سفارش تبلیغ
صبا ویژن

795) سوره یس (36) آیه47 وَ إِذا قیلَ لَهُمْ أَنْفِقُوا مِمَّا رَ

 بسم الله الرحمن الرحیم

795) سوره یس (36) آیه47

وَ إِذا قیلَ لَهُمْ أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ قالَ الَّذینَ کَفَرُوا لِلَّذینَ آمَنُوا أَ نُطْعِمُ مَنْ لَوْ یشاءُ اللَّهُ أَطْعَمَهُ إِنْ أَنْتُمْ إِلاَّ فی‏ ضَلالٍ مُبینٍ

29 شوال 1439

ترجمه

و هنگامی که به آنان گفته شود از آنچه خداوند روزی‌تان کرده انفاق کنید، کسانی که کفر ورزیده‌اند به آنان که ایمان آورده‌اند، گویند: آیا کسی را اطعام کنیم که اگر خدا می‌خواست او را اطعام می‌کرد؟! شما جز در گمراهی آشکاری نیستید![1]

نکات ادبی

أَنْفِقُوا

قبلا بیان شد که درباره ماده «نفق» برخی گفته‌اند این ماده در اصل در دو معنا به کار می‌رود: یکی در معنای از بین رفتن و منقطع شدن، و دیگری در معنای مخفی کردن و پنهان‌کاری؛ و برخی هم این دو معنا را به یک معنا ارجاع داده‌اند و گفته‌اند اصل این ماده به معنای سپری شدن ویا از بین رفتنی که ناشی از جریان یافتن و تمام شدن چیزی باشد.

و در هر صورت، «انفاق» به معنای «خرج کردن» و هزینه کردن است و وجه تسمیه‌اش آن است که دارایی انسان با خرج کردن تمام می‌شود.

جلسه408 http://yekaye.ir/al-ankaboot-29-11/

رَزَقَکُمُ

قبلا بیان شد که ماده «رزق» می‌باشد به معنای عطای جاری (بخششی که در جریان است)، و نصیب و بهره‌ای که به شخص می‌رسد، و نیز غذایی که می‌خورد به کار می‌رود و ظاهرا کلمه «روزی» در فارسی همان بار معنایی را دارد. گفته‌اند اصل رزق در مورد عطاء و بخششی بوده که در زمان معین انجام می‌شده و بعد کم‌کم در بخشش‌های بدون وقت معین هم به کار رفته است.

جلسه 258 http://yekaye.ir/al-hegr-15-20/

ضَلال

در آیه 24 همین سوره بیان شد که ماده «ضلل» در اصل به معنای گم شدن و ضایع شدن و اینکه چیزی در غیرمسیری که سزاوارش است قرار بگیرد، چنانکه برای مرده‌ای که دفن می‌شود ویا شیری که در آب مستهلک می‌شود تعبیر «أُضِلّ المیّتُ» و «ضَلَّ اللّبَنُ فى الماء» به کار می‌رود .

در واقع، «ضَلَال» به معنای عدول و خارج شدن از راه مستقیم (مَنْ یَشَأِ اللَّهُ یُضْلِلْهُ وَ مَنْ یَشَأْ یَجْعَلْهُ عَلى‏ صِراطٍ مُسْتَقیمٍ؛ انعام/39)، و ره به مقصود نیافتن، و نقطه مقابل هدایت است (فَمَنِ اهْتَدى‏ فَإِنَّما یَهْتَدِی لِنَفْسِهِ وَ مَنْ ضَلَّ فَإِنَّما یَضِلُّ عَلَیْها؛ إسراء/15) و به هر گونه منحرف شدن از راه گفته می‌شود خواه عمدی باشد یا سهوی، کوچک باشد یا بزرگ.

این تعبیری است که در قرآن کریم نه‌تنها در مورد کافران و منحرفان، بلکه گاه در مورد انبیاء و اولیاء - بویژه از زبان مخالفانشان - به کار رفته است؛ برخی وجهش را این دانسته‌اند که چون بر هرگونه بیرون رفتن از راه، و نه لزوما گناه، اطلاق می‌گردد، بدین مناسبت در مورد ایشان به کار رفته و برخی مساله را این گونه توضیح داده‌اند که این سخن، از منظر آن افرادی گفته شده که اینان را در مسیر خود نمی دیدند و از منظر آنان، این پیامبران از راه مورد نظر آنان منحرف شده‌اند.

