681) سوره کهف (18) آیه99 وَ تَرَکْنا بَعْضَهُمْ یَوْمَئِذٍ یَمُ
بسم الله الرحمن الرحیم
681) سوره کهف (18) آیه99
وَ تَرَکْنا بَعْضَهُمْ یَوْمَئِذٍ یَمُوجُ فی بَعْضٍ وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَجَمَعْناهُمْ جَمْعاً
ترجمه
و وانهادیم برخیشان را آن روز که در برخی [دیگر] موج زنند، و در صور دمیده شد پس آنان همگی را گرد آوردیم.
نکات ادبی
یَمُوجُ
ماده «موج» در اصل دلالت بر اضطراب (معجم مقاییس اللغة، ج5، ص284) و یا تحرکی در یک فضای متراکم (التحقیق فى کلمات القرآن الکریم، ج11، ص218) دارد و موج دریا را به همین مناسبت موج گفتهاند که یک حالت اضطراب و ناآرامیای با روی هم انباشت شدن آبها پدید میآورد (مجمع البیان، ج6، ص766؛ مفردات ألفاظ القرآن، ص782)
این ماده جمعا 7 بار در قرآن کریم به کار رفته است که غیر از آیه حاضر، تمامی موارد دیگر در معنای همان «موج» دریا میباشد.
صور
قبلا درباره ماده «صور» بیان شد که این ماده بر معانی بسیار متفاوتی دلالت میکند، تا حدی که برخی مانند ابنفارس اظهار عجز کردند از اینکه بتوان مشتقات آن را به یک معنای واحد برگردانند و نظر مرحوم مصطفوی این بود که ماده «صور» یک اصل و ریشه عربی دارد که به معنای «متمایل شدن» و «میل پیدا کردن» است (مانند کلمه «صُرهنّ» در قرآن کریم (بقره/260)، که به معنای «آنها را به جانب خود متمایل ساز» است) ولی کلمه «صورة» (به معنای شکل و هیئت) در اصل عربی نبوده، بلکه اصل و ریشه عبری دارد و مشتقاتی که از آن گرفته شده (مانند «صَوّر: صورت بخشید» ؛ «مُصَوّر: صورتبخش» ؛ «تصویر» و ...) ارتباطی با ریشه عربی آن ندارد و این احتمال هم مطرح شد که «صورة» هم همانند «صیرورت» به ماده «صیر» برگردد. ماده «صیر» که فعل «صار یصیر» از آن درست میشود دلالت بر مآل و مرجع دارد و صیرورت به معنای «شدن» است.
جلسه 231 http://yekaye.ir/al-aaraf-7-11/
اکنون میافزاییم که یکی از معانی کلمه «صور» «شاخ» است که از آن همانند بلندگو استفاده میکردند و در آن میدمیدند و صدا را تشدید میکرد. اغلب اهل لغت (و اغلب مفسران، حتی در صدر اسلام مانند ابنعباس) کلمه «صور» در عبارت «نفخ صور» را بر همین اساس دانستهاند؛ اما از حسن بصری و ابوعبید نقل شده که صور را جمع «صورة» میدانستند و مقصود از دمیدن در صور را، دمیدن مجدد صورت و حیات و روح در اجساد معرفی میکرد. (مجمع البیان، ج6، ص766؛ مفردات ألفاظ القرآن، ص498)
حدیث
1) از امیرالمومنین ع روایت شده است: «و وانهادیم برخیشان را آن روز که در برخی [دیگر] موج زنند» یعنی روز قیامت.
تفسیر العیاشی، ج2، ص343 و 351
جَبْرَئِیلُ بْنُ أَحْمَدَ بِأَسَانِیدَ عَنِ الْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع «وَ تَرَکْنا بَعْضَهُمْ یَوْمَئِذٍ یَمُوجُ فِی بَعْضٍ» یَعْنِی یَوْمَ الْقِیَامَة
2) زندیق (=کافر)ی نزد امام صادق ع آمد و سوالاتی کرد. از جمله سوالاتش این بود:
گفت: آیا روح بعد از خروجش از قالب خود [= بدن] متلاشی میشود یا باقی میماند؟
فرمود: تا زمان نفخ صور باقی میماند. آنگاه همه چیز باطل و فانی میشود و نه حسی میماند و نه محسوسی، سپس همه اشیاء برمیگردند همان گونه که تدبیرکنندهشان آنها را در ابتدا آورد ...
الإحتجاج (للطبرسی)، ج2، ص350
وَ مِنْ سُؤَالِ الزِّنْدِیقِ الَّذِی سَأَلَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ مَسَائِلَ کَثِیرَةٍ أَنَّهُ قَال ...
قَالَ أَ فَتَتَلَاشَى الرُّوحُ بَعْدَ خُرُوجِهِ عَنْ قَالَبِهِ أَمْ هُوَ بَاقٍ؟
قَالَ بَلْ هُوَ بَاقٍ إِلَى وَقْتٍ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ فَعِنْدَ ذَلِکَ تَبْطُلُ الْأَشْیَاءُ وَ تَفْنَى فَلَا حِسَّ وَ لَا مَحْسُوسَ ثُمَّ أُعِیدَتِ الْأَشْیَاءُ کَمَا بَدَأَهَا مُدَبِّرُهَا...[1]
3) امام صادق ع به خانمی به نام امداود که فرزندش را اسیر کرده بودند، اعمال و دعایی یاد داد و فرمود هرکس این را انجام دهد درهای آسمان بر او گشوده میشود و دعایش مستجاب میگردد؛ که امروزه به نام «اعمال امداوود در نیمه رجب» در کتب ادعیه (مثلا در مفاتیحالجنان) معروف است.
