سفارش تبلیغ
صبا ویژن

479) سوره قلم (68) آیه 13 عُتُلٍّ بَعْدَ ذلِکَ زَنیمٍ

بسم الله الرحمن الرحیم

479) سوره قلم (68) آیه 13 

عُتُلٍّ بَعْدَ ذلِکَ زَنیمٍ

ترجمه

سنگدلی [= گستاخی درشت‌خو] که علاوه بر آن، بی‌ریشه است؛

نکات ترجمه

«عُتُلّ»[1]

ماده «عتل» در اصل بر شدت و غلظت و خشونتی دلالت دارد که خالی از هرگونه نرمش و عطوفت باشد (معجم المقاییس اللغة، ج‏4، ص223؛ التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏8، ص28) چنانکه «فَاعْتِلُوهُ إِلى‏ سَواءِ الْجَحِیمِ‏» (دخان/47) را به معنای با شدت و خشونت در جهنم انداختن دانسته‌اند (مفردات ألفاظ القرآن، ص546)

«عُتُلّ» دلالت بر شدت مبالغه دارد و به معنای شخص غلیظ‌القلب زورگوی خشک‌ و خشن (الرجل الغلیظ المتعنّف الجافی) می‌باشد. (التحقیق، ج‏8، ص28) برخی «عُتُلّ»‌را به معنای فرد پرخوری که دیگران را [ار نعمات الهی] بازمی‌دارد و با خشونت همه چیز را به سوی خود می‌کشد دانسته‌اند. (مفردات ألفاظ القرآن، ص546)

از این ماده همین دو بار در قرآن کریم به کار رفته است.

«زَنیمٍ» 

ماده «زنم» در اصل به معنای چیزی است که از خود اصالت و استقراری ندارد و وابسته و معلق به دیگری می‌باشد (معجم المقاییس اللغة، ج‏3، ص29؛ التحقیق، ج‏4، ص353) لذا به شخص حرامزاده و هرگونه فرد بی‌اصل و نسب و بی‌ریشه «زنیم» گویند؛ بویژه در مورد کسی که اصل و نسبش معلوم نیست و او را به گروهی نسبت می‌دهند. (معانی‌القرآن (فراء)، ج3، ص173؛ النهایة، ج‏2، ص316)

این ماده همین یکبار در قرآن کریم به کار رفته است.

«بَعْدَ ذلِکَ»

کلمه «بعد»‌ ظرف است که اغلب آن را متعلق و وابسته به «زنیم» دانسته‌اند؛ و آن را به معنای بعدیت رتبی معرفی کرده‌اند؛ یعنی به لحاظ زشتی و پلیدی، در رتبه بعد از همه اینها که گفتیم، او حرامزاده و بی‌اصل و نسب هم هست. (إعراب القرآن و بیانه، ج‏10، ص17) و برخی گفته‌اند که این تعبیر در اینجا به معنای «مع ذلک» (علاوه بر این، با وجود این) می‌باشد. (إعراب القرآن (نحاس)، ج‏5، ص7)

حدیث

1) از امام صادق ع درباره آیه «عُتُلٍّ بَعْدَ ذلِکَ زَنِیمٍ» سوال شد.

فرمودند: «عُتُلّ» یعنی کسی که کفرورزی‌اش عظیم است؛ «زَنِیمٍ» کسی است که کفرش را بی‌مبالات و گستاخانه ابراز می‌دارد.

و در روایت دیگری از اهل بیت ع، «زنیم» را «ولدالزنا» (حرامزاده) دانسته‌اند.

