سفارش تبلیغ
صبا ویژن

513) سوره قلم (68) آیه 48 فَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ وَ لا تَک

بسم الله الرحمن الرحیم

513) سوره قلم (68) آیه 48  

فَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ وَ لا تَکُنْ کَصاحِبِ الْحُوتِ إِذْ نادی‏ وَ هُوَ مَکْظُومٌ

ترجمه

پس برای حکم پروردگارت صبر کن و همانند صاحب ماهی [= یونس] مباش هنگامی که ندا در داد، در حالی که غیظ راه گلویش را بسته [و مورد خشم قرار گرفته] بود.

نکات ترجمه‌ای و نحوی

«فَاصْبِرْ لِحُکْمِ»

حرف «لـ» معنای عادی‌اش «برای» می‌باشد؛ یعنی برای ابلاغ دستور خدا صبر و شکیبایی در پیش بگیر؛ و می‌تواند به معنای «الی: تا» باشد یعنی تا رسیدن حکم خدا در یاری اولیائش و شکست دشمنانش صبر کن (مجمع‌البیان، ج10، ص512)

«صاحِب»

از ماده «صحب» است که در اصل دلالت دارد بر نزدیک هم قرار گرفتن و مقارن همدیگر شدن؛ و «صاحب» به هر ملازم و همنشین و همراهی گفته می‌شود که همراهی‌شان زیاد باشد و درباره این واژه در جلسه229 توضیح داده شد. http://yekaye.ir/al-baqarah-002-039

«الْحُوت»

حوت به معنای «ماهی بزرگ» است و اصل این ماده دلالت بر اضطراب و به سرعت این طرف و آن طرف رفتن می‌کند و ظاهرا از همین جهت است که به ماهی «حوت» گویند. (معجم المقاییس اللغة، ج‏2، ص114) و جمع آن «حیتان» (إِذْ تَأْتیهِمْ حیتانُهُمْ؛ اعراف/163) است.

این کلمه جمعا 5 بار در قرآن کریم آمده است.

«مَکْظُوم»

ماده «کظم» را برخی در اصل به معنای خودداری کردن و جمع کردن چیزی دانسته‌‌ و گفته‌اند «کَظْم‏» به معنای فروبردن غیظ و خودداری کردن از آشکار شدن آن است، گویی «کاظم» (الْکاظِمینَ الْغَیْظَ؛ آل‌عمران/134) کسی است که غیظ خود را در درون خود جمع می‌کند. (معجم المقاییس اللغة، ج‏5، ص184). یا به تعبیر دیگر، ضبط و محبوس کردن چیزی در باطن است به نحوی که مانع آشکار شدن آن شوند. (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏10، ص69)

برخی گفته‌اند «کَظم» به معنای محل خروج نفس است و به حبس کردن نفس «کُظُومُ» گویند و «کَظْم الغَیْظ» هم حبس کردن و ممانعت از آشکار شدن غیظ و غضب است (مفردات ألفاظ القرآن، ص712) چنانکه گفته می‌شود: او غمگین است و کظم چنان او را فرا گرفته که نمی‌تواند نفس بکشد؛ و چنین کسی را «مکظوم» می‌گویند (کتاب العین، ج5، ص345؛ اساس البلاغه، ص545)[1]

اغلب اهل لغت، «کظیم» (ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ کَظِیم‏) و «مکظوم» را هم‌معنی، و به معنای «مکروب: کسی که در سختی و تنگنا افتاده است» دانسته‌اند (المحیط فی اللغة، ج6، ص234؛ المصباح المنیر، ج‏2، ص534؛ لسان العرب، ج12، ص520) اما برخی تفاوت ظریفی بین آنها گذاشته و گفته‌اند «کَظِیم» کسی است که غیظش را فرو می‌برد؛ اما «مَکْظُوم» کسی است که در غرقاب سختی و تنگنا قرار گرفته است (المملؤ کربا) (مجمع البحرین، ج‏6، ص154) و برخی هم اساساً همان معنای حبس کردن و باز داشتن [بدون کلمه غیظ] را مد نظر قرار داده و معتقدند که «مکظوم» به معنای کسی است که از تصرف در امور خویش بازداشته شده است. (مجمع‌البیان، ج10، ص511)

این ماده تنها به همین سه صورت (کاظم، کظیم و مکظوم) و جمعا 6 بار در قرآن کریم به کار رفته است.

