سفارش تبلیغ
صبا ویژن

657) سوره کهف (18) آیه76 قالَ إِنْ سَأَلْتُکَ عَنْ شَیْ‏ءٍ بَعْد

بسم الله الرحمن الرحیم

657) سوره کهف (18) آیه76

قالَ إِنْ سَأَلْتُکَ عَنْ شَیْ‏ءٍ بَعْدَها فَلا تُصاحِبْنی‏ قَدْ بَلَغْتَ مِنْ لَدُنِّی عُذْراً

ترجمه

گفت: اگر بعد از آن، از تو در مورد چیزی پرسیدم دیگر مصاحبت مرا نپذیر، که دیگر نزد من عذر [کافی] داری!

نکات ادبی

«فَلا تُصاحِبْنی‏»

قبلا توضیح داده شد که ماده «صحب» در اصل دلالت دارد بر نزدیک هم قرار گرفتن و مقارن همدیگر شدن؛

و «صاحب» (جمع آن: اصحاب) به هر ملازم و همنشین و همراهی گفته می‌شود و البته در عرف غالبا در مواردی اطلاق می‌شود که این همراهی زیاد باشد و از همین جهت به مالک یک چیز هم صاحب آن گفته می‌شود؛

و تفاوت «صاحب» با «قرین» در این است که در مفهوم مصاحبت، یک بده بستان و رابطه متقابل وجود دارد اما در قرین لزوما چنین چیزی وجود ندارد.

جلسه229 http://yekaye.ir/al-baqarah-002-039/

«لَدُنِّی»

قبلا بیان شد که «لَدُن» به معنای «عِندَ» (= نزدِ) می‌باشد با این تفاوت که اخص و بلیغ‌تر از آن است؛ و در مورد چرایی اخص بودنش هم گفته‌اند ««لدن» در جایی به کار می‌رود که آن امر بالفعل نزد آن کس حاضر باشد؛ مثلا وقتی بگویم «عندی مالٌ» با صرف اینکه من مالی داشته باشم درست است؛ اما اگر بگویم «لدنی مال‏» یعنی همین الان مالی در دستم حاضر است. به تعبیر دیگر، «لدن» در جایی به کار می‌رود که نزدیکی کاملا متصل باشد.

جلسه591 http://yekaye.ir/al-kahf-18-10/

 

 

«عُذْراً»

قبلا بیان شد که استعمال ماده «عذر» در معانی «حجت و دلیل»، «بهانه» و «پوزش»، نه‌تنها در زبان عربی، بلکه در زبان فارسی هم رایج است. برخی اصلی‌ترین معنای این کلمه را هر گونه تلاشی برای محو کردن گناه و اثر آن، و آن را سه گونه دانسته‌اند: انکار انجام کار، توجیه انجام کار (انجام کار را برعهده بگیرد اما دلیلی بیاورد که عمل وی را توجیه کند) و بازگشت و توبه از انجام کار (انجام کار را بعهده گیرد؛ اما ابراز کند که دیگر انجام نخواهد داد). «عُذر» (کهف/76؛ مرسلات/6) و «معذرة» (اعراف/164؛ روم/57؛ غافر/52) هر دو مصدر از همین باب هستند و «مُعذِّر» (توبه/90) به کسی می‌گویند که عذر می‌آورد اما عذرش قابل قبول نیست.

جلسه 373 http://yekaye.ir/al-qiyamah-75-15/

اختلاف قرائت

عبارت «فَلا تُصاحِبْنی» (قرائت مشهور که از باب مفاعله است) در برخی قرائات به صورت «فَلا تَصحَبنی» (به صورت «ثلاثی مجرد: صَحِبَ یَصحَبُ) و «فَلا تُصحِبْنی» (از باب افعال) و «فَلا تَصْحَـبَـنّی» هم قرائت شده است.

عبارت «لَدُنّی» (قرائت مشهور که در اصل چنین بوده: لدُن + نون وقایه +‌نون ضمیر متکلم وحده) به صورت «لَدُنی» و «لُدْنی» و «لَدْنی» هم قرائت شده است که این سه همگی بدون نون وقایه و مبتنی بر لهجه‌های مختلف تلفظ این کلمه در عربی است.

کلمه «عُذْراً» در برخی قرائات به صورت «عُذُراً» و «عُذْرِی» هم قرائت شده است.

مجمع البیان، ج‏6، ص748-749[1]؛

التبیان فی تفسیر القرآن، ج‏7، ص76 [2]؛ البحر المحیط، ج‏7، ص209[3]

حدیث

1) از رسول الله ص روایت شده است که این آیه [= اگر بعد از آن، از تو در مورد چیزی پرسیدم دیگر مصاحبت مرا نپذیر، کهف/76] را تلاوت کردند و فرمودند:

خداوند پیامبر خدا موسی ع را رحمت کند که حیا کرد؛ و اگر صبر می کرد هزار چیز از عجایب می‌دید.

