سفارش تبلیغ
صبا ویژن

240) سوره اعراف (7) آیه 20 فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّیْطان

بسم الله الرحمن الرحیم

240) سوره اعراف (7) آیه 20 

فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّیْطانُ لِیُبْدِیَ لَهُما ما وُورِیَ عَنْهُما مِنْ سَوْآتِهِما وَ قالَ ما نَهاکُما رَبُّکُما عَنْ هذِهِ الشَّجَرَةِ إِلاَّ أَنْ تَکُونا مَلَکَیْنِ أَوْ تَکُونا مِنَ الْخالِدینَ        


ترجمه

پس شیطان آن دو را وسوسه کرد تا آنچه از عورتهایشان را که از آنها پوشیده مانده بود برایشان نمایان سازد و گفت پروردگارتان شما دوتا را از این درخت منع نکرد مگر اینکه [مبادا] دو فرشته شوید و یا از جاودانان باشید.

نکات ترجمه

«وَسْوَسَ» دو حرف «وس» دلالت می‌کند بر صدایی که خفیف و بسیار آهسته باشد (معجم المقاییس اللغة، ج‏6، ص76) و برخی آن را نوعی حدیث نفس (نجوای درونی) دانسته‌اند (کتاب العین، ج‏7، ص335) و اگر توجه شود که تکرار حروف در زبان عربی دلالت بر تکرار عملی که آن ماده بر آن دلالت دارد می‌کند (اعراب القرآن و بیانه، ج‏3، ص320) می‌توان گفت وسوسه آن اقدام رفت و برگشتی شیطان است که بقدری در گوش دل نجوای خود را تکرار می کند تا موفق به فریفتن انسان شود؛ و گفته‌اند القای معنا با صوت مخفیانه بر دو قسم است: اگر القای معنای خوب باشد نامش «الهام» است و اگر هیچ بهره‌ای از خوبی نداشته باشد نامش «وسواس» است (مجمع‌البحرین، ج7، ص335)

«لِیُبْدِیَ» در اصل «لأن یُبدیَ» بوده است که: «لـ» برای تعلیل (برای بیان علت) یا عاقبت (برای نشان دادن آنچه عاقبت این اقدام است) می باشد. حرف «أن» ناصبه که محذوف است، و فعل «یُبْدِیَ»: فعل مضارع منصوب در باب افعال از ماده «بدو» به معنای «ظهور» و آشکار شدن و نقطه مقابل «مخفی کردن» است (مجمع‌البیان، ج4، ص625) که درباره این ماده در جلسه 223 توضیحات لازم ارائه شد.

«وُورِیَ» فعل ماضی مجهول از ماده «وری» است که به معنای «ستر» و «پوشاندن» می‌باشد (مفردات ألفاظ القرآن، ص866). بسیاری از اهل لغت کلمه «وراء» که هم به معنای پشت سر و هم پیش رو و هم مافوق به کار می‌رود را از همین ماده قلمداد کرده‌اند هرچند غالبا توضیحی درباره ارتباط آن با ستر نداده‌اند، فقط مرحوم طبرسی، گویی پوشاندن را به «وراء» برگردانده با این بیان که «موارات» به معنای قرار دادن چیزی در ورای چیزی است که آن را می‌پوشاند (مجمع‌البیان، ج4، ص625) و برخی بر این باورند که اصلا کلمه «وراء» از ماده «ورء» اخذ شده و لذا با «وری» متفاوت است (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏13، ص90) و لذا بحث از آن ان‌شاءالله در ضمن آیه دیگری مطرح خواهد شد. ضمنا گفته شده قرار گرفتن ماده «وری» در باب مفاعله (که در 26 سوره اعراف با تعبیر «یواری» به کار رفته) دلالت بر استمرار در پوشش و مخفی ماندن می‌کند (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏13، ص91)

«سَوْآتِ» جمعِ «سَوْأة» و از ماده «سوء» می‌باشد که این ماده، معادل کلمه فارسی «بد» و مترادف با قبیح و زشت می‌باشد و گفته‌اند تعبیر «سوء» بر هر چیزی که مایه ناراحتی انسان شود اطلاق می‌شود و از هر امر زشت و قبیحی با تعبیر «سُّوأى» یاد می‌شود که نقطه مقابلش «حُسنی» است و هر کار زشت و ناپسندی را «سیّئه» و در مقابل، هر کار خوب و پسندیده‌ای را «حسنه» می‌گویند (مفردات ألفاظ القرآن، ص441)‏. برخی بر این باورند که تعبیر «سَوْأة» به نحو کنایه‌ای در معنای عورت (هم در مورد مرد و هم در مورد زن) به کار می‌رود (مفردات ألفاظ القرآن، ص442)؛ اما بسیاری از قدما مانند خلیل معنای اصلی این کلمه را همان «الفرج» معرفی کرده (کتاب العین، ج‏7، ص328) و برخی مانند ابن اثیر تاکید کرده‌اند که اساساً اصل کاربرد این کلمه در خصوص عورت بوده و بعدا به هر چیزی که آشکار شدنش مایه شرمندگی انسان شود، اطلاق گردیده است (النهایه، ج2، ص416) و در هر صورت درباره وجه تسمیه‌اش گفته‌اند که چون انسان فطرتا از اینکه عورتش در برابر دیگران آشکار شود، بدش می‌آید (مجمع‌البیان، ج4، ص625، المصباح المنیر، ج2، ص298؛ مجمع‌البحرین، ج1، ص237).

(درباره تفاوت کلمه «سوء» و «ضرر» هم در جلسه 213 توضیحاتی گذشت)

حرف «مِن» در «مِنْ سَوْآتِهِما» ظاهرا بیاینه است (یعنی بیان می‌کند چیزی را که از آنها مخفی مانده بود: چه چیزی از آنها مخفی بود: سواتهما) اما بعید نیست که بتوان آن را من تبعیضیه هم گرفت (به معنای: بخشی از آن، یعنی آن بخشی از سووات را که از آنها مخفی مانده بود) بدین معنا که بُعد خاصی از عورت بر آنها مخفی بود، نه اصل آن.

