سفارش تبلیغ
صبا ویژن

298) سوره معارج (70) آیه 27 وَ الَّذینَ هُمْ مِنْ عَذابِ رَ

بسم الله الرحمن الرحیم

298) سوره معارج (70) آیه 27 

وَ الَّذینَ هُمْ مِنْ عَذابِ رَبِّهِمْ مُشْفِقُونَ

ترجمه

و همانان‌اند که از عذاب پروردگارشان است که هراسان‌اند؛

نکات ترجمه‌ای و نحوی

«مُشْفِقُونَ»

«مُشفِق» اسم فاعل از باب افعال از ماده «شفق» است؛ که کلمه «شَفَق» (انشقاق/16) به معنای سرخی آسمان در هنگام غروب در فارسی نیز به کار می‌رود.

برخی گفته‌اند ماده «ش‌ف‌ق» به معنای هر چیز پست و کم‌ارزشی از اشیاء است (کتاب العین، ج5، ص44) و برخی اصل این ماده را «رقت»ی که در اشیاء وجود دارد، معرفی، و «اشفاق» را رقت ورزیدن و حذر کردن دانسته‌اند (معجم المقاییس اللغة، ج‏3، ص197). در همین راستا، برخی آن را «رقت قلب ناشی از تحمل امری که شخص از آن می‌ترسد» قلمداد کرده (مجمع‌البیان، ج10، ص534). و برخی دیگر آن را «عنایت کردن آمیخته با ترس» دانسته و معتقدند که وقتی با حرف «من» متعدی می‌شود معنای «ترس» در آن غلبه دارد (مانند همین آیه) و وقتی با حرف «فی» متعدی می‌شود معنای «عنایت کردن» در آن پررنگ‌تر است (مانند «مُشْفِقِینَ مِمَّا کَسَبُوا» ؛ شورى/22) و شفق آسمان را هم آمیخته شدن نور روز با تاریکی شب معرفی کرده [که شاید همین آمیخته شدن عنایت با ترس را به نحو محسوس می‌رساند] (مفردات ألفاظ القرآن، ص458). مرحوم مصطفوی هم آن را وضعیتی که دارای سه مولفه سستی (رخوت) و لطافت (دقت) و ضعف باشد (در مقابل شدت و غلظت و قوت)، معرفی نموده است. (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏6، ص86)


«مِنْ عَذابِ رَبِّهِمْ مُشْفِقُونَ» عبارت «مِنْ عَذابِ ...» جار و مجروری است که متعلق به «مُشْفِقُونَ» است و طبیعتا باید بعد از آن می‌آمد. چون پیش از آن آمده، دلالت بر حصر ویا دست‌کم تاکید دارد؛ لذا در ترجمه به جای «از عذاب پروردگارشان هراسان‌اند» نوشته شد: «از عذاب پروردگارشان است که هراسان‌اند»

حدیث 

1) از امام باقر ع روایت شده است:

امیرالمومنین ع در عراق نماز صبح را برای مردم اقامه کرد؛ نمازش که تمام شد شروع کرد به موعظه، و از خوف خدا گریست و آنها را گریاند. سپس فرمود:

اما به خدا سوگند! در زمان دوستم رسول خدا ص مردمانی را تجربه کرده بودم که صبح و شب می‌گذراندند آشفته‌حال و غبارآلوده، [از فرط لاغری] شکم‌هایشان به پشتشان چسبیده، و چشمانشان همچون مفاصل بزها، گود افتاده؛

«شبها را برای پروردگارشان با سجده و قیام به صبح می‌رساندند» (فرقان/64) و بین برپا ایستاده بودن و برخاک پیشانی نهادن، در رفت و آمد؛

با پروردگارشان مناجات می‌کردند و رهایی خود از آتش را می‌خواستند؛

به خدا سوگند آنها را می‌دیدم که با این وجود، ترسان و هراسان‌اند.

الکافی، ج‏2، ص236

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ‏ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ مَعْرُوفِ بْنِ خَرَّبُوذَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ:

صَلَّى أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع بِالنَّاسِ الصُّبْحَ بِالْعِرَاقِ فَلَمَّا انْصَرَفَ وَعَظَهُمْ فَبَکَى وَ أَبْکَاهُمْ مِنْ خَوْفِ اللَّهِ ثُمَّ قَالَ:

أَمَا وَ اللَّهِ لَقَدْ عَهِدْتُ أَقْوَاماً عَلَى عَهْدِ خَلِیلِی رَسُولِ اللَّهِ ص وَ إِنَّهُمْ لَیُصْبِحُونَ وَ یُمْسُونَ شُعْثاً غُبْراً خُمْصاً بَیْنَ أَعْیُنِهِمْ کَرُکَبِ الْمِعْزَى «یَبِیتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّداً وَ قِیاماً» یُرَاوِحُونَ بَیْنَ أَقْدَامِهِمْ وَ جِبَاهِهِمْ یُنَاجُونَ رَبَّهُمْ وَ یَسْأَلُونَهُ فَکَاکَ رِقَابِهِمْ مِنَ النَّارِ وَ اللَّهِ لَقَدْ رَأَیْتُهُمْ مَعَ هَذَا وَ هُمْ خَائِفُونَ مُشْفِقُونَ.[1]

2) از امام صادق ع روایت شده است که پدرم از پدرش [= امام سجاد ع] نقل کرده:

حسن بن علی بن ابی‌طالب [امام حسن مجتبی] ع عابدترین و زاهدترین و برترین مردم زمان خویش بود؛

این گونه بود که وقتی حج می‌رفت پای پیاده می‌رفت و چه‌بسا پابرهنه می‌رفت؛

و هنگامی که به یاد مرگ می‌افتاد، می‌گریست؛

و هنگامی که به یاد قبر می‌افتاد می‌گریست؛

و هنگامی که به یاد برانگیخته شدن و متفرق شدن در محشر می‌افتاد می‌گریست؛

و هنگامی که به یاد عبور از صراط می‌افتاد می‌گریست؛

و هنگامی که به یاد عرضه شدن در پیشگاه الهی می‌افتاد، فریادی سر می‌داد که بیهوش می‌شد؛

و هنگامی که برای نماز می‌ایستاد، اعضای بدنش در پیشگاه پروردگار عز و جل به رعشه می‌افتاد؛

و هنگامی که به یاد بهشت و جهنم می‌افتاد، همچون شخص مارگزیده مضطرب می‌شد، از خداوند بهشت را درخواست می‌کرد و از جهنم به او پناه می‌برد.

الأمالی( للصدوق)، ص179

حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ أَحْمَدَ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْکُوفِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُوسَى بْنُ عِمْرَانَ النَّخَعِیُّ عَنْ عَمِّهِ الْحُسَیْنِ بْنِ یَزِیدَ النَّوْفَلِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قَالَ قَالَ الصَّادِقُ ع حَدَّثَنِی أَبِی عَنْ أَبِیهِ ع أَنَّ الْحَسَنَ بْنَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع کَانَ أَعْبَدَ النَّاسِ فِی زَمَانِهِ وَ أَزْهَدَهُمْ وَ أَفْضَلَهُمْ وَ کَانَ إِذَا حَجَّ حَجَّ مَاشِیاً وَ رُبَّمَا مَشَى حَافِیاً وَ کَانَ إِذَا ذَکَرَ الْمَوْتَ بَکَى وَ إِذَا ذَکَرَ الْقَبْرَ بَکَى وَ إِذَا ذَکَرَ الْبَعْثَ وَ النُّشُورَ بَکَى وَ إِذَا ذَکَرَ الْمَمَرَّ عَلَى الصِّرَاطِ بَکَى وَ إِذَا ذَکَرَ الْعَرْضَ‏ عَلَى اللَّهِ تَعَالَى ذِکْرُهُ شَهَقَ شَهْقَةً یُغْشَى عَلَیْهِ مِنْهَا وَ کَانَ إِذَا قَامَ فِی صَلَاتِهِ تَرْتَعِدُ فَرَائِصُهُ بَیْنَ یَدَیْ رَبِّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ کَانَ إِذَا ذَکَرَ الْجَنَّةَ وَ النَّارَ اضْطَرَبَ اضْطِرَابَ السَّلِیمِ وَ یَسْأَلُ اللَّهَ الْجَنَّةَ وَ یَعُوذُ بِهِ مِنَ النَّار.

3) از امام صادق ع روایت شده است:

همانا جماعتی گناهان بسیار مرتکب شدند، پس بدین خاطر هراسان، و دچار خوف شدیدی شدند. دیگرانی آمدند و گفتند: گناهان شما برعهده ما؛ پس خداوند بر آنها عذاب نازل کرد؛ آنگاه خداوند تبارک و تعالی فرمود: آنان از من ترسیدند و شما آنها را نسبت به من جرأت بخشیدید؟!

الکافی، ج‏5، ص104؛ ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص241[2]

عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ وَ مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِیلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ جَمِیعاً عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ حَفْصِ بْنِ الْبَخْتَرِیِّ قَالَ: َقَالَ لِی أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع

... إِنَّ قَوْماً أَذْنَبُوا ذُنُوباً کَثِیرَةً فَأَشْفَقُوا مِنْهَا وَ خَافُوا خَوْفاً شَدِیداً وَ جَاءَ آخَرُونَ فَقَالُوا ذُنُوبُکُمْ عَلَیْنَا فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَیْهِمُ الْعَذَابَ ثُمَّ قَالَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى خَافُونِی وَ اجْتَرَأْتُمْ عَلَیَّ.

تدبر

1) «وَ الَّذینَ هُمْ مِنْ عَذابِ رَبِّهِمْ مُشْفِقُونَ»

در آیه قبل اشاره شد که از ویژگی‌های نمازگزاران واقعی، تصدیق و راست دانستن روز جزاست. می‌دانیم که یکی از ویژگی‌های روز جزا، جهنم و عذابی است که خدا وعده داده است؛ و طبیعی است که هرکس روز جزا را تصدیق کند، جهنم و بهشت، و عذاب و ثواب را هم قبول دارد. وقتی این نتیجه واضح است، چرا بدان تصریح کرد و اگر قرار است تصریح شود، چرا فقط به عذاب؟

الف. آن بُعدی از روز جزا که جدی گرفتن آن در زندگی انسان بسیار موثر است، عذاب است.

حکایت

آیت الله جوادی آملی می‌فرمودند:

بسیاری از مردم در اثر انذار و به خاطر خوف از آتش معصیت نمی‌کنند. اگر کسی نیتش شوق به بهشت باشد با این همه فضائل که برای نماز شب ذکر شده، نماز شب را هم مثل نماز صبح می‌خواند. اما چون محرک او در خواندن نماز صبح خوف از جهنم است، نماز صبح را می خواند ولی از فیض نماز شب محروم است.

ب. ...

2) «وَ الَّذینَ هُمْ مِنْ عَذابِ رَبِّهِمْ مُشْفِقُونَ»

آیه قبل با عبارتی ساده فرمود «و آنان که روز جزا را تصدیق می‌کنند»؛ این آیه هم اگر می‌خواست کاملا ساده مطلب را بیان کند، باید می‌گفت «والذین یشفقون من عذاب ربهم»؛ اما چنین نگفت بلکه، هم ضمیر «هُم» را اضافه کرد، و هم «من عذاب ...» را مقدم نمود، و هم به جای «فعل» (یشفقون) از «اسم فاعل» (مشفقون) استفاده کرد که دلالتش بر ثبات و دوام و استمرار شدیدتر است. (یعنی حداقل سه عنصر تاکیدی در کلام اضافه کرد؛ و به همین جهت بود که در ترجمه به جای اینکه بگوییم «و آنان از عذاب پروردگارشان در هراس‌اند» گفتیم «و همانان‌اند که از عذاب پروردگارشان است که هراسان‌اند»). اما چرا؟

الف. شاید می‌خواهد نشان دهد که اگرچه به روز داوری و جزا باور دارند، اما آنچه در صحنه آن روز آنها را بسیار دلمشغول و نگران کرده، عذاب پروردگار است.

ب. شاید می‌خواهد در مقابل این ترفند شیطانی (که به بهانه رحمت خدا، عذاب اخروی را انکار می‌کنند) تذکر دهد که اتفاقا آنان که نمازگزار واقعی (واقعا اهل ارتباط با خدا) هستند، عذاب را کاملا جدی می‌دانند.

ج. ...

3) «وَ الَّذینَ هُمْ مِنْ عَذابِ رَبِّهِمْ مُشْفِقُونَ»

نفرمود از «عذاب خدا» هراسان‌اند؛ بلکه فرمود «از عذاب پروردگارشان». چرا؟

الف. چه‌بسا می‌خواهد اشاره کند که آنها می‌دانند همان خدایی که پروردگار آنهاست، ممکن است آنها را عذاب کند؛ یعنی این عذاب در راستای ربوبیت و پروردگاری خداست، نه صرفا انتقامی برای تسلای خاطر و مانند آن؛ و اگر توجه کنیم که «پروردگار» است که انسان را «پرورش» و رشد می‌دهد؛ معلوم می‌شود که این عذاب هم در باطن خودش برای انسان خیر است، ولو که این خوب بودن بدین معنا نیست که عذابش بشدت وحشتناک و آزاردهنده نباشد.

ب. ...

4) «وَ الَّذینَ هُمْ مِنْ عَذابِ رَبِّهِمْ مُشْفِقُونَ»

چرا اینان با اینکه با توجه به آیات قبل (حجر22-25) و بعد (حجر/29-34)، هم در روابط خود با خدا و هم در روابطشان با دیگران، اهل عمل صالح‌اند، بشدت از عذاب خداوند در هراس‌اند.

الف. عذاب در مقابل مخالفت است و مخالفت امری درونی و مربوط به نفس انسان است و اگر خدا انسان را حفظ نکند، هیچ اطمینانی به نفس نیست. (المیزان، ج20، ص16)

ب. چون خطر همیشه در کمین است: خطر انحراف و سوء عاقبت و بدون توبه مردن، خطر پذیرفته نشدن اعمال، خطر حبط اعمال، و ... (تفسیر نور، ج10، ص219)

ج. ...

5) «وَ الَّذینَ هُمْ مِنْ عَذابِ رَبِّهِمْ مُشْفِقُونَ»

جالب است که این کسانی که از عذاب خدا بشدت هراسان‌اند همان کسانی هستند که در آیات بعد (آیه35) تصریح شده که از بهشتیان هستند.

ثمره اخلاقی

هرچه مقام انسان در معنویات بالاتر رود، بیشتر به قصور و تقصیر خود در پیشگاه خداوند پی می‌برد و می‌فهمد که «اگر فضل و رحمت اضافی خداوند نباشد هیچکس هیچگاه پاک و تزکیه نخواهد شد» (نور/21). ظاهرا بدین جهت است که معصومین علی‌رغم معصوم بودنشان، آن اندازه شدید از عذاب خداوند هراسان بوده‌اند (حدیث2).



[1] . این فراز از خطبه متقین هم با این مضمون شباهت دارد:

قَدْ بَرَاهُمُ الْخَوْفُ بَرْیَ الْقِدَاحِ یَنْظُرُ إِلَیْهِمُ النَّاظِرُ فَیَحْسَبُهُمْ مَرْضَى وَ مَا بِالْقَوْمِ مِنْ مَرَضٍ وَ یَقُولُ لَقَدْ خُولِطُوا وَ لَقَدْ خَالَطَهُمْ أَمْرٌ عَظِیمٌ لَا یَرْضَوْنَ مِنْ أَعْمَالِهِمُ الْقَلِیلَ وَ لَا یَسْتَکْثِرُونَ الْکَثِیرَ فَهُمْ لِأَنْفُسِهِمْ مُتَّهِمُونَ وَ مِنْ أَعْمَالِهِمْ مُشْفِقُونَ إِذَا زُکِّیَ أَحَدٌ مِنْهُمْ خَافَ مِمَّا یُقَالُ لَهُ فَیَقُولُ أَنَا أَعْلَمُ بِنَفْسِی مِنْ غَیْرِی وَ رَبِّی أَعْلَمُ بِی مِنِّی بِنَفْسِی اللَّهُمَّ لَا تُؤَاخِذْنِی بِمَا یَقُولُونَ وَ اجْعَلْنِی أَفْضَلَ مِمَّا یَظُنُّونَ وَ اغْفِرْ لِی مَا لَا یَعْلَمُونَ. (نهج البلاغه، خطبه 193)

[2]. شروع سند شیخ صدوق چنین است: أَبِی ره قَالَ حَدَّثَنِی سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ ... و در پایان روایت عبارت «عَلَیَّ» را ندارد.

 


297) سوره معارج (70) آیه 26 وَ الَّذینَ یُصَدِّقُونَ بِیَوْمِ

بسم الله الرحمن الرحیم

297) سوره معارج (70) آیه 26 

وَ الَّذینَ یُصَدِّقُونَ بِیَوْمِ الدِّینِ

ترجمه

و آنان که روز جزا را تصدیق می‌کنند؛

نکات ترجمه

«یُصَدِّقُونَ» باب تفعیل از ماده «صدق» است. صدق به معنای راستگویی واژه‌ای کاملا آشناست؛ و وقتی به باب تفعیل می‌رود، اگر در مورد شخص به کار رود (صَدَّقْتُ فلانا) به معنای نسبت صدق دادن به او و تایید راستگویی اوست؛ [و اگر در مورد مطلبی به کار رود، به معنای اذغان به راست و درست بودن آن مطلب است، که این اذعان می‌تواند زبانی یا عملی باشد] و «تصدیق» در مورد هر چیزی که در آن تحقیق و بررسی‌ای انجام شده، به کار می‌رود (مفردات ألفاظ القرآن، ص480).

در قرآن کریم فعل «صدّق» هم بدون حرف اضافه (صَدَّقَ الْمُرْسَلین، صافات/37؛ صَدَّقْتَ الرُّؤْیا، صافات، 105؛ ٌ مُصَدِّقُ الَّذی بَیْنَ یَدَیْه، انعام/92) به کار رفته، هم با حرف اضافه «بـ» (مانند همین آیه، یا «صَدَّقَ بِالْحُسْنی»، لیل/6؛ «صَدَّقَتْ بِکَلِماتِ رَبِّها» تحریم/12؛ مُصَدِّقاً بِکَلِمَةٍ مِنَ اللَّه، آل‌عمران/39) و هم با حرف اضافه «لـ» (مُصَدِّقٌ لِما مَعَهُمْ، بقره/89) و هم با حرف اضافه «علی» (صَدَّقَ عَلَیْهِمْ إِبْلیسُ ظَنَّه، سبأ/20).

«یَوْمِ الدِّینِ» ماده «دین» دلالت بر نوعی تسلیم شدن در برابر یک برنامه و مقررات دارد و در قرآن کریم هم به معنای آیین و شریعت، و هم به معنای «حکم و داوری و جزا» (در ترکیب یوم الدین)، و با تلفظ «دَین» به معنای بدهی، به کار رفته است. در این باره در نکات ترجمه در جلسه 160 (الَّذینَ اتَّخَذُوا دینَهُمْ لَهْواً ...، اعراف/51) و جلسه 274 (وَ إِنَّ عَلَیْکَ اللَّعْنَةَ إِلى‏ یَوْمِ الدِّینِ؛ حجر/35) توضیحات بیشتری ارائه شد.

توجه

در آیه «مَلِکِ یَوْمِ الدِّین» (حمد/4، جلسه56) (http://yekaye.ir/al-fatihah-1-4/ ) احادیث و تدبرهایی درباره «یوم الدین» مطرح گردید که دوباره تکرار نمی‌شود.

حدیث

1) از امیرالمومنین ع روایت شده است:

در عجبم از بخیل که به سوی فقری می‌شتابد که از آن فرار می‌کرد، و ثروتی را از دست می‌دهد که دنبال آن بود، در دنیا مانند فقرا زندگی می‌کند و در آخرت مانند اغنیا حساب پس می‌دهد؛

و در عجبم از متکبری که دیروزش نطفه‌ای بود و فردایش جنازه‌ای متعفن خواهد بود؛

و در عجبم از کسی که در خدا شک می کند در حالی که آفرینش خدا را می‌بیند؛

و در عجبم از کسی که مرگ را فراموش می‌کند و مردگان را می‌بیند؛

و در عجبم از کسی که نشئه آخرت را انکار می‌کند در حالی که نشئه اول (= دنیا) را می‌بیند؛

و در عجبم از کسی که سرای فنا را آباد می‌کند و سرای بقا را رها کرده است.

نهج‌البلاغه، حکمت126

وَ قَالَ ع عَجِبْتُ لِلْبَخِیلِ یَسْتَعْجِلُ الْفَقْرَ الَّذِی مِنْهُ هَرَبَ وَ یَفُوتُهُ الْغِنَى الَّذِی إِیَّاهُ طَلَبَ فَیَعِیشُ فِی الدُّنْیَا عَیْشَ الْفُقَرَاءِ وَ یُحَاسَبُ فِی الْآخِرَةِ حِسَابَ الْأَغْنِیَاءِ وَ عَجِبْتُ لِلْمُتَکَبِّرِ الَّذِی کَانَ بِالْأَمْسِ نُطْفَةً وَ یَکُونُ غَداً جِیفَةً وَ عَجِبْتُ لِمَنْ شَکَّ فِی اللَّهِ وَ هُوَ یَرَى خَلْقَ اللَّهِ وَ عَجِبْتُ لِمَنْ نَسِیَ الْمَوْتَ وَ هُوَ یَرَى الْمَوْتَى وَ عَجِبْتُ لِمَنْ أَنْکَرَ النَّشْأَةَ الْأُخْرَى وَ هُوَ یَرَى النَّشْأَةَ الْأُولَى وَ عَجِبْتُ لِعَامِرٍ دَارَ الْفَنَاءِ وَ تَارِکٍ دَارَ الْبَقَاء.[1]

تدبر

1) «وَ الَّذینَ یُصَدِّقُونَ بِیَوْمِ الدِّینِ»

از ویژگی‌های نمازگزاران واقعی، تصدیق و راست دانستن روز جزاست.

