318) سوره حج (22) آیه 13 یَدْعُوا لَمَنْ ضَرُّهُ أَقْرَبُ مِنْ
بسم الله الرحمن الرحیم
318) سوره حج (22) آیه 13
یَدْعُوا لَمَنْ ضَرُّهُ أَقْرَبُ مِنْ نَفْعِهِ لَبِئْسَ الْمَوْلى وَ لَبِئْسَ الْعَشیرُ
ترجمه
میخواند کسی [را] که قطعا زیانش از سودش نزدیکتر است [به عنوان مولی و عشیره خود] ، قطعا [چه] بد مولا و بد عشیرهای است.
نکات ترجمهای و نحوی
«یَدْعُوا لَمَنْ ضَرُّهُ أَقْرَبُ مِنْ نَفْعِهِ»
تحلیل نحوی حرف «لام» (لمن...) در این آیه معرکه آراء گردیده و به تبع آن این جمله چندین وجه میتواند داشته باشد (مجمعالبیان، ج7، ص117-119)[1] :
الف. «لام» تاخیر است و این جمله مستقل از جمله قبل است، در اصل چنین بوده «یدعو مَن لضره...: کسی را میخواند که قطعا ضررش ...».
ب. «لام» ابتدای کلام است (که بر کلامی که با «اسم» [در مقابل فعل و حرف] آغاز میشود، میآید)؛ و «یدعو» مربوط به جمله قبل میباشد و در ادامه، با جمله جدیدی (مستانفه) مواجهیم که مبتدایش «لَمَنْ ضَرُّهُ أَقْرَبُ» است و خبرش «لَبِئْسَ الْمَوْلى وَ لَبِئْسَ الْعَشِیرُ» (قطعا کسی که زیانش از سودش بیشتر است، بد مولی و بد عشیرهای است)
آنگاه اینکه «یدعو» چگونه معنا میشود، چند حالت دارد:
ب.1. «ذلک» در جمله قبل، مبتداست، و «الضلال البعید» خبرش است، و فعل «یدعو» در اصل «یدعوه» و حال میباشد برای «ذلک»، و اصل کلام چنین بوده: «آن، در حالی که او را میخواند، گمراهی دور و دراز است»
ب.2. همانند حالت قبل، اما فعل «یدعو»، نه حال، بلکه تکرار و تاکیدی است بر فعل «یدعو» در جمله قبل؛ معنای کلام این گونه میشود: «چیزی را که ضرر و نفعی نداشته، میخواند و می خواند؛ و این گمراهی دور و دراز است.»
ب.3. «ذلک» در جمله قبل، به معنای «الذی» بوده؛ و «یدعو» در این جمله تکرار و تاکید «یدعو» در آیه قبل است؛ و معنای کلام (از ابتدای آیه قبل) بدین صورت است: «چیزی را که ضرر و نفعی نداشته که گمراهی دوری بوده، میخواند و میخواند»
ب.4. همانند حالت قبل، اما «یدعو» تکرار قبلی نیست، بلکه فعلی جدید، و «ذلک هو ...» مفعول برای «یدعو»ی دوم میباشد، و آنگاه معنا چنین میشود: «چیزی را که ضرر و نفعی نداشته، میخواند؛ و نیز آن را که گمراهی دوری بوده، میخواند»
ج. لام برای ابتدای کلام است؛ اما «یدعو» مربوط به جمله قبل نیست، بلکه معنایش شبیه معنای «یقول» (میگوید) یا «یسمی» (مینامد) است؛ و «لمن ضره اقرب من نفعه» مبتدایی است که خبرش محذوف است؛ و عبارت «لَبِئْسَ الْمَوْلى وَ لَبِئْسَ الْعَشِیرُ» یک جمله جدید است که معنای آن خبر محذوف را نشان میدهد؛ یعنی در جمله قبل بیان شد که او با رفتن به سراغ چیزی که سود و ضرری نمیتواند داشته باشد به گمراهی دور و درازی افتاده، آنگاه در این آیه بیان میکند که او با این رفتارش: «میگوید چیزی که ضررش نزدیکتر از سودش است، مولا و عشیره من است؛ و این چه بد مولی و بد عشیرهای است».
[در ترجمه تلاش شده با گذاشتن کروشه [که به معنای امکان حذف عبارت است]، به نحوی باشد که حتیالامکان همه این معانی را پوشش دهد]
«الْعَشیر»
از ماده «عشر» است که اصل این ماده در دو معنا به کار میرود:
یکی معنای «عدد 10» و دیگری به معنای مصاحبت و اختلاط و با هم درآمیختن و معاشرت کردن که «عشیره» به معنای اهل و عیال از همین باب است (معجم المقاییس اللغة، ج4، ص324 و 326).
