سفارش تبلیغ
صبا ویژن

391) سوره قیامت (75) آیه 33 ثُمَّ ذَهَبَ إِلی‏ أَهْلِهِ یَتَمَ

بسم الله الرحمن الرحیم

391) سوره قیامت (75) آیه 33 

ثُمَّ ذَهَبَ إِلی‏ أَهْلِهِ یَتَمَطَّی

ترجمه

سپس به سوی کسانش روان شد با نخوت و غرور.

نکات ترجمه‌ای و نحوی

«یَتَمَطَّی»

از ماده «مطو» [یا:‌ مطی] است که این ماده در اصل دلالت بر کشیدن و امتداد یافتن دارد؛ به ‍ پشت انسان و حیوان «مطا» گفته می‌شود چون امتداد دارد؛ و به «مَرکب» «مطیة» گفته می‌شود یا از این جهت که بر پشت آن - که حالت امتداد دارد- سوار می‌شوند ویا از این جهت که به حرکت کردن [امتداد یافتن در سیر] کمک می‌کند. (معجم المقاییس اللغة، ج‏5، ص331).

با توجه به این معنا، برخی توضیح داده‌اند که «مطی» حالتی است که انسان هنگام خستگی به بدن خود کش و قوس می‌دهد (مجمع‌البیان، ج10، ص605)[1] و با توجه به اینکه به باب «تفعل» رفته و این باب دلالت بر «مطاوعه» (قبول یک حالت) می‌کند، این تعبیر اشاره است به حالت حرکت همراه با تبختر و غرور، که گویی بدنش را می‌کِشد و راه می‌رود.

برخی هم گفته‌اند «تمطی» به معنای حرکت سریع ممتد است، و گویی او بعد از تکذیب و رویگردان شدن از حق، با حالت رضایتمندی و شعف و بدون اینکه هیچ ضعف و نقصی در کار خود ببیند، بلکه در حالتی که به افدام خود افتخار می‌کند، به سوی اهل و عیالش برمی‌گردد. (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏11، ص131)

نقش نحوی کلمه «یَتَمَطَّی» در این آیه، حال است برای «ذهب» یعنی دارد حالت و کیفیت این رفتن را توضیح می‌دهد.

ماده «مطو» [یا: مطی] تنها همین یکبار در قرآن کریم به کار رفته است.

شأن نزول

1) مجاهد از حذیفه روایت می‌کند که پیامبر خدا ص در روز غدیر خم ما را به بیعت با علی بن ابی‌طالب فراخواند؛ هنگامی که مردم بیعت کردند، یک نفر - که حذیفه اسمش را هم گفت- به مغیره تکیه داد [و بلند شد] و با نخوت و غرور به راه افتاد، در حالی که می‌گفت: به خدا سوگند که به ولایت علی بی ابی‌طالب اقرار نمی‌کنیم؛ پس خداوند بر پیامبرش این آیات را نازل کرد که: «سپس به سوی کسانش روان شد با نخوت و غرور؛ سزاوارت است،‌ چه سزاوار» (قیامت/33-34)

رسول خدا ص [از منبر] بالا رفت و خواست با اسم، از او برائت جوید، در حالی که خداوند به او مهلتی داده بود که هنوز موعدش نرسیده بود، پس خداوند نازل فرمود: «زبانت را برای [بردن اسم] او به حرکت درنیاور تا بدان بشتابی» (قیامت/16)؛ پس رسول خدا ص چیزی نگفت.

المسترشد فی إمامة علی بن أبی طالب ع، ص586

رَوَی الْبَزَّارِیُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَرْثِ بْنِ بُرَیْدٍ، عَنْ رَوْحِ بْنِ الْقَاسِمِ، عَنِ ابْنِ أَبِی نَجِیحٍ، عَنْ مُجَاهِدٍ عَنْ حُذَیْفَةَ بْنِ الْیَمَانِ، قَالَ:

