سفارش تبلیغ
صبا ویژن

93) سوره إسراء (17) آیه 82 وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآن

بسم الله الرحمن الرحیم

93)  سوره إسراء (17) آیه 82 

وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنینَ وَ لا یَزیدُ الظَّالِمینَ إِلاَّ خَسارا

14 رمضان 1437

ترجمه

و از قرآن نازل می‌کنیم آنچه که شفا و رحمت برای مومنان است ولی ظالمان را جز خسارت نمی‌افزاید.

نکات ترجمه‌ای و نحوی

«من» در «مِنَ الْقُرْآنِ» را می توان من بیانیه گرفت (المیزان13/ 182) و می‌توان من ابتدای غایت یا حتی من تبعیضیه نیز دانست (إعراب القرآن و بیانه‏5/ 49). در حالت اول، قرآن همان شفا و رحمت است؛ در حالت دوم، قرآن سرچشمه شفا و رحمت است؛ و در حالت سوم، شفا و رحمت بودن خصلت قسمتی از قرآن است، نه کل آن. به ترتیب معنا چنین می‌شود:

1) « قرآن را که شفا و رحمت برای مومنان است، نازل کردیم»

2) «از قرآن، شفا و رحمت برای مومنان را نازل کردیم»

3) «قسمتی از قرآن که نازل کردیم، شفا و رحمت برای مومنان است»

در دو حالت اول، اقتضای رحمت و شفا (وضعیت بالقوه) مد نظر است (که تمام آیات چنین اقتضایی دارد و این اقتضاء در مومن به فعلیت می‌رسد؛ اما در ظالم اثر معکوس می‌گذارد)؛ حالت سوم، هم ظاهرا دوگونه فرض دارد؛ یکی اینکه «هر بخشی از قرآن نازل شد، آن بخش مایه شفا و رحمت مومنان است» (الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل‏2/ 689) دوم اینکه «برخی از آیات قرآن، مایه شفا و رحمت برای مومنان است؛ اما کل قرآن برای ظالمان فقط ضرر است. این حالت اخیر تنها در صورتی ممکن است که جمله «لایزید ...» عطف به کل جمله قبل باشد نه به «ما هو شفاء...» (توضیح بیشتر در ادامه)

جمله «لا یَزیدُ الظَّالِمینَ ...» به لحاظ نحوی چند حالت دارد: واو «وَ لا یَزیدُ...» را می‌توان واو عطف دانست (الجدول فی إعراب القرآن15/ 102؛ إعراب القرآن الکریم‏2/ 20) ویا واو حالیه  (إعراب القرآن و بیانه‏5/ 49)؛ و از این جهت تفاوت محسوسی در معنا پیدا نمی‌شود؛ اما در هر دو حالت، می‌توان این جمله را عطف (یا حال) برای جمله «هُوَ شِفاءٌ ...» دانست؛ که معنی چنین می‌شود: «چیزی که نازل شده، شفا و رحمت برای مومنان است و [درحالی‌که] همان فقط مایه ضرر برای ظالمان است.» و می‌توان این جمله را عطف (یا حال) برای جمله «نُنَزِّلُ مِنَ ...» دانست (الجدول فی إعراب القرآن15/ 102) که معنایش چنین می‌شود: «از طرفی از قرآن شفا و رحمت برای مومنان نازل کردیم، و [ درحالی‌که] از طرف دیگر قرآن برای ظالمان فقط ضرر است.»

حدیث

1) حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ هَمَّامٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ الْعَلَوِیِّ عَنْ‏ عِیسَى بْنِ دَاوُدَ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ مُوسَى عَنْ أَبِیهِ ع قَالَ: نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَةُ «وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ لا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ» لآِلِ مُحَمَّدٍ «إِلَّا خَساراً» فَالْقُرْآنُ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ لِأَنَّهُمْ الْمُنْتَفِعُونَ بِهِ وَ خَسَارٌ وَ بَوَارٌ عَلَى الظَّالِمِینَ لِأَنَّ فِیهِ الْحُجَّةَ عَلَیْهِمْ وَ لَا یَزِیدُهُمْ إِلَّا خَسَاراً فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ وَ ذلِکَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبِینُ.

