625) سوره کهف (18) آیه44 هُنالِکَ الْوَلایَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ ه
بسم الله الرحمن الرحیم
625) سوره کهف (18) آیه44
هُنالِکَ الْوَلایَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ هُوَ خَیْرٌ ثَواباً وَ خَیْرٌ عُقْباً
ترجمه
آنجا زمام امور [حکمفرمایی/نصرت] به دست خداوند است که حق است؛ او از نظر پاداش بهتر و از حیث فرجام نیکوتر است.
نکات ترجمه
«الْوَلایَةُ»
قبلا درباره ماده «ولی» توضیح داده شد که اصل این ماده دلالت بر معنای «قرب» می کند و «ولیّ» از این جهت ولی میگویند که نزدیکترین کسی است سرپرستی کار شخص دیگر را برعهده گرفته است.
جلسه 84 (http://yekaye.ir/al-maidah-005-055/) و جلسه 144 (http://yekaye.ir/an-nahl-016-100/) [1]
اختلاف قرائت
این کلمه در اغلب قرائتها با فتحه واو قرائت شده و در برخی از قرائتها با کسره واو هم قرائت شده است؛ برخی بر آناند که «الْوَلایَةُ» با فتحه واو به معنای «نصرت و سرپرستی» و با کسره واو «الْوِلایَةُ» به معنای سلطنت و حکمفرمایی میباشد. (الکشاف، ج2، ص724)[2] هرچند برخی بر این باورند که هر دو تلفظ در معنای دیگر هم به کار میرود (مجمع البیان، ج6، ص726)
«الْحَقّ»
قبلا اشاره شد «حق» نقطه مقابل «باطل» است. اصل این کلمه را محکم کردن شیء (معجم المقاییس اللغة، ج2، ص15) ثبات و استقرار داشتن (المصباح المنیر، ج2، ص144) و مطابقت و موافقت داشتن با یک امر ثابت و مستقر دانستهاند، چنانکه به محور و پاشنه درب که درب با تکیه بر آن و بر مدار آن حرکت میکند «حقّ» میگویند (مفردات ألفاظ القرآن، ص246).
جلسه311 http://yekaye.ir/al-hajj-22-6/
«الْوَلایَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ»
اختلاف قرائت
در اغلب قرائتها «الحقِّ» مکسور قرائت شده است که به لحاظ نحوی صفت برای «الله» میباشد و بر همین اساس ترجمه شد.
در برخی از قرائتها به صورت مرفوع (الحقُّ) قرائت شده است که در این صورت صفت برای «الولایة» میباشد یعنی «آنجا ولایتِ برحق از آن خداست» و میتوان آن را خبر دوم در نظر گرفت، خواه خبر دوم برای «هنالک» (که ترجمه چنین میشود «آنجا ولایت برای خداست، و آنجا حق است») یا خبر دوم برای «الولایة» (که ترجمه چنین میشود: «آنجا ولایتِ خدا، حق است»)
البته در برخی قرائتهای غیرمشهور، «الحقَّ» منصوب هم قرائت شده است که در توضیحش گفتهاند برای تاکید است به این معنا که «آنجا ولایت حقّاً از آنِ خداست».
مجمع البیان، ج6، ص724و726[3]؛ البحر المحیط، ج7، ص182[4]
«ثَواباً»
قبلا بیان شد که «ثواب» از ماده «ثوب» است که این ماده دلالت بر رجوع و برگشتن به حالت اولیه و اصلی شیء میکند و ثواب عمل هم یعنی پاداشی که از عمل انسان به وی برمیگردد. همچنین «ثیاب» (لباس) از این ریشه است و برخی وجه تسمیهاش را این دانستهاند که بارها و بارها پوشیده میشود و انسان مرتب برای استفاده، به آن رجوع میکند. تعبیر «ثواب» غالبا در مورد پاداشهای نیکو (نه جزای گناه) به کار برده میشود اما با تعبیر «ثیاب» (لباس) در خصوص جزای گناهکاران هم به کار رفته است (ثِیابٌ مِنْ نار، حج/19)
جلسه131 http://yekaye.ir/an-nisa-004-134/
«عُقْباً»
قبلا بیان شد که از ماده «عقب» گرفته شده است. برخی گفتهاند این ماده در دو معنا به کار رفته است. یکی در معنای اینکه چیزی بعد از چیز دیگر بیاید، و دیگری در معنای بلندی و شدت و سختی در معنای دوم فقط کلمه «عَقَبة» (راه صعبالعبور در کوه (= گردنه) میباشد که پیمودنش پرمشقت است) در قرآن کریم (بلد/11-12) به کار رفته است اما در معنای اول (عَقَب = پشت)، 78 بار در قرآن کریم آمده است که یکی از آنها همین «عُقبی» است که به معنای سرانجام و پایان میباشد.
