350) سوره علق (96) آیه 2 خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ عَلَقٍ
بسم الله الرحمن الرحیم
350) سوره علق (96) آیه 2
خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ عَلَقٍ
ترجمه
انسان را از «عَلَق»ی آفرید.
نکات ترجمه
«عَلَق»
ماده «علق» در اصل دلالت دارد بر آویختن چیزی به چیزی که برتر از اوست؛ و به همین جهت، به «زالو» «عَلَق» گفته میشود؛ همچنین به خون «لخته شدهای که هنوز کاملا خشک نشده» «علقه» (جمع آن: علق) گویند چون حالت چسبندگی دارد و و به صورت آویزان باقی میماند. (معجم المقاییس اللغة، ج4، ص125؛ مفردات ألفاظ القرآن، ص580) درباره کلمه «علق» در این آیه، علاوه بر مطالب فوق، یک احتمال دیگری که مطرح شده، این است که منظور «گِل»ی باشد که به خاطر مرطوب بودنش به دست میچسبد (مجمعالبیان، ج10، ص779).
دلیل این را که چرا «علق» -اگر جمع «علقه» باشد- به صورت «جمع» آمده است، چنین گفتهاند که چون «انسان» در این آیه، در معنای جمع است [یعنی انسان اسم جنس است و به معنای همه انسانها به کار رفته است] (معانی القرآن، ج3، ص278)
در قرآن کریم جمعا 7 بار از این ماده به کار رفته که شش بار آن به همین صورت «علق» و «علقة» است و یکبار هم در معنای آویزان و در هوا معلق ماندن «کالمعلقة» (نساء/129) و کنایه از وضعیت بلاتکلیفی به کار رفته است.
حدیث
1) امام حسین ع در فرازی از دعای عرفه فرمودهاند:
خدایا، به تو روی آوردهام و به ربوبیت تو شهادت میدهم و اقرار میکنم که تو پروردگارم هستی و بازگشتم به سوی توست؛ مرا به نعمت خود آغاز کردی پیش از آنکه چیز قابل ذکری باشم؛ و مرا از خاک آفریدی؛ سپس مرا در صُلبها جای دادی، ایمن از حوادث روزگار و فراز و نشیب زمانه؛
پس همواره در گذر روزها و قرنها از صُلبی به رَحِمی در حرکت بودم، و به خاطر مهربانی و لطف و احسانت به من، مرا در زمانه حکومت کافرانی که عهد تو را شکستند و پیامبرانت را تکذیب کردند، به دنیا نیاوردی؛ بلکه از باب مهربانی و ملاطفتی که در حقم داشتی مرا در زمانهای بیرون آوردی که هدایتی که برایم میسر کرده بودی بر من سبقت گرفته بود و در چنین زمانهای مرا آفریدی و پیش از آن هم با صُنع زیبا و نعمتهای فراوانت، در حقم مهربانی کرده بودی؛
پس آفرینش مرا از منیای جهنده آغاز کردی، سپس مرا در ظلمتهای سهگانه بین گوشت و پوست و خون جای دادی، مرا شاهد بر آفرینشم قرار ندادی و کارم را به خودم واننهادی،سپس مرا تمام و سالم به دنیا بیرون آوردی ...
