سفارش تبلیغ
صبا ویژن

701) سوره فاطر (35) آیه 1 الْحَمْدُ لِلَّهِ فاطِرِ السَّماواتِ و

بسم الله الرحمن الرحیم

701) سوره فاطر (35) آیه 1 بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ‏؛

الْحَمْدُ لِلَّهِ فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ جاعِلِ الْمَلائِکَةِ رُسُلاً أُولی‏ أَجْنِحَةٍ مَثْنى‏ وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ یَزیدُ فِی الْخَلْقِ ما یَشاءُ إِنَّ اللَّهَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدیرٌ

ترجمه

به نام خداوند رحمت‌گستر همواره مهربان؛

هرگونه سپاس و ستایش از آنِ خداوندی است که پدیدآرنده آسمان‌ها و زمین است، فرشتگان را رسولانی قرار داده دارای بال‌هایی دو به دو و سه به سه و چهار به چهار، در خلقت هر چه بخواهد می‌افزاید؛ همانا خداوند بر هر کاری تواناست.

نکات ادبی

«فاطِر»

قبلا بیان شد که ماده «فطر» در اصل دلالت می‌کند بر گشودن و شکافتن چیزی همراه با ابراز و آشکار کردن؛ و «فِطْر» و «إفطار» روزه هم از همین باب است؛ چنانکه به «قارچ» هم از این جهت که زمین را می‌شکافد و بیرون می‌زند «فُطْر» گویند.

این شکافتن گاهی از باب فساد و به منظور برملا کردن عیب و ایراد است، مانند «هَلْ تَرى‏ مِنْ فُطُورٍ» (ملک/3) و گاهی از باب صلاح است ،به منظور آشکار شدن حقایقی که تاکنون مخفی بوده، مانند «السَّماءُ مُنْفَطِرٌ بِهِ کانَ وَعْدُهُ مَفْعُولًا» (مزمل/18) که البته با توجه به اینکه «فَطر» در معنای خلقت و ایجاد [شکافتن عدم و آشکار کردن وجود شیء] به کار رفته است، در این آیه اخیر، «انفطار» می‌تواند به معنای قبول ابداع و ایجاد الهی باشد؛ و بر همین اساس، «فطرت» (فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها؛ روم/30) به معنای آن چیزی است که خداوند در نهاد انسانها ایجاد کرده است.

برخی بر این باورند که اصل ماده «فطر»‌ به معنای پدید آوردن یک حالت جدیدی [در چیزی] است به نحوی که حالت قبلی آن را به هم بزند، و به این جهت است که هم بر ایجاد و آفرینش و ابداع صدق می‌کند، هم بر شکافتن و گشودن، و هم بر آشکار کردن و ابراز نمودن چیزی.

در واقع، «فطر» مصداق بارز یک «فعل» (= انجام دادن کار) است و تفاوتش با «فعل» را هم در همین دانسته‌اند که «فعل» مطلقِ انجام دادن یک کار است؛ اما «فطر» انجام دادنی است که با «به منصه ظهور درآوردن» همراه باشد.

«فاطِر» (الْحَمْدُ لِلَّهِ فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْض؛‏ فاطر/1) از اسماء خداوند است، یا از این جهت که حالات و وضع جدید در عالم پدید می‌آورد ویا از این جهت که اساساً ایجاد کننده و پدیدآورنده اشیاء است [گویی عدم را می‌شکافد و اشیاء را به منصه ظهور می‌رساند].

جلسه 464 http://yekaye.ir/al-muzzammil-73-18/

 

«الْمَلائِکَةُ»

قبلا بیان شد که برخلاف آنچه شاید در ابتدا به نظر برسد، اغلب اهل لغت، حتی برخی از کسانی که این کلمه را در ذیل ماده «ملک» مورد بررسی قرار داده‌اند (مثلا المحیط فی اللغة‏6/ 275؛ مجمع البحرین‏5/ 292) بر این باورند که کلمه «ملائکه» لزوماً از این ریشه «ملک» نیست.

معروفترین دیدگاه این است که اصل آن از «ألک» بوده است که به معنای «رسالت» (پیام‌رسانی) می‌باشد و در وزن مفعله (مألکه) قرار گرفته، بعد قلب رخ داده (جابجایی دو حرف «أ» و «ل») و به صورت «ملأکه» (بر وزن معفله) درآمده و بعد به صورت «ملائکه» درآمده است. در این دیدگاه، درباره اینکه آیا «ملَک» به معنای مفرد است یا جمع، نظر قطعی‌ای داده نمی‌شود و برخی ملائکه را جمع ملک می‌دانند و برخی هر دو کلمه ملَک و ملائکه را جمع می‌دانند. (کتاب العین‏5/ 381؛ لسان العرب10/ 394 ؛ المصباح المنیر‏2/ 19 ؛ تاج العروس‏13/ 511 ؛ مفردات ألفاظ القرآن/82)

دیدگاه کم‌طرف‌دارتر این است که قلبی در آن رخ نداده، بلکه ریشه «لأک» بوده و این ماده هم به معنای رسالت (پیام‌رسانی) به کار می‌رود؛ و در اصل، «مَلْأَک» (بر وزن مَفعل) بوده است و در این کلمه، به خاطر سهولت در بیان، همزه ساقط شده و به صورت «مَلَک» درآمده و آنگاه جمع «مَلْأَک»، ملائکه شده که گاهی «ه» آن هم می‌افتد و «ملائک» گفته می‌شود. (النهایة فی غریب الحدیث و الأثر‏4/ 359) البته برخی در کتابشان ماده «لأک» را هم مطرح کرده‌اند، اما در پایان نظر قبلی را برتر دانسته‌است. (لسان العرب‏10/ 482؛ تاج العروس‏13/ 634)

