597) سوره کهف (18) آیه16 وَ إِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَ ما یَعْب
بسم الله الرحمن الرحیم
597) سوره کهف (18) آیه16
وَ إِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَ ما یَعْبُدُونَ إِلاَّ اللَّهَ فَأْوُوا إِلَی الْکَهْفِ یَنْشُرْ لَکُمْ رَبُّکُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ یُهَیِّئْ لَکُمْ مِنْ أَمْرِکُمْ مِرفَقاً
ترجمه
و اکنون که کناره گرفتید از آنان و آنچه جز خدا میپرستند، پس به آن کهف پناه برید [تا] پروردگارتان از رحمتش بر شما بگستراند و برای شما از کارتان وضع خوشایندی فراهم آورد.[1]
نکات ترجمه
«اعْتَزَلَ»
ماده «عزل» در اصل به معنای «از جای خود به در شدن و به سویی متمایل شدن» است[2] (معجم المقاییس اللغة، ج4، ص308) در جایی به کار میرود که شخصی از کاری که در جریان آن بوده جدا شود (وَ مَنِ ابْتَغَیْتَ مِمَّنْ عَزَلْتَ فَلا جُناحَ عَلَیْکَ) (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج8، ص118) و تعبیر «عزل کردن» که در زبان فارسی به معنای برکنار کردن به کار میرود، از همین ماده است.
«اعْتِزَال» به معنای کناره گرفتن از چیزی است که میتواند کنارهگیری جسمی یا روحی باشد (فَإِنِ اعْتَزَلُوکُمْ فَلَمْ یُقاتِلُوکُمْ، نساء/90؛ وَ أَعْتَزِلُکُمْ وَ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ، مریم/48؛ فَاعْتَزِلُوا النِّساءَ، بقرة/222) (مفردات ألفاظ القرآن، ص565)
«معزول» کسی است که او را از کاری برکنار کرده اند و این تعبیر در آیه «إِنَّهُمْ عَنِ السَّمْعِ لَمَعْزُولُونَ» (شعراء/212) به معنای آن است که بعد از اینکه تمکن شنیدن داشتند اکنون از شنیدن ممنوع و محروم شدهاند. (مفردات ألفاظ القرآن، ص565)
«مَعْزِل» اسم مکان است و عبارت است از ناحیه و سمتی است که شخص از دیگران جدا شده و در آنجا قرار گرفته است (نادى نُوحٌ ابْنَهُ وَ کانَ فی مَعْزِلٍ؛ هود/42) (کتاب العین، ج1، ص354؛ مجمع البحرین، ج5، ص423)
ماده «عزل» و مشتقات آن جمعا 10 بار در قرآن کریم به کار رفته است.
«اعْتَزَلْتُمُوهُمْ»
اعتزلتم (فعل ماضی) + و (حرف «م» در ضمیر متصل (تُم) هم میتواند ساکن تلفظ شود هم مضموم؛ اما اگر بعد از آن ضمیر بیاید حتما باید مضموم شود و به صورت اشباع خوانده شود و از این تلفظ «و» زاییده میشود. (سلم اللسان فی الصرف و النحو و البیان، ص168) + «هم» (ضمیر مفعولی)
«ما یَعْبُدُونَ إِلاَّ اللَّهَ»
«ما» در این عبارت سه وجه میتواند داشته باشد: (أنوار التنزیل (بیضاوی)، ج3، ص275[3]؛ التبیان فی إعراب القرآن، ص243[4])
الف. «ما» موصول (به معنای «الذی») و در این حالت عطف به ضمیر «هم» (مفعولِ اعتزلتم) است؛ که به همین معنا ترجمه شد «کناره گرفتید از آنان و از آنچه غیر از خدا میپرستند»
ب. «ما» مصدری (که فعل بعد از خود را به صورت مصدر درمیآورد» و ترجمه چنین میشود: «کناره گرفتید از آنان و عبادتشان مگر از عبادت خدا» [ظاهرا ناظر به این است که قوم آنان چون مشرک بودند هم خدا را میپرستیدند و هم غیر خدا را؛ و اصحاب کهف از آنان و از معبودهای غیرخدا کناره گرفتند، اما از پرستش خدا کناره نگرفتند]
ج. میتوان آن را «ما» نافیه دانست و آنگاه این جمله، جمله معترضهای از جانب خداوند باشد در مورد اصحاب کهف؛ و ترجمه چنین میشود: «و اکنون که کناره گرفتید از آنان - و آنان [= اصحاب کهف] جز خدا را نمیپرستند - ، پس پناه ببرید ...»