حدیث

1) از یکی از دو امام باقر ویا صادق ع روایت شده است که کسی از ایشان سوال کرد: چگونه خداوند آدم را به خاطر نسیان و فراموشی‌اش مواخذه کرد؟

حضرت فرمود: او [عهد خدا با خود را] فراموش نکرده بود، و چگونه ممکن است فراموش کرده باشد در حالی که آن را به یاد داشت و شیطان [هنگامی که می‌خواست وسوسه‌اش کند، به آن عهد اشاره کرد و گفت: «پروردگارتان شما دوتا را از این درخت منع نکرد مگر اینکه [مبادا] دو فرشته شوید و یا از جاودانان باشید.»

[توجه: پس معلوم می‌شود تعبیر «فنسی» در آیه 115 سوره طه، به معنای فراموشی متداول (عدم حضور مطلب در حافظه) نبوده، بلکه به معنای جدی نگرفتن دستور خداوند بوده است]

تفسیر العیاشی، ج‏2، ص10

عَنْ جَمِیلِ بْنِ دَرَّاجٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحَدِهِمَا قَالَ: سَأَلْتُهُ کَیْفَ أَخَذَ اللَّهُ آدَمَ بِالنِّسْیَانِ فَقَالَ إِنَّهُ لَمْ یَنْسَ وَ کَیْفَ یَنْسَى وَ هُوَ یَذْکُرُهُ وَ یَقُولُ لَهُ إِبْلِیسُ «ما نَهاکُما رَبُّکُما عَنْ هذِهِ الشَّجَرَةِ إِلَّا أَنْ تَکُونا مَلَکَیْنِ أَوْ تَکُونا مِنَ الْخالِدِین»‏. [1]

احادیث1 و 3 در جلسه 226 هم به همین آیه مرتبطند و مجددا تکرار نمی‌شود.

تدبر

1) «فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّیْطانُ لِیُبْدِیَ لَهُما ما وُورِیَ عَنْهُما مِنْ سَوْآتِهِما»

از این آیه فهمیده می‌شود که شرمگاه‌های آدم و حوا در بهشت بر خودشان آشکار نبود. این آشکار نبودن می‌تواند به این خاطر باشد که آن عضو زیر لباس‌ها و زیورهای بهشتی مخفی بوده و آنها اصلا توجهی بدان نداشته‌اند (معانی الأخبار، ص109)[2] خصوصا که مدت وقوف آدم و حوا در بهشت بسیار کم بوده است (در حد چند ساعت: تفسیر العیاشی، ج‏2، ص11). نکته جالب این است که هدف شیطان این بوده که انسان را به سمت توجه به اندام‌های جنسی سوق دهد؛ و این عطف توجه به اندام‌های جنسی، که محصول برهنه شدن انسان بود، انسان را از بهشت بیرون کرد.

تحلیلی از تمدن مدرن و نسبت آن با این آیه

در تاریخ زندگی بشر، ظاهرا تمدن مدرن تنها تمدنی است که علی‌رغم ادعای متمدن بودن، برهنگی را به عنوان یک افتخار و ارزش به حساب می‌آورد و از ترویج آن احساس شرمساری نمی‌کند. (البته ظاهرا در دوره یونان باستان هم برهنگی رواج داشته است؛ اما هم گستره آن بسیار کوچک بوده و هم معلوم نیست برهنگی این اندازه مورد اقبال و افتخار در همان جامعه بوده باشد). در تمدن کنونی، برهنگی بقدری به عنوان یک ارزش مستقر شده، که علی‌رغم شعارهای آن‌چنانی درباره آزادی، رسما وبا عنوان «دفاع از ارزش‌های سکولار»، زنان را از حق پوشیده بودن و حفظ حجاب محروم می‌کنند و در بسیاری از جوامع غربی، زنی که بخواهد حجاب خود را حفظ کند از بسیاری از حقوق اجتماعی، و حتی تحصیل، محروم می‌شود.

اگر بر طبق این آیه، مهمترین هدف شیطان از اغوای آدم، این بود که او را برهنه کند و همّ و غمّ وی را متوجه غریزه جنسی نماید، ظاهرا می‌توان این تمدن را از این جهت محصول موفقیت‌آمیز شیطان در جهان دانست!

و بیهوده نیست که امام عزیزمان، آمریکا - که امروزه پرچمدار اصلی این تمدن است - را «شیطان بزرگ» نامید.

2) «فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّیْطانُ ... وَ قالَ ما نَهاکُما رَبُّکُما عَنْ هذِهِ الشَّجَرَةِ إِلاَّ أَنْ تَکُونا مَلَکَیْنِ أَوْ تَکُونا مِنَ الْخالِدینَ»

شیطان برای فریفتن انسان بر روی دو مطلب دست گذاشت: فرشته شدن یا جاودانه شدن: دو خواسته‌ای که هر انسانی در سر دارد، و اگر مسیر خدا را طی کند بهتر از آن را به دست می‌آورد:

آدم از فرشتگان بالاتر بود، چرا که مسجود ملائکه قرار گرفت؛ و جاودانگی او عمیقتر از جاودانگی هر موجود دیگری است، زیرا خدا از روح خود در او دمیده و روح خدا زوال‌پذیر نیست؛ با این حال، فریب خورد. چرا؟

تحلیل تخصصی انسان‌شناختی

انسان موجودی است که بیشترین ظرفیت‌ها را دارد؛ چرا که در برترین قوام (احسن تقویم) آفریده شده (تین/4) در عین حال، مبدا حرکت وی را از پست‌ترین و پایین‌ترین موقعیت عالم (اسفل سافلین) قرار داده‌اند (تین/5). حتی در میان موجودات زمینی هم این وضعیت کاملا آشکار است: انسان بیشترین ظرفیت رشد و تکامل را در میان تمام جانداران برخوردار است، در عین حال در ابتدای تولدش بسیار ضعیف و ناتوان است به نحوی که تا مدتها نیاز به سرپرستی و نگهداری ویژه دارد. (مثلا نزدیک‌ترین رده حیوانی به انسان، پستانداران هستند که عموماً بچه بعد از تولد خودش حرکت می‌کند و سراغ پستان مادر می‌رود، اما بچه انسان تا مدتها همین حرکت را هم ندارد و باید مادر نزد او برود و پستان در دهانش بگذارد).