تأویل الآیات الظاهرة فی فضائل العترة الطاهرة، ص284

در روایتی از امام صادق ع پس از اینکه در توضیح این آیه، ظالمین را «ظالمین نسبت به آل محمد ص»‌ معرفی کردند، فرمودند: قرآن شفا و رحمت برای مومنان است زیرا از آن نفع می‌برند؛ و خسارت و هلاکت برای ظالمین است زیرا واجد آن حجتی علیه آنان است و لذا جز خسارت در دنیا و آخرتشان نمی‌افزاید و این همان خسران آشکار است.

2) عن مسعدة بن صدقة عن أبی عبد الله ع قال:

إنما شفاء فی علم القرآن لقوله: «ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ» لأهله لا شک فیه و لا مریة، و أهله أئمة الهدى الذین قال الله «ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتابَ الَّذِینَ اصْطَفَیْنا مِنْ عِبادِنا»

تفسیر العیاشی، ج‏2، ص315 و 264

از امام صادق ع روایت شده است که:

شفا فقط در علم قرآن است، چرا که فرمود «آنچه که شفا و رحمت برای مومنین است» و برای اهل آن [قرآن] هیچ شک و تردیدی در این نیست؛[1]و اهل آن همان ائمه هدی هستند که خداوند در موردشان فرموده است: «سپس [علم به حقیقتِ] کتاب [آسمانی] را به کسانی از بندگانمان که برگزیده بودیم، به ارث رساندیم.»

3) مُحَمَّدُ بْنُ یَزِیدَ بْنِ سُلَیْمٍ الْکُوفِیُّ قَالَ: حَدَّثَنَا النَّضْرُ بْنُ سُوَیْدٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

 ... وَ مَنْ لَمْ یَشْفِهِ الْقُرْآنُ فَلَا شَفَاهُ اللَّهُ ... أَ لَیْسَ اللَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ یَقُولُ وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ أَ لَیْسَ یَقُولُ تَعَالَى ذِکْرُهُ وَ جَلَّ ثَنَاؤُهُ لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلى‏ جَبَلٍ لَرَأَیْتَهُ خاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ سَلُونَا نُعَلِّمْکُمْ وَ نُوقِفْکُمْ عَلَى قَوَارِعِ الْقُرْآنِ لِکُلِّ دَاءٍ.

طب الأئمة علیهم السلام، (عبدالله و حسین ابنا بسطام، متوفی قرن4) ص48

از امام صادق ع روایت شده است که:

... و کسی که قرآن او را شفا ندهد خدا شفایش نخواهد داد ... آیا این خداوند جل جلاله نیست که می‌فرماید: «و از قرآن نازل می‌کنیم آنچه که شفا و رحمت برای مومنان است» آیا خداوندی که ذکرش متعالی و ثنایش برتر است نفرمود: «اگر این قرآن را بر کوهى فرو مى‏فرستادیم حتما آن را از خشیت خدا خاشع و شکافته مى‏دیدى» (حشر/21) از ما بپرسید تا به شما بیاموزیم و شما را از آن [آیات و کلمات و معانی] قرآن که هر دردی را درهم می‌کوید، واقف سازیم.[2]

(مضمون جمله اول این روایت را اهل سنت، از خود پیامبر اکرم ص نقل کرده‌اند با این عبارت: «من لم یستشف بالقرآن فلا شفاه اللّه» مثلا: تفسیر ثعلبی6/ 129)[3]

4) عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ أَحْمَدَ الْمِنْقَرِیِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا إِبْرَاهِیمَ ع یَقُولُ:

مَنِ اسْتَکْفَى بِآیَةٍ مِنَ الْقُرْآنِ مِنَ الشَّرْقِ إِلَى الْغَرْبِ کُفِیَ إِذَا کَانَ بِیَقِینٍ.

