363) سوره علق (96) آیه 17 فَلْیَدْعُ نادِیَهُ
بسم الله الرحمن الرحیم
363) سوره علق (96) آیه 17
فَلْیَدْعُ نادِیَهُ
ترجمه
پس، [بگو] اهل مجلسش را [به یاری خویش] بخواند؛
نکات ترجمهای و نحوی
«نادِی»
این کلمه از ماده «ندو» [یا «ندی][1] گرفته شده که برخی اصل این ماده را به معنای «جمع شدن» دانستهاند، به نحوی که وقتی گروهی در کنار هم جمع شوند به آنها «نادی» گفته میشود [چنانکه در عربی معاصر نیز برای کلمه «باشگاه» (club) از کلمه «نادی» استفاده میشود] و اگر آن جمع از هم متفرق شوند، دیگر بدانها «نادی» نمیگویند؛ و کاربرد آن در مورد ندا زدن را هم از این باب دانستهاند که موجب جمع شدن افراد میگردد (معجم المقاییس اللغة، ج5، ص412)؛ و برخی بالعکس، اصل این ماده را دالّ بر «صدا زدن» و «فراخوان مخاطبین با صدای بلند» (ندا دادن) دانسته، و جمع شدن و گرد هم آمدن را از لوازم این دانستهاند (مفردات ألفاظ القرآن، ص796؛ التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج12، ص71)
در هر صورت، کلمه «نادی» [و نیز «ندیّ» (مریم/73)] به «مجلس» و «انجمن»ی که با صدا زدن گرد هم آمدهاند گفته میشد؛ و کمکم به هر انجمن و مجلسی، «نادی» گفتهاند (مجمعالبیان، ج10، ص779)
کاربرد این کلمه در معنای ندا دادن، غالبا در وزن مفاعله بوده است (نادی، ینادی، نداء) و البته در وزن تفاعل (تنادی) هم در قرآن کریم به کار رفته است (یَوْمَ التَّناد؛ غافر/32؛ فَتَنادَوْا مُصْبِحینَ؛ قلم/21) که در این وزن، در خصوص «اقدام کسی که ندا را میشنود و بدان پاسخ میدهد» و یا «همدیگر را ندا دادن» میباشد (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج12، ص71)
ماده «ندو» [یا: ندی] 53 بار در قرآن کریم به کار رفته است که غیر از سه بار که در همین معنای مجلس و انجمن بوده (فَلْیَدْعُ نادِیَهُ، علق/17؛ تَأْتُونَ فی نادیکُمُ الْمُنْکَر، عنکبوت/29؛ أَحْسَنُ نَدِیًّا، مریم/73) در بقیه موارد در همان معنای «صدا زدن و مخاطب قرار دادن» استعمال شده است.
شأن نزول
1) از ابن عباس و اصم روایت شده است که پیامبر ص در مقام ابراهیم ع نماز میخواند. ابوجهل بر ایشان گذشت و گفت: آیا تو را از این کار نهی نکردم؟ و ایشان را تهدید کرد. پیامبر ص به او روی خوش نشان نداد و بر او [با آیاتی از قرآن] نهیب زد.
او گفت: ای محمد! به چه چیزی مرا تهدید میکنی؟ به خدا سوگند که هیچکس بیش از من در اینجا انجمن و عِدّه و عُدّه ندارد. پس نازل شد «آیا دیدی کسی را که نهی میکند ... پس [بگو] اهل مجلسش را [به یاری خویش] بخواند؛ تا ما هم زبانیه [آتش] را بخوانیم».
ابن عباس میگوید: اگر او ندا میداد زبانیهی عذاب همانجا او را در بر میگرفت.
مناقب آل أبی طالب علیهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج1، ص55؛ مجمعالبیان[2]، ج10، ص783
ابْنُ عَبَّاسٍ وَ الْأَصَمُّ کَانَ النَّبِیُّ ع یُصَلِّی عِنْدَ الْمَقَامِ فَمَرَّ بِهِ أَبُو جَهْلٍ فَقَالَ یَا مُحَمَّدُ أَ لَمْ أَنْهَکَ عَنْ هَذَا وَ تَوَعَّدَهُ فَأَغْلَظَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ وَ انْتَهَرَهُ فَقَالَ یَا مُحَمَّدُ بِأَیِّ شَیْءٍ تَتَهَدَّدُنِی أَمَا وَ اللَّهِ إِنِّی لَأَکْبَرُ هَذَا الْوَادِی نَادِیاً فَنَزَلَ «أَ رَأَیْتَ الَّذِی یَنْهى» إِلَى قَوْلِهِ «فَلْیَدْعُ نادِیَهُ سَنَدْعُ الزَّبانِیَةَ» فَقَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ لَوْ نَادَى لَأَخَذَتْهُ الزَّبَانِیَةُ بِالْعَذَابِ مَکَانَهُ.
