سفارش تبلیغ
صبا ویژن

679) سوره کهف (18) آیه97 فَمَا اسْطاعُوا أَنْ یَظْهَرُوهُ وَ مَ

بسم الله الرحمن الرحیم

679) سوره کهف (18) آیه97

 فَمَا اسْطاعُوا أَنْ یَظْهَرُوهُ وَ مَا اسْتَطاعُوا لَهُ نَقْباً

ترجمه

پس نه توانستند از آن بالا روند و نه توان رخنه در آن را داشتند.

نکات ادبی

«اسْطاعُوا ، اسْتَطاعُوا»

در آیه 75 درباره ماده «طوع» توضیح داده شد که در اصل به معنای تسلیم شدن و انقیاد و اطاعت کردن می‌باشد؛ و بیان شد که وقتی این ماده به باب استفعال برود (استطاع یستطیع) به معنای قدرت و طاقت بر انجام کاری داشتن است (لَنْ تَسْتَطیعَ مَعِیَ صَبْراً؛ کهف/67 و 72 و 75) یعنی چیزی که به خاطر آن، انجام دادن فعل مقدور می‌گردد؛ و مصدر آن «استطاعة» است که در اصل «استطواع» بوده که واو آن حذف شده و به جایش در انتها «ة» افزوده شده است که این چنین حالتی در کلمات معتل اجوف رایج است مانند استعانة و استعاذة. از ابن‌سکیت نقل شده که این کلمه در لهجه‌های مختلف عرب به چهار صورت أستطیع و اسطیع و استتیع و استیع تلفظ شده است که در دومی «ت» به خاطر التقای با «ط» افتاده است (لَمْ تَسْطِعْ عَلَیْهِ؛ کهف/82) در سومی، «ط» به «ت» تبدیل شده و در چهارمی این دو حالت با هم رخ داده است.[1]

و از این رو، ظاهرا «اسطاعوا» و «استطاعوا» در این آیه به یک معناست.

جلسه 656 http://yekaye.ir/al-kahf-18-75/


«یَظْهَرُوهُ»

برخی گفته‌اند ماده «ظهر» در اصل بر «آشکار شدن» در مقابل «در باطن قرار داشتن» [ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ؛ أنعام/151] دلالت می‌کند، اما به نظر می‌رسد حق با کسانی باشد که بر این باورند که در این ماده دو معنای «قوت» و «بروز» (= ظهور و آشکار شدن)‌ لحاظ شده است، بویژه که ظاهرا اصل این ماده از کلمه «ظَهر» به معنای قسمت پشت انسان و حیوان (در مقابل «بطن»: شکم) گرفته شده که دو معنای قوت و آشکار بودن را در خود جمع کرده است [الَّذی أَنْقَضَ ظَهْرَکَ، انشراح/3؛ و جمع آن: ‌ظهور، مثلا: ما حَمَلَتْ ظُهُورُهُما، انعام/146]

در هر صورت در استعمالات مختلف این ماده، گاه معنای آشکار شدن بیشتر غلبه دارد، مثل «ظُهر» که از این جهت ظهر نامیده می‌شود که آَشکارترین و روشن‌ترین وقت روز است (حینَ تُظْهِرُونَ: هنگامی که به وقت ظهر می‌رسید، روم/18)؛

و گاه معنای «قوت» غلبه دارد، مانند «ظهیر» به معنای پشتیبان (سبأ/22، تحریم/4)؛

و گاه یک کلمه مستقلا در هر یک از این دو معنا، به کار رفته: مانند فعل «ظَهَرَ» که هم به معنای «آشکار شدن» است (ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ؛ أنعام/151) و هم به معنای «غلبه یافتن» (إِنْ یَظْهَرُوا عَلَیْکُم، کهف/20)؛ و یا فعل «أظهَرَ»، که هم در معنای «آشکار کردن» به کار رفته (یُظْهِرَ فِی الْأَرْضِ الْفَسادَ، غافر/26)، و هم در معنای «غلبه دادن». (لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّه، توبه/33)

جلسه 444 http://yekaye.ir/al-ahzab-33-26/

 

«نَقْباً»

ماده «نقب» در اصل به معنای سوراخ کردن و شکافتن است و غالبا برای سوراخ کردن دیوار و پوست از « النَّقْب» و برای سوراخ کردن چوب از کلمه «الثَّقْب» استفاده می شود. (وَ مَا اسْتَطاعُوا لَهُ نَقْباً؛ کهف/97)

