سفارش تبلیغ
صبا ویژن

824 ) سوره یس (36) آیه 74 وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَ

 بسم الله الرحمن الرحیم

824 ) سوره یس (36) آیه 74

وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لَعَلَّهُمْ ینْصَرُونَ  

 9 محرم 1440 

ترجمه

و غیر از خداوند [یکتا] خدایانی برگرفتند تا مگر یاری شوند؛

نکات ادبی

آلِهَةً

ماده «ءله» در اصل به معنای تعبد و عبادت است، (درباره ماده «عبد» ‌نیز قبلا بیان شد که این ماده در اصل دلالت بر رام و ذلیل بودن دارد؛ جلسه 125 http://yekaye.ir/ad-dhariyat-051-56/) و «إلـ?ه» را به معنای معبود دانسته‌اند که «آلهة» جمعِ آن است (معجم المقاییس اللغة، ج‏1، ص127؛ مفردات ألفاظ القرآن، ص82) در واقع «إلـ?ه» مصدر بوده است «ألِهَ، یألَهُ، إلـ?ه» (مفردات ألفاظ القرآن، ص83) هر چند برخی بر این باورند که این کلمه از کلماتی است که بر وزن «فِعال» و به معنای «مفعول» است (شبیه «کتاب» که به معنای «مکتوب» است) (المصباح المنیر، ج‏2، ص19-20)[1]

در تفاوت بین «إله» و «معبود» برخی گفته‌اند که در ماده «عبد» مفهوم خضوع نهفته است، اما در ماده «أله» مفهوم تحیر و سرگشتگی نهفته است (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏1، ص119) اما برخی توضیح داده‌اند که مفهوم تحیر، نه به ماده «أله»، بلکه به ماده «وله» مربوط می‌شود (معجم المقاییس اللغة، ج‏1، ص127) و شاید بر همین اساس است که دیگران در تفاوت این دو گفته‌اند که «معبود» کلمه عامی است که شامل هرکسی که مورد پرستش قرار بگیرد به کار می‌رود؛ اما «إله» آن معبودی است که واقعا سزاوار پرستیدن باشد و به همین جهت است که خداوند بارها فرموده «لا إله الا الله» (الفروق فی اللغة، ص180) و بر همین اساس برخی بر این باورند که با توجه به اینکه تنها الله شایسته پرستش است، اقتضای معرفتی این کلمه آن است که جمع بسته نشود؛ اما عرب چون مشرک بود و به تعدد معبودها باور داشت آن را به صورت «آلهه» جمع بسته است. (مفردات ألفاظ القرآن، ص83)

«إلاهة» نیز مصدر و به معنای «عبادة» است و در یکی از قرائات، آیه «وَ یَذَرَکَ وَ آلِهَتَکَ: تو خدایانت را رها کند» ‏(أعراف/127)‌به صورت «وَ یَذَرَکَ وَ آلِاهَتَکَ‏» قرائت شده که به این معناست که «تو و عبادت کردن تو را رها کند» (مفردات ألفاظ القرآن، ص83)

درباره اصل کلمه «الله» اختلاف نظر هست که اغلب آن را از همین ماده «أله» می‌دانند و در این باره در جلسه 1 توضیحات لازم ارائه شده است.

 yekaye.ir/fatehat-alketab-1-1/

ماده «أله» (در صورتی که کلمه «الله» را هم برگرفته از آن بدانیم) جمعاً 2963 بار و در صورتی که این کلمه را از ماده دیگری بدانیم (یعنی صرفاً کلمات «إله» و «آلهة») 147 بار در قرآن کریم به کار رفته است.

