676) سوره کهف (18) آیه94 قالُوا یا ذَا الْقَرْنَیْنِ إِنَّ یَأْ
بسم الله الرحمن الرحیم
676) سوره کهف (18) آیه94
قالُوا یا ذَا الْقَرْنَیْنِ إِنَّ یَأْجُوجَ وَ مَأْجُوجَ مُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ فَهَلْ نَجْعَلُ لَکَ خَرْجاً عَلی أَنْ تَجْعَلَ بَیْنَنا وَ بَیْنَهُمْ سَدًّا
ترجمه
گفتند: ای ذوالقرنین! یأجوج و مأجوج واقعا مفسد فی الارض هستند؛ آیا خراجی [هزینهای] برایت بگذاریم بر اینکه میان ما و آنها سدی قرار دهی؟!
نکات ادبی
«یَأْجُوجَ وَ مَأْجُوجَ»
درباره این دو کلمه سه دیدگاه مطرح است:
الف. اصل این دو کلمه وارد شده از زبان عبری است، که نام دو طایفه از مردمان زردپوست است در شمال چین و منطقه مغول و تاتارها؛ بویژه که تلفظ «مأجوج» در تورات هم آمده است (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج11، ص30 و ج14، ص234).
ب. اینها هر دو از ماده «أجج» هستند (بویژه بر اساس قرائتی که اینها را با همزه میخواند؛ و البته بر اساس قرائتی که این دو کلمه بدون همزه و به صورت «یاجوج و ماجوج» قرائت میکند، این احتمال منتفی نیست، چرا که ممکن است همزه به الف تبدیل شده باشد. (ابوعلی، به نقل مجمع البیان، ج6، ص760)
ماده «أجج» در اصل بر شدت و حدت دلالت دارد (التحقیق، ج1، ص36) که بویژه در مورد شدت در شوری و داغی به کار میرود (معجم المقاییس اللغة، ج1، ص8) و از این ماده کلمه «أجاج» سه بار در قرآن کریم به کار رفته است (مِلْحٌ أُجاج، فرقان/53 و فاطر/12؛ لَوْ نَشاءُ جَعَلْناهُ أُجاجاً، واقعه/70) که بر این اساس یأجوج و مأجوج، از این جهت چنین نامیده شدهاند که مانند آتشی که دائما شعلههایش این سو و آن سو سر میکشد، در یکجا قرار ندارند و اضطراب میآفرینند (مفردات ألفاظ القرآن، ص64) در این صورت، «یَأْجُوج» بر وزن «یفعول» است (مانند «یربوع» = موش صحرایی) و «مَأْجُوجَ» بر وزن «مفعول» است، [یعنی چیزی که دچار «أجّ» و اضطراب و شدت و حدت میباشد] (ابوعلی، به نقل مجمع البیان، ج6، ص760)
ج. دو کلمه متفاوت و به ترتیب از ریشههای «یجج» و «مجج» بر وزن «فاعول» [مانند فانوس و قاموس و جاسوس؛ که این وزنی است که برای اسم آلت، اسم ادوات، و صفات انسانی به کار برده میشود] میباشند. (ابوعلی، به نقل مجمع البیان، ج6، ص760)
ماده «مجج» در دو معنای «قاطی شدن چیزی» و «پرتاب سریع چیزی» به کار میرود (معجم المقاییس اللغة، ج5، ص269
اما برای ماده «یجج» در زبان عربی چیزی یافت نشد، و همان افرادی هم که این احتمال را مطرح کرده اند، درباره اینکه این ماده به چه معنایی است هیچ توضیحی نداده اند (تاج العروس، ج3، ص285؛ المحیط فی اللغة، ج7، ص215)
همچنین اینکه این دو کلمه را از کلمات «غیر منصرف» دانستهاند؛ کسانی که آن را وارد شده از غیر عربی میدانند دلیل غیرمنصرف بودن آنها را غیرعربی بودن و نیز اسم عَلَم بودن آنها معرفی کردهاند؛ و کسانی که آنها را عربی میدانند چون این دو کلمه مونث و اسم عُلُم برای دو قبیلهاند، چنین گفتهاند. (البحر المحیط، ج7، ص225)[1]
«یَأْجُوجَ وَ مَأْجُوجَ» تنها دو بار در قرآن کریم به کار رفته که در اینجا با اینکه دو کلمهاند اما فعل جمع مذکر برایشان به کار رفته؛ و در آیه96 سوره انبیاء ابتدا فعل مونث و سپس ضمیر جمع مذکر برایشان به کار رفته است (حَتَّى إِذا فُتِحَتْ یَأْجُوجُ وَ مَأْجُوجُ وَ هُمْ مِنْ کُلِّ حَدَبٍ یَنْسِلُونَ)
«خَرْجاً»
ماده «خرج» در اصل به معنای بیرون شدن و خارج شدن از چیزی میباشد؛ «خروج» نقطه مقابل «دخول» است؛ و در واقع به هر گونه آشکار شدن از جایگاهی که در آن بوده (از شهر، خانه، از لباس، و حتی از حالتی نفسانی) ماده «خرج» به کار میرود. (مفردات ألفاظ القرآن، ص278)
کلمه «خَرج» [= هزینه] نقطه مقابل «دخل» [= درآمد] است و اعم از «خراج» [=مالیات] است (مفردات ألفاظ القرآن، ص278) و وجه تسمیه این دو به خاطر آن است اینها مالی است که انسان آن را از اموالش بیرون میآورد (معجم المقاییس اللغة، ج2، ص175)
البته در مقایسه «خرج» و «خراج» نظرات دیگری هم گفته شده است: و به لحاظ معنایی برخی تفاوتی در معنای این دو نگذاشتهاند؛ برخی گفتهاند «خرج» مصدر (خارج کردن، مالیات دادن) است و خراج اسم (آنچه خارج میشود؛ مالیات)؛ و برخی گفتهاند «خرج» بر داراییهای از جنس حیوانات تعلق میگیرد؛ اما خراج بر زمین تعلق میگیرد؛ برخی خرج را اخص و خراج را اعم دانستهاند و برخی هم خرج را مالیاتی که یکجا پرداخت میشود دانسته و خراج را مالیاتی که تدریجا گرفته میشود معرفی کردهاند. (البحر المحیط، ج7، ص226[2])
وقتی این ماده به باب افعال برود (إخراج) متعدی میشود وبه معنای «خارج کردن» است (وَ إِخْراجُ أَهْلِهِ مِنْهُ أَکْبَر؛ بقره/217) و اسم مفعول آن «مُخرَج: خارج شده» میباشد (لَتَکُونَنَّ مِنَ الْمُخْرَجینَ؛ شعراء/167)
ماده «خرج» و مشتقاتش 182 بار در قرآن کریم به کار رفته است.
