سفارش تبلیغ
صبا ویژن

618) سوره کهف (18) آیه37 قالَ لَهُ صاحِبُهُ وَ هُوَ یُحاوِرُهُ

بسم الله الرحمن الرحیم

618) سوره کهف (18) آیه37 

قالَ لَهُ صاحِبُهُ وَ هُوَ یُحاوِرُهُ أَ کَفَرْتَ بِالَّذی خَلَقَکَ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ سَوَّاکَ رَجُلاً

ترجمه

هم‌نشین‌اش، ضمن صحبت در حالی که با او صحبت می‌کرد، به او گفت: آیا به کسی کافر شدی که تو را از خاک، سپس از نطفه آفرید، سپس به صورت مردی [کامل] سر و سامان داد؟!

حدیث

1) از امام صادق ع روایت شده است:

هنگامی که حضرت علی ع را دست‌بسته بیرون بردند کنار قبر پیامبر ص درنگی کرد و فرمود «پسر مادرم! به راستى این قوم مرا ناتوان کردند و نزدیک بود مرا بکشند» (اعراف/150) [= جملات حضرت هارون ع به حضرت موسی ع، وقتی از کوه طور برگشت].

پس دستی از قبر رسول الله ص بیرون آمد که می‌شناختند که این دست اوست و صدایی به جانب ابوبکر شنیده شد که «آیا به کسی کافر شدی که تو را از خاک، سپس از نطفه آفرید، سپس به صورت مردی [کامل] سر و سامان داد؟!»

بصائر الدرجات، ج‏1، ص275؛ الإختصاص (للمفید)، ص275؛ مناقب آل أبی طالب (لابن شهرآشوب)، ج‏2، ص248

حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ عَنْ رَبِیعِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْمُسْلِیِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سُلَیْمَانَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

لَمَّا أُخْرِجَ بِعَلِیٍّ ع مُلَبَّباً وَقَفَ عِنْدَ قَبْرِ النَّبِیِّ ص قَالَ یَا ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِی وَ کادُوا یَقْتُلُونَنِی قَالَ فَخَرَجَتْ یَدٌ مِنْ قَبْرِ رَسُولِ اللَّهِ ص یَعْرِفُونَ أَنَّهَا یَدُهُ وَ صَوْتٌ یَعْرِفُونَ أَنَّهَا صَوْتُهُ نَحْوَ أَبِی بَکْرٍ [یَا هَذَا] «أَ کَفَرْتَ بِالَّذِی خَلَقَکَ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ سَوَّاکَ رَجُلًا».

همچنین در الإختصاص (للمفید)، ص274[1]؛ بصائر الدرجات، ج‏1، ص275-276[2] شیه این ماجرا در مورد عمر بن خطاب هم گزارش شده است.[3]


2) از امام باقر ع روایت شده است:

هر چیزی که اقرار و تسلیم [شدن در برابر حق و حقیقت] آن را به بار آورد همان است که ایمان است؛ و هر چیزی که انکار و عناد [با حق و حقیقت] آن را به بار آورد، همان است که کفر است.

الکافی، ج‏2، ص387

مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ أَبِی أَیُّوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع یَقُولُ

کُلُّ شَیْ‏ءٍ یَجُرُّهُ الْإِقْرَارُ وَ التَّسْلِیمُ فَهُوَ الْإِیمَانُ وَ کُلُّ شَیْ‏ءٍ یَجُرُّهُ الْإِنْکَارُ وَ الْجُحُودُ فَهُوَ الْکُفْرُ.


3) در کتب آسمانی امت‌های پیشین آمده است:

ای فرزند آدم! تو را از خاک و سپس از نطفه آفریدم و در آفرینش تو به زحمت نیافتادم! آیا [اکنون می‌پنداری] اینکه قرص نانی را در زمانش به سوی تو سوق دهم برایم سخت است؟!

عدة الداعی و نجاح الساعی، ص93

وَ فِی الْوَحْیِ الْقَدِیمِ:

یَا ابْنَ آدَمَ خَلَقْتُکَ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ فَلَمْ أَعْیَ بِخَلْقِکَ أَ وَ یُعْیِینِی رَغِیفٌ أَسُوقُهُ إِلَیْکَ فِی حِینِهِ.