درواقع انسان به صورت بالقوه بالاترین جایگاه در عالم را (که همان خلیفة‌اللهی است) می‌تواند به دست آورد، اما:

1) به صورت بالفعل، بسیاری از اوّلیات سایر حیوانها را هم ندارد، چه رسد به وضعیت فرشتگان (که هریک در حد وجود خود، بهره‌مند از علمِ بی‌خطا و قدرتِ بی‌خلل هستند). و

2) چون طی مراحل برتر برای انسان، با مردن و زنده شدن همراه است (که هر انسانی حداقل دو مرگ و دو زندگی دیگر در پیش رو دارد تا بتواند از عالم دنیا به عالم برزخ و از آنجا به عالم قیامت صعود کند) جاودانه بودن (یعنی تجربه «ماندن» بدون «مردن») برای او یک آرزوست.

به نظر می‌رسد که بدین جهت است که شیطان توانست انسان را فریب دهد: یعنی وضعیت بالقوه وی را (که محصول عهد وی با خداست) به عنوان مانعی برای وضعیتی که او طالب آن است، معرفی کرد و وضعیت بالفعل موجودات دیگر را - که البته دیگر نمی‌توانند به آن وضعیت نهایی انسان برسند- به رخ وی کشید؛ و این گونه انسان فریب خورد.

3) «فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّیْطانُ لِیُبْدِیَ لَهُما ما وُورِیَ عَنْهُما»

خدا یک اموری را در انسان قرار داده و مخفی کرده و نخواسته آشکار شود؛ آن امور جزء ظرفیت‌های انسان هست، اما به هر دلیلی آشکار شدنش به سود انسان نیست. اما شیطان اصرار دارد که آنها را آشکار کند.

4) «قالَ ما نَهاکُما رَبُّکُما عَنْ هذِهِ الشَّجَرَةِ إِلاَّ أَنْ تَکُونا مَلَکَیْنِ أَوْ تَکُونا مِنَ الْخالِدینَ»

کسی که به خیرخواهی خدا اعتماد نکند، حتما مغلوب شیطان خواهد شد:

شیطان آدم و حوا را از آن درخت منع کرد؛ اما دلیلش را به آنها نگفت. شیطان دلیلی باطل تراشید که مبنای این دلیل آن بود که خدا خیرخواه شما نبوده است و خواسته شما را از یک خیر عظیم‌تر محروم کند.

ثمره آیه در سبک زندگی

در عین حال که دانستن فلسفه احکام در مواردی می‌تواند مفید باشد، اما اشتباه است که انتظار داشته باشیم فلسفه همه احکام دین - که خدا فروفرستاده - را با همین عقل محدود خود بفهمیم. ظاهرا این جمله که امروزه بسیار رایج شده که «من تا دلیل کاری را ندانم آن را انجام نمی‌دهم» همان زمینه‌ای است که شیطان بر اساس آن توان فریب انسان را پیدا می‌کند.

به چنین افرادی دو نکته را باید گوشزد کرد:

الف. همان گونه که یک آدم دیپلمه با سطح اطلاعاتی که دارد نمی‌تواند مکانیسم تاثیرگذاری داروهای تخصصی (مثلا چرایی تجویز فلان داروی تخصصی برای فلان بیماری قرنیه چشم) را بفهمد؛ اینکه انتظار داشته باشیم با این حد از اطلاعات محدود خود، فلسفه تمامی دستورالعمل‌هایی که قرار است ما را از هفت آسمان برتر کند بفهمیم، ناشی از خامی و نفهمیدن قدر و قیمت علم است.

ب. آیا واقعا خدا خیرخواه‌تر و عالم‌تر به خیر و صلاح ماست، یا یک پزشک متخصص؟ چرا به نسخه‌های پزشکانی که این همه در کارشان خطا دیده‌ایم و به خیرخواهی همه‌شان هم ایمان نداریم، اعتماد می‌کنیم؛ اما تا پای عمل به دستورات خدا می‌رسد دنبال چون و چراییم؛ چون و چراهایی که، چون هنوز توان درک عمیق مساله را نداریم، شیاطین جن و انس بر موج مطالباتمان سوار شده، با یک توجیهات شیطانی براحتی فریبمان می‌دهند و دقیقا خلاف مقصود الهی را به عنوان فلسفه آن حکم القا می‌کنند تا ما را از عمل به دستور خدا بازدارند.

ضمنا جالب است که بسیاری از اینها که تا پای دستورات خدا به میان می‌آید چنین طالب استدلال می‌شوند در بسیاری از امور دیگرشان (مانند مدگرایی ویا بسیاری از خرافات مدرن مانند نحوست عدد13 و ...)‌ بویی از استدلال در زندگی‌شان مشاهده نمی‌شود.

5) «قالَ ما نَهاکُما رَبُّکُما عَنْ هذِهِ الشَّجَرَةِ إِلاَّ أَنْ تَکُونا مَلَکَیْنِ أَوْ تَکُونا مِنَ الْخالِدینَ»

اینکه انسان دوست داشته باشد مثل فرشته‌ها باشد یا زندگی جاودان داشته باشد، بخودی خود چیز بدی نیست. آنچه بد است این است که این را به چه قیمتی می‌خواهد به دست آورد؟ به قیمت مخالفت با نهی الهی؟

این تمام زندگی ماست: هرجا کار حرامی مرتکب می‌شویم، طبیعی است که دنبال لذتی باشیم، اما آیا آن لذت به مخالفت کردن با دستور خدا می‌ارزد؟

هرکس در عمرش یک گناه کرده باشد، نشان داده که در موقعیت آدم و حوا بود، چه می‌کرد!

6) «قالَ ما نَهاکُما رَبُّکُما عَنْ هذِهِ الشَّجَرَةِ إِلاَّ أَنْ تَکُونا مَلَکَیْنِ أَوْ تَکُونا مِنَ الْخالِدینَ»

وقتی انسان چیزی دلش می‌خواهد زمینه فریب خوردنش بالا می‌رود و حتی از خود سوال نمی‌کند آیا واقعا این وسیله‌ای که پیشنهاد داده‌اند مرا به هدف خود می‌رساند؟

آدم و حوا دلشان می‌خواست فرشته شوند یا جاودان شوند، شیطان هم همین را عاملی قرار داد که آنها  را به خوردن از آن درخت بکشاند. آخر چرا با خود فکر نکردند که واقعا، آیا امکان دارد خدایی که آنها را از این درخت بازداشته، به خاطر این بوده باشد که بخواهد خیری را از آنها دریغ کند؟!

