سفارش تبلیغ
صبا ویژن

263) سوره حجر (15) آیه 25 وَ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ یَحْشُر

بسم الله الرحمن الرحیم

263) سوره حجر (15) آیه 25  

وَ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ یَحْشُرُهُمْ إِنَّهُ حَکیمٌ عَلیمٌ

ترجمه

و قطعاً پروردگارت کسی است که آنان را گرد آورد؛ بدرستی که او دارای حکمت و علم کامل است.

نکات ترجمه

«یَحْشُر»

ماده «حشر» در اصل به معنای «سوق دادن» و «برانگیختن» (بعث و انبعاث)، و در واقع هر جمع کردنی است که با سوق دادن همراه باشد (معجم المقاییس اللغة، ج‏2، ص65؛ التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏2، ص224) و غالبا در مورد بیرون آوردن یک جماعت از جایگاه خود و سوق دادن و برانگیختن آنها برای جنگ و مانند آن به کار می‌رود (مفردات ألفاظ القرآن، ص237) در قرآن کریم هم در مورد این گونه جمع شدن‌های دنیوی به کار رفته (مثلا: وَ ابْعَثْ فِی الْمَدائِنِ حاشِرِینَ‏، شعراء/36؛ وَ حُشِرَ لِسُلَیْمانَ جُنُودُهُ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ وَ الطَّیْرِ، نمل/17) و هم درباره برانگیختن افراد در قیامت (از 43 مورد کاربرد این ماده، 35 مورد آن مربوط به برانگیختن بعد از مرگ است که برخی از آنها مشخصا ناظر به «رجعت» می‌باشد (مانند: وَ یَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ "فَوْجاً مِمَّنْ" یُکَذِّبُ بِآیاتِنا، نمل/83). و چنانکه قبلا اشاره هم شد (جلسه168) تفاوت کلمه «حشر» با «جمع» در این است که در کلمه حشر معنای «سوق دادن» هم نهفته است.

درباره دو کلمه «حَکیم» و «عَلیم» در جلسه 222 (بقره/32) توضیح داده شد.[1]

حدیث

1) امیرالمومینن ع در خطبه ای فرمودند:

 و آن روزی است که خداوند اولین و آخرین را در آن جمع می‌کند، برای انجام محاسبه‌ای جامع و دقیق و جزا دادن اعمال، در حالی که همگان خاضع ایستاده‌اند؛ عرق از سر و رویشان ریزان است و زمین زیر پایشان لرزان؛ نیکوحال‌ترین آنها کسی است که برای نهادن پایش جایی، و برای نفس کشیدن [یا برای راحتی‌اش] فضایی بیابد.

نهج‌البلاغه، خطبه102

وَ ذَلِکَ یَوْمٌ یَجْمَعُ اللَّهُ فِیهِ الْأَوَّلِینَ وَ الآْخِرِینَ لِنِقَاشِ الْحِسَابِ وَ جَزَاءِ الْأَعْمَالِ خُضُوعاً قِیَاماً قَدْ أَلْجَمَهُمُ الْعَرَقُ وَ رَجَفَتْ بِهِمُ الْأَرْضُ فَأَحْسَنُهُمُ حَالًا مَنْ وَجَدَ لِقَدَمَیْهِ مَوْضِعاً وَ لِنَفْسِهِ مُتَّسَعاً.

2) امیرالمومینن ع در خطبه ای فرمودند:

آنگاه که موعد مقرر سر رسد، و اندازه‌های امور در رسد و آخر آفریدگان به آغاز آن پیوندد، و از اراده خدا آنچه بر ایجاد دوباره مخلوقات تعلق گرفته، فرا رسد؛

آسمان را بتکاند و بشکافد، و زمین را بجنباند و سخت بلرزاند؛

کوهها را از بن برکند و پراکنده کند، چنانکه از هیبت جلالش، و بیم سطوتش درهم کوبیده شوند؛

و هر آن که را که در زمین [مدفون] است بیرون آورد، و پس از پوسیدگی‌ دوباره حیات بخشد، و پس از پراکندگى گرد هم آورد، تا آنها را مورد سوال قرار دهد از کردارهاى پنهان و کارهاى کرده در نهان؛

و آنان را دو گروه سازد: بر گروهى نعمت بخشد، و گروه دیگر را در عتاب کشد.

