سفارش تبلیغ
صبا ویژن

354) سوره علق (96) آیه 7 أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى‏

بسم الله الرحمن الرحیم

354) سوره علق (96) آیه 7

أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى‏

ترجمه

[انسان حتما سرکشی می‌کند] چون که خود را مستغنی دید.

نکات ترجمه‌ای و نحوی

«اسْتَغْنى»

از ماده «غنی» است؛ که اصل این ماده در دو معنا به کار رفته است: یکی در معنای «کفایت» و «بی‌نیاز شدن»، و دوم در خصوص حالت خاصی از «صوت» (معجم المقاییس اللغة، ج‏4، ص398) که برخی تذکر داده‌اند که این معنای دوم از زبان عبری وارد عربی شده است و اصلش «عناه» بوده است (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏7، ص275) و در قرآن کریم تمام 73 موردی که از این ماده استفاده شده در همان معنای اول بوده است.

استفاده شایع این تعبیر در مورد مال و ثروت است؛ اما منحصر در آن نیست؛ برخلاف «جدة» که تنها در مورد مال و ثروت به کار می‌رود (الفروق فی اللغة، ص169)

تعبیر «استغنی» به معنای «به بی‌نیازی رسیدن»‌ است (کتاب العین، ج4، ص450) و با توجه به باب استفعال، در اصل به معنای «طلب غنا و بی‌نیاز شدن» بوده، اما به خاطر کثرت استعمالش در خصوص «غنی» کم‌کم به معنای «بی‌نیازی» به کار رفته است. (الفروق فی اللغة، ص169)

تعبیر «غنی» وقتی در مورد مکان به کار می‌رود، به معنای «اقامت کردن» است (کَأَنْ لَمْ یَغْنَوْا فیها؛ اعراف/92 و هود/68 و 95) و البته اقامت کردنی است که شخص گویی دیگر به چیزی نیاز ندارد. (الفروق فی اللغة، ص303)


«أَنْ رَآهُ» = «أن» مصدری + «رأی» + «ه» (مفعول). این عبارت در مقام مفعول لأجله (مفعول له) برای «یطغی» (در آیه قبل) می‌باشد: طغیان می‌کند به خاطر اینکه ... (إعراب القرآن الکریم، ج‏3، ص457)

حدیث

1) از امام صادق ع روایت شده است:

شخص مرفهی با لباسی پاکیزه خدمت رسول خدا ص آمد و نزد ایشان نشست. سپس مرد تنگدستی با لباسی پاره آمد و کنار آن مرفه نشست. آن مرفه لباسش را به سمت خودش جمع کرد.

رسول خدا ص فرمود: آیا ترسیدی از فقر او چیزی به تو برسد؟

گفت: نه.

فرمود: آیا ترسیدی از ثروت تو چیزی به او برسد؟

گفت: نه.

فرمود: آیا ترسیدی لباست کثیف شود؟

گفت: نه.

فرمود: پس چه چیزی تو را بدان کار واداشت؟

گفت: رسول خدا! حقیقت این است که مرا همدمی است که هر کار زشتی را برایم زینت می‌دهد و هر خوبی‌ای را در نظرم زشت جلوه می‌دهد. [به خاطر این کارم] نصف اموالم را برای او قرار می‌دهم.

پیامبر خدا ص به آن تنگدست فرمود: قبول می‌کنی؟

گفت: نه.

آن مرد گفت: آخر، چرا؟

گفت: می‌ترسم آنچه در تو وارد شد، در من هم وارد شود.

الکافی، ج‏2، ص262-263

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِیسَى عَمَّنْ ذَکَرَهُ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

جَاءَ رَجُلٌ مُوسِرٌ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص نَقِیُّ الثَّوْبِ فَجَلَسَ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص فَجَاءَ رَجُلٌ مُعْسِرٌ دَرِنُ الثَّوْبِ فَجَلَسَ إِلَى جَنْبِ الْمُوسِرِ فَقَبَضَ الْمُوسِرُ ثِیَابَهُ مِنْ تَحْتِ فَخِذَیْهِ.

فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص أَ خِفْتَ‏ أَنْ یَمَسَّکَ مِنْ فَقْرِهِ شَیْ‏ءٌ؟ قَالَ لَا.

قَالَ فَخِفْتَ أَنْ یُصِیبَهُ مِنْ غِنَاکَ شَیْ‏ءٌ؟ قَالَ لَا.

قَالَ فَخِفْتَ أَنْ یُوَسِّخَ ثِیَابَکَ؟ قَالَ لَا.

قَالَ فَمَا حَمَلَکَ عَلَى مَا صَنَعْتَ؟

فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّ لِی قَرِیناً یُزَیِّنُ لِی کُلَّ قَبِیحٍ وَ یُقَبِّحُ لِی کُلَّ حَسَنٍ وَ قَدْ جَعَلْتُ لَهُ نِصْفَ مَالِی.

فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لِلْمُعْسِرِ: أَ تَقْبَلُ؟

قَالَ لَا.

فَقَالَ لَهُ الرَّجُلُ وَ لِمَ؟

قَالَ أَخَافُ أَنْ یَدْخُلَنِی مَا دَخَلَکَ.[1]


2) از امام صادق ع روایت شده است که در مناجاتی که حضرت موسی ع با خدا داشت، خطاب آمد:

موسی! هنگامی که دیدی فقر روی آورده، بگو: مرحبا به شعار و علامت صالحان!

و هنگامی که دیدی بی‌نیازی روی آورده، بگو: گناهی که در عقوبتش عجله کردند!

الکافی، ج‏2، ص263

عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ الْقَاسَانِیِّ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ دَاوُدَ الْمِنْقَرِیِّ عَنْ حَفْصِ بْنِ غِیَاثٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: فِی مُنَاجَاةِ مُوسَى ع:

یَا مُوسَى إِذَا رَأَیْتَ الْفَقْرَ مُقْبِلًا فَقُلْ مَرْحَباً بِشِعَارِ الصَّالِحِینَ وَ إِذَا رَأَیْتَ الْغِنَى مُقْبِلًا فَقُلْ ذَنْبٌ عَجِلَتْ عُقُوبَتُهُ.[2]


3) از امام کاظم ع روایت شده است:

خداوند عز و جل می‌فرماید: من ثروتمند را از باب اینکه نزد من گرامی‌تر است، ثروتمند نکردم؛ و فقیر را هم از باب اینکه نزدم خوار و پست است، فقیر نساختم؛ و این از اموری است که با آن، اغنیا را به فقرا آزمودم؛ و اگر فقرا نبودند اغنیا مستوجب بهشت نمی‌شدند.

الکافی، ج‏2، ص265

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِیسَى عَنْ مُبَارَکٍ غُلَامِ شُعَیْبٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ مُوسَى ع یَقُولُ:

إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ إِنِّی لَمْ أُغْنِ الْغَنِیَّ لِکَرَامَةٍ بِهِ عَلَیَّ وَ لَمْ أُفْقِرِ الْفَقِیرَ لِهَوَانٍ بِهِ عَلَیَّ وَ هُوَ مِمَّا ابْتَلَیْتُ بِهِ الْأَغْنِیَاءَ بِالْفُقَرَاءِ وَ لَوْ لَا الْفُقَرَاءُ لَمْ یَسْتَوْجِبِ الْأَغْنِیَاءُ الْجَنَّةَ.[3]


4) قبلا (جلسه167، حدیث2؛ و جلسه212، حدیث3) درباره خطبه امیرالمومنین ع که به «خطبه وسیله» معروف شده، توضیحاتی داده شد و فرازهایی از آن گذشت. در فراز دیگری از آن می‌فرمایند:

اى مردم! شگفت‏ترین عضو انسان قلب اوست که موادّى از حکمت و اضدادى خلاف آن را در خود جاى داده است:

