سفارش تبلیغ
صبا ویژن

88) سوره توبه (9) آیه 61 وَ مِنْهُمُ الَّذینَ یُؤْذُونَ النَّب

بسم الله الرحمن الرحیم

88) سوره توبه (9) آیه 61 

وَ مِنْهُمُ الَّذینَ یُؤْذُونَ النَّبِیَّ وَ یَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَیْرٍ لَکُمْ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ یُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنینَ وَ رَحْمَةٌ لِلَّذینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ الَّذینَ یُؤْذُونَ رَسُولَ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ أَلیم‏ 

9 رمضان 1437

ترجمه

و از آنان [= منافقان] کسانی‌اند که پیامبر ص را اذیت می‌کنند و می‌گویند: او [سراپا] گوش است! بگو گوش «خوبی» برای شماست، به خدا ایمان می‌آورد و نسبت به مومنین ایمان دارد و برای کسانی از شما که ایمان آورده‌اند، رحمت است؛ و کسانی که رسول خدا را اذیت می‌کنند برایشان [صرفا] عذابی دردناک است.

نکات ترجمه‌ای و نحوی

[1]در تعبیر «أُذُنُ خَیْرٍ»، «خیر» مضاف الیه است، نه صفت؛ که معنی‌اش می‌شود «گوشی برای [مطالب] خوب برای شما» (لذا در ترجمه کلمه «خوبی» را داخل پرانتز گذاشته شد. این قرائت رایج در قراء سبعه است؛ اما قرائت اعمش از عاصم، برجمی از ابوبکر بن ‌عیاش، و نیز حسن بصری، قتاده و عیسی بن عمر به صورت «أُذُنٌ خَیْرٌ» (با تنوین ضم روی هر دو کلمه) بوده است (مجمع البیان فی تفسیر القرآن‏5/ 66) که در این صورت، «خیر» برای «اذن» صفت می‌شود؛ یعنی «گوش خوبی برای مطالب شما» یعنی هرچه می‌گویید خوب گوش می‌دهد. با توجه به اینکه این قرائات همگی مورد تایید اغلب علمای شیعه و سنی بوده است، هردو معنا درست است: ‌پیامبر گوش دادنش، گوش دادنی بود که مطالب خوب را گوش می‌داد (که اینجا گوش دادن به معنای گوش دادن همراه با تایید است) و هم شنونده خوبی برای همگان بود (که اینجا گوش دادن به معنای با روی باز به سخن مخاطب توجه کردن است)[2]

«یُؤْمِنُ بِاللَّه» که تعبیر رایجی است یعنی «به خدا ایمان می‌آورد»؛ اما «یُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِین» یعنی چه؟ مرحوم طبرسی بر این باور است که وقتی فعل «یومن» با حرف لام متعدی شود به معنای «تصدیق می‌کند» می‌باشد[3]و نیز گفته که برخی بر این باورند که «لام» در اینجا آمده تا بین ایمان «امان»آور [در تعبیر یومن بالله] و ایمان «تصدیق»کننده تفاوت بگذارد (مجمع البیان فی تفسیر القرآن‏5/ 68؛ و نیز: إعراب القرآن و بیانه‏4/ 122)[4]. علامه طباطبایی بر این باور است که اساسا ایمان آوردن به معنای تصدیق کردن است؛ و فرق این دو در این است که در اولی، متعلق تصدیق [آنچه مورد تصدیق قرار می‌گیرد] تصریح شده [یومن بالله، یعنی به خدا ایمان می‌آورد و وجود خدا را تصدیق می‌کند] اما در دومی متعلق تصدیق نیامده و لام در همان رایج‌ترین معنای خود (= به نفعِ) آمده و تعبیر «یومن للمومنین» فقط بیان می‌کند که تصدیقی به نفع مومنین انجام می‌دهد و منظور این است که وقتی مومنان سخنی می‌گویند، حضرت با آنها به گونه‌ای مواجه می‌شود که سخن آنها را حمل به صحت می‌کند، به تعبیر دیگر، نه مضمون و محتوای کلام آنها، بلکه خود گوینده کلام را تصدیق می‌کند (اصطلاحا: صدق مخبری، نه صدق خبری) (المیزان9/ 315) [5] به تعبیر دیگر، در اولی منظور تصدیق و اذعان به خداست، و دومی منظور گوش دادن به مومنان است[6] (الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل‏2/ 285)[7]