امّا طاعت پیشگان، به پاداش، جوار خود ارزانى‌شان دارد و در خانه خویش جاودانشان سازد، جایى که فرود آمدگان از آن رخت برنبندند، و دگرگون حال‏ نگردند. نه جزع و فزعی آنان را فرا گیرد و نه بیمارى‌ای بدانها روى آورد، نه خطرى برای‏شان پیش آید و نه سفرى‏ آنها را به زحمت اندازد.

و امّا نافرمانان، آنان را در بدترین جاى فرود آرد و دستهاشان را با غل در گردن درآرد و پیشانیهاشان را تا به قدمها فرو دارد، و بر آنان بپوشاند جامه قطران و پاره‌های آتش سوزان، در عذابى که سخت گداخته شده، و دری که به روى ساکنانش بسته شده، در آتشى زبانه‌زن و غرّنده، با زبانه‏اى سوزان و آوایى ترساننده. مقیم آن از آنجا رخت نتواند بست، و اسیر آن با فدیه از آنجا نتواند رست، و قیدهاى آن را نتوان شکست. آن سرا را نه مدّتى است که سر رسد، و نه اجلی است که برای مردمش در رسد.

نهج‌البلاغه، خطبه109 (با اقتباس از ترجمه شهیدی، ص105-106)

حَتَّى إِذَا بَلَغَ الْکِتَابُ أَجَلَهُ وَ الْأَمْرُ مَقَادِیرَهُ وَ أُلْحِقَ آخِرُ الْخَلْقِ بِأَوَّلِهِ وَ جَاءَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ مَا یُرِیدُهُ مِنْ تَجْدِیدِ خَلْقِهِ أَمَادَ السَّمَاءَ وَ فَطَرَهَا وَ أَرَجَّ الْأَرْضَ وَ أَرْجَفَهَا وَ قَلَعَ جِبَالَهَا وَ نَسَفَهَا وَ دَکَّ بَعْضُهَا بَعْضاً مِنْ هَیْبَةِ جَلَالَتِهِ وَ مَخُوفِ سَطْوَتِهِ وَ أَخْرَجَ مَنْ فِیهَا فَجَدَّدَهُمْ بَعْدَ إِخْلَاقِهِمْ وَ جَمَعَهُمْ بَعْدَ تَفَرُّقِهِمْ ثُمَّ مَیَّزَهُمْ لِمَا یُرِیدُهُ مِنْ‏ مَسْأَلَتِهِمْ عَنْ خَفَایَا الْأَعْمَالِ وَ خَبَایَا الْأَفْعَالِ وَ جَعَلَهُمْ فَرِیقَیْنِ أَنْعَمَ عَلَى هَؤُلَاءِ وَ انْتَقَمَ مِنْ هَؤُلَاءِ فَأَمَّا أَهْلُ الطَّاعَةِ فَأَثَابَهُمْ بِجِوَارِهِ وَ خَلَّدَهُمْ فِی دَارِهِ حَیْثُ لَا یَظْعَنُ النُّزَّالُ وَ لَا تَتَغَیَّرُ بِهِمُ الْحَالُ وَ لَا تَنُوبُهُمُ الْأَفْزَاعُ وَ لَا تَنَالُهُمُ الْأَسْقَامُ وَ لَا تَعْرِضُ لَهُمُ الْأَخْطَارُ وَ لَا تُشْخِصُهُمُ الْأَسْفَارُ وَ أَمَّا أَهْلُ الْمَعْصِیَةِ فَأَنْزَلَهُمْ شَرَّ دَارٍ وَ غَلَّ الْأَیْدِیَ إِلَى الْأَعْنَاقِ وَ قَرَنَ النَّوَاصِیَ بِالْأَقْدَامِ وَ أَلْبَسَهُمْ سَرَابِیلَ الْقَطِرَانِ وَ مُقَطَّعَاتِ النِّیرَانِ فِی عَذَابٍ قَدِ اشْتَدَّ حَرُّهُ وَ بَابٍ قَدْ أُطْبِقَ عَلَى أَهْلِهِ فِی نَارٍ لَهَا کَلَبٌ وَ لَجَبٌ وَ لَهَبٌ سَاطِعٌ وَ قَصِیفٌ هَائِلٌ لَا یَظْعَنُ مُقِیمُهَا وَ لَا یُفَادَى أَسِیرُهَا وَ لَا تُفْصَمُ کُبُولُهَا لَا مُدَّةَ لِلدَّارِ فَتَفْنَى وَ لَا أَجَلَ لِلْقَوْمِ فَیُقْضَى.

