سفارش تبلیغ
صبا ویژن

861) سوره هود (11) آیه 74 فَلَمَّا ذَهَبَ عَنْ إِبْراهیمَ الرَّو

 بسم الله الرحمن الرحیم

861) سوره هود (11) آیه 74

فَلَمَّا ذَهَبَ عَنْ إِبْراهیمَ الرَّوْعُ وَ جاءَتْهُ الْبُشْرى‏ یُجادِلُنا فی‏ قَوْمِ لُوطٍ

16 ربیع‌الثانی 1440

ترجمه

پس هنگامی که ترس از ابراهیم برفت و او را بشارت آمد، شروع کرد به مجادله با ما درباره قوم لوط!

نکات ادبی

الرَّوْعُ

ماده «روع» را به معنای ترس و فزع دانسته‌اند (معجم المقاییس اللغة، ج‏2، ص460) و به نفس آدمی «الرُوع» می گویند از این جهت که ترس در آن جای می‌گیرد و مستقر می‌شود. (مفردات ألفاظ القرآن، ص373؛ مجمع البیان، ج‏5، ص271)

برخی در تفاوت «رَوع» با خوف (ترس) و فزع و رعب (وحشت) گفته‌اند که: «روع» دلهره و ترس خفیفی است که در پی فزع ویا امری اعجاب‌آور و باشکوه در دل می افتد. (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏4، ص280)

ماده «روع» تنها همین یکبار در قرآن کریم به کار رفته است.

یُجادِلُنا

قبلا بیان شد که ماده «جدل» در اصل دلالت دارد بر استحکام چیزی در عین روانی‌ای که دارد، و در بسیاری از اوقات در مورد نزاع کلامی‌ای که تداوم و رفت و برگشت دارد به کار می‌رود.

برخی مولفه‌های معنایی اصلی این ماده را «استحکام» و «امتداد داشتن» دانسته‌اند، خواه در کلام باشد یا غیر کلام، در حق باشد یا در باطل، در مقام مقابله باشد یا بتنهایی.

 برخی هم معنای اصلی این ماده «درصدد پیروزی برآمدن از طریق منازعه و غلبه‌جویی» می‌دانند؛ چنانکه به کُشتی گرفتن و حریف را بر زمین زدن «جِدال» گفته می‌شود.

این ماده وقتی به باب مفاعله می‌رود (مُجَادَلَة ، جِدَال) دلالت بر امتداد یافتنِ جَدَل می‌کند؛ و غالبا بر اصرار و پافشاری بر موضع خویش در سخن، که مانع آشکار شدن حق می‌شود، اطلاق می‌گردد.

جلسه 635  http://yekaye.ir/al-kahf-18-54/

حدیث

1) در آیه 69 و 71 حدیثی از امام باقر ع گذشت. در ادامه‌اش فرمودند:

پس هنگامی ابراهیم ع را بشارت آمد و ترس از او برفت، و او شروع کرد به مناجات کردن با پروردگارش درباره قوم لوط؛ و از او می‌خواست که بلا را از آنها بردارد. پس خداوند فرمود: ابراهیم! از این درگذر! همانا امر پروردگارت آمده است و همانا آنان چنان‌اند که عذابم بدانان خواهد رسید بعد از طلوع خورشیدِ روز بعد و این امری قطعی و غیرقابل برگشت است.

تفسیر العیاشی، ج‏2، ص152

... فَلَمَّا جَاءَتْ إِبْرَاهِیمَ الْبِشَارَةُ بِإِسْحَاقَ فَذَهَبَ عَنْهُ الرَّوْعُ أَقْبَلَ یُنَاجِی رَبَّهُ فِی قَوْمِ لُوطٍ وَ یَسْأَلُهُ کَشْفَ الْبَلَاءِ عَنْهُمْ فَقَالَ اللَّهُ یا إِبْراهِیمُ أَعْرِضْ عَنْ هذا إِنَّهُ قَدْ جاءَ أَمْرُ رَبِّکَ وَ إِنَّهُمْ آتِیهِمْ عَذَابِی بَعْدَ طُلُوعِ الشَّمْسِ مِنْ یَوْمِکَ مَحْتُوماً غَیْرُ مَرْدُود.