حدیث

1) از امام باقر ع روایت شده است که ما در برخی از نوشته‌های باقیمانده از امیرالمومنین ع یافتیم که رسول الله برایم چنین گفت که جبرئیل به او گفته است: [چون این روایت بسیار طولانی است تنها برخی از فرازهای اصلی آن را ترجمه کرده‌ایم]

هنگامی که یونس بن متی را خداوند به سوی قومش فرستاد او سی ساله بود ... و سی و سه سال در میان آنها بود و آنها را به ایمان به خدا و تصدیق و پیروی از خویش دعوت کرد اما به او ایمان نیاوردند و پیرویش نکردند جز دو نفر به اسم‌های روبیل و تنوخا؛ روبیل از خاندان علم و نبوت و حکمت بود و از مدتها پیش از آنکه یونس به پیامبری مبعوث شود با او رفیق بود؛ و تنوخا فردی مستضعف و عابد و زاهد و غوطه‌ور در عبادت بود که علم و حکمتی نداشت ... و روبیل به خاطر علم و حکمت و نیز سابقه دوستی‌ای که با یونس داشت منزلت برتری در دیدگان یونس داشت.

هنگامی که یونس دید که مردم اجابتش نمی‌کنند و به او ایمان نمی‌آورند خسته شد و دیگر کاسه صبرش لبریز شد، پس به پروردگارش شکایت برد و از جمله اینکه گفت: پروردگارا! مرا به قومم مبعوث کردی در حالی که سی سال داشتم؛ وسی و سه سال آنها را به ایمان به تو و تصدیق به رسالت خود دعوت کردم و از عذاب و نقمت تو هشدار دادم اما مرا تکذیب کردند و به من ایمان نیاوردند و نبوتم را انکار نمودندو رسالتم را حقیر شمردند و مرا تهدید کردند تا حدی که ترسیدم مرا بکشند پس عذابت را بر آنان نازل فرما که آنان ایمان نمی‌آورند.

پس خداوند به او وحی کرد: همانا در میان آنان زن باردار و نوزاد و پیرمرد و زن ضعیف و اشخاص مستضعف وجود دارد و من حاکم عدل هستم و رحمتم بر غضبم پیشی گرفته است، کودکان را به گناه بزرگسالان عذاب نکنم؛ یونس! اینها بندگان و مخلوقات من در زمین من و تحت سرپرستی من‌اند؛ دوست دارم که به آنها مهلت دهم و با آنها مدارا کنم و منتظر توبه‌شان بمانم؛ و تو را به قومت فرستادم که تا بر آنها عطوف باشی و با مهربانیِ نبوت آنها را تحمل کنی و با بردباری پیامبرانه بر آنها شکیبایی ورزی و برایشان همچون طبیبی شفابخش باشی که راه معالجه درد را می‌داند؛ اما تو بر آنها برآشفتی و برای مدارا با آنها دل ندادی و به روش پیامبران با آنها برخورد نکرده‌ای و به خاطر کمیِ صبر و شکیبایی‌ات از من عذاب آنها را می‌خواهی؟! در حالی که بنده‌ام نوح بر قومش خیلی صبورتر از تو بود و بیشتر با آنها مدارا کرد و عذر را کاملا بر آنها تمام نمود و لذا هنگامی که بر آنها غضب کرد من هم غضب کردم و هنگامی که از من درخواست کرد اجاتش نمودم.

[یونس همچنان به درخواستش ادامه داد و نهایتا خداوند به او فرمود:] ... و بدان ای یونس که علم من در مورد آنها [مبتنی بر] باطن و غیب است و تو هم به نهایت آن دسترسی نداری و علم تو در مورد آنها علم به ظاهری است که باطنی ندارد. یونس! من درخواستت را که از من فرستادن عذاب را خواستی، اجابت کردم؛ اما یونس، این کار حظ و بهره تو نزد مرا بیشتر نمی‌کند و برای تو زیبنده‌تر نخواهد بود و بزودی عذاب در روز چهارشنبه نیمه شوال بعد از طلوع آفتاب به سراغشان خواهد آمد؛ پس آنان را آگاه ساز.

یونس خوشحال شد و این مطلب ناراحتش نکرد و نمی‌دانست عاقبتش چه خواهد شد.

