سفارش تبلیغ
صبا ویژن

475) سوره قلم (68) آیه 9 وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَیُدْهِنُونَ

بسم الله الرحمن الرحیم

475) سوره قلم (68) آیه 9  

وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَیُدْهِنُونَ

ترجمه

میل داشتند کاش سهل‌انگاری کنی تا [آنها هم] سهل‌انگاری کنند.

نکات ترجمه

«وَدُّوا»

ماده «ودد» دلالت دارد بر «محبت» و «آرزو»ی چیزی را داشتن. برخی گفته‌اند وقتی مصدر «وُدّ» به کار رود به معنای محبت است و وقتی مصدر «وَدَادة» به کار رود به معنای آرزو (تمنی) است. (معجم المقاییس اللغة، ج‏6، ص75) اما دیگران توضیح داده‌اند که علت اینکه این ماده با مشتقات مختلف خود در هر دو معنا به کار می‌رود، از این جهت است که «آرزو»، طلب کردن آن چیزی است که انسان «دوست دارد»؛ و متناسب با قرائن باید تشخیص دهیم که آروز کردن بیشتر مد نظر بوده یا دوست داشتن؛ چنانکه مثلا در آیاتی «وَ جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً» (روم/21)، «سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا» (مریم/96) ، «قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى‏» (شورى/23) معنای محبت مد نظر است؛ اما در آیاتی نظیر «وَدَّتْ طائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ لَوْ یُضِلُّونَکُمْ‏» (آل عمران/69)، «رُبَما یَوَدُّ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْ کانُوا مُسْلِمِینَ‏» (حجر/2)، «وَدُّوا ما عَنِتُّمْ‏» (آل عمران/118) ، «وَدَّ کَثِیرٌ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ‏» (بقرة/109)، «تَوَدُّونَ أَنَّ غَیْرَ ذاتِ الشَّوْکَةِ تَکُونُ لَکُمْ‏» (أنفال/7)، «وَدُّوا لَوْ تَکْفُرُونَ کَما کَفَرُوا» (نساء/89)، «یَوَدُّ الْمُجْرِمُ لَوْ یَفْتَدِی مِنْ عَذابِ یَوْمِئِذٍ بِبَنِیهِ‏» (معارج/11) معنای آرزو کردن غلبه دارد. (مفردات ألفاظ القرآن، ص860-861) و برخی هم گفته‌اند «حبّ» در جایی است که هم میلی در کار باشد و هم به اقتضای حکمت باشد، اما «ود» فقط شرطش این است که «میل»ی در کار باشد و لذاست که هم برای محبتهای صحیح و هم برای آرزوهای ناروا به کار می‌رود. (الفروق فی اللغة، ص115)

«ودود» به عنوان یکی از اسماء و صفات خداوند متعال به کار رفته است «وَ هُوَ الْغَفُورُ الْوَدُودُ» (بروج/14)، «إِنَّ رَبِّی رَحِیمٌ وَدُودٌ» [هود/90) که می‌تواند ناظر به محبت خداوند نسبت به بندگانش باشد (شبیه معنای «فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ» مائدة/54) و برخی گفته‌اند مودت خداوند نسبت به بندگانش به معنای مراعات کردن حال و توان آنهاست. (مفردات ألفاظ القرآن، ص860)

«وَدُّ» اسم یکی از بت‌ها قوم نوح بوده است (نوح/23) و «وُدُّ» اسم یکی از بت‌های معروف قریش بوده که کلمه «عبد وُدّ» (مثلا «عمرو بن عبد ودّ»، که در جنگ خندق به دست امیرالمومنین به هلاکت رسید) مربوط به آن است (کتاب العین، ج‏8، ص100) و درباره وجه تسمیه‌ این بت‌ها گفته‌اند ممکن است به خاطر مودت و علاقه‌ای بوده که به آن داشته‌اند؛ یا به خاطر اینکه بین آن بت و خداوند مودتی فرض می‌کرده‌اند (مفردات ألفاظ القرآن، ص861)

این ماده و مشتقاتش[1] 29 بار در قرآن کریم به کار رفته است.


«تُدْهِنُ» «یُدْهِنُونَ»

ماده «دهن» در اصل دلالت دارد بر نرمی و سهولت؛ و از این ماده، کلمه «الدُهن» (مومنون/20) به معنای «روغن» بسیار مشهور است (معجم مقاییس اللغة، ج‏2، ص308؛ التحقیق فى کلمات القرآن الکریم، ج‏3، ص284)؛ و البته به بارانی هم که در حدی ببارد که زمین را خیس [و لغزنده] کند «دهن» می‌گویند. «دِهان» (فَکانَتْ وَرْدَةً کَالدِّهانِ‏؛ الرحمن/37) را برخی به معنای ته‌نشینِ (= دُردِ) روغن (مفردات ألفاظ القرآن، ص320؛ معجم مقاییس اللغة، ج‏2، ص308) و برخی آن را جمع «دُهن» دانسته‌اند (المصباح المنیر، ج2، ص202؛ لسان العرب، ج13، ص160)

فعل «أدهَنَ، إدهان» یا «داهَنَ، مداهنه» به معنای مواجهه نرم و آرام است (مفردات ألفاظ القرآن، ص320) از برای سازشکاری ریاکارانه، گویی طرف مقابل را روغن‌مالی کرده و تسکین می‌دهند (معجم مقاییس اللغة، ج‏2، ص308). ظاهرا تعبیر «مداهنه» به لحاظ بار معنایی استعاره‌ای که دارد معادل تعبیر کنایه‌ای «ماست‌مالی کردن» در زبان فارسی است؛ و «مُدهِنون» (واقعه/81) هم اسم فاعل از ماده «ادهان» است، به معنای کسانی که می‌خواهند امور را با سرهم‌بندی و ماست‌مالی کردن فیصله دهند.

این ماده با همین مشتقات فوق، جمعا 5 بار در قرآن کریم به کار رفته است.

اختلاف قرائت[2] 

حدیث

1) روایت شده که امیرالمومنین ع در صفین بودند، [حضرت خطبه‌ای خواندند که به خطبه لؤلؤة معروف است و در آنجا برخی از فضائل خود و اهل بیت ع را از زبان پیامبر ص بیان فرمود. در پایان خطبه] شخصی از قبیله بنی‌دودان برخاست و گفت: چرا قوم شما شما را از این امر کنار زدند در حالی که شما هم به لحاظ نَسَب و هم به لحاظ تمسک به پیامبر ص و فهم کتاب و سنت برترین آنها بودید؟

حضرت فرمود: ای برادر بنی‌دودانی، تو حق داری که سوال کنی بویژه به حرمت خویشاوندی‌ات (1)، هرچند که خیلی سریع وارد شدی و عنان سخن را زود چرخاندی.

مطلب این است که آن حکومتی [یا قضیه‌ای] بود که عده‌ای در آن حرص وزیدند و عده‌ای دیگر سخاوتمندی از خود نشان دادند؛ و خداوند چه خوب حَکَم [= قاضی] ای است.

"و رها کن حکایت آن غارتى را که بانگ آن در گوشه و کنار برخاست" (2)

بیا و به حکایت پسر ابو سفیان بپرداز که دیگر روزگار، پس از آن گریه‌هایش مرا به خنده درآورد!

"و عجب نیست مگر همنشین من و سوال او

آیا ما اهل آنیم که از ما چنین سوال کنند"

بد قومی بودند که مرا پایین آوردند و درصدد برآمدند که دین خدا را به سهل‌انگاری بکشانند. پس آنگاه که سختی‌های این امتحانات از ما مرتفع گردد آنها را بر حق محض و خالص می‌نشانم هر چند به گونه‌ای دیگر باشد، «پس بر این قوم فاسق اندوهگین مباش» (مائده/26)

بس است دیگر ای برادر دودانی.

الأمالی( للصدوق)، ص619؛[3] الإرشاد (للمفید)، ج‏1، ص295

حَدَّثَنَا الْحُسَیْنُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سَعْدٍ الْعَسْکَرِیُّ قَالَ أَخْبَرَنَا أَبُو إِسْحَاقَ إِبْرَاهِیمُ بْنُ رَعْدٍ الْعَبْشَمِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا ثُبَیْتُ بْنُ مُحَمَّدٍ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو الْأَحْوَصِ الْمِصْرِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا جَمَاعَةٌ مِنْ أَهْلِ الْعِلْمِ عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ قَالَ: بَیْنَمَا أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع فِی أَصْعَبِ مَوْقِفٍ بِصِفِّینَ إِذْ قَامَ إِلَیْهِ رَجُلٌ مِنْ بَنِی دُودَانَ فَقَالَ مَا بَالُ قَوْمِکُمْ دَفَعُوکُمْ عَنْ هَذَا الْأَمْرِ وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ نَسَباً وَ أَشَدُّ نَوْطاً بِالرَّسُولِ وَ فَهْماً بِالْکِتَابِ وَ السُّنَّةِ فَقَالَ سَأَلْتَ یَا أَخَا بَنِی دُودَانَ وَ لَکَ حَقُّ الْمَسْأَلَةِ [الْمُسَاءَلَةِ] وَ ذِمَامُ الصِّهْرِ وَ إِنَّکَ لَقَلِقُ الْوَضِینِ تُرْسِلُ عَنْ ذِی مَسَدٍ إِنَّهَا إِمْرَةٌ شَحَّتْ عَلَیْهَا نُفُوسُ قَوْمٍ وَ سَخَتْ عَنْهَا نُفُوسُ آخَرِینَ وَ نِعْمَ الْحَکَمُ اللَّهُ

فَدَعْ عَنْکَ نَهْباً صِیحَ فِی حَجَرَاتِهِ‏

 وَ هَلُمَّ الْخَطْبَ فِی ابْنِ أَبِی سُفْیَانَ فَلَقَدْ أَضْحَکَنِی الدَّهْرُ بَعْدَ بکائه

لَا غَرْوَ إِلَّا جَارَتِی وَ سُؤَالُهَا                        أَلَا هَلْ لَنَا أَهْلٌ سَأَلَتْ کَذَلِکَ‏

 بِئْسَ الْقَوْمُ مَنْ خَفَضَنِی وَ حَاوَلُوا الْإِدْهَانَ فِی دِینِ اللَّهِ فَإِنْ تُرْفَعْ عَنَّا مِحَنُ الْبَلْوَى أَحْمِلْهُمْ مِنَ الْحَقِّ عَلَى مَحْضِهِ وَ إِنْ تَکُنِ الْأُخْرَى فَلا تَأْسَ عَلَى الْقَوْمِ الْفاسِقِینَ إِلَیْکَ عَنِّی یَا أَخَا بَنِی دُودَانَ‏.

(1) ظاهرا زینب بنت جحش، همسر پیامبر ص از قبیله بنی‌اسد بوده که بنی‌دودان هم از آنها هستند (بحارالانوار، ج29، ص486)

(2) مصراع نخست از شعری از إمرؤ القیس است و مصراع دوّم آن این است: «و لکن حدیثا ما حدیث الرّواحل: ولکن الان حکایت، حکایت ناقه‌ها [= شترهای ماده] است»، و داستان چنین است که إمرؤ القیس بر مردى به نام طریف از بنى جدیله در آمد، وى مقدم او را گرامى داشت. پس، از نزد او به سوى خالد پسر سدوس رفت. بنى جدیله بر او غارت بردند و إبل [= شتر نر] وى را ربودند. امرؤ القیس به مهماندار سابق خود شکایت برد. وی گفت ناقه‌ات را به من بده که در پی آنها بروم و شتر را پس بگیرم. چون بدانها رسید گفت: چرا بر کسى که در پناه من بود غارت برده‏اید؟ گفتند: او در پناه تو نیست. گفت: چرا؟ و این ناقه اوست. غارتگران گفتند: این ناقه اوست؟ گفت: آرى، پس ناقه را هم از او گرفتند. (بحارالانوار، ج29، ص488)

این واقعه با سندهای گوناگون از زبان برخی از کسانی که پای منبر امیرالمومنین ع حضور داشتند (مانند علقمة بن قیس) نیز روایت شده است. مثلا: کفایة الأثر، ص218-219[4] و با عباراتی متفاوت در نهج‌البلاغه، خطبه162[5] هم آمده است.


2) از امیرالمومنین ع روایت شده است:

امر خداوند سبحان را برپا نمی‌دارد مگر کسی که در حق مدارا نکند و سازشکار و سهل‌انگار نباشد و از طمع‌ها پیروی نکند.

نهج‌البلاغه، حکمت110

لَا یُقِیمُ أَمْرَ اللَّهِ سُبْحَانَهُ إِلَّا مَنْ لَا یُصَانِعُ وَ لَا یُضَارِعُ وَ لَا یَتَّبِعُ الْمَطَامِعَ.


3) حضرت امیر ع در خطبه‌ای بعد از توصیه به جدی گرفتن مهلت عمر فرمودند:

 پس بقیه ایامتان را دریابید و در آن صبر پیشه سازید؛ که آن اندک است در برابر ایام فراوانی که با غفلت بر شما گذشت و گوشتان به موعظه‌ای بدهکار نبود؛ و به نفس‌تان میدان ندهید که شما را به بیراهه‌های ظلمت می‌کشاند؛ و سستی و سهل‌انگاری نورزید که این سهل‌انگاری شما را به معصیت می‌کشاند ...

نهج‌البلاغه، خطبه85

... فَاسْتَدْرِکُوا بَقِیَّةَ أَیَّامِکُمْ وَ اصْبِرُوا لَهَا أَنْفُسَکُمْ فَإِنَّهَا قَلِیلٌ فِی کَثِیرِ الْأَیَّامِ الَّتِی تَکُونُ مِنْکُمْ فِیهَا الْغَفْلَةُ وَ التَّشَاغُلُ عَنِ الْمَوْعِظَةِ وَ لَا تُرَخِّصُوا لِأَنْفُسِکُمْ فَتَذْهَبَ بِکُمُ الرُّخَصُ مَذَاهِبَ الظَّلَمَةِ وَ لَا تُدَاهِنُوا فَیَهْجُمَ بِکُمُ الْإِدْهَانُ عَلَى الْمَعْصِیَةِ... [6]


تدبر

1) «وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَیُدْهِنُونَ»

آنهایی که در مقابل دین می‌ایستند، اگرچه قیافه حق به جانب می‌گیرند و شعار مبارزه با خرافات سرمی‌دهند (حتی پیامبر ص را دروغگو و باورهای دینی را خرافه می‌خوانند) و ...، اما مشکل اصلی‌شان منافع‌شان است؛ آنها آرزو می‌کنند تو از آرمان‌هایت کوتاه بیایی و بگذاری آنها به دنیایشان برسند، در این صورت آنها با کمال میل حاضرند در مقابل دین تو کوتاه بیایند.

چنین دینی به تعبیر امام خمینی همان «اسلام آمریکایی» است که هیچ چالشی برای کافران و ستم‌پیشگان ندارد؛ و لذا آنها نیز نه‌تنها با آن مخالف نیستند، بلکه به ترویجش کمک هم می‌کنند!

http://farsi.rouhollah.ir/library/sahifeh?volume=21&page=80


2) «وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَیُدْهِنُونَ»

در این آیه مدارا و کنار آمدن با مخالفان دین بشدت مذمت شده است. در حالی که آیات دیگر، نرمخویی پیامبر را ستوده (فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ؛ آل‌عمران/159) و بر برخورد نرم حتی با فرعون (طه/44) تاکید شده است.

این مساله گاه در تفاوت برخوردهای معصومین نیز مشاهده می‌شود. امام حسن ع با منحرفی همچون معاویه صلح می‌کند ولی امام حسین ع ذره‌ای در برابر منحرفان زمان مدارا ندارد و جانش را در این راه می‌دهد.

بالاخره برخورد نرم و مدارا با دیگران (و از جمله با دشمن) خوب است یا بد؟

بحث تخصصی دین‌شناسی

به نظر می‌آید این مساله را در دو سطح باید بررسی کرد: یکی در سطح استراتژی کلان است و دیگری در سطح تاکتیک.

الف. در سطح استراتژی کلان، معیار این است که آیا این نرمش در راستای اهداف دین و ضوابط اخلاقی است یا برای جلب منافع؛

یعنی یکبار در مقام ابلاغ پیام خدا به گوش جان مخاطب، یا در مقام شکوفا کردن خصلتی اخلاقی - به نام حسن خلق -هستیم؛ در این گونه موارد قطعا نرمش ستودنی است (و آیات 159 آل‌عمران و 44 طه ناظر به این مقام است)؛

اما یکبار این نرمش به معنای صرف نظر کردن از اهداف و آرمانهای اصلی است؛ که مذموم است.

ب. در سطح تاکتیکی باید دید کدام رفتار در مجموع برای حفظ و گسترش دین مناسب‌تر است. یعنی پس از آنکه قبول کردیم که به هیچ عنوان از اهداف و آرمان های اصلی دست برنمی‌داریم، بررسی کنیم که اکنون حفظ و گسترش اسلام در گروی برخورد قاطع و محکم است (مانند قیام امام حسین ع) ویا وضعیت به گونه‌ای است که در آینده امکان برخورد قاطع و محکم به نحو موثرتری مهیا خواهد شد (مانند صلح حدیبیه) ویا تنگنای اجتماعی بقدری شدید است که برخورد قاطع به ضرر اسلام تمام می‌شود و مثلا بقای اسلام تنها در گروی حفظ جان عده‌ای از مسلمانان است (سکوت امیرالمومنین ع، صلح امام حسن ع ویا «تقیه» که در آیات 106 سوره نحل (إِلاَّ مَنْ أُکْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإیمان‏) و 28 آل‌عمران (إِلاَّ أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقاةً) مورد توجه قرار گرفته، از این جنس است) که در این گونه شرایط می‌توان به طور موقت، روال مدارا را در پیش گرفت و «به طور موقت» از «اجرای» برخی از باید و نبایدها چشم پوشید.

شاید ضابطه مهم در تفاوت بین مدارای تاکتیکی و مدارای استراتژیک این است که مدارای تاکتیکی حتما یک مدارای موقت است؛ و هشدارهای شدید در این آیه و آیات دیگر این است که مبادا چنین مدارایی، به عنوان ضابطه اصلی - و نه ضابطه موقت - در روابط با مخالفان دین خدا قرار گیرد.


3) «وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَیُدْهِنُونَ»

تعبیر «ودوا: آرزو دارند» به اضافه حرف «لو: ای کاش»، هر دو به نحو ضمنی بر دست‌یافتنی نبودن این خواسته دلالت دارند.

این نشان می‌دهد که رهبران جامعه اسلامی چه اندازه باید از روحیه سازشکاری با دشمن فاصله داشته باشند که دشمن هیچگونه طمعی در این امر نکند. (حدیث2)


4) «وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَیُدْهِنُونَ»

دشمنان خدا آرزو دارند که مومنان راه سازشکاری در پیش گیرند.

چرا؟

الف. چون کسی که در مسائل دینی‌اش مسیر سهل‌انگاری در پیش گیرد، براحتی به معصیت می‌افتد (حدیث3)‌ و از دین فاصله خواهد گرفت.

ب. چون برای آنها منافعشان مهم است نه اعتقاداتشان؛ و اگر راه سازشکاری باز، و منافع آنها تامین شود هر اعتقادی را قبول می‌کنند (آنها هم راه سازشکاری در پیش می‌گیرند)

ج. ...


5) «وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَیُدْهِنُونَ»    

این آیات از اولین آیات نازل شده بر پیامبر ص است. در آخر عمر ایشان هم عده‌ای که درصدد بودند احکام اسلام، نه آن طور که واقعا هست، بلکه به نحوی سازشکارانه اجرا شود، جانشین برحق ایشان را کنار زدند (حدیث1)

تاملی در جامعه‌شناسی جامعه دینی

جالب است که از ابتدای دعوت پیامبر دشمنان بیرونی درصدد سازشکاری و «ماست‌مالی کردن» تعالیم دین بودند؛ اواخر حیات پیامبر ص دشمنان داخلی (منافقان) درصدد این کار برآمدند؛ و ظاهراً علت موفقیت آنها در کنار زدن حضرت علی ع از جانشینی پیامبر ص این بود که برای اغلب مردم هم این «ماست‌مالی شدن» دین چندان مهم نبود!

ثمره اجتماعی

مهمترین گام برای کنار زدن دین واقعی از عرصه زندگی مسلمانان، این است که حساسیت آنها نسبت به اجرای تعالیم دین کمرنگ، و روحیه سازشکارانه در آنها تقویت شود.


این را در کانال نگذاشتم

6) «وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَیُدْهِنُونَ»

درباره اینکه مراد از تعبیر چیست، این دیدگاه ها مطرح شده است:

الف. تو در دینت نرمش نشان دهی تا آنها هم در دینشان نرمش نشان دهند. (ابن‌عباس، مجمع‌البیان، ج10، ص501) و بدین ترتیب هر دو دینتان تسامح بورزید (المیزان، ج19، ص371)

ب. تو کفر بورزی تا آنها هم کفر بورزند (ضحاک، عطاء و ابن‌عباس، مجمع‌البیان، ج10، ص501)

ج. تو به پرستش بت‌ها متمایل شوی تا آنها هم با تو متمایل شوند. (مجمع‌البیان، ج10، ص501)

د. تو در دینت راه سازشکاری با آنها را در پیش گیری تا آنها هم از در سازشکاری برایند (حسن، مجمع‌البیان، ج10، ص501)

ه. تو از تعرض به خدایان آنها دست برداری تا آنها هم از تعرض به تو و خدایت دست بردارند. (نقل شده در المیزان، ج19، ص371)

و. از این امرت دست برداری تا آنها هم با تو همراه شوند (قتاده، البحر المحیط، ج10، ص238)

ز. تو نفاق بورزی و با آنها ریا کنی تا آنها هم نفاق بورزند و در برابر تو ریا کنند (زید بن اسلم، البحر المحیط، ج10، ص238)

ح. دروغ بگویی تا آنها هم دروغ بگویند (ربیع بن انس، البحر المحیط، ج10، ص238)

و. ضعف و سستی نشان دهی تا آنها هم ضعف و سستی نشان دهند. (ابوجعفر، البحر المحیط، ج10، ص238)

ح. در برابر آنها نرم شوی تا آنها هم نرم شوند. (فراء، البحر المحیط، ج10، ص238)

ط. گرایشی به آنها نشان دهی تا آنها هم گرایشی به تو نشان دهند. (ابان بن ثعلب، البحر المحیط، ج10، ص238)

ی. ...



[1] . به صورت صیغه‌های مختلف فعل ثلاثی مجرد [وَدَّ، یَوَدُّ] و یک صیغه ثلاثی مزید [یوادّون] و کلمات «ودود» ، «مودّة و وُدّ به معنای محبت» و «وَدُّ»

[2] .  اگرچه در تمام مصاحف عثمانی به صورت «یدهنون» آمده اما نقل شده که در برخی مصاحف دیگر (امثال مصحف ابن مسعود و أُبَیّ و ...) به صورت «یدهنوا» آمده است:

و جمهور المصاحف على إثبات النون. و قال هارون: إنه فی بعض المصاحف فیدهنوا، و لنصبه و جهان: أحدهما أنه جواب ودوا لتضمنه معنى لیت؛ و الثانی أنه على توهم أنه نطق بأن، أی ودوا أن تدهن فیدهنوا، فیکون عطفا على التوهم، و لا یجی‏ء هذا الوجه إلا على قول من جعل لو مصدریة بمعنى أن. (البحر المحیط، ج‏10، ص238) در مورد جمله اخیر، وی قبلا توضیح داده بود که: لو هنا على رأی البصریین مصدریة بمعنى أن، أی ودوا أدهانکم، و مذهب الجمهور أن معمول ود محذوف، أی ودوا أدهانکم، و حذف لدلالة ما بعده علیه.

[3] . وی با همین سند در علل الشرائع، ج‏1، ص146 هم این را روایت کرده است.

