862) سوره هود (11) آیه 75 إِنَّ إِبْراهیمَ لَحَلیمٌ أَوَّاهٌ مُن
بسم الله الرحمن الرحیم
862) سوره هود (11) آیه 75
إِنَّ إِبْراهیمَ لَحَلیمٌ أَوَّاهٌ مُنیبٌ
18 ربیعالثانی 1440
ترجمه
بهدرستی که ابراهیم قطعا بردباری بسیار تضرعپیشه و بازگشتکننده بوده است.
نکات ادبی
حَلیم
قبلا بیان شد که درباره اینکه اصل ماده «حلم» بر چه چیزی دلالت دارد بین اهل لغت اختلاف است. ابن فارس بر این باور است که این ماده حداقل بر سه معنای کاملا متباین و بیربط به هم دلالت دارد: (1) بردباری و نقطه مقابل عجله؛ (2) حالت سوراخ و فاسد شدن پوست که توسط موریانه و سایر حشرات رخ میدهد؛ و (3) دیدن چیزی در خواب؛ و این ماده را از بهترین شواهدی دانستهاند که نمیتوان همه معانیاش را بهم برگرداند؛ هرچند برخی معنای اصلی این ماده را خویشتنداری و کنترل هیجانات معرفی کرده و به نحو تکلفآمیزی کوشیدهاند همه معانی مذکور را به این معنا برگردانند.
در هر صورت، بحثی نیست که «حِلْم» به معنای خویشتنداری و کنترل هیجانات است و جمع آن «أَحْلَام» میباشد، و «حلیم» صفت مشبهه است به معنای کسی که بسیار بردبار است و صفتی است که هم در مورد انسان (إِنَّ إِبْراهِیمَ لَحَلِیمٌ أَوَّاهٌ مُنِیبٌ، هود/75؛ فَبَشَّرْناهُ بِغُلامٍ حَلِیمٍ، صافات/101) و هم در مورد خداوند به کار رفته است، به همراه اوصافی دیگر (غَفُورٌ حَلِیمٌ، ... غَنِیٌّ حَلِیمٌ، ... عَلِیمٌ حَلِیمٌ، ... شَکُورٌ حَلِیمٌ)
معنای «حلم» به «صبر» بسیار نزدیک است و برخی در تفاوت این دو گفتهاند که «حلم» مهلت دادن حکیمانه در عذاب کردن و مواخذه کردن کسی است که مستحق عقوبت است و از این رو، نقطه مقابل آن «سفاهت» است که نوعی عجلهورزی غیرحکیمانه است؛ اما «صبر» بازداشتن خویش است از افتادن در ناملایمات یا اظهار بیتابی کردن؛ و از این روست که در مورد خداوند تعبیر «حلیم» به کار میرود اما تعبیر «صابر» خیر؛ که اگر این توضیح را قبول کنیم، حق با کسانی است که اصل ماده «حلم» را نقطه مقابل عجله میدانستند؛ و مفهوم «خویشتنداری» را لازمه آن، و نه جزء آن، برمیشمردند.
جلسه 741 http://yekaye.ir/al-fater-35-41/
أَوَّاه
کلماتی مانند «آه» و سایر اسماء صوتی الفاظیاند که از دهان شخص شخص غمگین به مناسبت غم و اندوهی که در آن گرفتار آمده خارج میشود و به اقتضای حال او تلفظها و حروف مختلفی به کار گرفته میشود. در زبان عربی از این کلمات با اشتقاق انتزاعی فعلی ساخته شده است که الان بر وزن «أوه» میباشد؛ و از این رو، این ماده صرفاً بر بیان حالت غم و اندوه دلالت دارد (التحقیق فى کلمات القرآن الکریم، ج1، ص199) در واقع، وقتی کسی که آه میکشد، میگویند «تأوَّهَ»؛ و در گویشهای عربی تلفظهای مختلفی دارد به صورتهای «آوَّهْ» ، «أوَّهْ» ، «أَوَّهْ» ، «آوَهْ» ، «أوِّهْ» ، «أَوْهِ» ، «آهِ» ، «آوِ» و «أَوّتَاه» بیان میشود. (معجم المقاییس اللغة، ج1، ص163) و از ابوالعباس (احمد بن یحیی ثعلب) نقل شده که عرب وقتی کسی کارش را کفایت کند «إِیهاً میگوید؛ وقتی فریبش دهند «وَیْهاً» و وقتی دچار تعجب شود «وَاهاً» میگوید (مفردات ألفاظ القرآن، ص101)
