599) سوره کهف (18) آیه18 وَ تَحْسَبُهُمْ أَیْقاظاً وَ هُمْ رُقُ
بسم الله الرحمن الرحیم
599) سوره کهف (18) آیه18
وَ تَحْسَبُهُمْ أَیْقاظاً وَ هُمْ رُقُودٌ وَ نُقَلِّبُهُمْ ذاتَ الْیَمینِ وَ ذاتَ الشِّمالِ وَ کَلْبُهُمْ باسِطٌ ذِراعَیْهِ بِالْوَصیدِ لَوِ اطَّلَعْتَ عَلَیْهِمْ لَوَلَّیْتَ مِنْهُمْ فِراراً وَ لَمُلِئْتَ مِنْهُمْ رُعْباً
ترجمه
و آنها را بیدار گمان میکنی در حالی که خفتگاناند؛ و آنان را به راست و چپ برمیگردانیم؛ و سگشان بر آن درگاه بازوانش را پهن کرده؛ اگر بر آنان اطلاع مییافتی مسلما گریزان از آنان روی برمیتافتی و از آنان آکنده از ترس میشدی.
نکات ترجمه
«رُقُودٌ»
ماده «رقد» در اصل دلالت بر خوابیدن میکند (معجم المقاییس اللغة، ج2، ص428) و به شخص «خوابیده» «رَاقِدٌ» میگویند که جمع آن «رُقُودُ» است (مفردات ألفاظ القرآن، ص363) و «مَرقَد» (مَنْ بَعَثَنا مِنْ مَرْقَدِنا؛ یس/52) هم میتواند مصدر باشد (چه کسی ما را از خوابمان بیدار کرد) و هم اسم مکان (چه کسی ما را از محل خواب و بسترمان بیدار کرد) (لسان العرب، ج3، ص184)
از این ماده تنها همین 2 مورد در قرآن کریم به کار رفته است.
«الْوَصیدِ»
قبلا بیان شد که ماده «وصد» را در اصل به معنای «انضمام چیزی به چیز دیگر به نحوی که کاملا بر آن منطبق شود» دانستهاند و «وصید» بمعنای «درگاه» منزل میباشد ظاهرا از این جهت که محلی است که درب در آنجا بر منزل بسته و منطبق میگردد.
جلسه 349 http://yekaye.ir/al-balad-90-20/
اختلاف قرائت
نُقَلِّبُهُمْ / یُقَلِّبُهُمْ / یَقْلِبُهُمْ / تَقَلُّبَهُمْ / ؟؟؟/ تَقَلُّبُهُمْ جمهور/ناشناس به روایت زمخشری/ حسن به روایت اهوازی/ حسن به روایت ابنجنی/ ابوحاتم و یمانی/ عکرمه/
کَلْبُهُمْ/ کالِئُهُمْ/ کالِبُهُمْ : جمهور/ابوعمر الزاهد/ امام صادق ع
لَوِ اطَّلَعْتَ/ لَوُ اطَّلَعْتَ جمهور/ اعمش و ابنوثاب، و روایاتی از شیبه و ابوجعفر و نافع
لَمُلِئْتَ/ لَمُلَّئْتَ/ لَمُلِّیتَ/ لَمُلِیْتَ : سبعه غیر از حجاز/اهل مکه (ابنکثیر) و مدینه (نافع) و ابوجعفر (از قراء عشره) و ابنمحیصن و ابنعباس و ابوحیوة و ابنأبیعبلة/ روایت خلف از ابوعمرو (بصره) ابوجعفر و شیبه و اصبهانی و / زهری
رُعْباً/ رُعُباً: مشهور/ ابنعامر (اهل شام) و کسائی و یعقوب و ابوجعفر (از قراء عشره) و یزیدی و عیسی
مجمع البیان، ج6، ص701[1]
البحر المحیط، ج7، ص153-155[2]
أنوار التنزیل (بیضاوی)، ج3، ص276[3]
الکامل المفصل فی القرائات الاربعة عشر، ص295
حدیث
1) از امام باقر ع در توضیح این آیه روایت شده است: «و آنها را بیدار گمان میکنی در حالی که خفتگاناند» میفرماید چشمانشان را باز میبینی «وَ هُمْ رُقُودٌ» یعنی خوابند «و آنان را به راست و چپ برمیگردانیم» در هر سال دوبار تا اینکه زمین آنها را نبلعد.