[4] . حَدَّثَنِی عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ بْنِ مَنْدَةَ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الْکُوفِیُّ الْمَعْرُوفُ بِأَبِی الْحَکَمِ قَالَ حَدَّثَنَا إِسْمَاعِیلُ بْنُ مُوسَى بْنِ إِبْرَاهِیمَ قَالَ حَدَّثَنِی سُلَیْمَانُ بْنُ حَبِیبٍ قَالَ حَدَّثَنِی شَرِیکٌ عَنْ حَکِیمِ بْنِ جُبَیْرٍ عَنْ إِبْرَاهِیمَ النَّخَعِیِّ عَنْ عَلْقَمَةَ بْنِ قَیْسٍ قَالَ: خَطَبَنَا أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع عَلَى مِنْبَرِ الْکُوفَةِ خُطْبَتَهُ اللُّؤْلُؤَةَ ...قَالَ الرَّجُلُ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ فَمَا بَالَ قَوْمٍ وَعُوا ذَلِکَ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص ثُمَّ دَفَعُوکُمْ عَنْ هَذَا الْأَمْرِ وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ نَسَباً نَوْطاً بِالنَّبِیِّ وَ فَهْماً بِالْکِتَابِ وَ السُّنَّةِ فَقَالَ ع أَرَادَ قَلْعَ أَوْتَادِ الْحَرَمِ وَ هَتْکَ سُتُورِ الْأَشْهُرِ الْحُرُمِ مِنْ بُطُونِ الْبُطُونِ وَ نُورِ نَوَاظِرِ الْعُیُونِ بِالظُّنُونِ الْکَاذِبَةِ وَ الْأَعْمَالِ الْبَائِرَةِ بِالْأَعْوَانِ الْجَائِرَةِ فِی الْبُلْدَانِ الْمُظْلِمَةِ بِالْبُهْتَانِ الْمُهْلِکَةِ بِالْقُلُوبِ الْخَرِبَةِ فَرَامُوا هَتْکَ السُّتُورِ الزَّکِیَّةِ وَ کَسْرَ آنِیَةِ اللَّهِ التَّقِیَّةِ وَ مِشْکَاةٍ یَعْرِفُهَا الْجَمْعُ‏ وَ غیر [عَیْنِ‏] الزُّجَاجَةِ وَ مِشْکَاةِ الْمِصْبَاحِ وَ سَبِیلِ الرَّشَادِ وَ خِیَرَةِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ حَمَلَةِ بطور [بُطُونِ‏] الْقُرْآنِ فَالْوَیْلُ لَهُمْ طَمْطَامُ النَّارِ وَ مِنْ رَبٍّ کَبِیرٍ مُتَعَالٍ بِئْسَ الْقَوْمُ مَنْ خَفَضَنِی وَ حَاوَلُوا الْإِدْهَانَ فِی دِینِ اللَّهِ فَإِنْ تُرْفَعْ عَنَّا مِحَنُ الْبَلْوَى حَمَلْنَاهُمْ مِنَ الْحَقِّ عَلَى مَحْضِهِ وَ إِنْ یَکُنِ الْأُخْرَى فَلا تَأْسَ عَلَى الْقَوْمِ الْفاسِقِینَ.

[5] . و قد سأله کیف دفعکم قومکم عن هذا المقام و أنتم أحق به فقال ع یَا أَخَا بَنِی أَسَدٍ إِنَّکَ لَقَلِقُ الْوَضِینِ تُرْسِلُ فِی غَیْرِ سَدَدٍ وَ لَکَ بَعْدُ ذِمَامَةُ الصِّهْرِ وَ حَقُّ الْمَسْأَلَةِ وَ قَدِ اسْتَعْلَمْتَ فَاعْلَمْ أَمَّا الِاسْتِبْدَادُ عَلَیْنَا بِهَذَا الْمَقَامِ وَ نَحْنُ الْأَعْلَوْنَ نَسَباً وَ الْأَشَدُّونَ بِالرَّسُولِ ص نَوْطاً فَإِنَّهَا کَانَتْ أَثَرَةً شَحَّتْ عَلَیْهَا نُفُوسُ قَوْمٍ وَ سَخَتْ عَنْهَا نُفُوسُ آخَرِینَ وَ الْحَکَمُ اللَّهُ وَ الْمَعْوَدُ إِلَیْهِ [یَوْمُ‏] الْقِیَامَةِ

وَ دَعْ عَنْکَ نَهْباً صِیحَ فِی حَجَرَاتِهِ               وَ لَکِنْ حَدِیثاً مَا حَدِیثُ الرَّوَاحِلِ‏

وَ هَلُمَّ الْخَطْبَ فِی ابْنِ أَبِی سُفْیَانَ فَلَقَدْ أَضْحَکَنِی الدَّهْرُ بَعْدَ إِبْکَائِهِ وَ لَا غَرْوَ وَ اللَّهِ فَیَا لَهُ خَطْباً یَسْتَفْرِغُ الْعَجَبَ وَ یُکْثِرُ الْأَوَدَ حَاوَلَ الْقَوْمُ إِطْفَاءَ نُورِ اللَّهِ مِنْ مِصْبَاحِهِ وَ سَدَّ فَوَّارِهِ مِنْ یَنْبُوعِهِ وَ جَدَحُوا بَیْنِی وَ بَیْنَهُمْ شِرْباً وَبِیئاً فَإِنْ تَرْتَفِعْ عَنَّا وَ عَنْهُمْ مِحَنُ الْبَلْوَى أَحْمِلْهُمْ مِنَ الْحَقِّ عَلَى مَحْضِهِ وَ إِنْ تَکُنِ الْأُخْرَى فَلا تَذْهَبْ نَفْسُکَ عَلَیْهِمْ حَسَراتٍ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِما یَصْنَعُون‏

[6] . این احادیث هم به این آیه مرتبط است که برای رعایت اختصار در متن نیاوردم

حَدَّثَنَا الشَّیْخُ الْفَقِیهُ أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ مُوسَى بْنِ بَابَوَیْهِ الْقُمِّیُّ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى بْنِ الْمُتَوَکِّلِ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ الْحِمْیَرِیُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ أَبِی الْخَطَّابِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَسْبَاطٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی حَمْزَةَ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع قَالَ: کَانَ فِیمَا وَعَظَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى بِهِ عِیسَى بْنَ مَرْیَمَ ع‏: ... یَا عِیسَى قُلْ لِمَنْ تَمَرَّدَ بِالْعِصْیَانِ وَ عَمِلَ بِالْإِدْهَانِ لِیَتَوَقَّعْ عُقُوبَتِی وَ یَنْتَظِرُ إِهْلَاکِی إِیَّاهُ سَیُصْطَلَمُ مَعَ الْهَالِکِین‏ (الأمالی( للصدوق)، ص518)

وَ لَعَمْرِی مَا عَلَیَّ مِنْ قِتَالِ مَنْ خَالَفَ الْحَقَّ وَ خَابَطَ الْغَیَّ مِنْ إِدْهَانٍ وَ لَا إِیهَانٍ فَاتَّقُوا اللَّهَ عِبَادَ اللَّهِ وَ فِرُّوا إِلَى اللَّهِ مِنَ اللَّهِ وَ امْضُوا فِی الَّذِی نَهَجَهُ لَکُمْ وَ قُومُوا بِمَا عَصَبَهُ بِکُمْ فَعَلِیٌّ ضَامِنٌ لِفَلْجِکُمْ آجِلًا إِنْ لَمْ تُمْنَحُوهُ عَاجِلا (نهج‌البلاغه، خطبه24)

قَالَ الصَّادِقُ ع ... وَ اقْطَعْ عَمَّنْ یُنْسِیکَ وَصْلُهُ ذِکْرَ اللَّهِ تَعَالَى وَ تَشْغَلُکَ أُلْفَتُهُ عَنْ طَاعَةِ اللَّهِ فَإِنَّ ذَلِکَ مِنْ أَوْلِیَاءِ الشَّیْطَانِ وَ أَعْوَانِهِ وَ لَا یَحْمِلَنَّکَ رُؤْیَتُهُمْ إِلَى الْمُدَاهَنَةِ عِنْدَ الْخَلْقِ فَإِنَّ فِی ذَلِکَ خُسْرَاناً عَظِیماً نَعُوذُ بِاللَّهِ تَعَالَى‏ (مصباح الشریعة، ص43)

 


474) سوره قلم (68) آیه 8 فَلا تُطِعِ الْمُکَذِّبینَ

بسم الله الرحمن الرحیم

474) سوره قلم (68) آیه 8   

فَلا تُطِعِ الْمُکَذِّبینَ

ترجمه

پس، تکذیب‌کنندگان را اطاعت مکن!

حدیث

1) از امام صادق ع روایت شده است:

هرکس شخصی را در معصیتی اطاعت کند، او را پرستیده است.                       

الکافی، ج‏2، ص398؛ تفسیر القمی، ج‏2، ص55[1]

عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ صَالِحِ بْنِ أَبِی حَمَّادٍ وَ عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ رَجُلٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

مَنْ أَطَاعَ رَجُلًا فِی مَعْصِیَةٍ فَقَدْ عَبَدَهُ.


2) معاویه برای مظلوم‌نمایی، نامه‌ای به امیرالمومنین ع نوشت و ایشان را در پاره‌ای از جریانات متهم کرد. حضرت پاسخی دادند که فرازی از آن در جلسه437، حدیث1 http://yekaye.ir/al-ahzab-33-18/ گذشت. در فراز دیگری از این پاسخ آمده است:

... عزتی که ما از قدیم داشتیم و برتری‌ای که ما [بنی‌هاشم] همواره بر شما [بنی‌امیه] داشتیم ما را باز نداشت از اینکه با شما درآمیزیم؛ پس به شما دختر دادیم و از شما دختر گرفتیم همانند افرادی که کفو همدیگرند؛ در حالی که شما لایقش نبودید و شما را چه به اینکه چنان باشید:

از ما پیامبر ص بود و از شما «تکذیب‌کننده» [اشاره به ابوجهل]؛

از ما شیر خدا [حضرت حمزه] بود و از شما شیر سوگند دادن‌ها [اشاره به اسد بن عبدالعزی یا ابوسفیان که با سوگند دادن افراد را برای جنگ جمع می‌کرد]؛

از ما دو سرور جوانان بهشت [= امام حسن ع و امام حسین ع] بود و از شما بچه‌های آتش [اشاره است به جمله رسول خدا (ص) که پس از جنگ بدر فرمان کشتن عقبة بن ابى‌معیط را داد عقبه گفت: «من للصّبیة یا محمّد». چه کسى براى کودکان خواهد ماند؟ رسول خدا فرمود: «النّار».]

از ماست برترین زنان همه عوالم [= حضرت زهرا س] و از شماست «هیزم‌کش [جهنم]» [خواهر ابوسفیان که زن ابولهب بود و برای آزار پیامبر ص خار در مسیر ایشان می‌ریخت و با تعبیر «حمالة‌الحطب» در آیه4 سوره مسد مذمت شد.]

و فراوان است این چیزهایی که به نفع ما و علیه شماست؛

اسلام ما را گوش [همگان] شنیده و شرافت ما را در جاهلیت هر کسى دیده‏ ...

نهج‌البلاغه، نامه28

و من کتاب له ع إلى معاویة جوابا

.... لَمْ یَمْنَعْنَا قَدِیمُ عِزِّنَا وَ لَا عَادِیُّ طَوْلِنَا عَلَى قَوْمِکَ أَنْ خَلَطْنَاکُمْ بِأَنْفُسِنَا فَنَکَحْنَا وَ أَنْکَحْنَا فِعْلَ الْأَکْفَاءِ وَ لَسْتُمْ هُنَاکَ وَ أَنَّى یَکُونُ ذَلِکَ [کَذَلِکَ‏] وَ مِنَّا النَّبِیُّ وَ مِنْکُمُ الْمُکَذِّبُ وَ مِنَّا أَسَدُ اللَّهِ وَ مِنْکُمْ أَسَدُ الْأَحْلَافِ وَ مِنَّا سَیِّدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ وَ مِنْکُمْ صِبْیَةُ النَّارِ وَ مِنَّا خَیْرُ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ وَ مِنْکُمْ «حَمَّالَةُ الْحَطَبِ» فِی کَثِیرٍ مِمَّا لَنَا وَ عَلَیْکُمْ فَإِسْلَامُنَا [مَا] قَدْ سُمِعَ وَ جَاهِلِیَّتُنَا لَا تُدْفَع‏ ...


3) از امام کاظم ع روایت شده است:

هرکس یک آیه از کتاب خدا را تکذیب کند و دروغ بشمرد، اسلام را پشت سرش انداخته و در حقیقت تکذیب کننده همه قرآن و پیامبران و فرستادگان الهی است.

الکافی، ج‏8، ص235

 الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْأَشْعَرِیُّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِیدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سَالِمِ بْنِ أَبِی سَلَمَةَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِیدِ بْنِ غَزْوَانَ قَالَ حَدَّثَنِی عَبْدُ اللَّهِ بْنُ الْمُغِیرَةِ قَالَ قال أَبوالْحَسَنِ ع [الاول]:

مَنْ کَذَّبَ بِآیَةٍ مِنْ کِتَابِ اللَّهِ فَقَدْ نَبَذَ الْإِسْلَامَ وَرَاءَ ظَهْرِهِ وَ هُوَ الْمُکَذِّبُ بِجَمِیعِ الْقُرْآنِ وَ الْأَنْبِیَاءِ وَ الْمُرْسَلِین‏.[2]

تدبر

1) «فَلا تُطِعِ الْمُکَذِّبینَ»

اگر کسی مطلبی را می‌خواهد تکذیب کند حتما باید با دلیل باشد. برخی سبک‌شان این است که هرچه نمی‌دانند تکذیب می‌کنند. مواظب باشیم که از چنین افرادی پیروی نکنیم.

نکته تخصصی معرفت‌شناسی

انسان در جایی که به مطلبی علم ندارد، نه باید قبول کند؛ و نه باید رد کند، زیرا هم قبول یک مطلب نیازمند دلیل است و هم رد آن.

از امام صادق ع روایت شده است که خداوند بندگان خویش را با دو آیه محدود کرد: تا به چیزی علم پیدا نکرده‌اند تصدیق نکنند و تا به علم نرسیده‌اند رد و نفی نکنند و فرموده است: «آیا از آنها میثاق کتاب را نگرفتیم که جز آنچه حق است به خدا نسبت ندهند (اعراف/169) و فرموده «بلکه انکار و تکذیب کردند چیزی را که به علم آن احاطه نداشتند» (یونس،39) (کافی، ج1، ص43)[3]

و این سخن، نه یک امر تعبدی صرف، بلکه یک توصیه معرفت‌شناختی است که اقتضای تفکر صحیح است. (مطهری، انسان و ایمان، ص68-70)


2) «فَلا تُطِعِ الْمُکَذِّبینَ»

نهی کردن همواره در جایی مطرح می‌شود که احتمال انجام آن کار وجود دارد. اگر فرمود که تکذیب‌کنندگان را اطاعت مکن! نشان می‌دهد که احتمال اطاعت از آنان در کار است.

نکته تخصصی انسان‌شناسی و جامعه‌شناسی

عده‌ای از انسانها با تکذیب کردن سخنان و دروغ شمردن آنها محبوبیت کسب می‌کنند!

شاید ریشه‌اش در این است که همه ما از دروغ بیزاریم؛ و عده‌ای از این فطرت ما سوءاستفاده می‌کنند، و به‌دروغ، ژست مخالفت با دروغ، به خود می‌گیرند! و هر سخن حقی را به بهانه‌ای دروغ می‌شمرند!

از مهمترین ترفندهای چنین افرادی «استبعاد» است؛ یعنی به جای اینکه دلیل کافی نشان دهند که سخنی که با آن مخالفند دروغ است، با انواع ترفندهای تبلیغاتی، می‌کوشند آن سخن را «بعید» و «دور از ذهن» نشان دهند؛ چنانکه از مهمترین دلیل مخالفان آخرت و زندگی پس از مرگ، بعید شمردن آن بوده است. (ذلِکَ رَجْعٌ بَعیدٌ؛ ق/3) ویا مهمترین دلیل انکار پیامبران یا این بوده که اساسا نزول وحی از جانب خدا بر یک انسان را بعید می‌شمرده‌اند (انعام/91) و یا این را که اگر قرار است وحی نازل شود به آن شخص مذکور نازل شود دور از ذهن معرفی می‌کردند. (زخرف/31-32)

و امروز نیز در مواجهه با اصل اسلام و تعالیم و احکام آن، هنوز این رویه بسیار شایع است.

این آیه تذکری مهم می‌دهد: مواظب باشید فریب چنین کسانی را نخورید. اگر کسی می‌خواهد سخنی را تکذیب کند حتما باید دلایل کافی برای دروغ بودن آن داشته باشد (تدبر1). ما رمز و راز بسیاری از چیزها را نمی‌دانیم و صرف اینکه به ذهن ما بعید به نظر برسد، دلیل دروغ بودن آن نیست.


3) «فَلا تُطِعِ الْمُکَذِّبینَ»

به حرف «فـ» دقت کنید:

«پس»، تکذیب‌کنندگان را اطاعت مکن!

این نشان می‌دهد که این جمله، نتیجه مطلب (یا مطالب) قبلی است.

اما نتیجه‌ی کدام است؟ و چرا؟

الف. نتیجه دو آیه قبل (بِأَییِّکُمُ الْمَفْتُونُ؛ ... أَعْلَمُ بِمَن ضَلَّ) است؛ یعنی اگر آنها خودشان «مفتون» و «گمراه» هستند، پس، تکذیبشان اساس و مبنایی ندارد؛ پس، از این تکذیب‌کنندگان اطاعت مکن. (اقتباس از المیزان، ج19، ص370)

ب. نتیجه آیه4 (إِنَّکَ لَعَلىَ‏ خُلُقٍ عَظِیمٍ) است: یعنی نه‌تنها معنای حسن خلق، سازش با افراد فاسد نیست، بلکه لازمه اخلاق نیکو، دفع کردن و پرهیز از منحرفان است. (اقتباس از تفسیر نور، ج10، ص177)

ج. نتیجه آیه قبل (هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ ... وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدینَ) است؛ یعنی وقتی خدا خودش بهتر می‌داند چه کسی گمراه و چه کسی هدایت‌شده است، و چون خداست، می‌تواند شما را باخبر سازد، دیگر چشمتان به دهان این و آن نباشد؛ بلکه بر اساس جستجوی حق و حقیقت درباره هر کس قضاوت کنید. (جلسه قبل، تدبر2)

د. ...

(یادآوری: بر اساس قاعده امکان استفاده از یک لفظ در چند معنا، همه موارد فوق می‌تواند مد نظر بوده باشد)


4) «فَلا تُطِعِ الْمُکَذِّبینَ»

مقصود از «اطاعت نکردن از تکذیب‌کنندگان» چیست؟

الف. قبلا بیان شد که «اطاعت کردن» در گروی آن است که صغری یا کبرای مطلب را از شخص مورد نظر اخد کنیم (جلسه420، تدبر4) پس یعنی صغری و کبراها (= مفاد تکذیب‌ها)ی چنین کسانی را قبول نکن. (چون زمانی حق داریم سخنی را کاذب بشمریم که استدلال موجهی برای کذب بودن آن داشته باشیم؛ تدبر1)

ب. وقتی به جای اسم شخص یا گروهی، در حکمی به صفت آنها اشاره شود، آن صفت در آن حکم نقش اساسی دارد. (یکبار می‌گویند از «زید» یا از «مردم فلان کشور» اطاعت نکن، یکبار می‌گویند از «کسانی که این صفت را دارند» اطاعت نکن. در حالت دوم، معلوم می‌شود به خاطر آن صفت بوده که گفته‌اند از آنها اطاعت نکنیم.)

پس، یعنی از کسانی نباش که اهل تکذیب کردن هستند؛ که این توصیه به چند معنا می‌تواند باشد:

ب.1. جزء کسانی نباش که بدون دلیل کافی دست به تکذیب نظرات دیگران می‌زنند. (تدبر1)

ب.2. سبک و سیاق و برنامه اصلی زندگی‌ات، سبک و سیاق اهل تکذیب نباشد. (از کسانی نباش که از راه تکذیب دیگران شهرت و ... کسب می‌کنند) (تدبر2)

ج. ...



[1] . متن و سند در تفسیر قمی اندکی متفاوت است: حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ أَحْمَدَ قَالَ: حَدَّثَنَا عُبَیْدُ اللَّهِ [عَبْدُ اللَّهِ‏] بْنُ مُوسَى قَالَ: حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ أَبِی حَمْزَةَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع مَنْ أَطَاعَ مَخْلُوقاً فِی مَعْصِیَةِ الْخَالِقِ فَقَدْ عَبَدَه‏.

[2] . امام صادق ع نامه‌ای به شیعیان نوشته و از ایشان خواسته بودند که هر روز بعد از نمازهایشان آن را مرور کنند که در جلسه 456، حدیث3 http://yekaye.ir/al-muzzammil-73-11/ گذشت. و به این آیه هم می‌تواند مرتبط باشد. در اینجا فقط ترجمه‌اش را می‌آوریم:

و بدانید که هیچ یک از مخلوقات خداوند به رضایت خداوند دست نیابد مگر با طاعت او و طاعت رسول او و طاعت والیان امر از آل محمد ص؛ و معصیت آنها معصیت خداست؛ و اینکه هیچ فضیلت کوچک و بزرگی از آنها را انکار نکند؛ و بدانید که انکارکنندگان همان تکذیب‌کنندگان‌اند و تکذیب‌کنندگان منافقان‌اند و خداوند عز و جل درباره منافقان چنین فرموده - و فرموده او حق است - که: «همانا منافقان در پایین‌ترین مرتبه آتش‌اند و هیچ یاوری برایشان نمی‌یابی.»  (نساء/145)


[3] . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ یُونُسَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ أَبِی یَعْقُوبَ إِسْحَاقَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ إِنَّ اللَّهَ خَصَّ عِبَادَهُ بِآیَتَیْنِ مِنْ کِتَابِهِ أَنْ لَا یَقُولُوا حَتَّى یَعْلَمُوا وَ لَا یَرُدُّوا مَا لَمْ یَعْلَمُوا وَ قَالَ عَزَّ وَ جَلَّ أَ لَمْ یُؤْخَذْ عَلَیْهِمْ مِیثاقُ الْکِتابِ أَنْ لا یَقُولُوا عَلَى اللَّهِ إِلَّا الْحَقَّ وَ قَالَ بَلْ کَذَّبُوا بِما لَمْ یُحِیطُوا بِعِلْمِهِ وَ لَمَّا یَأْتِهِمْ تَأْوِیلُهُ.

این روایت در بصائر الدرجات، ج‏1، ص537 با اندک تفاوتی در سند و متن نیز آمده است:

حَدَّثَنَا الْهَیْثَمُ النَّهْدِیُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عُمَرَ بْنِ یَزِیدَ عَنْ یُونُسَ عَنْ أَبِی یَعْقُوبَ بْنِ إِسْحَاقَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى حَصَرَ عِبَادَهُ بِآیَتَیْنِ مِنْ کِتَابِهِ أَلَّا یَقُولُوا حَتَّى یَعْلَمُوا وَ لَا یَرُدُّوا مَا لَمْ یَعْلَمُوا إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى یَقُولُ أَ لَمْ یُؤْخَذْ عَلَیْهِمْ مِیثاقُ الْکِتابِ أَنْ لا یَقُولُوا عَلَى اللَّهِ إِلَّا الْحَقَّ وَ قَالَ بَلْ کَذَّبُوا بِما لَمْ یُحِیطُوا بِعِلْمِهِ وَ لَمَّا یَأْتِهِمْ تَأْوِیلُه‏

 


473) سوره قلم (68) آیه 7 إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ض

بسم الله الرحمن الرحیم

473) سوره قلم (68) آیه 7   

إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبیلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدینَ

ترجمه

بی‌تردید پروردگارت آگاهتر است به آن که از راهش گمراه شد؛ و هم او آگاهتر است به هدایت‌یافتگان.

شان نزول

آنچه در شان نزول آیه قبل آمد به این آیه نیز مربوط است.

حدیث

1) جابر [بن یزید جعفی] می‌گوید: از امام باقر ع درباره این آیه که: «و اگر کشته شوید در راه خدا، یا بمیرید» (آل‌عمران/157) سوال کردم، فرمود: آیا می‌دانی «سبیل الله: راه خدا» چیست؟

گفتم: نه به خدا سوگند مگر اینکه از شما بشنوم.

فرمود: سبیل الله، حضرت علی ع و ذریه اویند؛ و [قتل فی] سبیل الله این است:

کسی که در [مسیر] ولایت او کشته شود در راه خدا کشته شده است و کسی که در [مسیر] ولایت او بمیرد در راه خدا مرده است.

معانی الأخبار، ص167؛ مختصر البصائر، ص112[1]

أَبِی رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ عَمَّارِ بْنِ مَرْوَانَ عَنِ الْمُنَخَّلِ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ:

سَأَلْتُهُ عَنْ هَذِهِ الْآیَةِ فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «وَ لَئِنْ قُتِلْتُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَوْ مُتُّمْ» قَالَ فَقَالَ أَ تَدْرِی مَا سَبِیلُ اللَّهِ قَالَ قُلْتُ لَا وَ اللَّهِ إِلَّا أَنْ أَسْمَعَهُ مِنْکَ قَالَ سَبِیلُ اللَّهِ هُوَ عَلِیٌّ ع وَ ذُرِّیَّتُهُ وَ سَبِیلُ اللَّهِ مَنْ قُتِلَ فِی وَلَایَتِهِ قُتِلَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ مَنْ مَاتَ فِی وَلَایَتِهِ مَاتَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ.[2]


2) از امام صادق ع درباره صراط سوال شد.

فرمودند: آن همان راه به سوی معرفت خداوند عز و جل است؛

و آن دوتاست: صراطی در دنیا و صراطی در آخرت.

اما صراطی که در دنیاست همان امامی است که اطاعت از او واجب است؛ پس هرکه در دنیا او را شناخت و به هدایت او اقتدا کرد؛ بر صراطی که پل جهنم در آخرت است می‌گذرد؛ و کسی که در دنیا او را نشناخت، قدمش بر صراط در آخرت می‌لغزد و به جهنم سقوط می‌کند.

