475) سوره قلم (68) آیه 9 وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَیُدْهِنُونَ
بسم الله الرحمن الرحیم
475) سوره قلم (68) آیه 9
وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَیُدْهِنُونَ
ترجمه
میل داشتند کاش سهلانگاری کنی تا [آنها هم] سهلانگاری کنند.
نکات ترجمه
«وَدُّوا»
ماده «ودد» دلالت دارد بر «محبت» و «آرزو»ی چیزی را داشتن. برخی گفتهاند وقتی مصدر «وُدّ» به کار رود به معنای محبت است و وقتی مصدر «وَدَادة» به کار رود به معنای آرزو (تمنی) است. (معجم المقاییس اللغة، ج6، ص75) اما دیگران توضیح دادهاند که علت اینکه این ماده با مشتقات مختلف خود در هر دو معنا به کار میرود، از این جهت است که «آرزو»، طلب کردن آن چیزی است که انسان «دوست دارد»؛ و متناسب با قرائن باید تشخیص دهیم که آروز کردن بیشتر مد نظر بوده یا دوست داشتن؛ چنانکه مثلا در آیاتی «وَ جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً» (روم/21)، «سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا» (مریم/96) ، «قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى» (شورى/23) معنای محبت مد نظر است؛ اما در آیاتی نظیر «وَدَّتْ طائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ لَوْ یُضِلُّونَکُمْ» (آل عمران/69)، «رُبَما یَوَدُّ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْ کانُوا مُسْلِمِینَ» (حجر/2)، «وَدُّوا ما عَنِتُّمْ» (آل عمران/118) ، «وَدَّ کَثِیرٌ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ» (بقرة/109)، «تَوَدُّونَ أَنَّ غَیْرَ ذاتِ الشَّوْکَةِ تَکُونُ لَکُمْ» (أنفال/7)، «وَدُّوا لَوْ تَکْفُرُونَ کَما کَفَرُوا» (نساء/89)، «یَوَدُّ الْمُجْرِمُ لَوْ یَفْتَدِی مِنْ عَذابِ یَوْمِئِذٍ بِبَنِیهِ» (معارج/11) معنای آرزو کردن غلبه دارد. (مفردات ألفاظ القرآن، ص860-861) و برخی هم گفتهاند «حبّ» در جایی است که هم میلی در کار باشد و هم به اقتضای حکمت باشد، اما «ود» فقط شرطش این است که «میل»ی در کار باشد و لذاست که هم برای محبتهای صحیح و هم برای آرزوهای ناروا به کار میرود. (الفروق فی اللغة، ص115)
«ودود» به عنوان یکی از اسماء و صفات خداوند متعال به کار رفته است «وَ هُوَ الْغَفُورُ الْوَدُودُ» (بروج/14)، «إِنَّ رَبِّی رَحِیمٌ وَدُودٌ» [هود/90) که میتواند ناظر به محبت خداوند نسبت به بندگانش باشد (شبیه معنای «فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ» مائدة/54) و برخی گفتهاند مودت خداوند نسبت به بندگانش به معنای مراعات کردن حال و توان آنهاست. (مفردات ألفاظ القرآن، ص860)
«وَدُّ» اسم یکی از بتها قوم نوح بوده است (نوح/23) و «وُدُّ» اسم یکی از بتهای معروف قریش بوده که کلمه «عبد وُدّ» (مثلا «عمرو بن عبد ودّ»، که در جنگ خندق به دست امیرالمومنین به هلاکت رسید) مربوط به آن است (کتاب العین، ج8، ص100) و درباره وجه تسمیه این بتها گفتهاند ممکن است به خاطر مودت و علاقهای بوده که به آن داشتهاند؛ یا به خاطر اینکه بین آن بت و خداوند مودتی فرض میکردهاند (مفردات ألفاظ القرآن، ص861)
این ماده و مشتقاتش[1] 29 بار در قرآن کریم به کار رفته است.