الله

درباره اصل و ماده این کلمه اختلاف است:

برخی آن را «اسم خاص» (عَلَم) دانسته‌اند که اساساً از ماده خاصی مشتق نشده؛ اما اغلب آن را مشتق از «أله» به معنای «عبادت» - که در بند قبل توضیح داده شد - می‌دانند (مثلا: معجم المقاییس اللغة، ج‏1، ص127؛ مفردات ألفاظ القرآن، ص83) و برخی با توجه به قرینه کاربرد آن در زبان عبری نیز بر این موضع اصرار فراوان دارند و البته مفهوم تحیر و واله بودن را هم به نحوی در این کلمه لحاظ می‌کنند (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏1، ص119). در همین راستا سیبویه مطلب را چنین توضیح داده که «الله» همان «إله» بوده که «الـ» معرفه بر آن وارد شده و به صورت «الإله» درآمده و سپس حرکت همزه به لام منتقل شده و همزه حذف شده و به صورت «أَلِلَاه» درآمده، سپس لام اول ساکن شده و در لام بعد ادغام شده و سپس از باب تعظیم و بزرگداشت خداوند به صورت مُفَخّم (تفخیم شده) ادا می‌شود. (المصباح المنیر، ج‏2، ص20)

برخی این دیدگاه را هم مطرح کرده‌اند که ممکن است اصل این کلمه از ماده «أله» ‌به معنای متحیر شدن باشد (مفردات ألفاظ القرآن، ص83) اما دیگران تذکر داده‌اند که «أله» ‌به معنای تحیر، در اصل همان «وله» بوده که واوش به همزه تبدیل شده (معجم المقاییس اللغة، ج‏1، ص127) و آنگاه خداوند بدین جهت الله نامیده شده که همگان در شناخت ذات و صفات او حیران و سرگردانند (مفردات ألفاظ القرآن، ص83)

همچنین نقل شده که برخی گفته‌اند که اصل این کلمه «وَلّاه» [صیغه مبالغه از ماده «وله»] بوده که واوش به همزه تبدیل شده (مفردات ألفاظ القرآن، ص83) و ماده «وله» در اصل به معنای اضطراب و بی‌قراری است (معجم المقاییس اللغة، ج‏6، ص140) و از این باب خداوند «ولّاه» است که همه موجودات عالم واله و شیدای اویند،[2] خواه به اختیار خود (مانند برخی از اولیاء الله)‌و یا به نحو طبیعی و در متن خلقت خویش؛ و چه بسا آیه شریفه «وَ إِنْ مِنْ شَیْ‏ءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ» (إسراء/44) به همین مضمون دلالت داشته باشد. (مفردات ألفاظ القرآن، ص83)

همچنین نقل شده که برخی گفته‌اند اصل آن از ماده «لاه» است که این را دو گونه توضیح داده‌اند. برخی گفته‌اند «لاه» اساساً اسم خداوند است که «الـ» بر سر آن وارد شده و به صورت «الله» درآمده (معجم المقاییس اللغة، ج‏5، ص227) و برخی گفته‌اند از فعل «لاه یلوه لیاه» بوده که به معنای در پرده بودن (احتجب) و دور از دسترس قرار داشتن است و مقصود همان است که در آیه شریفه «لا تُدْرِکُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ یُدْرِکُ الْأَبْصارَ» (أنعام/103) بدان اشاره شده است. (مفردات ألفاظ القرآن، ص83)

درباره «اللَّهُمَّ» که تعبیری است که در مقام دعا به کار می‌رود (المصباح المنیر، ج‏2، ص20) گفته شده که به معنای «یا اللّه» است که «یا»ی اول آن به دو میم در پایان تبدیل شده؛ و این احتمال هم مطرح شده که این میم مشدد، در واقع از ماده «أمّ» بوده که «أمّ» به معنای قصد و توجه کردن است و یا از باب تخفیف، همزه آن افتاده؛ و یا در اصل این جمله بوده که «یا اللّه أمّنا بخیر: خدایا با خیر و لطفت به ما توجه کن» که به صورت یک کلمه مرکب خاص به کار رفته است. (مفردات ألفاظ القرآن، ص83؛ التحقیق، ج‏1، ص121)

با احتساب کلمه «اللهم» (که 5 بار در قرآن کریم به کار رفته) و نیز با احستاب تکرار کلمه «الله» در «بسم الله الرحمن الرحیم» در ابدای هر سوره، کلمه «الله» جمعا 2816 بار (به صورتهای الله، بالله، تالله، فالله، لله) در قرآن کریم به کار رفته است.