در میان ترجمههای موجود، ترجمه آیتی «ما» را مای نافیه گرفته، اما توجه نکرده که در این صورت، جمله، باید جمله معترضه شود؛ و چنین ترجمه کرده است: «اگر از قوم خود کناره جستهاید و جز خداى یکتا خداى دیگرى را نمىپرستید» که این ترجمه اشتباه است زیرا «یعبدون» را «تعبدون» ترجمه کرده است.
«فَاْوُوا»
فـ «فاء فصیحه» (و آن «فـ»ای است که برسر جمله ای وارد میشود که قبل از آن، جمله دیگری محذوف است و این فاء بر آن جمله محذوف دلالت میکند) + اِأوُوا (فعل امر از ماده «أوی» که ابتدایش همزه وصل میباشد و به دلیل اتصال به «ف» همزه وصل (اِ) خوانده نمیشود)
قبلا توضیح داده شده که ماده «أوی» را «در جایی جمع شدن» یا «به چیزی منضم شدن» دانستهاند و «مأوی» به مکانی گفته میشود که در آن گرد میآید و مستقر میشوند و در فارسی معادل کلمات قرارگاه و پناهگاه میباشد. البته ابنفارس بر این باور است که این ماده در معنای دومی هم به کار رفته و دلالت بر «شفقت و مهربانی ورزیدن» هم دارد.
(جلسه 540 http://yekaye.ir/al-ahzab-33-51/)
«مِرفَقاً»
ماده «رفق» در اصل به معنای نرمخویی و با مدارا و ملاطفت برخورد کردن به کار میرود و نقطه مقابل «عنف» (مواجهه با شدت و خشونت) است. (معجم المقاییس اللغة، ج2، ص418؛ التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج4، ص186)
«رفیق» (حَسُنَ أُولئِکَ رَفیقاً؛ نساء/69) کسی است که این نرمخویی و ملاطفتش موجب جمع شدن بین تو و او گردیده است (معجم المقاییس اللغة، ج2، ص418)
«مِرَفق» را به معنای آن چیزی که انسان بدان تکیه میزند و مایه رفق و صلاح انسان است دانستهاند (کتاب العین، ج5، ص149) و به آرنج نیز «مِرَفق» (جمع آن: مرافق) گفته میشود (فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَ أَیْدِیَکُمْ إِلَى الْمَرافِقِ؛ مائده/6) از این جهت که انسان با تکیه بر آن استراحت میکند (معجم المقاییس اللغة، ج2، ص418)
و «ارتفق» تکیه کردن بر «مرفق» میباشد و بر همین اساس «مُرْتَفَق» اسم مکان است و به معنای مکانی است که شخص برای استراحت ( بر مرفق خود تکیه زدن) برگزیده است (ساءَتْ مُرْتَفَقاً ... حَسُنَتْ مُرْتَفَقاً؛ کهف/29 و 31) (اساس البلاغه، ص243؛ التحقیق، ج4، ص188)
برخی مانند اصمعی بر این گمان هستند که کلمه «مرفق» تنها به صورت «مِرَفق» تلفظ میشود؛ اما فراء و دیگران بر وی خرده گرفتهاند که این کلمه به صورت «مَرفِق» هم تلفظ میشود و البته وی احتمال داده که تلفظ دوم برای وقتی است که میخواهند بین معنای «وضعیت همراه با رفق» با معنای آرنج (که غالبا به صورت «مِرفَق» میآید) تفاوت بگذارند؛ و علاوه بر این به صورت «مَرفَق» هم تلفظ شده است (إعراب القرآن (نحاس)، ج2، ص290؛ التبیان فی إعراب القرآن، ص243) و گفته شده که وقتی با فتحه «م» است به معنای اسم مکان میباشد (الجامع لأحکام القرآن، ج11، ص368)[5]
ماده «رفق» و مشتقاتش جمعا 5 بار در قرآن کریم به کار رفته است.
