سفارش تبلیغ
صبا ویژن

654) سوره کهف (18) آیه73 قالَ لا تُؤاخِذْنی‏ بِما نَسیتُ وَ لا ت

بسم الله الرحمن الرحیم

654) سوره کهف (18)

آیه73 قالَ لا تُؤاخِذْنی‏ بِما نَسیتُ وَ لا تُرْهِقْنی‏ مِنْ أَمْری عُسْراً

ترجمه

گفت مرا بر آنچه فراموش کردم مواخذه مکن! و مرا نسبت به کارم در سختی قرار مده!

نکات ادبی

«لا تُرْهِقْنی» = «لا» (حرف نهی) + «تُرْهِقْ» (فعل مضارع مجزوم) + «ن» (نون وقایه) + «ی» (ضمیر متکلم وحده، مفعول اول)

درباره ماده «رهق» قبلا بیان شد که:

برخی بر این باورند که در اصل در دو معنا به کار رفته است: یکی در معنای اینکه چیزی روی چیز دیگر را بپوشاند، و دوم در معنای عجله و تاخیر؛ و از باب نمونه، دو آیه «وَ لا یَرْهَقُ وُجُوهَهُمْ قَتَرٌ وَ لا ذِلَّةٌ» (یونس/26) «فَلا یَخافُ بَخْساً وَ لا رَهَقاً» (جن/13) را به ترتیب بر این دو معنا تطبیق داده‌اند (معجم المقاییس اللغة، ج‏2، ص451)

برخی سعی کرده‌اند معنای دوم را به معنای اول برگردانند؛ مثلا گفته‌اند تعبیر «أَرْهَقْتُ الصّلاة» که به معنای «نمازم را به تاخیر انداختم» از این باب است که وقت بعدی می‌آید و وقت این نماز را می‌پوشاند. (مفردات ألفاظ القرآن، ص367)

برخی هم بر این باورند که اصل این ماده در مورد «پوشاندن با امری ناخوشایند» به کار می‌رود (نه مطلق پوشاندن) و مفاهیمی مانند عجله و تاخیر و ... هم از مصادیق امور ناخوشایندی است که چیز دیگری را می‌پوشاند (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏4، ص247)

جلسه 508 http://yekaye.ir/al-qalam-68-43/

«عُسْراً»

قبلا بیان شد که ماده «عسر» در اصل بر شدت و سختی و تنگنا دلالت دارد، و «عُسر» نقطه مقابل «یُسر» است؛ و وقتی ماده «عسر» بر وزن «عَسُرَ یَعْسُرُ» باشد مصدر آن «عُسْر» (إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً؛ انشراح/6) خواهد بود؛ اما اگر بر وزن  «عَسِرَ یَعْسَرُ» باشد، مصدر آن «عَسَر» و یا «عَسِر» خواهد بود، هرچند که «عَسِر» (یَقُولُ الْکافِرُونَ هذا یَوْمٌ عَسِرٌ؛ قمر/8) می‌تواند صفت مشبهه و هم‌معنای «عسیر» نیز به کار رود.

جلسه 570 http://yekaye.ir/al-lail-92-10/

«لا تُرْهِقْنِی ... عُسْراً»

برخی «إرهاق» ‌را به معنای «به سختی و عسرت انداختن» دانسته‌اند (المصباح المنیر، ج‏2، ص242)‏ و اگر این را نپذیریم، دست کم می‌توان گفت عبارت «أرهق عسراً» به معنای «کار مشقت‌باری را بر عهده کسی گذاشت» به کار می‌رود و مقصود از این تعبیر این است که با من سخت‌گیری نکن و عرصه را بر من تنگ مکن. (مجمع البیان، ج‏6، ص748)[1]

اختلاف قرائت[2]

«نَسیتُ»

قبلا بیان شد که با اینکه معنای فراموش کردن برای کلمه «نسیان» خیلی متعارف است، اما برخی درباره ماده «نسی» گفته‌اند بر دو معنای متفاوت دلالت دارد: فراموش کردن و ترک کردن؛

و برای معنای «ترک کردن» ‌به آیه «وَ لَقَدْ عَهِدْنا إِلى‏ آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِیَ وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْما» (طه/115) استناد کرده‌اند؛ و در تایید آن، توضیح داده‌اند که «فراموشی» امری غیرارادی است، پس مواردی که «نسیان» در قرآن کریم مورد مواخذه قرار گرفته همگی به معنای «ترک» است، چنانکه ما هم می‌گوییم «ما را از عطای خود فراموش نکن».