تفسیر القمی، ج2، ص35
وَ فِی رِوَایَةِ أَبِی الْجَارُودِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع فِی قَوْلِهِ ... وَ تَحْسَبُهُمْ أَیْقاظاً وَ هُمْ رُقُودٌ یَقُولُ تَرَى أَعْیُنَهُمْ مَفْتُوحَةً وَ هُمْ رُقُودٌ یَعْنِی نِیَامٌ وَ نُقَلِّبُهُمْ ذاتَ الْیَمِینِ وَ ذاتَ الشِّمالِ فِی کُلِّ عَامٍ مَرَّتَیْنِ لِئَلَّا تَأْکُلَهُمُ الْأَرْض.[4]
2) از امام باقر ع درباره این سخن خداوند عز وجل: «اگر بر آنان اطلاع مییافتی مسلما گریزان از آنان روی برمیتافتی و از آنان آکنده از ترس میشدی» روایت شده است:
همانا در اینجا منظورش پیامبر ص نبوده است؛ بلکه منظور مومنان است برخی نسبت به برخی دیگر؛ لکن این حالی است که آنها بر آن حال بودند.
تفسیر العیاشی، ج2، ص324
عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنِ الْبِطِّیخِیِّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع فِی قَوْلِهِ «لَوِ اطَّلَعْتَ عَلَیْهِمْ لَوَلَّیْتَ مِنْهُمْ فِراراً وَ لَمُلِئْتَ مِنْهُمْ رُعْباً» قَالَ إِنَّ ذَلِکَ لَمْ یَعْنِ بِهِ النَّبِیَّ ص إِنَّمَا عَنَى بِهِ الْمُؤْمِنِینَ بَعْضَهُمْ لِبَعْضٍ لَکِنَّهُ حَالُهُمُ الَّتِی هُمْ عَلَیْهَا.[5]
3) از امام صادق ع روایت شده است:
در بهشت از چهارپایان جز سه مورد وارد نمیشود: الاغ بلعم باعورا، گرگ یوسف، و سگ اصحاب کهف.
تفسیر القمی، ج2، ص31
فَقَالَ الصَّادِقُ ع: فَلَا یَدْخُلُ الْجَنَّةَ مِنَ الْبَهَائِمِ إِلَّا ثَلَاثَةٌ، حِمَارُ بَلْعَمَ بْنِ بَاعُورَاءَ وَ ذِئْبُ یُوسُفَ وَ کَلْبُ أَصْحَابِ الْکَهْفِ.[6]
تدبر
1) «وَ تَحْسَبُهُمْ أَیْقاظاً وَ هُمْ رُقُودٌ وَ نُقَلِّبُهُمْ ذاتَ الْیَمینِ وَ ذاتَ الشِّمالِ وَ کَلْبُهُمْ باسِطٌ ذِراعَیْهِ بِالْوَصیدِ لَوِ اطَّلَعْتَ عَلَیْهِمْ لَوَلَّیْتَ مِنْهُمْ فِراراً وَ لَمُلِئْتَ مِنْهُمْ رُعْباً»
خداوند متعال در این آیه (همانند آیه قبل) ابتدا حال و وضع آنان را در غار شرح میدهد که:
آنها به نحوی در خواب بودند که احتمال میدادی بیدارند؛ و در آن غار هر از چندی آنها را به راست و چپ حرکت میدادند و سگشان هم دم در غار نشسته بود؛
و بعد از ارائه این تصویر میفرماید: اگر بر آنها مشرف میشدی فرار میکردی و رعب تمام وجودت را در برمیگرفت.