اگر امیدى برایش پیش آید طمع خوارش مى‏سازد،

اگر شعله طمعش برافروخته گردد حرصش او را بکشد،

اگر نومیدى گریبانش بگیرد افسوس او را از پاى درآورد

اگر خشم بر او عارض شود غیظش شدید گردد،

اگر اوضاع بر وفق مراد باشد مصلحت‌اندیشى را فراموش کند،

اگر دچار ترس شود، برحذر ماندن دغدغه‌اش گردد،

اگر امنیت برایش وسعت یابد، غرور و عزت آسایشش را سلب کند،

اگر مجددا نعمتى به او رسد، غرور و عزّت‌جویی او را در برگیرد،

اگر مالى بدو رسد بى‏نیازى او را به طغیان کشد،

اگر به فقر بر او چنگ زند، بلا مشغولش گرداند [یا: گریه امانش ندهد]،

اگر مصیبتى بدو رسد ناله او را به رسوایى کشد،

اگر گرسنگى او را بفرساید ضعف زمین‌گیرش کند،

اگر در سیرى زیاده‏روى کند شکم‌پیچه او را در فشار قرار دهد،

پس هر کوتاهى‌ای به او ضرر می‌زند و هر افراطى براى او تباهى‏زاست.

الکافی، ج‏8، ص21 (خُطْبَةٌ لِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع وَ هِیَ خُطْبَةُ الْوَسِیلَة)

مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ مَعْمَرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ عُکَایَةَ التَّمِیمِیِّ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ النَّضْرِ الْفِهْرِیِّ عَنْ أَبِی عَمْرٍو الْأَوْزَاعِیِّ عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ عَنْ جَابِرِ بْنِ یَزِیدَ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِی جَعْفَرٍ ع ... فَقَالَ ... إِنَّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ع خَطَبَ النَّاسَ بِالْمَدِینَةِ بَعْدَ سَبْعَةِ أَیَّامٍ مِنْ وَفَاةِ رَسُولِ اللَّهِ ص ... فَقَال‏‏ ...[4]

أَیُّهَا النَّاسُ أَعْجَبُ مَا فِی الْإِنْسَانِ قَلْبُهُ وَ لَهُ مَوَادُّ مِنَ الْحِکْمَةِ وَ أَضْدَادٌ مِنْ خِلَافِهَا:

فَإِنْ سَنَحَ لَهُ الرَّجَاءُ أَذَلَّهُ الطَّمَعُ

وَ إِنْ هَاجَ بِهِ الطَّمَعُ أَهْلَکَهُ الْحِرْصُ

وَ إِنْ مَلَکَهُ الْیَأْسُ قَتَلَهُ الْأَسَفُ

وَ إِنْ عَرَضَ لَهُ الْغَضَبُ اشْتَدَّ بِهِ الْغَیْظُ

وَ إِنْ أُسْعِدَ بِالرِّضَى نَسِیَ التَّحَفُّظَ 

وَ إِنْ نَالَهُ الْخَوْفُ شَغَلَهُ الْحَذَرُ

وَ إِنِ اتَّسَعَ لَهُ الْأَمْنُ اسْتَلَبَتْهُ الْعِزَّةُ 

وَ إِنْ جُدِّدَتْ لَهُ نِعْمَةٌ أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ

وَ إِنْ أَفَادَ مَالًا أَطْغَاهُ‏ الْغِنَى‏

وَ إِنْ عَضَّتْهُ فَاقَةٌ شَغَلَهُ الْبَلَاءُ  [وَ فِی نُسْخَةٍ جَهَدَهُ الْبُکَاءُ]

وَ إِنْ أَصَابَتْهُ مُصِیبَةٌ فَضَحَهُ الْجَزَعُ

وَ إِنْ أَجْهَدَهُ الْجُوعُ قَعَدَ بِهِ الضَّعْفُ

وَ إِنْ أَفْرَطَ فِی الشِّبَعِ کَظَّتْهُ الْبِطْنَةُ[5]

فَکُلُّ تَقْصِیرٍ بِهِ مُضِرٌّ وَ کُلُّ إِفْرَاطٍ لَهُ مُفْسِد.

