سفارش تبلیغ
صبا ویژن

703) سوره فاطر (35) آیه 3 یا أَیُّهَا النَّاسُ اذْکُرُوا نِعْمَ

بسم الله الرحمن الرحیم

703) سوره فاطر (35) آیه 3

یا أَیُّهَا النَّاسُ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ هَلْ مِنْ خالِقٍ غَیْرُ اللَّهِ یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ فَأَنَّى تُؤْفَکُونَ

ترجمه

ای مردم! به یاد آرید نعمت خدا را بر خویش؛ آیا آفریدگاری غیر از خداوند، از آسمان و زمین شما را روزی دهد؟! هیچ خدایی جز او نیست، پس چگونه [به کجا] رویگردان می‌شوید؟!

نکات ادبی

تُؤْفَکُونَ

ماده «أفک» را در اصل به معنای برگرداندن چیزی از جهت خود (معجم مقاییس اللغة، ج‏1، ص118؛ التحقیق فى کلمات القرآن الکریم، ج‏1، ص109) و یا از جهتی که سزاوار است در آن جهت باشد (مفردات ألفاظ القرآن، ص79) دانسته‌اند.

بدین ترتیب واضح است که تعبیر «أفِکَ عن» نیز به معنای برگرداندن کسی از چیزی است (قالُوا أَ جِئْتَنا لِتَأْفِکَنا عَنْ آلِهَتِنا؛ احقاف/22)

به بادهایی که در جهات مختلف می‌وزند (معجم مقاییس اللغة، ج‏1، ص118) و یا جهت خود را یکدفعه از مسیری که بوده‌اند تغییر می‌دهند [و بدین جهت طوفان بپا می‌کنند] «مؤتفکة» گفته می‌شود و البته در قرآن کریم تعبیر «الْمُؤْتَفِکَةَ»‏ (نجم/53) و «الْمُؤْتَفِکاتُ» (توبه/70 و حاقه/9) در مورد شهرهای ویران‌شده قوم لوط به کار رفته است که ان‌شاء الله در بحث از آیات آن به اقوال مختلف درباره چنین نامگذاری‌ای اشاره خواهد شد.

همچنین عموم اهل لغت بیان کرده‌اند که به «دروغ» ، «إفک» گفته می‌شود چرا که مخاطب را از مسیر حق و واقع برمی‌گرداند (هذا إِفْکٌ مُبینٌ؛ نور/12)؛ و در تفاوت «کذب» و «إفک» گفته‌اند که «افک» تنها به دروغ خیلی فاحش و بسیار قبیح گفته می‌شود مانند دروغ بستن بر خدا و پیامبر (أَ إِفْکاً آلِهَةً دُونَ اللَّهِ تُرِیدُونَ‏؛ صافات/86)، و یا تهمت ناپاکی زدن به افراد پاک (إِنَّ الَّذِینَ جاؤُ بِالْإِفْکِ عُصْبَةٌ مِنْکُمْ؛‏ نور/11) (الفروق فى اللغة، ص37).

«أَفَّاک‏» صیغه مبالغه از همین ماده و به معنای کسی است که زیاد دروغ می‌گوید «لِکُلِّ أَفَّاکٍ أَثِیمٍ‏» (جاثیة/7)

در بسیاری از آیات قرآن کریم «إفک» به معنای دروغگویی با «إفک» به معنای رویگردان شدن هم گره خورده است «یُؤْفَکُ عَنْهُ مَنْ أُفِکَ» (ذاریات/9) و در بسیاری از موارد (از جمله آیه حاضر) می‌توان گفت چه‌بسا بر اساس قاعده امکان استعمال یک لفظ در چند معنا، هر دو معنا مد نظر بوده است؛ مثلا: «ذلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ خالِقُ کُلِّ شَیْ‏ءٍ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ فَأَنَّى تُؤْفَکُونَ» (غافر/62)

ماده «ءفک» و مشتقات آن جمعا 30 بار در قرآن کریم به کار رفته است.

اختلاف قرائت

«غَیْر اللَّهِ»

در اغلب قرائات عشر و نیز برخی قرائات کمتر مشهور (مانند حسن و شیبه و عیسی) به همین صورت «غَیْرُ اللَّهِ» قرائت شده است؛ اما در قرائت اهل کوفه غیر از عاصم (یعنی قرائت حمزه و کسائی از قراء سبع، و ابوجعفر از قراء عشر) و برخی قرائات غیر مشهور دیگر (مانند زید بن علی و ابن‌وثاب و شقیق) به صورت «غَیْرِ اللَّهِ» قرائت شده است و از عالم نحوی فضل بن ابرهیم،  قرائت آن به صورت «غَیْرَ اللَّهِ» روایت شده است.