معانی الأخبار، ص32

حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ الْحَسَنِ الْقَطَّانُ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ مُحَمَّدٍ الْحُسَیْنِیُّ قَالَ أَخْبَرَنَا أَبُو جَعْفَرٍ أَحْمَدُ بْنُ عِیسَى بْنِ أَبِی مَرْیَمَ الْعِجْلِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ زِیَادٍ الْعَرْزَمِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ حَاتِمٍ الْمِنْقَرِیُّ عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الصِّرَاطِ. فَقَالَ:

هُوَ الطَّرِیقُ إِلَى مَعْرِفَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ هُمَا صِرَاطَانِ صِرَاطٌ فِی الدُّنْیَا وَ صِرَاطٌ فِی الْآخِرَةِ وَ أَمَّا الصِّرَاطُ الَّذِی فِی الدُّنْیَا فَهُوَ الْإِمَامُ الْمُفْتَرَضُ الطَّاعَةِ مَنْ عَرَفَهُ فِی الدُّنْیَا وَ اقْتَدَى بِهُدَاهُ مَرَّ عَلَى الصِّرَاطِ الَّذِی هُوَ جِسْرُ جَهَنَّمَ فِی الْآخِرَةِ وَ مَنْ لَمْ یَعْرِفْهُ فِی الدُّنْیَا زَلَّتْ قَدَمُهُ عَنِ الصِّرَاطِ فِی الْآخِرَةِ فَتَرَدَّى فِی نَارِ جَهَنَّمَ.


‏3) از امام صادق ع روایت شده است که:

ما - به خدا سوگند - آن سبیل الله (راه خدا) ای هستیم که خداوند به پیرویش دستور داده است؛

ما - به خدا سوگند - همان صراط مستقیم هستیم؛

و ما - به خدا سوگند - همان کسانی هستیم که خداوند بندگانش را به اطاعت از آنها دستور داد، پس هر که خواست، [دینش را] از اینجا بگیرد؛ و هر که خواست از آنجا بگیرد، [که در هر صورت] هیچ گریزی از ما - به خدا سوگند - نمی‌یابند.

تفسیر القمی، ج‏2، ص67

حَدَّثَنِی أَبِی عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ رِئَابٍ قَالَ قَالَ لِی أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع:

نَحْنُ وَ اللَّهِ سَبِیلُ اللَّهِ الَّذِی أَمَرَ اللَّهُ بِاتِّبَاعِهِ وَ نَحْنُ وَ اللَّهِ الصِّرَاطُ الْمُسْتَقِیمُ وَ نَحْنُ وَ اللَّهِ الَّذِینَ أَمَرَ اللَّهُ الْعِبَادَ بِطَاعَتِهِمْ فَمَنْ شَاءَ فَلْیَأْخُذْ هُنَا، وَ مَنْ شَاءَ فَلْیَأْخُذْ مِنْ هُنَاکَ لَا یَجِدُونَ وَ اللَّهِ عَنَّا مَحِیصاً.

تدبر

1) «إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبیلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدینَ»

در آیات قبل دیدیم عده‌ای پیامبر را دیوانه خواندند؛ و خداوند از پیامبرش دفاع کرد و او دارای سجایای اخلاقی بلندی معرفی کرد که اجری بی‌پایان دارد؛ و تذکر داد که آینده معلوم می‌کند که واقعا چه کسی به فتنه افتاده و چه کسی عاقل است.

در واقع دو گروه «هدایت‌یافته» و «گمراه» داریم که هر یک دیگری را متهم می‌کند.

اکنون می‌فرماید: خداوند هر دو طرف ماجرا و اینکه کدام در گمراهی است و کدام «هدایت‌یافته» است، را بهتر می‌داند.

ثمره اخلاقی

خدا بر وضعیت هدایت و گمراهی انسانها عالمتر است؛ پس اگر واقعا در مسیر خدا هستیم، همه عالم هم ما را گمراه بدانند اهمیتی ندارد؛ و اگر هم واقعا در مسیر گمراهی هستیم، همگان از ما تعریف و تمجید کنند و ما را برحق بشمرند، سودی به حال ما نخواهد نداشت.


2)‌ «إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبیلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدینَ»

گاه حق و باطل در جامعه چنان در هم آمیخته می‌شود که انسان واقعا درمی‌ماند که چه کسی واقعا گمراه یا هدایت‌یافته است.

اما جای نگرانی نیست.

اگر مطلب بر ما مشتبه شود، بر خدا مشتبه نخواهد شد؛ و در نظام عالم حق نهایتا پشت پرده نمی‌ماند.

ثمره دین‌شناسی

کسی که در مسیر تحقیق در دین قدم برمی‌دارد گاه چنان با اقوال گوناگون - که همه همدیگر را تخطئه می‌کنند- مواجه می‌شود که در همه چیز شک می‌کند.

این آیه یک راهکار جدی پیش روی چنین فرد قرار می‌دهد:

 اگرچه مدعیان فراوان‌اند و همه همدیگر را تخطئه می‌کنند، اما در هر صورت تردیدی نیست که برای خدا کاملا معلوم است که چه کسی واقعا بر حق است.

پس اگر کسی واقعا بر خدا توکل کند و برای خدا گام بردارد، حتما راه صحیح را به او نشان خواهند داد. (وَ الَّذینَ جاهَدُوا فینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا؛ عنکبوت/69)،

به تعبیر دیگر،

اگر از صمیم دل، و بدون هر گونه حب و بغض، و خالی از هر گونه غل و غش، در مسیر کشف حق و حقیقت گام برداریم، حتما حضرت حق راه صحیح را به ما نشان خواهد داد.


3) «إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبیلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدینَ»

نفرمود «پروردگارت آگاه است به ....» بلکه فرمود «پروردگارت آگاهتر است ...».

چرا؟

الف. این نشان می‌دهد که این گونه نیست که تشخیص گمراهان از هدایت‌یافتگان فقط کار خود خدا باشد. بلکه دیگرانی هم هستند که به این دو آگاهند.

نکته تخصصی فلسفه دین: نقد پلورالیسم دینی

یکی از مهمترین دلایل نسبی‌گرایان و نیز معتقدان به پلورالیسم دینی (= به رسمیت شناختن تکثر ادیان) این است که پیروان هر دینی ادعای حقانیت دین خود را دارند و با گذشت قرنها نزاعشان تمامی نیافته، پس تشخیص حق از باطل امکان ندارد.

مغالطه‌ای که در اینجا رخ داده این است که از این جمله که «پیروان هر دینی ادعای حقانیت دین خود را دارند» و «نزاع بین اینها طولانی شده است» منطقا نتیجه نمی‌شود که «تشخیص حق از باطل امکان ندارد.» بلکه حداکثر نتیجه می‌شود که «تشخیص حق از باطل دشوار است و نمی‌توان به همه ادعاها خوش‌بین بود.»

در واقع،

الف. همین که در میان ادیان مختلف، ادعاهای متناقض با یکدیگر وجود دارد - مثلا مسیحیت کنونی معتقد به تثلیث است؛ ولی اسلام تثلیث را بشدت محکوم کرده، آن را کفر می‌شمرد (مائده/73) - معلوم می‌شود که همه نمی‌توانند «هدایت‌یافته» باشند؛ و

ب. خداوند گمراه را از هدایت‌یافته تشخیص می‌دهد؛ و

ج. خداوند می‌تواند این تشخیصش را به نحوی در اختیار انسانها قرار دهد و انسانها نیز بهره‌ای از این علم داشته باشند.

پس

 در عین حال که تشخیص هدایت‌یافته از گمراه چه‌بسا دشوار باشد اما محال نیست.

تبصره

انکار پلورالیسم دینی، به معنای آن نیست که همه پیروان همه ادیان دیگر حتما جهنمی‌اند. بلکه ممکن است برخی اصطلاحا «جاهل قاصر» باشند (یعنی به دلایل مختلف از دین حق بازمانده باشند اما عنادی با دین حق ندارند و اگر این دین واقعا - نه به صورت تحریف شده و در قرائت‌های امثال داعش و ... - به آنها عرضه شود احتمالا آن را بپذیرند.) اقتضای بسیاری از آیات و روایات این است که خداوند با چنین افرادی به اقتضای فضل و رحمت و مغفرتش برخورد خواهد کرد.

اما به یاد داشته باشیم «مشمول مغفرت قرار گرفتن» متفاوت است با «بر‌حق بودن».

ب. شاید می‌خواهد اشاره کند که این گمراه ویا هدایت‌یافته بودن، یک وضعیت تثبیت شده و همیشگی نیست، بلکه تغییرپذیر و تحول‌پذیر است؛ گاهی شما به گمراهی و هدایت‌یافته بودن برخی افراد در برخی شرایط یا در زمانی خاص آگاهید، اما یادتان باشد که خدا آگاهتر است؛ مثلا ممکن است که آنها وضعیتشان عوض شده باشد یا ... و دیگر آگاهی قبلی شما الان درست نباشد.

ج. ...


4) «إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبیلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدینَ»

نفرمود «خدا آگاهتر است به ...» بلکه فرمود «پروردگارت آگاهتر است به ...». چرا؟

الف. شاید می‌خواهد نشان دهد که این گونه نیست که فقط خدا بر گمراه را ازبودن عده‌ای و هدایت‌یافته بودن عده‌ای دیگر آگاه باشد، بلکه کسی این تشخیص را داده که «پروردگار تو» است و لذا می‌تواند تو را هم از این امر آگاه سازد (تدبر3، بند الف) و چنین هم کرده است.

ب. شاید می‌خواهد بفرماید آن کسی که بر گمراهان و هدایت‌یافتگان آگاهتر است همان پروردگار توست که تصمیم گرفته تو را برای هدایت واقعی در میان مردم بفرستد.

ج. ..




[1] البته متن و سند روایت در مختصر البصائر اندکی متفاوت است:

مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَیْنِ بْنِ أَبِی الْخَطَّابِ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُغِیرَةِ، عَمَّنْ حَدَّثَهُ، عَنْ جَابِرِ بْنِ یَزِیدَ، عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ: سُئِلَ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «وَ لَئِنْ قُتِلْتُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَوْ مُتُّمْ» فَقَالَ: «یَا جَابِرُ أَ تَدْرِی مَا سَبِیلُ اللَّهِ»؟ قُلْتُ: لَا وَ اللَّهِ إِلَّا إِذَا سَمِعْتُ مِنْکَ، فَقَالَ: «الْقَتْلُ فِی سَبِیلِ عَلِیٍّ ع وَ ذُرِّیَّتِهِ، فَمَنْ قُتِلَ فِی‏ وَلَایَتِهِ قُتِلَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ، وَ لَیْسَ مِنْ أَحَدٍ یُؤْمِنُ بِهَذِهِ الْآیَةِ إِلَّا وَ لَهُ قَتْلَةٌ وَ مَیْتَةٌ، إِنَّهُ مَنْ قُتِلَ یُنْشَرُ حَتَّى یَمُوتَ، وَ مَنْ مَاتَ یُنْشَرُ حَتَّى یُقْتَلَ»

[2] . درباره اینکه سبیل الله شخص امیرالمومنین ع است این دو روایت هم که در تأویل الآیات الظاهرة فی فضائل العترة الطاهرة، ص370 آمده، قابل توجه است:

قَالَ مُحَمَّدُ بْنُ الْعَبَّاسِ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ الْقَاسِمِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ‏ مُحَمَّدِ بْنِ السَّیَّارِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ حَرِیزٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ قَالَ: قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ یا لَیْتَنِی اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِیلًا یَعْنِی عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ ع.

وَ یُؤَیِّدُهُ مَا رَوَاهُ أَیْضاً بِالْإِسْنَادِ الْمَذْکُورِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ فُضَیْلٍ عَنْ أَبِی حَمْزَةَ الثُّمَالِیِّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع فِی قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ یا لَیْتَنِی اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِیلًا یَعْنِی عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ ع.

 


471-472) سوره قلم (68) آیات 5-6 فَسَتُبْصِرُ وَ یُبْصِرُونَ؛ بِ

بسم الله الرحمن الرحیم

471-472) سوره قلم (68) آیات 5-6 

فَسَتُبْصِرُ وَ یُبْصِرُونَ؛ بِأَیِّکُمُ الْمَفْتُونُ

ترجمه

آری بزودی خواهی دید و خواهند دید؛ که کدامِ شما در فتنه [= مبتلا، دیوانه] اید؟!

نکات ترجمه

«فَـ + سَـ + تُبْصِرُ» و «یُبْصِرُونَ»

ماده «بصر» به معنای علمی است که با دیدن و نظر کردن -خواه نظر کردنِ [ظاهریِ] چشم و خواه نظر کردنِ [باطنیِ] قلب - حاصل می‌شود. درباره این ماده قبلا در جلسه91 بحث شد. http://yekaye.ir/yusuf-012-108/

«الْمَفْتُونُ»

ماده «فتن» به معنای آن چیزی است که موجب اختلال و اضطراب می‌شود و در مورد آن در جلسه247 http://yekaye.ir/al-aaraf-7-27/ توضیحاتی گذشت. «الْمَفْتُونُ» اسم مفعول از این ماده است و به معنای کسی است که به فتنه مبتلا شده است؛ از آیه3 معلوم می‌شود که به پیامبر ص تهمت جنون زده بودند، پس می‌توان گفت مقصود از «مبتلا بودن به فتنه» همین مجنون و دیوانه بودن است. (مجمع‌البیان، ج10، ص500؛ المیزان، ج19، ص370)

البته وزن «مفعول» گاهی برای مصدر هم به کار می رود و بر همین اساس این احتمال منتفی نیست که «مفتون» در اینجا به معنای «فتنه» باشد (مجمع‌البیان، ج10، ص500؛ المیزان، ج19، ص370)؛ آنگاه معنی آیه این می شود «فتنه دامن گیر کدام شما شده است؟»

شأن نزول

از ضحاک بن مزاحم نقل شده است که وقتی قریش دیدند که پیامبر ص علی ع را بر دیگران مقدم کرد و او را بزرگ داشت، درصدد انتقام از حضرت علی ع برآمدند و گفتند: محمد ص به وسیله او به فتنه افتاد [= فریفته شد]. پس خداوند نازل کرد:

«نون، سوگند به قلم و آنچه می‌نویسند» این سوگندی است که خداوند بدان سوگند یاد کرد «تو» ای محمد! «به لطف پروردگارت، مجنون نیستی؛ و یقیناً برایت اجری است بی‌پایان؛ و براستی که تو بر خُلُقِ عظیمی هستی» یعنی قرآن «آری بزودی خواهی دید و خواهند دید؛ که کدامِ شما در فتنه‌اید؟! همانا پروردگارت آگاهتر است به کسی که از راهش گمراه شد» و آنها همان کسانی‌اند که گفتند آنچه گفتند؛ «و او آگاهتر است به هدایت‌یافتگان» یعنی علی بن ابی‌طالب.

شواهد التنزیل، ج‏2، ص359؛ مجمع البیان، ج‏10، ص501؛ تأویل الآیات الظاهرة، ص686

أَخْبَرَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ الشِّیرَازِیُّ أَخْبَرَنَا أَبُو بَکْرٍ الْجَرْجَرَائِیُّ حَدَّثَنَا أَبُو أَحْمَدَ الْبَصْرِیُّ، قَالَ: حَدَّثَنِی عَمْرُو بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ تُرْکِیٍّ، حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْفَضْلِ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ شُعَیْبٍ، عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ، عَنْ دُلْهُمِ بْنِ صَالِحٍ عَنِ الضَّحَّاکِ بْنِ مُزَاحِمٍ قَالَ: لَمَّا رَأَتْ قُرَیْشٌ تَقْدِیمَ النَّبِیِّ ص عَلِیّاً وَ إِعْظَامَهُ لَهُ، نَالُوا مِنْ عَلِیٍّ وَ قَالُوا: قَدِ افْتَتَنَ بِهِ مُحَمَّدٌ ص. فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَى ن وَ الْقَلَمِ وَ ما یَسْطُرُونَ [هَذَا] قَسَمٌ أَقْسَمَ اللَّهُ بِهِ، ما أَنْتَ یَا مُحَمَّدُ بِنِعْمَةِ رَبِّکَ بِمَجْنُونٍ، وَ إِنَّکَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظِیمٍ یَعْنِی الْقُرْآنَ [وَ سَاقَ الْکَلَامَ‏] إِلَى قَوْلِهِ: [إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ‏] بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِیلِهِ وَ هُمُ النَّفَرُ الَّذِینَ قَالُوا مَا قَالُوا وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ [یَعْنِی‏] عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِب.

این شأن نزول با عباراتی متفاوت از امام باقر ع، امام صادق ع، ابن‌مسعود، ابوایوب انصاری و کعب بن عجره (شواهد التنزیل، ج‏2، ص356-359؛ تفسیر فرات الکوفی، ص495-496؛ مناقب آل أبی طالب، ج‏3، ص99) نیز روایت شده است.[1]

حدیث                            

1) از امام باقر ع روایت شده است که فرمودند:

روزی عمر حضرت علی ع را دید و به او گفت: [شنیده‌ام که] تو این آیه را قرائت می‌کنی که می‌فرماید «[بزودی خواهی دید و خواهند دید] که کدامِ شما در فتنه‌اید؟!» (قلم/6) و با کنایه من و رفیقم را مد نظر قرار می‌دهی؟!

حضرت فرمود: آیا به تو خبر دهم از آیه‌ای که در مورد بنی‌امیه نازل شده است؟ [این آیه است که:] «پس آیا امید بستید [یا: آیا از شما جز این متوقع است] که اگر [از اسلام] روى گرداندید [یا: اگر به ولایت و حکومت رسیدید] در روى زمین فساد کنید و خویشاوندى‏هاى خود را قطع نمایید؟» (محمد/22)

او گفت: دروغ می‌گویی! بنی‌امیه از تو بیشتر مراقب پیوند خویشاوندی هستند؛ اما تو در دل جز دشمنی با بنی‌تیم و بنی‌عدی و بنی‌امیه نمی‌پرورانی.

الکافی، ج‏8، ص103؛ و ج‏8، ص239؛ تفسیر القمی، ج‏2، ص308[2]؛ تأویل الآیات الظاهرة، ص687[3]

الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْأَشْعَرِیُّ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْوَشَّاء عَنْ أَبَانٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِی الْعَبَّاسِ الْمَکِّیِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع یَقُولُ:

إِنَّ عُمَرَ لَقِیَ عَلِیّاً ص فَقَالَ لَهُ أَنْتَ الَّذِی تَقْرَأُ هَذِهِ الْآیَةَ «بِأَیِّکُمُ الْمَفْتُونُ» وَ تُعَرِّضُ بِی وَ بِصَاحِبِی؟!

قَالَ فَقَالَ لَهُ أَ فَلَا أُخْبِرُکَ بِآیَةٍ نَزَلَتْ فِی بَنِی أُمَیَّةَ «فَهَلْ عَسَیْتُمْ إِنْ تَوَلَّیْتُمْ أَنْ تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ وَ تُقَطِّعُوا أَرْحامَکُمْ».

فَقَالَ کَذَبْتَ بَنُو أُمَیَّةَ أَوْصَلُ لِلرَّحِمِ مِنْکَ وَ لَکِنَّکَ أَبَیْتَ إِلَّا عَدَاوَةً لِبَنِی تَیْمٍ وَ بَنِی عَدِیٍّ وَ بَنِی أُمَیَّةَ!

توجه: این حدیث از امام صادق ع هم روایت شده است با این تفاوت که در آن روایت، آیه مربوط به بنی‌امیه را آیه «وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِی الْقُرْآنِ» (اسراء/60) معرفی می‌کنند. (تفسیر القمی، ج‏2، ص380)[4]


2) از امام باقر ع روایت شده است که پیامبر اکرم ص فرمودند: ای علی! دروغ می‌گوید کسی که می‌پندارد مرا دوست دارد در حالی که بغض تو را [در دل] دارد. یک نفر از منافقان گفت: باور کنید که رسول خدا با این جوان به فتنه افتاده است. پس خداوند نازل فرمود: «آری بزودی خواهی دید و خواهند دید؛ که کدامِ شما در فتنه‌اید؟!» (قلم/5-6)

شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، ج‏2، ص358؛ المحاسن، ج‏1، ص151[5]

حَدَّثَنِی أَبُو الْحَسَنِ الْفَارِسِیُّ [قَالَ:] حَدَّثَنَا أَبُو الْقَاسِمِ عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ التَّاجِرُ الْقُمِّیُّ حَدَّثَنَا حَمْزَةُ بْنُ الْقَاسِمِ الْعَلَوِیُّ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ قَالَ: حَدَّثَنِی جَدِّی عَنْ أَبِیهِ عَمَّنْ حَدَّثَهُ عَنْ جَابِرٍ قَالَ: [قَالَ‏] أَبُو جَعْفَرٍ:

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص کَذَبَ یَا عَلِیُّ مَنْ زَعَمَ أَنَّهُ یُحِبُّنِی وَ یُبْغِضُکَ،

فَقَالَ رَجُلٌ مِنَ الْمُنَافِقِینَ: لَقَدْ فُتِنَ رَسُولُ اللَّهِ بِهَذَا الْغُلَامِ،

فَأَنْزَلَ اللَّهُ‏ «فَسَتُبْصِرُ وَ یُبْصِرُونَ بِأَیِّکُمُ الْمَفْتُونُ‏.»


3) عبدالله بن مسعود گفته است: یک روز صبح - در همان بیماری‌ای که به درگذشت پیامبر اکرم ص منتهی شد - برای دیدن پیامبر ص به مسجد شتافتم و مردم در مسجد جمع بودند [و چنان ساکت بودند که] گویی پرنده‌ای روی سرشان نشسته است. بناگاه علی بن ابی‌طالب ع وارد شد و به پیامبر ص سلام کرد. برخی از کسانی که آنجا بودند با چشم و ابرو به هم اشاره کردند. پیامبر ص نگاهی به آنها کرد و سپس فرمود: آیا از من نمی‌پرسید که برترین شما کیست؟

گفتند: بله ای رسول خدا.

فرمود: برترین شما علی بن ابی‌طالب است، قبل از همه‌تان اسلام آورد و ایمانش پر و پیمان‌تر از همه‌تان است؛ بردباریش از همه شما بیشتر و در راه خدا غضبناک شدنش از همه شما شدیدتر است؛ و جنگ‌آورترین شماست در غزوه‌ها و جهادها.

از کسانی که آنجا حاضر بود گفت: یا رسول الله! تو که در همه خوبی‌ها او را بر ما برتری دادی؟!

پیامبر خدا ص فرمود: بله! چنین اوست؛ او بنده خدا و برادر رسول الله ص است، علمم را به او تعلیم دادم و اسرارم را نزد او به دیعه نهادم و اوست امین من بر امتم.

از کسانی که آنجا حاضر بود گفت: علی ع چنان پیامبر را مفتون خود کرده است که هیچ ایرادی در او نمی‌بیند.

پس خداوند این آیه را نازل فرمود: «آری بزودی خواهی دید و خواهند دید؛ که کدامِ شما مفتون شده‌اید؟!» (قلم/5-6)

تفسیر فرات الکوفی، ص497؛ شواهد التنزیل، ج‏2، ص356-357

فُرَاتٌ قَالَ حَدَّثَنِی عَلِیُّ بْنُ حُمْدُونٍ [قَالَ حَدَّثَنَا عَبَّادٌ عَنْ رَجُلٍ قَالَ أَخْبَرَنَا زِیَادُ بْنُ الْمُنْذِرِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْجَدَلِیِ‏] [عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَسْعُودٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ وَ] عَنْ کَعْبِ بْنِ عُجْرَةَ قَالَ ابْنُ مَسْعُودٍ غَدَوْتُ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص فِی مَرَضِهِ الَّذِی قُبِضَ فِیهِ فَدَخَلْتُ الْمَسْجِدَ وَ النَّاسُ أَحْفَلَ مَا کَانُوا کَأَنَّ عَلَى رُءُوسِهِمُ الطَّیْرَ إِذْ أَقْبَلَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ [ع‏] حَتَّى سَلَّمَ عَلَى النَّبِیِّ ص فَتَغَامَزَ بِهِ بَعْضُ مَنْ کَانَ عِنْدَهُ فَنَظَرَ إِلَیْهِمُ النَّبِیُّ [ص‏].

فَقَالَ ص أَ لَا تَسْأَلُونَ عَنْ أَفْضَلِکُمْ؟

قَالُوا بَلَى یَا رَسُولَ اللَّهِ.

قَالَ أَفْضَلُکُمْ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ [ع‏] أَقْدَمُکُمْ إِسْلَاماً وَ أَوْفَرُکُمْ إِیمَاناً وَ أَکْثَرُکُمْ عِلْماً وَ أَرْجَحُکُمْ حِلْماً وَ أَشَدُّکُمْ لِلَّهِ غَضَباً وَ أَشَدُّکُمْ نِکَایَةً فِی الْغَزْوِ وَ الْجِهَادِ.

فَقَالَ لَهُ بَعْضُ مَنْ حَضَرَ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ إِنَّ عَلِیّاً قَدْ فَضَلَنَا بِالْخَیْرِ کُلِّهِ!

فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص أَجَلْ هُوَ عَبْدُ اللَّهِ وَ أَخُو رَسُولِ اللَّهِ فَقَدْ عَلَّمْتُهُ عِلْمِی وَ اسْتَوْدَعْتُهُ سِرِّی وَ هُوَ أَمِینِی عَلَى أُمَّتِی.