بدین ترتیب، «أَوَّاه» به کسی میگویند که زیاد آه میکشد و از این کلمه برای اشاره به کسی که در حرکات و سکنات خویش خشیت از خدا را ابراز میدارد استفاده میشود (مفردات ألفاظ القرآن، ص101)
از این ماده تنها همین کلمه، و آن هم دو بار، و هر دوبار در توصیف حضرت ابراهیم ع به کار رفته است. (مورد دیگر: إِنَّ إِبْراهیمَ لَأَوَّاهٌ حَلیمٌ؛ توبه/114)
مُنیب
درباره ماده «نوب» برخی گفتهاند در اصل بر عادت کردن و انس گرفتن با محلی و برگشتن بدان دلالت دارد، چنانکه به زنبور «النّوب» گفته میشود از این جهت که دائما به کندویش برمیگردد (معجم المقاییس اللغة، ج5، ص367)
در واقع، ابنفارس دو عنصر را در معنای این ماده دخالت میدهد: یکی به جایی انس گرفتن و عادت کردن؛ و دوم برگشتن؛ اما برخی از اهل لغت، تنها عنصر اول و برخی تنها عنصر دوم را در اصل معنای این ماده دخیل دانستهاند:
برخی اصل معنای این ماده را رجوع پیاپی (رجوع بعد از رجوع) دانسته و علاوه بر اینکه کاربرد آن در مورد زنبور را شاهد بر مدعای خود دانستهاند، وجه تسمیه «نائبة» (بلای بزرگی که یکدفعه بر سر انسان فرو میآید) این دانستهاند که حادثهای است که اقتضایش این است که دوباره برگردد؛ و «إنابة» به درگاه خداوند متعال هم رجوع با توبه و اخلاص به اوست (مفردات ألفاظ القرآن، ص827) و البته دیگران هم در تفاوت «رجوع» با «إنابه» گفتهاند که انابه اخص از رجوع است و صرفا ناظر به برگشت به طاعت است و «مُنیب» بار مدحآمیز دارد؛ از این رو، برای کسی که به انجام گناه برگردد به کار نمیرود. (الفروق فی اللغة، ص300)
در مقابل، برخی اصل این ماده را ناظر به نزول اختیاری و عامدانه در محلی دانستهاند، و مفاهیمی همچون رجوع و انس گرفتن و روی آوردن و توبه را از آثار این معنا قلمداد کردهاند. از نظر ایشان، وجه تسمیه «نائبه» این است که عامدانه از جانب خداوند نازل میشود و برگشتن به محل قبلی نیز امری است که عامدانه انجام میگردد؛ اما استمرار و تکرار، نه ناظر به اصل این ماده، بلکه ناظر به صیغههای مفاعله (مناوبة) و تفاعل (تناوب) است. «إنابه» هم چون به باب افعال رفته، متعدی شده و به منزله آن است که کسی خویش را در جایگاه خاصی فرود آورد، و «مُنیب» هم کسی است که خود را در مسیر سلوک الی الله قرار داده است، همانند «توکیل» که شخص دیگری را به جای خویش میگمارد؛ و علت اینکه «أنابه» با حرف «الی» میآید و «توکل» با حرف «علی» (عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ إِلَیْهِ أُنیبُ؛ هود/88)، این است که در «انابه» شخص خود را درون مسیری قرار میدهد که او را به سوی خدا میبرد و برای اشاره به این غایت «الی»میآید اما در توکل مفهوم اعتماد و تکیه کردن پررنگتر است و از این رو «علی» میآید (التحقیق فى کلمات القرآن الکریم، ج12، ص298-299)
این ماده در قرآن کریم جمعاً 18 بار، و البته تنها در باب افعال، (هم به صورت فعل [أناب] و هم به صورت اسم فاعل [منیب] به کار رفته است.] و در تمامی اینها ناظر به رجوع الی الله است.