حدیث
1) از امام باقر ع روایت شده است:
در روزی که مکه فتح شد پیامبر خدا ص ایستاد و خطبهای خواند و پس از حمد و ثنای خداوند فرمود:
ای مردم! حاضران به غایبان برسانند:
بدرستی که خداوند تبارک و تعالی با [فرستادن] اسلام، نخوت و غرور جاهلی و فخرفروشی به خاطر آباء و اجداد و قوم و قبیله را از بین برد.
ای مردم! شما از آدماید و آدم از گِل؛ همانا امروز بهترین شما نزد خداوند و گرامیترینتان از نظر او، باتقواترین و مطیعترینِ شما نسبت به دستورات اوست؛
بدانید که «عربیت»، پدرِ هیچ فرزندی نیست، بلکه زبانی گویا است؛ پس به هر کس بین شما طعنه زدند [که اصل و نسب عربی ندارد] و خودش میدانست که در مسیر رضایت خداوند گام برمیدارد، همان برایش کافی است [یا: خداوند کفایتش میکند].
بدانید هر گونه خونخواهی و تقاصگیری، و کینهتوزیای که در جاهلیت بوده است، من تا روز قیامت آن را زیر پا میگذارم.
الزهد، ص56؛ بحار الأنوار، ج70، ص293
الْحَسَنُ بْنُ مَحْبُوبٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ رِئَابٍ عَنْ أَبِی عُبَیْدَةَ الْحَذَّاءِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ:
لَمَّا کَانَ یَوْمُ فَتْحِ مَکَّةَ قَامَ رَسُولُ اللَّهِ ص فِی النَّاسِ خَطِیباً فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَیْهِ ثُمَّ قَالَ
أَیُّهَا النَّاسُ لِیُبَلِّغِ الشَّاهِدُ الْغَائِبَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى قَدْ أَذْهَبَ عَنْکُمْ بِالْإِسْلَامِ نَخْوَةَ الْجَاهِلِیَّةِ وَ التَّفَاخُرَ بِآبَائِهَا وَ عَشَائِرِهَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّکُمْ مِنْ آدَمَ وَ آدَمُ مِنْ طِینٍ أَلَا وَ إِنَّ خَیْرَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ وَ أَکْرَمَکُمْ عَلَیْهِ الْیَوْمَ أَتْقَاکُمْ وَ أَطْوَعُکُمْ لَهُ أَلَا وَ إِنَّ الْعَرَبِیَّةَ لَیْسَتْ بِأَبٍ وَالِدٍ وَ لَکِنَّهَا لِسَانٌ نَاطِقٌ فَمَنْ طُعِنَ بَیْنَکُمْ وَ عَلِمَ أَنَّهُ یُبْلِغُهُ رِضْوَانَ اللَّهِ حَسَبَهُ أَلَا وَ إِنَّ کُلَّ دَمٍ أَوْ مَظْلِمَةٍ أَوْ إِحْنَةٍ کَانَتْ فِی الْجَاهِلِیَّةِ فَهِیَ تَظَلُّ تَحْتَ قَدَمَیَّ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَة.
3) از امام سجاد ع درباره «تعصب» سوال شد. فرمودند:
تعصبورزیِ گناه آن است که شخص، بدهای خویش و قوم خود را بهتر از خوبانِ قوم و قبیله دیگران بشمارد؛ و این تعصبورزی نیست که شخص خویش و قوم خود را دوست بدارد، بلکه تعصبورزی آن است که خویش و قوم خود را بر در ظلم کردن یاری نماید.
