سفارش تبلیغ
صبا ویژن

221) سوره بقره (2) آیه 31 وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها

بسم الله الرحمن الرحیم

221) سوره بقره (2) آیه 31 

وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلائِکَةِ فَقالَ أَنْبِئُونی‏ بِأَسْماءِ هؤُلاءِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ

ترجمه

و به آدم اسماء همگی‌اش را تعلیم داد سپس آنها را بر فرشتگان عرضه کرد و فرمود: مرا از اسمهای آنها خبر دهید اگر راست می‌گفته‌اید.

نکات ترجمه‌ای و نحوی

«الْأَسْماءَ»: جمع «إسم» است و ریشه اصلی آن را «سمو» دانسته‌اند با این قرینه که وزن صیغه جمع آن «افعال» (أسماء) است و نیز وقتی اسم مصغّر از این کلمه ساخته می‌شود به صورت «سمیّ» درمی‌آید و «سمو» به معنای «علو» و بلندی است وبه هرجایی که بر فراز جای دیگر باشد «سماء» گفته می‌شود چنانکه آسمان را هم چون فوق زمین است «سماء» می‌گویند و «اسم» را هم از همین ریشه گرفته‌اند چون دلالت بر معنی دارد (معجم المقاییس اللغة، ج‏3، ص98) یعنی به وسیله اسم است که مسمّی (=چیزی که اسم بر او دلالت می‌کند) در یاد افراد بالا می‌آید و شناخته می‌شود (مفردات ألفاظ القرآن، ص428)

«اسماء» صیغه جمعی است که روی آن «الـ» آمده است و اصطلاحا «جمعِ مُحَلّی به الف و لام» است که دلالت بر شمول کامل می‌کند؛ یعنی همه اسمها؛ و تعبیر «کلها» نیز این مطلب را مورد تاکید قرار می‌دهد.

«کُلَّها ثُمَّ عَرَضَهُمْ» از آنجا که «أسماء» جمع مونث مجازی (غیرجاندار) است با ضمیر «ها» بدان اشاره شده است (فرمود: «کلها» و نفرمود «کلهم»). و همین که ضمیر را در «عرضهم» به صورت جمع مذکر سالم (هم) آورد نشان می‌دهد که مرجع این ضمیر غیر از خود «اسماء» است. در فارسی چنین تمایزی وجود ندارد و لذا وقتی خواننده فارسی‌زبان عبارت «اسماء همگی‌اش را تعلیم داد سپس آنها را عرضه کرد» می‌خواند ممکن است مرجعِ «آنها» را خود اسماء قلمداد کند. البته اینکه مرجع ضمیر «هُم» چیست بین مفسران اختلاف‌نظر است و مشهورترین قول این است که مرجع این ضمیر، مسمیاتِ آن اسماء (آن واقعیاتی که این اسمها بدانها اشاره می‌کنند) ‌باشد و شاهد بر این مطلب عبارت بعدی، یعنی «بِأَسْماءِ هؤُلاءِ» است که «هولاء» هم جمع مذکر سالم است.

حدیث

1) امام حسن عسگری [در ادامه حدیثی که دیروز گذشت: جلسه220، حدیث1] می‌فرمایند:

سپس فرمود: «و تعلیم داد به آدم اسمها همگی‌اش را»، اسمهای انبیای الهی، و اسمهای محمد ص و علی ع فاطمه س و حسین ع و حسین ع، و پاکان از خاندان ایشان، و اسمهای خوبان از شیعیان ایشان و گردنکشان از دشمنان ایشان؛ «سپس آنها را عرضه کرد» عرضه کرد محمد ص و علی و ائمه ع را «بر فرشتگان» یعنی عرضه کرد شبح‌های ایشان را در حالی که نورهایی در سایه‌ها بودند «و فرمود: مرا از اسمهای آنها خبر دهید اگر راست می‌گفته‌اید» که همگی‌تان تسبیح می‌گویید و تقدیس می‌کنید [ظاهرا کنایه است از اینکه ابلیس هم در میانتان است] ؛ و رها کردنتان در اینجا سزاوارتر است از وارد کردن شما در موقعیت بعدی، یعنی همان طور که غیب کسی را که در بین خودتان هست [اشاره به ابلیس] نمی‌دانید، سزاوار است که غیبی را که هنوز نیامده ندانید، همان گونه که اسمهای اشخاصی را که می‌بینید، نمی دانید.

التفسیر المنسوب إلى الإمام الحسن العسکری علیه السلام، ص: 217

ثُمَّ قَالَ: وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها أَسْمَاءَ أَنْبِیَاءِ اللَّهِ، وَ أَسْمَاءَ مُحَمَّدٍ ص وَ عَلِیٍّ وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ، وَ الطَّیِّبِینَ مِنْ آلِهِمَا، وَ أَسْمَاءِ خِیَارِ شِیعَتِهِمْ وَ عُتَاةِ أَعْدَائِهِمْ ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَرَضَ مُحَمَّداً وَ عَلِیّاً وَ الْأَئِمَّةَ عَلَى الْمَلائِکَةِ أَیْ عَرَضَ أَشْبَاحَهُمْ وَ هُمْ أَنْوَارٌ فِی الْأَظِلَّةِ. فَقالَ أَنْبِئُونِی بِأَسْماءِ هؤُلاءِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ إِنَّ جَمِیعَکُمْ تُسَبِّحُونَ وَ تُقَدِّسُونَ وَ إِنَّ تَرْکَکُمْ هَاهُنَا أَصْلَحُ مِنْ إِیرَادِ مَنْ بَعْدَکُمْ أَیْ فَکَمَا لَمْ تَعْرِفُوا غَیْبَ مَنْ [فِی‏] خِلَالِکُمْ- فَالْحَرِیُّ أَنْ لَا تَعْرِفُوا الْغَیْبَ الَّذِی لَمْ یَکُنْ، کَمَا لَا تَعْرِفُونَ أَسْمَاءَ أَشْخَاصٍ تَرَوْنَهَا.

2) از امام صادق ع درباره سخن خداوند که «و به آدم اسماء همگی‌اش را تعلیم داد» سوال شد که چه چیزی را به او تعلیم داد؟ فرمودند: زمین‌ها و کوه‌ها و دره‌ها و صحراها، سپس به فرشی که زیرش انداخته بودند نگاهی کرد و فرمود: و [حتی] این فرش هم جزء چیزهایی بود که به او آموختند.

و در حدیثی دیگر از ایشان روایت شده است: اسمهای وادی‌ها و گیاهان و درختان  کوههای زمین.

و در حدیثی دیگر از ایشان روایت شده است: حتی تمامی زبانها را هم به او آموخت، حتی زبان مارها و وزغ‌ها، و جمیع آنچه در خشکی و دریاست.

تفسیر العیاشی، ج‏1، ص32؛ البرهان فی تفسیر القرآن، ج‏3، ص345

عن أبی العباس عن أبی عبد الله ع سألته عن قول الله «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها» ما ذا علمه قال: الأرضین و الجبال و الشعاب و الأودیة، ثم نظر إلى بساط تحته فقال: و هذا البساط مما علمه. (تفسیر العیاشی، ج‏1، ص32)

و عن الفضل بن عباس عن أبی عبد الله ع قال سألته عن قول الله: «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها» ما هی قال: أسماء الأودیة و النبات و الشجر و الجبال من‏ الأرض (تفسیر العیاشی، ج‏1، ص32)[1]

 (تحفة الإخوان) قال: ذکر بعض المفسرین، بحذف الإسناد، عن أبی بصیر، عن الصادق جعفر بن محمد (علیهما السلام)، أنه قال‏... قال الله تعالى: «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها» حتى عرف اللغات کلها، حتى لغات الحیات و الضفادع، و جمیع ما فی البر و البحر. (البرهان فی تفسیر القرآن، ج‏3، ص345)

‏3) حنان بن سدیر می‌گوید حدیثی را از سدیف مکی از قول امام باقر ع شنیدم که ایشان فرموده‌اند که جابر بن عبدالله انصاری برای ایشان تعریف کرده‌اند که:

"یکبار رسول خدا ص مهاجران و انصار را احضار کرد و آنها با سلاح آماده شدند و پیامبر ص بر منبر رفت و حمد و ثنای خدا را بجا آورد و فرمود: ای جماعت مسلمانان! کسی که بغض ما اهل بیت را داشته باشد، خداوند روز قیامت او را یهودی محشور می‌کند.

جابر گفت: من بلند شدم و گفتم: یا رسول الله! حتی اگر شهادت دهد که لا اله الا الله و محمدا رسول الله؟

فرمود: حتی اگر شهادت دهد که لا اله الا الله، با این شهادت، خود را از اینکه خونش ریخته شود ویا ملزم به پرداخت جزیه شود نگه داشته است، و دوباره فرمود: کسی که بغض ما اهل بیت را داشته باشد، خداوند روز قیامت او را یهودی محشور می‌کند و اگر دجال را درک کند همراه او خواهد بود؛ و اگر وی را درک نکند، [در رجعت] از قبرش برانگیخته می‌شود تا به او ایمان آورد.بدرستی که خداوند امتم را در گل برای من ممثل نمود و اسمهای آنها را به من تعلیم داد همان گونه که «اسمها، همگی‌اش را به آدم تعلیم داد» پس اصحاب پرچم‌ها بر من گذر کردند، پس برای علی ع و شیعه‌اش طلب مغفرت کردم."

حنان بن سدیر می‌گوید: این حدیث را برای امام صادق ع تعریف کردم؛ به من فرمود: خودت این را از سُدَیف شنیدی؟

گفتم امشب هفت شب می‌گذرد از زمانی که از خودش شنیدم.

فرمود: این حدیثی است که گمان نمی‌کردم پدرم آن را برای هیچ کسی نقل کرده باشد.

الأمالی (للمفید)، ص126؛ بصائر الدرجات، ج‏1، ص86

قَالَ أَخْبَرَنِی أَبُو الْحُسَیْنِ مُحَمَّدُ بْنُ الْمُظَفَّرِ الْبَزَّازُ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْحَسَنِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا إِدْرِیسُ بْنُ زِیَادٍ الْکَفَرْثُوثِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا حَنَانُ بْنُ سَدِیرٍ عَنْ سُدَیْفٍ الْمَکِّیِّ قَالَ حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ ع وَ مَا رَأَیْتُ مُحَمَّدِیّاً قَطُّ یَعْدِلُهُ قَالَ حَدَّثَنِی جَابِرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِیُّ قَالَ: نَادَى رَسُولُ اللَّهِ ص فِی الْمُهَاجِرِینَ وَ الْأَنْصَارِ فَحَضَرُوا بِالسِّلَاحِ وَ صَعِدَ النَّبِیُّ ص الْمِنْبَرَ- فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَیْهِ ثُمَّ قَالَ یَا مَعَاشِرَ الْمُسْلِمِینَ مَنْ أَبْغَضَنَا أَهْلَ الْبَیْتِ بَعَثَهُ اللَّهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ یَهُودِیّاً قَالَ جَابِرٌ فَقُمْتُ إِلَیْهِ فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ إِنْ شَهِدَ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ فَقَالَ وَ إِنْ شَهِدَ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ فَإِنَّمَا احْتَجَزَ مِنْ سَفْکِ دَمِهِ أَوْ یُؤَدِّیَ الْجِزْیَةَ عَنْ یَدٍ وَ هُوَ صَاغِرٌ ثُمَّ قَالَ ص مَنْ أَبْغَضَنَا أَهْلَ الْبَیْتِ بَعَثَهُ اللَّهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ یَهُودِیّاً فَإِنْ أَدْرَکَ الدَّجَّالَ کَانَ مَعَهُ وَ إِنْ هُوَ لَمْ یُدْرِکْهُ بُعِثَ فِی قَبْرِهِ فَآمَنَ بِهِ إِنَّ رَبِّی عَزَّ وَ جَلَّ مَثَّلَ لِی أُمَّتِی فِی الطِّینِ وَ عَلَّمَنِی أَسْمَاءَهُمْ کَمَا عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها فَمَرَّ بِی أَصْحَابُ الرَّایَاتِ فَاسْتَغْفَرْتُ اللَّهَ لِعَلِیٍّ وَ شِیعَتِهِ- قَالَ حَنَانُ بْنُ سَدِیرٍ فَعَرَضْتُ هَذَا الْحَدِیثَ عَلَى أَبِی عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع فَقَالَ لِی أَنْتَ سَمِعْتَ هَذَا مِنْ سُدَیْفٍ فَقُلْتُ اللَّیْلَةُ سَبْعٌ مُنْذُ سَمِعْتُهُ مِنْهُ- فَقَالَ إِنَّ هَذَا الْحَدِیثَ مَا ظَنَنْتُ أَنَّهُ خَرَجَ مِنْ فِی أَبِی إِلَى أَحَدٍ.

این حدیث با سندهای مختلف و توضیحات مختلف از خود امام صادق ع برای عده‌ای نقل شده است که می‌توانید به منابع زیر مراجعه کنید: الکافی،[2] ج‏1، ص444؛ تفسیر فرات الکوفی[3]، ص392-394؛ بصائر الدرجات[4]، ج‏1، ص85-86

4) از امام صادق ع روایت شده است که برای رسول خدا «والجوج» (یا دانجوج) [ظاهرا یک نوع خوردنی است] هدیه آوردند که دارای حبه‌های گوناگونی بود. حضرت حبه‌ها را یکی یکی به علی ع می‌داد و می‌پرسید این چیست و حضرت علی ع از آنها خبر می‌داد. پیامبر خدا فرمود: اما جبرئیل به من خبر داده است که خدا همه اسمها را به تو، ای علی، یاد داده است همان گونه که «اسمها، همگی‌اش را به آدم یاد داد.»

بصائر الدرجات، ج‏1، ص418

حَدَّثَنَا أَبُو الْقَاسِمِ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى الْعَطَّارُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الصَّفَّارُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عِیسَى عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَیْدٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ مُوسَى عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: أُهْدِیَ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص والجوج [دانجوج‏] فِیهِ حَبٌّ مُخْتَلِطٌ فَجَعَلَ رَسُولُ اللَّهِ ص یُلْقِی إِلَى عَلِیٍّ حَبَّةً وَ حَبَّةً وَ یَسْأَلُهُ أَیُّ شَیْ‏ءٍ هَذَا وَ جَعَلَ عَلِیٌّ یُخْبِرُهُ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص أَمَا إِنَّ جَبْرَئِیلَ أَخْبَرَنِی أَنَّ اللَّهَ عَلَّمَکَ اسْمَ کُلِّ شَیْ‏ءٍ کَمَا عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها.[5] [6]

تدبر

1)‌ «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلائِکَةِ فَقالَ أَنْبِئُونی‏ بِأَسْماءِ هؤُلاءِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ»

خداوند برای اینکه برتری انسان بر فرشتگان و لیاقت انحصاری انسان برای کسب مقام خلیفة‌اللهی را نشان دهد، بر این نکته دست گذاشته که به آدم علمی داده است که فرشتگان نداشته‌اند. پس برترین چیزی که انسان داراست که او را از فرشتگان هم برتر می‌کند، از مقوله علم است.

2) «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها»:

اسم دریچه‌ای به شناخت معنا؛ و معنا و مفهوم، دریچه انسان به شناخت همه چیز است؛ پس

الف. اگر همه اسمها را به کسی بیاموزند، یعنی همه آنچه شناخت بدان می‌تواند تعلق بگیرد را به آدم آموخته‌اند؛ و

ب. اگر توجه کنیم که آیه در مقام بیان فلسفه اعطای مقام خلیفة‌اللهی به انسان است؛ و این مقام، نه خاص یک نفر (حضرت آدم) بلکه یک جایگاهی است که برای انسان در نظر گرفته شده (چنانکه در آیات 28 و 29 هم از منتهای خدا بر تمام انسانها سخن گفت)

آنگاه نتیجه می‌شود که همه انسانها ظرفیت برخورداری از علم به همه چیز را دارند.

3)‌ «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها»

علم به اسماء که انسان را از فرشتگان هم برتر می‌کند، چیست؟

بحث تخصصی انسان‌شناختی

برخی از مفسران بلندمرتبه چنین توضیح داده‌اند که مقصود از تعلیم اسماء غیر از علمی است که ما به اسمهای اشیاء داریم؛ زیرا:

دانستن معنای کلمات و علم به یک زبان که حاصل قرارداد بین انسانهاست، امری نیست که ارزشی داشته باشد که انسان را برتر از فرشتگان کند؛

و اگر فقط یک اطلاع از معانی اسمها باشد فرشتگان هم بعد از خبر دادن حضرت آدم کاملا به همان اندازه علم پیدا می‌کنند و دیگر برتری‌ای برای آدم نسبت به آنها نمی‌ماند؛

و فایده زبان هم فقط برای انتقال منویات درونی به همدیگر است و معنی ندارد که خدا علم به زبانی که بعدا انسانها برای تفهمی و تفاهم بین خودشان به کار می‌برند را عامل برتری آنها بر فرشتگانی قرار دهد که مقاصدشان را به نحو بی‌واسطه می‌توانند به هم منتقل کنند؛

و چون در ادامه تعبیر «عرضهم» آمده (با «هم» بدانها اشاره شده) پس منظور از آن یک موجودات عاقل و حی‌ای است که تحت حجاب غیب مستور بوده‌اند (المیزان، ج1، ص116-117)

ویا اینکه منظور از آن علم به مسمیات (چیزهایی که این اسمها بدان نامیده می‌شوند) و ویژگی‌ها و خصوصیات آن اشیاء است (الکشاف، ج1، ص125-126)

و به تعبیر دیگر، منظور از آن، «آگاهى از علوم مربوط به جهان آفرینش و اسرار و خواص مختلف موجودات عالم است» (تفسیر نمونه، ج‏1، ص176)

اما به نظر می‌رسد این تحلیل‌ها، ناشی از عدم توجه به اهمیت و نقش زبان در وجود انسان است و اینکه زبان صرفا در حد یک امر قراردادی فروکاسته شده است. در حالی که اگر توجه کنیم که:

زبان، عامل امتیاز جدی انسان از تمام موجودات زنده زمینی است،

و اصلا با وجود زبان است که فرهنگ و تنوع و تبادل فرهنگی و انتقال میراث معرفتی ممکن می‌شود؛

و توان کسب معرفت از طریق زبان بسیار گسترده‌تر از توان کسب معرفت مستقیم است (هم به لحاظ عرضی، چنانکه دانشمندترین دانشمندان، کسی است که با مطالعه، اندخته‌های معرفتی دیگران را به اندخته معرفتی خود بیفزاید؛ و هم به لحاظ طولی، چنانکه حوزه‌هایی از خداشناسی و معارف بنیادین وجود دارد که حتی علم حضوری هم بدان راهی ندارد اما با زبان می‌توان به آن حوزه‌ها اشاره و از آنها حکایت کرد مانند مقام هویت غیبیه در بحثهای عرفانی)،

آنگاه بعید نیست که تعلیم اسماء همان توان برخورداری از معرفتی باشد که با زبان حاصل می‌شود (چنانکه بنیاد درک زبان، بر وجود اسم و توان دلالت اسمی نهفته است)

بویژه که فضای احادیث هم بر تعلیم اسم همه چیز اصرار دارد؛ یعنی شناختی که با کمک اسم حاصل می‌شود. (حدیث2 و 3 و 4)

(درباره اهمیت زبان در انسان‌شناسی، در احادیث و تدبرهای جلسه 43 (علق/4) و نیز در جلسه59، تدبر2 و جلسه166، تدبر2 و جلسه 216، تدبر1-ب توضیحاتی ارائه شد)

علامه طباطبایی «مسمیات و حقیقت آنها (نه اسم آنها) بر ملائکه عرضه شده» را شاهدی بر برداشت خود گرفته‌اند اما به نظر می‌رسد که همین تعبیر شاهدی علیه نظر ایشان و موید برداشت فوق باشد؛ زیرا که مسمیات را عرضه کرد و اسم آنها را خواست، نه وصف آنها را؛ در حالی اگر مساله، معرفی خود حقیقت آنها باشد، با توجه به اینکه ایشان علم ملائکه را از جنس علم حضوری می‌دانند همین که آن حقایق را بر فرشتگان عرضه کند، کافی است که بدانها آگاه شوند و حداکثر این است که باید از آنها توصیف و بیان چیستی آن حقایق را طلب کند، نه اسم آنها را.

4) «فَقالَ أَنْبِئُونی‏ بِأَسْماءِ هؤُلاءِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ»

چرا تعبیر «إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ» را آورد؟

الف. می‌خواهد اشاره کند که شما در این ادعا که فقط اهل تسبیح و تقدیس هستید صادق نیستید، زیرا ابلیس در آن زمان در بین آنها بود و قرآن کریم در جای دیگر تعبیری به کار برده که معلوم می‌شود وی همان موقع هم که باطنش آشکار نشده بود، در باطن کفر می‌ورزید (بقره/34) (حدیث1)

ب. می‌خواهد اشاره کند که شما در این ادعا که برتر از آدم هستید و توانایی کسی مقام خلیفة‌اللهی را دارید سخن راست و درستی نگفتید زیرا در این عرصه آدم بر شما برتری دارد.

ج. ...

5) «وَ عَلَّمَ ... الْأَسْماءَ ... ثُمَّ عَرَضَهُمْ ... فَقالَ أَنْبِئُونی‏ بِأَسْماءِ هؤُلاءِ»

چرا اسمها را عرضه نکرد بلکه مسمیات را عرضه کرد و اسم آنها را خواست؟

الف. شاید شاهدی است بر ادعای تدبر2، بدین جهت که اگر فرشتگان با زبان آشنا نیستند، باید سوال از «حقیقت» شود و ما به ازای زبانی آن - که آنها هیچ درکی ندارند - از آنها خواسته شود تا به عجز خود پی ببرند؛ وگرنه عرضه اسم بر کسی که اصلا درکی از زبان ندارد، ممکن نیست و او چیزی از این اسم نمی‌فهمد که حتی بخواهد به عجر خود پی ببرد (مانند اینکه اگر در عالم دنیا اسمها را بر حیوانی عرضه کنیم او جز صوتی که به گوشش می‌خورد متوجه چیز دیگری نمی‌شود)

ب. ...



[1] . عن داود بن سرحان العطار قال کنت عند أبی عبد الله ع، فدعا بالخوان فتغدینا ثم جاءوا بالطشت و الدست سنان فقلت: جعلت فداک- قوله: «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها» الطشت و الدست سنانه منه فقال: و الفجاج و الأودیة و أهوى بیده کذا و کذا

تفسیر العیاشی، ج‏1، ص33

[2] . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ أَبِی جَمِیلَةَ عَنْ مُحَمَّدٍ الْحَلَبِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَالَ: إِنَّ اللَّهَ مَثَّلَ لِی‏ أُمَّتِی فِی الطِّینِ وَ عَلَّمَنِی أَسْمَاءَهُمْ کَمَا عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها فَمَرَّ بِی أَصْحَابُ الرَّایَاتِ فَاسْتَغْفَرْتُ لِعَلِیٍّ وَ شِیعَتِهِ إِنَّ رَبِّی وَعَدَنِی فِی شِیعَةِ عَلِیٍّ خَصْلَةً قِیلَ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَا هِیَ قَالَ الْمَغْفِرَةُ لِمَنْ آمَنَ مِنْهُمْ وَ أَنْ لَا یُغَادِرَ مِنْهُمْ صَغِیرَةً وَ لا کَبِیرَةً وَ لَهُمْ تَبَدُّلُ السَّیِّئَاتِ حَسَنَاتٍ. و نیز با سند زیر در بصائر الدرجات، ج‏1، ص83: أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ وَ یَعْقُوبُ بْنُ یَزِیدَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ أَبِی جَمِیلَةَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَلَبِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِنَّ اللَّهَ... و نیز در ص86 با این سند: حَدَّثَنَا الْعَبَّاسُ بْنُ مَعْرُوفٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسَى عَنْ حَرِیزٍ عَنِ ابْنِ خَرَّبُوذَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لِعَلِیٍّ إِنَّ رَبِّی...؛ و مختصر البصائر، ص407