«مَنْقَب» مکانی است که نقبی در آن زده شده و مسیری گشوده شده و به این مناسبت تعبیر «نَقَّبَ» به معنای سیر و سفر کردن به کار می‌رود (فَنَقَّبُوا فِی الْبِلادِ هَلْ مِنْ مَحِیصٍ‏؛ ق/36)

«مَنْقَبَة» به معنای راهی نفوذ کننده در کوه است و به طور استعاری برای کارها و اعمال انسان‌های بزرگوار به کار می‌رود از جهت تاثیری که در او دارد ویا از این جهت که راهی است برای بالا بردن وی؛ و کلمه «نَقِیب» (جمع آن: نُقَبَاء) هم به همین مناسبت به معنای کسی که پیگیر اوضاع و احوال قوم خویش است به کار می‌رود (وَ بَعَثْنا مِنْهُمُ اثْنَیْ عَشَرَ نَقِیباً؛ مائدة/12)

(مفردات ألفاظ القرآن، ص820؛ معجم المقاییس اللغة، ج‏5، ص466)

ماده «نقب» تنها همین 3 بار در قرآن کریم به کار رفته است.


اختلاف قرائت[2]

حدیث

1) حذیفه از رسول الله ص درباره یاجوج و ماجوج روایت کرده است:

همانا آن قوم با کلنگ‌هایشان به کندن آن مشغولند چون شب می‌شود می‌گویند فردا از آن فارغ می‌شویم [کارش تمام می‌شود] اما صبح که می‌آیند می‌بینند از دیروزش مستحکم‌تر است؛ تا اینکه مردی از آنان مسلمان می‌شود در آن هنگامی که خداوند بخواهد امرش را به سرانجام رساند ؛ و آن مومن می‌گوید: فردا ان‌شاء الله آن را خواهیم گشود؛ پس صبح که می‌کنند و به کارشان ادامه می دهند و خداوند آن را می‌گشاید؛ و به جانم سوگند، شخصی از آنان از ساحل وادی‌ای که در کوفه است عبور می‌کند در حالی که چنان از آن نوشیده‌اند که گویی خالی شده است و می‌گوید: به خدا سوگند که من یکبار این وادی را قبلا دیده‌ام و قطعا در اینجا آب جاری بود.

گفته شد: یا رسول الله! و این چه زمانی خواهد بود؟

فرمود: هنگامی که از دنیا جز به اندازه ریختنِ ظرف آبی باقی نمانده باشد.

الأمالی (للطوسی)، ص346

أَخْبَرَنَا ابْنُ الصَّلْتِ، قَالَ: أَخْبَرَنَا ابْنُ عُقْدَةَ، قَالَ: أَخْبَرَنَا أَبُو الْحُسَیْنِ الْقَاسِمُ بْنُ جَعْفَرِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ عِمْرَانَ الْمَعْرُوفُ بِابْنِ الشَّامِیِّ قِرَاءَةً، قَالَ: حَدَّثَنَا عَبَّادٌ- وَ هُوَ ابْنُ أَحْمَدَ الْقَزْوِینِیُّ-، قَالَ: حَدَّثَنَا عَمِّی، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ جَابِرٍ، عَنِ الشَّعْبِیِّ، عَنْ أَبِی رَافِعٍ، عَنْ حُذَیْفَةَ بْنِ الْیَمَانِ، عَنِ النَّبِیِّ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ)، عَنْ أَهْلِ یَأْجُوجَ وَ مَأْجُوجَ، قَالَ: إِنَّ الْقَوْمَ لَیَنْقُرُونَ بِمَعَاوِلِهِمْ دَائِبِینَ، فَإِذَا کَانَ اللَّیْلُ قَالُوا: غَداً نَفْرُغُ، فَیُصْبِحُونَ وَ هُوَ أَقْوَى مِنْهُ بِالْأَمْسِ، حَتَّى یُسْلِمَ مِنْهُمْ رَجُلٌ حِینَ یُرِیدُ اللَّهُ أَنْ یُبْلِغَ أَمْرَهُ، فَیَقُولُ الْمُؤْمِنُ: غَداً نَفْتَحُهُ إِنْ شَاءَ اللَّهُ، فَیُصْبِحُونَ ثُمَّ یَغْدُونَ عَلَیْهِ فَیَفْتَحُهُ اللَّهُ، فَوَ الَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ لَیَمُرَّنَّ الرَّجُلُ مِنْهُمْ عَلَى شَاطِئِ الْوَادِی الَّذِی بِکُوفَانَ وَ قَدْ شَرِبُوهُ حَتَّى نَزَحُوهُ، فَیَقُولُ: وَ اللَّهِ لَقَدْ رَأَیْتُ هَذَا الْوَادِیَ مَرَّةً، وَ إِنَّ الْمَاءَ لَیَجْرِی فِی عَرْضِهِ.