أَبِی رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ مَعْرُوفٍ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ یَحْیَى عَنِ ابْنِ مُسْکَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع «عُتُلٍّ بَعْدَ ذلِکَ زَنِیمٍ» قَالَ ع:

الْعُتُلُّ الْعَظِیمُ الْکُفْرِ وَ الزَّنِیمُ الْمُسْتَهْتِرُ بِکُفْرِه‏. (معانی الأخبار، ص149)

عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جُمْهُورٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسَى عَنْ حُسَیْنِ بْنِ مُخْتَارٍ عَنْهُمْ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِمْ أَجْمَعِینَ فِی قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ «وَ لا تُطِعْ کُلَّ حَلَّافٍ مَهِینٍ» الثَّانِی «هَمَّازٍ مَشَّاءٍ بِنَمِیمٍ مَنَّاعٍ لِلْخَیْرِ مُعْتَدٍ أَثِیمٍ عُتُلٍّ بَعْدَ ذلِکَ زَنِیمٍ» قَالَ:

الْعُتُلُّ الْکَافِرُ الْعَظِیمُ الْکُفْرِ وَ الزَّنِیمُ وَلَدُ الزِّنَاءِ. (تأویل الآیات الظاهرة فی فضائل العترة الطاهرة، ص687)


2) از رسول الله ص روایت شده است که: نه «جواظ» [شکم‌گنده] وارد بهشت می‌شود، و نه «جعظری» [خشک‌مزاج] و نه «عتلّ زنیم».

شخصی پرسید: جواظ و جعظری و عتل زنیم چیست؟

فرمودند: «جواظ» کسی است که جمع می‌کند و از دیگران بازمی‌دارد؛ او را می‌طلبد «شعله‌ای که زبانه می‌کشد، و پوست را [از بدن] برمی‌کند» (معارج/15-16)

جعظری، تندخوی سنگدل است که خداوند فرمود: «پس به رحمت الهى، بر آنان نرم شدى، و اگر تندخو و سنگدل بودى قطعاً از پیرامون تو پراکنده مى‏شدند» (آل‌عمران/159)

اما «عتلّ زنیم» بداخلاقِ شکم‌گشاد پرخوری است که دائما برای خود نوشیدنی و خوردنی فراهم می‌آورد و به مردم ظلم می‌کند.

الدر المنثور، ج‏6، ص252[2]؛ مجمع البیان، ج‏10، ص502[3]؛ البحر المحیط، ج‏10، ص238[4]

و أخرج أحمد و عبد بن حمید و ابن أبى حاتم و ابن مردویه و ابن عساکر عن شهر بن حوشب قال حدثنی عبد الرحمن بن غنم أن رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم قال: لا یدخل الجنة جواظ و لا جعظری و لا العتل الزنیم.

فقال له رجل من المسلمین ما الجواظ و الجعظری و العتل الزنیم؟

فقال رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم: أما الجواظ فالذی جمع و منع تدعوه لظى نَزَّاعَةً لِلشَّوى‏ و أما الجعظری فالفظ الغلیظ قال الله فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ و أما العتل الزنیم فشدید الخلق رحیب الجوف مصحح شروب واجد للطعام و الشراب ظلوم للناس.


3) از امیرالمومنین ع روایت شده است:

«زنیم» کسی است که اصل و نسبی ندارد.

مجمع البیان، ج‏10، ص502

عن علیّ علیه السلام الزّنیم هو الذی لا اصل له‏[5]

تدبر

1) «وَ لا تُطِعْ کُلَّ ... عُتُلٍّ ..»

افراد سنگدل و تندخو نباید در پست‌های حکومتی - که دیگران باید از آنان اطاعت کنند - قرار گیرند. (اقتباس از تفسیر نور، ج10، ص177)


2) «وَ لا تُطِعْ کُلَّ ... عُتُلٍّ ..»

از شخص تندخو و خشن نباید اطاعت کرد.

یعنی،

نه سزاوار است که از او بترسیم و آنچه را بر اساس خشن و تندخو بودنش دستور می‌دهد اطاعت کنیم؛

و نه به او اقتدا کنیم و شیوه تندخویی و خشونت‌ورزی در پیش گیریم.

اما چرا از فرد تندخو و خشن و سنگدل نباید اطاعت کرد؟

شاید یکی از مهمترین دلایلش آن است که چنین فردی تصمیماتش بر اساس عقل نیست؛ بلکه قوه غضب بر او سیطره دارد و لذا تصمیم درستی اتخاذ نمی‌کند.