البته در میان قدما ابن‌کیسان معتقد بوده این کلمه از همان ماده «ملک» گرفته شده، در واقع مفرد آن «ملأک» بر وزن «فعأل» بوده که همزه‌اش چون زاید بوده افتاده و به «مَلَک» تبدیل شده و «ملائکه» بر وزن «فعائله» می‌باشد. (به نقل از مجمع البیان‏1/ 174) که بر این دیدگاه نقدهایی نیز وارد شده است. (لسان العرب‏10/ 482) [1]

ظاهرا چون مهمترین گروه رسولان الهی غیر انسان، فرشتگان بوده‌اند این نام برای آنها به کار رفته است وگرنه با توجه به آیه «یَصْطَفِی مِنَ الْمَلائِکَةِ رُسُلًا وَ مِنَ النَّاسِ»، فرشتگان غیر رسول هم داریم. (مجمع البیان‏1/ 175)

همچنین با این اوصاف معلوم می‌شود که تعبیر «مَلِک» که به معنای حکمران در انسان [و نیز خدا] به کار می‌رود از ماده «ملک» است؛ اما آنچه در مورد فرشتگان است «مَلَک» است که در اصل به معنای «پیام‌رسان» می‌باشد. (مفردات ألفاظ القرآن/777)

جلسه 100 http://yekaye.ir/al-qadr-097-04/

«أَجْنِحَةٍ»

ماده «جنح» را در اصل به معنای میل و انحراف دانسته‌اند (معجم المقاییس اللغة، ج‏1، ص484) و برخی گفته‌اند به میل و رغبت به کاری یا به چیزی یا به سمت و سویی گفته می‌شود و تفاوت سه واژه «میل» و «جنح» و «رغبت» این است که «میل» عنوانی مطلق است ولی «جنح» میلی است که همراه با عمل باشد و «رغبت» که میلی است که همراه با علاقه و گرایش درونی باشد. (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏2، ص117 و 119) و از این توضیح بخوبی معلوم می‌شود که وقتی قرآن در مورد دشمنان تعبیر «جنح للسلم» و نه تعبیر «رغب الی السلم» را به کار می‌برد (وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَها وَ تَوَکَّلْ عَلَى اللَّه؛ انفال/41) منظور صرفا ابراز تمایل به صلح نیست؛ بلکه گونه‌ای از تمایل به صلح است که با عمل آنها واقعی بودنش را نشان دهد.

«جَناح» را به بال پرندگان می‌گویند از این جهت که به دو سو میل می‌کند (طائِرٍ یَطیرُ بِجَناحَیْهِ؛ انعام/38) (معجم المقاییس اللغة، ج‏1، ص484) و به پهلوی انسان و گاه به نحو استعاری به دست انسان هم به این مناسبت «جُناح» گفته می‌شود (وَ اضْمُمْ یَدَکَ إِلى‏ جَناحِکَ، طه/22؛ اضْمُمْ إِلَیْکَ جَناحَکَ مِنَ الرَّهْب، قصص/32) (مفردات ألفاظ القرآن، ص207) هرچند برخی بر این باورند که استعمال آن در مورد دست، مجازی نیست، و وجه تسمیه دست به «جناح» آن است که انسان به وسیله آن به سوی چیزی متمایل می‌شود. (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏2، ص118)

«جُناح» به گناه می‌گویند از این جهت که از راه حق منحرف شده است (معجم المقاییس اللغة، ج‏1، ص484؛ مفردات ألفاظ القرآن، ص207) و تعبیر «لا جُناحَ عَلَیْکُمْ» و تعابیر مشابه آن 25 بار در قرآن کریم به کار رفته است.

«مَثْنى‏ وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ»

این سه کلمه را غالبا صفات معدوله دانسته‌اند؛ یعنی اصلش بوده: اثنین اثنین (دوتا دوتا)، ثلاثة ثلاثة (سه‌تا سه‌تا) و أربعة أربعة (چهارتا چهارتا) که موصوفش «أَجْنِحَةٍ» است (یعنی بالهای دوتا دوتا و سه‌تا سه‌تا و چهارتا چهارتا) (مجمع‌البیان، ج8، ص525) و برخی این احتمال را مطرح کرده‌اند که این کلمات، حال هستند و عامل آن فعل محذوفی است که کلمه «رسلاً» بر آن دلالت می‌کند، یعنی «فرشتگانی که خداوند آنها را دوتا دوتا و سه تا سه تا و چهارتا چهارتا می‌فرستد (البحر المحیط، ج9، ص11)

اختلاف قرائت

در قرائات مشهور، این آیه به همین صورتی که اعراب‌گذاری شده قرائت می‌شود؛ اما در قرائات غیرمشهور «فاطِرِ» به صورت «فَطَرَ» ، «جاعلِ الملائکةِ» به صورت‌های «جاعلُ الملائکةِ» یا «جاعلَ الملائکةَ» یا «جَعَلَ الملائکةَ» و نیز «رُسُلاً» به صورت «رُسْلاً» قرائت شده است. (البحر المحیط، ج‏9، ص9-10)[2]