مجمع البیان، ج‏8، ص625[1]؛ البحر المحیط، ج‏9، ص14[2]

حدیث

1) از امام صادق ع روایت شده است:

هیچ بنده ای گناهی مرتکب نمی شود که بر آن پشیمان شود، مگر اینکه خداوند او را مورد مغفرت قرار می دهد پیش از آنکه استغفار کند؛

و هیچ بنده ای نیست که خداوند نعمتی بر او ارزانی دارد و آو بداند که آن نعمت از جانب خداست مگر اینکه خداوند او را ببخشاید پیش از آنکه خدا را سپاس گوید.

الکافی، ج‏2، ص427

مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ الدَّقَّاقِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عُمَرَ عَنْ زَیْدٍ الْقَتَّاتِ عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ مَا مِنْ عَبْدٍ أَذْنَبَ ذَنْباً فَنَدِمَ عَلَیْهِ إِلَّا غَفَرَ اللَّهُ لَهُ قَبْلَ أَنْ یَسْتَغْفِرَ وَ مَا مِنْ عَبْدٍ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِ نِعْمَةً فَعَرَفَ أَنَّهَا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ إِلَّا غَفَرَ اللَّهُ لَهُ قَبْلَ أَنْ یَحْمَدَهُ.


2) روایت شده است که شخصی خدمت امام جعفر صادق ع رسید و گفت: پدر و مادرم به فدایت. مرا با موعظه‌ای تعلیم دهید. حضرت فرمودند:

اگر خداوند تبارک و تعالی روزی را عهده‌دار شده، دلنگرانی، چرا؟

و اگر روزی تقسیم شده است، حرص زدن، چرا؟ ...

الأمالی( للصدوق)، ص7

حَدَّثَنَا الْحُسَیْنُ بْنُ أَحْمَدَ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا أَبِی قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَبِی الصُّهْبَانِ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو أَحْمَدَ مُحَمَّدُ بْنُ زِیَادٍ الْأَزْدِیُّ قَالَ حَدَّثَنِی أَبَانٌ الْأَحْمَرُ عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع أَنَّهُ جَاءَ إِلَیْهِ رَجُلٌ فَقَالَ لَهُ بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ عَلِّمْنِی مَوْعِظَةً فَقَالَ ع إِنْ کَانَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى قَدْ تَکَفَّلَ بِالرِّزْقِ فَاهْتِمَامُکَ لِمَا ذَا وَ إِنْ کَانَ الرِّزْقُ مَقْسُوماً فَالْحِرْصُ لِمَا ذَا ...[3]

تدبر

1) «یا أَیُّهَا النَّاسُ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ هَلْ مِنْ خالِقٍ غَیْرُ اللَّهِ یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ فَأَنَّى تُؤْفَکُونَ»

پس از اینکه در آیه قبل خداوند را همه‌کاره عالم دانست که اگر هر کاری بخواهد انجام دهد کسی نمی‌تواند مانعش شود، هشداری می‌دهد که ای مردم! وقتی شما غیر از خداوند هیچ آفریدگاری که به شما روزی دهد، ندارید، و معبودی جز او نیست، به کدام سو رویگردان می‌شوید؟

در واقع نیاز ما یا نیاز در اصل هستی است، که همان نیاز به خالق است؛ یا نیاز در تداوم هستی و بقا و رشد، که همان روزی گرفتن است؛

اما، اگر هم خالق و هم رازق واقعی ما تنها و تنها خداست، چرا در زندگی‌مان از خدا رویگردانیم؟


2) «اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ هَلْ مِنْ خالِقٍ غَیْرُ اللَّهِ یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ»

اینکه تنها و تنها سرو کار ما با خداست و هم اصل وجود خود و هم بقا و روزی خود را صرفا از او می‌گیریم، نعمتی است که باید سپاس گفت.

اما چرا این یک نعمت است؟

الف. چون سر و کار ما تنها با یک نفر است و در مقابل یک نفر باید پاسخگو باشیم و از این رو دچار تشتت نمی‌شویم؛ مقایسه کنید چنین وضعیتی را با وضعیت کسی که باید در مقابل افراد متکثری - که چه بسا بین خود آنان هم اختلاف نظر باشد - پاسخگو باشد. این مضمون معادل است با این آیه شریفه که:

«ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً رَجُلاً فیهِ شُرَکاءُ مُتَشاکِسُونَ وَ رَجُلاً سَلَماً لِرَجُلٍ هَلْ یَسْتَوِیانِ مَثَلاً: خدا مَثَلى زده است: مردى است که چند خواجه ناسازگار در [مالکیّت‏] او شرکت دارند [و هر یک او را به کارى مى‏گمارند] و مردى است که تنها فرمانبر یک مرد است. آیا این دو در مَثَل یکسانند؟!» (زمر/29)

ب. ....