اختلاف قرائت[6]
این کلمه در قرائت مشهور کوفه (عاصم، حمزه و کسائی) و بصره (ابوعمرو) و مکه (ابنکثیر) و روایت قالون از نافع (اهل مدینه) و برخی از قرائات شاذه (مانند قرائت طلحه و ابنابیاسحاق) به همان صورت «مِرَفقاً» قرائت شده؛ اما در قرائت نافع (اهل مدینه) و ابن عامر (اهل شام) و ابوجعفر (از قراء عشره) و روایت أعشى و برجمی و جعفی از ابوبکر [= ابنعیاش، یکی از دو راوی عاصم، یکی از سه قاری کوفه] و روایت هارون از ابوعمرو (قاری بصره) به صورت «مَرفِقاً» قرائت شده است. (مجمعالبیان، ج6، ص699[7]؛ البحر المحیط، ج7، ص151[8]؛ الکامل المفصل فی القرائات الاربعة عشر، ص295)[9]
حدیث
1) امام کاظم ع در ضمن حدیثی طولانی فرمود:
ای هشام! صبر بر تنهایی علامت قوت عقل است؛ پس هر که از خدا خردمندى گرفت از اهل دنیا و کسانی که به دنیا متمایلند کناره گیرد و بدانچه نزد خداست تمایل ورزد و خدا مایه انس او در وحشت، همراه او در تنهایى، بینیازکننده او در تنگی معیشت است، و بدون اینکه ایل و تباری داشته باشد او را به عزت میرساند...
اصول کافی، ج1، ص17
أَبُو عَبْدِ اللَّهِ الْأَشْعَرِیُّ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا رَفَعَهُ عَنْ هِشَامِ بْنِ الْحَکَمِ قَالَ قَالَ لِی أَبُو الْحَسَنِ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ ع یَا هِشَام ...
یَا هِشَامُ الصَّبْرُ عَلَى الْوَحْدَةِ عَلَامَةُ قُوَّةِ الْعَقْلِ فَمَنْ عَقَلَ عَنِ اللَّهِ اعْتَزَلَ أَهْلَ الدُّنْیَا وَ الرَّاغِبِینَ فِیهَا وَ رَغِبَ فِیمَا عِنْدَ اللَّهِ وَ کَانَ اللَّهُ أُنْسَهُ فِی الْوَحْشَةِ وَ صَاحِبَهُ فِی الْوَحْدَةِ وَ غِنَاهُ فِی الْعَیْلَةِ وَ مُعِزَّهُ مِنْ غَیْرِ عَشِیرَة...
2) ابنمسعود از پیامبر اکرم ص روایت کرده که فرمودند:
روزگاری بر مردم خواهد آمد که هیچ دینداری نمیتواند دینش را حفظ کند مگر کسی که از کوهی به کوه دیگر و از صخرهای به صخره دیگر پناه ببرد مانند روباهی که از شیر می گریزد.
گفتند: آن چه زمان خواهد بود؟
فرمود: زمانی که معیشت جز با انجام معصیت خدا به دست نمیآید ... در آن زمان هلاک انسان به دست والدینش است! و اگر آنها هلاکش نکنند، به دست همسر و فرزندانش! و اگر آنها هلاکش نکنند به دست نزدیکان و همسایگانش!
گفتند: چگونه چنین چیزی خواهد شد ای پیامبر خدا؟
فرمود: او را به خاطر تنگی معیشت ملامت و عیبجویی میکنند و به برآوردن درخواستههایی وادارش میکنند [هزینههایی را بر او تحمیل میکنند] که توان انجام آن [از راه حلال] را ندارد و این گونه او را به عرصه هلاکت میکشانند.