ثمره اخلاقی

در مورد خواسته‌های دلمان خیلی مراقبت کنیم. حتی خواسته‌های خوبی مثل فرشته شدن و یا جاودانه شدن، اگر رنگ و بوی خدایی نداشته باشد، می‌تواند عالم سقوط و انحراف انسان شود.

7) «قالَ ما نَهاکُما رَبُّکُما عَنْ هذِهِ الشَّجَرَةِ إِلاَّ أَنْ تَکُونا مَلَکَیْنِ أَوْ تَکُونا مِنَ الْخالِدینَ»

فرشته‌گون شدن و جاودانه شدن، به خودی خود دو مطلب اخلاقی و جزء امور فطری در انسان است. اما همین دو امر کاملا اخلاقی هم اگر در مسیر خدایی قرار نگیرند عامل هبوط انسان می‌شوند.

این آیه بخوبی نشان می‌دهد که شیطان حاضر است به بهانه فرشته شدن و جاودانه شدن ما را به مخالفت با خدا بکشاند، پس اگر کسی حتی در ظاهر همچون فرشتگان و یا جاودانه شد، اما به خدا پشت کرد، حقیقتا هبوط کرده است.

بحث تخصصی فلسفه اخلاق

امروزه در جوامع غربی، و اخیرا در جامعه ما از طرف برخی روشنفکرمآبان، بشدت از اخلاق سکولار و معنویت بی‌خدا دفاع می‌شود. اما حقیقت این است که اخلاق سکولار هیچ برتری‌ای بر بی‌اخلاقی ندارد. در واقع، اگر خدا جدی گرفته نشود، اخلاقی‌ترین اهداف (که همچون فرشته بودن را می‌توان اوج رفتارهای اخلاقی دانست) تنها و تنها ترفندی هستند که با آن انسانها از خدا فاصله بگیرند. این همان است که قبلا اشاره شد که وجود برخی رفتارهای ظاهرا اخلاقی در جوامع کفر هیچ ارزش عمیقی ندارد و فقط حرکت در مسیر انحرافی را تسهیل می‌کند. (توضیح بیشتر در جلسه236، تدبر4)



[1] . در تفسیر القمی، ج‏1، ص44-43 بعد از حدیثی که از امام صادق ع روایت کرده، با تعبیر «قال» مطالب دیگری در شرح آیه می‌آورد که معلوم نیست که توضیحات خود مرحوم قمی یا پدرش است یا این هم روایتی از امام صادق ع است. بزرگانی مانند مرحوم مجلسی در بحارالانوار (ج11، ص161) یا مرحوم بحرانی در تفسیر برهان (ج1، ص180) ویا مرحوم عروسی حویزی در تفسیر نورالثقلین (ج2، ص13) این مطلب را با همین ابهامش از مرحوم قمی نقل کرده‌اند و فقط مرحوم فیض کاشانی در هنگام نقل قول، این سخنان را حدیث قمی از امام صادق ع دانسته است (تفسیر الصافی، ج‏2، ص186) لذا این را در پاورقی آوردم:

فَإِنَّهُ حَدَّثَنِی أَبِی رَفَعَهُ قَالَ سُئِلَ الصَّادِقُ ع عَنْ جَنَّةِ آدَمَ أَ مِنْ جِنَانِ الدُّنْیَا کَانَتْ أَمْ مِنْ جِنَانِ الْآخِرَةِ فَقَالَ کَانَتْ مِنْ جِنَانِ الدُّنْیَا تَطْلُعُ فِیهَا الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ لَوْ کَانَتْ مِنْ جِنَانِ الْآخِرَةِ مَا أُخْرِجَ مِنْهَا أَبَداً آدَمُ وَ لَمْ یَدْخُلْهَا إِبْلِیسُ‏