«تُدْهِنُ» «یُدْهِنُونَ»
ماده «دهن» در اصل دلالت دارد بر نرمی و سهولت؛ و از این ماده، کلمه «الدُهن» (مومنون/20) به معنای «روغن» بسیار مشهور است (معجم مقاییس اللغة، ج2، ص308؛ التحقیق فى کلمات القرآن الکریم، ج3، ص284)؛ و البته به بارانی هم که در حدی ببارد که زمین را خیس [و لغزنده] کند «دهن» میگویند. «دِهان» (فَکانَتْ وَرْدَةً کَالدِّهانِ؛ الرحمن/37) را برخی به معنای تهنشینِ (= دُردِ) روغن (مفردات ألفاظ القرآن، ص320؛ معجم مقاییس اللغة، ج2، ص308) و برخی آن را جمع «دُهن» دانستهاند (المصباح المنیر، ج2، ص202؛ لسان العرب، ج13، ص160)
فعل «أدهَنَ، إدهان» یا «داهَنَ، مداهنه» به معنای مواجهه نرم و آرام است (مفردات ألفاظ القرآن، ص320) از برای سازشکاری ریاکارانه، گویی طرف مقابل را روغنمالی کرده و تسکین میدهند (معجم مقاییس اللغة، ج2، ص308). ظاهرا تعبیر «مداهنه» به لحاظ بار معنایی استعارهای که دارد معادل تعبیر کنایهای «ماستمالی کردن» در زبان فارسی است؛ و «مُدهِنون» (واقعه/81) هم اسم فاعل از ماده «ادهان» است، به معنای کسانی که میخواهند امور را با سرهمبندی و ماستمالی کردن فیصله دهند.
این ماده با همین مشتقات فوق، جمعا 5 بار در قرآن کریم به کار رفته است.
اختلاف قرائت[2]
حدیث
1) روایت شده که امیرالمومنین ع در صفین بودند، [حضرت خطبهای خواندند که به خطبه لؤلؤة معروف است و در آنجا برخی از فضائل خود و اهل بیت ع را از زبان پیامبر ص بیان فرمود. در پایان خطبه] شخصی از قبیله بنیدودان برخاست و گفت: چرا قوم شما شما را از این امر کنار زدند در حالی که شما هم به لحاظ نَسَب و هم به لحاظ تمسک به پیامبر ص و فهم کتاب و سنت برترین آنها بودید؟
حضرت فرمود: ای برادر بنیدودانی، تو حق داری که سوال کنی بویژه به حرمت خویشاوندیات (1)، هرچند که خیلی سریع وارد شدی و عنان سخن را زود چرخاندی.
مطلب این است که آن حکومتی [یا قضیهای] بود که عدهای در آن حرص وزیدند و عدهای دیگر سخاوتمندی از خود نشان دادند؛ و خداوند چه خوب حَکَم [= قاضی] ای است.
"و رها کن حکایت آن غارتى را که بانگ آن در گوشه و کنار برخاست" (2)
بیا و به حکایت پسر ابو سفیان بپرداز که دیگر روزگار، پس از آن گریههایش مرا به خنده درآورد!
"و عجب نیست مگر همنشین من و سوال او
آیا ما اهل آنیم که از ما چنین سوال کنند"
بد قومی بودند که مرا پایین آوردند و درصدد برآمدند که دین خدا را به سهلانگاری بکشانند. پس آنگاه که سختیهای این امتحانات از ما مرتفع گردد آنها را بر حق محض و خالص مینشانم هر چند به گونهای دیگر باشد، «پس بر این قوم فاسق اندوهگین مباش» (مائده/26)
بس است دیگر ای برادر دودانی.
