سفارش تبلیغ
صبا ویژن

56) سوره حمد (1) آیه 4 مَلِکِ یَوْمِ الدِّین

بسم الله الرحمن الرحیم

56) سوره حمد (1) آیه 4      مَلِکِ یَوْمِ الدِّین

ترجمه

[همان خدایی که] مالک و فرمانروای روز جزا [است].[1]

حدیث

1) قَالَ الْإِمَامُ ع (مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ) أَیْ قَادِرٌ عَلَى إِقَامَةِ یَوْمِ الدِّینِ، وَ هُوَ یَوْمُ الْحِسَابِ، قَادِرٌ عَلَى تَقْدِیمِهِ عَلَى وَقْتِهِ، وَ تَأْخِیرِهِ بَعْدَ وَقْتِهِ، وَ هُوَ الْمَالِکُ أَیْضاً فِی یَوْمِ الدِّینِ، فَهُوَ یَقْضِی بِالْحَقِّ، لَا یَمْلِکُ الْحُکْمَ وَ الْقَضَاءَ فِی ذَلِکَ الْیَوْمِ مَنْ یَظْلِمُ وَ یَجُورُ، کَمَا فِی الدُّنْیَا مَنْ یَمْلِکُ الْأَحْکَامَ.

قَالَ: وَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع: «یَوْمِ الدِّینِ» هُوَ یَوْمُ الْحِسَابِ؛ وَ قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص یَقُولُ: أَ لَا أُخْبِرُکُمْ بِأَکْیَسِ الْکَیِّسِینَ وَ أَحْمَقِ الْحَمْقَى قَالُوا: بَلَى یَا رَسُولَ اللَّهِ.

قَالَ: أَکْیَسُ الْکَیِّسِینَ مَنْ حَاسَبَ نَفْسَهُ، وَ عَمِلَ لِمَا بَعْدَ الْمَوْتِ، وَ إِنَّ أَحْمَقَ الْحَمْقَى مَنِ اتَّبَعَ نَفْسُهُ هَوَاهَا، وَ تَمَنَّى عَلَى اللَّهِ تَعَالَى الْأَمَانِیَّ....

التفسیر المنسوب إلى الإمام الحسن العسکری علیه السلام، ص38

امام حسن عسگری علیه السّلام در تفسیر «مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ» فرمود:

 یعنی او تواناست بر برپایی روز جزا، که همان روز حساب است. تواناست که آن را از زمانش جلو بیندازد و یا عقب بیندازد؛ و همچنین او در روز جزا «مالک و صاحب اختیار» نیز هست؛ پس او به‌حق داورى کند. در آن روز این گونه نیست که کسی که خود اهل ظلم و جور است اختیاردار حکم و قضاوت شود؛ آن گونه که در دنیا چنین رخ می‌داد.

[امام عسگری در ادامه فرمود] و أمیرالمؤمنین ع می‌فرمود «یوم الدین، همان روز حساب است» و می‌فرمود «از رسول خدا ص شنیدم که ‌فرمودند: آیا شما را به زیرکترین زیرکها و احمق‏ترین احمقها خبر ندهم؟

گفتند: آرى! یا رسول اللَّه!

فرمودند: زیرکترین زیرکها، کسى است که نفسش را محاسبه کند و براى آنچه بعد از مرگ است، عمل نماید. و بدرستی که احمق‏ترین احمقها کسى است که از هواى نفسش پیروی کند و آرزوهاى پوچ از خدا بخواهد [یا: خداپرستی‌اش فقط بر اساس آرزوهایش باشد، نه بر اساس تعالیم الهی، که اشاره به آیه 78 سوره بقره باشد] ... [2]


2) عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ وَ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ الْقَاسَانِیِّ جَمِیعاً عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ دَاوُدَ عَنْ سُفْیَانَ بْنِ عُیَیْنَةَ عَنِ الزُّهْرِیِّ قَالَ :

قَالَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ ع لَوْ مَاتَ مَنْ بَیْنَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ لَمَا اسْتَوْحَشْتُ بَعْدَ أَنْ یَکُونَ الْقُرْآنُ مَعِی وَ کَانَ ع إِذَا قَرَأَ- مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ یُکَرِّرُهَا حَتَّى کَادَ أَنْ یَمُوتَ.