تدبر

1) «قالَ لَهُ صاحِبُهُ وَ هُوَ یُحاوِرُهُ أَ کَفَرْتَ بِالَّذی خَلَقَکَ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ سَوَّاکَ رَجُلاً»

در دو آیه قبل دیدیم که آن فرد طغیانگر خودش را مستقل و در برابر خداوند، صاحب اختیار مطلق می‌دید و از خدا طلبکار بود! (بویژه در جلسه قبل، تدبر1)

هم‌صحبتش با ارجاع دادن وی به اصل و ابتدای حقیقت وجودی خودش، و ذلت و حقارتی که در آن وضعیت نخستین داشته، این موضع وی را کاملا به چالش می‌کشد: تو کسی هستی که سابقه‌ات ابتدا خاک، سپس نطفه‌ای پست و حقیر بوده و اکنون به اینجا رسیده‌ای که خداوند وجودت به مرحله اعتدال و تناسب کامل رسانده است. با چنان سابقه‌ای ادعای استقلال و اختیار مطلق داری؟! (المیزان، ج13، ص313)


2) «قالَ لَهُ صاحِبُهُ وَ هُوَ یُحاوِرُهُ أَ کَفَرْتَ ...»

از این آیه به بعد سخنان همنشین او مطرح می‌شود که می‌کوشد وی را هشدار و انذار دهد.

همانند آیه34 این سخنان وی را هم با تعبیر «و هو یحاوره: در حالی که با او صحبت می‌کرد» آغاز کرد. با توجه به اینکه معلوم است که دارد با آن فرد صحبت می‌کند، چرا این جمله را آورد و بر آن تاکید کرد؟

الف. نشان دهد که کل این صحبتها در یک گفتگوی واحد بوده و در واقع، با اینکه با هم وارد باغ وی شده‌اند، اما در باطن عالَم، وی وارد باغ دنیاگرایی او نشده است. (توضیح بیشتر در جلسه616، تدبر2، بند ب)

ب. نشان دهد آن سخنان نامربوطی که از جانب فرد طغیانگر زده شد، نتوانست این فرد را از کوره بدر بَرَد و او در کمال آرامش و متانت، موضع او را به چالش می‌کشد.

ج. این سخنان وی بنوعی نهی از منکر حساب می‌شود؛ شاید با آوردن این جمله می‌خواهد نشان دهد که می‌توان نهی از منکر را، آن هم در خصوص کسی که کفر می‌گوید، با آرامش و در فضای هم‌صحبتی انجام داد، نه با عصبانیت و جوش و خروش‌.

بویژه دقت شود که مطلبش را با بیان سوال مطرح کرد، صریحا نگفت «کافر شده‌ای!» یا «کفر نورز!» بلکه پرسید «آیا کافر شده‌ای!» و با این نوع مواجهه زمینه اینکه او جبهه نگیرد بلکه به مسیر اصلی برگردد را تقویت نمود.

د. ...


3) «قالَ لَهُ صاحِبُهُ وَ هُوَ یُحاوِرُهُ أَ کَفَرْتَ بِالَّذی خَلَقَکَ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ سَوَّاکَ رَجُلاً»

در آیه قبل، ظاهرا آن فرد طغیانگر در جملات خود، فقط درباره معاد تردید کرده بود، ولی خدا و ربوبیت وی در حق خویش را (با تعبیر «ربی») را پذیرفته بود. با این حال، در این آیه، هم‌صحبتش وی را به کفر به خدا، آن هم به ربوبیتی که خدا در حق او انجام داده بود، متهم می‌کند!

شاید بدین ترتیب می‌خواهد نشان دهد:

الف. اگرچه وی در زبان تعبیر «ربی»‌را به کار برده، اما با این منطقش عملاً خدا را انکار کرده‌ است.

ب.  هرگونه انکاری در برابر حق و حقیقت، مصداق کفر است (حدیث3)

ج. تردیدافکنی در معاد، مستلزم کفر به خداوند است!

د. کسی که سیر تطور خویش از خاک، و از نطفه، تا انسانی کامل شدن را مورد توجه قرار دهد، شک نمی‌کند که برانگیخته شدن و معادی در کار است. (تبیین این مطلب در جلسه310، تدبر7 گذشت. http://yekaye.ir/al-hajj-22-5/)


4) «أَ کَفَرْتَ بِالَّذی خَلَقَکَ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ سَوَّاکَ رَجُلاً»

هرکس سیر تطوراتی که گذشته تا وی پدید آمده (شروع از خاک، سپس از نطفه، سپس به صورت یک انسان کامل درآمدن) را مورد توجه قرار دهد، به نحو یقینی پی می‌برد که همه امورش به دست خویش نیست و قطعا حقیقتی ماورای وی هست که او را این‌چنین تدبیر کرده است؛ و منطقاً نمی‌تواند او را انکار کند.