الأمالی( للصدوق)، ص619؛[3] الإرشاد (للمفید)، ج1، ص295
حَدَّثَنَا الْحُسَیْنُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سَعْدٍ الْعَسْکَرِیُّ قَالَ أَخْبَرَنَا أَبُو إِسْحَاقَ إِبْرَاهِیمُ بْنُ رَعْدٍ الْعَبْشَمِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا ثُبَیْتُ بْنُ مُحَمَّدٍ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو الْأَحْوَصِ الْمِصْرِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا جَمَاعَةٌ مِنْ أَهْلِ الْعِلْمِ عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ قَالَ: بَیْنَمَا أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع فِی أَصْعَبِ مَوْقِفٍ بِصِفِّینَ إِذْ قَامَ إِلَیْهِ رَجُلٌ مِنْ بَنِی دُودَانَ فَقَالَ مَا بَالُ قَوْمِکُمْ دَفَعُوکُمْ عَنْ هَذَا الْأَمْرِ وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ نَسَباً وَ أَشَدُّ نَوْطاً بِالرَّسُولِ وَ فَهْماً بِالْکِتَابِ وَ السُّنَّةِ فَقَالَ سَأَلْتَ یَا أَخَا بَنِی دُودَانَ وَ لَکَ حَقُّ الْمَسْأَلَةِ [الْمُسَاءَلَةِ] وَ ذِمَامُ الصِّهْرِ وَ إِنَّکَ لَقَلِقُ الْوَضِینِ تُرْسِلُ عَنْ ذِی مَسَدٍ إِنَّهَا إِمْرَةٌ شَحَّتْ عَلَیْهَا نُفُوسُ قَوْمٍ وَ سَخَتْ عَنْهَا نُفُوسُ آخَرِینَ وَ نِعْمَ الْحَکَمُ اللَّهُ
فَدَعْ عَنْکَ نَهْباً صِیحَ فِی حَجَرَاتِهِ
وَ هَلُمَّ الْخَطْبَ فِی ابْنِ أَبِی سُفْیَانَ فَلَقَدْ أَضْحَکَنِی الدَّهْرُ بَعْدَ بکائه
لَا غَرْوَ إِلَّا جَارَتِی وَ سُؤَالُهَا أَلَا هَلْ لَنَا أَهْلٌ سَأَلَتْ کَذَلِکَ
بِئْسَ الْقَوْمُ مَنْ خَفَضَنِی وَ حَاوَلُوا الْإِدْهَانَ فِی دِینِ اللَّهِ فَإِنْ تُرْفَعْ عَنَّا مِحَنُ الْبَلْوَى أَحْمِلْهُمْ مِنَ الْحَقِّ عَلَى مَحْضِهِ وَ إِنْ تَکُنِ الْأُخْرَى فَلا تَأْسَ عَلَى الْقَوْمِ الْفاسِقِینَ إِلَیْکَ عَنِّی یَا أَخَا بَنِی دُودَانَ.
(1) ظاهرا زینب بنت جحش، همسر پیامبر ص از قبیله بنیاسد بوده که بنیدودان هم از آنها هستند (بحارالانوار، ج29، ص486)
(2) مصراع نخست از شعری از إمرؤ القیس است و مصراع دوّم آن این است: «و لکن حدیثا ما حدیث الرّواحل: ولکن الان حکایت، حکایت ناقهها [= شترهای ماده] است»، و داستان چنین است که إمرؤ القیس بر مردى به نام طریف از بنى جدیله در آمد، وى مقدم او را گرامى داشت. پس، از نزد او به سوى خالد پسر سدوس رفت. بنى جدیله بر او غارت بردند و إبل [= شتر نر] وى را ربودند. امرؤ القیس به مهماندار سابق خود شکایت برد. وی گفت ناقهات را به من بده که در پی آنها بروم و شتر را پس بگیرم. چون بدانها رسید گفت: چرا بر کسى که در پناه من بود غارت بردهاید؟ گفتند: او در پناه تو نیست. گفت: چرا؟ و این ناقه اوست. غارتگران گفتند: این ناقه اوست؟ گفت: آرى، پس ناقه را هم از او گرفتند. (بحارالانوار، ج29، ص488)
این واقعه با سندهای گوناگون از زبان برخی از کسانی که پای منبر امیرالمومنین ع حضور داشتند (مانند علقمة بن قیس) نیز روایت شده است. مثلا: کفایة الأثر، ص218-219[4] و با عباراتی متفاوت در نهجالبلاغه، خطبه162[5] هم آمده است.