التحصین فی صفات العارفین، ص13؛ شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید، ج10، ص47؛ مستدرک الوسائل، ج11، ص388
رُوِیَ عَنِ ابْنِ مَسْعُودٍ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: لَیَأْتِیَنَّ عَلَى النَّاسِ زَمَانٌ لَا یَسْلَمُ لِذِی دِینٍ دِینُهُ إِلَّا مَنْ یَفِرُّ مِنْ شَاهِقٍ إِلَى شَاهِقٍ وَ مِنْ حَجَرٍ إِلَى حَجَرٍ کَالثَّعْلَبِ بِأَشْبَالِهِ قَالُوا وَ مَتَى ذَلِکَ الزَّمَانُ قَالَ إِذَا لَمْ یَنَلِ الْمَعِیشَةَ إِلَّا بِمَعَاصِی اللَّهِ ...[10] إِذَا کَانَ ذَلِکَ الزَّمَانُ فَهَلَاکُ الرَّجُلِ عَلَى یَدَیْ أَبَوَیْهِ فَإِنْ لَمْ یَکُنْ لَهُ أَبَوَانِ فَعَلَى یَدَیْ زَوْجَتِهِ وَ وَلَدِهِ فَإِنْ لَمْ یَکُنْ لَهُ زَوْجَةٌ وَ لَا وَلَدٌ فَعَلَى یَدَیْ قَرَابَتِهِ وَ جِیرَانِهِ
قَالُوا وَ کَیْفَ ذَلِکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ؟
قَالَ یُعَیِّرُونَهُ لِضِیقِ الْمَعِیشَةِ وَ یُکَلِّفُونَهُ مَا لَا یُطِیقُ حَتَّى یُورِدُونَهُ مَوَارِدَ الْهَلَکَة.
3) از امام صادق ع روایت شده است:
اگر توانستید ناشناس بمانید چنین کنید؛ و بر تو چیزی نیست اگر که مردم تو را مدح نکنند و بر تو چیزی نیست اگر که نزد مردم مذموم باشی، اگر که نزد خداوند تبارک و تعالی ممدوح و پسندیده باشی ...
سپس فرمود: اگر توانستی از خانهات [جز برای ضرورت] بیرون نیایی چنین کن؛ چرا در بیرون آمدن باید که مواظب باشی که غیبت نکنی و دروغ نگویی و حسد نورزی و ریا نکنی و خودنمایی نکنی و سستی نورزی...
الکافی، ج8، ص128
عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ [وَ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ] عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ دَاوُدَ الْمِنْقَرِیِّ عَنْ حَفْصِ بْنِ غِیَاثٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
إِنْ قَدَرْتُمْ أَنْ لَا تُعْرَفُوا فَافْعَلُوا وَ مَا عَلَیْکَ إِنْ لَمْ یُثْنِ النَّاسُ عَلَیْکَ وَ مَا عَلَیْکَ أَنْ تَکُونَ مَذْمُوماً عِنْدَ النَّاسِ إِذَا کُنْتَ مَحْمُوداً عِنْدَ اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى ... ثُمَّ قَالَ إِنْ قَدَرْتَ أَنْ لَا تَخْرُجَ مِنْ بَیْتِکَ فَافْعَلْ فَإِنَّ عَلَیْکَ فِی خُرُوجِکَ أَنْ لَا تَغْتَابَ وَ لَا تَکْذِبَ وَ لَا تَحْسُدَ وَ لَا تُرَائِیَ وَ لَا تَتَصَنَّعَ وَ لَا تُدَاهِنَ ...
4) امام سجاد ع در فرازی از صلوات شعبانیه میفرمایند:
خداوندا بر محمد و خاندان وی درود فرست، همانها که غاری امن هستند وفریادرس درماندگان ناتوان، و پناهگاه فراریان، و دستاویز چنگزنندگان.