برخی خواستهاند این دو به معنا را به هم پیوند دهند و گفتهاند ده عدد کامل است و «عشیره» آن اهل و عیال شخص است که با آنها زیاد میشود و گویی با آنها به منزله عدد کامل میگردد، و به این مناسبت، به نزدیکان و خویشان شخص که با آنها زیاد میشود، عشیره گفتهاند (مفردات ألفاظ القرآن، ص567)؛ در مقابل، برخی بر این باورند که اساساً در زبان عربی «عشر» به همان معنای مصاحبت و همنشینی بوده است و عشر به معنای «عدد10» همانند نام سایر اعداد، از زبان عبری به عربی وارد شده است (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج8، ص137)
این ماده با مشتقات مختلفش جمعا 27 بار در قرآن کریم به کار رفته است:
از مشتقات این ماده در معنای اول، به غیر از «عشر» و «عشرة» (عدد 10) که جمعا 16 مورد در قرآن کریم به کار رفته، کلمههای «عشرون» (انفال/62) «مِعشار» (سبأ/45) و «عشار» (تکویر/4) آمده است که اولی به معنای «عدد 20»، دومی به معنای «عُشر» (یکدهم)، و سومی به معنای «شتر مادهای که ده ماه از زمان حملش گذشته و درواقع نزدیک زاییدن است» میباشد.
از مشتقات این ماده در معنای دوم، علاوه بر واژههای «عشیر» (حج/13) و «عشیرة» (توبه/24؛ شعراء/214؛ مجادله/22)، به صورت فعل «عاشروا» (عاشروهن بالمعروف: به نیکی با آنها معاشرت کنید؛ نساء/19) و نیز به صورت اسم «معشر» (معشر الجن، انعام/128 و 130 و الرحمن/33) به معنای جماعتی که امرشان واحد باشد [وضع و حالشان یکسان مورد توجه باشد] (کتاب العین، ج1، ص248) به کار رفته است.
لازم به ذکر است که برخی گمان کردهاند که دو کلمه «عاشورا» که در مورد روز دهم محرم به کار میرود، به معنای «دهم» (و «تاسوعا» هم از تسع و به معنای نهم) است، ولی با توجه نکاتی که در مورد وزن «فاعولا» وجود دارد و اینکه نه این دو کلمه در مورد نهم و دهمِ سایر ماهها به کار میرود و نه اینکه از این وزن برای سایر اعداد، کلمهای درست شده (مثلا سابوعا یا سادوسا و ...؛ بلکه تعبیر متداول از نهم و دهم به صورت تاسع/تاسعه و عاشر/عاشره است) اهل لغت بحثهای جالبی دارند که چون این کلمه در قرآن نیامده، از ورود در آن خودداری میشود.
شان نزول[2]
حدیث
1) از امام صادق ع روایت شده است:
بهترین موعظه آن است که سخن از حد راستگویی و عمل از حد اخلاص تجاوز نکند؛ پس همانا حکایت موعظهگر و موعظهشونده، حکایت بیدار و خفته است؛ پس هرکه خودش از خواب غفلت و مخالفتها و معصیتهایش بیدار شد، صلاحیت دارد که دیگر خفتگان را بیدار کند؛ اما کسی که حیران و سرگردان در بیابانهای سرکشی، و فرورفته در چراگاههای گمراهی است و حیا را ترک کرده به خاطر تمایل به سُمعه [درباره انسان خوب بگویند] و ریا و شهرت و خود را نزد مردم خوب نشان دادن، به زی صالحان خود را می نمایاند و با سخنانش چنان اظهار میدارد که گویی باطنش را آباد کرده، در حالی که حقیقتاً خالی از اینهاست، بلکه وحشتش را میل به «موردستایش قرار گرفتن» پوشانده؛ و ظلمت طمع، وی را در خود فرو برده است؛
[وای که] چه اندازه به فتنه افتاده با هوای نفس خود! و چه اندازه مردم را به گمراهی کشانده با سخنان خویش! که خداوند عز و جل میفرماید: «قطعا [چه] بد مولا و بد همدمی است».