فَقَالَ بَعْضُ مَنْ حَضَرَ لَقَدْ أَفْتَنَ عَلِیٌّ رَسُولَ اللَّهِ حَتَّى لَا یَرَى بِهِ شَیْئاً.

فَأَنْزَلَ اللَّهُ الْآیَةَ «فَسَتُبْصِرُ وَ یُبْصِرُونَ بِأَیِّکُمُ الْمَفْتُونُ».[6]

تدبر

1) «فَسَتُبْصِرُ وَ یُبْصِرُونَ»

بزودی خواهی دید و خواهند دید.

یعنی:

آینده حقایق را روشن می کند. (تفسیر نور، ج10، ص174)


2) «فَسَتُبْصِرُ وَ یُبْصِرُونَ؛ بِأَیِّکُمُ الْمَفْتُونُ»

قبلا اشاره شد که از بحثهای جالب جامعه‌شناسی این است که «واقعا چه کسی دیوانه است؟» و افراد همواره خودشان را معیار سلامت عقل قرار می‌دهند. (جلسه467، تدبر5)

اما این گونه نیست که هیچ معیار واقعی در کار نباشد. بله امروز آنها پیامبر ص [و پیروان راستین او] را دیوانه و مفتون و فریب‌خورده می‌خوانند، اما زمانی خواهد رسید که هم آنها و هم اینها همگی خواهند دید که چه کسی واقعا از سلامت عقل بی‌بهره و فریفته شده بود؛

آنچه آن زمان همه بوضوح می‌بینند معیار قضاوت است، نه آنچه امروز هر کس بر اساس دلخواه خود می‌گوید.


 3) «بِأَیِّکُمُ الْمَفْتُونُ»

آنها پیامبر ص را «مجنون» خواندند و خطاب آمد که خواهید دید چه کسی «مفتون» است.

به کار بردن تعبیر «مفتون» در ازای «مجنون»، ظرافت جالبی دارد:

دیوانه را از این جهت «مجنون» می‌گفتند که گمان می‌کردند که «جن‌زده» است و یک جن، عقل وی را مختل نموده است. فتنه‌انگیزی هم کار شیطان است و شیطان هم یک جن است؛ پس شما که اسیر شیطان شده و زیر بار حق نمی‌روید «مفتون یک جن» هستید و کلمه «مجنون» برای شما شایسته‌تر است!


4) «فَسَتُبْصِرُ وَ یُبْصِرُونَ؛ بِأَیِّکُمُ الْمَفْتُونُ»

آری بزودی خواهی دید و خواهند دید؛ که کدامِ شما در فتنه‌اید؟!

مقصود از «بزودی» چه موقعی است؟ برخی گفته‌اند در دنیا و با پیشرفت اسلام است، و برخی گفته‌اند مقصود در آخرت است و هر دو می‌تواند مد نظر بوده باشد؛ چرا که از طرفی خداوند دین وی را در عالم فراگیر خواهد کرد و برتری پیامبر و تعالیم وی را بر همگان معلوم می‌کند و از دشمنان وی اثری نمی‌ماند؛ و از سوی دیگر در آخرت هم آنها وبال امرشان را می‌چشند و به «فتنه عذاب» مبتلا می‌گردند. (المیزان، ج19، ص370)


5) «بِأَیِّکُمُ الْمَفْتُونُ»

کافر پیامبر خدا را «مجنون» خواند؛ با اینکه خداوند در جای دیگر اجازه مقابله به مثل را داده (بقره/194) اما در اینجا مقابله به مثل نمی‌کند؛ بلکه به پیامبرش یاد می‌دهد که موضوع بحث را از «جنون» [که یک اختلال کاملا فردی است] به مساله «فتنه» [که یک وضعیت پیچیده اجتماعی است] ‌بکشاند؛ و نیز به جای حکم قطعی، سوالی را درباره آینده مطرح سازد.

چرا؟

الف. شاید یک وجه آن این است که سخن کافر صرفا یک تهمت است؛ برای تحقیر او و دور کردن مردم از پیرامون پیامبر ص. اما این اسلوب پیامبر ص نباید باشد. مواجهه او باید عقل افراد را برانگیزاند که درباره موضع طرفین تامل کنند.

اگر اهل باطل برای تقویت موضع خود به هر روشی دست می‌زنند، قرار نیست پیامبر ص همانند آنها باشد و صرفا با تحقیر و توهین مخالفانش برای خود یار جمع کند، بلکه قرار است مردم با اندیشه به وی روی آورند.

ب. ...



[1] . البته در برخی روایات نزول این آیه را دقیقا بعد از سخن پیامبر ص (من کنت مولاه علی مولاه) دانسته‌اند:

قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو الْقَاسِمِ الْحَسَنِیُّ [قَالَ حَدَّثَنَا فُرَاتٌ‏] مُعَنْعَناً عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: لَمَّا نَزَلَتْ وَلَایَةُ عَلِیٍّ [ع‏] أَقَامَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص فَقَالَ مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ فَقَالَ رَجُلٌ لَقَدْ فُتِنَ بِهَذَا الْغُلَامِ فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَى [ن وَ الْقَلَمِ وَ ما یَسْطُرُونَ ما أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّکَ بِمَجْنُونٍ. وَ إِنَّ لَکَ لَأَجْراً غَیْرَ مَمْنُونٍ وَ إِنَّکَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظِیمٍ‏]. فَسَتُبْصِرُ وَ یُبْصِرُونَ بِأَیِّکُمُ الْمَفْتُونُ. (تفسیر فرات الکوفی، ص495)

فُرَاتٌ قَالَ حَدَّثَنِی الْحُسَیْنُ بْنُ سَعِیدٍ مُعَنْعَناً عَنْ أَبِی حُبَابٍ إِنَّ أَبَا أَیُّوبَ الْأَنْصَارِیَّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: لَمَّا أَخَذَ النَّبِیُّ ص بِیَدِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع فَرَفَعَهَا وَ قَالَ مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ قَالَ‏ نَاسٌ مِنَ النَّاسِ إِنَّمَا فُتِنَ بِابْنِ عَمِّهِ فَنَزَلَتِ الْآیَةُ فَسَتُبْصِرُ وَ یُبْصِرُونَ بِأَیِّکُمُ الْمَفْتُونُ. (تفسیر فرات الکوفی، ص496؛ تأویل الآیات الظاهرة فی فضائل العترة الطاهرة، ص686)

[2] . حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرٍ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ الْخَزَّازِ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِی الْعَبَّاسِ الْمَکِّیِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع یَقُولُ إِنَّ عُمَرَ لَقِیَ عَلِیّاً ع فَقَالَ: أَنْتَ الَّذِی تَقْرَأُ هَذِهِ الْآیَةَ «بِأَیِّکُمُ الْمَفْتُونُ» تَعَرَّضُ بِی وَ بِصَاحِبِی قَالَ: أَ فَلَا أُخْبِرُکَ بِآیَةٍ نَزَلَتْ فِی بَنِی أُمَیَّةَ فَهَلْ عَسَیْتُمْ إِنْ تَوَلَّیْتُمْ إِلَى قَوْلِهِ- «وَ تُقَطِّعُوا أَرْحامَکُمْ» فَقَالَ عُمَرُ بَنُو أُمَیَّةَ أَوْصَلُ لِلرَّحِمِ مِنْکَ- وَ لَکِنَّکَ أَثْبَتَّ الْعَدَاوَةَ لِبَنِی أُمَیَّةَ وَ بَنِی عَدِیٍّ وَ بَنِی تَیْم‏

[3] . رُوِیَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جُمْهُورٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسَى عَنْ حُسَیْنِ بْنِ مُخْتَارٍ عَنْهُمْ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِمْ أَجْمَعِینَ فِی قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لا تُطِعْ کُلَّ حَلَّافٍ مَهِینٍ الثَّانِی هَمَّازٍ مَشَّاءٍ بِنَمِیمٍ مَنَّاعٍ لِلْخَیْرِ مُعْتَدٍ أَثِیمٍ عُتُلٍّ بَعْدَ ذلِکَ زَنِیمٍ قَالَ الْعُتُلُّ الْکَافِرُ الْعَظِیمُ الْکُفْرِ وَ الزَّنِیمُ وَلَدُ الزِّنَاءِ؛ وَ رَوَى مُحَمَّدٌ الْبَرْقِیُّ عَنِ الْأَحْمَسِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع مِثْلَهُ إِلَّا أَنَّهُ زَادَ فِیهِ وَ کَانَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ص یَقُولُ «فَسَتُبْصِرُ وَ یُبْصِرُونَ بِأَیِّکُمُ الْمَفْتُونُ» فَلَقِیَهُ الثَّانِی فَقَالَ لَهُ أَنْتَ الَّذِی تَقُولُ کَذَا وَ کَذَا تَعْرِضُ بِی وَ بِصَاحِبَیَّ فَقَالَ لَهُ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع وَ لَمْ یَعْتَذِرْ إِلَیْهِ أَ لَا أُخْبِرُکَ بِمَا نُزِّلَ فِی بَنِی أُمَیَّةَ نُزِّلَ فِیهِمْ فَهَلْ عَسَیْتُمْ إِنْ تَوَلَّیْتُمْ أَنْ تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ وَ تُقَطِّعُوا أَرْحامَکُمْ» قَالَ فَکَذَّبَهُ وَ قَالَ لَهُ هُمْ خَیْرٌ مِنْکَ وَ أَوْصَلُ لِلرَّحِمِ.

[4] . وَ قَالَ الصَّادِقُ ع لَقِیَ فُلَانٌ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ع فَقَالَ یَا عَلِیُّ بَلَغَنِی أَنَّکَ تَتَأَوَّلُ هَذِهِ الْآیَةَ فِیَّ وَ فِی صَاحِبِی «فَسَتُبْصِرُ وَ یُبْصِرُونَ بِأَیِّکُمُ الْمَفْتُونُ» قَالَ: أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع أَ فَلَا أُخْبِرُکَ یَا أَبَا فُلَانٍ! مَا نَزَلَ فِی بَنِی أُمَیَّةَ «وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِی الْقُرْآنِ» قَالَ: کَذَبْتَ یَا عَلِیُّ! بَنُو أُمَیَّةَ خَیْرٌ مِنْکَ وَ أَوْصَلُ لِلرَّحِم‏.

[5] . عَنْهُ عَنْ أَبِیهِ عَمَّنْ حَدَّثَهُ عَنْ جَابِرٍ قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَا مِنْ مُؤْمِنٍ إِلَّا وَ قَدْ خَلَصَ وُدِّی إِلَى قَلْبِهِ وَ مَا خَلَصَ وُدِّی إِلَى قَلْبِ أَحَدٍ إِلَّا وَ قَدْ خَلَصَ وُدُّ عَلِیٍّ إِلَى قَلْبِهِ کَذَبَ یَا عَلِیُّ مَنْ زَعَمَ أَنَّهُ یُحِبُّنِی وَ یُبْغِضُکَ قَالَ فَقَالَ رَجُلَانِ مِنَ الْمُنَافِقِینَ لَقَدْ فُتِنَ رَسُولُ اللَّهِ ص بِهَذَا الْغُلَامِ فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى فَسَتُبْصِرُ وَ یُبْصِرُونَ بِأَیِّکُمُ الْمَفْتُونُ- وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَیُدْهِنُونَ وَ لا تُطِعْ کُلَّ حَلَّافٍ مَهِینٍ قَالَ نَزَلَتْ فِیهِمَا إِلَى آخِرِ الْآیَة

[6] . در شواهد التنزیل لقواعد التفضیل دو روایت با این مضمون آورده، یکی روایت فوق را ظاهرا از همین تفسیر فرات و دوم در ج‏2، ص356 این روایت را: قَرَأْتُ فِی التَّفْسِیرِ الْعَتِیقِ، [قَالَ:] حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ شُجَاعٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِی لَیْلَى عَنْ کَعْبِ بْنِ عُجْرَةَ وَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَسْعُودٍ، قَالا: قَالَ: النَّبِیُّ وَ قَدْ سُئِلَ عَنْ عَلِیٍّ فَقَالَ: [أَفْضَلُکُمْ‏] عَلِیٌّ أَقْدَمُکُمْ إِسْلَاماً وَ أَوْفَرُکُمْ إِیمَاناً وَ أَکْثَرُکُمْ عِلْماً- وَ أَرْجَحُکُمْ حِلْماً وَ أَشَدُّکُمْ فِی اللَّهِ غَضَباً، عَلَّمْتُهُ عِلْمِی وَ اسْتَوْدَعْتُهُ سِرِّی- وَ وَکَّلْتُهُ بِشَأْنِی فَهُوَ خَلِیفَتِی فِی أَهْلِی وَ أَمِینِی فِی أُمَّتِی. فَقَالَ: بَعْضُ قُرَیْشٍ: لَقَدْ فَتَنَ عَلَیٌّ رَسُولَ اللَّهِ حَتَّى مَا یَرَى بِهِ شَیْئاً!!! فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَى‏ فَسَتُبْصِرُ وَ یُبْصِرُونَ بِأَیِّکُمُ الْمَفْتُونُ‏.

 


470) سوره قلم (68) آیه 4 وَ إِنَّکَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظیمٍ

بسم الله الرحمن الرحیم


470) سوره قلم (68) آیه 4   

وَ إِنَّکَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظیمٍ

ترجمه

و براستی که تو بر [ملکات و] سجایای اخلاقی بزرگی [استوار] هستی.

نکات ترجمه

«خُلُق»

درباره ماده «خلق» (آفرینش) قبلا در جلسه 170 توضیحاتی گذشت http://yekaye.ir/ya-seen-036-79/

اکنون تنها می‌افزاییم که وزن «فُعُل» دلالت بر «ما یُفعَل» دارد؛ پس «خُلُق» به معنای «آنچه آفریده شده» می‌باشد و مقصود آن طبیعت و سجیه و ملکات نفسانی‌ای است که شخص بر آن سرشته شده و غالبا در مورد سجایای باطنی به کار می‌رود ‏(التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏3، ص117) و گاه [به دلالت التزامی] به معنای شیوه و روال و عادت مستقر در شخص [یا اشخاص] می‌باشد: «إِنْ هذا إِلَّا خُلُقُ الْأَوَّلِینَ» (شعراء/137) و جمعِ آن «اخلاق» است (مجمع‌البحرین، ج5، ص156)

اگرچه ماده «خلق» 261 بار در قرآن کریم به کار رفته، اما کلمه «خُلُق» تنها همین دوبار در قرآن کریم به کار رفته است (قلم/4 و شعراء/137).

شأن نزول[1] 

حدیث

1) یهودی‌ای بعد از رحلت پیامبر ص بر اصحاب پیامبر ص وارد شد و اعتراض کرد که چرا شما همه فضیلتها را به پیامبر خودتان نسبت می‌دهید و امیرالمومنین ع به او پاسخی طولانی داد. فرازهایی از این روایت در جلسه170، حدیث1 http://yekaye.ir/ya-seen-036-79/ و جلسه426 حدیث4 http://yekaye.ir/al-ahzab-33-7/   و جلسه 428، حدیث2 http://yekaye.ir/al-ahzab-33-9/ گذشت. در پایان این گفتگو آن یهودی ایمان آورد و گفت: شهادت می‌دهم که خدایی جز الله نیست و شهادت می‌دهم که [حضرت] محمد ص رسول خداست و شهادت می‌دهم که خداوند درجه‌ای به هیچ نبی‌ای و فضیلتی به هیچ پیامبری نداد مگر اینکه همه آنها را برای حضرت محمد ص جمع کرد و برای حضرت محمد نسبت به انبیاء چندین برابر آن درجات را افزود.

در اینجا ابن‌عباس خطاب به امیرالمومنین ع گفت: ای ابا الحسن! من شهادت می‌دهم که تو از راسخان در علم (آل‌عمران/7) هستی.

امیرالمومنین ع فرمود: عجب از تو! آیا انتظار داشتی آنچه گفتم را نگویم در حق کسی که خداوند عز و جل با همه عظمتش او را عظیم شمرد و فرمود: «همانا تو بر خُلُقِ عظیمی هستی».

الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسی)، ج‏1، ص210-226

رُوِیَ عَنْ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ آبَائِهِ ع عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ ع قَالَ: إِنَّ یَهُودِیّاً مِنْ یَهُودِ الشَّامِ وَ أَحْبَارِهِمْ کَانَ قَدْ قَرَأَ التَّوْرَاةَ وَ الْإِنْجِیلَ وَ الزَّبُورَ وَ صُحُفَ الْأَنْبِیَاءِ ع وَ عَرَفَ دَلَائِلَهُمْ جَاءَ إِلَى مَجْلِسٍ فِیهِ أَصْحَابُ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ فِیهِمْ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ وَ ابْنُ عَبَّاسٍ وَ ابْنُ مَسْعُودٍ وَ أَبُو سَعِیدٍ الْجُهَنِیُ‏ فَقَالَ یَا أُمَّةَ مُحَمَّدٍ مَا تَرَکْتُمْ لِنَبِیٍّ دَرَجَةً وَ لَا لِمُرْسَلٍ فَضِیلَةً إِلَّا أَنْحَلْتُمُوهَا نَبِیَّکُمْ فَهَلْ تُجِیبُونِّی عَمَّا أَسْأَلُکُمْ عَنْهُ؟ فَکَاعَ الْقَوْمُ عَنْهُ فَقَالَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ع نَعَمْ مَا أَعْطَى اللَّهُ نَبِیّاً دَرَجَةً وَ لَا مُرْسَلًا فَضِیلَةً إِلَّا وَ قَدْ جَمَعَهَا لِمُحَمَّدٍ ص وَ زَادَ مُحَمَّداً عَلَى الْأَنْبِیَاءِ أَضْعَافاً مُضَاعَفَةً فَقَالَ لَهُ الْیَهُودِیُّ فَهَلْ أَنْتَ مُجِیبِی؟ قَالَ لَهُ نَعَمْ سَأَذْکُرُ لَکَ الْیَوْمَ مِنْ فَضَائِلِ رَسُولِ اللَّهِ ص مَا یُقِرُّ اللَّهُ بِهِ عَیْنَ الْمُؤْمِنِینَ وَ یَکُونُ فِیهِ إِزَالَةٌ لِشَکِّ الشَّاکِّینَ فِی فَضَائِلِهِ ص‏ ...

قَالَ لَهُ الْیَهُودِیُّ فَإِنِّی أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ وَ أَشْهَدُ أَنَّهُ مَا أَعْطَى اللَّهُ نَبِیّاً دَرَجَةً وَ لَا مُرْسَلًا فَضِیلَةً إِلَّا وَ قَدْ جَمَعَهَا لِمُحَمَّدٍ ص وَ زَادَ مُحَمَّداً عَلَى الْأَنْبِیَاءِ أَضْعَافَ ذَلِکَ دَرَجَاتٍ.

فَقَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ لِعَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع أَشْهَدُ یَا أَبَا الْحَسَنِ أَنَّکَ مِنَ الرَّاسِخِینَ فِی الْعِلْمِ.

فَقَالَ وَیْحَکَ وَ مَا لِی لَا أَقُولُ مَا قُلْتُ فِی نَفْسِ مَنِ اسْتَعْظَمَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِی عَظَمَتِهِ فَقَالَ «وَ إِنَّکَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظِیم‏».


2) ابواسحاق نحوی می‌گوید: بر امام صادق ع وارد شدم و ایشان فرمود:

همانا خداوند پیامبرش - صلی الله علیه و آله و سلم - را با محبت خویش ادب کرد آنگاه فرمود: «همانا تو بر خُلُقِ عظیمی هستی» آنگاه [امور شریعت را ] به او واگذار کرد و فرمود: «آنچه رسول می‌گوید قبول کنید و شما را از هرچه باز می‌دارد اطاعت کنید» (حشر/7)

و همانا پیامبر خدا صلی الله علیه و آله [این مقام را] به حضرت علی ع واگذار کرد و او را در این مقام تثبیت نمود [یا: او را امام قرار داد]

پس شما تسلیم شدید و مردم انکار کردند؛

پس به خدا سوگند قطعا که ما دوستتان داریم [یا: قطعا که برای شما کافی است] که وقتی ما چیزی گفتیم شما همان را بگویید و وقتی ما ساکت شدیم ساکت شوید؛ و ما بین شما و خداییم [= مسئولیت شما در پیشگاه خدا برعهده ماست]؛

و به خدا سوگند که خداوند برای هیچکس در مخالفت با امر خویش [یا: در مخالفت با امر ما] خیری قرار نداده است.

الأصول الستة عشر، ص172

عَنْ أَبِی إِسْحَاقَ النَّحْوِیِّ، قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلَامُ فَقَالَ: إِنَّ اللَّهَ أَدَّبَ نَبِیَّهُ- صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ- عَلَى مَحَبَّتِهِ، فَقَالَ: «وَ إِنَّکَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظِیمٍ» فَوَّضَ إِلَیْهِ فَقَالَ: «وَ ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا» «وَ مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ» وَ إِنَّ نَبِیَّ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فَوَّضَ إِلَى عَلِیٍّ عَلَیْهِ السَّلَامُ وَ أَثْبَتَهُ [ائْتَمَنَهُ] فَسَلَّمْتُمْ وَ جَحَدَ النَّاسُ، فَوَ اللَّهِ لَنُحِبُّکُمْ [لَحَسْبُکُمْ] أَنْ تَقُولُوا إِذَا قُلْنَا، وَ أَنْ تَصْمُتُوا إِذَا صَمَتْنَا، وَ نَحْنُ فِیمَا بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَ اللَّهِ، وَ اللَّهِ مَا جَعَلَ اللَّهُ لِأَحَدٍ مِنْ خَیْرٍ فِی خِلَافِ أَمْرِه‏ [أمرنا]

این حدیث با سندهای مختلف در منابع زیر آمده است:

تفسیر العیاشی، ج‏1، ص259؛

فضائل الشیعة (صدوق)، ص35؛

الإختصاص (مفید)، ص330؛

المحاسن، ج‏1، ص162؛

الکافی، ج‏1، ص265؛

بصائرالدرجات، ج1، ص385


3) از پیامبر اکرم ص روایت شده است که

پروردگارم مرا ادب کرد و چه نیکو ادب فرمود.

مجمع البیان، ج‏10، ص500

وَ قَالَ ص أَدَّبَنِی رَبِّی فَأَحْسَنَ تَأْدِیبِی.


و از امیرالمومنین ع روایت شده است:

خداوند پیامبرش را ادب کرد با این سخن که «عفو را [در پیش] بگیر و به عُرف [معروف] دستور بده و از نادانان رویگردان شو» (اعراف/199) پس چون معلوم شد که او ادب شده است فرمود: «همانا تو بر خُلُقِ عظیمی هستی» (قلم/4) و آنچه از رسولش دوست داشت در او مستحکم گردید فرمود: «آنچه رسول می‌گوید قبول کنید و شما را از هرچه باز می‌دارد اطاعت کنید» (حشر/7)

شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید، ج‏20، ص270

من الحکم المنسوبة إلى أمیر المؤمنین علی بن أبی طالب‏

إن الله سبحانه أدب نبیه ص بقوله «خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلِینَ» فلما علم أنه قد تأدب قال له «وَ إِنَّکَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظِیمٍ» فلما استحکم له من رسوله ما أحب قال وَ ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا

این مضمون از امام حسن ع (الدر النظیم فی مناقب الأئمة اللهامیم، ص506)[2] و امام صادق ع (تهذیب الأحکام، ج‏9، ص397[3]؛ بصائر الدرجات، ج‏1، ص379[4]؛ الکافی، ج‏1، ص266[5]) نیز روایت شده و در برخی از آنها نمونه‌هایی که خداوند به پیامبر ص اجازه داده و ایشان احکامی را وضع کرده‌اند برشمرده شده است.


4) از پیامبر ص روایت شده است که همانا خداوند مرا برانگیخت تا مکارم اخلاق را به اتمام برسانم.

مجمع البیان، ج‏10، ص500[6]

فَقَالَ ص إِنَّمَا بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَکَارِمَ الْأَخْلَاقِ.


و از امام باقر ع و امام صادق ع روایت شده است:

همانا از چیزهایی که اسلام زینت بخشید و حرمت نهاد، اخلاق نیکوست در میان مردم؛ پس بر نیک‌خلقی‌ و خوش‌برخوردی و سکوت، مراقبت بورزید  که اینها شما را در دید مردم زیبا می‌سازد هنگامی که به نیکیِ آنچه درباره‌اش سخن می‌گویید می‌نگرند و آنجا که می‌توانند در مورد آنچه در آن نقص دارید با شما مدارا خواهند کرد؛ و خداوند عز و جل درباره حضرت محمد ص فرمود «همانا تو بر خُلُقِ عظیمی هستی» (قلم/4) و این خلق و خویی است که در دسترس شماست.