ضمنا «ضَلال» (إِنَّکَ لَفی‏ ضَلالِکَ الْقَدیمِ؛ یوسف/95) و «ضَلالَت» (قالَ یا قَوْمِ لَیْسَ بی‏ ضَلالَةٌ؛ اعراف/61) را به یک معنا دانسته‌اند که هر دو مصدر فعل ثلاثی مجرد این ماده می‌باشد.

جلسه 771 http://yekaye.ir/ya-seen-36-24/

«مُبین»

در آیه 17 همین سوره درباره این کلمه توضیح داده شد.

جلسه 764 http://yekaye.ir/ya-seen-36-17/

حدیث

1) از چندین تن از ائمه اطهار روایتی نقل شده است که حضرت امیرالمومنین ع در یک مجلس چهارصد باب از آنچه دین و دنیای انسان مسلمان را آباد می‌کند، به برخی از اصحابش آموخت. قبلا فرازهایی از این روایت قبلا گذشت[2]، در یکی از فرازها می‌فرمایند:

از آنچه خداوند عز و جل روزی‌تان کرده، انفاق کنید؛ که همانا انفاق کننده همانند کسی است که در راه خدا جهاد می‌کند؛ بی‌تردید کسی که به جایگزین یقین داشته باشد [= باور داشته باشد هرچه در راه خدا بدهد خداوند جای آن را پر می‌کند] بخشنده، و در انفاق کردن گشاده دست می‌شود.

الخصال، ج‏2، ص619

حَدَّثَنَا أَبِی رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ عِیسَى بْنِ عُبَیْدٍ الْیَقْطِینِیُّ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ یَحْیَى عَنْ جَدِّهِ الْحَسَنِ بْنِ رَاشِدٍ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ وَ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ حَدَّثَنِی أَبِی عَنْ جَدِّی عَنْ‏ آبَائِهِ ع أَنَّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ع عَلَّمَ أَصْحَابَهُ فِی مَجْلِسٍ وَاحِدٍ أَرْبَعَمِائَةِ بَابٍ مِمَّا یُصْلِحُ لِلْمُسْلِمِ فِی دِینِهِ وَ دُنْیَاهُ قَالَ ع‏ ...

أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَإِنَّ الْمُنْفِقَ بِمَنْزِلَةِ الْمُجَاهِدِ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَمَنْ أَیْقَنَ بِالْخَلَفِ جَادَ وَ سَخَتْ نَفْسُهُ بِالنَّفَقَة ...

 

 

2) از امام صادق ع روایت شده است:

خوش خُلقی و اطعام کردن، از ایمان است.

الکافی، ج‏4، ص50

عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع

مِنَ الْإِیمَانِ حُسْنُ الْخُلُقِ وَ إِطْعَامُ الطَّعَامِ.

 

3) از امام صادق ع روایت شده است که در یکی از جنگها عده‌ای از افراد دشمن را گرفتند و قرار بود اعدام شوند. یکی از آنها را برای اعدام کردن پیش آوردند، که جبرئیل به پیامبر ص گفت: یا محمد! امروز نوبت این را به عقب بینداز!

پس او را برگرداندند و دیگری را آوردند تا اینکه او به عنوان نفر آخر قرار گرفت و خواستند اعدامش کنند. جبرئیل گفت: محمد! پروردگارت به تو سلام می‌رساند و می‌فرماید: این اسیر تو کسی است که اهل اطعام کردن و مهمان‌نواز بوده، بر سختی‌ها صبر پیشه می‌کرد و بارهای دیگران [مانند بدهی و دیه و ...] را برعهده می‌گرفت.

پیامبر به او گفت: همانا جبرئیل در مورد تو از جانب خداوند عز و جل به من چنین و چنان خبر داد و برای همین تو را آزاد می کنم.

او گفت: آیا واقعا پروردگار تو این کارها را دوست دارد؟

فرمود: بله.

گفت: شهادت می دهم که خدایی جز الله نیست و شهادت می دهم که تو رسول خدا هستی؛ سوگند به کسی که تو را به حق پیامبر مبعوث کرد، هرگز هیچ‌کسی را از مال خودم محروم برنگرداندم.