اختلاف قرائت
در اغلب قرائات به صورت «یاجوج و ماجوج» قرائت شده (بدون همزه و با الف) اما در قرائت عاصم (از قراء سبعه) و یعقوب (از قراء عشره) و اعمش (از قراء اربعه عشر) به صورت «یَأْجُوجَ وَ مَأْجُوجَ» قرائت شده است.[3]
«خَرْجاً» قرائت رایجتر است و حتی عاصم از اهل کوفه هم همین طور قرائت کرده، اما برخی از اهل کوفه (حمزه و کسائی) و نیز در برخی قرائتهای کمترمشهور (حسن و أعمش و طلحة و خلف و ابن سعدان و ابن عیسى أصبهانی و ابن جبیر أنطاکی) «خَراجاً» قرائت شده است.
«سدًّا»
در قرائت اهل مکه (ابنکثیر) و بصره (ابوعمرو) و اغلب اهل کوفه (کسائی و حمزه و روایت حمزه از عاصم) و برخی قرائتهای کمترمشهور (ابنمحیصن و اعمش و زهری و طلحه و حمید و ابنعیسی و ابنجریر و روایتی از یعقوب) به صورت «سَدًّا» قرائت شده است،
اما در قرائت اهل مدینه (نافع) و شام (ابنعامر) و روایت ابوبکر از عاصم، صورت «سُدًّا» قرائت شده است.
مجمع البیان، ج6، ص759-761[4]؛ البحر المحیط، ج7، ص226[5]
حدیث
1) در بحث از آیه 92 (جلسه 674، حدیث1) روایتی از امیرالمومنین ع در تفسیر این آیات گذشت.
در ادامه آن آمده است: «تا چون به بین آن دو سد رسید در پسِ آن دو، قومی را یافت که چنان نبودند که گفتاری را بفهمند. گفتند: ای ذوالقرنین! یأجوج و مأجوج» در پشت این کوهاند وآنان در زمین فساد میکنند؛ هنگامی که زمان درو کردن و چیدن زراعت و میوه هایمان میرسد از این دو سد بر ما بیرون میآیند و در میوهها و زراعتهای ما میچَرَند تا حدی که چیزی از آن را باقی نمیگذارند «پس آیا خراجی [هزینهای] برایت بگذاریم بر اینکه میان ما و آنها سدی قرار دهی؟!
تفسیر العیاشی، ج2، ص343
قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ «حَتَّى إِذا بَلَغَ بَیْنَ السَّدَّیْنِ وَجَدَ مِنْ دُونِهِما قَوْماً لا یَکادُونَ یَفْقَهُونَ قَوْلًا قالُوا یا ذَا الْقَرْنَیْنِ إِنَّ یَأْجُوجَ وَ مَأْجُوجَ» خَلْفَ هَذَیْنِ الْجَبَلَیْنِ وَ هُمْ یُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ إِذَا کَانَ إِبَّانُ زُرُوعِنَا وَ ثِمَارِنَا خَرَجُوا عَلَیْنَا مِنْ هَذَیْنِ السَّدَّیْنِ فَرَعَوْا فِی ثِمَارِنَا وَ زُرُوعِنَا حَتَّى لَا یُبْقُونَ مِنْهَا شَیْئاً «فَهَلْ نَجْعَلُ لَکَ خَرْجاً نُؤَدِّیهِ إِلَیْکَ فِی کُلِّ عَامٍ عَلى أَنْ تَجْعَلَ بَیْنَنا وَ بَیْنَهُمْ سَدًّا»
2) حذیفه میگوید: از رسول الله ص درباره یأجوج و مأجوج سوال کردم. فرمودند: یءجوج امتی است و مأجوج امتی، هر امتی چهل امت است ... همگی اهل برداشتن سلاح [= جنگجو] هستند ...
مجمع البیان، ج6، ص763؛ الدر المنثور، ج4، ص250
عَنْ حُذَیْفَةَ قَالَ: سَأَلْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص عَنْ یَأْجُوجَ وَ مَأْجُوجَ قَالَ یَأْجُوجُ أُمَّةٌ وَ مَأْجُوجُ أُمَّةٌ کُلُّ أُمَّةٍ أَرْبَعُمِائَةِ أُمَّةٍ ...[6]کُلٌّ قَدْ حَمَلَ السِّلَاحَ ...
تدبر
1) «قالُوا یا ذَا الْقَرْنَیْنِ إِنَّ یَأْجُوجَ وَ مَأْجُوجَ مُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ فَهَلْ نَجْعَلُ لَکَ خَرْجاً عَلی أَنْ تَجْعَلَ بَیْنَنا وَ بَیْنَهُمْ سَدًّا»
آخرین قومی که خداوند از دیدار ذوالقرنین با آنها سخن گفته است، از وی خواستند که سدی بین یاجوج و ماجوج بسازد که اینان را از شر آنها برهاند.
آنچه درباره یأجوج و مأجوج به طور قطع میدانیم این است که ذوالقرنین آنان را در پشت سدی قرار داد و این سد زمانی گشوده میشود و آنان از آنجا سرازیر میشوند (حَتَّى إِذا فُتِحَتْ یَأْجُوجُ وَ مَأْجُوجُ وَ هُمْ مِنْ کُلِّ حَدَبٍ یَنْسِلُون؛ انبیاء/96)؛ و در روایات به عنوان یکی از علائمی که پیش از ظهور امام زمان ع رخ میدهد معرفی شدهاند.
(مثلا در الخصال، ج2، ص431[7] و 447[8]و 449[9]؛ و الأمالی (للطوسی)، ص346[10])
اما اینکه واقعا آنان چه کسانیاند، از مسائلی است که حدسهای متعددی زده شده؛ و در روایاتی هم که به دست ما رسیده مطلب چندان وضوح ندارد؛ چنانکه در روایات،
حتی اینکه آنان از نسل حضرت آدم هستند[11] یا نه[12]؛
ویا اینکه برخی از طوایفی از انسانها هستند که هماکنون در برخی از نقاط جهان پراکندهاند، یا موجوداتی متفاوتاند که فعلا و تا زمانی که سدشان شکسته نشود، کسی از آنها خبر ندارد[13]،
و ....[14]
چندان واضح نیست.[15]
علاوه بر اینها، سیوطی (الدر المنثور، ج4، ص249-250) این اقوال را از صحابه و تابعین در مورد آنها نقل میکند:
ابوالعالیه: اینها موجوداتیاند که تعدادشان دو برابر انسانهاست، و از فرزندان دو نفرند به نام یاجوج و ماجوج.
عبدة بن ابیلبابه: اگر دنیا را در هفت اقلیم تقسیم کنیم، یاجوج و ماجوج در شش اقلیم آناند و بقیه مردم در اقلیم هفتم.
قتاده: اگر انسانها را به ده قسمت تقسیم کنیم، نه دهم آنها یاجوج و ماجوجاند و یک دهم بقیه.
قتاده: یاجوج و ماجوج بیست و دو قبیله بودند که ذوالقرنین جلوی بیست و یکی از آنها را سد بست، و یک قبیله را ترک کرد و آن همان نژاد «تُرک» است. [اینکه نژاد تُرک، از یاجوج و ماجوجاند در سخن بسیاری از مفسران قدیمی آمده است؛ تا جایی که برخی اهل لغت احتمال دادهاند که وجه تسمیه «تُرک» این باشد که ذوالقرنین آنها را پشت آن سدی که ساخت ترک کرد (مجمعالبحرین، ج2، ص274)[16]]
و ...
2) «قالُوا یا ذَا الْقَرْنَیْنِ إِنَّ یَأْجُوجَ وَ مَأْجُوجَ مُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ فَهَلْ نَجْعَلُ لَکَ خَرْجاً عَلی أَنْ تَجْعَلَ بَیْنَنا وَ بَیْنَهُمْ سَدًّا»
آن قومی که در پسِ منطقه بین السدین بودند به ذوالقرنین گفتند: ای ذوالقرنین! یأجوج و مأجوج واقعا مفسد فی الارض هستند؛ آیا ما هزینهاش را متقبل بشویم که تو میان ما و آنها سدی قرار دهی؟!
برای تامل بیشتر
اگر یاجوج و ماجوج اشاره به گروههایی فسادگر است - بویژه با تعابیر عجیب و غریبی که درباره قدرت و توان آنها در روایات و تفاسیر آمده - این چه قومی است که با یک سد میتوان جلوی فسادانگیزی آنان را گرفت؟ و به فرض که با یک سد میشد جلوی آنان را گرفت، آنها که هزینه ساختن سد را داشتند، چرا خودشان تا آن موقع برای ساختن سد اقدام نکردند؟
آیا اینها این احتمال را تقویت نمیکند که منظور از این قوم، نه یک گروه عادی از انسانها در یک منطقه جغرافیایی خاص، و منظور از این سد، نه یک سد متعارف مادی باشد؟ و اگر چنین است، مقصود از آنها چیست؟
3) «قالُوا یا ذَا الْقَرْنَیْنِ إِنَّ یَأْجُوجَ ...»
در آیه قبل درباره این قوم فرمود «قَوْماً لا یَکادُونَ یَفْقَهُونَ قَوْلاً: قومی که چنان نبودند که گفتاری را بفهمند»
با این حال، بلافاصله گفتاری از آنان خطاب به ذوالقرنین و پاسخ ذوالقرنین به آنها را نقل میکند و سیاق بحث به گونهای است که این گفتگو بدون هیچ مشکلی پیش رفته است. چرا؟
الف. احتمال دارد خداوند سبحان به ذوالقرنین زبان آنان را یاد داده باشد همان گونه که به حضرت سلیمان سخن گفتن با پرندگان (منطق الطیر؛ نمل/16) را یاد داد. (مجمع البیان، ج6، ص763)
ب. چهبسا مترجمی همراهشان بوده که سخن را بین طرفین ترجمه میکرده است. (مجمع البیان، ج6، ص763)
برای تامل بیشتر
کسی که به تفاسیر مختلف مراجعه کند بوضوح درمییابد که چیستی یاجوج و ماجوج و سدی که در برابر آنها زده شد، از مسائلی است که بسیار محل بحث بوده، و بویژه نکاتی درباره آنها گفته شده که غالبا نامعقول مینماید.