2) از امیرالمومنین ع روایت شده است:
امر خداوند سبحان را برپا نمیدارد مگر کسی که در حق مدارا نکند و سازشکار و سهلانگار نباشد و از طمعها پیروی نکند.
نهجالبلاغه، حکمت110
لَا یُقِیمُ أَمْرَ اللَّهِ سُبْحَانَهُ إِلَّا مَنْ لَا یُصَانِعُ وَ لَا یُضَارِعُ وَ لَا یَتَّبِعُ الْمَطَامِعَ.
3) حضرت امیر ع در خطبهای بعد از توصیه به جدی گرفتن مهلت عمر فرمودند:
پس بقیه ایامتان را دریابید و در آن صبر پیشه سازید؛ که آن اندک است در برابر ایام فراوانی که با غفلت بر شما گذشت و گوشتان به موعظهای بدهکار نبود؛ و به نفستان میدان ندهید که شما را به بیراهههای ظلمت میکشاند؛ و سستی و سهلانگاری نورزید که این سهلانگاری شما را به معصیت میکشاند ...
نهجالبلاغه، خطبه85
... فَاسْتَدْرِکُوا بَقِیَّةَ أَیَّامِکُمْ وَ اصْبِرُوا لَهَا أَنْفُسَکُمْ فَإِنَّهَا قَلِیلٌ فِی کَثِیرِ الْأَیَّامِ الَّتِی تَکُونُ مِنْکُمْ فِیهَا الْغَفْلَةُ وَ التَّشَاغُلُ عَنِ الْمَوْعِظَةِ وَ لَا تُرَخِّصُوا لِأَنْفُسِکُمْ فَتَذْهَبَ بِکُمُ الرُّخَصُ مَذَاهِبَ الظَّلَمَةِ وَ لَا تُدَاهِنُوا فَیَهْجُمَ بِکُمُ الْإِدْهَانُ عَلَى الْمَعْصِیَةِ... [6]
تدبر
1) «وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَیُدْهِنُونَ»
آنهایی که در مقابل دین میایستند، اگرچه قیافه حق به جانب میگیرند و شعار مبارزه با خرافات سرمیدهند (حتی پیامبر ص را دروغگو و باورهای دینی را خرافه میخوانند) و ...، اما مشکل اصلیشان منافعشان است؛ آنها آرزو میکنند تو از آرمانهایت کوتاه بیایی و بگذاری آنها به دنیایشان برسند، در این صورت آنها با کمال میل حاضرند در مقابل دین تو کوتاه بیایند.
چنین دینی به تعبیر امام خمینی همان «اسلام آمریکایی» است که هیچ چالشی برای کافران و ستمپیشگان ندارد؛ و لذا آنها نیز نهتنها با آن مخالف نیستند، بلکه به ترویجش کمک هم میکنند!
http://farsi.rouhollah.ir/library/sahifeh?volume=21&page=80
2) «وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَیُدْهِنُونَ»
در این آیه مدارا و کنار آمدن با مخالفان دین بشدت مذمت شده است. در حالی که آیات دیگر، نرمخویی پیامبر را ستوده (فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ؛ آلعمران/159) و بر برخورد نرم حتی با فرعون (طه/44) تاکید شده است.
این مساله گاه در تفاوت برخوردهای معصومین نیز مشاهده میشود. امام حسن ع با منحرفی همچون معاویه صلح میکند ولی امام حسین ع ذرهای در برابر منحرفان زمان مدارا ندارد و جانش را در این راه میدهد.
بالاخره برخورد نرم و مدارا با دیگران (و از جمله با دشمن) خوب است یا بد؟
بحث تخصصی دینشناسی
به نظر میآید این مساله را در دو سطح باید بررسی کرد: یکی در سطح استراتژی کلان است و دیگری در سطح تاکتیک.