مجمع البیان، ج‏6، ص751

روی أن النبی ص تلا هذه الآیة فقال استحیى نبی الله موسى و لو صبر لرأى ألفا من العجائب.[4]


2) از امیرالمومنین ع روایت شده است:

همانا خداوند متعال واجباتی را بر شما واجب فرموده، پس آنها را ضایع نکنید؛ و حد و حدودی برایتان معلوم کرده پس از آنها تجاوز نکنید؛ و شما را از چیزهایی برحذر داشته، پس هتک حرمتش نکنید؛ و در مورد چیزهایی سکوت کرده و سکوتش هم از روی فراموشی نبوده است؛ پس شما هم در آن موارد [با پرس و جو کردن] خود را به تکلف نیندازید.

نهج‌البلاغه، حکمت105

وَ قَالَ أمیر المؤمنین ع:

إِنَّ اللَّهَ [تَعَالَى‏] افْتَرَضَ عَلَیْکُمْ فَرَائِضَ فَلَا تُضَیِّعُوهَا وَ حَدَّ لَکُمْ حُدُوداً فَلَا تَعْتَدُوهَا وَ نَهَاکُمْ عَنْ أَشْیَاءَ فَلَا تَنْتَهِکُوهَا وَ سَکَتَ لَکُمْ عَنْ أَشْیَاءَ وَ لَمْ یَدَعْهَا نِسْیَاناً فَلَا تَتَکَلَّفُوهَا.[5]

تدبر

«قالَ إِنْ سَأَلْتُکَ عَنْ شَیْ‏ءٍ بَعْدَها فَلا تُصاحِبْنی‏»

خضر در ابتدا به حضرت موسی ع گفت که تو طاقت همراهی با مرا نداری. اما حضرت موسی ع نپذیرفت. در مقام عمل در همان گام اول نشان داد که طاقت ندارد. باز هم نپذیرفت. دوباره دید، باز هم نپذیرفت اما چه‌بسا برای اینکه به خودش هم اثبات کند که واقعا طاقتش را دارد شرطی گذاشت: اگر باز هم کم‌طاقتی از خود نشان دادم، دیگر مرا از مصاحبت خود محروم کن!

نکته انسان‌شناسی کاربردی (تاملی در حقیقت مشارطه)

یکی از توصیه‌های اخلاقی برای سیر و سلوک، مشارطه است؛ یعنی انسان خود را مقید، و با خود شرط کند که حتما فلان کار را انجام دهد یا ترک کند؛ و اگر خلاف آن عمل کرد جریمه و تنبیهی برای خود در نظر بگیرد؛ و این جریمه، محروم کردن خویش باشد از چیزی که مطلوب نفس اوست.

در واقع، نفس آدمی خواسته‌هایی دارد که چیزی را خوشش بیاید به هر قیمتی شده، می‌کوشد انجام ‌دهد. چون چنین است، پس برای اینکه به کاری ملزم شود، رعایت آن کار را گره بزنیم به آن چیزی که انجامش دلخواه نفس است.


2) «قالَ إِنْ سَأَلْتُکَ عَنْ شَیْ‏ءٍ بَعْدَها فَلا تُصاحِبْنی‏ قَدْ بَلَغْتَ مِنْ لَدُنِّی عُذْراً»

گفت: اگر بعد از آن، از تو در مورد چیزی پرسیدم دیگر مصاحبت مرا نپذیر، چرا که دیگر به اندازه کافی دلیل و بهانه داری که مرا از همراهی با خود منع کنی.

اما چرا حضرت موسی ع برای خود چنین شرطی گذاشت؟

الف. تا نفسش مطیع شود (تدبر1).

ب. چه‌بسا پذیرفت که شاید واقعا طاقت ندارد و خواست با خودش اتمام حجت کند که اگر یکبار دیگر بی‌طاقتی نشان داد، دیگر اذعان کند که از اول حق با خضر بوده است.

ج. شاید از طرفی از کم‌صبریِ خودش خحالت کشید (حدیث1) و از طرف دیگر خواست در حالی که حق را به خضر می دهد و خود را سزاوار سخن خضر معرفی می‌کند، در عین حال یک فرصت دیگر از خضر به دست آورد.

د. ...


3) «قالَ إِنْ سَأَلْتُکَ عَنْ شَیْ‏ءٍ بَعْدَها فَلا تُصاحِبْنی‏ قَدْ بَلَغْتَ مِنْ لَدُنِّی عُذْراً»

گفت: اگر بعد از آن، از تو در مورد چیزی پرسیدم دیگر مصاحبت مرا نپذیر، که دیگر از جانب من [به قدر کافی] به عذر بهانه دلیل [= دلیل و بهانه برای رد کردن درخواست من] رسیدی

این تعبیر یعنی «قطعا رسیدی از جانب من، به عذر و بهانه‌ای»؛ یعنی:

کارهای من عذر و بهانه و دلیل خوبی در اختیار تو قرار داد که

از طرفی، با قاطعیت بیشتری آن ادعای اولیه‌ات (که من طاقت با تو بودن را ندارم) رد کنی؛

و از این طرف هم من دیگر برای اصرار ورزیدن هیچ بهانه‌ای نداشته باشم.