تدبر

1) «أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى»

دلیل طغیانگری انسان این است که خود را مستغنی می‌بیند؛

شاید بدین جهت است که انسان در رنج و سختی آفریده شده است: «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فی‏ کَبَدٍ» (بلد/4، جلسه333) ؛

تا نیازش را فراموش نکند و سر به طغیان برندارد.


2) «أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى»

طغیانگری انسان ناشی از این است که خود را مستغنی می‌بیند؛

شاید بدین جهت است که علی‌رغم اینکه معصومین ع از منظر اجتماعی، فقر را نکوهیده‌اند و حاکمان را در مورد ریشه‌کن کردن فقر مسؤول دانسته‌اند، در عین حال، از منظر فردی، فقرا را مدح کرده‌اند و در مجموع، آنها را به بهشت نزدیکتر از اغنیا دانسته‌اند. (احادیث2 و 3)، چرا که کسی که نیازمند است، غالبا سر به طغیان برنمی‌دارد.


3) «أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى»

انسان سر به طغیانگری برمی‌دارد، چرا که خود را مستغنی می‌بیند؛

این آیه ظاهرا فلسفه‌ی آنچه را که موجب شد فرشتگان بر آفرینش آدم اعتراض کنند، بیان می‌کند. فرشتگان از فساد و طغیانی که انسانها در زمین خواهند کرد، گلایه کردند و خداوند سخن آنها را رد نکرد (بقره/30؛ جلسه220، تدبر2) و در این آیه توضیح می‌دهد چرایی آن فسادگری انسان را؛

و جالب اینجاست که این روحیه استغنا را با تعبیر «دیدن» اشاره کرد.

نکته تخصصی انسان‌شناسی

مقدمه اول:

خداوند به انسان اختیار داده است؛ و چون اختیار دارد، آن کاری را «می‌خواهد» (و انجام می‌دهد) که «تشخیص دهد».

مقدمه دوم:

برای تشخیص دادن، خداوند به انسان هم عقل داده (که تشخیص کلی می‌دهد) و هم احساس (که به امر جزیی و خاص متوجه می‌شود)

نتیجه

عقل هر انسانی، نیازمند بودن وی[6] به طور کلی را تشخیص می‌دهد؛ اما این تشخیص باید به طور خاص احساس شود و با توجه خاص (دیدن) همراه شود، تا انسان به اقتضای آن عمل کند. انسان وقتی نیاز خود را احساس می‌کند و در لحظه‌ای که متوجه نیازمندی خود هست، در مقابل خداوند تسلیم و خاضع است، به خدای خود پناه می‌برد و از او کمک می‌گیرد؛ اما وقتی که احساس بی‌نیازی کرد (خود را بی‌نیاز «دید») دیگر تشخیص کلی‌ای که عقل انجام می‌داد، پشتوانه عملش قرار نمی‌گیرد، بلکه همان احساس، پشتوانه عمل وی؛ و در حقیقت، خواسته‌ی نفس (که کوته‌بین و عاجل‌خواه است) محرک عملش می‌شود؛ پس نفس را در مقام خدایی می‌نشاند و در مقابل خداوند متعال طغیان می‌کند.