مصباح الشریعة، ص160-161
قَالَ الصَّادِقُ ع:
أَحْسَنُ الْمَوْعِظَةِ مَا لَا یُجَاوِزُ الْقَوْلُ حَدَّ الصِّدْقِ وَ الْفِعْلُ حَدَّ الْإِخْلَاصِ فَإِنَّ مَثَلَ الْوَاعِظِ وَ الْمُتَّعِظِ کَالْیَقْظَانِ وَ الرَّاقِدِ فَمَنِ اسْتَیْقَظَ عَنْ رَقْدَةِ غَفْلَتِهِ وَ مُخَالَفَاتِهِ وَ مَعَاصِیهِ صَلَحَ أَنْ یُوقِظَ غَیْرَهُ مِنْ ذَلِکَ الرُّقَادِ وَ أَمَّا السَّائِرُ فِی مَفَاوِزِ الِاعْتِدَاءِ وَ الْخَائِضُ فِی مَرَاتِعِ الْغَیِّ وَ تَرْکِ الْحَیَاءِ بِاسْتِحْبَابِ السُّمْعَةِ وَ الرِّیَاءِ وَ الشُّهْرَةِ وَ التَّضَیُّعِ إِلَى الْخَلْقِ الْمُتَزَیِّی بِزِیِّ الصَّالِحِینَ الْمُظْهِرُ بِکَلَامِهِ عِمَارَةَ بَاطِنِهِ وَ هُوَ فِی الْحَقِیقَةِ خَالٍ عَنْهَا قَدْ غَمَرَتْهَا وَحْشَتُهُ حُبَّ الْمَحْمَدَةِ وَ غَشِیَتْهَا ظُلْمَةُ الطَّمَعِ فَمَا أَفْتَنَهُ بِهَوَاهُ وَ أَضَلَّ النَّاسَ بِمَقَالِهِ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ «لَبِئْسَ الْمَوْلى وَ لَبِئْسَ الْعَشِیر» ...
2) راویان متعدد شیعه و سنی روایت کردهاند که هنگامی که بیماری حضرت زهرا سلام الله علیها شدت گرفت، زنان مدینه به عیادت ایشان آمدند و پرسیدند حالتان چطور است؛ ایشان بعد از توضیحاتی درباره اینکه به خاطر نامردمیهای آن مردم چه حالی دارند، فرمودند:
... چه چیزى سبب گردید تا از ابوالحسن [= حضرت على علیه السّلام] عیبجویى کنند و انتقام گیرند؟ عیب او گفتند زیرا شمشیرش، خویش و بیگانه نمىشناخت و قدمش سستی برنمیداشت و حملاتش کس باقی نمیگذاشت و در راه خداوند عز و جل هیچ ملاحظهای نداشت.
به خداوند سوگند، اگر مردانتان از [به دست گرفتن] زمامی که رسول خدا به او داده بود، خودداری میکردند، او افسارش میزد و آن را به سلامت به مقصد مىرساند، آن گونه که نه بینی شتر رنجیده مىشد [شتر را با انداختن زمام در بینیاش میکشند] و نه سوارش خسته؛ و آنان را وارد مىکرد به آبشخورى صاف و گوارا و وسیع که آب از اطرافش سرازیر مىبود، و سیراب بیرون مىآورد؛ و برای خود جز به مقدار نیاز برنمیداشت، به مقدار آبى که تشنگى فرو نشاند و خوراکى که گرسنگى بزداید. در این صورت «ابواب برکات آسمان و زمین بر آنان گشوده مىشد» (اعراف/97) و خداوند به زودى آنان را به سبب اعمال و کردارشان مؤاخذه خواهد کرد.
هان! بیا و بشنو! و چون زندگی کنی، روزگار شگفتی به تو بنمایاند؛ و اگر به شگفتی درآیی، شگفتی دیگری در پی آرد.
آخر به چه پناهگاهى تکیه دادند؟ و به کدامین ریسمان چنگ زدند؟ به خدا سوگند دُمها را به جای پاها گذاشتند و عجوزگان [پیران ناتوان] را به جای میانسالان ؟! به خاک ساییده باد بینى قومى که «حساب کردند که کارشان خوب است» (کهف/104) «بدانید که آنان فاسدند، ولى خود نمىدانند» (بقره/12) «آیا آن کس که مردم را به حق فرا مىخواند، سزاوار پیروى است یا آنکه خود هدایت نمیشود مگر آنکه هدایتش کنند؟ شما را چه شده؟ چگونه داورى مىکنید؟!» (یونس/35)
امّا به خدایت سوگند که نطفه بسته شد [= شتر این فتنه آبستن شد] پس به انتظار باش تا کی نتیجه دهد؟! سپس بدوشند در آغاز دوشیدن، خونی تازه و زهری کامتلخکننده. «آنجاست که باطلپیشگان زیان کنند» (جاثیه/27) و آیندگان، نهایتِ آنچه پیشینیان بنیان نهادند، ببینند.