3) از پیامبر اکرم ص روایت شده است:

وقتی خداوند عز و جل در روز قیامت همه بندگانش را مبعوث می‌کند، همگی را در زمین صاف و همواری جمع می‌کند؛ پس دیدگانشان نافذ و گوش‌هایشان شنوا گردد؛ و شب‌ها و روز را نیز محشور کنند و مکانها و زمانها بر اعمال بندگان گواهی دهند؛

پس هر که عمل صالحی انجام داده، اعضاء‌و جوارحش، و مکانهایش و ماه‌ها و سال‌ها و ساعات و ایامش، و نیز شب‌های جمعه و ساعات و ایام آن، بر او شهادت دهند؛ پس بدین سبب به سعادت ابدی برسد؛

و کسی که کار بدی انجام دهد، اعضاء‌و جوارحش، و مکانهایش و ماه‌ها و سال‌ها و ساعات و ایامش، و نیز شب‌های جمعه و ساعات و ایام آن، بر او شهادت دهند؛ پس بدین سبب به شقاوت ابدی برسد.

هشدار! برای روز قیامت بکوشید و زاد و توشه آماده کنید برای روزی که همه جمع می‌شوند، روزی که ندا داده می‌شود؛ و از گناهان دوری کنید، که با تقوای الهی است که به خلاص می‌توان امید بست.

التفسیر المنسوب إلى الإمام الحسن العسکری علیه السلام، ص655

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص ...

إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَبْعَثُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ عِبَادَهُ أَجْمَعِینَ وَ إِمَاءَهُ، فَیَجْمَعُهُمْ فِی صَعِیدٍ وَاحِدٍ فَیَنْفُذُهُمُ الْبَصَرُ، وَ یُسْمِعُهُمُ الدَّاعِی، وَ یُحْشَرُ اللَّیَالِی وَ الْأَیَّامُ، وَ تُسْتَشْهَدُ الْبِقَاعُ وَ الشُّهُورُ عَلَى أَعْمَالِ الْعِبَادِ، فَمَنْ عَمِلَ صَالِحاً شَهِدَتْ لَهُ جَوَارِحُهُ وَ بِقَاعُهُ، وَ شُهُورُهُ، وَ أَعْوَامُهُ‏ وَ سَاعَاتُهُ، وَ أَیَّامُهُ. وَ لَیَالِی الْجُمَعِ وَ سَاعَاتُهَا وَ أَیَّامُهَا، فَیَسْعَدُ بِذَلِکَ سَعَادَةَ الْأَبَدِ وَ مَنْ عَمِلَ سُوءاً شَهِدَتْ عَلَیْهِ جَوَارِحُهُ، وَ بِقَاعُهُ، وَ شُهُورُهُ وَ أَعْوَانُهُ، وَ سَاعَاتُهُ [وَ أَیَّامُهُ‏] وَ لَیَالِی الْجُمَعِ وَ سَاعَاتُهَا وَ أَیَّامُهَا، فَیَشْقَى بِذَلِکَ شَقَاءَ الْأَبَدِ.

أَلَا فَاعْمَلُوا [الْیَوْمَ‏] لِیَوْمِ الْقِیَامَةِ، وَ أَعِدُّوا الزَّادَ لِیَوْمِ الْجَمْعِ یَوْمَ التَّنَادِ، وَ تَجَنَّبُوا الْمَعَاصِیَ، فَبِتَقْوَى اللَّهِ یُرْجَى الْخَلَاص‏...[2]

تدبر

1) «وَ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ یَحْشُرُهُمْ إِنَّهُ حَکیمٌ عَلیمٌ»

بعد از اینکه (در آیه قبل) فرمود که ما نسبت به همه مستقدمین و مستاخرین (جلورفتگان و واپس‌ماندگان، گذشتگان و آیندگان) علم داریم؛ در این آیه می‌فرماید پروردگارت کسی است که همه آنها را در روز قیامت برمی‌انگیزاند و با سوق دادن آنها همه را در یکجا جمع می‌کند و این کارش هم از روی علم و حکمت است.