شان نزول

همه مفسران - علی‌رغم اینکه در مورد شخصش اختلاف نظر دارند - اما اتفاق دارند که داستان از این قرار بوده که شخصی که در ظاهر مسلمان (اما درواقع، از منافقان) بود نزد جمعی از هم‌مسلکان خود پشت سر پیامبر سخنان ناشایستی می‌زد و سخن‌چینی می‌کرد، یکی از آنها گفت که مواظب حرفهایت باش. ممکن است خبر این مطالب به گوش او برسد و بعد برای ما مشکلی ایجاد کند. کسی که آن حرفها را می‌زد گفت: مهم نیست. پیامبر مثل گوش است؛ هر حرفی بزنی قبول می‌کند. الان اینها را به شما گفتم، فردا می‌روم خلافش را به او می‌گویم و خواهید دید مثل گوش می‌ایستد و بعد هم تصدیقمان می‌کند. و آنگاه این آیه نازل شد.

(تفسیر القمی‏1/300؛ مجمع البیان فی تفسیر القرآن5/ 68؛ الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل‏2/ 285)

این آیه از نمونه آیاتی است که یک نفر سخنی را گفته، اما ضمایر جمع آمده است.

حدیث

1) عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

إِنِّی أَرَدْتُ أَنْ أَسْتَبْضِعَ بِضَاعَةً إِلَى الْیَمَنِ فَأَتَیْتُ إِلَى أَبِی جَعْفَرٍ ع فَقُلْتُ إِنِّی أُرِیدُ أَنْ أَسْتَبْضِعَ فُلَاناً فَقَالَ لِی أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّهُ یَشْرَبُ الْخَمْرَ فَقُلْتُ قَدْ بَلَغَنِی مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنَّهُمْ یَقُولُونَ ذَلِکَ فَقَالَ صَدِّقْهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ یَقُولُ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ یُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ‏. فَقَالَ یَعْنِی یُصَدِّقُ اللَّهَ وَ یُصَدِّقُ الْمُؤْمِنِینَ لِأَنَّهُ کَانَ رَءُوفاً رَحِیماً بِالْمُؤْمِنِینَ.

تفسیر العیاشی، ج‏2، ص: 95[8]

از امام صادق ع روایت شده است:

می‌خواستم سرمایه‌ای را که داشتم در مسیر یمن به تجارت بیندازم. نزد امام باقر ع رفتم و گفتم: می‌خواهم سرمایه‌ام را برای تجارت به فلانی بدهم. فرمود: آیا نمی‌دانی که او شارب الخمر (شراب‌خوار) است؟ گفتم: شنیده‌ام که مومنین درباره‌اش چنین می‌گویند. فرمود: [وقتی مومنین چیزی می‌گویند] آنها را تصدیق کن که خداوند می‌فرماید: «یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ یُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ» و فرمود: یعنی [پیامبر ص] خدا را تصدیق می‌کند و مومنین را تصدیق می‌کند زیرا که او [= پیامبر ص] بر مومنان مهربان و رحیم است.[9]

2) روی عن الإمام الصادق أبی عبد الله جعفر بن محمد:

 ثَلَاثَةٌ یُسْتَدَلُّ بِهَا عَلَى إِصَابَةِ الرَّأْیِ حُسْنُ اللِّقَاءِ وَ حُسْنُ الِاسْتِمَاعِ وَ حُسْنُ الْجَوَابِ ... الْعَاقِلُ إِنْ کُلِّمَ أَجَابَ وَ إِنْ نَطَقَ أَصَابَ وَ إِنْ سَمِعَ وَعَى‏

تحف العقول، ص323

از امام صادق ع روایت شده است:

با سه چیز می‌توان به صائب بودن نظر افراد [= اینکه نظرشان علی‌القاعده درست درمی‌آید] پی برد: خوب برخورد کردن، خوب گوش دادن، و خوب جواب دادن ... عاقل کسی است که وقتی با او سخن گفته شود، جواب دهد؛ و وقتی سخن بگوید به هدف بزند، و وقتی گوش دهد، خوب دریافت کند و نگهدارد.

3) عَوِّدْ أُذُنَکَ حُسْنَ الِاسْتِمَاعِ وَ لَا تَصْغِ إِلَى مَا لَا یَزِیدُ فِی صَلَاحِکَ اسْتِمَاعُهُ فَإِنَّ ذَلِکَ یُصْدِی الْقُلُوبَ وَ یُوجِبُ الْمَذَامَّ.

4) مَنْ أَسْرَعَ فِی الْجَوَابِ لَمْ یُدْرِکِ الصَّوَابَ.

تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ص: 215، ح4211 و 4216

امیرالمومنین ع فرمود:

- گوش خود را به خوب شنیدن عادت بده؛ و به چیزی که شنیدنش بر صلاح تو نمی‌افزاید با تمام وجود گوش نده که این باعث زنگار قلب و مایه مذمت خواهد شد.