[آنگاه یونس سراغ آن دو نفر که به او ایمان آورده بودند رفت. تنوخا این کارش را تایید کرد اما]

روبیل گفت: به نظر من بهتر است همچون پیامبری حکیم و رسولی کریم به پیشگاه پروردگارت برگردی؛ و از او بخواهی که عذاب را از آنها بردارد که او از عذاب آنها بی نیاز است و مدارار با بندگانش را دوست دارد و این کار ضرری به او نمی‌زند و از منزلت تو نزد او نخواهد کاست و شاید قوم تو بعد از آنچه تاکنون از کفر و انکار آنها دیده و شنیده‌ای روزی ایمان بیاورند، پس بر آنان شکیبایی بورز و در کارشان درنگ نما ...

اما یونس حاضر نشد سفارش او را بپذیرد و همراه با تنوخا از نزد او دور شد. یونس به نزد قومش برگشت و به آنان خبر داد که خداوند بر او وحی کرده که عذاب را بر آنها در روز چهارشنبه نیمه شوال بعد از طلوع آفتاب نازل خواهد کرد؛ اما سخنش را رد کردند و او را تکذیب نمودند و با خشونت او از شهر بیرونش کردند؛ پس یونس به همراه تنوخیا از شهر بیرون رفتند ...

تفسیر العیاشی، ج‏2، ص129-132

عَنْ أَبِی عُبَیْدَةَ الْحَذَّاءِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ سَمِعْتُهُ یَقُولُ وَجَدْنَا فِی بَعْضِ کُتُبِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع قَالَ حَدَّثَنِی رَسُولُ اللَّهِ ص‏ أَنَّ جَبْرَئِیلَ ع حَدَّثَهُ أَنَّ یُونُسَ بْنَ مَتَّى ع بَعَثَهُ اللَّهُ إِلَى قَوْمِهِ وَ هُوَ ابْنُ ثَلَاثِینَ سَنَةً ...[2]

وَ أَنَّهُ أَقَامَ فِیهِمْ یَدْعُوهُمْ إِلَى الْإِیمَانِ بِاللَّهِ وَ التَّصْدِیقِ بِهِ وَ اتِّبَاعِهِ ثَلَاثاً وَ ثَلَاثِینَ سَنَةً فَلَمْ یُؤْمِنْ بِهِ وَ لَمْ یَتَّبِعْهُ مِنْ قَوْمِهِ إِلَّا رَجُلَانِ اسْمُ أَحَدِهِمَا رُوبِیلُ وَ اسْمُ الْآخَرِ تَنُوخَا  وَ کَانَ رُوبِیلُ مِنْ أَهْلِ بَیْتِ الْعِلْمِ وَ النُّبُوَّةِ وَ الْحِکْمَةِ وَ کَانَ قَدِیمَ الصُّحْبَةِ لِیُونُسَ بْنِ مَتَّى مِنْ قَبْلِ أَنْ یَبْعَثَهُ اللَّهُ بِالنُّبُوَّةِ وَ کَانَ تَنُوخَا رَجُلًا مُسْتَضْعَفاً عَابِداً زَاهِداً مُنْهَمِکاً فِی الْعِبَادَةِ  وَ لَیْسَ لَهُ‏ عِلْمٌ وَ لَا حُکْمٌ وَ کَانَ رُوبِیلُ صَاحِبَ غَنَمٍ یَرْعَاهَا وَ یَتَقَوَّتُ مِنْهَا وَ کَانَ تَنُوخَا رَجُلًا حَطَّاباً یَحْتَطِبُ عَلَى رَأْسِهِ وَ یَأْکُلُ مِنْ کَسْبِهِ وَ کَانَ لِرُوبِیلَ مَنْزِلَةٌ مِنْ یُونُسَ غَیْرُ مَنْزِلَةِ تَنُوخَا لَعِلْمِ رُوبِیلَ وَ حِکْمَتِهِ وَ قَدِیمِ صُحْبَتِهِ فَلَمَّا رَأَى یُونُسُ ع أَنَّ قَوْمَهُ لَا یُجِیبُونَهُ وَ لَا یُؤْمِنُونَ بِهِ ضَجِرَ وَ عَرَفَ مِنْ نَفْسِهِ قِلَّةَ الصَّبْرِ فَشَکَا ذَلِکَ إِلَى رَبِّهِ وَ کَانَ فِیمَا شَکَا أَنْ قَالَ یَا رَبِّ إِنَّکَ بَعَثْتَنِی إِلَى قَوْمِی وَ لِی ثَلَاثُونَ سَنَةً فَلَبِثْتُ فِیهِمْ أَدْعُوهُمْ إِلَى الْإِیمَانِ بِکَ وَ التَّصْدِیقِ بِرِسَالاتِی وَ أُخَوِّفُهُمْ عَذَابَکَ وَ نَقِمَتَکَ ثَلَاثاً وَ ثَلَاثِینَ سَنَةً فَکَذَّبُونِی وَ لَمْ یُؤْمِنُوا بِی وَ جَحَدُوا نُبُوَّتِی وَ اسْتَخَفُّوا بِرِسَالاتِی وَ قَدْ تَوَاعَدُونِی وَ خِفْتُ أَنْ یَقْتُلُونِی فَأَنْزِلْ عَلَیْهِمْ عَذَابَکَ فَإِنَّهُمْ قَوْمٌ لَا یُؤْمِنُونَ قَالَ فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَى یُونُسَ