5) «خَلَقَکَ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ سَوَّاکَ رَجُلاً»

چرا در آفرینش شخص، ابتدا آفرینش از خاک را مطرح کرد و سپس آفرینش از نطفه را؟

الف. شاید می‌خواهد اشاره کند به خلقت نخستین انسان (حضرت آدم) و اینکه تو هم اگر با نطفه‌ای پدید آمدی در ادامه او هستی. (مجمع البیان، ج‏6، ص727)

ب. شاید می‌خواهد اشاره کند که تمام موادی که در تشکیل نطفه دخیل بوده، به نحوی برگرفته از عناصر برگرفته شدن از خاک است، و بدین جهت انسان را ابتدا از خاک و سپس از نطفه آفریدند. (مجمع البیان، ج‏6، ص727)

ج. ...


6) «أَنَا أَکْثَرُ مِنْکَ مالاً وَ أَعَزُّ نَفَراً ... أَ کَفَرْتَ بِالَّذی خَلَقَکَ مِنْ تُرابٍ ...»

آنکه به مال و خویشاوندان خود مى‏بالد، علاجش یادآورى اصل خاکى اوست. (تفسیر نور، ج7، ص172)


7) «قالَ لَهُ صاحِبُهُ وَ هُوَ یُحاوِرُهُ أَ کَفَرْتَ بِالَّذی خَلَقَکَ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ سَوَّاکَ رَجُلاً»

حکایت

توسط افراد متعددی از صحابه (مانند جابر بن عبدالله انصاری) و تابعین (مانند سعید بن مسیب) روایت شده است:

مروان حکم بر منبر رسول الله ص رفت و امیرالمومنین ع را دشنام داد. دستی از قبر رسول الله بیرون آمد که بر آن نوشته شده بود: «ای دشمن خدا! آیا به کسی کافر شدی که تو را از خاک، سپس از نطفه آفرید، سپس به صورت مردی [کامل] سر و سامان داد؟! الله همان است که خدایی جز او نیست، او پروردگار عالمیان است» چند روزی بیش نگذشت که مروان جان سپرد.

المناقب (للعلوی)، ص86[4]

مناقب آل أبی طالب (لابن شهرآشوب)، ج‏2، ص344[5]

شبیه این واقعه در زمان هشام بن عبدالملک در مورد یکی از خطبای بنی‌امیه که در مسجدالنبی به منبر رفته بوده، نیز روایت شده است (از کتاب مناقب اسحاق عدل، به نقل از مناقب آل أبی طالب (لابن شهرآشوب)، ج‏2، ص344[6])[7]


[1] . أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ عَنْ خَالِدِ بْنِ مَادٍّ الْقَلَانِسِیِّ وَ مُحَمَّدِ بْنِ حَمَّادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ الطَّیَالِسِیِّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: لَمَّا اسْتُخْلِفَ أَبُو بَکْرٍ أَقْبَلَ عُمَرُ عَلَى عَلِیٍّ ع فَقَالَ لَهُ أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ أَبَا بَکْرٍ قَدِ اسْتُخْلِفَ فَقَالَ لَهُ عَلِیٌّ ع فَمَنْ جَعَلَهُ لِذَلِکَ قَالَ الْمُسْلِمُونَ رَضُوا بِذَلِکَ فَقَالَ لَهُ عَلِیٌّ ع وَ اللَّهِ لَأَسْرَعَ مَا خَالَفُوا رَسُولَ اللَّهِ ص وَ نَقَضُوا عَهْدَهُ وَ لَقَدْ سَمَّوْهُ بِغَیْرِ اسْمِهِ وَ اللَّهِ مَا اسْتَخْلَفَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص فَقَالَ لَهُ عُمَرُ کَذَبْتَ فَعَلَ اللَّهُ بِکَ وَ فَعَلَ فَقَالَ لَهُ إِنْ تَشَأْ أَنْ أُرِیَکَ بُرْهَانَ ذَلِکَ فَعَلْتُ فَقَالَ عُمَرُ مَا تَزَالُ تَکْذِبُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص فِی حَیَاتِهِ وَ بَعْدَ مَوْتِهِ فَقَالَ لَهُ انْطَلِقْ بِنَا یَا عُمَرُ لِتَعْلَمَ أَیُّنَا الْکَذَّابُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص فِی حَیَاتِهِ وَ بَعْدَ مَوْتِهِ فَانْطَلَقَ مَعَهُ حَتَّى أَتَى الْقَبْرَ إِذَا کَفٌّ فِیهَا مَکْتُوبٌ أَ کَفَرْتَ یَا عُمَرُ بِالَّذِی خَلَقَکَ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ سَوَّاکَ رَجُلًا فَقَالَ لَهُ عَلِیٌّ ع أَ رَضِیتَ وَ اللَّهِ لَقَدْ فَضَحَکَ اللَّهُ فِی حَیَاتِهِ وَ بَعْدَ مَوْتِه‏

