سفارش تبلیغ
صبا ویژن

290) سوره معارج (70) آیه 21 وَ إِذا مَسَّهُ الْخَیْرُ م

بسم الله الرحمن الرحیم

290) سوره معارج (70) آیه 21 

وَ إِذا مَسَّهُ الْخَیْرُ مَنُوعاً

ترجمه

و هنگامی که خوبی به او رسد، بسیار منع‌کننده.

نکات ترجمه

«مَنُوع» همانند «منّاع» صیغه مبالغه از ماده «منع» است. منع به معنای آن است که از انجام کاری جلوگیری شود و منع کردن در مقابل بخشیدن و عطا کردن می‌باشد، و به شخص بخیل، «مانع» و «منّاع» می‌گویند. «منیع» به معنای کس یا امر با عزت و باشکوهی است که هرکسی بدان دسترسی ندارد و «منیعه» به زن عفیفی می‌گویند که اجازه تعرض به حریم خود را نمی‌دهد (مفردات ألفاظ القرآن، ص779؛ معجم المقاییس اللغة، ج‏5، ص278). «مانع» به عنوان یکی از اسماء الهی هم به کار رفته، از این جهت که خداوند جلوگیری می‌کند از انجام برخی کارها توسط افرادی که صلاحیت انجام آن کار را ندارند. (تاج العروس، ج‏11، ص463) و از ابن‌الاعرابی نقل شده که «منوع» کسی است که از انجام کار توسط دیگران جلوگیری می‌کند و «مَنِع» کسی است که خود را از انجام کاری بازمی‌دارد (همان، ص464)

حدیث

1) از امام صادق ع روایت شده است که می‌فرمودند:

بنده‌ای نیست که مانع از [هزینه کردن] درهمی شود در جایی که سزاوارش است، مگر اینکه دوبرابرش را در جایی که سزاوار نیست خرج خواهد کرد؛

و هیچ شخصی نیست که از حقی که در مالش هست، منع کند [= آن حق را پرداخت نکند] مگر آنکه خداوند به خاطر آن، ماری را در روز قیامت در گردنش آویزد.

الکافی، ج‏3، ص504

عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسَى عَنْ حَرِیزٍ عَنْ عُبَیْدِ بْنِ زُرَارَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ:

مَا مِنْ عَبْدٍ یَمْنَعُ دِرْهَماً فِی حَقِّهِ إِلَّا أَنْفَقَ اثْنَیْنِ فِی غَیْرِ حَقِّهِ،

وَ مَا رَجُلٌ یَمْنَعُ حَقّاً مِنْ مَالِهِ إِلَّا طَوَّقَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ حَیَّةً مِنْ نَارٍ یَوْمَ الْقِیَامَةِ.[1]

2) از امام باقر ع روایت شده است:

خداوند تبارک و تعالی روز قیامت مردمانی را از قبرهایشان برمی‌انیگزاند در حالی که دستانشان به گلویشان بسته شده و به اندازه یک سرانگشتی هم نمی‌توانند چیزی را با آن بردارند، و همراهشان فرشتگانی است که آنها را بشدت سرزنش می‌کنند و می‌گویند اینان کسانی‌اند که از [دادن] خیر اندکی از خیری فراوان منع [= خودداری] کردند؛ کسانی‌اند که خداوند به آنها [مال و منال] ارزانی داشت، ولی آنها مانع [= خودداری کننده] از [ادای] حق الله در اموال خود شدند.

الکافی، ج‏3، ص506

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَیُّوبَ بْنِ نُوحٍ عَنِ ابْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِی الْجَارُودِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ:

إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى یَبْعَثُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ نَاساً مِنْ قُبُورِهِمْ مَشْدُودَةً أَیْدِیهِمْ إِلَى أَعْنَاقِهِمْ لَا یَسْتَطِیعُونَ أَنْ یَتَنَاوَلُوا بِهَا قِیسَ أَنْمُلَةٍ مَعَهُمْ مَلَائِکَةٌ یُعَیِّرُونَهُمْ تَعْیِیراً شَدِیداً یَقُولُونَ هَؤُلَاءِ الَّذِینَ مَنَعُوا خَیْراً قَلِیلًا مِنْ خَیْرٍ کَثِیرٍ هَؤُلَاءِ الَّذِینَ أَعْطَاهُمُ اللَّهُ فَمَنَعُوا حَقَّ اللَّهِ فِی أَمْوَالِهِمْ.[2]

3) احمد بن محمد بن ابی‌نصر خدمت امام رضا ع می‌رسد و سوالاتی مطرح می‌کند تا بدینجا می رسد که امام ع می‌فرمایند:

بدرستی که صاحب نعمت در موقعیت خطیری است؛ همانا از آن نعمت برعهده او «حق الله»هایی وجود دارد؛

به خدا سوگند گاه نعمت‌هایی از حانب خداوند بر من ارزانی می‌شود، و همواره به خاطر آنها در ترس و نگرانی‌ام - و دستانش را تکان داد - تا زمانی که حق‌هایی را که خداوند در مورد آن بر من واجب کرده، ادا کنم.

گفتم: فدایت شوم، آیا کسی در جایگاه تو از چنین چیزی می ترسد؟

فرمود: آری، ای احمد!

قرب الإسناد، ص387؛ الکافی، ج‏3، ص502 [3]

مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَیْنِ بْنِ أَبِی الْخَطَّابِ قَالَ: أَخْبَرَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی نَصْرٍ قَالَ: سالتُ الرِّضَا عَلَیْهِ السَّلَام‏...

قال: إِنَّ صَاحِبَ النِّعْمَةِ عَلَى خَطَرٍ، إِنَّهُ یَجِبُ عَلَیْهِ حُقُوقٌ لِلَّهِ مِنْهَا، وَ اللَّهِ إِنَّهُ لَیَکُونُ عَلَیَّ النِّعَمُ مِنَ اللَّهِ فَمَا أَزَالُ مِنْهَا عَلَى وَجَلٍ،- وَ حَرَّکَ یَدَیْهِ- حَتَّى أَخْرُجَ مِنَ الْحُقُوقِ الَّتِی تَجِبُ لِلَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى عَلَیَّ فِیهَا.

فَقُلْتُ لَهُ: جُعِلْتُ فِدَاکَ، أَنْتَ فِی قَدْرِکَ تَخَافُ هَذَا؟

قَالَ: نَعَمْ یَا أَحْمَدُ.

 تدبر

1) «وَ إِذا مَسَّهُ الْخَیْرُ مَنُوعاً»

چرا وقتی خیری به انسان برسد، انسان «منوع» می‌شود؟

(مانند آیه قبل (تدبر2) این آیه را اگر با توجه به آیه قبلش (که بحث درباره نحوه خلقت انسان است) توضیح دهیم، معنای منفی و مذموم ندارد؛ و اگر با توجه به آیه بعدش (که نمازگازران را از این حالت مستثنی می‌کند) توضیح دهیم، بار منفی دارد؛ س، پاسخ این سوال، در هر مورد متفاوت است. دو نمونه از این پاسخها می تواند چنین باشد:

الف. انسان «هلوع» (حریص) است نسبت به هر خیر و نفعی که به خودش مربوط باشد. پس، وقتی خیری به او می‌رسد، هرکاری می‌کند که مانع از دست رفتن آن شود؛ و نیز حاضر نیست از آن به نفع دیگری صرف‌نظر کند مگر اینکه بداند خیر بیشتری به او برمی‌گردد. (المیزان، ج20، ص13)

ب. شاید خود را مستقل می‌بیند و آن خیر و نعمت را نه از جانب خدا، بلکه صرفا محصول دانش و تلاش خویش می‌بیند (قصص/78)؛ و لذا هم حق الهی مربوط به آن (مانند خمس و زکات و ...) را ادا نمی‌کند، و هم آن را از دیگران دریغ می‌کند، چون می‌پندارد نه خدا و نه هیچکس دیگری در رسیدن این خیر به او نقشی نداشته است.

ج. ...[4]

2) «وَ إِذا مَسَّهُ الْخَیْرُ مَنُوعاً»

هنگامی که خوبی به انسان رسد، این گونه نیست که حتما نتیجه خوب داشته باشد. گاه خیر به انسان می‌رسد اما به جای اینکه او هم خیرخواهی پیشه کند، از اینکه این خیر به دیگران هم برسد، ممانعت می‌کند.

ثمره اخلاقی

همواره قبل از اینکه از خدا «نعمتی» بخواهیم،  از خدا بخواهیم ظرفیتی بدهد که وظایفی را که به خاطر برخورداری از آن نعمت، برعهده‌مان می‌آید، درست انجام دهیم (حدیث3)؛ وگرنه، اگر خیری به ما رسید و ما جلوگیری‌کننده از نشر آن شدیم، همان خیر مایه عذاب ما خواهد شد. (حدیث2)



[1] . این روایت هم به همین مضمون نزدیک است:

عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ الْحَکَمِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: مَنْ مَنَعَ حَقّاً لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْفَقَ فِی بَاطِلٍ مِثْلَیْهِ. (الکافی، ج‏3، ص506)

[2] . این روایت هم از جهتی به این مضمون نزدیک است:

حَدَّثَنَا أَبِی رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ الْبَرْقِیِّ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْعَرْزَمِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: یَقُولُ إِبْلِیسُ لَعَنَهُ اللَّهُ مَا أَعْیَانِی فِی ابْنِ آدَمَ فَلَنْ یُعْیِیَنِی مِنْهُ‏ وَاحِدَةٌ مِنْ ثَلَاثٍ أَخْذُ مَالٍ مِنْ غَیْرِ حِلِّهِ أَوْ مَنْعُهُ مِنْ حَقِّهِ أَوْ وَضْعُهُ فِی غَیْرِ وَجْهِهِ. (الخصال، ج‏1، ص133)

[3] . در نقل کافی، هم سند و هم متن روایت اندکی متفاوت است: عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی نَصْرٍ قَالَ: ذَکَرْتُ لِلرِّضَا ع شَیْئاً فَقَالَ اصْبِرْ فَإِنِّی أَرْجُو أَنْ یَصْنَعَ اللَّهُ لَکَ إِنْ شَاءَ اللَّهُ ثُمَّ قَالَ فَوَ اللَّهِ مَا أَخَّرَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِ مِنْ هَذِهِ الدُّنْیَا خَیْرٌ لَهُ مِمَّا عَجَّلَ لَهُ فِیهَا ثُمَّ صَغَّرَ الدُّنْیَا وَ قَالَ أَیُّ شَیْ‏ءٍ هِیَ ثُمَّ؟ قَالَ إِنَّ صَاحِبَ النِّعْمَةِ عَلَى خَطَرٍ إِنَّهُ یَجِبُ عَلَیْهِ حُقُوقُ اللَّهِ فِیهَا وَ اللَّهِ إِنَّهُ لَتَکُونُ عَلَیَّ النِّعَمُ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَمَا أَزَالُ مِنْهَا عَلَى وَجَلٍ وَ حَرَّکَ یَدَهُ حَتَّى أَخْرُجَ مِنَ الْحُقُوقِ الَّتِی تَجِبُ لِلَّهِ عَلَیَّ فِیهَا فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ أَنْتَ فِی قَدْرِکَ تَخَافُ هَذَا قَالَ نَعَمْ فَأَحْمَدُ رَبِّی عَلَى مَا مَنَّ بِهِ عَلَیَّ.

[4] . این معنا هم به ذهنم رسید اما چون مطمئن نبودم در کانال نگذاشتم:

منوع می‌تواند به معنای مناعت طبع (بزرگمنشی) باشد؛ وقتی خیری به او می‌رسد بزرگمنشی‌اش نمایان می‌گردد.