اما برخی بین این دو معنا چنین جمع کرده‌اند که: نسیان، ترک آن اموری است که قبلا انسان آنها را در قلب خود ثبت و ضبط کرده بود که می‌تواند ناشی از ضعف قلب ویا غفلت ویا حتی عمدی باشد.

جلسه 94 http://yekaye.ir/ta-ha-020-115/

حدیث

1) از رسول الله ص روایت شده است که اینکه حضرت موسی ع گفت «مرا مواخذه مکن بر آنچه فراموش کردم» یعنی برای آنچه از عهد تو ترک نکردم [و بدان عمل ننمودم]

تنزیه الأنبیاء ع (سید مرتضی علم‌الهدی، م436)، ص84

قَدْ رُوِیَ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ عَنْ أُبَیِّ بْنِ کَعْبٍ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ص قَالَ: قَالَ مُوسَى «لا تُؤاخِذْنِی بِما نَسِیتُ‏» یَقُولُ بِمَا تَرَکْتُ مِنْ عَهْدِکَ.[3]

2) سعد بن طریف می‌گوید که خدمت امام باقر ع عرض کردم: چه می گویید در مورد کسی که علمی را از شما فراگرفت ولی آن را فراموش کرد؟

فرمود: حجتی علیه [= مواخذه‌ای در مورد] او نیست؛ حجت علیه کسی است که حدیثی را از ما بشنود و آنگاه انکار کند، یا [حدیثی از ما] به او برسد اما بدان ایمان نیاورد و کفر بورزد؛ اما نسیان و فراموشی، از شما برداشته شده است [= به خاطرش مواخذه نمی‌شوید].

مختصر البصائر، ص: 268

عَنْهُ [أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى‏] وَ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ أَبِی الْخَطَّابِ وَ غَیْرِهِمَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی نَصْرٍ، عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ، عَنْ سَعْدِ بْنِ طَرِیفٍ الْخَفَّافِ، قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی جَعْفَرٍ ع: مَا تَقُولُ فِیمَنْ أَخَذَ عَنْکُمْ عِلْماً فَنَسِیَهُ؟

قَالَ: لَا حُجَّةَ عَلَیْهِ، إِنَّمَا الْحُجَّةُ عَلَى مَنْ سَمِعَ مِنَّا حَدِیثاً فَأَنْکَرَهُ، أَوْ بَلَغَهُ فَلَمْ یُؤْمِنْ بِهِ وَ کَفَرَ، فَأَمَّا النِّسْیَانُ فَهُوَ مَوْضُوعٌ عَنْکُمْ.[4]


3) از امام جواد از پدرانشان از امام حسین ع روایت شده است که فرمودند: یکبار وارد مسجد شدم و اُبَیّ بن کعب نزد رسول الله ص بود. پیامبر ص به من رو کردند و فرمودند:

آفرین بر تو ای اباعبدالله! ای زینت آسمانها و زمین‌ها!

أبَیّ گفت: یا رسول الله! چگونه می‌شود که احدی غیر از تو زینت آسمانها و زمین باشد؟

فرمودند: اُبَیّ! به کسی که مرا به حق به پیامبری مبعوث فرمود همانا [مقام و اعتبار] حسین بن علی در آسمان بزرگتر از اوست در زمین، و همانا بر سمت راست عرش خداوند عز و جل نوشته شده است:  [حسین] چراغ هدایت، و کشتی نجات، و امامی است بدون سستی، و سراسر عزت و شکوه و علم و گنجینه؛ و خداوند عز و جل در صلب او نطفه پاک و مبارک و مطهری قرار داده است؛ و همانا به او دعاهایی تلقین شده که هیچ مخلوقی با چنین دعایی خدا را نخواند مگر اینکه خداوند عز و جل وی را همراه او محشور کند و او شفیع وی در آخرت گردد و خداوند سختی را از او برطرف نماید و بدهی‌اش را به خاطر آن ادا کند و راهش را آشکار سازد و او را بر دشمنش برتری دهد و آبرویش را نریزد.