الکافی، ج‏4، ص51

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ عَنْ رَجُلٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

أُتِیَ رَسُولُ اللَّهِ ص بِأُسَارَى فَقُدِّمَ رَجُلٌ مِنْهُمْ لِیُضْرَبَ عُنُقُهُ؛ فَقَالَ لَهُ جَبْرَئِیلُ أَخِّرْ هَذَا الْیَوْمَ یَا مُحَمَّدُ. فَرَدَّهُ وَ أَخْرَجَ غَیْرَهُ حَتَّى کَانَ هُوَ آخِرَهُمْ فَدَعَا بِهِ لِیُضْرَبَ عُنُقُهُ. فَقَالَ لَهُ جَبْرَئِیلُ: یَا مُحَمَّدُ! رَبُّکَ یُقْرِئُکَ السَّلَامَ وَ یَقُولُ لَکَ إِنَّ أَسِیرَکَ هَذَا یُطْعِمُ الطَّعَامَ وَ یَقْرِی الضَّیْفَ وَ یَصْبِرُ عَلَى النَّائِبَةِ وَ یَحْمِلُ الْحَمَالاتِ.

فَقَالَ لَهُ النَّبِیُّ ص إِنَّ جَبْرَئِیلَ أَخْبَرَنِی فِیکَ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ بِکَذَا وَ کَذَا وَ قَدْ أَعْتَقْتُکَ.

فَقَالَ لَهُ إِنَّ رَبَّکَ لَیُحِبُّ هَذَا؟

فَقَالَ نَعَمْ.

فَقَالَ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّکَ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذِی بَعَثَکَ بِالْحَقِّ نَبِیّاً لَا رَدَدْتُ عَنْ مَالِی أَحَداً أَبَداً.[3]

تدبر

1) «وَ إِذا قیلَ لَهُمْ أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ قالَ الَّذینَ کَفَرُوا ... أَ نُطْعِمُ مَنْ لَوْ یشاءُ اللَّهُ أَطْعَمَهُ»

عده‌ای وجود خدا را بهانه می‌کنند که دستورات خدا را انجام ندهند!

کفر صرفا انکار خداوند نیست؛ بلکه کسانی که وجود خدا را بهانه قرار می‌دهند برای اینکه دستورات خدا را انجام ندهند هم کافرند!

 

2) «أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ»

نفرمود از آنچه دارید انفاق کنید؛ بلکه فرمود «از آنچه خداوند روزی‌تان کرده انفاق کنید». چرا؟

الف. تا نشان دهد که مالک حقیقیِ روزی‌هایی که در اختیار آنان قرار گرفته، خداوند است؛ و همان خدایی که به آنان چنان روزی فراوانی داده، همان خدایی است که دیگرانی را آفریده که در روزی‌شان محتاج این افرادند.

ب. توجّه به این که «آن چه داریم رزق الهى است، نه ملک ما» بخشش را آسان مى‏کند. (تفسیر نور، ج‏9، ص546)

ج. ...

 

3) «قالَ الَّذینَ کَفَرُوا ... أَ نُطْعِمُ مَنْ لَوْ یشاءُ اللَّهُ أَطْعَمَهُ»

حتی صحیح‌ترین باورهای توحیدی (اینکه خداوند بر هر کاری تواناست پس می‌تواند همگان را سیر کند) می‌تواند مورد سوء استفاده عده‌ای قرار بگیرد!

 

4) «قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا ... أَ نُطْعِمُ»

کفر، سبب خود دارى از انفاق است. (تفسیر نور، ج‏9، ص546)

 

5) «لَوْ یَشاءُ اللَّهُ أَطْعَمَهُ»

کافر، رازق بودن خدا را مسخره مى‏کند. (تفسیر نور، ج‏9، ص546)

 

6) «قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا ... أَ نُطْعِمُ»

ترک انفاق از ویژگى‏هاى کفّار شمرده شده است؛ پس انفاق، نشانه ایمان است. (حدیث2؛ و نیز تفسیر نور، ج‏9، ص546) ؛ بلکه اگر کافری هم اهل اطعام کردن نیازمندان باشد، معلم است در درونش ظرفیت بالایی برای ایمان آوردن دارد (حدیث3)

 

7) «قالَ الَّذینَ کَفَرُوا ... أَ نُطْعِمُ مَنْ لَوْ یشاءُ اللَّهُ أَطْعَمَهُ»

اگر باورهای دینی در نسبت صحیحی با هم قرار نگیرند، می‌توانند به نتایج ضد دینی منجر شوند:

اینکه الان وضعیت انسان‌ها چگونه است (که عده‌ای فقیرند و عده‌ای ثروتمند) به مشیت و اراده تکوینی خداوند برمی‌گردد. اما همین خداوند دستور داده (= اراده تشریعی) که ثروتمندان به نیازمندان کمک کنند.