3) «هَلْ مِنْ خالِقٍ غَیْرُ اللَّهِ یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ»

این جمله که «آیا آفریدگاری غیر از خداوند [هست که] از آسمان و زمین شما را روزی دهد؟!» برهانی است بر جمله بعدی که توحید است «هیچ خدایی جز او نیست»

توضیح برهان:

خدا از آن جهت خدا و معبودِ مخلوقاتش است که تدبیر همه امور آنان را برعهده دارد؛ و کسی که تدبیر امور مردم را برعهده دارد (از آفریدن آنها گرفته تا رزق دادن و استمرار بخشیدن وجود آنها) فقط الله است و نه هیچ معبود دیگری؛ پس هر معبود دیگری که هرکسی در قبال خداوند برگزیند معبود واقعی‌ای نیست و خداوند تنعا معبود حقیقی است. (المیزان، ج17، ص16)


4) «هَلْ مِنْ خالِقٍ غَیْرُ اللَّهِ یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ فَأَنَّى تُؤْفَکُونَ»

چنانکه در «نکات ادبی» گذشت، «إفک» هم به معنای دروغ و دروغگویی است و هم به معنای رویگردان شدن؛ و در این آیه هر دو می‌تواند مورد نظر باشد.

در واقع خداوند پس از اینکه در قالب استفهام انکاری می‌پرسد که «آیا آفریدگاری غیر از خداوند هست که از آسمان و زمین شما را روزی دهد؟!» و تاکید می‌کند که «هیچ خدایی جز او نیست» مخاطب را مورد بازخواست قرار می‌دهد:

الف. پس چرا دروغ می‌گویید و خدایان دیگری [از بت‌پرستی گرفته تا پول‌پرستی و شهوت‌پرستی و مقام‌پرستی] را معبود خود قرار می‌دهید.

ب. پس از خداوند حقیقی رویگردان می‌شوید و به جانب خدایان دروغین رو می‌آورید؟!


5) « ما یَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِنْ رَحْمَةٍ ... یا أَیُّهَا النَّاسُ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ هَلْ مِنْ خالِقٍ غَیْرُ اللَّهِ یَرْزُقُکُمْ ...»

در آیه قبل از رحمت خدا بر انسانها سخن گفت و در این آیه از تعبیر نعمت استفاده کرد و سپس از تعبیر رزق. چرا تعبیر را عوض کرد؟

همچنین چرا متناسب با این تعابیر از تعبیری همچون «هل من راحم» یا «هل من منعم» یا «هل من رازق» استفاده نکرد و فرمود «هل من خالق»؟

الف. با این بیان عملا می‌خواهد برهان دومی [برهان اول در تدبر3 گذشت] بر نفی شریکان ارائه کند، بدین بیان که مشرکان تدبیر جهان توسط آلهه خود را به اذن خداوند می‌دانند [همان گونه که اغلب پول‌پرستان و ... هم خدا را قبول دارند اما بر این باورند که خداوند همه امور را در گروی پول قرار داده است و ...] و اگر به آنان گفته شود که مثلا «آیا هیچ رحم‌کننده یا نعمت‌دهنده یا روزی‌دهنده‌ای غیر از خدا در کار است؟» ممکن است بگویند بله، این آلهه ما این کاره‌اند و با تفویض خدا این کارها را انجام می‌دهند؛ اما وقتی گفته شود «آیا خالقی هست» معلوم می‌شود که منظور از رازق و ... ،آفریننده رزق و ... است نه غیر آن؛ و از این رو، دیگر آنان پاسخی نخواهند داشت. (المیزان، ج17، ص16)

ب. به نظر می‌رسد نعمت اخص از رحمت، و رزق، اخص از نعمت باشد؛ در واقع مرتب از حوزه‌های خاص‌تر شاهد می‌آورد که راهی برای هیچ گونه انکاری نماند.

ج. ...


6) «هَلْ مِنْ خالِقٍ غَیْرُ اللَّهِ یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ»

رازق اوست، ولى از طریق اسباب [= آسمانها و زمین] رزق مى‏دهد. (تفسیر نور، ج‏9، ص474)

 


[1] . قرأ أهل الکوفة غیر عاصم و أبو جعفر غیر الله بالجر و الباقون بالرفع.

الحجة: قال أبو علی من قرأ غیر الله بالجر جعله صفة على اللفظ و الخبر «یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ» و من قرأ «غَیْرُ اللَّهِ» بالرفع احتمل وجوها (أحدها) أن یکون خبر المبتدأ (و الآخر) أن یکون صفة على الموضع و الخبر مضمر تقدیره هل خالق غیر الله فی الوجود أو العالم (و الثالث) أن یکون غیر استثناء و الخبر مضمر کأنه قال هل من خالق إلا الله و یدل على جواز الاستثناء قوله ما مِنْ إِلهٍ إِلَّا اللَّهُ.