 

2) از امام صادق ع روایت شده است: همانا خداوند چهار فرشته را برای به هلاکت رساندنِ قوم لوط مبعوث کرد: جبرئیل و میکائیل و اسرافیل و کروبیل؛ پس بر ابراهیم ع گذشتند در حالی که عمامه بسته بودند؛ و بر او سلام کردند ولی آنان را نشناخت. وی آنان را در هیاتی نیکو یافت و گفت: تنها خودم عهده‌دار پذیرایی اینان می‌شوم و او اهل میهمان‌نوازی بود؛ پس برایشان گوساله چاقی را بریان کرد تا کاملا گوشتش نرم و لذیذ شد سپس  پیش آنان آورد. چون آن را در مقابل آنان نهاد «دید دستانشان را، که به آن نمی‌رسد، آنان را بیگانه شمرد، و از آنان ترسی احساس کرد» (هود/70). جبرئیل چون این را دید عمامه را از سر و روی خود باز کرد.

حضرت ابراهیم ع فرمود: تو خودتی؟

گفت: آری! و ساره همسرش بر آنان گذشت «پس او را به اسحاق مژده دادیم، و پشت سر اسحاق، یعقوب.» (هود/70) آنگاه ساره همان مطالبی را گفت که خداوند در کتاب عزیز خود بیان فرمود. سپس حضرت ابراهیم ع فرمود: برای چه کاری آمده‌اید؟

گفتند: برای به هلاکت رساندن قوم لوط.

فرمود: اگر در میان آنان صد نفر مومن باشند باز هم آنان را هلاک می‌کنید؟

جبرئیل گفت: خیر.

فرمود: اگر در میان آنان پنجاه نفر مومن باشند؟

جبرئیل گفت: خیر.

فرمود: اگر در میان آنان سی نفر مومن باشند؟

جبرئیل گفت: خیر.

فرمود: اگر در میان آنان بیست نفر مومن باشند؟

جبرئیل گفت: خیر.

فرمود: اگر در میان آنان ده نفر مومن باشند؟

جبرئیل گفت: خیر.

فرمود: اگر در میان آنان پنج نفر مومن باشند؟

جبرئیل گفت: خیر.

فرمود: اگر در میان آنان یک نفر مومن باشد؟

جبرئیل گفت: خیر.

فرمود: «همانا لوط در میان آنان است. گفتند ما بدانکه در میان آنان است آگاهتریم؛ قطعا او و خانواده اش را نجات می دهیم، غیر از همسرش که در زمره برجای‌ماندگان بود.» و سپس رفتند.

حسن بن علی* می گوید: گمان نکنم که این سخن وی منظوری داشته باشد جز اینکه از خداوند برای آنان بقا[ی عمر] را طلب می کرد. و این همان سخن خداوند عز و جل است که فرمود «شروع کرد به مجادله با ما درباره قوم لوط» (هود/74)

الکافی، ج‏5، ص546 و ج‏8، ص328[1]؛ تفسیر العیاشی، ج‏2، ص153

عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ دَاوُدَ بْنِ فَرْقَدٍ عَنْ أَبِی یَزِیدَ الْحَمَّارِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ بَعَثَ أَرْبَعَةَ أَمْلَاکٍ فِی إِهْلَاکِ قَوْمِ لُوطٍ جَبْرَئِیلَ وَ مِیکَائِیلَ وَ إِسْرَافِیلَ وَ کَرُوبِیلَ. فَمَرُّوا بِإِبْرَاهِیمَ ع وَ هُمْ مُعْتَمُّونَ [متعممون] فَسَلَّمُوا عَلَیْهِ فَلَمْ یَعْرِفْهُمْ وَ رَأَى هَیْئَةً حَسَنَةً. فَقَالَ لَا یَخْدُمُ هَؤُلَاءِ إِلَّا أَنَا بِنَفْسِی؛ وَ کَانَ صَاحِبَ ضِیَافَةٍ [أضیاف] فَشَوَى لَهُمْ عِجْلًا سَمِیناً حَتَّى أَنْضَجَهُ ثُمَّ قَرَّبَهُ إِلَیْهِمْ.