تصدیق کردن، صرفا بیان لفظی نیست؛ بلکه «راست شمردن» است و کسی که چیزی را راست می‌شمرد، متناسب با آن زندگی خود را رقم می‌زند.[2] (مثلا ما خاصیت داشتن پول در رفع نیازها را راست می‌شمریم لذا مهمترین محور تلاش‌های خود را کسب مال قرار داده‌ایم و نیاز نیست کسی ما را به پول درآوردن تشویق کند!)

اگر عده‌ای هستند که بی‌طاقت و بخیل نیستند (حجر/20-21)، و واقعا و همواره اهل نمازند (حجر/22-23)، و در اموالشان برای نیازمندان حقی قائلند (حجر/24-25)، ریشه‌اش این است که روز جزا را واقعا باور کرده‌اند و خود را آماده آن روز می‌کنند.

ثمره اخلاقی

آیا ما واقعا روز جزا را باور داریم؟

به عبارت دیگر، آیا برنامه‌های زندگی را بر اساس این باور تنظیم می‌کنیم، یا حداکثر این است که گاهی یادی از آخرت بکنیم؟

2) «إِنَّ الْإِنْسانَ خُلِقَ هَلُوعاً ... إلا الْمُصَلِّین ... الَّذینَ یُصَدِّقُونَ بِیَوْمِ الدِّینِ»

در آیات قبل دیدیم علی‌رغم اینکه انسان «هلوع» (زیاده‌خواه) آفریده شده، اما نمازگزاران کم‌تحمل و بخیل نیستند (حجر/19-22)، و با توجه به این آیه، ظاهرا یکی از علل این مطلب، آن است که آنان روز جزا را باور دارند. پس «هلوع» (زیاده‌خواه) آفریده شدن انسان، لزوما به معنای منفی نیست:

انسان زیاده‌خواه، بلکه بی‌نهایت‌طلب، آفریده شده؛ اما دو گونه زندگی می‌کند:

1.انسانی که افق زندگی را در دنیا محدود می‌بیند، در برابر سختی‌ها بی‌طاقت است و وقتی خوبی‌ای بدو می‌رسد، از دیگران منع می‌کند. (حجر/20-21)

2. انسانی که روز جزا را باور دارد، سختی‌ها را عامل رشد می‌بیند، و کمک به دیگران را امری که جزایش بسیار بیشتر خواهد بود؛ و همان بی‌نهایت‌طلبی‌اش موجب می‌شود که اهل کمک به دیگران باشد. (حجر/22-24)

ثمره تخصصی انسان‌شناسی

لذت و رنج در زندگی، بیش از آنکه محصول عوامل بیرونی باشد؛ محصول جهان‌بینی ماست. اگر افق نگاه انسان به دنیا محدود باشد، هم  مواجهه با بدی‌ها و هم رسیدن به خوبی‌ها، هر دو، در نهایت ناراحت‌کننده است (هم جزع و بی‌تابی، و هم بخل، مرض روح است)؛ ولی اگر باور به روز جزا جای خود را در افق نگاه انسان باز کرد، همین انسان، اهل نماز (که مایه آرامش دل است؛ رعد/28) و اهل کمک به دیگران (گشاده‌دستی، در مقابل بخل) می‌شود.

3) «وَ الَّذینَ یُصَدِّقُونَ بِیَوْمِ الدِّینِ»

آوردن فعل مضارع «یُصدّقون» که دلالت بر استمرار داد، نشان می‌دهد این باور به روز جزا، امری مستمر در آنهاست که هنگام هر عملی خود را نشان می‌دهد و همه اعمال آنها (چه انجام دادن‌ها و چه خودداری کردن‌ها) در طول زندگی بر اساس این باور تنظیم می‌شود. (المیزان، ج20، ص16)

4) «وَ الَّذینَ یُصَدِّقُونَ بِیَوْمِ الدِّینِ»

نمازگزار بودن، صرفا در انجام یک سلسله اعمال نیست، بلکه یک سلسله باورها (و در راس آنها باور به روز جزا) نیز در آن موضوعیت دارد.

ثمره انسان‌شناسی

نمی‌شود اعمال مردم را اصلاح کرد بدون اینکه برای ارتقای اعتقاداتشان سرمایه‌گذاری کرد؛ و در میان اعتقادات هم باور به روز جزا اهمیت ویژه‌ای دارد.

5) «وَ الَّذینَ یُصَدِّقُونَ بِیَوْمِ الدِّینِ»

کسی که روز جزا را باور دارد، مبنا و میزانش برای عمل کردن، حساب اخروی و ترازوی آسمانی است، نه حساب دنیوی و ترازوی زمینی (فی ظلال القرآن، ج6، ص3700)؛ ‌به همین جهت است که این باور، شالوده و اساس زندگی دینی است.

ثمره در فلسفه دین

یکی از سوالاتی که برای بسیاری از افراد مطرح است این است که باور به توحید و نبوت، سزاوار است که جزء اصول دین قرار گیرد، اما اگر کسی نبوت را قبول کرد، بناچار معاد را هم قبول خواهد کرد، در نتیجه چه ضرورتی دارد که باور به معاد را هم جزء اصول دین بدانیم؟

پاسخش این است که چون این باور شالوده و مهمترین پشتوانه زندگی دینی است. اساساً تمام اعمال دینی زمانی توجیه‌پذیر می‌شود که بدانیم زندگی ما در دنیا تمام نمی‌شود و نظام محاسباتی خود را بر اساس آخرت و روز جزا بنا کنیم.



[1] . این روایت هم ناظر به این آیه آمده است:

عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْعَبَّاسِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ عَاصِمِ بْنِ حُمَیْدٍ عَنْ أَبِی حَمْزَةَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع فِی قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ «وَ الَّذِینَ یُصَدِّقُونَ بِیَوْمِ الدِّینِ» قَالَ بِخُرُوجِ الْقَائِمِ ع‏ (الکافی، ج‏8، ص287)

[2] به تعبیر علامه طباطبایی، این تصدیق، تصدیق عملی است، یعنی با عمل خود نشان دهد که روز جزا را راست و واقعی می‌داند. (المیزان، ج20، ص16)

 


296) سوره معارج (70) آیه 25 لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ

بسم الله الرحمن الرحیم

296) سوره معارج (70) آیه 25  

لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ

ترجمه

برای سوال‌کننده [= کسی که گدایی می‌کند] و درمانده.

حدیث

1) درباره سخن خداوند عز و جل که می‌فرماید «برای سائل [= کسی که گدایی می‌کند] و محروم [درمانده]»، از امام صادق ع روایت شده است که:

محروم، «محارَف»ی است که از دست‌رنج خود در خرید و فروش محروم شده است. [ظاهرا به این معنی که دست‌رنجش کفاف زندگی‌اش را نمی‌دهد، و چه‌بسا به معنای ورشکسته‌ای باشد که اجازه تصرف در اموالش را ندارد، ویا به معنای کسی که اهل کار کردن هست اما فعلا بیکار است.]

و نیز از امامان باقر ع و صادق ع روایت شده است که فرمودند «محروم» شخصی است که عقلش مشکلی ندارد، اما در روزی‌اش در تنگناست، که چنین کسی «محارف» است.

الکافی، ج‏3، ص500

وَ عَنْهُ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ صَفْوَانَ الْجَمَّالِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فِی قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ قَالَ الْمَحْرُومُ الْمُحَارَفُ الَّذِی قَدْ حُرِمَ کَدَّ یَدِهِ فِی الشِّرَاءِ وَ الْبَیْعِ.

وَ فِی رِوَایَةٍ أُخْرَى عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ وَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُمَا قَالا الْمَحْرُومُ الرَّجُلُ الَّذِی لَیْسَ بِعَقْلِهِ بَأْسٌ وَ لَمْ یُبْسَطْ لَهُ فِی الرِّزْقِ وَ هُوَ مُحَارَف‏.

2) از امام صادق ع روایت شده است که شخصی خدمت پیامبر ص رسید و گفت:

رسول خدا ! آیا در اموال جز زکات حقی هست؟

فرمودند: بله، بر مسلمان است که اگر گرسنه‌ای از او تقاضا کرد، سیرش کند؛ و اگر بی‌لباسی از او تقاضا کرد، او را لباس بپوشاند.

گفت: اما ترس آن هست که دروغگو باشد؟

فرمود: آیا ترس آن نیست که راست بگوید؟

جامع الأخبار(للشعیری)، ص136

عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع قَالَ: جَاءَ رَجُلٌ إِلَى النَّبِیِّ ص قَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ أَ فِی الْمَالِ حَقٌّ سِوَى الزَّکَاةِ؟

قَالَ نَعَمْ عَلَى الْمُسْلِمِ أَنْ یُطْعِمَ الْجَائِعَ إِذَا سَأَلَهُ وَ یَکْسُوَ الْعَارِیَ إِذَا سَأَلَهُ.

قَالَ إِنَّهُ یَخَافُ أَنْ یَکُونَ کَاذِباً؟

قَالَ أَ فَلَا یَخَافُ صِدْقَهُ؟

در کلمات معصومین ع روایات فراوانی وارد شده است که سوال کننده را رد نکنید، حتی اگر او را نمی‌شناسید، حتی اگر مسلمان نباشد؛ که دعای آنها اگر در حق خودشان هم مستجاب نباشد، در حق شما مستجاب می‌شود؛ مگر اینکه بدانید کسی است که در مقابل دین حق آگاهانه عناد می‌ورزد. (توضیح در تدبر2 خواهد آمد) البته در نقطه مقابل روایات فراوانی هم در مذمت سوال کردن و گدایی وارد شده است، که نه‌تنها اگر نیازمند نباشد و گدایی کند وعده عذاب داده شده، بلکه حتی اگر نیازمند باشد باید بداند با این کار آبروی خود را برده است.[1]

3) مصادف می‌گوید: نزد امام صادق ع در زمین [زراعی] ایشان بودم و آنها مشغول درو کردن محصول بودند؛ گدایی آمد و درخواست کرد. گفتم: خدا روزیت دهد.

فرمود: صبر کن! حق چنین کاری [راندن سائل] را ندارید مگر اینکه [در آن روز دست کم] به سه نفر [چیزی] داده باشید؛ بعد از آن اگر خواستید باز هم دادید به خودتان مربوط است و اگر ندادید هم به خودتان مربوط است.

من لا یحضره الفقیه، ج‏2، ص47

رُوِیَ عَنْ مُصَادِفٍ قَالَ: کُنْتُ مَعَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فِی أَرْضٍ لَهُ وَ هُمْ یَصْرِمُونَ فَجَاءَ سَائِلٌ یَسْأَلُ فَقُلْتُ اللَّهُ یَرْزُقُکَ فَقَالَ مَهْ لَیْسَ ذَاکَ لَکُمْ حَتَّى تُعْطُوا ثَلَاثَةً فَإِنْ‏ أَعْطَیْتُمْ بَعْدَ ذَلِکَ فَلَکُمْ وَ إِنْ أَمْسَکْتُمْ فَلَکُمْ.[2]

4) مسمع بن عبدالملک می‌گوید: نزد ابا‌عبدالله [= امام صادق ع] در منا بودیم و در مقابلمان انگوری بود که از آن می‌خوردیم. گدایی آمد و درخواست کمک کرد. حضرت فرمود یک مشت انگور به او بدهند.

او گفت: به این نیاز ندارم، اگر قرار است [چیزی بدهید] ، پول بدهید.

حضرت ع فرمود:‌ خداوند بر تو وسعت دهد؛ و او رفت.

سپس برگشت و گفت: همان انگورها را بدهید.

حضرت ع فرمود:‌ خداوند بر تو وسعت دهد؛ و چیزی به او نداد.

گدای دیگری آمد؛ امام صادق ع سه دانه انگور برداشت و به او داد.

گدا آن را از دست امام ع گرفت و گفت: الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ.

حضرت فرمود: همینجا بایست. [سپس رو کرد به یکی از همراهیانش و گفت] جوان! پولی همراهت هست؟

او حدود بیست درهم همراه داشت و آن را به او داد.

او گرفت و گفت: الْحَمْدُ لِلَّه که این از توست، تنهایی و شریکی نداری.

ابوعبدالله [= امام صادق ع] فرمود: همینجا بایست. و سپس روپوشی را که برتن داشت از تن درآورد و فرمود: این را بپوش.

آن را پوشید و گفت: «الْحَمْدُ لِلَّه که به من لباس داد و مرا پوشاند، ای اباعبدالله»؛ یا اینکه گفت: «خدا به تو جزای خیر دهد» و در هر صورت، برای امام صادق ع جز همین دعا را نکرد؛ سپس راهش را گرفت و رفت.

و ما گمان کردیم که اگر او برای امام دعا نکرده بود، امام همین طور اعطای به او را ادامه می‌داد؛ چرا که هربار که به او عطایی کرد و او حمد خدا را گفت، باز هم به او عطا کرد.

الکافی، ج‏4، ص49

أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِیسَى عَنْ مِسْمَعِ بْنِ عَبْدِ الْمَلِکِ قَالَ:

کُنَّا عِنْدَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع بِمِنًى وَ بَیْنَ أَیْدِینَا عِنَبٌ نَأْکُلُهُ فَجَاءَ سَائِلٌ فَسَأَلَهُ فَأَمَرَ بِعُنْقُودٍ فَأَعْطَاهُ فَقَالَ السَّائِلُ لَا حَاجَةَ لِی فِی هَذَا إِنْ کَانَ دِرْهَمٌ قَالَ یَسَعُ اللَّهُ عَلَیْکَ فَذَهَبَ ثُمَّ رَجَعَ فَقَالَ رُدُّوا الْعُنْقُودَ فَقَالَ یَسَعُ اللَّهُ لَکَ وَ لَمْ یُعْطِهِ شَیْئاً ثُمَّ جَاءَ سَائِلٌ آخَرُ فَأَخَذَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع ثَلَاثَ حَبَّاتِ عِنَبٍ فَنَاوَلَهَا إِیَّاهُ فَأَخَذَ السَّائِلُ مِنْ یَدِهِ ثُمَّ قَالَ «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ» الَّذِی رَزَقَنِی فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع مَکَانَکَ فَحَشَا مِلْ‏ءَ کَفَّیْهِ عِنَباً فَنَاوَلَهَا إِیَّاهُ فَأَخَذَهَا السَّائِلُ مِنْ یَدِهِ ثُمَّ قَالَ «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ» فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع مَکَانَکَ یَا غُلَامُ أَیُّ شَیْ‏ءٍ مَعَکَ مِنَ الدَّرَاهِمِ فَإِذَا مَعَهُ نَحْوٌ مِنْ عِشْرِینَ دِرْهَماً فِیمَا حَزَرْنَاهُ أَوْ نَحْوِهَا فَنَاوَلَهَا إِیَّاهُ فَأَخَذَهَا ثُمَّ قَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ هَذَا مِنْکَ وَحْدَکَ لَا شَرِیکَ لَکَ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع مَکَانَکَ فَخَلَعَ قَمِیصاً کَانَ عَلَیْهِ فَقَالَ الْبَسْ هَذَا فَلَبِسَهُ ثُمَّ قَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی کَسَانِی وَ سَتَرَنِی یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ أَوْ قَالَ جَزَاکَ اللَّهُ خَیْراً لَمْ یَدْعُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع إِلَّا بِذَا ثُمَّ انْصَرَفَ فَذَهَبَ قَالَ فَظَنَنَّا أَنَّهُ لَوْ لَمْ یَدْعُ لَهُ لَمْ یَزَلْ یُعْطِیهِ لِأَنَّهُ کُلَّمَا کَانَ یُعْطِیهِ حَمِدَ اللَّهَ أَعْطَاهُ. [3]

تدبر

1) «لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ»

نمازگزاران واقعی کسانی‌اند که در اموالشان حقی معین کرده‌اند، هم برای کسانی که از آنها سوال و درخواست می‌کنند و هم برای هرکسی که درمانده و محروم باشد.

ظاهرا آوردن کلمه «سائل» اشاره به کسانی است که خودشان نیازهایشان را ابراز می‌کنند، و با آوردن کلمه «محروم» می‌خواهد تاکید کند، که منتظر نباشید که هر محرومی نیازش را ابراز کند تا به او کمک کنید.[4]

2) «لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ»

اینکه این خوبان، غیر از محروم، به «سائل» (سوال‌کننده، گدا) هم کمک می‌کنند، نشان می‌دهد که هنگام کمک کردن به مستمندان، نیازی نیست حتما پیگیری کنیم که آیا کسی که سوال می‌کند، راست می‌گوید یا نه؟!

بحثی درباره پدیده گدایی و وظیفه ما در قبال آن

تردیدی نیست که پدیده گدایی، پدیده مطلوبی در جامعه نیست و احادیث فراوانی هم وارد شده که سوال و درخواست کردن را، حتی در حالت نیازمندی، مذمت کرده، چه رسد به اینکه به دروغ باشد (پاورقی حدیث2).

از طرف دیگر، می‌دانیم که تا تحقق عدالت مهدوی، انتظار اینکه هیچ نیازمندی در جامعه وجود نداشته باشد، آرزویی بیش نیست؛ و وقتی نیاز به شخص فشار آورد، بسیاری به سوال و درخواست رو می‌آورند و لذا همگان باید برای رفع این معضل بکوشند. در این زمینه یک سلسله وظایف جمعی و حتی حاکمیتی هست (مانند راه‌انداختن موسساتی برای شناسایی و رفع مشکلات نیازمندان، ایجاد اشتغال، و ...)؛ اما علاوه بر آن، هریک از ما به عنوان «یک فرد مسلمان» در مواجهه با این پدیده، وظیفه‌ای فردی هم داریم. برخی معتقدند که نباید به طور فردی به هیچ گدا و سوال‌کننده‌ای کمک کرد، چون موجب تقویت پدیده تکدی‌گری و سوءاستفاده‌ها می‌شود؛ که وجود این آیه (و نیز: بقره/177؛ ضحی/10) این تلقی را رد می‌کند. برخی هم هرکسی بتواند احساسات آنها را برانگیزاند، به او کمک می‌کنند؛ که چنین مواجهه‌ای باب سوءاستفاده‌ها را بیشتر باز می‌کند.

با مروری بر احادیث، شاید بتوان چنین جمع‌بندی‌ای در خصوص «وظیفه فردی» ارائه داد.

اگر نبود که عده‌ای از گدایان، دروغگویند، اساسا هرکس که به «سائل» کمک نمی‌کرد، به رستگاری نمی‌رسید؛[5] و اگرچه ممکن است برخی دروغ بگویند، اما اگر راست گفته باشند، پس ما در قبال آنان وظیفه‌ای داریم (حدیث1).

طبیعتا در جایی که به‌سهولت می‌توان پی برد که او سزاوار کمک کردن هست یا نیست، بر اساس علم عمل می‌کنیم؛ البته صرفا هم از روی ظاهر اولیه شخص نمی‌توان حکم کرد.[6]

اما در جایی که شناسایی مخاطب به‌سهولت امکان ندارد، در صورتی که داشته باشیم که کمک کنیم[7]، اصل اولیه کمک کردن به اوست[8]، حتی شخص اگر مسلمان نباشد[9]، (مگر اینکه دشمنی‌اش با دین الهی واضح باشد)[10]؛ و در عین حال، نباید این کمک کردن به افراط کشیده شود، به نحوی که زندگی خودمان دچار اختلال گردد (اسراء/29)[11]. یک راهکار عملیاتی این است که در هر روز «تا سه نفر» را جواب رد ندهیم (حدیث3) یا اینکه به هرکس حداقل ممکن [برخی بزرگان می‌گفتند: در حد خرید نان] بدهیم.[12]

3) «لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ»

سائل، یعنی کسی که درخواست خود را مطرح می‌کند. اما «محروم» کیست؟

الف. کسی که خویشتن‌دار است و نیاز خود را مطرح نمی‌کند (مجمع‌البیان، ج10، ص535)، به همین جهت بی‌نیاز قلمداد می‌شود و از کمک دیگران محروم می‌ماند. (الکشاف، ج4، ص613)

ب. کسی که درآمدش به اندازه مخارجش نیست و لذا از تامین کل مخارج خود محروم می‌ماند. [اقتباس از حدیث1]

ج. کسی که به خاطر ورشکستگی یا هر دلیل دیگر [مثلا آوراه شدن بر اثر حمله دشمن]، از تصرف در اموال خود محروم شده است. [اقتباس از حدیث1]

د. ...

4) « فی‏ أَمْوالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ، لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ»

نیازمندان [واقعی] در اموال اغنیا، حقی دارند. (جلسه قبل، احادیث1-3)

5)‌ «لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ»

شرط کمک کردن به دیگران، نیازمند بودن آنهاست، نه مسلمان یا مومن بودن (تفسیر نور، ج10، ص219)

6) «الْمُصَلِّین ... لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ»

در اسلام وظایف فردی و عبادی (نماز) با وظایف اجتماعی کاملا گره خورده است (اقتباس از تفسیر نور، ج10، ص219)



[1] . نمونه‌ای از روایاتی که در آنها سوال کردن مذمت شده حتی با وجود نیاز، چون سائل آبرویش می‌رود و شهادتش هم مقبول نمی‌شود.

1) عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ مَالِکِ بْنِ عَطِیَّةَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ ع ضَمِنْتُ عَلَى رَبِّی أَنَّهُ لَا یَسْأَلُ أَحَدٌ مِنْ غَیْرِ حَاجَةٍ إِلَّا اضْطَرَّتْهُ الْمَسْأَلَةُ یَوْماً إِلَى أَنْ یَسْأَلَ مِنْ حَاجَةٍ. (الکافی، ج‏4، ص19)

2) مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ یَحْیَى عَنْ جَدِّهِ الْحَسَنِ بْنِ رَاشِدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ اتَّبِعُوا قَوْلَ رَسُولِ اللَّهِ ص فَإِنَّهُ قَالَ مَنْ فَتَحَ عَلَى نَفْسِهِ بَابَ مَسْأَلَةٍ فَتَحَ اللَّهُ عَلَیْهِ بَابَ فَقْرٍ. (الکافی، ج‏4، ص19)

3) عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ یَعْقُوبَ بْنِ یَزِیدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ مَالِکِ بْنِ حُصَیْنٍ السَّکُونِیِّ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع مَا مِنْ عَبْدٍ یَسْأَلُ مِنْ غَیْرِ حَاجَةٍ فَیَمُوتُ حَتَّى یُحْوِجَهُ اللَّهُ إِلَیْهَا وَ یُثَبِّتَ اللَّهُ لَهُ بِهَا النَّارَ. (الکافی، ج‏4، ص19)

4) عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ حَمَّادٍ عَمَّنْ سَمِعَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ إِیَّاکُمْ وَ سُؤَالَ النَّاسِ فَإِنَّهُ ذُلٌّ فِی الدُّنْیَا وَ فَقْرٌ تُعَجِّلُونَهُ وَ حِسَابٌ طَوِیلٌ یَوْمَ الْقِیَامَةِ. (الکافی، ج‏4، ص20)

5) عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع یَا مُحَمَّدُ لَوْ یَعْلَمُ السَّائِلُ مَا فِی الْمَسْأَلَةِ مَا سَأَلَ أَحَدٌ أَحَداً وَ لَوْ یَعْلَمُ الْمُعْطِی مَا فِی الْعَطِیَّةِ مَا رَدَّ أَحَدٌ أَحَداً. (الکافی، ج‏4، ص20)

6) عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ النَّضْرِ رَفَعَهُ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص الْأَیْدِی ثَلَاثٌ یَدُ اللَّهِ الْعُلْیَا وَ یَدُ الْمُعْطِی الَّتِی تَلِیهَا وَ یَدُ الْمُعْطَى أَسْفَلُ الْأَیْدِی فَاسْتَعِفُّوا عَنِ السُّؤَالِ مَا اسْتَطَعْتُمْ إِنَّ الْأَرْزَاقَ دُونَهَا حُجُبٌ فَمَنْ شَاءَ قَنِیَ حَیَاءَهُ وَ أَخَذَ رِزْقَهُ وَ مَنْ شَاءَ هَتَکَ الْحِجَابَ وَ أَخَذَ رِزْقَهُ وَ الَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ لَأَنْ یَأْخُذَ أَحَدُکُمْ حَبْلًا ثُمَّ یَدْخُلَ عَرْضَ هَذَا الْوَادِی فَیَحْتَطِبَ حَتَّى لَا یَلْتَقِیَ طَرَفَاهُ ثُمَّ یَدْخُلَ بِهِ السُّوقَ فَیَبِیعَهُ بِمُدٍّ مِنْ تَمْرٍ وَ یَأْخُذَ ثُلُثَهُ وَ یَتَصَدَّقَ بِثُلُثَیْهِ خَیْرٌ لَهُ مِنْ أَنْ یَسْأَلَ النَّاسَ أَعْطَوْهُ أَوْ حَرَمُوهُ. (الکافی، ج‏4، ص20)

7) عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: جَاءَتْ فَخِذٌ مِنَ الْأَنْصَارِ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص فَسَلَّمُوا عَلَیْهِ فَرَدَّ عَلَیْهِمُ السَّلَامَ فَقَالُوا یَا رَسُولَ اللَّهِ لَنَا إِلَیْکَ حَاجَةٌ فَقَالَ هَاتُوا حَاجَتَکُمْ قَالُوا إِنَّهَا حَاجَةٌ عَظِیمَةٌ فَقَالَ هَاتُوهَا مَا هِیَ قَالُوا تَضْمَنُ لَنَا عَلَى رَبِّکَ الْجَنَّةَ قَالَ فَنَکَسَ رَسُولُ اللَّهِ ص رَأْسَهُ ثُمَّ نَکَتَ فِی الْأَرْضِ ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ فَقَالَ أَفْعَلُ ذَلِکَ بِکُمْ عَلَى أَنْ لَا تَسْأَلُوا أَحَداً شَیْئاً قَالَ فَکَانَ الرَّجُلُ مِنْهُمْ یَکُونُ فِی السَّفَرِ فَیَسْقُطُ سَوْطُهُ فَیَکْرَهُ أَنْ یَقُولَ لِإِنْسَانٍ نَاوِلْنِیهِ فِرَاراً مِنَ الْمَسْأَلَةِ فَیَنْزِلُ فَیَأْخُذُهُ وَ یَکُونُ عَلَى الْمَائِدَةِ فَیَکُونُ بَعْضُ الْجُلَسَاءِ أَقْرَبَ إِلَى الْمَاءِ مِنْهُ فَلَا یَقُولُ نَاوِلْنِی حَتَّى یَقُومُ فَیَشْرَبُ. (الکافی، ج‏4، ص21)

8) عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ وَ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَسَنِ عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ عَامِرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ الصَّیْرَفِیِّ عَنْ مُفَضَّلِ بْنِ قَیْسِ بْنِ رُمَّانَةَ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فَذَکَرْتُ لَهُ بَعْضَ حَالِی فَقَالَ یَا جَارِیَةُ هَاتِ ذَلِکَ الْکِیسَ هَذِهِ أَرْبَعُمِائَةِ دِینَارٍ وَصَلَنِی بِهَا أَبُو جَعْفَرٍ [الدوانیقی] فَخُذْهَا وَ تَفَرَّجْ بِهَا قَالَ فَقُلْتُ لَا وَ اللَّهِ جُعِلْتُ فِدَاکَ مَا هَذَا دَهْرِی  لَکِنْ أَحْبَبْتُ أَنْ تَدْعُوَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لِی قَالَ فَقَالَ إِنِّی سَأَفْعَلُ وَ لَکِنْ‏ إِیَّاکَ أَنْ تُخْبِرَ النَّاسَ بِکُلِّ حَالِکَ فَتَهُونَ عَلَیْهِمْ. (الکافی، ج‏4، ص21)

9) وَ رُوِیَ عَنْ لُقْمَانَ أَنَّهُ قَالَ لِابْنِهِ یَا بُنَیَّ ذُقْتُ الصَّبِرَ وَ أَکَلْتُ لِحَاءَ الشَّجَرِ فَلَمْ أَجِدْ شَیْئاً هُوَ أَمَرُّ مِنَ الْفَقْرِ فَإِنْ بُلِیتَ بِهِ یَوْماً وَ لَا تُظْهِرِ النَّاسَ عَلَیْهِ فَیَسْتَهِینُوکَ وَ لَا یَنْفَعُوکَ بِشَیْ‏ءٍ ارْجِعْ إِلَى الَّذِی ابْتَلَاکَ بِهِ فَهُوَ أَقْدَرُ عَلَى فَرَجِکَ وَ سَلْهُ مَنْ ذَا الَّذِی سَأَلَهُ فَلَمْ یُعْطِهِ أَوْ وَثِقَ بِهِ فَلَمْ یُنْجِهِ. (الکافی، ج‏4، ص22)

10) حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ قَالَ حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الصَّفَّارُ عَنْ یَعْقُوبَ بْنِ یَزِیدَ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ أَبِی الْمَعْزَاءِ عَنْ عَنْبَسَةَ بْنِ مُصْعَبٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: مَنْ سَأَلَ النَّاسَ وَ عِنْدَهُ قُوتُ ثَلَاثَةِ أَیَّامٍ لَقِیَ اللَّهَ تَعَالَى یَوْمَ یَلْقَاهُ وَ لَیْسَ فِی وَجْهِهِ لَحْمٌ. (ثواب الأعمال و عقاب الأعمال،ص276)

11) أَبِی ره قَالَ حَدَّثَنِی سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ یَعْقُوبَ بْنِ یَزِیدَ عَنِ ابْنِ سِنَانٍ عَنْ ملک [مَالِکِ‏] بْنِ حصن [حُصَیْنٍ‏] السَّکُونِیِّ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَا مِنْ عَبْدٍ یَسْأَلُ مِنْ غَیْرِ حَاجَةٍ فَیَمُوتُ حَتَّى یُحْوِجَهُ اللَّهُ إِلَیْهَا وَ یُثَبِّتَ لَهُ بِهَا النَّارَ. (ثواب الأعمال و عقاب الأعمال،ص276)

12) عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ حَرِیزٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ: رَدَّ رَسُولُ اللَّهِ ص شَهَادَةَ السَّائِلِ الَّذِی یَسْأَلُ فِی کَفِّهِ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع لِأَنَّهُ لَا یُؤْمَنُ عَلَى الشَّهَادَةِ وَ ذَلِکَ لِأَنَّهُ إِنْ أُعْطِیَ رَضِیَ وَ إِنْ مُنِعَ سَخِطَ. (الکافی، ج‏7، ص396)

[2] . این روایت هم به همین مضمون است:

عَنْهُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِیسَى عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی حَمْزَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ فِی السُّؤَّالِ أَطْعِمُوا ثَلَاثَةً إِنْ شِئْتُمْ أَنْ تَزْدَادُوا فَازْدَادُوا وَ إِلَّا فَقَدْ أَدَّیْتُمْ حَقَّ یَوْمِکُمْ. (الکافی، ج‏4، ص17)

[3] . روایتی هم هست که این آیه را تاویل کرده است:

مَا رَوَاهُ مُحَمَّدُ بْنُ الْعَبَّاسِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی بَکْرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ عَنْ عِیسَى بْنِ دَاوُدَ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِیهِ ع أَنَّ رَجُلًا سَأَلَ أَبَاهُ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِیٍّ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ الَّذِینَ فِی أَمْوالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ فَقَالَ لَهُ أَبِی احْفَظْ یَا هَذَا وَ انْظُرْ کَیْفَ تَرْوِی عَنِّی أَنَّ السَّائِلَ وَ الْمَحْرُومَ شَأْنُهُمَا عَظِیمٌ أَمَّا السَّائِلُ فَهُوَ رَسُولُ اللَّهِ ص فِی مَسْأَلَةِ اللَّهِ لَهُمْ‏ حَقَّهُ وَ الْمَحْرُومُ هُوَ مَنْ أَحْرَمَ الْخُمُسَ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ وَ ذُرِّیَّتُهُ الْأَئِمَّةَ ص هَلْ سَمِعْتَ وَ فَهِمْتَ لَیْسَ هُوَ کَمَا تَقُولُ النَّاسُ. (تأویل الآیات الظاهرة فی فضائل العترة الطاهرة، ص700) مرحوم استرآبادی بعد از نقل این حدیث می‌نویسد: «فعلى هذا التأویل یکون الَّذِینَ فِی أَمْوالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ و هو الخمس هم شیعة أهل البیت ع الذین یخرجونه إلى أربابه و أما غیرهم فلا یخرجه و لا یوجبه فاعلم ذلک.»

[4] . آقای قرائتی چنین تعبیر کرده است: در فقرزدایی تنها به ظاهر افراد ننگرید، برخی از نیازمندان با سیلی صورت خود را سرخ نگه می‌دارند. (تفسیر نور، ج10، ص219)

[5] . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ یَزِیدَ النَّوْفَلِیِّ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ أَبِی زِیَادٍ السَّکُونِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لَا تَقْطَعُوا عَلَى السَّائِلِ مَسْأَلَتَهُ فَلَوْلَا أَنَّ الْمَسَاکِینَ یَکْذِبُونَ مَا أَفْلَحَ مَنْ رَدَّهُمْ. (الکافی، ج‏4، ص15)

[6] . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع أَعْطِ السَّائِلَ وَ لَوْ کَانَ عَلَى ظَهْرِ فَرَسٍ.

[7] . عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ مِهْرَانَ عَنْ أَیْمَنَ بْنِ مُحْرِزٍ عَنْ أَبِی أُسَامَةَ زَیْدٍ الشَّحَّامِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ: مَا مَنَعَ رَسُولُ اللَّهِ ص سَائِلًا قَطُّ إِنْ کَانَ عِنْدَهُ أَعْطَى وَ إِلَّا قَالَ یَأْتِی اللَّهُ بِهِ. (الکافی، ج‏4، ص15)

[8] . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ الْوَصَّافِیِّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ: کَانَ فِیمَا نَاجَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ مُوسَى ع قَالَ یَا مُوسَى أَکْرِمِ السَّائِلَ بِبَذْلٍ یَسِیرٍ أَوْ بِرَدٍّ جَمِیلٍ لِأَنَّهُ یَأْتِیکَ مَنْ لَیْسَ بِإِنْسٍ وَ لَا جَانٍّ مَلَائِکَةٌ مِنْ مَلَائِکَةِ الرَّحْمَنِ یَبْلُونَک فِیمَا خَوَّلْتُکَ وَ یَسْأَلُونَکَ عَمَّا نَوَّلْتُکَ فَانْظُرْ کَیْفَ أَنْتَ صَانِعٌ یَا ابْنَ عِمْرَانَ. (الکافی، ج‏4، ص15)

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ غَالِبٍ الْأَسَدِیِّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ سَعِیدِ بْنِ الْمُسَیَّبِ قَالَ: حَضَرْتُ عَلِیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ ع یَوْماً حِینَ صَلَّى الْغَدَاةَ فَإِذَا سَائِلٌ بِالْبَابِ فَقَالَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ ع أَعْطُوا السَّائِلَ وَ لَا تَرُدُّوا سَائِلًا. (الکافی، ج‏4، ص15)

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ یَعْقُوبَ بْنِ یَزِیدَ وَ غَیْرِهِ عَنْ زِیَادٍ الْقَنْدِیِّ عَمَّنْ ذَکَرَهُ قَالَ: إِذَا أَعْطَیْتُمُوهُمْ فَلَقِّنُوهُمُ الدُّعَاءَ فَإِنَّهُ یُسْتَجَابُ الدُّعَاءُ لَهُمْ فِیکُمْ وَ لَا یُسْتَجَابُ لَهُمْ فِی أَنْفُسِهِمْ. (الکافی، ج‏4، ص17)

[9] . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ الْجَهْمِ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ ع قَالَ: لَا تُحَقِّرُوا دَعْوَةَ أَحَدٍ فَإِنَّهُ یُسْتَجَابُ لِلْیَهُودِیِّ وَ النَّصْرَانِیِّ فِیکُمْ وَ لَا یُسْتَجَابُ لَهُمْ فِی أَنْفُسِهِمْ. (الکافی، ج‏4، ص17)

[10] . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسَى عَنْ حَرِیزٍ عَنْ سَدِیرٍ الصَّیْرَفِیِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع أُطْعِمُ سَائِلًا لَا أَعْرِفُهُ مُسْلِماً فَقَالَ نَعَمْ أَعْطِ مَنْ لَا تَعْرِفُهُ بِوَلَایَةٍ وَ لَا عَدَاوَةٍ لِلْحَقِّ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ «وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً» (بقره/83) وَ لَا تُطْعِمْ مَنْ نَصَبَ لِشَیْ‏ءٍ مِنَ الْحَقِّ أَوْ دَعَا إِلَى شَیْ‏ءٍ مِنَ الْبَاطِلِ. (الکافی، ج‏4، ص13)

[11] . ولید بن صبیح می‌گوید: نزد امام صادق ع بودم که گدایی آمد، و ایشان چیزی به او داد. دیگری آمد، به او هم چیزی داد. بعدی آمد، به او هم چیزی داد. دیگری آمد، [به او] فرمود: خداوند بر تو گشایش آورد.

سپس فرمود: گاه می‌شود که شخصی مال و ثروتی دارد که به سی، چهل هزار درهم می‌رسد، سپس تصمیم می‌گیرد که چیزی از آن را باقی نگذارد مگر در موردی انفاق کند و چنین می‌کند و از سه نفری می‌شود که دعایشان رد می‌گردد.

گفتم: آنها کیستند؟

فرمود: شخصی که مال و ثروتی داشته و آن را در غیر آنچه جایگاهش بوده خرج کرده، آنگاه می‌گوید پروردگارا به من روزی بده! پروردگار عز و جل می‌فرماید: آیا به تو روزی ندادم؟ و شخصی که در خانه‌اش نشسته و در طلب روزی تلاشی نمی‌کند و می‌گوید: پروردگارا به من روزی بده! پروردگار عز و جل می‌فرماید: آیا برایت راه طلب کردن روزی قرار نداده‌ام؟ و شخصی که زنی دارد که اذیتش می‌کند و می‌گوید: پروردگارا مرا از دست این زن نجات بده! پروردگار عز و جل می‌فرماید: آیا امر او را به دست نسپردم [= ظاهرا اشاره به حق طلاق است.]

من لا یحضره الفقیه، ج‏2، ص69؛ الکافی، ج‏4، ص16

مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنِ الْوَلِیدِ بْنِ صَبِیحٍ قَالَ:

کُنْتُ عِنْدَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فَجَاءَهُ سَائِلٌ فَأَعْطَاهُ ثُمَّ جَاءَهُ آخَرُ فَأَعْطَاهُ ثُمَّ جَاءَهُ آخَرُ فَأَعْطَاهُ ثُمَّ جَاءَهُ آخَرُ فَقَالَ وَسَّعَ اللَّهُ عَلَیْکَ ثُمَّ قَالَ إِنَّ رَجُلًا لَوْ کَانَ لَهُ مَالٌ یَبْلُغُ ثَلَاثِینَ أَوْ أَرْبَعِینَ أَلْفَ دِرْهَمٍ ثُمَّ شَاءَ أَنْ لَا یُبْقِیَ مِنْهَا شَیْئاً إِلَّا وَضَعَهُ فِی حَقٍّ لَفَعَلَ فَیَبْقَى لَا مَالَ لَهُ فَیَکُونُ مِنَ الثَّلَاثَةِ الَّذِینَ یُرَدُّ دُعَاؤُهُمْ قَالَ قُلْتُ مَنْ هُمْ قَالَ أَحَدُهُمْ رَجُلٌ کَانَ لَهُ مَالٌ فَأَنْفَقَهُ فِی غَیْرِ وَجْهِهِ ثُمَّ قَالَ یَا رَبِّ ارْزُقْنِی فَیَقُولُ الرَّبُّ عَزَّ وَ جَلَّ أَ لَمْ أَرْزُقْکَ وَ رَجُلٌ جَلَسَ فِی بَیْتِهِ وَ لَا یَسْعَى فِی طَلَبِ الرِّزْقِ وَ یَقُولُ یَا رَبِّ ارْزُقْنِی فَیَقُولُ الرَّبُّ عَزَّ وَ جَلَّ أَ لَمْ أَجْعَلْ لَکَ سَبِیلًا إِلَى طَلَبِ الرِّزْقِ وَ رَجُلٌ لَهُ امْرَأَةٌ تُؤْذِیهِ فَیَقُولُ یَا رَبِّ خَلِّصْنِی مِنْهَا فَیَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَ لَمْ أَجْعَلْ أَمْرَهَا بِیَدِکَ.

(البته در نسخه کافی، این عبارت افتاده است که در حاشیه‌اش تذکر داده‌اند: «قال: یا ربّ ارزقنی، فیقال له: أ لم أرزقک، و رجل دعا على امرأته و هو لها ظالم فیقال له: أ لم أجعل أمرها بیدک، و رجل جلس فی بیته و»)

[12] . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْفَضْلِ النَّوْفَلِیِّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ سُئِلَ عَنِ السَّائِلِ یَسْأَلُ وَ لَا یُدْرَى مَا هُوَ قَالَ أَعْطِ مَنْ وَقَعَتْ لَهُ الرَّحْمَةُ فِی قَلْبِکَ وَ قَالَ أَعْطِ دُونَ الدِّرْهَمِ قُلْتُ أَکْثَرُ مَا یُعْطَى قَالَ أَرْبَعَةُ دَوَانِیقَ. (الکافی، ج‏4، ص14)

أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ هَارُونَ بْنِ الْجَهْمِ عَنْ حَفْصِ بْنِ عُمَرَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لَا تَرُدُّوا السَّائِلَ وَ لَوْ بِظِلْفٍ مُحْتَرِقٍ. (الکافی، ج‏4، ص15)

 


295) سوره معارج (70) آیه 24 وَ الَّذینَ فی‏ أَمْوالِهِمْ حَ

بسم الله الرحمن الرحیم

295) سوره معارج (70) آیه 24  

وَ الَّذینَ فی‏ أَمْوالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ

ترجمه

و همانان که در اموالشان، حق معلومی هست.

حدیث

1) از امام صادق ع روایت شده است:

بدرستی که خداوند عز و جل برای فقرا در اموال اغنیا، واجبی را قرار داده که جز با ادای آن شایسته قدردانی نمی‌شوند [یا: جز با آن، وظیفه قدردانی را انجام نداده‌اند]، و آن همان زکاتی است که به خاطر آن خونشان حفظ می‌شود و به خاطر آن مسلمان نامیده می‌شوند؛

اما [علاوه بر این] خداوند عز و جل در اموال اغنیا حق‌های دیگری غیر از زکات هم قرار داده است؛ که فرمود: «و آنان که در اموالشان، حق معلومی هست.» (معارج/24) این حق معلوم از غیر زکات است؛ و آن هرچیزی است که شخص در مال خود بر خود معین می‌سازد، و بر او واجب است که آن را به اندازه توان خود و وسعت اموالش معین سازد؛ پس آنچه را که بر خود معین کرده، اگر خواست در هر روز ویا اگر خواست در هر جمعه ویا اگر خواست در هر ماه ادا می‌کند؛

 [و بعد از برشمردن آیاتی دیگر که آنها هم دلالت می‌کنند بر حقوق واجبی غیر از زکات، فرمودند][1]

و هرکس آنچه خدا بر او واجب کرده، ادا کند، پس آنچه برعهده‌اش بوده را انجام داده است؛

و شکر آنچه را که خداوند در مالش بر او نعمت داده، ادا کرده است؛

و در حقیقت، حمد خدا را به جا آورده است در قبال آن نعمت‌هایی که به وی بخشیده، و با وسعت دادن به روزی‌اش او را بر دیگران برتری داده، و او را در ادای آنچه بر او واجب شده، توفیق داده، و او را در انجام این واجب یاری نموده است.