ینْصَرُونَ

قبلا بیان شد که ماده «نصر» را غالباً به معنای «یاری» (عون) دانسته‌اند؛ و برخی تاکید کرده‌اند که مقصود، آن «یاری»‌ای است که در مقابل دیگری مطرح باشد؛ هرچند برخی نیز اصل معنای این کلمه را «آوردن و دادن خیر» (خیررسانی) دانسته‌اند و اینکه می‌گوییم خدا نصرت داد یعنی پیروزی را به آنها ارزانی داشت؛ چنانکه حتی به باران هم «نَصْر» گفته‌اند و حتی در مورد مطلق «عَطاء» هم به کار رفته است.

جلسه 436 http://yekaye.ir/al-ahzab-33-17/

حدیث

1) از امام صادق ع روایت شده است:

وقتی قابیل دید که آتش قربانی هابیل را قبول کرد، ابلیس به او گفت:

همانا هابیل روالش این بود که آن آتش را می‌پرستید.

قابیل گفت: من آن آتشی را که هابیل می‌پرستید، نمی‌پرستم؛ ولیکن آتش دیگری را می‌پرستم و برایش قربانی تقدیم می‌کنم که قربانی مرا بپذیرد. پس خانه‌های [= عبادتکده‌های] آتش را بنا کرد و قربانی تقدیم نمود؛ و او از پروردگارش شناختی [= شناخت درست و حسابی‌ای] نداشت و فرزندانش از پرستش آتش را از او به ارث بردند.

علل الشرائع، ج‏1، ص3

أَبِی رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ أَبِی الْخَطَّابِ وَ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى جَمِیعاً قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ سِنَانٍ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ جَابِرٍ وَ کَرَّامِ بْنِ عَمْرٍو عَنْ عَبْدِ الْحَمِیدِ بْنِ أَبِی الدَّیْلَمِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

إِنَّ قَابِیلَ لَمَّا رَأَى النَّارَ قَدْ قَبِلَتْ قُرْبَانَ هَابِیلَ قَالَ لَهُ إِبْلِیسُ إِنَّ هَابِیلَ کَانَ یَعْبُدُ تِلْکَ النَّارَ فَقَالَ قَابِیلُ لَا أَعْبُدُ النَّارَ الَّتِی عَبَدَهَا هَابِیلُ وَ لَکِنْ أَعْبُدُ نَاراً أُخْرَى وَ أُقَرِّبُ قُرْبَاناً لَهَا فَتَقَبَّلُ قُرْبَانِی فَبَنَى بُیُوتَ النَّارِ فَقَرَّبَ فَلَمْ یَکُنْ لَهُ عِلْمٌ بِرَبِّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَمْ یَرِثْ مِنْهُ وَلَدُهُ إِلَّا عِبَادَةَ النِّیرَانِ.

 

2) از امام صادق ع روایت شده است که در برخی از کتب آسمانی خواندم که خداوند تبارک و تعالی می‌فرماید:

به عزت و جلالم و به رفعت و بلندمرتبگی‌ام بر فوق عرشم سوگند، قطعا آرزوی هر که را که به غیر من امید ببندد به یاس گرفتار کنم و لباس خواری و ذلت در میان مردم بر تنش بپوشانم و او را از قرب خود برانم و از فضل خویش دور گردانم؛ آیا در سختی‌ها به غیر من دلخوش می‌دارد، در حالی که سختی‌ها به دست من است؛ و آیا به غیر من امید می‌بندد با فکر خویش باب کس دیگر را می‌کوبد در حالی که کلیدهای همه درهای بسته تنها به دست من است؛ و باب من بر روی هر که مرا بخواند باز است؛ ...

