سفارش تبلیغ
صبا ویژن

508) سوره قلم (68) آیه 43 خاشِعَةً أَبْصارُهُمْ تَرْهَقُهُمْ ذ

بسم الله الرحمن الرحیم

508) سوره قلم (68) آیه 43  

خاشِعَةً أَبْصارُهُمْ تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ وَ قَدْ کانُوا یُدْعَوْنَ إِلَی السُّجُودِ وَ هُمْ سالِمُونَ

ترجمه

دیدگانشان خاضع [= با خواری و ذلت، به زمین دوخته شده]، ذلت آنان را دربر گیرد؛ و اینان بودند که به سجده دعوت می‌شدند و سالم بودند.

نکات ترجمه‌ای و نحوی

تَرْهَقُهُمْ

ماده «رهق» را برخی بر این باورند که در اصل در دو معنا به کار رفته است: یکی در معنای اینکه چیزی روی چیز دیگر را بپوشاند، و دوم در معنای عجله و تاخیر؛ و از باب نمونه، دو آیه «وَ لا یَرْهَقُ وُجُوهَهُمْ قَتَرٌ وَ لا ذِلَّةٌ» (یونس/26) «فَلا یَخافُ بَخْساً وَ لا رَهَقاً» (جن/13) را به ترتیب بر این دو معنا تطبیق داده‌اند (معجم المقاییس اللغة، ج‏2، ص451)

برخی سعی کرده‌اند معنای دوم را به معنای اول برگردانند؛ مثلا گفته‌اند تعبیر «أَرْهَقْتُ الصّلاة» که به معنای «نمازم را به تاخیر انداختم» از این باب است که وقت بعدی می‌آید و وقت این نماز را می‌پوشاند. (مفردات ألفاظ القرآن، ص367)

برخی هم بر این باورند که اصل این ماده در مورد «پوشاندن با امری ناخوشایند» به کار می‌رود (نه مطلق پوشاندن) و مفاهیمی مانند عجله و تاخیر و ... هم از مصادیق امور ناخوشایندی است که چیز دیگری را می‌پوشاند (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏4، ص247)

این ماده و مشتقاتش جمعا 10 بار در قرآن کریم به کار رفته است.


حال و حال و حال و حال!

تمامی عبارات «خاشِعَةً أَبْصارُهُمْ» و «تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ» و «قَدْ کانُوا یُدْعَوْنَ إِلَی السُّجُودِ» و «هُمْ سالِمُونَ» هر یک به لحاظ نحوی «حال» (قضیه حالیه) از عبارت قبل می‌باشند، حال و روز این افراد گناهکار را شرح می‌دهند (إعراب القرآن الکریم، ج‏3، ص372)؛ و در واقع، معنای این عبارات، چنین است: آنها دعوت به سجده می‌شوند، در حالی که دیدگانشان خاضع است، در حالی که ذلت آنان را دربر می‌گیرد؛ در حالی که اینان بودند که به سجده دعوت می‌شدند، در حالی که سالم بودند.

البته چنانکه برخی تذکر داده‌اند که در میان این عبارات می‌توان عبارت «تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ» را عبارت استینافی (یعنی جمله مستقل، و نه حال از ماقبل خود) دانست (إعراب القرآن (نحاس)، ج‏5، ص11)


حدیث

1) از امام صادق ع درباره این سخن خداوند عز و جل که «و اینان بودند که به سجده دعوت می‌شدند و سالم بودند» روایت شده است که: یعنی آنان توانایی آن را داشتند که بدانچه امر شده بودند تمسک ورزند و آنچه را که از آن نهی شده بودند ترک کنند؛ و بدین جهت مبتلا شدند؛

سپس فرمودند: برای هیچ بنده‌ای از آنچه خدا بدان امر یا از آن نهی کرده، قبض و بسطی [= تنگنا یا گشایشی در انجام یا ترک آن امر و نهی] رخ نمی‌دهد مگر اینکه از جانب خداوند در آن مورد، ابتلاء، و قضا و قدری نهفته است.