4)«قالَ إِنْ سَأَلْتُکَ عَنْ شَیْ‏ءٍ بَعْدَها فَلا تُصاحِبْنی‏ قَدْ بَلَغْتَ مِنْ لَدُنِّی عُذْراً»

موسى مسئولیّت بى‏صبرى خود را بر عهده گرفت.

ثمره اخلاقی

درباره عملکرد خود، رأى منصفانه بدهیم. (تفسیر نور، ج‏7، ص207)


5) «فَلا تُصاحِبْنِی قَدْ بَلَغْتَ مِنْ لَدُنِّی عُذْراً»

هر جدایى، نشانه‏ى کینه و عقده و غرور و تکبّر نیست. (تفسیر نور، ج‏7، ص207)




[1] . قرأ یعقوب بروایة روح و زید فلا تصحبنی و الباقون «فَلا تُصاحِبْنِی»؛

و قرأ أهل المدینة و أبو بکر عن عاصم «من لَدُنی» خفیفة النون و الباقون «لَدُنِّی» بالتشدید ...

من قرأ فلا تصحبنی فمعناه لا تکون صاحبی و من قرأ «فَلا تُصاحِبْنِی» فمعناه إن طلبتُ صحبتک فلا تتابعنی على ذلک

و أما قوله «مِنْ لَدُنِّی» فإن الأجود تشدید النون لأن أصل لدن الإسکان فإذا أضفتها إلى نفسک زدت نونا لتسلم سکون النون الأولى تقول من لدن زید و من لدنی کما تقول عن زید و عنی و من قرأ لدنی لم یجز له أن یقول عنی لأن لدن اسم غیر متمکن و من و عن حرفان جاء المعنى و لدن مع ذلک أثقل من من و عن و الدلیل على أن الأسماء یجوز فیها حذف النون قولهم قدنی فی معنى حسبی و یجوز قدی قال: (قدنی من نصر الخبیبین قدی) فجاء باللغتین

[2] . و فی (لدنی) خمس قراءات، فقرأ ابن کثیر و أبو عمرو و ابن عامر و حمزة و الکسائی بالتثقیل.

الثانی- بضم الدال و تخفیف النون قرأ به نافع.

الثالث- قرأ ابو بکر بضم اللام و سکون الدال و اشمام من غیر إشباع.

الرابع- قرأ الکسائی عن أبی بکر بضم اللام و سکون الدال.

الخامس- فی روایة عن أبی بکر بفتح اللام و سکون الدال: و هذه کلها لغات معروفة

[3] . و قرأ الجمهور فَلا تُصاحِبْنِی من باب المفاعلة. و قرأ عیسى و یعقوب فلا تصحبنی مضارع صحب و عیسى أیضا بضم التاء و کسر الحاء مضارع أصحب، و رواها سهل عن أبی عمرو أی فلا تصحبنی علمک و قدره بعضهم فلا تصحبنی إیاک و بعضهم نفسک. و قرأ الأعرج بفتح التاء و الباء و شد النون.

و قرأ الجمهور مِنْ لَدُنِّی بإدغام نون لدن فی نون الوقایة التی اتصلت بیاء المتکلم. و قرأ نافع و عاصم بتخفیف النون و هی نون لدن اتصلت بیاء المتکلم و هو القیاس، لأن أصل الأسماء إذا أضیفت إلى یاء المتکلم لم تلحق نون الوقایة نحو غلامی و فرسی، و أشم شعبة الضم فی الدال، و روی عن عاصم سکون الدال. قال ابن مجاهد: و هو غلط و کأنه یعنی من جهة الروایة، و أما من حیث اللغة فلیست بغلط لأن من لغاتها لد بفتح اللام و سکون الدال.

و قرأ عیسى عُذْراً بضم الذال و رویت عن أبی عمرو و عن أبی عذری بکسر الراء مضافا إلى یاء المتکلم‏.

[4] . این حدیث در الکشاف، ج‏2، ص736؛ تفسیر الصافی، ج‏3، ص254؛ بحار الأنوار، ج‏13، ص284 به صورت زیر آمده است:

وَ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ص رَحِمَ اللَّهُ أَخِی مُوسَى اسْتَحْیَا فَقَالَ ذَلِکَ لَوْ لَبِثَ مَعَ صَاحِبِهِ لَأَبْصَرَ أَعْجَبَ الْأَعَاجِیبِ.

[5] . این روایت در کتب اهل سنت هم در همین راستا قابل توجه است:

عنه صلّى اللّه علیه و آله قال: «ما نهیتکم عنه فاجتنبوه و ما أمرتکم به فافعلوا منه ما استطعتم فإنّما أهلک الّذین من قبلکم کثرة مسائلهم و اختلافهم على أنبیائهم» (صحیح مسلم ج 7 ص 91)