اینان مشیت و اراده تکوینی خداوند را بهانه قرار دادند تا اراده تشریعی خدا را زیر سوال ببرند و از وظیفه دینی شانه خالی کنند.

و این خلط اراده تکوینی و تشریعی خداوند برای زیر بار دستورات خداوند نرفتن، از امور رایج بین مشرکان بوده است چنانکه در آیات دیگری هم شبیه این استدلال از آنان نقل شده است:

«وَ قالَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا لَوْ شاءَ اللَّهُ ما عَبَدْنا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَیْ‏ءٍ نَحْنُ وَ لا آباؤُنا وَ لا حَرَّمْنا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَیْ‏ءٍ» (نحل/35)

«سَیَقُولُ الَّذِینَ أَشْرَکُوا لَوْ شاءَ اللَّهُ ما أَشْرَکْنا وَ لا آباؤُنا وَ لا حَرَّمْنا مِنْ شَیْ‏ءٍ» (أنعام/148)

«وَ قالُوا لَوْ شاءَ الرَّحْمنُ ما عَبَدْناهُمْ» (زخرف/20) (المیزان، ج17، ص94)

 

8) «وَ إِذا قیلَ لَهُمْ أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ قالَ الَّذینَ کَفَرُوا... أَ نُطْعِمُ مَنْ لَوْ یشاءُ اللَّهُ أَطْعَمَهُ»

عده‌ای برای هر سخن حقی، پاسخ باطلی آماده دارند، که اتفاقا در آن پاسخ باطلشان هم از برخی از مقدمات حق استفاده می‌کنند!

نکته تخصصی درباره رابطه حق و باطل

نظام عالم بر مدار حق می‌چرخد و هر باطلی صرفا با موج‌سواری بر حق می‌تواند کار خود را پیش ببرد. در واقع، باطل کاملا طفیلی حق است، و به تعبیر قرآن کریم همچون کف روی آب است که نمود دارد اما همه هستی خود را از آب می‌گیرد (رعد/17) (برای تفصیل این بحث به کتاب «نبرد حق و باطل» شهید مطهری مراجعه کنید)

به تعبیر امیرالمومنین، اگر حق و باطل از هم جدا شوند کسی در حقانیت حق و ابطال باطل شک نمی‌کند اما چون اینها درهم عرضه می‌شوند مردم به اشتباه می‌افتند. (نهج‌البلاغه، خطبه 50)[4]

اگر به این مطلب درست توجه کنیم، در هنگام مواجهه با هر امر باطلی، اولا می کوشیم حقی که این باطل بر آن سوار شده را درست بشناسیم و هنگام نقد باطل، آن حق را زیر سوال نبریم؛ و ثانیا با همان نیروی حق، آن باطل را بر زمین بزنیم.

در اینجا هم در پاسخ این کافران:

اولا باید گفت اینکه خداوند عده‌ای را نیازمند و عده‌ای را ثروتمند قرار داده، از باب امتحان و ابتلای انسانهاست و همین را مقدمه قرار داده که زندگی اجتماعی و نیاز متقابل آنها تقویت شود و آنچه موجب سعادت آنهاست رقم بخورد و به همین جهت خودش که روزی داده دستور داده از این روزی‌تان به نیازمندان بدهید؛

و ثانیا اگر خداوند متعال و اراده و مشیت او را قبول دارید، چرا به اراده و مشیت تشریعی او تسلیم نمی‌شوید؟!

 

9) «وَ إِذا قیلَ لَهُمْ ... قالَ الَّذینَ کَفَرُوا لِلَّذینَ آمَنُوا»

از طرفی مطلب را با صیغه مجهول بیان کرد و فرمود « إِذا قیلَ لَهُمْ: هنگامی که به آنان گفته شود» که گوینده سخن معلوم نیست؛ ولی از طرفی دیگر با تعبیر «قالَ الَّذینَ کَفَرُوا لِلَّذینَ آمَنُوا» گوینده آن سخنان اول را صریح معلوم کرد.

چرا از ابتدا بسادگی نگفت «اذا قال الذین آمنوا ... قال الذین کفروا ...»