الف. در سطح استراتژی کلان، معیار این است که آیا این نرمش در راستای اهداف دین و ضوابط اخلاقی است یا برای جلب منافع؛
یعنی یکبار در مقام ابلاغ پیام خدا به گوش جان مخاطب، یا در مقام شکوفا کردن خصلتی اخلاقی - به نام حسن خلق -هستیم؛ در این گونه موارد قطعا نرمش ستودنی است (و آیات 159 آلعمران و 44 طه ناظر به این مقام است)؛
اما یکبار این نرمش به معنای صرف نظر کردن از اهداف و آرمانهای اصلی است؛ که مذموم است.
ب. در سطح تاکتیکی باید دید کدام رفتار در مجموع برای حفظ و گسترش دین مناسبتر است. یعنی پس از آنکه قبول کردیم که به هیچ عنوان از اهداف و آرمان های اصلی دست برنمیداریم، بررسی کنیم که اکنون حفظ و گسترش اسلام در گروی برخورد قاطع و محکم است (مانند قیام امام حسین ع) ویا وضعیت به گونهای است که در آینده امکان برخورد قاطع و محکم به نحو موثرتری مهیا خواهد شد (مانند صلح حدیبیه) ویا تنگنای اجتماعی بقدری شدید است که برخورد قاطع به ضرر اسلام تمام میشود و مثلا بقای اسلام تنها در گروی حفظ جان عدهای از مسلمانان است (سکوت امیرالمومنین ع، صلح امام حسن ع ویا «تقیه» که در آیات 106 سوره نحل (إِلاَّ مَنْ أُکْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإیمان) و 28 آلعمران (إِلاَّ أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقاةً) مورد توجه قرار گرفته، از این جنس است) که در این گونه شرایط میتوان به طور موقت، روال مدارا را در پیش گرفت و «به طور موقت» از «اجرای» برخی از باید و نبایدها چشم پوشید.
شاید ضابطه مهم در تفاوت بین مدارای تاکتیکی و مدارای استراتژیک این است که مدارای تاکتیکی حتما یک مدارای موقت است؛ و هشدارهای شدید در این آیه و آیات دیگر این است که مبادا چنین مدارایی، به عنوان ضابطه اصلی - و نه ضابطه موقت - در روابط با مخالفان دین خدا قرار گیرد.
3) «وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَیُدْهِنُونَ»
تعبیر «ودوا: آرزو دارند» به اضافه حرف «لو: ای کاش»، هر دو به نحو ضمنی بر دستیافتنی نبودن این خواسته دلالت دارند.
این نشان میدهد که رهبران جامعه اسلامی چه اندازه باید از روحیه سازشکاری با دشمن فاصله داشته باشند که دشمن هیچگونه طمعی در این امر نکند. (حدیث2)
4) «وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَیُدْهِنُونَ»
دشمنان خدا آرزو دارند که مومنان راه سازشکاری در پیش گیرند.
چرا؟
الف. چون کسی که در مسائل دینیاش مسیر سهلانگاری در پیش گیرد، براحتی به معصیت میافتد (حدیث3) و از دین فاصله خواهد گرفت.
ب. چون برای آنها منافعشان مهم است نه اعتقاداتشان؛ و اگر راه سازشکاری باز، و منافع آنها تامین شود هر اعتقادی را قبول میکنند (آنها هم راه سازشکاری در پیش میگیرند)
ج. ...
5) «وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَیُدْهِنُونَ»
این آیات از اولین آیات نازل شده بر پیامبر ص است. در آخر عمر ایشان هم عدهای که درصدد بودند احکام اسلام، نه آن طور که واقعا هست، بلکه به نحوی سازشکارانه اجرا شود، جانشین برحق ایشان را کنار زدند (حدیث1)
تاملی در جامعهشناسی جامعه دینی
جالب است که از ابتدای دعوت پیامبر دشمنان بیرونی درصدد سازشکاری و «ماستمالی کردن» تعالیم دین بودند؛ اواخر حیات پیامبر ص دشمنان داخلی (منافقان) درصدد این کار برآمدند؛ و ظاهراً علت موفقیت آنها در کنار زدن حضرت علی ع از جانشینی پیامبر ص این بود که برای اغلب مردم هم این «ماستمالی شدن» دین چندان مهم نبود!