فَلَمَّا وَضَعَهُ بَیْنَ أَیْدِیهِمْ «رَأى‏ أَیْدِیَهُمْ لا تَصِلُ إِلَیْهِ نَکِرَهُمْ وَ أَوْجَسَ مِنْهُمْ خِیفَةً»

فَلَمَّا رَأَى ذَلِکَ جَبْرَئِیلُ حَسَرَ الْعِمَامَةَ عَنْ وَجْهِهِ [وَ عَنْ رَأْسِهِ]؛ فَعَرَفَهُ إِبْرَاهِیمُ. فَقَالَ أَنْتَ هُوَ؟ قَالَ نَعَمْ.

وَ مَرَّتْ سَارَةُ امْرَأَتُهُ «فَبَشَّرَهَا بِإِسْحاقَ وَ مِنْ وَراءِ إِسْحاقَ یَعْقُوب»َ فَقَالَتْ مَا قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَأَجَابُوهَا بِمَا فِی الْکِتَابِ [الْعَزِیزِ].

فَقَالَ لَهُمْ إِبْرَاهِیمُ لِمَا ذَا [فیما] جِئْتُمْ؟

قَالُوا فِی إِهْلَاکِ قَوْمِ لُوطٍ.

فَقَالَ لَهُمْ إِنْ کَانَ فِیهِمْ مِائَةٌ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَ تُهْلِکُونَهُمْ؟ فَقَالَ جَبْرَئِیلُ لَا.

قَالَ فَإِنْ کَانَ فِیهَا خَمْسُونَ؟ قَالَ لَا.

قَالَ فَإِنْ کَانَ فِیهَا ثَلَاثُونَ؟ قَالَ لَا.

قَالَ فَإِنْ کَانَ فِیهَا عِشْرُونَ؟ قَالَ لَا.

قَالَ فَإِنْ کَانَ فِیهَا عَشَرَةٌ؟ قَالَ لَا.

قَالَ فَإِنْ کَانَ فِیهَا خَمْسَةٌ؟ قَالَ لَا.

قَالَ فَإِنْ کَانَ فِیهَا وَاحِدٌ؟ قَالَ لَا.

قَالَ فَـ«إِنَّ فِیها لُوطاً. قالُوا نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَنْ فِیها لَنُنَجِّیَنَّهُ وَ أَهْلَهُ إِلَّا امْرَأَتَهُ کانَتْ مِنَ الْغابِرِینَ» [ثم مضوا]

قَالَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ قَالَ لَا أَعْلَمُ هَذَا الْقَوْلَ إِلَّا وَ هُوَ یَسْتَبْقِیهِمْ وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «یُجادِلُنا فِی قَوْمِ لُوطٍ».

* پی‌نوشت: درباره اینکه مقصود از «حسن بن علی» کیست، نقلی که از این حدیث در جلد 8 کافی آمده تعبیر «قال الحسن العسکریّ أبومحمّد» (یعنی امام حسن عسکری) دارد، و از آنجا که حدیث از امام صادق ع است، به جهت همین تعبیر، برخی احتمال داده‌اند این روایت را مرحوم کلینی از تفسیر منسوب به امام حسن عسکری ع نقل کرده است. اما دیگران آن را خطایی از جانب ناسخان قلمداد کرده‌اند. برخی هم احتمال داده اند که مقصود از «حسن بن علی» امام حسن مجتبی باشد و این جزیی از کلام امام صادق ع است. اما مرحوم مجلسی هر دو احتمال را بعید می‌شمرد و احتمال اقوی را این می‌داند که مقصود، «حسن بن علی بن فضال» است که یکی از افراد مهم در سلسله سند این روایت می‌باشد. (مرآة العقول، ج‏26، ص452)

