ذَلِکَ فَاتَهُ الْکُلُّ وَ هُوَ تَصْفِیَةُ مَعَانِی التَّنْزِیهِ‏ فِی التَّوْحِیدِ کَمَا قَالَ الْأَوَّلُ هَلَکَ الْعَامِلُونَ إِلَّا الْعَابِدُونَ وَ هَلَکَ الْعَابِدُونَ إِلَّا الْعَالِمُونَ وَ هَلَکَ الْعَالِمُونَ إِلَّا الصَّادِقُونَ وَ هَلَکَ الصَّادِقُونَ إِلَّا الْمُخْلِصُونَ وَ هَلَکَ الْمُخْلِصُونَ إِلَّا الْمُتَّقُونَ وَ هَلَکَ الْمُتَّقُونَ إِلَّا الْمُوقِنُونَ وَ إِنَّ الْمُوقِنِینَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِیمٍ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى- وَ اعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّى یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ وَ أَدْنَى حَدِّ الْإِخْلَاصِ بَذْلُ الْعَبْدِ طَاقَتَهُ ثُمَّ لَا یَجْعَلُ لِعَمَلِهِ عِنْدَ اللَّهِ قَدْراً فَیُوجِبَ بِهِ عَلَى رَبِّهِ مُکَافَأَةً بِعَمَلِهِ لِعِلْمِهِ أَنَّهُ لَوْ طَالَبَهُ بِوَفَاءِ حَقِّ الْعُبُودِیَّةِ لَعَجَزَ وَ أَدْنَى مَقَامِ الْمُخْلِصِ فِی الدُّنْیَا السَّلَامَةُ مِنْ جَمِیعِ الْآثَامِ وَ فِی الْآخِرَةِ النَّجَاةُ مِنَ النَّارِ وَ الْفَوْزُ بِالْجَنَّة (مصباح الشریعة، ص36)

حدیث زیر هم در همین راستا قابل توجه است

عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ص الْعُلَمَاءُ کُلُّهُمْ هَلْکَى إِلَّا الْعَامِلُونَ وَ الْعَامِلُونَ کُلُّهُمْ هَلْکَى إِلَّا الْمُخْلِصُونَ وَ الْمُخْلِصُونَ عَلَى خَطَر (مجموعة ورام، ج‏2، ص118)

