سفارش تبلیغ
صبا ویژن

586) سوره کهف (18) آیه5 ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ وَ لا لِآبائ

بسم الله الرحمن الرحیم

586) سوره کهف (18) آیه5

ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ وَ لا لِآبائِهِمْ کَبُرَتْ کَلِمَةً تَخْرُجُ مِنْ أَفْواهِهِمْ إِنْ یَقُولُونَ إِلاَّ کَذِباً

ترجمه

نه آنان بدان علمی دارند و نه پدرانشان؛ [آن سخن چه] گزاف است، [صرفاً] کلمه‌ای است که از دهانشان بیرون می‌آید؛ [= بزرگتر از دهانشان حرف می‌زنند] ، جز دروغ نمی‌گویند.[1]

نکات ترجمه واختلاف قرائت

در روایت قواس از ابن‌کثیر (راوی غیر مشهور از قاری مکه که از قراء سبعه است)‌ و نیز در میان قرائات شواذ (حسن و یحیی بن یعمر و ابن محیصن و ابن‌أبی اسحاق و ثقفی و عمرو بن عبید و روایت خلف از أعرج) به صورت «کَلِمَةٌ» (با تنوین رفع)‌ قرائت شده است[2] که در این صورت معنا بسیار ساده می‌شود «کَلِمَةً» فاعل «کَبُرَتْ» یا مبتدای موخر می‌شود (مجمع البیان، ج‏6، ص692) و ترجمه عبارت «کَبُرَتْ کَلِمَةً» به صورت «بزرگ [= گزاف] است آن کلمه‌ای که ...» خواهد بود که بسیاری از مترجمان ناخودآگاه این گونه ترجمه کرده‌اند.

اما در عموم قرائات مشهور به همین صورت «کَلِمَةً» (با تنوین نصب) قرائت شده است که اهل لغت این را بلیغ‌تر می‌دانند؛ و در این حالت باید فاعل آن را محذوف دانست و آنگاه درباره جایگاه نحوی «کَلِمَةً» چند تحلیل ارائه شده است:

الف. منصوب است چون تفسیر مضمر است شبیه «نعم رجلاً زیدٌ» یعنی چنین بوده است: «کبرت الکلمةُ کلمةً» آنگاه کلمه اول حذف شده است چون کلمه دوم بر آن دلالت می‌کند. [ترجمه چنین می‌شود: چنین کلمه‌ای گزاف است، کلمه‌ای که ...]

ب. تمییز است [ترجمه چنین می‌شود: این سخنی که گفته‌اند گزاف است از این نظر که کلمه‌ای است که ...]

ج. منصوب به خاطر تعجب است و تقدیر کلام چنین بوده است: أکبر بها کَلِمَةً أی من کَلِمَةً؛ [ترجمه چنین می‌شود: این کلمه، چقدر گزاف است! کلمه‌ای است که ...]

(مجمع البیان، ج‏6، ص692[3]؛ البحر المحیط، ج‏7، ص138[4])

حدیث

1) از امام رضاع از پدرانشان روایت شده است که: یهودی‌ای نزد امیرالمومنین ع آمد و گفت: به من خبر بده از آنچه خدا ندارد و آنچه نزد خدا یافت نمی‌شود و آنچه که خدا نمی‌داند؟!

فرمودند: آنچه را خدا بدان علم ندارد، محتوای همین سخن شماست - ای جماعت یهود - که می‌گویید «عزیر پسر خداست»  (توبه/30) و خدا از اینکه فرزندی داشته باشد بی‌خبر است!

و اینکه پرسیدی خدا چه چیزی ندارد؛ بدان که خدا شریک ندارد!

و اینکه پرسیدی چه چیزی نزد خدا یافت نمی‌شود؛ بدان که ظلم به بندگان نزد خدا یافت نمی‌شود.

یهودی گفت: شهادت می‌دهم که خدایی جز الله نیست و شهادت می دهم که حضرت محمد ص رسول خداست.

