سفارش تبلیغ
صبا ویژن

257) سوره حجر (15) آیه 19 وَ الْأَرْضَ مَدَدْناها وَ أَ

بسم الله الرحمن الرحیم

 

257) سوره حجر (15) آیه 19

وَ الْأَرْضَ مَدَدْناها وَ أَلْقَیْنا فیها رَواسِیَ وَ أَنْبَتْنا فیها مِنْ کُلِّ شَیْ‏ءٍ مَوْزُونٍ

ترجمه

و این زمین را گستراندیمش و در آن کوه‌هایی [پابرجا و ریشه‌دار] نهادیم و در آن از هر چیز متوازنی رویانیدیم.

نکات ترجمه‌ای و نحوی

«مَدَدْنا» از ماده «مدد» است که به معنی امتداد یافتن یا امتداد دادن است ودرباره این ماده در جلسه 164 توضیح داده شد.

عبارت «الْأَرْضَ مَدَدْناها» اصطلاحا از باب اشتغال است. (اشتغال آن است که اسمی مقدم شود و بعد از آن عاملی بیاید که در ضمیر اسم متقدم عمل کند، به‌گونه‌ای که اگر کلام خالی از آن ضمیر بود، عامل در خود آن اسم متقدم عمل می‌کرد) دقت شود که این مطلب را می‌توانست به گونه‌های دیگری تعبیر کند که ظاهرا ساده‌تر بود اما این گونه تعبیر نکته‌های خاص خود را دارد:

ساده‌ترین حالت این بود که بفرماید «مَدَدْنا الْأَرْضَ»؛ که ترجمه‌ی «زمین را گستراندیم» (که اغلب مترجمان برای این عبارت برگزیده‌اند) با این حالت سازگار است.

حالت دیگر این بود که بفرماید «الْأَرْضَ مَدَدْنا» در این حالت، «الارض» مفعول برای فعل «مددنا» بود؛ که بر حصر ویا تاکیدی بر گستراندنِ «زمین» دلالت می‌کرد: «فقط زمین را گستراندیم»

حالت سوم این بود که بفرماید «الْأَرْضُ مَدَدْناها» یعنی «زمین» مبتدا باشد و «مددناها» خبر آن باشد؛ که در این صورت تاکید کلام بر خود زمین بود، و البته خبری هم درباره‌اش می‌داد که آن را گستراندیم: ‌«و زمین، آن را گستراندیم»

اما تحلیل نحوی عبارت «الْأَرْضَ مَدَدْناها» که در آیه آمده این است که «الارض» مفعول برای یک فعل محذوف است که عبارت «مددناها» آن را توضیح می‌دهد و تقدیر کلام چنین بوده:‌ «مددنا الارض مددناها».

 «رَواسِیَ» جمع «راسیه» و از ماده «رسو» (یا «رسی») است. این ماده دلالت بر «ثبات» می‌کند: «رسا یرسو» به معنای ثابت شدن است و «أرسی» به معنای ثابت و استوار کردن است (معجم المقاییس اللغة، ج‏2، ص394) و غالبا در مورد ثابت و مستقر کردن اشیای عظیم به کار می‌رود و گاه در مورد کلام و خوبی و بدی و ... به کار می‌رود که در همگی می‌خواهد بگوید آن را به عنوان یک امر عظیم مطرح و ثابت و مستقر کرد (معجم المقاییس اللغة، ج‏2، ص395).

از این ماده 14 بار در قرآن کریم به کار رفته که 9 مورد آن به صورت «رواسی» است و همه اینها در وصف کوه‌هایی که خداوند در زمین ثابت و استوار قرار داده است (رعد/3؛ حجر/19، نحل/15؛ انبیاء/31؛ نمل/61؛ لقمان/10؛ فصلت/10؛ ق/7؛ مرسلات/27) و تنها یکبار که به صورت مفرد به کار رفته، به صورت وصف (نه اسم) و در وصف ظرف‌های بسیار بزرگ بوده است (قُدُورٍ راسِیاتٍ؛ سبأ/13).