ابی گفت: آن دعاها چیست، یا رسول الله!

فرمود: هنگامی که نمازت تمام شد و در حالی که هنوز نشسته‌ای بگو:

«اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِکَلِمَاتِکَ‏  وَ مَعَاقِدِ عَرْشِکَ وَ سُکَّانِ سَمَاوَاتِکَ وَ أَنْبِیَائِکَ وَ رُسُلِکَ أَنْ تَسْتَجِیبَ لِی فَقَدْ رَهِقَنِی‏  مِنْ أَمْرِی عُسْراً  فَأَسْأَلُکَ أَنْ تُصَلِّیَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْ تَجْعَلَ لِی مِنْ‏  أَمْرِی یُسْراً»

«خدایا همانا من به حق کلماتت و گره‌های عرشت و ساکنان آسمانهایت و پیامبران و رسولانت از تو می‌خواهم که مرا اجابت کنی که همانا در کارم مشقت افتاده است، پس، از تو می‌خواهم که بر محمد و آل محمد صلوات بفرستی و در کارم سهولت قرار دهی.»

همانا خداوند عز و جل در کارت سهولت قرار می‌دهد و به تو شرح صدر می‌دهد و هنگام وفات، شهادت به لا اله الا الله را به تو تلقین می‌کند.

عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج‏1، ص59-60

حَدَّثَنَا أَبُو الْحَسَنِ عَلِیُّ بْنُ ثَابِتٍ‏  الدَّوَالِینِیُّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ بِمَدِینَةِ السَّلَامِ سَنَةَ اثْنَتَیْنِ وَ خَمْسِینَ وَ ثَلَاثِمِائَةٍ  قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ عَبْدِ الصَّمَدِ الْکُوفِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ عَاصِمٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِ‏  بْنِ مُوسَى عَنْ أَبِیهِ عَلِیِّ بْنِ مُوسَى عَنْ أَبِیهِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِیهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ أَبِیهِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ أَبِیهِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع قَالَ:

دَخَلْتُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص وَ عِنْدَهُ أُبَیُّ بْنُ کَعْبٍ فَقَالَ لِی رَسُولُ اللَّهِ ص مَرْحَباً بِکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ‏  یَا زَیْنَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرَضِینَ‏ 

قَالَ لَهُ أُبَیٌّ وَ کَیْفَ یَکُونُ یَا رَسُولَ اللَّهِ ص زَیْنَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرَضِینَ‏  أَحَدٌ غَیْرُکَ؟

قَالَ‏ یَا أُبَیُّ وَ الَّذِی بَعَثَنِی بِالْحَقِّ نَبِیّاً إِنَّ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ فِی السَّمَاءِ أَکْبَرُ مِنْهُ فِی الْأَرْضِ وَ إِنَّهُ لَمَکْتُوبٌ عَنْ یَمِینِ عَرْشِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِصْبَاحُ هُدًى وَ سَفِینَةُ نَجَاةٍ وَ إِمَامٌ غَیْرُ وَهْنٍ وَ عِزٌّ وَ فَخْرٌ  وَ عِلْمٌ وَ ذُخْرٌ وَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ رَکَّبَ فِی صُلْبِهِ نُطْفَةً طَیِّبَةً مُبَارَکَةً زَکِیَّةً وَ لَقَدْ لُقِّنَ دَعَوَاتٍ مَا یَدْعُو بِهِنَّ مَخْلُوقٌ إِلَّا حَشَرَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مَعَهُ وَ کَانَ شَفِیعَهُ فِی آخِرَتِهِ وَ فَرَّجَ اللَّهُ عَنْهُ کَرْبَهُ وَ قَضَى بِهَا دَیْنَهُ وَ یَسَّرَ أَمْرَهُ وَ أَوْضَحَ سَبِیلَهُ وَ قَوَّاهُ عَلَى عَدُوِّهِ وَ لَمْ یَهْتِکْ سِتْرَهُ

فَقَالَ لَهُ أُبَیُّ بْنُ کَعْبٍ وَ مَا هَذِهِ الدَّعَوَاتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ ص