سپس از جانتان [فقط] به جانتان دلخوش دارید! و به اضطراب فتنه آرامش یابید! و به شمشیرهاى کشیده، و هرج و مرج گسترده و استبداد ستمگران بشارت گیرید، که که غنایمتان را ناچیز کنند و کِشتهتان را درو! پس حسرت بر شما ! و کجا رفتید! و چه کور شدید؟! «آیا شما را به چیزی ملزم کنیم که شما آن را ناخوش میدارید؟» (هود/28)
معانی الأخبار، ص355؛ بلاغات النساء، ص32-33 [3]؛ السقیفة و فدک، ص118 [4]؛شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید، ج16، ص233؛ الأمالی (للطوسی)، ص375 [5]؛ الإحتجاج (للطبرسی)، ج1، ص108[6]
حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ الْحَسَنِ الْقَطَّانُ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ مُحَمَّدٍ الْحُسَیْنِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو الطَّیِّبِ مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَیْنِ بْنِ حُمَیْدٍ اللَّخْمِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ مُحَمَّدُ بْنُ زَکَرِیَّا قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْمُهَلَّبِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَیْمَانَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ أُمِّهِ فَاطِمَةَ بِنْتِ الْحُسَیْنِ ع قَالَ: لَمَّا اشْتَدَّتْ عِلَّةُ فَاطِمَةَ بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ ص اجْتَمَعَ عِنْدَهَا نِسَاءُ الْمُهَاجِرِینَ وَ الْأَنْصَارِ فَقُلْنَ لَهَا یَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ کَیْفَ أَصْبَحْتِ مِنْ عِلَّتِکِ فَقَالَتْ ...[7]
وَ مَا نَقَمُوا مِنْ أَبِی حَسَنٍ نَقَمُوا وَ اللَّهِ مِنْهُ نَکِیرَ سَیْفِهِ وَ شِدَّةَ وَطْأَتِهِ وَ نَکَالَ وَقْعَتِهِ وَ تَنَمُّرَهُ فِی ذَاتِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ اللَّهِ لَوْ تَکَافُّوا عَنْ زِمَامٍ نَبَذَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص لَاعْتَلَقَهُ وَ لَسَارَ بِهِمْ سَیْراً سُجُحاً لَا یَکْلُمُ خِشَاشُهُ وَ لَا یُتَعْتَعُ رَاکِبُهُ وَ لَأَوْرَدَهُمْ مَنْهَلًا نَمِیراً فَضْفَاضاً تَطْفَحُ ضِفَّتَاهُ وَ لَأَصْدَرَهُمْ بِطَاناً قَدْ تَخَیَّرَ لَهُمُ الرَّیَّ غَیْرَ مُتَحَلٍّ مِنْهُ بِطَائِلٍ إِلَّا بِغَمْرِ الْمَاءِ وَ رَدْعِهِ سَوْرَةَ السَّاغِبِ وَ لَفُتِحَتْ عَلَیْهِمْ «بَرَکَاتُ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ» وَ سَیَأْخُذُهُمُ اللَّهُ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ
أَلَا هَلُمَّ فَاسْمَعْ وَ مَا عِشْتَ أَرَاکَ الدَّهْرُ الْعَجَبَ وَ إِنْ تَعْجَبْ وَ قَدْ أَعْجَبَکَ الْحَادِثُ إِلَى أَیِّ سِنَادٍ اسْتَنَدُوا وَ بِأَیَّةِ عُرْوَةٍ تَمَسَّکُوا اسْتَبْدَلُوا الذُّنَابَى وَ اللَّهِ بِالْقَوَادِمِ وَ الْعَجُزَ بِالْکَاهِلِ فَرَغْماً لِمَعَاطِسِ قَوْمٍ «یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً» «أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَ لکِنْ لا یَشْعُرُونَ» «أَ فَمَنْ یَهْدِی إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ أَمَّنْ لا یَهِدِّی إِلَّا أَنْ یُهْدى فَما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ»