با توجه به اینکه خداوند در آیه قبل که گویندگان مطالبی را که در این آیه آمده، به این وصف توصیف کرد که قومیاند که ارتباط گفتاریشان با مشکل همراه است، آیا احتمال ندارد که خداوند میخواهد ما را متوجه کند که این مطلبی که آنان میگویند (حکایت یاجوج و ماجوج و مطالبه ساختن سد) را نباید به نحو متعارف فهمید؟!
بویژه اگر دقت کنیم که آنان کسانیاند که ظاهرا برای جلوگیری و دفع دشمنانش پیشنهادی میدهند که شخص جهاندیده ای همچون ذوالقرنین بلافاصله آن را میپذیرد، و علاوه بر این، اعلام میکنند که همه هزینه اجرای پیشنهادشان را هم خودشان متقبل میشوند، آیا میشود گفت که آنان صرفا افرادی سادهدهن یا با فرهنگ پایین، یا ناآشنا به زبانهای متعارف جوامع دیگر (جلسه قبل، تدبر2) بودهاند؟!
4) «قالُوا... فَهَلْ نَجْعَلُ لَکَ خَرْجاً عَلی أَنْ تَجْعَلَ بَیْنَنا وَ بَیْنَهُمْ سَدًّا»
هر جا مردم احساس نیاز کنند، سرمایهگذارى هم مىکنند. (تفسیر نور، ج7، ص224)
«إِنَّ یَأْجُوجَ وَ مَأْجُوجَ مُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ ... تَجْعَلَ بَیْنَنا وَ بَیْنَهُمْ سَدًّا»
کسانی که مفسد فی الارض باشند را به شدیدترین وجه میتوان محصور کرد! (اقتباس از تفسیر نور، ج7، ص225)[17]
[1] . هما ممنوعا الصرف، فمن زعم أنهما أعجمیان فللعجمة و العلمیة، و من زعم أنهما عربیان فللتأنیث و العلمیة لأنهما اسما قبیلتین.
و قال الأخفش: إن جعلنا ألفهما أصلیة فیأجوج یفعول و مأجوج مفعول، کأنه من أجیج النار و من لم یهمزهما جعلها زائدة فیأجوج من یججت، و مأجوج من مججت. و قال قطرب فی غیر الهمز مأجوج فاعول من المج، و یأجوج فاعول من یج. و قال أبو الحسن علیّ بن عبد الصمد السخاوی أحد شیوخنا: الظاهر أنه عربی و أصله الهمز، و ترک الهمز على التخفیف و هو إما من الأجّة و هو الاختلاف کما قال تعالى وَ تَرَکْنا بَعْضَهُمْ یَوْمَئِذٍ یَمُوجُ فِی بَعْضٍ أو من الأج و هو سرعة العدو، قال تعالى وَ هُمْ مِنْ کُلِّ حَدَبٍ یَنْسِلُونَ» و قال الشاعر: یؤج کما أج الظلیم المنفر أو من الأجة و هو شدة الحرّ، أو من أجّ الماء یئج أجوجا إذا کان ملحا مرا انتهى.
[2] . و الخرج و الخراج بمعنى واحد کالنول و النوال، و المعنى جعلا نخرجه من أموالنا، و کل ما یستخرج من ضریبة و جزیة و غلة فهو خراج و خرج. و قیل: الخرج المصدر أطلق على الخراج، و الخراج الاسم لما یخرج. و قال ابن الأعرابی: الخرج على الرؤوس یقال: أدّ خرج رأسک، و الخراج على الأرض. و قال ثعلب: الخرج أخص و الخراج أعم. و قیل: الخرج المال یخرج مرة و الخراج المجبی المتکرر عرضوا علیه أن یجمعوا له أموالا یقیم بها أمر السد. و قال ابن عباس خراجا أجرا.
[3] . در قرائت یاجوج و ماجوج دو قرائت دیگر هم هست:
و قَرَأَ أَبو العَجَّاجِ رُؤْبَةُ بنُ العَجّاجِ: آجُوجَ و مَاجُوجَ بقلب الیاءِ همزاً.
و قرأَ أَبُو مُعَاذٍ: یَمْجُوجَ بقلب الأَلفِ الثّانیةِ میماً. (تاج العروس، ج3، ص285)
[4] . قرأ عاصم «یَأْجُوجَ وَ مَأْجُوجَ» بالهمزة و مثله فی الأنبیاء و قرأ الباقون بغیر همزة فیهما فی السورتین.
و قرأ أهل الکوفة غیر عاصم خراجا و فی المؤمنین خراجا فخراج ربک کله بالألف و الباقون «خَرْجاً» بغیر ألف فی الموضعین فَخَراجُ رَبِّکَ بالألف ... قال أبوعلی: یأجوج إن جعلته عربیا فهو یفعول من أج نحو یربوع و من لم یهمز أمکن أن یکون خفف الهمزة فقلبها ألفا فهو على قوله یفعول أیضا و إن کانت الألف فی یأجوج لیس على التخفیف فإنه فاعول من ی ج ج فإن جعلت الکلمة من هذا الأصل کانت الهمزة فیها کمن قال ساق و نحو ذلک مما جاء مهموزا و لم یتبع أن یهمز و یکون الامتناع من صرفه على هذا للتأنیث و التعریف کأنه اسم القبیلة کمجوس و أما مأجوج فمن همز فمفعول من أج فالکلمتان على هذا من أصل واحد و من لم یهمز فإنه فاعول من مج فالکلمتان على هذا من أصلین و لیسا من أصل واحد و یکون ترک الصرف فیه أیضا للتعریف و التأنیث فإن جعلتهما من العجمیة فهذه التمثیلات لا تصح فیهما و إنما امتنعا من الصرف للعجمة و التعریف
و قوله «فَهَلْ نَجْعَلُ لَکَ خَرْجاً» أی هل نجعل لک عطیة نخرجها إلیک من أموالنا و کذلک قوله أَمْ تَسْأَلُهُمْ خَرْجاً أی مالا یخرجونه إلیک فأما المضروب على الأرض فالخراج و قد یجوز فی غیر ضرائب الأرض الخراج بدلالة قول العجاج: (یوم خراج یخرج السمرجا) فهذا لیس على الضرائب التی ألزمت الأرضین لأن ذلک لا یضاف إلى وقت من یوم و غیره و إنما هو شیء مؤبد لا یتغیر.