التوحید (للصدوق)، ص377

حَدَّثَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْأُشْنَانِیُّ الرَّازِیُّ الْعَدْلُ بِبَلْخٍ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ مَهْرَوَیْهِ الْقَزْوِینِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ مُوسَى الرِّضَا عَنْ أَبِیهِ عَنْ آبَائِهِ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع قَالَ:

إِنَّ یَهُودِیّاً سَأَلَ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ ع فَقَالَ أَخْبِرْنِی عَمَّا لَیْسَ لِلَّهِ وَ عَمَّا لَیْسَ عِنْدَ اللَّهِ وَ عَمَّا لَا یَعْلَمُهُ اللَّهُ؟

فَقَالَ ع أَمَّا مَا لَا یَعْلَمُهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَذَلِکَ قَوْلُکُمْ یَا مَعْشَرَ الْیَهُودِ إِنَّ «عُزَیْراً ابْنُ اللَّهِ» وَ اللَّهُ لَا یَعْلَمُ لَهُ وَلَداً وَ أَمَّا قَوْلُکَ مَا لَیْسَ لِلَّهِ فَلَیْسَ لِلَّهِ شَرِیکٌ وَ قَوْلُکَ مَا لَیْسَ عِنْدَ اللَّهِ فَلَیْسَ عِنْدَ اللَّهِ ظُلْمٌ لِلْعِبَادِ.

فَقَالَ الْیَهُودِیُّ أَنَا أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ.


2) هشام بن سالم می‌گوید به امام صادق ع عرض کردم: حق خدا بر بندگانش چیست؟

فرمود: اینکه آنچه می دانند بگویند و از آنچه نمی‌دانند اجتناب نمایند؛ که اگر چنین کردند حق خدا را ادا کرده‌اند.

الکافی، ج‏1، ص50

عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع:

مَا حَقُّ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ فَقَالَ أَنْ یَقُولُوا مَا یَعْلَمُونَ وَ یَکُفُّوا عَمَّا لَا یَعْلَمُونَ فَإِذَا فَعَلُوا ذَلِکَ فَقَدْ أَدَّوْا إِلَى اللَّهِ حَقَّهُ.[5]


3) در روایات اهل بیت ع روایت شده که خداوند یکبار خطاب به حضرت عیسی ع موعظه‌هایی فرمود. در فرازی از این موعظه‌ها آمده است:

... ای عیسی! چه اندازه چشم بدوزم و منتظر باشم و این قوم در غفلت باشند و برنگردند؟! کلمه از دهانشان خارج می‌شود در حالی که دلهایشان با آن همراهی نمی‌کند؛ خود را در معرض غضب من قرار می‌دهند و به بهانه نزدیک شدن به من ادای دوستی با مومنان را درمی‌آورند...

الکافی، ج‏8، ص134

عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَسْبَاطٍ عَنْهُمْ ع قَالَ فِیمَا وَعَظَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ عِیسَى ع یَا عِیسَى أَنَا رَبُّکَ وَ رَبُّ آبَائِکَ ...

یَا عِیسَى کَمْ أُطِیلُ النَّظَرَ وَ أُحْسِنُ الطَّلَبَ وَ الْقَوْمُ فِی غَفْلَةٍ لَا یَرْجِعُونَ تَخْرُجُ الْکَلِمَةُ مِنْ أَفْوَاهِهِمْ لَا تَعِیهَا قُلُوبُهُمْ یَتَعَرَّضُونَ لِمَقْتِی وَ یَتَحَبَّبُونَ بِقُرْبِی إِلَى الْمُؤْمِنِین‏...


4) از امیرالمومنین ع روایت شده است:

کسی که دینش را از دهان مردم بگیرد، همان مردم او را زایل می‌سازند [= از دین خارج کنند]؛ و کسی که دینش را از کتاب قرآن و سنت بگیرد، کوهها زایل می‌شوند اما او همچنان پابرجاست.

روضة الواعظین و بصیرة المتعظین، ج‏1، ص22

وَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع:

مَنْ أَخَذَ دِینَهُ مِنْ أَفْوَاهِ الرِّجَالِ أَزَالَتْهُ الرِّجَالُ وَ مَنْ أَخَذَ دِینَهُ مِنَ الْکِتَابِ وَ السُّنَّةِ زَالَتِ الْجِبَالُ وَ لَمْ یَزُلْ.