درباره تصویری که از وضع آنان ارائه شد، بحث اغلب مفسران بیشتر ناظر است به اینکه:
احتمالا با چشم باز در خواب بودهاند که اگر کسی میدیدشان فکر میکرد بیدارند؛
جابجا کردنشان هم برای این بوده که بدنشان نپوسد.
در عین اینکه اینها میتواند معانی صحیحی برای آیه باشد، اما بعید به نظر میرسد که خداوند با اشاره به این جزئیات صرفاً همین نکات را مد نظر داشته است، بویژه که صِرف اینکه کسی با چشم باز بخوابد و در خواب غلت بزند و سگی هم دم در غار باشد، اموری نیست که بعدش بگویند اگر آنها را میدیدی، فرار می کردی و بشدت میترسیدی.
امور دیگری هم در این آیه هست که میخواهد نشان دهد معنای عمیقتری هم مد نظر است:
اصلا چرا باید از آنها ترسید و فرار کرد؟
چرا از تعبیر «بر آنان اطلاع یابی» استفاده کرد و نه همانند آیه قبل از تعبیر «تری: ببینی» ؟
چرا این تعبیر را در ابتدای آیه نیاورد و نفرمود: اگر بر آنان اطلاع یابی آنان را بیدار گمان میکنی و از آنان فرار میکنی» بلکه ابتدا از «گمان می کردی که بیدارند در حالی که در خوابند» سخن گفت و بعد از توضیحاتی که درباره این سو و آن سو کردن آنها و وضع سگشان بیان کرد، آنگاه فرمود «اگر بر آنان اطلاع مییافتی میترسیدی و ...»؛
چرا نفرمود میترسیدی و فرار می کردی؛ بلکه فرمود فرار می کردی و میترسیدی؟[7]
و ...
آیا میخواهد با این اشارات ما را متوجه واقعیتی دیگر کند؟ (جلسه قبل، تدبر1)
2) «وَ تَحْسَبُهُمْ أَیْقاظاً وَ هُمْ رُقُودٌ وَ نُقَلِّبُهُمْ ذاتَ الْیَمینِ وَ ذاتَ الشِّمالِ وَ کَلْبُهُمْ باسِطٌ ذِراعَیْهِ بِالْوَصیدِ لَوِ اطَّلَعْتَ عَلَیْهِمْ لَوَلَّیْتَ مِنْهُمْ فِراراً وَ لَمُلِئْتَ مِنْهُمْ رُعْباً»
حکایت
ابنعباس گفته است: در یکی از جنگها به سمت روم با معاویه همراه بودم. به غاری رسیدیم که در آن اصحاب کهف بودند. معاویه گفت: کاش راه ما به سوی اینان باز شود و بدانان بنگریم. گفتم: چنین چیزی برای تو قرار داده نشده است چرا که کسی که از تو بهتر بود از این منع شد و خداوند متعال فرمود « اگر بر آنان اطلاع مییافتی مسلما گریزان از آنان روی برمیتافتی و از آنان آکنده از ترس میشدی.» اما معاویه گفت: از اینجا نمیروم مگر اینکه از وضع و حال اینها باخبر شوم. پس عدهای را مامور کرد و چون وارد غار شدند خداوند بادی فرستاد و آنها را بیرون کرد.