لَحَلیمٌ أَوَّاهٌ مُنیبٌ
به لحاظ ترکیب نحوی،
- «لام» لام مزحلقه است (که برای تاکید میآید)؛
- «حلیم» خبرِ إنّ است؛
- اما «أَوَّاهٌ» را میتوان دو گونه تحلیل کرد:
- خبر دوم: ابراهیم بردبار بود و بسیار تضرعپیشه بود؛
- صفت برای «حلیم»: ابراهیم بردباری تضرعپیشه بود؛
- «مُنیبٌ» را چند گونه میتوان تحلیل کرد:
- خبر سوم: ابراهیم بردبار بود و بسیار تضرعپیشه بود و بازگشتکننده بود؛
- صفت برای «حلیم»: ابراهیم بردباری تضرعپیشه و بردباری بازگشتکننده بود؛
- صفت برای «أواه»
- که در این صورت:
§ اگر «أواه» خبر دوم باشد: ابراهیم بردبار بود و تضرعپیشهای بازگشتکننده؛
§ و اگر «أواه» صفت باشد، نقشِ «منیب»، میتواند:
- صفتِ فقط برای «أواه» باشد: ابراهیم «بردباری تضرعپیشه»، آن هم «تضرعپیشهای بازگشتکننده» بود؛
- صفتِ «أواه» باشد مطلقاً: ابراهیم بردبارِ تضرعپیشهی بازگشتکننده بود.
- صفت برای ترکیبِ «حلیم أواه» باشد: ابراهیم «بردبارِ تضرعپیشه»ی بازگشتکننده بود.
حدیث
1) الف. از امام باقر ع و نیز جداگانه از امام صادق ع روایت شده است که در تفسیر آیه «إِنَّ إِبْراهِیمَ لَحَلِیمٌ أَوَّاهٌ مُنِیبٌ» [و در واقع، در توضیح کلمه «أوّاه» فرمودند: یعنی دَعّاء (کسی که بسیار اهل دعا و راز و نیاز است).
تفسیر العیاشی، ج2، ص154؛ الکافی، ج2، ص466[1]؛ دعائم الإسلام، ج1، ص166[2]
عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فِی قَوْلِ اللَّهِ «إِنَّ إِبْراهِیمَ لَحَلِیمٌ أَوَّاهٌ مُنِیبٌ» قَالَ دَعَّاء.[3]
عن زرارة و حمران و محمد بن مسلم عن أبی جعفر ع و أبی عبد الله ع مثله.
ب. از امام باقر ع روایت شده است:
«أوّاه» کسی است که در پیشگاه خداوند تضرع نماید، در نمازش و هنگامی که در زمینی خالی از سکنه باشد و در خلوت.
تفسیر القمی، ج1، ص306
وَ فِی رِوَایَةِ أَبِی الْجَارُودِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ:
الْأَوَّاهُ الْمُتَضَرِّعُ إِلَى اللَّهِ فِی صَلَاتِهِ- وَ إِذَا خَلَا فِی قَفْرَةٍ فِی [مِنَ] الْأَرْضِ وَ فِی الْخَلَوَاتِ.
2) روایتی از امام صادق ع درباره این داستان در قرآن قبلا در بحث از آیات 69 و 70 همین سوره گذشت. در ادامه آن روایت آمده است:
خداوند متعال فرمود: «پس هنگامی که «رَوع» از ابراهیم برفت» یعنی ترس از او زایل شد «و او را بشارت آمد» یعنی به اسحاق؛ «شروع کرد به مجادله با ما درباره قوم لوط» (هود/74) یعنی آنچه بین او و جبرئیل گذشت، و خداوند متعال میفرماید: «بهدرستی که ابراهیم قطعا بردباری «أوّاه» و «منیب» بوده است» (هود/75) یعنی مومن در دعا، و روی آورنده به عبادت پروردگارش. در این هنگام بود که به ابراهیم ع فرمود: «ای ابراهیم، از این مطلب صرف نظر کن که همانا دستور پروردگارت آمده است» یعنی عذابش؛ «و همانا آنان به گونهایاند که بدانها خواهد رسید عذابی غیر مردود» (هود/76) یعنی عذاب از آنها برنمیگردد. در این هنگام بود که ابراهیم ع فرمود: ای فرشتگان پروردگارم و ای فرستادگان او «بروید آن گونه که ماموریت یافتهاید» (حجر/65)
تحفة الإخوان (خطی)، ص48؛ به نقل از البرهان فی تفسیر القرآن، ج4، ص317
قال الإمام جعفر بن محمد الصادق (علیه السلام):
قال الله تعالى: «فَلَمَّا ذَهَبَ عَنْ إِبْراهِیمَ الرَّوْعُ»، أی الخوف «وَ جاءَتْهُ الْبُشْرى» یعنی بإسحاق «یُجادِلُنا فِی قَوْمِ لُوطٍ» یعنی ما جرى بینه و بین جبرئیل، یقول الله تعالى: «إِنَّ إِبْراهِیمَ لَحَلِیمٌ أَوَّاهٌ مُنِیبٌ» یعنی هو مؤمن فی الدعاء، مقبل على عبادة ربه؛ قال فعند ذلک قال لإبراهیم: «یا إِبْراهِیمُ أَعْرِضْ عَنْ هذا إِنَّهُ قَدْ جاءَ أَمْرُ رَبِّکَ» یعنی عذابه «وَ إِنَّهُمْ آتِیهِمْ عَذابٌ غَیْرُ مَرْدُودٍ» أی غیر مصروف. قال: فعند ذلک قال إبراهیم (علیه السلام): یا ملائکة ربی و رسله، «امضوا حیث تؤمرون».