تأمل

شاید بدین جهت است که برتری و فضیلت انسان (که انسان را برتر از فرشتگان کرد) به «علم» دانسته شد و در عین حال، علی‌رغم برخورداری از این علم خاص، امکان طغیانگری او همچنان مورد اذعان قرار گرفت. (جلسه قبل، تدبر1)


4) نکته‌ای در روش‌شناسی تفسیر

آیه قبل (کَلاَّ إِنَّ الْإِنْسانَ لَیَطْغى‏) در کنار این آیه (أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى)، از نمونه‌های بارزی است که کارکرد قاعده «امکان استعمال یک لفظ در چند معنا» را نشان می‌دهد. آیه قبل بتنهایی یک آیه بود و بحث از طغیانگری انسان را به طور کلی مطرح می‌کرد و در تدبرهای آن هم کوشیده شد، تنها همین مطلب مورد توجه قرار گیرد؛ اما وقتی این آیه به آن افزوده شد، بحث طغیانگری‌ای که ریشه در احساس استغنا داشت، مورد توجه قرار گرفت و تدبرهای فوق، همگی از این زاویه مطرح شد.[7]



[1] . در حکایت زیر عمار شبیه فرد تنگدست فوق، از این آیه استفاده می‌کند:

ثُمَّ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: فَأَیُّکُمُ الْیَوْمَ نَفَعَ بِجَاهِهِ أَخَاهُ الْمُؤْمِنَ فَقَالَ عَلِیٌّ ع: أَنَا. قَالَ: صَنَعْتَ مَا ذَا قَالَ: مَرَرْتُ بِعَمَّارِ بْنِ یَاسِرٍ وَ قَدْ لَازَمَهُ بَعْضُ الْیَهُودِ فِی ثَلَاثِینَ دِرْهَماً کَانَتْ لَهُ عَلَیْهِ فَقَالَ عَمَّارٌ: یَا أَخَا رَسُولِ اللَّهِ ص هَذَا یُلَازمِنُیِ وَ لَا یُرِیدُ إِلَّا أَذَایَ وَ إِذْلَالِی لِمَحَبَّتِی لَکُمْ أَهْلَ الْبَیْتِ، فَخَلِّصْنِی مِنْهُ بِجَاهِکَ. فَأَرَدْتُ أَنْ أُکَلِّمَ لَهُ الْیَهُودِیَّ. فَقَالَ: یَا أَخَا رَسُولِ اللَّهِ إِنَّکَ أَجَلُّ فِی قَلْبِی وَ عَیْنِی- مِنْ أَنْ أَبْذُلَکَ‏  لِهَذَا الْکَافِرِ وَ لَکِنْ اشْفَعْ لِی إِلَى مَنْ لَا یَرُدُّکَ عَنْ طَلِبَةٍ، وَ لَوْ أَرَدْتَ جَمِیعَ جَوَانِبِ الْعَالَمِ- أَنْ یُصَیِّرَهَا  کَأَطْرَافِ السُّفْرَةِ [لَفَعَلَ‏]  فَاسْأَلْهُ أَنْ یُعِینَنِی عَلَى أَدَاءِ دَیْنِهِ، وَ یُغْنِیَنِی عَنِ الِاسْتِدَانَةِ.

فَقُلْتُ: اللَّهُمَّ افْعَلْ ذَلِکَ بِهِ، ثُمَّ قُلْتُ لَهُ: اضْرِبْ بِیَدِکَ إِلَى مَا بَیْنَ یَدَیْکَ مِنْ شَیْ‏ءٍ «حَجَرٍ  أَوْ مَدَرٍ» فَإِنَّ اللَّهَ یُقَلِّبُهُ لَکَ ذَهَباً إِبْرِیزاً  فَضَرَبَ یَدَهُ، فَتَنَاوَلَ حَجَراً فِیهِ أَمْنَانٌ‏  فَتَحَوَّلَ فِی یَدِهِ ذَهَباً. ثُمَّ أَقْبَلَ عَلَى الْیَهُودِیِّ فَقَالَ: وَ کَمْ دَیْنُکَ قَالَ: ثَلَاثُونَ دِرْهَماً. فَقَالَ: کَمْ قِیمَتُهَا مِنَ الذَّهَبِ قَالَ: ثَلَاثَةُ دَنَانِیرَ. قَالَ عَمَّارٌ: اللَّهُمَّ بِجَاهِ مَنْ بِجَاهِهِ- قَلَّبْتَ هَذَا الْحَجَرَ ذَهَباً، لَیِّنْ لِی هَذَا الذَّهَبَ لِأَفْصِلَ قَدْرَ حَقِّهِ. فَأَلَانَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ، فَفَصَلَ لَهُ ثَلَاثَةَ مَثَاقِیلَ، وَ أَعْطَاهُ.