الکافی، ج‏2، ص623؛ مکارم الأخلاق، ص363

از امام کاظم ع روایت شده است که:

هرکس از یک آیه از قرآن انتظار داشته باشد که برای شرق تا غرب عالم کفایتش کند، کفایتش می‌کند اگر [این طلب کردنش] از روی یقین باشد.

5) أَبُو عَبْدِ اللَّهِ الْخَوَاتِیمِیُّ قَالَ: حَدَّثَنَا ابْنُ یَقْطِینٍ عَنْ حَسَّانَ الصَّیْقَلِ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ: شَکَا رَجُلٌ إِلَى أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الصَّادِقِ ع وَجَعَ السُّرَّةِ فَقَالَ لَهُ اذْهَبْ فَضَعْ یَدَکَ عَلَى الْمَوْضِعِ الَّذِی تَشْتَکِی وَ قُلْ وَ إِنَّهُ لَکِتابٌ عَزِیزٌ لا یَأْتِیهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِیلٌ مِنْ حَکِیمٍ حَمِیدٍ ثَلَاثاً فَإِنَّکَ تُعَافَى بِإِذْنِ اللَّهِ

قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع: مَا اشْتَکَى أَحَدٌ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ شَکَاةً قَطُّ فَقَالَ بِإِخْلَاصِ نِیَّةٍ وَ مَسَحَ مَوْضِعَ الْعِلَّةِ وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ لا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَساراً إِلَّا عُوفِیَ مِنْ تِلْکَ الْعِلَّةِ أَیَّةِ عِلَّةٍ کَانَتْ وَ مِصْدَاقُ ذَلِکَ فِی الْآیَةِ حَیْثُ یَقُولُ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ.

طب الأئمة علیهم السلام، ص28 ؛ المصباح للکفعمی[4]، ص152

مردی نزد امام صادق ع از درد ناف شکایت کرد، به او فرمود: دستت را روی جایی که درد می‌کند بگذار و سه بار بگو «وَ إِنَّهُ لَکِتابٌ عَزِیزٌ لا یَأْتِیهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِیلٌ مِنْ حَکِیمٍ حَمِیدٍ» (یعنی: و بدرستی که آن کتابی شکست‌ناپذیر است و باطل از پس و پیش آن واردش نمی‌شود، فروفرستاده شده از جانب حکیمی حمید است؛ فصلت/41-42)؛ به اذن خدا عافیت پیدا می‌کنی.

امام صادق ع فرمود:

هیچ مومنی نیست که از دردی شکایت داشته باشد و دستش را روی محل بیماری بکشد و با اخلاص نیت بگوید «وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ لا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَساراً» مگر اینکه از آن بیماری عافیت یابد، هر بیماری‌ای که باشد، و مصداق این مطلب در آیه آنجاست که می فرماید «شفا و رحمت برای مومنین است»[5]

6) حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عِیسَى عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْمُؤْمِنِ عَنْ عَبْدِ الْأَعْلَى مَوْلَى آلِ سَامٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ :

وَ اللَّهِ إِنِّی لَأَعْلَمُ کِتَابَ اللَّهِ مِنْ أَوَّلِهِ إِلَى آخِرِهِ کَأَنَّهُ فِی کَفِّی فِیهِ خَبَرُ السَّمَاءِ وَ خَبَرُ الْأَرْضِ وَ خَبَرُ مَا یَکُونُ وَ خَبَرُ مَا هُوَ کَائِنٌ قَالَ اللَّهُ فِیهِ تِبْیَانُ کُلِّ شَیْ‏ءٍ.

بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد صلى الله علیهم، ج‏1، ص195؛ اصول کافی، ج1، ص229

امام صادق ع فرمودند:

به خدا قسم قطعا من کتاب خدا را از اول تا آخرش را می‌دانم گویی که در کف دست من است؛ و خبر آسمان و خبر زمین و خبر آنچه رخ می دهد و خبر آنچه رخ خواهد داد، در آن است، که خداوند می‌فرماید: « بیان هر چیزی در آن است.»

7) حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَیْنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ عَمَّارِ بْنِ مَرْوَانَ عَنِ الْمُنَخَّلِ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع أَنَّهُ قَالَ:

مَا یَسْتَطِیعُ أَحَدٌ أَنْ یَدَّعِیَ أَنَّهُ جَمَعَ الْقُرْآنَ کُلَّهُ ظَاهِرَهُ وَ بَاطِنَهُ غَیْرُ الْأَوْصِیَاءِ.

بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد صلى الله علیهم، ج‏1، ص193؛ اصول کافی، ج1، ص228

از امام باقر ع روایت شده است:

هیچکس نمی‌تواند ادعا کند که تمام قرآن، ظاهر و باطنش، را [نزد خود] جمع کرده است مگر جانشینان [پیامبر ص].

تدبر

1)‌ «و نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ»: «آنچه که شفا و رحمت برای مومنان است از قرآن نازل می‌کنیم» عکس نقیض این جمله چنین می‌شود: «آنچه از قرآن نازل نکردیم، شفا و رحمت برای مومنان نیست.» یعنی چیزی به قرآن برنگردد، شفا و رحمت در آن نیست.

اما چگونه چنین چیزی ممکن است، در حالی که واضح است که مثلا ما به پزشک [که ظاهرا علمش را از قرآن نگرفته] مراجعه می‌کنیم و بیماری‌مان بهبود می‌یابد؟!

پاسخ:

مقدمه: همه حقایق عالَم در قرآن کریم آمده است (مثلا انعام/59؛ نحل/91؛ واقعه/77-80؛ بروج/21-22) البته درست است که امثال ما بتنهایی نمی‌توانیم همه حقایق را از دل قرآن بیرون بکشیم، اما کسانی هستند که می‌توانند (احادیث 2 و 3 و 6 و 7).

اگر هر حقیقتی در قرآن آمده است؛

پس،

(الف) حقیقتی نیست که در قرآن کریم نیامده باشد،

پس،

(ب) اگر مطلبی اصلا در قرآن نباشد و صرفا از جای دیگر آمده باشد، حقیقت نیست؛

پس،

(ج) اگر هر کسی به هر علمی رسید که حاوی شفا و رحمت بود، حتما ریشه آن علم به نحوی به قرآن برمی‌گردد.[6]

(توجه: این ارجاع نیاز نیست که حتما ارجاع ظاهری باشد. اگر توجه کنیم که حقیقت و باطن قرآن، همان علم خداست، و هر کسی به هر علمی می‌رسد از علم خدا بهره‌مند شده، فهم اینکه همه حقایق و فایده‌مندی‌شان [= شفا و رحمت] باید به نحوی از قرآن ریشه گرفته شده باشد، ساده می‌شود. همچنین به تدبر 4 دقت شود)

نکته منطقی: به لحاظ ساختار استدلالی، گزاره (ج) با برهان خلف اثبات شد؛ و در این فرایند، گزاره (الف)، از فرمول «عکس نقیض» به دست آمد؛ و گزاره (ب) از فرمول «رفع تالی».

2) «نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ ... وَ ... یَزیدُ ... خَسارا»: در نظام خلقت، یک حقیقت واحد (قرآن) می‌تواند برای عده‌ای مایه شفا و رحمت باشد، و برای عده‌ای مایه خسران (حدیث1). این کاملا به نوع استفاده ما و نسبتی که ما با او برقرار می‌کنیم، مرتبط است؛ زیرا که در حالت عادی، هنگام مراجعه به قرآن، راه نفوذ شیطان هم باز است (نحل/98، جلسه دیروز).