جلسه 340 http://yekaye.ir/al-balad-90-11/
اختلاف قرائت
در اغلب قرائتها «عُقُباً» (با ضمه روی «ق») قرائت شده است اما در قرائت عاصم و حمزه (از اهل کوفه) و خلف (از قراء عشره) و اعمش و حسن (از قرائات اربعه عشر) به صورت «عُقْباً» (با سکون روی «ق») قرائت شده است.
مجمع البیان، ج6، ص724[5]؛ البحر المحیط، ج7، ص182[6]
حدیث
1) از امام صادق ع درباره این سخن خداوند عز و جل «هُنالِکَ الْوَلایَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ: آنجا ولایت از آنِ خداوند است که حق است» فرمودند: [این شامل میشود] ولایت حضرت علی ع و و لایت ما پس از او را.
شرح الأخبار فی فضائل الأئمة الأطهار علیهم السلام، (ابنحیون) ج1، ص240
أبو حمزة، عن أبی عبد اللّه جعفر بن محمد علیه السّلام، إنه قال فی قول اللّه تعالى: «هُنالِکَ الْوَلایَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ» قال: ولایة علی علیه السّلام و ولایتنا من بعده.
و در منابع اهل سنت، از امام باقر ع درباره این آیه روایت شده است:
آن ولایت امیرالمومنین ع است که هیچ پیامبری مبعوث نشد مگر به [اقرار به] آن.
شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، ج1، ص461
حَدَّثَنَا الْحَاکِمُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ الْحَافِظُ قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو مُحَمَّدٍ الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَى الْعَقِیقِیُّ قَالَ: حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ عَلِیٍّ الْعَلَوِیُّ قَالَ: حَدَّثَنَا أَبِی قَالَ: حَدَّثَنَا الْحُسَیْنُ بْنُ سُلَیْمَانَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَیُّوبَ الْمُزَنِیُّ عَنْ أَبِی حَمْزَةَ الثُّمَالِیِّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ فِی قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَى: هُنالِکَ الْوَلایَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ قَالَ: تِلْکَ وَلَایَةُ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ الَّتِی لَمْ یُبْعَثْ نَبِیٌّ قَطُّ إِلَّا بِهَا.
و ابوحمزه ثمالی روایت کرده که از امام باقر ع درباره آیه « هُنالِکَ الْوَلایَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ هُوَ خَیْرٌ ثَواباً وَ خَیْرٌ عُقْباً: آنجا ولایت از آنِ خداوند است که حق است؛ او از نظر پاداش بهتر و از حیث فرجام نیکوتر است.» سوال کردم.
فرمود: آن ولایت علی ع است که «از نظر پاداش بهتر و از حیث فرجام نیکوتر است»؛ یعنی بهتر است از حیث فرجام، از ولایت دشمن او، صاحب آن باغ، که خداوند بهشت را بر او حرام کرد.
تأویل الآیات الظاهرة، ص289؛ الکافی، ج1، ص418[7]؛ الصراط المستقیم إلى مستحقی التقدیم، ج1، ص290[8]
مُحَمَّدُ بْنُ الْعَبَّاسِ رَحِمَهُ اللَّهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ هَمَّامٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ الْحَضْرَمِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْحَمِیدِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَیْلِ عَنْ أَبِی حَمْزَةَ الثُّمَالِیِّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ: قُلْتُ لَهُ قَوْلُهُ تَعَالَى هُنالِکَ الْوَلایَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ هُوَ خَیْرٌ ثَواباً وَ خَیْرٌ عُقْباً قَالَ هِیَ وَلَایَةُ عَلِیٍّ ع هوَ خَیْرٌ ثَوَاباً وَ خَیْرٌ عُقْباً [أَیْ عَاقِبَةً مِنْ وَلَایَةِ عَدُوِّهِ صَاحِبِ الْجَنَّةِ الَّتِی حَرَّمَ اللَّهُ عَلَیْهِ الْجَنَّةَ][9].