قِیلَ: یَا رَسُولَ اللَّهِ، وَ مَتَى هَذَا قَالَ: حِینَ لَا یَبْقَى مِنَ الدُّنْیَا إِلَّا مِثْلُ صُبَابَةِ الْإِنَاءِ.


2) مفضل می‌گوید: از امام صادق ع درباره این آیه سوال کردم که می‌فرماید «میان شما و آنها سدی استوار قرار دهم.» (کهف/95) فرمود: این تقیه است. [و ادامه‌اش در آیه بعد را خواندند:] «پس نه توانستند از آن بالا روند و نه توان رخنه در آن را داشتند.» فرمود: توان رخنه در آن را نداشتند؛ هنگامی که به تقیه عمل شود در مورد آن هیچ ترفندی نتوانند به کار برند و آن دژی استوار است و بین تو و دشمنان خدا سدی می‌سازد که توان اینکه در آن رخنه کنند ندارند.

و از ایشان درباره عبارت آیه بعد «هنگامی که وعده پروردگارم بیاید آن را متلاشی گرداند»‌سوال کردم، فرمودند: برداشتن تقیه است هنگامی که آشکار شود؛ پس از دشمنان خدا انتقام گرفته شود.

تفسیر العیاشی، ج‏2، ص351؛ وسائل الشیعة، ج‏16، ص213[3]

عن المفضل‏  قال‏ سألت الصادق ع عن قوله «أَجْعَلْ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُمْ رَدْماً» قال: التَّقِیَّةُ «فَمَا اسْطاعُوا أَنْ یَظْهَرُوهُ وَ مَا اسْتَطاعُوا لَهُ نَقْباً» قَالَ مَا اسْتَطاعُوا لَهُ نَقْباً، إِذَا عُمِلَ بِالتَّقِیَّةِ لَمْ یَقْدِرُوا فی ذلِکَ عَلَى حِیلَةٍ وَ هُوَ الْحِصْنُ الْحَصِینُ وَ صَارَ بَیْنَکَ وَ بَیْنَ أَعْدَاءِ اللَّهِ سَدّاً لَا یَسْتَطِیعُونَ لَهُ نَقْباً.، قال: و سألته عن قوله: «فَإِذا جاءَ وَعْدُ رَبِّی جَعَلَهُ دَکَّاءَ» قال: رفع التقیة عند الکشف‏ فینتقم من أعداء الله‏.

تدبر

1) «فَمَا اسْطاعُوا أَنْ یَظْهَرُوهُ وَ مَا اسْتَطاعُوا لَهُ نَقْباً»

سدی که ذوالقرنین ساخت راه هر گونه نفوذی را بر آنان بست؛ بقدری عظیم بود که نمی‌توانستند از آن بالا روند و بقدری مستحکم بود که امکان نقب زدن و رخنه در آن را نداشتند. (المیزان، ج13، ص325)

ثمره سیاسی

وقتی دشمن جدی است، باید همه راههای نفوذ را جدی گرفت و هر گونه «امکان» راه نفوذ او را هم مسدود کرد.