أَمَا لَعَمْرُ إِلَهِکَ لَقَدْ لَقِحَتْ فَنَظِرَةٌ رَیْثَمَا تُنْتَجُ ثُمَّ احْتَلَبُوا طِلَاعَ الْقَعْبِ دَماً عَبِیطاً وَ زُعَافاً مُمْقِراً هُنَالِکَ «یَخْسَرُ الْمُبْطِلُونَ» وَ یَعْرِفُ التَّالُونَ غِبَّ مَا أَسَّسَ الْأَوَّلُونَ ثُمَّ طِیبُوا عَنْ أَنْفُسِکُمْ أَنْفُساً وَ اطْمَئِنُّوا لِلْفِتْنَةِ جَأْشاً وَ أَبْشِرُوا بِسَیْفٍ صَارِمٍ وَ هَرْجٍ شَامِلٍ وَ اسْتِبْدَادٍ مِنَ الظَّالِمِینَ یَدَعُ فَیْئَکُمْ زَهِیداً وَ زَرْعَکُمْ حَصِیداً فَیَا حَسْرَتَى لَکُمْ وَ أَنَّى بِکُمْ وَ قَدْ عُمِّیَتْ عَلَیْکُمْ أَ نُلْزِمُکُمُوها وَ أَنْتُمْ لَها کارِهُونَ.[8]
تدبر
1) «یَدْعُوا لَمَنْ ضَرُّهُ أَقْرَبُ مِنْ نَفْعِهِ لَبِئْسَ الْمَوْلى وَ لَبِئْسَ الْعَشیرُ»
کسی که دنبال غیر خدا - که حقیقتا توان سودی و ضرر رساندن ندارد- میرود، قطعا دنبال چیزی رفته که ضررش از نفعش به او نزدیکتر است؛
وقتی سرپرستی و همدمی با خدا را کنار بگذارد، سراغ هر که برود، بداند که مبتلا به بد سرپرست و بد همدمی خواهد شد.
2) «یَدْعُوا لَمَنْ ضَرُّهُ أَقْرَبُ مِنْ نَفْعِهِ»
چرا انسان سراغ هر غیرخدایی برود، ضررش نزدیکتر از نفعش است؟ (توجه شود که تعبیر ضررش بیش از نفعش است، در مواردی که فقط ضرر است و نفعی ندارد هم به کار میرود؛ مجمعالبیان، ج7، ص121)
الف. شاید چون هر خوبیای به خدا برمیگردد و هر بدیای به خود اشخاص. (نساء/79) پس هر غیرخدایی، از آن جهت که غیر خدا و بریده از خدا در نظر گرفته شده، فقط بدی دارد، پس، آن خوبیای که هم در او سراغ داریم و به خاطر آن به او دل میدهیم، به ما نخواهد رسید.
ب. شاید چون تنها خداست که بینیاز مطلق است و با انجام کارهایش دنبال منفعتی برای خویش نیست. پس هر غیرخدایی هرکاری که میکند دنبال منفعت خودش است، نه ما؛ لذا ضررش به ما بیشتر میرسد.
نکته تخصصی انسانشناسی
هر موجود نیازمندی، در درجه اول نیاز خودش را میخواهد رفع کند؛ و اگر کاری برای دیگری انجام میدهد در درجه اول دنبال منافع خویش است. کسی که الهی شد، میداند اگر رفع نیاز دیگران را وجهه همتش قرار دهد، خدا به مراتب بیشتر نیاز او را رفع میکند؛ پس چنین کسی میتواند سودش برای ما بیش از زیانش باشد؛ اما هرکه غیرخدایی شد، فقط نیاز خودش اولویت دارد، و چون دنیا دار تزاحم است، [یعنی هر چیزی به یک نفر برسد، بقیه از آن محروم میشوند] پس حتما ضررش برای ما بیشتر خواهد بود.
ج. ...
3) «یَدْعُوا ... لَبِئْسَ الْمَوْلى وَ لَبِئْسَ الْعَشیرُ»
هر غیرخدایی که انسان سراغش رود، بد سرپرست و بد همدمی است.
چرا؟
الف. شاید چون در درجه اول دنبال سود خودش است، نه سود ما (تدبر2). پس هم در سرپرستیاش نسبت به ما و هم در همنشینیاش با ما، در درجه اول مراعات دلخواه خودش را میکند، نه نیاز ما را.
ب. شاید چون انسان موجودی بس پیچیده است و تنها خداست که علمش مطلق است. البته اگر کسی خدایی شد، و خدا با راهنماییهای ویژهاش نحوه سرپرستی مطلوب انسان را به او مینمایاند، لذا او قبول ولایت او در راستای ولایت خدا سودمند است؛ اما کسی که علمش هرلحظه در معرض خطاست، حتی اگر بخواهد منافع و عواطف ما را در نظر بگیرد، همواره تاحدودی همچون دوست نادان عمل میکند.
ج. ...
4) «لَبِئْسَ الْمَوْلى وَ لَبِئْسَ الْعَشیرُ»
هر غیرخدایی بد سرپرست و بد همدمی است.