قرأ ابن کثیر و أبو عمرو «بَیْنَ السَّدَّیْنِ» و «سَدًّا» بالفتح هنا و فی یاسین بالضم و قرأ أهل الکوفة غیر عاصم بین السُدین بضم السین و سَدا حیث کان بالفتح و قرأ حفص الجمیع بالفتح و قرأ الباقون الجمیع بالضم کل القرآن.
[5] . و قرأ عاصم و الأعمش و یعقوب فی روایة بالهمز و فی یَأْجُوجَ وَ مَأْجُوجَ و کذا فی الأنبیاء و فی لغة بنی أسد ذکره الفراء. قیل: و لا وجه له إلّا اللغة الغربیة المحکیة عن العجاج أنه کان یهمز العألم و الخأتم. و قرأ باقی السبعة بألف غیر مهموزة و هی لغة کل العرب غیر بنی أسد. و قرأ العجاج و رؤبة ابنه: آجوج بهمزة بدل الیاء....
و قرأ الحسن و الأعمش و طلحة و خلف و ابن سعدان و ابن عیسى الأصبهانی و ابن جبیر الأنطاکی و من السبعة حمزة و الکسائی خراجا بألف هنا، و فی حرفی قد أفلح و سکن ابن عامر الراء فیها. و قرأ باقی السبعة خَرْجاً فیهما بسکون الراء فخراج بالألف ...
و قرأ نافع و ابن عامر و أبو بکر سُدًّا بضم السین و ابن محیصن و حمید و الزهری و الأعمش و طلحة و یعقوب فی روایة و ابن عیسى الأصبهانی و ابن جریر و باقی السبعة بفتحه
[6] . لَا یَمُوتُ الرَّجُلُ مِنْهُمْ حَتَّى یَنْظُرَ إِلَى أَلْفِ ذَکَرٍ مِنْ صُلْبِهِ
[7] . عَنْ أَبِی الطُّفَیْلِ عَنْ حُذَیْفَةَ بْنِ أَسِیدٍ قَالَ: اطَّلَعَ عَلَیْنَا رَسُولُ اللَّهِ ص مِنْ غُرْفَةٍ لَهُ وَ نَحْنُ نَتَذَاکَرُ السَّاعَةَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لَا تَقُومُ السَّاعَةُ حَتَّى تَکُونَ عَشْرُ آیَاتٍ الدَّجَّالُ وَ الدُّخَانُ وَ طُلُوعُ الشَّمْسِ مِنْ مَغْرِبِهَا وَ دَابَّةُ الْأَرْضِ وَ یَأْجُوجُ وَ مَأْجُوجُ وَ ثَلَاثٌ خُسُوفٍ خَسْفٌ بِالْمَشْرِقِ وَ خَسْفٌ بِالْمَغْرِبِ وَ خَسْفٌ بِجَزِیرَة.
[8] . حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سَعِیدٍ الْعَسْکَرِیُّ قَالَ أَخْبَرَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ حَکِیمٍ الْقَاضِی قَالَ حَدَّثَنَا الْحُسَیْنُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ شَاکِرٍ قَالَ حَدَّثَنَا إِسْحَاقُ بْنُ حَمْزَةَ الْبُخَارِیُّ وَ عَمِّی قَالا حَدَّثَنَا عِیسَى بْنُ مُوسَى غُنْجَارٌ عَنْ أَبِی حَمْزَة عَنْ رَقَبَةَ وَ هُوَ ابْنُ مَصْقَلَةَ الشَّیْبَانِیُّ عَنِ الْحَکَمِ بْنِ عُتَیْبَةَ عَمَّنْ سَمِعَ حُذَیْفَةَ بْنَ أَسِیدٍ یَقُولُ سَمِعْتُ النَّبِیَّ ص یَقُولُ عَشْرُ آیَاتٍ بَیْنَ یَدَیِ السَّاعَةِ خَمْسٌ بِالْمَشْرِقِ وَ خَمْسٌ بِالْمَغْرِبِ فَذَکَرَ الدَّابَّةَ وَ الدَّجَّالَ وَ طُلُوعَ الشَّمْسِ مِنْ مَغْرِبِهَا وَ عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ ع وَ یَأْجُوجَ وَ مَأْجُوجَ وَ أَنَّهُ یَغْلِبُهُمُ وَ یُغْرِقُهُمْ فِی الْبَحْرِ وَ لَمْ یَذْکُرْ تَمَامَ الْآیَاتِ.