حدیث

1) از امیرالمومنین ع خطبه ای روایت شده که به «خطبه اشباح» معروف است که فرازهایی از آن قبلا گذشت.[3] در فرازی درباره فرشتگان آمده است:

سپس خداوند سبحان براى سکونت دادن در آسمانهایش، و آباد ساختن پهنه اعلاى ملکوتش، مخلوقاتی بى‏نظیر، یعنی فرشتگانش را آفرید ... و آنان را به صورت‏هاى گوناگون، و اندازه‏هاى مختلف آفرید، داراى بال‌هایی؛

آنان جلال عزّت او را تسبیح مى‏گویند، و آنچه را که از صنع خداوند در آفرینش هویداست به خود نمى‏بندند، و آفرینش چیزى را که آفریدنش مخصوص خداست ادعا نمى‏کنند، بلکه «آنان بندگان کرامت‌یافته‌اند که در گفتار بر او سبقت نمى‏گیرند و تنها به امر او عمل مى‏کنند» (انبیاء/27).

خداوند آنان را در آنجا اهل امانت در وحى خود قرار داد، و آنان را با ودیعه‌های امر و نهیش به جانب پیامبران روانه فرمود، و همه آنان را از تزلزل شبهات معصوم قرار داد و از این رو، از ایشان کسى نیست که از راه رضاى خدا منحرف شود؛

و آنان را از فواید کمک خود یارى داد، و دل‌هایشان را با تواضعِ همراه با آرامش قرین فرمود؛ درهایی تسهیل‌کننده تمجیدهاى خود را به رویشان گشود؛ و براى آنان مشعلهاى روشنى بر نشانه‏هاى توحیدش نصب کرد.

بار گناهان آنان را سنگین نکند؛ و آمد و رفت شب و روز، آنان را به سوى مرگ سوق ندهد؛ شک و تردیدها از کمان‌هاى خود استحکام ایمانشان را نشان نگیرد؛ گمانه‌زنی‌ها بر گره‌های یقین‌شان لطمه‌ای نزند؛ آتش عداوت در بینشان افروخته نشود؛  و حیرت، ایمانى را که با باطن آنان پیوند خورده، و هیبت و جلالى را که از حق در دلهاشان جاى گرفته، از آنان سلب ننماید؛ و وسوسه‏ها به آنان طمع ندوزد که آلودگی خود بر فکرشان ضربه زند...

نهج‌البلاغه، خطبه91 (خطبه اشباح)

وَ مِنْهَا فِی صِفَةِ الْمَلَائِکَةِ ثُمَّ خَلَقَ سُبْحَانَهُ لِإِسْکَانِ سَمَاوَاتِهِ وَ عِمَارَةِ الصَّفِیحِ الْأَعْلَى مِنْ مَلَکُوتِهِ خَلْقاً بَدِیعاً مِنْ مَلَائِکَتِهِ وَ ...[4]

وَ أَنْشَأَهُمْ عَلَى صُوَرٍ مُخْتَلِفَاتٍ وَ أَقْدَارٍ مُتَفَاوِتَاتٍ أُولِی أَجْنِحَةٍ تُسَبِّحُ جَلَالَ عِزَّتِهِ لَا یَنْتَحِلُونَ مَا ظَهَرَ فِی الْخَلْقِ مِنْ صُنْعِهِ وَ لَا یَدَّعُونَ أَنَّهُمْ یَخْلُقُونَ شَیْئاً مَعَهُ مِمَّا انْفَرَدَ بِهِ «بَلْ عِبادٌ مُکْرَمُونَ لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ» جَعَلَهُمُ اللَّهُ فِیمَا هُنَالِکَ أَهْلَ الْأَمَانَةِ عَلَى وَحْیِهِ وَ حَمَّلَهُمْ إِلَى الْمُرْسَلِینَ وَدَائِعَ أَمْرِهِ وَ نَهْیِهِ وَ عَصَمَهُمْ مِنْ رَیْبِ الشُّبُهَاتِ فَمَا مِنْهُمْ زَائِغٌ عَنْ سَبِیلِ مَرْضَاتِهِ وَ أَمَدَّهُمْ بِفَوَائِدِ الْمَعُونَةِ وَ أَشْعَرَ قُلُوبَهُمْ تَوَاضُعَ إِخْبَاتِ السَّکِینَةِ وَ فَتَحَ لَهُمْ أَبْوَاباً ذُلُلًا إِلَى تَمَاجِیدِهِ وَ نَصَبَ لَهُمْ مَنَاراً وَاضِحَةً عَلَى أَعْلَامِ تَوْحِیدِهِ لَمْ تُثْقِلْهُمْ مُؤْصِرَاتُ الآْثَامِ وَ لَمْ تَرْتَحِلْهُمْ عُقَبُ اللَّیَالِی وَ الْأَیَّامِ وَ لَمْ تَرْمِ الشُّکُوکُ بِنَوَازِعِهَا عَزِیمَةَ إِیمَانِهِمْ وَ لَمْ تَعْتَرِکِ الظُّنُونُ عَلَى مَعَاقِدِ یَقِینِهِمْ وَ لَا قَدَحَتْ قَادِحَةُ الْإِحَنِ فِیمَا بَیْنَهُمْ وَ لَا سَلَبَتْهُمُ الْحَیْرَةُ مَا لَاقَ مِنْ مَعْرِفَتِهِ بِضَمَائِرِهِمْ وَ مَا سَکَنَ مِنْ عَظَمَتِهِ‏ وَ هَیْبَةِ جَلَالِهِ فِی أَثْنَاءِ صُدُورِهِمْ وَ لَمْ تَطْمَعْ فِیهِمُ الْوَسَاوِسُ فَتَقْتَرِعَ بِرَیْنِهَا عَلَى فِکْرِهِمْ ...[5]