ثمره اجتماعی
مهمترین گام برای کنار زدن دین واقعی از عرصه زندگی مسلمانان، این است که حساسیت آنها نسبت به اجرای تعالیم دین کمرنگ، و روحیه سازشکارانه در آنها تقویت شود.
این را در کانال نگذاشتم
6) «وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَیُدْهِنُونَ»
درباره اینکه مراد از تعبیر چیست، این دیدگاه ها مطرح شده است:
الف. تو در دینت نرمش نشان دهی تا آنها هم در دینشان نرمش نشان دهند. (ابنعباس، مجمعالبیان، ج10، ص501) و بدین ترتیب هر دو دینتان تسامح بورزید (المیزان، ج19، ص371)
ب. تو کفر بورزی تا آنها هم کفر بورزند (ضحاک، عطاء و ابنعباس، مجمعالبیان، ج10، ص501)
ج. تو به پرستش بتها متمایل شوی تا آنها هم با تو متمایل شوند. (مجمعالبیان، ج10، ص501)
د. تو در دینت راه سازشکاری با آنها را در پیش گیری تا آنها هم از در سازشکاری برایند (حسن، مجمعالبیان، ج10، ص501)
ه. تو از تعرض به خدایان آنها دست برداری تا آنها هم از تعرض به تو و خدایت دست بردارند. (نقل شده در المیزان، ج19، ص371)
و. از این امرت دست برداری تا آنها هم با تو همراه شوند (قتاده، البحر المحیط، ج10، ص238)
ز. تو نفاق بورزی و با آنها ریا کنی تا آنها هم نفاق بورزند و در برابر تو ریا کنند (زید بن اسلم، البحر المحیط، ج10، ص238)
ح. دروغ بگویی تا آنها هم دروغ بگویند (ربیع بن انس، البحر المحیط، ج10، ص238)
و. ضعف و سستی نشان دهی تا آنها هم ضعف و سستی نشان دهند. (ابوجعفر، البحر المحیط، ج10، ص238)
ح. در برابر آنها نرم شوی تا آنها هم نرم شوند. (فراء، البحر المحیط، ج10، ص238)
ط. گرایشی به آنها نشان دهی تا آنها هم گرایشی به تو نشان دهند. (ابان بن ثعلب، البحر المحیط، ج10، ص238)
ی. ...
[1] . به صورت صیغههای مختلف فعل ثلاثی مجرد [وَدَّ، یَوَدُّ] و یک صیغه ثلاثی مزید [یوادّون] و کلمات «ودود» ، «مودّة و وُدّ به معنای محبت» و «وَدُّ»
[2] . اگرچه در تمام مصاحف عثمانی به صورت «یدهنون» آمده اما نقل شده که در برخی مصاحف دیگر (امثال مصحف ابن مسعود و أُبَیّ و ...) به صورت «یدهنوا» آمده است:
و جمهور المصاحف على إثبات النون. و قال هارون: إنه فی بعض المصاحف فیدهنوا، و لنصبه و جهان: أحدهما أنه جواب ودوا لتضمنه معنى لیت؛ و الثانی أنه على توهم أنه نطق بأن، أی ودوا أن تدهن فیدهنوا، فیکون عطفا على التوهم، و لا یجیء هذا الوجه إلا على قول من جعل لو مصدریة بمعنى أن. (البحر المحیط، ج10، ص238) در مورد جمله اخیر، وی قبلا توضیح داده بود که: لو هنا على رأی البصریین مصدریة بمعنى أن، أی ودوا أدهانکم، و مذهب الجمهور أن معمول ود محذوف، أی ودوا أدهانکم، و حذف لدلالة ما بعده علیه.
[3] . وی با همین سند در علل الشرائع، ج1، ص146 هم این را روایت کرده است.