أَنَّ فِیهِمُ الْحَمْلَ وَ الْجَنِینَ وَ الطِّفْلَ وَ الشَّیْخَ الْکَبِیرَ وَ الْمَرْأَةَ الضَّعِیفَةَ وَ الْمُسْتَضْعَفَ الْمَهِینَ وَ أَنَا الْحَکَمُ الْعَدْلُ سَبَقَتْ رَحْمَتِی غَضَبِی لَا أُعَذِّبُ الصِّغَارَ بِذُنُوبِ الْکِبَارِ مِنْ قَوْمِکَ وَ هُمْ یَا یُونُسُ عِبَادِی وَ خَلْقِی وَ بَرِیَّتِی فِی بِلَادِی وَ فِی عَیْلَتِی أُحِبُّ أَنْ أَتَأَنَّاهُمْ وَ أَرْفُقَ بِهِمْ وَ أَنْتَظِرُ تَوْبَتَهُمْ وَ إِنَّمَا بَعَثْتُکَ إِلَى قَوْمِکَ لِتَکُونَ حیطاً عَلَیْهِمْ تَعْطَفَ عَلَیْهِمْ بِالرَّحِمِ الْمَاسَّةِ مِنْهُمْ وَ تَأَنَّاهُمْ بِرَأْفَةِ النُّبُوَّةِ وَ تَصْبِرَ مَعَهُمْ بِأَحْلَامِ الرِّسَالَةِ وَ تَکُونَ لَهُمْ کَهَیْئَةِ الطَّبِیبِ الْمُدَاوِی الْعَالِمِ بِمُدَاوَاةِ الدَّاءِ فَخَرَقْتَ بِهِمْ‏  وَ لَمْ تَسْتَعْمِلْ قُلُوبَهُمْ بِالرِّفْقِ وَ لَمْ تَسُسْهُمْ بِسِیَاسَةِ الْمُرْسَلِینَ ثُمَّ سَأَلْتَنِی عَنْ سُوءِ نَظَرِکَ الْعَذَابَ لَهُمْ عِنْدَ قِلَّةَ الصَّبْرِ مِنْکَ وَ عَبْدِی نُوحٌ کَانَ أَصْبَرَ مِنْکَ عَلَى قَوْمِهِ وَ أَحْسَنَ صُحْبَةً وَ أَشَدَّ تَأَنِّیاً فِی الصَّبْرِ عِنْدِی وَ أَبْلَغَ فِی الْعُذْرِ فَغَضِبْتُ لَهُ حِینَ غَضِبَ لِی وَ أَجَبْتُهُ حِینَ دَعَانِی فَقَالَ یُونُسُ ...[3]

عِلْمِی فِیهِمْ یَا یُونُسُ بَاطِنٌ فِی الْغَیْبِ عِنْدِی لَا تَعْلَمُ مَا مُنْتَهَاهُ وَ عِلْمُکَ فِیهِمْ ظَاهِرٌ لَا بَاطِنَ لَهُ یَا یُونُسُ قَدْ أَجَبْتُکَ إِلَى مَا سَأَلْتَ مِنْ إِنْزَالِ الْعَذَابِ عَلَیْهِمْ وَ مَا ذَلِکَ یَا یُونُسُ بِأَوْفَرَ لِحَظِّکَ عِنْدِی وَ لَا أَجْمَلَ لِشَأْنِکَ‏  وَ سَیَأْتِیهِمْ عَذَابٌ فِی شَوَّالٍ یَوْمَ الْأَرْبِعَاءِ وَسَطَ الشَّهْرِ بَعْدَ طُلُوعِ الشَّمْسِ فَأَعْلِمْهُمْ ذَلِکَ قَالَ فَسُرَّ بِذَلِکَ یُونُسُ وَ لَمْ یَسُؤْهُ وَ لَمْ یَدْرِ مَا عَاقِبَتُهُ