[2] صفار سند را این چنین آورده است: حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدٍ یَرْفَعُهُ بِإِسْنَادٍ لَهُ إِلَى أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع

[3] . روایات درباره اصل وقوع چنین واقعه‌ای و عتاب آنها از جانب قبر پیامبر فراوان است که در دو روایت فوق، این آیه مطرح شده بود. دو روایت دیگر در این باب که در آنها این آیه مطرح شده بدین قرار است:

(1) مرحوم مجلسی در بحار الأنوار، ج‏30، ص246-248 می‌گوید: أقول: رَأَیْتُ فِی بَعْضِ کُتُبِ الْمَنَاقِبِ، عَنِ الْمُفَضَّلِ، قَالَ الصَّادِقُ عَلَیْهِ السَّلَامُ: إِنَّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ بَلَغَهُ عَنْ بَعْضٍ شَیْ‏ءٌ، فَأَرْسَلَ إِلَیْهِ سَلْمَانَ الْفَارِسِیَّ فَقَالَ: إِنَّهُ بَلَغَنِی عَنْکَ کَیْتَ وَ کَیْتَ وَ کَرِهْتُ أَنْ أَفْضَحَکَ، وَ جَعَلْتُ کَفَّارَةَ ذَلِکَ فَکَّ رَقَبَتِکَ مِنَ الْمَالِ الَّذِی حُمِلَ إِلَیْکَ مِنْ خُرَاسَانَ الَّذِی خُنْتَ فِیهِ اللَّهَ وَ الْمُؤْمِنِینَ. قَالَ سَلْمَانُ: فَلَمَّا قُلْتُ ذَلِکَ لَهُ تَغَیَّرَ وَجْهُهُ وَ ارْتَعَدَتْ فَرَائِصُهُ وَ أُسْقِطَ فِی یَدَیْهِ، ثُمَّ قَالَ بِلِسَانٍ کَلِیلٍ: یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ! أَمَّا الْکَلَامُ فَلَعَمْرِی قَدْ جَرَى بَیْنِی وَ بَیْنَ أَهْلِی وَ وُلْدِی وَ مَا کَانُوا بِالَّذِی یُفْشُونَ عَلَیَّ، فَمِنْ أَیْنَ عَلِمَ ابْنُ أَبِی طَالِبٍ؟ وَ أَمَّا الْمَالُ الَّذِی وَرَدَ عَلَیَّ فَوَ اللَّهِ مَا عَلِمَ بِهِ إِلَّا الرَّسُولُ الَّذِی أَتَى بِهِ، وَ إِنَّمَا هُوَ هَدِیَّةٌ، فَمِنْ أَیْنَ عَلِمَ؟ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ: وَ اللَّهِ ثُمَّ وَ اللَّهِ ..- ثَلَاثاً- إِنَّ ابْنَ أَبِی طَالِبٍ سَاحِرٌ عَلِیمٌ. قَالَ سَلْمَانُ: قُلْتُ: بِئْسَ مَا قُلْتَ یَا عَبْدَ اللَّهِ؟. فَقَالَ: وَیْحَکَ! اقْبَلْ مِنِّی مَا أَقُولُهُ فَوَ اللَّهِ مَا عَلِمَ أَحَدٌ بِهَذَا الْکَلَامِ وَ لَا أَحَدٌ عَرَفَ خَبَرَ هَذَا الْمَالِ غَیْرِی، فَمِنْ أَیْنَ عَلِمَ؟ وَ مَا عَلِمَ هُوَ إِلَّا مِنَ السِّحْرِ، وَ قَدْ ظَهَرَ لِی مِنْ سِحْرِهِ غَیْرُ هَذَا؟. قَالَ سَلْمَانُ: فَتَجَاهَلْتُ عَلَیْهِ، فَقُلْتُ: بِاللَّهِ ظَهَرَ لَکَ مِنْهُ غَیْرُ هَذَا؟. قَالَ: إِی وَ اللَّهِ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ؟. قُلْتُ: فَأَخْبِرْنِی بِبَعْضِهِ. قَالَ: إِذاً وَ اللَّهِ أَصْدُقُکَ وَ لَا أُحَرِّفُ قَلِیلًا وَ لَا کَثِیراً مِمَّا رَأَیْتُهُ مِنْهُ، لِأَنِّی أُحِبُّ أَنْ أَطَّلِعَکَ عَلَى سِحْرِ صَاحِبِکَ حَتَّى تَجْتَنِبَهُ وَ تُفَارِقَهُ، فَوَ اللَّهِ مَا فِی شَرْقِهَا وَ غَرْبِهَا أَحَدٌ أَسْحَرَ مِنْهُ، ثُمَّ احْمَرَّتْ عَیْنَاهُ وَ قَامَ وَ قَعَدَ، وَ قَالَ: یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ! إِنِّی لَمُشْفِقٌ عَلَیْکَ وَ مُحِبٌّ لَکَ، عَلَى أَنَّکَ قَدِ اعْتَزَلْتَنَا وَ لَزِمْتَ ابْنَ أَبِی طَالِبٍ، فَلَوْ مِلْتَ إِلَیْنَا وَ کُنْتَ فِی جَمَاعَتِنَا لَآثَرْنَاکَ وَ شَارَکْنَاکَ فِی هَذِهِ الْأَمْوَالِ، فَاحْذَرِ ابْنَ أَبِی طَالِبٍ وَ لَا یَغُرَّنَّکَ مَا تَرَى مِنْ سِحْرِهِ! فَقُلْتُ: فَأَخْبِرْنِی بِبَعْضِهِ. قَالَ: نَعَمْ، خَلَوْتُ ذَاتَ یَوْمٍ أَنَا وَ ابْنُ أَبِی طَالِبٍ (ع) فِی شَیْ‏ءٍ مِنْ أَمْرِ الْخُمُسِ، فَقَطَعَ حَدِیثِی وَ قَالَ لِی: مَکَانَکَ حَتَّى أَعُودَ إِلَیْکَ، فَقَدْ عَرَضَتْ لِی حَاجَةٌ، فَخَرَجَ، فَمَا کَانَ بِأَسْرَعَ أَنِ انْصَرَفَ وَ عَلَى عِمَامَتِهِ وَ ثِیَابِهِ غُبَارٌ کَثِیرَةٌ، فَقُلْتُ: مَا شَأْنُکَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ؟. قَالَ: أَقْبَلْتُ عَلَى عَسَاکِرَ مِنَ الْمَلَائِکَةِ وَ فِیهِمْ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ یُرِیدُونَ بِالْمَشْرِقِ مَدِینَةً یُقَالُ لَهَا: صَحُورُ، فَخَرَجْتُ لِأُسَلِّمَ عَلَیْهِ، فَهَذِهِ الْغَبَرَةُ مِنْ ذَلِکَ، فَضَحِکْتُ تَعَجُّباً مِنْ قَوْلِهِ، وَ قُلْتُ: یَا أَبَا الْحَسَنِ! رَجُلٌ قَدْ بَلِیَ فِی قَبْرِهِ وَ أَنْتَ تَزْعُمُ أَنَّکَ لَقِیتَهُ السَّاعَةَ وَ سَلَّمْتَ عَلَیْهِ، هَذَا مَا لَا یَکُونُ أَبَداً. فَغَضِبَ مِنْ قَوْلِی، ثُمَّ نَظَرَ إِلَیَّ فَقَالَ: أَ تُکَذِّبُنِی؟!. قُلْتُ: لَا تَغْضَبْ فَإِنَّ هَذَا مَا لَا یَکُونُ. قَالَ: فَإِنْ عَرَضْتُهُ عَلَیْکَ حَتَّى لَا تُنْکِرَ مِنْهُ شَیْئاً تُحْدِثُ لِلَّهِ تَوْبَةً مِمَّا أَنْتَ عَلَیْهِ؟. قُلْتُ: لَعَمْرُ اللَّهِ. فَاعْرِضْهُ عَلَیَّ، فَقَالَ: قُمْ، فَخَرَجْتُ مَعَهُ إِلَى طَرَفِ الْمَدِینَةِ، فَقَالَ لِی: یَا شَاکُّ غَمِّضْ عَیْنَیْکَ، فَغَمَّضْتُهَا فَمَسَحَهُمَا ثُمَّ قَالَ: یَا غَافِلُ افْتَحْهُمَا، فَفَتَحْتُهُمَا فَإِذَا أَنَا وَ اللَّهِ- یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ- بِرَسُولِ‏ اللَّهِ (ص) مَعَ الْمَلَائِکَةِ لَمْ أُنْکِرْ مِنْهُ شَیْئاً، فَبَقِیتُ وَ اللَّهِ مُتَعَجِّباً أَنْظُرُ فِی وَجْهِهِ، فَلَمَّا أَطَلْتُ النَّظَرَ إِلَیْهِ فَعَضَّ الْأَنَامِلَ بِالْأَسْنَانِ وَ قَالَ لِی: یَا فُلَانُ بْنُ فُلَانٍ! أَ کَفَرْتَ بِالَّذِی خَلَقَکَ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ سَوَّاکَ رَجُلًا «1»، قَالَ: فَسَقَطْتُ مَغْشِیّاً عَلَى الْأَرْضِ، فَلَمَّا أَفَقْتُ قَالَ لِی: هَلْ رَأَیْتَهُ وَ سَمِعْتَ کَلَامَهُ؟. قُلْتُ: نَعَمْ. قَالَ: انْظُرْ إِلَى النَّبِیِّ (ص)، فَنَظَرْتُ فَإِذَا لَا عَیْنَ وَ لَا أَثَرَ وَ لَا خَبَرَ مِنَ الرَّسُولِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ لَا مِنْ تِلْکَ الْخُیُولِ. فَقَالَ لِی: یَا مِسْکِینُ فَأَحْدِثْ تَوْبَةً مِنْ سَاعَتِکَ هَذِهِ. فَاسْتَقَرَّ عِنْدِی فِی ذَلِکَ الْیَوْمِ أَنَّهُ أَسْحَرُ أَهْلِ الْأَرْضِ، وَ بِاللَّهِ لَقَدْ خِفْتُهُ فِی ذَلِکَ الْیَوْمِ وَ هَالَنِی أَمْرُهُ، وَ لَوْ لَا أَنِّی وَقَفْتُ- یَا سَلْمَانُ- عَلَى أَنَّکَ تُفَارِقُهُ مَا أَخْبَرْتُکَ، فَاکْتُمْ هَذَا وَ کُنْ مَعَنَا لِتَکُونَ مِنَّا وَ إِلَیْنَا حَتَّى أُوَلِّیَکَ الْمَدَائِنَ وَ فَارِسَ، فَصِرْ إِلَیْهِمَا وَ لَا تُخْبِرِ ابْنَ أَبِی طَالِبٍ (ع) بِشَیْ‏ءٍ مِمَّا جَرَى بَیْنَنَا، فَإِنِّی لَا آمَنُهُ أَنْ یَفْعَلَ لِی مِنْ کَیْدِهِ شَیْئاً. قَالَ: فَضَحِکْتُ وَ قُلْتُ: إِنَّکَ لَتَخَافُهُ؟...