مصباح المتهجد، ج2، ص828
رَوَى مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى الْعَطَّارُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ السَّیَّارِیِّ عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ مُجَاهِدٍ عَنْ أَبِیهِ قَالَ:
کَانَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ ع یَدْعُو عِنْدَ کُلِّ زَوَالٍ مِنْ أَیَّامِ شَعْبَانَ وَ فِی لَیْلَةِ النِّصْفِ مِنْهُ وَ یُصَلِّی عَلَى النَّبِیِّ ص بِهَذِهِ الصَّلَوَاتِ یَقُولُ:
... اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدِ الْکَهْفِ الْحَصِینِ وَ غِیَاثِ الْمُضْطَرِّ الْمُسْتَکِینِ وَ مَلْجَإِ الْهَارِبِینَ وَ عِصْمَةِ الْمُعْتَصِمِین.[11]
تدبر
1) «إِذْ قامُوا فَقالُوا رَبُّنا رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ ... وَ إِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَ ما یَعْبُدُونَ إِلاَّ اللَّهَ فَأْوُوا إِلَی الْکَهْفِ یَنْشُرْ لَکُمْ رَبُّکُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ یُهَیِّئْ لَکُمْ مِنْ أَمْرِکُمْ مِرفَقاً»
اگر کسی بر سر باور توحیدیاش ایستاد و به خاطر دینش از جامعه کنارهگیری کرد، و به پناهگاه معینی پناه برد، رحمت ویژه خدا شاملش میشود و خدا طوری کارها بر وفق مراد وی («مرفقا»: با رفق و مدارا) مهیا میکند که نه در مخیله خودش میگنجد، نه در باور دیگران. (آنها که از جامعه کفر فرار کرده بودند، خوابیدند و 300 سال بعد در جامعه خداپرست بیدار شدند)
2) «وَ إِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَ ما یَعْبُدُونَ إِلاَّ اللَّهَ»
با اینکه اسلام دینی اجتماعی است اما جایی که انسان دینش در معرض تهدید جدی قرار میگیرد، کنارهگیری و عزلت را میپذیرد (حدیث 2).
پس این کنارهگیری مُجاز، کنارهگیری از جامعه دنیامداران است، نه از هرجامعهای (حدیث 1)
2) «وَ إِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَ ما یَعْبُدُونَ إِلاَّ اللَّهَ فَأْوُوا إِلَی الْکَهْفِ»
فرمود «الکهف» و نفرمود: «کهفٍ». چرا؟
الف. اگر کسی به خاطر دینش از جامعه کنارهگیری کرد، حتما باید یک پناهگاه معینی داشته باشد که بدان پناه ببرد. شاید بدین جهت است که اهل بیت را «کهف حصین» خواندهاند (حدیث 4)
ب. ...
4) «وَ إِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَ ما یَعْبُدُونَ إِلاَّ اللَّهَ فَأْوُوا إِلَی الْکَهْفِ یَنْشُرْ لَکُمْ رَبُّکُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ یُهَیِّئْ لَکُمْ مِنْ أَمْرِکُمْ مِرفَقاً»
کسی که حفظ دینش برایش مهم باشد، ممکن است در جامعه تنها شود، اما خدا با رحمت ویژهاش عالم را بر وفق مراد او تنظیم خواهد کرد.
4) «وَ إِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَ ما یَعْبُدُونَ إِلاَّ اللَّهَ فَأْوُوا إِلَی الْکَهْفِ یَنْشُرْ لَکُمْ ...»
کسی که به خاطر خدا و حفظ دینش کاری خلاف روال جامعه انجام دهد، خدا ادامه راه را به او القا میکند.
(اصحاب کهف پیامبر نبودند، اما خودشان «فاووا الی الکهف» گفتند)
5) «یُهَیِّئْ لَکُمْ مِنْ أَمْرِکُمْ مِرفَقاً»
در آیه10 گفتند «وَ هَیِّئْ لَنا مِنْ أَمْرِنا رَشَداً» و اکنون کسی که بقیه را خطاب قرار داده، ثمره کارشان را با تعبیر «وَ یُهَیِّئْ لَکُمْ مِنْ أَمْرِکُمْ مِرفَقاً» بیان میکند.
چرا به جای تعبیر «رَشَداً» تعبیر «مِرفَقاً» را آورد؟
الف. ممکن است راه رشد در ظاهر با دشواریهایی همراه باشد؛ اما رشد حقیقی انسان وضعیتی است که کاملا برای انسان با رفق و مدارا همراه است و در واقع خوشایند اوست.