2) موسی بن عمران نخعی از امام هادی ع تقاضا میکند که زیارتی به وی بیاموزد که در زیارت هر امامی بدان شیوه آن امام را زیارت کند. حضرت زیارتی تعلیم میدهد که بعدها به «زیارت جامعه کبیره» معروف می گردد. در فرازی از این زیارت خطاب به امامان ع آمده است:
کسی که به ولایت شما تن دهد به ولایت خدا تن داده است؛ و
کسی که با شما دشمنی ورزد با خدا دشمنی کرده است؛ و
کسی که شما را دوست بدارد خدا را دوست داشته است؛ و
کسی که بغض شما را در دل داشته باشد بغض خدا را دارد؛ و
کسی که به شما تمسک و اعتصام جوید به خدا اعتصام جسته است؛
شایید که صراطِ کاملا مستحکم و پابرجا هستید ...
من لا یحضره الفقیه، ج2، ص613؛ عیون أخبار الرضا ع، ج2، ص274؛ تهذیب الأحکام، ج6، ص97؛ المزار الکبیر (لابن المشهدی)، ص528
حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِمْرَانَ الدَّقَّاقُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ وَ مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ السِّنَانِیُّ وَ عَلِیُّ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْوَرَّاقُ وَ الْحُسَیْنُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ هِشَامٍ الْمُکَتِّبُ قَالُوا حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْکُوفِیُّ وَ أَبُو الْحُسَیْنِ الْأَسَدِیُّ قَالُوا حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِیلَ الْمَکِّیُّ الْبَرْمَکِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُوسَى بْنُ عِمْرَانَ النَّخَعِیُّ قَالَ: قُلْتُ لِعَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع عَلِّمْنِی یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ قَوْلًا أَقُولُهُ بَلِیغاً کَامِلًا إِذَا زُرْتُ وَاحِداً مِنْکُمْ فَقَال...
... مَنْ وَالاکُمْ فَقَدْ وَالَى اللَّهَ وَ مَنْ عَادَاکُمْ فَقَدْ عَادَى اللَّهَ وَ مَنْ أَحَبَّکُمْ فَقَدْ أَحَبَّ اللَّهَ وَ مَنْ أَبْغَضَکُمْ فَقَدْ أَبْغَضَ اللَّهَ وَ مَنِ اعْتَصَمَ بِکُمْ فَقَدِ اعْتَصَمَ بِاللَّهِ أَنْتُمُ الصِّرَاطُ الْأَقْوَم...
نکته:
زیارت جامعه کبیره، برخلاف فضاسازیهایی که علیه آن میشود، از زیارتهایی است که بقدری معتبر بوده که نهتنها در دو کتاب از کتب اربعه شیعه توسط شیخ صدوق (من لایحضره الفقیه) و شیخ طوسی (تهذیب الاحکام) آمده است، بلکه سند ابنالمشهدی برای این زیارت، با واسطه شیخ طوسی و شیخ مفید به شیخ صدوق میرسد[10]؛ یعنی مورد اهتمام و توجه شیخ مفید هم بوده است.
3) از امیرالمومنین ع روایت شده است:
[خدایا !] تو را نه از باب طمع در بهشتت پرستیدم و نه از باب ترس از آتشت؛ ولیکن تو را شایسته عبادت یافتم و آنگاه تو را پرستیدم.
عوالی اللئالی العزیزیة فی الأحادیث الدینیة، ج1، ص404؛ شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید، ج10، ص157؛ روضة المتقین فی شرح من لا یحضره الفقیه، ج2، ص678[11]
قَالَ عَلِیٌّ ع مَا عَبَدْتُکَ طَمَعاً فِی جَنَّتِکَ وَ لَا خَوْفاً مِنْ نَارِکَ وَ لَکِنْ وَجَدْتُکَ أَهْلًا لِلْعِبَادَةِ فَعَبَدْتُک.