در فرازی از دعای مذکور آمده است:
خداوندا! بر اسرافیل، درود و صلوات فرست، همان که حامل عرش تو و صاحب صور است، همان که منتظر امر تو، و ترسان و هراسان از خوف توست ...
فضائل شهر رجب (حسکانی)، ص508؛ مصباح المتهجد، ج2، ص: 808 ؛ الإقبال، ج3، ص243
أَخْبَرَنَا الْحَاکِمُ أَبُو طَاهِرٍ مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ الْجَوْرِیُّ حَدَّثَنَا أَبُو یَعْلَى الْعَلَوِیُّ الْهَمَذَانِیُّ أَنْبَأَنَا أَبُو الْحُسَیْنِ مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَیْنِ الدِّینَوَرِیُّ حَدَّثَنَا یَعْقُوبُ بْنُ نُعَیْمِ بْنِ عَمْرِو بْنِ قَرْقَارَةَ، حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ الْیَنْبُعِیُّ بِالْمَدِینَةِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ عُبَیْدِ اللَّهِ بْنِ الْعَلَاءِ [قَالَ:] حَدَّثَتْنِی فَاطِمَةُ بِنْتُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ قَالَتْ لَمَّا قَتَلَ أَبُو جَعْفَرٍ الدَّوَانِیقِیُّ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ الْحَسَنِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ بَعْدَ قَتْلِ ابْنَیْهِ مُحَمَّدٍ وَ إِبْرَاهِیمَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ جَعَلَ ابْنَیْ دَاوُدَ مُکَبَّلًا فَغَابَ عَنِّی حِیناً بِالْعِرَاقِ لَمْ أَسْمَعْ لَهُ خَبَراً وَ کُنْتُ أَدْعُو اللَّهَ وَ أَتَضَرَّعُ إِلَیْهِ وَ أَسْأَلُ أَهْلَ الْجَدِّ وَ الِاجْتِهَادِ وَ الْعِبَادَةِ مُعَاوَنَتِی بِالدُّعَاءِ فَدَخَلْتُ یَوْماً عَلَى جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الصَّادِقِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ أَعُودُهُ مِنْ عِلَّةٍ وَجَدَهَا فَسَأَلْتُهُ عَنْ حَالِهِ وَ دَعَوْتُ لَهُ فَقَالَ مَا فَعَلَ دَاوُدُ وَ کُنْتُ أَرْضَعْتُهُ بِلَبَنِ بَعْضِ نِسَائِهِ فَقُلْتُ لَهُ: وَ أَیْنَ دَاوُدُ قَدْ فَارَقَنِی مُنْذُ مُدَّةٍ طَوِیلَةٍ وَ هُوَ مَحْبُوسٌ بِالْعِرَاقِ. فَقَالَ: وَ أَیْنَ أَنْتَ عَنْ دُعَاءِ الِاسْتِفْتَاحِ فَإِنَّهُ الدُّعَاءُ الَّذِی تُفْتَحُ لَهُ أَبْوَابُ السَّمَاوَاتِ وَ یَلْقَى صَاحِبُهُ بِالْإِجَابَةِ مِنْ سَاعَتِهِ وَ لَیْسَ لِصَاحِبِهِ عِنْدَ اللَّهِ إِلَّا الْإِجَابَةَ وَ الْجَنَّةَ![قَالَتْ:] قُلْتُ: وَ کَیْفَ لِی بِذَلِکَ أَیُّهَا الصَّادِقُ قَالَ: یَا أُمَّ دَاوُدَ قَدْ دَنَا الشَّهْرُ الْعَظِیمُ شَهْرُ رَجَب ...
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى إِسْرَافِیلَ حَامِلِ عَرْشِکَ وَ صَاحِبِ الصُّورِ الْمُنْتَظِرِ لِأَمْرِکَ الْوَجِلِ الْمُشْفِقِ مِنْ خِیفَتِک.[2]
4) حذیفه میگوید: مردم از پیامبر در مورد «خیر» میپرسیدند و من از ایشان در مورد «شر» سوال میکردم که مبادا مرا در برگیرد؛ و پیامبر ص میفرمود: در آخرالزمان فتنههایی است همانند شب ظلمانی؛ پس چون خداوند بر اهل زمین غضب کند، به اسرافیل دستور دهد که نفخه صعق [= بیهوشی] را بدمد؛ پس در حالی که مردم در غفلتند او میدمد؛ و آنگاه برخی از مردم در وطنشاناند؛ و برخی در بازارشان؛ و برخی در مزرعهشان؛ و برخی در سفرشان، برخی دارد لقمهای را به دهان میگذارد و هنوز لقمه به دهانش نرسیده، خاموش و بیهوش میشود؛ و برخی در حالی که با همنشین خود سخن میگویند، هنوز جملهاش تمام نشده که میمیرد؛ پس همه خلایق تا به آخر میمیرند؛ و اسرافیل از آن صیحه بازنمیایستد تا اینکه چشمههای زمین و رودها و روییدنیها و درختان و کوهها و دریاها فرو روند و همگی در هم و در دل زمین وراد شوند و مردمان هم خاموش بر زمین افتادهاند؛ برخی به رو افتاده و برخی به پشت و برخی به پلو و برخی به صورت و برخی لقمه در دهانش بوده و مرده است و نتوانسته لقمه را فرو بَرَد و نظاماتی که ستارگان را پابرجا نگه میداشت همه از بین برود؛ و از شدت زلزله زمین صاف شود و فرشتگان هفت آسمان و حجابها و سراپردهها و صادقان و تسبیحکنندگان و حاملان عرض و کرسی و اهل سراپردههای مجد [= شکوه] و کروبیان و بمیرند؛ و جبرئیل بماند و میکاییل و اسرافیل و ملکالموت ...