 

2) از امیرالمومنین ع درباره آفرینش فرشتگان روایت شده است:

و فرشتگانی که آنها را آفرید و در آسمان‌هایش سکنی داد، پس نه در آنان سستی راه یابد و نه غفلت همراهی‌شان کند و نه در آنان معصیتی باشد؛

آنان داناترینِ مخلوقاتِ تو هستند به تو، و ترسان‌ترین آفریدگانت هستند از تو، و عمل‌کننده ترین هستند به طاعت تو؛

نه خواب چشمان آنان را در برگیرد و نه فراموشی عقل‌ها و نه سستی بدن‌ها؛

نه در اصلاب [مردان] ساکن بوده‌اند و نه در رَحِم‌ها [ی زنان] ، و نه آنان را از «آبی کم‌ارزش» (مرسلات/20) آفرید؛

آنان را پدید آورد چه پدیدآوردنی، پس در آسمانهایش ساکن فرمود، و به حضور در جوار خود کرامتشان بخشید، و بر وحی خود امین‌شان قرار داد، و آنان را از آفات دور داشت، و از بلاها حفظ کرد، و از گناهان پاک نمود؛

و اگر قوت تو نبود قوتی پیدا نمی‌کردند؛ و اگر تو تثبیت‌شان نمی‌کردی ثابت‌قدم نمی‌شدند؛ و اگر رحمت تو نبود اطاعت نمی کردند؛ و اگر تو نبودی، نبودند؛

اما آنان با همه جایگاهی که در قبال تو دارند و اطاعتی که از تو دارند و منزلتی که نزد تو دارند و اینکه در قبال امر تو اهل غفلت نیستند، اگر آنچه از تو از آنان مخفی است می‌دیدند، اعمال‌شان را حقیر می‌شمردند و به خود می‌پیچیدند و می‌فهمیدند که حق عبادت تو را ادا نکرده‌اند؛

وه که چه منزّه آفریدگار و معبودى هستی! و چه نیکو ابتلائاتی براى آفریدگانت داری!

تفسیر القمی، ج‏2، ص207[6]

قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع فِی خِلْقَةِ الْمَلَائِکَةِ:

«وَ مَلَائِکَةٌ خَلَقْتَهُمْ وَ أَسْکَنْتَهُمْ سَمَاوَاتِکَ فَلَیْسَ فِیهِمْ فَتْرَةٌ وَ لَا عِنْدَهُمْ غَفْلَةٌ وَ لَا فِیهِمْ مَعْصِیَةٌ، هُمْ أَعْلَمُ خَلْقِکَ بِکَ، وَ أَخْوَفُ خَلْقِکَ مِنْکَ، وَ أَقْرَبُ خَلْقِکَ إِلَیْکَ وَ أَعْمَلُهُمْ بِطَاعَتِکَ، لَا یَغْشَاهُمْ نَوْمُ الْعُیُونِ وَ لَا سَهْوُ الْعُقُولِ وَ لَا فَتْرَةُ الْأَبْدَانِ، لَمْ یَسْکُنُوا الْأَصْلَابَ وَ لَمْ تَتَضَمَّنْهُمُ الْأَرْحَامُ وَ لَمْ تَخْلُقْهُمْ مِنْ مَاءٍ مَهِینٍ، أَنْشَأْتَهُمْ إِنْشَاءً فَأَسْکَنْتَهُمْ سَمَاوَاتِکَ وَ أَکْرَمْتَهُمْ بِجِوَارِکَ وَ ائْتَمَنْتَهُمْ عَلَى وَحْیِکَ وَ جَنَّبْتَهُمُ الْآفَاتِ وَ وَقَیْتَهُمُ الْبَلِیَّاتِ وَ طَهَّرْتَهُمْ مِنَ الذُّنُوبِ وَ لَوْ لَا قُوَّتُکَ لَمْ یَقْوَوْا وَ لَوْ لَا تَثْبِیتُکَ لَمْ یَثْبُتُوا وَ لَوْ لَا رَحْمَتُکَ لَمْ یُطِیعُوا وَ لَوْ لَا أَنْتَ لَمْ یَکُونُوا، أَمَا إِنَّهُمْ عَلَى مَکَانَتِهِمْ مِنْکَ وَ طَوَاعِیَتِهِمْ إِیَّاکَ وَ مَنْزِلَتِهِمْ عِنْدَکَ وَ قِلَّةِ غَفْلَتِهِمْ عَنْ أَمْرِکَ لَوْ عَایَنُوا مَا خَفِیَ عَنْهُمْ مِنْکَ لَاحْتَقَرُوا أَعْمَالَهُمْ وَ لَآزَرُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ وَ لَعَلِمُوا أَنَّهُمْ لَمْ یَعْبُدُوکَ حَقَّ عِبَادَتِکَ سُبْحَانَکَ خَالِقاً وَ مَعْبُوداً مَا أَحْسَنَ بَلَاءَکَ عِنْدَ خَلْقِک‏.[7]

 