المحاسن، ج‏1، ص279؛ التوحید (للصدوق)، ص349[1]؛ مجمع البیان، ج‏10، ص510[2]

عَنْهُ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ مُفَضَّلِ بْنِ صَالِحٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ الْحَلَبِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «وَ قَدْ کانُوا یُدْعَوْنَ إِلَى السُّجُودِ وَ هُمْ سالِمُونَ» قَالَ ع: وَ هُمْ یَسْتَطِیعُونَ الْأَخْذَ لِمَا أُمِرُوا بِهِ وَ التَّرْکَ لِمَا نُهُوا عَنْهُ وَ لِذَلِکَ ابْتُلُوا؛

وَ قَالَ ع: لَیْسَ فِی الْعَبْدِ قَبْضٌ وَ لَا بَسْطٌ مِمَّا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَوْ نَهَى عَنْهُ إِلَّا وَ مِنَ اللَّهِ فِیهِ ابْتِلَاءٌ وَ قَضَاء.[3]


2) از امام صادق ع روایت شده است:

به خداوند متعال سوگند، قطعاً زیان نکرده است کسی که حقیقت سجده را - ولو یک بار در عمرش - بجا آورده باشد؛ و رستگار نشود کسی که در مثل چنین حالتی بخواهد خدا را فریب دهد، که همانند کسی است که خود را فریب داده: غافل و بی‌توجه به آنچه خداوند متعال برای سجده‌کنندگان از بشر در دنیا و آخرت مهیا نموده است؛

و هیچگاه از خداوند متعال دور نشود کسی که در سجده بخوبی به خداوند تقرب جست؛

و هرگز به او نزدیک نشود کسی که بی‌ادبی ورزید و حرمتش را ضایع کرد به اینکه دلش در حال سجده به غیر او تعلق پیدا کرده بود؛

پس سجده کن، سجده کسی که خود را در برابر خداوند متواضع و ذلیل می‌بیند، و می‌داند که از خاکی آفریده شده که خلائق آن را لگدمال می‌کنند و از نطفه‌ای ترکیب یافته که هرکسی آن را خوار و بی‌مقدار می‌شمرد؛ و پدید آمده در حالی که قبلا نبود؛

و خداوند حقیقت سجده را راهی برای تقرب به سوی خویش با دل و سرّ و روح قرار داده است؛ پس هرکه به او نزدیک شد، از غیر او دور شود؛

آیا نمی‌بینی که در ظاهر هم سجده حاصل نشود مگر به اینکه انسان از همه اشیاء چشم بپوشد و هرآنچه که به دیده آید از او محجوب گردد؟ خداوند متعال امر باطن را نیز همین گونه اراده کرده است ... .

مصباح الشریعة، ص91-92

قَالَ الصَّادِقُ ع:

مَا خَسِرَ وَ اللَّهِ تَعَالَى قَطُّ مَنْ أَتَى بِحَقِیقَةِ السُّجُودِ وَ لَوْ کَانَ فِی عُمُرِهِ مَرَّةً وَاحِدَةً وَ مَا أَفْلَحَ مَنْ خَلَا بِرَبِّهِ فِی مِثْلِ ذَلِکَ الْحَالِ شَبِیهاً بِمُخَادِعِ نَفْسِهِ غَافِلًا لَاهِیاً عَمَّا أَعَدَّ اللَّهُ تَعَالَى لِلسَّاجِدِینَ مِنَ الْبِشْرِ الْعَاجِلِ وَ رَاحَةِ الْآجِلِ وَ لَا بَعُدَ عَنِ اللَّهِ تَعَالَى أَبَداً مَنْ أَحْسَنَ تَقَرُّبَهُ فِی السُّجُودِ وَ لَا قَرُبَ إِلَیْهِ أَبَداً مَنْ أَسَاءَ أَدَبَهُ وَ ضَیَّعَ حُرْمَتَهُ بِتَعْلِیقِ قَلْبِهِ بِسِوَاهُ فِی حَالِ السُّجُودِ فَاسْجُدْ سُجُودَ مُتَوَاضِعٍ لِلَّهِ ذَلِیلٍ عَلِمَ أَنَّهُ خُلِقَ مِنْ تُرَابٍ یَطَؤُهُ الْخَلْقُ وَ أَنَّهُ رُکِّبَ مِنْ نُطْفَةٍ یَسْتَقْذِرُهَا کُلُّ أَحَدٍ وَ کُوِّنَ وَ لَمْ یَکُنْ وَ لَقَدْ جَعَلَ اللَّهُ‏ مَعْنَى السُّجُودِ سَبَبَ التَّقَرُّبِ إِلَیْهِ بِالْقَلْبِ وَ السِّرِّ وَ الرُّوحِ فَمَنْ قَرُبَ مِنْهُ بَعُدَ عَنْ غَیْرِهِ أَ لَا تَرَى فِی الظَّاهِرِ أَنَّهُ لَا یَسْتَوِی حَالُ السُّجُودِ إِلَّا بِالتَّوَارِی عَنْ جَمِیعِ الْأَشْیَاءِ وَ الْإِحْجَابِ عَنْ کُلِّ مَا تَرَاهُ الْعُیُونُ کَذَلِکَ أَرَادَ اللَّهُ تَعَالَى أَمْرَ الْبَاطِنِ ...[4]