و از امام صادق ع (و نیز با مضمونی مشابه از خود امیرالمومنین ع در نهجالبلاغه، حکمت237)[12] روایت شده است:
بندگان بر سه گونه اند:
عدهای خداوند عز و جل را پرستیدند از ترس؛ پس آن پرستش بردگان است؛
و گروهی خداوند تبارک و تعالی را پرستیدند به طلب پاداش، پس آن عبادت مزدبگیران [تجارتپیشگان] است؛
و گروهی خداوند عز و جل را پرستیدند از باب دوست داشتنِ او، پس آن پرستش آزادگان است؛ و آن برترین عبادت است.
الکافی، ج2، ص84
عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ جَمِیلٍ عَنْ هَارُونَ بْنِ خَارِجَةَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
إِنَّ الْعُبَّادَ ثَلَاثَةٌ قَوْمٌ عَبَدُوا اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَوْفاً فَتِلْکَ عِبَادَةُ الْعَبِیدِ وَ قَوْمٌ عَبَدُوا اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى طَلَبَ الثَّوَابِ فَتِلْکَ عِبَادَةُ الْأُجَرَاءِ وَ قَوْمٌ عَبَدُوا اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ حُبّاً لَهُ فَتِلْکَ عِبَادَةُ الْأَحْرَارِ وَ هِیَ أَفْضَلُ الْعِبَادَةِ.
تدبر
1) «هُنالِکَ الْوَلایَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ هُوَ خَیْرٌ ثَواباً وَ خَیْرٌ عُقْباً»
از آیه32 تا بدینجا حکایت دو نفر را بیان کرد که یکی، به داراییهای دنیویاش مغرور شد و نعمت خدا بر خود را وظیفه خدا و حق خویش قلمداد کرد و خود را مستقل دید و باب فخرفروشی را باز کرد؛ و همنشین وی، که بر نگاه توحیدی اصرار ورزید و از خدا خواست آن نعمتها را از او بگیرد؛ و خداوند آن نعمتها را از یک شبه او گرفت و او را در حسرتی کامل رها کرد که نه کسی به یاریش آمد و نه امکان کمک به او وجود داشت.
به نظر میرسد این آیه جمعبندی این فراز از آیات است:
این گونه است که معلوم میشود ولایت حقیقی و زمام همه امور تنها و تنها به دست خداست: و هر کس برنامهاش را با او تنظیم کند هم به بهترین ثمرات میرسد و هم به بهترین سرانجام.
2) «هُنالِکَ الْوَلایَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ»
منظور از «هنالک: آنجا» کجاست:
الف. آن موقعیتی است که آن مومن و آن کافر با هم نزاع میکردند و نهایتا عذاب الهی آمد و آن کافر دید که هیچکس نمیتواند یاریش کند. (مجمعالبیان، ج6، ص729)
ب. اشاره به روز قیامت است که همگان میفهمند که همه چیز تنها و تنها به دست خداست و حتی کافران هم [به نص آیه166 سوره بقره] از معبودان دروغینشان تبری میجویند. (قتیبی، به نقل مجمعالبیان، ج6، ص729)
ج. اشاره به روز قیامت است از این جهت که خداوند مومنان را یاری و کافران را خوار میسازد. (به نقل مجمعالبیان، ج6، ص729)
د. اشاره به همه امور است، یعنی در هر امری و در کل زندگی انسان تنها و تنها ولایت خدا برقرار است و زمام همه امور تنها و تنها به دست خداست، چرا که تنها و تنها او حق است و هر امری در مقابل خدا باطل محض است و همه اسباب و واسطهها تنها به اذن خداوند است که اثری دارند. چیزی که این معنا را در قبال معانی فوق تقویت میکند این است که اگر صرفاً میخواست بگوید در موقعیت خاصی (وقت نزول عذاب یا در قیامت) ولایت از آن خداست، مناسب بود که خدا را با وصفی مانند «قدرت» یا «عزت» و ... توصیف میکرد، اما او را با وصف «حق» توصیف فرمود. (المیزان، ج13، ص317)
ه. اگر (طبق بند د) این آیه، نه ناظر به عرصهای خاص، بلکه ناظر به کل زندگی انسان باشد، آنگاه یعنی ولایت حقیقی تنها و تنها از آن خداوند است و یا کسی که خداوند معین کرده باشد (حدیث1)
و. ...