3) سلیمان مروزی، متکلم معروف خراسان، در ایام اقامت امام رضا ع در طوس بدانجا می‌آید و مامون مجلس مناظره‌ای بین او و امام رضا ع تشکیل می‌دهد. فرازی از این گفتگو مربوط به مساله «بداء» بوده است:

امام رضا ع فرمود: سلیمان! چه چیزی موجب شده که منکر بداء باشی؛ در حالی که خداوند عز و جل می‌فرماید «آیا (این) انسان به یاد نمى‏آورد که همانا ما او را پیش از این آفریدیم در حالى که چیزى نبود» (مریم/67) و می‌فرماید «و اوست آن کس که آفرینش را آغاز مى‏کند و باز آن را تجدید مى‏نماید» (روم/27) و می‌فرماید « [او] نوپدید آورنده آسمانها و زمین [است‏]» (بقره/117) و می‌فرماید «در خلقت هر چه بخواهد می‌افزاید» (فاطر/1) و می‌فرماید «و خلقت انسان را از گل آغاز نمود» (سجده/7) و می‌فرماید «و عدّه‏اى دیگر [کارشان‏] موقوف به فرمان خداست: یا آنان را عذاب مى‏کند و یا توبه آنها را مى‏پذیرد» (توبه/106) و می‌فرماید «و هیچ سالخورده‏اى نه عمر دراز مى‏یابد و نه از عمرش کاسته نمى‏شود، مگر آنکه در کتابى [مندرج‏] است» (فاطر/11) ...

در فراز دیگری از بحث سلیمان می‌گوید: علم خدا همان اراده اوست.

امام رضا ع می‌فرماید: نادان! پس هر وقت چیزی را بداند آن را اراده کرده است؟!

گفت: بله!

فرمود: پس چیزی را که اراده نکرده نمی‌داند؟!

گفت: بله!

فرمود: از کجا این را می‌گویی و چه دلیلی داری بر اینکه اراده او علم اوست؟ در حالی که او چیزهایی می‌داند که آن را اراده نکرده است، و این سخن خداوند عز و جل است که « و اگر بخواهیم، قطعاً آنچه را به تو وحى کرده‏ایم مى‏بریم» (اسراء/86) او می‌داند چگونه آن را ببَرَد ولی ابدا نمی‌بَرَد.

سلیمان گفت: چون او از امر فارغ شده پس چیزی در آن نمی‌افزاید.

امام رضا ع فرمود: این همان سخن یهود است در حالی که خداوند عز و جل می‌فرماید «مرا بخوانید تا اجابت‌تان کنم» (غافر/60)

سلیمان گفت: منظورش این است که او بر این کار تواناست.

فرمود: آیا پس وعده‌ای می‌دهد که بدان وفا نمی‌کند؟! پس چگونه است که خداوند عز و جل می‌فرماید «در خلقت هر چه بخواهد می‌افزاید» (فاطر/1) و می‌فرماید «خداوند آنچه بخواهد محو می‌کند و آنچه بخواهد اثبات می‌نماید و ام‌الکتاب نزد اوست.

و وی دیگر پاسخی نداشت...

التوحید (للصدوق)، ص443 و 451-452؛ الإحتجاج (للطبرسی)، ج‏2، ص401؛ مختصر البصائر، ص377

حَدَّثَنَا أَبُو مُحَمَّدٍ جَعْفَرُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ أَحْمَدَ الْفَقِیهُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ أَخْبَرَنَا أَبُو مُحَمَّدٍ الْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ صَدَقَةَ الْقُمِّیُّ قَالَ حَدَّثَنِی أَبُو عَمْرٍو مُحَمَّدُ بْنُ عُمَرَ بْنِ عَبْدِ الْعَزِیزِ الْأَنْصَارِیُّ الْکَجِّیُّ قَالَ حَدَّثَنِی مَنْ سَمِعَ الْحَسَنَ بْنَ مُحَمَّدٍ النَّوْفَلِیَّ یَقُولُ قَدِمَ سُلَیْمَانُ الْمَرْوَزِیُّ مُتَکَلِّمُ خُرَاسَانَ عَلَى الْمَأْمُونِ فَأَکْرَمَهُ وَ وَصَلَهُ‏ ثُمَّ قَالَ لَهُ إِنَّ ابْنَ عَمِّی عَلِیَّ بْنَ مُوسَى قَدِمَ عَلَیَّ مِنَ الْحِجَازِ وَ هُوَ یُحِبُّ الْکَلَامَ وَ أَصْحَابَهُ فَلَا عَلَیْکَ أَنْ تَصِیرَ إِلَیْنَا یَوْمَ التَّرْوِیَةِ لِمُنَاظَرَتِهِ ...