[3] . دَخَلْتُ عَلَى سَیِّدِی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ زَیْنِ الْعَابِدِینَ ع فَقُلْتُ لَهُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ أَخْبِرْنِی بِالَّذِینَ فَرَضَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ طَاعَتَهُمْ وَ مَوَدَّتَهُمْ وَ أَوْجَبَ عَلَى عِبَادِهِ الِاقْتِدَاءَ بِهِمْ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ ص فَقَالَ لِی یَا کَنْکَرُ إِنَّ أُولِی الْأَمْرِ الَّذِینَ جَعَلَهُمُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَئِمَّةً لِلنَّاسِ وَ أَوْجَبَ عَلَیْهِمْ طَاعَتَهُمْ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ع ثُمَّ الْحَسَنُ ثُمَّ الْحُسَیْنُ ابْنَا عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ثُمَّ انْتَهَى الْأَمْرُ إِلَیْنَا ثُمَّ سَکَتَ فَقُلْتُ لَهُ یَا سَیِّدِی رُوِیَ لَنَا عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیٍّ ع أَنَّ الْأَرْضَ لَا تَخْلُو مِنْ حُجَّةٍ لِلَّهِ جَلَّ وَ عَزَّ عَلَى عِبَادِهِ فَمَنِ الْحُجَّةُ وَ الْإِمَامُ بَعْدَکَ قَالَ ابْنِی مُحَمَّدٌ وَ اسْمُهُ فِی التَّوْرَاةِ بَاقِرٌ یَبْقُرُ الْعِلْمَ بَقْراً هُوَ الْحُجَّةُ وَ الْإِمَامُ بَعْدِی وَ مِنْ بَعْدِ مُحَمَّدٍ ابْنُهُ جَعْفَرٌ وَ اسْمُهُ عِنْدَ أَهْلِ السَّمَاءِ الصَّادِقُ فَقُلْتُ لَهُ یَا سَیِّدِی فَکَیْفَ صَارَ اسْمُهُ الصَّادِقَ وَ کُلُّکُمْ صَادِقُونَ قَالَ حَدَّثَنِی أَبِی عَنْ أَبِیهِ ع أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَالَ إِذَا وُلِدَ ابْنِی جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع فَسَمُّوهُ الصَّادِقَ فَإِنَّ لِلْخَامِسِ مِنْ وُلْدِهِ وَلَداً اسْمُهُ جَعْفَرٌ یَدَّعِی الْإِمَامَةَ اجْتِرَاءً عَلَى اللَّهِ وَ کَذِباً عَلَیْهِ فَهُوَ عِنْدَ اللَّهِ جَعْفَرٌ الْکَذَّابُ الْمُفْتَرِی عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ الْمُدَّعِی لِمَا لَیْسَ لَهُ بِأَهْلٍ الْمُخَالِفُ عَلَى أَبِیهِ وَ الْحَاسِدُ لِأَخِیهِ ذَلِکَ الَّذِی یَرُومُ کَشْفَ سَتْرِ اللَّهِ عِنْدَ غَیْبَةِ وَلِیِّ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ثُمَ‏ بَکَى عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ ع بُکَاءً شَدِیداً ثُمَّ قَالَ کَأَنِّی بِجَعْفَرٍ الْکَذَّابِ وَ قَدْ حَمَلَ طَاغِیَةَ زَمَانِهِ عَلَى تَفْتِیشِ أَمْرِ وَلِیِّ اللَّهِ وَ الْمُغَیَّبِ فِی حِفْظِ اللَّهِ وَ التَّوْکِیلِ بِحَرَمِ أَبِیهِ جَهْلًا مِنْهُ بِوِلَادَتِهِ وَ حِرْصاً مِنْهُ عَلَى قَتْلِهِ إِنْ ظَفِرَ بِهِ وَ طَمَعاً فِی مِیرَاثِهِ حَتَّى یَأْخُذَهُ بِغَیْرِ حَقِّهِ قَالَ أَبُو خَالِدٍ فَقُلْتُ لَهُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ وَ إِنَّ ذَلِکَ لَکَائِنٌ فَقَالَ إِی وَ رَبِّی إِنَّ ذَلِکَ لَمَکْتُوبٌ عِنْدَنَا فِی الصَّحِیفَةِ الَّتِی فِیهَا ذِکْرُ الْمِحَنِ الَّتِی تَجْرِی عَلَیْنَا بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ ص قَالَ أَبُو خَالِدٍ فَقُلْتُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ ثُمَّ یَکُونُ مَا ذَا

[4]. مخلَصین (خالص‌شدگان) کسانی‌اند که خدا آنها را خالص کرده است؛ اما این گونه نیست که خودشان هیچ نقشی در خالص شدن خویش نداشته باشند؛ بلکه چنانکه از احادیث برمی‌آید (مثلا حدیث2 و حتی حدیث3) رسیدن به این مقام ناشی از سپری کردن امتحانات و موفق درآمدن از آنها بوده است.

 


278) سوره حجر (15) آیه 39 قالَ رَبِّ بِما أَغْوَیْتَنی

بسم الله الرحمن الرحیم

278) سوره حجر (15) آیه 39  

قالَ رَبِّ بِما أَغْوَیْتَنی‏ لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعینَ

ترجمه

گفت: پروردگارا ! به [ازای] اینکه مرا اغوا کردی، حتماً و قطعاً برایشان در زمین [اشیاء و امور را] زیبا جلوه می‌دهم و حتماً و قطعاً همگی‌شان را اغوا می‌کنم.

نکات ترجمه‌ای و نحوی

«بما أغوَیتَنی» = «بـ» سببیت یا قسم + «ما» مصدری + أغویتَ: اغوا کردی  + «ن» وقایه + «ی»: مرا .