بقیه این حدیث ان شاء الله در بحث از آیه 77 خواهد آمد.
3) حدیثی طولانی از پیامبر اکرم ص خطاب به ابنمسعود آمده که مجموعه وصایایی است از ایشان خطاب به ابنمسعود؛ و در واقع، خطاب به تمامی مومنان. فرازهایی از آن قبلا گذشت.[4] در فرازی دیگر از آن حدیث آمده است:
ابنمسعود! بر تو باد سکینه و وقار؛ و بکوش که راحتگیر و نرمخو و باعفت و تسلیمِ [حق و حقیقت] و پرهیزگار و پاکسرشت و نیکوکار و پاک و بیآلایش و صادق و خالص و سلیم و صحیح و تیزفهم و صالح و صبور و شکور و مومن و خویشتندار و عابد و زاهد و رحیم و عالِم و فقیه باشی، که خداوند متعال میفرماید:
«بهدرستی که ابراهیم قطعا بردباری بسیار تضرعپیشه و بازگشتکننده بوده است». (هود/75) و
«و بندگان رحمان کسانىاند که بر زمین با فروتنى راه مىروند، و چون نادانان آنها را طرف خطاب قرار دهند آنها سلام گویند. و آنان که شب را در برابر پروردگارشان در حالى که سجده کننده و ایستادهاند به روز مىآورند.» (فرقان/63-64) و
«و به مردم نیکو سخن بگویید» (بقره/83) و
«و آناناند که گواهى دروغ نمىدهند و چون بر لغو بگذرند با بزرگوارى مىگذرند. و کسانىاند که چون به آیات پروردگارشان تذکر داده شوند، کر و کور روى آن نمىافتند؛ و آنان که مىگویند: پروردگارا، براى ما از همسران و فرزندانمان روشنى دیدگان عطا کن و ما را بر تقواپیشگان پیشوا گردان؛ اینانند که به [پاس] آنکه صبر کردند، غرفه [هاى بهشت را] پاداش خواهند یافت و در آنجا با سلام و درود مواجه خواهند شد؛ در آنجا، جاودانه خواهند ماند. چه خوش قرارگاه و اقامتگاهى!» (فرقان/72-76)
«به راستى که مؤمنان رستگار شدند، همانان که در نمازشان فروتنند، و آنان که از بیهوده رویگردانند، و آنان که زکات مىپردازند، و کسانى که نگهدارنده شهوات خویشاند.، مگر در مورد همسرانشان یا کنیزانى که به دست آوردهاند، که در این صورت مورد سرزنش نیستند. پس هر که فراتر از این جُوید، آنان از حد درگذرندگانند. و آنان که امانتها و پیمان خود را رعایتکنندهاند، و آنان که بر نمازهایشان مواظبت مىنمایند، آنانند که میراث برانند، همانان که بهشت برین را به ارث مىبرند و در آنجا جاودان مىمانند.» (مومنون/1-11)
«و آنان در بهشتهایی گرامیداشته میشوند» (معارج/35)
«مؤمنان تنها کسانى هستند که چون یاد خدا به میان آید دلهایشان بترسد، و چون آیات او بر آنان خوانده شود بر ایمانشان بیفزاید، و بر پروردگار خود توکّل مىکنند؛ همانان که نماز را به پا مىدارند و از آنچه به ایشان روزى دادهایم انفاق مىکنند. آنان هستند که حقّاً مؤمنند، براى آنان نزد پروردگارشان درجات و آمرزش و روزىِ نیکو خواهد بود.» (انفال/2-4)
مکارم الأخلاق، ص456
عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَسْعُودٍ قَالَ: دَخَلْتُ أَنَا وَ خَمْسَةُ رَهْطٍ مِنْ أَصْحَابِنَا یَوْماً عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص وَ قَدْ أَصَابَتْنَا مَجَاعَةٌ شَدِیدَةٌ وَ لَمْ یَکُنْ رِزْقُنَا مُنْذُ أَرْبَعَةِ أَشْهُرٍ إِلَّا الْمَاءَ وَ اللَّبَنَ وَ وَرَقَ الشَّجَرِ فَقُلْنَا یَا رَسُولَ اللَّهِ إِلَى مَتَى نَحْنُ عَلَى هَذِهِ الْمَجَاعَةِ الشَّدِیدَةِ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لَا تَزَالُونَ فِیهَا مَا عِشْتُمْ فَأَحْدِثُوا لِلَّهِ شُکْراً فَإِنِّی قَرَأْتُ کِتَابَ اللَّهِ الَّذِی أُنْزِلَ عَلَیَّ وَ عَلَى مَنْ کَانَ قَبْلِی فَمَا وَجَدْتُ مَنْ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ إِلَّا الصَّابِرُون ...