قَالَ ع وَ مَا أَنْکَرْتَ مِنَ الْبَدَاءِ یَا سُلَیْمَانُ وَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ أَ وَ لا یَذْکُرُ الْإِنْسانُ أَنَّا خَلَقْناهُ مِنْ قَبْلُ وَ لَمْ یَکُ شَیْئاً  وَ یَقُولُ عَزَّ وَ جَلَ‏ وَ هُوَ الَّذِی یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ‏  وَ یَقُولُ‏ بَدِیعُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ‏  وَ یَقُولُ عَزَّ وَ جَلَ‏ یَزِیدُ فِی الْخَلْقِ ما یَشاءُ  وَ یَقُولُ‏ وَ بَدَأَ خَلْقَ الْإِنْسانِ مِنْ طِینٍ‏  وَ یَقُولُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ آخَرُونَ مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ إِمَّا یُعَذِّبُهُمْ وَ إِمَّا یَتُوبُ عَلَیْهِمْ‏  وَ یَقُولُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ ما یُعَمَّرُ مِنْ مُعَمَّرٍ وَ لا یُنْقَصُ مِنْ عُمُرِهِ إِلَّا فِی کِتاب ...‏

قَالَ سُلَیْمَانُ لِأَنَّ إِرَادَتَهُ عِلْمُهُ قَالَ الرِّضَا ع یَا جَاهِلُ فَإِذَا عَلِمَ الشَّیْ‏ءَ فَقَدْ أَرَادَهُ قَالَ سُلَیْمَانُ أَجَلْ قَالَ ع فَإِذَا لَمْ یُرِدْهُ لَمْ یَعْلَمْهُ قَالَ سُلَیْمَانُ أَجَلْ قَالَ ع مِنْ أَیْنَ قُلْتَ ذَاکَ وَ مَا الدَّلِیلُ عَلَى أَنَّ إِرَادَتَهُ عِلْمُهُ وَ قَدْ یَعْلَمُ مَا لَا یُرِیدُهُ‏ أَبَداً وَ ذَلِکَ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَئِنْ شِئْنا لَنَذْهَبَنَّ بِالَّذِی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ‏  فَهُوَ یَعْلَمُ کَیْفَ یَذْهَبُ بِهِ وَ هُوَ لَا یَذْهَبُ بِهِ أَبَداً قَالَ سُلَیْمَانُ لِأَنَّهُ قَدْ فَرَغَ مِنَ الْأَمْرِ فَلَیْسَ یَزِیدُ فِیهِ شَیْئاً  قَالَ الرِّضَا ع هَذَا قَوْلُ الْیَهُودِ فَکَیْفَ قَالَ عَزَّ وَ جَلَ‏ ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ‏  قَالَ سُلَیْمَانُ إِنَّمَا عَنَى بِذَلِکَ أَنَّهُ قَادِرٌ عَلَیْهِ قَالَ ع أَ فَیَعِدُ مَا لَا یَفِی بِهِ فَکَیْفَ قَالَ عَزَّ وَ جَلَ‏ یَزِیدُ فِی الْخَلْقِ ما یَشاءُ  وَ قَالَ عَزَّ وَ جَلَّ یَمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتابِ‏  وَ قَدْ فَرَغَ مِنَ الْأَمْرِ فَلَمْ یُحِرْ جَوَابا...

 

4) از امام صادق ع روایت شده است که: همانا قضا و قدر دو آفریده از آفرینش خداوندند و خداوند «در خلقت هر چه بخواهد می‌افزاید» (فاطر/1)

التوحید (للصدوق)، ص364؛ المحاسن، ج‏1، ص245[8]؛ بصائر الدرجات، ج‏1، ص240[9]

أَبِی رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ حَدَّثَنَا یَعْقُوبُ بْنُ یَزِیدَ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ جَمِیلِ بْنِ دَرَّاجٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سُلَیْمَانَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ سَمِعْتُهُ یَقُولُ إِنَّ الْقَضَاءَ وَ الْقَدَرَ خَلْقَانِ مِنْ خَلْقِ اللَّهِ «وَ اللَّهُ یَزِیدُ فِی الْخَلْقِ ما یَشاءُ»[10]

تدبر

1)‌ «الْحَمْدُ لِلَّهِ فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ جاعِلِ الْمَلائِکَةِ رُسُلا أُولی‏ أَجْنِحَةٍ مَثْنى‏ وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ یَزیدُ فِی الْخَلْقِ ما یَشاءُ...»

سزاوار است که آن خدایی را حمد و سپاس گوییم که پدیدآرنده آسمان‌ها و زمین است، فرشتگان را رسولانی قرار داده و... . این آیه را از حیث ستایش خدا، دست کم دو گونه می‌توان فهمید؛ و بر هر فهمی، نتایجی بار می‌شود:

الف. این حمد ناظر به کل عبارات بعدی به صورت مجموعی است؛‌ یعنی می‌خواهد بفرماید خدایی که آسمانها و زمین را پدید آورد، فرشتگان را این گونه رسول کرد و ...، خدایی است که تمامی کارهایش ستودنی است. (المیزان، ج17، ص6)

ب. این حمد ناظر به تک‌تک این عبارت‌ها بالاستقلال است؛ یعنی می‌خواهد تذکر دهد:

ب.1. زندگی و بقای ما در پیوند کاملی با جهان (آسمانها و زمین) میسر است؛ و همه جهان وابسته به اوست؛ و اگر این آفرینش منسجم نبود، زندگی و بقای ما هم بی‌معنا بود؛ پس به خاطر چنین آفرینش او را باید حمد گفت.

 ب.2. اینکه خداوند ما را به حال خود رها نکرده است، بلکه ملکوتیان عالم را دائما به سوی ما گسیل می‌دارد، او را سزاوار حمد می کند.

ب.3. اینکه نظام عالم یک نظام بسته نیست و خداوند دائما بر خلقت می‌افزاید، امری ستودنی است.

ب.4. اینکه خداوند بر هر کاری تواناست، انسان را در برابر او به خضوع و ستایش وامی‌دارد.