چنانکه واضح است، «راسیة» اسم فاعل از باب ثلاثی مجرد است لذا معنای لازم دارد (امری که خودش ثابت است) اما کلمه «مُرسا» اسم فاعل از باب ثلاثی مزید (باب إفعال) است که معنای متعدی دارد (آنچه به وسیله آن چیز دیگری را ثابت می‌کنند) (مجمع البیان، ج‏6، ص511) و سه بار در قرآن کریم به کار رفته که یکبار مستقیما به معنای «لنگر» است درباره کشتی حضرت نوح ع (بِسْمِ اللَّهِ مَجْراها وَ مُرْساها؛ هود/42) و دوتای دیگر به نحو استعاره‌ای درباره قیامت به کار رفته که می‌پرسند قیامت کی و کجا لنگر می‌اندازد (یَسْئَلُونَکَ عَنِ السَّاعَةِ أَیَّانَ مُرْساها؛ اعراف/187 و نازعات/42).

از این ماده یکبار هم به صورت فعل به کار رفته است، که باز در مورد کوههاست (وَ الْجِبالَ أَرْساها؛ نازعات/32)

«مَوْزُونٍ» از ماده «وزن» است که وزن معنای آشنایی دارد و برای فهم مقدار اشیاء و امور به کار می‌رود؛ و «میزان» به معنای وسیله‌ای است که با آن وزن و مقدار چیزها را محاسبه می‌کنند و وزن اگرچه غالبا در مورد جرم فیزیکی اشیاء به کار می‌رود اما در آن منحصر نیست چنانکه کلمه «میزان» هم فقط در مورد ترازو به کار نمی‌رود بلکه تعابیری مانند میزان‌الحراره (دماسنج) و ... هم شایع است و خداوند در قرآن کریم بارها از «وزن» اعمال و «میزان» آنها در قیامت سخن گفته است. (معجم المقاییس اللغة، ج‏6، ص107؛ مفردات ألفاظ القرآن، ص869؛ التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏13، ص98) کلمه «موزون» اسم مفعول است به معنای «وزن شده» اما در اینکه مراد از این تعبیر در این آیه (رویاندیم از هر چیز موزون) چیست، مرحوم طبرسی دیدگاه‌های زیر را نقل کرده است (مجمع البیان، ج‏6، ص512-513)

-         هر چیز مُقدّر معلومی (ابن عباس و سعید بن جبیر و مجاهد)

-         هر چیزی که عادتاً وزن می‌شود مانند طلا و نقره و مس و ... (حسن بصری)

-         هر چیزی که از زمین بیرون می‌آید (ابومسلم)[1]

-         مقدار واقعی هر چیز به اندازه‌ای که متناسب و مورد نیاز است، نه کم و نه زیاد (سید مرتضی)

توجه شد که «موزون» در عبارت «أَنْبَتْنا فیها مِنْ کُلِّ شَیْ‏ءٍ مَوْزُونٍ» چون مجرور است، صفت برای «شیء» است، نه حال یا تمییز برای فعل. (از این جهت تذکر داده شد که بسیاری از مترجمان این عبارت را با این مضمون ترجمه کرده‌اند که « در زمین هر چیزی را به طور متوازن رویاند.)

حدیث

1) از امام باقر ع در مورد این کلام خدا «در آن از هر چیز «موزون»ی رویانیدیم.» روایت شده است که:

بدرستی که خداوند تبارک و تعالی، در کو‌ها طلا و نقره و گوهر و مس زرد (صُفر) و مس (نحاس) و آهن و سرب و سرمه و زرنیخ و مانند اینها را رویانید که فقط بر اساس «وزن» خرید و فروش می‌شوند.