تذکر انسان‌شناختی

اگرچه خشن و تندخو بودن یک رذیله اخلاقی است، اما این بدان معنی نیست که هرگونه خشونتی محکوم باشد. در واقع در انسانها هم قوه غضب وجود دارد و هم عقل. اگر غضب بر وجود انسان حاکم شود آنگاه انسان تندخو و خشن می‌شود و این یک رذیله است. اما اگر عقل بر وجود انسان حاکم باشد و غضب تحت مدیریت عقل قرار گیرد، قطعا در مواردی نیاز به اعمال خشونت هست. ساده‌ترین موردش جایی است که دشمن به خانه و کاشانه و دین و ناموس و ... انسان حمله می‌کند. برای همگان واضح است که خشونت به خرج دادن در برابر چنین دشمنی نه‌تنها رذیله نیست، بلکه به عنوان دفاع امری کاملا ستودنی است. اما فقط همین مثال نیست.

اساساً قوه غضب (دافعه) برای ادامه حیات انسان ضروری است و مهم این است که تحت مدیریت عقل و شرع رفتار کند.


3) « وَ لا تُطِعْ کُلَّ ... زَنیمٍ ..»

افراد حرامزاده و بی‌اصل و نسب نباید در پست‌های حکومتی - که دیگران باید از آنان اطاعت کنند - قرار گیرند. (اقتباس از تفسیر نور، ج10، ص177)

شبهه

ولدالزنا که خودش مرتکب جرمی نشده است. چرا در اسلام چنین قوانین سخت‌گیرانه‌ای در قبال او وجود دارد؟

پاسخ

در اسلام اثبات «زنا» نیازمند شهادت دادن چهار شاهد عادل است که عمل زناکاری را به چشم خود مشاهده کرده‌اند، و حتی اگر سه شاهد عادل چنین شهادتی دهند، همگی از عدالت ساقط می‌شوند و باید تازیانه بخورند. خود شخص هم باید در چهار مجلس جداگانه علیه خود اقرار کند، تازه با چنین اقراری فقط خودش مجازات می‌شود و ادعایش در مورد شخصی که با او رابطه داشته پذیرفتنی نیست؛ و همین طور در مورد فرزندی که از آن شخص به دنیا می‌آید.

وجود چنین حکمی در اسلام نشان می‌دهد که علی‌رغم سخت‌گیری‌هایی که اسلام در مورد عمل شنیع زناکاری در پیش گرفته، اما براحتی نمی‌توان کسی را متهم به زناکاری ویا حرامزادگی کرد. بدین ترتیب، به نظر می‌رسد احکام محدودکننده حرامزاده‌ها، بیش از آنکه در مقام محدود کردن این عده خاص برآیند، کارکرد اصلی‌شان این است که قبح این کار را در جامعه حفظ می‌کنند.

یکبار دیگر دقت کنید:

در چه صورتی امکان دارد که حرامزادگی یک نفر لو برود؟ یا چهار شاهد عادل اصل عمل را دیده باشند، که عملا جز در جامعه‌ای که فحشاء کاملا علنی باشد چنین چیزی بسیار بعید است! و یا هم زن و هم مرد چنان اینجا و آنجا خود را بی‌آبرو کرده باشند که حداقل در چهار مجلس علنی بر کار خود اقرار کرده باشند!

یعنی اگر کسی واقعا حرامزاده بود و حتی سه شاهد عادل از این واقعه خبردار بود و گفت، هرسه تازیانه می‌خورند و آن شخص متهم نخواهد شد!

بله، در اسلام نباید حرامزاده در مصدر امور قرار گیرد؛ اما حرامزاده‌ای که حرامزادگی‌اش اثبات شده باشد؛ حداقل به این دلیل که وجود چنین کسی در مصدر امور، برای از بین بردن قبح چنین عملی کافی است.