مجمع البیان، ج6، ص704[8]
[1] . و قرأ أهل الحجاز لملئت بالتشدید و الباقون بالتخفیف ...و قراءة الحسن و تقلبهم بفتح التاء و القاف و الباء و ضم اللام
[2] . و فی قراءة الجمهور وَ نُقَلِّبُهُمْ بالنون مزید اعتناء اللّه بهم حیث أسند التقلیب إلیه تعالى، و أنه هو الفاعل ذلک. و حکى الزمخشری أنه قرىء و یقلبهم بالیاء مشدّدا أی یقلبهم اللّه. و قرأ الحسن فیما حکى الأهوازی فی الإقناع: و یقلبهم بیاء مفتوحة ساکنة القاف مخففة اللام. و قرأ الحسن فیما حکى ابن جنیّ: و تقلبهم مصدر تقلب منصوبا، و قال: هذا نصب بفعل مقدر کأنه قال: و ترى أو تشاهد تقلبهم، و عنه أیضا أنه قرأ کذلک إلّا أنه ضم الیاء فهو مصدر مرتفع بالابتداء قاله أبو حاتم، و ذکر هذه القراءة ابن خالویه عن الیمانی. و ذکر أن عکرمة قرأ و تقلبهم بالتاء باثنتین من فوق مضارع قلب مخففا
و حکى أبو عمرو الزاهد غلام ثعلب أنه قرىء و کالئهم اسم فاعل من کلأ إذا حفظ، فینبغی أن یحمل على أنه الکلب لحفظه للإنسان. قیل: و یحتمل أن یراد بالکالئ الرجل على ما روی إذ بسط الذراعین و اللصوق بالأرض مع رفع الوجه للتطلع هی هیئة الریئة المستخفی بنفسه و قرأ أبو جعفر الصادق: و کالبهم بالباء بواحدة أی صاحب کلبهم، کما تقول لابن و تامر أی صاحب لبن و تمر.
و قرأ ابن وثاب و الأعمش: لَو اطَّلَعْتَ بضم الواو وصلا. و قرأ الجمهور: بکسرها، و قد ذکر ضمها عن شیبة و أبی جعفر و نافع
و قرأ ابن عباس، و الحرمیان، و أبو حیوة، و ابن أبی عبلة بتشدید اللام و الهمزة. و قرأ باقی السبعة بتخفیف اللام و الهمزة. و قرأ أبو جعفر و شیبة بتشدید اللام و إبدال الیاء من الهمزة. و قرأ الزهری بتخفیف اللام و الإبدال،
و تقدم الخلاف فی رُعْباً فی آل عمران. و قرأ هنا بضم العین أبو جعفر و عیسى
[3] . و قرئ «و یقلبهم» بالیاء و الضمیر للّه تعالى، و «تقلبهم» على المصدر منصوبا بفعل یدل علیه تحسبهم أی و ترى تقلبهم.
وَ کَلْبُهُمْ هو کلب مروا به فتبعهم فطردوه فأنطقه اللّه تعالى فقال: أنا أحب أحباء اللّه فناموا و أنا أحرسکم. أو کلب راع مروا به فتبعهم و تبعه الکلب، و یؤیده قراءة من قرأ: «و کالبهم» أی و صاحب کلبهم.
و قرئ «لو اطّلعت» بضم الواو.
و قرأ الحجازیان لَمُلِّئْتَ بالتشدید للمبالغة
و ابن عامر و الکسائی و یعقوب رُعباً بالتثقیل
[4] . در تفسیر قمی عبارت به گونهای است که معلوم نیست این عبارات ادامه حدیث امام باقر ع است یا سخن خود علی بن ابراهیم. صاحب تفسیر برهان، ج3، ص620 آن را کلام خود وی قلمداد کرده اما مرحوم فیض در تفسیر صافی، ج3، ص235 و علامه مجلسی در بحارالانوار، ج14، ص425 آن را کلام امام قلمداد کردهاند و بر همین اساس این روایت نقل شد.