[9] . حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ إِبْرَاهِیمَ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ الْوَرَّاقُ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْفَرَجِ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو الْحَسَنِ عَلِیُّ بْنُ بَیَانٍ الْمُقْرِئُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ سَابِقٍ قَالَ حَدَّثَنَا زَائِدَةُ عَنِ الْأَعْمَشِ قَالَ حَدَّثَنَا فُرَاتٌ الْقَزَّازُ عَنْ أَبِی الطُّفَیْلِ عَامِرِ بْنِ وَاثِلَةَ عَنْ حُذَیْفَةَ بْنِ أَسِیدٍ الْغِفَارِیِّ قَالَ: کُنَّا جُلُوساً فِی الْمَدِینَةِ فِی ظِلِّ حَائِطٍ قَالَ وَ کَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص فِی غُرْفَةٍ فَاطَّلَعَ عَلَیْنَا فَقَالَ فِیمَ أَنْتُمْ فَقُلْنَا نَتَحَدَّثُ قَالَ عَمَّ ذَا قُلْنَا عَنِ السَّاعَةِ فَقَالَ إِنَّکُمْ لَا تَرَوْنَ السَّاعَةَ حَتَّى تَرَوْنَ قَبْلَهَا عَشْرَ آیَاتٍ طُلُوعَ الشَّمْسِ مِنْ مَغْرِبِهَا وَ الدَّجَّالَ وَ دَابَّةَ الْأَرْضِ وَ ثَلَاثَةَ خُسُوفٍ فِی الْأَرْضِ خَسْفٌ بِالْمَشْرِقِ وَ خَسْفٌ بِالْمَغْرِبِ وَ خَسْفٌ بِجَزِیرَةِ الْعَرَبِ وَ خُرُوجُ عِیسَى ابْنِ مَرْیَمَ ع وَ خُرُوجُ یَأْجُوجَ وَ مَأْجُوجَ وَ تَکُونُ فِی آخِرِ الزَّمَانِ نَارٌ تَخْرُجُ مِنَ الْیَمَنِ مِنْ قَعْرِ الْأَرْضِ لَا تَدَعُ خَلْفَهَا أَحَداً تَسُوقُ النَّاسَ إِلَى الْمَحْشَرِ کُلَّمَا قَامُوا قَامَتْ لَهُمْ تَسُوقُهُمْ إِلَى الْمَحْشَرِ.
[10] . أَخْبَرَنَا ابْنُ الصَّلْتِ، قَالَ: أَخْبَرَنَا ابْنُ عُقْدَةَ، قَالَ: أَخْبَرَنَا أَبُو الْحُسَیْنِ الْقَاسِمُ بْنُ جَعْفَرِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ عِمْرَانَ الْمَعْرُوفُ بِابْنِ الشَّامِیِّ قِرَاءَةً، قَالَ: حَدَّثَنَا عَبَّادٌ- وَ هُوَ ابْنُ أَحْمَدَ الْقَزْوِینِیُّ-، قَالَ: حَدَّثَنَا عَمِّی، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ جَابِرٍ، عَنِ الشَّعْبِیِّ، عَنْ أَبِی رَافِعٍ، عَنْ حُذَیْفَةَ بْنِ الْیَمَانِ، عَنِ النَّبِیِّ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ)، عَنْ أَهْلِ یَأْجُوجَ وَ مَأْجُوجَ، قَالَ: إِنَّ الْقَوْمَ لَیَنْقُرُونَ بِمَعَاوِلِهِمْ دَائِبِینَ، فَإِذَا کَانَ اللَّیْلُ قَالُوا: غَداً نَفْرُغُ، فَیُصْبِحُونَ وَ هُوَ أَقْوَى مِنْهُ بِالْأَمْسِ، حَتَّى یُسْلِمَ مِنْهُمْ رَجُلٌ حِینَ یُرِیدُ اللَّهُ أَنْ یُبْلِغَ أَمْرَهُ، فَیَقُولُ الْمُؤْمِنُ: غَداً نَفْتَحُهُ إِنْ شَاءَ اللَّهُ، فَیُصْبِحُونَ ثُمَّ یَغْدُونَ عَلَیْهِ فَیَفْتَحُهُ اللَّهُ، فَوَ الَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ لَیَمُرَّنَّ الرَّجُلُ مِنْهُمْ عَلَى شَاطِئِ الْوَادِی الَّذِی بِکُوفَانَ وَ قَدْ شَرِبُوهُ حَتَّى نَزَحُوهُ، فَیَقُولُ: وَ اللَّهِ لَقَدْ رَأَیْتُ هَذَا الْوَادِیَ مَرَّةً، وَ إِنَّ الْمَاءَ لَیَجْرِی فِی عَرْضِهِ. قِیلَ: یَا رَسُولَ اللَّهِ، وَ مَتَى هَذَا قَالَ: حِینَ لَا یَبْقَى مِنَ الدُّنْیَا إِلَّا مِثْلُ صُبَابَةِ الْإِنَاءِ.