[سپس اینکه یکایک آنان چگونه میمیرند را شرح داده تا میرسند به ملکالموت]
پس خداوند جبار تبارک و تعالی میفرماید: ای ملک الموت! چه کسی باقی مانده است - والبته خود خداوند عالمتر است -. او میگوید: مولا و سرورم! تو خود آگاهتری که چه کسی باقی مانده؛ بنده ضعیف تو، ملکالموت، باقی مانده است.
پس خداوند جبار فرماید: به عزت و جلالم طعم آنچه به بندگانم چشاندی به تو میچشانم؛ برو به میان بهشت و جهنم و بمیر! پس او به میان بهشت و جهنم میرود و صیحهای میزند که اگر نبود که خداوند تبارک و تعالی خلایق را پیش از آن میرانده بود از شدت صیحه او میمردند؛ و میمیرد.
و آسمانها خالی از فرشتگان ساکن در افلاکش میماند و زمین هم خالی از انس و جن و پرندگان و حشرات و درندگان و چرندگانش، و سلطنت تنها از آنِ خداوند واحد قهاری است که شب و روز را آفرید پس نه همنشینی مییابی و نه صدایی احساس میکنی؛ حرکات ساکن گردیده و صوات خاموش شده و زمینها و آسمانها از ساکنانش خالی شدهاند ...
[سپس توضیحاتی درباره آنچه در این فاصله رخ میدهد، بیان میکنند تا نوبت به احیای مجدد و برپایی قیامت میرسد]
سپس خداوند جبار میفرماید که اسرافیل برانگیخته شود! پس اسرافیل علیهالسلام به قدرت خداوند متعال زنده میشود و خداوند جبار به او میفرماید: اسرافیل: صور را به دهان بگذار و بندگانم را برای قضاوت نهایی برانگیزان!
پس اولین کسی که زنده میشود اسرافیل است و به او امر میشود که آن صور را به دهان گیرد؛ و صور شاخی است از نور که در آن درزهایی است به تعداد ارواح بندگان، پس همگی روح ها را جمع میشوند و در صور قرار میگیرند و خداوند جبار به اسرافیل دستور میدهد که بر صخره بیتالمقدس بایستد و در صور ندا دهد، در حالی که آن صور در دهانش است و آن صخره نزدیکترین نقطه زمین به آسمان است و این همان سخن خداوند است که «و بشنو روزی را که منادی ندایی میدهد از مکانی نزدیک» (ق/41) و اسرافیل در ندایش میگوید: ای استخوانهای پوسیده و گوشتهای تکهتکه شده و موهای پریشان و رگهای له شده، به جانب سلطان دیان قیام کنید تا شما را به خاطر اعمالتان جزا دهد ...
بستان الواعظین (ابن جوزی)، ج1 ص29-33؛ البرهان فی تفسیر القرآن، ج4، ص730-732[3]
قَالَ حُذَیْفَة کَانَ النَّاس یسْأَلُون النَّبِی صلى الله عَلَیْهِ [و آله] وَسلم عَن الْخَیْر وَکنت أَنا أسأله عَن الشَّرّ مَخَافَة أَن یُصِیبنِی فَکَانَ النَّبِی صلى الله عَلَیْهِ [و آله] وَسلم یَقُول: فِی آخر الزَّمَان فتن کَقطع اللَّیْل المظلم فَإِذا غضب الله تَعَالَى على أهل الأَرْض أَمر الله تَعَالَى إسْرَافیل أَن ینْفخ نفخة الصَّعق فینفخ على غَفلَة من النَّاس فَمن النَّاس من هُوَ فِی وَطنه وَمِنْهُم من هُوَ فِی سوقه وَمِنْهُم من هُوَ فِی حرثه وَمِنْهُم من هُوَ فِی سَفَره وَمِنْهُم من یَأْکُل فَلَا یرفع اللُّقْمَة إِلَى فِیهِ حَتَّى یخمد ویصعق وَمِنْهُم من یحدث صَاحبه فَلَا یتم الْکَلِمَة حَتَّى یَمُوت فتموت الْخَلَائق کلهم عَن آخِرهم وإسرافیل لَا یقطع الصَّیْحَة حَتَّى تغور عُیُون الأَرْض وأنهارها ونباتها وأشجارها وجبالها وبحارها وَیدخل الْکل بعضه فِی بعض فِی بطن الأَرْض وَالنَّاس خمود صرعى فَمنهمْ من هُوَ صریع على وَجهه وَمِنْهُم من هُوَ صریع على ظَهره وعَلى جنبه وعَلى خَدّه وَمِنْهُم من یکون اللُّقْمَة فِی فِیهِ فَیَمُوت وَمَا أدْرک أَن یبتلعها وتنقطع السلَاسِل الَّتِی فِیهَا قنادیل النُّجُوم فتستوی بِالْأَرْضِ من شدَّة الزلزلة وَتَمُوت مَلَائِکَة السَّبع سموات والحجب والسرادقات والصادقون والمسبحون وَحَملَة الْعَرْش والکرسی وَأهل سرادقات الْمجد والکروبیون وَیبقى جِبْرِیل وَمِیکَائِیل وإسرافیل وَملک الْمَوْت عَلَیْهِ السَّلَام ...[4]