[3] . فُرَاتٌ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ السَّلَامِ بْنُ مَالِکٍ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى بْنِ أَحْمَدَ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَارِثِ الْهَاشِمِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا الْحَکَمُ بْنُ سِنَانٍ الْبَاهِلِیُّ عَنِ ابْنِ جُرَیْجٍ عَنْ عَطَاءِ بْنِ أَبِی رَبَاحٍ قَالَ: قُلْتُ لِفَاطِمَةَ بِنْتِ الْحُسَیْنِ أَخْبِرِینِی جُعِلْتُ فِدَاکِ بِحَدِیثٍ أُحَدِّثُ وَ أَحْتَجُّ بِهِ عَلَى النَّاسِ قَالَتْ نَعَمْ أَخْبَرَنِی أَبِی أَنَّ النَّبِیَّ ص کَانَ نَازِلًا بِالْمَدِینَةِ وَ أَنَّ مَنْ أَتَاهُ مِنَ الْمُهَاجِرِینَ مَرِسُوا أَنْ یَفْرِضُوا لِرَسُولِ اللَّهِ ص فَرِیضَةً یَسْتَعِینُ بِهَا عَلَى مَنْ أَتَاهُ فَأَتَوْا رَسُولَ اللَّهِ ص وَ قَالُوا قَدْ رَأَیْنَا مَا یَنُوبُکَ مِنَ النَّوَائِبِ وَ إِنَّا أَتَیْنَاکَ لِتَفْرِضَ [لِنَفْرِضَ‏] مِنْ أَمْوَالِنَا فَرِیضَةً تَسْتَعِینُ بِهَا عَلَى مَنْ أَتَاکَ قَالَ فَأَطْرَقَ النَّبِیُّ ص طَوِیلًا ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ فَقَالَ [وَ قَالَ‏] إِنِّی لَمْ أُومَرْ [عَلَى‏] أَنْ آخُذَ مِنْکُمْ عَلَى مَا جِئْتُمْ بِهِ شَیْئاً انْطَلِقُوا إِنِّی [فَإِنِّی‏] لَمْ أُومَرْ بِشَیْ‏ءٍ وَ إِنْ أُمِرْتُ بِهِ أَعْلَمْتُکُمْ قَالَ فَنَزَلَ جَبْرَئِیلُ ع فَقَالَ یَا مُحَمَّدُ إِنَّ رَبَّکَ قَدْ سَمِعَ مَقَالَةَ قَوْمِکَ وَ مَا عَرَضُوا عَلَیْکَ وَ قَدْ أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ فَرِیضَةً قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى‏ [قَالَ‏] فَخَرَجُوا وَ هُمْ یَقُولُونَ مَا أَرَادَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِلَّا أَنْ تَذِلَّ [یذل‏] لَهُ الْأَشْیَاءُ وَ تَخْضَعَ [یخضع‏] لَهُ الرِّقَابُ مَا دَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضُ لِبَنِی عَبْدِ الْمُطَّلِبِ قَالَ فَبَعَثَ رَسُولُ اللَّهِ ص [النَّبِیُ‏] إِلَى عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع أَنِ اصْعَدِ الْمِنْبَرَ وَ ادْعُ النَّاسَ إِلَیْکَ ثُمَّ قُلْ [یَا] أَیُّهَا النَّاسُ مَنِ انْتَقَصَ أَجِیراً أَجْرَهُ فَلْیَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ النَّارَ [وَ مَنِ ادَّعَى إِلَى غَیْرِ مَوَالِیهِ فَلْیَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ] وَ مَنِ انْتَفَى مِنْ وَالِدَیْهِ فَلْیَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ قَالَ فَقَامَ رَجُلٌ وَ قَالَ یَا أَبَا الْحَسَنِ مَا لَهُنَّ مِنْ تَأْوِیلٍ فَقَالَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَعْلَمُ ثُمَّ أَتَى [فَأَتَى‏] رَسُولَ اللَّهِ ص فَأَخْبَرَهُ فَقَالَ النَّبِیُّ [رَسُولُ اللَّهِ‏] وَیْلٌ لِقُرَیْشٍ مِنْ تَأْوِیلِهِنَّ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ ثُمَّ قَالَ یَا عَلِیُّ انْطَلِقْ فَأَخْبِرْهُمْ أَنِّی أَنَا الْأَجِیرُ الَّذِی أَثْبَتَ اللَّهُ مَوَدَّتَهُ مِنَ السَّمَاءِ ثُمَّ أَنَا وَ أَنْتَ مَوْلَى الْمُؤْمِنِینَ وَ أَنَا وَ أَنْتَ أَبَوَا الْمُؤْمِنِینَ ثُمَّ خَرَجَ رَسُولُ اللَّهِ ص فَقَالَ یَا مَعْشَرَ قُرَیْشٍ وَ الْمُهَاجِرِینَ وَ الْأَنْصَارِ فَلَمَّا اجْتَمَعُوا قَالَ یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ عَلِیّاً أَوَّلُکُمْ إِیمَاناً بِاللَّهِ وَ أَقْوَمُکُمْ بِأَمْرِ اللَّهِ وَ أَوْفَاکُمْ بِعَهْدِ اللَّهِ وَ أَعْلَمُکُمْ بِالْقَضِیَّةِ وَ أَقْسَمُکُمْ بِالسَّوِیَّةِ وَ أَرْحَمُکُمْ بِالرَّعِیَّةِ وَ أَفْضَلُکُمْ عِنْدَ اللَّهِ مَزِیَّةً [حُرْمَةً] ثُمَّ قَالَ إِنَّ اللَّهَ مَثَّلَ لِی أُمَّتِی فِی الطِّینِ وَ عَلَّمَنِی أَسْمَاءَهُمْ کَمَا عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها ثُمَّ عَرَضَهُمْ فَمَرَّ بِی أَصْحَابُ الرَّایَاتِ فَاسْتَغْفَرْتُ لِعَلِیٍّ وَ شِیعَتِهِ وَ سَأَلْتُ رَبِّی أَنْ تَسْتَقِیمَ أُمَّتِی عَلَى عَلِیٍّ مِنْ بَعْدِی فَأَبَى إِلَّا أَنْ یُضِلَّ مَنْ یَشَاءُ وَ یَهْدِیَ مَنْ یَشَاءُ ثُمَّ ابْتَدَأَنِی رَبِّی فِی عَلِیٍ‏ بِسَبْعِ [سبع‏] خِصَالٍ أَمَّا أُولَاهُنَّ فَإِنَّهُ أَوَّلُ مَنْ یَنْشَقُّ [عَنْهُ‏] الْأَرْضُ [مَعِی‏] وَ لَا فَخْرَ وَ أَمَّا الثَّانِیَةُ فَإِنَّهُ [یَذُودُ [أَعْدَاءَهُ‏] عَنْ حَوْضِی کَمَا] یَذُودُ الرُّعَاةُ غَرِیبَةَ الْإِبِلِ وَ أَمَّا الثَّالِثَةُ فَإِنَّ مِنْ فُقَرَاءِ شِیعَةِ عَلِیٍّ لَیَشْفَعُ فِی مِثْلِ رَبِیعَةَ وَ مُضَرَ وَ أَمَّا الرَّابِعَةُ فَإِنَّهُ أَوَّلُ مَنْ یَقْرَعُ بَابَ الْجَنَّةِ مَعِی وَ لَا فَخْرَ وَ أَمَّا الْخَامِسَةُ فَإِنَّهُ أَوَّلُ مَنْ یُزَوَّجُ مِنَ الْحُورِ الْعِینِ مَعِی وَ لَا فَخْرَ وَ أَمَّا السَّادِسَةُ فَإِنَّهُ أَوَّلُ مَنْ یَسْکُنُ مَعِی فِی عِلِّیِّینَ وَ لَا فَخْرَ وَ أَمَّا السَّابِعَةُ فَإِنَّهُ أَوَّلُ مَنْ یُسْقَى مِنْ رَحِیقٍ مَخْتُومٍ خِتامُهُ مِسْکٌ وَ فِی ذلِکَ فَلْیَتَنافَسِ الْمُتَنافِسُونَ.

[4] . حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عِیسَى عَنْ یُونُسَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عُبَیْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِی رَافِعٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص مُثِّلَ أُمَّتِی فِی الطِّینِ وَ عُلِّمْتُ الْأَسْمَاءَ کَمَا عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها وَ رَأَیْتُ أَصْحَابَ الرَّایَاتِ فَکُلَّمَا مَرَرْتُ بِکَ یَا عَلِیُّ وَ بِشِیعَتِکَ اسْتَغْفَرْتُ لَکُمْ.

حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسَى عَنْ حَرِیزٍ عَنْ مَعْرُوفِ بْنِ خَرَّبُوذَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ لِعَلِیٍّ ع إِنَّ رَبِّی مَثَّلَ أُمَّتِی فِی الطِّینِ وَ عَلَّمَنِی أَسْمَاءَهُمْ کَمَا عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها فَمَرَّ بِی أَصْحَابُ الرَّایَاتِ فَاسْتَغْفَرْتُ لَکَ وَ لِشِیعَتِکَ.

حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ حَنَانِ بْنِ سَدِیرٍ عَنْهُ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِنَّ رَبِّی مَثَّلَ بِی أُمَّتِی فِی الطِّینِ وَ عَلَّمَنِی أَسْمَاءَ أُمَّتِی کَمَا عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها فَمَرَّ بِی أَصْحَابُ الرَّایَاتِ فَاسْتَغْفَرْتُ لِعَلِیٍّ وَ شِیعَتِهِ.

حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ أَوْ غَیْرُهُ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ حَنَانٍ عَنْ سُدَیْفٍ الْمَکِّیِّ قَالَ سَمِعْتُ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِیٍّ ع یَقُولُ قَالَ حَدَّثَنِی جَابِرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِنَّ رَبِّی مَثَّلَ لِی أُمَّتِی فِی الطِّینِ وَ عَلَّمَنِی أَسْمَاءَ الْأَنْبِیَاءِ کَمَا عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها فَمَرَّ بِی أَصْحَابُ الرَّایَاتِ فَاسْتَغْفَرْتُ لِعَلِیٍّ وَ شِیعَتِهِ.

[5] . همچنین است حدیث زیر:

حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: أُهْدِیَ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص حَبُّ فیطر [فَطِیرٍ] مِنَ الْیَمَنِ فَوَضَعَهُ بَیْنَ یَدَیْهِ فَقَالَ یَا عَلِیُّ مَا هَذِهِ وَ مَا هَذِهِ فَأَخَذَ عَلِیٌّ ع یُجِیبُهُ عَنْ شَیْ‏ءٍ فَقَالَ إِنَّ جَبْرَئِیلَ أَخْبَرَنِی أَنَّ اللَّهَ عَلَّمَکَ الْأَسْمَاءَ کُلَّهَا کَمَا عَلَّمَ آدَمَ ع. (بصائر الدرجات، ج‏1، ص419)

[6] . حَدَّثَنَا أَبِی رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ الْحِمْیَرِیُّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی نَصْرٍ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ مُحَمَّدٍ الْحَلَبِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِنَّمَا سُمِّیَ آدَمُ آدَمَ لِأَنَّهُ خُلِقَ مِنْ أَدِیمِ الْأَرْضِ. (علل الشرائع، ج‏1، ص14)

 


220) سوره بقره (2) آیه30 وَ إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَة

بسم الله الرحمن الرحیم

220) سوره بقره (2) آیه30

وَ إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلیفَةً قالُوا أَ تَجْعَلُ فیها مَنْ یُفْسِدُ فیها وَ یَسْفِکُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ قالَ إِنِّی أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ

ترجمه

و هنگامی که پروردگارت به فرشتگان فرمود: به‌یقین من در زمین خلیفه‌ای خواهم گذاشت. گفتند آیا در آن کسی را می‌گذاری که در آن فساد می‌ورزد و خون‌ها می‌ریزد، در حالی که ما با حمد تو تسبیح می‌گوییم و تو را تقدیس می‌کنیم؟ فرمود: قطعاً من چیزی می‌دانم که نمی‌دانید.

نکات ترجمه

«خَلیفَةً»:

از ماده «خ‌ل‌ف» است که «خَلْف‏» به معنای «پشت» (نقطه مقابلِ «قدام: جلو») (بقره/255؛ رعد/11) و «خَلَف» به معنای کسی که در پی می‌آید (نقطه مقابل سَلَف: گذشتگان) می‌باشد. (مفردات ألفاظ القرآن، ص293)

برخی گفته‌اند وقتی «خَلَف» به صورت اضافه به خوبی و بدی بیاید (خلَفِ صدق، خلَفِ سوء) طبیعتا با لفظ بعدی به معنای خوبی ویا بدی جانشین اشاره شده، اما وقتی قرار باشد به صورت مطلق به کار رود، برای کسی که جانشین مناسبی است تعبیر «خلَف» و برای کسی که جایگزین نامطلوبی است تعبیر «خَلْف‏» را به کار می‌برند که این تعبیر دوم در دو جای قرآن کریم به کار رفته است (فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ؛ اعراف/169؛ مریم/59) و «خلافت» را از این جهت خلافت گفته‌اند که دومی بعد از اولی می‌آید و جانشین او می‌گردد و به زنان «خوالف» گویند (توبه/87) زیرا مردان غالبا برای کار و امور دیگر از خانه غایب می‌شوند و زنان جانشین آنها می‌گردند (معجم المقاییس اللغة، ج‏2، ص210) و «اختلاف» و «مخالفت» هم بدین معناست که هرکس راهی غیر از راه دیگری را در پیش گیرد و از آنجا که اختلاف بین مردم غالبا موجب نزاع می‌شود، به نحو استعاری برای هر منازعه و دعوایی هم تعبیر «اختلاف» به کار می‌رود (مفردات ألفاظ القرآن، ص294)

برخی توضیح داده‌اند که دو کلمه «خَلَف» (جمع: اخلاف) و خالفة (جمع: خوالف) صرفا به معنای کسی است که متصف به صفت جانشین بودن و در پی آمدن می‌شود و از این جهت «خلیف» (جمع: خلفاء) هم به همین معناست. اما وقتی به صورت «خلیفة» درمی‌آید، حرف «ة» دلالت بر مبالغه می‌کند (شبیه «ة» در علامه) و منظور کسی است که خلافت و جانشینی کاملا در حق او تثبیت شده است و جمعِ آن، نه خلفاء، بلکه «خلائف» می‌باشد و در قرآن کریم هر دو تعبیر به کار رفته است. (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏3، ص110111)

«یَسْفِکُ الدِّماءَ»:

«دماء» جمع «دم: خون» است و «سفک دماء» به معنای ریختن خون است که از همین ماده کلمه «سفاک» درست شده است (کتاب العین، ج‏5، ص315) تعبیر سفک دماء در قرآن کریم تنها دوبار و هردو در سوره بقره (30 و 84) به کار رفته است.

«نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ»:

درباره ماده «سبح» در جلسه 70 (سبحان الله عما یصفون، صافات/159) و درباره ماده «حمد» در جلسه 36 (الحمد لله رب العالمین، حمد/2) توضیحاتی ارائه شد گذشت (و نیز جلسه91 تدبر5 درباره «سبح»، و در جلسه163 درباره تفاوت «حمد» و «شکر»).

«نُقَدِّسُ»:

از ماده «قدس» است که این ماده را برای توصیف خداوند به «منزه بودن» دانسته‌اند (کتاب العین، ج‏5، ص73) که به «طهارت معنوی و الهی» اشاره دارد و به این جهت به فرشته مقرب الهی، جبرئیل، روح القدس هم گفته می‌شود که از ناحیه قدس الهی نازل می‌شود (مفردات ألفاظ القرآن، ص661)

حدیث

1) از امام حسن عسکری روایت شده است:

هنگامی که به آنها [مخاطبان قرآن کریم] گفته شد: «او است که آنچه در زمین است همه را برای شما آفرید» گفتند: کِی چنین بود؟ خداوند عز و جل فرمود: «هنگامی که پروردگارت به فرشتگان»ی که در زمین بودند که ابلیس هم با آنها بود و از زمین جنیان فرزند جانّ [در روایات اشاره شده همان طور که اسم پدر انسانها آدم است، اسم پدر جنیان «جانّ» است] را راندند و عبادت خفیف شمرده شد، «فرمود: به‌یقین من در زمین خلیفه‌ای خواهم گذاشت» به جای شما و شما را از زمین بالا خواهم برد [= به جایگاهتان در آسمانها برخواهم گرداند].

این مطلب بر آنها سخت آمد زیرا عبادت هنگام رجوعشان به آسمانها برایشان سنگین‌تر بود. «گفتند» پروردگارا ! «آیا در آن کسی را می‌گذاری که در آن فساد می‌ورزد و خون‌ها می‌ریزد» همان گونه که جنیان فرزند جان که ما آنها را از این زمین راندیم چنین می‌کردند «در حالی که ما با حمد تو تسبیح می‌گوییم» و تو را از آنچه سزاوار تو نیست منزه می‌شمریم «و تو را تقدیس می‌کنیم» و زمینت را از هر که عصیانت کند پاک و طاهر می‌کنیم؟

خداوند متعال «فرمود: قطعاً من چیزی می‌دانم که نمی‌دانید» من از صلاح و مصلحت درباره آن کسی که به جای شما می‌گذارم چیزی می‌دانم که شما نمی‌دانید و نیز می‌دانم در میان شما کسی هست که در باطنش کافر است که شما نمی‌دانیدش، و آن همان ابلیس بود که لعنت خدا بر او باد.

التفسیر المنسوب إلى الإمام الحسن العسکری ع، ص216

قَالَ الْإِمَامُ ع لَمَّا قِیلَ لَهُمْ «هُوَ الَّذِی خَلَقَ لَکُمْ ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً» الْآیَةَ، قَالُوا: مَتَى کَانَ هَذَا؟ فَقَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ حِینَ «قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلَائِکَةِ» الَّذِینَ کَانُوا فِی الْأَرْضِ مَعَ إِبْلِیسَ وَ قَدْ طَرَدُوا عَنْهَا الْجِنَّ بَنِی الْجَانِّ، وَ خَفَّتِ الْعِبَادَةُ: «إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً» بَدَلًا مِنْکُمْ وَ رَافِعُکُمْ مِنْهَا فَاشْتَدَّ ذَلِکَ عَلَیْهِمْ لِأَنَّ الْعِبَادَةَ عِنْدَ رُجُوعِهِمْ إِلَى السَّمَاءِ تَکُونُ أَثْقَلَ عَلَیْهِمْ.

فَقالُوا رَبَّنَا «أَ تَجْعَلُ فِیها مَنْ یُفْسِدُ فِیها وَ یَسْفِکُ الدِّماءَ» کَمَا فَعَلَتْهُ الْجِنُّ بَنُو الْجَانِّ الَّذِینَ قَدْ طَرَدْنَاهُمْ عَنْ هَذِهِ الْأَرْضِ «وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ» نُنَزِّهُکَ عَمَّا لَا یَلِیقُ بِکَ مِنَ الصِّفَاتِ «وَ نُقَدِّسُ لَکَ» نُطَهِّرُ أَرْضَکَ مِمَّنْ یَعْصِیکَ. «قَالَ» اللَّهُ تَعَالَى: «إِنِّی أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ» إِنِّی أَعْلَمُ مِنَ الصَّلَاحِ الْکَائِنِ فِیمَنْ أَجْعَلُهُ بَدَلًا مِنْکُمْ مَا لَا تَعْلَمُونَ وَ أَعْلَمُ أَیْضاً أَنَّ فِیکُمْ مَنْ هُوَ کَافِرٌ فِی بَاطِنِهِ [مَا] لَا تَعْلَمُونَهُ وَ هُوَ إِبْلِیسُ لَعَنَهُ اللَّه‏.

2) از امیرالمومنین ع روایت شده است که فرمودند:

خداوند تبارک و تعالی خواست که خلایق [= انسانها] را به دست قدرت خویش بیافریند و آن پس از آن بود که از حضور جنیان و نسناس [موجودی پیش از انسان، که تاحدودی شبیه انسان بوده است] در زمین هفت هزار سال می‌گذشت و اقتضای خلفت آدم مهیا بود، از طبقات آسمان پرده برداشت و به فرشتگان گفت: بنگرید به زمینیان از مخلوقاتم: جنیان و نسناس‌ها.

پس هنگامی که آنچه از معصیتها و خونریزی و فساد بناحق در زمین دیدند بر آنها سخت آمد و عصبانی شدند و بر اهل زمین تاسف خوردند و نتوانستند جلوی عصبانیت خود را بگیرند و گفتند: پروردگارا ! همانا تنها تو عزیز و قادر و جبار و قاهر و عظیم‌الشان هستی و این مخلوقات ضعیف و ذلیل در قبضه قدرت تو هستند و به رزق تو روزگار می‌گذرانند و به عافیتی که تو دادی از زندگی بهره می‌گیرند و در عین حال دارند با چنین گناهان بزرگی معصیت تو را می‌کنند ولی تو از آنها متاسف نمی‌شوی و بر آنها غضب نمی‌کنی و به خاطر آنچه از آنها می‌شنوی و می‌ّبینی از آنها انتقام نمی‌گیری؟ در حالی که بر ما سنگین آمد و تو را در این واقعه خیلی بزرگ یافتیم.

پس چون خداوند این را از فرشتگان شنید فرمود: «به‌یقین من در زمین خلیفه‌ای خواهم گذاشت» تا حجت من در زمین بر مخلوقاتم باشد» فرشتگان گفتند: تو منزهی! «آیا در آن کسی را می‌گذاری که در آن فساد می‌ورزد» همان گونه که فرزندان جن فساد کردند «و خون‌ها می‌ریزد» همان گونه که جنیان خونها ریختند و حسادت می‌ورزند و کینه‌توزی می‌کنند؛ پس خلیفه را از ما قرار بده که نه حسادتی می‌ورزیم و نه کینه‌توزی‌ای و نه خونی می‌ریزیم، «و ما با حمد تو تسبیح می‌گوییم و تو را تقدیس می‌کنیم»

خداوند عز و جل «فرمود: قطعاً من چیزی می‌دانم که نمی‌دانید». همانا من می‌خواهم مخلوقی را به دست خود بیافرینم و از ذریه‌اش انبیا و مرسلین و بندگان صالح و امامان هدایت‌شده قرار دهم و آنها را خلفای بر نخلوقاتم در زمین قرار دهم که از معصیت من بازدارند و نسبت به عذاب من هشدار دهند و به طاعت من هدایت کنند و آنها را به راه من ببرند و برای خود حجتی بر آنها قرارشان دهم و نسناس را از زمینم برچینم و زمین را از آنها پاک کنم و جنیان متمرد و گناهکار را از بین مخلوقات و ساکنان و انتخاب‌شدگانم منتقل کنم و آنها را در هوا در لایه‌های [فوق] زمین جای دهم که دیگر مجاور نسل این مخلوقم نباشند و بین جنیان و این مخلوقم حجابی قرار دهم که نسل این مخلوقم جنیان را نبینند و با آنها همنشین نشوند و با آنها درنیامیزند، پس هرکه از نسل این مخلوقی که آنها را برگزیده‌ام و در جایگاهی که قبلا آن معصیتکاران ساکن بودند جای دادم، اگر عصیان کند، اینها را هم در همانجا که آنها را وارد کردم وارد کنم و هیچ پروایی هم ندارم...

تفسیر القمی، ج‏1، ص37-37

فَحَدَّثَنِی أَبِی عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ [أَبِی‏] مِقْدَامٍ عَنْ ثَابِتٍ الْحَذَّاءِ عَنْ جَابِرِ بْنِ یَزِیدَ الْجُعْفِیِّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ آبَائِهِ ع عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع قَالَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى أَرَادَ أَنْ یَخْلُقَ خَلْقاً بِیَدِهِ وَ ذَلِکَ بَعْدَ مَا مَضَى مِنَ الْجِنِّ وَ النَّسْنَاسِ فِی الْأَرْضِ سَبْعَةَ آلَافِ سَنَةٍ وَ کَانَ مِنْ شَأْنِهِ خَلْقُ آدَمَ کَشَطَ عَنْ أَطْبَاقِ السَّمَاوَاتِ قَالَ لِلْمَلَائِکَةِ انْظُرُوا إِلَى أَهْلِ الْأَرْضِ مِنْ خَلْقِی مِنَ الْجِنِّ وَ النَّسْنَاسِ فَلَمَّا رَأَوْا مَا یَعْمَلُونَ فِیهَا مِنَ الْمَعَاصِی وَ سَفْکِ الدِّمَاءِ وَ الْفَسَادِ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ عَظُمَ ذَلِکَ عَلَیْهِمْ وَ غَضِبُوا وَ تَأَسَّفُوا عَلَى أَهْلِ الْأَرْضِ وَ لَمْ یَمْلِکُوا غَضَبَهُمْ قَالُوا رَبَّنَا إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزِیزُ الْقَادِرُ الْجَبَّارُ الْقَاهِرُ الْعَظِیمُ الشَّأْنِ وَ هَذَا خَلْقُکَ الضَّعِیفُ الذَّلِیلُ یَتَقَلَّبُونَ فِی قَبْضَتِکَ وَ یَعِیشُونَ بِرِزْقِکَ وَ یَتَمَتَّعُونَ بِعَافِیَتِکَ وَ هُمْ یَعْصُونَکَ بِمِثْلِ هَذِهِ الذُّنُوبِ الْعِظَامِ لَا تَأْسَفُ عَلَیْهِمْ وَ لَا تَغْضَبُ وَ لَا تَنْتَقِمُ لِنَفْسِکَ لِمَا تَسْمَعُ مِنْهُمْ وَ تَرَى وَ قَدْ عَظُمَ ذَلِکَ عَلَیْنَا وَ أَکْبَرْنَاهُ فِیکَ قَالَ فَلَمَّا سَمِعَ ذَلِکَ مِنَ الْمَلَائِکَةِ قَالَ إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً یَکُونُ حُجَّةً لِی فِی الْأَرْضِ عَلَى خَلْقِی فَقَالَتِ الْمَلَائِکَةُ سُبْحَانَکَ أَ تَجْعَلُ فِیها مَنْ یُفْسِدُ فِیها کَمَا أَفْسَدَ بَنُو الْجَانِّ وَ یَسْفِکُونَ الدِّمَاءَ کَمَا سَفَکَ بَنُو الْجَانِّ وَ یَتَحَاسَدُونَ وَ یَتَبَاغَضُونَ فَاجْعَلْ ذَلِکَ الْخَلِیفَةَ مِنَّا فَإِنَّا لَا نَتَحَاسَدُ وَ لَا نَتَبَاغَضُ وَ لَا نَسْفِکُ الدِّمَاءَ وَ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ قَالَ جَلَّ وَ عَزَّ إِنِّی أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ إِنِّی أُرِیدُ أَنْ أَخْلُقَ خَلْقاً بِیَدِی وَ أَجْعَلَ مِنْ ذُرِّیَّتِهِ أَنْبِیَاءَ وَ مُرْسَلِینَ وَ عِبَاداً صَالِحِینَ أَئِمَّةً مُهْتَدِینَ وَ أَجْعَلَهُمْ خُلَفَاءَ عَلَى خَلْقِی فِی أَرْضِی یَنْهَوْنَهُمْ عَنْ مَعْصِیَتِی وَ یُنْذِرُونَهُمْ مِنْ عَذَابِی وَ یَهْدُونَهُمْ إِلَى طَاعَتِی وَ یَسْلُکُونَ بِهِمْ طَرِیقَ سَبِیلِی وَ أَجْعَلَهُمْ لِی حُجَّةً عَلَیْهِمْ وَ أَبِیدَ النَّسْنَاسَ مِنْ أَرْضِی وَ أُطَهِّرَهَا مِنْهُمْ وَ أَنْقُلَ مَرَدَةَ الْجِنِّ الْعُصَاةَ مِنْ بَرِیَّتِی وَ خَلْقِی وَ خِیَرَتِی وَ أُسْکِنَهُمْ فِی الْهَوَاءِ فِی أَقْطَارِ الْأَرْضِ فَلَا یُجَاوِرُونَ نَسْلَ خَلْقِی وَ أَجْعَلَ بَیْنَ الْجِنِّ وَ بَیْنَ خَلْقِی حِجَاباً فَلَا یَرَى نَسْلُ خَلْقِی الْجِنَّ وَ لَا یُجَالِسُونَهُمْ وَ لَا یُخَالِطُونَهُمْ فَمَنْ عَصَانِی مِنْ نَسْلِ خَلْقِی الَّذِینَ اصْطَفَیْتُهُمْ وَ أَسْکَنْتُهُمْ مَسَاکِنَ الْعُصَاةِ أَوْرَدْتُهُمْ مَوَارِدَهُمْ وَ لَا أُبَالِی ...[1]

3) از امام صادق ع روایت شده است: حسد بر دو گونه است: حسد فتنه‌، و حسد غفلت؛ اما حسد غفلت مانند آن است که فرشتگان وقتی خداوند «فرمود: به‌یقین من در زمین خلیفه‌ای خواهم گذاشت؛ گفتند آیا در آن کسی را می‌گذاری که در آن فساد می‌ورزد و خون‌ها می‌ریزد، در حالی که ما با حمد تو تسبیح می‌گوییم و تو را تقدیس می‌کنیم؟» یعنی آن خلیفه را از ما قرار بده؛ و این را از باب حسدی نسبت به حضرت آدم که حسادت فتنه جویانه و رد و انکار در برابر حق نگفتند و چنین حسدی است که بنده را به کفر و شرک می‌کشاند که همان حسد ابلیس بود که جواب خدا را داد و از سجده بر آدم ع خودداری کرد.