فَانْطَلَقَ یُونُسُ إِلَى تَنُوخَا الْعَابِدِ ...[4]

فَقَالَ لَهُ رُوبِیلُ ارْجِعْ إِلَى رَبِّکَ رَجْعَةَ نَبِیٍّ حَکِیمٍ وَ رَسُولٍ کَرِیمٍ وَ سَلْهُ أَنْ یَصْرِفَ عَنْهُمُ الْعَذَابَ فَإِنَّهُ غَنِیٌّ عَنْ عَذَابِهِمْ وَ هُوَ یُحِبُّ الرِّفْقَ بِعِبَادِهِ وَ مَا ذَلِکَ بِأَضَرَّ لَکَ عِنْدَهُ وَ لَا أَسْوَأَ لِمَنْزِلَتِکَ لَدَیْهِ وَ لَعَلَّ قَوْمَکَ بَعْدَ مَا سَمِعْتَ وَ رَأَیْتَ مِنْ کُفْرِهِمْ وَ جُحُودِهِمْ یُؤْمِنُونَ یَوْماً فَصَابِرْهُمْ وَ تَأَنَّهُمْ ...[5]

فَأَبَى یُونُسُ أَنْ یَقْبَلَ وَصِیَّتَهُ فَانْطَلَقَ وَ مَعَهُ تَنُوخَا مِنَ الْقَرْیَةِ وَ تَنَحَّیَا عَنْهُمْ غَیْرَ بَعِیدٍ وَ رَجَعَ یُونُسُ إِلَى قَوْمِهِ فَأَخْبَرَهُمْ أَنَّ اللَّهَ أَوْحَى إِلَیْهِ أَنَّهُ یُنْزِلُ الْعَذَابَ‏  عَلَیْکُمْ یَوْمَ الْأَرْبِعَاءِ فِی شَوَّالٍ فِی وَسَطِ الشَّهْرِ بَعْدَ طُلُوعِ الشَّمْسِ فَرَدُّوا عَلَیْهِ قَوْلَهُ فَکَذَّبُوهُ وَ أَخْرَجُوهُ مِنْ قَرْیَتِهِمْ إِخْرَاجاً عَنِیفاً فَخَرَجَ یُونُسُ ع وَ مَعَهُ تَنُوخَا مِنَ الْقَرْیَةِ ...[6]

‏2) از امام باقر ع درباره آیه «هنگامی که ندا در داد، در حالی که «مکظوم» بود» (قلم/48) روایت شده است که مکظوم، یعنی مغموم و اندوهگین.

تفسیر القمی، ج‏2، ص383

فِی رِوَایَةِ أَبِی الْجَارُودِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع فِی قَوْلِهِ: إِذْ نادى‏ وَ هُوَ مَکْظُومٌ أَیْ مَغْمُوم‏.[7]


3) روایت شده است که هنگامی که عبدالله بن حسن (از سادات بنی‌الحسن که می‌خواست علیه امویان و عباسیان قیام کند) و خاندانش مورد حمله قرار گرفتند، امام صادق ع نامه‌ای به او نوشت تا در خصوص آنچه بر سرش آمده به او تسلیت دهد و فرمود:

بسم الله الرحمن الرحیم؛

به خَلَفِ صالح و سلاله پاک، از برادرزاده و پسرعمویش؛

اما بعد؛ اگر تو و خاندانت، یعنی همراهانت در حمله‌ای که به شما شد، تنها بودید، اما از حیث ناراحتی و سختی و دردی که دل را به درد آورد تنها نبودید؛ چرا که آن جزع و ناراحتی و داغ مصیبتی که به شما رسید به من هم رسید؛ لیکن رجوع کردم به آنچه خداوند جل جلاله به متقین به خاطر صبرشان وعده داده و آنان را چه نیک تسلیت داده هنگامی که به پیامبرش فرمود «و برای حکم پروردگارت صبر کن که تو در دیده مایی» (طور/48)

و هنگامی که فرمود: «پس برای حکم پروردگارت صبر کن و همانند صاحب ماهی [= یونس] مباش» (قلم/48)