قَالَ أَسْکَنَهُ اللَّهُ الْجَنَّةَ وَ أَتَى جَهَالَةً إِلَى الشَّجَرَةِ فَأَخْرَجَهُ لِأَنَّهُ خَلَقَ خِلْقَةً لَا تَبْقَى إِلَّا بِالْأَمْرِ وَ النَّهْیِ وَ اللِّبَاسِ وَ الْأَکْنَانِ وَ النِّکَاحِ وَ لَا یُدْرِکُ مَا یَنْفَعُهُ مِمَّا یَضُرُّهُ إِلَّا بِالتَّوْقِیفِ فَجَاءَهُ إِبْلِیسُ فَقَالَ إِنَّکُمَا إِنْ أَکَلْتُمَا مِنْ هَذِهِ الشَّجَرَةِ الَّتِی نَهَاکُمَا اللَّهُ عَنْهَا صِرْتُمَا مَلَکَیْنِ وَ بَقِیتُمَا فِی الْجَنَّةِ أَبَداً وَ إِنْ لَمْ تَأْکُلَا مِنْهَا أَخْرَجَکُمَا اللَّهُ مِنَ الْجَنَّةِ وَ حَلَفَ لَهُمَا أَنَّهُ لَهُمَا نَاصِحٌ کَمَا قَالَ اللَّهُ تَعَالَى حِکَایَةً عَنْهُ «ما نَهاکُما رَبُّکُما عَنْ هذِهِ الشَّجَرَةِ إِلَّا أَنْ تَکُونا مَلَکَیْنِ أَوْ تَکُونا مِنَ الْخالِدِینَ وَ قاسَمَهُما إِنِّی لَکُما لَمِنَ النَّاصِحِینَ» فَقَبِلَ آدَمُ قَوْلَهُ فَأَکَلَا مِنَ الشَّجَرَةِ فَکَانَ کَمَا حَکَى اللَّهُ «بَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما» وَ سَقَطَ عَنْهُمَا مَا أَلْبَسَهُمَا اللَّهُ مِنْ لِبَاسِ الْجَنَّةِ وَ أَقْبَلَا یَسْتَتِرَانِ بِوَرَقِ الْجَنَّةِ «وَ ناداهُما رَبُّهُما أَ لَمْ أَنْهَکُما عَنْ تِلْکُمَا الشَّجَرَةِ وَ أَقُلْ لَکُما إِنَّ الشَّیْطانَ لَکُما عَدُوٌّ مُبِینٌ» فَقَالا کَمَا حَکَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَنْهُمَا «رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَ تَرْحَمْنا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِینَ» فَقَالَ اللَّهُ لَهُمَا اهْبِطُوا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَ لَکُمْ فِی الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتاعٌ إِلى‏ حِینٍ قَالَ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ، قَوْلُهُ فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطانُ عَنْها فَأَخْرَجَهُما مِمَّا کانا فِیهِ وَ قُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَ لَکُمْ فِی الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتاعٌ إِلى‏ حِینٍ فَهَبَطَ آدَمُ عَلَى الصَّفَا وَ إِنَّمَا سُمِّیَتِ الصَّفَا لِأَنَّ صَفْوَةَ اللَّهِ نَزَلَ عَلَیْهَا وَ نَزَلَتْ حَوَّاءُ عَلَى الْمَرْوَةِ وَ إِنَّمَا سُمِّیَتِ الْمَرْوَةُ لِأَنَّ الْمَرْأَةَ نَزَلَتْ عَلَیْهَا فَبَقِیَ آدَمُ أَرْبَعِینَ صَبَاحاً سَاجِداً یَبْکِی عَلَى الْجَنَّةِ فَنَزَلَ عَلَیْهِ جَبْرَئِیلُ ع فَقَالَ یَا آدَمُ أَ لَمْ یَخْلُقْکَ اللَّهُ‏ بِیَدِهِ وَ نَفَخَ فِیکَ مِنْ رُوحِهِ وَ أَسْجَدَ لَکَ مَلَائِکَتَهُ قَالَ بَلَى قَالَ وَ أَمَرَکَ أَنْ لَا تَأْکُلَ مِنَ الشَّجَرَةِ فَلِمَ عَصَیْتَهُ قَالَ یَا جَبْرَئِیلُ إِنَّ إِبْلِیسَ حَلَفَ لِی بِاللَّهِ إِنَّهُ لِی نَاصِحٌ وَ مَا ظَنَنْتُ أَنَّ خَلْقاً یَخْلُقُهُ اللَّهُ أَنْ یَحْلِفَ بِاللَّهِ کَاذِبا.

[2] . ویا اینکه اصل آن عضو در بهشت به نحو داخلی بوده (چنانکه ظاهر برخی روایات چنین است: تفسیر القمی، ج‏1، ص225؛ تفسیر العیاشی، ج‏2، ص11)

 


239) سوره اعراف (7) آیه 19 وَ یا آدَمُ اسْکُن

بسم الله الرحمن الرحیم

239) سوره اعراف (7) آیه 19

وَ یا آدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُکَ الْجَنَّةَ فَکُلا مِنْ حَیْثُ شِئْتُما وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونا مِنَ الظَّالِمینَ

ترجمه

و ای آدم! تو و همسرت در بهشت ساکن شوید، پس از هرجایی خواستید بخورید و به این درخت نزدیک نشوید که از ظالمان خواهید بود.

حدیث

1) از امام سجاد ع سوال شد که که کدام اعمال نزد خداوند عز و جل برتر است؟

فرمودند: بعد از معرفت خداوند عز و جل و معرفت پیامبرش ص، هیچ عملی برتر از بُغض نسبت به دنیا نیست؛ و قطعا این مطلب شعبه‌ها و ابعاد متعددی دارد و معصیت‌ها هم ابعاد و شعبه‌هایی دارد:

پس اولین چیزی که خداوند بدان چیز مورد عصیان قرار گرفت، «کبر» بود که همان معصیت ابلیس است هنگامی که «سرپیچی کرد و استکبار ورزید و از کافرین بود» (بقره2/34)؛

و «حرص» بود، که همان عصیان آدم و حوا بود هنگامی که خداوند عز و جل بدانها فرمود: «پس از هرجایی خواستید بخورید و به این درخت نزدیک نشوید که از ظالمان خواهید بود» (اعراف/19) پس آنها چیزی را گرفتند که نیازی بدان نداشتند و این [روحیه حرص‌ورزی] تا روز قیامت در ذریه آنها وارد شد و این گونه است که اکثر آنچه فرزندان آدم طلب می‌کنند چیزهایی است که نیازی بدان ندارند؛

سپس «حسد» بود و آن معصیت فرزند آدم بود هنگامی که به برادرش حسد ورزید و او را کشت.

پس، از آن است که زن‌دوستی و دنیاطلبی و ریاست‌طلبی و راحت‌طلبی و میل به حرف زدن و میل به برتری و ثروت‌دوستی بیرون آمد که اینها هفت خصلتند که همگی آنها در حب دنیا (دنیاطلبی) جمع شده است؛

این گونه بود که انبیاء و علما بعد از اینکه این را فهمیدند گفتند «حب دنیا راس و ریشه هر خطا و گناهی است»؛

و البته دنیا بر دو قسم است: دنیای بلاغ [که حقیقت را به تو ابلاغ می‌کند و  اگر به آن درست توجه کنی تو را از اینکه بدان دل ببندی هشدار می‌دهد] و دنیای ملعون [که فریبش را می خوری و به جهنم مبتلا می‌شوی]