[5] . ناظر به این آیه روایت زیر هم در جامع الأخبار(للشعیری)، ص171 وارد شده است:
عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ: إِنَّ الْعِبَادَ إِذَا نَامُوا خَرَجَتْ أَرْوَاحُهُمْ إِلَى سَمَاءِ الدُّنْیَا فَمَا رَأَتِ الرُّوحُ فِی سَمَاءِ الدُّنْیَا فَهُوَ الْحَقُّ وَ مَا رَأَتْ فِی الْمَنَامِ فَهُوَ الْأَضْغَاثُ. قَالَ سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ ع یَقُولُ إِنَّ الْمَرْءَ إِذَا خَرَجَ رُوحُهُ فَإِنَّ رُوحَ الْحَیَوَانِیَّةِ بَاقِیَةٌ فِی الْبَدَنِ فَالَّذِی یَخْرُجُ مِنْهُ رُوحُ الْعَقْلِ وَ کَذَلِکَ هُوَ فِی الْمَنَامِ أَیْضاً قَالَ عَبْدُ الْغَفَّارِ الْأَسْلَمِیُّ یَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِها إِلَى قَوْلِهِ أَجَلٍ مُسَمًّى فَلَیْسَ تُرَى الْأَرْوَاحُ کُلُّهَا تَصِیرُ إِلَیْهِ عِنْدَ مَنَامِهَا فَیُمْسِکُ مَا یَشَاءُ وَ یُرْسِلُ مَا یَشَاءُ فَقَالَ لَهُ أَبُو الْحَسَنِ ع إِنَّمَا یَصِیرُ إِلَیْهِ أَرْوَاحُ الْعُقُولِ فَأَمَّا أَرْوَاحُ الْحَیَاةِ فَإِنَّهَا فِی الْأَبْدَانِ لَا تَخْرُجُ إِلَّا بِالْمَوْتِ وَ لَکِنَّهُ إِذَا قَضَى عَلَى نَفْسٍ الْمَوْتَ فَقَبَضَ الرُّوحَ الَّذِی فِیهِ الْعَقْلُ وَ لَوْ کَانَتْ رُوحُ الْحَیَاةِ خَارِجَةً لَکَانَ بَدَناً مُلْقًى لَا یَتَحَرَّکُ وَ لَقَدْ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِهَذَا فِی کِتَابِهِ فِی أَصْحَابِ الْکَهْفِ حَیْثُ قَالَ وَ نُقَلِّبُهُمْ ذاتَ الْیَمِینِ وَ ذاتَ الشِّمالِ أَ فَلَا تَرَى أَنَّ أَرْوَاحَهُمْ فِیهِمْ بِالْحَرَکَاتِ.
[6] با این حدیث مقایسه شود:
وَ حَدَّثَنِی أَبِی عَنِ الْحَسَنِ [الْحُسَیْنِ] بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الرِّضَا ع أَنَّهُ أُعْطِیَ بَلْعَمُ بْنُ بَاعُورَاءَ الِاسْمَ الْأَعْظَمَ، فَکَانَ یَدْعُو بِهِ فَیُسْتَجَابُ لَهُ فَمَالَ إِلَى فِرْعَوْنَ فَلَمَّا مَرَّ فِرْعَوْنُ فِی طَلَبِ مُوسَى وَ أَصْحَابِهِ قَالَ فِرْعَوْنُ لِبَلْعَمَ ادْعُ اللَّهَ عَلَى مُوسَى وَ أَصْحَابِهِ لِیَحْبِسَهُ عَلَیْنَا فَرَکِبَ حِمَارَتَهُ لِیَمُرَّ فِی طَلَبِ مُوسَى وَ أَصْحَابِهِ فَامْتَنَعَتْ عَلَیْهِ حِمَارَتُهُ فَأَقْبَلَ یَضْرِبُهَا فَأَنْطَقَهَا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَقَالَتْ وَیْلَکَ عَلَى مَا تَضْرِبُنِی أَ تُرِیدُ أَجِیءُ مَعَکَ لِتَدْعُوَ عَلَى مُوسَى نَبِیِّ اللَّهِ وَ قَوْمٍ مُؤْمِنِینَ، فَلَمْ یَزَلْ یَضْرِبُهَا حَتَّى قَتَلَهَا وَ انْسَلَخَ الِاسْمُ الْأَعْظَمُ مِنْ لِسَانِهِ، وَ هُوَ قَوْلُهُ فَانْسَلَخَ مِنْها فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطانُ فَکانَ مِنَ الْغاوِینَ وَ لَوْ شِئْنا لَرَفَعْناهُ بِها وَ لکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَواهُ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَثْ وَ هُوَ مَثَلٌ ضَرَبَهُ، فَقَالَ الرِّضَا ع فَلَا یَدْخُلُ الْجَنَّةَ مِنَ الْبَهَائِمِ إِلَّا ثَلَاثَةٌ حِمَارَةُ بَلْعَمَ وَ کَلْبُ أَصْحَابِ الْکَهْفِ وَ الذِّئْبُ وَ کَانَ سَبَبُ الذِّئْبِ أَنَّهُ بَعَثَ مَلِکٌ ظَالِمٌ رَجُلًا شُرْطِیّاً لِیُحْشِمَ قَوْماً مِنَ الْمُؤْمِنِینَ وَ یُعَذِّبَهُمْ وَ کَانَ لِلشُّرْطِیِّ ابْنٌ یُحِبُّهُ، فَجَاءَ ذِئْبٌ فَأَکَلَ ابْنَهُ فَحَزِنَ الشُّرْطِیُّ عَلَیْهِ فَأَدْخَلَ اللَّهُ ذَلِکَ الذِّئْبَ الْجَنَّةَ لِمَا أَحْزَنَ الشُّرْطِی (تفسیر القمی، ج1، ص248)
[7] . توضیح علامه طباطبایی درباره چرایی این جابجایی چنین است:
و قوله: «لَوِ اطَّلَعْتَ عَلَیْهِمْ لَوَلَّیْتَ مِنْهُمْ فِراراً وَ لَمُلِئْتَ مِنْهُمْ رُعْباً» بیان أنهم و حالهم هذا الحال کان لهم منظر موحش هائل لو أشرف علیهم الإنسان فر منهم خوفا من خطرهم تبعدا من المکروه المتوقع من ناحیتهم و ملأ قلبه الروع و الفزع رعبا و سرى إلى جمیع الجوارح فملأ الجمیع رعبا،...
و ثانیا: الوجه فی ترتیب الجملتین: «لَوَلَّیْتَ مِنْهُمْ فِراراً وَ لَمُلِئْتَ مِنْهُمْ رُعْباً» و ذلک أن الفرار و هو التبعد من المکروه معلول لتوقع وصول المکروه تحذرا منه، و لیس بمعلول للرعب الذی هو الخشیة و تأثر القلب، و المکروه المترقب یجب أن یتحذر منه سواء کان هناک رعب أو لم یکن. فتقدیم الفرار على الرعب لیس من قبیل تقدیم المسبب على سببه بل من تقدیم حکم الخوف على الرعب و هما حالان متغایران قلبیان، و لو کان بدل الخوف من الرعب لکان من حق الکلام تقدیم الجملة الثانیة و تأخیر الأولى و أما بناء على ما ذکرناه فتقدیم حکم الخوف على حصول الرعب و هما جمیعا أثران للاطلاع على منظرهم الهائل الموحش أحسن و أبلغ لأن الفرار أظهر دلالة على ذلک من الامتلاء بالرعب. (المیزان فی تفسیر القرآن، ج13، ص257)
[8] . و روى سعید بن جبیر عن ابن عباس قال غزوت مع معاویة نحو الروم فمروا بالکهف الذی فیه أصحاب الکهف فقال معاویة لو کشف لنا عن هؤلاء فنظرنا إلیهم فقلت له لیس هذا لک فقد منع ذلک من هو خیر منک قال الله تعالى «لَوِ اطَّلَعْتَ عَلَیْهِمْ لَوَلَّیْتَ مِنْهُمْ فِراراً وَ لَمُلِئْتَ مِنْهُمْ رُعْباً» فقال معاویة لا أنتهی حتى أعلم علمهم فبعث رجالا فلما دخلوا الکهف أرسل الله علیهم ریحا أخرجتهم.