یَا ابْنَ مَسْعُودٍ عَلَیْکَ بِالسَّکِینَةِ وَ الْوَقَارِ وَ کُنْ سَهْلًا لَیِّناً عَفِیفاً مُسْلِماً تَقِیّاً نَقِیّاً بَارّاً طَاهِراً مُطَهَّراً صَادِقاً خَالِصاً سَلِیماً صَحِیحاً لَبِیباً صَالِحاً صَبُوراً شَکُوراً مُؤْمِناً وَرِعاً عَابِداً زَاهِداً رَحِیماً عَالِماً فَقِیهاً یَقُولُ اللَّهُ تَعَالَى «إِنَّ إِبْراهِیمَ لَحَلِیمٌ أَوَّاهٌ مُنِیبٌ» «وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً وَ الَّذِینَ یَبِیتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّداً وَ قِیاماً» (فرقان/63-64) «وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً» (بقره/83) «وَ إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِراماً وَ الَّذِینَ إِذا ذُکِّرُوا بِآیاتِ رَبِّهِمْ لَمْ یَخِرُّوا عَلَیْها صُمًّا وَ عُمْیاناً وَ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنا هَبْ لَنا مِنْ أَزْواجِنا وَ ذُرِّیَّاتِنا قُرَّةَ أَعْیُنٍ وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقِینَ إِماماً أُوْلئِکَ یُجْزَوْنَ الْغُرْفَةَ بِما صَبَرُوا وَ یُلَقَّوْنَ فِیها تَحِیَّةً وَ سَلاماً خالِدِینَ فِیها حَسُنَتْ مُسْتَقَرًّا وَ مُقاماً» (فرقان/72-76) وَ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ هُمْ فِی صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ وَ الَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ وَ الَّذِینَ هُمْ لِلزَّکاةِ فاعِلُونَ وَ الَّذِینَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حافِظُونَ إِلَّا عَلى أَزْواجِهِمْ أَوْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَیْرُ مَلُومِینَ فَمَنِ ابْتَغى وَراءَ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ العادُونَ وَ الَّذِینَ هُمْ لِأَماناتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ راعُونَ وَ الَّذِینَ هُمْ عَلى صَلَواتِهِمْ یُحافِظُونَ أُولئِکَ هُمُ الْوارِثُونَ الَّذِینَ یَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِیها خالِدُونَ» (مومنون/1-11) وَ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى «أُولئِکَ فِی جَنَّاتٍ مُکْرَمُونَ» (معارج/35) وَ قَالَ «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ» إِلَى قَوْلِهِ «أُولئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا لَهُمْ دَرَجاتٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ کَرِیم» (انفال/2-4)
تدبر
1) «یُجادِلُنا فی قَوْمِ لُوطٍ؛ إِنَّ إِبْراهیمَ لَحَلیمٌ أَوَّاهٌ مُنیبٌ»
حضرت ابراهیم ع با فرشتگان خداوند در ایفای ماموریت الهیشان مجادله میکند؛ اما خداوند او را با اوصافی همچون بردباری، اهل آن و ناله و مناجات و تضرع به درگاه خداوند بودن و رجوع دائمی به خدا میستاید.