و هنگامی که حضرت حمزه را مثله کردند به پیامبرش فرمود «و اگر عقوبت کردید، همان گونه که مورد عقوبت قرار گرفته‏اید [متجاوز را] به عقوبت رسانید، و اگر صبر کنید البته آن براى شکیبایان بهتر است» (نحل/126) و او صلی الله علیه و آله و سلم صبر کرد و عقوبتشان نکرد؛

و نیز هنگامی که فرمود «و خاندانت را به نماز دستور بده و بر آن صبر داشته باش که ما از تو روزی نمی‌خواهیم ما به تو روزی می‌دهیم و عاقبت از آن متقین است» (طه/132)

و هنگامی که فرمود «کسانى که چون مصیبتى به آنان برسد، مى‏گویند: ما از آنِ خدا هستیم، و به سوى او باز مى‏گردیم. آنها هستند که بر آنها درودها و رحمتى از جانب پروردگارشان مى‏رسد، و آنها هستند که رهیافته‏اند» (بقره/156-157)

و هنگامی که فرمود «همانا صابران اجر خود را بی‌حساب دریافت می‌کنند»

و هنگامی که لقمان به فرزندش گفت «و بر آنچه به تو می‌رسد صبر کن که این [حاکى‏] از عزم [و اراده تو در] امور است» (لقمان/17)

و هنگامی که از قول موسی ع نقل کرد که به قومش فرمود «از خداوند یارى بجویید و صبر نمایید، مسلّما زمین از آن خداست به هر کس بخواهد به میراث مى‏دهد و سرانجام (نیک) از آن پرهیزگاران است» (اعراف/128)

و هنگامی که فرمود «کسانی که ایمان آوردند و اعمال شایسته انجام دادند و به حق توصیه کردند و به صبر توصیه کردند» (عصر/3)

و هنگامی که فرمود «سپس از کسانی باشد که ایمان آوردند و به صبر توصیه کردند و به رحمت و مهربانی توصیه نمودند» (بلد/17)

«و چه بسیار از پیامبرانى که مردان الهى فراوانى به همراه آنها جنگیدند، پس در مقابل آنچه به آنها در راه خدا رسید سست و ناتوان نشدند و خضوع و تسلیم نشان ندادند و خداوند صابران را دوست دارد» (آل‌عمران/146)

و هنگامی که فرمود «و مردان و زنان صابر» (احزاب/35) و هنگامی که فرمود «و صبر کن تا خداوند حکم فرماید و او بهترین حکم کنندگان است» (یونس/109) و امثال اینها در قرآن فراوان است؛

و بدان ای عمو و ای پسرعمو! خداوند جل جلاله لحظه‌ای به خاطر ضرر و مصیبتی که به اولیایش می‌رسد دلنگرانی ندارد و هیچ چیز نزد او دوست‌داشتنی‌تر نیست از همراه کردن ضرر و تلاش و سختی با صبر؛ ...

إقبال الأعمال، ج3، ص82-85.[8]

تدبر

1) «فَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ وَ لا تَکُنْ کَصاحِبِ الْحُوتِ إِذْ نادی‏ وَ هُوَ مَکْظُومٌ»

کفار پیامبر ص خدا را تکذیب کردند و به دعوت او اعتنایی نکردند. خدا آنان را به عذابی تهدید کرد و حکایت صاجبان آن باغ را که چگونه عذاب الهی غافلگیرشان کرد برشمرد و همه استدلال‌هایی که محتمل بود برای اینکه آنها بتوانند خود را در آخرت هم‌رتبه مسلمانان قرار دهند باطل فرمود.

با همه این حرفها، باز از پیامبرش می‌خواهد که برای حکم پروردگار صبر کند و همانند حضرت یونس نباشد که صبر نکرد و از خداوند عذاب برای قوم خود درخواست کرد.

ثمره در تبلیغ دین

در عین حال که می‌دانیم قطعا عده‌ای چنان لجوج اند که هیچگاه ایمان نخواهند آورد، (جلسه509، تدبر1) اما ناامید شدن از هدایت جامعه، خیلی دلیل می‌خواهد و به این زودی‌ها نباید از تلاش برای هدایت دیگران دست برداشت.


2) «فَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ وَ لا تَکُنْ کَصاحِبِ الْحُوتِ إِذْ نادی‏ وَ هُوَ مَکْظُومٌ»

حضرت یونس 33 سال قومش را به سوی خدا می‌خواند و در این مدت تنها دو نفر به او ایمان آوردند (حدیث1)؛ از ایمان آوردن آنها خسته شد و از خداوند عذاب را برای قومش طلب کرد.