قَالَ تَقُولُ إِذَا فَرَغْتَ مِنْ صَلَاتِکَ وَ أَنْتَ قَاعِدٌ «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِکَلِمَاتِکَ‏  وَ مَعَاقِدِ عَرْشِکَ وَ سُکَّانِ سَمَاوَاتِکَ وَ أَنْبِیَائِکَ وَ رُسُلِکَ أَنْ تَسْتَجِیبَ لِی فَقَدْ رَهِقَنِی‏  مِنْ أَمْرِی عُسْراً  فَأَسْأَلُکَ أَنْ تُصَلِّیَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْ تَجْعَلَ لِی مِنْ‏  أَمْرِی یُسْراً» فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یُسَهِّلُ أَمْرَکَ وَ یَشْرَحُ صَدْرَکَ وَ یُلَقِّنُکَ شَهَادَةَ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ عِنْدَ خُرُوجِ نَفْسِکَ.

قَالَ لَهُ أُبَی‏ ...

تدبر

1) «قالَ لا تُؤاخِذْنی‏ بِما نَسیتُ وَ لا تُرْهِقْنی‏ مِنْ أَمْری عُسْراً»

خضر در ابتدا به حضرت موسی ع گفت که تو طاقت با من بودن را نداری. اما وی نپذیرفت. در مقام عمل هم نشان داد که طاقت ندارد. باز هم نپذیرفت و از خضر خواست که این را به حساب فراموشی وی بگذارد و خیلی سخت‌گیرانه برخورد نکند

ثمره انسان‌شناسی

انسانی که دلش چیزی را می‌خواهد، براحتی در مورد انصراف از آن، قانع نمی‌شود؛ یعنی نه‌تنها با تذکر دیگران، بلکه حتی با یکی دوبار تجربه ناموفق داشتنن.


2) «قالَ لا تُؤاخِذْنی‏ بِما نَسیتُ وَ لا تُرْهِقْنی‏ مِنْ أَمْری عُسْراً»

حضرت موسی ع که برای شاگردی و کسب علم سراغ خضر رفته بود، وقتی خلاف قرارشان رفتار کرد، از وی خواست که خیلی بر او سخت نگیرد و این را به حساب فراموش وی بگذارد.

ثمره اخلاقی

سزاوار است عالم و معلم از لغزش متعلم [تا جایی که به فرایند تعلیم خدشه وارد نشود] درگذرد (بحار الأنوار، ج‏2، ص41)[5] و تا حد امکان کار را بر شاگردانش سخت نگیرد. (تفسیر نور، ج7، ص206)


3) «قالَ لا تُؤاخِذْنی‏ بِما نَسیتُ»

درباره اینکه مقصود از «نسیان» در این آیه چیست، چند احتمال مطرح شده است:

الف. به همان معنای فراموشی است (مجمع البیان، ج‏6، ص747)، و علی‌رغم اینکه فاصله زیادی رخ نداده بود باز هم جای تعجبی هم ندارد، زیرا بسیار می‌شود که وقتی انسان بشدت دلمشغول چیزی می‌شود، مطلبی که اندکی قبل رخ داده را هم فراموش کند. (تنزیه الأنبیاء (سید مرتضی علم‌الهدی، م436)، ص84؛ متشابه القرآن (ابن شهر آشوب)، ج‏1، ص246)

ب. «نسیان» در اینجا به معنای «ترک انجام کار» است، چنانکه در «نکات ادبی» اشاره شد که یکی از معانی نسیان را «ترک کردن» دانسته‌اند (همچنین: حدیث1؛ و ابن‌عباس، به نقل مجمع البیان، ج‏6، ص747)

ج. چه‌بسا نوعی عذرخواهی مودبانه باشد که در میان ما هم متداول است؛ و معنایش این نیست که واقعا فراموش کردم، بلکه مقصود این است که تو این را به حساب فراموشی بگذار! و وضعیت مرا شبیه کسی که فراموش کرده در نظر بگیر. (اقتباس از تنزیه الأنبیاء، ص84 [6]؛ متشابه القرآن (ابن شهر آشوب)، ج‏1، ص246[7])

د. از باب «معاریض کلام» و اصطلاحاً «تعریض» است (= کلامی که گوینده دقیقا معنای خود لفظ را مد نظر ندارد، اما به نحوی سخن می‌گوید که مخاطب معنای خاصی به ذهنش می‌رسد، که غالبا در مقام توریه به کار می‌رود) [یعنی نگفته که در این مورد من فراموش کردم، بلکه به طور کلی گفته که: در آنچه که فراموش کردم مرا مواخذه نکن!] (اُبَیّ بن کعب، به نقل مجمع البیان، ج‏6، ص747)

ه. ...