وَ هَذَا الْخَبَرُ مَرْوِیٌّ عَنِ الصَّادِقِ عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع.[6]

تدبر

1) «ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ وَ لا لِآبائِهِمْ»

عده‌ای گفتند خدا کس یا کسانی را به فرزندی گرفته است (خواه به معنای واقعی، خواه به معنای تشریفاتی و امتیاز غیرواقعی برای برخی قرار دادن)؛ یعنی سخنی نامعقول گفتند که هیچ دلیلی بر آن نداشتند و بدون علم و شناخت حرف زدند؛ و چون سخن نادرست خود را به پدرانشان منسوب می‌کردند، خداوند تاکید کرد که نه خودشان علم داشتند و نه پدرانشان. (المیزان، ج13، ص239)

ثمره اجتماعی

صرف اینکه پدران ما و در سنت‌های جامعه ما باوری رواج داشته است، دلیل نمی‌شود که آن باور درست باشد.


2) «ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ وَ لا لِآبائِهِمْ کَبُرَتْ کَلِمَةً تَخْرُجُ مِنْ أَفْواهِهِمْ»

کسی که بدون تکیه بر علم و معرفت سخن بگوید، گاه سخنی از دهانش بیرون می‌آید که بقدری گزاف است که اگر خودش آن را بفهمد دل خودش هم با آن همراهی نمی‌کند. (حدیث3)


3)‌ «ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ وَ لا لِآبائِهِمْ ... إِنْ یَقُولُونَ إِلاَّ کَذِباً»

سخن بی‌پشتوانه معرفتی گفتن، انسان را به دام دروغ گفتن می‌کشاند، هر چند خودش نفهمد.


4)‌ «ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ وَ لا لِآبائِهِمْ کَبُرَتْ کَلِمَةً تَخْرُجُ مِنْ أَفْواهِهِمْ إِنْ یَقُولُونَ إِلاَّ کَذِباً»

کسی که بدون تکیه بر علم و معرفت سخن بگوید، بزرگتر از دهانش سخن خواهد گفت؛

و کسی که بزرگتر از حد خویش سخن بگوید، به دروغگویی کشیده می‌شود و سخنش دروغ خواهد بود.



[1] . نه آنان بدان علمی دارند و نه پدرانشان؛ کلمه‌ای گزاف است که از دهانشان بیرون می‌آید؛ [= بزرگتر از دهانشان حرف می‌زنند] ، جز دروغی دروغ نمی‌گویند.

[2] . و فی الشواذ کبرت کلمة برفع کلمة قرأه یحیى بن یعمر و الحسن و ابن المحیصن و ابن أبی إسحاق و الثقفی و الأعرج بخلاف و عمرو بن عبید. (مجمع البیان، ج‏6، ص692)

و قرأ الجمهور: کَلِمَةً بالنصب ... و قرى‏ء کبرت سکون الباء و هی فی لغة تمیم. و قرأ الحسن و ابن یعمر و ابن محیصن و القواس عن ابن کثیر بالرفع على الفاعلیة و النصب أبلغ فی المعنى و أقوى. (البحر المحیط، ج‏7، ص138)

[3] . و قوله «کَبُرَتْ کَلِمَةً» اختلف فی نصب کلمة فقال السراج: انتصب على تفسیر المضمر على حد قولهم نعم رجلا زید و التقدیر على هذا کبرت الکلمة کلمة ثم حذف الأول لدلالة الثانی علیه و مثله کرم رجلا زید و لؤم صاحبا عمرو و یکون المخصوص بالتکبیر فی هذه المسألة محذوفا لدلالة صفته علیه و التقدیر کلمة تخرج من أفواههم أی کلمة خارجة من أفواههم فیکون مرفوعا على وجهین (أحدهما) أن یکون مبتدأ و ما قبله الخبر (و الآخر) أن یکون خبر مبتدإ محذوف و تقدیره هی کلمة تخرج و قیل انتصب کلمة على التمییز المنقول عن الفاعل على حد قولک‏ تصببت عرقا و تفقأت شحما و الأصل کبرت کلمتهم الخارجة من أفواههم قال الشاعر:

و لقد علمت إذا الریاح تناوحت                 هدج الریال تکبهن شمالا

أی تکبهن الریاح شمالا و من قرأ کبرت کلمةٌ فإنه جعل کلمة فاعل کبرت و جعل قولهم «اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً» کلمة کما قالوا للقصیدة کلمة و على هذا فیکون قوله «تَخْرُجُ مِنْ أَفْواهِهِمْ» فی موضع رفع بکونه صفة لکلمة و لا یجوز أن یکون وصفا لکلمة الظاهرة المنصوبة لأن الوصف یقرب النکرة من المعرفة و التمییز لا یکون معرفة البتة و لا یجوز أن یکون فی موضع نصب على الحال من کلمة المنصوبة لوجهین (أحدهما) أن الحال یقوم مقام الوصف و الثانی أن الحال لا یکون من نکرة فی غالب الأمر