تفسیر القمی، ج‏1، ص375

وَ فِی رِوَایَةِ أَبِی الْجَارُودِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع فِی قَوْلِهِ «وَ أَنْبَتْنا فِیها مِنْ کُلِّ شَیْ‏ءٍ مَوْزُونٍ» فَإِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى أَنْبَتَ فِی الْجِبَالِ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ- وَ الْجَوْهَرَ وَ الصُّفْرَ وَ النُّحَاسَ وَ الْحَدِیدَ وَ الرَّصَاصَ وَ الْکُحْلَ وَ الزَّرْنِیخَ وَ أَشْبَاهُ هَذِهِ لَا تُبَاعُ إِلَّا وَزْنا.

2) امیرالمومنین ع در فرازی از خطبه ای که به خطبه اشباح معروف است، فرمودند:

زمین را به موجهاى بزرگ خروشنده، و کوهه‏هاى دریاى جوشنده، در پوشاند. موجهایى که بالاى آن به هم مى‏خورد، و هر یک با شانه و پشت، موج‏ دیگر را از جاى مى‏برد؛ و کف می‌آورد همچون شتران مستِ کف آورده به دهان.

پس، سرکشى موج آب بر هم کوبنده، از گرانبارى زمین فرو نشست، و هیجان و به هم خوردن آن آرام گشت، که زمینش با برخورد سینه خویش به هم مى‏مالاند، و چندانش در خاک خود غلطاند، که سست و آرامش گرداند؛ تا پس آنکه موجهاى آن خروشان بود، آرام و خوار شد، و در لگام اسیر و فرمانبردار. و زمین از برخورد با کوهه‏هاى موج آب، آرام بگسترید و خودبینى و ناز و سرکشى و بلند پروازى و گردنفرازى موجها را فرو کشید. و موج را با خروشندگى و تندى که داشت مهار کرد، تا از سبکسرى، و نازش، و جهش، و جوشش، و جست و خیزش بازداشت، و به آرامش باز آورد.

چون جوشش آب در گوشه و کنار زمین بایستاد، و کوههاى بلند سر به آسمان کشیده را بر دوش آن نهاد، جویها و چشمه‏ها از فراز کوهها بیرون آورد، و در شکاف بیابانها و زمینهاى هموار روان کرد، و جنبش زمین را منظّم گرداند با خرسنگهاى استوار و کوههاى سر برافراشته پایدار. پس، زمین آرام گردید و بر خود نجنبید، که بن کوهها در جاى جاى آن درون رفته بود، و در سوراخهاى آن خزیده، و بر زبر هموارى و پستیهاى آن ایستاده و سرکشیده.

نهج‌البلاغه، خطبه91 (اقتباس از ترجمه شهیدی، ص81) (ضمنا فراز دیگری از این خطبه در جلسه 124، حدیث1 گذشت)