نکته تخصصی انسان‌شناسی

ما انسانها در زمانها و مکان‌های مختلف زندگی می‌کنیم؛ و گاه گمان می‌کنیم که تاثیرات زندگیمان فقط محدود به کسانی است که در زمان و مکان ما زندگی می‌کنند. امروزه با گسترش ارتباطات، تا حدودی به فهم این واقعیت رسیده‌ایم که زندگی ما با انسانهایی که در مکانهای دیگر زندگی می‌کنند نیز مرتبط است؛ و با اندکی دقت می‌توان فهمید که زندگی ما با انسانهای زمانهای دیگر هم گره خورده است؛ چرا که هر کسی که هر کاری می‌کند و در دیگران (نزدیک یا دور) اثری می‌گذارد، (حتی اگر این اثر به خاطر اطلاع از اقدام او در هزار سال بعد باشد) این اثر یک ارتباطی بین او و دیگران برقرار می‌کند.

پس،

من به همه انساهای عالم مرتبط هستم. و ظاهرا یکی از علتهای «حشر» (جمع آوردن همه انسانها در یک موقعیت واحد) این است که برای حسابرسی دقیق، همه باید حاضر باشند.

2) «وَ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ یَحْشُرُهُمْ إِنَّهُ حَکیمٌ عَلیمٌ»

عبارت «او حکیم و علیم است» دلیل است بر مدعای «پروردگارت کسی است که آنان را گرد آورد.» زیرا حشر اولا متوقف بر حکمت است که هرکسی به نتیجه عمل خود برسد و آفرینش انسانها بیهوده نباشد؛ و ثانیا متوقف بر علمی است که چیزی از کسی فروگذار نگردد. (المیزان، ج12، ص147)

نکته تخصصی تفسیری

قرآن کریم، وقتی اصرار دارد در آیاتش بیندیشیم، معنایش این است که سخنش سخن استدلالی است؛ و تعبّد در منطق قرآن، به معنای پذیرفتنِ چشم و گوش بسته نیست.

یکی از مدل‌های استدلالی قرآن کریم،‌ «ارائه نکات خداشناسی» و سپس «استفاده از مبانی خداشناسی در شناخت همه چیز» است این است؛ بدین صورت که بعد از بیان یک مدعا، صفاتی از صفات خدا را مطرح می‌کند؛ که اگر کسی نیک بیندیشد، اولا می‌فهمد که امکان ندارد خدا، خدا باشد اما آن صفت را نداشته باشد؛ و ثانیا اگر آن صفت در خدا باشد، حتما آن مدعای مطرح شده معتبر است.

تطبیق بر آیه

گام اول: اگر خدا به عنوان خدا شناخته شود، معلوم است که سراسر علم و حکمت است و هیچ کاری را بدون حکمت انجام نمی‌دهد.

گام دوم: اگر خدا همه کارهایش بر اساس علم و حکمت است، پس اگر انسانهایی آفریده، آفرینش آنها بدون حکمت نبوده، پس باید معادی و نتیجه‌گیری‌ای از آفرینش آنها در کار باشد؛ و اگر اینها که در زمانهای مختلف بوده‌اند، با هم ارتباط واقعی دارند، لازم است که در آن نتیجه‌گیری نهایی، همه آنها با هم جمع شوند که هریک بتواند به نحو تمام و کمال نتایج همه کارهای خویش را دریافت کند.

3) «وَ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ یَحْشُرُهُمْ إِنَّهُ حَکیمٌ عَلیمٌ»

در آیات قبل، خدا به عنوان «متکلم» بود الان به عنوان «غایب» حکایت می‌شود (إنّا ï إنّه) ؛ و نیز خطاب به «همه مخاطبین» بود و در این آیه تغییر کرد و فقط متوجه یک نفر (شخص پیامبر) شد (کم ï ک). چرا؟

الف. عبارت «قطعاً پروردگارت کسی است که آنان را گرد آورد» دلالت بر حصر می‌کند (یعنی برانگیختن مردم کار انحصاری خداست) و حصر در جایی مطرح می‌شود که اصل مطلب، قطعی و مسلم باشد در حالی که عده‌ای از عموم مردم (که مخاطب آیات قبل بودند) منکر معاد هستند. پس آیه از خطاب به عموم مردم، به خطاب به پیامبر برگشت و برای او حکایت کرد که این واقعه حتما به دست خداوند رخ می‌دهد (المیزان، ج12، ص147)

ب. این آیه جمع‌بندی آیات قبل است و در مقام جمع‌بندی، تغییر از حالت متکلم به حالت غایب، مساله را قطعی‌تر نشان می‌دهد: ما زمین و آسمان را چنین و چنان آفریدیم و افراد را زنده می‌کنیم و می‌میرانیم و به همه علم داریم؛ قطعا پروردگارت همه را یکجا محشور می‌کند.