دَعَانَا رَسُولُ اللَّهِ (ص) إِلَی بَیْعَةِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ یَوْمَ غَدِیرِ خُمٍّ، فَلَمَّا بَایَعَ النَّاسُ اتَّکَأَ رَجُلٌ قَدْ سَمَّاهُ عَلَی الْمُغِیرَةُ بْنُ شُعْبَةَ ثُمَّ انْطَلَقَ یَتَمَطَّی وَ هُوَ یَقُولُ: وَ اللَّهِ مَا نُقِرُّ لِعَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ بِوَلَایَةٍ، فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَلَی نَبِیِّهِ (ص) ثُمَّ ذَهَبَ إِلی‏ أَهْلِهِ یَتَمَطَّی أَوْلی‏ لَکَ فَأَوْلی‏ ، فَصَعِدَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) وَ هُوَ یُرِیدُ الْبَرَاءَةَ مِنْهُ‏ وَ تَسْمِیَتَهُ لِلنَّاسِ، وَ کَانَ لَهُ وَقْتٌ لَمْ یُبَلِّغْهُ، فَأَنْزَلَ اللَّهُ‏ لا تُحَرِّکْ بِهِ لِسانَکَ لِتَعْجَلَ بِهِ‏ ، فَسَکَتَ رَسُولُ اللَّهِ.

حدیث

2) از امام صادق ع [درباره «ادب راه رفتن»] روایت شده است که فرمودند:

اگر خردمند هستی در هنگامی که تصمیم رفتن به هرجایی را داری، باید با عزم صحیح و نیت صادقانه‌ شروع کنی. و خود را از قدم برداشتن به سوى آنچه باید از آن پرهیز کرد باز دار، و در قدم برداشتنت به تفکر مشغول باش و از عجائب آفرینش خداوند متعال، هرجایی که رسیدی، عبرت و پند بگیر؛ و مسخره‌کننده [یا: «بی‌خیال و بی‌اعتنا» یا «دریده و لاابالی»] نباش ، و با تبختر و تکبر راه مرو که خداوند می‌فرماید «در زمین با غرور و سرمستی راه مرو» (تا آخر آیه) (اسراء/37) و چشم خود را از آنچه سزاوار یک متدین نیست، فروبخوابان، و خداوند را بسیار یاد کن که در روایت [نبوی] آمده است که محل‌هایی که خدا در آن و بر آن یاد می‌شود، روز قیامت نزد خدا بر این مطلب شهادت می‌دهند؛

... و رفت و برگشتت را در مسیر طاعت خدا و تلاش برای جلب رضایت او قرار بده که همه حرکات تو در نامه علمت ثبت می‌شود، چنانکه خداوند متعال می‌فرماید: روزی که شهادت می‌دهند بر آنها زبانهایشان و دستها و پاهایشان درباره آنچه انجام داده‌اند» (نور/25) و خداوند عز و جل می‌فرماید: «و برای هر انسانی نامه عملش را در گردنش آویخته‌ایم.» (اسراء/14)

مصباح الشریعة، ص11-12

قَالَ الصَّادِقُ ع

إِنْ کُنْتَ عَاقِلًا فَقَدِّمِ الْعَزِیمَةَ الصَّحِیحَةَ وَ النِّیَّةَ الصَّادِقَةَ فِی حِینِ قَصْدِکَ إِلَى أَیِّ مَکَانٍ أَرَدْتَ وَ انْهَ النَّفْسَ عَنِ التَّخَطِّی إِلَى مَحْذُورٍ وَ کُنْ مُتَفَکِّراً فِی مَشْیِکَ وَ مُعْتَبِراً بِعَجَائِبِ صُنْعِ اللَّهِ تَعَالَى أَیْنَمَا بَلَغْتَ وَ لَا تَکُنْ مُسْتَهْزِئاً [مُسْتَهْتَراً] وَ لَا مُتَبَخْتِراً فِی مَشْیِکَ قَالَ تَعَالَى «وَ لا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحاً» إِلَى آخِرِهَا وَ غُضَّ بَصَرَکَ عَمَّا لَا یَلِیقُ بِالدِّینِ وَ اذْکُرِ اللَّهَ کَثِیراً فَإِنَّهُ قَدْ جَاءَ فِی الْخَبَرِ أَنَّ الْمَوَاضِعَ الَّتِی یُذْکَرُ اللَّهُ فِیهَا وَ عَلَیْهَا تَشْهَدُ بِذَلِکَ عِنْدَ اللَّهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ ...[2]