ب. ...
6) «وَ إِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَ ما یَعْبُدُونَ إِلاَّ اللَّهَ فَأْوُوا إِلَی الْکَهْفِ یَنْشُرْ لَکُمْ رَبُّکُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ»
آنکه براى خدا قیام کند و با هجرت، دست از مسکن و جامعهى خود بکشد، مشمول الطاف الهى مىشود. (تفسیر نور، ج7، ص149)
7) «وَ إِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَ ما یَعْبُدُونَ إِلاَّ اللَّهَ فَأْوُوا إِلَی الْکَهْفِ یَنْشُرْ لَکُمْ رَبُّکُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ یُهَیِّئْ لَکُمْ مِنْ أَمْرِکُمْ مِرفَقاً»
این آیه نشان میدهد هجرت و دوری گزیدن از جامعه کفر بسیار اهمیت دارد (مجمع البیان، ج6، ص701 )[12]؛
تا حدی که میتوان گفت:
غارنشینى در فضاى توحید، بهتر از شهرنشینى در فضاى شرک است؛ و این سخن اصحاب کهف شبیه سخنان حضرت یوسف است که زندان را بر کاخ ترجیح داد و گفت: «رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَیَّ مِمَّا یَدْعُونَنی إِلَیْه: پروردگارا زندان را بیش از آنچه اینان مرا بدان میخوانند دوست دارم» (یوسف/33) (تفسیر نور، ج7، ص149)
[1] . این آیه قبلا در جلسه60 بحث شد (http://yekaye.ir/al-kahf-18-16/) اما از آنجا که بحثهای آن زمان مختصرتر بود و نیز برای اینکه سیر بحث حفظ شود دوباره آن را امروز مورد بحث قرار میدهیم.
[2] . تنحیة و إمالة
[3] . وَ ما یَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ عطف على الضمیر المنصوب، أی و إذ اعتزلتم القوم و معبودیهم إلا اللّه، فإنهم کانوا یعبدون اللّه و یعبدون الأصنام کسائر المشرکین. و یجوز أن تکون ما مصدریة على تقدیر و إذ اعتزلتموهم و عبادتهم إلا عبادة اللّه، و أن تکون نافیة على أنه إخبار من اللّه تعالى عن الفتیة بالتوحید معترض بین إِذِ و جوابه لتحقیق اعتزالهم.
[4] . «عکبری» (قرن7) معتقد است که در صورت اخیر، استثنای بعد از آن دو حالت پیدا میکند: استثنای منقطع و متصل، که مراد از کلام وی را متوجه نشدم. عین عبارت وی چنین است:
وَ ما یَعْبُدُونَ: فی «ما» ثلاثة أوجه:...و الثالث- أنها حرف نفی، فیخرج فی الاستثناء وجهان: أحدهما: هو منقطع.و الثانی- هو متّصل و التقدیر: و إذ اعتزلتموهم إلّا عبادة الله، أو و ما یعبدون إلا الله فقد کانوا یعبدون الله مع الأصنام، أو کان منهم من یعبد الله.