الکافی، ج‏2، ص66

الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِی عَلِیٍّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ رَاشِدٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عُلْوَانَ قَالَ: ... فَقَالَ لِی بَعْضُ أَصْحَابِنَا ... قَالَ إِنَّ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع حَدَّثَنِی أَنَّهُ قَرَأَ فِی بَعْضِ الْکُتُبِ أَنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى یَقُولُ:

وَ عِزَّتِی وَ جَلَالِی وَ مَجْدِی وَ ارْتِفَاعِی عَلَى عَرْشِی لَأَقْطَعَنَّ أَمَلَ کُلِ‏ مُؤَمِّلٍ‏ [مِنَ النَّاسِ‏] غَیْرِی بِالْیَأْسِ وَ لَأَکْسُوَنَّهُ ثَوْبَ الْمَذَلَّةِ عِنْدَ النَّاسِ وَ لَأُنَحِّیَنَّهُ‏  مِنْ قُرْبِی وَ لَأُبَعِّدَنَّهُ مِنْ فَضْلِی أَ یُؤَمِّلُ غَیْرِی فِی الشَّدَائِدِ وَ الشَّدَائِدُ بِیَدِی‏  وَ یَرْجُو غَیْرِی وَ یَقْرَعُ بِالْفِکْرِ بَابَ غَیْرِی‏  وَ بِیَدِی مَفَاتِیحُ الْأَبْوَابِ وَ هِیَ مُغْلَقَةٌ وَ بَابِی مَفْتُوحٌ لِمَنْ دَعَانِی ...[3]

 

تدبر

1) «وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لَعَلَّهُمْ ینْصَرُونَ»

«إله» - چنانکه در نکات ادبی گذشت - یعنی معبود، یعنی هر کسی که انسان او را شایسته پرستش می‌بیند؛ و عبادت و پرستش هم یعنی در برابر کسی کاملا رام و ذلیل و تسلیم بودن و خود را در چنگ او گرفتار دیدن، و از این رو، همه همّ و غمّ خود را پیروی از او و خود را با او هماهنگ کردن دیدن.

هر انسانی هر «إله»ی که برای خود برمی‌گزیند، از او انتظار یاری دارد؛ و انسانها چون الله را باور نمی‌کنند، به خرافه روی می‌آورند و برای یاری گرفتن به هر إله و آلهه‌ای درمی‌آویزند؛ خواه بت ساخته خویش باشد، یا پول و مقام و ... .

 

2) «وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً»

کسی که الله را بشناسد می‌فهمد هر چیزی را بخواهد به جای الله، إله و معبود و هدف و غایت خویش قرار دهد، مادون و پایین‌تر از الله است.

ثمره معرفت‌شناسی

هر یک از ما درک و تصوری از خداوند دارد که قطعا خداوند بسیار برتر از آن است. کسی که مسیر رشد عقلی و معرفتی را می‌پیماید، درکش از عالَم گسترش می‌یابد و به موازات این توسعه درک، گاه متوجه می‌شود واقعیتی برتر از آنچه خدا قلمداد می‌کرده، هم در کار است؛ درواقع، می‌فهمد که آنچه خدا تاکنون می‌پنداشته، واقعا خدا نبوده، بلکه مخلوقی بوده از مخلوقات خداوند و خداوند بسیار برتر از آن چیزی است که تاکنون قلمداد می‌کرده است:

ای برتر از خیال و قیاس و گمان و وهم

وز هر چه گفته‌اند و شنیدیم و خوانده‌ایم

مجلس تمام گشت و به آخر رسید عمر

ما همچنان در اوّل وصف تو مانده‌ایم

https://ganjoor.net/saadi/golestan/dibache/

شاید بدین جهت است که از مهمترین اذکار یک مسلمان «سبحان الله» و «الله اکبر» گفتن است: سبحان الله، یعنی خداوند از هر درکی و تصوری که من دارم و او را در جایی تمام می‌کنم منزه است؛ و «الله اکبر» یعنی «اللَّهُ أَکْبَرُ مِنْ أَنْ یُوصَفَ: خداوند از هر آنچه وصف شود برتر است.» (امام صادق ع، الکافی، ج‏1، ص117)[4]

کسانی که با دو ذکر «سبحان الله» و «الله اکبر» انس ندارند، وقتی در موقعیت بالا قرار می‌گیرند، مغرور و فریفته این علم ناقص خویش می‌شوند و متکبرانه دست به انکار خدا می‌زنند و در واقع، خود را خدا می‌پندارند و نفس خویش را «إله» می‌گیرند؛ آنها از این جهت که خدا بودن آن واقعیت محدود قبلی را انکار می‌کنند به بیراهه نرفته‌اند، بیراهه‌شان آنجاست که همان دم، از «سبحان الله» و «الله اکبر» غافل بودند و الان نیز غافل‌اند که هنوز همین نفسی که این واقعیت‌های برتر را شناخته، با همه عظمت و احاطه‌ای که به واقعیات عالم پیدا کرده، تحت تدبیر یک واقعیت بسیار برتر قرار دارد و سراسر نیاز و فقر است.

 

3) «وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لَعَلَّهُمْ ینْصَرُونَ»

انسان موجوی ناقص است که همواره نیاز به یاری دارد.

اگر یار و یاور حقیقی را نشناسیم در معرض شرک خفی و در معرض پناه بردن به آلهه خواهیم بود؛

و اگر او را به مردم درست نشناسانیم، آنان نیز برای یاری خویش سراغ آلهه دروغین خواهند رفت.

ثمره اخلاقی-اجتماعی

بدون شناخت و معرفی درست خداوند نمی‌توانیم از خود و دیگران انتظار داشته باشیم که در کشاکش زندگی بتدریج پول‌پرست و مقام‌پرست و شهوت‌پرست و شهرت‌پرست و ... نشویم.

 

 


[1] . البته مرحوم مصطفوی بشدت با این تحلیل مخالف است و می‌گوید: و أمّا کون المصدر بمعنى الفاعل أو المفعول حقیقة: فهو بعید عن الحقّ و الصواب، فانّ هیئة المصدر تخالف هیئة الفاعل أو المفعول، فکیف یمکن اتحادّ مفاهیمها، نعم انّ المصدر إذا انتسب الى الفاعل یکون للفاعل و إذا انتسب الى المفعول یکون للمفعول، کما فی الفعل المبنىّ للفاعل المسمّى بالمعلوم، و المبنىّ للمفعول المسمّى بالمجهول، کقولنا فی ضرب زید عمرا. ضرب زید، أو ضرب عمرو. (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏1، ص120)

[2] . به این معنا در جلسه 694 http://yekaye.ir/al-kahf-18-110/ اشاره شد.

[3] . متن کامل این روایت قبلا در جلسه 102 حدیث2 http://yekaye.ir/az-zumar-039-36/

و با سندی دیگر در جلسه 320 حدیث 2 http://yekaye.ir/al-hajj-22-15/ گذشت.

[4] . عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَمَّنْ ذَکَرَهُ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قَالَ رَجُلٌ عِنْدَهُ اللَّهُ أَکْبَرُ.

فَقَالَ ع: اللَّهُ أَکْبَرُ مِنْ أَیِّ شَیْ‏ءٍ؟

فَقَالَ مِنْ کُلِّ شَیْ‏ءٍ.

فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع حَدَّدْتَهُ!

فَقَالَ الرَّجُلُ کَیْفَ أَقُولُ

قَالَ قُلْ اللَّهُ أَکْبَرُ مِنْ أَنْ یُوصَفَ.