تحف العقول، ص371

وَ قَالَ الصادق ع الْحَسَدُ حَسَدَانِ حَسَدُ فِتْنَةٍ وَ حَسَدُ غَفَلَةٍ فَأَمَّا حَسَدُ الْغَفْلَةِ فَکَمَا قَالَتِ الْمَلَائِکَةُ حِینَ قَالَ اللَّهُ «إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً قالُوا أَ تَجْعَلُ فِیها مَنْ یُفْسِدُ فِیها وَ یَسْفِکُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ» أَیِ اجْعَلْ ذَلِکَ الْخَلِیفَةَ مِنَّا وَ لَمْ یَقُولُوا حَسَداً لِآدَمَ مِنْ جِهَةِ الْفِتْنَةِ وَ الرَّدِّ وَ الْجُحُودِ وَ الْحَسَدُ الثَّانِی الَّذِی یَصِیرُ بِهِ الْعَبْدُ إِلَى الْکُفْرِ وَ الشِّرْکِ فَهُوَ حَسَدُ إِبْلِیسَ فِی رَدِّهِ عَلَى اللَّهِ وَ إِبَائِهِ عَنِ السُّجُودِ لِآدَمَ ع.

4) از امام صادق ع روایت شده است که:

آدم در آسمان دوست صمیمی‌ای در میان فرشتگان داشت که هنگامی که آدم از آسمان به زمین هبوط کرد، این فرشته احساس تنهایی کرد و به خدا شکایت برد و از او خواست که اجازه دهد تا بر آدم هبوط کند؛ خدا هم به او اذن داد و او بر آدم هبوط کرد، او را نشسته در بیابانی بی‌آب و علف در زمین دید، تا آدم نگاهش به او افتاد دستش را بر سر گذاشت و فریادی از غصه سر داد.

آن فرشته گفت: آدم! می‌دانستم که بالاخره معصیت پروردگارت را می‌کنی و خود را به جایی که تحملش را نداری می‌اندازی، آیا می‌دانی که خداوند در مورد تو به ما چه گفت و ما چه پاسخش دادیم؟

گفت: نه!

گفت: «فرمود: به‌یقین من در زمین خلیفه‌ای خواهم گذاشت.» و ما گفتیم «آیا در آن کسی را می‌گذاری که در آن فساد می‌ورزد و خون‌ها می‌ریزد؟» پس او تو را آفرید که در زمین استقامت ورزی تا اینکه در آسمان باشی.

امام صادق فرمود: و خداوند با این مطلب سه بار آدم را تسلیت داد.

تفسیر العیاشی، ج‏1، ص: 32

قال أبو عبد الله ع إن آدم کان له فی السماء خلیل من الملائکة فلما هبط آدم من السماء إلى الأرض استوحش الملک و شکا إلى الله و سأله أن یأذن له فیهبط علیه فأذن له فهبط علیه، فوجده قاعدا فی قفرة من الأرض، فلما رآه آدم وضع یده على رأسه و صاح صیحة قال أبو عبد الله ع: یروون أنه أسمع عامة الخلق، فقال له الملک: یا آدم ما أراک إلا قد عصیت ربک و حملت على نفسک ما لا تطیق، أ تدری ما قال الله لنا فیک فرددنا علیه قال: لا قال: «قال إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً» قلنا «أَ تَجْعَلُ فِیها مَنْ یُفْسِدُ فِیها وَ یَسْفِکُ الدِّماءَ» فهو خلقک أن تکون فی الأرض یستقیم أن تکون فی السماء فقال أبو عبد الله ع: و الله عزی بها آدم ثلاثا.

 

ادامه احادیث و تدبرهای این بحث در برگه بعدی

yekayehqurandarrooz.parsiblog.com/Posts/243/


[1] .ادامه حدیث (که درواقع مربوط به آیه بعدی می‌شود) چنین است:

قَالَ فَقَالَتِ الْمَلَائِکَةُ یَا رَبَّنَا افْعَلْ مَا شِئْتَ لا عِلْمَ لَنا إِلَّا ما عَلَّمْتَنا إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ قَالَ فَبَاعَدَهُمُ اللَّهُ مِنَ الْعَرْشِ مَسِیرَةَ خَمْسِ مِائَةِ عَامٍ، قَالَ فَلَاذُوا بِالْعَرْشِ وَ أَشَارُوا بِالْأَصَابِعِ فَنَظَرَ الرَّبُّ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَیْهِمْ وَ نَزَلَتِ الرَّحْمَةُ فَوَضَعَ لَهُمُ الْبَیْتَ الْمَعْمُورَ فَقَالَ طُوفُوا بِهِ وَ دَعُوا الْعَرْشَ فَإِنَّهُ لِی رِضًى فَطَافُوا بِهِ وَ هُوَ الْبَیْتُ الَّذِی یَدْخُلُهُ کُلَّ یَوْمٍ سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَکٍ لَا یَعُودُونَ أَبَداً فَوَضَعَ اللَّهُ الْبَیْتَ الْمَعْمُورَ تَوْبَةً لِأَهْلِ السَّمَاءِ وَ وَضَعَ الْکَعْبَةَ تَوْبَةً لِأَهْلِ الْأَرْضِ

 قریب به این مضمون و البته مقداری مفصلتر حدیثی است که در علل الشرائع ج1، ص14-106 آمده است:

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الصَّفَّارُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ أَبِی الْمِقْدَامِ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى لَمَّا أَحَبَّ أَنْ یَخْلُقَ خَلْقاً بِیَدِهِ وَ ذَلِکَ بَعْدَ مَا مَضَى مِنَ الْجِنِّ وَ النَّسْنَاسِ فِی الْأَرْضِ سَبْعَةَ آلَافِ سَنَةٍ قَالَ وَ لَمَّا کَانَ مِنْ شَأْنِ اللَّهِ أَنْ یَخْلُقَ آدَمَ ع لِلَّذِی أَرَادَ مِنَ التَّدْبِیرِ وَ التَّقْدِیرِ لِمَا هُوَ مُکَوِّنُهُ فِی السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ عِلْمِهِ لِمَا أَرَادَ مِنْ ذَلِکَ کُلِّهِ کَشَطَ عَنْ أَطْبَاقِ السَّمَاوَاتِ ثُمَّ قَالَ لِلْمَلَائِکَةِ انْظُرُوا إِلَى أَهْلِ الْأَرْضِ مِنْ خَلْقِی مِنَ الْجِنِّ وَ النَّسْنَاسِ فَلَمَّا رَأَوْا مَا یَعْمَلُونَ فِیهَا مِنَ الْمَعَاصِی وَ سَفْکِ الدِّمَاءِ وَ الْفَسَادِ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ عَظُمَ ذَلِکَ عَلَیْهِمْ وَ غَضِبُوا لِلَّهِ وَ أَسِفُوا عَلَى الْأَرْضِ وَ لَمْ یَمْلِکُوا غَضَبَهُمْ أَنْ قَالُوا یَا رَبِّ أَنْتَ الْعَزِیزُ الْقَادِرُ الْجَبَّارُ الْقَاهِرُ الْعَظِیمُ الشَّأْنِ وَ هَذَا خَلْقُکَ الضَّعِیفُ الذَّلِیلُ فِی أَرْضِکَ یَتَقَلَّبُونَ فِی قَبْضَتِکَ وَ یَعِیشُونَ بِرِزْقِکَ وَ یَسْتَمْتِعُونَ بِعَافِیَتِکَ وَ هُمْ یَعْصُونَکَ بِمِثْلِ هَذِهِ الذُّنُوبِ الْعِظَامِ لَا تَأْسَفُ وَ لَا تَغْضَبُ وَ لَا تَنْتَقِمُ لِنَفْسِکَ لِمَا تَسْمَعُ مِنْهُمْ وَ تَرَى وَ قَدْ عَظُمَ ذَلِکَ عَلَیْنَا وَ أَکْبَرْنَاهُ فِیکَ فَلَمَّا سَمِعَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ ذَلِکَ مِنَ الْمَلَائِکَةِ قَالَ إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً لِی عَلَیْهِمْ فَیَکُونُ حُجَّةً لِی عَلَیْهِمْ فِی أَرْضِی عَلَى خَلْقِی فَقَالَتِ الْمَلَائِکَةُ سُبْحَانَکَ أَ تَجْعَلُ فِیها مَنْ یُفْسِدُ فِیها وَ یَسْفِکُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ وَ قَالُوا- فَاجْعَلْهُ مِنَّا فَإِنَّا لَا نُفْسِدُ فِی الْأَرْضِ وَ لَا نَسْفِکُ الدِّمَاءَ قالَ جَلَّ جَلَالُهُ یَا مَلَائِکَتِی إِنِّی أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ إِنِّی أُرِیدُ أَنْ أَخْلُقَ خَلْقاً بِیَدِی أَجْعَلُ ذُرِّیَّتَهُ أَنْبِیَاءَ مُرْسَلِینَ وَ عِبَاداً صَالِحِینَ وَ أَئِمَّةً مُهْتَدِینَ أَجْعَلُهُمْ خُلَفَائِی عَلَى خَلْقِی فِی أَرْضِی یَنْهَوْنَهُمْ عَنِ الْمَعَاصِی وَ یُنْذِرُونَهُمْ عَذَابِی وَ یَهْدُونَهُمْ إِلَى طَاعَتِی وَ یَسْلُکُونَ بِهِمْ طَرِیقَ سَبِیلِی وَ أَجْعَلُهُمْ حُجَّةً لِی عُذْراً أَوْ نُذْراً وَ أُبِینُ النَّسْنَاسَ مِنْ أَرْضِی فَأُطَهِّرُهَا مِنْهُمْ وَ أَنْقُلُ مَرَدَةَ الْجِنِّ الْعُصَاةَ عَنْ بَرِیَّتِی وَ خَلْقِی وَ خِیَرَتِی وَ أُسْکِنُهُمْ فِی الْهَوَاءِ وَ فِی أَقْطَارِ الْأَرْضِ لَا یُجَاوِرُونَ نَسْلَ خَلْقِی وَ أَجْعَلُ بَیْنَ الْجِنِّ وَ بَیْنَ خَلْقِی حِجَاباً وَ لَا یَرَى نَسْلُ خَلْقِیَ الْجِنَّ وَ لَا یُؤَانِسُونَهُمْ وَ لَا یُخَالِطُونَهُمْ وَ لَا یُجَالِسُونَهُمْ فَمَنْ عَصَانِی مِنْ نَسْلِ خَلْقِیَ الَّذِینَ اصْطَفَیْتُهُمْ لِنَفْسِی أَسْکَنْتُهُمْ مَسَاکِنَ الْعُصَاةِ وَ أَوْرَدْتُهُمْ مَوَارِدَهُمْ وَ لَا أُبَالِی فَقَالَتِ الْمَلَائِکَةُ یَا رَبَّنَا افْعَلْ مَا شِئْتَ لا عِلْمَ لَنا إِلَّا ما عَلَّمْتَنا إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ فَقَالَ اللَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ لِلْمَلَائِکَةِ إِنِّی خالِقٌ بَشَراً مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ ساجِدِینَ وَ کَانَ ذَلِکَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ تَقَدَّمَ إِلَى الْمَلَائِکَةِ فِی‏ آدَمَ ع مِنْ قَبْلِ أَنْ یَخْلُقَهُ احْتِجَاجاً مِنْهُ عَلَیْهِمْ قَالَ فَاغْتَرَفَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى غُرْفَةً مِنَ الْمَاءِ الْعَذْبِ الْفُرَاتِ فَصَلْصَلَهَا فَجَمَدَتْ ثُمَّ قَالَ لَهَا مِنْکِ أَخْلُقُ النَّبِیِّینَ وَ الْمُرْسَلِینَ وَ عِبَادِیَ الصَّالِحِینَ وَ الْأَئِمَّةَ الْمُهْتَدِینَ الدُّعَاةَ إِلَى الْجَنَّةِ وَ أَتْبَاعَهُمْ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ وَ لَا أُبَالِی وَ لَا أُسْأَلُ عَمَّا أَفْعَلُ وَ هُمْ یُسْئَلُونَ یَعْنِی بِذَلِکَ خَلْقَهُ إِنَّهُ اغْتَرَفَ غُرْفَةً مِنَ الْمَاءِ الْمَالِحِ الْأُجَاجِ فَصَلْصَلَهَا فَجَمَدَتْ ثُمَّ قَالَ لَهَا مِنْکِ أَخْلُقُ الْجَبَّارِینَ وَ الْفَرَاعِنَةَ وَ الْعُتَاةَ وَ إِخْوَانَ الشَّیَاطِینِ وَ الدُّعَاةَ إِلَى النَّارِ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ وَ أَتْبَاعَهُمْ وَ لَا أُبَالِی وَ لَا أُسْأَلُ عَمَّا أَفْعَلُ وَ هُمْ یُسْئَلُونَ قَالَ وَ شَرَطَ فِی ذَلِکَ الْبَدَاءَ وَ لَمْ یَشْرِطْ فِی أَصْحَابِ الْیَمِینِ الْبَدَاءَ ثُمَّ خَلَطَ الْمَاءَیْنِ فَصَلْصَلَهُمَا ثُمَّ أَلْقَاهُمَا قُدَّامَ عَرْشِهِ وَ هُمَا سُلَالَةٌ مِنْ طِینٍ ثُمَّ أَمَرَ الْمَلَائِکَةَ الْأَرْبَعَةَ الشِّمَالَ وَ الدَّبُورَ وَ الصَّبَا وَ الْجَنُوبَ أَنْ جَوِّلُوا عَلَى هَذِهِ السُّلَالَةِ وَ أَبْرِءُوهَا وَ انْسِمُوهَا ثُمَّ جَزِّءُوهَا وَ فَصِّلُوهَا وَ أَجْرَوْا إِلَیْهَا الطَّبَائِعَ الْأَرْبَعَةَ الرِّیحَ وَ الْمِرَّةَ وَ الدَّمَ وَ الْبَلْغَمَ قَالَ فَجَالَتِ الْمَلَائِکَةُ عَلَیْهَا وَ هِیَ الشِّمَالُ وَ الصَّبَا وَ الْجَنُوبُ وَ الدَّبُورُ فَأَجْرَوْا فِیهَا الطَّبَائِعَ الْأَرْبَعَةَ قَالَ وَ الرِّیحُ فِی الطَّبَائِعِ الْأَرْبَعَةِ فِی الْبَدَنِ مِنْ نَاحِیَةِ الشِّمَالِ قَالَ وَ الْبَلْغَمُ فِی الطَّبَائِعِ الْأَرْبَعَةِ فِی الْبَدَنِ مِنْ نَاحِیَةِ الصَّبَا قَالَ وَ الْمِرَّةُ فِی الطَّبَائِعِ الْأَرْبَعَةِ فِی الْبَدَنِ مِنْ نَاحِیَةِ الدَّبُورِ قَالَ وَ الدَّمُ فِی الطَّبَائِعِ الْأَرْبَعَةِ فِی الْبَدَنِ مِنْ نَاحِیَةِ الْجَنُوبِ قَالَ فَاسْتَقَلَّتِ النَّسَمَةُ وَ کَمَلَ الْبَدَنُ قَالَ فَلَزِمَهُ مِنْ نَاحِیَةِ الرِّیحِ حُبُّ الْحَیَاةِ وَ طُولُ الْأَمَلِ وَ الْحِرْصُ وَ لَزِمَهُ مِنْ نَاحِیَةِ الْبَلْغَمِ حُبُّ الطَّعَامِ وَ الشَّرَابِ وَ اللِّینُ وَ الرِّفْقُ وَ لَزِمَهُ مِنْ نَاحِیَةِ الْمِرَّةِ الْغَضَبُ وَ السَّفَهُ وَ الشَّیْطَنَةُ وَ التَّجَبُّرُ وَ التَّمَرُّدُ وَ الْعَجَلَةُ وَ لَزِمَهُ مِنْ نَاحِیَةِ الدَّمِ حُبُّ النِّسَاءِ وَ اللَّذَّاتِ وَ رُکُوبُ الْمَحَارِمِ وَ الشَّهَوَات‏.

و البته مفصلترش را که با این سوال شروع می‌شود سُئِلَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع هَلْ کَانَ فِی الْأَرْضِ خَلْقٌ مِنْ خَلْقِ اللَّهُ تَعَالَى یَعْبُدُونَ اللَّهَ قَبْلَ آدَمَ ع وَ ذُرِّیَّتِهِ فَقَالَ نَعَم‏... در قصصالانبیاء راوندی ص36-40 آمده است.

و نیز این حدیث از علل الشرائع، ج‏2، ص403-402

حَدَّثَنَا أَبِی رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ عَلِیِّ بْنِ حَدِیدٍ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحَدِهِمَا أَنَّهُ سُئِلَ عَنِ ابْتِدَاءِ الطَّوَافِ فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى لَمَّا أَرَادَ خَلْقَ آدَمَ ع قَالَ لِلْمَلَائِکَةِ إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً فَقَالَ مَلَکَانِ مِنَ الْمَلَائِکَةِ أَ تَجْعَلُ فِیها مَنْ یُفْسِدُ فِیها وَ یَسْفِکُ الدِّماءَ فَوَقَعَتِ الْحُجُبُ فِیمَا بَیْنَهُمَا وَ بَیْنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ کَانَ‏ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى نُورُهُ ظَاهِراً لِلْمَلَائِکَةِ فَلَمَّا وَقَعَتِ الْحُجُبُ بَیْنَهُ وَ بَیْنَهُمَا عَلِمَا أَنَّهُ قَدْ سَخِطَ قَوْلَهُمَا فَقَالا لِلْمَلَائِکَةِ مَا حِیلَتُنَا وَ مَا وَجْهُ تَوْبَتِنَا فَقَالُوا مَا نَعْرِفُ لَکُمَا مِنَ التَّوْبَةِ إِلَّا أَنْ تَلُوذَا بِالْعَرْشِ قَالَ فَلَاذَا بِالْعَرْشِ حَتَّى أَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَى تَوْبَتَهُمَا وَ رُفِعَتِ الْحُجُبُ فِیمَا بَیْنَهُ وَ بَیْنَهُمَا وَ أَحَبَّ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى أَنْ یُعْبَدَ بِتِلْکَ الْعِبَادَةِ فَخَلَقَ اللَّهُ الْبَیْتَ فِی الْأَرْضِ وَ جَعَلَ عَلَى الْعِبَادِ الطَّوَافَ حَوْلَهُ وَ خَلَقَ الْبَیْتَ الْمَعْمُورَ فِی السَّمَاءِ یَدْخُلُهُ کُلَّ یَوْمٍ سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَکٍ لَا یَعُودُونَ إِلَیْهِ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ.

که در این مضمون چندین روایت در تفسیر عیاشی آمده است:

قال هشام بن سالم قال أبو عبد الله ع و ما علم الملائکة بقولهم «أَ تَجْعَلُ فِیها مَنْ یُفْسِدُ فِیها وَ یَسْفِکُ الدِّماءَ» لو لا أنهم قد کانوا رأوا من یفسد فیها و یسفک الدماء. (تفسیر العیاشی، ج‏1، ص29)

علی بن الحسین فی قوله: «وَ إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً قالُوا أَ تَجْعَلُ فِیها مَنْ یُفْسِدُ فِیها وَ یَسْفِکُ الدِّماءَ» ردوا على الله فقالوا: أَ تَجْعَلُ‏ فِیها مَنْ یُفْسِدُ فِیها وَ یَسْفِکُ الدِّماءَ و إنما قالوا ذلک بخلق مضى یعنی الجان بن الجن «وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ» فمنوا على الله بعبادتهم إیاه، فأعرض عنهم ثم عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها ثم قال للملائکة: «أَنْبِئُونِی بِأَسْماءِ هؤُلاءِ» قالوا: لا عِلْمَ لَنا، قال: یا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمائِهِمْ فأنبأهم ثم قال لهم: اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا، و قالوا فی سجودهم فی أنفسهم: ما کنا نظن أن یخلق الله خلقا أکرم علیه منا نحن خزان الله و جیرانه، و أقرب الخلق إلیه فلما رفعوا رءوسهم قال الله یعلم ما تُبْدُونَ من ردکم علی وَ ما کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ، ظنا أن لا یخلق الله خلقا أکرم علیه منا، فلما عرفت الملائکة أنها وقعت فی خطیئة لاذوا بالعرش و أنها کانت عصابة من الملائکة، و هم الذین کانوا حول العرش، لم یکن جمیع الملائکة الذین قالوا ما ظننا أن یخلق خلقا أکرم علیه منا و هم الذین أمروا بالسجود، فلاذوا بالعرش و قالوا بأیدیهم و أشار بإصبعه یدیرها فهم یلوذون حول العرش إلى یوم القیامة، فلما أصاب آدم الخطیئة جعل الله هذا البیت لمن أصاب من ولده خطیئة أتاه فلاذ به من ولد آدم کما لاذوا أولئک بالعرش، فلما هبط آدم إلى الأرض طاف بالبیت، فلما کان عند المستجار دنا من البیت فرفع یدیه إلى السماء فقال: یا رب اغفر لی فنودی أنی قد غفرت لک، قال: یا رب و لولدی قال: فنودی یا آدم من جاءنی من ولدک فباء بذنبه «1» بهذا المکان غفرت له. (تفسیر العیاشی، ج‏1، ص31)

عن عیسى بن حمزة قال قال رجل لأبی عبد الله ع: جعلت فداک إن الناس یزعمون أن الدنیا عمرها سبعة آلاف سنة فقال: لیس کما یقولون إن الله خلق لها خمسین ألف عام فترکها قاعا قفراء خاویة عشرة ألف عام، ثم بدا لله بدأ الخلق فیها، خلقا لیس من الجن و لا من الملائکة و لا من الإنس، و قدر لهم عشرة ألف عام، فلما قربت آجالهم أفسدوا فیها فدمر الله علیهم تدمیرا ثم ترکها قاعا قفراء خاویة عشرة ألف عام، ثم خلق فیها الجن و قدر لهم عشرة ألف عام، فلما قربت آجالهم أفسدوا فیها و سفکوا الدماء و هو قول الملائکة «أَ تَجْعَلُ فِیها مَنْ یُفْسِدُ فِیها وَ یَسْفِکُ الدِّماءَ» کما سفکت بنو الجان، فأهلکهم الله ثم بدأ الله فخلق آدم و قدر له عشرة ألف عام، و قد مضى من ذلک سبعة آلف عام و مائتان و أنتم فی آخر الزمان. تفسیر العیاشی، ج‏1، ص31)


ادامه احادیث و تدبرهای جلسه 220


ادامه احادیث و تدبرهای جلسه 220


5) مثیم تمار می‌گوید: یکبار در بازار بودم که اصبغ بن نباته نزدم آمد و گفت: وای میثم! الان از امیرالمومنین ع حدیث صعب و دشواری شنیدم، اگر که آن گونه باشد که می‌گفت.

گفتم: آن چه بود؟

گفت: شنیدمش که می‌گوید: بدرستی که حدیث ما اهل بیت صعب و بسیار پیچیده و دشوار است که آن را نمی‌تواند تحمل کند مگر فرشته‌ای مقرب یا نبی‌ای مرسل ویا مومنی که خداوند قلبش را به ایمان امتحان کرده باشد.

بلافاصله بلند شدم و خودم را به امیرالمومنین ع رساندم و گفتم: امیرالمومنین! فدایت شوم! اصبغ حدیثی را از شما برایم روایت کرد که سینه‌ام تنگ آمده است.

فرمود: آن چیست؟

او را خبر دادم. لبخندی زد و گفت: بنشین میثم! آیا همه علم عالمان را می‌توان تحمل کرد؟

خداوند به فرشتگانش فرمود: «من در زمین قرار می‌دهم ... تا آخر آیه که من چیزی می‌دانم که نمی‌دانید» آیا به نظرت می‌رسد که فرشتگان تحمل آن علم را داشتند؟

گفتم به خدا سوگند این از آن سنگین‌تر است.

فرمود: دیگری را از حضرت  موسی ع برایت بگویم؛ خداوند تورات را بر او نازل کرد و وی گمان می‌کرد که در زمین عالمتر از او کسی نیست؛ پس خدا به او خبر داد که در مخلوقاتم از تو عالمتر هم هست - و این در جایی بود که خداوند بر پیامبرش ترسید که مبادا دچار عُجب و غرور شود - پس او از پروردگارش خواست که وی را به سوی آن عالم راهنمایی کند؛ پس خدا بین او و خضر جمع کرد و او کشتی را معیوب ساخت و موسی نتوانست تحمل کند، و بچه را کُشت و تحملش نکرد، و دیوار را برپاداشت و آن را هم تحمل نکرد.

اما مومن؛ پیامبر ما حضرت محمد ص دست مرا در روز غدیر خم گرفت و فرمود: «خدایا هرکس که من مولایش هستم پس علی مولای اوست» آیا به نظرت مومنون این را تحمل کردند، جز کسانی که خداوند آنها از میان مومنان عصمت بخشید؟ پس بشارت باد و بشارت، که خداوند شما را به خاطر آنچه از امر رسول خدا ص تحمل کردید به چیزی اختصاص داد که فرشتگانش و پیامبران و مومنانش را بدان اختصاص نداد.