درباره حرف «بـ» در «بِما أَغْوَیْتَنی» گفته‌اند می‌تواند باء سببیت باشد (یعنی به سبب اینکه مرا اغوا کردی، من هم ...) یا باء قسم (یعنی: به اینکه مرا اغوا کردی سوگند می‌خورم که من...) (مجمع‌البیان، ج6، ص519؛ إعراب القرآن و بیانه، ج‏5، ص239)[1]

«لَأُغْوِیَنَّهُمْ» قبلا هم در مورد این عبارت و هم درباره ماده «غوی» توضیحاتی داده شد که به طور خلاصه «غوی» به معنای قرار گرفتن در مسیر شر و فساد است به نحوی که کسی که دچار «غیّ» شده گویی در حجابی فرو رفته که دیگر توان دیدن حقیقت را ندارد و در فارسی شاید نزدیکترین تعبیر برای آن «سر در گمی» باشد. (جلسه141)[2]

«لَأُزَیِّنَنَّ» = «لـ» قسم + «اُزَیِّنَ: زینت می‌دهم» + «ن» ثقیله برای تاکید.

«اُزَیِّنَ» صیغه متکلم وحده از فعل ثلاثی مزید (باب «تفعیل: تزیین») از ماده «زین» است که قبلا درباره «زینت» توضیح داده شد که زیبایی‌ای است که به شیء ضمیمه می‌کنند تا زیبا به نظر برسد (نکات ترجمه در جلسه 50 ؛ و تدبرهای3 و 4 در جلسه150)

«فی الارض» را برخی «حال» دانسته‌اند (إعراب القرآن و بیانه، ج‏5، ص239) یعنی در حالی که در زمین هستند برایشان [امور را] زینت می‌دهم.

توجه

عبارت «لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعینَ» قبلا در جلسه141 (قالَ فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعینَ؛ ص/82) مطرح شد و احادیث و تدبرهایی در آنجا گذشت که مجددا تکرار نمی‌شود. (از لینک زیر می‌توانید آنها را مرور کنید)

http://yekaye.ir/sad-038-82/

تنها نکته‌ای که جای تعجب دارد این است که در آنجا عنوان «نکات ترجمه‌ای و نحوی» باز کرده و همین عبارت فوق را توضیح داده بودم (همان توضیحاتی که در فوق، برای این عبارت و برای کلمه «اغوی»» گذشت) و این توضیحات در فایل جلسه 1395-5 (که در پایان مرداد بارگذاری کرده‌ بودم؛ لینک زیر)

https://telegram.me/YekAaye/1682

و نیز در صفحه وبلاگی که همان روز بارگذاری کردم وجود دارد (لینک زیر)؛

http://yekayehqurandarrooz.parsiblog.com/Posts/144/

 اما وقتی به محل مربوطه در کانال مراجعه کنید، اثری از آن نمی‌یابید! (لینک زیر)

https://telegram.me/YekAaye/1517

حدیث

1) یکی از خطبه‌های امیرالمومنین ع به خطبه قاصعه (به معنای خوار شمردن، یا تشنگی را از بین بردن) معروف است که ابتدای آن در جلسه 233، حدیث1 گذشت. حضرت در ادامه می‌فرمایند:

پس بندگان خدا بپرهیزید از دشمن خدا که شما را به بیمارى خود مبتلا گرداند، و با بانگ خویش بر انگیزاند و سوارگان و پیادگان خود را بر سر شما کشاند. به جانم سوگند که براى‏تان تیر تهدید را بر چله کمان گذاشت، و کمان را سخت کشید، شما را نشانه کرد و از جاى نزدیک تیر بر شما افکند، و «گفت: پروردگارا ! به اینکه مرا اغوا کردی، حتماً برایشان در زمین [امور و اشیاء را] زیبا جلوه می‌دهم و قطعاً همگی‌شان را اغوا می‌کنم.» درباره غیب و از روى گمان سخنى گفت و تیری در تاریکی انداخت، اما فرزندان نژادپرستی و برادران تعصب‌ورزی و سواران مرکب تکبر و جهالت، دعوی او را راست از کار درآوردند.