3) «هُوَ خَیْرٌ ثَواباً»
مقصود از این عبارت (او بهتر است از نظر پاداش) چیست؟
الف. یعنی خداوند بهترین کسی است که میتوان به پاداش و ثواب او امید بست و پاداشی که خداوند میدهد بهتر از هر پاداشی است که هر کس دیگری بخواهد بدهد. (مجمعالبیان، ج6، ص729) و اگر کسی این را بفهمد در هیچ کاری به غیر خدا دل نمیبندد. (المیزان، ج13، ص318)
ب. خود خداوند بهترین پاداش است برای هرکه او را طلب کند؛ یعنی مضمونی شبیه آنچه حضرت امیر ع فرمود که من برای چیز دیگری (ترس از جهنم یا تمایل به بهشت) به عبادت خدا رو نیاوردم، بلکه خود او را سزاوار یافتم. (حدیث1)
ج. ...
4) «هُوَ خَیْرٌ ثَواباً وَ خَیْرٌ عُقْباً»
با توجه به اینکه «ثواب» به معنای پاداش است (بویژه اینکه پاداش، آن چیزی است که غالبا در نهایت و عاقبت کار به شخص داده میشود)، چرا علاوه بر «خیرٌ ثوابا» تعبیر «خیرٌ عقباً» را هم افزود؟
الف. در اولی میگوید اگر کسی دنبال پاداش است، خدا بهترین پاداشها را میدهد؛ اما در دومی میفرماید عاقبت اطاعت از خدا بهترین عاقبتی است که برای هرکس میتواند در کار باشد. (مجمعالبیان، ج6، ص729)
ب. چه محاسبهگر باشیم، چه دوراندیش، باید به سراغ خدا برویم. (تفسیر نور، ج7، ص177)
ج. شاید اولی ناظر به کسی است که هدف خود در زندگی را در «داشتن»ها جستجو میکند و دومی ناظر به کسی است که بقدری عمیق هست که هدف را در «بودنِ» خود جستجو کند. یعنی گویی آیه میفرماید: اگر دنبال پاداش هستید و هر کاری انجام میدهید برای این است که «چیزی دریافت کنید» خدا بهترین پاداشدهنده است، پس با خدا معامله کنید؛ و اگر دنبال این است که ذات و حقیقت خود را شکوفا کنید و به بهترین کمال ممکن برای خویش دست یابید بدانید که سرانجام و عاقبتی بهتر از خدا نیست؛ پس سیر الی الله را در پیش گیرید.
د. چهبسا «ثواب» و پاداش ناظر است به حوزه اعمال و رفتار ما (هر کاری پاداشی دارد) که در حقیقت، لحظه به لحظه در حال دریافت پاداشیم؛ اما «عقبی» ناظر است به حقیقتِ نهاییمان، که نهایتا وجود و هستیمان به کجا خواهد انجامید.
5) «هُنالِکَ الْوَلایَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ هُوَ خَیْرٌ ثَواباً وَ خَیْرٌ عُقْباً»
نصرت [= ولایت] الهى و حقانیّت خداوند، ضامن پرداخت بهترین پاداش و فرجام است. (تفسیر نور، ج7، ص177)
[1] . همچنین در جلسه392 (http://yekaye.ir/al-qiyamah-75-34/)درباره نسبت «ولیّ» با «أولی» بحث شد.