3) از امام رضا ع از پدرانشان از امیرالمومنین ع از رسول الله ص روایت شده است:

کسی که بخواهد دینداری کند [= خدا را بپرستد] بدون شنیدن، البته که خداوند او را به فنا و نابودی می‌کشاند؛ و کسی که بخواهد دینداری کند با شنیدن از غیر دروازه‌ای که خداوند عز و جل برای خلائق باز کرده است، شرک ورزیده است؛ و دروازه‌ای که بر وحی خداوند تبارک و تعالی مورد اطمینان است، [حضرت] محمد ص می‌باشد.

عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج‏2، ص9

حَدَّثَنَا أَبُو أَسَدٍ عَبْدُ الصَّمَدِ بْنُ عَبْدِ الشَّهِیدِ الْأَنْصَارِیُّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ بِسَمَرْقَنْدَ قَالَ حَدَّثَنَا أَبِی قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ إِسْحَاقَ الْعَلَوِیُّ الْمُوسَوِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبِی قَالَ أَخْبَرَنِی عَمِّیَ الْحَسَنُ بْنُ إِسْحَاقَ قَالَ سَمِعْتُ عَمِّی عَلِیَّ بْنَ مُوسَى الرِّضَا ع یَقُولُ حَدَّثَنِی أَبِی عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص:

مَنْ دَانَ بِغَیْرِ سَمَاعٍ أَلْزَمَهُ اللَّهُ الْبَتَّةَ إِلَى الْفَنَاءِ وَ مَنْ دَانَ بِسَمَاعٍ مِنْ غَیْرِ الْبَابِ الَّذِی فَتَحَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِخَلْقِهِ فَهُوَ مُشْرِکٌ وَ الْبَابُ الْمَأْمُونُ عَلَى وَحْیِ اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى مُحَمَّدٌ ص.


تدبر

1) «خاشِعَةً أَبْصارُهُمْ تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ وَ قَدْ کانُوا یُدْعَوْنَ إِلَی السُّجُودِ وَ هُمْ سالِمُونَ»

کسی که در دنیا و در حالی که توان و اختیار داشت، اهل خشوع و سجده در پیشگاه خدا نباشد، در آخرت چنان ذلت و خواری او را فرامی‌گیرد که آثار این خشوع در چشمانش هم نمایان است؛ اما دیگر چه سود![5]

تاملی با خویش

یا در زندگی کوتاه دنیا خاشع باشیم و در عمر جاودان آخرت سرافراز؛ یا در دنیا از خشوع سرباز زنیم و تا ابد خوار و ذلیل گردیم!


2) «خاشِعَةً أَبْصارُهُمْ»

چرا در میان این همه اعضای بدن ویا به جای اسم بردن از کل بدن، از خشوع «دیدگان» سخن گفت؟

الف. مجرم رویی برای سر بلند کردن و نگاه کردن ندارد. (تفسیر نور، ج10، ص187)

ب. در نگاه هرکس همه احوالات وجودی او را می‌توان خواند. یک انسان را ممکن است مجبور کنند که در ظاهر در برابر کسی زانو بزند و خود را خاشع نشان دهد، اما اگر واقعا خاشع نباشد در چشمانش می‌توان این را خواند. زمانی چشم خاشع می‌شود که خشوع سراسر وجود، و ظاهر و باطن وی را فراگرفته باشد.

ج. ...


3) «تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ»

ذلت قیامت فراگیر است (تفسیر نور، ج10، ص187) و تمام وجود شخص را می‌پوشاند.


4) «تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ وَ قَدْ کانُوا یُدْعَوْنَ إِلَی السُّجُودِ»

سجده در برابر هرکس، در حالت عادی، علامت ذلیل بودن است.

اما در پیشگاه خداوند مساله برعکس است:

کسانی را ذلت می‌پوشاند که اهل سجده بر خداوند نبوده‌اند و در قیامت هم توان سجده ندارند!