مشکاة الأنوار فی غرر الأخبار، ص241

عَنِ الْبَاقِرِ أَوِ الصَّادِقِ ع قَالَ: إِنَّ مِمَّا یُزَیِّنُ الْإِسْلَامَ الْأَخْلَاقُ الْحَسَنَةُ فِیمَا بَیْنَ النَّاسِ فَتَوَاظَبُوا عَلَى مَحَاسِنِ الْأَخْلَاقِ وَ حُسْنِ الْهَدْىِ وَ السَّمْتِ فَإِنَّ ذَلِکَ مِمَّا یُزَیِّنُکُمْ عِنْدَ النَّاسِ إِذَا نَظَرُوا إِلَى مَحَاسِنِ مَا تَنْطِقُونَ بِهِ وَ أَلْفَوْکُمْ عَلَى مَا یَسْتَطِیعُونَ بِنَقْصِکُمْ فِیهِ وَ قَدْ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِمُحَمَّدٍ ص إِنَّکَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظِیمٍ وَ هُوَ الْخُلُقُ الَّذِی فِی أَیْدِیکُمْ.‌[7]


5) از امام باقر ع درباره این آیه که «همانا تو بر خُلُقِ عظیمی هستی» فرمودند: مقصود [از این خلق عظیم] همان اسلام است؛ و نیز روایت شده است که این خلق عظیم، همان دین عظیم است.

معانی الأخبار، ص188؛ تفسیر القمی، ج‏2، ص382

أَبِی رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ فَضَالَةَ عَنْ أَبَانٍ عَنْ أَبِی الْجَارُودِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «إِنَّکَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظِیمٍ» قَالَ هُوَ الْإِسْلَامُ.

وَ رُوِیَ أَنَّ الْخُلُقَ الْعَظِیمَ هُوَ الدِّینُ الْعَظِیمُ.

در جامع الأخبار(للشعیری)، ص36 از امیرالمومنین ع روایت شده که منظور از این خلق عظیم، «ایمان» است[8] و در شواهد التنزیل، ج‏2، ص359 از امام باقر ع روایت شده که منظور از آن، قرآن است.[9] [یعنی این خلق و خو، همان خلق و خوی قرآنی است]


6) از امام صادق ع سوال می‌شود: آیا پیامبر ص اهل شوخی و مزاح بود؟

فرمود: خداوند او را توصیف کرد به «خُلُقِ عظیم» در شوخی و مزاح؛ خداوند پیامبرانش را برانگیخت و در آنها خشکی و شدت بود و حضرت محمد را با مهربانی و رحمت برانگیخت و از مهربانی‌اش بر این امت، شوخی و مزاح‌هایش با آنها بود که مبادا بزرگی وی چنان در چشم آنها نمود کند که جرات نگاه کردن به وی را نداشته باشند؛

سپس فرمودند: پدرم امام باقر، از پدرشان امام سجاد، از پدرشان امام حسین ع، از پدرشان امام علی ع روایت کرده‌اند که رسول الله ص روالش این بود که وقتی یکی از اصحابش را گرفته و غمگین می‌دید با شوخی و مزاح وی را به سرور می‌آورد و بارها می‌فرمود که خداوند نفرت دارد از کسی که با برادران [دینی] ‌اش با روی عبوس مواجه می‌شود.

کشف الریبة (شهید ثانی)، ص82-83

أَخْبَرَنَا الشَّیْخُ نُورُ الدِّینِ عَلِیُّ بْنُ عَبْدِ الْعَالِی الْمَیْسِیُّ إِجَازَةً عَنْ شَیْخِهِ شَمْسِ الدِّینِ مُحَمَّدِ بْنِ الْمُؤَذِّنِ الْجَزِّینِیِّ عَنِ الشَّیْخِ ضِیَاءِ الدِّینِ عَلِیٍّ بن الشَّهِیدِ مُحَمَّدِ بْنِ مَکِّیٍّ عَنْ وَالِدِهِ الْمَذْکُورِ عَنِ السَّیِّدِ عَمِیدِ الدِّینِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ،

وَ الشَّیْخِ فَخْرِ الدِّینِ بن جَمَالِ الدِّینِ الْحَسَنِ بْنِ یُوسُفَ بْنِ الْمُطَهَّرِ عَنْ وَالِدِهِ الْمَذْکُورِ عَنْ جَدِّهِ السَّعِیدِ سَدِیدِ الدِّینِ یُوسُفَ بْنِ عَلِیِّ بْنِ الْمُطَهَّرِ عَنِ الشَّیْخِ الْمُحَقِّقِ نَجْمِ الدِّینِ جَعْفَرِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ سَعِیدٍ الْحِلِّیِّ،

جَمِیعا عَن‏ السَّیِّدِ مُحْیِی الدِّینِ قَالَ أَخْبَرَنَا الْقَاضِی شَیْخُ الْإِسْلَامِ أَبُو الْمَحَاسِنِ یُوسُفُ بْنُ رَافِعِ بْنِ تَمِیمٍ بِقِرَاءَتِی عَلَیْهِ قَالَ أَخْبَرَنَا الْقَاضِی فَخْرِ الدِّینِ السُّهْرَوَرْدِیِّ قَالَ أَخْبَرَنَا الشَّیْخُ الْحَافِظُ ثِقَةُ الدِّینِ أَبُو الْقَاسِمِ زَاهِرُ بْنُ طَاهِرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الشَّحَّامُ قَالَ أَخْبَرَنَا الشَّیْخُ أَبُو سَعِیدٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ الْعَزِیزِ الصَّفَّارُ قَالَ أَخْبَرَنَا الشَّیْخُ أَبُو عَبْدِ الرَّحْمَنِ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ السُّلَمِی‏ قَالَ أَخْبَرَنَا عَبْدُ الْعَزِیزِ بْنُ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ الْحِرَابِیِّ بِبَغْدَادَ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ هَارُونَ بْنِ بَرِیَّةٌ قَالَ حَدَّثَنَا عِیسَى بْنُ مِهْرَانَ قَالَ حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ الْحُسَیْنِ قَالَ حَدَّثَنَا الْحُسَیْنُ بْنُ زَیْدٍ قَالَ:

قُلْتُ لِجَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ جُعِلْتُ فِدَاکَ هَلْ کَانَتْ فِی النَّبِیِّ مُدَاعَبَةٌ؟

فَقَالَ لَقَدْ وَصَفَهُ اللَّهِ بِـ«خُلُقٍ عَظِیمٍ» فِی الْمُدَاعَبَةِ وَ إِنَّ اللَّهَ بَعَثَ أَنْبِیَاءَهُ فَکَانَتْ فِیهِمْ کَزَازَةٌ وَ بَعَثَ مُحَمَّداً بِالرَّأْفَةِ وَ الرَّحْمَةِ وَ کَانَ مِنْ رَأْفَتِهِ لِأُمَّتِهِ مُدَاعَبَتُهُ لَهُمْ لِکَیْلَا یَبْلُغَ بِأَحَدٍ مِنْهُمَ التَّعْظِیمُ حَتَّى لَا یَنْظُرَ إِلَیْهِ:

ثُمَّ قَالَ حَدَّثَنِی أَبِی مُحَمَّدٌ عَنْ أَبِیهِ عَلِیٍّ ع عَنْ أَبِیهِ الْحُسَیْنِ ع عَنْ أَبِیهِ عَلِیٍّ ع قَالَ کَانَ رَسُولُ اللَّهِ لَیَسُرُّ الرَّجُلَ مِنْ أَصْحَابِهِ إِذَا رَآهُ مَغْمُوماً بِالْمُدَاعَبَةِ وَ کَانَ یَقُولُ إِنَّ اللَّهَ یُبْغِضُ الْمُعَبِّسَ فِی وَجْهِ إِخْوَانِهِ.

تدبر

1) «وَ إِنَّکَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظیمٍ»

درباره اینکه منظور از این «خلق عظیم» چیست؟ و چرا پیامبر را به این وصف متصف کردند؟ دیدگاههای گوناگونی بیان شده است که شاید بتوان گفت هریک به وجهی از این مساله اشاره می‌کند:

الف. مقصود از این «خلق عظیم» دین عظیمی است که خداوند به پیامبر اکرم را مامور ابلاغ آن کرد و نزد خداوند دینی برتر از آن نیست (ابن‌عباس و مجاهد، مجمع البیان، ج‏10، ص500؛ و نیز حدیث5)

ب. مقصود، خوش‌اخلاقی و خوش‌برخوردی با مردمان (حدیث4) و صبر و تحمل عظیم ایشان در برابر آزار و اذیت‌هاست (جبائی، مجمع البیان، ج‏10، ص500؛ المیزان، ج19، ص369) تا حدی که برخی گفته‌اند این آیه پس از آن نازل شد که ایشان بارها و بارها مورد آزار و اذیت قریش واقع شد اما به جای اینکه آنها را نفرین کند، فرمود اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِقَوْمِی فَإِنَّهُمْ لَا یَعْلَمُونَ: خدایا قوم مرا ببخش که آنها نمی دانند» (مجموعه ورام، ج1، ص99)

ج. منظور همان ادب قرآن است (حضرت علی ع) چنانکه در وصف ایشان گفته‌اند» اخلاق وی، همان قرآن بود. (البحر المحیط، ج‏10، ص237)[10]

د. ایشان دارای «خلق عظیم» دانسته شد چون در ظاهر با خلق معاشرت می‌کرد اما در باطنش لحظه‌ای از حق جدا نشد. (مجمع البیان، ج‏10، ص500)

ه. چون او این دستور خداوند «خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلِینَ: عفو را در پیش بگیر و به عُرف [آنچه معروف و شایسته است] دستور بده و از نادانان رویگردان شو» (اعراف/199) را کاملا عمل کرد (مجمع البیان، ج‏10، ص500؛ و نیز حدیث3)

و. چون تمام مکارم اخلاق در او جمع بود و او آنها را به نهایت خود رساند. (مجمع البیان، ج‏10، ص500؛ و نیز حدیث4)

ز. چون خداوند عهده‌دار تادیب و اخلاق وی شد (مجمع البیان، ج‏10، ص500؛ و نیز حدیث2)

ح. ...


2) «وَ إِنَّکَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظیمٍ»

در آیه قبل فرمود که یقینا تو اجری غیرممنون (بی‌پایان و بی‌منت) خواهی داشت و اینجا می‌فرماید: و براستی که تو بر ملکات و سجایای اخلاقی بزرگی استوار هستی.

شاید بتوان نتیجه گرفت که آن اجر بی‌پایان به خاطر این اخلاق بسیار متعالی اوست.


3) «وَ إِنَّکَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظیمٍ»

پیامبر اکرم ص اسوه هر کسی است که بخواهد راه خدا را در پیش گیرد. (احزاب/21)

اگر او دارای حسن خلقی چنان عظیم بوده است، نمی‌توانیم خود را مدعی پیروی او بدانیم اما خوش اخلاق نباشیم. (حدیث4)


4) «وَ إِنَّکَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظیمٍ»

کمالات پیامبر با او عجین است و او بر آنها تسلط دارد (تفسیر نور، ج10، ص173)

دلیل:

از تعبیر «إنک لعلی ... : تو بر ... هستی» استفاده کرد و نفرمود: «لک ... : تو ... داری»


5) «وَ إِنَّکَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظیمٍ»

چرا لازم می‌شود که خداوند در قرآن - که کلام جاودان است- از پیامبرش چنین یاد کند؟

الف. دفاع از انسان‌های برخوردار از اخلاق متعالی در برابر تهمتها و تحقیرها بر همگان لازم است، تا حدی که خود خداوند هم به این کار اقدام کرده است: در دو آیه پیشتر فرمود که ای پیامبر، تو الحمدلله مجنون نیستی؛ و در این آیه می‌فرماید «تو بر خلق عظیمی هستی. (اقتباس از تفسیر نور، ج10، ص173)

ب. هجوم دشمنان اسلام و منافقان به پیامبر اکرم ص بقدری شدید است که خود خدا باید از او دفاع کند!

نکته تاریخی

بعد از جریان غصب خلافت و بویژه با روی کار آمدن بنی‌امیه، کسانی به عنوان خلیفه رسول خدا ص معرفی می‌شدند که از حداقل اخلاقیات عادی هم برخوردار نبودند. یکی از کارهایی که دستگاه بنی‌امیه انجام داد تا بتواند وجود چنین کسانی را به عنوان خلیفه پیامبر در جامعه قابل قبول سازد، این بود که در کنار ساختن فضایل برای این خلفا[11]، به جعل و ترویج احادیثی در بیان اشتباهات و خطاهای پیامبر ص اقدام کردند؛ که اگرچه نام گناه بر آن نمی‌نهادند، اما برخی از آن موارد چنان ظلم آشکاری بود که هر شنونده‌ای بوضوح آن را گناه می‌شمرد. اگرچه ائمه شیعه مبارزه‌ای جدی با این گونه احادیث جعلی انجام دادند و عملا در تفکر شیعه باور به عصمت پیامبر ص یکی از مسائل اصیل اعتقادی گردید، اما پشتوانه حکومتی جاعلان حدیث از سویی و مهجوریت امامان شیعه از سویی دیگر موجب شد که متاسفانه آن گونه احادیث جعلی در فضای اهل سنت رواج یابد تا حدی که همین گونه احادیث جعلی در کتب معتبر اهل سنت بود که دستمایه منحرفانی همچون سلمان رشدی برای داستان‌سرایی علیه آن پیامبر اخلاق گردید.

با این حال، آنچه امروزه دل هر محقق آزاداندیشی را به درد می‌آورد این است که برخی از کسانی که هنوز اسم شیعه را از روی خود برنداشته‌اند و ادعای روشنفکری هم دارند به خاطر اینکه باور به عصمت پیامبر ص را با نظام فکری نسبی‌گرای خود ناسازگار می‌بینند، با استناد به این گونه احادیث جعلی، و قرار دادن آنها کنار برخی احادیث متشابه، عصمت پیامبر ص [و به تَبَع آن، عصمت امامان ع] را زیر سوال می‌برند و ایشان را در حد عالمانی اخلاق‌مدار (علمای ابرار!) - که البته گاه اشتباهات مهمی هم مرتکب می‌شده‌اند- معرفی می‌کنند تا حجیت کلام ایشان را در آنجا که با آرای شخصی آنها ناسازگار است زیر سوال ببرند.

خداوند همه ما را از شر شیاطین جن و انس حفظ فرماید.

ج. ...



[1] برای مطالعه پاورقیها به سایت مراجعه کنید

[10] . قال علی: هو أدب القرآن و قالت عائشة: إن خلقه کان القرآن.

[11] . چند روز پیش به طور اتفاقی در نرم‌افزار الشامله (از نرم‌افزارهای جامع اهل سنت) با کتابی مواجه شدم به نام  فضائل أمیر المؤمنین معاویة بن أبی سفیان (نوشته أبو القاسم عبید الله بن محمد بن أحمد السقطی) جالب اینجاست که این گونه روایات جعلی حتی بعد از انقراض بنی‌امیه هم این اندازه رواج داشته است چرا که مولف این کتاب متوفى406 می‌باشد. واقعا برخی از این احادیث خنده دار بود. اولین حدیثش به پیامبر اکرم ص نسبت داده است  که معاویه وقتی از قبر برمی‌خیزد به جای کفن جامه های چنین و چنانی بر تن دارد که رویش شهادت به خلفای چهارگانه دارد (یعنی معاویه که در تمام مدت حکومت امیرالمومنین ع با وی جنگید شهادت به خلافت ایشان می‌دهد.) یخرج معاویة رضی الله عنه، من قبره وعلیه رداء من السندس والإستبرق، مرصع بالدر والیاقوت، علیه مکتوب: لا إله إلا الله محمد رسول الله، أبو بکر الصد‌یق، عمر بن الخطاب، عثمان بن عفان، علی بن أبی طالب رضوان الله علیهم. حدیث سومش این است که معاویه در حضور پیامبر ص با یک عرب بادیه‌نشین کشتی گرفت و او را به زمین زد و مدعی است که پیامبر ص فرمود معاویه هیچگاه مغلوب نمی‌شود و بعد می‌گوید حضرت علی ع در جنگ صفین گفته است که اگر من این حدیث را شنیده بودم به جنگ معاویه نمی‌آمدم! تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.


 


470) سوره قلم (68) آیه 4 وَ إِنَّکَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظیمٍ

بسم الله الرحمن الرحیم

470) سوره قلم (68) آیه 4   

وَ إِنَّکَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظیمٍ

ترجمه

و براستی که تو بر [ملکات و] سجایای اخلاقی بزرگی [استوار] هستی.

نکات ترجمه

«خُلُق»

درباره ماده «خلق» (آفرینش) قبلا در جلسه 170 توضیحاتی گذشت http://yekaye.ir/ya-seen-036-79/

اکنون تنها می‌افزاییم که وزن «فُعُل» دلالت بر «ما یُفعَل» دارد؛ پس «خُلُق» به معنای «آنچه آفریده شده» می‌باشد و مقصود آن طبیعت و سجیه و ملکات نفسانی‌ای است که شخص بر آن سرشته شده و غالبا در مورد سجایای باطنی به کار می‌رود ‏(التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏3، ص117) و گاه [به دلالت التزامی] به معنای شیوه و روال و عادت مستقر در شخص [یا اشخاص] می‌باشد: «إِنْ هذا إِلَّا خُلُقُ الْأَوَّلِینَ» (شعراء/137) و جمعِ آن «اخلاق» است (مجمع‌البحرین، ج5، ص156)

اگرچه ماده «خلق» 261 بار در قرآن کریم به کار رفته، اما کلمه «خُلُق» تنها همین دوبار در قرآن کریم به کار رفته است (قلم/4 و شعراء/137).

شأن نزول[1] 

حدیث

1) یهودی‌ای بعد از رحلت پیامبر ص بر اصحاب پیامبر ص وارد شد و اعتراض کرد که چرا شما همه فضیلتها را به پیامبر خودتان نسبت می‌دهید و امیرالمومنین ع به او پاسخی طولانی داد. فرازهایی از این روایت در جلسه170، حدیث1 http://yekaye.ir/ya-seen-036-79/ و جلسه426 حدیث4 http://yekaye.ir/al-ahzab-33-7/   و جلسه 428، حدیث2 http://yekaye.ir/al-ahzab-33-9/ گذشت. در پایان این گفتگو آن یهودی ایمان آورد و گفت: شهادت می‌دهم که خدایی جز الله نیست و شهادت می‌دهم که [حضرت] محمد ص رسول خداست و شهادت می‌دهم که خداوند درجه‌ای به هیچ نبی‌ای و فضیلتی به هیچ پیامبری نداد مگر اینکه همه آنها را برای حضرت محمد ص جمع کرد و برای حضرت محمد نسبت به انبیاء چندین برابر آن درجات را افزود.

در اینجا ابن‌عباس خطاب به امیرالمومنین ع گفت: ای ابا الحسن! من شهادت می‌دهم که تو از راسخان در علم (آل‌عمران/7) هستی.

امیرالمومنین ع فرمود: عجب از تو! آیا انتظار داشتی آنچه گفتم را نگویم در حق کسی که خداوند عز و جل با همه عظمتش او را عظیم شمرد و فرمود: «همانا تو بر خُلُقِ عظیمی هستی».

الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسی)، ج‏1، ص210-226

رُوِیَ عَنْ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ آبَائِهِ ع عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ ع قَالَ: إِنَّ یَهُودِیّاً مِنْ یَهُودِ الشَّامِ وَ أَحْبَارِهِمْ کَانَ قَدْ قَرَأَ التَّوْرَاةَ وَ الْإِنْجِیلَ وَ الزَّبُورَ وَ صُحُفَ الْأَنْبِیَاءِ ع وَ عَرَفَ دَلَائِلَهُمْ جَاءَ إِلَى مَجْلِسٍ فِیهِ أَصْحَابُ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ فِیهِمْ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ وَ ابْنُ عَبَّاسٍ وَ ابْنُ مَسْعُودٍ وَ أَبُو سَعِیدٍ الْجُهَنِیُ‏ فَقَالَ یَا أُمَّةَ مُحَمَّدٍ مَا تَرَکْتُمْ لِنَبِیٍّ دَرَجَةً وَ لَا لِمُرْسَلٍ فَضِیلَةً إِلَّا أَنْحَلْتُمُوهَا نَبِیَّکُمْ فَهَلْ تُجِیبُونِّی عَمَّا أَسْأَلُکُمْ عَنْهُ؟ فَکَاعَ الْقَوْمُ عَنْهُ فَقَالَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ع نَعَمْ مَا أَعْطَى اللَّهُ نَبِیّاً دَرَجَةً وَ لَا مُرْسَلًا فَضِیلَةً إِلَّا وَ قَدْ جَمَعَهَا لِمُحَمَّدٍ ص وَ زَادَ مُحَمَّداً عَلَى الْأَنْبِیَاءِ أَضْعَافاً مُضَاعَفَةً فَقَالَ لَهُ الْیَهُودِیُّ فَهَلْ أَنْتَ مُجِیبِی؟ قَالَ لَهُ نَعَمْ سَأَذْکُرُ لَکَ الْیَوْمَ مِنْ فَضَائِلِ رَسُولِ اللَّهِ ص مَا یُقِرُّ اللَّهُ بِهِ عَیْنَ الْمُؤْمِنِینَ وَ یَکُونُ فِیهِ إِزَالَةٌ لِشَکِّ الشَّاکِّینَ فِی فَضَائِلِهِ ص‏ ...

قَالَ لَهُ الْیَهُودِیُّ فَإِنِّی أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ وَ أَشْهَدُ أَنَّهُ مَا أَعْطَى اللَّهُ نَبِیّاً دَرَجَةً وَ لَا مُرْسَلًا فَضِیلَةً إِلَّا وَ قَدْ جَمَعَهَا لِمُحَمَّدٍ ص وَ زَادَ مُحَمَّداً عَلَى الْأَنْبِیَاءِ أَضْعَافَ ذَلِکَ دَرَجَاتٍ.

فَقَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ لِعَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع أَشْهَدُ یَا أَبَا الْحَسَنِ أَنَّکَ مِنَ الرَّاسِخِینَ فِی الْعِلْمِ.

فَقَالَ وَیْحَکَ وَ مَا لِی لَا أَقُولُ مَا قُلْتُ فِی نَفْسِ مَنِ اسْتَعْظَمَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِی عَظَمَتِهِ فَقَالَ «وَ إِنَّکَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظِیم‏».


2) ابواسحاق نحوی می‌گوید: بر امام صادق ع وارد شدم و ایشان فرمود:

همانا خداوند پیامبرش - صلی الله علیه و آله و سلم - را با محبت خویش ادب کرد آنگاه فرمود: «همانا تو بر خُلُقِ عظیمی هستی» آنگاه [امور شریعت را ] به او واگذار کرد و فرمود: «آنچه رسول می‌گوید قبول کنید و شما را از هرچه باز می‌دارد اطاعت کنید» (حشر/7)

و همانا پیامبر خدا صلی الله علیه و آله [این مقام را] به حضرت علی ع واگذار کرد و او را در این مقام تثبیت نمود [یا: او را امام قرار داد]

پس شما تسلیم شدید و مردم انکار کردند؛

پس به خدا سوگند قطعا که ما دوستتان داریم [یا: قطعا که برای شما کافی است] که وقتی ما چیزی گفتیم شما همان را بگویید و وقتی ما ساکت شدیم ساکت شوید؛ و ما بین شما و خداییم [= مسئولیت شما در پیشگاه خدا برعهده ماست]؛

و به خدا سوگند که خداوند برای هیچکس در مخالفت با امر خویش [یا: در مخالفت با امر ما] خیری قرار نداده است.

الأصول الستة عشر، ص172

عَنْ أَبِی إِسْحَاقَ النَّحْوِیِّ، قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلَامُ فَقَالَ: إِنَّ اللَّهَ أَدَّبَ نَبِیَّهُ- صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ- عَلَى مَحَبَّتِهِ، فَقَالَ: «وَ إِنَّکَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظِیمٍ» فَوَّضَ إِلَیْهِ فَقَالَ: «وَ ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا» «وَ مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ» وَ إِنَّ نَبِیَّ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فَوَّضَ إِلَى عَلِیٍّ عَلَیْهِ السَّلَامُ وَ أَثْبَتَهُ [ائْتَمَنَهُ] فَسَلَّمْتُمْ وَ جَحَدَ النَّاسُ، فَوَ اللَّهِ لَنُحِبُّکُمْ [لَحَسْبُکُمْ] أَنْ تَقُولُوا إِذَا قُلْنَا، وَ أَنْ تَصْمُتُوا إِذَا صَمَتْنَا، وَ نَحْنُ فِیمَا بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَ اللَّهِ، وَ اللَّهِ مَا جَعَلَ اللَّهُ لِأَحَدٍ مِنْ خَیْرٍ فِی خِلَافِ أَمْرِه‏ [أمرنا]

این حدیث با سندهای مختلف در منابع زیر آمده است:

تفسیر العیاشی، ج‏1، ص259؛

فضائل الشیعة (صدوق)، ص35؛

الإختصاص (مفید)، ص330؛

المحاسن، ج‏1، ص162؛

الکافی، ج‏1، ص265؛

بصائرالدرجات، ج1، ص385


3) از پیامبر اکرم ص روایت شده است که

پروردگارم مرا ادب کرد و چه نیکو ادب فرمود.