[2] . و قرأ ابن وثاب، و شقیق، و أبو جعفر، و زید بن علی، و حمزة، و الکسائی: غیر بالخفض، نعتا على اللفظ، و مِنْ خالِقٍ مبتدأ.

... و قرأ شیبة، و عیسى، و الحسن، و باقی السبعة: غَیْرُ بالرفع، و جوزوا أن یکون نعتا على الموضع، کما کان الخبر نعتا على اللفظ، و هذا أظهر لتوافق القراءتین و أن یکون خبرا للمبتدأ، و أن یکون فاعلا باسم الفاعل الذی هو خالق، لأنه قد اعتمد على أداة الاستفهام، فحسن إعماله، کقولک: أ قائم زید فی أحد وجهیه؟ و فی هذا نظر، و هو أن اسم الفاعل، أو ما جرى مجراه، إذا اعتمد على أداة الاستفهام و أجرى مجرى الفعل، فرفع ما بعده، هل یجوز أن تدخل علیه من التی للاستغراق فتقول: هل من قائم الزیدون؟ کما تقول: هل قائم الزیدون؟ و الظاهر أنه لا یجوز. ألا ترى أنه إذا جرى مجرى الفعل، لا یکون فیه عموم خلافه إذا أدخلت علیه من، و لا أحفظ مثله فی لسان العرب، و ینبغی أن لا یقدم على إجازة مثل هذا إلا بسماع من کلام العرب؟

و قرأ الفضل بن إبراهیم النحوی: غیر بالنصب على الاستثناء، و الخبر إما یرزقکم و إما محذوف، و یرزقکم مستأنف و إذا کان یرزقکم مستأنفا، کان أولى لانتفاء صدق خالق على غیر اللّه، بخلاف کونه صفة، فإن الصفة تقید، فیکون ثم خالق غیر اللّه، لکنه لیس برازق. ...

[3] . و إِنْ کَانَ الْحِسَابُ حَقّاً فَالْجَمْعُ لِمَا ذَا وَ إِنْ کَانَ الثَّوَابُ مِنَ اللَّهِ فَالْکَسَلُ لِمَا ذَا وَ إِنْ کَانَ الْخَلَفُ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ حَقّاً فَالْبُخْلُ لِمَا ذَا وَ إِنْ کَانَتِ الْعُقُوبَةُ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ النَّارَ فَالْمَعْصِیَةُ لِمَا ذَا وَ إِنْ کَانَ الْمَوْتُ حَقّاً فَالْفَرَحُ لِمَا ذَا وَ إِنْ کَانَ الْعَرْضُ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ حَقّاً فَالْمَکْرُ لِمَا ذَا وَ إِنْ کَانَ الشَّیْطَانُ عَدُوّاً فَالْغَفْلَةُ لِمَا ذَا وَ إِنْ کَانَ الْمَمَرُّ عَلَى الصِّرَاطِ حَقّاً فَالْعُجْبُ لِمَا ذَا وَ إِنْ کَانَ کُلُّ شَیْ‏ءٍ بِقَضَاءٍ وَ قَدَرٍ فَالْحُزْنُ لِمَا ذَا وَ إِنْ کَانَتِ الدُّنْیَا فَانِیَةً فَالطُّمَأْنِینَةُ إِلَیْهَا لِمَا ذَا.

این دو روایت هم درباره روزی قابل توجه است:

عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِیه‏ عَنْ صَفْوَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی الْهَزْهَازِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ السَّرِیِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ جَعَلَ أَرْزَاقَ الْمُؤْمِنِینَ مِنْ حَیْثُ لَا یَحْتَسِبُونَ وَ ذَلِکَ أَنَّ الْعَبْدَ إِذَا لَمْ یَعْرِفْ وَجْهَ رِزْقِهِ کَثُرَ دُعَاؤُهُ. (الکافی، ج‏5، ص84؛ الأمالی( للصدوق)، ص181)

حَدَّثَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْأُشْنَانِیُّ الرَّازِیُّ الْعَدْلُ بِبَلْخٍ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ مَهْرَوَیْهِ الْقَزْوِینِیُّ عَنْ دَاوُدَ بْنِ سُلَیْمَانَ الْفَرَّاءِعَنْ عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا عَنْ أَبِیهِ عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِیٍّ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص التَّوْحِیدُ نِصْفُ الدِّینِ وَ اسْتَنْزِلُوا الرِّزْقَ بِالصَّدَقَة. (التوحید (للصدوق)، ص68)