- کسی که در جواب عجله کند، به [دیدگاه] صواب نخواهد رسید.

5) أُوصِیکُمْ بِتَقْوَى اللَّهِ الَّذِی ... حَذَّرَکُمْ عَدُوّاً نَفَذَ فِی الصُّدُورِ خَفِیّاً وَ نَفَثَ فِی الْآذَانِ نَجِیّا

نهج‌البلاغه، خطبه 83 (خطبه غراء)

شما را به تقوای از خدایی توصیه می‌کنم که ... شما را هشدار داد نسبت به دشمنی که در سینه‌ها نفوذ می‌کند و در گوش‌ها نجواکنان می‌دمد.

6) الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ الْأَرْمَنِیِّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ یَقْطِینٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ:

مَنْ أَصْغَى إِلَى نَاطِقٍ فَقَدْ عَبَدَهُ فَإِنْ کَانَ النَّاطِقُ یُؤَدِّی عَنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَقَدْ عَبَدَ اللَّهَ وَ إِنْ کَانَ النَّاطِقُ یُؤَدِّی عَنِ الشَّیْطَانِ فَقَدْ عَبَدَ الشَّیْطَانَ.

الکافی، ج‏6، ص434

از امام باقر ع روایت شده است که:

کسی که با تمام وجود به سخنگویی گوش فرادهد، پس او را پرستیده است؛ اگر آن سخنگو مطلب را از جانب خداوند عز و جل ادا کند خدا را پرستیده است؛ و اگر مطلبی از جانب شیطان ادا کند، وی شیطان را پرستیده است.

تدبر

1) «یَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَیْرٍ لَکُمْ»:

این آیه به یکی از معضلات حاد فرهنگی جامعه ما، می‌پردازد: گوش دادن به سخن دیگران و جدی گرفتن مخاطب. حتی اگر همه چیز را می‌دانستیم - که نمی‌دانیم - باز باید به مخاطب اعتنا کرد.

بسیاری از ما بلدیم حرف بزنیم، اما بلد نیستیم گوش بدهیم.

پیامبر چنان به سخن مخاطبین خود گوش می‌داد که عده‌ای ایشان را «گوش» خطاب می‌کردند. اگرچه برخورد عالی ایشان، این گمان را در مخاطب سوءاستفاده‌گر ایجاد کرده بود که ایشان چون این گونه توجه می‌کند و گوش می‌دهد پس هرچیزی را گوش می‌دهد، اما تعبیر «اذنُ خیرٍ» نشان می‌دهد که گوش دادن ایشان این گونه بود که «مطلب خوب» را بشنود و قبول کند. (الصافی، فیض کاشانی، ج‏2، ص353)

در واقع «الگوی گوش‌ دادن ایشان» این گونه بود که:

الف- هر سخنی را با توجه گوش می‌کرد (= می‌شنید)؛

ب- و در واقع، فقط سخن خیر را گوش می‌کرد (قبول می‌کرد).

ما هم بکوشیم در مواجهه «گوش» باشیم؛ و در هنگام قبول «گوشِ به مطلب خوب».

توجه به همین تفاوت ظریف است که موجب می‌شود برخی احادیث، مطلقِ گوش دادن را مدح کنند (احادیث 2 و 3) و برخی از احادیث برخی گوش دادن‌ها را بشدت مذمت می‌کند (احادیث 5 و 6)

2) «یُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنینَ وَ رَحْمَةٌ لِلَّذینَ آمَنُوا مِنْکُمْ»

گام دوم آموزش مواجهه اجتماعی در این آیه:

جامعه دینی، مومن و منافق دارد. انسان مومن، رفتار مسلمانان را حمل به صحت می‌کند؛ اما خودش در مقام اقدام و رفتار، محبتش را فقط خرج مومن واقعی می‌کند.

علامه طباطبایی در توضیح اینکه چرا در تعبیر اول «مومنین» آورد و در تعبیر دوم «الذین آمنوا» می‌گویند: «منظور از مومنین، جامعه ایمانی است ولو که مشتمل بر افراد منافق هم هست، و بر همین اساس، منظور از «کسانی از شما که ایمان آوردند» کسانی از این جامعه است که مومنان واقعی هستند؛ پس معنی آیه این است که پیامبر تک‌تک افراد جامعه دینی را به احترام ظاهرشان که انتساب به جامعه دینی دارد، تصدیق می‌کند (کار و سخنشان را [مادام که ممکن باشد] حمل بر صحت می‌کند)؛ در عین حال، رحمت او نسبت به کسانی است که حقیقتا ایمان آورده‌اند، زیرا آنهایند که با ایمان به پیامبر ص راه راست هدایت می‌شوند» (المیزان9/315) (ترجمه المیزان9/ 423)

ضمنا چه نیازی بود که قبل از عبارت فوق تعبیر «یُؤْمِنُ بِاللَّهِ» را آورد؟ ظاهرا اشاره به این است که این گونه بودن، ریشه در ایمان به خدا دارد.