الکافی، ج‏2، ص602

زهرى گوید: حضرت على بن الحسین ع فرمود:

«اگر همه مردم که ما بین مشرق و مغرب هستند بمیرند، اندکی نهراسم اگرکه قرآن با من باشد. و آن حضرت این گونه بود که هر گاه [در نماز] «مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ‏» را می‌خواند آنقدر آن را تکرار می‌کرد که نزدیک بود بمیرد.

3) حَدَّثَنَا الشَّیْخُ الْفَقِیهُ أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ مُوسَى بْنِ بَابَوَیْهِ الْقُمِّیُّ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ الْأَسْتَرْآبَادِیُّ رِضْوَانُ اللَّهِ عَلَیْهِ قَالَ حَدَّثَنَا یُوسُفُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ زِیَادٍ وَ عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَیَّارٍ عَنْ أَبَوَیْهِمَا عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ آبَائِهِ عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى:

قَسَمْتُ فَاتِحَةَ الْکِتَابِ بَیْنِی وَ بَیْنَ عَبْدِی فَنِصْفُهَا لِی وَ نِصْفُهَا لِعَبْدِی وَ لِعَبْدِی مَا سَأَلَ

إِذَا قَالَ الْعَبْدُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ قَالَ اللَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ بَدَأَ عَبْدِی بِاسْمِی وَ حَقٌّ عَلَیَّ أَنْ أُتَمِّمَ لَهُ أُمُورَهُ وَ أُبَارِکَ لَهُ فِی أَحْوَالِهِ

فَإِذَا قَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ قَالَ اللَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ حَمِدَنِی عَبْدِی وَ عَلِمَ أَنَّ النِّعَمَ الَّتِی لَهُ مِنْ عِنْدِی وَ أَنَّ الْبَلَایَا الَّتِی إِنْ دُفِعَتْ عَنْهُ فَبِتَطَوُّلِی أُشْهِدُکُمْ أَنِّی أُضِیفُ لَهُ إِلَى نِعَمِ الدُّنْیَا نِعَمَ الْآخِرَةِ وَ أَرْفَعُ عَنْهُ بَلَایَا الْآخِرَةِ کَمَا دَفَعْتُ عَنْهُ بَلَایَا الدُّنْیَا

فَإِذَا قَالَ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ قَالَ اللَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ شَهِدَ لِی بِأَنِّی الرَّحْمَنُ الرَّحِیمُ أُشْهِدُکُمْ لَأُوَفِّرَنَّ مِنْ رَحْمَتِی حَظَّهُ وَ لَأُجْزِلَنَّ مِنْ عَطَائِی نَصِیبَهُ

فَإِذَا قَالَ مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أُشْهِدُکُمْ کَمَا اعْتَرَفَ أَنِّی أَنَا مَالِکُ یَوْمِ الدِّینِ لَأُسَهِّلَنَّ یَوْمَ الْحِسَابِ حِسَابَهُ وَ لَأَتَقَبَّلَنَّ حَسَنَاتِهِ وَ لَأَتَجَاوَزَنَّ عَنْ سَیِّئَاتِهِ

فَإِذَا قَالَ إِیَّاکَ نَعْبُدُ قَالَ اللَّهُ‏ عَزَّ وَ جَلَّ صَدَقَ عَبْدِی إِیَّایَ یَعْبُدُ أُشْهِدُکُمْ لَأُثِیبَنَّهُ عَلَى عِبَادَتِهِ ثَوَاباً یَغْبِطُهُ کُلُّ مَنْ خَالَفَهُ فِی عِبَادَتِهِ لِی

فَإِذَا قَالَ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِیَ اسْتَعَانَ وَ الْتَجَأَ أُشْهِدُکُمْ لَأُعِینَنَّهُ عَلَى أَمْرِهِ وَ لَأُغِیثَنَّهُ فِی شَدَائِدِهِ وَ لَآخُذَنَّ بِیَدِهِ یَوْمَ نَوَائِبِهِ

فَإِذَا قَالَ اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ إِلَى آخِرِ السُّورَةِ قَالَ اللَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ هَذَا لِعَبْدِی وَ لِعَبْدِی مَا سَأَلَ قَدِ اسْتَجَبْتُ لِعَبْدِی وَ أَعْطَیْتُهُ مَا أَمَّلَ وَ آمَنْتُهُ مِمَّا مِنْهُ وَجِلَ.