 

2) «فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ»

آفرینش جهان، امرى بدیع و ابتکارى است. (تفسیر نور، ج‏9، ص470)

 

3) «جاعِلِ الْمَلائِکَةِ رُسُلاً أُولی‏ أَجْنِحَةٍ مَثْنى‏ وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ»

فرشتگان را رسولانی قرار داده دارای بال‌هایی دو به دو و سه به سه و چهار به چهار.

بر اساس تناسب حکم و موضوع، به کار بردن تعبیر بال برای فرشته، لزوما به معنای بالی که از تعدادی پر و گوشت و استخوان و ... در پرندگان می‌فهمیم، نیست [چنانکه وقتی تعبیر بال را برای نهنگ، مگس، انسان، هواپیما، و ... به کار می‌بریم، خبری از پر و ... نیست] (المیزان، ج17، ص7). بال در کاربرد عادی، یکی ناظر است به اطراف یک چیز، و دیگری ناظر است به آنچه موجب توانایی حرکت سریع چیزی می‌شود. در اینجا به نظر می‌رسد بال فرشتگان کنایه است از امکانات و توانایی‌هایی که خداوند (بویژه برای سیر در عالم و رساندن پیام خداوند) بدیشان داده است؛ و اغلب مفسران این را از این جهت که فرشتگان دائما از عوالم بالا نازل می‌شوند و دوباره بدانجا صعود می‌کنند، دانسته‌اند (مجمع البیان، ج8، ص625؛ المیزان، ج17، ص7)

با این توضیح، مقصود از دوبه دو و سه به سه و چهار به چهار چیست؟

الف. اینها وصفِ بال فرشتگان است، یعنی فرشتگانی که دو بال یا سه بال یا چهار بال دارند که اشاره است به امکانات و توانایی‌های مختلف آنان برای انجام رسالتی که خداوند بر دوش آنان نهاده است. (مجمع البیان، ج8، ص625؛ المیزان، ج17، ص7؛ البحر المحیط، ج9، ص10)

ب. اینها می‌تواند وصف رسول بودن آنان باشد، یعنی خداوند آنان را دوتا دوتا و سه‌تا سه‌تا و ... می‌فرستد؛ و شاید اشاره باشد به اینکه در بسیاری از امور عالم خداوند چندین فرشته را با هم می‌فرستد. (البحر المحیط، ج9، ص11)

ج. ...

 

4) «یَزیدُ فِی الْخَلْقِ ما یَشاءُ»

مقصود از اینکه «در خلقت هر چه بخواهد می‌افزاید» چیست؟

الف. اشاره است به تعبیر «دوبه دوتا و سه‌ به سه و چهار به چهار، که یعنی این اقدام خداوند (خواه به معنای بال دادن به فرشتگان باشد یا ارسال چندتایی آنان با هم) به این اعداد خلاصه نمی‌شود و خداوند فرشتگانی با بال‌های بیشتر می‌آفریند، و یا تعدادی که می‌فرستد ممکن است بیش از اینها باشد.

ب. ناظر است به کل عبارات قبل، یعنی خداوندی که پدیدآرنده آسمان‌ها و زمین است، و فرشتگان را رسولانی آنچنانی قرار داده، آفرینشش به همین منحصر نمی‌شود و این گونه نیست که کار آفرینش یکبار انجام و تمام شده باشد، بلکه دائما در حال خلق و آفرینش است؛ شبیه به مضمون «کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فی‏ شَأْنٍ: هر روز در کاری است» (الرحمن/29)

ج. ناظر به کل عبارت قبل است، و اشاره دارد به مساله بداء؛ یعنی آفرینش همواره دارای امکان جدیدی هست؛ و دست خدا در تغییر آفرینش باز است؛ و موید این معنا، ادامه آیه است که خدا را بر هر کاری توانا معرفی کرده است. (احادیث 3 و 4)

د. اشاره است به تفاوت‌های انسانها (بلکه کل موجودات] در آفرینش، اینکه خداوند به یک انسان مثلا صوت زیبا اضافه داده است و به انسانی دیگر جمال زیبا و ... (عیون أخبار الرضا ع، ج‏2، ص69[11]؛ مجمع البیان، ج‏8، ص626[12])

ه. نشان می‌دهد که خداوند دائما در حال توسعه عالم آفرینش است. (تفسیر نور، ج‏9، ص471)

و. ...

 

5) «یَزیدُ فِی الْخَلْقِ ما یَشاءُ إِنَّ اللَّهَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدیرٌ»

خداوند بر هر کاری تواناست، حتی بر افزودن در آفرینش؛ پس این گونه نیست که علم ازلی خداوند محدودیتی برای آفرینش او بیاورد.

اما این چگونه ممکن است؟ آیا در علم خدا تغییری رخ می‌دهد؟

تاملی در مفهوم «بداء»

الف. یک توجیه آن بر اساس قبول «نظریه جهان‌های ممکن» است. بر اساس این نظریه،

این گونه نیست که قابلیت اشیاء ذاتیِ‌آنان باشد و در نتیجه جایگاه هر موجودی در عالم، ذاتیِ آن بوده، و تنها یک عالم فرض داشته باشد، و آن همین باشد که بالفعل موجود شده؛ و فرض هر عالم دیگری محال باشد!

بلکه «واقعیت» گسترده‌تر از «وجود» است، و بی‌نهایت جهان ممکن «واقعی» قابل فرض است، که جهان ما تنها یک جهان از میان آن بی‌نهایت است؛ و خداوند به همه آنها علم دارد؛ پس همواره خداوند می‌تواند جهان دیگری از این جهان‌های واقعاً ممکن را بیافریند و به عالم وجود آورد، بدون اینکه این کار منجر به تغییری در علم او شود.