کَبَسَ الْأَرْضَ عَلَى مَوْرِ أَمْوَاجٍ مُسْتَفْحِلَةٍ وَ لُجَجِ بِحَارِ زَاخِرَةٍ تَلْتَطِمُ أَوَاذِیُّ أَمْوَاجِهَا وَ تَصْطَفِقُ مُتَقَاذِفَاتُ أَثْبَاجِهَا وَ تَرْغُو زَبَدًا کَالْفُحُولِ عِنْدَ هِیَاجِهَا فَخَضَعَ جِمَاحُ الْمَاءِ الْمُتَلَاطِمِ لِثِقَلِ حَمْلِهَا وَ سَکَنَ هَیْجُ ارْتِمَائِهِ إِذْ وَطِئَتْهُ بِکَلْکَلِهَا وَ ذَلَّ مُسْتَخْذِیاً إِذْ تَمَعَّکَتْ عَلَیْهِ بِکَوَاهِلِهَا فَأَصْبَحَ بَعْدَ اصْطِخَابِ أَمْوَاجِهِ سَاجِیاً مَقْهُوراً وَ فِی حَکَمَةِ الذُّلِّ مُنْقَاداً أَسِیراً وَ سَکَنَتِ الْأَرْضُ مَدْحُوَّةً فِی لُجَّةِ تَیَّارِهِ وَ رَدَّتْ مِنْ نَخْوَةِ بَأْوِهِ وَ اعْتِلَائِهِ وَ شُمُوخِ أَنْفِهِ وَ سُمُوِّ غُلَوَائِهِ وَ کَعَمَتْهُ عَلَى کِظَّةِ جَرْیَتِهِ فَهَمَدَ بَعْدَ نَزَقَاتِهِ وَ لَبَدَ بَعْدَ زَیَفَانِ وَثَبَاتِهِ فَلَمَّا سَکَنَ هَیْجُ الْمَاءِ مِنْ تَحْتِ أَکْنَافِهَا وَ حَمَلَ شَوَاهِقَ الْجِبَالِ الشُّمَّخِ الْبُذَّخِ عَلَى أَکْتَافِهَا فَجَّرَ یَنَابِیعَ الْعُیُونِ مِنْ عَرَانِینِ أُنُوفِهَا وَ فَرَّقَهَا فِی سُهُوبِ بِیدِهَا وَ أَخَادِیدِهَا وَ عَدَّلَ حَرَکَاتِهَا بِالرَّاسِیَاتِ مِنْ جَلَامِیدِهَا وَ ذَوَاتِ الشَّنَاخِیبِ الشُّمِّ مِنْ صَیَاخِیدِهَا فَسَکَنَتْ مِنَ الْمَیَدَانِ لِرُسُوبِ الْجِبَالِ فِی قِطَعِ أَدِیمِهَا وَ تَغَلْغُلِهَا مُتَسَرِّبَةً فِی جَوْبَاتِ خَیَاشِیمِهَا وَ رُکُوبِهَا أَعْنَاقَ سُهُولِ الْأَرَضِینَ وَ جَرَاثِیمِهَا...

تدبر

1) «وَ الْأَرْضَ مَدَدْناها»

چنانکه در نکات نحوی بیان شد در این عبارت از اسلوب «اشتغال» استفاده شده و این شیوه، تاکید ویژه‌ای روی کلمه «زمین» می‌آورد: «و زمین را، گسترانیدیم آن را» ؛ یعنی «زمین، خودِ خود زمین را گسترانیدیم». اما گسترانیدن زمین به چه معناست؟ (توجه شود بنا بر قاعده امکان استعمال لفظ در اکثر از معنا، در صورتی که هرکدام از معانی زیر بخودی خود درست و قابل انطباق بر ظاهر آیه باشد، قبول است و صحت یکی، مستلزم کنار گذاشتن بقیه نیست.)

الف. به معنای گسترش طولی و عرضی سطح زمین است که امکان سکونت و زراعت در زمین را مهیا می‌سازد (المیزان، ج8، ص138)

ب. سر برآوردن خشکی‌های زمین از زیر آب (تفسیر نمونه، ج‏11، ص53) [و گسترش خشکی‌ها و قاره‌ها] 

ج. زمین جسم است و جسمانیت جسم به امتدادش در سه بعد است و آیه اشاره می‌کند به اینکه زمین هم جسمی است که در ابعاد معینی امتدادش داده‌ایم. (فخر رازی، التفسیر الکبیر، ج19، ص130)

د. گستراندن ناظر به خود زمین باشد، نه سطح آن. یعنی «ظرفیت‌ قبول همه چیز را در آن قرار دادن» که گنجایش فراوانی پیدا کند که بتواند هر حقیقتی را در خود نگه دارد تا روز قیامت همه را بیرون دهد. (شاهد بر این معنا آن است که در آیه3 سوره انشقاق می فرماید: «وَ إِذَا الْأَرْضُ مُدَّت‏؛ وَ أَلْقَتْ ما فیها وَ تَخَلَّت‏: هنگامی که زمین گسترانیده شد، و آنچه در آن بود را بیرون ریخت و خالی شد»)

ه. ...[2]

2) «أَلْقَیْنا فیها رَواسِیَ»:

در قرآن کریم، غیر از یک مورد که ظاهرا درباره آخرت است (انشقاق/3) هرجا تعبیر «مدّ ارض: گستراندن زمین» مطرح شده، بلافاصله، تعبیر «رواسی را در آن افکندیم» آمده است (رعد/3؛ حجر/19؛ نحل/15؛ ق/7) ظاهرا گسترش زمین، با وجود کوه‌هاست که امکان زندگی را برای انسان مهیا می‌کند.