[4] . حَدَّثَنِی عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ بْنِ مَنْدَةَ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الْکُوفِیُّ الْمَعْرُوفُ بِأَبِی الْحَکَمِ قَالَ حَدَّثَنَا إِسْمَاعِیلُ بْنُ مُوسَى بْنِ إِبْرَاهِیمَ قَالَ حَدَّثَنِی سُلَیْمَانُ بْنُ حَبِیبٍ قَالَ حَدَّثَنِی شَرِیکٌ عَنْ حَکِیمِ بْنِ جُبَیْرٍ عَنْ إِبْرَاهِیمَ النَّخَعِیِّ عَنْ عَلْقَمَةَ بْنِ قَیْسٍ قَالَ: خَطَبَنَا أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع عَلَى مِنْبَرِ الْکُوفَةِ خُطْبَتَهُ اللُّؤْلُؤَةَ ...قَالَ الرَّجُلُ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ فَمَا بَالَ قَوْمٍ وَعُوا ذَلِکَ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص ثُمَّ دَفَعُوکُمْ عَنْ هَذَا الْأَمْرِ وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ نَسَباً نَوْطاً بِالنَّبِیِّ وَ فَهْماً بِالْکِتَابِ وَ السُّنَّةِ فَقَالَ ع أَرَادَ قَلْعَ أَوْتَادِ الْحَرَمِ وَ هَتْکَ سُتُورِ الْأَشْهُرِ الْحُرُمِ مِنْ بُطُونِ الْبُطُونِ وَ نُورِ نَوَاظِرِ الْعُیُونِ بِالظُّنُونِ الْکَاذِبَةِ وَ الْأَعْمَالِ الْبَائِرَةِ بِالْأَعْوَانِ الْجَائِرَةِ فِی الْبُلْدَانِ الْمُظْلِمَةِ بِالْبُهْتَانِ الْمُهْلِکَةِ بِالْقُلُوبِ الْخَرِبَةِ فَرَامُوا هَتْکَ السُّتُورِ الزَّکِیَّةِ وَ کَسْرَ آنِیَةِ اللَّهِ التَّقِیَّةِ وَ مِشْکَاةٍ یَعْرِفُهَا الْجَمْعُ وَ غیر [عَیْنِ] الزُّجَاجَةِ وَ مِشْکَاةِ الْمِصْبَاحِ وَ سَبِیلِ الرَّشَادِ وَ خِیَرَةِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ حَمَلَةِ بطور [بُطُونِ] الْقُرْآنِ فَالْوَیْلُ لَهُمْ طَمْطَامُ النَّارِ وَ مِنْ رَبٍّ کَبِیرٍ مُتَعَالٍ بِئْسَ الْقَوْمُ مَنْ خَفَضَنِی وَ حَاوَلُوا الْإِدْهَانَ فِی دِینِ اللَّهِ فَإِنْ تُرْفَعْ عَنَّا مِحَنُ الْبَلْوَى حَمَلْنَاهُمْ مِنَ الْحَقِّ عَلَى مَحْضِهِ وَ إِنْ یَکُنِ الْأُخْرَى فَلا تَأْسَ عَلَى الْقَوْمِ الْفاسِقِینَ.