 

3) دعایی از امام رضا ع روایت شده است برای کسی که کسی را امین می‌شمرد اما مورد خیانت واقع می‌شود و در برابر احسان با کفران مواجه می‌شود. شروع دعا چنین است:

خدایا ! من در کتاب راست و درستت یافتم که حضرت ابراهیمِ خلیل علیه‌السلام را ستودی هنگامی که با تو در مورد کسانی که کفران کرده بودند مجادله کرد و فرمودی «شروع کرد به مجادله با ما در مورد قوم لوط؛ همان ابراهیم بردبار و مناجاتی و توبه‌کار بود» (هود/74-75) و یافتم که پیامبرت حضرت محمد ص که سید المرسلین است را بازداشتی از اینکه با تو در مورد خیانت‌پیشگان گناهکار بحث کند و فرمودی «و مجادله مکن از برای کسانی که در حق خویش خیانت می‌کنند که همانا خداوند کسی که خیانتکار گناهکار باشد را دوست نمی‌دارد» (نساء/107) پس اینجا بود که دریافتم که [گناه] خیانت و نفاق نزد تو عظیمتر است از کفران و شقاق؛ ...

المجتنى من الدعاء المجتبى (سید بن طاووس)، ص15

رَوَیْنَاهُ فِی کِتَابِ الدُّعَاءِ لِلْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ بِإِسْنَادِهِ إِلَى الرِّضَا ع قَالَ: ...

وَ دُعَاءُ مَنِ اؤْتُمِنَ فَخَانَ وَ قَابِلِ الْإِحْسَانِ بِالْکُفْرَانِ: اللَّهُمَّ إِنِّی وَجَدْتُ فِی کِتَابِکَ الصَّادِقِ أَنَّکَ مَدَحْتَ إِبْرَاهِیمَ خَلِیلَکَ عَلَیْهِ السَّلَامُ لَمَّا جَادَلَکَ عَنِ الْکَافِرِینَ فِی قَوْلِکَ جَلَّ جَلَالُکَ «یُجادِلُنا فِی قَوْمِ لُوطٍ إِنَّ إِبْراهِیمَ لَحَلِیمٌ أَوَّاهٌ مُنِیبٌ» وَ وَجَدْتُکَ قَدْ مَنَعْتَ مُحَمَّداً نَبِیَّکَ سَیِّدَ الْمُرْسَلِینَ أَنْ یُجَادِلَکَ فِی الْخَائِنِینَ الْآثِمِینَ فَقُلْتَ لَهُ جَلَّ جَلَالُکَ وَ لا تُجادِلْ عَنِ الَّذِینَ یَخْتانُونَ أَنْفُسَهُمْ إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ مَنْ کانَ خَوَّاناً أَثِیماً فَعَرَفْتُ عِنْدَ ذَلِکَ أَنَّ الْخِیَانَةَ وَ النِّفَاقَ أَعْظَمُ عِنْدَکَ مِنَ الْکُفْرِ وَ الشِّقَاق‏ ...

تدبر

1) «فَلَمَّا ذَهَبَ عَنْ إِبْراهیمَ الرَّوْعُ وَ جاءَتْهُ الْبُشْرى‏ یُجادِلُنا فی‏ قَوْمِ لُوطٍ»

مقصد اصلی این فرشتگان - چنانکه در آیه 70 گذشت - قوم لوط بود. با این حال، قرآن کریم به جای اینکه مستقیم سراغ داستان قوم لوط برود، با این طول و تفصیل درباره ورود فرشتگان خدا بر حضرت ابراهیم ع و پذیرایی وی از آنان و نگران شدن از برخوردار آنان و بشارتی که برای حضرت ابراهیم ع آوردند و واکنشی که زن حضرت ابراهیم ع نشان داد و گفتگویی که بین او و فرشتگان درگرفت و سپس واکنشی که حضرت ابراهیم ع به ماموریت اصلی فرشتگان الهی (عذاب قوم لوط) نشان داد، پرداخت.