4) «عُتُلٍّ بَعْدَ ذلِکَ زَنیمٍ»

چرا همه وصف‌ها را به طور عادی پشت سر هم ذکر کرد، اما در مورد «زنیم» بودن تعبیر «بعد ذلک» را به کار برد؟

الف. شاید می‌خواهد بگوید این ریشه همه آنهاست. یعنی کسی که آن رذایل را دارد، حتما حرامزاده هم هست. (به نقل از کشف الریبه، ص41)

ب. این «بعد ذلک» شبیه «ثم» در آیه «ثُمَّ کاَنَ مِنَ الَّذِینَ ءَامَنُوا» (بلد/17) است؛ یعنی این مطلب هم، بعد از آن مطالب که قبلا گفته شد، قابل ذکر است. (البحر المحیط، ج1، ص239 و 434)

ج. بعدیت در «بعد ذلک» در مقام بیان کسی است که دارد وضعیت وی را وصف‌ می‌کند؛ یعنی بعد از اینکه آن مطالب را گفتم حالا این را هم می‌گویم. (ابن‌عطیه، به نقل البحر المحیط، ج1، ص239)

د. شاید می‌خواهد اشاره کند که این مطلب (حرامزاده بودن) در رتبه بعد از آنهاست (نکات ترجمه)، یعنی بعد از اینکه همه آن رذایل را دارد، بدانید که حرامزاده هم هست. یعنی از ابتدا این را مد نظر قرار نمی‌دهیم؛ بلکه مشکل اصلی‌اش آن خصلتهای مذموم است؛ اما علاوه بر اینها بدانید که او حرامزاده هم هست.

ه. این «بعد بودن» اصطلاحا «تراخی رتبی» دارد[6]، یعنی دارد بد بودن او را یک مرتبه بالاتر می‌برد (التحریر و التنویر، ج29، ص70) یعنی علاوه بر همه اینها که گفتیم، بدانید که او حرامزاده هم هست و از آن هم که فکر می‌کردید بدتر است.

و. شاید می‌خواهد اشاره کند به شخصی خاص. یعنی می‌خواهد بفرماید این که گفتم از چنان کسی پیروی نکن، نمی‌خواستم صرفا یک حرف کلی بزنم؛ بلکه منظورم از این صفات شخص خاصی بوده است، همان که علاوه بر این رذایل، حرامزاده هم هست.

ز. ...


5) «عُتُلٍّ بَعْدَ ذلِکَ زَنیمٍ»

درباره معنای لغت «عُتُلّ» بیان شد که به معنای کسی است که خشکی و خشونت و سنگدلی داشته باشد (نکات ترجمه). اما اینکه مراد از آن در این آیه چیست، این دیدگاه‌ها مطرح شده است:

1. کسی که کفرورزی‌اش شدید و عظیم است. (حدیث1) یعنی بر کفرش خیلی مصر دارد (قوی فی کفره) (قتاده، مجمع البیان، ج‏10، ص501)

2. بسیار بدالخلاق و تندخو (حدیث2)

3. کسی که بشدت بر باطل اصرار می‌ورزد (الشدید الخصومة بالباطل) (فراء، معانی‌القرآن، ج3، ص173؛ کلبی، به نقل مجمع البیان، ج‏10، ص502)

4. شخص پرخوری که [نعمت‌های الهی را] از دیگران بازمی‌داشته است (خلیل، به نقل مجمع البیان، ج‏10، ص502) و (حدیث2)

5. کسی که با مردم به خشونت رفتار می‌کرده و آنها را به زندان یا شکنجه می‌کشانده است (به نقل مجمع البیان، ج‏10، ص502)

6. فاجرِ پست و فرومایه و بدخلق (قتاده، به نقل الدر المنثور، ج‏6، ص252)

7. بی‌آبروی پست و فرومایه (ابی‌امامه و حسن و ابی‌العالیه، به نقل الدر المنثور، ج‏6، ص252)

8. کسی که با اینکه سالم است بسیار می‌خورد و می‌نوشد (پرخور و شکمو) (شهر بن حوشب، به نقل الدر المنثور، ج‏6، ص252)