[5] . و قد سأله کیف دفعکم قومکم عن هذا المقام و أنتم أحق به فقال ع یَا أَخَا بَنِی أَسَدٍ إِنَّکَ لَقَلِقُ الْوَضِینِ تُرْسِلُ فِی غَیْرِ سَدَدٍ وَ لَکَ بَعْدُ ذِمَامَةُ الصِّهْرِ وَ حَقُّ الْمَسْأَلَةِ وَ قَدِ اسْتَعْلَمْتَ فَاعْلَمْ أَمَّا الِاسْتِبْدَادُ عَلَیْنَا بِهَذَا الْمَقَامِ وَ نَحْنُ الْأَعْلَوْنَ نَسَباً وَ الْأَشَدُّونَ بِالرَّسُولِ ص نَوْطاً فَإِنَّهَا کَانَتْ أَثَرَةً شَحَّتْ عَلَیْهَا نُفُوسُ قَوْمٍ وَ سَخَتْ عَنْهَا نُفُوسُ آخَرِینَ وَ الْحَکَمُ اللَّهُ وَ الْمَعْوَدُ إِلَیْهِ [یَوْمُ] الْقِیَامَةِ
وَ دَعْ عَنْکَ نَهْباً صِیحَ فِی حَجَرَاتِهِ وَ لَکِنْ حَدِیثاً مَا حَدِیثُ الرَّوَاحِلِ
وَ هَلُمَّ الْخَطْبَ فِی ابْنِ أَبِی سُفْیَانَ فَلَقَدْ أَضْحَکَنِی الدَّهْرُ بَعْدَ إِبْکَائِهِ وَ لَا غَرْوَ وَ اللَّهِ فَیَا لَهُ خَطْباً یَسْتَفْرِغُ الْعَجَبَ وَ یُکْثِرُ الْأَوَدَ حَاوَلَ الْقَوْمُ إِطْفَاءَ نُورِ اللَّهِ مِنْ مِصْبَاحِهِ وَ سَدَّ فَوَّارِهِ مِنْ یَنْبُوعِهِ وَ جَدَحُوا بَیْنِی وَ بَیْنَهُمْ شِرْباً وَبِیئاً فَإِنْ تَرْتَفِعْ عَنَّا وَ عَنْهُمْ مِحَنُ الْبَلْوَى أَحْمِلْهُمْ مِنَ الْحَقِّ عَلَى مَحْضِهِ وَ إِنْ تَکُنِ الْأُخْرَى فَلا تَذْهَبْ نَفْسُکَ عَلَیْهِمْ حَسَراتٍ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِما یَصْنَعُون
[6] . این احادیث هم به این آیه مرتبط است که برای رعایت اختصار در متن نیاوردم
حَدَّثَنَا الشَّیْخُ الْفَقِیهُ أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ مُوسَى بْنِ بَابَوَیْهِ الْقُمِّیُّ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى بْنِ الْمُتَوَکِّلِ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ الْحِمْیَرِیُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ أَبِی الْخَطَّابِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَسْبَاطٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی حَمْزَةَ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع قَالَ: کَانَ فِیمَا وَعَظَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى بِهِ عِیسَى بْنَ مَرْیَمَ ع: ... یَا عِیسَى قُلْ لِمَنْ تَمَرَّدَ بِالْعِصْیَانِ وَ عَمِلَ بِالْإِدْهَانِ لِیَتَوَقَّعْ عُقُوبَتِی وَ یَنْتَظِرُ إِهْلَاکِی إِیَّاهُ سَیُصْطَلَمُ مَعَ الْهَالِکِین (الأمالی( للصدوق)، ص518)
وَ لَعَمْرِی مَا عَلَیَّ مِنْ قِتَالِ مَنْ خَالَفَ الْحَقَّ وَ خَابَطَ الْغَیَّ مِنْ إِدْهَانٍ وَ لَا إِیهَانٍ فَاتَّقُوا اللَّهَ عِبَادَ اللَّهِ وَ فِرُّوا إِلَى اللَّهِ مِنَ اللَّهِ وَ امْضُوا فِی الَّذِی نَهَجَهُ لَکُمْ وَ قُومُوا بِمَا عَصَبَهُ بِکُمْ فَعَلِیٌّ ضَامِنٌ لِفَلْجِکُمْ آجِلًا إِنْ لَمْ تُمْنَحُوهُ عَاجِلا (نهجالبلاغه، خطبه24)
قَالَ الصَّادِقُ ع ... وَ اقْطَعْ عَمَّنْ یُنْسِیکَ وَصْلُهُ ذِکْرَ اللَّهِ تَعَالَى وَ تَشْغَلُکَ أُلْفَتُهُ عَنْ طَاعَةِ اللَّهِ فَإِنَّ ذَلِکَ مِنْ أَوْلِیَاءِ الشَّیْطَانِ وَ أَعْوَانِهِ وَ لَا یَحْمِلَنَّکَ رُؤْیَتُهُمْ إِلَى الْمُدَاهَنَةِ عِنْدَ الْخَلْقِ فَإِنَّ فِی ذَلِکَ خُسْرَاناً عَظِیماً نَعُوذُ بِاللَّهِ تَعَالَى (مصباح الشریعة، ص43)