[4] . و قرأ الجمهور: کَلِمَةً بالنصب و الظاهر انتصابها على التمییز، و فاعل کَبُرَتْ مضمر یعود على المقالة المفهومة من قوله قالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً، و فی ذلک معنى التعجب أی ما أکبرها کلمة، و الجملة بعدها صفة لها تفید استعظام اجترائهم على النطق بها و إخراجها من أفواههم، فإن کثیرا مما یوسوس به الشیطان فی القلوب و یحدث به النفس لا یمکن أن یتفوه به بل یصرف عنه الفکر، فکیف بمثل هذا المنکر و سمیت کَلِمَةً کما یسمون القصیدة کلمة.

و قال ابن عطیة: و هذه المقالة هی قائمة فی النفس معنى واحدا فیحسن أن تسمى کَلِمَةً.و قال أیضا: و قرأ الجمهور بنصب الکلمة کما تقول نعم رجلا زید، و فسر بالکلمة و وصفها بالخروج من أفواههم فقال بعضهم: نصبها على التفسیر على حد نصب قوله تعالى وَ ساءَتْ مُرْتَفَقاً. و قالت فرقة: نصبها على الحال أی کَبُرَتْ فریتهم و نحو هذا انتهى. فعلى قوله کما تقول نعم رجلا زید یکون المخصوص بالذم محذوفا لأنه جعل تَخْرُجُ صفة لکلمة، و التقدیر کَبُرَتْ کَلِمَةً خارجة مِنْ أَفْواهِهِمْ تلک المقالة التی فاهوا بها و هی مقالتهم اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً. و الضمیر فی کَبُرَتْ لیس عائدا على ما قبله بل هو مضمر یفسره ما بعده، و هو التمییز على مذهب البصریین، و یجوز أن یکون المخصوص بالذم محذوفا و تخرج صفة له أی کَبُرَتْ کَلِمَةً کلمة تَخْرُجُ مِنْ أَفْواهِهِمْ.

و قال أبو عبیدة: نصب على التعجب أی أکبر بها کَلِمَةً أی من کَلِمَةً.

[5] . در الکافی، ج‏1، ص43 این حدیث هم آمده است: الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَسْبَاطٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ سَمَاعَةَ عَنْ غَیْرِ وَاحِدٍ عَنْ أَبَانٍ عَنْ زُرَارَةَ بْنِ أَعْیَنَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع مَا حَقُّ اللَّهِ عَلَى الْعِبَادِ قَالَ أَنْ یَقُولُوا مَا یَعْلَمُونَ وَ یَقِفُوا عِنْدَ مَا لَا یَعْلَمُونَ.

[6] . این مضمون در الغیبة للنعمانی، ص22 بدین صورت آمده است:

کَمَا رُوِّینَا عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع أَنَّهُ قَالَ: مَنْ دَخَلَ فِی هَذَا الدِّینِ بِالرِّجَالِ أَخْرَجَهُ مِنْهُ الرِّجَالُ کَمَا أَدْخَلُوهُ فِیهِ وَ مَنْ دَخَلَ فِیهِ بِالْکِتَابِ وَ السُّنَّةِ زَالَتِ الْجِبَالُ قَبْلَ أَنْ یَزُولَ.

و این دو روایت هم قابل توجه است:

حَدَّثَنَا یَعْقُوبُ بْنُ یَزِیدَ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ النَّضْرِ عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ عَنْ جَابِرِ بْنِ یَزِیدَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع أَنَّهُ قَالَ: مَنْ دَانَ اللَّهَ بِغَیْرِ سَمَاعٍ عَنْ صَادِقٍ أَلْزَمَهُ اللَّهُ الْبَتَّةَ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ. (بصائر الدرجات، ج‏1، ص14)

مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنِ ابْنِ بُکَیْرٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: لَوْ أَنَّ الْعِبَادَ إِذَا جَهِلُوا وَقَفُوا وَ لَمْ یَجْحَدُوا لَمْ یَکْفُرُوا.  (الکافی، ج‏2، ص388)