فَیَقُول الْجَبَّار تبَارک وَتَعَالَى من بَقِی یَا ملک الْمَوْت وَهُوَ تَعَالَى أعلم فَیَقُول مولَایَ وسیدی أَنْت أعلم بِمن بَقِی بَقِی عَبدک الضَّعِیف ملک الْمَوْت فَیَقُول الْجَبَّار تَعَالَى وَعِزَّتِی وَجَلَالِی لأذیقنک مَا أذقت عبَادی انْطلق بَین الْجنَّة وَالنَّار ومت فَینْطَلق بَین الْجنَّة وَالنَّار فَیَصِیح صَیْحَة لَوْلَا أَن الله تبَارک وَتَعَالَى أمات الْخَلَائق لماتوا من عِنْد آخرهم من شدَّة صیحته فَیَمُوت فَتبقى السَّمَوَات خَالِیَة من أملاکها سَاکِنة أفلاکها وَتبقى الأَرْض خاویة [خالیة] من إنسها وجنها وطیرها وهوامها وسباعها وأنعامها وَیبقى الْملک لله الْوَاحِد القهار الَّذِی خلق اللَّیْل وَالنَّهَار فَلَا ترى أنیسا وَلَا تحس حسیسا قد سکنت الحرکات وخمدت الْأَصْوَات وخلت من سکانها الأرضون وَالسَّمَاوَات ...[5]
ثمَّ یَقُول الْجَبَّار جلّ جَلَاله لیبْعَثن إسْرَافیل فَیقوم إسْرَافیل عَلَیْهِ السَّلَام حَیا بقدرة الله تَعَالَى فَیَقُول لَهُ الْجَبَّار یَا إسْرَافیل الْتَقم الصُّور وازجر عبَادی لفصل الْقَضَاء فَأول مَا یحیی الله تبَارک وَتَعَالَى إسْرَافیل ویأمره أَن یلتقم الصُّور والصور قرن من نور فِیهِ أثقاب على عدد أَرْوَاح الْعباد فتجتمع الْأَرْوَاح کلهَا فتجعل فِی الصُّور وَیَأْمُر الْجَبَّار إسْرَافیل أَن یقوم على صَخْرَة بَیت الْمُقَدّس وینادی فِی الصُّور وَهُوَ فِی فِیهِ قد التقمه والصخرة أقرب مَا فِی الأَرْض إِلَى السَّمَاء وَهُوَ قَوْله تَعَالَى «واستمع یَوْم یناد المناد من مَکَان قریب» (ق/41) وَیَقُول إسْرَافیل فِی ندائه أیتها الْعِظَام البالیة واللحوم المتقطعة والأشعار المتبددة وَالْعُرُوق المتمزقة لتقمن إِلَى الْعرض على الْملک الدیَّان لیجازیکن بأعمالکن ...[6]
توجه: واضح است که مقصود از «صور» که از آن به «شاخی از نور» تعبیر شده و «محل اجتماع ارواح» معرفی شده، امری جسمانی و فیزیکی نیست؛ بلکه اینها اصطلاحاتی است برای رساندن حقیقتی بسیار عظیم در افق فهم ما.
تدبر
1) «وَ تَرَکْنا بَعْضَهُمْ یَوْمَئِذٍ یَمُوجُ فی بَعْضٍ وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَجَمَعْناهُمْ جَمْعاً»
مقصود از این روزی که افراد در هم موج میزنند چه روزی است و مقصود از آن افرادی که در هم موج خواهند زد چه کسانیاند؟
الف. مقصود زمانی است که سد شکسته میشود و آن افراد هم یاجوج و ماجوجاند که به سوی مردم سرازیر میشوند، و در واقع، مقدمهای برای روز قیامت است. (ابنزید، به نقل الدر المنثور، ج4، ص253[7]؛ و نیز مجمعالبیان، ج6، ص767)
ب. منظور مردم هستند و این آیه توضیح همان مطلبی است که ذیالقرنین در آیه قبل بدان این گونه اشاره کرد «فَإِذا جاءَ وَعْدُ رَبِّی جَعَلَهُ دَکَّاءَ: اما چون وعده پروردگارم در رسد آن را متلاشی [نرم و هموار] کند»؛ و شبیه مطلبی است که قرآن کریم در جای دیگر فرمود: «حَتَّى إِذا فُتِحَتْ یَأْجُوجُ وَ مَأْجُوجُ وَ هُمْ مِنْ کُلِّ حَدَبٍ یَنْسِلُونَ وَ اقْتَرَبَ الْوَعْدُ الْحَقُّ فَإِذا هِیَ شاخِصَةٌ أَبْصارُ الَّذِینَ کَفَرُوا یا وَیْلَنا قَدْ کُنَّا فِی غَفْلَةٍ مِنْ هذا بَلْ کُنَّا ظالِمِینَ: و هنگامی که [سد] یاجوج و ماجوج گشوده شود و آنان از هر بلندیای سرازیر شوند. و وعده حق نزدیک گردد، ناگهان دیدگان کسانى که کفر ورزیدهاند خیره مىشود [و مىگویند:] «اى واى بر ما که از این [روز] در غفلت بودیم، بلکه ما ستمگر بودیم» (أنبیاء/97) (المیزان، ج13، ص366)
ج. مقصود جن و انس اند (ابنعباس، به نقل الدر المنثور، ج4، ص253)[8] یعنی که در آن موقع که سد شکافته میشود و یاجوج و ماجوج سرازیر میشوند جن و انس را به حال خود رها کنیم تا در هم موج زنند که این از علائم روز قیامت است (مجمعالبیان، ج6، ص767)
د. ...