و کسانی که اهل سجده‌اند بر طارم اعلی نشینند:[6]

به قول حافظ شیرازی

گدای کوی تو از هشت خلد مستغنی است              اسیر عشق تو از هر دو عالم آزادست

https://ganjoor.net/hafez/ghazal/sh35/

به قول شاه نعمت الله ولی:

پادشاهی چه بندگی خداست                     بندگی کن که پادشاه گداست

از هوا بگذر و خدا را جو                         هرچه غیر از وی است باد هواست

https://ganjoor.net/shahnematollah/ghazalshv/sh190/


5) «وَ قَدْ کانُوا یُدْعَوْنَ إِلَی السُّجُودِ وَ هُمْ سالِمُونَ»

مقصود از این که «به سجده دعوت می‌شدند در حالی که سالم بودند» چیست؟

الف. وقتی در دنیا بودند از آنان خواسته می‌شد در برابر خداوند سجده کنند و تسلیم باشند و سرکشی نکنند؛ و آن موقع توانایی این کار را داشتند اما سرباز می‌زدند. (المیزان، ج19، ص385)

ب. مقصود این است که در دنیا به نماز فراخوانده می‌شدند اما آنها تمرد کرده، نماز نمی‌خواندند. سعید بن جبیر گفته اینان کسانی بودند که حی علی الفلاح را می‌شنیدند اما پاسخ نمی‌گفتند. (مجمع‌البیان، ج10، ص510)

ج. مقصود همه طاعات است و از این جهت به سجده اشاره شده که بزرگترین طاعت است. (البحر المحیط، ج10، ص248)

د. ...

حکایت

گفته‌اند ربیع بن خثیم (از زهاد مشهور، که مرقد وی تحت عنوان «خواجه ربیع» در مشهد معروف است) را دیدند که فلج شده بود و دو نفر زیر بغل او را گرفته برای نماز جماعت به مسجد می‌بردند. به او گفتند: ابایزید! کاش در خانه می‌نشستی، که تو با این وضعیت از شرکت نکردن در نماز جماعت معذوری. گفت: کسی که صدای «حی علی الفلاح» را می‌شنود باید اجابت کند ولو سینه‌خیز! (مجمع‌البیان، ج10، ص510)


6) «یُدْعَوْنَ إِلَی السُّجُودِ فَلا یَسْتَطیعُونَ؛ ... وَ قَدْ کانُوا یُدْعَوْنَ إِلَی السُّجُودِ وَ هُمْ سالِمُونَ»

ظاهر و باطن امور گاه چه اندازه با هم متفاوت است:

انسانهایی در این دنیا دعوت می‌شوند که سجده کنند، چون ظاهربین‌اند، اعتنایی نمی‌کنند.

در آن دنیا وقتی به حقیقت و باطن سجده پی می‌برند و سجده کردن مومنان را می‌بینند و دلشان می‌خواهد سجده کنند، اما نمی‌توانند.

براستی؛ این حقیقت سجده (قرب خدا)[7] چیست که در آخرت که پرده‌ها کنار زده می‌شود، مومن و کافر، همه مشتاق آن‌اند؟


7) «یُدْعَوْنَ إِلَی السُّجُودِ فَلا یَسْتَطیعُونَ؛ ... وَ قَدْ کانُوا یُدْعَوْنَ إِلَی السُّجُودِ وَ هُمْ سالِمُونَ»

قیامت تجسم دنیاست. آن که در دنیا اهل سجده نبوده است، در قیامت توان سجده کردن ندارد. (تفسیر نور، ج10، ص187)


8) «قَدْ کانُوا یُدْعَوْنَ إِلَی السُّجُودِ وَ هُمْ سالِمُونَ»

کسانی که از فرصت سلامتی [برای حرکت در مسیر قرب خدا] استفاده نکنند، در انتظار روزی باشند که دیگر چنین فرصتی نخواهند داشت. (تفسیر نور، ج10، ص187)



[1]  البته در نقل صدوق هم سند و هم عبارات اندکی متفاوت است:

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ الْوَلِیدِ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا الْحُسَیْنُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ أَبَانٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ عَنْ فَضَالَةَ بْنِ أَیُّوبَ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ حَمْزَةَ بْنِ مُحَمَّدٍ الطَّیَّارِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «وَ قَدْ کانُوا یُدْعَوْنَ إِلَى السُّجُودِ وَ هُمْ سالِمُونَ» قَالَ مُسْتَطِیعُونَ یَسْتَطِیعُونَ الْأَخْذَ بِمَا أُمِرُوا بِهِ وَ التَّرْکَ لِمَا نُهُوا عَنْهُ وَ بِذَلِکَ ابْتُلُوا؛