تفسیر فرات الکوفی، ص56-55

فُرَاتٌ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ حُمْدُونٍ قَالَ حَدَّثَنَا عِیسَى بْنُ مِهْرَانَ‏ قَالَ حَدَّثَنَا فَرَجُ بْنُ فَرْوَةَ قَالَ حَدَّثَنَا مَسْعَدَةُ عَنْ صَالِحِ بْنِ مِیثَمٍ عَنْ أَبِیهِ قَالَ: بَیْنَا أَنَا فِی السُّوقِ إِذَا أَتَانِیَ الْأَصْبَغُ بْنُ نُبَاتَةَ فَقَالَ لِی وَیْحَکَ یَا مِیثَمُ لَقَدْ سَمِعْتُ مِنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع آنِفاً حَدِیثاً صَعْباً شَدِیداً فَأَنْ یَکُونَ کَمَا ذَکَرَ قُلْتُ وَ مَا هُوَ قَالَ سَمِعْتُهُ [سَمِعْتُ‏] یَقُولُ إِنَّ حَدِیثَنَا أَهْلَ الْبَیْتِ صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لَا یَحْتَمِلُهُ إِلَّا مَلَکٌ مُقَرَّبٌ أَوْ نَبِیٌّ مُرْسَلٌ أَوْ مُؤْمِنٌ قَدِ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِیمَانِ قَالَ فَقُمْتُ مِنْ فَوْرِی فَأَتَیْتُ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ فَقُلْتُ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ جُعِلْتُ فِدَاکَ حَدِیثٌ أَخْبَرَنِی بِهِ الْأَصْبَغُ عَنْکَ قَدْ ضِقْتُ بِهِ ذَرْعاً قَالَ فَمَا هُوَ فَأَخْبَرْتُهُ بِهِ [فَتَبَسَّمَ ثُمَ‏] قَالَ لِی اجْلِسْ یَا مِیثَمُ أَ وَ کُلَّ عِلْمِ الْعُلَمَاءِ یُحْتَمَلُ قَالَ اللَّهُ لِمَلَائِکَتِهِ إِنِّی جاعِلٌ ... الدِّماءَ إِلَى آخِرِ الْآیَةِ فَهَلْ رَأَیْتَ الْمَلَائِکَةَ احْتَمَلُوا الْعِلْمَ قَالَ قُلْتُ هَذِهِ وَ اللَّهِ أَعْظَمُ مِنْ تِلْکَ قَالَ وَ الْأُخْرَى مِنْ مُوسَى ع أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَیْهِ التَّوْرَاةَ فَظَنَّ أَنْ لَا أَحَدَ فِی الْأَرْضِ أَعْلَمُ مِنْهُ فَأَخْبَرَهُ اللَّهُ تَعَالَى أَنَّ فِی خَلْقِی مَنْ هُوَ أَعْلَمُ مِنْکَ وَ ذَاکَ إِذْ خَافَ عَلَى نَبِیِّهِ الْعُجْبَ قَالَ فَدَعَا رَبَّهُ أَنْ یُرْشِدَهُ إِلَى [ذَلِکَ‏] الْعَالِمِ قَالَ فَجَمَعَ اللَّهُ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ الْخَضِرِ ع فَخَرَقَ السَّفِینَةَ فَلَمْ یَحْتَمِلْ ذَلِکَ مُوسَى وَ قَتَلَ الْغُلَامَ فَلَمْ یَحْتَمِلْهُ وَ أَقَامَ الْجِدَارَ فَلَمْ یَحْتَمِلْ ذَلِکَ وَ أَمَّا الْمُؤْمِنُ فَإِنَّ نَبِیَّنَا [قَالَ فَنَبِیُّنَا مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ‏] ص‏ أَخَذَ بِیَدِی یَوْمَ غَدِیرِ خُمٍّ فَقَالَ اللَّهُمَّ مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ فَهَلْ رَأَیْتَ الْمُؤْمِنُونَ احْتَمَلُوا ذَلِکَ إِلَّا مَنْ عَصَمَهُمُ اللَّهُ مِنْهُمْ أَلَا فَأَبْشِرُوا ثُمَّ أَبْشِرُوا فَإِنَّ اللَّهَ قَدْ خَصَّکُمْ بِمَا لَمْ یَخُصَّ بِهِ الْمَلَائِکَةَ وَ النَّبِیِّینَ وَ الْمُؤْمِنِینَ بِمَا احْتَمَلْتُمْ مِنْ أَمْرِ رَسُولِ اللَّهِ ص.[1]

این احادیث هم بسیار جالب بود که برای رعایت اختصار در کانال قرار ندادم:

6) محمد بن اسحاق بن عمار می‌گوید به امام کاظم ع عرض کردم آیا مرا به کسی راهنمایی نمی‌کنی که [بعد از شهادت شما] دینم را از او بگیرم؟

فرمود: این پسرم علی [بن موسی الرضا] است. همانا پدرم دستم را گرفت و مرا به مرقد رسول خدا ص برد و فرمود: پسرم: خداوند عز و جل می‌فرماید: «به یقین من در زمین جانشینی قرار می‌دهم» و خداوند عز و جل وقتی قولی بدهد بدان وفا می‌کند.

 الکافی، ج‏1، ص312

الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنِ الْحَسَنِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی الْحَسَنِ الْأَوَّلِ ع أَ لَا تَدُلُّنِی إِلَى مَنْ آخُذُ عَنْهُ دِینِی فَقَالَ هَذَا ابْنِی عَلِیٌّ إِنَّ أَبِی أَخَذَ بِیَدِی فَأَدْخَلَنِی إِلَى قَبْرِ رَسُولِ اللَّهِ ص فَقَالَ یَا بُنَیَّ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَالَ «إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً» وَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ إِذَا قَالَ قَوْلًا وَفَى بِهِ.

7)

عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج‏2، ص10

حَدَّثَنَا أَبُو الْحَسَنِ مُحَمَّدُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ بْنِ إِسْحَاقَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو سَعِیدٍ النَّسَوِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا إِبْرَاهِیمُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ هَارُونَ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ أَبُو الْفَضْلِ الْبَلْخِیُّ قَالَ حَدَّثَنِی خَالُ یَحْیَى بْنِ سَعِیدٍ الْبَلْخِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا عَنْ أَبِیهِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِیهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ أَبِیهِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ أَبِیهِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ أَبِیهِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع‏ قَالَ: بَیْنَمَا أَنَا أَمْشِی مَعَ النَّبِیِّ ص فِی بَعْضِ طُرُقَاتِ الْمَدِینَةِ إِذْ لَقِیَنَا شَیْخٌ طَوِیلٌ کَثُّ اللِّحْیَةِ بَعِیدُ مَا بَیْنَ الْمَنْکِبَیْنِ فَسَلَّمَ عَلَى النَّبِیِّ ص وَ رَحَّبَ بِهِ ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَیَّ فَقَالَ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا رَابِعَ الْخُلَفَاءِ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ أَ لَیْسَ کَذَلِکَ هُوَ یَا رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص بَلَى ثُمَّ مَضَى فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا هَذَا الَّذِی قَالَ لِی هَذَا الشَّیْخُ وَ تَصْدِیقُکَ لَهُ قَالَ أَنْتَ کَذَلِکَ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَالَ فِی کِتَابِهِ «إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً» وَ الْخَلِیفَةُ الْمَجْعُولُ فِیهَا آدَمُ ع وَ قَالَ ـیا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناکَ خَلِیفَةً فِی الْأَرْضِ فَاحْکُمْ بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ» فَهُوَ الثَّانِی وَ قَالَ عَزَّ وَ جَلَّ حِکَایَةً عَنْ مُوسَى حِینَ قَالَ لِهَارُونَ ع «اخْلُفْنِی فِی قَوْمِی وَ أَصْلِحْ» فَهُوَ هَارُونُ إِذَا اسْتَخْلَفَهُ مُوسَى ع فِی قَوْمِهِ فَهُوَ الثَّالِثُ وَ قَالَ عَزَّ وَ جَلَّ «وَ أَذانٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِلَى النَّاسِ یَوْمَ الْحَجِّ الْأَکْبَرِ» فَکُنْتَ أَنْتَ الْمُبَلِّغَ عَنِ اللَّهِ وَ عَنْ رَسُولِهِ وَ أَنْتَ وَصِیِّی وَ وَزِیرِی وَ قَاضِی دَیْنِی وَ الْمُؤَدِّی عَنِّی وَ أَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِیَّ بَعْدِی فَأَنْتَ رَابِعُ الْخُلَفَاءِ کَمَا سَلَّمَ عَلَیْکَ الشَّیْخُ أَ وَ لَا تَدْرِی مَنْ هُوَ قُلْتُ لَا قَالَ ذَاکَ أَخُوکَ الْخَضِرُ ع فَاعْلَمْ.[2]

تدبر

در جلسه 70 (سبحان الله عما یصفون، صافات/159) و در جلسه 36 (الحمد لله رب العالمین، حمد/2) احادیث و تدبرهایی درباره تسبیح و حمد خداوند مطرح شد که مجددا تکرار نمی‌شود. همچنین درباره چرایی توام بودن حمد با تسبیح در فرشتگان در جلسه 36، تدبر 3 توضیح داده شد. (با توجه به آن توضیح، ظاهرا یکی از ابعاد برتری انسان بر فرشته این است که می‌تواند حمد مطلق (یعنی حمد جدای از تسبیح) داشته باشد.)

1) «إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلیفَةً»

خدا انسان را به عنوان خلیفه خود در زمین قرار داده است. به همین جهت است که در آیه قبل فرمود که همه چیز در زمین را برای شما آفریدیم (حدیث1) اگر انسان خلیفه بودن خود را جدی بگیرد، همه زمین و بلکه ساماندهی آسمانها برای اوست، و اگر جدی نگیرد، حداکثر یک موجودی است اندکی پیشرفته‌تر و پیچیده‌تر از میمون.

2) « قالُوا أَ تَجْعَلُ فیها مَنْ یُفْسِدُ فیها وَ یَسْفِکُ الدِّماءَ ... قالَ إِنِّی أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ»

وقتی فرشتگان گفتند که این موجود کسی است که «در زمین فساد می‌ورزد و خون‌ها می‌ریزد» خدا این را انکار نکرد؛ بلکه فقط فرمود «من چیزی می‌دانم که شما نمی‌دانید».

نکته تخصصی انسان‌شناسی

داروین اصل حاکم بر زندگی همه موجودات زنده را تنازع بقا می‌خواند و بعدا این سخن وی در فضای انسان‌شناسی وارد شد و هابز هم انسان را گرگِ انسان می‌داند؛ و بسیاری از مکاتب غربی، مبنای انسان‌شناسی خود را این گزاره قرار داده‌اند. تحلیل انسان در افق یک حیوان خونخوار و فسادانگیز، به‌خودی خود و خصوصا از منظر تحلیل ظاهری (مبنای حسی و تجربی و مادی) تحلیل نادرستی نیست، مشکلش این است که تحلیل ناقصی است و چیزی را در انسان نادیده گرفته، که اگر آن امر نادیده گرفته شود، واقعا انسان درست شناخته نشده است. شناخت آن بُعد خاص و مهم بقدری دشوار است که حتی فرشتگان الهی هم از درک آن عاجز ماندند و خداوند روالی را طی کرد تا آنها متوجه این بعد خاص شوند.

اینکه آن بُعد چیست را ان‌شاءالله در آیات بعدی بررسی می‌کنیم؛ اما این نوع بیان، که خدا به فرشتگانش بگوید من چیزی را می‌دانم که شما نمی‌دانید، نشان می‌دهد اینکه انتظار داشته باشیم که با یک ملاحظه عادی به انسان بتوانیم به حقیقت انسان پی ببریم و بتوانیم تحلیل بنیادینی از انسان به عمل آوریم، انتظار نابجایی است.

شاید یکی از اموری که به این تحلیل کمک کند این است که درک خود را از خدا تقویت کنیم، چرا که افق تحلیل انسان، افق خلیفه و جانشین خداست؛ و اگر کسی خدا را فراموش کند، از رسیدن به حقیقت خودش درمی‌ماند «نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُم‏: خدا را فراموش کردند پس خدا کاری کرد که آنها خودشان را به فراموش کنند» (حشر/19)

آیا واقعا ما خود را در قد و قواره جانشینی خدا می‌بینیم؟

راستی،

چرا خودمان را باور نمی‌کنیم و خود را دست کم می‌گیریم؟

چرا این ِآیات که درباره آفرینش انسان است، درباره خودمان جدی نمی‌گیریم؟

3)‌ «قالُوا أَ تَجْعَلُ فیها مَنْ یُفْسِدُ فیها وَ یَسْفِکُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ قالَ إِنِّی أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ»

انسان با وجود اینکه به گونه‌ای است که ممکن است فسادانگیز و خونریز باشد، اما از چنان ظرفیتی برخوردار است که اگر آن ظرفیت فعال شود، برتر است از فرشتگانی که دائم به تسبیح و تقدیس خداوند مشغول‌اند و هیچ گناه و خطایی از آنها سرنمی‌زند:

پس، انسان با اینکه ممکن است که گناه کند، اما افق نهایی‌اش، حتی برتر از مقام عصمت از گناه و خطاست؛ زیرا فرشتگان که اهل گناه و خطا نیستند و بلکه اهل تسبیح و تقدیس‌ند، لایق مقام خلیفة‌اللهی - که به انسان داده شد - نبودند.

جالب اینجاست که برخی انسانها بقدری حقیقت خود را فراموش کرده و دچار انحطاط شده‌اند که حتی معصوم بودن عده‌ای از انسانها را باور نمی‌کنند و آن را امری غلوّآمیز می‌پندارند، چه رسد که بخواهیم به آنها بگوییم، معصوم بودن آن انسانها، نهایت جایگاه آنها نیست؛ و مقام حقیقی انسانِ خلیفة‌الله، خیلی برتر از مقام عصمت آنهاست.

این مقام بقدری عظیم است و درکش بقدری دشوار است که جا دارد خداوند در برابر فرشتگانش بفرماید من چیزی می‌دانم که شما نمی‌دانید. (حدیث5 را یکبار دیگر مرور کنید و ببینید آیا واقعا جا داشت که مطلب بر میثم تمار - که از بزرگان یاران امیرالمومنین ع است و صاحب علم منایا و بلایا بود -  این اندازه سنگین بیاید؟)

4) «قالُوا أَ تَجْعَلُ فیها مَنْ یُفْسِدُ فیها وَ یَسْفِکُ الدِّماءَ ... قالَ إِنِّی أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ»:

گاه ابعادی از حقیقت را می‌بینیم و قضاوت می‌کنیم، در حالی که آن حقیقت ابعاد مهمتری دارد که درک آن ابعاد کار هرکسی (حتی فرشتگان الهی ) نیست. (حدیث5)

5) «قالَ إِنِّی أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ»:

هر حقیقتی را به هرکسی نمی‌توان گفت. گاه ابعادی از یک حقیقت بقدری سنگین است حتی فرشتگان متوجه نمی‌شوند و خدا هم قبل از هر توضیحی، اشاره می‌کند که من چیزی می‌دانم که شما نمی‌دانید.

واقعا اگر خدا را به خدایی قبول داریم، باید قبول کنیم که گاه اموری در جهان (= فعل خداوند) و یا در قرآن (= کلام خداوند) وجود دارد که ممکن است از نظر ما ناموجه بنماید، و حقیقتش هم بقدری سنگین است که به این راحتی نمی‌توانند ما را متوجه کنند.

6) «قالُوا أَ تَجْعَلُ فِیها ...»

مطیع و تسلیم بودن با سؤال کردن براى رفع ابهام منافاتى ندارد. (قرائتی، تفسیرنور، ج1، ص89)



[1] . این حدیث با سند دیگر و اندک تفاوتی در نقل در بشارة المصطفى لشیعة المرتضى، ص149 آمده است:

حَدَّثَنَا أَبُو الْحُسَیْنِ بْنُ أَبِی الطَّیِّبِ بْنِ سَعِیدٍ أَخْبَرَنَا أَحْمَدُ بْنُ أَبِی الْقَاسِمِ الْهَاشِمِیُّ أَخْبَرَنَا عِیسَى حَدَّثَنَا فَرَجُ بْنُ فَرْوَةَ أَخْبَرَنَا مَسْعَدَةُ بْنُ صَدَقَةَ عَنْ صَالِحِ بْنِ مِیثَمٍ عَنْ أَبِیهِ قَالَ: بَیْنَمَا أَنَا فِی السُّوقِ إِذَا أَتَانِی الْأَصْبَغُ بْنُ نُبَاتَةَ فَقَالَ وَیْحَکَ یَا مِیثَمُ لَقَدْ سَمِعْتُ مِنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع حَدِیثاً صَعْباً شَدِیداً فَأَیُّنَا یَکُونُ کَذَلِکَ؟ قُلْتُ وَ مَا هُوَ؟ قَالَ سَمِعْتُهُ ع یَقُولُ إِنَّ حَدِیثَنَا أَهْلَ الْبَیْتِ صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لَا یَحْتَمِلُهُ إِلَّا مَلَکٌ مُقَرَّبٌ أَوْ نَبِیٌّ مُرْسَلٌ أَوْ عَبْدٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِیمَانِ‏ فَقُمْتُ مِنْ فَوْرِی فَأَتَیْتُ عَلِیّاً ع فَقُلْتُ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ حَدِیثٌ أَخْبَرَنِی بِهِ الْأَصْبَغُ بْنُ نُبَاتَةَ عَنْکَ فَقَدْ ضِقْتُ بِهِ ذَرْعاً قَالَ وَ مَا هُوَ؟ قَالَ فَأَخْبَرْتُهُ قَالَ فَتَبَسَّمَ ثُمَّ قَالَ اجْلِسْ یَا مِیثَمُ أَ وَ کُلُّ عِلْمٍ یَحْتَمِلُهُ عَالِمٌ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى قَالَ لِلْمَلَائِکَةِ إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً قالُوا أَ تَجْعَلُ فِیها مَنْ یُفْسِدُ فِیها وَ یَسْفِکُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ قالَ إِنِّی أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ فَهَلْ رَأَیْتَ الْمَلَائِکَةَ احْتَمَلُوا الْعِلْمَ قَالَتْ قُلْتُ هَذِهِ وَ اللَّهِ أَعْظَمُ مِنْ ذَلِکَ قَالَ وَ الْأُخْرَى أَنَّ مُوسَى ع أَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَیْهِ التَّوْرَاةَ فَظَنَّ أَنْ لَا أَحَدَ أَعْلَمُ مِنْهُ فَأَخْبَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنَّ فِی خَلْقِی مَنْ هُوَ أَعْلَمُ مِنْکَ وَ ذَاکَ إِذْ خَافَ عَلَى نَبِیِّهِ الْعُجْبَ قَالَ فَدَعَا رَبَّهُ أَنْ یُرْشِدَهُ إِلَى الْعَالِمِ قَالَ فَجَمَعَ اللَّهُ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ الْخَضِرِ فَخَرَقَ السَّفِینَةَ فَلَمْ یَحْتَمِلْ ذَاکَ مُوسَى وَ قَتَلَ الْغُلَامَ فَلَمْ یَحْتَمِلْهُ وَ أَقَامَ الْجِدَارَ فَلَمْ یَحْتَمِلْهُ وَ أَمَّا الْمُؤْمِنُونَ فَإِنَّ نَبِیَّنَا ص أَخَذَ یَوْمَ غَدِیرِ خُمٍّ بِیَدِی فَقَالَ اللَّهُمَّ مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَإِنَّ عَلِیّاً مَوْلَاهُ فَهَلْ رَأَیْتَ احْتَمَلُوا ذَلِکَ إِلَّا مَنْ عَصَمَهُ اللَّهُ مِنْهُمْ فَأَبْشِرُوا ثُمَّ أَبْشِرُوا فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَى قَدْ خَصَّکُمْ بِمَا لَمْ یَخُصَّ بِهِ الْمَلَائِکَةَ وَ النَّبِیِّینَ وَ الْمُرْسَلِینَ فِیمَا احْتَمَلْتُمْ مِنْ أَمْرِ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ عِلْمِهِ.

و اصل این مضمون در روایات دیگر هم آمده است مثلا در تفسیر العیاشی، ج‏1، ص31-32 قال زرارة دخلت على أبی جعفر ع فقال: أی شی‏ء عندک من أحادیث الشیعة فقلت: إن عندی منها شیئا کثیرا قد هممت أن أوقد لها نارا ثم أحرقها فقال وارها ننسى أنکرت منها فخطر على بال الآدمیون فقال لی: ما کان علم الملائکة حیث قالوا «أَ تَجْعَلُ فِیها مَنْ یُفْسِدُ فِیها وَ یَسْفِکُ الدِّماءَ».

[2] به این مضمون که بر اساس این آیات علی ع چهارمین خلیفه است در تفاسیر اهل سنت هم آمده است چنانکه در مناقب آل أبی طالب علیهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج‏3، ص63 نقل شده است از تَفْسِیرَیْ أبو [أَبِی‏] عُبَیْدَةَ وَ عَلِیِّ بْنِ حَرْبٍ الطَّائِیِّ قَالَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مَسْعُودٍ الْخُلَفَاءُ أَرْبَعَةٌ آدَمُ إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً وَ دَاوُدُ یا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناکَ خَلِیفَةً فِی الْأَرْضِ یَعْنِی بَیْتَ الْمَقْدِسِ وَ هَارُونُ قَالَ لِمُوسَى اخْلُفْنِی فِی قَوْمِی وَ عَلِیٌّ وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ یَعْنِی عَلِیّاً لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ آدَمُ وَ دَاوُدُ وَ هَارُونُ وَ لَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضى‏ لَهُمْ یَعْنِی الْإِسْلَامَ وَ لَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً یَعْنِی أَهْلَ مَکَّةَ یَعْبُدُونَنِی لا یُشْرِکُونَ بِی شَیْئاً وَ مَنْ کَفَرَ بَعْدَ ذلِکَ بِوَلَایَةِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ فَأُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ یَعْنِی الْعَاصِینَ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ.

و گاه به صورت سه خلیفه آمده است مثلا در شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، ج‏1، ص: 98

أَخْبَرَنَا عَقِیلُ بْنُ الْحُسَیْنِ قَالَ: أَخْبَرَنَا عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عُبَیْدِ اللَّهِ قَالَ: حَدَّثَنَا الْمُنْتَصِرُ بْنُ نَصْرِ بْنِ تَمِیمٍ الْوَاسِطِیُّ بِوَاسِطَ قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُدْرِکٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا مَکِّیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ: قَالَ: حَدَّثَنَا سُفْیَانُ، عَنْ إِبْرَاهِیمَ التَّیْمِیِّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَلْقَمَةَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَسْعُودٍ قَالَ: وَقَعَتِ الْخِلَافَةُ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِی الْقُرْآنِ لِثَلَاثَةِ نَفَرٍ: لآِدَمَ ع لِقَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: وَ إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً یَعْنِی آدَمَ، قالُوا: «أَ تَجْعَلُ فِیها» یَعْنِی أَ تَخْلُقُ فِیهَا «مَنْ یُفْسِدُ فِیها» یَعْنِی یَعْمَلُ بِالْمَعَاصِی بَعْدَ مَا صَلَحَتْ بِالطَّاعَةِ، نَظِیرُهَا: «وَ لا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاحِها» یَعْنِی لَا تَعْمَلُوا بِالْمَعَاصِی بَعْدَ مَا صَلَحَتْ بِالطَّاعَةِ، نَظِیرُهَا: «وَ إِذا تَوَلَّى سَعى‏ فِی الْأَرْضِ لِیُفْسِدَ فِیها» یَعْنِی لِیَعْمَلَ فِیهَا بِالْمَعَاصِی «وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ» یَعْنِی نَذْکُرُکَ، وَ نُقَدِّسُ لَکَ یَعْنِی وَ نُطَهِّرُ لَکَ الْأَرْضَ. «قالَ: إِنِّی أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ» یَعْنِی سَبَقَ فِی عِلْمِی أَنَّ آدَمَ وَ ذُرِّیَّتَهُ سُکَّانُ الْأَرْضِ وَ أَنْتُمْ سُکَّانُ السَّمَاءِ. وَ الْخَلِیفَةِ الثَّانِی دَاوُدَ ص لِقَوْلِهِ تَعَالَى: یا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناکَ خَلِیفَةً فِی الْأَرْضِ یَعْنِی أَرْضَ بَیْتِ الْمَقْدِسِ. وَ الْخَلِیفَةِ الثَّالِثِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ لِقَوْلِ اللَّهِ تَعَالَى لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ یَعْنِی آدَمَ وَ دَاوُدَ.


 


219) سوره بقره (2) آیه29 هُوَ الَّذی خَلَقَ لَکُمْ ما فِی الْأَ

بسم الله الرحمن الرحیم

219) سوره بقره (2) آیه29 

هُوَ الَّذی خَلَقَ لَکُمْ ما فِی الْأَرْضِ جَمیعاً ثُمَّ اسْتَوى‏ إِلَى السَّماءِ فَسَوّاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلیمٌ

ترجمه

او است که آنچه در زمین است همه را برای شما آفرید سپس به تدبیر آسمان پرداخت، پس آنها را [به صورت] هفت آسمان سامان داد و او به همه چیز کاملا داناست.

نکات ترجمه‌ای و نحوی

درباره دو کلمه «اسْتَوى‏» و «سوّی» در جلسه 134 توضیحات لازم ارائه گردید.

«فَسَوّاهُنَّ»: علی‌القاعده انتظار می‌رفت تعبیر به صورت «فسواها» بیاید. اینکه چرا به صورت فسواهن آمده و مرجع ضمیر «هنّ» چیست، نظرات متعددی بیان شده است:

الف. به «سماء» برمی‌گردد، زیرا سماء اسم جنس است و اسم جنس بر کم و زیاد دلالت می‌کند. (مجمع البیان، ج‏1، ص173؛ الکشاف، ج1، ص123)[1]

ب. سماء، جمع «سماوه» یا «سمائه» است (الکشاف، ج1، ص123) لذا گاه مونث می‌آید و گاه مذکر می‌آید مانند «السَّماءُ مُنْفَطِرٌ بِهِ» همان طور که در جمعی که با واحدش در یک «ه» اختلاف دارد (مانند نخل و نخله، بقر و بقره) چنین است. (مجمع البیان، ج‏1، ص173)

ج. سماوات، سماء روی سماء است، پس در تقدیر واحد است و واحدش جماعت است (مجمع البیان، ج‏1، ص173) یعنی اینکه اول گفت سماء و بعد آن را به صورت سماوات آورد «إِلَى السَّماءِ فَسَوّاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ») هر دو به یک حقیقت رجوع می‌کند از دو منظر، از جهتی واحد و از جهتی جمع است.

د. ضمیر «هن» مبهم است و «سماوات» تفسیر آن است. (الکشاف، ج1، ص123) یعنی نیاز نیست که حتما مرجع ضمیر قبل از ضمیر بیاید؛ بلکه در زبان عربی گاه یک ضمیری می‌آید که مرجع ندارد و مبهم است [مثلا برای اینکه توجه مخاطب را به خود جلب کند] و سپس کلمه‌ای می‌آید که مقصود از آن ضمیر را معلوم می‌کند.

حدیث

1) از امیرالمومنین ع درباره آیه «او است که آنچه در زمین است همه را برای شما آفرید سپس به تدبیر آسمان پرداخت، پس آنها را [به صورت] هفت آسمان سامان داد و او به همه چیز کاملا داناست» سوال شد، فرمودند:

«او است که آنچه در زمین است همه را برای شما آفرید» تا عبرت گیرید و آن را وسیله‌ای برای رسیدن به رضوان الهی قرار دهید و از عذاب آتش او خود را حفظ کنید «سپس به تدبیر آسمان پرداخت، پس آنها را [به صورت] هفت آسمان سامان داد و او به همه چیز کاملا داناست» و به خاطر علمش به همه چیز مصلحت‌ها را می‌دانست، پس هر آنچه در زمین است را به خاطر مصلحت‌های [مربوط به] شما آفرید، ای فرزندان آدم.

عیون أخبار الرضا ع، ج‏2، ص12-13؛ التفسیر المنسوب إلى الإمام الحسن العسکری ع، ص215

حَدَّثَنَا أَبُو الْحَسَنِ مُحَمَّدُ بْنُ الْقَاسِمِ الْمُفَسِّرُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا یُوسُفُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ زِیَادٍ وَ عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ صَیَّادٍ عَنْ أَبَوَیْهِمَا عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ أَبِیهِ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ أَبِیهِ الرِّضَا عَلِیِّ بْنِ مُوسَى عَنْ أَبِیهِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِیهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ أَبِیهِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ أَبِیهِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ ع قَالَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ هُوَ الَّذِی خَلَقَ لَکُمْ ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً ثُمَّ اسْتَوى‏ إِلَى السَّماءِ فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلِیمٌ قَالَ:

«هُوَ الَّذِی خَلَقَ لَکُمْ ما فِی‏ الْأَرْضِ جَمِیعاً» لِتَعْتَبِرُوا بِهِ وَ تَتَوَصَّلُوا بِهِ إِلَى رِضْوَانِهِ، وَ تَتَوَقَّوْا بِهِ‏ مِنْ عَذَابِ نِیرَانِهِ «ثُمَّ اسْتَوى‏ إِلَى السَّماءِ» أَخَذَ فِی خَلْقِهَا وَ إِتْقَانِهَا «فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلِیمٌ» وَ لِعِلْمِهِ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلِمَ الْمَصَالِحَ فَخَلَقَ لَکُمْ کُلَّ مَا فِی الْأَرْضِ لِمَصَالِحِکُمْ یَا بَنِی آدَم‏.