(درباره ربوبیت خداوند نسبت به همه جهان‌ها در جلسه36، تدبر4 http://yekaye.ir/fateha-alketab-1-2/

و درباره «جهان‌های ممکن» در جلسه 403، تدبر2 http://yekaye.ir/al-ankaboot-29-6/

نکاتی گذشت.

ب. ...

 

6) «... جاعِلِ الْمَلائِکَةِ رُسُلاً أُولی‏ أَجْنِحَةٍ ... إِنَّ اللَّهَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدیرٌ»

با آن که خداوند بر هر کاری تواناست؛ اما این دلیل نمی‌شود که در نظام آفرینش را بر اساس اسباب و مسبّبات قرار ندهد (تفسیر نور، ج‏9، ص470) و برخی از امور را واسطه برای انجام برخی از کارها نگرداند.

پس گمان اینکه اقتضای توحید این باشد که مستقیما همه چیز را از خود خدا بخواهیم و واسطه‌هایی را که خود او در عالم قرار داده، انکار کنیم، خلاف منطق قرآن کریم است.

 


[1] . و فی المحکم لابن سیدة ترجمة أَلک مقدَّمة على ترجمة لأَک، و قال فی کتابه ما نصه: ... و أَما قول رُوَیْشِدٍ:

فأَبْلِغْ مَالَکاً أَنَّا خَطَبْنا                 فإنا لم نُلایِمْ بَعْدُ أَهلا

 قال: فإنه ظن مَلَک الموت من م ل ک فصاغ مالَکاً من ذلک، و هو غلط منه؛ و قد غلط بذلک فی غیر موضع من شعره کقوله:

غَدا مالَکٌ یَبْغِی نسائی، کأَنما                    نِسائی لسَهْمَیْ مالَکٍ غَرَضانِ‏

 و قوله:

فیا رَبِّ فاتْرُکْ لی جُهَیْنَةَ أَعْصُراً                 فمالَکُ مَوْتٍ بالفِراق دَهانی‏

 و ذلک أَنه رآهم یقولون مَلَکٌ، بغیر همزة، و هم یریدون مَلأَک فتوهم أَن المیم أَصل و أَن مثال مَلَک فَعَلٌ کفَلَکٍ و سَمَکٍ، و إنما مثالهِ مَلأَکٌ مَفْعَلٌ، و العین محذوفة أُلزمت التخفیف إلا فی الشاذ؛ و هو قوله:

فلسْتَ لإِنْسِیٍّ، و لکن لمَلأَکٍ                      تَنَزَّلَ من جَوِّ السماء یَصُوبُ‏

 و مثل غلط رُوَیْشد کثیر فی شعر الأَعراب الجُفاة.

[2] . و قرأ الضحاک و الزهری: فطر، جعله فعلا ماضیا و نصب ما بعده. قال أبو الفضل الرازی: فأما على إضمار الذی فیکون نعتا للّه عز و جل، و أما بتقدیر قد فیما قبله فیکون بمعنى الحال. انتهى. و حذف الموصول الاسمی لا یجوز عند البصریین، و أما الحال فیکون حالا محکیة، و الأحسن عندی أن یکون خبر مبتدأ محذوف، أی هو فطر، ...

و قرأ الحسن: جاعل بالرفع، أی هو جاعل و عبد الوارث عن أبی عمرو: و جاعل رفعا بغیر تنوین، الملائکة نصبا، حذف التنوین لالتقاء الساکنین. و قرأ ابن یعمر، و خلید بن نشیط: جعل فعلا ماضیا، الملائکة نصبا، و ذلک بعد قراءته فاطر بألف، و الجر کقراءة من قرأ: فالِقُ الْإِصْباحِ وَ جَعَلَ اللَّیْلَ سَکَناً.

و قرأ الحسن، و حمید بن قیس: رسلا بإسکان السین، و هی لغة تمیم....

[3] . جلسه 124، حدیث1  http://yekaye.ir/al-jathiyah-045-03/

جلسه 257، حدیث2 http://yekaye.ir/al-hegr-15-19/

جلسه 512، حدیث1 http://yekaye.ir/al-qalam-68-47/

[4] . مَلَأَ بِهِمْ فُرُوجَ فِجَاجِهَا وَ حَشَى بِهِمْ فُتُوقَ أَجْوَائِهَا وَ بَیْنَ فَجَوَاتِ تِلْکَ الْفُرُوجِ زَجَلُ الْمُسَبِّحِینَ مِنْهُمْ فِی حَظَائِرِ الْقُدُسِ وَ سُتُرَاتِ الْحُجُبِ وَ سُرَادِقَاتِ الْمَجْدِ وَ وَرَاءَ ذَلِکَ الرَّجِیجِ الَّذِی تَسْتَکُّ مِنْهُ الْأَسْمَاعُ سُبُحَاتُ نُورٍ تَرْدَعُ الْأَبْصَارَ عَنْ بُلُوغِهَا فَتَقِفُ خَاسِئَةً عَلَى حُدُودِهَا.

[5] . وَ مِنْهُمْ ...

[6] . در اینجا دو حدیث دیگر هم درباره فرشتگان آمده است:...

[7] . این روایات هم در مورد فرشتگان قابل توجه است: ...