ثُمَّ قَالَ ع: لَیْسَ شَیْ‏ءٌ مِمَّا أُمِرُوا بِهِ وَ نُهُوا عَنْهُ إِلَّا وَ مِنَ اللَّهِ تَعَالَى عَزَّ وَ جَلَّ فِیهِ ابْتِلَاءٌ وَ قَضَاء

[2] . در روایت مرحوم طبرسی، به نحوی این روایت و روایت دومی که در جلسه قبل آمد جمع شده است:

روی عن أبی جعفر و أبی عبد الله (ع) أنهما قالا فی هذه الآیة أفحم القوم و دخلتهم الهیبة و شخصت الأبصار و بلغت القلوب الحناجر لما رهقهم من الندامة و الخزی و المذلة و قد کانوا یدعون إلى السجود و هم سالمون أی یستطیعون الأخذ بما أمروا به و الترک لما نهوا عنه و لذلک ابتلوا؛

و بعدش هم این روایت آمده است: فی الخبر أنه تصیر ظهور المنافقین کالسفافید.

[3] . در التوحید (للصدوق)، ص351 هم این روایت آمده است:

حَدَّثَنَا أَبِی وَ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ الْوَلِیدِ رَحِمَهُمَا اللَّهُ قَالا حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ عَلِیِّ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الْحَذَّاءِ عَنِ الْمُعَلَّى بْنِ خُنَیْسٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع مَا یَعْنِی بِقَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ «وَ قَدْ کانُوا یُدْعَوْنَ إِلَى السُّجُودِ وَ هُمْ سالِمُونَ» قَالَ وَ هُمْ مُسْتَطِیعُونَ.

[4] . فَمَنْ کَانَ قَلْبُهُ مُتَعَلِّقاً فِی صَلَاتِهِ بِشَیْ‏ءٍ دُونَ اللَّهِ تَعَالَى فَهُوَ قَرِیبٌ مِنْ ذَلِکَ الشَّیْ‏ءِ بَعِیدٌ عَنْ حَقِیقَةِ مَا أَرَادَ اللَّهُ تَعَالَى مِنْهُ فِی صَلَاتِهِ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى- ما جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَیْنِ فِی جَوْفِه‏

[5] . آقای قرائتی چنین نوشته است: کسی که خشوع اختیاری را در برابر خداوند نپذیرد، در روز قیامت خشوع  و ذلت اجباری را خواهد پذیرفت. (تفسیر نور، ج10، ص187)

[6] . و به قول عطار نیشابوری:

روز و شب بر درگه سلطان جان                تا ابد کوس وفایی می‌زنیم

پادشاهانیم و ما را مُلک نیست                 لاجرم دم با گدایی می‌زنیم

https://ganjoor.net/attar/divana/ghazal-attar/sh621/

و به قول مولوی:

ز تو است این تقاضا به درون بی‌قراران                    و اگر نه تیره گل را به صفا چه آشنایی

فلکی به گرد خاکی شب و روز گشته گردان              فلکا ز ما چه خواهی نه تو معدن ضیایی

نفسی سرشک ریزی نفسی تو خاک بیزی                 نه قراضه جویی آخر همه کان و کیمیایی

مثل قراضه جویان شب و روز خاک بیزی                 ز چه خاک می‌پرستی نه تو قبله دعایی

چه عجب اگر گدایی ز شهی عطا بجوید                   عجب این که پادشاهی ز گدا کند گدایی

و عجبتر اینک آن شه به نیاز رفت چندان                 که گدا غلط درافتد که مراست پادشاهی

https://ganjoor.net/moulavi/shams/ghazalsh/sh2838/

به قول شاه نعمت الله ولی:

بیا که جان و دلم در هوای درویش است                  بیا که شاه جهانی گدای درویش است

https://ganjoor.net/shahnematollah/ghazalshv/sh261/

[7] . حَدَّثَنَا أَبِی رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ الْوَشَّاءِ قَالَ سَمِعْتُ الرِّضَا ع یَقُولُ أَقْرَبُ مَا یَکُونُ الْعَبْدُ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ هُوَ سَاجِدٌ وَ ذَلِکَ قَوْلُهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى وَ اسْجُدْ وَ اقْتَرِبْ. (عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج‏2، ص7)