9. شخص بسیار بد دهان و هتاک (ابن‌عباس، به نقل الدر المنثور، ج‏6، ص252)


این مورد را در کانال نگذاشتم

6) «عُتُلٍّ بَعْدَ ذلِکَ زَنیمٍ»

درباره کلمه «زَنِیمٍ» بیان شد که در لغت به معنای کسی است که بی‌اصل و ریشه باشد (نکات ترجمه) و در کلامی از امیرالمومنین ع نیر به همین معنا اشاره شده (حدیث3). اغلب مفسران آن را صریحا به معنای «حرامزاده» و «ولدالزنا» دانسته‌اند؛ در عین حال برخی توضیحات دیگری درباره مراد از این کلمه داده‌اند:

1. شخصی که او را با تکلف به قومی نسبت دهند در حالی که واقعا اصل و نسبش از آنان نیست، بویژه در جایی که چند نفر درباره اینکه این بچه حرامزاده، از آن کدامیک از آنهاست اختلاف داشته باشند. (مجمع البیان، ج‏10، ص502)

2. کسی که به فرومایگی معروف و شناخته شده است، مانند گوسفندی که با «زنمه» شناخته می‌شود [برای علامت گذاشتن تکه‌ای از گوش او را شکاف می‌دهند و به حالت آویزان قرار می‌گیرد] (عکرمه، مجمع البیان، ج‏10، ص502)

3. کسی است که نماد بدی و شر است به طوری که تا از او یاد شود ذهن به یاد بدی او می‌افتاد مانند زنمه گوشفند (شعبی، مجمع البیان، ج‏10، ص502)

4. شخص پست و فرومایه [= مستهجن] ای که به بدی معروف است (سعید بن جبیر، مجمع البیان، ج‏10، ص502)

5. شخص خشن بدقیافه‌ای که گویی «زنمه» زایدی در دستش دارد و علامت اوست (مجاهد، الدر المنثور، ج‏6، ص252)

6. شخص فاجر و فاسق (شهر بن حوشب، الدر المنثور، ج‏6، ص252)

7. کافری که براحتی از مومن بازشناخته می‌شود همان طور که گوسفندی که زنمه دارد از گوسفندی که چنین نیست بازشناخته می‌شود (عکرمه، الدر المنثور، ج‏6، ص252)

8. کسی که به خاطر ولدالزنا بودنش مشهور است همانند گوسفندی که به خاطر زنمه‌اش شناخته شده است.

9. حرامزاده‌ای که پست و فرومایه است و خود را به این و آن منسوب می‌کند (ابن‌عباس، الدر المنثور، ج‏6، ص252)

10. آدم شکاک و متزلزلی که به بدی معروف است (ابن‌عباس، الدر المنثور، ج‏6، ص252)

11. شخص ظلوم [= بسیار ظالم] (ابن‌عباس، الدر المنثور، ج‏6، ص252)



[1] . اختلاف قرائت: در همه قرائتهای موجود به همین صورت «عُتُلٍّ» (مجرور) قرائت شده اما در قرائت حسن بصری به صورت «عُتُلٌّ» (مرفوع) قرائت شده است. (البحر المحیط فی التفسیر، ج‏10، ص238)

[2] . این روایات هم در همین کتاب در این زمینه روایت شده است:

و أخرج البخاری و مسلم و الترمذی و النسائی و ابن ماجة و ابن مردویه عن حارثة بن وهب سمعت رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم یقول أ لا أخبرکم باهل الجنة کل ضعیف متضعف لو أقسم على الله لأبره ا لا أخبرکم باهل النار کل عتل جواظ جعظری متکبر

و أخرج عبد الرزاق و ابن جریر و ابن المنذر عن زید بن أسلم قال قال رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم تبکى السماء من عبد أصح الله جسمه و أرحب جوفه و أعطاه من الدنیا فکان الناس ظلوما فذلک العتل الزنیم

و أخرج ابن أبى حاتم عن القاسم مولى معاویة و موسى بن عقبة قالا سئل رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم عن العتل الزنیم قال هو الفاحش اللئیم