2) یکی از محدثین اهل سنت به نام ابوقرّه از صفوان بن یحیی می‌خواهد که او را خدمت امام رضا ع ببرد تا سوالاتی از ایشان بپرسد. بعد از اینکه سوالاتی درباره احکام شرعی می‌پرسد، بحث به توحید کشیده می‌شود و سوالاتی در این زمینه می‌پرسد... [تا بدانجا می‌رسد که]:

ابوقره گفت: آیا جای خداوند در فوق آسمانها - و نه در مادون آنها - نیست؟

امام فرمود: او در آسمانها و در زمین الله است و «او کسی است که در زمین اله و معبود است و در آسمان هم اله و معبود است» (زخرف/84) و «اوست که شما را در رَحِم‌ها هرگونه که خواست صورت بخشید»‌ (آل‌عمران/6) و «او با شماست هرجا که باشید» (حدید/4) و او است که «به تدبیر آسمان پرداخت در حالی که دود بود» و «او است که آنچه در زمین است همه را برای شما آفرید سپس به تدبیر آسمان پرداخت، پس آنها را [به صورت] هفت آسمان سامان داد» و اوست که «بر عرش مسلط بود» (اعراف/54) بدرستى که او بود و هیچ خلق نبود و او همچنان همان طور است که هیچ خلقی نبود، چرا که همراه با دگرگون شوندگان از حالی به حال دیگر منتقل نگردد.

أبو قرّه گفت: [اگر خدا در بالای آسمانها نیست] پس چرا در هنگامی که دعا می‌کنید دستهاى خود بسوى آسمان بلند می‌کنید؟

فرمود که: خداوند بندگانش را با انواعی از عبادت به بندگی واداشت و خدا را انواعی از  وضعیتهاست که در آن وضعیت‌ها به درگاه او پناه برند و رسم بندگی به جا آورند؛ پس بندگانش با سخن و علم و عمل و توجه و مانند آن به بندگی واداشت، آنها را به بندگی واداشت با اینکه در نماز به جانب کعبه توجه کنند و نیز در حج و عمره به کعبه روی آورند؛ و به بندگی واداشت بندگانش را هنگام دعا کردن و تقاضا و تضرع کردن، به اینکه دستهایشان را باز کنند و رو به آسمان بگیرند تا نشان از حالت درماندگی، و علامت بندگی و تذلل به درگاه الهی باشد.

الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسی)، ج‏2، ص407

وَ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ یَحْیَى  قَالَ: سَأَلَنِی أَبُو قُرَّةَ الْمُحَدِّثُ صَاحِبُ شُبْرُمَةَ- أَنْ أُدْخِلَهُ عَلَى أَبِی الْحَسَنِ الرِّضَا ع فَاسْتَأْذَنَهُ فَأَذِنَ لَهُ فَدَخَلَ فَسَأَلَهُ عَنْ أَشْیَاءَ مِنَ الْحَلَالِ وَ الْحَرَامِ وَ الْفَرَائِضِ وَ الْأَحْکَامِ حَتَّى بَلَغَ سُؤَالُهُ إِلَى التَّوْحِیدِ فَقَالَ لَه‏...

... فَقَالَ أَبُو قُرَّةَ أَ لَیْسَ هُوَ فَوْقَ السَّمَاءِ دُونَ مَا سِوَاهَا؟ فَقَالَ أَبُو الْحَسَنِ ع هُوَ اللَّهُ فِی السَّمَاوَاتِ وَ فِی الْأَرْضِ وَ هُوَ الَّذِی فِی السَّماءِ إِلهٌ وَ فِی الْأَرْضِ إِلهٌ (زخرف/84) وَ هُوَ الَّذِی یُصَوِّرُکُمْ فِی الْأَرْحامِ کَیْفَ یَشاءُ (آل‌عمران/6) وَ هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ (حدید/4) وَ هُوَ الَّذِی اسْتَوى‏ إِلَى السَّماءِ وَ هِیَ دُخانٌ وَ هُوَ الَّذِی اسْتَوى‏ إِلَى السَّماءِ فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ (بقره/29) وَ هُوَ الَّذِی اسْتَوى‏ عَلَى الْعَرْشِ (اعراف/54) قَدْ کَانَ وَ لَا خَلْقَ وَ هُوَ کَمَا کَانَ إِذْ لَا خَلْقَ لَمْ یَنْتَقِلْ مَعَ الْمُنْتَقِلِینَ

فَقَالَ أَبُو قُرَّةَ فَمَا بَالُکُمْ إِذْ دَعَوْتُمْ رَفَعْتُمْ أَیْدِیَکُمْ إِلَى السَّمَاءِ؟

فَقَالَ أَبُو الْحَسَنِ ع إِنَّ اللَّهَ اسْتَعْبَدَ خَلْقَهُ بِضُرُوبٍ مِنَ الْعِبَادَةِ وَ لِلَّهِ مَفَازِعُ یَفْزَعُونَ إِلَیْهِ وَ مُسْتَعْبَدٌ فَاسْتَعْبَدَ عِبَادَهُ بِالْقَوْلِ وَ الْعِلْمِ وَ الْعَمَلِ وَ التَّوَجُّهِ وَ نَحْوِ ذَلِکَ اسْتَعْبَدَهُمْ بِتَوَجُّهِ الصَّلَاةِ إِلَى الْکَعْبَةِ وَ وَجَّهَ إِلَیْهَا الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ وَ اسْتَعْبَدَ خَلْقَهُ عِنْدَ الدُّعَاءِ وَ الطَّلَبِ وَ التَّضَرُّعِ بِبَسْطِ الْأَیْدِی وَ رَفْعِهَا إِلَى السَّمَاءِ لِحَالِ الِاسْتِکَانَةِ وَ عَلَامَةِ الْعُبُودِیَّةِ وَ التَّذَلُّلِ لَهُ


3) امیرالمومنین ع در اولین خطبه نهج‌البلاغه، توصیفی از نحوه آفرینش آسمانها و زمین دارند. [متن این خطبه از دشوارترین متنهاست که در ترجمه آن، نیم‌نگاهی به ترجمه‌های شهیدی و شیروانی داشته‌ایم. اگر کسی بخواهد از این متن در شناخت فیزیکی نحوه آفرینش استفاده کند حتما باید به متن اصلی عربی مراجعه کند و متوجه باشد که کجا بیان تشبیهی و کجا حقیقی است. اما فرازهایی از خطبه که مرتبطند:]

خلق را پدید آورد چه پدید آوردنی و آفرینش را آغاز کرد چه آغاز کردنی، بى‏اندیشه‏اى که به جولان آورد، یا تجربه‌ای که از آن بهره برد یا جنبشى که [در خود] پدید آورد یا عزمی که در آن به تردید افتد. هر چیزی را به وقت خود حواله کرد و اجزاى مخالف را با هم سازوار ساخت، و هر یک را طبیعت و غریزه خاص خود داد و آن را همراهش کرد، در حالی که پیش از آن که آغازشان کند بدانها دانا بود، و به حدود و پایانشان احاطه داشت، و هم‌جوارها و چگونگى‌شان را می‌شناخت.

سپس خداوند سبحان فضاهاى شکافته و کرانه‏هاى گشوده و هوایی در بین آن پدید آورد، و در آن آبى روان کرد که موجهاى آن یکدیگر را مى‏شکست، و هر یک بر دیگرى مى‏نشست. آب را بر پشت بادى نهاد سخت وزنده و هر پایدارى را درهم شکننده. باد را بفرمود تا آب را باز دارد و فرو سو آمدنش نگذارد و در آن مرز بماند. هواى شکافته در زیر باد به جریان، و آب جهنده بر بالاى آن روان. سپس بادى نازا آفرید تا پیاپى و سخت بوزید، از برخاستنگاهى دور و ناپدید. پس آن باد را بفرمود تا آب انباشته را بگرداند و موج دریا را برانگیزاند. آن باد چنانکه گویى مشکى را مى‏جنباند آب را به هم زد و با همان شدت که در فضا می‌وزید به جانب آب دوید، چنانکه اولش را به آخرش و ساکن آن را به امواج خروشانش رساند [= آن را کاملا درهم آمیخت] تا آنکه آب فراوانی روی هم انباشته گردید و روی آب، کف‌ها بر آورد. پس آن کف را در هوای شکافته و فضای گسترده بالا برد، و از آن هفت آسمان برآورد. پایین‌ترینشان را موجى مهار شده قرار داد و بالاترینشان را سقفى محفوظ، بلند و افراشته، بى‏هیچ ستون بالا رفته و بر پا، و بى‏میخ و طناب استوار و پابرجا. پس آسمانها را به ستاره‏هاى رخشان و کوکبهاى تابان بیاراست، و در آن چراغی فروزان و ماهی تابان جاری ساخت، در چرخی گردان و سقفی گذران و لوحی روان.

نهج البلاغه، خطبه1

... أَنْشَأَ الْخَلْقَ إِنْشَاءً وَ ابْتَدَأَهُ ابْتِدَاءً بِلَا رَوِیَّةٍ أَجَالَهَا وَ لَا تَجْرِبَةٍ اسْتَفَادَهَا وَ لَا حَرَکَةٍ أَحْدَثَهَا وَ لَا هَمَامَةِ نَفْسٍ اضْطَرَبَ فِیهَا أَحَالَ الْأَشْیَاءَ لِأَوْقَاتِهَا وَ [لَاءَمَ‏] لَأَمَ بَیْنَ مُخْتَلِفَاتِهَا وَ غَرَّزَ غَرَائِزَهَا وَ أَلْزَمَهَا أَشْبَاحَهَا عَالِماً بِهَا قَبْلَ ابْتِدَائِهَا مُحِیطاً بِحُدُودِهَا وَ انْتِهَائِهَا عَارِفاً بِقَرَائِنِهَا وَ أَحْنَائِهَا

ثُمَّ أَنْشَأَ سُبْحَانَهُ فَتْقَ الْأَجْوَاءِ وَ شَقَّ الْأَرْجَاءِ وَ سَکَائِکَ الْهَوَاءِ فَأَجْرَى فِیهَا مَاءً مُتَلَاطِماً تَیَّارُهُ مُتَرَاکِماً زَخَّارُهُ حَمَلَهُ عَلَى مَتْنِ الرِّیحِ الْعَاصِفَةِ وَ الزَّعْزَعِ الْقَاصِفَةِ فَأَمَرَهَا بِرَدِّهِ وَ سَلَّطَهَا عَلَى شَدِّهِ وَ قَرَنَهَا إِلَى حَدِّهِ الْهَوَاءُ مِنْ تَحْتِهَا فَتِیقٌ وَ الْمَاءُ مِنْ فَوْقِهَا دَفِیقٌ

ثُمَّ أَنْشَأَ سُبْحَانَهُ رِیحاً اعْتَقَمَ مَهَبَّهَا وَ أَدَامَ مُرَبَّهَا وَ أَعْصَفَ مَجْرَاهَا وَ أَبْعَدَ مَنْشَأَهَا فَأَمَرَهَا بِتَصْفِیقِ الْمَاءِ الزَّخَّارِ وَ إِثَارَةِ مَوْجِ الْبِحَارِ فَمَخَضَتْهُ مَخْضَ السِّقَاءِ وَ عَصَفَتْ بِهِ عَصْفَهَا بِالْفَضَاءِ تَرُدُّ أَوَّلَهُ [عَلَى‏] إِلَى آخِرِهِ وَ سَاجِیَهُ [سَاکِنَهُ‏] [عَلَى‏] إِلَى مَائِرِهِ حَتَّى عَبَّ عُبَابُهُ وَ رَمَى بِالزَّبَدِ رُکَامُهُ فَرَفَعَهُ فِی هَوَاءٍ مُنْفَتِقٍ وَ جَوٍّ مُنْفَهِقٍ فَسَوَّى مِنْهُ سَبْعَ سَمَوَاتٍ جَعَلَ سُفْلَاهُنَّ مَوْجاً مَکْفُوفاً وَ عُلْیَاهُنَّ سَقْفاً مَحْفُوظاً وَ سَمْکاً مَرْفُوعاً بِغَیْرِ عَمَدٍ یَدْعَمُهَا وَ لَا دِسَارٍ [یَنْتَظِمُهَا] یَنْظِمُهَا ثُمَّ زَیَّنَهَا بِزِینَةِ الْکَوَاکِبِ وَ ضِیَاءِ الثَّوَاقِبِ وَ أَجْرَى فِیهَا سِرَاجاً مُسْتَطِیراً وَ قَمَراً مُنِیراً فِی فَلَکٍ دَائِرٍ وَ سَقْفٍ سَائِرٍ وَ رَقِیمٍ مَائِرٍ...[2]

تدبر

1) «هُوَ الَّذی خَلَقَ لَکُمْ ما فِی الْأَرْضِ جَمیعاً ثُمَّ اسْتَوى‏ إِلَى السَّماءِ فَسَوّاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلیمٌ»

در آیه قبل، از کفرورزی انسانها ابراز تعجب کرد با توجه به اینکه خداوند مرگها و زندگی‌هایی برای انسان قرار داده است. (جلسه218، تدبر1) این آیه ظاهرا در ادامه ابراز تعجب از کفرورزی انسانها به بیان نعمتهای دیگر خدا بر انسان پرداخته است و آن اینکه خداوند همه آنچه در زمین است را برای ما آفریده است. اگر این آیه را کنار آیه «سَخَّرَ لَکُمْ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً مِنْه» (= و آنچه در آسمان‏ها و آنچه در این زمین است همه را که از اوست برای شما مسخر نمود) بگذاریم، معلوم می‌شود پرداختن خدا به آسمانها و سامان دادن هفت آسمان هم برای انسان است، چنانکه آیات بعدی نیز همین مضمون را تایید می‌کنند. (المیزان، ج1، ص113) و با وجود این همه نعمت، کفرورزی انسان تعجب‌برانگیزتر می‌شود.

2) «هُوَ الَّذی خَلَقَ لَکُمْ ما فِی الْأَرْضِ جَمیعاً»

انسان اشرف مخلوقات خداوند است و خداوند همه آنچه را که در زمین است، برای انسان آفریده است. آن وقت ما به چه چیزهایی دلخوش می‌کنیم؟!

واقعا انسان عجب موجودی است: کسی که کل زمین را برای او آفریدند نهایت آرزوی خود را خانه و ماشین و ثروتی قرار داده که یک میلیاردُم موجودی کره زمین هم نیست! آنگاه خدا را و اینکه کل آنچه را در زمین است برای او آفریده باور نمی‌کند و به خاطر رسیدن به همین مقدار بسیار بسیار اندک از آن چیزی که کل آن برای او بوده، خدا را نافرمانی می‌کند!

3) «هُوَ الَّذی خَلَقَ لَکُمْ ... وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلیمٌ»

خداوند همه زمین را برای ما آفریده و آسمان را هم برای ما سامان بخشیده است. آیا خداوند از کارهایی که ما انجام می‌دهیم  و از عصیان‌هایی که مرتکب می‌شویم بی‌خبر است. قطعا نه، او همه چیز را می‌داند؛ و با اینکه همه چیز را می‌داند، اینها را برای ما آفرید و ما را خلیفه خود در زمین قرار داد (آیه بعد). واقعا چرا؟

این همان چیزی است که سوال فرشتگان را برانگیخت (آیه بعد) و آیا واقعا جای سوال ندارد؟

مهم این است که بدانیم چه چیزی در انسان وجود دارد که علی‌رغم این همه فساد و عصیانی که انجام می‌دهد، باز می‌ارزد که خداوند همه چیز را برای او بیافریند؟

ان‌شاءالله با تدبر در آیات بعد به پاسخ این سوال خواهیم رسید.

4)‌ «خَلَقَ لَکُمْ ما فِی الْأَرْضِ جَمیعاً ثُمَّ اسْتَوى‏ إِلَى السَّماءِ فَسَوّاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ»:

آیه می‌فرماید که ابتدا خداوند آنچه را در زمین است برای انسان آفرید و سپس به تدبیر آسمان و ساماندهی هفت آسمان پرداخت. از طرف دیگر در فیزیک مدرن غالبا چنین تلقی می‌شود که اول آسمان‌ها و کهکشانها بودند و بعدا زمین پدید آمد و عمر زمین بسیار کمتر از عمر آسمانهاست. آیا آنچه در این آیه آمده با علم منافات ندارد؟

بحث تخصصی درباره مراد از آفرینش زمین و آسمان در قرآن کریم

پاسخ منفی است، زیرا:

اولا آیه نمی‌فرماید زمین را آفرید و سپس آسمان را آفرید (یعنی بحث بر سر دو آفرینش پیاپی نیست)[3]؛ چنانکه در آیه‌ای دیگر، گستراندن زمین را بعد از بنا کردن آسمان معرفی کرده است: «أَ أَنْتُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمِ السَّماءُ بَناها وَ الْأَرْضَ بَعْدَ ذلِکَ دَحاها» (نازعات/27) بلکه در مقام بیان این است که بعد از آفرینش آنچه در زمین است برای انسان (نه آفرینش خود زمین)، به تدبیر آسمان پرداخت (نه آفرینش آسمان)؛ که ظاهرا بدین معناست که بعد از اینکه زمین را مطابق نیازهای انسان سامان داد، در آسمان هم مطابق نیازهای انسان، تصرفاتی انجام داد؛

ثانیا «ثم» لزوما ناظر به فعل خدا نیست، بلکه ممکن است ناظر به شمارش نعمتها باشد؛ یعنی آیه می‌فرماید : ببینید که خدا چه نعمتهایی به شما داد: یکی اینکه ... سپس اینکه ... . (مجمع‌البیان، ج1، ص174)

ثالثا معلوم نیست که این آسمان، لزوما آسمان مادی و فیزیکی بوده باشد، چرا که در قرآن کریم، تعبیر آسمان برای ملکوت و باطن و ماورای عالم به کار رفته است (نمونه بارزش آیات16-17 سوره ملک است) بویژه که:

الف. در آیه حاضر، تعبیر «هفت آسمان» آمده، و از طرف دیگر، تمام ستارگان (یعنی تمام گستره عالم طبیعت) مربوط به آسمان دنیا معرفی شده است (صافات/6) (دنیا به معنای پایین است و آسمان دنیا در روایات اولین و نازل‌ترین آسمان از هفت آسمان معرفی شده است).

ب. در آیه بعد، (یعنی بلافاصله بعد از اینکه صحبت از هفت آسمان شده) بحث از فرشتگان و گفتگوی خدا با آنها و ... مطرح گردیده و شروع آن هم با تعبیر «إذ» است که دلالت می‌کند این گفتگوها کاملا به این موقعیتی که هفت آسمان سامان یافته مرتبط است.

ج. این مطلب که تمایز آسمانهای معنوی با رشد انسان حاصل می‌شود، مطلبی است که روایات به زبان‌های گوناگون بر آن تاکید داشته‌اند (مثلا در روایات داریم که تا زمان فلان پیامبر هنوز هفت آسمان متمایز نبود و ...) و عرفا در بحثهای مربوط به «قوس صعود» بدان اشاره کرده‌اند؛ و ربطی به تقدم و تاخر آفرینش آسمان و زمین مادی ندارد.

رابعاً فرضیه مهبانگ که شروع آفرینش فیزیکی را از یک وضعیت آسمانی قرار می‌دهد و نیز خود این مطلب که زمین از خورشید یا برخی ستارگان دیگر جدا شده، هنوز یک فرضیه است که همان طور که مویداتی دارد، خلاهایی دارد که به عنوان شواهدی علیه آن به حساب می‌آید، از جمله اینکه عناصری که یکجا در زمین موجود است در سیارات و ستارگانی که تاکنون کشف شده، یکجا مشاهده نشده‌ است.

5) «هُوَ الَّذی خَلَقَ ... ثُمَّ اسْتَوى‏ ... فَسَوّاهُنَّ ... وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلیمٌ»

توجه شود که بعد از اینکه انجام این کارهای عظیم را به خداوند نسبت داد، نفرمود: «خداوند بر هر کاری تواناست» بلکه فرمود: «خداوند به هر چیزی داناست». این نشان می‌دهد تاکید آیه بر اصل آفرینش و سامان‌دهی آنها نیست، بلکه تاکیدش بر غرضی است که از این آفرینش داشته که تاکید می‌کند انجام این کار کاملا از روی علم و حکمت بوده است (مجمع‌البیان، ج1، ص174) و ظاهرا می‌توان گفت تاکید آیه بر «لکم: برای شما» است. یعنی اینکه خدا این همه را برای انسان بیافریند جای تعجب دارد و خدا در پاسخ این تعجب تاکید می‌کند که گمان نکنید خدا نمی‌دانسته چکار می‌کند. (همچنین به تدبر3 دقت شود)



[1]. فراء هم سخنی دارد که به نظر می‌رسد ذیل همین قول می‌توان قرارش داد: فأما قوله: ثُمَّ اسْتَوى‏ إِلَى السَّماءِ فَسَوَّاهُنَّ فإن السماء فى معنى جمع، فقال «فَسَوَّاهُنَّ» للمعنى المعروف أنهنّ سبع سموات. و کذلک الأرض یقع علیها- و هى واحدة- الجمع. و یقع علیهما التوحید و هما مجموعتان، قال اللّه عزّ و جلّ: «رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» ثم قال: «وَ ما بَیْنَهُما» و لم یقل بینهن، فهذا دلیل على ما قلت لک. (معانی القرآن، ج‏1، ص25)

[2] . همچنین این حدیث از امیرالمومنین در این زمینه وارد شده است:

1) حَدَّثَنَا أَبُو الْحَسَنِ مُحَمَّدُ بْنُ عَمْرِو بْنِ عَلِیِّ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْبَصْرِیُّ بِإِیلَاقَ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ جَبَلَةَ الْوَاعِظُ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو الْقَاسِمِ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ عَامِرٍ الطَّائِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبِی قَالَ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ مُوسَى الرِّضَا ع قَالَ حَدَّثَنَا أَبِی مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ قَالَ حَدَّثَنَا أَبِی جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ قَالَ حَدَّثَنَا أَبِی مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبِی عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ قَالَ حَدَّثَنَا أَبِی الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ ع قَالَ: کَانَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ع بِالْکُوفَةِ فِی الْجَامِعِ إِذْ قَامَ إِلَیْهِ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ الشَّامِ فَقَالَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ إِنِّی أَسْأَلُکَ عَنْ أَشْیَاءَ فَقَالَ سَلْ تَفَقُّهاً وَ لَا تَسْأَلْ تَعَنُّتاً فَأَحْدَقَ النَّاسُ بِأَبْصَارِهِمْ فَقَالَ أَخْبِرْنِی عَنْ أَوَّلِ مَا خَلَقَ اللَّهُ تَعَالَى فَقَالَ ع خَلَقَ النُّورَ قَالَ فَمِمَّ خُلِقَتِ السَّمَاوَاتُ قَالَ ع مِنْ بُخَارِ الْمَاءِ قَالَ فَمِمَّ خُلِقَتِ الْأَرْضُ قَالَ ع مِنْ زَبَدِ الْمَاءِ قَالَ فَمِمَّ خُلِقَتِ الْجِبَالُ قَالَ مِنَ الْأَمْوَاجِ قَالَ فَلِمَ سُمِّیَتْ مَکَّةُ أُمَّ الْقُرَى قَالَ ع لِأَنَّ الْأَرْضَ دُحِیَتْ مِنْ تَحْتِهَا وَ سَأَلَهُ عَنِ السَّمَاءِ الدُّنْیَا مِمَّا هِیَ قَالَ ع مِنْ مَوْجٍ مَکْفُوفٍ وَ سَأَلَهُ عَنْ طُولِ الشَّمْسِ وَ الْقَمَرِ وَ عَرْضِهِمَا قَالَ تِسْعُمِائَةِ فَرْسَخٍ فِی تِسْعِمِائَةِ فَرْسَخٍ وَ سَأَلَهُ کَمْ طُولُ الْکَوْکَبِ وَ عَرْضُهُ قَالَ اثْنَا عَشَرَ فَرْسَخاً فِی مِثْلِهَا وَ سَأَلَهُ عَنْ أَلْوَانِ السَّمَاوَاتِ السَّبْعِ وَ أَسْمَائِهَا فَقَالَ لَهُ اسْمُ أسماء [السَّمَاءِ] الدُّنْیَا رَفِیعٌ وَ هِیَ مِنْ مَاءٍ وَ دُخَانٍ وَ اسْمُ السَّمَاءِ الثَّانِیَةِ فَیْدُومٌ وَ هِیَ عَلَى لَوْنِ النُّحَاسِ وَ السَّمَاءُ الثَّالِثَةُ اسْمُهَا الْمَارُومُ وَ هِیَ عَلَى لَوْنِ الشَّبَهِ وَ السَّمَاءُ الرَّابِعَةُ اسْمُهَا أرفلون وَ هِیَ عَلَى لَوْنِ الْفِضَّةِ وَ السَّمَاءُ الْخَامِسَةُ اسْمُهَا هیعون وَ هِیَ عَلَى لَوْنِ الذَّهَبِ وَ السَّمَاءُ السَّادِسَةُ اسْمُهَا عَرُوسٌ وَ هِیَ یَاقُوتَةٌ خَضْرَاءُ وَ السَّمَاءُ السَّابِعَةُ اسْمُهَا عَجْمَاءُ وَ هِیَ دُرَّةٌ بَیْضَاءُ وَ سَأَلَه‏...

عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج‏1، ص241

در متون روایی ما احادیث دیگری درباره چگونگی خلقت و در توضیح این آیه آمده که اغلب بدون سند بوده‌اند که حاوی نکات دقیقی است که البته برخی عرصه‌ها بیان حالت تشبیهی به خود می‌گیرد و فهم عمیق طلب می‌کند که با دریافت ظاهری اولیه اندکی متفاوت است. برخی از آنها که به نحوی به این آیه هم مرتبط می‌شود تقدیم می‌شود:

2) جوابه [=الحسین] ع عن مسائل سأله عنها ملک الروم حین وفد إلیه و یزید بن معاویة

... ثُمَّ سَأَلَهُ عَنْ أَرْزَاقِ الْعِبَادِ فَقَالَ ع أَرْزَاقُ الْعِبَادِ فِی السَّمَاءِ الرَّابِعَةِ یُنْزِلُهَا اللَّهُ بِقَدَرٍ وَ یَبْسُطُهَا بِقَدَرٍ ثُمَّ سَأَلَهُ عَنْ أَرْوَاحِ الْمُؤْمِنِینَ أَیْنَ تَجْتَمِعُ قَالَ تَجْتَمِعُ تَحْتَ صَخْرَةِ بَیْتِ الْمَقْدِسِ لَیْلَةَ الْجُمُعَةِ وَ هُوَ عَرْشُ اللَّهِ الْأَدْنَى مِنْهَا بَسَطَ الْأَرْضَ وَ إِلَیْهَا یَطْوِیهَا وَ مِنْهَا «اسْتَوى‏ إِلَى السَّماءِ» وَ أَمَّا أَرْوَاحُ الْکُفَّارِ فَتَجْتَمِعُ فِی دَارِ الدُّنْیَا فِی حَضْرَمَوْتَ وَرَاءَ مَدِینَةِ الْیَمَنِ ثُمَّ یَبْعَثُ اللَّهُ نَاراً مِنَ الْمَشْرِقِ وَ نَاراً مِنَ الْمَغْرِبِ بَیْنَهُمَا رِیحَانِ فَیَحْشُرَانِ النَّاسَ إِلَى تِلْکَ الصَّخْرَةِ فِی بَیْتِ الْمَقْدِسِ فَتُحْبَسُ فِی یَمِینِ الصَّخْرَةِ وَ تُزْلَفُ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِینَ وَ جَهَنَّمُ فِی یَسَارِ الصَّخْرَةِ فِی تُخُومِ الْأَرَضِینَ وَ فِیهَا الْفَلَقُ وَ السِّجِّینُ فَتَفَرَّقُ الْخَلَائِقُ مِنْ عِنْدِ الصَّخْرَةِ فَمَنْ وَجَبَتْ لَهُ الْجَنَّةُ دَخَلَهَا مِنْ عِنْدِ الصَّخْرَةِ وَ مَنْ وَجَبَتْ لَهُ النَّارُ دَخَلَهَا مِنْ عِنْدِ الصَّخْرَة

تحف العقول، ص243

و روایات زیر را هم مرحوم مجلسی از کتب اهل سنت نقل کرده است که البته همگی سخن خود صحابه است و مستقیما مطلب را به پیامبر ص نسبت نداده‌اند: (بحار الأنوار، ج‏54، ص205-204)

3) الدُّرُّ الْمَنْثُورُ، لِلسَّیُوطِیِّ بِأَسَانِیدَ عَنْ مُجَاهِدٍ قَالَ: خَلَقَ اللَّهُ الْأَرْضَ قَبْلَ السَّمَاءِ فَلَمَّا خَلَقَ الْأَرْضَ ثَارَ مِنْهَا دُخَانٌ فَذَلِکَ قَوْلُهُ ثُمَّ اسْتَوى‏ إِلَى السَّماءِ فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ یَقُولُ خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ بَعْضُهُنَّ فَوْقَ بَعْضٍ وَ سَبْعَ أَرَضِینَ بَعْضُهُنَّ تَحْتَ بَعْضٍ.

4) وَ مِنْهُ، أَیْضاً بِعِدَّةِ طُرُقٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ وَ ابْنِ مَسْعُودٍ وَ نَاسٍ مِنْ أَصْحَابِ رَسُولِ اللَّهِ ص فِی قَوْلِهِ تَعَالَى هُوَ الَّذِی خَلَقَ لَکُمْ ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً ثُمَّ اسْتَوى‏ إِلَى السَّماءِ فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ قَالَ إِنَّ اللَّهَ کانَ عَرْشُهُ عَلَى الْماءِ وَ لَمْ یَخْلُقْ شَیْئاً قَبْلَ الْمَاءِ فَلَمَّا أَرَادَ أَنْ یَخْلُقَ الْخَلْقَ أَخْرَجَ مِنَ الْمَاءِ دُخَاناً فَارْتَفَعَ فَوْقَ الْمَاءِ فَسَمَى عَلَیْهِ فَسَمَّاهُ سَمَاءً ثُمَّ أَیْبَسَ الْمَاءَ فَجَعَلَهُ أَرْضاً وَاحِدَةً ثُمَّ فَتَقَهَا فَجَعَلَهَا سَبْعَ أَرَضِینَ فِی یَوْمَیْنِ فِی الْأَحَدِ وَ الْإِثْنَیْنِ فَجَعَلَ  الْأَرْضَ عَلَى الْحُوتِ‏ وَ هُوَ الَّذِی ذَکَرَهُ فِی قَوْلِهِ ن وَ الْقَلَمِ وَ الْحُوتَ فِی الْمَاءِ عَلَى صَفَاةٍ وَ الصَّفَاةَ عَلَى مَلَکٍ وَ الْمَلَکَ عَلَى صَخْرَةٍ وَ الصَّخْرَةَ عَلَى الرِّیحِ وَ هِیَ الصَّخْرَةُ الَّتِی ذَکَرَهَا لُقْمَانُ لَیْسَتْ فِی السَّمَاءِ وَ لَا فِی الْأَرْضِ فَتَحَرَّکَ الْحُوتُ فَاضْطَرَبَ فَتَزَلْزَلَتِ الْأَرْضُ فَأَرْسَى عَلَیْهَا الْجِبَالَ فَقَرَّتْ فَذَلِکَ قَوْلُهُ وَ جَعَلَ لَها رَواسِیَ أَنْ تَمِیدَ بِکُمْ وَ خَلَقَ الْجِبَالَ فِیهَا وَ أَقْوَاتَ أَهْلِهَا وَ شَجَرَهَا وَ مَا یَنْبَغِی لَهَا فِی یَوْمَیْنِ فِی الثَّلَاثَاءِ وَ الْأَرْبِعَاءِ وَ ذَلِکَ قَوْلُهُ «أَ إِنَّکُمْ لَتَکْفُرُونَ بِالَّذِی خَلَقَ الْأَرْضَ فِی یَوْمَیْنِ» إِلَى قَوْلِهِ «وَ بارَکَ فِیها» یَقُولُ أَنْبَتَ فِیهَا شَجَرَهَا «وَ قَدَّرَ فِیها أَقْواتَها» وَ أَهْلَهَا «فِی أَرْبَعَةِ أَیَّامٍ سَواءً لِلسَّائِلِینَ» یَقُولُ مَنْ سَأَلَ فَهَکَذَا الْأَمْرُ ثُمَّ اسْتَوى‏ إِلَى السَّماءِ وَ هِیَ دُخانٌ فَکَانَ ذَلِکَ الدُّخَانُ مِنْ تَنَفُّسِ الْمَاءِ حِینَ تَنَفَّسَ فَجَعَلَهَا سَمَاءً وَاحِدَةً ثُمَّ فَتَقَهَا فَجَعَلَهَا سَبْعَ سَماواتٍ فِی یَوْمَیْنِ فِی الْخَمِیسِ وَ الْجُمُعَةِ لِأَنَّهُ جَمَعَ فِیهِ خَلْقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ أَوْحى‏ فِی کُلِّ سَماءٍ أَمْرَها قَالَ خَلَقَ فِی کُلِّ سَمَاءٍ خَلْقَهَا مِنَ الْمَلَائِکَةِ وَ الْخَلْقِ الَّذِی فِیهَا مِنَ الْبِحَارِ وَ الْجِبَالِ الْبَرَدِ مَا لَا یُعْلَمُ ثُمَّ زَیَّنَ السَّمَاءَ الدُّنْیَا بِالْکَوَاکِبِ فَجَعَلَهَا زِینَةً وَ حِفْظاً مِنَ الشَّیَاطِینِ فَلَمَّا فَرَغَ مِنْ خَلْقِ مَا أَحَبَّ اسْتَوى‏ عَلَى الْعَرْشِ.

5) وَ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ فِی قَوْلِهِ تَعَالَى ثُمَّ اسْتَوى‏ إِلَى السَّماءِ یَعْنِی صَعِدَ أَمْرُهُ إِلَى السَّمَاءِ فَسَوَّاهُنَّ یَعْنِی خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ قَالَ أَجْرَى النَّارَ عَلَى الْمَاءِ فَبَخَرَ الْبَحْرُ فَصَعِدَ فِی الْهَوَاءِ فَجَعَلَ السَّمَاوَاتِ مِنْه‏

 همچنین در بحار الأنوار، ج‏54، ص315:

6) قال ابن عباس من روایة علی بن أبی طلحة عنه إن الله خلق الأرض بأقواتها من غیر أن یدحوها ثُمَّ اسْتَوى‏ إِلَى السَّماءِ فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ ثم دحا الأرض بعد ذلک فذلک قوله وَ الْأَرْضَ بَعْدَ ذلِکَ دَحاها.

7) همچنین در بحار الأنوار، ج‏55، ص105:

عَنْ قَتَادَةَ فِی قَوْلِهِ فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ قَالَ بَعْضُهُنَّ فَوْقَ بَعْضٍ بَیْنَ کُلِّ سَمَاءَیْنِ مَسِیرَةُ خَمْسِمِائَةِ عَام‏.

[3] . توجه شود که این آیه نفرموده که ... که کسی بخواهد نتیجه بگیرد که در قرآن خلقت آسمانها بعد از زمین بوده است. اتفاقا در (البته در روایات تعبیر اینکه خلقت زمین قبل از سماء بوده آمده است، اما می‌تواند اشاره به آسمان معنوی باشد و یا توجیه دیگری داشته باشد) مثلا: ابْنُ مَحْبُوبٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ الْأَحْوَلِ عَنْ سَلَّامِ بْنِ الْمُسْتَنِیرِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ: إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَ الْجَنَّةَ قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَ النَّارَ وَ خَلَقَ الطَّاعَةَ قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَ الْمَعْصِیَةَ وَ خَلَقَ الرَّحْمَةَ قَبْلَ الْغَضَبِ وَ خَلَقَ الْخَیْرَ قَبْلَ الشَّرِّ وَ خَلَقَ الْأَرْضَ قَبْلَ السَّمَاءِ وَ خَلَقَ الْحَیَاةَ قَبْلَ الْمَوْتِ وَ خَلَقَ الشَّمْسَ قَبْلَ الْقَمَرِ وَ خَلَقَ النُّورَ قَبْلَ الظُّلْمَةِ. (الکافی، ج‏8، ص145)

 


کلاس مباحث یک آیه در روز

بسم الله الرحمن الرحیم

1. ان‌شاءالله از چهارشنبه 5 آبان 1395 هر روز ساعت 9-10 کلاس درس (یا بهتر بگویم جلسه مباحثه‌ای) در زمره کلاس‌های درس آزاد حوزه، در مدرَس 206 از مدرسه علمیه امام کاظم ع (قم، خیابان معلم، نزدیک میدان معلم) برای بحث درباره آیاتی که در هر روز در کانال قرار داده می‌شود، برقرار خواهد شد. اگر مخاطبانی آمدند و کلاس برقرار شد، ان‌شاءالله فایلهای صوتی آن جلسات هم در همین کانال بارگذاری خواهد شد.

2. ان‌شاءالله از این پس، سعی می‌شود به نحوی آیات به صورت موضوعی انتخاب شود. اولین موضوعی که در نظر گرفته شده، در حوزه انسان‌شناسی، و آیات مربوط به آفرینش انسان است که آیات 28-29 سوره بقره به عنوان مدخل بحث قرار گرفت و سپس آیات 30-39 سوره بقره که مشخصا درباره آفرینش انسان است با همین سبک هر روز یک آیه مورد بررسی قرار خواهد گرفت.

 


218) سوره بقره (2) آیه28 کَیْفَ تَکْفُرُونَ بِاللَّه

بسم الله الرحمن الرحیم

218) سوره بقره (2) آیه28 

کَیْفَ تَکْفُرُونَ بِاللَّهِ وَ کُنْتُمْ أَمْواتاً فَأَحْیاکُمْ ثُمَّ یُمیتُکُمْ ثُمَّ یُحْییکُمْ ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ      


ترجمه

چگونه به خدا کفر می‌ورزید، در حالی که مردگانی بودید، پس زنده‌تان کرد، سپس می‌میراندتان، سپس زنده‌تان می‌کند، سپس به سوی او [است که] بازگردانده می‌شوید.

نکات ترجمه‌ای و نحوی

«وَ کُنْتُمْ أَمْواتاً» «و» در اینجا «واو» حالیه است.

«إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ» «الیه» جار و مجرور است که چون متعلق به فعل «ترجعون» است، باید بعد از آن می‌آمد و اکنون که قبل از آن آمده دلالت بر حصر یا تاکید شدید دارد. در واقع برای رساندن این معنا باید بر روی عبارت «به سوی او» تاکید شود که با قرار دادن عبارت [است که] در ترجمه، خواسته‌ایم این حصر و تاکید را نشان دهیم.

فعل «ترجعون» صیغه مضارع مجهول از ماده «رجع» است که کلمه «رجوع» به معنای «بازگشت» در فارسی کاملا آشناست.

حدیث

1) از امام حسن عسگری در تفسیر این آیه روایت شده است که:

رسول خدا ص به کفار قریش و یهودیان فرمودند: «چگونه کفر می‌ورزید به خدا»یی که راه‌های هدایت را به شما نشان داد و برحذرتان داشت از اینکه از راه‌های هلاکت پیروی کنید. «و مردگانی بودید» در صلب پدرانتان و رحم مادرانتان «پس زنده‌تان کرد» [یعنی] زنده بیرونتان آورد، «سپس می‌میراندتان» در این دنیا و شما را در قبر می‌گذارند «سپس زنده‌تان می‌کند» در قبرها، و در آن به مومنین به خاطر [قبول] پیامبری محمد ص و ولایت علی ع نعمت می‌دهند، و در آن کافران را به خاطر [انکار] آن دو عذاب می‌کنند؛ «سپس به سوی او [است که] بازگردانده می‌شوید» در آخرت، بدین صورت که بعد از آن در قبرها می‌میرید، و سپس برای برانگیخته شدن روز قیامت زنده می‌شوید، بازگردانده می‌شوید به آنچه به شما وعده داد از ثواب بر طاعات - اگر اهل انجام دادنش بودید - و عقاب بر معصیت‌ها - اگر اهل ارتکاب آنها بودید.

سپس از امام حسن عسگری سوال می‌شود: یا ابن رسول الله! آیا در قبر نعمت و عذاب هست؟

فرمود بله، قسم به کسی که حضرت محمد ص را به حق مبعوث کرد ... [امام در ادامه به توضیح نحوه قبض روح مومن می‌پردازند که پیامبر و امامان بر بالین مومن می‌آیند و اینکه چگونه ملک‌الموت او را قبض روح می‌کند و چگونه جواب نکیر و منکر را می‌دهد و سپس سراغ قبض روح کافر و بیان وقایعی که برایش در عالم برزخ رخ می‌دهد می‌پردازند که برای رعایت اختصار به همین مقدار بسنده شد. متن کامل ادامه روایت به زبان اصلی در پاورقی 1 در لینک زیر آمده است. ]

التفسیر المنسوب إلى الإمام الحسن العسکری علیه السلام، ص211

قَالَ الْإِمَامُ ع قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لِکُفَّارِ قُرَیْشٍ وَ الْیَهُودِ:

«کَیْفَ تَکْفُرُونَ بِاللَّهِ» الَّذِی دَلَّکُمْ عَلَى طُرُقِ الْهُدَى، وَ جَنَّبَکُمْ أَنْ أَطَعْتُمُوهُ سُبُلَ الرَّدَى. «وَ کُنْتُمْ أَمْواتاً» فِی أَصْلَابِ آبَائِکُمْ وَ أَرْحَامِ أُمَّهَاتِکُمْ «فَأَحْیاکُمْ» أَخْرَجَکُمْ أَحْیَاءً «ثُمَّ یُمِیتُکُمْ» فِی هَذِهِ الدُّنْیَا وَ یُقْبِرُکُمْ «ثُمَّ یُحْیِیکُمْ» فِی الْقُبُورِ، وَ یُنْعِمُ فِیهَا الْمُؤْمِنِینَ بِنُبُوَّةِ مُحَمَّدٍ ص وَ وَلَایَةِ عَلِیٍّ ع، وَ یُعَذِّبُ فِیهَا الْکَافِرِینَ بِهِمَا «ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ» فِی الْآخِرَةِ بِأَنْ تَمُوتُوا فِی الْقُبُورِ بَعْدُ، ثُمَّ تُحْیَوْا لِلْبَعْثِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ، تُرْجَعُونَ إِلَى مَا وَعَدَکُمْ مِنَ الثَّوَابِ عَلَى الطَّاعَاتِ إِنْ کُنْتُمْ فَاعِلِیهَا، وَ مِنَ الْعِقَابِ عَلَى الْمَعَاصِی إِنْ کُنْتُمْ مُقَارِفِیهَا

فَقِیلَ لَهُ: یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَفِی الْقَبْرِ نَعِیمٌ، وَ عَذَابٌ‏؟

قَالَ: إِی، وَ الَّذِی بَعَثَ مُحَمَّداً ص بِالْحَقِّ نَبِیّاً ...[1]

2) روایتی در بیان اسماء الله از پیامبر اکرم ص نقل شده است که در فرازی از آن آمده است:

و از تو درخواست دارم به حق اسمت که با آن آفریدی و با آن جمیع مخلوقات را زنده کردی بعد از اینکه مرده بودند با آن اسم، هنگامی که در کتابت فرمودی: «چگونه به خدا کفر می‌ورزید، در حالی که مردگانی بودید، پس زنده‌تان کرد، سپس می‌میراندتان، سپس زنده‌تان می‌کند، سپس به سوی او [است که] بازگردانده می‌شوید.»

البلد الأمین و الدرع الحصین، ص417

الأسماء الحسنى‏ وَ هِیَ مَرْوِیَّةٌ عَنِ النَّبِیِّ ص‏ ... وَ أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذِی خَلَقْتَ بِهِ وَ أَحْیَیْتَ جَمِیعَ خَلْقِکَ بَعْدَ أَنْ کَانُوا أَمْوَاتاً بِذَلِکَ الِاسْمِ إِذْ قُلْتَ فِی کِتَابِکَ کُنْتُمْ أَمْواتاً فَأَحْیاکُمْ ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یُحْیِیکُمْ ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُون‏


تدبر

1) «کَیْفَ تَکْفُرُونَ بِاللَّهِ وَ کُنْتُمْ أَمْواتاً فَأَحْیاکُمْ ثُمَّ یُمیتُکُمْ ثُمَّ یُحْییکُمْ ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ»

تعبیر «چگونه چنین می‌کنید در حالی که» تعبیری است که برای مذمت کردن یک کار نامعقول به کار می‌رود و در این آیه، کفر ورزیدن افراد به عنوان یک کار نامعقول مورد مذمت قرار گرفته است، بدین صورت که اگر کسی به این تحولات زندگی و مرگ توجه می‌کرد، دیگر کفر نمی‌ورزید.

اما در وقوع این تحولات، چه نکته‌ای وجود دارد که با توجه به آن، کفر ورزیدن افراد، مورد مذمت واقع شود؟

«کفر» در این آیه را هم می‌توان به معنای کفران نعمت و ناسپاسی گرفت (مجمع‌البیان، ج1، ص172) و هم کفر به معنای مصطلح (با توجه به سیاق آیات قبل، بویژه آیه 26):

در صورتی که کفر به معنای ناسپسی باشد، ادامه آیه در مقام بیان نعمتهای خدا بر انسان است؛ یعنی این مرگ و حیاتهای مکرر از نعمتهای الهی بر انسان است که این گونه سیر حرکت کمالی انسان رقم می‌خورد و شما چرا این نعمتها را درک نمی‌کنید و بدان کفر می‌ورزید؟

و در صورتی که کفر اصطلاحی مد نظر باشد، شاید از این جهت یک استدلال به حساب می‌آید که شما ببینید زندگی و مرگتان دست خودتان نیست، بلکه کس دیگری در کار است که او شما را زنده کرد، بدون اینکه بخواهید، و می‌میراند بدون اینکه بخواهید و دوباره زنده می‌کند ... . درواقع، اگر زندگی و مرکتان به دست خودتان نیست، پس یک قدرت قاهره‌ای فوق شما وجود دارد که همه چیز شما به دست اوست، و چرا شما این قدرت قاهره را انکار می کنید؟

راستی!

آیا ما تا به حال به دو مرگ و زندگی به عنوان دو نعمت الهی نگاه کرده‌ایم؟

و آیا اینکه مرگ و زندگی‌مان دست خودمان نیست، موجب شده که دست از غرور و تکبر برداریم و در مقابل خداوند خاضع شویم؟

2) «وَ کُنْتُمْ أَمْواتاً»

مرگ نیستی نیست، بلکه خودش مرحله‌ای از خلق الهی است (حدیث3) شاید به همین جهت است که به وضعیت ما قبل از اینکه روح در بدن دمیده شود و اصطلاحا زندگی را آغاز کنیم، مرده اطلاق شده است.

3) «ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ»:

از قیامت به عنوان موقفی که «به سوی خدا بازگردانده می‌شوید» یاد شده است.

در این تعبیر اولا اشاره است به اینکه در قیامت همه چیز به دست خداست، و دیگر کاری از دست کسی برنمی‌آید (مجمع‌البیان، ج1، ص171)

و ثانیا همین که با فعل مجهول یاد کرد، یعنی این برگشت به سوی خدا، دیگر امری نیست که خودتان به اراده خود انجام دهید؛ بلکه دیگر وضعیتی است که همه را خواه ناخواه به سوی خدا برمی‌گردانند.

4) «کُنْتُمْ أَمْواتاً فَأَحْیاکُمْ ثُمَّ یُمیتُکُمْ ثُمَّ یُحْییکُمْ ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ»:

در این آیه سخن از یک مرگ اولیه است؛ و سپس دو زنده کردنی که یک میراندن در بین آن هست؛ و بحث بازگشت ما به خدا (که علی‌القاعده اشاره به موقف قیامت است) بعد از اینها مطرح شده است. منظور از اینها چیست؟

الف. شما مردگانی در صلب پدرانتان بودید، یعنی همان نطفه؛ سپس زنده شدید و دوباره مردید و دوباره زنده می‌شوید پس دو مرگ و دو حیات در کار است. (قتاده)

ب. شما هیچی نبودید (مرگ اول به معنای عدم است) سپس شما را آفرید (زنده شدن اول) سپس شما را میراند سپس در روز قیامت زنده می‌شوید (ابن‌عباس و ابن‌مسعود)

ج. مرگ اول به معنای اینکه هیچ سخنی از شما نبود و زندگی اول یعنی آشکار شدن و مطرح شدن شما، و مرگ بعدی همان مرگی است که می‌شناسیم و حیات بعدی همان حیات در آخرت است.

د. مرگ اول وضعیت نطفه است، سپس زندگی در دنیاست، سپس مردن است، و بعد از آن زندگی در عالم قبر (یعنی حیات برزخی، و واضح است که منظور از عالم قبر، غیر از وضعیت فیزیکی مادی‌ای است که ما با شکافتن قبر می‌توانیم در آن ملاحظه کنیم) و سپس محشور شدن برای قیامت.

ه. مرگ اول قبل از تولد است، و زندگی و مرگ بعدی همین زندگی و مرگ متعارفی است که ما می‌شناسیم، سپس زندگی بعدی اشاره به رجعت می‌کند که عده‌ای مجددا زنده می‌شوند، و در مرحله بعد همگی در قیامت به سوی خدا برمی‌گردند.

و. این مرگ و حیات‌های پیاپی اشاره به سیر وجودی انسان دارد که نهایتا به سوی خدا برمی‌گردد. در واقع تعابیر «کُنْتُمْ أَمْواتاً فَأَحْیاکُمْ ثُمَّ یُمیتُکُمْ ثُمَّ یُحْییکُمْ: مردگانی بودید، پس زنده‌تان کرد، سپس می‌میراندتان، سپس زنده‌تان می‌کند» دارد اشاره می‌کند به مدل سیر آدمی، نه لزوما یک یا دو مرحله؛ و این تعابیر، مقدمه‌ای است برای اثبات اینکه: «ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ: به سوی او است که بازگردانده می‌شوید».

توضیح دیدگاههای فوق:

چهار دیدگاه اول را مرحوم طبرسی از قدما نقل کرده است (مجمع‌البیان، ج1، ص172)

اما علامه طباطبایی تنها دیدگاه چهارم را قبول دارد (که حدیث1 هم موید همین دیدگاه است) بدین دلیل که اگر حیات دوم، همان حیات اخروی می‌بود باید با حرف «و» یا «فـ» به کار می‌برد که نشان‌دهنده متصل بودن آن حیات به رجوع الی الله است، اما در آیه از کلمه «ثم» استفاده شده که دلالت بر فاصله افتادن می‌کند، پس آن حیات دوم، غیر از حیات اخروی است. (المیزان، ج1، ص112)

بر اساس همین استدلال فوق، برخی مانند شیخ حر عاملی دیدگاه پنجم را قائل شده‌اند، که: این آیه دلالت بر احیائی قبل از قیامت دارد، و می‌تواند اشاره به رجعت باشد (الإیقاظ من الهجعة بالبرهان على الرجعة، ص84)

دیدگاه ششم را بدین صراحت کسی نگفته است اما به نظر می‌رسد ملای رومی در شعر زیر می‌خواسته به چنین مطلبی اشاره کند:

از جمادی مُردم و نامی شدم

وز نما مُردم به حیوان برزدم

مُردم از حیوانی و آدم شدم

پس چه ترسم کی ز مردن کم شدم

حمله‌ی دیگر بمیرم از بشر

تا بر آرم از ملایک پر و سر

وز ملک هم بایدم جستن ز جو

کل شیء هالک الا وجهه

بار دیگر از ملک قربان شوم

آنچ اندر وهم ناید آن شوم

پس عدم گردم عدم چون ارغنون

گویدم که انا الیه راجعون

http://ganjoor.net/moulavi/masnavi/daftar3/sh187/

 


[1] . قَالَ: إِی، وَ الَّذِی بَعَثَ مُحَمَّداً ص بِالْحَقِّ نَبِیّاً، وَ جَعَلَهُ زَکِیّاً، هَادِیاً، مَهْدِیّاً وَ جَعَلَ أَخَاهُ عَلِیّاً بِالْعَهْدِ وَفِیّاً، وَ بِالْحَقِّ مَلِیّاً وَ لَدَى اللَّهِ مَرْضِیّاً، وَ إِلَى الْجِهَادِ سَابِقاً، وَ لِلَّهِ فِی أَحْوَالِهِ مُوَافِقاً، وَ لِلْمَکَارِمِ حَائِزاً، وَ بِنَصْرِ اللَّهِ عَلَى أَعْدَائِهِ فَائِزاً، وَ لِلْعُلُومِ حَاوِیاً، وَ لِأَوْلِیَاءِ اللَّهِ مُوَالِیاً، وَ لِأَعْدَائِهِ مُنَاوِیاً وَ بِالْخَیْرَاتِ نَاهِضاً، وَ لِلْقَبَائِحِ رَافِضاً وَ لِلشَّیْطَانِ مُخْزِیاً، وَ لِلْفَسَقَةِ الْمَرَدَةِ مُقْصِیاً وَ لِمُحَمَّدٍ ص نَفْساً، وَ بَیْنَ یَدَیْهِ لَدَى الْمَکَارِهِ تُرْساً وَ جُنَّةً. آمَنْتُ بِهِ أَنَا، وَ أَبِی عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ع، عَبْدُ رَبِّ الْأَرْبَابِ، الْمُفَضَّلُ عَلَى أُولِی الْأَلْبَابِ- الْحَاوِی لِعُلُومِ الْکِتَابِ، زَیْنُ مَنْ یُوَافِی یَوْمَ الْقِیَامَةِ فِی عَرَصَاتِ الْحِسَابِ بَعْدَ مُحَمَّدٍ ص صَفِیِّ الْکَرِیمِ الْعَزِیزِ الْوَهَّابِ إِنَّ فِی الْقَبْرِ نَعِیماً یُوَفِّرُ اللَّهُ بِهِ حُظُوظَ أَوْلِیَائِهِ وَ إِنَّ فِی الْقَبْرِ عَذَاباً یُشَدِّدُ اللَّهُ بِهِ عَلَى أَعْدَائِهِ.