الکافی، ج‏2، ص130 و 317

عَلِیٌّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ الْقَاسَانِیِّ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ دَاوُدَ الْمِنْقَرِیِّ عَنْ عَبْدِ الرَّزَّاقِ بْنِ هَمَّامٍ عَنْ مَعْمَرِ بْنِ رَاشِدٍ عَنِ الزُّهْرِیِّ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمِ بْنِ شِهَابٍ قَالَ: سُئِلَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ ع أَیُّ الْأَعْمَالِ أَفْضَلُ عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَقَالَ مَا مِنْ عَمَلٍ بَعْدَ مَعْرِفَةِ اللَّهِ جَلَّ وَ عَزَّ وَ مَعْرِفَةِ رَسُولِهِ ص أَفْضَلَ مِنْ بُغْضِ الدُّنْیَا وَ إِنَّ لِذَلِکَ لَشُعَباً کَثِیرَةً وَ لِلْمَعَاصِی شُعَباً فَأَوَّلُ مَا عُصِیَ اللَّهُ بِهِ الْکِبْرُ وَ هِیَ مَعْصِیَةُ إِبْلِیسَ حِینَ «أَبى‏ وَ اسْتَکْبَرَ وَ کانَ مِنَ الْکافِرِینَ» وَ الْحِرْصُ وَ هِیَ‏ مَعْصِیَةُ آدَمَ وَ حَوَّاءَ حِینَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُمَا «فَکُلا مِنْ حَیْثُ شِئْتُما وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونا مِنَ الظَّالِمِینَ» فَأَخَذَا مَا لَا حَاجَةَ بِهِمَا إِلَیْهِ فَدَخَلَ ذَلِکَ عَلَى ذُرِّیَّتِهِمَا إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ وَ ذَلِکَ أَنَّ أَکْثَرَ مَا یَطْلُبُ ابْنُ آدَمَ مَا لَا حَاجَةَ بِهِ إِلَیْهِ ثُمَّ الْحَسَدُ وَ هِیَ مَعْصِیَةُ ابْنِ آدَمَ حَیْثُ حَسَدَ أَخَاهُ فَقَتَلَهُ فَتَشَعَّبَ مِنْ ذَلِکَ حُبُّ النِّسَاءِ وَ حُبُّ الدُّنْیَا وَ حُبُّ الرِّئَاسَةِ وَ حُبُّ الرَّاحَةِ وَ حُبُّ الْکَلَامِ وَ حُبُّ الْعُلُوِّ وَ الثَّرْوَةِ فَصِرْنَ سَبْعَ خِصَالٍ فَاجْتَمَعْنَ کُلُّهُنَّ فِی حُبِّ الدُّنْیَا فَقَالَ الْأَنْبِیَاءُ وَ الْعُلَمَاءُ بَعْدَ مَعْرِفَةِ ذَلِکَ حُبُّ الدُّنْیَا رَأْسُ کُلِّ خَطِیئَةٍ وَ الدُّنْیَا دُنْیَاءَانِ دُنْیَا بَلَاغٌ وَ دُنْیَا مَلْعُونَةٌ.

2) از امام صادق ع روایتی شده است:

همانا خداوند تبارک و تعالی روح‌ها را دو هزار سال قبل از جسم‌ها آفرید، و برترین و شریف‌ترین آنها را ارواح [حضرات معصومین:] محمد ص و علی ع و فاطمه س و حسن ع و حسین ع و ائمه ی پس از ایشان، قرار داد، پس آنها را بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه کرد، و نورشان آن را فراگرفت، پس خداوند تبارک و تعالی به آسمانها و زمین و کوهها فرمود: اینها دوستان و اولیاء و حجت‌های من بر مخلوقاتم و امامانِ آفریدگانم هستند، مخلوقی نیافریده‌ام که نزد من دوست‌داشتنی‌تر از آنها باشد؛ بهشتم را برای کسی آفریدم که تولای آنها را داشته باشد و آتشم را برای کسی آفریدم که مخالف و دشمن آنها باشد؛ هرکه جایگاه آنها نسبت به من و موقعیتشان از عظمت مرا ادعا کند [یعنی ادعا کند وی جایگاهی دارد که خدا برای آنها قرار داده است] «او را چنان عذاب کنم که هیچ یک از جهانیان را آن گونه عذاب نکنم» (مائده/115)؛ و چنین کسی را همراه با مشرکان در پست‌ترین موقعیت جهنمم قرار می‌دهم؛ و کسی که به ولایت آنها اعتراف کند و در قبال جایگاه آنها نسبت به من و موقیعتشان از عظمت من ادعایی نداشته باشد، او را همراه ایشان در باغهای بهشت‌هایم جای می‌دهم و و نزد من «برای آنهاست هرآنچه اراده کنند» (ق/35) و کرامتم را بر آنها جاری سازم و همسایگی خود را بر آنها حلال گردانم و شفاعت آنها را در مورد گناهکاران از بندگانم بپذیرم؛ پس ولایت آنها امانتی نزد خلائقم است؛ پس کدام از شما حاضر است که این بار را با همه سنگینی‌اش به دوش کشد و آن را در قبال آنچه من اختیار کرده‌ام ادعا کند؟ پس آسمانها و زمین و کوهها عقب کشیدند از اینکه آن را بر دوش کشند و از ادعای جایگاه آنان و موقعیتشان در قبال عظمت خداوند، ترسیدند. (احزاب/72)

پس هنگامی که خداوند آدم و همسرش را در بهشت ساکن کرد، بدانها فرمود: «با خیال راحت از هرجایی که خواستید بخورید و به این گیاه» یعنی گیاه گندم «نزدیک نشوید که از ظالمان خواهید بود.» (بقره/35)

پس آن دو به منزلت [حضرت] محمد ص و علی ع و فاطمه س و حسن ع و حسین ع و امامان پس از ایشان، نگاه کردند و آنها را در شریف‌ترین جایگاههای بهشتیان دیدند و گفتند: پروردگارا ! این جایگاه از آن چه کسانی است؟

خداوند جل جلاله فرمود: سرهایتان را به جانب ساق عرش من بلند کنید. پس سر بلند کردند و اسامی محمد ص و علی ع و فاطمه س و حسن ع و حسین ع و امامان پس از ایشان را، که با نوری از نور خداوند جبار جل جلاله در ساق عرش نوشته شده بود، دیدند. پس گفتند: پروردگارا ! اهل این جایگاه چه کرامتی نزد تو دارند و چه اندازه دوستشان داری و چه شرافتی در جوار تو یافته‌اند؟!

خداوند جل جلاله فرمود: اگر آنها نبودند شما دوتا را نمی‌آفریدم. آنها مخزن علم من و امین اسرار من هستند. مبادا به چشم حسادت در آنها بنگرید و جایگاه آنها نزد من و موقعیت آنها از کرامت مرا آرزو کنید که در این صورت در نهی و عصیان من وارد شده، از ظالمان خواهید بود.

گفتند: پروردگارا! ظالمان چه کسانی‌اند؟

فرمود: کسانی که بناحق ادعای منزلت ایشان را بنمایند.