توجه شود که این به معنای خنثی بودن ذات قرآن نیست؛ شاید به همین جهت است که خداوند در این آیه، شفا و رحمت را به خود نسبت داد (نُنَزّل)، اما خسارت‌آفرینی را خیر (یَزیدُ). آنچه خداوند متعال در قرآن کریم قرار داده است، شفا و رحمت است؛ اما ظالمان هنگام مواجهه با قرآن راه ورود شیطان را نبسته‌اند؛ و شیطان کاری می‌کند که همین قرآن در وجود آنها اثر معکوس بگذارد؛ و خسران (= بدی) را در آنها تقویت کند.

3) «الْقُرْآنِ ... لا یَزیدُ الظَّالِمینَ إِلاَّ خَسارا» نفرمود: «ظالمان از قرآن استفاده نمی‌کنند.» بلکه فرمود «خسارتشان بیشتر می‌شود.» پس مساله، بی‌اعتنایی عده‌ای به قرآن نیست؛ بلکه مساله این است که عده‌ای از خود قرآن در مسیر اهداف پلید خود و در مسیر خسارت‌آفرینی سوءاستفاده کنند؛ و این یک واقعیتی است که خود قرآن هم بدان توجه کرده؛ و تقصیر خدا و پیامبر و حضور دین در جامعه و ... هم نیست. به قول ملای رومی:

زان که از قرآن بسی گمره شدند

زان رَسَن قومی درونِ چَه شدند

مر رسن را نیست جرمی ای عنود

چون تو را سودای سربالا نبود

http://ganjoor.net/moulavi/masnavi/daftar3/sh200/

4) «الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ ... لِلْمُؤْمِنینَ... و لا یَزیدُ الظَّالِمینَ إِلاَّ خَسارا» مقصود از «ظالم» در این آیه کیست؟

علامه طباطبایی توضیح می‌دهند که خدا در قرآن نشان داده که ممکن است کسی قلبش مریض باشد در حالی که هنوز منافق یا کافر نشده است (احزاب/60؛ مدثر/31)؛ و اگر قرآن، شفا برای مومنان است، پس علی‌القاعده مرض‌های این افراد را شفا می‌دهد. پس، با توجه به اینکه:

اولا «شفا در مقابل مرض است» و

ثانیا در این آیه، «ظالم - که شفا نمی‌یابد- را در مقابل مومن آورد»،

پس

این ظلم، -که شفا نمی‌یابد- مرض‌های افرادی است که مومن نیستند، یعنی مربوط به محدوده‌ای است که کفر [زیر بار حق نرفتن و لجاجت با حق] در وجودشان هست؛ و منحصر به کفر شرک‌ورزی نیست. (المیزان13/ 183-185) (در قرآن کریم، اصطلاح «کفر» مثلاً در مورد مسلمانان منافق نیز به کار رفته است. نساء/137-138)

اگر این مطلب را کنار حدیث ثقلین بگذاریم که: «قرآن از اهل‌بیت جدایی‌ناپذیر است» (و نیز احادیث 2 و3 و 6 و7)، معلوم می‌شود که چرا ظالمانِ نسبت به آل محمد ص، مصداق اصلی این «ظالمان» دانسته شده‌اند (حدیث1):

زیرا کسی که به این حقیقتی که در حدیث ثقلین بیان شده، کفر بورزد، عملا راه استفاده صحیح از قرآن را بر خود بسته است؛ و برای همین فقط راه شیطان بر او باز می‌ماند.

5) «الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنینَ»: قرآن مایه شفا و رحمت برای مومنان است.

پس،

اگر بعد و قبل از رفتنمان سراغ قرآن هیچ تغییری نکردیم، یا واقعا مومن نیستیم (خلوص نیت ویا یقین نداریم؛ احادیث 4 و 5) یا حقیقتا سراغ قرآن نرفته‌ایم!

6) « نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآن ما هُوَ شِفاءٌ»:  خدا ما را با فطرتی پاک و قلبی سالم به دنیا فرستاد. اما شیطان با زینت دادن دنیا و آلودگی‌هایش ما را مریض کرد. هر مرضی دوایی و شفایی دارد. نفرمود قرآن دواست؛ بلکه فرمود شفاست. دوا را باید استفاده کنی تا بعدا شفا حاصل شود. اما سراغ قرآن رفتن، عین شفا گرفتن است؛ برای اینکه این دل را سالم نزد خدا برگردانیم (شعراء/89)، راهی جز جدی گرفتن قرآن ندارد؛ و اگر جدی گرفتیم، همان جدی گرفتن، شفاست، نه اینکه دوا باشد که حالا اثر بکند یا نکند.

 (نکته: مفسران درباره اینکه قرآن چگونه و از چه زوایایی می‌تواند شفابخش باشد (مادی، معنوی، جسمی، روحی، علمی، عملی و ...) ابعاد مختلفی را برشمرده‌اند که همگی می‌تواند درست باشد؛ اما آیه مطلق است و هرگونه شفا و رحمتی را شامل می‌شود (چنانکه در احادیث دیدیم که هم مرض‌های جسمی مطرح شد، هم روحی)

7) ثمره مهم آیه 82 سوره اسراء در سیر و سلوک با استفاده از تدبرهای 1 و 4  و 6

بسیاری از ما دنبال حکیم و مرادی می‌گردیم که مرض‌های قلبمان را بشناسد و راه علاج بگوید. در حالی که قرآن کریم، نه‌تنها دوا، بلکه شفاست. آن حکیم و مرادی که دنبالش می‌گردیم، می‌خواهد نسخه‌ی دوا بدهد؟! اما نسخه شفا موجود است!

یکی از اساتید ما می‌فرمود:

«بر اساس حدیث ثقلین، هیچ جدایی‌ای بین قرآن و عترت نیست. پس اگر دلت برای امام زمانت تنگ شده و می‌خواهی سراغ او بروی، سراغ قرآن برو! اگر می خواهی به وجه او بنگری، به مصحف نگاه کن!»

آیا حکیمی برتر از امام زمان عج راه مداوای قلب مریض ما را می‌داند؟

آیا نسخه‌ای شفابخش‌تر از قرآن وجود دارد؟

آیا این دو از هم جدایی‌پذیرند؟

پس چرا این همه این در و آن در می‌زنیم و جایی که باید برویم، نمی‌رویم؟

امید که در این شب مبارک، کریم اهل بیت امام حسن مجتبی ع، دست ما را بگیرد.



[1] . این جمله را چندگونه می‌توان ترجمه کرد:

در ترجمه عبارت فوق، «فی علم القران» را خبر و عبارت «لأهله لا شک فیه» را جمله مستأنفه گرفتم که ضمیر «ه» در «فیه» اشاره به کل جمله قبل است.

می‌توان «لاهله» را خبر دوم گرفت که ترجمه چنین می‌شود «شفا فقط در علم قرآن است، چرا که فرمود «آنچه شفا و رحمت برای مومنین است»  و این شفا برای اهل است بی‌هیچ شک و تردیدی در آن.

می‌توان «فی علم القران» را متعلق به «شفا» گرفت و «لاهله» را خبر برای شفا، که ترجمه چنین می‌شود: شفایی که در علم قرآن است، چرا که فرمود «آنچه شفا و رحمت برای مومنین است»، فقط برای اهل قرآن است بی‌هیچ شک و تردیدی در آن.

که در دو صورت اخیر، عبارت «لا شک فیه» را می‌توان اشاره به کل مفاد جمله دانست (که این مطلب بی‌تردید درست است) و می‌توان اشاره به علم اهل قرآن دانست (که آنها در این مطلب تردید نمی‌کنند).