الأمالی(للصدوق)، ص175

امام حسن عسگری ع از قول پدرانشان از رسول خدا ص نقل کرده‌اند که خداى تبارک و تعالى فرماید:

فاتحة الکتاب را میان خودم و بندگانم تقسیم کردم، نیمى برای من است و نیمى برای بنده من؛ و برای بنده من است آنچه بخواهد [یعنی خواسته‌های بنده‌ام در این سوره را اجابت می‌کنم]

هنگامى که بنده گوید «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» خداوند جل جلاله فرماید «بنده‏ام به نام من آغاز کرد و بر من لازم است کارش را به پایان رسانم و احوالش را مبارک سازم.»

چون گوید «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ» خداوند جل جلاله فرماید «بنده‏ام مرا ستایش و سپس گفت و دانست هر نعمتى دارد از جانب من است و هر بلا از او دفع شود به احسان من است؛ شما گواه باشید نعمت‌های آخرت را به نعمت‌های دنیایش افزودم و بلایاى آخرت را از او دور گردانیدم همان گونه که بلایاى دنیا را از او دفع کردم»

چون گوید «الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» خداوند جل جلاله فرماید «گواهى داد که من رحمان و رحیمم. شما گواه باشید که بهره‌اش را از رحمتم فراوان کنم و عطایاى شایانم را به او ارزانی دارم.»

چون گوید «مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ» خداوند عز و جل فرماید گواه باشید که همان گونه که اعتراف کرد که من صاحب اختیار‏ روز جزایم، در روز حساب، حسابش را آسان کنم و حسناتش را بپذیرم و از بدی‌هایش درگذرم.»

چون گوید «إِیَّاکَ نَعْبُدُ» خداوند عز و جل فرماید «بنده‏ام راست گفت، تنها مرا می‌پرستد. گواه باشید که بر عبادتش به او پاداشی دهم که هر که با او در بندگیش نسبت به من مخالف می‌کرد، بر او رشک برد.»

چون گوید «وَ إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ» خداوند عز و جل فرماید «از من کمک خواست و به من پناه برد. گواه باشید که او را در کارش کمک کنم، و در سختیها به فریادش رسم، و ایام گرفتارى دستش را بگیرم.»

چون گوید «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ تا آخر سوره» خداوند جل جلاله فرماید: «این [قسمت‌های سوره] سهم بنده من است و بنده من هر چه خواهد از آن او است؛ براى بنده‏ام اجابت کردم و آنچه آرزو داشت به او دادم و از آنچه نگران بود ایمنش ساختم.»

امالی صدوق، ص175

تدبر

1)‌ با اینکه خدا همیشه مالک و صاحب اختیار همه چیز است؛ چرا می‌گوییم «صاحب اختیار روز جزا»؟ چون در آن روز اینکه مالکیت حقیقی فقط از آن خدا بوده، آشکار می‌شود. وقتی «صاحب اختیار» مطلق روز جزا خداست، دیگر امکان ندارد حقی ناحق شود، یا کسی بدون اینکه لیاقت داشته باشد، برتری پیدا کند. پس اگر قیامتی هست - که هست - انسان آرام می‌شود؛ چون مالک و صاحب اختیارش خداست. پس خدا را شکر «الحمدلله ... مالک یوم الدین»

2) در تدبر جلسات 37 و 49 و 51 معلوم شد که: «جزای آخرت، باطنِ عملِ دنیاست». اگر خدا صاحب اختیار آخرت است؛ پس باطن دنیا هم دست خداست؛ پس اگر چشم باطن‌بین ما باز شود می‌بینیم در همین دنیا هم امکان ندارد حقی ناحق شود، کسی بناحق به جایگاه یا ثروتی برسد و ...، و آب از آب تکان نخورد. اگر قیامتی هست، جای هیچ نگرانی نیست.

3) چرا برای اشاره به قیامت، تعبیر «الدین» (جزا) به کار برد؟ جزا مربوط به پایان مسابقه است؛ زمان تعیین نتیجه نهایی. یعنی خدا صاحب اختیار جایی است که سرانجام نهایی هرچیزی معلوم می‌شود. چون روز جزاست روز حساب هم است (حدیث 1 و 3). اگر کسی روزی حداقل پنج‌بار به خود متذکر شود که روز حسابی در کار است و اختیارش هم کاملا دست خدایی است که نمی‌توان فریبش داد، چگونه زندگی خواهد کرد؟ (آیا در نماز حواسمان هست چه می‌گوییم؟)