‌چه بسا می‌خواهد بفهماند که خداوند بین مومن (مرد باشد یا زن، پیامبر اولواالعزم باشد یا خانه‌دار، ...) با غیرمومن چه اندازه فرق می گذارد. از طرفی باکی ندارد که شهرهایی را ویران کند و از طرف دیگر تحمل لحظه‌ای نگرانی مومن را ندارد و حتی پاسخگویی به دغدغه‌های یک مومن درباب عذابی که بر غیرمومنان می‌فرستاد، نیز برایش اهمیت دارد.

نکته تخصصی انسان‌شناسی

خداوند انسان را آفرید بدین جهت که وی با ایمان و عمل خود تا مقام خلیفة‌اللهی بالا رود و از فرشتگان هم برتر شود (بقره/30-32). از این جهت بود که بنی‌آدم را کرامت بخشید و بر اغلب مخلوقات خویش برتری داد (اسراء/70)[2]. واضح است که منشأ این برتری، آن حقیقت عظیمی است که خداوند از آن به «روح» تعبیر کرده و زمانی فرشتگان خویش را امر به سجده بر آدم کرد که روح را در کالبد آدم دمید. (حجر/29؛ ص/27).[3] به تعبیر دیگر، اگر انسان صرفاً موجودی همچون سایر موجودات طبیعی و حیوانات - که افق وجودیِ آنها در افقِ خاک و عناصر مادی است - قلمداد شود، ارزش و کرامت ویژه‌ای ندارد؛ و ابلیس هم وقتی بر آدم سجده نکرد، دلیلش را این قرار داد که من به موجودی که از همین عناصر مادیِ موجود در خاک و آب (گِل) آفریدی سجده نمی‌کنم (حجر/33[4]؛ اسراء/61[5]) و اشکال سخن او این بود که آدم را بدون «دمیده شدن روح در او» در نظر گرفت؛ و اگر واقعا آدم همان بود که او می گفت، حق داشت؛ چرا که اگر همانند سایر موجودات عالم طبیعت، صرفاً از عناصر خاک و آب آفریده شده باشد، چه برتری‌ای بر دیگران خواهد داشت؟

اینها نشان می‌دهد که انسان، از آن جهت که انسان است، کرامت دارد؛ اما تعبیر «از آن جهت که انسان است» معنایش این نیست که «از آن جهت که پوست و گوشت و استخوان دارد»، یا «از این جهت که شهوت و میل دارد»، یا ... . بلکه «از آن جهت که انسان است» یعنی از همان جهتی که او را بر سایر موجودات کرامت بخشیده، یعنی از جهت ظرفیت خاص الهی‌ای که در او نهاده شده است.

بدین جهت است که:

از طرفی، اگر کسی (مانند حضرت ابراهیم ع و همسرش) در مسیر الهی قرار گرفت، بزرگترین فرشتگان الهی با آنان همنشین می‌شوند و در پیشگاه عظمت آنان زانو می‌زنند؛ و وجود حتی یک فرد از این گونه انسانهای واقعا انسان، در میان جماعت انسان‌نما کافی است که - مادامی که او در میان آنهاست - عذابی بر آنان نازل نشود و کسی مثل حضرت ابراهیم ع به خود ح بدهد که با خدا درباره عذاب نکردن آنان محاجه کند (حدیث2)؛

و از طرف دیگر، وقتی این انسان با غوطه‌ور شدن در شهوات و رذایل و به بهانه آزادی، به «انسانیت و کرامت خویش» پشت پا زد، گرفتار شدنِ فوج فوج آنان به قهر و غضب الهی، و نابودی و هلاکتِ خیل عظیم آنها، ذره‌ای اهمیت ندارد.