[2] . الْوَلایَةُ بالفتح النصرة و التولی، و بالکسر السلطان و الملک، و قد قرئ بهما. و المعنى هنالک، أى: فی ذلک المقام و تلک الحال النصرة للّه وحده، لا یملکها غیره، و لا یستطیعها أحد سواه، تقریرا لقوله وَ لَمْ تَکُنْ لَهُ فِئَةٌ یَنْصُرُونَهُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أو: هنالک السلطان و الملک للّه لا یغلب و لا یمتنع منه. أو فی مثل تلک الحال الشدیدة یتولى اللّه و یؤمن به کل مضطرّ. یعنى أنّ قوله یا لَیْتَنِی لَمْ أُشْرِکْ بِرَبِّی أَحَداً کلمة ألجئ إلیها فقالها جزعا مما دهاه من شؤم کفره، و لو لا ذلک لم یقلها. و یجوز أن یکون المعنى: هنالک الولایة للّه ینصر فیها أولیاءه المؤمنین على الکفرة و ینتقم لهم، و یشفى صدورهم من أعدائهم، یعنى: أنه نصر فیما فعل بالکافر أخاه المؤمن، و صدّق قوله فَعَسى رَبِّی أَنْ یُؤْتِیَنِ خَیْراً مِنْ جَنَّتِکَ وَ یُرْسِلَ عَلَیْها حُسْباناً مِنَ السَّماءِ و یعضده قوله خَیْرٌ ثَواباً وَ خَیْرٌ عُقْباً أى لأولیائه.
[3] . قرأ أبو عمرو «الْوَلایَةُ» بفتح الواو و «لله الحقُّ» بالرفع و قرأ الکسائی الوِلایة بکسر الواو و الحقُّ بالرفع و قرأ حمزة و خلف الوِلایة بکسر الواو و «الْحَقِّ» بالجر و قرأ الباقون «الْوَلایَةُ» بفتح الواو و «الْحَقِّ» بالجر
و أما قوله هنالک الولایة لله الحق فقد حکى أبو عبیدة عن أبی عمرو إن الولایة هنا لحن لأن الکسر فی فعالة یجیء فیما کان صنعة و معنى متقلدا کالکتابة و الإمارة و الخلافة و ما أشبه ذلک و لیس هنا معنى تولی أمر إنما هو الولایة من الدین و کذلک التی فی الأنفال ما لَکُمْ مِنْ وَلایَتِهِمْ مِنْ شَیْءٍ و قال بعض أهل اللغة: الولایة النصر یقال هم أهل ولایة علیک أی متناصرون علیک و الولایة ولایة السلطان قال و قد یجوز الفتح فی هذه و الکسر فی تلک کما قالوا الوکالة و الوکالة و الوصایة و الوصایة بمعنى واحد فعلى هذا یجوز الکسر فی الولایة فی هذا الموضع
[4] . و قرأ الأخوان و الأعمش و ابن وثاب و شیبة و ابن غزوان عن طلحة و خلف و ابن سعدان و ابن عیسى الأصبهانی و ابن جریر الْوَلایَةُ بکسر الواو و هی بمعنى الرئاسة و الرعایة. و قرأ باقی السبعة بفتحها بمعنى الموالاة و الصلة. و حکی عن أبی عمرو الأصمعی أن کسر الواو هنا لحن لأن فعالة إنما تجیء فیما کان صنعة أو معنى متقلدا و لیس هنالک تولی أمور. و قال الزمخشری: الْوَلایَةُ بالفتح النصرة و التولی و بالکسر السلطان و الملک، و قد قرىء بهما
و قرأ النحویان و حمید و الأعمش و ابن أبی لیلى و ابن مناذر و الیزیدی و ابن عیسى الأصبهانی الْحَقِّ برفع القاف صفة للولایة. و قرأ باقی السبعة بخفضها وصفا للّه تعالى.
و قرأ أبیّ هُنالِکَ الْوَلایَةُ الحقُّ للّه برفع الحق للولایة و تقدیمها على قوله لِلَّهِ.
و قرأ أبو حیوة و زید بن علیّ و عمرو بن عبید و ابن أبی عبلة و أبو السمال و یعقوب عن عصمة عن أبی عمرو لله الحقَّ بنصب القاف. قال الزمخشری: على التأکید کقولک هذا عبد اللّه الحق لا الباطل و هی قراءة حسنة فصیحة، و کان عمرو بن عبید رحمة اللّه علیه و رضوانه من أفصح الناس و أنصحهم انتهى. و کان قد قال الزمخشری: و قرأ عمرو بن عبید رحمه اللّه انتهى.