و أخرج أبو الشیخ و ابن مردویه و الدیلمی عن ابى الدرداء عن رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم فی قوله بَعْدَ ذلِکَ زَنِیمٍ قال العتل کل رحیب الجوف وثیق الخلق أکول شروب جموع للمال منوع له

و أخرج الحاکم و صححه و ابن مردویه عن عبد الله بن عمر و انه تلا مَنَّاعٍ لِلْخَیْرِ إلى زَنِیمٍ فقال سمعت رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم یقول أهل النار کل جعظری جواظ مستکبر مناع و اهل الجنة الضعفاء المغلوبون

[3] . البته سند و عبارات وی اندکی متفاوت است:

عن شداد ابن أوس قال قال رسول الله ص لا یدخل الجنة جواظ و لا جعظری و لا عتل زنیم قلت فما الجواظ قال کل جماع مناع قلت فما الجعظری قال الفظ الغلیظ قلت فما العتل الزنیم قال کل رحیب الجوف سی‏ء الخلق أکول شروب غشوم ظلوم زنیم

وی همچنین دو روایت دیگر نزدیک به این مضمون روایت کرده است:

روی أنه سأل النبی ص عن العتل الزنیم فقال هو الشدید الخلق الشحیح الأکول الشروب الواجد للطعام و الشراب الظلوم للناس الرحیب الجوف؛

«عُتُلٍّ بَعْدَ ذلِکَ» أی هو عتل مع کونه مناعا للخیر معتدیا أثیما و هو الفاحش السیئ الخلق روی ذلک فی خبر مرفوع.

[4] . البته سند و عبارت وی هم اندکی متفاوت است:

فی حدیث شداد بن أوس قلت: یعنی لرسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله و سلّم. و ما العتل الزنیم؟ قال:الرحیب الجوف، الوتیر الخلق، الأکول الشروب، الغشوم الظلوم.

[5] . روایتی از امیرالمومنین ع درباره آخرالزمان آمده که یکی از خروج‌کنندگان آخرالزمان را با این وصف (عتل زنیم) توصیف فرموده است:

عَنِ الْحُصَیْنِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ عَمْرِو بْنِ سَعْدٍ قَالَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع لَا تَقُومُ الْقِیَامَةُ حَتَّى تُفْقَأَ عَیْنُ الدُّنْیَا وَ تَظْهَرَ الْحُمْرَةُ فِی السَّمَاءِ وَ تِلْکَ دُمُوعُ حَمَلَةِ الْعَرْشِ عَلَى أَهْلِ الْأَرْضِ حَتَّى یَظْهَرَ فِیهِمْ عِصَابَةٌ لا خَلاقَ لَهُمْ یَدْعُونَ لِوَلَدِی وَ هُمْ بِرَاءٍ مِنْ وَلَدِی تِلْکَ عِصَابَةٌ رَدِیئَةٌ لا خَلاقَ لَهُمْ عَلَى الْأَشْرَارِ مُسَلَّطَةٌ وَ لِلْجَبَابِرَةِ مُفَتِّنَةٌ وَ لِلْمُلُوکِ مُبِیرَةٌ تَظْهَرُ فِی سَوَادِ الْکُوفَةِ یَقْدُمُهُمْ رَجُلٌ أَسْوَدُ اللَّوْنِ وَ الْقَلْبِ رَثُّ الدِّینِ لَا خَلَاقَ لَهُ مُهَجَّنٌ زَنِیمٌ عُتُلٌّ تَدَاوَلَتْهُ‏ أَیْدِی الْعَوَاهِرِ مِنَ الْأُمَّهَاتِ مِنْ شَرِّ نَسْلٍ لَا سَقَاهَا اللَّهُ الْمَطَر... (الغیبة للنعمانی، ص148)

[6] . این بر آن اساس است که به جای اینکه «بعد ذلک» را حال و یا ظرف برای «زنیم» بدانیم، «هو» در تقدیر بگیریم که جمله چنین بوده باشد: «هو بعد ذلک زنیم».