4) «وَ لا تُرْهِقْنی‏ مِنْ أَمْری عُسْراً»

در «نکات ادبی» بیان شد که «رهق» به معنای پوشاندن (و یا عجله کردن) است، «عسر» هم که به معنای سختی و مشقت است. مقصود از تعبیر «مپوشان مرا از امر من، با سختی و مشتقی» چیست؟

گفته‌اند «امر من» به معنای اوضاع و احوال من است؛ و می‌خواهد بفرماید حال و روز مرا با دشواری و مشقت احاطه مکن به اینکه مرا به خاطر فراموشی‌ام مواخذه کنی، که در این صورت همراهی با تو بر من خیلی پر عُسر و حرج می‌شود. (تفسیر الصافی، ج‏3، ص253[8]) و به زبان ساده، می‌خواهد بگوید بر من سخت مگیر.

اما اگر چنین است چرا بسادگی نفرمود: «لا تُعَسِّرنی»؛

و یا چرا نفرمود «لا تُرْهِقْنی‏ عُسْراً» و کلمه «من امری» را افزود؟

و اگر هم می‌خواهد چنین تعبیری اضافه کند، چرا نفرمود «فی أَمْری»؟



[1] . أی لا تکلفنی مشقة تقول أرهقته عسرا إذا کلفته ذاک و المعنى عاملنی بالیسر و لا تعاملنی بالعسر و لا تضیق علی الأمر فی صحبتی إیاک.

[2] . «عُسراً» در اغلب قرائات به صورت «عُسْراً» قرائت شده، اما ابوجعفر (از قراء عشره) در همه جای قرآن این کلمه را به صورت «عُسُراً» قرائت کرده است. (البحر المحیط، ج‏7، ص208: و قرأ أبو جعفر عُسْراً بضم السین حیث وقع)

وی در ج‏2، ص200توضیح داده است: و قرأ أبو جعفر، و یحیى بن وثاب، و ابن هرمذ، و عیسى بن عمر: الیسر و العسر، بضم السین فیهما، و الباقون بالإسکان.

برخی گفته‌اند «عُسْراً» لهجه بنی‌تمیم و بنی‌اسد و عموم قیسی‌هاست؛ اما علاوه بر ابوجعفر (از قراء عشره) و نیز عیسی بن عمر و یحیی بن وثاب نیز این را به صورت «عُسُراً» قرائت کرده‌اند که گفته‌اند این لهجه اهل حجاز است. (معجم القرائات، ج5، ص266)

[3] . در علل الشرائع، ج‏1، ص60 این مطلب از قول امام صادق ع آمده که در جلسه 646 حدیث4 متن کامل این حدیث گذشت.

[4] . درباره اینکه نسیان موجب گناه نمی‌شود دو روایت مشهور هست که در کافی، ج2، ص463 آمده است:

(1) الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِی دَاوُدَ الْمُسْتَرِقِّ قَالَ حَدَّثَنِی عَمْرُو بْنُ مَرْوَانَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص رُفِعَ عَنْ أُمَّتِی أَرْبَعُ‏ خِصَالٍ خَطَأُهَا وَ نِسْیَانُهَا وَ مَا أُکْرِهُوا عَلَیْهِ وَ مَا لَمْ یُطِیقُوا وَ ذَلِکَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «رَبَّنا لا تُؤاخِذْنا إِنْ نَسِینا أَوْ أَخْطَأْنا رَبَّنا وَ لا تَحْمِلْ عَلَیْنا إِصْراً کَما حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِنا رَبَّنا وَ لا تُحَمِّلْنا ما لا طاقَةَ لَنا بِهِ» وَ قَوْلُهُ «إِلَّا مَنْ أُکْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِیمانِ».