2) «وَ تَرَکْنا بَعْضَهُمْ یَوْمَئِذٍ یَمُوجُ فی بَعْضٍ»
هر جا که امنیّت هست از لطف اوست، اگر لحظهاى مردم را رها کند، جهان ناأمن مىشود (تفسیر نور، ج7، ص229)
به قول بیدل شیرازی
به محض التفاتی زنده دارد آفرینش را
اگر نازی کند از هم فرو ریزند قالبها
3) «وَ تَرَکْنا بَعْضَهُمْ یَوْمَئِذٍ یَمُوجُ فی بَعْضٍ»
چرا بین «بعضهم فی بعض» با دو کلمه «یَوْمَئِذٍ» و «یَمُوجُ» فاصله انداخت؟
الف. اگر «بعضهم فی بعض» بیاید، معنایش بشدت به این سو میل میکند که منظور همگان باشد یعنی این که همگان را رها کردیم که در همدیگر موج زنند؛ یعنی در آن صورت تعبیری میشد از درهم شدن همگان؛ اما وقتی بین این دو فاصله انداخته، بویژه اینکه «بَعْضَهُمْ» را مفعول برای «ترکنا» قرار داد معنای جمله به صورتی میشود که گویی این درهمریختگیای که پیش میآید تنها برای «برخی از انسانها» است نه همگی آنها؛
(توضیح تخصصی: «بَعْضَهُمْ» را مفعول برای «ترکنا» بدانیم ترجمه این گونه میشود «برخی را رها کردیم که در آن روز در برخی دیگر موج زنند» اما اگر میفرمود «بعضُهم ...»؛ آنگاه این کلمه مبتدا برای ادامه جمله میشد و کل آن جمله، در مقام مفعول برای «ترکنا» قرار میگرفت: «رها کردیم که آن روز برخی در برخی دیگر موج زنند»)
در این صورت،
الف.1. میخواهد بگوید عده ای اگر واقعا مومن باشند از این حالتی که خداوند انسانها را به حال خود رها میکنند مصون میمانند.
الف.2. می خواهد اشاره کند به این حقیقت قرآنی که عدهای [= مخلَصین] از فزع ناشی از نفخ صور اول (وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ إِلاَّ مَنْ شاءَ اللَّه؛ زمر/68) و حتی از احضار ناشی از نفخ صور دوم در اماناند (فَإِنَّهُمْ لَمُحْضَرُونَ؛ إِلاَّ عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصینَ؛ صافات/127-128)
ب. ...
4) «و نُفِخَ فِی الصُّورِ فَجَمَعْناهُمْ جَمْعاً»
این تعبیر که «در صور دمیده شد پس آنان همگی را گرد آوردیم»؛ نشان میدهد که مقصود از این آیه نفخ صور دوم است. (المیزان، ج13، ص367)
توضیح:
بر اساس آیات، دو [یا به تعبیری، سه] نفخ صور داریم. اولی نفخ صوری که مرگ همه مخلوقات را در پی دارد (برخی «به فَزَع درآمدن» را غیر از «صعقه» [بیهوش شدن] دانستهاند و از این جهت به سه نفخ معتقدند؛ مجمع البیان، ج6، ص767) و دوم نفخ صوری که برای احیای مردگان و آماده شدنشان در محشر است. با توجه به اینکه بلافاصله بعد از نفخ صور، از جمع شدن آنان سخن گفت به نظر میرسد در این آیه نفخ صور دوم مد نظر باشد.
5) «وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَجَمَعْناهُمْ جَمْعاً»
وقوع قیامت با پدیدهای به نام نفخ صور همراه است. در این نفخ صور همگان، حتی فرشتگان مقرب الهی، از این حالتی که هستند درمیآیند [اصطلاحا: میمیرند] و نهتنها بساط زمین و زمانی که ما میشناسیم، بلکه بساط هفت آسمان برچیده میشود و نشأه و مرتبه جدیدی در عالم آغاز می گردد.
وقتی بیان میشود که در اثر نفخ صور، حتی فرشتگان مقرب الهی هم میمیرند (حدیث4) و حتی روحها هم باقی نمیمانند (حدیث2) معلوم میشود که این صور و دمیدن در آن، صرفاً یک پدیده مادی و جسمانی نیست؛ بلکه این تعبیر برای حکایت از واقعه عظیمی است که تمامی عوالم ماسوی الله را تحت تاثیر خود قرار میدهد.