ثُمَّ جَعَلَ یَنْظُرُ إِلَیْهِ وَ قَالَ: اللَّهُمَّ إِنِّی سَمِعْتُکَ تَقُولُ‏ کَلَّا إِنَّ الْإِنْسانَ لَیَطْغى‏ أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى‏  وَ لَا أُرِیدُ غِنًى یُطْغِینِی. اللَّهُمَّ فَأَعِدْ هَذَا الذَّهَبَ حَجَراً- بِجَاهِ مَنْ جَعَلْتَهُ ذَهَباً بَعْدَ أَنْ کَانَ حَجَراً. فَعَادَ حَجَراً فَرَمَاهُ مِنْ یَدِهِ، وَ قَالَ: حَسْبِی مِنَ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ مُوَالاتِی لَکَ- یَا أَخَا رَسُولِ اللَّهِ ص.

[فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص:] فَتَعَجَّبَتْ مَلَائِکَةُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ مِنْ فِعْلِهِ،  وَ عَجَّتْ‏  إِلَى اللَّهِ تَعَالَى بِالثَّنَاءِ عَلَیْهِ، فَصَلَوَاتُ اللَّهِ مِنْ فَوْقِ عَرْشِهِ تَتَوَالَى عَلَیْهِ.

قَالَ ص: فَأَبْشِرْ یَا أَبَا الْیَقْظَانِ فَإِنَّکَ أَخُو عَلِیٍّ فِی دِیَانَتِهِ، وَ مِنْ أَفَاضِلِ أَهْلِ وَلَایَتِهِ وَ مِنَ الْمَقْتُولِینَ فِی مَحَبَّتِهِ، تَقْتُلُکَ الْفِئَةُ الْبَاغِیَةُ، وَ آخِرُ زَادِکَ مِنَ الدُّنْیَا ضَیَاحٌ‏  مِنْ لَبَنٍ‏ وَ تَلْحَقُ رُوحُکَ بِأَرْوَاحِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْفَاضِلِینَ، فَأَنْتَ مِنْ خِیَارِ شِیعَتِی‏... (التفسیر المنسوب إلى الإمام الحسن العسکری علیه السلام، ص84-86)

[2] . این دو حدیث هم در همین مضمون است ناظر به ایمان فقیر:

عَنْهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ دَاوُدَ الْحَذَّاءِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ صَغِیرٍ عَنْ جَدِّهِ شُعَیْبٍ عَنْ مُفَضَّلٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع کُلَّمَا ازْدَادَ الْعَبْدُ إِیمَاناً ازْدَادَ ضِیقاً فِی مَعِیشَتِهِ. (الکافی، ج‏2، ص261)

عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع الْفَقْرُ أَزْیَنُ لِلْمُؤْمِنِ مِنَ الْعِذَارِ عَلَى خَدِّ الْفَرَسِ. (الکافی، ج‏2، ص265)

[3] . این دو روایت هم در همین مضمون است البته ناظر به قیامت:

وَ عَنْهُ عَنْ أَحْمَدَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ عَنْ سَعْدَانَ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَلْتَفِتُ- یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِلَى فُقَرَاءِ الْمُؤْمِنِینَ شَبِیهاً بِالْمُعْتَذِرِ إِلَیْهِمْ فَیَقُولُ وَ عِزَّتِی وَ جَلَالِی مَا أَفْقَرْتُکُمْ فِی الدُّنْیَا مِنْ هَوَانٍ بِکُمْ عَلَیَّ وَ لَتَرَوُنَّ مَا أَصْنَعُ بِکُمُ الْیَوْمَ فَمَنْ زَوَّدَ أَحَداً مِنْکُمْ فِی دَارِ الدُّنْیَا مَعْرُوفاً فَخُذُوا بِیَدِهِ فَأَدْخِلُوهُ الْجَنَّةَ (الکافی، ج‏2، ص261)