اما چرا این سه صفت؟ و چرا او را مدح کرد؟
شاید اگر این را ضمیمه کنیم به آیه دیگری که به مومنان میفرماید که اگر واقعا به خدا و روز آخرت ایمان دارید در اجرای مجازات زناکاران دچار رأفت و سستی نشوید، (الزَّانِیَةُ وَ الزَّانی فَاجْلِدُوا کُلَّ واحِدٍ مِنْهُما مِائَةَ جَلْدَةٍ وَ لا تَأْخُذْکُمْ بِهِما رَأْفَةٌ فی دینِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِر؛ نور/2) بهتر بتوانیم به پاسخ این سوال برسیم.
در واقع، از آنجا که در مومن، و بلکه از زمره برترین مومنان بودن حضرت ابراهیم ع تردیدی نیست، معلوم میشود که این مجادله حضرت ابراهیم ع با خدا، نه از سر دلسوزیهای احساساتی بوده و نه از سر مخالفت با خداوند ویا تردید در رحمانیت و رحیمیت خداوند؛
بلکه به نظر میرسد «بردباری» را از آن جهت ذکر کرد که نشان دهد تقاضای حضرت ابراهیم ع تأخیر انداختن عذاب آنان بوده، نه مطلقاً عذاب نشدن آنان؛ (المیزان، ج10، ص326) (در نکات ادبی بیان شد که «حِلم» مهلت دادن و عجله نکردن در مجازات است)
و «أوّاه» را ذکر کرد که تذکر دهد که او بارها به درگاه خداوند از گمراهی گمراهان ناله میکرد (المیزان، ج10، ص327) ویا از این جهت که بفرماید خودش دائما اهل تضرع به درگاه خداوند بود و به هیچوجه این نبود که بخواهد بر خدا خرده بگیرد و در برابر خدا، برای خود، شأنیتی قائل باشد و بخواهد دلسوزی عاطفیِ خود را معیار نقض حکم خدا قرار دهد؛
و «منیب» را ذکر کرد که بگوید که بارها به خداوند برای نجات یافتن آنان [از آن عمل زشتشان] مراجعه کرده بود (المیزان، ج10، ص327) ویا چهبسا نشان دهد که او چون خود اهل انابه و توبه بود (و با توجه به عصمت وی، علیالقاعده معنای انابه او این است که برای کوچکترین کاری که احتمال میداد نکند حق عبودیت را بجا نیاورده باشد، به استغفار و توبه میپرداخته) احتمال میداد که آنان هم انابه کنند و از مسیر انحرافیشان برگردند.
به تعبیر دیگر، این تعابیر بخوبی نشان میدهد که محاجه حضرت ابراهیم ع برای عذاب نشدن قوم لوط، به هیچ عنوان مصداق دفاع گناهکاران در گناهشان [یعنی دفاع از همجنسگرایان از آن جهت که به اقدامات همجنسگرایانه روی میآورند][5]، نبوده است! (المیزان، ج10، ص326)
2) «إِنَّ إِبْراهیمَ لَحَلیمٌ أَوَّاهٌ مُنیبٌ»
حلیم کسی است که بردبار و اهل تحمل است؛ و در ذهن ما کسی که «بردبار» است اهل آه و ناله کردن نیست؛ در حالی که حضرت ابراهیم ع در همان حال که حلیم است، اواه هم (کسی است که زیاد آه و ناله میکند) نیز هست.
پس دو گونه آه و ناله داریم، یکی آن که از سر بیقراری و کمتحملی در برابر سختیهاست؛ و دیگری آن که همراه با بردباری و حِلم است! اما این دومی چگونه ممکن است؟
شاید عبارت «مُنیب» وجه جمع این دو را نشان میدهد؛ یعنی کسی واقعا بردبار و اهل تحمل میشود که جایی برای آه و ناله کردن داشته باشد، و بلکه آنجا زیاد برود و بسیار آه و ناله کند؛ به تعبیر دیگر، کسی واقعا حلیم و بردبار میشود که همواره به درگاه خداوند پناهنده شود و آنجا تضرع کند. (اقتباس از التحقیق فى کلمات القرآن الکریم، ج1، ص199)[6]
3) «... أَوَّاهٌ مُنیبٌ»
اگر رجوع به خداوند در کار باشد، آه و ناله کردن نهتنها بد نیست، بلکه زیادش هم خوب است؛ در واقع، آه و ناله، اگر به درگاه خدا باشد ارزشمند است و اگر به نزد انسانها باشد حقارتآور است.
4) «یُجادِلُنا فی قَوْمِ لُوطٍ؛ إِنَّ إِبْراهیمَ لَحَلیمٌ أَوَّاهٌ مُنیبٌ»
انبیا، دلسوزترین رهبران جامعهى بشرى هستند، و با حلم و ناله و انابه، براى نجات مردم تلاش مىکنند. (تفسیر نور، ج5، ص357)
5) «إِنَّ إِبْراهیمَ ... مُنیبٌ»
«مُنیب» به معنای «بازگشتکننده» است؛ و در تمامی کاربردهای قرآنیاش ناظر به رجوع الی الله، و مفهومی قریب به «توبه» است. اما میدانیم که حضرت ابراهیم ع یک پیامبر الواالعزم و معصوم بوده و گناهی نمی کرده که بخواهد از گناه برگردد؛ پس معنای «إنابه» در مورد ایشان چیست؟
الف. یعنی در هر کاری به خداوند مراجعه می کرد و دائما بر او توکل میکرد. (مجمعالبیان، ج5، ص275؛ المیزان، ج10، ص326)
ب. یعنی هر لحظه به طاعتی از طاعات خداوند مراجعه میکرد؛ اگر در لحظه قبل در حال انجام طاعتی بود، لحظه بعد هم باز به طاعتی دیگر میپرداخت. (مجموعه ورام، ج2، ص265) یعنی چیزی شبیه مضمون آیه «فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَب: وقتی [از کاری] فارغ شدی؛ [دوباره به کاری دیگر] کوشش نما» (انشراح/7)
ج. توبه هرکس به ازای خویش است؛ و منافاتی با عصمت ندارد. در واقع، اگر در نظر بگیریم که مراتب انسانها متفاوت است و گاه مرتبه شخص بقدری بالاست که انجام کاری که برای دیگران چهبسا حسنه محسوب شود، برای مقام او سیئه است (چنانکه از پیامبر ص روایت شده که: «حَسَنَاتُ الْأَبْرَارِ سَیِّئَاتُ الْمُقَرَّبِینَ: خوبیهای ابرار، بدیهای مقربان الهی است!» کشف الغمة فی معرفة الأئمة، ج2، ص255) آنگاه او از آنچه متناسب با جایگاه خود و برای خود گناه میشمرده توبه و انابه میکرده است؛ کاری که اگر ما آن کار را انجام دهیم، برای ما ثواب هم چهبسا داشته باشد.
د. ...
این را در کانال نگذاشتم، چون قانعکننده نبود و پاسخی دیگر به ذهنم نرسید.
6) «إِنَّ إِبْراهیمَ لَحَلیمٌ أَوَّاهٌ مُنیبٌ»
الف. در این آیه ابتدا صفت حلیم را آورد، سپس صفت «أوّاه»را؛ اما در جای دیگری که میخواهد حضرت ابراهیم ع را توصیف کند (وَ ما کانَ اسْتِغْفارُ إِبْراهیمَ لِأَبیهِ إِلاَّ عَنْ مَوْعِدَةٍ وَعَدَها إِیَّاهُ فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلَّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ إِنَّ إِبْراهیمَ لَأَوَّاهٌ حَلیمٌ؛ توبه/114) ابتدا صفت «أوّاه» را میآورد، سپس «حلیم» را. چرا؟
در اینجا موضوع مجادله حضرت ابراهیم برای به عقب انداختن عذاب از قوم لوط بود، پس اقتضای کلام این است که ابتدا بر حلیم و بردبار بودن او تاکید شود؛ اما در آنجا در مقام تبری جستن از پدرش است بعد از اینکه برایش استغفار کرده بود. (التحقیق فى کلمات القرآن الکریم، ج1، ص200)
ب. ...
[1] . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسَى عَنْ حَرِیزٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع ... قُلْتُ إِنَّ إِبْراهِیمَ لَأَوَّاهٌ حَلِیمٌ قَالَ الْأَوَّاهُ هُوَ الدَّعَّاءُ.
[2] . عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع أَنَّهُ ... سُئِلَ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِنَّ إِبْراهِیمَ لَحَلِیمٌ أَوَّاهٌ مُنِیبٌ قَالَ الْأَوَّاهُ الدَّعَّاء.