3) «مِنْهُمُ الَّذینَ یُؤْذُونَ النَّبِیَّ وَ یَقُولُونَ ... لَهُمْ عَذابٌ أَلیم» در جامعه‌ دینی‌ای که خود پیامبر ص وجود داشت، برخی از کسانی که خود را مسلمان و احتمالا صحابه می‌نامیدند، بقدری انسان‌های رذلی بودند که شخص پیامبر ص را اذیت، و خوبی‌های او را بهانه‌ای برای مسخره کردن ایشان قرار می‌دادند؛ و خدا هم آنها را جهنمی معرفی کرد؛ بعد عده‌ای انتظار دارند که در میان مسلمانان امروز، آدم منافق پیدا نشود؛ و وقتی مسلمان رذلی را می‌بینند، بد بودن آنها را به حساب مسلمانی‌شان می‌گذارند! (سوءاستفاده از اسم یک دین، دلیل بر بد بودن خود آن دین نیست)

4) «رَحْمَةٌ لِلَّذینَ آمَنُوا مِنْکُمْ»:

چرا در اینجا پیامبر ص را فقط رحمت برای مومنان واقعی (آن دسته از جامعه ایمانی، که واقعا ایمان آورده‌اند) اما در جای دیگر (انبیاء/107) او را «رَحْمَةً لِلْعالَمِینَ» (رحمت برای همگان) دانست؟

«در اینجا رحمت بالفعل مورد نظر است و در آنجا اقتضای رحمت. یعنی پیامبر ص آورنده‌ی رحمت حقیقی برای همگان است؛ اما تنها کسی عملا از این رحمت استفاده می‌کند که واقعا ایمان آورد، و با ایمان آوردنش در مسیر سعادت و رحمت قرار گیرد. (المیزان9/ 316) (ترجمه المیزان‏9/ 425)

5)‌ «یُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنینَ»:

الف - «رَحْمَةٌ لِلَّذینَ آمَنُوا مِنْکُمْ»

ب - «الَّذینَ یُؤْذُونَ رَسُولَ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ أَلیم»:

با اینکه پیامبر ص نسبت به کل جامعه دینی (مومنین) برخورد احترام‌آمیز و همراه با تصدیق دارد (یومن للمومنین: رفتارشان را حمل بر صحت می‌کند)؛ اما در عمل، جامعه دینی دو گروه می‌شوند: کسانی ایمانشان واقعی است، که مشمول رحمت خدا و پیامبر ص می‌شوند؛ و گروهی از این رفتار پیامبر ص سوءاستفاده می‌کنند تا حدی که موجبات اذیت پیامبر را فراهم می‌کنند، که اینها مشمول عذاب می‌شوند.

نتیجه مهم: وقتی پیامبر با آن همه رحمت وارد جامعه می‌شود (= وقتی جامعه دینی به طور جدی تشکیل می‌شود) همه بهشتی نمی‌شوند؛ بلکه اتفاقا در قبال همین مواجهه با پیامبر و دین الهی، برخی بهشتی و برخی جهنمی می‌شوند؛ و این تقصیر دین، پیامبر یا دینی شدن جامعه نیست؛ بلکه اقتضای اختیار داشتن انسانهاست که وقتی موقعیت خوب پیش می‌آید برخی به خاطر پیدایش همین موقعیت خوب، جهنمی می‌شوند.

6) «یَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَیْرٍ لَکُمْ» سکوت در برابر شنیده‏ها، همیشه نشانه‏ى رضایت نیست. (قرائتی، تفسیر نور، ج‏5، ص93) با توجه به اینکه، اگرچه پیامبر ص فقط مطالب خیر را قبول می‌کرد، اما منافقان ایشان را «گوش» قلمداد می‌کردند.