الإقبال بالأعمال الحسنة، ج2، ص75
عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ ع فِی دُعَاءِ یَوْمِ عَرَفَةَ
اللّهُمَّ إِنِّی أَرْغَبُ إِلَیْکَ، وَ أَشْهَدُ بِالرُّبُوبِیَّةِ لَکَ، مُقِرّاً بِأَنَّکَ رَبِّی، وَ أَنَّ إِلَیْکَ مَرَدِّی، ابْتَدَأْتَنِی بِنِعْمَتِکَ قَبْلَ أَنْ أَکُونَ شَیْئاً مَذْکُوراً وَ خَلَقْتَنِی مِنَ التُّرَابِ ثُمَّ أَسْکَنْتَنِی الْأَصْلَابَ أَمْناً لِرَیْبِ الْمَنُونِ وَ اخْتِلَافِ الدُّهُورِ فَلَمْ أَزَلْ ظَاعِناً مِنْ صُلْبٍ إِلَى رَحِمٍ فِی تَقَادُمِ الْأَیَّامِ الْمَاضِیَةِ وَ الْقُرُونِ الْخَالِیَةِ لَمْ تُخْرِجْنِی لِرَأْفَتِکَ بِی وَ لُطْفِکَ لِی وَ إِحْسَانِکَ إِلَیَّ فِی دَوْلَةِ أَیَّامِ الْکَفَرَةِ الَّذِینَ نَقَضُوا عَهْدَکَ وَ کَذَّبُوا رُسُلَکَ لَکِنَّکَ أَخْرَجْتَنِی رَأْفَةً مِنْکَ وَ تَحَنُّناً عَلَیَّ لِلَّذِی سَبَقَ لِی مِنَ الْهُدَى الَّذِی یَسَّرْتَنِی وَ فِیهِ أَنْشَأْتَنِی وَ مِنْ قَبْلِ ذَلِکَ رَؤُفْتَ بِی بِجَمِیلِ صُنْعِکَ وَ سَوَابِغِ نِعْمَتِکَ فَابْتَدَعْتَ خَلْقِی مِنْ مَنِیٍّ یُمْنى ثُمَّ أَسْکَنْتَنِی فِی ظُلُماتٍ ثَلاثٍ بَیْنَ لَحْمٍ وَ جِلْدٍ وَ دَمٍ لَمْ تُشْهِدْنِی بِخَلْقِی وَ لَمْ تَجْعَلْ إِلَیَّ شَیْئاً مِنْ أَمْرِی ثُمَّ أَخْرَجْتَنِی إِلَى الدُّنْیَا تَامّاً سَوِیّا.
2) امیرالمومنین ع در فرازی از خطبهای که به نام خطبه «غراء» معروف است، میفرمایند:
[با شما سخن گویم از این انسان] که در تاریکجاى زهدانش بیافرید، و در پردههاى تیرهاش در پیچید. نطفهاى بود جهنده، سپس علقهای شد لخته و ناتمام، و جنین در رحم و طفل شیرخوار، و کودک و نوجوان. آن گاه براى او قلبى حافظ، و زبانى گویا، و چشمى بینا قرار داد، تا بفهمد و پند گیرد، و از گناه خوددارى نماید...
نهج البلاغه، خطبه83
و من خطبة له ع و هی الخطبة العجیبة تسمى «الغراء»
أَمْ هَذَا الَّذِی أَنْشَأَهُ فِی ظُلُمَاتِ الْأَرْحَامِ وَ شُغُفِ الْأَسْتَارِ نُطْفَةً دِهَاقاً وَ عَلَقَةً مِحَاقاً وَ جَنِیناً وَ رَاضِعاً وَ وَلِیداً وَ یَافِعاً ثُمَّ مَنَحَهُ قَلْباً حَافِظاً وَ لِسَاناً لَافِظاً وَ بَصَراً لَاحِظاً لِیَفْهَمَ مُعْتَبِراً وَ یُقَصِّرَ مُزْدَجِراً ...[1]
تدبر
1) «خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ عَلَقٍ»
خدا انسان را از علق آفرید. نطفه انسان از ابتدای تکوینش تا وقتی به صورت بچه از شکم مادر خارج میشود، مراحلی را طی میکند. «علقه» (جمع آن: علق) اسمی است که برای اولین مرحلهای که نطفه تغییر شکل داده، گذاشته شده است؛ که وقتی جنین در این مرحله سقط میشود، شبیه یک لخته خون دیده میشود.