[3] . این روایت هم اگرچه به معصوم نسبت نداده، اما در وصف گریههای حضرت ابراهیم جالب است:
وَ رُوِیَ أَنَّ إِبْرَاهِیمَ ع کَانَ یُسْمَعُ تَأَوُّهُهُ عَلَى حَدِّ مِیلٍ حَتَّى مَدَحَهُ اللَّهُ تَعَالَى بِقَوْلِهِ إِنَّ إِبْراهِیمَ لَحَلِیمٌ أَوَّاهٌ مُنِیبٌ وَ کَانَ فِی صَلَاةٍ یُسْمَعُ لَهُ أَزِیزٌ کَأَزِیزِ الْمِرْجَلِ وَ کَذَلِکَ کَانَ یُسْمَعُ مِنْ صَدْرِ سَیِّدِنَا رَسُولِ اللَّهِ ص مِثْلُ ذَلِکَ وَ کَانَتْ فَاطِمَةُ ع تَنْهَجُ فِی الصَّلَاةِ مِنْ خِیفَةِ اللَّهِ تَعَالَى. (عدة الداعی و نجاح الساعی، ص151؛ أعلام الدین فی صفات المؤمنین (دیلمی)، ص246)
[4] . عبارت اول حدیث فوق در جلسه68، حدیث1 http://yekaye.ir/nuh-071-21/
و فرازهای دیگری از این حدیث در جلسه77، حدیث2 http://yekaye.ir/al-hadeed-057-14/
و جلسه136، حدیث1 http://yekaye.ir/al-qiyamah-075-02/
و جلسه 158، حدیث1 http://yekaye.ir/al-jathiyah-045-23/
و جلسه162، حدیث2 http://yekaye.ir/al-isra-017-018/
و جلسه 176، حدیث1 http://yekaye.ir/qiamat-75-5/
و جلسه 188، حدیث2 http://yekaye.ir/al-qiyamah-075-13/
و جلسه579، حدیث1 http://yekaye.ir/al-lail-92-19/
و جلسه589، حدیث2 http://yekaye.ir/al-kahf-18-8/
و جلسه 609، حدیث2 http://yekaye.ir/al-kahf-18-28/
و جلسه 627، حدیث5 http://yekaye.ir/al-kahf-18-46/
و جلسه 688، حدیث3 http://yekaye.ir/al-kahf-18-105/
و جلسه 694، حدیث5 http://yekaye.ir/al-kahf-18-110/
و جلسه 710، حدیث2 http://yekaye.ir/al-fater-35-10/
و جلسه 729، حدیث1 http://yekaye.ir/al-fater-35-29/
و جلسه 759، حدیث3 http://yekaye.ir/ya-seen-36-12/
و جلسه 814، حدیث3 http://yekaye.ir/ya-seen-36-65/
[5] . آقای آرش نراقی در پایان مقاله اسلام و حقوق اقلیتهای جنسی، بعد از اینکه میکوشد القا کند که همجنسگرایی از نظر اسلام اشکالی ندارد! در پایانش میگوید اگر قانع نشدید حداقل از مجازات آنان خودداری کنید و به حضرت ابراهیم ع اقتدا کنید که بر همجنسگرایان قوم لوط شفقت ورزید و از خداوند خواست که آنان را عذاب نکند!!! نقد مقاله و دیدگاههای ایشان را در مقالهای در سایت خود آوردهام: souzanchi.ir
[6] . فانّ المؤمن العارف باللّه لا یزال متوجّعا فی قبال قصوره و عجزه و فتوره، و حزینا لما یفوت عنه من وظائف العبودیّة للّه المتعال، و متألّما عمّا لا یقدّر أن یعبد کما ینبغی و یلیق بعزّ جلاله و عظمته. فیدوم خضوعه و خشوعه، و لا یزال یدرک فقره و قصوره و ذلّه فی نفسه. و هذا المعنى من لوازم الحلم و الإنابة، فانّ الحلم هو طمأنینة النفس و سکونها بحیث لا یحرکّها الغضب حتّى یحجّب العقل، و یضعف الإدراک و العمل الصالح. و الإنابة هو الرجوع الى اللّه المتعالی و التوجّه الیه و الانقطاع عن العلائق المادیّة، فإذا حصل الحلم و الانابة یتمکّن صاحبه من الحزن فی نفسه، فهو أوّاه. فَالْأَوَّاهُ هو الّذى یظهر الحزن و التوجّع إمّا من جهة قصوره و إمّا بلحاظ الحبّ و الشوق أو بسبب وجود عوایق و علائق مادّیّة تمنع عن الوصول الى ما یحبّ و یرید و عن ادراک ما یتوجّه الیه.