مجمع البیان، ج‏10، ص500

وَ قَالَ ص أَدَّبَنِی رَبِّی فَأَحْسَنَ تَأْدِیبِی.


و از امیرالمومنین ع روایت شده است:

خداوند پیامبرش را ادب کرد با این سخن که «عفو را [در پیش] بگیر و به عُرف [معروف] دستور بده و از نادانان رویگردان شو» (اعراف/199) پس چون معلوم شد که او ادب شده است فرمود: «همانا تو بر خُلُقِ عظیمی هستی» (قلم/4) و آنچه از رسولش دوست داشت در او مستحکم گردید فرمود: «آنچه رسول می‌گوید قبول کنید و شما را از هرچه باز می‌دارد اطاعت کنید» (حشر/7)

شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید، ج‏20، ص270

من الحکم المنسوبة إلى أمیر المؤمنین علی بن أبی طالب‏

إن الله سبحانه أدب نبیه ص بقوله «خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلِینَ» فلما علم أنه قد تأدب قال له «وَ إِنَّکَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظِیمٍ» فلما استحکم له من رسوله ما أحب قال وَ ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا

این مضمون از امام حسن ع (الدر النظیم فی مناقب الأئمة اللهامیم، ص506)[2] و امام صادق ع (تهذیب الأحکام، ج‏9، ص397[3]؛ بصائر الدرجات، ج‏1، ص379[4]؛ الکافی، ج‏1، ص266[5]) نیز روایت شده و در برخی از آنها نمونه‌هایی که خداوند به پیامبر ص اجازه داده و ایشان احکامی را وضع کرده‌اند برشمرده شده است.


4) از پیامبر ص روایت شده است که همانا خداوند مرا برانگیخت تا مکارم اخلاق را به اتمام برسانم.

مجمع البیان، ج‏10، ص500[6]

فَقَالَ ص إِنَّمَا بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَکَارِمَ الْأَخْلَاقِ.


و از امام باقر ع و امام صادق ع روایت شده است:

همانا از چیزهایی که اسلام زینت بخشید و حرمت نهاد، اخلاق نیکوست در میان مردم؛ پس بر نیک‌خلقی‌ و خوش‌برخوردی و سکوت، مراقبت بورزید  که اینها شما را در دید مردم زیبا می‌سازد هنگامی که به نیکیِ آنچه درباره‌اش سخن می‌گویید می‌نگرند و آنجا که می‌توانند در مورد آنچه در آن نقص دارید با شما مدارا خواهند کرد؛ و خداوند عز و جل درباره حضرت محمد ص فرمود «همانا تو بر خُلُقِ عظیمی هستی» (قلم/4) و این خلق و خویی است که در دسترس شماست.

مشکاة الأنوار فی غرر الأخبار، ص241

عَنِ الْبَاقِرِ أَوِ الصَّادِقِ ع قَالَ: إِنَّ مِمَّا یُزَیِّنُ الْإِسْلَامَ الْأَخْلَاقُ الْحَسَنَةُ فِیمَا بَیْنَ النَّاسِ فَتَوَاظَبُوا عَلَى مَحَاسِنِ الْأَخْلَاقِ وَ حُسْنِ الْهَدْىِ وَ السَّمْتِ فَإِنَّ ذَلِکَ مِمَّا یُزَیِّنُکُمْ عِنْدَ النَّاسِ إِذَا نَظَرُوا إِلَى مَحَاسِنِ مَا تَنْطِقُونَ بِهِ وَ أَلْفَوْکُمْ عَلَى مَا یَسْتَطِیعُونَ بِنَقْصِکُمْ فِیهِ وَ قَدْ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِمُحَمَّدٍ ص إِنَّکَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظِیمٍ وَ هُوَ الْخُلُقُ الَّذِی فِی أَیْدِیکُمْ.‌[7]


5) از امام باقر ع درباره این آیه که «همانا تو بر خُلُقِ عظیمی هستی» فرمودند: مقصود [از این خلق عظیم] همان اسلام است؛ و نیز روایت شده است که این خلق عظیم، همان دین عظیم است.

معانی الأخبار، ص188؛ تفسیر القمی، ج‏2، ص382

أَبِی رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ فَضَالَةَ عَنْ أَبَانٍ عَنْ أَبِی الْجَارُودِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «إِنَّکَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظِیمٍ» قَالَ هُوَ الْإِسْلَامُ.

وَ رُوِیَ أَنَّ الْخُلُقَ الْعَظِیمَ هُوَ الدِّینُ الْعَظِیمُ.

در جامع الأخبار(للشعیری)، ص36 از امیرالمومنین ع روایت شده که منظور از این خلق عظیم، «ایمان» است[8] و در شواهد التنزیل، ج‏2، ص359 از امام باقر ع روایت شده که منظور از آن، قرآن است.[9] [یعنی این خلق و خو، همان خلق و خوی قرآنی است]


6) از امام صادق ع سوال می‌شود: آیا پیامبر ص اهل شوخی و مزاح بود؟

فرمود: خداوند او را توصیف کرد به «خُلُقِ عظیم» در شوخی و مزاح؛ خداوند پیامبرانش را برانگیخت و در آنها خشکی و شدت بود و حضرت محمد را با مهربانی و رحمت برانگیخت و از مهربانی‌اش بر این امت، شوخی و مزاح‌هایش با آنها بود که مبادا بزرگی وی چنان در چشم آنها نمود کند که جرات نگاه کردن به وی را نداشته باشند؛

سپس فرمودند: پدرم امام باقر، از پدرشان امام سجاد، از پدرشان امام حسین ع، از پدرشان امام علی ع روایت کرده‌اند که رسول الله ص روالش این بود که وقتی یکی از اصحابش را گرفته و غمگین می‌دید با شوخی و مزاح وی را به سرور می‌آورد و بارها می‌فرمود که خداوند نفرت دارد از کسی که با برادران [دینی] ‌اش با روی عبوس مواجه می‌شود.

کشف الریبة (شهید ثانی)، ص82-83

أَخْبَرَنَا الشَّیْخُ نُورُ الدِّینِ عَلِیُّ بْنُ عَبْدِ الْعَالِی الْمَیْسِیُّ إِجَازَةً عَنْ شَیْخِهِ شَمْسِ الدِّینِ مُحَمَّدِ بْنِ الْمُؤَذِّنِ الْجَزِّینِیِّ عَنِ الشَّیْخِ ضِیَاءِ الدِّینِ عَلِیٍّ بن الشَّهِیدِ مُحَمَّدِ بْنِ مَکِّیٍّ عَنْ وَالِدِهِ الْمَذْکُورِ عَنِ السَّیِّدِ عَمِیدِ الدِّینِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ،

وَ الشَّیْخِ فَخْرِ الدِّینِ بن جَمَالِ الدِّینِ الْحَسَنِ بْنِ یُوسُفَ بْنِ الْمُطَهَّرِ عَنْ وَالِدِهِ الْمَذْکُورِ عَنْ جَدِّهِ السَّعِیدِ سَدِیدِ الدِّینِ یُوسُفَ بْنِ عَلِیِّ بْنِ الْمُطَهَّرِ عَنِ الشَّیْخِ الْمُحَقِّقِ نَجْمِ الدِّینِ جَعْفَرِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ سَعِیدٍ الْحِلِّیِّ،

جَمِیعا عَن‏ السَّیِّدِ مُحْیِی الدِّینِ قَالَ أَخْبَرَنَا الْقَاضِی شَیْخُ الْإِسْلَامِ أَبُو الْمَحَاسِنِ یُوسُفُ بْنُ رَافِعِ بْنِ تَمِیمٍ بِقِرَاءَتِی عَلَیْهِ قَالَ أَخْبَرَنَا الْقَاضِی فَخْرِ الدِّینِ السُّهْرَوَرْدِیِّ قَالَ أَخْبَرَنَا الشَّیْخُ الْحَافِظُ ثِقَةُ الدِّینِ أَبُو الْقَاسِمِ زَاهِرُ بْنُ طَاهِرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الشَّحَّامُ قَالَ أَخْبَرَنَا الشَّیْخُ أَبُو سَعِیدٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ الْعَزِیزِ الصَّفَّارُ قَالَ أَخْبَرَنَا الشَّیْخُ أَبُو عَبْدِ الرَّحْمَنِ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ السُّلَمِی‏ قَالَ أَخْبَرَنَا عَبْدُ الْعَزِیزِ بْنُ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ الْحِرَابِیِّ بِبَغْدَادَ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ هَارُونَ بْنِ بَرِیَّةٌ قَالَ حَدَّثَنَا عِیسَى بْنُ مِهْرَانَ قَالَ حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ الْحُسَیْنِ قَالَ حَدَّثَنَا الْحُسَیْنُ بْنُ زَیْدٍ قَالَ:

قُلْتُ لِجَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ جُعِلْتُ فِدَاکَ هَلْ کَانَتْ فِی النَّبِیِّ مُدَاعَبَةٌ؟

فَقَالَ لَقَدْ وَصَفَهُ اللَّهِ بِـ«خُلُقٍ عَظِیمٍ» فِی الْمُدَاعَبَةِ وَ إِنَّ اللَّهَ بَعَثَ أَنْبِیَاءَهُ فَکَانَتْ فِیهِمْ کَزَازَةٌ وَ بَعَثَ مُحَمَّداً بِالرَّأْفَةِ وَ الرَّحْمَةِ وَ کَانَ مِنْ رَأْفَتِهِ لِأُمَّتِهِ مُدَاعَبَتُهُ لَهُمْ لِکَیْلَا یَبْلُغَ بِأَحَدٍ مِنْهُمَ التَّعْظِیمُ حَتَّى لَا یَنْظُرَ إِلَیْهِ:

ثُمَّ قَالَ حَدَّثَنِی أَبِی مُحَمَّدٌ عَنْ أَبِیهِ عَلِیٍّ ع عَنْ أَبِیهِ الْحُسَیْنِ ع عَنْ أَبِیهِ عَلِیٍّ ع قَالَ کَانَ رَسُولُ اللَّهِ لَیَسُرُّ الرَّجُلَ مِنْ أَصْحَابِهِ إِذَا رَآهُ مَغْمُوماً بِالْمُدَاعَبَةِ وَ کَانَ یَقُولُ إِنَّ اللَّهَ یُبْغِضُ الْمُعَبِّسَ فِی وَجْهِ إِخْوَانِهِ.

تدبر

1) «وَ إِنَّکَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظیمٍ»

درباره اینکه منظور از این «خلق عظیم» چیست؟ و چرا پیامبر را به این وصف متصف کردند؟ دیدگاههای گوناگونی بیان شده است که شاید بتوان گفت هریک به وجهی از این مساله اشاره می‌کند:

الف. مقصود از این «خلق عظیم» دین عظیمی است که خداوند به پیامبر اکرم را مامور ابلاغ آن کرد و نزد خداوند دینی برتر از آن نیست (ابن‌عباس و مجاهد، مجمع البیان، ج‏10، ص500؛ و نیز حدیث5)

ب. مقصود، خوش‌اخلاقی و خوش‌برخوردی با مردمان (حدیث4) و صبر و تحمل عظیم ایشان در برابر آزار و اذیت‌هاست (جبائی، مجمع البیان، ج‏10، ص500؛ المیزان، ج19، ص369) تا حدی که برخی گفته‌اند این آیه پس از آن نازل شد که ایشان بارها و بارها مورد آزار و اذیت قریش واقع شد اما به جای اینکه آنها را نفرین کند، فرمود اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِقَوْمِی فَإِنَّهُمْ لَا یَعْلَمُونَ: خدایا قوم مرا ببخش که آنها نمی دانند» (مجموعه ورام، ج1، ص99)

ج. منظور همان ادب قرآن است (حضرت علی ع) چنانکه در وصف ایشان گفته‌اند» اخلاق وی، همان قرآن بود. (البحر المحیط، ج‏10، ص237)[10]

د. ایشان دارای «خلق عظیم» دانسته شد چون در ظاهر با خلق معاشرت می‌کرد اما در باطنش لحظه‌ای از حق جدا نشد. (مجمع البیان، ج‏10، ص500)

ه. چون او این دستور خداوند «خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلِینَ: عفو را در پیش بگیر و به عُرف [آنچه معروف و شایسته است] دستور بده و از نادانان رویگردان شو» (اعراف/199) را کاملا عمل کرد (مجمع البیان، ج‏10، ص500؛ و نیز حدیث3)

و. چون تمام مکارم اخلاق در او جمع بود و او آنها را به نهایت خود رساند. (مجمع البیان، ج‏10، ص500؛ و نیز حدیث4)

ز. چون خداوند عهده‌دار تادیب و اخلاق وی شد (مجمع البیان، ج‏10، ص500؛ و نیز حدیث2)

ح. ...


2) «وَ إِنَّکَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظیمٍ»

در آیه قبل فرمود که یقینا تو اجری غیرممنون (بی‌پایان و بی‌منت) خواهی داشت و اینجا می‌فرماید: و براستی که تو بر ملکات و سجایای اخلاقی بزرگی استوار هستی.

شاید بتوان نتیجه گرفت که آن اجر بی‌پایان به خاطر این اخلاق بسیار متعالی اوست.


3) «وَ إِنَّکَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظیمٍ»

پیامبر اکرم ص اسوه هر کسی است که بخواهد راه خدا را در پیش گیرد. (احزاب/21)

اگر او دارای حسن خلقی چنان عظیم بوده است، نمی‌توانیم خود را مدعی پیروی او بدانیم اما خوش اخلاق نباشیم. (حدیث4)


4) «وَ إِنَّکَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظیمٍ»

کمالات پیامبر با او عجین است و او بر آنها تسلط دارد (تفسیر نور، ج10، ص173)

دلیل:

از تعبیر «إنک لعلی ... : تو بر ... هستی» استفاده کرد و نفرمود: «لک ... : تو ... داری»


5) «وَ إِنَّکَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظیمٍ»

چرا لازم می‌شود که خداوند در قرآن - که کلام جاودان است- از پیامبرش چنین یاد کند؟

الف. دفاع از انسان‌های برخوردار از اخلاق متعالی در برابر تهمتها و تحقیرها بر همگان لازم است، تا حدی که خود خداوند هم به این کار اقدام کرده است: در دو آیه پیشتر فرمود که ای پیامبر، تو الحمدلله مجنون نیستی؛ و در این آیه می‌فرماید «تو بر خلق عظیمی هستی. (اقتباس از تفسیر نور، ج10، ص173)

ب. هجوم دشمنان اسلام و منافقان به پیامبر اکرم ص بقدری شدید است که خود خدا باید از او دفاع کند!

نکته تاریخی

بعد از جریان غصب خلافت و بویژه با روی کار آمدن بنی‌امیه، کسانی به عنوان خلیفه رسول خدا ص معرفی می‌شدند که از حداقل اخلاقیات عادی هم برخوردار نبودند. یکی از کارهایی که دستگاه بنی‌امیه انجام داد تا بتواند وجود چنین کسانی را به عنوان خلیفه پیامبر در جامعه قابل قبول سازد، این بود که در کنار ساختن فضایل برای این خلفا[11]، به جعل و ترویج احادیثی در بیان اشتباهات و خطاهای پیامبر ص اقدام کردند؛ که اگرچه نام گناه بر آن نمی‌نهادند، اما برخی از آن موارد چنان ظلم آشکاری بود که هر شنونده‌ای بوضوح آن را گناه می‌شمرد. اگرچه ائمه شیعه مبارزه‌ای جدی با این گونه احادیث جعلی انجام دادند و عملا در تفکر شیعه باور به عصمت پیامبر ص یکی از مسائل اصیل اعتقادی گردید، اما پشتوانه حکومتی جاعلان حدیث از سویی و مهجوریت امامان شیعه از سویی دیگر موجب شد که متاسفانه آن گونه احادیث جعلی در فضای اهل سنت رواج یابد تا حدی که همین گونه احادیث جعلی در کتب معتبر اهل سنت بود که دستمایه منحرفانی همچون سلمان رشدی برای داستان‌سرایی علیه آن پیامبر اخلاق گردید.

با این حال، آنچه امروزه دل هر محقق آزاداندیشی را به درد می‌آورد این است که برخی از کسانی که هنوز اسم شیعه را از روی خود برنداشته‌اند و ادعای روشنفکری هم دارند به خاطر اینکه باور به عصمت پیامبر ص را با نظام فکری نسبی‌گرای خود ناسازگار می‌بینند، با استناد به این گونه احادیث جعلی، و قرار دادن آنها کنار برخی احادیث متشابه، عصمت پیامبر ص [و به تَبَع آن، عصمت امامان ع] را زیر سوال می‌برند و ایشان را در حد عالمانی اخلاق‌مدار (علمای ابرار!) - که البته گاه اشتباهات مهمی هم مرتکب می‌شده‌اند- معرفی می‌کنند تا حجیت کلام ایشان را در آنجا که با آرای شخصی آنها ناسازگار است زیر سوال ببرند.

خداوند همه ما را از شر شیاطین جن و انس حفظ فرماید.

ج. ...



[1] برای مطالعه پاورقیها به سایت مراجعه کنید http://yekaye.ir/al-qalam-68-4/

[10] . قال علی: هو أدب القرآن و قالت عائشة: إن خلقه کان القرآن.

[11] . چند روز پیش به طور اتفاقی در نرم‌افزار الشامله (از نرم‌افزارهای جامع اهل سنت) با کتابی مواجه شدم به نام  فضائل أمیر المؤمنین معاویة بن أبی سفیان (نوشته أبو القاسم عبید الله بن محمد بن أحمد السقطی) جالب اینجاست که این گونه روایات جعلی حتی بعد از انقراض بنی‌امیه هم این اندازه رواج داشته است چرا که مولف این کتاب متوفى406 می‌باشد. واقعا برخی از این احادیث خنده دار بود. اولین حدیثش به پیامبر اکرم ص نسبت داده است  که معاویه وقتی از قبر برمی‌خیزد به جای کفن جامه های چنین و چنانی بر تن دارد که رویش شهادت به خلفای چهارگانه دارد (یعنی معاویه که در تمام مدت حکومت امیرالمومنین ع با وی جنگید شهادت به خلافت ایشان می‌دهد.) یخرج معاویة رضی الله عنه، من قبره وعلیه رداء من السندس والإستبرق، مرصع بالدر والیاقوت، علیه مکتوب: لا إله إلا الله محمد رسول الله، أبو بکر الصد‌یق، عمر بن الخطاب، عثمان بن عفان، علی بن أبی طالب رضوان الله علیهم. حدیث سومش این است که معاویه در حضور پیامبر ص با یک عرب بادیه‌نشین کشتی گرفت و او را به زمین زد و مدعی است که پیامبر ص فرمود معاویه هیچگاه مغلوب نمی‌شود و بعد می‌گوید حضرت علی ع در جنگ صفین گفته است که اگر من این حدیث را شنیده بودم به جنگ معاویه نمی‌آمدم! تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.


 


469) سوره قلم (68) آیه 3 وَ إِنَّ لَکَ لَأَجْراً غَیْرَ مَمْن

بسم الله الرحمن الرحیم

469) سوره قلم (68) آیه 3

وَ إِنَّ لَکَ لَأَجْراً غَیْرَ مَمْنُونٍ

ترجمه

و یقیناً برایت اجری است بی‌پایان [بی‌منت].

نکات ترجمه

«مَمْنُون»

درباره ماده «منن» گفته اند که در اصل بر دو معنا دلالت دارد: قطع کردن، و در حق کسی نیکی کردن  و بر او منت گذاشتن (معجم المقاییس اللغة، ج‏5، ص267) و در این آیه هر دو معنی می‌تواند صحیح باشد. «غیر ممنون» می‌تواند به معنای پاداش قطع نشدنی (= بی‌پایان) باشد و یا به معنای «پاداش بی‌منت».

حدیث

1) از امام باقر ع روایت شده است:

جبرئیل در روز جمعه در عرفات بر پیامبر ص نازل شد و گفت: محمد! همانا خداوند به تو سلام می‌فرستد و می‌فرماید: به امتت بگو «امروز دین شما را برایتان کامل کردم، و تمام نمودم نعمتم را بر شما» (مائده/3) با ولایت امیرالمومنین ع.

و [امام باقر ع] سخنانی طولانی بیان فرمودند تا اینجا که:

پس برخی از منافقان به همدیگر گفتند: نمی‌بینید که چشمانش در حدقه دور می‌زند -منظورشان پیامبر ص بود - ؛ گویی که [نعوذ بالله] دیوانه است و به خاطر پسر عمویش به فتنه افتاده [= فریفته او شده و به خاطرش هر کاری حاضر است انجام دهد]؛  او را چه شده که دست وی را بالا برد؟! اگر توانش را داشت که او را مثل قیصر و کسری کند این کار را می‌کرد!

در این لحظه پیامبر خدا ص فرمود: بسم الله الرحمن الرحیم؛ مردم دانستند که می‌خواهد قرآن بخواند؛ پس ساکت شدند؛ پس ایشان این آیات را قرائت فرمود: «نون؛ سوگند به قلم و آنچه می‌نویسند؛ تو - به لطف پروردگارت - دیوانه نیستی» - که منظورش آن چیزی بود که منافقان گفتند - «و یقیناً برایت اجری است بی‌پایان» به خاطر اینکه آنچه در مورد حضرت علی ع باید ابلاغ می‌شد را ابلاغ کردی؛ «و همانا تو از خلق و خویی برخورداری؛ پس بزودی می‌بینی و می‌بینند؛ که کدام از شما به فتنه افتاده‌اید» و چنین نازل شد.

تفسیر فرات الکوفی، ص497

فُرَاتٌ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَخْلَدٍ الْجُعْفِیُّ [مُعَنْعَناً] عَنْ طَاوُسٍ عَنْ أَبِیهِ قَالَ سَمِعْتُ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِیٍّ ع یَقُولُ:

نَزَلَ جَبْرَئِیلُ [ع‏] عَلَى النَّبِیِّ ص بِعَرَفَاتٍ یَوْمَ الْجُمُعَةِ فَقَالَ یَا مُحَمَّدُ إِنَّ اللَّهَ یُقْرِئُکَ السَّلَامَ وَ یَقُولُ [لَکَ‏] قُلْ لِأُمَّتِکَ الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی بِوَلَایَةِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع فَذَکَرَ کَلَاماً فِیهِ طُولٌ فَقَالَ بَعْضُ الْمُنَافِقِینَ لِبَعْضٍ مَا تَرَوْنَ عَیْنَیْهِ تَدُورَانِ یَعْنُونَ النَّبِیَّ کَأَنَّهُ مَجْنُونٌ وَ قَدِ افْتَتَنَ بِابْنِ عَمِّهِ مَا بَالُهُ رَفَعَ بِضَبْعِهِ لَوْ قَدَرَ أَنْ یَجْعَلَهُ مِثْلَ کِسْرَى وَ قَیْصَرَ لَفَعَلَ فَقَالَ النَّبِیُّ ص [وَ بَارَکَ‏] بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ یُعْلِمُ [فعلم‏] النَّاسَ أَنَّ الْقُرْآنَ قَدْ نَزَلَ عَلَیْهِ فَأَنْصَتُوا فَقَرَأَ ن وَ الْقَلَمِ وَ ما یَسْطُرُونَ ما أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّکَ بِمَجْنُونٍ یَعْنِی مَنْ قَالَ مِنَ الْمُنَافِقِینَ وَ إِنَّ لَکَ لَأَجْراً غَیْرَ مَمْنُونٍ بِتَبْلِیغِکَ مَا بَلَّغْتَ فِی عَلِیٍّ وَ إِنَّکَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظِیمٍ. فَسَتُبْصِرُ وَ یُبْصِرُونَ بِأَیِّکُمُ الْمَفْتُونُ قَالَ وَ هَکَذَا نَزَلَتْ وَ ذَکَرَ الْحَدِیثَ.


2) حرب بن شریح از امام باقر ع روایت کرده که ایشان از امیرالمومنین ع روایت کردند که پیامبر خدا ص فرمودند: برای امتم چنان شفاعت کنم که خدا ندایم دهد: محمد! راضی شدی؟ و من بگویم: پروردگارا! راضی شدم.

سپس [امام باقر ع خطاب به حرب] فرمود: ای اهل عراق! شما می‌گویید امیدوارکننده‌ترین آیه قرآن کریم این است که: «یا عِبادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ ای بندگانم که در حق خویش افراط کردید؛ از رحمت خداوند ناامید نباشید [که خداوند [می‌تواند] همه گناهان را ببخشد]» (زمر/53)؟

گفتم: بله ما چنین می‌گوییم.

فرمود: اما ما اهل بیت می‌گوییم امیدوارکننده ترین آیه در کتاب خداوند این است که می‌فرماید: «و در آینده خداوند به تو چنان اعطا می‌فرماید که راضی شوی» (ضحی/5) و این همان شفاعت است.

شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، ج‏2، ص446-447؛ تفسیر فرات الکوفی، ص571[1]

حَدَّثَنِی الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ الثَّقَفِیُّ [حَدَّثَنَا] الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ حُبَیْشٍ الْمُقْرِئُ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عِمْرَانَ بْنِ أَسَدٍ الْمَوْصِلِیُّ [قَالَ:] حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ الْمُرَادِیُّ حَدَّثَنَا عَمْرُو بْنُ عَاصِمٍ حَدَّثَنَا حَرْبُ بْنُ شُرَیْحٍ الْبَزَّازُ حَدَّثَنَا أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ قَالَ: حَدَّثَنِی عَمِّی مُحَمَّدُ بْنُ الْحَنَفِیَّةِ، عَنْ أَبِیهِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ قَالَ:

قَالَ: رَسُولُ اللَّهِ ص: أَشْفَعُ لِأُمَّتِی حَتَّى یُنَادِیَ رَبِّی- رَضِیتَ یَا مُحَمَّدُ! فَأَقُولُ: رَبِّ رَضِیتُ.

ثُمَّ قَالَ: إِنَّکُمْ مَعْشَرَ أَهْلِ الْعِرَاقِ تَقُولُونَ: إِنَّ أَرْجَى آیَةٍ فِی الْقُرْآنِ «یا عِبادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ»

 قُلْتُ: إِنَّا لَنَقُولُ ذَلِکَ.

قَالَ: وَ لَکِنَّا أَهْلَ الْبَیْتِ، نَقُولُ إِنَّ أَرْجَى آیَةٍ فِی کِتَابِ اللَّهِ [قَوْلُهُ تَعَالَى‏]: «وَ لَسَوْفَ یُعْطِیکَ رَبُّکَ فَتَرْضى‏» وَ هِیَ الشَّفَاعَةُ.


3) اسماعیل بن عبدالعزیز می‌گوید: امام صادق ع خطاب به من فرمود: همانا رسول الله ص کسی بود که امور به او واگذار شده بود؛ خداوند تبارک و تعالی به سلیمان سلطنتش را عطا کرد و فرمود «این است بخشش ما، پس منّت نِه [= به دیگران ببخش] یا نگهدار بى‏حساب و کتاب» (ص/39) و به پیامبرش حضرت محمد ص هم [امور واجب و حرام را] واگذار کرد و فرمود: «آنچه رسول به شما می‌دهد بگیرید و آنچه شما را از آن بازمی‌دارد خودداری کنید» (حشر/7)

یک نفر گفت: بله، به رسول خدا ص [احکام مربوط به] زراعت [= زکات] و شیر دادن [= احکام مربوط به شیرخوردن و ارث] واگذار شد.

بناگاه امام صادق ع از شدت عصبانیت برافروخته شد و فرمود: در هر چیزی، به خدا سوگند در هر چیزی [به وی اختیار داده شد].

بصائر الدرجات، ج‏1، ص380

حَدَّثَنَا بَعْضُ أَصْحَابِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ النُّعْمَانِ عَنِ ابْنِ مُسْکَانَ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ عَبْدِ الْعَزِیزِ قَالَ: قَالَ لِی جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ:

إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص کَانَ یُفَوَّضُ إِلَیْهِ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى فَوَّضَ إِلَى سُلَیْمَانَ مُلْکَهُ فَقَالَ «هذا عَطاؤُنا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِکْ بِغَیْرِ حِسابٍ» وَ إِنَّ اللَّهَ فَوَّضَ إِلَى مُحَمَّدٍ نَبِیِّهِ فَقَالَ «ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا»

فَقَالَ رَجُلٌ إِنَّمَا کَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص مُفَوَّضاً إِلَیْهِ فِی الزَّرْعِ وَ الضَّرْعِ!

فَلَوَى جَعْفَرٌ ع عَنْهُ عُنُقَهُ مُغْضَباً فَقَالَ فِی کُلِّ شَیْ‏ءٍ وَ اللَّهِ فِی کُلِّ شَیْ‏ءٍ.

تدبر

1) «وَ إِنَّ لَکَ لَأَجْراً غَیْرَ مَمْنُونٍ»

مقصود از «اجر غیرممنون» چیست؟

الف. اجر و پاداشی است که هیچگاه تمام نمی‌شود (المیزان، ج19، ص369) و این همان نعمتهای بهشتی است که پایان نمی‌پذیرد. (مجمع البیان، ج‏10، ص500)

ب. به هر پیامبری اجر تمام کسانی که به او ایمان آورد هم داده می‌شود (ابن‌عباس، مجمع البیان، ج‏10، ص500) و چون دین پیامبر ص ما تا قیامت ادامه دارد اجر او بی‌پایان خواهد بود.

ج. اجری است که هیچ منتی بر او نمی‌گذارند (ابومسلم، مجمع البیان، ج‏10، ص500)

د. اجازه شفاعتی است که در قیامت به ایشان داده می‌شود و هیچ حدی ندارد مگر رضایت خود ایشان (حدیث2) [که البته رضایت و خواست ایشان کاملا مطابق با رضایت و خواست خداوند است (راضِیَةً مَرْضِیَّةً، فجر/28)]

ه. حق تشریعی است که خداوند به ایشان تفویض کرده، که بنابر تفسیر امام باقر ع از آیه7 سوره حشر، ایشان در همه امور حق تشریع دارند (حدیث3)

و. ...


2) «وَ إِنَّ لَکَ لَأَجْراً غَیْرَ مَمْنُونٍ»

می‌توان در همین عمر محدود عملی با تاثیری نامتناهی انجام داد و مستحق پاداش بی‌نهایت شد.

نحوه استنباط از آیه

بخشش‌های الهی گاهی بر اساس عمل شخص است که به آن «اجر» می‌گویند؛ و گاهی بخشش ابتدایی از جانب خداست که به آن «فضل» گویند.

پس «اجر» همواره تناسبی با «عمل» دارد، هرچه عملی بیشتر و پرثمرتر باشد، اجر و پاداش بیشتری دارد. اگر در جایی سخن از «اجر بی‌پایان» ‌به میان آمده، پس عملی که انجام داده، تاثیری نامتناهی داشته که مستحق چنین پاداشی شده است؛ چنانکه در نقطه مقابل ظلمشان چنان در عالم اثرمی‌گذارد که به خاطر آن سزاوار عذاب بی‌پایان (جاودان) می‌شوند:

«ثُمَّ قیلَ لِلَّذینَ ظَلَمُوا ذُوقُوا عَذابَ الْخُلْدِ هَلْ تُجْزَوْنَ إِلاَّ بِما کُنْتُمْ تَکْسِبُون‏؛ سپس (در روز قیامت) به کسانى که ستم کرده‏اند گفته مى‏شود: بچشید عذاب جاودان را! آیا جز در مقابل آنچه کسب مى‏کردید کیفر داده مى‏شوید؟» (یونس/52)

ثمره انسان‌شناسی

انسان ظرفیت بی‌نهایت دارد و در همین دنیا می‌تواند این ظرفیت را شکوفا کند، البته چون این دنیا محدود است، ثمره‌اش را در جهان دیگر برداشت خواهد کرد و به «اجر غیرممنون» یا «عذاب خلد» می‌رسد.


3) «وَ إِنَّ لَکَ لَأَجْراً غَیْرَ مَمْنُونٍ»

چرا پیامبر اکرم ص سزاوار اجری بی‌پایان و نامحدود شده است؟

الف. چون هر پیامبری اجر تمام کسانی که به دین او ایمان می‌آورند را هم دریافت می‌کند (تدبر1، بند ب) و دین اسلام آخرین شریعت است که تا قیامت ادامه دارد؛ پس ثمره کار پیامبر اسلام ص (و لذا: پاداش او) انقطاعی نخواهد داشت.

ب. ایشان با ابلاغ و تثبیت ولایت، تداوم هدایت پس از مرگ خود تا قیامت را تضمین نمود، لذا اجرش هم هیچگاه قطع نمی‌شود (اقتباس از حدیث1)

ج. چون پیامبر خاتم برترین مخلوق خداوند و مظهر اصلی مقام خلیفة‌اللهی است و شعاع وجودی او محدودیت‌پذیر نیست؛ لذا ثمرات او هم قطع‌شدنی نیست.

د. ...

4) «ما أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّکَ بِمَجْنُونٍ؛ وَ إِنَّ لَکَ لَأَجْراً غَیْرَ مَمْنُونٍ»

توجه به لطف و پاداش الهی، انسان را در برابر تهمت‌ها استوار نگه می‌دارد. (تفسیر نور، ج10، ص173)



[1] . فُرَاتٌ قَالَ حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ الْقَاسِمِ بْنِ عُبَیْدٍ مُعَنْعَناً عَنْ حَرْبِ بْنِ شُرَیْحٍ الْبَصْرِیِّ قَالَ: قُلْتُ لِمُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ ع أَیُّ آیَةٍ فِی کِتَابِ اللَّهِ أَرْجَى قَالَ مَا یَقُولُ فِیهَا قَوْمُکَ قَالَ قُلْتُ یَقُولُونَ یا عِبادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ قَالَ لَکِنَّا أَهْلَ الْبَیْتِ [بیت‏] لَا نَقُولُ ذَلِکَ قَالَ قُلْتُ فَأَیْشٍ [فَأَیَّ شَیْ‏ءٍ] تَقُولُونَ فِیهَا قَالَ نَقُولُ وَ لَسَوْفَ یُعْطِیکَ رَبُّکَ فَتَرْضى‏ الشَّفَاعَةَ وَ اللَّهِ الشَّفَاعَةَ وَ اللَّهِ الشَّفَاعَةَ.

 


468) سوره قلم (68) آیه 2 ما أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّکَ بِمَجْن

بسم الله الرحمن الرحیم

468) سوره قلم (68) آیه 2    

ما أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّکَ بِمَجْنُونٍ

ترجمه

که تو -به لطف پروردگارت - مجنون نیستی.

شأن نزول

از ابن‌جریح روایت شده است که در مورد پیامبر ص می‌گفتند که شیطانی او را جن‌زده و دیوانه کرده است؛ پس این آیه نازل شد که: تو -به لطف پروردگارت - مجنون [= جن‌زده، دیوانه] نیستی.

الدر المنثور، ج‏6، ص250

أخرج ابن المنذر عن ابن جریج قال کانوا یقولون للنبی صلى الله علیه و آله و سلم إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ به شیطان فنزلت ما أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّکَ بِمَجْنُون

حدیث

1) عبدالواحد بن مختار انصاری از امام باقر ع روایت کرده که ایشان فرمودند:

عبدالواحد! اگر مردی صاحب نظر و رأی باشد، هرچه مردم درباره‌اش بگویند ضرری به او نمی‌رساند حتی اگر بگویند که او دیوانه است؛ و ضرری به او نمی‌رسد حتی اگر [تنها] بر قله کوهی مشغول عبادت خدا باشد تا مرگش فرا رسد.

الکافی، ج‏2، ص245

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنِ ابْنِ بُکَیْرٍ عَنْ فُضَیْلِ بْنِ یَسَارٍ عَنْ عَبْدِ الْوَاحِدِ بْنِ الْمُخْتَارِ الْأَنْصَارِیِّ قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع:

یَا عَبْدَ الْوَاحِدِ مَا یَضُرُّ رَجُلًا إِذَا کَانَ عَلَى ذَا الرَّأْیِ مَا قَالَ النَّاسُ لَهُ وَ لَوْ قَالُوا مَجْنُونٌ وَ مَا یَضُرُّهُ وَ لَوْ کَانَ عَلَى رَأْسِ جَبَلٍ یَعْبُدُ اللَّهَ حَتَّى یَجِیئَهُ الْمَوْتُ.


2) روایت شده که پیامبر اکرم ص در حال عبور از جایی بود دید مردم دور شخصی جمع شده‌اند که مبتلا به صرع است. سوال کرد: اینان برای چه جمع شده‌اند؟

گفتند به خاطر دیوانه‌ای که به صرع مبتلا شده است.

فرمود: این دیوانه نیست. آیا می‌خواهید شما را از کسی که واقعا دیوانه است آگاه کنم؟

گفتند: بله یا رسول الله!

فرمود: دیوانه واقعی کسی است که با ناز و تکبّر گام برمى‏دارد و با گوشه چشم به چپ و راست خود مى‏نگرد، و پهلوى را با شانه به این سو و آن سو مى‏برد. چنین کسی است که دیوانه است؛ اما این که جلوی شماست، صرفا فردی مبتلا [به بیماری] است.

معانی الأخبار، ص238

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ بْنِ إِسْحَاقَ الطَّالَقَانِیُّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ الْعَزِیزِ بْنُ یَحْیَى الْبَصْرِیُّ الْجَلُودِیُّ بِالْبَصْرَةِ قَالَ أَخْبَرَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ مُحَمَّدُ بْنُ زَکَرِیَّا الْجَوْهَرِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عُمَارَةَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَابِرِ بْنِ یَزِیدَ الْجُعْفِیِّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ الْبَاقِرِ ع قَالَ سَمِعْتُ جَابِرَ بْنَ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِیَّ یَقُولُ:

مَرَّ رَسُولُ اللَّهِ ص بِرَجُلٍ مَصْرُوعٍ وَ قَدِ اجْتَمَعَ عَلَیْهِ النَّاسُ یَنْظُرُونَ إِلَیْهِ فَقَالَ ص عَلَى مَا اجْتَمَعَ هَؤُلَاءِ فَقِیلَ لَهُ عَلَى مَجْنُونٍ یُصْرَعُ فَنَظَرَ إِلَیْهِ فَقَالَ مَا هَذَا بِمَجْنُونٍ أَ لَا أُخْبِرُکُمْ بِالْمَجْنُونِ حَقَّ الْمَجْنُونِ قَالُوا بَلَى یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ إِنَّ الْمَجْنُونَ حَقَّ الْمَجْنُونِ‏ الْمُتَبَخْتِرُ فِی مِشْیَتِهِ النَّاظِرُ فِی عِطْفَیْهِ الْمُحَرِّکُ جَنْبَیْهِ بِمَنْکِبَیْهِ فَذَاکَ الْمَجْنُونُ وَ هَذَا الْمُبْتَلَى.

تدبر

1) «ما أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّکَ بِمَجْنُونٍ»

این آیه جواب قسمی است که در آیه قبل آمد. (مجمع‌البیان، ج10، ص499)

خداوند قسم خورد به قلم، که ای پیامبر، تو الحمدلله مجنون نیستی.

پیامبر اکرم ص هنوز دعوتش را عمومی نکرده بود و فقط نماز می‌خواند (شان نزول جلسه قبل) او را دیوانه خواندند (قلم/51).

ثمره اخلاقی

کسی که می‌خواهد در راه خدا گام بردارد، حتی اگر بهترین انسانها باشد در معرض بدترین توهین ها قرار خواهد گرفت.

پس اگر به مطلب درستی رسیده‌ایم یا کار درستی انجام می‌دهیم، از حرف مردم نترسیم. (حدیث1)


2) «ما أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّکَ بِمَجْنُونٍ»

مقصود از «به نعمت پروردگارت» در این آیه چیست؟

الف. «بـ» باء سببیه است؛ یعنی به سبب نعمت خدا؛ که این چند معنی دارد:

الف.1. این نعمت خداست که موجب شده که دیوانگی در تو راه نیابد. (مجمع‌البیان، ج10، ص499)

الف.2 چون نعمت خدا شامل حال توست پس تو دیوانه نیستی؛ به تعبیر دیگر، می‌خواهد بفرماید کسی که ما بر او نعمت نبوت و حکمت و ... بخشیده‌ایم، امکان ندارد که دیوانگی در او راه یابد. (المیزان، ج19، ص368؛ مجمع‌البیان، ج10، ص499)

الف.3 ...

ب. «بـ» باء مصاحبت است؛ یعنی همراه با این نعمت خدا که شامل حال تو شده، تو دیوانه نیستی؛ که این هم چند گونه می‌تواند معنی شود:

ب.1. شبیه اینکه بگوییم الحمد لله که تو دیوانه نیستی. (المیزان، ج19، ص368؛ مجمع‌البیان، ج10، ص499)

ب.2. تو دیوانه نیستی، و نعمت از آن خداست؛ یعنی این عبارت تقریر و تاییدی است بر دیوانه نبودن تو؛ شبیه جایی که گفته می‌شوند: سبحانک اللهم و بحمدک. (مجمع‌البیان، ج10، ص499)

ب.3. ...

ج. ...

3) «ما أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّکَ بِمَجْنُونٍ»

به کسی که بالاترین مرتبه عقل در میان بشر را دارد، دیوانه گفتند!

نکته تخصصی جامعه‌شناسی

زمانی که برای تخریب یک نفر تهمتی به او می‌زنند، سعی می‌کنند تهمت به گونه‌ای باشد که عامه مردم آن را باور کنند. چرا به پیامبر ص تهمت دیوانگی زدند؟ ظاهرا بدین جهت که وقتی افرادی بسیار از حد عادی بالاتر باشند، نامتعارف‌اند و کسی که نامتعارف شد براحتی می‌توان او را در زمره نامتعارف‌هایی که مذموم‌اند قرار داد.

در واقع، وقتی مطلب از حدی فراتر رود، ذهنهای عادی تحملش را ندارد؛ پس سعی می‌کنند او را پست‌تر از خود بدانند.


4) «ما أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّکَ بِمَجْنُونٍ»

خدا به پیامبرش دلداری می‌دهد که تو دیوانه نیستی!

پس

اگرچه خداوند اولیاءالله را در سختی‌ها قرار می‌دهد اما آنها را از یاد نبرده، و به حال خود رها نمی‌کند.


5) «ما أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّکَ بِمَجْنُونٍ»

خدا به پیامبرش دلداری می‌دهد که تو دیوانه نیستی!

دیوانگی چیست که حتی ممکن است پیامبر ص را در معرض این تهمت قرار دهند؟!

نکته تخصصی جامعه‌شناسی

از بحثهای جالب جامعه‌شناسی این است که «واقعا چه کسی دیوانه است؟»

غالبا در مواجهه اول می‌گوییم «کسی که عقل درست و حسابی ندارد» اما معیار عقل درست و حسابی چیست؟

اگر خوب بنگریم، اگرچه عقل سالم به لحاظ فلسفی معنای خاص خود را دارد؛ اما به لحاظ جامعه‌شناسی، مردم به کسی دیوانه می‌گویند که شبیه آنها رفتار نکند و منطق رفتارهای وی را درک نکنند.

تاملی با خویش

همه ما از اینکه ما را دیوانه بدانند بشدت می‌رنجیم. اما آیا می‌ارزد که برای اینکه ما را دیوانه نشمرند همرنگ جماعت شویم؟! شاید توجه به همین نکته بوده که در اشعار عرفا، دیوانگی مدح شده است:

ورای طاعتِ دیوانگان ز ما مطلب

که شیخِ مذهب ما عاقلی گنه دانست

https://ganjoor.net/hafez/ghazal/sh47/

و اگر عقل بتواند به منطق آنان پی ببرد، او نیز این مسیری که اذهان عادی آن را دیوانگی می‌پندارند در پیش خواهد گرفت:

در خرمن صد زاهد عاقل زند آتش

این داغ که ما بر دل دیوانه نهادیم

https://ganjoor.net/hafez/ghazal/sh371/

عقل اگر داند که دل در بند زلفش چون خوش است

عاقلان دیوانه گردند از پی زنجیر ما

https://ganjoor.net/hafez/ghazal/sh10/

و آنگاه چنین انسانی دیگر بر اساس منطق مادی و عادی زندگی نمی‌کند:

آن کس که ترا شناخت جان را چه کند؟

فرزند و عیال و خانمان را چه کند؟

دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی

دیوانه‌ی تو هر دو جهان را چه کند؟!

https://ganjoor.net/moulavi/shams/robaeesh/sh491/


6) «ما أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّکَ بِمَجْنُونٍ»

عصمت و مصونیت پیامبر ص در سایه لطف الهی است. (تفسیر نور، ج10، ص173)

 


467) سوره قلم (68) آیه 1 ن وَ الْقَلَمِ وَ ما یَسْطُرُونَ

بسم الله الرحمن الرحیم

467) سوره قلم (68) آیه 1

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ‏؛ ن وَ الْقَلَمِ وَ ما یَسْطُرُونَ

ترجمه

به نام خداوند رحمت گستر و همواره مهربان؛ نون، سوگند به قلم و آنچه ‌نویسند؛


مقدمه

سوره قلم جزء اولین سوره‌هایی است که بر پیامبر اکرم ص نازل شده است. با توجه به اینکه دو سوره علق و مزمل قبلا بررسی شده است، شاید مناسب باشد که اکنون سراغ سوره قلم برویم.

این سوره را همچنین سوره «ن» هم نامیده‌اند.

حسن، عکرمه و عطاء کل سوره را مکی دانسته‌اند اما نظر ابن‌عباس و قتاده این بوده که آیات 16-33 (سَنَسِمُهُ... لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ) مدنی می باشد.

تعداد آیات آن بر اساس تمامی نقلها 52 آیه است. (مجمع البیان، ج‏10، ص496)

فضیلت این سوره

از پیامبر اکرم ص روایت شده که به کسی که این سوره را بخواند، ثواب کسانی که اخلاق نیکو دارند داده می‌شود؛ و

از امام صادق ع روایت شده که کسی که این سوره را در نماز واجب یا مستحبی بنخواند خداوند او را از اینکه در زندگیش دچار فقر شود ایمن می‌دارد و از فشار قبر او را پناه می‌دهد ان‌شاءالله.

أبی بن کعب قال قال النبی ص و من قرأ سورة ن و القلم أعطاه ثواب الذین حسن أخلاقهم (مجمع البیان، ج‏10، ص496)

أَبِی ره قَالَ حَدَّثَنِی أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِیسَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حَسَّانَ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ مِهْرَانَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ مَیْمُونٍ الصَّائِغِ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع مَنْ قَرَأَ سُورَةَ ن وَ الْقَلَمِ فِی فَرِیضَةٍ أَوْ نَافِلَةٍ آمَنَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ أَنْ یُصِیبَهُ فَقْرٌ أَبَداً وَ أَعَاذَهُ اللَّهُ إِذَا مَاتَ مِنْ ضَمَّةِ الْقَبْرِ. (ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص119؛ مجمع البیان، ج‏10، ص496)



شأن نزول

از ابن‌عباس روایت شده است بعد از آنکه جبرئیل در غار حرا بر پیامبر ص نازل شد و آیات ابتدایی سوره علق را بر ایشان تلاوت کرد و ایشان به منزل برگشت و حضرت خدیجه به ایشان ایمان آورد؛ سه روز بعد از اسلام آوردن حضرت خدیجه، یکبار پیامبر ص [همراه با خدیجه] به نماز ایستاده بود. حضرت علی ع بر آنان وارد شد و از پیامبر ص سوال کرد: این چه کاری است که انجام می‌دهید؟ پیامبر ص فرمود: این دین خداست. پس امیرالمومنین ع ایمان آورد و پیامبر ص را تصدیق کرد و آن دو [علناً] نماز می‌خواندند و رکوع و سجده بجا می‌آوردند و خبر در مکه پیچید که پیامبر مجنون شده است و آنگاه این آیات نازل شد که «نون، سوگند به قلم و آنچه ‌نویسند؛ که تو - به نعمت پروردگارت - مجنون نیستی» (تا پنج آیه) و این آیات دومین مطلبی بود که بر ایشان نازل شد.

سعد السعود للنفوس منضود، ص216[1]؛ مناقب آل أبی طالب، ج‏2، ص14[2]؛ بحار الأنوار، ج‏18، ص229-230[3]

البته لازم به ذکر است امیرالمومنین در خطبه قاصعه (نهج‌البلاغه، خطبه192) اشاره می‌کنند که من یک سال که پیامبر به غار حرا می‌رفت همراهش بودم و هنگام نزول وحی ناله شیطان را شنیدم و از پیامبر سوال کردم و پیامبر به من فرمود تو آنچه من می‌بینم و می‌شنوم، می‌بینی و می‌شنوی، جز اینکه پیامبر نیستی؛ که ظاهرش این است که ایشان همان هنگام نزول اولیه وحی همراه پیامبر بوده است، مگر اینکه آن گفتگوی پیامبر و حضرت علی ع را مربوط به بار دیگری از نزول وحی بدانیم، یا اینکه ابن‌عباس درباره اینکه حضرت علی ع چند روز بعد ایمان آورده اشتباه کرده باشد.[4]

حدیث

1) از امام کاظم ع سوال شد درباره این سخن خداوند عز و جل که «نون، و قلم و آنچه می‌نویسند» فرمود: «نون» اسم رسول الله ص است؛ و قلم اسم امیرالمومنین است، که صلوات خداوند بر آن دو و بر ذریه‌ آنها.

تأویل الآیات الظاهرة فی فضائل العترة الطاهرة، ص: 685

الْحَسَنُ بْنُ أَبِی الْحَسَنِ الدَّیْلَمِیِّ عَنْ رِجَالِهِ بِإِسْنَادِهِ یَرْفَعُهُ إِلَى مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَیْلِ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ مُوسَى ع قَالَ:

سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ن وَ الْقَلَمِ وَ ما یَسْطُرُونَ فَالنُّونُ اسْمٌ لِرَسُولِ اللَّهِ وَ الْقَلَمُ اسْمٌ لِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِمَا وَ عَلَى ذُرِّیَتِهِمَا.[5]


2) شخصی خدمت امام صادق ع مشرف می‌شود و از تفسیر برخی از آیات، از جمله «ن وَ الْقَلَمِ وَ ما یَسْطُرُونَ» سوال می‌کند. حضرت می‌فرمایند: ...