ظاهرا بدین جهت است که در اسلام، این اندازه هم بر قبول ولایت کسانی که خدا تعیین کرده، و هم بر دقت در انتخاب همسر و بلکه هرگونه همنشین و دوست اصرار شده؛ و بویژه تخطی از این قبول ولایت آنان که خدا تعیین کرده، موجب فرو افتادن جامعه در ورطه هلاکت معرفی گردیده است. (حدیث2)
5) «یَدْعُوا لَمَنْ ضَرُّهُ أَقْرَبُ مِنْ نَفْعِهِ لَبِئْسَ الْمَوْلى وَ لَبِئْسَ الْعَشیرُ»
برخی مفسران، «یدعو» در این آیه را به معنای «یقول» دانستهاند و عبارت بعدی را سخن آن گوینده (توضیح در نکات ترجمه)
بر این اساس، این آیه بیان حال و سخن آن انسان گمراه [که خدا را بر حرفی میپرستید و با یک فتنهای پشت به دین میکرد] در قیامت است که میگوید: سوگند که کسی که ضررش بیش از نفعش است، بد مولی و بد سرپرستی است. (المیزان، ج14، ص351)
[1] . گزینه الف نظر علمای بصره و کوفه است که توضیحی برایش ندادهاند و زجاج در توضیح آن گفته: یعنی این لام قسم و تاکید است که از جایش جابجا شده، همانند «لام قسم»ی که باید بر مبتدا بیاید، اما وقتی حرف «ان» در ابتدای جمله باشد، این لام بر روی خبر قرار میگیرد مانند «ان زیدا لقائم». نظر دوم حالاتی است که زجاج احتمال داده، و نظر سوم وجه جدیدی است که مرحوم طبرسی به این وجوه افزوده است. و علامه طباطبایی هم در المیزان فقط این وجه سوم را برشمرده است (المیزان، ج14، ص351)
[2] . شاید بتوان روایت زیر را به نحوی ناظر به شأن نزول این آیه دانست:
مُحَمَّدُ بْنُ مَسْعُودٍ، قَالَ حَدَّثَنِی جَعْفَرُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ أَیُّوبَ، قَالَ حَدَّثَنِی حَمْدَانُ بْنُ سُلَیْمَانَ أَبُو الْخَیْرِ، قَالَ حَدَّثَنِی أَبُو مُحَمَّدٍ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدٍ الْیَمَانِیُّ، قَالَ حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَیْنِ بْنِ أَبِی الْخَطَّابِ الْکُوفِیُّ، عَنْ أَبِیهِ الْحُسَیْنِ، عَنْ طَاوُسٍ، قَالَ: کُنَّا عَلَى مَائِدَةِ ابْنِ عَبَّاسٍ، وَ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَنَفِیَّةِ حَاضِرٌ، فَوَقَعَتْ جَرَادَةٌ فَأَخَذَهَا مُحَمَّدٌ، ثُمَّ قَالَ هَلْ تَعْرِفُونَ مَا هَذِهِ النُّقَطُ السُّودُ فِی جَنَاحِهَا قَالُوا اللَّهُ أَعْلَمُ. فَقَالَ أَخْبَرَنِی أَبِی عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ (ع) أَنَّهُ کَانَ مَعَ النَّبِیِّ (ص) ثُمَّ قَالَ: هَلْ تَعْرِفُ یَا عَلِیُّ هَذِهِ النُّقَطَ السُّودَ فِی جَنَاحِ هَذِهِ الْجَرَادَةِ قَالَ قُلْتُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَعْلَمُ. فَقَالَ (ع) مَکْتُوبٌ فِی جَنَاحِهَا أَنَا اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِینَ، خَلَقْتُ الْجَرَادَ جُنْداً مِنْ جُنُودِی أُصِیبُ بِهِ مَنْ أَشَاءُ مِنْ عِبَادِی، فَقَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ: فَمَا بَالُ هَؤُلَاءِ الْقَوْمِ یَفْتَخِرُونَ عَلَیْنَا یَقُولُونَ إِنَّهُمْ أَعْلَمُ مِنَّا، فَقَالَ مُحَمَّدٌ مَا وَلَّدَهُمْ إِلَّا مَنْ وَلَّدَنِی، قَالَ، فَسَمِعَ ذَلِکَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ (ع) فَبَعَثَ إِلَیْهِمَا وَ هُمَا بِالْمَسْجِدِ الْحَرَامِ، فَقَالَ لَهُمَا أَمَا إِنَّهُ قَدْ بَلَغَنِی مَا قُلْتُمَا إِذْ وَجَدْتُمَا جَرَادَةً، فَأَمَّا أَنْتَ یَا ابْنَ عَبَّاسٍ فَفِیمَنْ نَزَلَتْ فَ«لَبِئْسَ الْمَوْلى وَ لَبِئْسَ الْعَشِیرُ» فِی أَبِی أَوْ فِی أَبِیکَ وَ تَلَا عَلَیْهِ آیَاتٌ مِنْ کِتَابِ اللَّهِ کَثِیر (رجال الکشی، ج1، ص276)
[3] . حدثنی هارون بن مسلم بن سعدان عن الحسن بن علوان عن عطیة العوفی قال: لما مرضت فاطمة ع المرضة التی توفیت بها دخل النساء علیها...