وَ اجْعَلْ ذَهَابَکَ وَ مَجِیئَکَ فِی طَاعَةِ اللَّهِ وَ السَّعْیِ فِی رِضَاهُ فَإِنَّ حَرَکَاتِکَ کُلَّهَا مَکْتُوبَةٌ فِی صَحِیفَتِکَ قَالَ اللَّهُ تَعَالَی «یَوْمَ تَشْهَدُ عَلَیْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَ أَیْدِیهِمْ‏ وَ أَرْجُلُهُمْ بِما کانُوا یَعْمَلُونَ (نور/25) وَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ «وَ کُلَّ إِنسانٍ أَلْزَمْناهُ طائِرَهُ فِی عُنُقِهِ» (اسراء/14).


3) از امیرالمومنین ع خطبه‌ای از پیامبر اکرم ص روایت شده است که در آن به توصیف «بئس العبد» (بنده بد خدا) می‌پردازد. [3] در فرازهایی از آن آمده است:

بد بنده‌ای است بنده‌ای که اولش یک نطفه است و آخرش یک جنازه، آنگاه نمی داند که در بین این دو با این [بدن] چه باید کرد!

بد بنده‌ای است کسی که با غرور و نخوت راه می‌رود و بادی به غبغب می‌اندازد و [خداوند] کبیر متعال را فراموش می‌کند!

النوادر (للراوندی)، ص22

قَالَ عَلِیٌّ ع خَطَبَنَا رَسُولُ اللَّهِ ص:

...بِئْسَ الْعَبْدُ عَبْدٌ أَوَّلُهُ نُطْفَةٌ ثُمَّ یَعُودُ جِیفَةً ثُمَّ لَا یَدْرِی مَا یُفْعَلُ بِهِ فِیمَا بَیْنَ ذَلِکَ؛

... بِئْسَ الْعَبْدُ عَبْدٌ تَجَبَّرَ وَ اخْتَالَ وَ نَسِیَ الْکَبِیرَ الْمُتَعَالَ... [4]

تدبر

1) «ثُمَّ ذَهَبَ إِلی‏ أَهْلِهِ یَتَمَطَّی»

نحوه تعبیر این آیه (سپس به سوی کسانش روان شد با نخوت و غرور) و مخصوصا کلمه «ثم: سپس» بخوبی نشان می‌دهد که مجموع این آیات در واقعه‌ای خاص و شخصی خاص نازل شده است.

این شخص کیست و آن واقعه چه بوده است؟

الف. در اغلب روایات اهل سنت (به نقل از قتاده و مجاهد و ابن‌عباس؛ الدر المنثور، ج‏6، ص296)، که بعضاً در کتب شیعه هم از آنها نقل شده (مجمع‌البیان، ج10، ص606) این شخص ابوجهل دانسته شده است؛ و از واقعه خاصی سخن به میان نیامده، بلکه صرفا گفته شده که ابتدا این آیات، درباره او نازل شد که او پیامبر را «تصدیق نکرد و نماز نخواند بلکه تکذیب کرد و رویگردان شد» بعد که این آیه نازل شد که «سپس به سوی کسانش روان شد با نخوت و غرور» پیامبر از لباس او گرفت  و فرمود «سزاوارت است، پس سزاوار؛ سپس سزاوارت است، پس سزاوار» (قیامت/34-35) و با این تعبیر او را به جهنم تهدید کرد.

 ب. در برخی روایات که هم در کتب اهل سنت (مثلا شواهد التنزیل، ج‏2، ص391-392) و هم در کتب شیعه (مثلا تفسیر فرات الکوفی، ص516-517) آمده (جلسه374، شأن نزول، http://yekaye.ir/al-qiyamah-75-16/) از قول حذیفه، این واقعه مربوط به واکنش یک نفر به نصب امیرالمومنین ع در روز غدیر دانسته شده، اما خود حذیفه ویا راوی‌ای که از حذیفه نقل کرده (مثلا مجاهد) اسم آن شخص را نگفته است. (نگاه کنید به شأن نزول آیه حاضر)