[1] . «من» در «منهم» ابتدای کلام را عموما من تبعیضیه گرفته اند که می‌شود «برخی از آنان [منافقین] کسانی‌اند» اما می‌شود من بیانیه هم گرفت که می‌شود «آنان [منافقین]‌اند کسانی که»

[2] . جالب اینجاست که با اینکه اغلب ترجمه‌های قرآن بر اساس همین قرائت حفص از عاصم است، اما عموم مترجمان عملا در ترجمه خود معنای وصفی را برای کلمه خیر لحاظ کرده‌اند (که با قرائت حسن بصری سازگار است، نه با قرائت حفص از عاصم. از معدود کسانی که بر اساس مضاف الیه بودن «حیر» ترجمه کرده، مرحوم آیتی و پورجوادی از معاصران، و نسفی از قدما -قرن6- می‌باشند.

[3] . و آنگاه لام، لام زائده یا به مثابه «لأن» می‌شود

[4] . که در این صورت، لام زائده می‌شود یا متعلق به مصدری می‌شود که فعل بر آن دلالت دارد چنانکه نحاس گفته است: «یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ یُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ یصدّق باللّه و یصدّق المؤمنین. قال أبو جعفر:فاللام على هذا زائدة عند الکوفیین و مثله هُمْ لِرَبِّهِمْ یَرْهَبُونَ [الأعراف: 15] و عند محمد بن یزید متعلّقة بمصدر دلّ علیه الفعل» إعراب القرآن، ج‏2، ص125

[5] . علامه دو دیدگاه دیگر را هم در تحلیل نحوی این بحث نقل می‌کند. یکی اینکه اصلا فرقی بین این دو نیست و ایمان با حرف لام هم متعدی می‌شود مانند «فَآمَنَ لَهُ لُوطٌ:» العنکبوت/26 و «فَما آمَنَ لِمُوسى‏ إِلَّا ذُرِّیَّةٌ مِنْ قَوْمِهِ:» یونس/83 و «أَ نُؤْمِنُ لَکَ وَ اتَّبَعَکَ الْأَرْذَلُونَ»: الشعر/111. دوم اینکه حرف لام به نحو تضمین، دلالت بر تضمین معنای جنوح (متمایل شدن و خفض جناح) می‌کند و سپس توضیح می‌دهند لازمه این دو قول این است که تفاوت تعبیر در این دو صرفا از باب تفنن در معنا باشد که امر بعیدی است.

[6] . یعنی وقتی «ایمان» با حرف باء متعدی می‌شود دلالت بر تصدیق می‌کند و وقتی با لام متعدی می‌شود متضمن معنای انقیاد و تسلیم می‌شود (إعراب القرآن و بیانه‏4/ 122).

[7] . اما جایگاه نحوی یومن بالله چیست؟ برخی آن را صفت برای اذن گرفته‌اند إعراب القرآن الکریم، ج‏1، ص: 46) و برخی آن را خبر دوم برای مبتدای محذوف (در اصل چنین بوده: هو اذن ... یومن .. الجدول فی إعراب القرآن، ج‏10، ص: 37)

[8] . شبیه این مضمون با سند و مضمونی اندکی متفاوت در الکافی، ج‏5، ص299 و ج‏6، ص397 نیز آمده است.

[9] . این حدیث را ابتدا می‌خواستم بیاورم، اما به ملاحظه اینکه ممکن است مخاطب درباره شأن نزول دچار چالش شود نیاوردم.

الْکَلْبِیُّ عَنْ أَبِی صَالِحٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ عَنِ النَّبِیِّ ص فِی خُطْبَةِ الْوَدَاعِ:

سَمَّوْنِی أُذُناً وَ زَعَمُوا أَنَّهُ لِکَثْرَةِ مُلَازَمَتِهِ إِیَّایَ وَ إِقْبَالِی عَلَیْهِ وَ قَبُولِهِ مِنِّی حَتَّى أَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَى وَ مِنْهُمُ الَّذِینَ یُؤْذُونَ النَّبِیَّ وَ یَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ.[9]

مناقب آل أبی طالب علیهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج‏2، ص224

پیامبر اکرم ص در فرازی از خطبه روز غدیر به شرح اذیت‌های منافقان در حق خویش می‌پردازد و از جمله اینکه می‌فرماید:

تا حدی که مرا «گوش» خطاب کردند و این به خاطر این بود که او [علی بن ابی‌طالب] بسیار همراه من بود و من به او توجه می‌کردم و سخن او را قبول می‌کردم، تا حدی که خداوند آیه نازل کرد که:‌ «و از آنان [= منافقان] کسانی‌اند که پیامبر ص را اذیت می‌کنند و می‌گویند: او گوش است»

* پاسخ چالشی هم که به ذهن خطور می‌کند این است که وجوه مختلفی در توهین منافقان به پیامبر مد نظر بوده است. لذا هم وجهی که در شأن نزول گفته شد برقرار است و هم وجهی که در این حدیث.