الکافی، ج2، ص309
عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ وَ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ الْقَاسَانِیِّ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ الْمِنْقَرِیِّ عَنْ عَبْدِ الرَّزَّاقِ عَنْ مَعْمَرٍ عَنِ الزُّهْرِیِّ قَالَ: سُئِلَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ ع عَنِ الْعَصَبِیَّةِ فَقَالَ الْعَصَبِیَّةُ الَّتِی یَأْثَمُ عَلَیْهَا صَاحِبُهَا أَنْ یَرَى الرَّجُلُ شِرَارَ قَوْمِهِ خَیْراً مِنْ خِیَارِ قَوْمٍ آخَرِینَ وَ لَیْسَ مِنَ الْعَصَبِیَّةِ أَنْ یُحِبُّ الرَّجُلُ قَوْمَهُ وَ لَکِنْ مِنَ الْعَصَبِیَّةِ أَنْ یُعِینَ قَوْمَهُ عَلَى الظُّلْمِ.[3]
4) در دربار یزید، وقتی که وی به سر مقدس امام حسین ع جسارت کرد و سخنان ناروایی بر زبان آورد، حضرت زینب سلام الله علیها بلند شد و سخنانی آتشین بر زبان راند و در اواخر کلام خود فرمود:
... پس هر کیدی میخواهی به کار ببر؛ و هر تلاشی که میخواهی بکن، که به خدایی که ما را به وحی و کتاب و نبوت و برگزیدگی شرافت بخشید، کار ما را پایان نتوانی داد و به غایت ما نخواهی رسید و یاد ما را محو نتوانی کرد و عار و ننگی که به خاطر ما دامنگیرت شد، از تو رخت برنخواهد بست؛ و آیا نظر تو جز ناشی از بیعقلی و روزگارت جز چند صباح، و جمع تو جز پراکنده است، روزی که منادی ندا میدهد: بدانید که خداوند هر ظالم متجاوزی را لعنت کند.
الإحتجاج (للطبرسی)، ج2، ص310
فَقَامَتْ إِلَیْهِ زَیْنَبُ بِنْتُ عَلِیٍّ وَ أُمُّهَا فَاطِمَةُ بِنْتُ رَسُولِ اللَّهِ وَ قَالَتْ
ثُم کِدْ کَیْدَکَ وَ اجْهَدْ جُهْدَکَ فَوَ اللَّهِ الَّذِی شَرَّفَنَا بِالْوَحْیِ وَ الْکِتَابِ وَ النُّبُوَّةِ وَ الِانْتِخَابِ لَا تُدْرِکُ أَمَدَنَا وَ لَا تَبْلُغُ غَایَتَنَا وَ لَا تَمْحُو ذِکْرَنَا وَ لَا یُرْحَضُ عَنْکَ عَارُنَا وَ هَلْ رَأْیُکَ إِلَّا فَنَدٌ وَ أَیَّامُکَ إِلَّا عَدَدٌ وَ جَمْعُکَ إِلَّا بَدَدٌ یَوْمَ یُنَادِی الْمُنَادِی أَلَا لَعَنَ اللَّهُ الظَّالِمَ الْعَادِی...
تدبر
1) «فَلْیَدْعُ نادِیَهُ»
کسی که به خدا تکیه میکند، از عِده و عُدّهی اهل باطل نمیهراسد؛
پس،
اگر طغیانگری به دوستان و همنشینانش مینازد؛ خدا هم در مقابل، به مومن توصیه میکند:
بگو اهل مجلسش را به یاری خویش بخواند؛
و نگران چیزی نباش، که خدا تو را کفایت میکند.
این مطلبی است که خداوند به پیامبرانش توصیه کرده است که اصلا به آنها بگویید تمام شریکانتان را هم جمع کنید و به ما مهلت ندهید، ببینید عاقبت از آن که خواهد بود؟! (اعراف/195؛ یونس/71؛ هود/55)
2) «فَلْیَدْعُ نادِیَهُ»
به شخص طغیانگر بگو اگر از دعوت تو به خدا و تقوای الهی ناراحت میشود، همنشینانش را به یاری خویش بخواند؛
اما چرا همنشینانِ اهل باطل، واقعا نمیتوانند یاریای به وی برسانند؟
الف. زیرا هر کار و اقدامی تحت قدرت خدا و به اراده خداوند حاصل میشود.
ب. چرا که هر دوستیِ غیرالهیای حقیقت و باطنش دشمنی است (الْأَخِلاَّءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلاَّ الْمُتَّقین؛ زخرف/67)
ج. ...