الف. شاید بدین ترتیب، می‌خواهد تذکر دهد که کفرپیشگان با اصل سخن حق مشکل دارند؛ و در حقیقت، برایشان فرقی نمی‌کند که این سخن حق را چه کسی بگوید! (از این رو سخنی که به آنان گفته شد را با صیغه مجهول آورد، یعنی گوینده‌اش مهم نیست). اما در عین حال، آنان برای ظاهرسازی، مخاطب خود را اشخاص مومن (که افرادی غیرمعصوم و جایزالخطا هستند) قرار می‌دهند که بگویند ما با «ادعاهای شما» مشکل داریم، نه «با سخن حق»!

ب. ...

 

10) «إِنْ أَنْتُمْ إِلاَّ فی‏ ضَلالٍ مُبینٍ»

درباره اینکه گوینده این جمله «شما جز در گمراهی آشکاری نیستید!» کیست، بین مفسران اختلاف است:

برخی این را ادامه سخن کافران دانسته، و برخی این را جمله خداوند درباره آن کافران دانسته‌اند. (مجمع‌البیان، ج8، ص668)

با توجه به قاعده امکان استفاده از یک لفظ در معنا، اینکه هر دو مستقلا مورد نظر بوده باشد هیچ مشکلی ندارد؛

الف. اگر سخن خداوند باشد، آنگاه:

الف.1. تذکری است به اینکه این گونه سوء استفاده از حق برای گام نهادن به باطل، از آشکارترین جلوه‌های ضلالت است؛

ب. اگر هم سخن کافران باشد؛ آنگاه می‌خواهد نشان دهد که:

ب.1 کار انسان به جایى مى‏رسد که کفر و بخل را راه درست؛ و ایمان و انفاق را انحراف مى‏شمرد. (تفسیر نور، ج‏9، ص546)

ب.2 کافران اهل باطل، نه‌تنها با استناد به برخی از باورهای توحیدی دست به مغالطه می‌زنند و از وجود و اراده خدا، مخالفت با دستور خدا را نتیجه می‌گیرند! بلکه کسانی که این چنین طرفدار باطل نیستند را هم گمراه معرفی می‌کنند!

ب.3. ...

 

 


[1] . این تنها آیه‌ای از این سوره است که برخی (= ابن‌عباس) نزول آن را در مدینه می‌دانند. (سعد السعود للنفوس منضود، ص289)

[2] . جلسه90، حدیث3 http://yekaye.ir/hud-001-113/

جلسه 246، حدیث1 http://yekaye.ir/al-aaraf-7-26/

جلسه294، حدیث3 http://yekaye.ir/al-maaarij-70-23/

جلسه 337، حدیث2 http://yekaye.ir/al-balad-90-8/

جلسه388، حدیث5 http://yekaye.ir/al-qiyamah-75-30/

جلسه 466، حدیث3 http://yekaye.ir/al-muzzammil-73-20/

جلسه 637، پاورقی 6 http://yekaye.ir/al-kahf-18-56/

جلسه 649، پاورقی 3 http://yekaye.ir/al-kahf-18-68/

جلسه 655، حدیث3 http://yekaye.ir/al-kahf-18-74/

جلسه 766، حدیث2 http://yekaye.ir/ya-seen-36-19/

جلسه 791، حدیث2 http://yekaye.ir/ya-seen-36-43/

[3] . شاید بتوان این روایت الکافی، ج‏4، ص46 را هم به نحوی ناظر به همین آیه دانست:

الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ سُفْیَانَ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: یَأْتِی عَلَى النَّاسِ زَمَانٌ مَنْ سَأَلَ النَّاسَ عَاشَ وَ مَنْ سَکَتَ مَاتَ.

قُلْتُ فَمَا أَصْنَعُ إِنْ أَدْرَکْتُ ذَلِکَ الزَّمَانَ؟

قَالَ تُعِینُهُمْ بِمَا عِنْدَکَ فَإِنْ لَمْ تَجِدْ فَتُجَاهِدُ.

[4] . فَلَوْ أَنَّ الْبَاطِلَ خَلَصَ مِنْ مِزَاجِ الْحَقِّ لَمْ یَخْفَ عَلَى الْمُرْتَادِینَ‏ وَ لَوْ أَنَّ الْحَقَّ خَلَصَ مِنْ لَبْسِ الْبَاطِلِ انْقَطَعَتْ عَنْهُ أَلْسُنُ الْمُعَانِدِینَ وَ لَکِنْ یُؤْخَذُ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ‏ وَ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ فَیُمْزَجَانِ فَهُنَالِکَ یَسْتَوْلِی الشَّیْطَانُ عَلَى أَوْلِیَائِهِ وَ یَنْجُو الَّذِینَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَ اللَّهِ الْحُسْنى‏.