در این آیه خداوند به پیامبر اکرم ص می‌فرماید: تو مانند یونس نباش!

ثمره اخلاقی_اجتماعی

ببینید خداوند از پیامبرانش چه صبر و تحملی را انتظار دارد: 33 سال دعوت و کار فرهنگی؛ و اثرگذاری تنها برای 2 نفر! خسته شد؛ و خدا مواخذه اش می‌کند که چرا خسته شدی!

درست است که ما پیامبر نیستیم، اما خوب است با خود بیندیشیم که در حد خودمان برای دعوت دیگران به سوی حق و حقیقت چه اندازه صبر و تحمل داریم؟! و چه موقع خسته و ناامید می‌شویم؟! و چه بازدهی از کار خود انتظار داریم؟! آیا بیشتر به انجام وظیفه می‌اندیشیم یا به حصول نتیجه؟


3) «فَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ وَ لا تَکُنْ کَصاحِبِ الْحُوتِ»

چرا به جای «یونس» تعبیر «صاحب الحوت: همنشنی ماهی» را آورد؟

الف. این آیه هشداری است به پیامبر ص [و در واقع به هر مبلغ راستین دین] که همانند حضرت یونس از خودت کم‌طاقتی نشان نده. اینکه به جای «یونس»، به وضعیتی که او دچار شد اشاره کرده و تعبیر «همنشنی ماهی» را می‌آورد شاید می‌خواهد به طور ضمنی اشاره کند که اگر مانند یونس از خودت کم‌صبری نشان دهی، تو را هم هم‌نشین ماهی خواهم کرد!

ب. ...


4) «فَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ»

«صبر» در اینجا هم به معنای انتظار می‌تواند باشد (مفردات ألفاظ القرآن، ص475) هم به معنای استقامت به خرج دادن؛

«حکم» هم می‌تواند به معنای دستور الهی [حکم تشریعی] باشد و هم به معنای قضا و قدر الهی (حکم تکوینی)

«لـ» هم می‌تواند به معنای «برای، به خاطر، به منظور»‌ باشد هم به معنای «تا آن زمان» (نکات ترجمه)

بدین ترتیب معانی متعددی برای این عبارت قابل تصور است، که شاید محتمل‌ترین‌ها موارد زیر باشد (البته با توجه به قاعده امکان استفاده از یک لفظ در چند معنا، حتی یقین به صحت احتمال قویتر، دلیلی بر نادرستی احتمالات ضعیف‌تر نیست)

الف. منتظر باش تا موعد قضای الهی (در یاری تو و سرنگونی دشمنت) فرا رسد.

ب. به خاطر دستوری که پروردگارت به تو داده صبر و استقامت داشته باش. (به تعبیری: صبر و استقامتی ارزشمند است که برای دستور خدا باشد نه از روی لجاجت و یکدندگی بی‌جا؛ تفسیر نور، ج10، ص190)

ج. برای [= در مسیر] انجام دستور پروردگارت صبر و استقامت داشته باش.

د. منتظر باش تا دستور جدیدی از پروردگارت برسد.

ه. همچنان استقامت داشته باش تا دستور جدیدی از پروردگارت برسد.

و. ...


5) «سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لا یَعْلَمُونَ وَ أُمْلی‏ لَهُمْ ... فَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ وَ لا تَکُنْ کَصاحِبِ الْحُوتِ»

اگر خداوند سنت استدراج و املاء دارد و به کافران و معاندان و دشمنان حق و حقیقت مهلت می‌دهد، کسی هم که دعوت کننده به دین خداست باید متناسب با آن، صبر و تحمل داشته باشد؛ نه اینکه با دیدن عنادورزی دشمنان حق، خسته شود.


6) «فَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ وَ لا تَکُنْ کَصاحِبِ الْحُوتِ»

اگرچه پیامبران معصوم‌اند اما متناسب با مرتبه‌ای که دارند مورد مواخذه قرار می‌گیرند و حتی چه‌بسا به یک پیامبر گفته می‌شود که تو رفتار فلان پیامبر را در پیش نگیر.

نکته تخصصی دین‌شناسی

عصمت یک مطلب ذومراتب است و غفلت از این حقیقت موجب شبهات فراوانی درباره پیامبران شده است.