4) کسی که سر دیگران کلاه می‌گذارد و از امکانات موجود سوءاستفاده می‌کند، و به مال و مقامی می‌رسد، آیا واقعا سود برده است؟ و آیا ما که چنین نکردیم ضرر کردیم؟ اگر روز جزایی نبود، یا اگر بود، مالکش غیر خدا بود، شاید. اما الان چطور؟ راستی چرا این تاسف خوردن‌ها در جامعه ما زیاد شده؟ آیا کسی که جزا و حساب را جدی بگیرد و محاسبه‌گر و حاکم را خدا بداند، زیرک است یا کسی که اینها را ندیده بگیرد؟ (حدیث1) ما مرز زیرکی و حماقت را با چه مبنایی مشخص می‌کنیم؟

5) (الحمدلله ...الدین) خدا را شکر که در جایی که قرار است نهایت و سرانجام همه چیز معلوم شود، کارها همگی به دست خداست، نه این و آن. خیال انسان راحت می‌شود و انسان چقدر به آرامش می‌رسد. قطعا یکی از راههای رسیدن به مقام نفس مطمئنه (بحث دیروز)، جدی گرفتن روز جزاست.

6) کسی که «مالک یوم الدین» را جدی بگیرد، دیگر گویی در افق دنیا زندگی نمی‌کند؛ ولو که دیگران که حقیقت مرگ را نشناخته‌اند، اسم این را مرگ بگذارند. (حدیث2) برای همین است که رفتارها و اقدامات انبیاء و ائمه علیهم‌السلام برای مردم زمانه‌شان قابل درک نبود. چون مردم بر اساس دنیا رفتار می‌کردند و آنها بر اساس عالمی دیگر. ما هم می‌توانیم هر روز همین آیه را بارها تکرار کنیم.

7) در سوره حمد به اوصافی که پشت سر هم برای خدا آمد دقت کنید:

الله، رب‌العالمین، الرحمن، الرحیم، مالک یوم‌الدین.

یک دوره کامل «جهان‌شناسی و انسان‌شناسی توحیدی همراه با یک حس مثبت (حمد)» ارائه شده است:

حمد برای کسی است که:

خداست؛

آفریدن و پرورش همه جهانها و جهانیان به دست اوست؛

همه چیز از رحمت او شروع شده است؛

خوبان در رحمت همیشگی او غرق می‌شوند و با کمک این رحمت به خدا برمی‌گردند؛

و نه فقط خوبان، بلکه همگان، سرانجام نهایی‌شان به دست اوست.



[1] . در ترجمه‌اش در طول روز دو نکته به ذهنم رسید:

1)‌ شاید ترجمه «صاحب اختیار» بهتر باشد هم بر مالک دلالت دارد و هم بر ملک

2)‌ الدین در قرآن جز در مواردی که به صورت یوم الدین آمده و دال بر روز قیامت است، هیچ موردی نیافتم که دال بر «جزا» باشد. شاید تنها موردی که به این نزدیک است داستان حضرت یوسف است که: کَذلِکَ کِدْنا لِیُوسُفَ ما کانَ لِیَأْخُذَ أَخاهُ فی‏ دینِ الْمَلِک‏ (یوسف/76) که اینجا به همان معنای رایج دین در قرآن (شریعت) هم می شود اطلاق شود. البته در لغت گفته اند که اصل این کلمه برای اطاعت و ذلت بوده که جزا معنای صریحتر و شریعت معنای استعاری آن است. اما در هر صورت بعید نیست که بتوان دین را به همان معنای دین حقیقی (حقیقت دین) گرفت یعنی روزی که عرصه جدی گرفته شدن دین الهی است. البته این مطلب نیاز به تامل بیشتر دارد.

[2] . ادامه حدیث چنین است:

فَقَالَ الرَّجُلُ: یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ وَ کَیْفَ یُحَاسِبُ الرَّجُلُ نَفْسَهُ قَالَ: إِذَا أَصْبَحَ ثُمَّ أَمْسَى رَجَعَ إِلَى نَفْسِهِ- فَقَالَ: یَا نَفْسِ إِنَّ هَذَا یَوْمٌ مَضَى عَلَیْکِ لَا یَعُودُ إِلَیْکِ أَبَداً، وَ اللَّهُ تَعَالَى یَسْأَلُکِ عَنْهُ فِیمَا أَفْنَیْتِیهِ- فَمَا الَّذِی عَمِلْتِ فِیهِ أَ ذَکَرْتِ اللَّهَ أَمْ حَمِدْتِیهِ أَ قَضَیْتِ حَوَائِجَ مُؤْمِنٍ أَ نَفَّسْتِ عَنْهُ کُرْبَةً أَ حَفِظْتِیهِ بِظَهْرِ الْغَیْبِ فِی أَهْلِهِ وَ وُلْدِهِ أَ حَفِظْتِیهِ بَعْدَ الْمَوْتِ فِی مُخَلَّفِیهِ أَ کَفَفْتِ عَنْ غِیبَةِ أَخٍ مُؤْمِنٍ بِفَضْلِ جَاهِکِ أَ أَعَنْتِ مُسْلِماً مَا الَّذِی صَنَعْتِ فِیهِ فَیَذْکُرُ مَا کَانَ مِنْهُ. فَإِنْ ذَکَرَ أَنَّهُ جَرَى مِنْهُ خَیْرٌ، حَمِدَ اللَّهَ تَعَالَى، وَ کَبَّرَهُ عَلَى تَوْفِیقِهِ، وَ إِنْ ذَکَرَ مَعْصِیَةً أَوْ تَقْصِیراً، اسْتَغْفَرَ اللَّهَ تَعَالَى، وَ عَزَمَ عَلَى تَرْکِ مُعَاوَدَتِهِ، وَ مَحَا ذَلِکَ عَنْ نَفْسِهِ بِتَجْدِیدِ الصَّلَاةِ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّیِّبِینَ، وَ عَرَضَ بَیْعَةَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیٍّ ع عَلَى نَفْسِهِ، وَ قَبُولَهُ لَهَا، وَ إِعَادَةَ لَعْنِ أَعْدَائِهِ وَ شَانِئِیهِ وَ دَافِعِیهِ عَنْ حَقِّهِ. فَإِذَا فَعَلَ ذَلِکَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: لَسْتُ أُنَاقِشُکَ فِی شَیْ‏ءٍ مِنَ الذُّنُوبِ- مَعَ مُوَالاتِکَ أَوْلِیَائِی، وَ مُعَادَاتِکَ أَعْدَائِی.

در این هنگام، مردى گفت: یا أمیر المؤمنین! و إنسان، نفسش را چطور محاسبه کند؟

فرمود: هر گاه؛ (برایش) بامدادى! سپس شامگاه، فرا رسد، به نفس خویش مراجعه کند و بگوید:

اى نفس! براستى؛ این روز، بر تو سپرى شد. هرگز بسوى تو بر نمیگردد! و خداى تعالى! در باره‏اش ترا بازخواست نماید که؛ در چه فانى‏اش کردى؟ در آن، چه عملى انجام دادى؟ آیا خدا را بیاد آوردى؟ یا او را ستودى؟ آیا؛ حوائج مؤمنى را برآوردى؟ آیا؛ گرفتارى و بلا را از او برطرف ساختى؟ آیا؛ هنگامى که؛ از تو غایب بود، آبروى او را-

در أهل و اولادش- نگهداشتى؟ آیا؛ بعد از مرگ، احترام او را در أخلافش رعایت کردى؟ آیا، از غیبت برادر مؤمنى [بفضل و برترى مقامت‏] صرف نظر کردى؟ آیا؛ مسلمانى را کمک کردى؟ در آن چه کردى؟

و آنچه در کمون وجود او است، بیاد آورد.

پس؛ اگر بیادش آید که از او، خیرى سر زده، بحمد و ستایش خداى عزّ و جلّ! پردازد و بتوفیقش، او را ببزرگى یاد کند!. و هر گاه نافرمانى و عصیان یا تقصیرى بیاد آورد، ذات أقدس الهى را- بترک تکرارش- استغفار کند! و با طرق زیر، از نفس خویش، آن را بزداید:

 [بتجدید صلوات بر محمّد و آل پاک و طاهر او! و پیشنهاد بیعت أمیر المؤمنین صلوات اللَّه علیه، بر نفس خویش! و پذیرفتنش براى آن! و تکرار لعن مبغضین و بدخواهان و دشمنان او و بازدارندگان از حقوقش!] پس؛ هر گاه چنین فعلى از او سر زد، خداى عزّ و جلّ! گفت: با موالات و دوستیت با أولیاء و دوستان من، و عداوت و دشمنى‏ات با دشمنانم، در چیزى از گناهان، با تو مناقشه نکنم!