پس، از این جمله که «انسان از آن جهت که انسان است کرامت و حقوق ویژه‌ای دارد» منطقا فقط حقوق متعالی و خاص انسان نتیجه می‌شود، نه اجازه انجام هرگونه عمل حیوانی و شهوانی! و عجیب اینجاست که مدافعان رفتارهای هم‌جنس‌گرایانه برای دفاع از این عمل وقیحانه شهوانی، به اینکه «تمام انسانها از حقوق و کرامت انسانی برابر برخوردارند» (نراقی، مقاله قرآن و مسأله حقوق اقلیتهای جنسی) تمسک می‌کنند! بله، انسانها «از آن جهت که انسان‌اند» حقوق و کرامت برابر دارند؛ نه «از آن جهت که شهوت دارند و شبیه حیوان‌اند». اگر صرف برخورداری از شهوت و برخورداری از آزادی (= توان إعمال شهوت به دلخواه) معیار کرامت بود، همه حیوانات هم با انسانها برابر بودند و هیچ انسانی بر هیچ حیوانی برتری نداشت و دیگر سخن از «حقوق بشر» به عنوان یک حق ویژه، که به کرامت انسان برگردد بی‌معنا بود.

اینجاست که باید گفت دفاع از حق هم‌جنس‌گرایی به بهانه حقوق بشر و کرامت انسان، مصداق بارز «بر سر شاخه نشستن و بن بریدن» است.

 

2) «فَلَمَّا ذَهَبَ عَنْ إِبْراهیمَ الرَّوْعُ ...‏ یُجادِلُنا فی‏ قَوْمِ لُوطٍ»

هنگامی که ترس ابراهیم زایل شد ... بحث و جدال درباره قوم لوط را آغاز کرد.

پس،

الف. آرامش روحى، زمینه‏ى توجّه به همنوعان است. (تفسیر نور، ج‏4، ص94)

ب. به هنگام هیجان، موضع‏گیرى نکنیم. (تفسیر نور، ج‏4، ص94)

ج. کسی که دچار ترس شده باشد، اولویت اول خودش است، نه دیگران.

د. ...

 

3) «فَلَمَّا ... جاءَتْهُ الْبُشْرى‏ یُجادِلُنا فی‏ قَوْمِ لُوطٍ»

هنگامی که ... به ابراهیم بشارتی داده شد، بحث و جدال درباره قوم لوط را آغاز کرد.

پس:

الف. بشارت به نعمت، ما را از سرنوشت دیگران غافل نسازد. (تفسیر نور، ج‏4، ص94)

ب. انبیا به فکر افراد زیر دست خود هستند. (تفسیر نور، ج‏4، ص94)

نکته روانشناختی

ج. وقتی به کسی بشارت و امتیازی می‌دهند، می‌فهمد که مورد توجه است، پس درخواست‌های جدید مطرح می‌کند.

د. ...

 

4) «... إِبْراهیمَ ...‏ یُجادِلُنا فی‏ قَوْمِ لُوطٍ»

محبت به انسان‌های دیگر - حتی اگر گناهکار باشند - در پیامبران الهی بقدری زیاد است، که پیامبر اولوالعزمی همچون حضرت ابراهیم ع با فرشتگان خدا - بلکه با خود خدا (چون ضمیر «نا: ما» به کار برد) - بحث می‌کند که عذاب را از آنها عقب بیندازد!

البته واضح است که دغدغه ایشان برای به عقب انداختن عذاب، به هیچ عنوان به معنای توجیه ویا دفاع از عمل بی‌شرمانه آنان نیست؛ بهترین شاهدش هم اینکه در روایات،‌ این مجادله به این صورت ذکر شده که حضرت ابراهیم احتمال وجود تعدادی مومن در میان آن قوم را می‌دهد و به خاطر وجود آنهاست که از خدا می‌خواهد عذاب را از آن قوم بردارد (که شبیه این در تورات هم آمده: سفر پیدایش، فصل 18[6]) یعنی بهانه وی، وجود برخی افراد مومن - یعنی کسانی که اهل این کار نیستند - در آن جامعه است.