مشابه این روایت در کتب اهل سنت آمده است:
و أخرج أحمد و الترمذی و حسنه و ابن ماجة و ابن حبان و الحاکم و صححه و ابن مردویه و البیهقی فی البعث عن أبى هریرة عن رسول الله صلى الله علیه و سلم قال ان یأجوج و مأجوج یحفرون السد کل یوم حتى إذا کادوا یرون شعاع الشمس قال الذی علیهم ارجعوا فستفتحونه غدا و لا یستثنى فإذا أصبحوا وجده و قد رجع کما کان فإذا أراد الله بخروجهم على الناس قال الذی علیهم ارجعوا فتستفتحونه ان شاء الله و یستثنى فیعودون الیه و هو کهیئة حین ترکوه فیحفرونه و یخرجون على الناس فیستقون المیاه و یتحصن الناس منهم فی حصونهم فیرمون بسهامهم إلى السماء فترجع مخضبة بالدماء فیقولون قهرنا من فی الأرض و علونا من فی السماء قسوا و علوا فیبعث الله علیهم نغفا فی أعناقهم فیهلکون قال رسول الله صلى الله علیه و سلم فو الذى نفس محمد بیده ان دواب الأرض لتسمن و نبطر و تشکر شکرا من لحومهم (الدر المنثور، ج4، ص251)
[11] . علل الشرائع، ج1، ص32؛ قصص الأنبیاء علیهم السلام (للراوندی)، ص85
حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَبِیعَبْدِ اللَّهِ الْکُوفِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا سَهْلُ بْنُ زِیَادٍ الْآدَمِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ الْعَظِیمِ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْحَسَنِیُّ قَالَ سَمِعْتُ عَلِیَّ بْنَ مُحَمَّدٍ الْعَسْکَرِیَّ ع یَقُولُ عَاشَ نُوحٌ ع أَلْفَیْنِ وَ خَمْسَمِائَةِ سَنَةٍ وَ کَانَ یَوْماً فِی السَّفِینَةِ نَائِماً فَهَبَّتْ رِیحٌ فَکَشَفَتْ عَنْ عَوْرَتِهِ فَضَحِکَ حَامٌ وَ یَافِثُ فَزَجَرَهُمَا سَامٌ ع وَ نَهَاهُمَا عَنِ الضَّحِکِ وَ کَانَ کُلَّمَا غَطَّى سَامٌ شَیْئاً تَکْشِفُهُ الرِّیحُ کَشَفَهُ حَامٌ وَ یَافِثُ فَانْتَبَهَ نُوحٌ ع فَرَآهُمْ وَ هُمْ یَضْحَکُونَ فَقَالَ مَا هَذَا فَأَخْبَرَهُ سَامٌ بِمَا کَانَ فَرَفَعَ نُوحٌ ع یَدَهُ إِلَى السَّمَاءِ یَدْعُو وَ یَقُولُ اللَّهُمَّ غَیِّرْ مَاءَ صُلْبِ حَامٍ حَتَّى لَا یُولَدَ لَهُ إِلَّا سُودَانٌ اللَّهُمَّ غَیِّرْ مَاءَ صُلْبِ یَافِثَ فَغَیَّرَ اللَّهُ مَاءَ صُلْبِهِمَا فَجَمِیعُ السُّودَانِ حَیْثُ کَانُوا مِنْ حَامٍ وَ جَمِیعُ التُّرْکِ وَ السَّقَالِبَةِ وَ یَأْجُوجَ وَ مَأْجُوجَ وَ الصِّینِ مِنْ یَافِثَ حَیْثُ کَانُوا وَ جَمِیعُ الْبِیضِ سِوَاهُمْ مِنْ سَامٍ وَ قَالَ نُوحٌ ع لِحَامٍ وَ یَافِثَ جَعَلَ اللَّهُ ذُرِّیَّتَکُمَا خَوَلًا لِذُرِّیَةِ سَامٍ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ لِأَنَّهُ بَرَّ بِی وَ عَقَقْتُمَانِی فَلَا زَالَتْ سِمَةُ عُقُوقِکُمَا لِی فِی ذُرِّیَّتِکُمَا ظَاهِرَةً وَ سِمَةُ الْبِرِّ بِی فِی ذُرِّیَّةِ سَامٍ ظَاهِرَةً مَا بَقِیَتِ الدُّنْیَا.
[12] . در الکافی، ج8، ص220 آمده است: الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْأَشْعَرِیُّ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ الْعَلَاءِ عَنْ مُجَاهِدٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: سُئِلَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع عَنِ الْخَلْقِ فَقَالَ خَلَقَ اللَّهُ أَلْفاً وَ مِائَتَیْنِ فِی الْبَرِّ وَ أَلْفاً وَ مِائَتَیْنِ فِی الْبَحْرِ وَ أَجْنَاسُ بَنِی آدَمَ سَبْعُونَ جِنْساً وَ النَّاسُ وُلْدُ آدَمَ مَا خَلَا یَأْجُوجَ وَ مَأْجُوج.
[13] . ادامه حدیث 2 که از مجمعالبیان نقل شد چنین است:
قُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ صِفْهُمْ لَنَا قَالَ هُمْ ثَلَاثَةُ أَصْنَافٍ صِنْفٌ مِنْهُمْ أَمْثَالُ الْأَرْزِ قُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَا الْأَرْزُ قَالَ شَجَرٌ بِالشَّامِ طَوِیلٌ وَ صِنْفٌ مِنْهُمْ طُولُهُمْ وَ عَرْضُهُمْ سَوَاءٌ وَ هَؤُلَاءِ الَّذِینَ لَا یَقُومُ لَهُمْ جَبَلٌ وَ لَا حَدِیدٌ وَ صِنْفٌ مِنْهُمْ یَفْتَرِشُ أَحَدُهُمْ إِحْدَى أُذُنَیْهِ وَ یَلْتَحِفُ بِالْأُخْرَى وَ لَا یَمُرُّونَ بِفِیلٍ وَ لَا وَحْشٍ وَ لَا جَمَلٍ وَ لَا خِنْزِیرٍ إِلَّا أَکَلُوهُ مَنْ مَاتَ مِنْهُمْ أَکَلُوهُ مُقَدِّمَتُهُمْ بِالشَّامِ وَ سَاقَتُهُمْ بِخُرَاسَانَ یَشْرَبُونَ أَنْهَارَ الْمَشْرِقِ وَ بُحَیْرَةَ طَبَرِیَّة.