[2] . در کتاب مکارم الأخلاق (للطبرسی) ص363 فصلی با این عنوان و مشتمل بر پنج حدیث باز شده است:

الفصل الثانی فی الاستشفاء بالقرآن‏

قَالَ النَّبِیُّ ص مَنْ لَمْ یَسْتَشْفِ بِالْقُرْآنِ فَلَا شَفَاهُ اللَّهُ.

وَ قَالَ الصَّادِقُ ع مَنْ قَرَأَ مِائَةَ آیَةٍ مِنْ أَیِّ آیِ الْقُرْآنِ شَاءَ ثُمَّ قَالَ سَبْعَ مَرَّاتٍ یَا اللَّهُ فَلَوْ دَعَا عَلَى الصُّخُورِ فَلَقَهَا.

عَنْ أَبِی الْحَسَنِ ع قَالَ: إِذَا خِفْتَ أَمْراً فَاقْرَأْ مِائَةَ آیَةٍ مِنَ الْقُرْآنِ مِنْ حَیْثُ شِئْتَ ثُمَّ قُلِ اللَّهُمَّ اکْشِفْ عَنِّی الْبَلَاءَ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ.

عَنْ أَبِی إِبْرَاهِیمَ ع أَنَّهُ قَالَ: مَنِ اسْتَکْفَى بِآیَةٍ مِنَ الْقُرْآنِ مِنَ الْمَشْرِقِ إِلَى الْمَغْرِبِ کُفِیَ إِذَا کَانَ بِیَقِینٍ.

وَ قَالَ الْعَالِمُ ع فِی الْقُرْآنِ شِفَاءٌ مِنْ کُلِّ دَاءٍ

[3] . روت ساکنة بنت الجرود قالت: سمعت رجاء الغنوی یقول: قال رسول الله صلّى الله علیه وسلّم: «من لم یستشف بالقرآن فلا شفاه اللّه (الکشف و البیان عن تفسیر القران (للثعلبی) 6/ 129) (الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج‏2، ص689)

[4] . عبارت حدیث در مصباح کفعمی چنین است:

وَ عَنِ الصَّادِقِ ع مَا اشْتَکَى أَحَدٌ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ شَیْئاً قَطُّ فَقَالَ بِإِخْلَاصٍ وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ مَسَحَ عَلَى الْعِلَّةِ إِلَّا شَفَاهُ اللَّهُ.

[5] . برای رعایت اختصار حدیث زیرا نیاوردم:

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى بْنِ الْمُتَوَکِّلِ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ السَّعْدَآبَادِیُّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْبَرْقِیِّ عَنْ أَبِیهِ أَحْمَدَ بْنِ النَّصْرِ قَالَ حَدَّثَنِی أَبُو جَمِیلَةَ الْمُفَضَّلُ بْنُ صَالِحٍ عَنْ سَعْدِ بْنِ طَرِیفٍ عَنِ الْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ عَنْ عَلِیٍّ ع قَالَ: إِنَّ الْیَهُودَ أَتَتِ امْرَأَةً مِنْهُمْ یُقَالُ لَهَا عَبْدَةُ فَقَالُوا یَا عَبْدَةُ قَدْ عَلِمْتِ أَنَّ مُحَمَّداً قَدْ هَدَّ رُکْنَ بَنِی إِسْرَائِیلَ وَ هَدَمَ الْیَهُودِیَّةَ وَ قَدْ غَالَى الْمَلَأُ مِنْ بَنِی إِسْرَائِیلَ بِهَذَا السَّمِّ لَهُمْ وَ هُمْ جَاعِلُونَ لَکِ جُعْلًا عَلَى أَنْ تَسُمِّیهِ فِی هَذِهِ الشَّاةِ فَعَمَدَتْ عَبْدَةُ إِلَى الشَّاةِ فَشَوَتْهَا ثُمَّ جَمَعَتِ الرُّؤَسَاءَ فِی بَیْتِهَا وَ أَتَتْ رَسُولَ اللَّهِ ص فَقَالَ یَا مُحَمَّدُ قَدْ عَلِمْتَ مَا تُوجِبُ لِی وَ قَدْ حَضَرَنِی رُؤَسَاءُ الْیَهُودِ فَزَیِّنِّی بِأَصْحَابِکَ فَقَامَ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ مَعَهُ عَلِیٌّ ع وَ أَبُو دُجَانَةَ وَ أَبُو أَیُّوبَ وَ سَهْلُ بْنُ حُنَیْفٍ وَ جَمَاعَةٌ مِنَ الْمُهَاجِرِینَ فَلَمَّا دَخَلُوا وَ أَخْرَجَتِ الشَّاةَ سَدَّتِ الْیَهُودُ آنَافَهَا بِالصُّوفِ وَ قَامُوا عَلَى أَرْجُلِهِمْ وَ تَوَکَّئُوا عَلَى عِصِیِّهِمْ فَقَالَ لَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ ص اقْعُدُوا فَقَالُوا إِنَّا إِذَا زَارَنَا نَبِیٌّ لَمْ یَقْعُدْ مِنَّا أَحَدٌ وَ کَرِهْنَا أَنْ یَصِلَ إِلَیْهِ مِنْ أَنْفَاسِنَا مَا یَتَأَذَّى بِهِ وَ کَذَبَتِ الْیَهُودُ عَلَیْهَا لَعْنَةُ اللَّهِ إِنَّمَا فَعَلَتْ ذَلِکَ مَخَافَةَ سَوْرَةِ السَّمِّ وَ دُخَانِهِ فَلَمَّا وَضَعَتِ الشَّاةَ بَیْنَ یَدَیْهِ تَکَلَّمَ کَتِفُهَا فَقَالَتْ مَهْ یَا مُحَمَّدُ لَا تَأْکُلْنِی فَإِنِّی مَسْمُومَةٌ فَدَعَا رَسُولُ اللَّهِ ص عَبْدَةَ فَقَالَ لَهَا مَا حَمَلَکِ عَلَى مَا صَنَعْتِ فَقَالَتْ‏ قُلْتُ إِنْ کَانَ نَبِیّاً لَمْ یَضُرَّهُ وَ إِنْ کَانَ کَاذِباً أَوْ سَاحِراً أَرَحْتُ قَوْمِی مِنْهُ فَهَبَطَ جَبْرَئِیلُ فَقَالَ اللَّهُ [السَّلَامُ‏] یُقْرِئُکَ السَّلَامَ وَ یَقُولُ قُلْ بِسْمِ اللَّهِ الَّذِی یُسَمِّیهِ بِهِ کُلُّ مُؤْمِنٍ وَ بِهِ عِزُّ کُلِّ مُؤْمِنٍ وَ بِنُورِهِ الَّذِی أَضَاءَتْ بِهِ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضُ وَ بِقُدْرَتِهِ الَّتِی خَضَعَ لَهَا کُلُّ جَبَّارٍ عَنِیدٍ وَ انْتَکَسَ کُلُّ شَیْطَانٍ مَرِیدٍ مِنْ شَرِّ السَّمِّ وَ السِّحْرِ وَ اللَّمَمِ بِسْمِ اللَّهِ الْعَلِیِّ [بِسْمِ الْعَلِیِ‏] الْمَلِکِ الْفَرْدِ الَّذِی لا إِلهَ إِلَّا هُوَ- وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ لا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَساراً فَقَالَ النَّبِیُّ ص ذَلِکَ وَ أَمَرَ أَصْحَابَهُ فَتَکَلَّمُوا بِهِ ثُمَّ قَالَ کُلُوا ثُمَّ أَمَرَهُمْ أَنْ یَحْتَجِمُوا.

الأمالی( للصدوق)، ص225-224

[6] . این یکی از مقدمات تبیین علم دینی می‌باشد