فترحم علیه و ترضى عنه إذ هو من أوائل أکابر شیوخه المعتزلة، و کان على غایة من الزهد و العبادة و له أخبار فی ذلک إلّا أن أهل السنة یطعنون علیه و على أتباعه، و فی ذلک یقول أبو عمرو الدانی فی أرجوزته التی سماها المنبهة:
و ابن عبید شیخ الاعتزال / و شارع البدعة و الضلال
[5] . و قرأ عاصم و حمزة و خلف «عُقْباً» ساکنة القاف و الباقون بضم القاف.
[6] . و قرأ الحسن و الأعمش و عاصم و حمزة عُقْباً بسکون القاف و التنوین، و عن عاصم عقبى بألف التأنیث المقصورة على وزن رجعى، و الجمهور بضم القاف و التنوین و الثلاث بمعنى العاقبة
[7] . در کافی با این سند و متن آمده و البته در تاویل الایات هم همین حدیث را از کافی نقل کرده است:
الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أُورَمَةَ وَ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ حَسَّانَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ کَثِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فِی قَوْلِهِ تَعَالَى «عَمَّ یَتَساءَلُونَ عَنِ النَّبَإِ الْعَظِیمِ» قَالَ النَّبَأُ الْعَظِیمُ الْوَلَایَةُ وَ سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِهِ «هُنالِکَ الْوَلایَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ» قَالَ وَلَایَةُ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع.
[8] . و منها هُنالِکَ الْوَلایَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ أسند الحسین بن محمد إلى الصادق ع أنها ولایة علی ع.
[9] . اینکه این جملاتی که داخل کروشه قرار دادهایم جزئی از حدیث است یا جزیی از کلام صاحب کتاب، در بحار الأنوار (ج36، ص126) و تفسیر کنز الدقائق و بحر الغرائب (ج8، ص82) نظر اول انتخاب شده؛ و در تفسیر برهان (ج3، ص638) نظر دوم.
[10] . أَخْبَرَنِی الشَّیْخَانِ الْأَجَلَّانِ الْعَالِمَانِ الْفَقِیهَانِ أَبُو مُحَمَّدٍ عَرَبِیُّ بْنُ مُسَافِرٍ الْعِبَادِیُّ وَ هِبَةُ اللَّهِ بْنُ نَمَا بْنِ عَلِیِّ بْنِ حُمْدُونٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا قِرَاءَةً عَلَیْهِمَا فِی شَهْرِ رَبِیعٍ الْأَوَّلِ مِنْ سَنَةِ ثَلَاثٍ وَ سَبْعِینَ وَ خَمْسِمِائَةٍ، قَالا جَمِیعاً: أَخْبَرَنَا الشَّیْخَانِ الْجَلِیلَانِ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ الْحُسَیْنُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ طَحَّالٍ الْمِقْدَادِیُّ وَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ إِلْیَاسُ بْنُ هِشَامٍ الْحَائِرِیُّ، قَالا جَمِیعاً: أَخْبَرَنَا الشَّیْخُ أَبُو عَلِیٍّ الْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدٍ الطُّوسِیُّ، عَنْ أَبِیهِ الشَّیْخِ السَّعِیدِ أَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ الطُّوسِیِّ رَحِمَهُ اللَّهُ، عَنِ الشَّیْخِ الْمُفِیدِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ مُحَمَّدِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ النُّعْمَانِ، عَنِ الشَّیْخِ أَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ بَابَوَیْهِ رَحِمَهُ اللَّهُ، قَالَ: حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مُوسَى وَ الْحُسَیْنُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ إِبْرَاهِیمَ بْنِ أَحْمَدَ الْکَاتِبُ، قَالا: حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْکُوفِی
[11] . مرحوم مجلسی در اینجا این حدیث را نقل کرده و آن را متواتر دانسته است (ورد عنه متواترا أنه قال ...)
[12] . قَالَ ع إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ رَغْبَةً فَتِلْکَ عِبَادَةُ التُّجَّارِ وَ إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ رَهْبَةً فَتِلْکَ عِبَادَةُ الْعَبِیدِ وَ إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ شُکْراً فَتِلْکَ عِبَادَةُ الْأَحْرَار.