گفتند: پروردگارا! جایگاه ظالمان به آنها در آتشت را به ما بنمایان، همان گونه که جایگاه آنها در بهشتت را به ما نمایاندی.

پس خداوند تبارک و تعالی به آتش دستور داد و آتش تمام آنچه از سختی و عذاب در خود داشت بدانها نشان داد و خداوند عز و جل فرمود: مکان کسانی که به آنها ظلم کنند و مدعی جایگاه ایشان شوند در پست‌ترین جای آن است «هرگاه بخواهند از آن خارج شوند بدان برگردانده می شوند» و «هربار که پوست‌هایشان بسوزد»‌ پوست‌های دیگری جایش را بگیرد «تا عذاب را بچشند». (نساء/56)

ای آدم و حوا! مبادا به این نورها و حجت‌های من با چشم حسادت بنگرید که این کار، شما را از جوار من هبوط خواهد داد و خواری از جانب مرا نصیبتان می‌کند...

(ادامه این روایت، ان‌شاءالله در جلسات بعدی خواهد آمد)

معانی الأخبار، ص108-109

حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ الْهَیْثَمِ الْعِجْلِیُّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو الْعَبَّاسِ أَحْمَدُ بْنُ یَحْیَى بْنِ زَکَرِیَّا الْقَطَّانُ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو مُحَمَّدٍ بَکْرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَبِیبٍ قَالَ حَدَّثَنَا تَمِیمُ بْنُ بُهْلُولٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع:

إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى خَلَقَ الْأَرْوَاحَ قَبْلَ الْأَجْسَادِ بِأَلْفَیْ عَامٍ فَجَعَلَ أَعْلَاهَا وَ أَشْرَفَهَا أَرْوَاحَ مُحَمَّدٍ وَ عَلِیٍّ وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ وَ الْأَئِمَّةِ بَعْدَهُمْ ص فَعَرَضَهَا عَلَى السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبَالِ فَغَشِیَهَا نُورُهُمْ فَقَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى لِلسَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبَالِ هَؤُلَاءِ أَحِبَّائِی وَ أَوْلِیَائِی وَ حُجَجِی عَلَى خَلْقِی وَ أَئِمَّةُ بَرِیَّتِی مَا خَلَقْتُ خَلْقاً هُوَ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْهُمْ وَ لِمَنْ تَوَلَّاهُمْ خَلَقْتُ جَنَّتِی وَ لِمَنْ خَالَفَهُمْ وَ عَادَاهُمْ خَلَقْتُ نَارِی فَمَنِ ادَّعَى مَنْزِلَتَهُمْ مِنِّی وَ مَحَلَّهُمْ مِنْ عَظَمَتِی عَذَّبْتُهُ عَذاباً لا أُعَذِّبُهُ أَحَداً مِنَ الْعالَمِینَ وَ جَعَلْتُهُ مَعَ الْمُشْرِکِینَ فِی أَسْفَلِ دَرْکٍ مِنْ نَارِی وَ مَنْ أَقَرَّ بِوَلَایَتِهِمْ وَ لَمْ یَدَّعِ مَنْزِلَتَهُمْ مِنِّی وَ مَکَانَهُمْ مِنْ عَظَمَتِی جَعَلْتُهُ مَعَهُمْ فِی رَوْضَاتِ جَنَّاتِی وَ کَانَ لَهُمْ فِیهَا مَا یَشَاءُونَ عِنْدِی وَ أَبَحْتُهُمْ کَرَامَتِی وَ أَحْلَلْتُهُمْ جِوَارِی وَ شَفَّعْتُهُمْ فِی الْمُذْنِبِینَ مِنْ عِبَادِی وَ إِمَائِی فَوَلَایَتُهُمْ أَمَانَةٌ عِنْدَ خَلْقِی فَأَیُّکُمْ یَحْمِلُهَا بِأَثْقَالِهَا وَ یَدَّعِیهَا لِنَفْسِهِ دُونَ خِیَرَتِی فَأَبَتِ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضُ وَ الْجِبَالُ أَنْ یَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنِ ادِّعَاءِ مَنْزِلَتِهَا وَ تَمَنِّی مَحَلِّهَا مِنْ عَظَمَةِ رَبِّهَا فَلَمَّا أَسْکَنَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ آدَمَ وَ زَوْجَتَهُ الْجَنَّةَ قَالَ لَهُمَا «کُلا مِنْها رَغَداً حَیْثُ شِئْتُما وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ» یَعْنِی شَجَرَةَ الْحِنْطَةِ «فَتَکُونا مِنَ الظَّالِمِینَ» فَنَظَرَا إِلَى مَنْزِلَةِ مُحَمَّدٍ وَ عَلِیٍّ وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ وَ الْأَئِمَّةِ بَعْدَهُمْ ص فَوَجَدَاهَا أَشْرَفَ مَنَازِلِ أَهْلِ الْجَنَّةِ فَقَالا یَا رَبَّنَا لِمَنْ هَذِهِ الْمَنْزِلَةُ فَقَالَ اللَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ ارْفَعَا رُءُوسَکُمَا إِلَى سَاقِ عَرْشِی فَرَفَعَا رُءُوسَهُمَا فَوَجَدَا اسْمَ مُحَمَّدٍ وَ عَلِیٍّ وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ وَ الْأَئِمَّةِ بَعْدَهُمْ ص مَکْتُوبَةً عَلَى سَاقِ الْعَرْشِ بِنُورٍ مِنْ نُورِ الْجَبَّارِ جَلَّ جَلَالُهُ فَقَالا یَا رَبَّنَا مَا أَکْرَمَ أَهْلَ هَذِهِ الْمَنْزِلَةِ عَلَیْکَ وَ مَا أَحَبَّهُمْ إِلَیْکَ وَ مَا أَشْرَفَهُمْ لَدَیْکَ فَقَالَ اللَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ لَوْ لَا هُمْ مَا خَلَقْتُکُمَا هَؤُلَاءِ خَزَنَةُ عِلْمِی وَ أُمَنَائِی عَلَى سِرِّی إِیَّاکُمَا أَنْ تَنْظُرَا إِلَیْهِمْ بِعَیْنِ الْحَسَدِ وَ تَتَمَنَّیَا مَنْزِلَتَهُمْ عِنْدِی وَ مَحَلَّهُمْ مِنْ کَرَامَتِی فَتَدْخُلَا بِذَلِکَ فِی نَهْیِی وَ عِصْیَانِی فَتَکُونا مِنَ الظَّالِمِینَ قَالا رَبَّنَا وَ مَنِ الظَّالِمُونَ قَالَ الْمُدَّعُونَ لِمَنْزِلَتِهِمْ بِغَیْرِ حَقٍّ قَالا رَبَّنَا فَأَرِنَا مَنَازِلَ ظَالِمِیهِمْ فِی نَارِکَ حَتَّى نَرَاهَا کَمَا رَأَیْنَا مَنْزِلَتَهُمْ فِی جَنَّتِکَ فَأَمَرَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى النَّارَ فَأَبْرَزَتْ جَمِیعَ مَا فِیهَا مِنْ أَلْوَانِ النَّکَالِ وَ الْعَذَابِ وَ قَالَ عَزَّ وَ جَلَّ مَکَانُ الظَّالِمِینَ لَهُمْ الْمُدَّعِینَ لِمَنْزِلَتِهِمْ فِی أَسْفَلِ دَرْکٍ مِنْهَا «کُلَّمَا أَرَادُوا أَنْ یَخْرُجُوا مِنْهَا أُعِیدُوا فِیهَا» وَ «کُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ» بُدِّلُوا سِوَاهَا «لِیَذُوقُوا الْعَذابَ» یَا آدَمُ وَ یَا حَوَّاءُ لَا تَنْظُرَا إِلَى أَنْوَارِی وَ حُجَجِی بِعَیْنِ الْحَسَدِ فَأُهْبِطُکُمَا عَنْ جِوَارِی وَ أُحِلُّ بِکُمَا هَوَانِی