 

5) «... إِبْراهیمَ ...‏ یُجادِلُنا فی‏ قَوْمِ لُوطٍ»

تنها به فکر قوم و طایفه‏ى خویش نباشیم. (تفسیر نور، ج‏4، ص94)

 

6) «یُجادِلُنا فی‏ قَوْمِ لُوطٍ»

چرا با اینکه حضرت ابراهیم ع درباره قوم لوط با فرشتگا ن- و نه با خود خداوند - بحث و جدل کرد، خداوند تعبیر «یجادلنا: با ما مجادله می‌کند» به کار برد؟

الف. چون مخالفت با انجام ماموریت عده‌ای، مخالفت با آن که آنان را به ماموریت فرستاده محسوب می‌شود؛ و آنان مامور از طرف خداوند بودند.

ب. فرشتگان مظهر اراده و فعل خداوندند؛ پس بحث و جدال با آنها مصداق بحث و جدال با خداوند است.

نکته عرفانی

تعبیر این آیه مویدی است بر مضمون روایت معروف «قرب نوافل»، که در آن خداوند می‌فرماید بنده‌ای که در مسیر خدا پیش رود به حدی می‌رسد که خداوند چشم و گوش و دست او می‌شود (علل الشرائع، ج‏1، ص12)[7]؛ و نیز مویدی است بر روایاتی که امیرالمومنین ع (ویا هریک از چهارده معصوم  ع) ‌را دست خدا، وجه خدا و ... معرفی می‌کنند. (بصائر الدرجات، ج‏1، ص61-66)[8]

ج. ...

 

7) «یُجادِلُنا فی‏ قَوْمِ لُوطٍ»

مصداق این بحث و جدالی که حضرت ابراهیم ع کرد چه بود؟

الف. محور اصلی مجادله، بحث بر سر برداشتن عذاب از قوم لوط بوده است؛ و این مطلبی است که نه‌تنها در روایات شیعه (حدیث2) و ‌نقل‌های اهل سنت از صحابه و تابعین (مثلا ابن‌عباس و سعید بن جبیر و قتاده، به نقل از الدر المنثور ، ج‏3، ص342؛ و یا حذیفه، به نقل از البحر المحیط، ج‏6، ص185) آمده، بلکه شبیه این داستان در تورات هم آمده است (سفر پیدایش، فصل18) و اغلب مفسران شیعه و سنی نیز همین نظر را ترجیح داده‌اند (مثلا: مجمع البیان، ج‏5، ص275؛ المیزان، ج‏10، ص326؛ البحر المحیط، ج‏6، ص185)

ب. منظور از مجادله، پرسش و پاسخهایی است که حضرت ابراهیم ع درباره عذاب آنان می‌پرسید مانند اینکه چه چیزی موجب شده که عذاب استیصال به سراغ آنان بیاید؛ یا اینکه آیا واقعا قصد عذاب دارید یا صرفا برای تهدید و ترساندن آنها سراغشان می‌روید؛ یا اینکه چگونه همه آنان را یکجا هلاک می‌کنید و مومنان را چگونه نجات می‌دهید؛ در واقع چون پرسش‌های فراوانی کرد تعبیر «مجادله» برایش به کار برده شد. (جبائی، به نقل از مجمع البیان، ج‏5، ص275)

ج. شاید مجادله‏ى حضرت ابراهیم علیه السلام همان باشد که در سوره‏ى عنکبوت، آیه 31 آمده است که او به فرشتگان گفت: چگونه منطقه را زیر و رو مى‏کنید درحالى که حضرت لوط علیه السلام پیامبر خدا، در میان آنهاست. آنها جواب دادند: ما به‏احوال آنان شناخت کامل داریم و لوط و یارانش را نجات مى‏دهیم. (تفسیر نور، ج‏4، ص94)

 

 


[1] . سند مرحوم کلینی در ج8 چنین است: مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ دَاوُدَ بْنِ‏ أَبِی یَزِیدَ وَ هُوَ فَرْقَدٌ عَنْ أَبِی یَزِیدَ الْحَمَّارِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع. اما متن تقریبا یکی است و مواردی که متفاوت بوده، داخل کروشه آورده‌ام.

[2] . وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنی‏ آدَمَ وَ حَمَلْناهُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلى‏ کَثیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضیلاً.