نهج البلاغة، خطبه192

و من خطبة له ع تسمى القاصعة قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع‏

 فَاحْذَرُوا عِبَادَ اللَّهِ‏ عَدُوَّ اللَّهِ‏ أَنْ یُعْدِیَکُمْ‏ بِدَائِهِ وَ أَن‏ یَسْتَفِزَّکُمْ‏ بِخَیْلِهِ وَ رَجِلِهِ فَلَعَمْرِی لَقَدْ فَوَّقَ لَکُمْ سَهْمَ الْوَعِیدِ وَ أَغْرَقَ بِکُمْ بِالنَّزْعِ الشَّدِیدِ وَ رَمَاکُمْ مِنْ مَکَانٍ قَرِیبٍ‏ وَ قَالَ‏ رَبِّ بِما أَغْوَیْتَنِی لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ‏ قَذْفاً بِغَیْبٍ بَعِیدٍ وَ رَجْماً بِظَنٍّ غَیْرِ مُصِیبٍ‏ فَصَدَّقَهُ بِهِ أَبْنَاءُ الْحَمِیَّةِ وَ إِخْوَانُ الْعَصَبِیَّةِ وَ فُرْسَانُ الْکِبْرِ وَ الْجَاهِلِیَّة.


تدبر

1) «قالَ رَبِّ بِما أَغْوَیْتَنی‏ لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعینَ»

ابلیس بعد از اینکه مهلتی که می‌خواست از خدا گرفت، برنامه‌اش را در دو بند اعلام کرد: زینت دادن آنچه در زمین است (تا انسان دلبسته زمین شود و از آسمانی بودن خویش غافل گردد) و اغواگری. در سوره ص که آیاتش بسیار شبیه اینجاست، برنامه‌اش را فقط «لأغوینهم أجمعین» (ص/82؛ جلسه 141) اعلام کرد و این نشان می دهد برنامه اصلی او همان اغواگری است؛ و زینت دادن آنچه در زمین است، نه کاری مستقل، بلکه مهمترین راهکار وی در اغواگری می‌باشد؛ خصوصا اگر توجه شود که معنای دقیق اغواگری آن است که شخص را چنان سردرگم کنند که توان تشخیص حقیقت را نداشته باشد و مسیر شر و فساد را در پیش گیرد.

جالب اینجاست که این اقدام خود را هم اینچنین توجیه کرد که با خدا مقابله به مثل می‌کند:‌ چون خدا با دستور سجده به آدم، او را اغوا کرده، او هم در نتیجه انسانها را اغوا می‌کند!

2) «قالَ رَبِّ بِما أَغْوَیْتَنی‏ لَأُزَیِّنَنَّ ...»

شیطان می‌خواهد انسانها را اغوا کند، در عین حال شروع سخن خود را با «ربِ: پروردگارم» قرار می‌دهد. این نشان می‌دهد که:

الف. او می‌داند که حتی اغواگری وی - همانند هر فعل دیگری که هر مخلوقی انجام دهد - خارج از حیطه ربوبیت خدا نیست، و مشیت خداوند بر همه چیز حاکم است.[3]

ب. در عین حال، باز ایمان ندارد.

ج. در عین حال، باز دست از مخالفت با خدا برنمی‌دارد.

د. در عین حال، افتخار می‌کند به اینکه خلاف دستورات خدا انجام دهد و مردم را از راه خدا باز دارد. (تاییدی بر تدبر1 در جلسه276)

ه. ...

3) «رَبِّ ... أَغْوَیْتَنی...»

ابلیس دچار تکبر بود و به آدم حسادت ورزید و به این دو جهت بود که خود را از آدم برتر دید و بر او سجده نکرد؛ اما وقتی خدا او را لعنت کرد و از درگاه خویش راند، نه خود، بلکه پروردگار خود را مقصر شمرد و گفت «پروردگارم، ... مرا اغوا کردی ...»

ثمره اخلاقی

کسی که مبتلا به خودبزرگ‌بینی شود، هیچگاه خود را مقصر نمی‌بیند؛ و بالاخره کسی را پیدا می‌کند (اگر هیچکس نبود، خود خدا را) که ریشه گناه خود را تقصیر او بیندازد.

4) «رَبِّ بِما أَغْوَیْتَنی‏ ... لَأُغْوِیَنَّهُمْ ...»

حتی شیطان هم وقتی می‌خواهد شیطنت خویش را (که همان اغواگری است) انجام دهد، اول می‌کوشد کار خود را توجیه کند، حتی در مقابل خدا؛ و جالب اینجاست که برای این توجیه‌گری از اطلاعات خداشناسی خود کمک می‌گیرد: خدا پروردگار همه چیز، از جمله پروردگار من است؛ پس اگر من اغوا شدم، به ربوبیت او بوده؛ پس حال که او با ربوبیتش مرا اغوا کرد، من هم حق دارم دیگران را اغوا کنم.

اما توجیه وی باطل است؛ زیرا اقتضای همین ربوبیت خدا این بوده که او را به صورت موجودی مختار بیافریند؛ و ربوبیت خدا زمانی سلب مسئولیت می‌کند که به او اختیار نمی‌داد. (و اینکه «چرا خدا چنین اجازه‌ای به او داد»، در جلسه141، تدبر5 توضیح داده شد)

ثمره اخلاقی

شیطان می‌داند که خدا رب اوست، در عین حال، این علمش نه‌تنها مایه ارتقای او نشد، بلکه دستاویز سوءاستفاده‌های بعدی هم او شد.

خدا رحمت کند امام عزیزمان را که می‌فرمود:

«اگر تهذیب در کار نباشد، علم توحید هم به درد نمی‌خورد. «الْعِلْمُ هُوَ الْحِجابُ الْاکْبَرْ» هرچه انباشته‌تر بشود علم، حتی توحید که بالاترین علم است، انباشته بشود در مغز انسان و قلب انسان، انسان را اگر مُهذَّب نباشد، از خدای تبارک و تعالی دورتر می‌کند.» (صحیفه امام خمینی، ج13، ص420)

http://farsi.rouhollah.ir/library/sahifeh?volume=13&page=420

5) «لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ»

مهمترین ترفند شیطان برای اغوای انسانها، زینت دادن «در زمین» است تا انسانها از حقیقت آسمانی خویش غافل گردند (تدبر1). کلمه «زینت» در جایی به کار می‌رود که چیزی به وسیله چیز دیگر زیبا نشان داده شود. (توضیح در «نکات ترجمه»)

در این عبارت مخاطب این تزیین (= انسانها) و محل این تزیین (در زمین) را بیان کرد؛ اما زینت دادنِ «چه چیزی» و «به وسیله چه چیزی»؟

الف. چه چیزی را؟ فعل «اُزَیِّنَ» چون متعدی است نیاز به مفعول دارد که مفعولش در اینجا محذوف است؛ برخی گفته‌اند آن مفعول محذوف کلمه «باطل» است (باطل را برایشان در زمین زینت می‌دهم) (مجمع البیان، ج‏6، ص519) ویا کلمه «معاصی» است (الکشاف، ج2، ص578) اما می‌توان کلمات دیگری هم در تقدیر گرفت مثلا: «دنیا» ، «باقی ماندن و زندگی در زمین» و «آنچه در زمین است»؛ و بلکه «همه چیزها [اشیاء] و همه کارها [امور]» که بتواند انسان را به زمین مشغول، و از آسمان غافل کند، می‌تواند مصداق آن باشد.

ب. به وسیله چه چیزی؟ چون شیطان، شیطان است خود را در رسیدن به هدف، مقید به هیچ قاعده اخلاقی نمی‌بیند؛ پس علی‌القاعده از هر وسیله‌ای که بتواند او را به مقصودش برساند، استفاده می‌کند.

نکته‌ای برای تامل بیشتر

راستی! آیا دقت کرده‌اید که در دوره مدرن، «هنر»ها چه اندازه با ترویج بی‌دینی و بی‌اخلاقی گره خورده‌اند؟! مثلا «سینما» که بنوعی جامع بسیاری از هنرهای گوناگون است، آیا در مقیاس جهانی، اولویت اصلی این هنر، دور کردن انسان از واقعیت (جولانگاه عقل) و بردن در فضای مَجاز و خیال (غلبه وهم) و سیطره دادن فضای شهوت و غضب (سکس و خشونت) نیست؟!

6) «‏لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعینَ»

این آیه از مواردی است که بخوبی نشان می‌دهد کلمه «زمین» (و در نتیجه مقابل آن، یعنی آسمان) در قرآن کریم، همواره به معنای زمین فیزیکی (در مقابل آسمان فیزیکی) نیست؛ و تعبیر زمین به معنای کل دنیا در برابر عوالم مافوق است: ابلیس که گفت : در زمین زینت می‌دهم و همه را اغوا می‌کنم، قطعا منظورش این نبود که اگر کسی با سفینه مثلا به ماه برود از زینت‌گری و اغوای ابلیس در امان خواهد بود! [4]

7) «قالَ رَبِّ ... لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعینَ»

شیطان با تاکیدات آنچنانی بر اغوا کردن همگان تاکید کرد و فقط (در آیه بعد) بندگان مخلَص (یعنی معصومین) را استثناء کرد. از همین استثناء هم معلوم می‌شود که منظورش صرفا انجام عملیات اغوا کردن (صرف نظر از اینکه اثر کند یا نه) نیست (چون موارد متعددی داریم که حتی سراغ پیامبران هم رفته) بلکه منظورش اثر کردن این اغوا و فریب خوردن همگان - غیر از مخلَصین - است.

آیا واقعا راست می‌گوید؟ و آیا می‌توان گفت که همگان - غیر از مخلَصان- لااقل تا حدودی سر در گم می‌شوند؟

آیه 42 همین سوره به صراحت بطلان این سخن را نشان می‌دهد و معلوم می‌شود که این صرفا یک گمان و آرزویی از جانب ابلیس بوده، هرچند با توجه به آیات دیگر (مثلاَ سبأ/20) و برخی روایات (مثلا خطبه قاصعه، همین جلسه، حدیث1) برخی از افراد کاری می‌کنند گمان ابلیس در مورد آنها درست از کار درآید. (ان‌شاءالله توضیح بیشتر در تدبرهای همان آیه خواهد آمد.)



[1] . هرچند برخی این دومی را چندان موجه نمی‌دانند، از این جهت که اغواگری قداستی ندارد که به آن سوگند یاد شود (المیزان، ج12، ص161) البته شاید بتوان چنین پاسخ داد که این سوگند از زبان شیطان است و برای شیطان، این قداست دارد!

[2] وقتی به کانال تلگرام مراجعه کردم، در کمال تعجب دیدم در جلسه 141 این مطلب وجود ندارد با اینکه در فایلهای بحث که اتفاقا در کانال هم بارگذاری کرده‌ام (فایل 1395-5) این مطالب وجود داشت. به هر حال چون آن مطالب را با اصلاح مختصری مجددا در کانال گذاشتم در اینجا هم می‌آورم:

«لَأُغْوِیَنَّهُمْ» = لـَ + أغوی + نّ + هم عبارت «لَأُغْوِیَنَّهُمْ» جواب قسم است که لام آن لام قسم و نون مشدد در انتهای آن برای تاکید است و لذا دو تاکید در این عبارت به کار رفته است.

«أغوی» از ماده «غوی» است (مصدر: غیّ و غوایه) که چون به باب إفعال رفته، متعدی شده است. «غیّ» درست نقطه مقابل «رشد» است (بقره/256؛ اعراف/146) برخی تعریف آن را بر همین اساس دانسته‌اند که اگر «رشد» به معنای قرار گرفتن در مسیر صلاح و رستگاری است، «غیّ» قرار گفتن در مسیر شر و فساد است (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم7/ 287). پس اصل این کلمه به معنای فروافتادن در جهل و گمراهی است (کتاب العین4/ 456 ؛ المحیط فی اللغة، ج‏5، ص149)؛ و برخی اصل آن را برگرفته از تعبیر «غَوِیَ الفصیل» دانسته‌اند که در مورد [شتر] شیرخواره‌ای به کار می‌رود که یا به خاطر اینکه او را از شیر گرفته‌اند ویا به خاطر اینکه بیش از حد توانش شیر خورده است، به هلاکت کشیده شده است. (کتاب العین4/ 456) همچنین برخی معتقدند که کلمه «غوایه» به نحوی از کلمه «غیابة» (به معنای غبار و ظلمتی که روی امور را می‌پوشاند) اشتقاق یافته و گویی کسی که دچار «غیّ» شده در حجابی فرو رفته که دیگر توان دیدن حقیقت را ندارد (معجم المقاییس اللغة4/ 399؛ أساس البلاغة/459). مراجعه به آیات قرآن نشان می‌دهد که تفاوت ظریفی بین «غیّ» و «ضلالت» وجود دارد (نجم/2) و درباره این تفاوت گفته‌اند که «غیّ» درجه خفیف‌تری از «ضلالت» و به نحوی مقدمه آن است؛ یعنی ضلالت، وقوع در باطل است، اما «غیّ» قرار گرفتن در مسیری است که سرانجامش به باطل می‌رسد. (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم7/ 287 ؛ الفروق فی اللغة/208) با این اوصاف، شاید بتوان «سردرگمی» را معادل خوبی برای «غیّ» دانست.


«لَأُغْوِیَنَّهُمْ» = «لـ» برای قسم یا جواب قسم + أغوی: اغوا می‌کنم + نّ ثقیله برای تاکید + «هُم: آنها را». با توجه به اینکه هم لام قسم آمده و هم نون ثقیله، لذا دو تاکید در این عبارت به کار رفته است. و تعبیر «اجمعین» تاکیدی دیگر است بر ضمیر «هُم: آنها»

[3] . اینکه شیطان «اغواگری» را به خدا نسبت داده و خدا این عبارتش را پاسخ نداده، موجب شده که بحثهای شدیدی بین مفسران درگیرد که معنای اغواگری خدا نسبت به شیطان چیست؛ و گاه اقوال بعضا عجیب و بوضوح نادرستی ارائه شده (مثلا اینکه این نشان می‌دهد خدا کار قبیح هم انجام می‌دهد و....) و علامه طباطبایی هم در پاسخ گفته‌اند این اغوا همان لعنی است که خدا به خاطر اقدامش در حق او انجام داد (المیزان، ج12، ص161). در حالی که به نظر می‌رسد این توجیه هم خروج از معنای ظاهری باشد و به نظر می‌رسد با توجه به آنچه در تدبرهای 2تا 4 گفته شد، نیازی به این توجیهات نیست. شیطان برای توجیه اقدام خود، به یک نکته صحیح در خداشناسی - ربوبیت مطلق خدا و اینکه مشیت خدا حاکم بر همه چیز است- استناد کرده اقتضای همین ربوبیت خدا این بوده که او را به صورت موجودی مختار بیافریند؛ و ربوبیت خدا زمانی سلب مسئولیت از شیطان می‌کند و توجیه وی را موجه می‌سازد که به او اختیار نمی‌داد.

[4] . این مطلبی است که از قدیم برخی بر آن تاکید کرده‌اند چنانکه ابن ابی‌الحدید در شرح نهج‌البلاغه (ج13، ص141) به مناسبتی به این آیه می‌رسد و می‌گوید: «و أما لفظة الأرض فالمراد بها هاهنا الدنیا التی هی دار التکلیف کقوله تعالى‏ «وَ لکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ» لیس یرید به الأرض بعینها بل الدنیا و ما فیها من الملاذ و هوى الأنفس.»