2) « فَأَعِینُونىِ بِقُوَّةٍ ... فَمَا اسْطاعُوا أَنْ یَظْهَرُوهُ وَ مَا اسْتَطاعُوا لَهُ نَقْباً»

اگر رهبران و مدیران لایق باشند، کارگران ساده مهم‏ترین پروژه‏ها را انجام دهند. (تفسیر نور، ج‏7، ص227)


3) «فَمَا اسْطاعُوا أَنْ یَظْهَرُوهُ»

اگر مساله فقط ناتوانی آنان از بالا رفتن از سد است، چرا نفرمود «فَمَا اسْطاعُوا أَنْ یَعْلُوهُ»؛ بویژه که در لفظ «ظهر» معنای آشکار شدن و غلبه پیدا کردن هم حضور دارد؟

الف. مقصود از ناتوانی آنان در بالا رفتن، ناتوانی آنان در چیره شدن بر سد است؛ و این چیره شدن دو معنا می‌تواند داشته باشد، یکی بدین معنا که دیگر آن سد مانع آنها نباشد؛ و معنای دوم اینکه خود سد هم به یکی از ابزارهای آنان تبدیل شود.

برای تامل بیشتر

با توجه به معنای دوم، آیا این احتمال وجود ندارد که وقتی یک مومن می‌خواهد بر کافری غلبه کند باید بکوشد حتی‌الامکان از ابزاری استفاده کند که آن ابزار اساساً برای کافر غیرقابل استفاده باشد. (مثلا یکبار از چاقو استفاده می‌کنیم که در اینجا تفاوتی بین استفاده‌کننده نیست؛ اما یکبار بر نیروی ایمان تکیه می‌کنیم که واضح است که این ابزار اساساً برای غیر مومن قابل استفاده نیست.

ب. ...



[1] . البته کلمه «أسطاع» با همزه قطع هم ظاهرا وجود دارد که مرحوم طبرسی آن را از ماده افعال می‌داند و چنین توضیح داده است:

فی استطاع ثلاث لغات استطاع یستطیع و اسطاع یسطیع و استاع یستیع بحذف الطاء استثقلوا اجتماعهما و هما من مخرج واحد فأما اسطاع یسطیع بقطع الألف و هو أطاع أفعل فزادوا السین عوضا من ذهاب حرکة الواو لأن أصل أطاع أطوع و مثله أهراق یهریق زادوا الهاء فی أراق یریق و لیس هذا العوض بلازم أ لا ترى أن ما کان نحوه لم یلزمه هذا العوض (مجمع البیان، ج‏6، ص762) و البته چنین قرائتی در این آیه ذکر نشده است.

[2] . فَمَا اسْطاعُوا / فَمَا اسَطّاعُوا / فما اصْطاعُوا / فما اسْتَطاعُوا

و قرأ حمزة غیر خلاد فما اسطّاعوا مشددة الطاء و الباقون خفیفة الطاء ... و قراءة حمزة «فما اسطّاعوا» إنما هو على إدغام التاء فی الطاء و لم یلق حرکتها على السین فیحرک ما لا یتحرک و لکن أدغم مع أن الساکن الذی قبل المدغم لیس حرف مد و قد قرأت القراء غیر حرف من هذا النحو و قد تقدم ذکر وجه هذا النحو و مما یؤکد ذلک أن سیبویه أنشد: (کأنه بعد کلال الزاجر / و مسحه مر عقاب کاسر) و الحذف فی اسطاعوا و الإثبات فی استطاعوا کل واحد منهما أحسن من الإدغام على هذا الوجه الذی هو جمع بین السین الساکنة و التاء المدغمة و هی ساکنة أیضا (مجمع البیان، ج‏6، ص759)

و قرأ الجمهور فَمَا اسْطاعُوا بحذف التاء تخفیفا لقربها من الطاء. و قرأ حمزة و طلحة بإدغامها فی الطاء و هو إدغام على غیر حده. و قال أبو علیّ هی غیر جائزة. و قرأ الأعشى عن أبی بکر: فما اصطاعوا بالإبدال من السین صادا لأجل الطاء. و قرأ الأعمش: فما استطاعوا بالتاء من غیر حذف. (البحر المحیط، ج‏7، ص228)

[3] . در وسائل الشیعه و نبز تفسیر نور الثقلین، ج‏3، ص308 و تفسیر کنز الدقائق، ج‏8، ص168 عبارت وسط آن به صورت «إِذَا عَمِلْتَ بِالتَّقِیَّةِ لَمْ یَقْدِرُوا لَکَ عَلَى حِیلَةٍ» آمده است؛ اما علاوه بر نسخه عیاشی، در تفسیر برهان، ج3، ص672 و بحارالانوار، ج12، ص207 به همین صورتی که در متن ذکر شد آمده است.