شبهه
جنین در هیچیک از مراحلش صرفاً یک تکه خون نیست؛ پس، آیا استفاده از کلمه «علقه» برای اشاره به یک مرحله از مراحل جنین، خلاف کشفیات علم نیست؟
پاسخ
بسیاری از مترجمان، «علقه» را به «خون بسته شده» یا «لخته خون» ترجمه کردهاند و ظاهرا همین موجب بروز این شبهه شده است. در نکات ترجمه نشان داده شد که «علق» همان طور که در مورد «لخته خون» به کار میرود، در مورد زالو، و حتی در مورد گل چسبندهای هم که آویزان میماند، به کار میرود. درواقع، درست است که به «خون لخته شده» هم علقه میگویند؛ اما ظاهرا استعمال این واژه در خصوص یکی از مراحل جنین، به نحو «اسم»ی است، و نه «وصف»ی. یعنی قرآن کریم هر یک از مراحل جنین را «اسم»گذاری کرده و طبیعی است که در مقام اسمگذاری، از مشابهتهای ظاهری استفاده شود. وقتی جنین در اولین مرحلهی بعد از نطفه بودن، سقط میشود، آنچه دیده میشود شبیه یک لخته خون است، پس اگر بخواهیم برای این مرحله جنین اسمی بگذاریم که آن را از مراحل قبلی و بعدی متمایز کند، «علق» اسم مناسبی است؛ اما نه اینکه این شیء لزوما یک لخته خون باشد. پس، چهبسا ترجمه «علقه» به «لخته خون» (که یکی از معانی این واژه بوده و به مناسبت شباهت جنین با آن، این واژه را برای جنین استفاده کردهاند) ترجمهای ناروا و رهزن اذهان شده است (زیرا به مخاطب القا میکند که «علقه» به عنوان مرحلهای از مراحل جنین، همان لخته خون بوده، و شبهه فوق را پدید آورده است.)
خلاصه اینکه، استفاده از یک واژه در یک زبان، برای اشاره به چیزی خاص، غیر از استفاده وصفی از آن واژه در آن معناست. (البته چنان که در تدبر 5 خواهد آمد، چهبسا همین نامگذاری هم دلالت بر ابعادی از این واقعیت میکند)
2) «خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ عَلَقٍ»
در قرآن کریم، گاه به آفرینش انسان از خاک یا از نطفه اشاره شده، که اولی اشاره به نقطه آغاز مطلق انسان، و دومی اشاره به نقطه آغاز هر فرد انسان است. اما چرا در این آیه به آفرینش انسان «از علق» اشاره کرد؟
الف. میخواهد اشاره کند به این نعمت که از چه پستیای خداوند انسان را به چه مقامی میرساند (مجمعالبیان، ج10، ص781) و برای نشان دادن این پستی، موقعیت «علقه» که کاملا شبیه یک لخته خون است، این حالت پستی را بهتر میرساند.
ب. در آیه قبل، به ربوبیتِ خالق اشاره شد، و در این آیه، برای اینکه این ربوبیت واضح شود، به یکی از مراحل میانی آفرینش انسان اشاره شد. (اقتباس از المیزان، ج20، ص324)
ج. چهبسا علق در معنای لغویش مورد نظر باشد یعنی «امری که معلق و آویزان است». در واقع، اینکه انسان موجودی است که خلقتش او را یکسره بند به این و آن کرده و هیچ استقلالی از خود ندارد و لذا نیازمند ربوبیت خداوند است، مورد نظر میباشد.
د. ...
3) «خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ عَلَقٍ»
آیا اینکه «انسان» به عنوان اسم جنس به کار رفته و شامل همه انسانها میباشد، میتواند موید کسانی باشد که خلقت انسان از خاک را نه امری دفعی، بلکه امری تدریجی (در قالب تطور داروینی) میدانند؟ (از این جهت که این آیه اگر شامل همه انسانها شود، شامل حضرت آدم و حوا هم میشود؛ پس آفریده شدن آدم از خاک، به معنای دفعی نبوده است.)
(قبلا اشاره شد که مشکل اصلی نظریه داروین، نه این است که در مساله تدریجی یا دفعی بودن آفرینش انسان نیست، بلکه مشکل اصلی این است که سابقه وجودی انسان را صرفا از خاک بدانیم یا روحی الهی را هم جزء سابقه وجودی او به حساب آوریم. جلسه232، تدبر4)
4) «... رَبِّکَ الَّذی خَلَقَ؛ خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ عَلَقٍ»
این آیه را بعد از آیه قبل (که از مطلق آفرینش سخن گفته بود) مصداق تخصیص بعد از تعمیم دانستهاند (مجمعالبیان، ج10، ص779). یعنی بعد از اینکه از «خالق بودن خداوند» (که به معنای خالق همه چیز بودن است) سخن گفت، در این آیه بر خلقت انسان تاکید شد.
چرا؟
الف. چون انسان اشرف مخلوقات است و آیات هم به انسان نازل میشود (الکشاف، ج4، ص775)
ب. ...