(2) روى أبو عمران موسى بن عمران السکسرونی‏ ، عن ابن عبّاس رضى اللّه عنه قال: بینما أمیر المؤمنین علیه السّلام یدور فی سکک المدینة استقبله أبو بکر فأخذ علیّ علیه السّلام بیده و قال: یا أبا بکر، اتّق اللّه الذی خلقک من تراب ثمّ من نطفة ثمّ سوّاک‏ رجلا، و اذکر معادک یا ابن أبی قحافة فإنّک تعلم قرابتی من رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله، و قد علمتم ما تقدّم به إلیکم یوم غدیر خمّ، فإن أنت رددت إلیّ الأمر دعوت ربّی أن یغفر لک ما قد فعلت، و إن لم تفعل فما تقول غدا لمحمّد صلّى اللّه علیه و آله؟ قال: إن رأیته فی المنام یردّنی عمّا أنا علیه لأطعته. قال علیّ علیه السّلام: و کیف ذلک و أنا أریکه فی الیقظة، ثمّ أخذ بیده حتّى أتى به مسجد قبا، فإذا رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله جالس فی محرابه و علیه أکفانه و هو یقول: یا أبا بکر، أ لم أقل لک مرّة بعد مرّة و تارة بعد تارة إنّ علیّ بن أبی طالب خلیفتی و وصیّی، طاعته طاعتی و طاعتی طاعة اللّه، و معصیته معصیتی و معصیتی معصیة اللّه؟! قال: فخرج أبو بکر و هو فزع مرعوب و قد عزم على ردّ الأمر إلى علیّ بن أبی طالب علیه السّلام، إذ استقبله رجل من أصحابه‏  فأخبره أبو بکر بالذی رأى، فقال له: هذا سحر من سحر بنی هاشم، أقدم على ما أنّک علیه و احفظه، و لم یزل به حتّى ردّه عمّا أراد من ذلک‏ (المناقب (للعلوی) / الکتاب العتیق، ص146-147)