همچنین معلوم میشود که معنای مرگ در این مرحله، خروج روح از بدن جسمانی نیست؛ زیرا از طرفی در احادیث، خروج روح از بدن جسمانی و باقی ماندن ارواح در برزخ، تا نفخ صور دانسته شده و در آن موقف، وقتی ارواح هم میمیرند دیگر خروج از بدن جسمانی معنی ندارد؛ و از طرف دیگر، فرشتگان بدنی بدین معنا ندارند که مرگ آنها خروج روح از جسم قلمداد شود. پس معنای مرگ چیست؟
الف. شاید معنای مرگ، از دست دادن «خودیت» و هویت نفسیِ هر موجودی باشد؛ یعنی دیگر هیچ خودیای برای کسی باقی نمیماند و فقر محض و عین ربط بودن و عدم استقلال صددرصدیِ همگان آشکار میشود، یعنی دیگر «منِ برای کسی باقی نمیماند که «من» بگوید؛ و شاید وجه اینکه عباد الله مخلَصین [خالص شدگان] ، با نفخ صور دچار صعقه [بیهوشی، مرگ] نمیشوند (َ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ إِلاَّ مَنْ شاءَ اللَّه؛ زمر/68) و از فَزَعِ آن ایمناند (هُمْ مِنْ فَزَعٍ یَوْمَئِذٍ آمِنُونَ؛ نمل/89)، و چنین نیست که همراه همگان با نفخ صور بعدی احضار شوند ((فَإِنَّهُمْ لَمُحْضَرُونَ؛ إِلاَّ عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصینَ؛ صافات/127-128) همین است که در زندگیشان چنان مراتب سیر به سوی لقاء الله را پیموده اند که دیگر «من»ی برایشان نمانده است و عملا آنچه در نفخ صور قرار است رخ دهد را پیشاپیش از سر گذراندهاند.
ب. ...
6) «فَجَمَعْناهُمْ جَمْعاً»
در قیامت همه را یکجا و به طور کامل جمع میکنند.
چرا؟
الف. عمده اعمال انسانها - اگر نگوییم همه آنها - در رابطه انسان با دیگران محقق میشود؛ و وقتی بخواهند جزای هرکس را بدهند، چون همه با هم مرتبطند؛ پس همه را باید یکجا جمع کنند تا محاسبه به صورت کامل میسر شود. توجه شود که این ارتباط فقط ارتباط مکانی در یک زمان واحد (مثلا ارتباط مردم یک شهر با هم) نیست؛ بلکه اگر عمیق بیندیشیم ما با تمام مردمان درتمامی زمانها و مکانها، که مستقیم یا غیرمستقیم خبری از آنها میشنویم و اخبار ما به طور مستقیم یا غیر مستقیم بدانها میرسد در حال تاثیر و تاثر متقابل هستیم؛ بلکه اگر انتقال غیرمحسوس فرهنگی را هم در نظر بگیریم، بسیاری از انسانها هستند که ظاهرا هیچ خبری از آنها نداریم، اما بشدت در این چنین بودن سبک زندگی ما موثر بوده، و یا از آن متاثر خواهند شد.
ب. قیامت عرصه ظهور حقایق است؛ ارتباط ما انسانها با همدیگر بقدری شدید است که همگی به هم مرتبطیم، پس اگر قرار باشد حقیقت آشکار گردد باید این ارتباط و متقابل و جمع شدن همگانی نیز بروز و ظهور یابد.
ج. ...
[1] . کاملتر این حدیث در جلسه 170 حدیث2 گذشت http://yekaye.ir/ya-seen-036-79/
[2] . این روایت هم درباره اسرافیل قابل توجه است:
رَوَى أَبُو سَعِیدٍ الْخُدْرِیُّ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص کَیْفَ أُنْعَمُ وَ قَدِ الْتَقَمَ صَاحِبُ الْقَرْنِ الْقَرْنَ وَ جَثَى جِثْیَتَهُ وَ أَصْغَى سَمْعَهُ یَنْتَظِرُ أَنْ یُؤْمَرَ فَیَنْفُخَ قَالُوا کَیْفَ نَقُولُ یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ قُولُوا حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَکِیل (مجموعة ورام، ج1، ص11)
[3] . این روایت در تفسیر القمی، ج2، ص252-253 هم درباره نفخ صور قابل توجه است:
حَدَّثَنِی أَبِی عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ النُّعْمَانِ الْأَحْوَلِ عَنْ سَلَّامِ بْنِ الْمُسْتَنِیرِ عَنْ ثُوَیْرِ بْنِ أَبِی فَاخِتَةَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ ع قَالَ سُئِلَ عَنِ النَّفْخَتَیْنِ کَمْ بَیْنَهُمَا قَالَ: مَا شَاءَ اللَّهُ، فَقِیلَ لَهُ فَأَخْبِرْنِی یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ کَیْفَ یُنْفَخُ فِیهِ فَقَالَ: أَمَّا النَّفْخَةُ الْأُولَى فَإِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ إِسْرَافِیلَ فَیَهْبِطُ إِلَى الْأَرْضِ وَ مَعَهُ الصُّورُ وَ لِلصُّورِ رَأْسٌ وَاحِدٌ وَ طَرَفَانِ وَ بَیْنَ طَرَفِ کُلِّ رَأْسٍ مِنْهُمَا مَا بَیْنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ قَالَ: فَإِذَا رَأَتِ الْمَلَائِکَةُ إِسْرَافِیلَ وَ قَدْ هَبَطَ إِلَى الدُّنْیَا وَ مَعَهُ الصُّورُ قَالُوا: قَدْ أَذِنَ اللَّهُ فِی مَوْتِ أَهْلِ الْأَرْضِ وَ فِی مَوْتِ أَهْلِ السَّمَاءِ، قَالَ: فَیَهْبِطُ إِسْرَافِیلُ بِحَظِیرَةِ بَیْتِ الْمَقْدِسِ وَ یَسْتَقْبِلُ الْکَعْبَةَ فَإِذَا رَأَوْهُ أَهْلُ الْأَرْضِ قَالُوا: قَدْ أَذِنَ اللَّهُ فِی مَوْتِ أَهْلِ الْأَرْضِ، قَالَ: فَیَنْفُخُ فِیهِ نَفْخَةً فَیَخْرُجُ الصَّوْتُ مِنَ الطَّرَفِ الَّذِی یَلِی أَهْلَ الْأَرْضِ فَلَا یَبْقَى فِی الْأَرْضِ ذُو رُوحٍ إِلَّا صَعِقَ وَ مَاتَ، وَ یَخْرُجُ الصَّوْتُ مِنَ الطَّرَفِ الَّذِی یَلِی أَهْلَ السَّمَاوَاتِ فَلَا یَبْقَى فِی السَّمَاوَاتِ ذُو رُوحٍ إِلَّا صَعِقَ وَ مَاتَ إِلَّا إِسْرَافِیلُ فَیَمْکُثُونَ فِی ذَلِکَ مَا شَاءَ اللَّهُ قَالَ: فَیَقُولُ اللَّهُ لِإِسْرَافِیلَ: یَا إِسْرَافِیلُ مُتْ فَیَمُوتُ إِسْرَافِیلُ فَیَمْکُثُونَ فِی ذَلِکَ مَا شَاءَ اللَّهُ ثُمَّ یَأْمُرُ اللَّهُ السَّمَاوَاتِ فَتَمُورُ وَ یَأْمُرُ الْجِبَالَ فَتَسِیرُ وَ هُوَ قَوْلُهُ: «یَوْمَ تَمُورُ السَّماءُ مَوْراً وَ تَسِیرُ الْجِبالُ سَیْراً» یَعْنِی تَبْسُطُ وَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ یَعْنِی بِأَرْضٍ لَمْ تُکْسَبْ عَلَیْهَا الذُّنُوبُ بَارِزَةً لَیْسَ عَلَیْهَا جِبَالٌ وَ لَا نَبَاتٌ کَمَا دَحَاهَا أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ یُعِیدُ عَرْشَهُ عَلَى الْمَاءِ کَمَا کَانَ أَوَّلَ مَرَّةٍ مُسْتَقِلًّا بِعَظَمَتِهِ وَ قُدْرَتِهِ، قَالَ: فَعِنْدَ ذَلِکَ یُنَادِی الْجَبَّارُ جَلَّ جَلَالُهُ بِصَوْتٍ مِنْ قِبَلِهِ جَهُورِیٍّ یَسْمَعُ أَقْطَارُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرَضِینَ «لِمَنِ الْمُلْکُ الْیَوْمَ!» فَلَا یُجِیبُهُ مُجِیبٌ فَعِنْدَ ذَلِکَ یَقُولُ الْجَبَّارُ مُجِیباً لِنَفْسِهِ «لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ وَ أَنَا قَهَرْتُ الْخَلَائِقَ کُلَّهُمْ وَ أَمَتُّهُمْ إِنِّی أَنَا اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا أَنَا وَحْدِی لَا شَرِیکَ لِی وَ لَا وَزِیرَ لِی وَ أَنَا خَلَقْتُ خَلْقِی بِیَدِی وَ أَنَا أَمَتُّهُمْ بِمَشِیَّتِی وَ أَنَا أُحْیِیهِمْ بِقُدْرَتِی» قَالَ: فَیَنْفُخُ الْجَبَّارُ نَفْخَةً فِی الصُّورِ فَیَخْرُجُ الصَّوْتُ مِنْ أَحَدِ الطَّرَفَیْنِ الَّذِی یَلِی السَّمَاوَاتِ فَلَا یَبْقَى فِی السَّمَاوَاتِ أَحَدٌ إِلَّا حَیِیَ وَ قَامَ کَمَا کَانَ وَ یَعُودُ حَمَلَةُ الْعَرْشِ وَ تُحْضَرُ الْجَنَّةُ وَ النَّارُ وَ تُحْشَرُ الْخَلَائِقُ لِلْحِسَابِ، قَالَ: فَرَأَیْتُ عَلِیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ ع یَبْکِی عِنْدَ ذَلِکَ بُکَاءً شَدِیدا
[4] . یَقُول الْجَبَّار جلّ جَلَاله یَا ملک الْمَوْت من بَقِی وَهُوَ أعلم فَیَقُول ملک الْمَوْت سَیِّدی ومولای أَنْت أعلم بَقِی إسْرَافیل وَبَقِی جِبْرِیل وَبَقِی مِیکَائِیل وَبَقِی عَبدک الضَّعِیف ملک الْمَوْت خاضع ذلیل قد ذهلت نَفسه لعَظیم مَا عاین من الْأَهْوَال