3) «فَلْیَدْعُ نادِیَهُ»
این آیه پیامبر ص را خطاب قرار داده که: به شخص طغیانگر بگو، اگر دلش میخواهد، همنشینانش را صدا بزند و به یاری خویش بخواند؛ چرا که هیچ کاری از او ساخته نیست و خدا هم برایش نگهبانان آتش را صدا خواهد زد!
و این توصیه فقط به پیامبرص نیست، بلکه به هر مومنی است که یاری خداوند متعال را باور دارد؛
به نظر میرسد حضرت زینب سلام الله علیها با تکیه بر این گونه آیات بود که در کمال شجاعت به یزید فرمود:
هر غلطی میخواهی، بکن! که هیچ کاری از دستت ساخته نیست! (حدیث4)
و شهید بهشتی، که میگفت:
به آمریکا بگویید از دست ما عصبانی باش و از این عصبانیت بمیر!
و ...
[1] . اینکه سه حرف «ن، د، حرف معتل» در کنار هم بیاید غالبا دو معنا را برایش مطرح کردهاند. یکی معنای «رطوبت» است که برخی این را مربوط به «ندی» دانستهاند و معنای دیگر همان است که در متن بحث شد. مرحوم مصطفوی، تفاوت این دو معنا را در همین «ندو» و «ندی» دانسته است (أنّ الأصل الواحد فی المادّة واویّة: هو دعوة فی مخاطبة. و فی الیائیّة: هو الترشّح و الابتلال.و قد خولطت مفاهیم المادّتین و موارد استعمالهما فی کتب اللغة. فمن الواویّة تقول: نَادَاهُ نِدَاءً و مُنَادَاةً و ینادیه فتنادى تنادیا، أى الدعوة فی الخطاب، بأىّ کلمة کان...؛ التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج12، ص71)؛ اما بسیاری از اهل لغت، ماده همین معنایی را که در متن مورد بحث قرار گرفته «ندی» گفتهاند و یا لااقل به اینکه تمایز این دو معنا به خاطر این باشد که یکی به واو ختم میشود و دیگری به یاء، سخنی نگفتهاند. با توجه به اینکه این ماده در معنای «رطوبت» در قرآن کریم نیامده است، اصلا بدان پرداخته نشد. البته راغب اصفهانی ظاهرا این دو معنا را به یک معنا برمیگرداند، زیرا ایشان وجه کاربرد «نداء» در معنای «فراخوان و صدا کردن مخاطبین با صدای بلند» را این دانسته است که کسی که دهانش مرطوب باشد راحتتر میتواند دیگران را صدا بزند « استعارة النِّداء للصَّوْت من حیث إنّ من یَکْثُرُ رطوبةُ فَمِهِ حَسُنَ کلامُه» (مفردات ألفاظ القرآن، ص797)
[2] . قال ابن عباس: لما أتى أبو جهل رسول الله ص انتهره رسول الله ص فقال أبو جهل أ تنتهرنی یا محمد فو الله لقد علمت ما بها أحد أکثر نادیا منی فأنزل الله سبحانه «فَلْیَدْعُ نادِیَهُ» و هذا وعید أی فلیدع أهل نادیة أی أهل مجلسه یعنی عشیرته فلیستنصر بهم إذا حل عقاب الله به و النادی الفنا
[3] . این دو حدیث هم در مذمت تعصبورزیها:
حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ زِیَادِ بْنِ جَعْفَرٍ الْهَمْدَانِیُّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حُمْرَانَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ الْبَاقِرِ ع قَالَ: ثَلَاثَةٌ مِنْ عَمَلِ الْجَاهِلِیَّةِ الْفَخْرُ بِالْأَنْسَابِ وَ الطَّعْنُ فِی الْأَحْسَابِ وَ الِاسْتِسْقَاءُ بِالْأَنْوَاء (معانی الأخبار، ص326)
أَبِی ره قَالَ حَدَّثَنِی سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ یَعْقُوبَ بْنِ یَزِیدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ النَّوْفَلِیِّ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ الْمُخْتَارِ رَفَعَهُ إِلَى أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع قَالَ: مَنْ صَنَعَ شَیْئاً لِلْمُفَاخَرَةِ حَشَرَهُ اللَّهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَسْوَدَ الْوَجْهِ. (ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص255)