همچنین در مجمع البحرین، ج2، ص273 آمده است:
عَنْ عَلِیٍّ (ع): یَأْجُوجُ وَ مَأْجُوجُ صِنْفٌ مِنْهُمْ فِی طُولِ شِبْرٍ، وَ صِنْفٌ مِنْهُمْ مُفَرِّطُ الطُّولِ، لَهُمْ مَخَالِبُ الطَّیْرِ وَ أَنْیَابُ السِّبَاعِ وَ تَدَاعِی الْحَمَامِ وَ تَسَافُدِ الْبَهَائِمِ وَ عُوَاءُ الذِّئْبِ، وَ شُعُورٌ تَقِیهِمُ الْحَرَّ وَ الْبَرْدَ وَ آذَانٌ عِظَامٌ.
ظهور این روایت در الخصال، ج2، ص357 هم این است که منطقه آنها غیر از مناطقی است که معروف است:
حَدَّثَنَا أَبِی رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ أَبِی یَحْیَى الْوَاسِطِیِّ بِإِسْنَادِهِ رَفَعَهُ إِلَى الصَّادِقِ ع قَالَ: الدُّنْیَا سَبْعَةُ أَقَالِیمَ یَأْجُوجُ وَ مَأْجُوجُ وَ الرُّومُ وَ الصِّینُ وَ الزَّنْجُ وَ قَوْمٌ مُوسَى وَ أَقَالِیمُ بَابِلَ.
[14] . سیوطی در الدر المنثور فی تفسیر المأثور، ج4، ص249-250 این روایات را از پیامبر آورده است:
أخرج ابن أبى حاتم عن عبد الله بن مسعود قال أتینا نبى الله صلى الله علیه و سلم یوما و هو فی قبة آدم له فخرج إلینا فحمد الله ثم قال أبشرکم انکم ربع أهل الجنة فقلنا نعم یا رسول الله فقال أبشرکم انکم ثلث أهل الجنة فقلنا نعم یا نبى الله قال و الذی نفسی بیده انى لأرجو أن تکونوا نصف أهل الجنة ان مثلکم فی سائر الأمم کمثل شعرة بیضاء فی جنب ثور اسود أو شعرة سوداء فی جنب ثور أبیض ان بعدکم یأجوج و مأجوج ان الرجل منهم لیترک بعده من الذریة ألفا فما زاد و ان وراءهم ثلاث أمم منسک و تاویل و تأریس لا یعلم عدتهم الا الله
و أخرج ابن المنذر عن على بن أبى طالب انه سئل عن الترک فقال هم سیارة لیس لهم أصل هم من یأجوج و مأجوج لکنهم خرجوا یغیرون على الناس فجاء ذو القرنین فسد بینهم و بین قومهم فذهبوا سیارة فی الأرض
و أخرج عبد بن حمید و ابن المنذر و الطبرانی و البیهقی فی البعث و ابن مردویه و ابن عساکر عن ابن عمر عن النبی صلى الله علیه و سلم قال ان یأجوج و مأجوج من ولد آدم و لو أرسلوا لأفسدوا على الناس معایشهم و لا یموت رجل منهم الا ترک من ذریته ألفا فصاعدا و ان من ورائهم ثلاث أمم تاویل و تأریس و متسک
و أخرج النسائی و ابن مردویه من طریق عمرو بن أوس عن أبیه قال قال رسول الله صلى الله علیه و سلم ان یأجوج و مأجوج لهم نساء یجامعون ما شأوا و شجر یلقحون ما شاءوا و لا یموت رجل منهم الا ترک من ذریته ألفا فصاعدا
و اخرج نعیم بن حماد فی الفتن و ابن مردویه بسند رواه عن ابن عباس رضى الله عنهما قال قال رسول الله صلى الله علیه و سلم بعثنی الله لیلة أسرى بى إلى یأجوج و مأجوج فدعوتهم إلى دین الله و عبادته فأبوا ان یجیبونی فهم فی النار مع من عصى من ولد آدم و ولد إبلیس
و أخرج ابن جریر و ابن مردویه عن أبى بکرة النسفی ان رجلا قال یا رسول الله قد رأیت سد یأجوج و مأجوج قال انعته لی قال کالبرد المحبر طریقة سوداء و طریقة حمراء قال قد رأیته
[15] . در برخی از روایات بر کثرت جمعیت آنان تاکید شده، مثلا در روایتی آنان پرتعدادترین مخلوقات بعد از فرشتگان دانسته شدهاند (تفسیر القمی، ج2، ص41: حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ أَحْمَدَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُوسَى عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ عَنِ [ابْنِ] أَبِی حَمْزَةَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع: هُمْ أَکْثَرُ خَلْقٍ خُلِقُوا بَعْدَ الْمَلَائِکَة)؛ و در روایتی دیگر، نه دهم خلایق دانسته شدهاند (تاج العروس، ج3، ص285:جاءَ فی الحدیث: «أَن الخَلْقَ عَشَرَةُ أَجزاءٍ، تسعةٌ منها یَأْجُوجُ و مَأْجُوجُ».)
[16] . وَ فِی بَعْضِ الْأَخْبَارِ: أَنَّ یَأْجُوجَ وَ مَأْجُوجَ اثْنَانِ وَ عِشْرُونَ قَبِیلَةً التُّرْکُ قَبِیلَةٌ وَاحِدَةٌ مِنْهَا، کَانَتْ خَارِجَ السَّدِّ لَمَّا رَدَمَهُ ذُو الْقَرْنَیْنِ، فَأَمَرَ بِتَرْکِهِمْ خَارِجَ السَّدِّ فَلِذَلِکَ سُمُّوْا تُرْکاً.
[17] . ایشان دو نکته نوشتهاند بدین بیان: «در جوامع انسانى، امنیّت و آسایش از اهمیّت ویژهاى برخوردار است (تَجْعَلَ بَیْنَنا وَ بَیْنَهُمْ سَدًّا) لذا سختترین کیفرها نیز براى برهمزنندگان امنیّت است» و «حبس و محدود کردن تبهکاران، جایز است».