[4] . عن جابر بن عبد اللّه الأنصاری رضى اللّه عنه، قال: صعد مروان بن الحکم منبر رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله و شتم أمیر المؤمنین علیه السّلام، قال: فخرجت ید من قبر رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله مکتوب علیها: «یا عدوّ اللّه، أکفرت بالذی خلقک من تراب ثمّ من نطفة ثمّ سوّاک رجلا، اللّه الذی لا إله إلّا هو ربّ العالمین»، ثمّ عقد بیده ثلاثة و عشرین عقدا فعرفتها و اللّه و هی ید رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله. قال: و اللّه ما أتى علیه ثلاثة و عشرون یوما إلّا دفنّاه‏

[5] . ابْنُ الْمُسَیَّبِ- صَعِدَ مَرْوَانُ الْمِنْبَرَ وَ ذَکَرَ عَلِیّاً ع فَشَتَمَهُ قَالَ سَعِیدٌ فَهَوَمَّتْ عَیْنَایَ فَرَأَیْتُ کَفّاً فِی مَنَامِی خَرَجَتْ مِنْ قَبْرِ رَسُولِ اللَّهِ ص عَاقِدَةً عَلَى ثَلَاثٍ وَ سِتِّینَ وَ سَمِعْتُ‏ قَائِلًا یَقُولُ یَا أُمَوِیُّ یَا شَقِیُّ أَ کَفَرْتَ بِالَّذِی خَلَقَکَ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ سَوَّاکَ رَجُلًا قَالَ فَمَا مَرَّ بِمَرْوَانَ إِلَّا ثَلَاثٌ حَتَّى مَاتَ.

قیل: عقد الکف على ثلاثة و ستین هو ان تضع الخنصر و تالییه من اصابع یدک الیمنى على اقرب خطى الکف إلیها و تبسط السبابة من غیر عقد و تضع الإبهام على الثلاثة المعقودة على ما هو السنة و المتداول ممن أراد التوجه الى مشهد من المزارات.

[6] . مَنَاقِبِ إِسْحَاقَ الْعَدْلِ- أَنَّهُ کَانَ فِی خِلَافَةِ هِشَامِ خَطِیبٌ یَلْعَنُ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ع عَلَى الْمِنْبَرِ فَخَرَجَتْ کَفٌّ مِنْ قَبْرِ رَسُولِ اللَّهِ ص یُرَى الْکَفُّ وَ لَا یُرَى الذِّرَاعُ عَاقِدَةً عَلَى ثَلَاثٍ وَ سِتِّینَ وَ إِذَا کَلَامٌ مِنْ قَبْرِ النَّبِیِّ وَیْلَکَ مِنْ أُمَوِیٍّ أَ کَفَرْتَ بِالَّذِی خَلَقَکَ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ سَوَّاکَ رَجُلًا وَ أَلْقَتْ مَا فِیهَا وَ إِذَا دُخَانٌ أَزْرَقُ قَالَ فَمَا نَزَلَ عَنْ مِنْبَرِهِ إِلَّا وَ هُوَ أَعْمَى یُقَادُ قَالَ وَ مَا مَضَتْ لَهُ إِلَّا ثَلَاثَةُ أَیَّامٍ حَتَّى مَاتَ.