[4] . حدثنا محمد بن زکریا، قال: حدثنا محمد عبد الرحمن المهلبی، عن عبد اللّه بن حماد بن سلیمان، عن أبیه، عن عبد اللّه بن حسن بن حسن، عن أمه فاطمة بنت الحسین علیها السلام، قالت: لما اشتد بفاطمة بنت رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله الوجع
[5] . أَخْبَرَنَا الْحَفَّارُ، قَالَ: حَدَّثَنَا الدِّعْبِلِیُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ عَلِیٍّ الْخَزَّازُ بِبَغْدَادَ بِالْکَرْخِ بِدَارِ کَعْبٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو سَهْلٍ الرَّفَّاءُ، قَالَ: حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّزَّاقِ، قَالَ الدِّعْبِلِیُّ: وَ حَدَّثَنَا أَبُو یَعْقُوبَ إِسْحَاقُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ الدَّبَرِیُّ بِصَنْعَاءِ الْیَمَنِ فِی سَنَةِ ثَلَاثٍ وَ ثَمَانِینَ وَ مِائَتَیْنِ، قَالَ: حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّزَّاقِ، قَالَ: أَخْبَرَنَا مَعْمَرٌ، عَنِ الزُّهْرِیِّ، عَنْ عُبَیْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُتْبَةَ بْنِ مَسْعُودٍ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ، قَالَ: دَخَلْتُ نِسْوَةٍ مِنْ الْمُهَاجِرِینَ وَ الْأَنْصَارِ عَلَى فَاطِمَةَ بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) یَعُدْنَهَا فِی عِلَّتِهَا، فَقُلْنَ لَهَا: السَّلَامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ، کَیْفَ أَصْبَحْتِ
[6] . عن سوید بن غفلة
[7] . أَصْبَحْتُ وَ اللَّهِ عَائِفَةً لِدُنْیَاکُمْ قَالِیَةً لِرِجَالِکُمْ لَفَظْتُهُمْ قَبْلَ أَنْ عَجَمْتُهُمْ وَ شَنَأْتُهُمْ بَعْدَ أَنْ سَبَرْتُهُمْ فَقُبْحاً لِفُلُولِ الْحَدِّ وَ خَوَرِ الْقَنَاةِ وَ خَطَلِ الرَّأْیِ وَ بِئْسَ ما قَدَّمَتْ لَهُمْ أَنْفُسُهُمْ أَنْ سَخِطَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَ فِی الْعَذابِ هُمْ خالِدُونَ لَا جَرَمَ لَقَدْ قَلَّدْتُهُمْ رِبْقَتَهَا وَ شَنَنْتُ عَلَیْهِمْ عَارَهَا فَجَدْعاً وَ عَقْراً وَ سُحْقاً لِلْقَوْمِ الظَّالِمِینَ وَیْحَهُمْ أَنَّى زَحْزَحُوهَا عَنْ رَوَاسِی الرِّسَالَةِ وَ قَوَاعِدِ النُّبُوَّةِ وَ مَهْبِطِ الْوَحْیِ الْأَمِینِ وَ الطَّبِینِ بِأَمْرِ الدُّنْیَا وَ الدِّینِ- أَلا ذلِکَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبِینُ
[8] . متن کامل این سخنان به نحوی که اختلاف روایات در آن منعکس شده باشد، به صورت زیر است:
فَقَالَتْ: أَصْبَحْتُ وَ اللَّهِ عَائِفَةً لِدُنْیَاکُنَّ، قَالِیَةً لِرِجَالِکُنِّ، لَفَظْتُهُمْ بَعْدَ إِذْ عَجَمْتُهُمْ، وَ سَئِمْتُهُمْ [شنأتهم] بَعْدَ إِذْ سَبَرْتُهُمْ، فَقُبْحاً لِأُفُونِ الرَّأْیِ [لفلول الحد] وَ خَطْلِ الْقَوْلِ [الرأی] وَ خَوَرِ الْقَنَاةِ، وَ «لَبِئْسَ ما قَدَّمَتْ لَهُمْ أَنْفُسُهُمْ أَنْ سَخِطَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَ فِی الْعَذابِ هُمْ خالِدُونَ» وَ لَا جَرَمَ وَ اللَّهِ لَقَدْ قَلَّدْتُهُمْ رِبْقَتَهَا، وَ شَنِنْتُ [شنت] عَلَیْهِمْ عَارَهَا، فَجَدْعاً وَ رَغْماً [عقرا] و بُعْداً لِلْقَوْمِ الظَّالِمِینَ. وَیْحَهُمْ، أَنَّى زَحْزَحُوهَا عَنْ أَبِی الْحَسَنِ! مَا نَقَمُوا وَ اللَّهِ مِنْهُ إِلَّا نَکِیرَ سَیْفِهِ، وَ نَکَالَ وَقْعِهِ، [أنى زحزحوها عن رواسی الرسالة و قواعد النبوة و مهبط الروح الأمین الطبن [و الطیّبین] بأمور الدنیا و الدین أَلا ذلِکَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبِین و ما الذی نقموا من أبی الحسن نقموا و الله منه نکیر سیفه و شدة وطأته و نکال وقعته] وَ تَنَمُّرَهُ فِی ذَاتِ اللَّهِ، وَ تَاللَّهِ [و یا لله] لَوْ تَکَافُّوا عَلَیْهِ عَنْ زِمَامٍ نَبَذَهُ إِلَیْهِ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) لَاعْتَلَقَهُ، ثُمَّ لَسَارَ بِهِمْ سَیْراً سُجُحاً، فَإِنَّهُ قَوَاعِدُ الرِّسَالَةِ، وَ رَوَاسِی النُّبُوَّةِ، وَ مَهْبِطُ الرُّوحِ الْأَمِینِ وَ الْبَطِینُ بِأَمْرِ الدِّینِ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ «أَلا ذلِکَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبِینُ»
وَ اللَّهِ لَا یَکْتَلِمُ [لا یکلم/تکلم] خِشَاشُهُ [حشاشته]، وَ لَا یُتَعْتَعُ رَاکِبُهُ، وَ لَأَوْرَدَهُمْ مَنْهَلًا رَوِیّاً [/ نمیرا] فَضْفَاضاً، تَطْفَحُ ضِفَّتُهُ [ضفتاه]، وَ لَأَصْدَرَهُمْ بِطَاناً قَدْ خَثَرَ [تحرى] بِهِمُ الرَّیُّ غَیْرَ مُتَحَلٍّ بِطَائِلٍ إِلَّا بِغَمْرِ النَّاهِلِ [غیر متجل منهم بطائل بعمله الباهر] وَ رَدْعِ [ردعه/روعه] سَوْرَةِ السَّاغِبِ، وَ لَفُتِحَتْ عَلَیْهِمْ بَرَکَاتٌ مِنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ وَ سَیَأْخُذُهُمْ اللَّهُ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ.
فَهَلُمَّ فَاسْمَعْ، فَمَا عِشْتَ أَرَاکَ الدَّهْرُ الْعَجَبَ [عجبه] [ألا هلمن فاسمعن و ما عشتن أراکن الدهر عجبا]، وَ إِنْ تَعْجَبْ بَعْدَ الْحَادِثِ [فقد أعجبک الحادث]، فَمَا بِالْهَمِّ بِأَیِّ سَنَدٍ اسْتَنَدُوا [إلى أی لجإ لجئوا و أسندوا]، أَمْ بِأَیَّةِ عُرْوَةٍ تَمَسَّکُوا «لَبِئْسَ الْمَوْلى وَ لَبِئْسَ الْعَشِیرُ» وَ بِئْسَ لِلظَّالِمِینَ بَدَلًا. اسْتَبْدَلُوا الذُّنَابَى بِالْقَوَادِمِ، وَ الْحَرُونَ بِالْقَاحِمِ، وَ الْعَجُزَ بِالْکَاهِلِ، فَتَعْساً لِقَوْمٍ [فرغما لمعاطس قوم] «یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً»، «أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَ لکِنْ لا یَشْعُرُونَ»، [ویحهم] «أَ فَمَنْ یَهْدِی إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ أَمَّنْ لا یَهِدِّی إِلَّا أَنْ یُهْدى فَما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُون