سفارش تبلیغ
صبا ویژن

329) سوره حج (22) آیه 24 وَ هُدُوا إِلَى الطَّیِّبِ

بسم الله الرحمن الرحیم

329) سوره حج (22) آیه 24  

وَ هُدُوا إِلَى الطَّیِّبِ مِنَ الْقَوْلِ وَ هُدُوا إِلى‏ صِراطِ الْحَمیدِ

ترجمه

و به سخن پاک هدایت شدند و به راه [خداوند] ستوده هدایت شدند.

نکات ترجمه‌ای و نحوی

«الطَّیِّبِ مِنَ الْقَوْلِ»

کلمه «طیّب» به هر چیز گوارا و لذت‌بخش و مطلوبی دارد که پاک و طاهر باشد و هیچگونه آلودگی ظاهری و باطنی نداشته باشد و درباره این کلمه در جلسه 128 توضیح داده شد. http://yekaye.ir/an-nahl-016-97/

«مِن»، در اینجا «من» بیانیه است؛ یعنی بیان می‌کند آن امر طیب چه چیزی است: طیب از جنس سخن؛ در واقع، «الطَّیِّبِ مِنَ الْقَوْلِ» به معنای «الْقَوْلُ الطَّیِّبُ: سخنِ طیّب» می‌باشد.

«صِراطِ الْحَمیدِ»

توجه شود که چون «الـ» فقط روی «حمید» آمده و نه روی «صراط»، لذا این ترکیب، ترکیب اضافی (مضاف و مضاف الیه) است، نه ترکیب وصفی؛ به تعبیر دیگر، «حمید» (پسندیده) وصف برای «صراط» نیست؛ بلکه سخن درباره صراطِ کسی است که او حمید است.

«حمید» صفت مشبهه از ماده «حمد» است که اگرچه غالبا آن را در معنای مفعولی (محمود، ستوده شده، کسی که مورد حمد قرار گرفته) دانسته‌اند (مثلا: الطراز الأول، ج‏5، ص329) ولی برخی احتمال این را که گاه در معنای اسم فاعل (حامد: ستاینده، حمد کننده) منتفی ندانسته‌اند (مفردات ألفاظ القرآن، ص256)

درباره «حمد» که به معنای سپاس و ستایشی است که از روی حکمت باشد، در جلسه 36 (http://yekaye.ir/fateha-alketab-1-2/ )، و درباره تفاوتش با «شکر» در جلسه 163 (http://yekaye.ir/al-isra-017-019/ ) توضیح داده شد.

حدیث

1) ضریس کناسی (از اصحاب امام صادق ع) درباره این آیه قرآن که: «و به سخن پاک هدایت شدند و به راه [خداوند] ستوده هدایت شدند.» از ایشان سوال می‌کنند؛ حضرت می‌فرمایند:

این، به خدا سوگند، همان امری است که شما برآنید.

المحاسن، ج‏1، ص169

عَنْهُ عَنْ أَبِیهِ عَمَّنْ ذَکَرَهُ عَنْ حَنَانِ بْنِ أَبِی عَلِیٍّ عَنْ ضُرَیْسٍ الْکُنَاسِیِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ «وَ هُدُوا إِلَى الطَّیِّبِ مِنَ الْقَوْلِ وَ هُدُوا إِلى‏ صِراطِ الْحَمِیدِ» فَقَالَ

هُوَ وَ اللَّهِ هَذَا الْأَمْرُ الَّذِی أَنْتُمْ عَلَیْه‏.[1]


2) از امام صادق ع از پدرانشان از رسول خدا ص روایت شده است:

وقتی [در معراج] مرا به آسمان بردند وارد بهشت شدم؛ در آنجا تپه‌هایی سفید از مُشک دیدم، و در فرشتگانی را دیدم که بنایی می‌سازند، یک آجر از طلا و یک آجر از نقره، و گاه بازمی‌ایستند؛ بدانها گفتم: چه می‌شود که گاه بنا می‌سازید و گاه بازمی‌ایستید؟

گفتند: منتظریم تا نفقه [مخارج] به ما برسد.

گفتم: نفقه شما چیست؟

گفتند: سخن مومن که: «سُبْحَانَ اللَّهِ، وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ، وَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، وَ اللَّهُ أَکْبَرُ»؛ وقتی می‌گوید بنا می‌سازیم و وقتی ساکت می‌شود و بازمی‌ایستد، بازمی‌ایستیم.

الأمالی (للطوسی)، ص474

أَخْبَرَنَا جَمَاعَةٌ، عَنْ أَبِی الْمُفَضَّلِ، قَالَ: حَدَّثَنَا إِسْحَاقُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَرْوَانَ بْنِ زِیَادٍ الْکُوفِیُّ بِبَغْدَادَ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبِی، قَالَ: حَدَّثَنَا یَحْیَى بْنُ سَالِمٍ الْفَرَّاءُ، عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ، عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ آبَائِهِ (صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِمْ)، عَنْ عَلِیٍّ (عَلَیْهِ السَّلَامُ)، عَنْ رَسُولِ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ)، قَالَ:

لَمَّا أُسْرِیَ بِی إِلَى السَّمَاءِ دَخَلْتُ الْجَنَّةَ، فَرَأَیْتُ فِیهَا قِیعَاناً یَقَقاً مِنْ مِسْکٍ، وَ رَأَیْتُ فِیهَا مَلَائِکَةً یَبْنُونَ لَبِنَةً مِنْ ذَهَبٍ وَ لَبِنَةً مِنْ فِضَّةٍ، وَ رُبَّمَا أَمْسَکُوا، فَقُلْتُ لَهُمْ: مَا لَکُمْ رُبَّمَا بَنَیْتُمْ وَ رُبَّمَا أَمْسَکْتُمْ قَالُوا: حَتَّى تَأْتِیَنَا النَّفَقَةُ. قُلْتُ: وَ مَا نَفَقَتُکُمْ قَالُوا: قَوْلُ الْمُؤْمِنِ" سُبْحَانَ [اللَّهِ‏]، وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ، وَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، وَ اللَّهُ أَکْبَرُ" فَإِذَا قَالَهُنَّ بَنَیْنَا، وَ إِذَا سَکَتَ وَ أَمْسَکَ أَمْسَکْنَا.[2]


3) از ابن‌مسعود روایت شده است که رسول خدا ص فرمود: هیچکس از خداوند عز و جل غیورتر نیست، و این بدان سبب است که خداوند فحشاء را حرام کرد؛ و هیچکس از خداوند بیشتر «مدح» را دوست ندارد، واین بدان سبب است که خود را مدح کرد؛ و هیچکس بیش از خداوند «عذر» [داشتن] را دوست ندارد؛ و این بدان سبب است که عذر را بر بندگان تمام کرد؛ و هیچکس بیش از خداوند «حمد» را دوست ندارد، و بدین سبب است که خود را «حمد» گفت.

المعجم الکبیر (للطبرانی) ج10، ص177؛ مجمع البیان، ج‏7، ص125 [3]

حَدَّثَنَا عَبْدَانُ بْنُ أَحْمَدَ، وَالْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ الْمَعْمَرِیُّ، قَالَا: ثنَا عَبْدُ اللهِ بْنُ حَمَّادِ بْنِ نُمَیْرٍ، ثنا حُصَیْنُ بْنُ نُمَیْرٍ، عَنْ حُصَیْنٍ، عَنْ مُرَّةَ، عَنْ عَبْدِ اللهِ بْنِ مَسْعُودٍ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «مَا أَحَدٌ أَغْیَرَ مِنَ اللهِ عَزَّ وَجَلَّ؛ وَذَلِکَ لِأَنَّهُ حَرَّمَ الْفَوَاحِشَ، وَمَا أَحَدٌ أَحَبَّ إِلَیْهِ الْمِدْحَةُ مِنَ اللهِ؛ وَذَلِکَ لِأَنَّهُ مَدَحَ نَفْسَهُ، وَلَا أَحَدٌ أَحَبَّ إِلَیْهِ الْعُذْرُ مِنَ اللهِ؛ وَذَلِکَ أَنَّهُ اعْتَذَرَ إِلَى خَلْقِهِ، وَلَا أَحَدٌ أَحَبَّ إِلَیْهِ الْحَمْدُ مِنَ اللهِ؛ وَذَلِکَ أَنَّهُ حَمِدَ نَفْسَهُ».


4) از امام کاظم ع روایت شده است: همانا درجات بهشت به اندازه آیات قرآن است، گفته می‌شود بخوان و بالا رو! پس می‌خواند سپس ارتقا می‌یابد.

الکافی، ج‏2، ص606

عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ دَاوُدَ الْمِنْقَرِیِّ عَنْ حَفْصٍ قَالَ: سَمِعْتُ مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ ع یَقُولُ ...[4]

 إِنَّ دَرَجَاتِ الْجَنَّةِ عَلَى قَدْرِ آیَاتِ الْقُرْآنِ یُقَالُ لَهُ اقْرَأْ وَ ارْقَ فَیَقْرَأُ ثُمَّ یَرْقَى‏ ...[5]

تدبر

1) «وَ هُدُوا إِلَى الطَّیِّبِ مِنَ الْقَوْلِ وَ هُدُوا إِلى‏ صِراطِ الْحَمیدِ»

در آیات قبل از نعمتهای ظاهری بهشت سخن گفت و در این آیه از نعمت‌های معنوی؛

این جمله را هم علت بهشتی شدن بهشتیان می‌توان قلمداد کرد و هم ثمره آن.

یعنی چرا بهشتیان بهشتی شدند؟ چون به سخن مناسب و به راه خدا رهنمون شدند؛

یا: نتیجه بهشتی شدن چیست؟ اینکه آنان به سخنی پاک و راه خدایی که ستودنی است، هدایت شدند.

2) «وَ هُدُوا إِلَى الطَّیِّبِ مِنَ الْقَوْلِ وَ هُدُوا إِلى‏ صِراطِ الْحَمیدِ»

وقتی بیان می‌شود «به «الف» هدایت شدند» و بعدا بیان می‌شود که «به «ب» هدایت شدند» معنایش این است که یا الف همان ب است؛ و یا الف و ب در طول همدیگر قرار دارند به نحوی که رفتن به سمت یکی،‌مستلزم حرکت به سمت دیگری هم هست. صراط الحمید، یعنی راه کسی که ستوده است؛ یعنی راه خدا؛ اما «طیب من القول » (پاکی‌ای از جنس سخن؛ سخنی پاک) چیست؟ و هدایت شدن به آن یعنی چه؟

مطالب متعددی مطرح شده، که با توجه به قاعده «امکان استفاده از یک لفظ در چند معنا» چه‌بسا همه آنها مد نظر بوده باشد:

الف. منظور جایگاهی در بهشت است که سراسر با تحیات و خوشامدگویی خدا و فرشتگان مواجه می‌شوند (مجمع‌البیان، ج7، ص125)

ب. منظور همان قرآن است[6]؛ چنانکه در روایات داریم مراتب بهشت بر اساس آیات قرآن است (حدیث4)

ج. منظور اعتقادات صحیحی است که باید شنید و بدانها ایمان آورد (حدیث1)

د. منظور، ذکر خدا مانند لا اله الا الله و الله اکبر و ... است[7] که انسان با مداومت بر آن، دائما خود را در محضر خدا می‌یابد و در راه خدا قرار می‌گیرد. (حدیث2)

ه. منظور «ذکر خداست، از این جهت که انسان با رسیدن به ذکر خدا به آرامش می‌رسد (رعد/28)[8]

و. منظور از «هدایت به گفتار پاک» میسر کردن آن برای ایشان است یعنی به موقعیتی می‌رسند که جز سخن پاک از آنان سر نمی‌زند. (المیزان، ج14، ص362)

ز. منظور همان است که خداوند در یک کلام جمع کرد و فرمود: ««دَعْواهُمْ فِیها سُبْحانَکَ اللَّهُمَّ وَ تَحِیَّتُهُمْ فِیها سَلامٌ وَ آخِرُ دَعْواهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ: دعای (خطاب کردن، خواندن، درخواست) در آنجا «سبحانک اللهم» است و تحیت‌گویی‌شان در آنجا «سلام» است، و دعای (خطاب کردن، خواندن، درخواست) دیگرشان «الحمد لله رب العالمین» است.» (یونس/10» (المیزان، ج14، ص362)

ز. منظور هر سخنی است که از آن لذت ببرند و جانشان به پاکی و طهارتی برسد.[9]

ح. منظور هر سخن صحیحی است که انسان را به حق و حقیقت برساند، از این جهت که هدایت انسان بشدت با سخن و کلام گره خورده است.

ط. ...

نکته تخصصی انسان‌شناسی

قبلا تاکید شد که «زبان» مولفه بسیار مهمی در تمایز انسان از سایر موجودات است (جلسه 221، بویژه تدبر3 http://yekaye.ir/baqare-2-31/ ) و این آیه را نیز می توان مویدی دیگر بر آن مدعا به حساب آورد.

در این آیه هدایت نهایی انسان را هدایت شدن به سخن پاک معرفی کرده است؛ شاید اشاره دارد که زبان که چنان ظرفیت عظیمی را در انسان ایجاد می‌کرد، اگر از آلودگی‌ها مصون بماند، ‌هدایت انسان به نهایت خود رسیده است.

اگر از تاثیر شگرف «زبان» در تکوین و تمایز فرهنگ‌ها - که امروزه از دلمشغولی‌های زبان‌شناسان، جامعه‌شناسان، مردم‌شناسان، و متخصصان ارتباطات و ... است - مطلع باشیم، می‌توان تاحدودی به عمق این آیه پی برد.

جای تعجب دارد که بحث‌های انسان‌شناسی در ادبیات اسلامی، کمتر به نقش زبان در هویت و کمال انسان پرداخته‌اند؛ با اینکه در قرآن کریم ارتباط بسیار شدیدی بین «وجود خاص انسان»‌ با مساله «زبان» (بیان، قلم، اسم، نطق، کلمه و ...) مشاهده می‌شود: مثلا:

الرَّحْمنُ ؛ عَلَّمَ الْقُرْآنَ؛ خَلَقَ الْإِنْسانَ؛ عَلَّمَهُ الْبَیانَ. (الرحمن/1-4)

خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ عَلَقٍ؛ اقْرَأْ وَ رَبُّکَ الْأَکْرَمُ؛ الَّذی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ؛ عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ یَعْلَمْ (علق/2-5)

وَ إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلیفَةً ... إِنِّی أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ؛ وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها ...قالَ یا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمائِهِمْ فَلَمَّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمائِهِم‏ (بقره/30-33)

فَوَ رَبِّ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ إِنَّهُ لَحَقٌّ مِثْلَ ما أَنَّکُمْ تَنْطِقُونَ (ذاریات/23)

فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِماتٍ فَتابَ عَلَیْه (بقره/37)

لا یُکَلِّمُهُمُ اللَّهُ یَوْمَ الْقِیامَة (بقره/174)


3) «هُدُوا إِلى‏ صِراطِ الْحَمیدِ»

مگر بهشت منزلگاه نهایی نیست؟ پس چرا از هدایت آنها به «صراط» خدای حمید، سخن گفت؟

الف. می‌تواند این جمله در مقام بیان علت باشد، نه نتیجه (تدبر1)؛ یعنی هدایت به صراط حمید، علت بهشتی شدنشان است؛ و در واقع، اشاره است به وضعیت آنها در قیامت و پیش از ورود در بهشت، که چگونه آنها بر پل صراط قرار دارند و اندکی از آن نمی‌لغزند.

 ب. شاید بدین جهت که رسیدن به خدا، حرکتی نیست که انتها داشته باشد؛ پس ما حتی در بهشت هم در صراطیم. البته نه صراطی که بخواهیم با عمل جدید، به وضعیت جدید برسیم که چنین چیزی در آن عالم بی‌معناست.

ج. ...


4) «هُدُوا إِلى‏ صِراطِ الْحَمیدِ»

بهشتیان به صراط خدایی که حمید است، هدایت شدند. چرا خدا را با عنوان «حمید» یاد کرد؟

الف. می‌خواهد اشاره کند به اینکه به موقعیتی می‌رسند که از آنها جز کاری که ستودنی (محمود) است، سر نمی‌زند (المیزان، ج14، ص362)

ب. می‌خواهد اشاره کند به نهایتی که از هر جهت مورد ستایش است (حدیث3) یعنی این راه، راهی است که آنها را به سوی خدا می‌برد؛ خدایی که سراسر شایسته حمد است؛ پس کسی هم که به سوی او برود، خود را در موقعیتی قرار می‌دهد که از هر جهت شایسته ستایش می‌گردد.

ج. ...



[1] . در این راستا سه حدیث زیر نیز قابل توجه است:

(1) الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أُورَمَةَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ حَسَّانَ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ کَثِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فِی قَوْلِهِ تَعَالَى «وَ هُدُوا إِلَى الطَّیِّبِ مِنَ الْقَوْلِ وَ هُدُوا إِلى‏ صِراطِ الْحَمِیدِ» قَالَ ذَاکَ حَمْزَةُ وَ جَعْفَرٌ وَ عُبَیْدَةُ وَ سَلْمَانُ وَ أَبُو ذَرٍّ وَ الْمِقْدَادُ بْنُ الْأَسْوَدِ وَ عَمَّارٌ هُدُوا إِلَى أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع‏ (الکافی، ج‏1، ص426؛  مناقب آل أبی طالب ع، ج‏3، ص96؛ تأویل الآیات الظاهرة، ص330)

(2) أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الصُّوفِیُّ قَالَ: أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ الْحَافِظُ، قَالَ: حَدَّثَنَا عَبْدُ الْعَزِیزِ بْنُ یَحْیَى بْنِ أَحْمَدَ قَالَ: حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْفَضْلِ قَالَ: حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ الْحُسَیْنِ الْکُوفِیُّ قَالَ: حَدَّثَنِی أَبِی قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ یَزِیدَ مَوْلَى أَبِی جَعْفَرٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ جَدِّهِ فِی قَوْلِهِ تَعَالَى: إِنَّ اللَّهَ یُدْخِلُ الَّذِینَ آمَنُوا إِلَى قَوْلِهِ صِراطِ الْحَمِیدِ قَالَ: ذَلِکَ عَلِیٌّ وَ حَمْزَةُ وَ عُبَیْدَةُ بْنُ الْحَارِثِ وَ سَلْمَانُ وَ أَبُو ذَرٍّ، وَ الْمِقْدَادُ. (شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، ج‏1، ص515)

(3) بِالْإِسْنَادِ- یَرْفَعُهُ- إِلَى صَعْصَعَةَ بْنِ صُوحَانَ، قَالَ: أَمْطَرَتِ الْمَدِینَةُ مَطَراً شَدِیداً، ثُمَّ ضَجَّتِ النَّاسُ، فَخَرَجَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ إِلَى الصَّحْرَاءِ وَ مَعَهُ أَبُو بَکْرٍ، فَلَمَّا خَرَجُوا فَإِذَا هُمْ بِعَلِیٍّ عَلَیْهِ السَّلَامُ مُقْبِلٌ فَلَمَّا رَآهُ النَّبِیُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ. قَالَ: مَرْحَباً بِالْحَبِیبِ الْقَرِیبِ، ثُمَّ قَرَأَ هَذِهِ الْآیَةَ وَ هُدُوا إِلى‏ صِراطِ الْحَمِیدِ أَنْتَ یَا عَلِیُّ، مِنْهُمْ ثُمَّ مَدَّ یَدَهُ إِلَى السَّمَاءِ، وَ أَوْمَأَ بِیَدِهِ إِلَى الْهَوَاءِ، وَ إِذَا بِرُمَّانَةٍ تَهْوِی إِلَیْهِ مِنَ السَّمَاءِ أَشَدَّ بَیَاضاً مِنَ الثَّلْجِ، وَ أَحْلَى مِنَ الْعَسَلِ، وَ أَعْظَمَ رَائِحَةً مِنَ الْمِسْکِ، فَأَخَذَهَا رَسُولُ اللَّهِ فَمَصَّهَا حَتَّى رَوِیَ، وَ نَاوَلَهَا عَلِیّاً فَمَصَّهَا حَتَّى رَوِیَ، ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَى أَبِی بَکْرٍ وَ قَالَ: لَوْ لَا أَنَّ طَعَامَ الْجَنَّةِ لَا یَأْکُلُهُ إِلَّا نَبِیٌّ أَوْ وَصِیُّ نَبِیٍّ، لَکُنَّا أَطْعَمْنَاکَ مِنْهَا، فَإِنَّ طَعَامَ الْجَنَّةِ لَا یَأْکُلُهُ فِی الدُّنْیَا إِلَّا نَبِیٌّ أَوْ وَصِیُّ نَبِیٍ‏. (الروضة فی فضائل أمیرالمؤمنین (لابن شاذان القمی)، ص209؛ البته در الفضائل (لابن شاذان القمی)، ص167 این حدیث مربوط به آیه « وَ یَهْدِی إِلى‏ صِراطِ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ» دانسته شده است)

[2] . این حدیث هم برای درک فهم عرفی آن زمان از قول طبی قابل توجه است:

قَادِمٌ الْکُوفِیُّ الْهَمْدَانِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا الْأَعْمَشُ عَنِ الْمِنْهَالِ بْنِ عَمْرٍو عَنْ سَعِیدِ بْنِ جُبَیْرٍ قَالَ [قَالَ‏] عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَبَّاسٍ:

قُلْتُ لِأُمِّ سَلَمَةَ إِنَّکِ تُکْثِرِینَ مِنَ الْقَوْلِ الطَّیِّبِ فِی عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ دُونَ نِسَاءِ النَّبِیِّ فَهَلْ سَمِعْتِ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ مَا لَمْ یَسْمَعْهُ غَیْرُکِ؟

فَقَالَتْ یَا ابْنَ عَبَّاسٍ إِنَّ مَا سَمِعْتُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص فِی عَلِیٍّ ع فَهُوَ أَکْثَرُ مِنْ أَنْ أَصِفَهُ وَ لَکِنِّی أُخْبِرُکَ مِنْ ذَلِکَ بِمَا یَکْفِیکَ وَ یَشْفِیکَ. سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص یَقُولُ فِی عَلِیٍّ قَبْلَ مَوْتِهِ بِجُمْعَةٍ فَإِنْ زَادَ عَلَى جُمْعَةٍ لَمْ یَزِدْ عَلَى عَشَرَةِ أَیَّامٍ وَ هُوَ فِی بَیْتِی قَبْلَ أَنْ یَتَحَوَّلَ إِلَى بَیْتِ عَائِشَةَ وَ قَبْلَ أَنْ یَنْقَطِعَ عَنْ نِسَائِهِ فَدَخَلَ عَلِیٌّ ع فِی بَیْتِی فَسَلَّمَ مُخْتَفِیاً تَوْقِیراً لِرَسُولِ اللَّهِ ص فَرَدَّ رَسُولُ اللَّهِ ص مُعْلِناً کَالْمَسْرُورِ بِأَخِیهِ الْمُحِببِ إِلَیْهِ ثُمَّ قَبَضَ عَلَى یَدِهِ فَقَالَ: أَنْتَ عَلِیٌّ؟! فَقَالَ نَعَمْ یَا رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ أَنْتَ یَا عَلِیُّ أَخِی فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ وَ بَکَى رَسُولُ اللَّهِ ص فَبَکَى عَلِیٌّ ع‏ لِبُکَاءِ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ یَدُهُ فِی یَدِهِ وَ عَلِیٌّ لَا یَرْفَعُ طَرْفَهُ إِلَیْهِ تَعْظِیماً لَهُ. قَالَتْ أُمُّ سَلَمَةَ فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ إِلَى مَنْ تَکِلُنَا وَ مَنْ تُوصِی بِنَا؟

فَقَالَ أَکِلُکُمْ إِلَى الْعَزِیزِ الْغَفَّارِ الَّذِی دَعَوْتُکُمْ إِلَیْهِ وَ أُوصِی بِکُمْ إِلَى هَذَا. یَا أُمَّ سَلَمَةَ هَذَا الْوَصِیُّ فِی الْأَمْوَاتِ مِنْ أَهْلِ بَیْتِی وَ الْخَلِیفَةُ عَلَى الْأَحْیَاءِ مِنْ أُمَّتِی فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ وَ هُوَ قَرِینِی فِی الْجَنَّةِ کَمَا أَنَّهُ أَخِی فِی الدُّنْیَا وَ هُوَ مَعِی فِی الرَّفِیعِ الْأَعْلَى. فَاسْمَعِی یَا أُمَّ سَلَمَةَ قَوْلِی وَ احْفَظِی وَصِیَّتِی وَ اشْهَدِی وَ أَبْلِغِی هَذَا عَلِیٌّ أَخِی فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ خُلِطَ لَحْمُهُ بِلَحْمِی وَ دَمُهُ بِدَمِی مِنِّی ابْنَتِی فَاطِمَةُ وَ مِنْهُ وَلَدَایَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ. یَا أُمَّ سَلَمَةَ عَلِیٌّ سَیِّدُ کُلِّ مُسْلِمٍ إِذْ کَانَ أَوَّلُهُمْ إِسْلَاماً وَ وَلِیُّ کُلِّ مُؤْمِنٍ إِذْ کَانَ أَقْدَمُهُمْ إِیمَاناً. یَا أُمَّ سَلَمَةَ عَلِیٌّ مَعْدِنُ کُلِّ عِلْمٍ وَ مُبَرَّأٌ مِنَ الشِّرْکِ مُذْ کَانَ. یَا أُمَّ سَلَمَةَ قَالَ لِی جَبْرَئِیلُ یَوْمَ عَرَفَةَ بِعَرَفَاتٍ یَا مُحَمَّدُ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ بَاهَى بِکُمْ فِی هَذَا الْیَوْمِ فَغَفَرَ لَکُمْ عَامَّةً وَ بَاهَى بِعَلِیٍّ فَغَفَرَ لَهُ خَاصَّةً وَ عَامَّةً. یَا أُمَّ سَلَمَةَ هَذَا عَلِیٌّ إِمَامُکُمْ فَاقْتَدُوا بِهِ وَ أَحِبُّوهُ وَ إِذَا أَمَرَکُمْ فَأَطِیعُوهُ وَ أَحِبُّوهُ بَعْدِی لِحُبِّی لَهُ وَ أَکْرِمُوهُ لِکَرَامَتِی إِیَّاهُ. مَا قُلْتُ لَکُمْ هَذَا مِنْ قِبَلِی وَ لَکِنَّنِی أُمِرْتُ أَنْ أَقُولَهُ.

ثُمَّ قَالَتْ أُمُّ سَلَمَةَ یَکْفِیکَ هَذَا یَا ابْنَ عَبَّاسٍ وَ إِلَّا وَ اللَّهِ زِدْتُکَ قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ فَقُلْتُ بَلْ یَکْفِینِی. (التحصین لأسرار ما زاد من کتاب الیقین، ص628)

[3] مرحوم طبرسی در آیه محل بحث، ذیل عبارت «صراط الحمید» عبارتی می‌فرماید که فقط عبارت پایانی را دارد: عن الحسن أی الطالب منهم أن یحمدوه‏؛ وَ روی عَنِ النَّبِیِّ ص أَنَّهُ قَالَ: مَا أَحَدٌ أَحَبَّ إِلَیْهِ الْحَمْدُ مِنَ اللَّهِ عَزَّ ذِکْرُه؛ و به نظر می‌رسد این حدیث از حسن بصری باشد به نقلی که در تفسیر کتاب الله العزیز (هود بن محکم هواری، قرن3، ج‏1، ص462) نقل شده است: ذکروا عن الحسن قال: قال رسول اللّه صلّى اللّه علیه و سلّم: إنّه لیس أحد أحبّ إلیه الحمد من اللّه، و لا أکثر معاذیر من اللّه. (أى أنّه قطع العذر الذی بینه و بین خلقه حتّى لا یجدوا عذرا)

[4] . عبارت حذف شده چنین است:

 لِرَجُلٍ أَ تُحِبُّ الْبَقَاءَ فِی الدُّنْیَا فَقَالَ نَعَمْ فَقَالَ وَ لِمَ قَالَ لِقِرَاءَةِ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ فَسَکَتَ عَنْهُ فَقَالَ لَهُ بَعْدَ سَاعَةٍ یَا حَفْصُ مَنْ مَاتَ مِنْ أَوْلِیَائِنَا وَ شِیعَتِنَا وَ لَمْ یُحْسِنِ الْقُرْآنَ عُلِّمَ فِی قَبْرِهِ لِیَرْفَعَ اللَّهُ بِهِ مِنْ دَرَجَتِهِ فـ

[5] . ادامه روایت چنین است:

 قَالَ حَفْصٌ فَمَا رَأَیْتُ أَحَداً أَشَدَّ خَوْفاً عَلَى نَفْسِهِ مِنْ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ ع وَ لَا أَرْجَى النَّاسِ مِنْهُ وَ کَانَتْ قِرَاءَتُهُ حُزْناً فَإِذَا قَرَأَ فَکَأَنَّهُ یُخَاطِبُ إِنْسَاناً.

[6] . دیدگاه سدی، به نقل از مجمع‌البیان، ج7، ص125

[7] . قیل معناه أرشدوا إلى شهادة أن لا إله إلا الله و الحمد لله عن ابن عباس و زاد ابن زید و الله أکبر (مجمع‌البیان، ج7، ص125)

[8] . قیل إلى ذکر الله فهم به یتنعمون (مجمع‌البیان، ج7، ص125)

[9] . قیل إلى القول الذی یتلذونه و یشتهونه و تطیب به نفوسهم  (مجمع‌البیان، ج7، ص125)