[7] . مناظره‌ای بین مامون با تعدادی از علمای زمان وی درمی‌گیرد که در عیون أخبار الرضا ع، ج‏2، ص192 آمده است. در فرازی وی به این آیه‌ تمسک می‌کند که مناظره‌ای خواندنی است:

خَبِّرُونِی یَا إِسْحَاقُ عَنْ حَدِیثِ الطَّائِرِ الْمَشْوِیِّ أَ صَحِیحٌ عِنْدَکَ قُلْتُ بَلَى قَالَ بَانَ وَ اللَّهِ عِنَادُکَ لَا یَخْلُو هَذَا مِنْ‏ أَنْ یَکُونَ کَمَا دَعَاهُ النَّبِیُّ ص أَوْ یَکُونَ مَرْدُوداً أَوْ عَرَفَ اللَّهُ الْفَاضِلَ مِنْ خَلْقِهِ وَ کَانَ الْمَفْضُولُ أَحَبَّ إِلَیْهِ أَوْ تَزْعُمُ أَنَّ اللَّهَ لَمْ یَعْرِفِ الْفَاضِلَ مِنَ الْمَفْضُولِ فَأَیُّ الثَّلَاثِ أَحَبُّ إِلَیْکَ أَنْ تَقُولَ بِهِ قَالَ إِسْحَاقُ فَأَطْرَقْتُ سَاعَةً ثُمَّ قُلْتُ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى یَقُولُ فِی أَبِی بَکْرٍ «ثانِیَ اثْنَیْنِ إِذْ هُما فِی الْغارِ إِذْ یَقُولُ لِصاحِبِهِ لا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنا» فَنَسَبَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَى صُحْبَةِ نَبِیِّهِ ص فَقَالَ الْمَأْمُونُ سُبْحَانَ اللَّهِ مَا أَقَلَّ عِلْمَکَ بِاللُّغَةِ وَ الْکِتَابِ أَ مَا یَکُونُ الْکَافِرُ صَاحِباً لِلْمُؤْمِنِ فَأَیُّ فَضِیلَةٍ فِی هَذَا أَ مَا سَمِعْتَ قَوْلَ اللَّهِ تَعَالَى «قالَ لَهُ صاحِبُهُ وَ هُوَ یُحاوِرُهُ أَ کَفَرْتَ بِالَّذِی خَلَقَکَ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ سَوَّاکَ رَجُلًا» فَقَدْ جَعَلَهُ لَهُ صَاحِباً وَ قَالَ الْهُذَلِیُّ شِعْراً

وَ لَقَدْ غَدَوْتُ وَ صَاحِبِی وَحْشِیَّةٌ                  تَحْتَ الرِّدَاءِ بَصِیرَةٌ بِالْمَشْرِقِ‏

 وَ قَالَ الْأَزْدِیُّ شِعْراً

وَ لَقَدْ ذَعَرْتُ الْوَحْشَ فِیهِ وَ صَاحِبِی             مَحْضُ الْقَوَائِمِ مِنْ هِجَانٍ هَیْکَلٍ‏

 فَصَیَّرَ فَرَسَهُ صَاحِبَهُ وَ أَمَّا قَوْلُهُ إِنَّ اللَّهَ مَعَنا فَإِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى مَعَ الْبَرِّ وَ الْفَاجِرِ أَ مَا سَمِعْتَ قَوْلَهُ تَعَالَى «ما یَکُونُ مِنْ نَجْوى‏ ثَلاثَةٍ إِلَّا هُوَ رابِعُهُمْ وَ لا خَمْسَةٍ إِلَّا هُوَ سادِسُهُمْ وَ لا أَدْنى‏ مِنْ ذلِکَ وَ لا أَکْثَرَ إِلَّا هُوَ مَعَهُمْ أَیْنَ ما کانُوا» وَ أَمَّا قَوْلُهُ لا تَحْزَنْ فَأَخْبِرْنِی مِنْ حُزْنِ أَبِی بَکْرٍ أَ کَانَ طَاعَةً أَوْ مَعْصِیَةً فَإِنْ زَعَمْتَ أَنَّهُ طَاعَةٌ فَقَدْ جَعَلْتَ النَّبِیَّ ص یَنْهَى عَنِ الطَّاعَةِ وَ هَذَا خِلَافُ صِفَةِ الْحَکِیمِ وَ إِنْ زَعَمْتَ أَنَّهُ مَعْصِیَةٌ فَأَیُّ فَضِیلَةٍ لِلْعَاصِی