توجه

این آیه بسیار شبیه آیه 35 سوره بقره است که در جلسه 225 بحث شد؛ و احادیث و تدبرهای آن، همگی در اینجا هم قابل استفاده است؛ بنابراین فقط نکاتی که در آنجا نیامده، اشاره خواهد شد.

تدبر

1) «وَ یا آدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُکَ الْجَنَّةَ فَکُلا مِنْ حَیْثُ شِئْتُما...»:

در این آیه، سه نکته در مورد زندگی بهشتی آدم و حوا مطرح شده است: سکونت گزیدن، همراه با همسر، و خوردن. اگر دقت کنیم ظاهرا نیازهای اساسی همه جانداران در زندگی زمینی همین سه تاست: مسکن، ازدواج، و خوراک. اما تفاوت انسان با سایر موجودات زمینی در این است که انسان همه اینها را ابتدا در بهشت تجربه کرده است؛ شاید به همین جهت است که هرسه‌تای این امور برای انسانها بشدت پدیده‌هایی فرهنگی - و نه صرفا طبیعی- است.

نکته تخصصی انسان‌شناسی

زندگی تمامی جانداران در گروی سه مولفه است: محیطی برای سکونت و زیستن (که اگر محیط زیستشان دچار چالش شود حیاتشان به خطر می‌افتد، چنانکه علت انقراض برخی از موجودات مانند دایناسورها را تغییر محیط زیست می‌دانند)؛ غذایی برای خوردن؛ و تولید مثل به نحوی که علی‌رغم مردن آنها، نسلشان باقی بماند.

وقتی انسان در ابتدای خلقتش وارد بهشت شد، همین سه‌تا را با بهشتی بودنش گره زدند؛ لذا با اینکه این سه مولفه در زندگی تمامی انواع کاملا یکسان و یکدست است (یعنی مثلا اگرچه موریانه‌ها ساختمان‌های عظیمی برای سکونت خود می‌سازند، اما همواره همین گونه می‌ساخته‌اند؛ و همین طور در مورد غذا و روابط جنسی)؛ در میان خود انسان‌ها نحوه تامین همین سه مولفه بسیار متفاوت است به طوری که فرهنگهای جوامع مختلف را با همین سه عنصر می‌توان از همدیگر متمایز کرد؛ و شاید عمده تعالیم شریعت هم به نحوی با این سه عنصر ارتباط دارد و برای تنظیم بهینه این عناصر وارد شده است.

به هر حال، نکته مهم این است که اگرچه انسان در اصل این سه مولفه با سایر جانداران زمینی مشابهت دارد، اما در نحوه تامین آنها بقدری تفاوت دارد که براحتی می‌توان به تفاوت ذاتی انسان با سایر موجودات زمینی پی برد؛ و این از ریشه‌ای‌ترین نکات در مباحث انسان‌شناسی است که بدانیم که انسان را نمی‌توان تنها در افق حیوانات و نیازهای زیستی زمینی محض تعریف کرد؛ و همین نیازهای زیستی زمینی او هم بشدت حاوی عناصر فرهنگی و ماورای مادی است.

2) «وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونا مِنَ الظَّالِمینَ»:

به جای اینکه بگوید «از میوه این گیاه نخورید» فرمود: به این گیاه نزدیک نشوید»؛

شاید می‌خواهد ما را متوجه این نکته کند که:

برای در امان ماندن از گناه، باید حاشیه‌های گناه را هم جدی گرفت؛ نه فقط گناه نکنیم، بلکه به محلی هم که امکان گناه برایمان مهیاست، نزدیک نشویم.

3) «وَ یا آدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُکَ الْجَنَّةَ فَکُلا مِنْ حَیْثُ شِئْتُما وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونا مِنَ الظَّالِمینَ»

در اسلام، اگرچه در ریزه‌کاریهای دین با توجه به تفاوت‌های طبیعی زن و مرد، تفاوت‌هایی در برخی از احکام وجود دارد؛ اما از حیث اصل دستورات و تعالیم دینی بین زن و مرد تفاوتی نیست و حتی خطابهای دین نسبت به مرد و زن یکسان است. آدم پیامبر بوده لذا مطالب به او وحی می‌شده (یا آدم) اما همه دستورات یکسان هردو را خطاب قرار داده است: «اسْکُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُکَ... کُلا .. شِئْتُما ... لا تَقْرَبا ... فَتَکُونا ...»