الکافی، ج‏3، ص498

مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِیسَى عَنْ سَمَاعَةَ بْنِ مِهْرَانَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَرَضَ لِلْفُقَرَاءِ فِی أَمْوَالِ الْأَغْنِیَاءِ فَرِیضَةً لَا یُحْمدُونَ إِلَّا بِأَدَائِهَا وَ هِیَ الزَّکَاةُ بِهَا حَقَنُوا دِمَاءَهُمْ وَ بِهَا سُمُّوا مُسْلِمِینَ وَ لَکِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَرَضَ فِی أَمْوَالِ الْأَغْنِیَاءِ حُقُوقاً غَیْرَ الزَّکَاةِ فَقَالَ عَزَّ وَ جَلَّ «وَ الَّذِینَ فِی أَمْوالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ» فَالْحَقُّ الْمَعْلُومُ مِنْ غَیْرِ الزَّکَاةِ وَ هُوَ شَیْ‏ءٌ یَفْرِضُهُ الرَّجُلُ عَلَى نَفْسِهِ فِی مَالِهِ یَجِبُ عَلَیْهِ أَنْ یَفْرِضَهُ عَلَى قَدْرِ طَاقَتِهِ وَ سَعَةِ مَالِهِ فَیُؤَدِّی الَّذِی فَرَضَ عَلَى نَفْسِهِ إِنْ شَاءَ فِی کُلِّ یَوْمٍ وَ إِنْ شَاءَ فِی کُلِّ جُمْعَةٍ وَ إِنْ شَاءَ فِی کُلِّ شَهْرٍ ...[2]

وَ مَنْ أَدَّى مَا فَرَضَ اللَّهُ عَلَیْهِ فَقَدْ قَضَى مَا عَلَیْهِ وَ أَدَّى شُکْرَ مَا أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِ فِی مَالِهِ إِذَا هُوَ حَمِدَهُ عَلَى‏ مَا أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِ فِیهِ مِمَّا فَضَّلَهُ بِهِ مِنَ السَّعَةِ عَلَى غَیْرِهِ وَ لِمَا وَفَّقَهُ لِأَدَاءِ مَا فَرَضَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَیْهِ وَ أَعَانَهُ عَلَیْهِ.[3]

2) از امام صادق ع درباره سخن خداوند عز وجل که می‌فرماید: «و آنان که در اموالشان، حق معلومی هست؛ برای سائل و محروم» سوال شد که آیا چیزی غیر از زکات است؟

فرمودند: مقصود شخصی است که خداوند به او مال و ثروتی می‌دهد و او هزار یا دو هزار یا سه هزار یا کمتر و بیشتر از این را از مالش بیرون می‌آورد و با آن صله رحم انجام می‌دهد یا بار سنگینی را از دوش آشنایانش برمی‌دارد.

الکافی، ج‏3، ص499

عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِیسَى عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ جَابِرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع:

فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «وَ الَّذِینَ فِی أَمْوالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ» أَ هُوَ سِوَى الزَّکَاةِ؟

فَقَالَ هُوَ الرَّجُلُ یُؤْتِیهِ اللَّهُ الثَّرْوَةَ مِنَ الْمَالِ فَیُخْرِجُ مِنْهُ الْأَلْفَ وَ الْأَلْفَیْنِ وَ الثَّلَاثَةَ الْآلَافِ وَ الْأَقَلَّ وَ الْأَکْثَرَ فَیَصِلُ بِهِ رَحِمَهُ وَ یَحْمِلُ بِهِ الْکَلَّ عَنْ قَوْمِهِ.[4]

3) عبدالرحمن بن کثیر می‌گوید:

خدمت امام باقر ع بودم که یکی از شیعیان که می‌خواست به عراق مسافرت کند، برای خداحافظی آمد. امام باقر ع دستش را گرفت و برای او از پدرش، از آنچه [برای سلامتی و ایمنی در سفر] انجام می‌داد گفت و با او خداحافظی کرد و او رفت. بعدا خبرش رسید که راهزنان اموالشان را غارت کرده‌اند. مطلب را به امام باقر ع خبر دادم.

فرمود: سبحان الله! آیا من نصیحتش نکردم؟

گفتم: چرا. سپس گفتم: فدایت شوم! اگر چنین چیزی برایم پیش آید، آیا می‌توانم آن را از زکاتم حساب کنم؟

فرمود: خیر! ولی اگر خواستی می‌تواند از آن «حق معلوم» باشد.

المحاسن، ج‏2، ص349

رَوَاهُ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ حَسَّانَ عَنْ‏ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ کَثِیرٍ قَالَ: کُنْتُ عِنْدَ أَبِی جَعْفَرٍ ع إِذْ أَتَاهُ رَجُلٌ مِنَ الشِّیعَةِ لِیُوَدِّعَهُ بِالْخُرُوجِ إِلَى الْعِرَاقِ فَأَخَذَ أَبُو جَعْفَرٍ ع بِیَدِهِ ثُمَّ حَدَّثَهُ عَنْ أَبِیهِ بِمَا کَانَ یَصْنَعُ.

قَالَ فَوَدَّعَهُ الرَّجُلُ وَ مَضَى فَأَتَاهُ الْخَبَرُ بِأَنَّهُ قُطِعَ عَلَیْهِ فَأَخْبَرْتُ بِذَلِکَ أَبَا جَعْفَرٍ ع

فَقَالَ ع سُبْحَانَ اللَّهِ أَ وَ لَمْ أَعِظْهُ؟

فَقُلْتُ بَلَى ثُمَّ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ فَإِذَا أَنَا فَعَلْتُ ذَلِکَ أَعْتَدُّ بِهِ مِنَ الزَّکَاةِ

فَقَالَ ع لَا وَ لَکِنْ إِنْ شِئْتَ أَنْ یَکُونَ ذَلِکَ مِنَ الْحَقِّ الْمَعْلُوم‏.[5]

 تدبر

1) «الْمُصَلِّینَ الَّذینَ ... وَ الَّذینَ فی‏ أَمْوالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ»

از ویژگی‌های نمازگزاران واقعی این است که در اموالشان، حق معلوم و معینی برای نیازمندان قرار می‌دهند.

ثمره دین‌شناسی

در اسلام، نمی‌شود کسی اهل نماز و ارتباط با خدا باشد، اما نسبت به حال و روز مردم و نیازمندان بی‌اعتنا باشد.

2) «الْمُصَلِّینَ الَّذینَ ... وَ الَّذینَ فی‏ أَمْوالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ»

در آیات قبل، انسان، هلوع (حریص) و بی‌طاقت و بخیل معرفی شد، مگر نمازگزازان، که این آیه می‌فرماید یکی از ویژگی نمازگزاران این است که در اموالشان حق معلومی هست.

توجه شود که آیه بعد (که می‌گوید این حق معلوم به چه کسانی می‌رسد) از این آیه، جدا شده، و این آیه خودش بتنهایی یک آیه است؛ یعنی اگرچه تاکید مجموعِ این دو آیه بر «کمک به نیازمندان» است؛ اما تاکید خود این آیه -که بتنهایی یک آیه است-[6] بر «وجود حقی معلوم در میان اموال انسان» است.

ثمره انسان‌شناختی

بسیاری از انسانها دچار این توهم‌اند که هرچه دارند، تنها و تنها محصول هوش و استعداد و تلاش خودشان بوده است (قصص/78)؛ اما انسان نمازگزار، چون خدا را جدی می‌گیرد، می‌داند که اگر هوش و استعدادی دارد و تلاشی هم کرده، هم آن استعداد و توان تلاش کردن را خدا داده، و هم امکانات بیرونی‌ای که موجب می‌شود تلاش وی - در میان تلاش هزاران نفر دیگر - به ثمر برسد، ناشی از عنایت خداست (حدیث1)؛ لذا باور دارد که خداوند در این اموال او حق دارد؛ پس در دادن واجبات مالی، چه واجباتی همانند خمس و زکات، و چه تعیین سهم معینی متناسب با توان مالی خویش برای رفع نیاز نیازمندان پیرامون خود (حدیث2)، تردید نمی‌کند.

3) «وَ الَّذینَ فی‏ أَمْوالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ»

این حق معلوم، غیر از واجبات شرعی معینی (مانند زکات) است که مقدار و محل مصرف آن کاملا از جانب خدا تعیین شده است.

شاهد این مطلب، علاوه بر روایات فراوانی که از معصومین ع در این زمینه آمده (مثلا احادیث فوق)، خود آیه مربوط به زکات واجب (توبه/60) است که در آن افرادی که باید بدانها زکات داد، دقیقا معین شده‌اند، و «سائل» و «محروم» - که طبق آیه بعد، این «حق معلوم» بدانها داده می‌شود - جزء آن افراد نیستند. (المیزان، ج20، ص16)

4) «إِنَّ الْإِنْسانَ خُلِقَ هَلُوعاً... الا... الَّذینَ فی‏ أَمْوالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ»

کسی حریص و بخیل و کم‌طاقت نیست که در اموالش حقی معین برای نیازمندان اختصاص می‌دهد.

ثمره اخلاقی

یک راه غلبه بر حرص و بخل، و تقویت صبر، این است که انسان خود را ملتزم سازد که هر روز، یا هر هفته، یا هر ماه (حدیث1) متناسب با دارایی خویش، مبلغ معینی را به نیازمندان کمک کند.

چه خوب است از همین امروز تصمیم بگیریم به این آیه قرآن عمل کنیم؛ و چه بهتر که کاری کنیم که حتما این انفاق  ما مقبول درگاه الهی قرار گیرد.

اما چگونه؟

حکایت

مرحوم آیت الله حاج آقا مجتبی تهرانی می‌فرمودند:

اگر می‌خواهی صدقه بدهی، همینطوری صدقه نده؛ زرنگ باش، حواست جمع باشد؛ صدقه را از طرف امام رضا علیه‌السلام برای سلامتی آقا امام زمان عجل الله فی فرجه بده! برای دو معصوم است، دو معصومی که خدا آنها را دوست دارد. ممکن نیست خداوند این صدقه تو را رد کند، تو هم اینجا حق واسطه‌گری‌ات را می‌گیری. تو واسطه‌ای و همین حق واسطه‌گری است که اجازه می‌دهد تو به مراحل خاص برسی.

5) «وَ الَّذینَ فی‏ أَمْوالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ»

آنان حقی [برای نیازمندان] در اموالشان هست که معلوم است. چرا کلمه «معلوم»‌ را آورد؟

الف. شاید می‌خواهد بفرماید که کمک‌هایشان صرفا از روی احساساتی شدن نیست که نیاز باشد که کسی احساسات آنها را برانگیزاند تا به او کمک کنند. بلکه آنها خودشان عالمانه و به دور از جوّزدگی، مقداری از اموالشان را برای این کار معلوم و معین کرده‌اند.

ب. شاید می‌خواهد توجه دهد که برای آنها، حق خدا در اموالشان امری کاملا واضح و معلوم است (توضیح بیشتر در تدبر2)

ج. ...

6) «وَ الَّذینَ فی‏ أَمْوالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ»

«مال» یعنی آنچه در اختیار انسان است و البته انسان می‌تواند آن را در اختیار دیگری قرار دهد.

اگر به این معنا دقت شود، معلوم می‌گردد، مال منحصر در پول و ثروت مادی نیست، بلکه حتی مثلا اگر کسی با توانایی‌های خود هرگونه نیاز کس دیگری را رفع کند، می‌تواند مصداق این آیه باشد.

به تعبیر دیگر، نیاز نیست که حتما پولدار باشیم تا بتوانیم به این آیه عمل کنیم:

کسی که خود را متعهد می‌سازد که به طور منظم، برای دانش‌آموزان بی‌بضاعت، کلاس جبرانی برگزار کند؛ بیماران نیازمند را رایگان معالجه کند؛ در اردوی جهادی، در ساختن منزل یا برداشت محصول به کشاورزان کم‌بضاعت کمک کند، و ... او نیز «در اموالش حق معلومی برای نیازمندان قرار داده است.



[1] . عبارت محذوف چنین است:

و نیز خداوند عز و جل فرمود: «قرض می‌دهند به خدا قرضی نیکو [= قرض‌الحسنه]» (حدید/18) ؛ و این هم غیر از زکات است؛

و نیز خداوند عز و جل فرمود: «از آنچه بدانها روزی دادیم در نهان و آشکار انفاق می‌کنند» (ابراهیم/31)؛

و «ماعون» (ماعون/7) نیز چنین است، که عبارت است از قرضی که به دیگران به صورت وام قرض‌الحسنه می‌دهد ویا کالایی که برای استفاده به عاریت می‌دهند و یا هر کار نیکی که در حق دیگران روا می‌دارند؛

و نیز از جمله چیزهایی که خداوند عز و جل غیر از زکات در اموال واجب فرموده این سخن خداوند عز و جل است که «کسانی که با آنچه خدا بدان دستور داده، صله [رحم] انجام می‌دهند» (رعد/22)؛

[2] . وَ قَدْ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَیْضاً «أَقْرَضُوا اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً» وَ هَذَا غَیْرُ الزَّکَاةِ وَ قَدْ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَیْضاً «یُنْفِقُوا مِمَّا رَزَقْناهُمْ سِرًّا وَ عَلانِیَةً» وَ الْمَاعُونَ أَیْضاً وَ هُوَ الْقَرْضُ یُقْرِضُهُ وَ الْمَتَاعُ یُعِیرُهُ وَ الْمَعْرُوفُ یَصْنَعُهُ وَ مِمَّا فَرَضَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَیْضاً فِی الْمَالِ مِنْ غَیْرِ الزَّکَاةِ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ «الَّذِینَ یَصِلُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ»

[3] . با این مضمون دهها روایت نقل شده است که 5 مورد دیگر که در آنها به این آیه استناد شده است، تقدیم می‌شود:

1) عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ عَنْ فَضَالَةَ بْنِ أَیُّوبَ عَنْ أَبِی الْمَغْرَاءِ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ: کُنَّا عِنْدَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع وَ مَعَنَا بَعْضُ أَصْحَابِ الْأَمْوَالِ فَذَکَرُوا الزَّکَاةَ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّ الزَّکَاةَ لَیْسَ یُحْمَدُ بِهَا صَاحِبُهَا وَ إِنَّمَا هُوَ شَیْ‏ءٌ ظَاهِرٌ إِنَّمَا حَقَنَ بِهَا دَمَهُ وَ سُمِّیَ بِهَا مُسْلِماً وَ لَوْ لَمْ یُؤَدِّهَا لَمْ تُقْبَلْ لَهُ صَلَاةٌ وَ إِنَّ عَلَیْکُمْ فِی أَمْوَالِکُمْ غَیْرَ الزَّکَاةِ فَقُلْتُ أَصْلَحَکَ اللَّهُ وَ مَا عَلَیْنَا فِی أَمْوَالِنَا غَیْرُ الزَّکَاةِ فَقَالَ سُبْحَانَ اللَّهِ أَ مَا تَسْمَعُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ فِی کِتَابِهِ وَ الَّذِینَ فِی أَمْوالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ. لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ قَالَ قُلْتُ مَا ذَا الْحَقُّ الْمَعْلُومُ الَّذِی عَلَیْنَا قَالَ هُوَ الشَّیْ‏ءُ یَعْمَلُهُ الرَّجُلُ فِی مَالِهِ یُعْطِیهِ فِی الْیَوْمِ أَوْ فِی الْجُمْعَةِ أَوْ فِی الشَّهْرِ قَلَّ أَوْ کَثُرَ غَیْرَ أَنَّهُ یَدُومُ عَلَیْهِ وَ قَوْلَهُ عَزَّ وَ جَلَّ «وَ یَمْنَعُونَ الْماعُونَ» قَالَ هُوَ الْقَرْضُ یُقْرِضُهُ وَ الْمَعْرُوفُ یَصْطَنِعُهُ وَ مَتَاعُ الْبَیْتِ یُعِیرُهُ وَ مِنْهُ الزَّکَاةُ فَقُلْتُ لَهُ إِنَّ لَنَا جِیرَاناً إِذَا أَعَرْنَاهُمْ مَتَاعاً کَسَرُوهُ وَ أَفْسَدُوهُ فَعَلَیْنَا جُنَاحٌ إِنْ نَمْنَعْهُمْ فَقَالَ لَا لَیْسَ عَلَیْکُمْ جُنَاحٌ إِنْ تَمْنَعُوهُمْ إِذَا کَانُوا کَذَلِکَ قَالَ قُلْتُ لَهُ «وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى‏ حُبِّهِ مِسْکِیناً وَ یَتِیماً وَ أَسِیراً» قَالَ لَیْسَ مِنَ الزَّکَاةِ قُلْتُ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ «الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ بِاللَّیْلِ وَ النَّهارِ سِرًّا وَ عَلانِیَةً» قَالَ لَیْسَ مِنَ الزَّکَاةِ قَالَ فَقُلْتُ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ «إِنْ تُبْدُوا الصَّدَقاتِ فَنِعِمَّا هِیَ وَ إِنْ تُخْفُوها وَ تُؤْتُوهَا الْفُقَراءَ فَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ» قَالَ لَیْسَ مِنَ الزَّکَاةِ وَ صِلَتُکَ قَرَابَتَکَ لَیْسَ مِنَ الزَّکَاةِ. (الکافی، ج‏3، ص499)

2) عَنْهُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْحَجَّاجِ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْأَنْصَارِیِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع یَقُولُ إِنَّ رَجُلًا جَاءَ إِلَى أَبِی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ ع فَقَالَ لَهُ أَخْبِرْنِی عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ الَّذِینَ فِی أَمْوالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ. لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ مَا هَذَا الْحَقُّ الْمَعْلُومُ فَقَالَ لَهُ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ ع الْحَقُّ الْمَعْلُومُ الشَّیْ‏ءُ یُخْرِجُهُ الرَّجُلُ مِنْ مَالِهِ لَیْسَ مِنَ الزَّکَاةِ وَ لَا مِنَ الصَّدَقَةِ الْمَفْرُوضَتَیْنِ قَالَ فَإِذَا لَمْ یَکُنْ مِنَ الزَّکَاةِ وَ لَا مِنَ الصَّدَقَةِ فَمَا هُوَ فَقَالَ هُوَ الشَّیْ‏ءُ یُخْرِجُهُ الرَّجُلُ مِنْ مَالِهِ إِنْ شَاءَ أَکْثَرَ وَ إِنْ شَاءَ أَقَلَّ عَلَى قَدْرِ مَا یَمْلِکُ فَقَالَ لَهُ الرَّجُلُ فَمَا یَصْنَعُ بِهِ قَالَ یَصِلُ بِهِ رَحِماً وَ یَقْرِی بِهِ ضَیْفاً وَ یَحْمِلُ بِهِ کَلًّا أَوْ یَصِلُ بِهِ أَخاً لَهُ فِی اللَّهِ أَوْ لِنَائِبَةٍ تَنُوبُهُ فَقَالَ الرَّجُلُ «اللَّهُ یَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسَالاتِهِ».( الکافی، ج‏3، ص500)

2) عن محمد بن مروان عن جعفر بن محمد ع قال إنی لأطوف بالبیت مع أبی ع إذ أقبل رجل طوال جعشم متعمم بعمامة- فقال: السلام علیک یا ابن رسول الله، قال: فرد علیه أبی، فقال أشیاء أردت أن أسألک عنها...قال: فأخبرنی عن قوله: «فِی أَمْوالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ» ما هذا الحق المعلوم قال: هو الشی‏ء یخرجه الرجل من ماله لیس من الزکاة فیکون للنائبة و الصلة  (تفسیر العیاشی، ج‏1، ص30 . این حدیث به طور کامل در پاورقی جلسه222 هم آمد)

4) رَوَى سَمَاعَةُ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: «الْحَقُّ الْمَعْلُومُ» لَیْسَ مِنَ الزَّکَاةِ هُوَ الشَّیْ‏ءُ تُخْرِجُهُ مِنْ مَالِکَ إِنْ شِئْتَ کُلَّ جُمْعَةٍ وَ إِنْ شِئْتَ کُلَّ شَهْرٍ وَ لِکُلِّ ذِی فَضْلٍ فَضْلُهُ وَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «وَ إِنْ تُخْفُوها وَ تُؤْتُوهَا الْفُقَراءَ فَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ» فَلَیْسَ مِنَ الزَّکَاةِ وَ الْمَاعُونُ لَیْسَ مِنَ الزَّکَاةِ هُوَ الْمَعْرُوفُ تَصْنَعُهُ وَ الْقَرْضُ تُقْرِضُهُ وَ مَتَاعُ الْبَیْتِ تُعِیرُهُ وَ صِلَةُ قَرَابَتِکَ لَیْسَ مِنَ الزَّکَاةِ وَ قَالَ عَزَّ وَ جَلَّ «وَ الَّذِینَ فِی أَمْوالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ» فَالْحَقُّ الْمَعْلُومُ غَیْرُ الزَّکَاةِ وَ هُوَ شَیْ‏ءٌ یَفْرِضُهُ الرَّجُلُ عَلَى نَفْسِهِ أَنَّهُ فِی مَالِهِ وَ نَفْسِهِ وَ یَجِبُ لَهُ أَنْ یَفْرِضَهُ عَلَى قَدْرِ طَاقَتِهِ وَ سَعَتِهِ (من لا یحضره الفقیه، ج‏2، ص48)

5) أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ وَ غَیْرُهُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْقَاسِمِ عَنْ رَجُلٍ مِنْ أَهْلِ سَابَاطَ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع لِعَمَّارٍ السَّابَاطِیِّ یَا عَمَّارُ أَنْتَ رَبُّ مَالٍ کَثِیرٍ قَالَ نَعَمْ جُعِلْتُ فِدَاکَ قَالَ فَتُؤَدِّی مَا افْتَرَضَ اللَّهُ عَلَیْکَ مِنَ الزَّکَاةِ فَقَالَ نَعَمْ قَالَ فَتُخْرِجُ الْحَقَّ الْمَعْلُومَ مِنْ مَالِکَ قَالَ نَعَمْ قَالَ فَتَصِلُ قَرَابَتَکَ قَالَ نَعَمْ قَالَ وَ تَصِلُ إِخْوَانَکَ قَالَ نَعَمْ فَقَالَ یَا عَمَّارُ إِنَّ الْمَالَ یَفْنَى وَ الْبَدَنَ یَبْلَى وَ الْعَمَلَ یَبْقَى وَ الدَّیَّانَ حَیٌّ لَا یَمُوتُ یَا عَمَّارُ إِنَّهُ مَا قَدَّمْتَ فَلَنْ یَسْبِقَکَ وَ مَا أَخَّرْتَ فَلَنْ یَلْحَقَک‏ (الکافی، ج‏3، ص501)

[4] مرحوم محمدتقی مجلسی در روضة المتقین در شرح این عبارت اخیر گفته‌اند: أی یحمل ثقل قومه کالدیات و المصائب التی یعجزون عن أدائها.

[5] . دو حدیث زیر هم به این آیه مربوط می‌شد که برای رعایت اختصار از آوردنش خودداری کردم

1) أَبِی رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنِی سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ صِفْ لِی شِیعَتَکَ قَالَ ع شِیعَتُنَا مَنْ لَا یَعْدُو صَوْتُهُ سَمْعَهُ وَ لَا شَحْنَاؤُهُ بَدَنَهُ وَ لَا یَطْرَحُ کَلَّهُ عَلَى غَیْرِهِ وَ لَا یَسْأَلُ غَیْرَ إِخْوَانِهِ وَ لَوْ مَاتَ جُوعاً شِیعَتُنَا مَنْ لَا یَهِرُّ هَرِیرَ الْکَلْبِ وَ لَا یَطْمَعُ طَمَعَ الْغُرَابِ شِیعَتُنَا الْخَفِیفَةُ عَیْشُهُمْ الْمُنْتَقِلَةُ دِیَارُهُمْ شِیعَتُنَا «الَّذِینَ فِی أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ» وَ یَتَوَاسَوْنَ وَ عِنْدَ الْمَوْتِ لَا یَجْزَعُونَ وَ فِی قُبُورِهِمْ یَتَزَاوَرُونَ قَالَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ فَأَیْنَ أَطْلُبُهُمْ قَالَ فِی أَطْرَافِ الْأَرْضِ وَ بَیْنَ الْأَسْوَاقِ کَمَا قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِی کِتَابِهِ- أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْکافِرِینَ. (صفات الشیعة (للصدوق)، ص18)

2) عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ مَالِکِ بْنِ عَطِیَّةَ عَنْ عَامِرِ بْنِ جُذَاعَةَ قَالَ: جَاءَ رَجُلٌ إِلَى أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فَقَالَ لَهُ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ قَرْضٌ إِلَى مَیْسَرَةٍ فَقَالَ لَهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع إِلَى غَلَّةٍ تُدْرَکُ؟ فَقَالَ الرَّجُلُ لَا وَ اللَّهِ قَالَ فَإِلَى تِجَارَةٍ تُؤَبُّ؟ قَالَ لَا وَ اللَّهِ قَالَ فَإِلَى عُقْدَةٍ تُبَاعُ؟ فَقَالَ لَا وَ اللَّهِ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع فَأَنْتَ مِمَّنْ جَعَلَ اللَّهُ لَهُ فِی أَمْوَالِنَا حَقّاً ثُمَّ دَعَا بِکِیسٍ فِیهِ دَرَاهِمُ فَأَدْخَلَ یَدَهُ فِیهِ فَنَاوَلَهُ مِنْهُ قَبْضَةً ثُمَّ قَالَ لَهُ اتَّقِ اللَّهَ وَ لَا تُسْرِفْ وَ لَا تَقْتُرْ وَ لَکِنْ «بَیْنَ ذلِکَ قَواماً» إِنَّ التَّبْذِیرَ مِنَ الْإِسْرَافِ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ «وَ لا تُبَذِّرْ تَبْذِیراً».

- الْحَسَنُ بْنُ مَحْبُوبٍ عَنْ سَعْدَانَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع مِثْلَ ذَلِکَ. (الکافی، ج‏3، ص501)

[6] . یعنی یک نشانه برای سلوک انسان، است

 


294) سوره معارج (70) آیه 23 الَّذینَ هُمْ عَلى‏ صَلاتِهِمْ

بسم الله الرحمن الرحیم

294) سوره معارج (70) آیه 23 

الَّذینَ هُمْ عَلى‏ صَلاتِهِمْ دائِمُونَ

ترجمه

هم‌آنان که بر نمازشان مداومت‌کنندگان‌اند،

حدیث

1) از امام باقر ع در تفسیر این آیات روایات شده است:

[در آیات قبل خداوند انسان را حریص و کم‌طاقت خواند که وقتی بدی به او می‌رسد بی‌تابی می‌کند و وقتی خوبی به او می‌رسد از دیگران منع می‌کند] سپس خداوند استثنا کرد و فرمود «مگر نمازگزاران» (معارج/22) آنگاه آنان را به بهترین عملشان توصیف کرد: «هم‌آنان که بر نمازشان مداومت‌کنندگان‌اند.» می‌فرماید: هنگامی که چیزی از نمازهای مستحب را بر خود لازم می‌کند، بر آن مداومت می‌ورزد.

تفسیر القمی، ج‏2، ص386

وَ فِی رِوَایَةِ أَبِی الْجَارُودِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ ثُمَّ اسْتَثْنَى فَقَالَ إِلَّا الْمُصَلِّینَ فَوَصَفَهُمْ بِأَحْسَنِ أَعْمَالِهِمْ «الَّذِینَ هُمْ عَلى‏ صَلاتِهِمْ دائِمُونَ» یَقُولُ إِذَا فَرَضَ عَلَى نَفْسِهِ شَیْئاً مِنَ النَّوَافِلِ دَامَ عَلَیْه‏.

2) زراره می‌گوید: در جوانی بر امام باقر ع وارد شدم و برایم از نمازهای مستحب و روزه گرفتن سخن گفت. وقتی سنگینی این را در چهره‌ام دید، فرمود: اینها واجب نیست که اگر کسی آن را ترک کند، هلاک شود؛ بلکه کاری از روی رغبت و مستحب است؛ اگر از آن بازماندی یا ترکش کردی، قضایشان را به جا آور؛ همانا «آنها» [ظاهرا اشاره به امامان شیعه ویا عموم اولیاء الله است] خوش نداشتند که اعمالشان یک روز کامل و روز دیگر ناقص بالا رود؛ که خداوند عز و جل می فرماید: «هم‌آنان که بر نمازشان مداومت‌کنندگان‌اند.» و خوش نداشتند که نماز بخوانند مگر اینکه ظهر برسد، چرا که درهای آسمان هنگام زوال است که گشوده می‌شود.

[توضیح: ظاهرا منظور از «خوش نداشتند که اعمالشان یک روز کامل و روزی ناقص بالا رود» اشاره است به روایاتی که فرموده‌اند نمازهای مستحب، نقص‌ها و کمبودهای مربوط به حضور قلب و قبولی نمازهای واجب را تکمیل می‌کنند.]

الکافی، ج‏3، ص442

مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنِ ابْنِ بُکَیْرٍ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِی جَعْفَرٍ ع وَ أَنَا شَابٌّ فَوَصَفَ لِیَ التَّطَوُّعَ وَ الصَّوْمَ فَرَأَى ثِقْلَ ذَلِکَ فِی وَجْهِی فَقَالَ لِی إِنَّ هَذَا لَیْسَ کَالْفَرِیضَةِ مَنْ تَرَکَهَا هَلَکَ إِنَّمَا هُوَ التَّطَوُّعُ إِنْ شُغِلْتَ عَنْهُ أَوْ تَرَکْتَهُ قَضَیْتَهُ إِنَّهُمْ کَانُوا یَکْرَهُونَ أَنْ تُرْفَعَ أَعْمَالُهُمْ یَوْماً تَامّاً وَ یَوْماً نَاقِصاً إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ «الَّذِینَ هُمْ عَلى‏ صَلاتِهِمْ دائِمُونَ» وَ کَانُوا یَکْرَهُونَ أَنْ یُصَلُّوا حَتَّى یَزُولَ النَّهَارُ إِنَّ أَبْوَابَ السَّمَاءِ تُفَتَّحُ إِذَا زَالَ النَّهَارُ.

3) از چندین تن از ائمه اطهار روایتی نقل شده است که حضرت امیرالمومنین ع در یک مجلس چهارصد باب از آنچه دین و دنیای انسان مسلمان را آباد می‌کند، به برخی از اصحابش آموخت. قبلا فرازهایی از این روایت گذشت، در یکی از فرازها می‌فرمایند:

... کسی که نماز را به‌جا آورد در حالی که عارف به حق آن است، خداوند او را مورد مغفرت قرار می‌دهد؛ و انسان نافله [= نماز مستحب] را در وقت فریضه [= نماز واجب] بجا نیاورد و آنها را بدون عذر ترک نکند و [اگر ترک کرد] بعد از آن اگر امکانش برایش مهیا شد، قضا کند؛ که خداوند عز و جل می‌فرماید: «‌آنان که بر نمازشان مداومت‌کنندگان‌اند.» آنها کسانی‌اند که آنچه از [نافله‌های] شب از آنها فوت می‌شود در روز قضا می‌کنند و آنچه از [نافله‌های] روز از آنها فوت می‌شود در شب قضا می‌کنند؛ و قضای نماز نافله را در وقت نماز فریضه انجام ندهید؛ بلکه ابتدا فریضه را شروع کنید، سپس آنچه برایتان مقدور است، [نافله بخوانید].

[توضیح: با توجه به جمله آخر، معلوم می‌شود آن جمله که «انسان نماز نافله را در وقت نماز واجب بجا نیاورد» بدین معناست که زمانی که وقت نماز واجب رسید، ابتدا به واجب بپردازد؛ البته غیر از مواردی که در شریعت خود نافله مقدم بر فریضه است]

تحف العقول، ص117؛ الخصال، ج‏2، ص628[1]

أَنَّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ع عَلَّمَ أَصْحَابَهُ فِی مَجْلِسٍ وَاحِدٍ أَرْبَعَمِائَةِ بَابٍ مِمَّا یُصْلِحُ لِلْمُسْلِمِ فِی دِینِهِ وَ دُنْیَاه‏

... مَنْ أَتَى الصَّلَاةَ عَارِفاً بِحَقِّهَا غَفَرَ اللَّهُ لَهُ وَ لَا یُصَلِّ الرَّجُلُ نَافِلَةً فِی وَقْتِ فَرِیضَةٍ وَ لَا یَتْرُکْهَا إِلَّا مِنْ عُذْرٍ وَ لْیَقْضِ بَعْدَ ذَلِکَ إِذَا أَمْکَنَهُ الْقَضَاءُ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ «الَّذِینَ هُمْ عَلى‏ صَلاتِهِمْ دائِمُونَ» هُمُ الَّذِینَ یَقْضُونَ مَا فَاتَهُمْ مِنَ اللَّیْلِ بِالنَّهَارِ وَ مِنَ النَّهَارِ بِاللَّیْلِ لَا تَقْضُوا النَّافِلَةَ فِی وَقْتِ الْفَرِیضَةِ[2] وَ لَکِنِ ابْدَءُوا بِالْفَرِیضَةِ ثُمَّ صَلُّوا مَا بَدَا لَکُم‏.[3]

تدبر

1)‌ «الَّذینَ هُمْ عَلى‏ صَلاتِهِمْ دائِمُونَ»

در آیات قبل خداوند انسان را حریص و کم‌طاقت خواند که وقتی بدی به او می‌رسد بی‌تابی می‌کند و وقتی خوبی به او می‌رسد از دیگران منع می‌کند. در آیه قبل، یک گروه را استثنا کرد: «نمازگزاران». اما آیاتی که در ادامه می‌آید نشان می‌دهد «نمازگزار بودن» صرفاً به خواندن نماز نیست. بلکه علامت‌ها و ویژگی‌هایی دارد.

جالب اینجاست که اولین (در واقع بهترین) ویژگیِ نمازگزار واقعی (حدیث1) را «مداومت ورزیدن بر نماز» معرفی کرد. شاید می‌خواهد نشان دهد آن نمازی واقعا آثار حرص‌زدایی، تقویت صبر و بخل‌زدایی دارد (سه آیه قبل) که شخص بر آن مداومت بورزد.

2) «الْمُصَلِّینَ الَّذینَ هُمْ عَلى‏ صَلاتِهِمْ دائِمُونَ»

نمازگزاران واقعی، کسانی‌اند که بر نمازشان مداومت‌ دارند. به قول علامه طباطبایی، اینکه فرمود: بر نماز«شان» مداومت دارند (ضمیرِ «هُم: آنها» را به «صلات: نماز» اضافه کرد) نشان می‌دهد که تحت هر شرایطی و هر چه پیش آید، نمی‌گذارند نمازشان ترک شود. (المیزان، ج20، ص15)

پس،

کسی که گاهی نماز بخواند، گاهی به بهانه‌های مختلف (از «خجالت کشیدن» گرفته تا «تنبلی» و ...) نمازش را نخواند؛ در زمره این نمازگزاران واقعی نیست.

3) «الْمُصَلِّینَ الَّذینَ هُمْ عَلى‏ صَلاتِهِمْ دائِمُونَ»

نمازگزاران [واقعی] کسانی‌اند که بر نمازشان مداومت دارند.

این نشان می‌دهد مداومت بر عمل است که اثر عمل را کامل می‌کند و انسان را واقعا متصف به آن کار می‌گرداند. (المیزان، ج20، ص15)

خوشا آنانکه الله یارشان بی

بحمد و قل هو الله کارشان بی

خوشا آنانکه دایم در نمازند

بهشت جاودان بازارشان بی (باباطاهر)

http://ganjoor.net/babataher/2beytiha/sh313/

4) «الَّذینَ هُمْ عَلى‏ صَلاتِهِمْ دائِمُونَ»

در احادیث متعددی، دوام بر نماز، به معنای «مقید بودن به نوافل یومیه» دانسته شده است (از جمله هرسه حدیث فوق)

شاید بتوان گفت علتش این است که با توجه به سایر روایات، اگر در انجام نماز واجب خللی باشد (که غالبا هست) با نمازهای نافله، می‌توان آن را جبران کرد. پس کسی که خود را مقید به انجام نوافل می‌کند، گویی همه نمازهایش را بی‌کم و کاست بجا آورده و در نتیجه واقعا بر نماز مداومت نموده است.

توضیحی درباره نوافل یومیه:

نمازهای واجب یومیه 17 رکعت است که نوافل یومیه دو برابر آنها (34 رکعت) می‌باشند، به ترتیب زیر:

نافله نماز صبح، 2رکعت. قبل از نماز صبح؛ البته اگر سرخی هوا نمایان شود، بهتر است بعد از نماز صبح بخوانند.

نافله نماز ظهر. 4تا 2رکعتی، قبل از نماز ظهر.

نافله نماز عصر. 4تا 2رکعتی، قبل از نماز عصر.

نافله نماز مغرب، 2تا 2رکعتی، بعد از نماز مغرب.

نافله نماز عشاء، 2 رکعت نشسته (که معادل 1 رکعت حساب می‌شود) بعد از نماز عشاء.

نافله شب، ابتدا 4تا دو رکعتی، سپس 2رکعت نماز شفع، سپس 1 رکعت نماز وتر، از نیمه شب شرعی تا اذان صبح.

برای توضیحات دقیقتر می‌توانید به لینک زیر مراجعه کنید.

http://hadana.ir/%D9%86%D9%85%D8%A7%D8%B2-%D9%86%D8%A7%D9%81%D9%84%D9%87-%DA%86%DA%AF%D9%88%D9%86%D9%87-%D8%A7%D8%B3%D8%AA/



[1] .عبارات خصال اندکی متفاوت است و به نظر می‌رسد عبارات تحف دقیقتر باشد لذا آن را در متن آوردم. البته در خصال سند هم آمده:

حَدَّثَنَا أَبِی رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ عِیسَى بْنِ عُبَیْدٍ الْیَقْطِینِیُّ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ یَحْیَى عَنْ جَدِّهِ الْحَسَنِ بْنِ رَاشِدٍ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ وَ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ حَدَّثَنِی أَبِی عَنْ جَدِّی عَنْ‏ آبَائِهِ ع أَنَّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ع عَلَّمَ أَصْحَابَهُ فِی مَجْلِسٍ وَاحِدٍ أَرْبَعَمِائَةِ بَابٍ مِمَّا یُصْلِحُ لِلْمُسْلِمِ فِی دِینِهِ وَ دُنْیَاه‏:

... مَنْ أَتَى الصَّلَاةَ عَارِفاً بِحَقِّهَا غُفِرَ لَهُ لَا یُصَلِّی الرَّجُلُ نَافِلَةً فِی وَقْتِ فَرِیضَةٍ إِلَّا مِنْ عُذْرٍ وَ لَکِنْ یَقْضِی بَعْدَ ذَلِکَ إِذَا أَمْکَنَهُ الْقَضَاءُ قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى الَّذِینَ هُمْ عَلى‏ صَلاتِهِمْ دائِمُونَ یَعْنِی الَّذِینَ یَقْضُونَ مَا فَاتَهُمْ مِنَ اللَّیْلِ بِالنَّهَارِ وَ مَا فَاتَهُمْ مِنَ النَّهَارِ بِاللَّیْلِ لَا تُقْضَى النَّافِلَةُ فِی وَقْتِ فَرِیضَةٍ ابْدَأْ بِالْفَرِیضَةِ ثُمَّ صَلِّ مَا بَدَا لَک‏

[2] روایت زیر هم مضمونی شبیه روایت فوق دارد:

وَ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ص أَنَّهُ قَالَ: فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «الَّذِینَ هُمْ عَلى‏ صَلاتِهِمْ دائِمُونَ» قَالَ هَذَا فِی التَّطَوُّعِ مَنْ حَافَظَ عَلَیْهِ وَ قَضَى مَا فَاتَهُ مِنْهُ وَ قَالَ کَانَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ ص یَفْعَلُ ذَلِکَ مَا فَاتَهُ بِاللَّیْلِ قَضَاهُ بِالنَّهَارِ وَ مَا فَاتَهُ بِالنَّهَارِ قَضَاهُ بِاللَّیْلِ. (دعائم الإسلام، ج‏1، ص214)

[3] درباره این آیه، روایت زیر هم قابل توجه است:

وَ عَنْهُ عَنْ عِیسَى بْنِ مَهْدِیٍّ الْجَوْهَرِیِّ قَالَ: ... مَوْلَانَا الْحَسَنِ أَبِی مُحَمَّدٍ [العسکری] (عَلَیْهِ السَّلَامُ) ...فَقَالَ: أَمَّا صَلَوَاتُ الْخَمْسِ فَهِیَ‏ عِنْدَ أَهْلِ الْبَیْتِ کَمَا فَرَضَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى عَلَى رَسُولِهِ وَ هِیَ إِحْدَى وَ خَمْسِینَ رَکْعَةً فِی سِتَّةِ أَوْقَاتٍ أُبَیِّنُهَا لَکُمْ مِنْ کِتَابِ اللَّهِ تَقَدَّسَتْ أَسْمَاؤُهُ وَ هُوَ قَوْلُهُ فِی وَقْتِ الظُّهْر...وَ صَلَاةُ الْفَجْرِ فَقَدْ حَکَى فِی کِتَابِهِ الْعَزِیزِ: وَ الَّذِینَ هُمْ عَلى‏ صَلاتِهِمْ یُحافِظُونَ وَ حَکَى فِی حَقِّهَا: الَّذِینَ هُمْ عَلى‏ صَلاتِهِمْ دائِمُونَ مِنْ صَبَاحِهِمْ لِمَسَائِهِمْ وَ هَاتَیْنِ الْآیَتَیْنِ وَ مَا دُونَهُمَا فِی حَقِّ صَلَاةِ الْفَجْرِ لِأَنَّهَا جَامِعَةٌ لِلصَّلَاةِ فَمِنْهَا إِلَى وَقْتٍ ثَانٍ إِلَى الِانْتِهَاءِ فِی کَمِّیَّةِ عَدَدِ الصَّلَاةِ وَ أَنَّهَا الصَّلَاةُ تَشَعَّبَتْ مِنْهَا مَبْدَأُ الضِّیَاءِ وَ هِیَ السَّبَبُ وَ الْوَاسِطَةُ مَا بَیْنَ الْعَبْدِ وَ مَوْلَاهُ وَ الشَّاهِدُ مِنْ کِتَابِ اللَّهِ عَلَى أَنَّهَا جَامِعَةٌ قَوْلُهُ: إِلى‏ غَسَقِ اللَّیْلِ وَ قُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ کانَ مَشْهُوداً لِأَنَّ الْقُرْآنَ مِنْ بَعْدِ فَرَاغِ الْعَبْدِ مِنَ الصَّلَاةِ فَإِنَّ الْقُرْآنَ کَانَ مَشْهُوداً أَیْ فِی مَعْنَى الْإِجَابَةِ وَ اسْتِمَاعِ الدُّعَاءِ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَهَذِهِ الْخَمْسُ أَوْقَاتٍ الَّتِی ذَکَرَهَا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَمَرَ بِهَا. . الْوَقْتُ السَّادِسُ صَلَاةُ اللَّیْلِ وَ هِی‏ ... (الهدایة الکبرى، ص348)

 


293) سوره معارج (70) آیه 22 إِلاَّ الْمُصَلِّی

بسم الله الرحمن الرحیم

293) سوره معارج (70) آیه 22 

إِلاَّ الْمُصَلِّینَ

ترجمه

به جز نمازگزاران؛

نکات ترجمه

«الْمُصَلِّین»

جمع «مُصَلّی» است که این کلمه اسم فاعل از ماده «صلو» [یا «صلی»] است[1] که به باب تفعیل (صلّی، یصلّی) رفته است؛ و استعمال آن در معنای «نماز» متعارف است. اما در اینکه اصل و خاستگاه این واژه چیست، بین اهل لغت اختلاف فراوانی است. اغلب معتقد به وجود دو معنای مستقل برای «صلو» و «صلی» هستند؛[2] و اکثراً معنای دعا و نماز و عبادت را برای «صلو» و آتش زدن و برافروختن را معنای «صلی» می‌دانند[3] که درباره این معنای دوم در جلسات 163 و 197 توضیحاتی داده شد.

مرحوم مصطفوی بر این باور است که «صلی» (به معنای آتش و برافروختن) در اصل از زبان عبری گرفته شده؛ اما ماده «صلو» یک ریشه در زبانهای سریانی و آرامی دارد، که از آن زبان‌ها به زبان عبری هم منتقل شده و در همه این زبانها به معنای «یک عبادت مخصوص [= نماز]» بوده؛ اما در همین ماده در خود زبان عربی به معنای هرگونه «ثناگویی» به کار رفته؛ و نهایتا در «صلات» به معنای نماز، ظاهرا هر دو مولفه به هم پیوند خورده است؛ اما وقتی این کلمه با حرف «علی» می‌آید معنای دوم (مدح و ثنا) غلبه دارد؛ مثلا: «إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَى النَّبِیِّ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ» (احزاب/56) «هُوَ الَّذِی یُصَلِّی عَلَیْکُمْ وَ مَلائِکَتُهُ» (احزاب/43) «صَلِّ عَلَیْهِمْ إِنَّ صَلاتَکَ سَکَنٌ لَهُم»‏ (توبه/103) که اگر بتوان این را یک قاعده کلی دانست، آنگاه آیه «وَ لا تُصَلِّ عَلى‏ أَحَدٍ مِنْهُمْ ماتَ أَبَدا» (توبه/84) نه به معنای نهی از «نماز خواندن بر منافق» بلکه به معنای نهی از «ثنا کردن بر منافق» [= بعد از مرگش از او بخوبی یاد کردن] می‌باشد. (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏6، ص272-275)

حدیث

1) از امام صادق ع روایت شده است که پیامبر اکرم ص فرمودند: مَثَلِ نماز، مَثَلِ ستون خیمه است؛ هنگامی که ستون پابرجا باشد، طنابها و میخها و پارچه خیمه فایده دارد؛ اما همین که ستون بشکند نه طنابی به درد می‌خورد و نه میخی و نه پارچه‌ای.

الکافی، ج‏3، ص266

أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِیسَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنْ صَفْوَانَ عَنْ حَمْزَةَ بْنِ حُمْرَانَ عَنْ عُبَیْدِ بْنِ زُرَارَةَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَثَلُ الصَّلَاةِ مَثَلُ عَمُودِ الْفُسْطَاطِ إِذَا ثَبَتَ الْعَمُودُ نَفَعَتِ الْأَطْنَابُ وَ الْأَوْتَادُ وَ الْغِشَاءُ وَ إِذَا انْکَسَرَ الْعَمُودُ لَمْ یَنْفَعْ طُنُبٌ وَ لَا وَتِدٌ وَ لَا غِشَاء.

2) از امام کاظم ع روایت شده است: هنگامی که پدرم در بستر مرگ به من فرمود:

پسرم!  شفاعت ما به کسی که نماز را سبک می‌شمرد، نمی‌رسد.

الکافی، ج‏3، ص270

مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ عَنْ أَبِی إِسْمَاعِیلَ السَّرَّاجِ عَنِ ابْنِ مُسْکَانَ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ قَالَ أَبُو الْحَسَنِ الْأَوَّلُ ع:

إِنَّهُ لَمَّا حَضَرَ أَبِیَ الْوَفَاةُ قَالَ لِی یَا بُنَیَّ إِنَّهُ لَا یَنَالُ شَفَاعَتَنَا مَنِ اسْتَخَفَّ بِالصَّلَاةِ.

3) در فرازی از زیارت امیرالمومنین ع در روز غدیر خم که توسط امام حسن عسکری از نحوه زیارت کردن پدرشان (امام هادی ع) روایت شده است:

خداوند متعال درجه شما بالاتر از همه امت قرار داد و منزلت شما را رفعت بخشید و فضل و برتری شما را آشکار کرد و شما را بر همه جهانیان شرافت بخشید، پس «هرگونه پلیدی را از شما دور کرد و کاملا تطیرتان نمود» (احزاب/33) که خداوند عز و جل فرموده است: « بدرستی که انسان «هلوع» [= بسیار آزمند و بی‌تاب]  آفریده شده است؛ هنگامی که بدی به او رسد، بسیار بی‌تاب؛ و هنگامی که خوبی به او رسد، بسیار منع‌کننده؛ به جز نمازگزاران» (معارج/19-22)؛ پس خداوند متعال پیامبرش مصطفی ص و تو را - ای سید اوصیاء - از جمیع خلایق استثنا کرد ...

المزار الکبیر (لابن المشهدی)، ص279

أَخْبَرَنِی الْفَقِیهُ الْأَجَلُّ أَبُو الْفَضْلِ شَاذَانُ بْنُ جَبْرَئِیلَ الْقُمِّیُّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، عَنِ الْفَقِیهِ الْعِمَادِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی الْقَاسِمِ الطَّبَرِیِّ، عَنْ أَبِی عَلِیٍّ، عَنْ وَالِدِهِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ النُّعْمَانِ، عَنْ أَبِی الْقَاسِمِ جَعْفَرِ بْنِ قُولَوَیْهِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَعْقُوبَ الْکُلَیْنِیِّ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ أَبِی الْقَاسِمِ بْنِ رُوحٍ وَ عُثْمَانَ بْنِ سَعِیدٍ الْعَمْرِیِّ، عَنْ أَبِی مُحَمَّدٍ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ الْعَسْکَرِیِّ، عَنْ أَبِیهِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِمَا، وَ ذَکَرَ أَنَّهُ عَلَیْهِ السَّلَامُ زَارَ بِهَا فِی یَوْمِ الْغَدِیرِ فِی السَّنَةِ الَّتِی أَشْخَصَهُ الْمُعْتَصِمُ.

... قَدْ أَعْلَى اللَّهُ تَعَالَى عَلَى الْأُمَّةِ دَرَجَتَکُمْ، وَ رَفَعَ مَنْزِلَتَکُمْ، وَ أَبَانَ فَضْلَکُمْ، وَ شَرَّفَکُمْ عَلَى الْعَالَمِینَ، فَأَذْهَبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ وَ طَهَّرَکُمْ تَطْهِیراً، قَالَ اللَّهُ جَلَّ وَ عَزَّ: «إن الإنسان خلق هلوعا إذا مسه الشر جزوعا و إذا مسه الخیر منوعا إلا المصلین» فَاسْتَثْنَى اللَّهُ تَعَالَى نَبِیَّهُ الْمُصْطَفَى وَ أَنْتَ یَا سَیِّدَ الْأَوْصِیَاءِ مِنْ جَمِیعِ الْخَلْقِ...

تدبر

1) «إلا الْمُصَلِّین»

انسانی که اهل نماز نباشد، در برابر شر، مضطرب می‌شود و در برابر خیر، منع‌کننده. در هر دو صورت، دست و پای خود را گم می‌کند. چه ربطی هست بین نمازگزاری و این گونه نشدن؟

در جلسه290، تدبر1، اشاره شد که یک حقیقت عظیم ماورایی را با یک بدن مادی درآمیخته‌اند. مشکل این است که در افق ماده گیر افتاده‌ایم؛ نماز یادآوری مکرر این است که ما مال اینجا نیستیم و به حقیقتی برتر گره خورده‌ایم؛ که با اتصال به او، نه سختی و بدی‌ای ما را می‌تواند از پا درآورد (اگر او نخواهد) و نه مال و ثروت و هر خیری که به ما داده، واقعا مال ماست که بخواهیم از دیگران منعش کنیم.

2) «إلا الْمُصَلِّین»

 «الا» استثناء از چه چیزی است؟

الف: استثناء از از کل سه جمله قبل، در واقع استثناء در نحوه آفرینش انسان (هلوع بودن) است؛ آنگاه این استثناء چند معنی می‌تواند داشته باشد:

الف.1 این مربوط به اصل آفرینش است که آیه اشاره به نحوه خاصی از آفرینش برخی انسانها دارد که مهمترین ویژگی آنها این است که «نمازگزارند» (حدیث3)

الف.2. «هلوع» بودن خصلتی است که در آفرینش انسان قرار داده شده، اما با نمازگزار بودن می‌توان بر این خصلت فائق آمد و آن را تحت مدیریت خود گرفت.

الف.3.

ب: استثناء فقط از دو جمله آخر است: آنگاه «هلوع» بودن یک ویژگی مربوط به انسان است که بعد مادی و معنوی را با هم دارد (جلسه 290، تدبر1)، آنگاه اگر به حال خود رها شود و خود را مدیریت نکند، جزوع و منوع [بسیار بی‌طاقت و منع کننده از خوبی‌ها] می‌شود؛ و اگر با نماز خود را مدیریت کند، همان خصلت مایه رشد سریع او می‌گردد. (توضیح بیشتر در تدبر1)

ب.2.

ج. استثناء فقط از جمله آخر است؛ آنگاه

ج.1. بشدت دنبال خوبی‌ها بوده (حرص) و کم‌تحملی در برابر سختی‌ها، یک امر عادی است؛ اما اینکه وقتی انسان به خیری رسید آن را از دیگران دریغ کند، امر نامطلوبی است که کسی که نمازگزار باشد به این وضعیت مبتلا نمی‌شود

ج.2

3) « إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً إلا الْمُصَلِّین»

کسی که واقعا نمازگزار باشد در برابر ناملایمات صبور است.

ثمره اخلاقی

آیا ما واقعا نمازگزاریم؟

4) « وَ إِذا مَسَّهُ الْخَیْرُ مَنُوعاً، إلا الْمُصَلِّین»

کسی که واقعا نمازگزار باشد اهل بخل نیست

ثمره اخلاقی

آیا ما واقعا نمازگزاریم؟



[1] . اغلب ریشه آن را «صلو» دانسته‌اند چون جمع آن صلوات و مثای آن «صلوان» است (کتاب العین، ج‏7، ص153؛ المحیط فی اللغة، ج‏8، ص184) اما برخی آن را از ماده «صلی» دانسته‌اند (مانند راغب اصفهانی در پاورقی بعد)

[2] . مثلا: معجم المقاییس اللغة، ج‏3، ص300؛ اما در قابل برخی مانند راغب اصفهانی بعد از اینکه «صلاه» را در ذیل ماده «صلی: برافروختن آتش» آورده و می گوید «صلاه» به معنای دعا و عبادت است، دیدگاهی را مطرح می‌کند که معتقد است که «صلات» از «صلی» به معنای آتش گرفته شده از این جهت که نمازگزار با نماز خود را از آتش جهنم حفظ می‌کند (مفردات ألفاظ القرآن، ص491) و خودش درباره اینکه این دیدگاه را قبول دارد، موضعی نمی گیرد؛ ویا این قول مطرح شده که «صلات» از «صلیتِ العود بالنار: عود را با آتش گرم و نرم کردم» گرفته شده از این جهت که نمازگزار با نمازش در مقابل خدا نرم و خاشع می گردد (المصباح المنیر، ج‏2، ص346)

[3] .

 


290) سوره معارج (70) آیه 21 وَ إِذا مَسَّهُ الْخَیْرُ م

بسم الله الرحمن الرحیم

290) سوره معارج (70) آیه 21 

وَ إِذا مَسَّهُ الْخَیْرُ مَنُوعاً

ترجمه

و هنگامی که خوبی به او رسد، بسیار منع‌کننده.

نکات ترجمه

«مَنُوع» همانند «منّاع» صیغه مبالغه از ماده «منع» است. منع به معنای آن است که از انجام کاری جلوگیری شود و منع کردن در مقابل بخشیدن و عطا کردن می‌باشد، و به شخص بخیل، «مانع» و «منّاع» می‌گویند. «منیع» به معنای کس یا امر با عزت و باشکوهی است که هرکسی بدان دسترسی ندارد و «منیعه» به زن عفیفی می‌گویند که اجازه تعرض به حریم خود را نمی‌دهد (مفردات ألفاظ القرآن، ص779؛ معجم المقاییس اللغة، ج‏5، ص278). «مانع» به عنوان یکی از اسماء الهی هم به کار رفته، از این جهت که خداوند جلوگیری می‌کند از انجام برخی کارها توسط افرادی که صلاحیت انجام آن کار را ندارند. (تاج العروس، ج‏11، ص463) و از ابن‌الاعرابی نقل شده که «منوع» کسی است که از انجام کار توسط دیگران جلوگیری می‌کند و «مَنِع» کسی است که خود را از انجام کاری بازمی‌دارد (همان، ص464)

حدیث

1) از امام صادق ع روایت شده است که می‌فرمودند:

بنده‌ای نیست که مانع از [هزینه کردن] درهمی شود در جایی که سزاوارش است، مگر اینکه دوبرابرش را در جایی که سزاوار نیست خرج خواهد کرد؛

و هیچ شخصی نیست که از حقی که در مالش هست، منع کند [= آن حق را پرداخت نکند] مگر آنکه خداوند به خاطر آن، ماری را در روز قیامت در گردنش آویزد.

الکافی، ج‏3، ص504

عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسَى عَنْ حَرِیزٍ عَنْ عُبَیْدِ بْنِ زُرَارَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ:

مَا مِنْ عَبْدٍ یَمْنَعُ دِرْهَماً فِی حَقِّهِ إِلَّا أَنْفَقَ اثْنَیْنِ فِی غَیْرِ حَقِّهِ،

وَ مَا رَجُلٌ یَمْنَعُ حَقّاً مِنْ مَالِهِ إِلَّا طَوَّقَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ حَیَّةً مِنْ نَارٍ یَوْمَ الْقِیَامَةِ.[1]

2) از امام باقر ع روایت شده است:

خداوند تبارک و تعالی روز قیامت مردمانی را از قبرهایشان برمی‌انیگزاند در حالی که دستانشان به گلویشان بسته شده و به اندازه یک سرانگشتی هم نمی‌توانند چیزی را با آن بردارند، و همراهشان فرشتگانی است که آنها را بشدت سرزنش می‌کنند و می‌گویند اینان کسانی‌اند که از [دادن] خیر اندکی از خیری فراوان منع [= خودداری] کردند؛ کسانی‌اند که خداوند به آنها [مال و منال] ارزانی داشت، ولی آنها مانع [= خودداری کننده] از [ادای] حق الله در اموال خود شدند.

الکافی، ج‏3، ص506

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَیُّوبَ بْنِ نُوحٍ عَنِ ابْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِی الْجَارُودِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ:

إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى یَبْعَثُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ نَاساً مِنْ قُبُورِهِمْ مَشْدُودَةً أَیْدِیهِمْ إِلَى أَعْنَاقِهِمْ لَا یَسْتَطِیعُونَ أَنْ یَتَنَاوَلُوا بِهَا قِیسَ أَنْمُلَةٍ مَعَهُمْ مَلَائِکَةٌ یُعَیِّرُونَهُمْ تَعْیِیراً شَدِیداً یَقُولُونَ هَؤُلَاءِ الَّذِینَ مَنَعُوا خَیْراً قَلِیلًا مِنْ خَیْرٍ کَثِیرٍ هَؤُلَاءِ الَّذِینَ أَعْطَاهُمُ اللَّهُ فَمَنَعُوا حَقَّ اللَّهِ فِی أَمْوَالِهِمْ.[2]

3) احمد بن محمد بن ابی‌نصر خدمت امام رضا ع می‌رسد و سوالاتی مطرح می‌کند تا بدینجا می رسد که امام ع می‌فرمایند:

بدرستی که صاحب نعمت در موقعیت خطیری است؛ همانا از آن نعمت برعهده او «حق الله»هایی وجود دارد؛

به خدا سوگند گاه نعمت‌هایی از حانب خداوند بر من ارزانی می‌شود، و همواره به خاطر آنها در ترس و نگرانی‌ام - و دستانش را تکان داد - تا زمانی که حق‌هایی را که خداوند در مورد آن بر من واجب کرده، ادا کنم.

گفتم: فدایت شوم، آیا کسی در جایگاه تو از چنین چیزی می ترسد؟

فرمود: آری، ای احمد!

قرب الإسناد، ص387؛ الکافی، ج‏3، ص502 [3]

مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَیْنِ بْنِ أَبِی الْخَطَّابِ قَالَ: أَخْبَرَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی نَصْرٍ قَالَ: سالتُ الرِّضَا عَلَیْهِ السَّلَام‏...

قال: إِنَّ صَاحِبَ النِّعْمَةِ عَلَى خَطَرٍ، إِنَّهُ یَجِبُ عَلَیْهِ حُقُوقٌ لِلَّهِ مِنْهَا، وَ اللَّهِ إِنَّهُ لَیَکُونُ عَلَیَّ النِّعَمُ مِنَ اللَّهِ فَمَا أَزَالُ مِنْهَا عَلَى وَجَلٍ،- وَ حَرَّکَ یَدَیْهِ- حَتَّى أَخْرُجَ مِنَ الْحُقُوقِ الَّتِی تَجِبُ لِلَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى عَلَیَّ فِیهَا.

فَقُلْتُ لَهُ: جُعِلْتُ فِدَاکَ، أَنْتَ فِی قَدْرِکَ تَخَافُ هَذَا؟

قَالَ: نَعَمْ یَا أَحْمَدُ.

 تدبر

1) «وَ إِذا مَسَّهُ الْخَیْرُ مَنُوعاً»

چرا وقتی خیری به انسان برسد، انسان «منوع» می‌شود؟

(مانند آیه قبل (تدبر2) این آیه را اگر با توجه به آیه قبلش (که بحث درباره نحوه خلقت انسان است) توضیح دهیم، معنای منفی و مذموم ندارد؛ و اگر با توجه به آیه بعدش (که نمازگازران را از این حالت مستثنی می‌کند) توضیح دهیم، بار منفی دارد؛ س، پاسخ این سوال، در هر مورد متفاوت است. دو نمونه از این پاسخها می تواند چنین باشد:

الف. انسان «هلوع» (حریص) است نسبت به هر خیر و نفعی که به خودش مربوط باشد. پس، وقتی خیری به او می‌رسد، هرکاری می‌کند که مانع از دست رفتن آن شود؛ و نیز حاضر نیست از آن به نفع دیگری صرف‌نظر کند مگر اینکه بداند خیر بیشتری به او برمی‌گردد. (المیزان، ج20، ص13)

ب. شاید خود را مستقل می‌بیند و آن خیر و نعمت را نه از جانب خدا، بلکه صرفا محصول دانش و تلاش خویش می‌بیند (قصص/78)؛ و لذا هم حق الهی مربوط به آن (مانند خمس و زکات و ...) را ادا نمی‌کند، و هم آن را از دیگران دریغ می‌کند، چون می‌پندارد نه خدا و نه هیچکس دیگری در رسیدن این خیر به او نقشی نداشته است.

ج. ...[4]

2) «وَ إِذا مَسَّهُ الْخَیْرُ مَنُوعاً»

هنگامی که خوبی به انسان رسد، این گونه نیست که حتما نتیجه خوب داشته باشد. گاه خیر به انسان می‌رسد اما به جای اینکه او هم خیرخواهی پیشه کند، از اینکه این خیر به دیگران هم برسد، ممانعت می‌کند.

ثمره اخلاقی

همواره قبل از اینکه از خدا «نعمتی» بخواهیم،  از خدا بخواهیم ظرفیتی بدهد که وظایفی را که به خاطر برخورداری از آن نعمت، برعهده‌مان می‌آید، درست انجام دهیم (حدیث3)؛ وگرنه، اگر خیری به ما رسید و ما جلوگیری‌کننده از نشر آن شدیم، همان خیر مایه عذاب ما خواهد شد. (حدیث2)



[1] . این روایت هم به همین مضمون نزدیک است:

عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ الْحَکَمِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: مَنْ مَنَعَ حَقّاً لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْفَقَ فِی بَاطِلٍ مِثْلَیْهِ. (الکافی، ج‏3، ص506)

[2] . این روایت هم از جهتی به این مضمون نزدیک است:

حَدَّثَنَا أَبِی رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ الْبَرْقِیِّ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْعَرْزَمِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: یَقُولُ إِبْلِیسُ لَعَنَهُ اللَّهُ مَا أَعْیَانِی فِی ابْنِ آدَمَ فَلَنْ یُعْیِیَنِی مِنْهُ‏ وَاحِدَةٌ مِنْ ثَلَاثٍ أَخْذُ مَالٍ مِنْ غَیْرِ حِلِّهِ أَوْ مَنْعُهُ مِنْ حَقِّهِ أَوْ وَضْعُهُ فِی غَیْرِ وَجْهِهِ. (الخصال، ج‏1، ص133)

[3] . در نقل کافی، هم سند و هم متن روایت اندکی متفاوت است: عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی نَصْرٍ قَالَ: ذَکَرْتُ لِلرِّضَا ع شَیْئاً فَقَالَ اصْبِرْ فَإِنِّی أَرْجُو أَنْ یَصْنَعَ اللَّهُ لَکَ إِنْ شَاءَ اللَّهُ ثُمَّ قَالَ فَوَ اللَّهِ مَا أَخَّرَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِ مِنْ هَذِهِ الدُّنْیَا خَیْرٌ لَهُ مِمَّا عَجَّلَ لَهُ فِیهَا ثُمَّ صَغَّرَ الدُّنْیَا وَ قَالَ أَیُّ شَیْ‏ءٍ هِیَ ثُمَّ؟ قَالَ إِنَّ صَاحِبَ النِّعْمَةِ عَلَى خَطَرٍ إِنَّهُ یَجِبُ عَلَیْهِ حُقُوقُ اللَّهِ فِیهَا وَ اللَّهِ إِنَّهُ لَتَکُونُ عَلَیَّ النِّعَمُ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَمَا أَزَالُ مِنْهَا عَلَى وَجَلٍ وَ حَرَّکَ یَدَهُ حَتَّى أَخْرُجَ مِنَ الْحُقُوقِ الَّتِی تَجِبُ لِلَّهِ عَلَیَّ فِیهَا فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ أَنْتَ فِی قَدْرِکَ تَخَافُ هَذَا قَالَ نَعَمْ فَأَحْمَدُ رَبِّی عَلَى مَا مَنَّ بِهِ عَلَیَّ.

[4] . این معنا هم به ذهنم رسید اما چون مطمئن نبودم در کانال نگذاشتم:

منوع می‌تواند به معنای مناعت طبع (بزرگمنشی) باشد؛ وقتی خیری به او می‌رسد بزرگمنشی‌اش نمایان می‌گردد.

 


290) سوره معارج (70) آیه 20 إِذا مَسَّهُ الشَّ

بسم الله الرحمن الرحیم

290) سوره معارج (70) آیه 20 

إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً

ترجمه

هنگامی که بدی به او رسد، بسیار بی‌تاب.

نکات ترجمه‌ای و نحوی

«جَزُوع» صیغه مبالغه از ماده «جزع» است. اصل این ماده به معنای «قطع کردن» و دو نیمه کردن طناب است و به طور خاص در معنای ناراحتی شدید به کار می‌رود، اما نه هر ناراحتی‌ای، بلکه ناراحتی‌ای که انسان را از انجام آنچه درصددش بوده منقطع کند (مفردات ألفاظ القرآن، ص195). به تعبیر دیگر، «جَزَع» نقیض «صبر» است به معنای انقطاعِ توان شخص است از بر دوش کشیدن آنچه برایش پیش آمده (معجم المقاییس اللغة، ج‏1، ص453)؛ چنانکه در قرآن کریم هم در مقابل صبر کردن آمده است: «سَواءٌ عَلَیْنا أَ جَزِعْنا أَمْ صَبَرْنا ما لَنا مِنْ مَحیص: تفاوتی ندارد که جزع کنیم یا صبر کنیم، راه نجاتی برایمان نیست» (ابراهیم/21). این ماده در قرآن کریم تنها همین دوبار (جزوعا، جزعنا) به کار رفته است.[1]

عبارت «إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً» را دو گونه به لحاظ نحوی می‌توان تحلیل کرد:

1. «اذا» ظرفی است که دربردارنده معنای شرط است، آنگاه «مسه الشر» جمله شرطیه است و «جزوعا» خبر است برای «کان» یا «صار» - که محذوف است- و این عبارت، جزای شرط است: «هنگامی که بدی به او رسد، بسیار بی‌تاب است [می‌شود].» (إعراب القرآن الکریم، ج‏3، ص38)

2. «جزوعاً» حال یا نعت برای «هلوعا» در آیه قبل است و «اذا» ظرف متعلق به «جزوعا»، و «مسه الشر» اضافه به آن و در محل جر: «بسیار بی‌تاب در هنگامی که بدی به او می‌رسد» (إعراب القرآن و بیانه، ج‏10، ص213)

حدیث

1) از امام صادق ع روایت شده است:

صبر، آنچه در باطن بندگان، از نور و صفا هست، ظاهر می‌سازد؛ و جزع (بی‌تابی) آنچه در باطن آنها از ظلمت و وحشت است، آشکار می‌کند؛

صبر چیزی است که همه کس ادعایش را دارند، اما کسی در نزد آن ثابت‌قدم نمی‌ماند جز فروتنان، و جزع و بی‌تابی را هرکسی انکار می‌کند در حالی که آشکارکننده‌ترین چیز برای وضعیت منافقان است؛ چرا که نزول سختی و مصیبت، خبردهنده از راستگویی و درغگویی [ادعاها] است؛

و صبر حقیقی آن است که چشیدنش [از روی رغبت] ادامه داشته باشد؛ وگرنه آنچه از روی اضطراب [و اجبار] باشد، صبر نامیده نمی‌شود؛

و جزع و بی‌تابی حقیقی، اضطراب درونی و تسلیم غم شدن و تغییر رنگ و حال است؛ و هر مصیبتی که نازل شود و شخص در آن رو به فروتنی و توبه و تضرع به درگاه خدا نیاورد، پس آن شخص «جزوعِ» (بی‌تابِ) ناشکیباست ... .

مصباح الشریعة، ص185

قَالَ الصَّادِقُ ع:

 الصَّبْرُ یُظْهِرُ مَا فِی بَوَاطِنِ الْعِبَادِ مِنَ النُّورِ وَ الصَّفَاءِ وَ الْجَزَعُ یُظْهِرُ مَا فِی بَوَاطِنِهِمْ مِنَ الظُّلْمَةِ وَ الْوَحْشَةِ وَ الصَّبْرُ یَدَّعِیهِ کُلُّ أَحَدٍ وَ مَا یَثْبُتُ عِنْدَهُ إِلَّا الْمُخْبِتُونَ وَ الْجَزَعُ یُنْکِرُهُ کُلُّ أَحَدٍ وَ هُوَ أَبْیَنُ عَلَى الْمُنَافِقِینَ لِأَنَّ نُزُولَ الْمِحْنَةِ وَ الْمُصِیبَةِ مُخْبِرٌ عَنِ الصَّادِقِ وَ الْکَاذِبِ وَ تَفْسِیرُ الصَّبْرِ مَا یَسْتَمِرُّ مَذَاقُهُ وَ مَا کَانَ عَنِ اضْطِرَابٍ لَا یُسَمَّى صَبْراً وَ تَفْسِیرُ الْجَزَعِ اضْطِرَابُ الْقَلْبِ وَ تَحَزُّنُ الشَّخْصِ وَ تَغَیُّرُ اللَّوْنِ وَ تَغَیُّرُ الْحَالِ وَ کُلُّ نَازِلَةٍ خَلَتْ أَوَائِلُهَا مِنَ الْإِخْبَاتِ وَ الْإِنَابَةِ وَ التَّضَرُّعِ إِلَى اللَّهِ فَصَاحِبُهَا جَزُوعٌ غَیْرُ صَابِرٍ...

2) از امام صادق ع روایت شده است:

بدرستی که صبر و بلا در رسیدن به مومن از هم سبقت می‌گیرند؛ پس بلاء به او می‌رسد در حالی که او صبور است؛

و بدرستی که جزع (بی‌تابی) و بلا در رسیدن به کافر از هم سبقت می‌گیرند، پس بلاء به او می‌رسد در حالی که او جزوع (بی‌تاب) است.

الکافی، ج‏3، ص224

الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَامِرٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مَهْزِیَارَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِسْمَاعِیلَ الْمِیثَمِیِّ عَنْ رِبْعِیِّ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِنَّ الصَّبْرَ وَ الْبَلَاءَ یَسْتَبِقَانِ‏ إِلَى الْمُؤْمِنِ فَیَأْتِیهِ الْبَلَاءُ وَ هُوَ صَبُورٌ وَ إِنَّ الْجَزَعَ وَ الْبَلَاءَ یَسْتَبِقَانِ إِلَى الْکَافِرِ فَیَأْتِیهِ الْبَلَاءُ وَ هُوَ جَزُوعٌ.

تدبر

1) «إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً»

انسان به گونه‌ای است که وقتی شر و بدی بدو می‌رسد، بشدت بی‌تاب می‌شود.

پس ما همه‌کاره عالم نیستیم و موجودی آسیب‌پذیریم.

ثمره اخلاقی

اگر کسی این آیه را در مورد خود باور کند، هرچقدر هم در زمینه‌های مختلف توانا باشد، به خود مغرور نمی‌شود؛ چون می‌داند:

فعلا ما را مبتلا نکرده‌اند که خود را بااستقامت می‌پنداریم.

حکایت

در مورد یکی از عرفای معروف نجف ‌حکایت کرده‌اند که روزی به بارگاه امیرالمومنین ع رفت و با توجه به تاثیری که تحمل بلا در رشد انسان دارد، عرض کرد: هرچه بلا هست، بر سر من بریز.

چند روز بعد چنان مضطر شده بود که نالان به حرم آمده، می‌گفت: من تحملش را ندارم و غلط کردم که چنین ادعایی کردم.

2) «إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً»

منظور از این «شر»ی که انسان در مقابلش «جزع» می‌کند چیست؟

الف. «شر» به معنای «فقر» است (تفسیر قمی، ج2، ص368؛ مجمع‌البیان، ج20، ص13) احتمالا چون «خیر» در قرآن ظاهرا گاه به معنای مال و ثروت به کار رفته (عادیات/8) و در آیه بعد، از «منوع بودن هنگام خیر» (که می‌تواند به معنای «بخل ورزیدن هنگام ثروت» باشد)‌ سخن به میان آمده ، پس در مقابلش در این آیه، «شر» می‌تواند به معنای فقر باشد.

ب. هر چیزی که مانع رسیدن انسان به کمالات خود شود؛ و جزع هم لزوما معنای منفی ندارد بلکه اضطرابی است که انسان به خاطر از دست دادن کمال بدان مبتلا می‌شود. (المیزان، ج20، ص14)

ج.  هر بلا و سختی‌ای است که برای انسان پیش آید؛ و جزع دارای بار منفی بوده، به معنای کم‌طاقتی و بی‌تابی و در مقابل صبوری است (حدیث2) (شاهد بر اینکه بار منفی دارد، آن است که در آیات بعد «مصلین: نمازگزاران» را استثنا می‌کند)

د. ...

نکته تفسیری

قبلا چندین بار درباره «امکان استفاده از یک لفظ در چند معنا» توضیح داده شد. یکی از روش‌های قرآن برای چنین استفاده‌ای این است که گاه یک عبارت، یک معنا دارد، با افزودن عبارت دیگر، معنای دومی پیدا می‌کند و ...، مثلا در آیه «قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ فی‏ خَوْضِهِمْ یَلْعَبُون‏» (انعام/91)، «قُلِ اللَّهُ: بگو خدا» یک معنی دارد،  «قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ: بگو خدا و سپس رهایشان کن» معنای دوم، «قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ فی‏ خَوْضِهِمْ: بگو خدا و سپس آنها را در این فرورفتنهای باطلشان رها کن» و  «قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ فی‏ خَوْضِهِمْ یَلْعَبُون‏: بگو خدا و سپس آنها را رها کن که در این باطل فرو رفتنشان به بازی مشغول باشند» (المیزان، ج1، ص261)

بر این اساس، اگر چه توجه به عبارت «الا المصلین» در آیات بعد، قرینه می‌شود که معنای «ج» مدنظر بوده باشد؛ اما این بدان معنی نیست که معنای «ب» نادرست باشد؛ بلکه این جمله بدون در نظر گرفتن «الا المصلین» و بویژه با توجه به آیه قبل (که ناظر به مقام آفرینش انسان بود) معنای «ب» را افاده می‌کند. و با توجه به قاعئه فوق، هر دو معنی می‌تواند مد نظر بوده باشد.



[1] . «جزوع» اگرچه غالبا در معنای منفی به کار رفته، اما گاه به طور استعاری در معنای مثبت هم به کار رفته و آن اشاره به وضعیتی است که انسان چنان درمانده شده که غیر از خدا پناهگاهی نمی‌یابد چنانکه در دعای ندبه می‌خوانیم: «هَلْ مِنْ جَزُوعٍ فَأُسَاعِدَ جَزَعَهُ إِذَا خَلا» (المزار الکبیر (لابن المشهدی)، ص582)

 


290) سوره معارج (70) آیه 19 إِنَّ الْإِنْسانَ خُلِقَ هَلُوع

بسم الله الرحمن الرحیم

290) سوره معارج (70) آیه 19 

إِنَّ الْإِنْسانَ خُلِقَ هَلُوعاً

ترجمه

بدرستی که انسان «هلوع» [= بسیار آزمند و بی‌تاب]  آفریده شده است.

نکات ترجمه

«هَلُوع» صیغه مبالغه از ماده «هلع» است که این ماده در اصل دلالت بر سرعت و تیزی می‌کند و وقتی در مورد انسان به کار می‌رود، منظور از آن چیزی شبیه به حرص است (معجم المقاییس اللغة، ج‏6، ص62) برخی از اهل لغت، این ماده را معادل «حرص» دانسته (لسان العرب، ج8، ص374) و برخی دیگر، خصوصا با توجه به ادامه همین آیه که در مقام توضیح این خصلت انسان است، معنای اصلی آن را «جَزَع» (بی‌تابی و اضطراب شدید) (فقه اللغه، ص70) معرفی کرده‌اند؛ که در میان صحابه و تابعین هردو نظر مطرح بوده (الدر المنثور، ج6، ص266)[1]، و بسیاری از اهل لغت (کتاب العین، ج1، ص107؛ المحیط فی اللغه، ج1، ص114) و مفسران (مجمع البیان، ج‏10، ص533) آن دو را با هم جمع کرده و به معنای «کسی که حرص شدید و جزع شدید دارد» گرفته‌اند. در مقابل، برخی هم گفته‌اند اصل این ماده دلالت بر تمایل به «در ناز و نعمت بسر بردن» دارد، که وقتی این میل فعال می‌شود به صورت حرص درمی‌آید، و وقتی شخص از به ثمر رسیدن آن ناامید می‌شود به صورت جزع خود را نشان می‌دهد، و معتقدند آنچه در ادامه آیه آمده، ثمره و اثر «هلوع» است نه معنای آن (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏11، ص269). این ماده تنها همین یکبار در قرآن کریم به کار رفته است.[2]

حدیث

1) در فرازی از یکی از دعاهایی که از امام سجاد ع روایت شده، آمده است:

و اگر این ضرری که به من رسیده یا فقری که ذلیلم کرده ویا بلایی که سراغم آمده، اگر اینها، خدایا، ناشی از خشم تو بر من است، که از خشمت به حلم تو پناه می‌برم؛ و اگر خواسته‌ای با اینها مرا امتحان کنی، که تو خود ناتوانی و ضعف در تدبیر مرا می‌دانی هنگامی که فرمودی: «بدرستی که انسان «هلوع» [= بسیار آزمند و بی‌تاب]  آفریده شده است؛ هنگامی که بدی به او می‌رسد جَزَع می‌کند و هنگامی که خوبی به او می‌رسد، [آن را از دیگران] منع می‌کند.» (معارج/19-21)

الدعوات (للراوندی)، ص176

وَ کَانَ زَیْنُ الْعَابِدِینَ ع یَدْعُو: ... وَ إِنْ کَانَ‏ الضُّرُّ قَدْ مَسَّنِی وَ الْفَقْرُ قَدْ أَذَلَّنِی وَ الْبَلَاءُ قَدْ جَاءَنِی فَإِنْ یَکُ ذَلِکَ یَا إِلَهِی مِنْ سَخَطِکَ عَلَیَّ فَأَعُوذُ بِحِلْمِکَ مِنْ سَخَطِکَ یَا مَوْلَایَ وَ إِنْ کُنْتَ أَرَدْتَ أَنْ تَبْلُوَنِی فَقَدْ عَرَفْتَ ضَعْفِی وَ قِلَّةَ حِیلَتِی إِذْ قُلْتَ «إِنَّ الْإِنْسانَ خُلِقَ هَلُوعاً إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً وَ إِذا مَسَّهُ الْخَیْرُ مَنُوعا».

2) از امیرالمومنین ع از پیامبر اکرم ص روایت شده است که فرمودند:

ناله مریض ثبت می‌شود: اگر اهل صبر باشد، برایش حسنه ثبت می‌شود؛ و اگر جَزَع کند، به عنوان «هلوع» ثبت می‌شود که اجری ندارد.

الجعفریات (الأشعثیات)، ص211؛ دعائم الإسلام، ج‏1، ص217

أَخْبَرَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدٍ قَالَ أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُحَمَّدٍ قَالَ حَدَّثَنِی مُوسَى بْنُ إِسْمَاعِیلَ قَالَ حَدَّثَنَا أَبِی عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص:

یُکْتَبُ أَنِینُ الْمَرِیضِ فَإِنْ کَانَ صَابِراً کُتِبَ حَسَنَاتٍ وَ إِنْ کَانَ جَزِعاً کُتِبَ هَلُوعاً لَا أَجْرَ لَهُ.

3) از امیرالمومنین ع از پیامبر اکرم ص روایت شده است که:

دو تشنه‌اند که هرگز سیر نمی‌شوند: دنیاطلب و علم‌طلب؛

پس هرکه از دنیا به آنچه خدا برایش حلال کرده بسنده کند، سالم می‌ماند؛ و کسی که آن را از غیر حلالش به دست آورد، هلاک می‌شود مگر اینکه توبه کند یا برگرداند؛

و کسی که علم را از اهلش بگیرد و به علمش عمل کند نجات می‌یابد و کسی که با آن دنیا را بخواهد، همان [دنیا] بهره او خواهد بود.

الکافی، ج‏1، ص46

مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى وَ عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ جَمِیعاً عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسَى عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَیْنَةَ عَنْ أَبَانِ بْنِ أَبِی عَیَّاشٍ عَنْ سُلَیْمِ بْنِ قَیْسٍ قَالَ سَمِعْتُ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ع یَقُولُ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص

مَنْهُومَانِ لَا یَشْبَعَانِ طَالِبُ دُنْیَا وَ طَالِبُ عِلْمٍ فَمَنِ اقْتَصَرَ مِنَ الدُّنْیَا عَلَى مَا أَحَلَّ اللَّهُ لَهُ سَلِمَ وَ مَنْ تَنَاوَلَهَا مِنْ غَیْرِ حِلِّهَا هَلَکَ إِلَّا أَنْ یَتُوبَ أَوْ یُرَاجِعَ وَ مَنْ أَخَذَ الْعِلْمَ مِنْ أَهْلِهِ وَ عَمِلَ بِعِلْمِهِ نَجَا وَ مَنْ أَرَادَ بِهِ الدُّنْیَا فَهِیَ حَظُّهُ.

تدبر

1) «إِنَّ الْإِنْسانَ خُلِقَ هَلُوعاً»

«هلوع» از کلماتی است که در روایات مختلف هم به معنای «حرص زدن و زیاده‌خواهی» به کار رفته (مثلا: هَلَعِ أَهْلِ الْحِرْصِ، ، صحیفه سجادیه، دعاء 14) و هم به معنای «جَزَع و بی‌تابی و صبر و تحمل نداشتن» (حدیث1). در این آیه این ویژگی به عنوان یکی از خصلتهایی که در متن آفرینش انسان است، مطرح شده است.

نکته تخصصی انسان‌شناسی

چرا خدا انسان را چنین آفریده؟

الف. انسان قرار است مسیر سعادت جاودان را بپیماید، پس خداوند در او حرص و ولع شدیدی به کمالاتی که انسان می‌تواند به دست آورد قرار داده، به نحوی که به هیچ حدی قانع نمی‌شود و از اینکه به کمال و خیری نرسد، ناراحت و بی‌تاب می‌گردد. پس، این لزوما یک بُعد نامطلوب در انسان نیست؛ تنها اگر در مسیر ناصواب قرار بگیرد، بُعد مذمومی خواهد شد. (المیزان، ج‏20، ص14) درواقع، اگر چنین چیزی در انسان نباشد، محرکی برای پیمودن این راه دشوار و بی‌نهایت در کار نخواهد بود.

ب. قبلا بیان شد که خدا انسان را از «گِل» آفرید و از روحی در او دمید که این روح او را از ملائکه برتر کرد (حجر/28-29). درواقع، یک حقیقت عظیم ماورایی را با یک بدن مادی درآمیخته‌اند. طبیعی است که هلوع شود: آن ظرفیت عظیم، دائما بی نهایت می‌خواهد و این بستر مادی، تحمل بی‌نهایت را ندارد؛ پس هم حرص می‌زند و هم بی‌تاب می‌گردد. مهم این است که «هلوع» بودن را چگونه مدیریت کنیم، که موضوع آیات بعدی است.

ج. ...

2) «إِنَّ الْإِنْسانَ خُلِقَ هَلُوعاً»

برخی ویژگی‌های انسان هست که در متن آفرینش او قرار داده شده است.

ثمره در انسان‌شناسی و جامعه‌شناسی

برخلاف تلقی برخی جامعه‌شناسان، انسان کاملا برساخته جامعه نیست، بلکه برخی عناصر در متن خلقت وی قرار داده شده است: مانند همین «هلوع» بودن (حرص‌ورزی و کم‌تحملی، که حکایتگر میل به بی‌نهایت و عدم امکان ارضای او در دنیا است)



[1] . أخرج عبد بن حمید و ابن جریر و ابن المنذر و ابن أبى حاتم عن عکرمة رضى الله عنه قال سئل ابن عباس رضى الله عنهما عن الهلوع  فقال هو کما قال الله إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ کان جَزُوعاً وَ إِذا مَسَّهُ الْخَیْرُ کان مَنُوعاً فهو الهلوع

و أخرج الطستی عن ابن عباس ان نافع بن الأزرق قال له أخبرنی عن قوله عز و جل إِنَّ الْإِنْسانَ خُلِقَ هَلُوعاً قال ضجورا جزوعا نزلت فی أبى جهل بن هشام قال و هل تعرف العرب ذلک قال نعم أما سمعت بشر بن أبى حازم و هو یقول‏ «لا مانعا للیتیم بخلقه /  و لا مکبا بخلقه هلعا»

و أخرج ابن المنذر عن الحسن انه سئل عن قوله إِنَّ الْإِنْسانَ خُلِقَ هَلُوعاً قال اقرأ ما بعدها فقرأ إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً وَ إِذا مَسَّهُ الْخَیْرُ مَنُوعاً قال هو هکذا خلق

و أخرج ابن المنذر عن سعید بن جبیر فی قوله هَلُوعاً قال شحیحا جزوعا

و أخرج ابن المنذر عن عکرمة رضى الله عنه هَلُوعاً قال الضجر

و أخرج عبد الرزاق و ابن المنذر عن قتادة رضى الله عنه هَلُوعاً قال جزوعا

و أخرج ابن المنذر عن ابن عباس رضى الله عنهما هَلُوعاً قال الشره

و أخرج ابن المنذر عن حصین بن عبد الرحمن هَلُوعاً قال الحریص

و أخرج ابن المنذر عن الضحاک هَلُوعاً قال الذی لا یشبع من جمع المال

و أخرج الدیلمی عن علیّ مرفوعا یکتب أنین المریض فان کان صابرا کان أنینه حسنات و ان کان جزوعا کتب هَلُوعاً لا أجر له.

[2] . ظاهرا «هلع» به معنایی از «حرص» که ما در فارسی می‌گوییم «حرصش گرفت» هم به کار می‌رود. به این حدیث ابن‌مسعود توجه کنید:

وَ مِمَّا رَوَاهُ ابْنُ مَسْعُودٍ رض قَالَ: دَخَلْتُ یَوْماً عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ أَرِنِی الْحَقَّ لِأَتَّصِلَ بِهِ فَقَالَ یَا عَبْدَ اللَّهِ لِجِ الْمُخْدَعَ قَالَ فَوَلَجْتُ الْمُخْدَعَ وَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ یُصَلِّی وَ هُوَ یَقُولُ فِی رُکُوعِهِ وَ سُجُودِهِ اللَّهُمَّ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ عَبْدِکَ وَ رَسُولِکَ اغْفِرْ لِلْخَاطِئِینَ مِنْ شِیعَتِی فَخَرَجْتُ حَتَّى أُخْبِرَ بِهِ رَسُولَ اللَّهِ ص فَرَأَیْتُهُ وَ هُوَ یُصَلِّی وَ یَقُولُ اللَّهُمَّ بِحَقِّ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع عَبْدِکَ اغْفِرْ لِلْخَاطِئِینَ مِنْ أُمَّتِی قَالَ فَأَخَذَنِی هَلَعٌ حَتَّى غُشِیَ عَلَیَّ فَرَفَعَ النَّبِیُّ ص رَأْسَهُ وَ قَالَ یَا ابْنَ مَسْعُودٍ أَ کُفْراً بَعْدَ إِیمَانٍ فَقُلْتُ حَاشَا وَ کَلَّا یَا رَسُولَ اللَّهِ ص وَ لَکِنِّی رَأَیْتُ عَلِیّاً یَسْأَلُ اللَّهَ تَعَالَى‏ بِکَ وَ رَأَیْتُکَ تَسْأَلُ اللَّهَ بِهِ فَلَمْ أَعْلَمْ أَیُّکُمْ أَفْضَلُ عِنْدَ اللَّهِ فَقَالَ ص لِی اجْلِسْ فَجَلَسْتُ بَیْنَ یَدَیْهِ فَقَالَ لِی اعْلَم‏ ... (الفضائل (لابن شاذان القمی)، ص129)

در روایات ما هم به معنای جزع و به عنوان وصف بدن هم به کار رفته است:

أَنْ تَرْحَمَ هَذِهِ النَّفْسَ الْجَزُوعَةَ وَ هَذَا الْبَدَنَ الْهَلُوعَ الَّذِی لَا یُطِیقُ حَرَّ شَمْسِک‏ (الإقبال، ج‏2، ص139) َ تَرْحَمَ هَذِهِ النَّفْسَ الْجَزُوعَةَ وَ هَذَا الْبَدَنَ الْهَلُوعَ وَ الْجِلْدَ الرَّقِیقَ وَ الْعَظْمَ الدَّقِیق‏ (الإقبال، ج‏2، ص142)

و البته به عنوان وصف نفس هم آمده است: َ اغْفِرْ لِهَذَهِ النَّفْسِ الْهَلُوعَةِ وَ لِهَذَا الْقَلْبِ الْجَزُوعِ الَّذِی لَا یَصْبِرُ عَلَى حَرِّ الشَّمْس‏ (العدد القویة لدفع المخاوف الیومیة، ص24)

و هم به معنای «حرص» آمده است، مثلا: اللَّهُمَّ ... وَ أَیِّدْنِی مِنْکَ بِنِیَّةٍ صَادِقَةٍ وَ صَبْرٍ دَائِمٍ وَ أَعِذْنِی مِنْ سُوءِ الرَّغْبَةِ وَ هَلَعِ أَهْلِ الْحِرْصِ، وَ صَوِّرْ فِی قَلْبِی مِثَالَ مَا ادَّخَرْتَ لِی مِنْ ثَوَابِکَ،... (الصحیفة السجادیة، دعاء 14)

 


289) سوره حجر (15) آیه 50 وَ أَنَّ عَذابی‏ هُوَ الْعَذابُ ال

بسم الله الرحمن الرحیم

289) سوره حجر (15) آیه 50 

وَ أَنَّ عَذابی‏ هُوَ الْعَذابُ الْأَلیمُ

ترجمه

و البته عذاب من هم آن عذاب دردناک است.

حدیث

1) از پیامبر خدا ص روایت شده است:

این آتشی که در دسترس شماست، یک جزء از هفتاد جزء آتش جهنم است که هفتاد بار خنک شده و آنگاه شعله‌ور گردیده؛ که اگر چنین نبود، پس از آنکه شعله‌ور می‌شد هیچ آدمی تحمل آن را نداشت [یا: توان خاموش کردنش را نداشت]؛

و بدرستی که [شخصی را] در روز قیامت می‌آورند و بر آتش می‌اندازند و چنان فریادی می‌کشد که هیچ فرشته مقرب و نبی مرسَلی [پیامبر فرستاده‌شده‌ای] نمی‌ماند مگر اینکه از جزع و فزع آن ناله به زانو درمی‌آید.

الزهد (حسین بن سعید کوفی اهوازی، قرن3)، ص101 (در تفسیر القمی، ج‏1، ص366 این مضمون از امام صادق ع روایت شده است)

الْحَسَنُ بْنُ عُلْوَانَ عَنْ عَمْرِو بْنِ خَالِدٍ عَنْ زَیْدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِیٍّ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص:

إِنَّ نَارَکُمْ هَذِهِ لَجُزْءٌ مِنْ سَبْعِینَ جُزْءاً مِنْ نَارِ جَهَنَّمَ وَ لَقَدْ أُطْفِئَتْ سَبْعِینَ مَرَّةً بِالْمَاءِ ثُمَّ الْتَهَبَتْ وَ لَوْ لَا ذَلِکَ لَمَا اسْتَطَاعَ آدَمِیٌّ أَنْ یُطِیقَهَا [یُطْفِئَهَا] إِذَا الْتَهَبَتْ وَ إِنَّهُ لَیُؤْتَى بِهَا یَوْمَ الْقِیَامَةِ حَتَّى تُوضَعَ عَلَى النَّارِ فَتَصْرَخُ صَرْخَةً [مَا] لَا یَبْقَى مَلَکٌ مُقَرَّبٌ وَ لَا نَبِیٌّ مُرْسَلٌ إِلَّا جَثَا عَلَى رُکْبَتَیْهِ [لِرُکْبَتَیْهِ‏] فَزَعاً مِنْ صَرْخَتِهَا.

2) امیرالمومنین در عهدنامه‌ای محمد بن ابی‌بکر را به حکومت مصر منصوب می‌کند و در آن توصیه‌هایی به او کرده است. در فرازی از آن نامه آمده است:

... پس بندگان خدا، بترسید از مرگ و نزدیکى آن، و آمادگی لازم برای آن را کسب کنید؛ که مرگ، کارى بزرگ پیش مى‏آورد و حادثه‏اى سترگ همراه دارد: خیرى که هرگز شرّى با آن نیست، یا شرّى که همیشه از خیر تهى است. پس چه کسى به بهشت نزدیکترست از آن که براى بهشت کار می‌کند، و چه کسى به آتش نزدیکترست از آن که برای دوزخ کار می‌کند؟ا شما همچون شکارهایی هستید که مرگ از جایهاتان رانده است[1]، اگر بایستید شما را برباید و اگر بگریزید، به سر وقتتان آید، و پیوسته‏تر از سایه‏تان در پى شما آید. مرگ به پیشانیهاتان چسبیده است و دنیا در پس شما در پیچیده.

پس، از آتشى بترسید که ژرفاى آن عمیق است، و گرماى آن بى‏اندازه و عذاب آن تازه. سرایى که در آن رحمتى نباشد و فریادى نگردد شنوده، و نه بند اندوهى گشوده.

و اگر توانستید که هم از خدا سخت بترسید و هم بدو گمان نیکو برید، این دو را با هم فراهم آورید، که بنده گمان نیک به پروردگار خود بدان اندازه برد که از او بترسد، و نیکوگمان‏ترین مردمان به خدا کسى است که ترس وى از خدا بیشتر باشد...

نهج البلاغة مِنْ عَهْدٍ لَهُ ع إِلَى مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی بَکْرٍ (نامه 27) (با اقتباس از ترجمه شهیدی، ص289-290)

 ... ٍ فَاحْذَرُوا عِبَادَ اللَّهِ الْمَوْتَ وَ قُرْبَهُ وَ أَعِدُّوا لَهُ عُدَّتَهُ فَإِنَّهُ یَأْتِی بِأَمْرٍ عَظِیمٍ وَ خَطْبٍ جَلِیلٍ بِخَیْرٍ لَا یَکُونُ مَعَهُ شَرٌّ أَبَداً أَوْ شَرٍّ لَا یَکُونُ مَعَهُ خَیْرٌ أَبَداً فَمَنْ أَقْرَبُ إِلَى الْجَنَّةِ مِنْ عَامِلِهَا وَ مَنْ أَقْرَبُ إِلَى النَّارِ مِنْ عَامِلِهَا وَ أَنْتُمْ طُرَدَاءُ الْمَوْتِ إِنْ أَقَمْتُمْ لَهُ أَخَذَکُمْ وَ إِنْ فَرَرْتُمْ مِنْهُ أَدْرَکَکُمْ وَ هُوَ أَلْزَمُ لَکُمْ مِنْ ظِلِّکُمْ، الْمَوْتُ مَعْقُودٌ بِنَوَاصِیکُمْ‏ وَ الدُّنْیَا تُطْوَى مِنْ خَلْفِکُم‏ فَاحْذَرُوا نَاراً قَعْرُهَا بَعِیدٌ وَ حَرُّهَا شَدِیدٌ وَ عَذَابُهَا جَدِیدٌ دَارٌ لَیْسَ فِیهَا رَحْمَةٌ وَ لَا تُسْمَعُ فِیهَا دَعْوَةٌ وَ لَا تُفَرَّجُ فِیهَا کُرْبَةٌ وَ إِنِ اسْتَطَعْتُمْ أَنْ یَشْتَدَّ خَوْفُکُمْ مِنَ اللَّهِ وَ أَنْ یَحْسُنَ ظَنُّکُمْ بِهِ فَاجْمَعُوا بَیْنَهُمَا فَإِنَّ الْعَبْدَ إِنَّمَا یَکُونُ حُسْنُ ظَنِّهِ بِرَبِّهِ عَلَى قَدْرِ خَوْفِهِ مِنْ رَبِّهِ وَ إِنَّ أَحْسَنَ النَّاسِ ظَنّاً بِاللَّهِ أَشَدُّهُمْ خَوْفاً لِلَّه‏...[2]

3) به امام صادق ع عرض شد: گروهی هستند که خود را دوستدار و شیعه شما می‌خوانند اما مرتکب معصیت می‌شوند و می‌گویند [به مغفرت خدا] امید داریم.

امام ع فرمودند: دروغ می‌گویند، آنان دوستدار و شیعه ما نیستند؛

آنان کسانی‌اند که آرزوها آنها را در خویش فرو برده است؛

کسی که امید به چیزی دارد برایش می‌کوشد؛

و کسی که از چیزی می‌ترسد، از‌ آن فرار می کند.

الکافی (ط - الإسلامیة)، ج‏2، ص: 68

وَ رَوَاهُ عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ رَفَعَهُ قَالَ:

قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّ قَوْماً مِنْ مَوَالِیکَ یُلِمُّونَ بِالْمَعَاصِی وَ یَقُولُونَ نَرْجُو

فَقَالَ کَذَبُوا لَیْسُوا لَنَا بِمَوَالٍ أُولَئِکَ قَوْمٌ تَرَجَّحَتْ بِهِمُ الْأَمَانِیُّ مَنْ رَجَا شَیْئاً عَمِلَ لَهُ وَ مَنْ خَافَ مِنْ شَیْ‏ءٍ هَرَبَ مِنْه‏.[3]

تدبر

1) «وَ أَنَّ عَذابی‏ هُوَ الْعَذابُ الْأَلیمُ»

خبر مهمی که خداوند بر ابلاغ آن به مردم تاکید داشت، (جلسه قبل، تدبر3) دو بند داشت؛ یکی اینکه خداوند غفور و رحیم است و دوم با همان اندازه تاکیدات («أنّ» + جمله اسمیه + ضمیر فصل (هو) + «الـ» بر روی خبر + توصیف عذاب به «الالیم: دردناک») اصرار دارد که خبر بده که عذاب خدا هم حقیقتا عذابی دردناک است.

درواقع، همان طور که در بند قبلی می‌خواست بگوید هیچکس نمی‌تواند بر این مغفرت من حد و حدودی بزند و جز به مشیت خودم به هیچ چیزی محدود نمی‌شود، در مورد عذاب خدا هم همین طور؛ یعنی هیچکس نمی‌تواند به بهانه رحمت خدا ویا هر چیز دیگری، خود را از عذاب خدا ایمن بشمرد (المیزان، ج12، ص180)

2) «نَبِّئْ عِبادی أَنِّی أَنَا الْغَفُورُ الرَّحیمُ؛ وَ أَنَّ عَذابی‏ هُوَ الْعَذابُ الْأَلیمُ»

در آیات قبل، خداوند انسانها را در دو دسته گنجاند: تابعان شیطان، که جهنمی‌اند؛ و تقوی‌پیشگان، که بهشتی‌اند.

در این دو آیه، به پیامبر دستور می‌دهد که این خبر مهم را به مردم بدهد که هم مغفرت و رحمت خدا بی‌حد و اندازه است و هم عذاب خداوند کاملا جدی و البته بشدت دردناک.

یعنی در هر صورت کسی و چیزی از مشیت خدا خارج نیست و انسان باید بین خوف و رجا بماند: با چنان رحمتی جای ناامیدی نیست و با جدی بودن جهنم، جای آسودگی نیست. (المیزان، ج12، ص180)

به قول محتشم کاشانی:

به صد ثواب ازو گر چه ایمنی غلط است

به صد هزار خطا ناامیدیست خطا

http://ganjoor.net/mohtasham/divan-moh/ghaside-moh/sh3/


یعنی، از طرفی به قول قاآنی:

با اینهمه گناه نیم ناامید ازو

خواهم سیاه‌نامه‌ی خود را سپید ازو[4]

http://ganjoor.net/ghaani/tarkibgh/sh4/


و از طرف دیگر، به قول حافظ:

تکیه بر تقوی و دانش در طریقت کافری است

راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش

http://ganjoor.net/hafez/ghazal/sh276/

3) «وَ أَنَّ عَذابی‏ هُوَ الْعَذابُ الْأَلیمُ»

عذاب خدا واقعا ألیم و دردناک است؛ این آیه بخوبی نشان می‌دهد توجیهات برخی افراد که می‌کوشند به بهانه رحمت عذاب جهنم را انکار کنند و عذاب را از به معنای «عذب و گوارا» توجیه نمایند، ناموجه است.

شبهه1

خداوند با وجود رحمت گسترده‌اش، آیا واقعا برخی را عذاب می‌کند؟

پاسخ:

خدا به انسان اختیار داده، و اختیار معنی ندارد مگر اینکه انسان بتواند کار بد هم انجام دهد.

باطن کار بد، شقاوت و بدبختی است؛ در واقع، عذاب‌های اخروی، همگی آشکار شدن باطن کارهای بد انسانهاست در روز قیامت؛ و معنی ندارد کسی کاری را انجام دهد، بعد انتظار داشته باشد که خداوند او را با باطن کار خویش مواجه نسازد.

تمثیل

عبور بی‌احتیاط یک عابر از یک اتوبان پر تردد حتما منجر به تصادف وی می‌شود. اگر به شخصی تذکر داده شد ولی اعتنا نکرد و به خاطر یک لحظه غفلت، یک عمر فلج شد، ربطی ندارد به اینکه خدا رحمت دارد یا ندارد!

شبهه2

اگر عذابها باطن کار ماست، بخشش و رحمت خدا چگونه ممکن است؟

پاسخ

اراده و مشیت خداوند فوق هر چیزی است. خاصیت آتش سوزانندگی است، اما این سوزانندگی را هم خدا به آتش داده، و اگر نخواهد، نمی‌سوزاند؛ چنانکه بر ابراهیم ع سرد شد. قیامت هم همین‌طور. خاصیت هر چیزی را خدا در او قرار داده، و به ما هم خبر داده که اگر گناه کنید طبیعی است که بسوزید و به عذاب دردناک مبتلا شوید. در عین حال، به ما خبر داده که مشیت خدا فوق هر چیزی است و اگر گناه کردید، فکر نکنیم که دیگر چاره‌ای نمانده. اگر واقعا به آغوش خدا برگردیم، خدایی که آتش را بر حضرت ابراهیم، سرد و سلامت کرد، با ما هم می‌تواند چنین کند.

4) «وَ أَنَّ عَذابی‏ هُوَ الْعَذابُ الْأَلیمُ»

آمدن «الـ» بر روی خبر دلالت بر حصر دارد؛ و آمدن ضمیر فصل (هو) این انحصار را موکد می‌سازد: یعنی فقط عذاب من است که عذاب الیم است؛

ظاهرا می‌خواهد بفرماید اگر شدت عذاب مرا بدانید دیگر هیچ سختی و عذابی را دردناک نمی‌شمرید؛

 به قول امیرالمومنین ع در دعای کمیل: «هذا ما لا تقوم له السماوات و الارض فکیف بی؟ این چیزی است که آسمانها و زمین تحملش نتوانند کرد، آن وقت من چه کنم؟»

ثمره در سبک زندگی

کسی که بفهمد تنها عذاب خداست که حقیقتا دردناک است، تحمل هر دردی در این دنیا در راه خدا برایش آسان می‌شود.

وقتی انسان احوالات برخی از شیعیان در زندانهای مخوف امویان و عباسیان در صدر اسلام، ویا انقلابیون در زمان شاه ویا اسراء در زندان‌های صدام را می‌شنود، تعجب می‌کند که چگونه توانسته‌اند سالها چنان شکنجه‌هایی را تحمل کنند و با این حال، کسی ویا خبری را لو ندهند.

ظاهرا آنان، برخلاف امثال من که از حال آنها در تعجبیم، سخنان قرآن را در عمق جان باور دارند!

5) «نَبِّئْ عِبادی أَنِّی أَنَا الْغَفُورُ الرَّحیمُ؛ وَ أَنَّ عَذابی‏ هُوَ الْعَذابُ الْأَلیمُ»

در آیات 42 تا 50 سوره حجر خداوند دوبار انسانها را در دو دسته گنجاند؛ اما در این دوبار دو گونه سخن گفت:

آنجا که از عمل خود انسانها سخن گفت (42-48)، ابتدا به تابعان شیطان اشاره کرد که جهنمی‌اند و آنگاه سراغ تقوی‌پیشگان رفت که بهشتی‌اند.

اما اینجا که از موضع خدا سخن می‌گوید (49-50)، ابتدا سخن از مغفرت و رحمت بود، سپس اشاره به عذاب الیم.

شاید می‌خواهد بگوید:

اگر به خدا باشد، اغلب انسانها در درجه اول بهشتی‌اند؛

و اگر به شما باشد، از جهنم باید شروع کنیم؛

همان مضمونی که در بسیاری از ادعیه از معصومان ع آمده که:

اگر خدا به عدلش (یعنی بر اساس عمل انسان) بخواهد رفتار کند اغلب سزاوار عذابند؛ ولی اگر به فضلش (یعنی فقط بر اساس کَرَم خویش) بخواهد رفتار کند، اغلب را به بهشت می‌فرستد: اللَّهُمَّ إِنْ تَشَأْ تَعْفُ عَنَّا فَبِفَضْلِکَ، وَ إِنْ تَشَأْ تُعَذِّبْنَا فَبِعَدْلِک‏ (صحیفه سجادیه، دعای دهم)[5]



[1] . تشبیه مرگ به شکارچی‌ها، که در صحرا با هیاهو کاری می‌کنند شکارها به حرکت درآیند و در مرآی و تیررس آنها قرار گیرند.

[2] . این فراز در نهج‌البلاغه هم با مطلب فوق شباهت دارد:

اعْمَلُوا لِیَوْمٍ تُذْخَرُ لَهُ الذَّخَائِرُ وَ تُبْلَى فِیهِ السَّرَائِرُ وَ مَنْ لَا یَنْفَعُهُ حَاضِرُ لُبِّهِ فَعَازِبُهُ‏ عَنْهُ أَعْجَزُ وَ غَائِبُهُ أَعْوَز وَ اتَّقُوا نَاراً حَرُّهَا شَدِیدٌ وَ قَعْرُهَا بَعِیدٌ وَ حِلْیَتُهَا  حَدِیدٌ وَ شَرَابُهَا صَدِید (نهج البلاغة، خطبه120)

[3]  این روایات در کتب اهل سنت نیز مضمونی مشابه مضون فوق دارد:

و أخرج عبد بن حمید و ابن جریر و ابن المنذر و ابن أبى حاتم عن قتادة فی قوله نَبِّئْ عِبادِی أَنِّی أَنَا الْغَفُورُ الرَّحِیمُ وَ أَنَّ عَذابِی هُوَ الْعَذابُ الْأَلِیمُ قال بلغنا ان نبى الله صلى الله علیه و سلم قال إن یعلم العبد قدر عفو الله لما تورع من حرام و لو یعلم قدر عذابه لجمع نفسه

و أخرج البخاری و مسلم و البیهقی فی الأسماء و الصفات عن أبى هریرة ان رسول الله صلى الله علیه و سلم قال ان الله خلق الرحمة یوم خلقها مائة رحمة فامسک عنده تسعة و تسعین رحمة و أرسل فی خلقه کلهم رحمة واحدة فلو یعلم الکافر کل الذی عند الله من رحمته لم ییأس من الرحمة و لو یعلم المؤمن بکل الذی عند الله من العذاب لم یأمن من النار (الدر المنثور فی تفسیر المأثور، ج‏4، ص102)

[4] . یا به قول ملای رومی،

نه به سحر ساحران، فرعونشان                  می‌کشید و گشت دولت عونشان؟

گر نبودی سحرشان و آن جحود                کی کشیدیشان به فرعون عنود؟

کی بدیدندی عصا و معجزات؟                   معصیت طاعت شد ای قوم عُصات

ناامیدی را خدا گردن زدست                    چون گنه مانند طاعت آمدست

چون مبدل می‌کند او سیئات                     طاعتی‌اش می‌کند رغم وشات

http://ganjoor.net/moulavi/masnavi/daftar1/sh166/


[5] و نیز این مناجات حضرت امیر ع در المصباح للکفعمی (ص376):

 إِلَهِی إِنْ عَفَوْتَ فَبِفَضْلِکَ وَ إِنْ عَذَّبْتَ فَبِعَدْلِکَ فَیَا مَنْ لَا یُرْجَى إِلَّا فَضْلُهُ وَ لَا یُخَافُ إِلَّا عَدْلُهُ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ امْنُنْ عَلَیْنَا بِفَضْلِکَ وَ لَا تَسْتَقْصِ عَلَیْنَا فِی عَدْلِک‏