و اما «نون» نام رودخانه‌ای در بهشت است، از برف سفیدتر، و از عسل شیرین‌تر؛ خداوند متعال به او فرمود: مُرکّب [دوات] باش! پس مرکب شد. آنگاه خداوند درختی را برگرفت و به دست خود کاشت - امام ع در اینجا فرمود: منظور از «دست» قدرت است، و مطلب آن گونه که مشبّهه [کسانی که خدا را به امور مادی تشبیه می‌کنند] می‌پندارند، نیست - سپس به آن [درخت] فرمود: قلم باش! و به او فرمود: بنویس! گفت: پروردگارا چه بنویسم؟! فرمود: بنویس آنچه را تا روز قیامت واقع می‌باشد. پس چنین کرد، آنگاه بر او مهر زد و فرمود: «تا روز آن وقت معلوم» (حجر/38) سخن نگو!

علل الشرائع، ج‏2، ص402؛ تفسیر القمی، ج‏2، ص379-380[6]

أَخْبَرَنَا عَلِیُّ بْنُ حَبَشِیِّ بْنِ قُونِیٍّ رَحِمَهُ اللَّهُ فِیمَا کَتَبَ إِلَیَّ قَالَ حَدَّثَنَا جَمِیلُ بْنُ زِیَادٍ قَالَ حَدَّثَنَا الْقَاسِمُ بْنُ إِسْمَاعِیلَ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ سَلَمَةَ عَنْ یَحْیَى بْنِ أَبِی الْعَلَاءِ الرَّازِیِّ أَنَّ رَجُلًا دَخَلَ عَلَى أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فَقَالَ جُعِلْتُ فِدَاکَ أَخْبِرْنِی عَنْ قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَى ن وَ الْقَلَمِ وَ ما یَسْطُرُونَ[7]... فَالْتَفَتَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع إِلَیْهِ وَ قَالَ ...

وَ أَمَّا نُونٌ فَکَانَ نَهَراً فِی الْجَنَّةِ أَشَدَّ بَیَاضاً مِنَ الثَّلْجِ وَ أَحْلَى مِنَ الْعَسَلِ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى لَهُ کُنْ مِدَاداً فَکَانَ مِدَاداً ثُمَّ أَخَذَ شَجَرَةً فَغَرَسَهَا بِیَدِهِ ثُمَّ قَالَ وَ الْیَدُ الْقُوَّةُ وَ لَیْسَ بِحَیْثُ تَذْهَبُ إِلَیْهِ الْمُشَبِّهَةُ ثُمَّ قَالَ لَهَا کُونِی قَلَماً ثُمَّ قَالَ لَهُ اکْتُبْ فَقَالَ لَهُ یَا رَبِّ وَ مَا أَکْتُبُ قَالَ اکْتُبْ مَا هُوَ کَائِنٌ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ فَفَعَلَ ذَلِکَ ثُمَّ خَتَمَ عَلَیْهِ وَ قَالَ لَا تَنْطِقَنَّ إِلَى یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ.[8]


3) سفیان [بن سعید] ثوری می‌گوید خدمت امام صادق ع مشرف شدم و از ایشان تفسیر حروف مقطعه قرآن را سوال کردم. حضرت یکی یکی آنها را توضیح دادند تا اینکه فرمودند:

و اما «ن»، آن نهری است در بهشت که خداوند به او دستور داد که منجمد شود پس چنین شد و مُرکّب [= دوات] گشت؛ سپس خداوند به قلم فرمود: بنویس؛ پس قلم آنچه بود و آنچه تا قیامت خواهد بود را در لوح محفوظ نوشت؛ و آن دوات، دواتی از نور بود؛ و آن قلم، قلمی از نور، و آن لوح، لوحی از نور.

گفتم: یَا ابْنَ رسولِ اللَّه! برایم مطلب لوح و قلم و دوات را بیشتر بیان فرما و از علمت مرا تعلیم ده!

فرمود: ابن سعید! اگر نبود که تو اهل [فهم] جواب هستی، جوابت را نمی‌دادم:

نون فرشته‌ای است که [مطلب را] به قلم، که او هم فرشته‌ای است - ادا می‌کند [= می‌رساند] و قلم هم به لوح - که او هم فرشته‌ای است - ادا می‌کند و لوح به اسرافیل و اسرافیل به میکائیل و میکائیل به جبرئیل و جبرئیل به پیامبران و فرستادگان [مطلب را] ادا می کند.

سپس فرمود: سفیان! بلند شو، که دیگر بر تو ایمن نیستم. [ظاهرا یعنی: نگرانم که نفهمی و به جای هدایت گمراه شوی]

معانی الأخبار، ص23

أَخْبَرَنَا أَبُو الْحَسَنِ مُحَمَّدُ بْنُ هَارُونَ الزَّنْجَانِیُّ فِیمَا کَتَبَ إِلَیَّ عَلَى یَدَیْ عَلِیِّ بْنِ أَحْمَدَ الْبَغْدَادِیِّ الْوَرَّاقِ قَالَ حَدَّثَنَا مُعَاذُ بْنُ الْمُثَنَّى الْعَنْبَرِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ أَسْمَاءَ قَالَ حَدَّثَنَا جُوَیْرِیَةُ عَنْ سُفْیَانَ بْنِ السَّعِیدِ الثَّوْرِیِّ قَالَ: قُلْتُ لِجَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ مَا مَعْنَى قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ الم وَ المص وَ الر وَ المر وَ کهیعص وَ طه وَ طس وَ طسم وَ یس وَ ص وَ حم وَ حم عسق وَ ق وَ ن قَالَ ع ...[9]

وَ أَمَّا ن فَهُوَ نَهَرٌ فِی الْجَنَّةِ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ اجْمُدْ فَجَمُدَ فَصَارَ مِدَاداً ثُمَّ قَالَ عَزَّ وَ جَلَّ لِلْقَلَمِ اکْتُبْ فَسَطَرَ الْقَلَمُ فِی اللَّوْحِ الْمَحْفُوظِ مَا کَانَ وَ مَا هُوَ کَائِنٌ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ فَالْمِدَادُ مِدَادٌ مِنْ نُورٍ وَ الْقَلَمُ قَلَمٌ مِنْ نُورٍ وَ اللَّوْحُ لَوْحٌ مِنْ نُورٍ وَ قَالَ سُفْیَانُ فَقُلْتُ لَهُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ بَیِّنْ لِی أَمْرَ اللَّوْحِ وَ الْقَلَمِ وَ الْمِدَادِ فَضْلَ بَیَانٍ وَ عَلِّمْنِی مِمَّا عَلَّمَکَ اللَّهُ فَقَالَ یَا ابْنَ سَعِیدٍ لَوْ لَا أَنَّکَ أَهْلٌ لِلْجَوَابِ مَا أَجَبْتُکَ فَنُونٌ مَلَکٌ یُؤَدِّی إِلَى الْقَلَمِ وَ هُوَ مَلَکٌ وَ الْقَلَمُ یُؤَدِّی إِلَى اللَّوْحِ وَ هُوَ مَلَکٌ وَ اللَّوْحُ یُؤَدِّی إِلَى إِسْرَافِیلَ وَ إِسْرَافِیلُ یُؤَدِّی إِلَى مِیکَائِیلَ وَ مِیکَائِیلُ یُؤَدِّی إِلَى جَبْرَئِیلَ وَ جَبْرَئِیلُ یُؤَدِّی إِلَى الْأَنْبِیَاءِ وَ الرُّسُلِ ص قَالَ ثُمَّ قَالَ لِی قُمْ یَا سُفْیَانُ فَلَا آمَنُ عَلَیْکَ.[10]


4) در روایتی امیرالمومنین ع از رسول خدا ص تفسیر حروف ابجد را نقل می‌کنند تا می‌رسند به حرف «ن»؛ می فرمایند:

و اما نون، پس همان «ن وَ الْقَلَمِ وَ ما یَسْطُرُونَ» است، که قلم، قلمی از نور است، و کتابی از نور در لوح محفوظ هست که «مقربان بر آن شهادت می‌دهند» (مطففین/21) و شاهد بودن خداوند کافی است.

الأمالی( للصدوق)، ص318؛ التوحید (للصدوق)، ص237

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ الْوَلِیدِ رِضْوَانُ اللَّهِ عَلَیْهِ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الصَّفَّارُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَیْنِ بْنِ أَبِی الْخَطَّابِ وَ أَحْمَدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَسْبَاطٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ زَیْدٍ قَالَ حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ سَالِمٍ عَنِ الْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ قَالَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع سَأَلَ عُثْمَانُ بْنُ عَفَّانَ رَسُولَ اللَّهِ ص فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا تَفْسِیرُ أَبْجَدْ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص تَعَلَّمُوا تَفْسِیرَ أَبْجَدْ فَإِنَّ فِیهِ الْأَعَاجِیبَ کُلَّهَا وَیْلٌ لِعَالِمٍ جَهِلَ تَفْسِیرَهُ فَقِیلَ یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا تَفْسِیرُ أَبْجَدْ قَالَ أَمَّا الْأَلِفُ ...[11]

وَ أَمَّا النُّونُ فَـ«ن وَ الْقَلَمِ وَ ما یَسْطُرُونَ» فَالْقَلَمُ قَلَمٌ مِنْ نُورٍ وَ کِتَابٌ مِنْ نُورٍ فِی لَوْحٍ مَحْفُوظٍ «یَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ» وَ کَفى‏ بِاللَّهِ شَهِیداً ...[12]

تدبر

1) «ن وَ الْقَلَمِ وَ ما یَسْطُرُونَ»

می‌دانیم که «ن» یکی از حروف مقطعه است و این حروف مقطعه از اولین سوره‌های مکی (که دومین یا سومین سوره نازل شده بر پیامبر ص است) مشاهده می‌شود و تا سوره‌های مدنی‌ای نظیر سوره‌های بقره، آل‌عمران حضور دارد. این حروف 14 حرف از 28 حرف زبان عربی را شامل می‌شوند (أ، ح، ر، س، ص، ط، ع، ق، ک، ل، م، ن، ه،ی که در عبارت «صراط علی حق نمسکه» همگی جمع شده‌اند) درباره اینکه به طور کلی مقصود از این حروف مقطعه چیست اقوالی مطرح است. مرحوم طبرسی 11 را دیدگاه برشمرده است: (مجمع‌البیان، ج1، ص112-113)

1. حروف مقطعه، از اسراری است که خداوند علم آن را به خود اختصاص داده است (در روایات ما هم به این اشاره شده)

2. هریک اسم سوره‌ای است که این حرف در ابتدایش آمده است. (حسن و زید بن اسلم)

3. دلالت بر اسماء الله دارد (ابن‌عباس) که درباره چگونگی آن هم اقوال متعددی است که در ذیل هر مورد باید روایات خاص آن را دید که گاه برای یک مورد چندین روایت آمده که چه‌بسا هرکدام از اینها بر چندین معنای متفاوت دلالت دارد. [و نیز برخی اینها را اعم از اسم خدا، اسامی پیامبر اکرم ص، اسم فرشتگان و ... دانسته‌اند؛ التحریر و التنویر، ج‏1، ص205]

4. اینها اسماءالله هستند که از هم جدا شده‌اند و اگر کسی به ترکیب آنها راه یابد می‌تواند به اسم اعظم برسد. مثلا «الر» و «حم» و «ن» با همدیگر «الرحمن» می‌شوند و ... (سعید بن جبیر)

5. اسمهای قرآن می باشند (قتاده)

6. انواعی از امورند که خداوند بدانها سوگند یاد کرده است (ابن‌عباس و عکرمه) برخی گفته است: اینها همان حروف الفبا هستند که به خاطر اهمیتشان در تمام زبانها خداوند بدانها سوگند یاد کرده است؛ گویی می‌فرماید: سوگند به این حروف که قرآن کلام من است.(اخفش)

7. اینها شروع اسمهای خداوندند و در آنها هیچ حرفی نیست مگر اینکه درباره نعمت یا بلایی است و مدت و مهلت یک قومی را بیان می‌کند (ابوالعالیه، در احادیث ما هم مویداتی دارد)

8. اینها بر اساس محاسبات جمل (حساب ابجد) بر مدتی که امت اسلام در جهان برقرار است دلالت می کند (مقاتل، علی بن فضال مجاشعی، و برخی روایات)[13]

9. می‌خواهد بفرماید این قرآنی که از آوردن شبیهش عاجز شده‌اید با همین حروفی که می‌شناسید بیان شده است (قطرب، ابومسلم محمد بن بحر اصفهانی)

10. منظور حروف الفباست که با بیان برخی از بقیه بی‌نیاز شده، چنانکه می‌گوییم «ابجد» یا «ا ب پ ت» و منظورمان کل حروف الفباست.

11. کافران با سرو صدا مانع شنیدن سخن پیامبر ص می‌شدند، اینها در ابتدای سوره‌ها آمد و آنها چنین سخن گفتنی نشنیده بودند لذا سکوت می‌کردند تا ببینند پیامبر ص چه می‌خواهد بگوید.

اما اقوال دیگری هم هست که دیگران اشاره کرده‌اند:

12. هر یک اشاره به غرض اصلی آن سوره دارد؛ مثلا «ن» دلالت بر «نصر» دارد؛ «ق» دلالت بر قرآن یا قهر الهی دارد و ... (المیزان، ج18، ص7-8)

13. برای هشدار باش به مخاطب است. (المیزان، ج18، ص7-8)

14. اینها مصداق «متشابهات»ی هستند که تاویلش را جز خدا نمی‌داند. (المیزان، ج3، ص33)

15. حروفی‌اند که [برای کسی که علمش را داشته باشد] کل قرآن از آنها استخراج می‌شود مثلا سوره بقره از «الم» و ... و اینها همان «ام الکتاب» و «محکمات» قرآن‌اند (ابوفاخته، به نقل تفسیر طبری، ج3، ص117؛ المیزان، ج3، ص33)

و ابن‌عاشور (التحریر و التنویر، ج‏1، ص: 205-213) دو مورد دیگر را هم اضافه کرده است:[14]

16. حروفی هستند که هریک دال بر مطلبی در تزکیه قلب می‌باشند (ابن‌عربی)

17. علامتی برای اهل کتاب است (در دعده‌های پیامبران آنها آمده بود که پیامبری خواهد آمد که کتاب آسمانی‌اش دارای حروف مقطعه است [و هیچیک از کتب آسمانی قبلی چنین چیزی نداشته است]


2) «ن وَ الْقَلَمِ وَ ما یَسْطُرُونَ»

می‌دانیم که «ن» یکی از حروف مقطعه است درباره اینکه به طور کلی مقصود از این حروف مقطعه چیست در تدبر1 اقوالی مطرح شد. علاوه بر آنها، در خصوص «ن» در این سوره هم دیدگاههای زیر مطرح شده است:

1. منظور «ماهی» است؛ [مویدش هم آن است که کلمه «نون» در عربی به معنای «ماهی» به کار رفته است چنانکه در قرآن کریم، حضرت یونس را که در شکم ماهی افتاد «ذا النون» خوانده است (انبیا/87)]

برخی این را همین ماهی‌هایی که در دریا هستند دانسته‌اند که از عجایب آفرینش می‌باشند؛ و برخی آن را تعبیری استعاره‌ای از یکی از اولین آفریده‌های خدا، که آفرینش آن حتی بر آفرینش زمین مقدم بوده، قلمداد کرده‌اند (ابن‌عباس، مجاهد، مقاتل، سدی، مجمع البیان، ج‏10، ص499).[15]

2. یکی از حروف «الرحمن» است (ابن‌عباس، مجمع البیان، ج‏10، ص499). (توضیح در دیدگاه شماره4 تدبر قبل)

3. «دوات» [مُرکّب، جوهری که برای نوشتن استفاده می‌شود] است. (حسن، قتاده، ضحاک، مجمع البیان، ج‏10، ص499) [یکی از معانی کلمه «نون» دوات است و احادیثی نیز در تایید این دیدگاه می‌توان یافت، مانند حدیث2 و 3]

4. لوحی از نور است (منسوب به پیامبر ص، مجمع البیان، ج‏10، ص499)

5. نام نهری در بهشت است. (حدیث2؛ و مجمع البیان، ج‏10، ص499)

6. نام فرشته‌ای از فرشتگان الهی است. (حدیث3)

7. نامی از نام‌های پیامبر اکرم ص است. (حدیث1)

لازم به ذکر است که بسیاری از این دیدگاه‌ها که ممکن است در نظر اول با هم ناسازگار به نظر برسد با همدیگر قابل جمع است چنانکه در حدیث3 معانی 3 تا 6 از معانی فوق با هم یکی شده‌اند و آیت الله حسن زاده آملی در تعلیقه‌اش بر کتاب منهاج النجاح فی ترجمة مفتاح الفلاح، (مقدمه‏2، ص23) توضیحی عرفانی می‌دهند که دیدگاههای دیگر را هم با این دیدگاهها جمع می‌کنند.[16]


3) «ن وَ الْقَلَمِ وَ ما یَسْطُرُونَ»

این قلمی که بدان سوگند خورده شده چیست؟

الف. اشاره به حقیقتی ماورایی و فرشته‌ای از فرشتگان خداوند است که همه حقایق عالم را متناسب با عالم ماوراء در لوح محفوظ تثب و ضبط کرده است. (حدیث2 و 3)

ب. اشاره به حقیقت امیرالمومنین است (حدیث1) خواه از این جهت که اوست که حقایق شریعت اسلام را از پیامبر ص بتمامه دریافت کرد و در عالم نشر داد (همانند قلم، که کارش نشر مطالب است) خواه از این جهت که به خاطر برخورداری از فصاحت و بلاغت فوق‌العاده‌اش «قلم» معرفی اسلام در عالم گردید؛ یا ...

ج. اشاره به همین قلم‌های عادی ماست که اگر آنها نبودند فرهنگ و تمدن بشری چنین گسترشی پیدا نمی‌کرد.

نکته تخصصی انسان‌شناسی

قبلا بارها به جایگاه زبان در برتری و تمایز انسان از سایر موجودات اشاره شد. (مثلا جلسه221، تدبر3 http://yekaye.ir/baqare-2-31/) اکنون می‌افزاییم که آن طور که برخی از فیلسوفان مغرب زمین نشان داده‌اند (مانند دریدا) اساساً هیچ زبانی بدون اینکه کتابتی همراهش باشد وجود ندارد (حتی وی معتقد است که کتابت بنوعی بر سخن گفتن تقدم دارد)

د. ...


4) «ن وَ الْقَلَمِ وَ ما یَسْطُرُونَ»

اولین آیاتی که بر پیامبر ص نازل شد او را به «خواندن» دعوت می‌کرد و آیات کنونی را دومین دسته آیات نازل شده بر پیامبر دانسته‌اند (توضیح در شان نزول‌) و در این آیات بر قلم و نوشتن تاکید شده است.

پاسخ به شبهه

برخی می‌پندارند قرآن مکاشفات شخصی پیامبر ص بوده که توسط خود ایشان و تحت تاثیر فرهنگ زمانه وی به قالب لفظ درآمده است، و کثرت سخن از صراط و سبیل و باغ و رود در قرآن کریم را شاهدی بر توهم خویش دانسته‌اند (که چون اینان در مناطق بی آب و علف زندگی می‌کرده و کار اصلی‌شان تجارت و راهزنی بوده، این مفاهیم برایشان مهم است) و گفته‌اند اگر پیامبر ص امروزه و در یک جامعه متمدن دانش‌محور می‌آمد به جای آن تعابیر از ادبیات نوشتن و چاپ کردن و ... بهره می‌برد. وجود این آیات، آن هم در زمره اولین آیات نازل شده بر پیامبر ص، خط بطلانی است بر توهم مذکور؛ پیامبری که تاکنون نخوانده و ننوشته، در جامعه‌ای که باسوادهای آن انگشت‌شمارند، اولین مطالبی که می‌آورد در فضای خواندن و نوشتن و قلم و سطر است.

تکمله

 علت کثرت تعابیر مربوط به باغ و رود و ... نیز بی‌آب و علف بودن زندگی آنها نیست؛ بلکه ما هم وقتی بخواهیم یک چشم‌انداز بسیار زیبا را تصویر کنیم تصاویری همچون آبشار نیاگارا درون جنگلهای انبوه را مطرح می‌کنیم. آیا اینکه چنین تصاویری برای ما هم جذاب است ناشی از این است که در سرزمین بی‌آب و علف زندگی می‌کنیم؛ یا فطرت هر انسانی از سرسبزی و صدا و منظره آب روان لذت می‌برد؟



[1] .

پاورقیها را در سایت بخوانید

 


جمعبندی سوره مزمل

بسم الله الرحمن الرحیم

این سوره از اولین سوره‌هایی است که خداوند بر پیامبرش نازل فرموده است (البته احتمال دارد که برخی آیات آن بعدا در مدینه نازل شده باشد).

پیامبر ص در اولین مواجهه‌اش با وحی و عظمت واقعه‌ای که بر او رخ داده تحت فشار روحی شدیدی قرار می‌گیرند و خداوند پیامبرش را دلداری می‌دهد و می‌خواهد او را برای این رسالت عظیم آماده سازد و در پایان سوره تاکید می‌کند که در این آماده‌سازی، پیامبر ص تنها نیست و برخی مومنان هم همانند او خود را آماده می‌کنند.

این آماده‌سازی پیامبر ص در دو زاویه مهم انجام می‌شود:
یکی در ارتباط او با خدا؛
و دیگری در مواجه وی با تکذیب‌کنندگان:

از زاویه ارتباط با خدا، تاکید می‌شود بر ضرورت قیام برای تهجد و نماز شب در حد نیمی از شب یا اندکی کمتر یا بیشتر، و مداومت بر تلاوت قرآن، و مداومت بر دکر خداوند که این کارها وی را آماده کند برای تحمل بار سنگین وحی؛ و از او می‌خواهد که به سوی پروردگار خویش، که پروردگار شرق و غرب عالم است روی آورد و تنها بر او توکل کند؛

اما زاویه دوم، دلداری‌هایی است در برابر مخالفت دشمنانی که او را تکذیب می کردند؛ و از پیامبرش می‌خواهد که در برابر زخم‌زبانهای آنان صبر در پیش گیرد و اگر هم از آنان جدا می‌شود آن طور که زیبنده و سزاوار است جدا شود و کار آنها را به خدا واگذارد و توضیح می‌دهد که خدا آنان را به حال خود رها نمی‌کند و در قیامت چه عذابهایی در انتظار آنان است؛ قیامتی که اثرش را هم در وجود انسان می‌گذارد (نوزاد را پیر می‌کند) و هم در کل عالم (زمین و کوهها را می‌لرزاند و کوههای استوار را همچون شن روان می‌سازد و آسمان را می‌شکافد)؛ و در این میان هشداری هم به این تکذیب‌کنندگان می‌دهد که اگر پیامبر اکرم ص را به سوی شما فرستادیم، قبلا هم پیامبری به سوی فرعون فرستادیم و وقتی او را چنان گرفتار کردیم، شما عاقبت خود را بفهمید.

در پایان پس از تاکیدی مجدد بر آن وظیفه شب‌زنده‌داری و مدح ضمنی مومنانی که همراه پیامبر ص چنین اهل تهجد هستند، با اشاره به مشکلاتی که برخی افراد در جامعه دارند - که همگان نمی‌توانند این گونه اهل تهجد شوند - تخفیفی را در این زمینه مطرح می‌فرماید وبا تاکید از مومنان می‌خواهد که قرآن خواندن را جدی بگیرند و با خواندن آن مقدار از قرآن که برایشان میسر است، قصور و تقصیر در شب‌زنده‌داری‌هایشان را جبران کنند؛ و البته این تخفیف نباید موجب شود در سایر وظایف دینی‌شان (نماز و انفاق و ...) به سهل‌انگاری بیفتند؛ بلکه با استغفار به درگاه خداوند این مسیری که برایشان مطرح شده را با قاطعیت ادامه دهند.

حسن ختام را این روایت امام صادق ع قرار می‌دهیم که:
هر کس سوره مزمل را در نماز عشاء یا در آخر شب [نماز شب] بخواند شب و روز همراه با سوره مزمل شاهد بر او خواهند بود و خداوند در زندگی او را به حیات طیبه می‌رساند؛ و مرگش را هم مرگ پاک و طیب قرار خواهد داد.

ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص120

أَبِی ره قَالَ حَدَّثَنِی أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِیسَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حَسَّانَ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ مِهْرَان‏ عَنِ الْحَسَنِ عَنْ سَیْفِ بْنِ عَمِیرَةَ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ جَابِرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
مَنْ قَرَأَ سُورَةَ الْمُزَّمِّلِ فِی الْعِشَاءِ الْآخِرَةِ أَوْ فِی آخِرِ اللَّیْلِ کَانَ لَهُ اللَّیْلُ وَ النَّهَارُ شَاهِدَیْنِ مَعَ سُورَةِ الْمُزَّمِّلِ وَ أَحْیَاهُ اللَّهُ حَیَاةً طَیِّبَةً وَ أَمَاتَهُ مِیتَةً طَیِّبَةً.