(2) الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ النَّهْدِیِّ رَفَعَهُ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص وُضِعَ عَنْ أُمَّتِی تِسْعُ خِصَالٍ الْخَطَأُ وَ النِّسْیَانِ وَ مَا لَا یَعْلَمُونَ وَ مَا لَا یُطِیقُونَ وَ مَا اضْطُرُّوا إِلَیْهِ وَ مَا اسْتُکْرِهُوا عَلَیْهِ وَ الطِّیَرَةُ وَ الْوَسْوَسَةُ فِی التَّفَکُّرِ فِی الْخَلْقِ وَ الْحَسَدُ مَا لَمْ یُظْهِرْ بِلِسَانٍ أَوْ یَدٍ.

[5] . سخن مرحوم مجلسی چنین است:

أقول یظهر من کیفیة معاشرة موسى ع مع هذا العالم الربانی و تعلمه منه أحکام کثیرة من آداب التعلیم و التعلم من متابعة العالم و ملازمته لطلب العلم و کیفیة طلبه منه هذا الأمر مقرونا بغایة الأدب مع کونه ع من أولی العزم من الرسل و عدم تکلیفه أن یعلمه جمیع علمه بل قال مِمَّا عُلِّمْتَ و تأدیب المعلم للمتعلم و أخذ العهد منه أولا و عدم معصیة المتعلم للمعلم و عدم المبادرة إلى إنکار ما یراه من المعلم و الصبر على ما لم یحط علمه به من ذلک و عدم المبادرة بالسؤال فی الأمور الغامضة و عفو العالم عن زلة المتعلم فی قوله لا تُؤاخِذْنِی بِما نَسِیتُ وَ لا تُرْهِقْنِی مِنْ أَمْرِی عُسْرا

چنین برخورد بزرگمنشانه توام با اغماض از جانب معلم همواره در روایات مورد تاکید بوده است؛ شاید معروفترینش حق متعلم است که در رساله حقوق امام سجاد ع (الخصال، ج‏2، ص567) آمده است:

حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مُوسَى رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْکُوفِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَالِکٍ الْفَزَارِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا خَیْرَانُ بْنُ دَاهِرٍ قَالَ حَدَّثَنِی أَحْمَدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ سُلَیْمَانَ الْجَبَلِیُّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ فُضَیْلٍ عَنْ أَبِی حَمْزَةَ الثُّمَالِیِّ قَالَ: هَذِهِ رِسَالَةُ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ ع إِلَى بَعْضِ أَصْحَابِه‏: ... وَ أَمَّا حَقُّ رَعِیَّتِکَ بِالْعِلْمِ فَأَنْ تَعْلَمَ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ إِنَّمَا جَعَلَکَ قَیِّماً لَهُمْ فِیمَا آتَاکَ مِنَ الْعِلْمِ وَ فَتَحَ لَکَ مِنْ خَزَائِنِهِ فَإِنْ أَحْسَنْتَ فِی تَعْلِیمِ النَّاسِ وَ لَمْ تَخْرَقْ بِهِمْ وَ لَمْ تَضْجَرْ عَلَیْهِمْ زَادَکَ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ إِنْ أَنْتَ مَنَعْتَ النَّاسَ عِلْمَکَ أَوْ خَرِقْتَ بِهِمْ عِنْدَ طَلَبِهِمُ الْعِلْمَ مِنْکَ کَانَ حَقّاً عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ یَسْلُبَکَ الْعِلْمَ وَ بَهَاءَهُ وَ یُسْقِطَ مِنَ الْقُلُوبِ مَحَلَّک‏.

[6] . الوجه الثالث أنه أراد لا تؤاخذنی بما فعلته مما یشبه النسیان فسماه نسیانا للمشابهة کما قال المؤذن لأخوة یوسف ع إِنَّکُمْ لَسارِقُونَ أی إنکم تشبهون السراق.

[7] . قال ابن عباس لا تؤاخذنی بما فعلته مما یشبه النسیان فسماه نسیانا للمشابهة کما قال المؤذن لإخوة یوسف إِنَّکُمْ لَسارِقُونَ

[8] . قالَ لا تُؤاخِذْنِی بِما نَسِیتُ وَ لا تُرْهِقْنِی مِنْ أَمْرِی عُسْراً و لا تغشنی عسراً من امری بالمضایقة و المؤاخذة على المنسیّ فانّ ذلک یعسر علیّ متابعتک.