[3] . فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی‏ فَقَعُوا لَهُ ساجِدینَ.

[4] . قالَ لَمْ أَکُنْ لِأَسْجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقْتَهُ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ.

[5] . وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلیسَ قالَ أَ أَسْجُدُ لِمَنْ خَلَقْتَ طیناً.

[6] . اعدادی که حضرت ابراهیم ع در این نقل از آن شروع می‌کند و مرتب کم می‌کند به ترتیب:‌50، 45، 40، 30، 20، و 10 است که وقتی می‌گویند 10 نفر هم نیست دیگر اصرار نمی‌کند.

[7] . أَخْبَرَنِی أَبُو الْحَسَنِ طَاهِرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ یُونُسَ بْنِ حَیَاةَ الْفَقِیهُ فِیمَا أَجَازَهُ لِی بِبَلْخٍ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عُثْمَانَ الْهَرَوِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو مُحَمَّدٍ الْحَسَنُ بْنُ مُهَاجِرٍ قَالَ حَدَّثَنَا هِشَامُ بْنُ خَالِدٍ قَالَ حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ یَحْیَى قَالَ حَدَّثَنَا صَدَقَةُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ هِشَامٍ عَنْ أَنَسٍ عَنِ النَّبِیِّ ص عَنْ جَبْرَئِیلَ ع قَالَ قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى مَنْ أَهَانَ لِی وَلِیّاً فَقَدْ بَارَزَنِی بِالْمُحَارَبَةِ وَ مَا تَرَدَّدْتُ فِی شَیْ‏ءٍ أَنَا فَاعِلُهُ مِثْلَ تَرَدُّدِی فِی قَبْضِ نَفْسِ الْمُؤْمِنِ یَکْرَهُ الْمَوْتَ وَ أَکْرَهُ مَسَاءَتَهُ وَ لَا بُدَّ لَهُ مِنْهُ وَ مَا یَتَقَرَّبُ إِلَیَّ عَبْدِی بِمِثْلِ أَدَاءِ مَا افْتَرَضْتُ عَلَیْهِ وَ لَا یَزَالُ عَبْدِی یَبْتَهِلُ إِلَیَّ حَتَّى أُحِبَّهُ وَ مَنْ أَحْبَبْتُهُ کُنْتُ لَهُ سَمْعاً وَ بَصَراً وَ یَداً وَ مَوْئِلا ...

[8] . در آنجا 22 حدیث با عبارات مختلف که همگی همین مضمون را می‌رساند آورده که تیمناً و تبرکاً دو حدیث اول آن ذکر می‌شود:

1- حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی نَصْرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حُمْرَانَ عَنْ أَسْوَدَ بْنِ سَعِیدٍ قَالَ: کُنْتُ عِنْدَ أَبِی جَعْفَرٍ ع فَأَنْشَأَ یَقُولُ ابْتِدَاءً مِنْ غَیْرِ أَنْ یُسْأَلَ: نَحْنُ حُجَّةُ اللَّهِ وَ نَحْنُ بَابُ اللَّهِ وَ نَحْنُ لِسَانُ اللَّهِ وَ نَحْنُ وَجْهُ اللَّهِ وَ نَحْنُ عَیْنُ اللَّهِ فِی خَلْقِهِ وَ نَحْنُ وُلَاةُ أَمْرِ اللَّهِ فِی عِبَادِهِ.

2- حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ الْحُسَیْنِ قَالَ أَخْبَرَنَا أَحْمَدُ بْنُ بِشْرٍ قَالَ حَدَّثَنَا حَسَّانُ الْجَمَّالِ قَالَ حَدَّثَنَا هَاشِمُ بْنُ أَبِی عَمَّارٍ قَالَ سَمِعْتُ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ع یَقُولُ: أَنَا عَیْنُ اللَّهِ وَ أَنَا یَدُ اللَّهِ وَ أَنَا جَنْبُ اللَّهِ وَ أَنَا بَابُ اللَّهِ.