اگر گفته می‌شود شخص معصوم گناه و اشتباه نمی‌کند، به این دلیل است که او اسوه و الگوی دیگران است و همه کارهایش هم برای دیگران قابل پیروی است. اما این مطلب منافاتی ندارد که متناسب با جایگاه وجودی خویش کاری انجام دهد که برای آن جایگاه گناه محسوب شود، هرچند آن کار در عرف مردم گناه محسوب نشود؛ در واقع، این مطلب از باب «حسنات الابرار سیئات المقربین» است (خوبی‌های نیکوکاران، بدی‌های مقربان می‌باشد)؛ یعنی متناسب با جایگاه و منزلتی که افراد به دست می‌آورند به مقامی می‌رسند که برخی کارها - که در مقامات عادی جزء کارهای نیک و قابل تحسین به شمار می‌رود- از منظر صاحب آن مقام، گناه محسوب می‌شود!

همین اقدام حضرت یونس را در نظر بگیرید! اگر هر یک از ما 33 سال مردم را به خدا بخواند و جز 2 نفر ایمان نیاورند و آنگاه از خدا تقاضای عذاب کند و عذاب نزدیک شود و او از شهر بیرون رود، و بعد از بیرون رفتن او از شهر، مردم توبه کنند، آیا وی گناهی مرتکب شده است؟ قطعا برای یک آدم عادی چنین تلاشی از بزرگترین ثوابهاست؛ و ایمان آوردن بعدی آن مردم هم هیچ تقصیری را متوجه وی نمی‌کند؛ اما کسی که به مقام نبوت رسیده، همین که چنین کاری می‌کند و مردم با دیدن عذاب توبه می‌کنند، مواخذه می‌شود که چرا بیشتر نماند! آن هم چنین مواخذه شدید و غلیظی. و از پیامبر ما هم خواسته می‌شود که تو این چنین نباش.

سایر گناهانی هم که ظاهرا به پیامبران و امامان نسبت داده شده، از همین باب است. مثلا وقتی حضرت علی ع در دعای کمیل از شدت و کثرت گناهانش می‌نالد، که:

اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِیَ الذُّنُوبَ الَّتِی تَهْتِکُ الْعِصَمَ

اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِیَ الذُّنُوبَ الَّتِی تُنْزِلُ النِّقَمَ

اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِیَ الذُّنُوبَ الَّتِی تُغَیِّرُ النِّعَمِ

اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِیَ الذُّنُوبَ الَّتِی تَحْبِسُ الدُّعَاءَ

اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِیَ الذُّنُوبَ الَّتِی تُنْزِلُ الْبَلَاءَ

اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِی کُلَّ ذَنْبٍ أَذْنَبْتُهُ وَ کُلَّ خَطِیئَةٍ أَخْطَأْتُهَا

نه این است که مثلا دروغی گفته یا غیبتی کرده؛ بلکه او خود را در مرتبه‌ای می‌بیند که بسیاری از کارها را برای خویش گناه می‌داند، در حالی که اگر امثال ما همان کار را انجام دهیم ثواب عظیمی خواهیم داشت.

یا مثلا از رسول الله روایت شده است که «بر دل من غبار می‌نشیند و روزی صدبار استغفار می‌کنم» (إِنَّهُ لَیُغَانُ عَلَى قَلْبِی حَتَّى أَسْتَغْفِرُ فِی الْیَوْمِ مِائَةَ مَرَّةٍ. جامع الأخبار(للشعیری)، ص58) در عین حال می‌دانیم که اگر تمام عبادات و کارهای نیک من و امثال من با نتیجه زندگی یک روز ایشان عوض شود نه‌تنها در نامه عمل من هیچ گناهی نمی‌ماند، بلکه به ثواب بسیار بسیار عظیمی دست یافته‌ام.

تکمله

یک شاهد ساده بر اینکه آن کارهایی که پیامبران انجام دادند هیچیک گناه اصطلاحی ما نبوده است، این است که هیچیک از این کارها آنها را - حتی در همان لحظه - سزاوار جهنم نکرد، بلکه صرفاً آنها را به سختی‌ای در زندگی دنیا انداخت.




[1] . البته خلیل پس از بیان نکته فوق نوشته است: و المَکْظُومُ: الذی یلتقمه الحوت‏ (کتاب العین، ج‏5، ص346) که به نظر می‌رسد از باب تطبیق بر مصداق (حضرت ینس ع)( است نه از باب معنای واژه.

بقیه پی نوشتها در این صفحه جا نشد لذا علاقمندان به لینک زیر مراجعه کنند

http://yekaye.ir/al-qalam-68-48/