ج. در روایاتی که در اغلب کتب شیعه (تفسیر القمی، ج‏2، ص397؛ مناقب آل أبی طالب ع، ج‏3، ص39؛ تسلیة المجالس، ج‏1، ص209؛ الصراط المستقیم إلى مستحقی التقدیم، ج‏1، ص314) و بعضا در کتب اهل سنت (شواهد التنزیل، ج‏2، ص393-392) از قول اشخاصی همچون ابوذر غفاری، عمار یاسر، و نیز امامان باقر ع و کاظم ع آمده، این واقعه مربوط به واکنش یک نفر به نصب امیرالمومنین ع در روز غدیر دانسته شده، و آن شخص «معاویه» معرفی شده است. (شأن نزول جلسه389، http://yekaye.ir/al-qiyamah-75-31/ و پی‌نوشت‌های 2 و 3 و 4 جلسه374 http://yekaye.ir/al-qiyamah-75-16/)

د. در روایتی از حضرت علی ع که در کتب شیعه آمده (کتاب سلیم بن قیس، ج‏2، ص692؛ بحار الأنوار، ج‏30، ص315) این واقعه مربوط به واکنش یک نفر به نصب امیرالمومنین ع در روز غدیر و آن شخص، عمر بن خطاب معرفی شده است. (پی‌نوشت1 جلسه389 http://yekaye.ir/al-qiyamah-75-31/#_ftn1)[5]


2)‌ «وَ لَکِن کَذَّبَ وَ تَوَلّى؛ ‏ثُمَّ ذَهَبَ إِلی‏ أَهْلِهِ یَتَمَطَّی»

انسانی که اهل اذعان به حق و حقیقت نیست و از حق رویگردان است، این ویژگی‌اش حتی در راه رفتنش هم آثاری دارد و متکبر بودن او در برابر حقیقت را نشان می‌دهد.

نکته انسان‌شناسی

هر باوری و خصلتی که انسان داشته باشد، ظهور و بروزی در رفتارهایش دارد؛ حتی اگر تمام تلاش خود را برای مخفی کردن آن مطلب در پیش گیرد.

به قول امیرالمومنین ع: مَا أَضْمَرَ أَحَدٌ شَیْئاً إِلَّا ظَهَرَ فِی فَلَتَاتِ لِسَانِهِ وَ صَفَحَاتِ وَجْهِه‏: هیچکس چیزی را مخفی نمی‌کند مگر اینکه در لغزشهای زبانش و چین و چروکهای صورتش آشکار می‌شود. (نهج‌البلاغه، حکمت26)


3) «ثُمَّ ذَهَبَ إِلی‏ أَهْلِهِ یَتَمَطَّی»

چرا تعبیر «إلی أهله» را آورد و به همین که «سپس با نخوت و غرور روان شد» بسنده نکرد؟

الف. شاید می‌خواهد نشان داد که همان گونه که افراد مخالف حق و حقیقت، اهل و هم‌نشینان و یارانی دارند که با اعتماد به آنهاست که جرات می‌کنند در برابر حقیقت بایستند.

ب. شاید می‌خواهد نشان دهد که در واقعه خاصی که این آیه درباره آن است (تدبر1) آن کسی که به مخالفت با پیامبر ص اقدام کرد، تک و تنها نبود، بلکه عده‌ای هم با او، همچون اهل و عیالش، همراه بودند، که او پس از این مخالفتش به جمع آنها پیوست.

ج. ...




[1] مرحوم طبرسی نقل می‌کند که برخی هم احتمال داده‌اند که اصل کلمه «تمطی» تمطط بوده و یکی از «ط»های آن به «ی» تبدیل شده و البته «مطّ» هم به معنای «مدّ» (کشیدن) است.

[2] . عبارت محذوف چنین است:

وَ تَسْتَغْفِرُ لَهُمْ إِلَى أَنْ یُدْخِلَهُمُ اللَّهُ الْجَنَّةَ وَ لَا تُکْثِرَنَ‏ الْکَلَامَ مَعَ النَّاسِ فِی الطَّرِیقِ فَإِنَّ فِیهِ سُوءَ الْأَدَبِ وَ أَکْثَرُ الطُّرُقِ مَرَاصِدُ الشَّیْطَانِ وَ مَتْجَرَتُهُ فَلَا تَأْمَنْ کَیْدَهُ

[3] . متن کامل خطبه‌ای که راوندی روایت کرده چنین است:

أَیُّهَا النَّاسُ الْمَوْتَةَ الْمَوْتَةَ الْوَحِیَّةَ الْوَحِیَّةَ لَا رَدَّهُ [لَا تَرُدُّهُ‏] سَعَادَةٌ أَوْ شَقَاوَةٌ جَاءَ الْمَوْتُ بِمَا فِیهِ بِالرَّوْحِ وَ الرَّاحَةِ لِأَهْلِ دَارِ الْحَیَوَانِ الَّذِینَ کَانَ لَهَا سَعْیُهُمْ وَ فِیهَا رَغْبَتُهُمْ جَاءَ الْمَوْتُ بِمَا فِیهِ بِالْوَیْلِ وَ الْحَسْرَةِ وَ الْکَرَّةِ الْخَاسِرَةِ لِأَهْلِ دَارِ الْغُرُورِ الَّذِینَ کَانَ لَهَا سَعْیُهُمْ وَ فِیهَا رَغْبَتُهُمْ بِئْسَ الْعَبْدُ عَبْدٌ لَهُ وَجْهَانِ یُقْبِلُ بِوَجْهٍ وَ یُدْبِرُ بِوَجْهٍ إِنْ أُوتِیَ أَخُوهُ الْمُسْلِمُ خَیْراً حَسَدَهُ وَ إِنِ ابْتُلِیَ خَذَلَهُ بِئْسَ الْعَبْدُ عَبْدٌ أَوَّلُهُ نُطْفَةٌ ثُمَّ یَعُودُ جِیفَةً ثُمَّ لَا یَدْرِی مَا یُفْعَلُ بِهِ فِیمَا بَیْنَ ذَلِکَ بِئْسَ الْعَبْدُ عَبْدٌ خُلِقَ لِلْعِبَادَةِ فَأَلْهَتْهُ الْعَاجِلَةُ عَنِ الْآجِلَةِ فَازَ بِالرَّغْبَةِ الْعَاجِلَةِ وَ شَقِیَ بِالْعَاقِبَةِ بِئْسَ الْعَبْدُ عَبْدٌ تَجَبَّرَ وَ اخْتَالَ وَ نَسِیَ الْکَبِیرَ الْمُتَعَالَ بِئْسَ الْعَبْدُ عَبْدٌ عَتَا وَ بَغَى وَ نَسِیَ الْجَبَّارَ الْأَعْلَى بِئْسَ الْعَبْدُ عَبْدٌ لَهُ هَوًى‏ یُضِلُّهُ وَ نَفْسٌ تُذِلُّهُ بِئْسَ الْعَبْدُ عَبْدٌ لَهُ طَمَعٌ یَقُودُهُ إِلَى طَبْعٍ.

[4] . روایات زیر هم همگی در رابطه با راه رفتن متکبرانه و همراه با تبختر قابل ذکر است:

عَنْ عَلِیٍّ ع قَالَ: اعْتَمَّ أَبُو دُجَانَةَ الْأَنْصَارِیُّ وَ أَرْخَی عَذَبَةَ الْعِمَامَةِ مِنْ خَلْفِهِ بَیْنَ کَتِفَیْهِ ثُمَّ جَعَلَ یَتَبَخْتَرُ بَیْنَ الصَّفَّیْنِ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِنَّ هَذِهِ لَمِشْیَةٌ یُبْغِضُهَا اللَّهُ تَعَالَی إِلَّا عِنْدَ الْقِتَالِ. (النوادر (للراوندی)، ص22)

أَبِی ره قَالَ حَدَّثَنِی سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ سَمَاعَةَ عَنْ عَمِّهِ عَاصِمٍ الْکُوفِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِیهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِذَا تضامت [تَصَامَّتْ‏] أُمَّتِی عَنْ سَائِلِهَا وَ مَشَتْ بِتَبَخْتُرِهَا حَلَفَ رَبِّی عَزَّ وَ جَلَّ بِعِزَّتِهِ فَقَالَ لَأُعَذِّبَنَّ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ. (ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص251)

حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى بْنِ الْمُتَوَکِّلِ قَالَ حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى الْعَطَّارُ قَالَ حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ عَنْ مُوسَى بْنِ عُمَرَ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَمَّنْ حَدَّثَهُ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَنْ مَشَى عَلَى الْأَرْضِ اخْتِبَالًا [اخْتِیَالًا] لَعَنَتْهُ الْأَرْضُ وَ مَنْ تَحْتَهَا وَ مَنْ فَوْقَهَا. (ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص275)

عَنِ الْهَمْدَانِیِّ عَنْ عَلِیٍّ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ جُمَیْعٍ عَنِ الصَّادِقِ ع عَنْ آبَائِهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِذَا مشیت [مَشَتْ‏] أُمَّتِیَ الْمُطَیْطَا وَ خَدَمَتْهُمْ فَارِسُ وَ الرُّومُ کَانَ بَأْسُهُمْ بَیْنَهُمْ.  (معانی الأخبار، ص301)

عَنِ الطَّالَقَانِیِّ عَنِ الْجَلُودِیِّ عَنِ الْجَوْهَرِیِّ عَنِ ابْنِ عُمَارَةَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَابِرٍ الْجُعْفِیِّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ عَنْ جَابِرٍ الْأَنْصَارِیِّ قَالَ: مَرَّ رَسُولُ اللَّهِ ص بِرَجُلٍ مَصْرُوعٍ وَ قَدِ اجْتَمَعَ عَلَیْهِ النَّاسُ یَنْظُرُونَ إِلَیْهِ- فَقَالَ ع عَلَی مَا اجْتَمَعَ هَؤُلَاءِ فَقِیلَ لَهُ عَلَی الْمَجْنُونِ یُصْرَعُ فَنَظَرَ إِلَیْهِ فَقَالَ مَا هَذَا بِمَجْنُونٍ أَ لَا أُخْبِرُکُمْ بِالْمَجْنُونِ حَقِّ الْمَجْنُونِ قَالُوا بَلَی یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ إِنَّ الْمَجْنُونَ الْمُتَبَخْتِرُ فِی مِشْیَتِهِ النَّاظِرُ فِی عِطْفَیْهِ الْمُحَرِّکُ جَنْبَیْهِ بِمَنْکِبَیْهِ فَذَاکَ الْمَجْنُونُ وَ هَذَا الْمُبْتَلَی. (معانی الأخبار، ص237)

[5] . تکمله

اغلب منابع اهل سنت شأن نزول آیات 3-4 (آیا انسان چنین حساب می‌کند که هرگز استخوان‌هایش را جمع نمی‌کنیم؟ آری، [در حالی که] تواناییم بر اینکه سرانگشتانش را هم سر و سامان دهیم) را ابوجهل (یا عدی بن ربیعه) دانسته‌اند (جلسه367 http://yekaye.ir/al-qyiamah-75-3/ ) و احتمالا دیدگاه الف که شأن نزول این آیات (31-35) را هم ابوجهل می‌داند، اینها را به همان مربوط می‌کند. اما این دیدگاه مجبور است آیات 16-19 (زبانت را به آن به حرکت درنیاور برای اینکه بدان بشتابی؛ که برعهده ماست جمع کردن آن و خواندنش؛ پس چون آن را خواندیم، آنگاه خواندنش را دنبال کن؛ وانگهی بی‌شک برعهده ماست بیانش) را بی‌ارتباط با کل سوره و به عنوان جمله معترضه بداند.

اما بر اساس سه دیدگاه بعدی، آیات 3-4 اولا عام (درباره انسان) است و ضرورتی ندارد که حتما ناظر به واقعه خاصی دانسته شود و اگر هم مربوط باشد، لزوما ربطی به این واقعه خاص - که سیاق آیات 31-35 بر وجود یک واقعه خاص دلالت می‌کند- ندارد. در مقابل، بر اساس این سه دیدگاه، آیات 16-19 را کاملا مرتبط با همین واقعه (ولذا مرتبط با آیات این سوره، نه کاملا بی‌ربط) می‌باشد؛ و حتی بر اساس قول چهارم، آیات 14-15 این سوره (بلکه انسان بر وضع خویش آگاه است، هرچند پرده‌های عذر بیندازد) را هم با توجه به برخی روایات (پی‌نوشت2 جلسه373 http://yekaye.ir/al-qiyamah-75-15/#_ftn2) کاملا مرتبط به همین واقعه می‌توان دانست.