فَیَقُول لَهُ الْجَبَّار تبَارک وَتَعَالَى انْطلق إِلَى جِبْرِیل فاقبض روحه فَینْطَلق ملک الْمَوْت إِلَى جِبْرِیل عَلَیْهِ السَّلَام فیجده سَاجِدا رَاکِعا فَیَقُول لَهُ مَا أغفلک عَمَّا یُرَاد بک یَا مِسْکین قد مَاتَ بَنو آدم وَأهل الدُّنْیَا وَالْأَرْض وَالطیر وَالسِّبَاع والهوام وسکان السَّمَوَات وَحَملَة الْعَرْش والکرسی والسرادقات وسکان سِدْرَة الْمُنْتَهى وَقد أَمرنِی الْمولى بِقَبض روحک فَعِنْدَ ذَلِک یبکی جِبْرِیل عَلَیْهِ السَّلَام وَیَقُول متضرعا إِلَى الله تَعَالَى یَا الله هون عَلیّ سَکَرَات الْمَوْت
فیضمه ملک الْمَوْت ضمة یقبض فِیهَا روحه فیخر جِبْرِیل مِنْهَا صَرِیعًا فَیَقُول الْجَبَّار جلّ جَلَاله من بَقِی یَا ملک الْمَوْت وَهُوَ أعلم فَیَقُول مولَایَ وسیدی بَقِی مِیکَائِیل وإسرافیل وَعَبْدک الضَّعِیف ملک الْمَوْت
فَیَقُول الْجَبَّار جلّ جَلَاله انْطلق إِلَى مِیکَائِیل فاقبض روحه فَینْطَلق ملک الْمَوْت إِلَى مِیکَائِیل کَمَا أمره الله تَعَالَى فیجده ینْتَظر المَاء لیکیله على السَّحَاب فَیَقُول لَهُ مَا أغفلک یَا مِسْکین عَمَّا یُرَاد بک مَا بَقِی لبنی آدم رزق وَلَا للأنعام وَلَا للوحوش وَلَا للهوام قد مَاتَ أهل السَّمَوَات وَأهل الْأَرْضین وَأهل الْحجب والسرادقات وَحَملَة الْعَرْش والکرسی وسرادقات الْمجد والکروبیون والصادقون والمسبحون وَقد أَمرنِی رَبِّی بِقَبض روحک فَعِنْدَ ذَلِک یبکی مِیکَائِیل ویتضرع إِلَى الله ویسأله أَن یهون عَلَیْهِ سَکَرَات الْمَوْت فیحضنه ملک الْمَوْت ویضمه ضمة یقبض فِیهَا روحه فیخر صَرِیعًا مَیتا لَا روح فِیهِ فَیَقُول الْجَبَّار جلّ جَلَاله من بَقِی وَهُوَ أعلم یَا ملک الْمَوْت فَیَقُول مولَایَ وسیدی أَنْت أعلم بَقِی إسْرَافیل وَعَبْدک الضَّعِیف ملک الْمَوْت
فَیَقُول الْجَبَّار تبَارک وَتَعَالَى انْطلق إِلَى إسْرَافیل فاقبض روحه فَینْطَلق کَمَا أمره الْجَبَّار إِلَى إسْرَافیل فَیَقُول لَهُ مَا أغفلک یَا مِسْکین عَمَّا یُرَاد بک قد مَاتَت الْخَلَائق کلهَا وَمَا بَقِی أحد وَقد أَمرنِی رَبِّی ومولای أَن أَقبض روحک فَیَقُول إسْرَافیل سُبْحَانَ من قهر الْعباد بِالْمَوْتِ سُبْحَانَ من تفرد بِالْبَقَاءِ ثمَّ یَقُول مولَایَ هون عَلیّ مرَارَة الْمَوْت فیضمه ملک الْمَوْت ضمة یقبض فِیهَا روحه فیخر مَیتا صَرِیعًا فَلَو کَانَ أهل السَّمَوَات فِی السَّمَاوَات وَأهل الأَرْض فِی الأَرْض لماتوا کلهم من شدَّة رجة وقعته
[5] . ثمَّ یطلع الله تبَارک وَتَعَالَى إِلَى الدُّنْیَا فَیَقُول یَا دنیا أَیْن أنهارک وَأَیْنَ أشجارک وَأَیْنَ سکانک وَأَیْنَ عمارک أَیْن الْمُلُوک وَأَبْنَاء الْمُلُوک وَأَیْنَ الْجَبَابِرَة وَأَبْنَاء الْجَبَابِرَة أَیْن الَّذین أکلُوا رِزْقِی وتقلبوا فِی نعمتی وعبدوا غَیْرِی لمن الْملک الْیَوْم فَلَا یجِیبه أحد فَیَقُول تَعَالَى الْملک لله الْوَاحِد القهار فَینْظر الْجَبَّار جلّ جَلَاله إِلَى عباده موتى من بَین صریع على خَدّه وَمن بَین بَال فِی قَبره ثمَّ یَقُول یَا دنیا أَیْن أنهارک وَأَیْنَ أشجارک وَأَیْنَ سکانک وَأَیْنَ عمارک وَأَیْنَ الْمُلُوک وَأَیْنَ الْجَبَابِرَة لمن الْملک الْیَوْم فَلَا یجِیبه أحد فَیَقُول الله تَعَالَى لله الْوَاحِد القهار فَتبقى الأرضون وَالسَّمَوَات لَیْسَ فِیهِنَّ من ینْطق وَلَا من یتنفس مَا شَاءَ الله من ذَلِک وَقد قیل تبقى أَرْبَعِینَ یَوْمًا وَهُوَ مِقْدَار مَا بَین النفختین ثمَّ بعد ذَلِک ینزل الله تبَارک وَتَعَالَى من السَّمَاء السَّابِعَة من بَحر یُقَال لَهُ بَحر الْحَیَوَان مَاؤُهُ یشبه منی الرِّجَال ینزله رَبنَا أَرْبَعِینَ عَاما فَیشق ذَلِک المَاء الأَرْض شقا فَیدْخل تَحت الأَرْض إِلَى الْعِظَام البالیة فتنبت بذلک المَاء کَمَا ینْبت الزَّرْع بالمطر
[6] . بقیه متن در این صفحه جا نشد و آن را در سایت ببینید
http://yekaye.ir/al-kahf-18-99/