ج. اگرچه خدا واحد است، اما ربوبیت او متناسب با آنچه مورد ربوبیت قرار می گیرد، متفاوت است: ربوبیت برترین مخلوق (یعنی وجود مقدس پیامبر خاتم ص) غیر از ربوبیت مثلا یک دانه سیب است. اگر خدا در حشر همه را گرد می‌آورد، با بالاترین مرتبه ربوبیتش (که ربوبیت پیامبر خاتم ص است) تجلی می‌کند؛ لذا برای اشاره کردن به تاثیر این مقام، چاره‌ای نیست جز اینکه تعبیر «ربک» را بیاورد، که چون اسم ظاهر است، بعدا باید با ضمیر مفرد غایب بدان اشاره شود؛ و نیز چون مقام ربوبیت برترین مخلوق مد نظر است، باید تعبیر «کَ: تو» را به جای «کُم:‌ شما» بیاورد.

د. ...



[1] . توضیح مذکور به قرار ذیل است:

«علیم» وزنش وزن «فعیل» است که این وزن هم برای صفت مشبهه و هم برای صیغه مبالغه به کار می‌رود؛ اما عموما اهل لغت «علیم» را از باب مبالغه در علم دانسته‌اند (تاج العروس، ج‏17، ص500) و ظاهرا ضابطه‌اش این است که اگر بتوان از ماده مربوطه، اسم فاعل بسازیم صیغه مبالغه است؛ و اگر اسم فاعل آن چندان رایج نباشد (مثلا رحیم) صفت مشبهه می‌باشد.

در تفاوت بین «عالم» و «علیم» هم گفته‌اند «عالم» لزوما دلالت بر «معلوم» می‌کند یعنی در جایی به کار می‌رود که معلومی در کار باشد و همواره متعدی است؛ اما «علیم» لزوما متعدی نیست و صرفا نشان‌دهنده این است که اگر معلومی در کار باشد، حتما او بدان عالم است؛ چنانکه «سامع» به کسی گفته می‌شود که صدایی را بشنود، اما «سمیع» به کسی می‌گویند که شنوا باشد، خواه در آن لحظه صدایی در کار باشد یا نباشد. (الفروق فی اللغة، ص80)

«الْحَکیمُ» از ماده «حکم» است که گفته‌اند اصل این ماده دلالت بر «منع» کردن دارد: «حُکم» منع از ظلم است و «حکمت» منع از جهالت است (معجم المقاییس اللغة، ج‏2، ص91) و برخی توضیح داده‌اند که نه هر گونه منعی، بلکه ممانعتی که نوعی هدف اصلاح و کنترل را تعقیب می‌کند لذا به «افسار چهارپایان» «حَکَمَة» می‌گویند و «حُکم» کردن هم آن است که معین شود که چیزی چنین است و چنان نیست؛ «حاکم» کسی است که بین مردم حکم می‌کند و «حَکَم» هم کسی است که در حکم کردن متخصص باشد و «حکمت» هم به معنای این است که بر اساس علم، حکم شود و وقتی در مورد خدا که به کار می‌رود به معنای علم خداوند به اشیاء و ایجاد آنها در کمال احکام است و «مُحکم» هم یعنی چیزی که شک و شبهه و خللی در آن راه نداشته باشد و در معنای «حکیم» همچنین گفته‌اند که به معنای کسی است که کار خود را محکم و بی‌خلل انجام می‌دهد. (مفردات ألفاظ القرآن، ص248-251)

[2] . در همین مضمون‌ها این روایت هم قابل توجه است:

 عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ رِئَابٍ عَنْ أَبِی عُبَیْدَةَ الْحَذَّاءِ عَنْ ثُوَیْرِ بْنِ أَبِی فَاخِتَةَ قَالَ: سَمِعْتُ عَلِیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ ع یُحَدِّثُ فِی مَسْجِدِ رَسُولِ اللَّهِ ص- قَالَ حَدَّثَنِی أَبِی أَنَّهُ سَمِعَ أَبَاهُ- عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ ع یُحَدِّثُ النَّاسَ قَالَ إِذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ بَعَثَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى النَّاسَ مِنْ حُفَرِهِمْ عُزْلًا بُهْماً جُرْداً مُرْداً فِی صَعِیدٍ وَاحِدٍ یَسُوقُهُمُ النُّورُ وَ تَجْمَعُهُمُ الظُّلْمَةُ حَتَّى یَقِفُوا عَلَى عَقَبَةِ الْمَحْشَرِ فَیَرْکَبُ بَعْضُهُمْ بَعْضاً وَ یَزْدَحِمُونَ دُونَهَا فَیُمْنَعُونَ مِنَ الْمُضِیِّ فَتَشْتَدُّ أَنْفَاسُهُمْ وَ یَکْثُرُ عَرَقُهُمْ وَ تَضِیقُ بِهِمْ أُمُورُهُمْ وَ یَشْتَدُّ ضَجِیجُهُمْ وَ تَرْتَفِعُ أَصْوَاتُهُمْ قَالَ وَ هُوَ أَوَّلُ هَوْلٍ مِنْ أَهْوَالِ یَوْمِ الْقِیَامَةِ قَالَ ‏فَیُشْرِفُ الْجَبَّارُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى عَلَیْهِمْ مِنْ فَوْقِ عَرْشِهِ فِی ظِلَالٍ مِنَ الْمَلَائِکَةِ فَیَأْمُرُ مَلَکاً مِنَ الْمَلَائِکَةِ فَیُنَادِی فِیهِمْ یَا مَعْشَرَ الْخَلَائِقِ أَنْصِتُوا وَ اسْتَمِعُوا مُنَادِیَ الْجَبَّارِ قَالَ فَیَسْمَعُ آخِرُهُمْ کَمَا یَسْمَعُ أَوَّلُهُمْ قَالَ فَتَنْکَسِرُ أَصْوَاتُهُمْ عِنْدَ ذَلِکَ وَ تَخْشَعُ أَبْصَارُهُمْ وَ تَضْطَرِبُ فَرَائِصُهُمْ وَ تَفْزَعُ قُلُوبُهُمْ وَ یَرْفَعُونَ رُءُوسَهُمْ إِلَى نَاحِیَةِ الصَّوْتِ «مُهْطِعِینَ إِلَى الدَّاعِ» قَالَ فَعِنْدَ ذَلِکَ یَقُولُ الْکَافِرُ «هذا یَوْمٌ عَسِرٌ» قَالَ فَیُشْرِفُ الْجَبَّارُ عَزَّ وَ جَلَّ الْحَکَمُ الْعَدْلُ عَلَیْهِمْ فَیَقُولُ أَنَا اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا أَنَا الْحَکَمُ الْعَدْلُ الَّذِی لَا یَجُورُ الْیَوْمَ أَحْکُمُ بَیْنَکُمْ بِعَدْلِی وَ قِسْطِی لَا یُظْلَمُ الْیَوْمَ عِنْدِی أَحَدٌ الْیَوْمَ آخُذُ لِلضَّعِیفِ مِنَ الْقَوِیِّ بِحَقِّهِ وَ لِصَاحِبِ الْمَظْلِمَةِ بِالْمَظْلِمَةِ بِالْقِصَاصِ مِنَ الْحَسَنَاتِ وَ السَّیِّئَاتِ وَ أُثِیبُ عَلَى الْهِبَاتِ وَ لَا یَجُوزُ هَذِهِ الْعَقَبَةَ الْیَوْمَ عِنْدِی ظَالِمٌ وَ لِأَحَدٍ عِنْدَهُ مَظْلِمَةٌ إِلَّا مَظْلِمَةً یَهَبُهَا صَاحِبُهَا وَ أُثِیبُهُ عَلَیْهَا وَ آخُذُ لَهُ بِهَا عِنْدَ الْحِسَابِ فَتَلَازَمُوا أَیُّهَا الْخَلَائِقُ وَ اطْلُبُوا مَظَالِمَکُمْ عِنْدَ مَنْ ظَلَمَکُمْ بِهَا فِی الدُّنْیَا وَ أَنَا شَاهِدٌ لَکُمْ عَلَیْهِمْ وَ کَفَى بِی شَهِیداً قَالَ فَیَتَعَارَفُونَ وَ یَتَلَازَمُونَ فَلَا یَبْقَى أَحَدٌ لَهُ عِنْدَ أَحَدٍ مَظْلِمَةٌ أَوْ حَقٌّ إِلَّا لَزِمَهُ بِهَا (الکافی، ج‏8، ص104-105)