إِنَّ الْمُؤْمِنَ الْمُوَالِیَ لِمُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّیِّبِینَ، الْمُتَّخِذَ لِعَلِیٍّ بَعْدَ مُحَمَّدٍ ص إِمَامَهُ- الَّذِی یَحْتَذِی مِثَالَهُ، وَ سَیِّدَهُ الَّذِی یُصَدِّقُ أَقْوَالَهُ، وَ یُصَوِّبُ أَفْعَالَهُ، وَ یُطِیعُهُ بِطَاعَةِ مَنْ یَنْدُبُهُ- مِنْ أَطَایِبِ ذُرِّیَّتِهِ لِأُمُورِ الدِّینِ وَ سِیَاسَتِهِ، إِذَا حَضَرَهُ مِنْ [أَمْرِ] اللَّهِ تَعَالَى مَا لَا یُرَدُّ، وَ نَزَلَ بِهِ مِنْ قَضَائِهِ مَا لَا یُصَدُّ، وَ حَضَرَهُ مَلَکُ الْمَوْتِ وَ أَعْوَانُهُ، وَجَدَ عِنْدَ رَأْسِهِ مُحَمَّداً ص رَسُولَ اللَّهِ [سَیِّدَ النَّبِیِّینَ‏] مِنْ جَانِبٍ، وَ مِنْ جَانِبٍ آخَرَ عَلِیّاً ع سَیِّدَ الْوَصِیِّینَ، وَ عِنْدَ رِجْلَیْهِ مِنْ جَانِبٍ الْحَسَنَ ع سِبْطَ سَیِّدِ النَّبِیِّینَ، وَ مِنْ جَانِبٍ آخَرَ الْحُسَیْنَ ع سَیِّدَ الشُّهَدَاءِ أَجْمَعِینَ، وَ حَوَالَیْهِ بَعْدَهُمْ خِیَارَ خَوَاصِّهِمْ وَ مُحِبِّیهِمْ الَّذِینَ هُمْ سَادَةُ هَذِهِ الْأُمَّةِ- بَعْدَ سَادَاتِهِمْ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ فَیَنْظُرُ إِلَیْهِمُ‏ الْعَلِیلُ الْمُؤْمِنُ، فَیُخَاطِبُهُمْ بِحَیْثُ یَحْجُبُ اللَّهُ صَوْتَهُ عَنْ آذَانِ حَاضِرِیهِ- کَمَا یَحْجُبُ رُؤْیَتَنَا أَهْلَ الْبَیْتِ وَ رُؤْیَةَ خَوَاصِّنَا عَنْ عُیُونِهِمْ، لِیَکُونَ إِیمَانُهُمْ بِذَلِکَ أَعْظَمَ ثَوَاباً لِشِدَّةِ الْمِحْنَةِ عَلَیْهِمْ فِیهِ.

فَیَقُولُ الْمُؤْمِنُ: بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی یَا رَسُولَ رَبِّ الْعِزَّةِ، بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی یَا وَصِیَّ رَسُولِ [رَبِ‏] الرَّحْمَةِ، بِأَبِی أَنْتُمَا وَ أُمِّی یَا شِبْلَیْ مُحَمَّدٍ وَ ضِرْغَامَیْهِ، وَ [یَا] وَلَدَیْهِ وَ سِبْطَیْهِ، وَ [یَا] سَیِّدَیْ شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ الْمُقَرَّبِینَ مِنَ الرَّحْمَةِ وَ الرِّضْوَانِ. مَرْحَباً بِکُمْ [یَا] مَعَاشِرَ خِیَارِ أَصْحَابِ مُحَمَّدٍ وَ عَلِیٍّ وَ وَلَدَیْهِمَا مَا کَانَ أَعْظَمَ شَوْقِی إِلَیْکُمْ! وَ مَا أَشَدَّ سُرُورِیَ الْآنَ بِلِقَائِکُمْ! یَا رَسُولَ اللَّهِ هَذَا مَلَکُ الْمَوْتِ قَدْ حَضَرَنِی، وَ لَا أَشُکُّ فِی جَلَالَتِی فِی صَدْرِهِ لِمَکَانِکَ وَ مَکَانِ أَخِیکَ مِنِّی- فَیَقُولُ رَسُولُ اللَّهِ ص: کَذَلِکَ هُوَ. ثُمَّ یُقْبِلُ رَسُولُ اللَّهِ ص عَلَى مَلَکِ الْمَوْتِ فَیَقُولُ: یَا مَلَکَ الْمَوْتِ اسْتَوْصِ بِوَصِیَّةِ اللَّهِ- فِی الْإِحْسَانِ إِلَى مَوْلَانَا وَ خَادِمِنَا وَ مُحِبِّنَا وَ مُؤْثِرِنَا.

فَیَقُولُ [لَهُ‏] مَلَکُ الْمَوْتِ: یَا رَسُولَ اللَّهِ مُرْهُ أَنْ یَنْظُرَ إِلَى مَا قَدْ أَعَدَّ [اللَّهُ‏] لَهُ فِی الْجِنَانِ.

فَیَقُولُ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص: انْظُرْ إِلَى الْعُلْوِ. فَیَنْظُرُ إِلَى مَا لَا تُحِیطُ بِهِ الْأَلْبَابُ- وَ لَا یَأْتِی عَلَیْهِ الْعَدَدُ وَ الْحِسَابُ.

فَیَقُولُ مَلَکُ الْمَوْتِ: کَیْفَ لَا أَرْفَقُ بِمَنْ ذَلِکَ ثَوَابُهُ، وَ هَذَا مُحَمَّدٌ وَ عِتْرَتُهُ زُوَّارُهُ یَا رَسُولَ اللَّهِ لَوْ لَا أَنَّ اللَّهَ جَعَلَ الْمَوْتَ عَقَبَةً- لَا یَصِلُ إِلَى تِلْکَ الْجِنَانِ إِلَّا مَنْ‏ قَطَعَهَا، لَمَا تَنَاوَلْتُ رُوحَهُ، وَ لَکِنْ لِخَادِمِکَ وَ مُحِبِّکَ هَذَا أُسْوَةٌ بِکَ- وَ بِسَائِرِ أَنْبِیَاءِ اللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ أَوْلِیَائِهِ- الَّذِینَ أُذِیقُوا الْمَوْتَ بِحُکْمِ اللَّهِ تَعَالَى.

ثُمَّ یَقُولُ مُحَمَّدٌ ص: یَا مَلَکَ الْمَوْتِ هَاکَ أَخَانَا قَدْ سَلَّمْنَاهُ إِلَیْکَ فَاسْتَوْصِ بِهِ خَیْراً. ثُمَّ یَرْتَفِعُ هُوَ وَ مَنْ مَعَهُ إِلَى رُبْضِ الْجِنَانِ، وَ قَدْ کُشِفَ عَنِ الْغِطَاءِ وَ الْحِجَابِ لِعَیْنِ ذَلِکَ الْمُؤْمِنِ الْعَلِیلِ، فَیَرَاهُمُ الْمُؤْمِنُ هُنَاکَ بَعْدَ مَا کَانُوا حَوْلَ فِرَاشِهِ.

فَیَقُولُ: یَا مَلَکَ الْمَوْتِ الْوَحَا، الْوَحَا تَنَاوَلْ رُوحِی وَ لَا تُلْبِثْنِی هَاهُنَا، فَلَا صَبْرَ لِی عَنْ مُحَمَّدٍ وَ عِتْرَتِهِ وَ أَلْحِقْنِی بِهِمْ. فَعِنْدَ ذَلِکَ یَتَنَاوَلُ مَلَکُ الْمَوْتِ رُوحَهُ فَیَسُلُّهَا، کَمَا یُسَلُّ الشَّعْرَةُ مِنَ الدَّقِیقِ، وَ إِنْ کُنْتُمْ تَرَوْنَ أَنَّهُ فِی شِدَّةٍ فَلَیْسَ فِی شِدَّةٍ، بَلْ هُوَ فِی رَخَاءٍ وَ لَذَّةٍ. فَإِذَا أُدْخِلَ قَبْرَهُ وَجَدَ جَمَاعَتَنَا هُنَاکَ، فَإِذَا جَاءَ مُنْکَرٌ وَ نَکِیرٌ قَالَ أَحَدُهُمَا لِلْآخَرِ: هَذَا مُحَمَّدٌ، وَ [هَذَا] عَلِیٌّ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ وَ خِیَارُ صِحَابَتِهِمْ بِحَضْرَةِ صَاحِبِنَا فَلْنَتَّضِعْ لَهُمْ. فَیَأْتِیَانِ وَ یُسَلِّمَانِ عَلَى مُحَمَّدٍ ص سَلَاماً [تَامّاً] مُنْفَرِداً، ثُمَّ یُسَلِّمَانِ عَلَى عَلِیٍّ سَلَاماً تَامّاً مُنْفَرِداً، ثُمَّ یُسَلِّمَانِ عَلَى الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ سَلَاماً یَجْمَعَانِهِمَا فِیهِ، ثُمَّ یُسَلِّمَانِ عَلَى سَائِرِ مَنْ مَعَنَا مِنْ أَصْحَابِنَا.

ثُمَّ یَقُولَانِ: قَدْ عَلِمْنَا یَا رَسُولَ اللَّهِ زِیَارَتَکَ فِی خَاصَّتِکَ لِخَادِمِکَ وَ مَوْلَاکَ، وَ لَوْ لَا أَنَّ اللَّهَ یُرِیدُ إِظْهَارَ فَضْلِهِ لِمَنْ بِهَذِهِ الْحَضْرَةِ- مِنْ أَمْلَاکِهِ- وَ مَنْ یَسْمَعُنَا مِنْ مَلَائِکَتِهِ بَعْدَهُمْ- لَمَا سَأَلْنَاهُ، وَ لَکِنْ أَمْرُ اللَّهِ لَا بُدَّ مِنِ امْتِثَالِهِ. ثُمَّ یَسْأَلَانِهِ فَیَقُولَانِ: مَنْ رَبُّکَ وَ مَا دِینُکَ وَ مَنْ نَبِیُّکَ وَ مَنْ إِمَامُکَ وَ مَا قِبْلَتُکَ وَ مَنْ إِخْوَانُکَ فَیَقُولُ: اللَّهُ رَبِّی، وَ مُحَمَّدٌ نَبِیِّی، وَ عَلِیٌّ وَصِیُّ مُحَمَّدٍ إِمَامِی، وَ الْکَعْبَةُ قِبْلَتِی وَ الْمُؤْمِنُونَ الْمُوَالُونَ لِمُحَمَّدٍ وَ عَلِیٍّ [وَ آلِهِمَا] وَ أَوْلِیَاؤُهُمَا، وَ الْمُعَادُونَ لِأَعْدَائِهِمَا إِخْوَانِی. [وَ] أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ، وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ وَ أَنَّ أَخَاهُ عَلِیّاً وَلِیُّ اللَّهِ، وَ أَنَّ مَنْ نَصَبَهُمْ لِلْإِمَامَةِ مِنْ أَطَایِبِ عِتْرَتِهِ- وَ خِیَارِ ذُرِّیَّتِهِ خُلَفَاءُ الْأُمَّةِ وَ وُلَاةُ الْحَقِّ، وَ الْقَوَّامُونَ بِالْعَدْلِ فَیَقُولُ: عَلَى هَذَا حَیِیتَ، وَ عَلَى هَذَا مِتَّ، وَ عَلَى هَذَا تُبْعَثُ إِنْ شَاءَ اللَّهُ تَعَالَى، وَ تَکُونُ مَعَ مَنْ تَتَوَلَّاهُ- فِی دَارِ کَرَامَةِ اللَّهِ وَ مُسْتَقَرِّ رَحْمَتِهِ.

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: وَ إِنْ کَانَ لِأَوْلِیَائِنَا مُعَادِیاً، وَ لِأَعْدَائِنَا مُوَالِیاً، وَ لِأَضْدَادِنَا بِأَلْقَابِنَا مُلَقِّباً، فَإِذَا جَاءَهُ مَلَکُ الْمَوْتِ لِنَزْعِ رُوحِهِ مَثَّلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِذَلِکَ الْفَاجِرِ- سَادَتَهُ الَّذِینَ اتَّخَذَهُمْ أَرْبَاباً مِنْ دُونِ اللَّهِ، عَلَیْهِمْ مِنْ أَنْوَاعِ الْعَذَابِ مَا یَکَادُ نَظَرُهُ إِلَیْهِمْ یُهْلِکُهُ، وَ لَا یَزَالُ یَصِلُ إِلَیْهِ مِنْ حَرِّ عَذَابِهِمْ مَا لَا طَاقَةَ لَهُ بِهِ. فَیَقُولُ لَهُ مَلَکُ الْمَوْتِ: [یَا] أَیُّهَا الْفَاجِرُ الْکَافِرُ- تَرَکْتَ أَوْلِیَاءَ اللَّهِ إِلَى أَعْدَائِهِ فَالْیَوْمَ لَا یُغْنُونَ عَنْکَ شَیْئاً، وَ لَا تَجِدُ إِلَى مَنَاصٍ سَبِیلًا. فَیَرِدُ عَلَیْهِ مِنَ الْعَذَابِ- مَا لَوْ قُسِمَ أَدْنَاهُ عَلَى أَهْلِ الدُّنْیَا لَأَهْلَکَهُمْ. ثُمَّ إِذَا أُدْلِیَ فِی قَبْرِهِ رَأَى بَاباً مِنَ الْجَنَّةِ مَفْتُوحاً إِلَى قَبْرِهِ یَرَى مِنْهُ خَیْرَاتِهَا، فَیَقُولُ‏ [لَهُ‏] مُنْکَرٌ وَ نَکِیرٌ: انْظُرْ إِلَى مَا حُرِمْتَهُ مِنْ [تِلْکَ‏] الْخَیْرَاتِ. ثُمَّ یُفْتَحُ لَهُ فِی قَبْرِهِ بَابٌ مِنَ النَّارِ یَدْخُلُ عَلَیْهِ مِنْهُ [مِنْ‏] عَذَابِهَا. فَیَقُولُ: یَا رَبِّ لَا تُقِمِ السَّاعَةَ [یَا رَبِ‏] لَا تُقِمِ السَّاعَةَ.

التفسیر المنسوب إلى الإمام الحسن العسکری علیه السلام، ص211-215

 


217) سوره قصص (28) آیه83 تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَة

بسم الله الرحمن الرحیم

217) سوره قصص (28) آیه83 

 تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذینَ لا یُریدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقینَ

ترجمه

آن سرای آخرت، قرارش می‌دهیم برای کسانی که نه بلندمرتبگی‌ای در زمین می‌جویند و نه فسادی، و فرجام از آن متقین است.

نکات ترجمه‌

«علوّ»: ماده اصلی این کلمه از حروف «ع‌» ، «ل» و «حرف معتل (و، ی، ا)» تشکیل شده و هریک از حروع معتل را ریشه آن بدانیم در معنایش که دلالت بر بلندی و رفعت می‌کند تغییری ایجاد نمی‌شود (معجم المقاییس اللغة، ج‏4، ص113) «عُلْو» نقطه مقابل «سُفْل» (پستی) است و عُلُوّ به معنای «ارتفاع» و «رفعت» (بلندی و بلندمرتبگی) می‌کند (مفردات ألفاظ القرآن، ص582) و «علیّ» هم صفت مشبهه از همین ماده است که به معنای «بلندمرتبه» می‌باشد.

شان نزول[1]

حدیث

1) عنوان بصری پیرمرد زاهد و عارف‌مسلکی بوده که طی جریانی توفیق تشرف خدمت امام صادق ع را پیدا می‌کند و از ایشان دستورالعمل زندگی می‌خواهد که امام دستورالعملی به ایشان می‌دهند که عرفای بزرگی به شاگردانشان توصیه می‌کردند که این حدیث را هر روز مرور کنند و بکوشند بدان عمل کنند. در فرازی از این حدیث آمده است:

... گفتم: یا اباعبدالله! حقیقت عبودیت چیست؟

فرمود: سه چیز:

[1] اینکه بنده برای خودش در آنچه خداوند بدو واگذار کرده، ملکیتی نبیند، زیرا بندگان مالکیت ندارند، مال را مال خدا می‌بینند و آن را در هر جایی که خداوند متعال بدانها امر کند قرار می‌دهند؛

[2] و بنده برای خود تدبیری نکند؛

[3] و تمام دلمشغولی‌اش مصروف آن چیزی شود که خداوند بدان امر کرده و یا از آن نهی کرده است؛

که اگر بنده برای خود در آنچه خداوند به او واگذار کرده مالکیتی نبیند، انفاق کردن در مورد آنچه خداوند متعال دستور خرج کردن در آن زمینه را داده بر او آسان می‌گردد

و اگر بنده تدبیر خود را به مدبّرش سپرد، مصیبت‌های دنیا بر او آسان می گردد؛

و وقتی بنده همه دلمشغولی‌اش را مصروف آن چیزی کرد که خداوند بدان امر کرده و یا از آن نهی کرده است، فرصتی برای جدل کردن (مراء) و فخرفروشی به مردم برایش باقی نمی‌ماند؛

وهنگامی که خداوند به این سه خصلت بنده‌ای را کرامت بخشید، دنیا و ابلیس و مردم بر او آسان می‌شوند، نه دنیا را زیاده‌خواهانه و فخرفروشانه طلب می‌کند، و نه نزد مردم عزت و عُلُوّ می‌جوید . نه روزگارش را به بطالت می گذراند، پس این اولین درجه متقین است که خداوند متعال می‌فرماید: «آن سرای آخرت، قرارش می‌دهیم برای کسانی که نه بلندمرتبگی‌ای در زمین می‌جویند و نه فسادی، و فرجام از آن متقین است»

مشکاة الأنوار فی غرر الأخبار، ص327

عَنْ عُنْوَانَ الْبَصْرِیِّ وَ کَانَ شَیْخاً کَبِیراً قَدْ أَتَى عَلَیْهِ أَرْبَعٌ وَ تِسْعُونَ سَنَةً قَال‏ ...

قُلْتُ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ مَا حَقِیقَةُ الْعُبُودِیَّةِ- قَالَ ثَلَاثَةُ أَشْیَاءَ أَنْ لَا یَرَى الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللَّهُ إِلَیْهِ مِلْکاً لِأَنَّ الْعَبِیدَ لَا یَکُونُ لَهُمْ مِلْکٌ یَرَوْنَ الْمَالَ مَالَ اللَّهِ یَضَعُونَهُ حَیْثُ أَمَرَهُمُ اللَّهُ تَعَالَى بِهِ- وَ لَا یُدَبِّرُ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ تَدْبِیراً وَ جُمْلَةُ اشْتِغَالِهِ فِیمَا أَمَرَهُ اللَّهُ تَعَالَى بِهِ وَ نَهَاهُ عَنْهُ فَإِذَا لَمْ یَرَ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللَّهُ تَعَالَى مِلْکاً هَانَ عَلَیْهِ الْإِنْفَاقُ فِیمَا أَمَرَهُ اللَّهُ تَعَالَى أَنْ یُنْفِقَ فِیهِ وَ إِذَا فَوَّضَ الْعَبْدُ تَدْبِیرَ نَفْسِهِ عَلَى مُدَبِّرِهِ هَانَ عَلَیْهِ مَصَائِبُ الدُّنْیَا وَ إِذَا اشْتَغَلَ الْعَبْدُ بِمَا أَمَرَهُ اللَّهُ تَعَالَى وَ نَهَاهُ لَا یَتَفَرَّغُ مِنْهُمَا إِلَى الْمِرَاءِ وَ الْمُبَاهَاةِ مَعَ النَّاسِ فَإِذَا أَکْرَمَ اللَّهُ الْعَبْدَ بِهَذِهِ الثَّلَاثِ هَانَ عَلَیْهِ الدُّنْیَا وَ إِبْلِیسُ وَ الْخَلْقُ وَ لَا یَطْلُبُ الدُّنْیَا تَکَاثُراً وَ تَفَاخُراً وَ لَا یَطْلُبُ عِنْدَ النَّاسِ عِزّاً وَ عُلُوّاً وَ لَا یَدَعُ أَیَّامَهُ بَاطِلًا فَهَذَا أَوَّلُ دَرَجَةِ الْمُتَّقِینَ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى «تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذِینَ لا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِین»...

‏2) حفص بن غیاث از امام باقر ع روایت کرده است که فرمود:

حفص! جایگاه دنیا نزد من جز به اندازه میته‌ای نیست که در وقت اضطرار مجبور می‌شوی از آن بخوری؛

حفص! خداوند تبارک و تعالی می‌دانست که بندگان چکار می کنند و به کجا می‌روند، پس بر اعمال بدشان با توجه به علم پیشینی که درباره آنها داشت، بردبار بود؛ پس نیک طلب کردن از جانب کسی که نگران از دست رفتن فرصت نیست، مغرورت نکند [ظاهرا یعنی خداوند کسی نیست که اگر مهلت می‌دهد نگرانی این را داشته باشد که چه‌بسا فرصت از دست برود؛ پس به مهلت‌هایی که می‌دذهد مغرور نشو]

و سپس این آیه را تلاوت فرمود: «آن سرای آخرت، قرارش می‌دهیم ...» و به گریه افتاد در حالی که می‌فرمود: به خداوند سوگند، آرزوها در محضر این آیه همه بر باد است.

سپس فرمود: به خدا سوگند ابرار (نیکان) رستگار شدند. آیا می‌دانی آنها کیانند؟ همان کسانی که آزارشان به مورچه کوچکی نمی رسد؛

برای عالم بودن کافی است نسبت به خدا خشیت ورزیدن! برای جهالت کافی است مغرور شدن به [مهلت و لطف] خدا!

حفص! برای جاهل از هفتاد گناه درمی‌گذرند قبل از اینکه یک گناه عالم را ببخشند؛ کسی که بیاموزد و یاد بدهد و بدانچه می‌داند عمل کند، در ملکوت آسمانها عظیم خوانده می‌شود و لذاست که گفته شده که برای خدا بیاموز، و برای خدا عمل کن، و برای خدا آموزش بده!

تفسیر القمی، ج‏2، ص: 146؛ إرشاد القلوب (للدیلمی)، ج‏1، ص106

حَدَّثَنِی أَبِی عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ دَاوُدَ الْمِنْقَرِیِّ عَنْ حَفْصِ بْنِ غِیَاثٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع یَا حَفْصُ مَا مَنْزِلَةُ الدُّنْیَا مِنْ نَفْسِی إِلَّا بِمَنْزِلَةِ الْمَیْتَةِ إِذَا اضْطُرِرْتُ إِلَیْهَا أَکَلْتُ مِنْهَا، یَا حَفْصُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى عَلِمَ مَا الْعِبَادُ عَامِلُونَ- وَ إِلَى مَا هُمْ صَائِرُونَ- فَحَلُمَ عَنْهُمْ عِنْدَ أَعْمَالِهِمُ السَّیِّئَةِ لِعِلْمِهِ السَّابِقِ فِیهِمْ- فَلَا یَغُرَّنَّکَ حُسْنُ الطَّلَبِ مِمَّنْ لَا یَخَافُ الْفَوْتَ- ثُمَّ تَلَا قَوْلَهُ: «تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَةُ ...» الْآیَةَ، وَ جَعَلَ یَبْکِی وَ یَقُولُ ذَهَبَتْ وَ اللَّهِ الْأَمَانِیُّ عِنْدَ هَذِهِ الْآیَةِ- ثُمَّ قَالَ فَازَ وَ اللَّهِ الْأَبْرَارُ أَ تَدْرِی مَنْ هُمْ هُمُ الَّذِینَ لَا یُؤْذُونَ الذَّرَّ- کَفَى بِخَشْیَةِ اللَّهِ عِلْماً- وَ کَفَى بِالاغْتِرَارِ بِاللَّهِ جَهْلًا- یَا حَفْصُ! إِنَّهُ یُغْفَرُ لِلْجَاهِلِ سَبْعُونَ ذَنْباً- قَبْلَ أَنْ یُغْفَرَ لِلْعَالِمِ ذَنْبٌ وَاحِدٌ، مَنْ تَعَلَّمَ وَ عَلَّمَ وَ عَمِلَ بِمَا عَلِمَ- دُعِیَ فِی مَلَکُوتِ السَّمَاوَاتِ عَظِیماً، فَقِیلَ تَعَلَّمَ لِلَّهِ وَ عَمِلَ لِلَّهِ، وَ عَلَّمَ لِلَّهِ.[2]

3) زاذان [ایرانی] روایت کرده است که امیرالمومنین ع در بازارها بتنهایی راه می‌رفت در حالی که راهنمایی بود که راه‌گم‌کردگان را هدایت و ضعیفان را یاری می‌کرد و به فروشندگان و بقالان که می‌رسید قرآن را بر آنان می‌گشود و می‌خواند: «آن سرای آخرت، قرارش می‌دهیم برای کسانی که نه بلندمرتبگی‌ای در زمین می‌جویند و نه فسادی، و فرجام از آن متقین است» و می فرمود این آیه در مورد اهل عدل و فروتنی در میان حاکمان و صاحبان قدرت در میان بقیه مردم نازل شده است.

و ابوسلام اعرج هم از امیرالمومنین ع روایت کرده که ایشان فرمودند: گاه شخصی بند کفشش مایه عُجب وی می‌شود و مشمول این آیه می‌گردد که «آن سرای آخرت، قرارش می‌دهیم ...» [مرحوم طبرسی توضیح داده: یعنی کسی که بر دیگران تکبر بورزد در حد لباسی که می‌پوشد و بدان مغرور می‌شود، از زمره کسانی است که «بلندمرتبگی در زمین می جویند».]