5) «خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ عَلَقٍ»
این کلیپ را یکی از اعضا ارسال کرده. در«معانی لغات» سه معنا برای «علق» گفتیم و جالب است که هرسه در این آیه صادق است.
از پزشکی صحت مطلب را سوال کردم،تایید کرد.
http://yekaye.ir/al-alaq-96-2/%d8%b9%d9%84%d9%82%d9%87/
[1] . این حدیث از امام صادق ع هم قابل توجه است:
نَبْتَدِئُ یَا مُفَضَّلُ بِذِکْرِ خَلْقِ الْإِنْسَانِ فَاعْتَبِرْ بِهِ فَأَوَّلُ ذَلِکَ مَا یُدَبَّرُ بِهِ الْجَنِینُ فِی الرَّحِمِ وَ هُوَ مَحْجُوبٌ فِی ظُلُماتٍ ثَلاثٍ ظُلْمَةِ الْبَطْنِ وَ ظُلْمَةِ الرَّحِمِ وَ ظُلْمَةِ الْمَشِیمَةِ حَیْثُ لَا حِیلَةَ عِنْدَهُ فِی طَلَبِ غِذَاءٍ وَ لَا دَفْعِ أَذًى وَ لَا اسْتِجْلَابِ مَنْفَعَةٍ وَ لَا دَفْعِ مَضَرَّةٍ فَإِنَّهُ یَجْرِی إِلَیْهِ مِنْ دَمِ الْحَیْضِ مَا یَغْذُوهُ کَمَا یَغْذُو الْمَاءُ النَّبَاتَ فَلَا یَزَالُ ذَلِکَ غِذَاءَهُ حَتَّى إِذَا کَمَلَ خَلْقُهُ وَ اسْتَحْکَمَ بَدَنُهُ وَ قَوِیَ أَدِیمُهُ عَلَى مُبَاشَرَةِ الْهَوَاءِ وَ بَصَرُهُ عَلَى مُلَاقَاةِ الضِّیَاءِ هَاجَ الطَّلْقُ بِأُمِّهِ فَأَزْعَجَهُ أَشَدَّ إِزْعَاجٍ وَ أَعْنَفَهُ حَتَّى یُولَدَ وَ إِذَا وُلِدَ صَرَفَ ذَلِکَ الدَّمَ الَّذِی کَانَ یَغْذُوهُ مِنْ دَمِ أُمِّهِ إِلَى ثَدْیَیْهَا فَانْقَلَبَ الطَّعْمُ وَ اللَّوْنُ إِلَى ضَرْبٍ آخَرَ مِنَ الْغِذَاءِ وَ هُوَ أَشَدُّ مُوَافَقَةً لِلْمَوْلُودِ مِنَ الدَّمِ فَیُوَافِیهِ فِی وَقْتِ حَاجَتِهِ إِلَیْهِ فَحِینَ یُولَدُ قَدْ تَلَمَّظَ وَ حَرَّکَ شَفَتَیْهِ طَلَباً لِلرَّضَاعِ فَهُوَ یَجِدُ ثَدْیَیْ أُمِّهِ کَالْإِدَاوَتَیْنِ الْمُعَلَّقَتَیْنِ لِحَاجَتِهِ فَلَا یَزَالُ یَغْتَذِی بِاللَّبَنِ مَا دَامَ رَطْبَ الْبَدَنِ رَقِیقَ الْأَمْعَاءِ لَیِّنَ الْأَعْضَاءِ حَتَّى إِذَا تَحَرَّکَ وَ احْتَاجَ إِلَى غِذَاءٍ فِیهِ صَلَابَةٌ لِیَشْتَدَّ وَ یَقْوَى بَدَنُهُ طَلَعَتْ لَهُ الطَّوَاحِنُ مِنَ الْأَسْنَانِ وَ الْأَضْرَاسِ لِیَمْضَغَ بِهِ الطَّعَامَ فَیَلِینَ عَلَیْهِ وَ یَسْهُلَ لَهُ إِسَاغَتُهُ فَلَا یَزَالُ کَذَلِکَ حَتَّى یُدْرِک (توحِید الْمُفَضَّل، ص46)