البته ممکن است مقصود وی از « فیخرج فی الاستثناء وجهان» ناظر به کل حالتها باشد نه فقط ناظر به «ما» نافیه؛ شبیه آنچه ابوحیان نقل کرده است:
و ذکر أبو نعیم الحافظ عن عطاء الخراسانی أنهم کانوا یعبدون اللّه و یعبدون معه آلهة فاعتزلت الفتیة عبادة تلک الآلهة و لم یعتزلوا عبادة اللّه. و قال هذا أیضا الفرّاء، و منقطع إن کانوا لا یعرفون اللّه و لا یعبدونه لعدم اندراجه فی معبوداتهم. ... و قیل: وَ ما یَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ کلام معترض إخبار من اللّه تعالى عن الفتیة أنهم لم یعبدوا غیر اللّه تعالى، فعلى هذا ما فیه و إِلَّا استثناء مفرغ له العامل. (البحر المحیط، ج7، ص151)
[5] . قرئ بکسر المیم و فتحها، و هو ما یرتفق به و کذلک مرفق الإنسان و مرفقه، و منهم من یجعل" المرفق" بفتح المیم [و کسر الفاء من الامر، و المرفق من الإنسان، وقد قیل: المرفق بفتح المیم «2»] الموضع کالمسجد وهما لغتان
[6] . این مورد هم هست که در متن نیاوردم:
فى مصحف عبد الله بن مسعود" وَ ما یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ". قال قتادة هذا تفسیرها. قلت: و یدل على هذا ما ذکره أبو نعیم الحافظ عن عطاء الخراسانی فی قوله تعالى:" وَ إِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَ ما یَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ" قال: کان فتیة من قوم یعبدون الله و یعبدون معه آلهة فاعتزلت الفتیة عبادة تلک الآلهة و لم تعتزل عبادة الله. ابن عطیة: فعلى ما قال قتادة تکون" إِلَّا" بمنزلة غیر، و" ما" من قوله" وَ ما یَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ" قی موضع نصب، عطفا على الضمیر فی قول" اعْتَزَلْتُمُوهُمْ". (الجامع لأحکام القرآن (قرطبی)، ج11، ص368)
[7] . قرأ أهل المدینة و ابن عامر و الأعشى و البرجمی عن أبی بکر مرفقا بفتح المیم و کسر الفاء و الباقون «مِرفَقاً» بکسر المیم و فتح الفاء.
[8] . و قرأ أبو جعفر و الأعرج و شیبة و حمید و ابن سعدان و نافع و ابن عامر و أبو بکر فی روایة الأعشى و البرجمی و الجعفی عنه، و أبو عمرو فی روایة هارون بفتح المیم و کسر الفاء. و قرأ ابن أبی إسحاق و طلحة و الأعمش و باقی السبعة بکسر المیم و فتح الفاء رفقا لأن جمیعا فی الأمر الذی یرتفق به و فی الجارحة حکاه الزجّاج و ثعلب. و نقل مکی عن الفراء أنه قال: لا أعرف فی الأمر و فی الید و فی کل شیء إلّا کسر المیم، و أنکر الکسائی أن یکون المرفق من الجارحة إلّا بفتح المیم و کسر الفاء، و خالفه أبو حاتم و قال: المرفق بفتح المیم الموضع کالمسجد. و قال أبو زید: هو مصدر کالرفق جاء على مفعل. و قیل: هما لغتان فیما یرتفق به و إما من الید فبکسر المیم و فتح الفاء لا غیر، و عن الفراء أهل الحجاز یقولون مِرفَقاً بفتح المیم و کسر الفاء فیما ارتفقت به و یکسرون مرفق الإنسان، و العرب قد یکسرون المیم منهما جمیعا انتهى و أجاز معاذ فتح المیم و الفاء
[9] . اینکه اعمش (از قرائات شاذه) چگونه قرائت کرده در البحر المحیط، ج7، ص151 آن را در زمره کسانی که «مِرفَقا» قرائت کردهاند گذاشته (پاورقی قبلی) اما در الکامل المفصل فی القرائات الاربعة عشر، ص295 بعد از بردن اسامی نافع و ابنعامر و ابوجعفر گفته است «و وافقهم الاعمش»!
[10] . فَعِنْدَ ذَلِکَ حَلَّتِ الْعُزُوبَةُ قَالُوا یَا رَسُولَ اللَّهِ أَمَرْتَنَا بِالتَّزْوِیجِ قَالَ بَلَى وَ لَکِنْ
[11] . غیر از روایات فوق، در بحار الأنوار، ج67، ص108-111 روایاتی آمده درباب عزلت که موارد زیر کاملا با موضوع بحث تناسب دارد:
[12] . «وَ یُهَیِّئْ لَکُمْ مِنْ أَمْرِکُمْ مِرفَقاً» کلما ارتفقت فهو مرفق و قیل معناه و یصلح لکم من أمر معاشرکم ما ترتفقون به و فی هذا دلالة على عظم منزلة الهجرة فی الدین و على قبح المقام فی دار الکفر إذا کان لا یمکن المقام فیها إلا بإظهار کلمة الکفر و بالله التوفیق