مجمع البیان، ج‏7، ص420؛ عمدة عیون صحاح الأخبار فی مناقب إمام الأبرار، ص308 [3]

روى زاذان عن أمیر المؤمنین (ع) أنه کان یمشی فی الأسواق وحده و هو دال یرشد الضال و یعین الضعیف و یمر بالبیاع و البقال فیفتح علیه القرآن و یقرأ «تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذِینَ لا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً» و یقول نزلت هذه الآیة فی أهل العدل و المواضع من الولاة و أهل القدرة من سائر الناس‏

روى أبو سلام الأعرج عن أمیر المؤمنین (ع) أیضا قال إن الرجل لیعجبه شراک نعله فیدخل فی هذه الآیة «تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَةُ» الآیة یعنی أن من تکبر على غیره بلباس یعجبه فهو ممن یرید علوا فی الأرض‏ [4]


تدبر

1)  «تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذینَ لا یُریدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقینَ»:

سرای آخرت جای متقین است. در جلسه 135 توضیح داده شد که «تقوی» به معنای «خودنگهداری» است. این آیه نشان می‌دهد این خودنگهداری بیش و پیش از هر چیز نسبت به دو عرصه باید جدی گرفته شود: علو در زمین، و فسادگری. به تعبیر دیگر، اگر کسی بتواند خود را در قبال این دو مطلب حفظ کند، متقی است و سرای آخرت از آن اوست. (حدیث1)

ثمره اخلاقی-سلوکی

انسانی که می‌خواهد به اصلاح خود همت گمارد، با دهها و چه‌بسا مشکل در وجود خویش مواجه می‌شود. باید بتواند کلیدی‌ترین مشکلات را بیابد و سرمایه‌گذاری اصلی خود را درباره آن انجام دهد تا نیروهایش به هدر نرود و بتواند از فرصت خود حداکثر استفاده را ببرد. اما غالبا در تشخیص اهم و مهم درمی‌مانیم. این آیه به صراحت بیان می‌کند که کلیدی‌ترین نقطه ضعف‌های ما کجاست و توجه اصلی خود را به کجا باید معطوف کنیم.

2) «للَّذینَ لا یُریدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقینَ»:

چرا در میان خواسته‌های مختلفی که می‌تواند انسان را از عاقبت به خیری باز دارد و مانع متقی شدن انسان شود، فقط دو خواسته علو (بلندمرتبگی) در زمین و فساد را برشمرد؟

الف. ظاهرا این دو خواسته، اشاره به دو بُعد غضب و شهوت دارند؛ و هر انحرافی از غلبه این دو بر وجود آدمی ریشه می‌گیرد.

ب. هر انحرافی ریشه در این دارد که انسان خود را در افق دنیا خلاصه کند. خداوند فطرت کمال‌طلبی در انسان قرار داده است. اما کسی که افق خواسته‌های خود را به دنیا محدود می‌کند، با توجه به اینکه دنیا دار تزاحم است (یعنی اگر شخصی مثلا مالک یک چیز باشد، شخص دیگر نمی‌تواند مالک همان چیز باشد، برخلاف امور معنوی مانند عام که در آن واحد هزاران نفر می‌توانند واجد یک علم باشند) کمال‌طلبی وی دچار انحراف می‌شود. این انحراف یا در قالب تقابل با دیگران نمود پیدا می‌کند که همان برتری‌طلبی در زمین است؛ ویا در قالب خروج از حد و مرزهای متعارف و وضعیت شایسته (صلاح) خود، که همان فساد است.

ج. ...

3) «لا یُریدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ»:

اینکه انسان بلندمرتبه باشد و بخواهد به مقامات عالی برسد، اصلا چیز بدی نیست و بلکه خداوند در فطرت انسان، کمال‌طلبی را قرار داده است. اما اینکه انسان افق وجود خود را در زمین بخواهد ببیند و بلندمرتبگی را در زمین بجوید، انسان را بیچاره می‌کند. ظاهرا این تعبیر دیگری از همان قدرت‌طلبی است.

4) «لا یُریدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً»:

اینکه در این آیه علو در زمین را مقدم بر فساد برشمرد، ظاهرا نشان‌دهنده اهمیت بیشتر آن است. اما چرا علو در زمین مهمتر از فساد است؟

الف. اگر فساد باشد لزوما علو در زمین نیست (مانند کسی که فقط دنبال شهوترانی است) اما ظاهرا هرجا علو در زمین باشد، فساد را در پی دارد. علاوه بر اینکه در برخی آیات به این وضعیت اشاره شده که برخی انسانها وقتی به قدرت برسند، فساد برپا می‌کنند (بقره/205)، این جمله در ادبیات سیاسی هم معروف است که «قدرت، فساد می‌آورد.» البته لازم به ذکر است، قدرت‌طلبی زمینی است که فساد می‌آورد؛ وگرنه ممکن است کسی همچون امیرالمومنین ع باشد که در اوج قدرتش ذره‌ای به فساد کشیده نشود، زیرا که قدرت برای او هدف نبوده است.

ب. گناه و زشتی فساد خیلی واضحتر است و غالبا یک انسان مثلا شهوتران غالبا خودش متوجه فاصله گرفتنش از خدا هست؛ اما زشتیِ برتری‌طلبی غالبا مخفی‌تر است و شخص برتری‌طلب، غالبا چنان خودشیفته و در دام غرور خود اسیر است که متوجه انحراف خود نمی‌شود؛ لذا خطرش شدیدتر است از خطر فساد. چنانکه گاه میل به برتری‌جویی در قالب لباس دین و دیانت ظاهر می‌شود و دینداری شخص، چون عمق و اصالت ندارد، موجب عجب و غرور وی شده، و او خود را برتر از دیگران می‌شمارد و لذا تشخیصش بسیار سخت‌تر است از جایی که شخص گناه می‌کند و می‌فهمد که گناه کرده است.

به تعبیر دیگر، کسی که گناه و فساد می‌کند امکان دارد توبه کند، اما کسی که دچار عجب شده، خود را خوب می‌بیند و نقطه ضعفی در خود نمی‌بیند که درصدد توبه برآید.

راستی با توجه به اینکه حتی نوع پوشش هم می‌تواند حاکی از برتری‌طلبی مذموم در این آیه باشد (حدیث3) آیا واقعا ما جزء کسانی که خواهان علو در زمین هستند، نیستیم؟

5) «تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَةُ ... و الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقینَ»:

در قرآن کریم غالبا برای اشاره به «زندگی دنیا» تعبیر «این» («هذه» الحیاة الدنیا) به کار برده (آل‌عمران/117؛ طه/72؛ عنکبوت/64؛ غافر/32) و در این آیه برای سرای آخرت، تعبیر «آن» (تلک) را. این گونه تعبیرات، چه‌بسا با ظرافت تمام گوشزد می‌کنن که افق دنیامداران، کوچک است و آنها فقط نوک بینیِ خود را می‌بینند و در مقابل، نگاه آخرت‌مداران (که همان متقین هستند) بلند است؛ و متقین، عاقبت‌اندیش‌اند نه کوته‌بین؛ به همین جهت، عاقبت هم از آنِ آنان‌ است.

 


[1] . به نظر می‌رسد روایت زیر را می‌توان چه‌بسا به عنوان شان نزول آیه قلمداد کرد؛ الفضائل (لابن شاذان القمی)، ص: 138

و هذا الحدیث من کتاب أعلام النبوة فی القائمة الأولى و فی وقف الأخلاطیة.

و مما روی عن جماعة ثقات أنه لما وردت حرة بنت حلیمة السعدیة رض على الحجاج بن یوسف الثقفی فمثلت بین یدیه فقال لها الله جاء بک فقد قیل عنک إنک تفضلین علیا على أبی بکر و عمر و عثمان فقالت لقد کذب الذی قال إنی أفضله على هؤلاء خاصة قال و على من غیر هؤلاء قالت أفضله على آدم و نوح و لوط و إبراهیم و على موسى و داود و سلیمان و عیسى ابن مریم ع‏.

... فَقَالَ لَهَا: أَحْسَنْتِ یَا حُرَّةُ، فَبِمَا تُفَضِّلِینَهُ عَلَى سُلَیْمَانَ؟

فَقَالَتْ: اللَّهُ فَضَّلَهُ عَلَیْهِ بِقَوْلِهِ تَعَالَى: «رَبِّ هَبْ لِی مُلْکاً لا یَنْبَغِی لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِی إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهَّابُ».

مَوْلَانَا عَلِیٌّ عَلَیْهِ السَّلَامُ قَالَ: طَلَّقْتُکِ یَا دُنْیَا ثَلَاثاً، لَا رَجْعَةَ لِی فِیکِ، فَعِنْدَ ذَلِکَ أَنْزَلَ اللَّهُ فِی حَقِّهِ عَلَى رَسُولِهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ: تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذِینَ لا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِین‏.

[2] . وَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع أَیْضاً فِی قَوْلِهِ:

 «عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً» قَالَ: الْعُلُوُّ الشَّرَفُ وَ الْفَسَادُ النِّسَاء

[3] . مِنْ مُسْنَدِ ابْنِ حَنْبَلٍ وَ بِالْإِسْنَادِ الْمُقَدَّمِ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ حَنْبَلٍ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو إِسْحَاقَ إِبْرَاهِیمُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَیُّوبَ الْمَخْرَمِیُّ إِمْلَاءً مِنْ کِتَابِهِ قَالَ حَدَّثَنَا صَالِحُ بْنُ مَالِکٍ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ الْغَفُورِ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو هَاشِمٍ الرُّمَّانِیُّ عَنْ زَاذَانَ قَالَ: رَأَیْتُ عَلِیّاً ع یُمْسِکُ الشُّسُوعَ بِیَدِهِ ثُمَّ یَمُرُّ فِی الْأَسْوَاقِ فَیُنَاوِلُ الرَّجُلَ الشِّسْعَ وَ یُرْشِدُ الضَّالَّ وَ یُعِینُ الْحَمَّالَ عَلَى الْحَمُولَةِ وَ هُوَ یَقْرَأُ هَذِهِ الْآیَةَ- تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذِینَ لا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ» ثُمَّ یَقُولُ هَذِهِ الْآیَةُ أُنْزِلَتْ فِی الْوُلَاةِ وَ ذَوِی الْقُدْرَةِ مِنَ النَّاس‏

[4] . احادیث متعددی در ذیل این آیه روایت شده است که به علت ضیق مجال بقیه را در کانال نگذاشتم و برخی از آنها در اینجا تقدیم می‌شود:

1) حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ بْنِ إِسْحَاقَ الطَّالَقَانِیُّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ الْعَزِیزِ بْنُ یَحْیَى الْجَلُودِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ أَحْمَدُ بْنُ عَمَّارِ بْنِ خَالِدٍ قَالَ حَدَّثَنَا یَحْیَى بْنُ عَبْدِ الْحَمِیدِ الْحِمَّانِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا عِیسَى بْنُ رَاشِدٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ خُزَیْمَةَ عَنْ عِکْرِمَةَ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ وَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ مَاجِیلَوَیْهِ عَنْ عَمِّهِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی الْقَاسِمِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْبَرْقِیِّ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ عَنْ عِکْرِمَةَ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: ذُکِرَتِ الْخِلَافَةُ عِنْدَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع فَقَالَ وَ اللَّهِ لَقَدْ تَقَمَّصَهَا أَخُو تَیْمٍ وَ إِنَّهُ لَیَعْلَمُ أَنَّ مَحَلِّی مِنْهَا مَحَلُّ الْقُطْبِ مِنَ الرَّحَى یَنْحَدِرُ عَنْهُ السَّیْلُ وَ لَا یَرْتَقِی إِلَیْهِ الطَّیْرُ فَسَدَلْتُ دُونَهَا ثَوْباً وَ طَوَیْتُ عَنْهَا کَشْحاً وَ طَفِقْتُ أَرْتَئِیُ مَا بَیْنَ أَنْ أَصُولَ بِیَدٍ جَذَّاءَ أَوْ أَصْبِرَ عَلَى طَخْیَةٍ عَمْیَاءَ یَشِیبُ فِیهَا الصَّغِیرُ وَ یَهْرَمُ فِیهَا الْکَبِیرُ وَ یَکْدَحُ فِیهَا مُؤْمِنٌ حَتَّى یَلْقَى اللَّهَ رَبَّهُ فَرَأَیْتُ أَنَّ الصَّبْرَ عَلَى هَاتَا أَحْجَى فَصَبَرْتُ وَ فِی الْعَیْنِ قَذًى وَ فِی الْحَلْقِ شَجًا أَرَى تُرَاثِی نَهْباً حَتَّى إِذَا مَضَى الْأَوَّلُ لِسَبِیلِهِ عَقَدَهَا لِأَخِی عَدِیٍّ بَعْدَهُ فَیَا عَجَباً بَیْنَا هُوَ یَسْتَقِیلُهَا فِی حَیَاتِهِ إِذْ عَقَدَهَا لِآخَرَ بَعْدَ وَفَاتِهِ فَصَیَّرَهَا وَ اللَّهِ فِی حَوْزَةٍ خَشْنَاءَ یَخْشُنُ مَسُّهَا وَ یَغْلُظُ کَلْمُهَا وَ یَکْثُرُ الْعِثَارُ وَ الِاعْتِذَارُ مِنْهَا فَصَاحِبُهَا کَرَاکِبِ الصَّعْبَةِ إِنْ عَنَّفَ بِهَا حَرَنَ وَ إِنْ سَلِسَ بِهَا غَسَقَ فَمُنِیَ النَّاسُ بِتَلُوُّنٍ وَ اعْتِرَاضٍ وَ بَلْوًى مَعَ هَنٍ وَ هُنَیٍّ فَصَبَرْتُ عَلَى طُولِ الْمُدَّةِ وَ شِدَّةِ الْمِحْنَةِ حَتَّى إِذَا مَضَى لِسَبِیلِهِ جَعَلَهَا فِی جَمَاعَةٍ زَعَمَ أَنِّی مِنْهُمْ فَیَا لَلَّهِ لَهُمْ وَ لِلشُّورَى مَتَى اعْتَرَضَ الرَّیْبُ فِیَّ مَعَ الْأَوَّلِ مِنْهُمْ حَتَّى صِرْتُ أُقْرَنُ بِهَذِهِ النَّظَائِرِ فَمَالَ رَجُلٌ بِضَبْعِهِ وَ أَصْغَى آخَرُ لِصِهْرِهِ وَ قَامَ ثَالِثُ الْقَوْمِ نَافِجاً حضینه [حِضْنَیْهِ‏] بَیْنَ نَثِیلِهِ وَ مُعْتَلَفِهِ وَ قَامَ مَعَهُ بَنُو أُمَیَّةَ یَهْضِمُونَ مَالَ اللَّهِ هَضْمَ الْإِبِلِ نَبْتَةَ الرَّبِیعِ حَتَّى أَجْهَزَ عَلَیْهِ عَمَلُهُ- فَمَا رَاعَنِی إِلَّا وَ النَّاسُ إِلَیَّ کَعُرْفِ الضَّبُعِ قَدِ انْثَالُوا عَلَیَّ مِنْ کُلِّ جَانِبٍ حَتَّى لَقَدْ وُطِئَ الْحَسَنَانِ وَ شُقَّ عِطَافِی حَتَّى إِذَا نَهَضْتُ بِالْأَمْرِ نَکَثَتْ طَائِفَةٌ وَ فَسَقَتْ أُخْرَى وَ مَرَقُ آخَرُونَ کَأَنَّهُمْ لَمْ یَسْمَعُوا قَوْلَ اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى- تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذِینَ لا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ» بَلَى وَ اللَّهِ لَقَدْ سَمِعُوا وَ لَکِنِ احْلَوْلَتِ الدُّنْیَا فِی أَعْیُنِهِمْ وَ رَاقَهُمْ زِبْرِجُهَا وَ الَّذِی فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ لَوْ لَا حُضُورُ النَّاصِرِ وَ قِیَامُ الْحُجَّةِ وَ مَا أَخَذَ اللَّهُ تَعَالَى عَلَى الْعُلَمَاءِ أَنْ لَا یَقِرُّوا عَلَى کِظَّةِ ظَالِمٍ وَ لَا سَغَبِ مَظْلُومٍ لَأَلْقَیْتُ حَبْلَهَا عَلَى غَارِبِهَا وَ لَسَقَیْتُ آخِرَهَا بِکَأْسِ أَوَّلِهَا وَ لَأَلْفَیْتُمْ دُنْیَاکُمْ أَزْهَدَ عِنْدِی مِنْ عَفْطَةِ عَنْزٍ

قَالَ وَ نَاوَلَهُ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ السَّوَادِ کِتَاباً فَقَطَعَ کَلَامَهُ وَ تَنَاوَلَ الْکِتَابَ فَقُلْتُ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ لَوْ أَطْرَدْتَ مَقَالَتَکَ إِلَى حَیْثُ بَلَغْتَ فَقَالَ هَیْهَاتَ یَا ابْنَ عَبَّاسٍ تِلْکَ شِقْشِقَةٌ هَدَرَتْ ثُمَّ قَرَّتْ فَمَا أَسِفْتُ عَلَى کَلَامٍ قَطُّ کَأَسَفِی عَلَى کَلَامِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ص إِذْ لَمْ یَبْلُغْ حَیْثُ أَرَادَ.

نهج البلاغه، خطبه3 (معروف به خطبه شقشقیه)، معانی الأخبار (للصدوق)، ص361- 362؛ الإرشاد (للمفید)، ج‏1، ص289؛ الأمالی (للطوسی)، ص374؛ مناقب آل أبی‌طالب ع (لابن شهرآشوب)، ج‏2، ص205؛ الإحتجاج (للطبرسی)، ج‏1، ص194؛  الطرائف (لابن الطاووس)، ج‏2، ص418؛ نهج الحق و کشف الصدق (علامه حلی)، ص327

2) قَالَ الصَّادِقُ ع فَسَادُ الظَّاهِرِ مِنْ فَسَادِ الْبَاطِنِ وَ مَنْ أَصْلَحَ سَرِیرَتَهُ أَصْلَحَ اللَّهُ عَلَانِیَتَهُ وَ مَنْ خَافَ اللَّهَ فِی السِّرِّ لَمْ یَهْتِکِ اللَّهُ عَلَانِیَتَهُ وَ مَنْ خَانَ اللَّهَ فِی السِّرِّ هَتَکَ اللَّهُ سِتْرَهُ فِی الْعَلَانِیَةِ وَ أَعْظَمُ الْفَسَادِ أَنْ یَرْضَى الْعَبْدُ بِالْغَفْلَةِ عَنِ اللَّهِ تَعَالَى وَ هَذَا الْفَسَادُ یَتَوَلَّدُ مِنْ طُولِ الْأَمَلِ وَ الْحِرْصِ وَ الْکِبْرِ کَمَا أَخْبَرَ اللَّهُ تَعَالَى فِی قِصَّةِ قَارُونَ فِی قَوْلِهِ تَعَالَى- وَ لا تَبْغِ الْفَسادَ فِی الْأَرْضِ إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْمُفْسِدِینَ وَ قَوْلِهِ تَعَالَى تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذِینَ لا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً إِلَى آخِرِهَا وَ کَانَتْ هَذِهِ‏ الْخِصَالُ مِنْ صُنْعِ قَارُونَ وَ اعْتِقَادِهِ وَ أَصْلُهَا مِنْ حُبِّ الدُّنْیَا وَ جَمْعِهَا وَ مُتَابَعَةِ النَّفْسِ وَ هَوَاهَا وَ إِقَامَةِ شَهَوَاتِهَا وَ حُبِّ الْمَحْمَدَةِ وَ مُوَافَقَةِ الشَّیْطَانِ وَ اتِّبَاعِ خُطُوَاتِهِ وَ کُلُّ ذَلِکَ یَجْتَمِعُ تَحْتَ الْغَفْلَةِ عَنِ اللَّهِ وَ نِسْیَانِ مِنَنِهِ وَ عِلَاجُ ذَلِکَ الْفِرَارُ مِنَ النَّاسِ وَ رَفْضُ الدُّنْیَا وَ طَلَاقُ الرَّاحَةِ وَ الِانْقِطَاعُ عَنِ الْعَادَاتِ وَ قَطْعُ عُرُوقِ مَنَابِتِ الشَّهَوَاتِ بِدَوَامِ الذِّکْرِ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لُزُومُ الطَّاعَةِ لَهُ وَ احْتِمَالُ جَفَاءِ الْخَلْقِ وَ مُلَازَمَةِ الْقَرِینِ وَ شَمَاتَةِ الْعَدُوِّ مِنَ الْأَهْلِ وَ الْقَرَابَةِ فَإِذَا فَعَلْتَ ذَلِکَ فَقَدْ فَتَحْتَ عَلَیْکَ بَابَ عَطْفِ اللَّهِ وَ حُسْنِ نَظَرِهِ إِلَیْکَ بِالْمَغْفِرَةِ وَ الرَّحْمَةِ وَ خَرَجْتَ مِنْ جُمْلَةِ الْغَافِلِینَ وَ فَکَکْتَ قَلْبَکَ مِنْ أَسْرِ الشَّیْطَانِ وَ قَدِمْتَ بَابَ اللَّهِ فِی مَعْشَرِ الْوَارِدِینَ إِلَیْهِ وَ سَلَکْتَ مَسْلَکاً رَجَوْتَ الْإِذْنَ بِالدُّخُولِ عَلَى الْمَلِکِ الْکَرِیمِ الْجَوَادِ الرَّحِیمِ وَ اسْتِبْطَاءِ بِسَاطِهِ عَلَى شَرْطِ الإِذْنِ وَ مَنْ وَطِئَ بِسَاطَ الْمَلِکِ عَلَى شَرْطِ الْإِذْنِ لَا یُحْرَمُ سَلَامَتَهُ وَ کَرَامَتَهُ لِأَنَّهُ الْمَلِکُ الْکَرِیمُ وَ الْجَوَادُ الرَّحِیم‏

مصباح الشریعة، ص107-108

3) حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى الْعَطَّارُ قَالَ حَدَّثَنِی أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی نَصْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ سَعْدٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ: نَحْنُ عِنْدَهُ ثَمَانِیَةُ رِجَالٍ فَذَکَرْنَا رَمَضَانَ فَقَالَ لَا تَقُولُوا هَذَا رَمَضَانُ وَ لَا ذَهَبَ رَمَضَانُ وَ لَا جَاءَ رَمَضَانُ فَإِنَّ رَمَضَانَ اسْمٌ مِنْ أَسْمَاءِ اللَّهِ ...

قَالَ وَ مَنْ کَبَّرَ بَیْنَ یَدَیِ الْإِمَامِ وَ قَالَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ کَتَبَ اللَّهُ لَهُ رِضْوَانَهُ الْأَکْبَرَ وَ مَنْ کَتَبَ اللَّهُ رِضْوَانَهُ الْأَکْبَرَ یَجِبُ أَنْ یَجْمَعَ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ إِبْرَاهِیمَ وَ مُحَمَّدٍ ص وَ الْمُرْسَلِینَ فِی دَارِ الْجَلَالِ فَقُلْتُ لَهُ وَ مَا دَارُ الْجَلَالِ قَالَ نَحْنُ الدَّارُ وَ ذَلِکَ قَوْلُ اللَّهِ «تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذِینَ لا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ» فَنَحْنُ الْعَاقِبَةُ یَا سَعْدُ وَ أَمَّا مَوَدَّتُنَا لِلْمُتَّقِین‏

بصائر الدرجات، ج‏1، ص312؛ مختصر البصائر، ص182

4) أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُحَمَّدٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو بَکْرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عُمَرَ، قَالَ: حَدَّثَنِی یُوسُفَ بْنُ الْحَکَمِ الْخَیَّاطُ، قَالَ: حَدَّثَنَا دَاوُدُ بْنُ رُشَیْدٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا سَلَمَةُ بْنُ صَالِحٍ الْأَحْمَرُ، عَنْ عَبْدِ الْمَلِکِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ، عَنِ الْأَشْقَرِ بْنِ طَلِیقٍ، قَالَ: سَمِعْتُ الْحَسَنَ الْعُرَنِیَّ یُحَدِّثُ عَنْ مُرَّةَ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَسْعُودٍ، قَالَ: نَعَى إِلَیْنَا حَبِیبُنَا وَ نَبِیُّنَا (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) نَفْسَهُ- فَبِأَبِی وَ أُمِّی وَ نَفْسِی لَهُ الْفِدَاءُ- قَبْلَ مَوْتِهِ بِشَهْرٍ، فَلَمَّا دَنَا الْفِرَاقُ جَمَعَنَا فِی بَیْتٍ، فَنَظَرَ إِلَیْنَا، فَدَمَعَتْ عَیْنَاهُ، ثُمَّ قَالَ: مَرْحَباً بِکُمْ، حَیَّاکُمُ اللَّهُ، حَفِظَکُمُ اللَّهُ، نَصَرَکُمُ اللَّهُ، نَفَعَکُمُ اللَّهُ، هَدَاکُمْ اللَّهُ، وَفَّقَکُمُ اللَّهُ، سَلَّمَکُمُ اللَّهُ، قَبِلَکُمُ اللَّهُ، رَزَقَکُمْ اللَّهُ، رَفَعَکُمُ اللَّهُ، أُوصِیکُمْ بِتَقْوَى اللَّهِ، وَ أُوصِی اللَّهَ بِکُمْ، إِنِّی لَکُمْ نَذِیرٌ مُبِینٌ أَلَّا تَعْلُوا عَلَى اللَّهِ فِی عِبَادِهِ وَ بِلَادِهِ، فَإِنَّ اللَّهَ (تَعَالَى) قَالَ لِی وَ لَکُمْ: «تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذِینَ لا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ» وَ قَالَ سُبْحَانَهُ: «أَ لَیْسَ فِی جَهَنَّمَ مَثْوىً لِلْمُتَکَبِّرِینَ»

قُلْنَا: مَتَى یَا نَبِیَّ اللَّهِ أَجَلُکَ قَالَ: دَنَا الْأَجَلُ وَ الْمُنْقَلَبُ إِلَى اللَّهِ، وَ إِلَى سِدْرَةِ الْمُنْتَهَى، وَ جَنَّةِ الْمَأْوَى، وَ الْعَرْشِ الْأَعْلَى، وَ الْکَأْسِ الْأَوْفَى، وَ الْعَیْشِ الْمُنْتَهَى.

قُلْنَا: فَمَنْ یَغْسِلُکَ قَالَ: أَخِی وَ أَهْلُ بَیْتِی الْأَدْنَى فَالْأَدْنَى.

الأمالی (للطوسی)، ص207

5) احتجاج سلمان الفارسی على عمر بن الخطاب فی جواب کتاب کتبه إلیه حین کان عامله على المدائن بعد حذیفة بن الیمان

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ* مِنْ سَلْمَانَ مَوْلَى رَسُولِ اللَّهِ ص إِلَى عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ‏...

وَ أَشْهَدُ أَنِّی سَمِعْتُهُ ص یَقُولُ مَنْ وَلِیَ سَبْعَةً مِنَ الْمُسْلِمِینَ بَعْدِی ثُمَّ لَمْ یَعْدِلْ فِیهِمْ لَقِیَ اللَّهَ وَ هُوَ عَلَیْهِ غَضْبَانُ فَلَیْتَنِی یَا عُمَرُ أَسْلَمُ مِنْ عَمَارَةِ الْمَدَائِنِ مَعَ مَا ذَکَرْتَ أَنِّی أَذْلَلْتُ نَفْسِی وَ امْتَهَنْتُهَا فَکَیْفَ یَا عُمَرُ حَالُ مَنْ وَلِیَ الْأُمَّةَ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ إِنِّی سَمِعْتُ اللَّهَ یَقُولُ- تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذِینَ لا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِین‏

الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسی)، ج‏1، ص132