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی نَصْرٍ عَنْ عِیسَى الْفَرَّاءِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ: إِذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ أَمَرَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى مُنَادِیاً یُنَادِی بَیْنَ یَدَیْهِ أَیْنَ الْفُقَرَاءُ فَیَقُومُ عُنُقٌ مِنَ النَّاسِ کَثِیرٌ فَیَقُولُ عِبَادِی فَیَقُولُونَ لَبَّیْکَ‏ رَبَّنَا فَیَقُولُ إِنِّی لَمْ أُفْقِرْکُمْ لِهَوَانٍ بِکُمْ عَلَیَّ وَ لَکِنِّی إِنَّمَا اخْتَرْتُکُمْ لِمِثْلِ هَذَا الْیَوْمِ تَصَفَّحُوا وُجُوهَ النَّاسِ فَمَنْ صَنَعَ إِلَیْکُمْ مَعْرُوفاً لَمْ یَصْنَعْهُ إِلَّا فِیَّ فَکَافُوهُ عَنِّی بِالْجَنَّةِ. (الکافی، ج‏2، ص263)

[4] .فراز قبلی هم تاحدودی مربوط بود که برای رعایت اختصار صرف نظر شد:

أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ الْمَنِیَّةَ قَبْلَ الدَّنِیَّةِ وَ التَّجَلُّدَ قَبْلَ التَّبَلُّدِ  وَ الْحِسَابَ قَبْلَ الْعِقَابِ وَ الْقَبْرَ خَیْرٌ مِنَ الْفَقْرِ وَ غَضَّ الْبَصَرِ  خَیْرٌ مِنْ کَثِیرٍ مِنَ النَّظَرِ وَ الدَّهْرَ یَوْمٌ لَکَ وَ یَوْمٌ عَلَیْکَ فَإِذَا کَانَ لَکَ فَلَا تَبْطَرْ  وَ إِذَا کَانَ عَلَیْکَ فَاصْبِرْ فَبِکِلَیْهِمَا تُمْتَحَنُ‏  [وَ فِی نُسْخَةٍ وَ کِلَاهُمَا سَیُخْتَبَرُ]

[5] . درباره اینکه سیری هم انسان را به طغیان می‌کشاند این دو حدیث قابل توجه است:

عَنِ الصَّادِقِ ع قَالَ فِی الْإِنْجِیلِ إِنَّ عِیسَى ع قَالَ اللَّهُمَّ ارْزُقْنِی غُدْوَةً رَغِیفاً مِنْ شَعِیرٍ وَ عَشِیَّةً رَغِیفاً مِنْ شَعِیرٍ وَ لَا تَرْزُقْنِی فَوْقَ ذَلِکَ فَأَطْغَى‏ (عدة الداعی و نجاح الساعی، ص115)

عَنْهُ عَنْ أَبِیهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْقَاسِمِ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ الْمُخْتَارِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِنَّ الْبَطْنَ إِذَا شَبِعَ طَغَى‏ (المحاسن، ج‏2، ص446)

[6] . اصطلاحا: فقر وجودی‌اش

[7] . از این جهت شبیه آیه «قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ فی‏ خَوْضِهِمْ یَلْعَبُون‏» است که به تعبیر علامه طباطبایی، هر یک از فرازهای «قُلِ اللَّهُ» ، «قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ» ، «قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ فی‏ خَوْضِهِمْ»‏ و «قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ فی‏ خَوْضِهِمْ یَلْعَبُون‏» یک معنای متمایز از معنای دیگر ارائه می‌دهد و همگی صحیح و معتبرند.