آن گونه که علم امروز تاکنون پی برده، کوهها مثل میخهایی در لایه‌های زمین فرو رفته‌اند و مانع لرزشهایی که زندگی را ناممکن می‌کند می‌شود. کوهها معدن بسیاری از عناصر باارزش هستند و مدیریتی در گردش آب‌های روی زمین ایجاد می‌کنند و ... .

3) «أَنْبَتْنا فیها مِنْ کُلِّ شَیْ‏ءٍ مَوْزُونٍ»:

کلمه «رویاندن» در این آیه ممکن است هم به معنای حقیقی‌اش (رویش گیاهان از زمین) و هم با توجه به اینکه «موزون» را به معنای «دارای وزن» بگیریم، به معنای کنایی‌اش (هر معدنی که درون زمین جای دارد و از زمین بیرون آورده می‌شود) بوده باشد (المیزان، ج12، ص139) که حدیث1 هم وجود این معنای دوم را تایید می‌کند.

و ظاهرا هر دوتای اینها از ویژگی های خاص کره زمین است؛ یعنی زمین ظاهرا تنها سیاره‌ای است که امکان رویش گیاه در آن وجود دارد؛ و نیز زمین ظاهرا تنها سیاره‌ای است که معادنی چنین گوناگون در دل آن وجود دارند (البته یک علتش هم ظاهرا این است که بسیاری از این معادن، از فسیل‌های گیاهان قدیمی بوده‌اند و چون گیاه وجود دارد، معدن مثلا ذغال‌سنگ و نفت و ... در زمین وجود دارد)

به نظر واضح می‌رسد که خداوند قبل از آفرینش آدم، همه امکانات لازم برای زندگی او را مهیا کرده است.

4) «وَ الْأَرْضَ مَدَدْناها وَ أَلْقَیْنا فیها رَواسِیَ وَ أَنْبَتْنا فیها مِنْ کُلِّ شَیْ‏ءٍ مَوْزُونٍ»:

نگاه توحیدی به معنای اینکه انسان فقط به ماورای طبیعت بیندیشد و عالم طبیعت را نادیده بگیرد، نیست، بلکه نگاه توحیدی، دیدن دست قدرت خدا را در همه واقعیات عالم است.

امروزه وقتی بخواهند این وقایع را توضیح دهند می‌گویند «و این زمین گسترانده شد و در آن کوه‌هایی [پابرجا و ریشه‌دار] پدید آمد و در آن از هر چیز متوازنی رویید»؛ اما نگاه توحیدی همه اینها را به خدا نسبت می‌دهد: «و این زمین را گستراندیمش و در آن کوه‌هایی [پابرجا و ریشه‌دار] نهادیم و در آن از هر چیز متوازنی رویانیدیم.»



[1] . آن گونه که مرحوم طبرسی نقل کرده، وی «موزون» را در مقابل «مکیل» قرار داده (موزون اموری است که مقدار آنها را با وزن کردن به دست می‌آورند مانند طلا؛ اما مکیل چیزی است که مقدارش را با پیمانه کردن معلوم می‌کنند مانند آب؛ به تعبیر دیگر، تفاوت کیلوگرم و لیتر) و گفته  علت اینکه فقط از «موزون‌»ها سخن گفته، این است که اولا مکیل به موزون برمی‌گردد؛ و ثانیا در «وزن» معنای «پیمانه کردن هم نهفته است؛ و سیر مرتضی سخن وی را رد کرده که قول بعدی است. (این مطلب را ابومسلم محمد بن بحر الأصبهانى‏ المعتزلی (متوفی370) در (لسان المیزان 5: 89) گفته است؛ به نقل از امالی مرتضی، ج1، ص13)

[2] . معنای دیگری هم می‌توان مطرح کرد که چون از صحت انتساب آن به آیه شک داشتم در کانال نیاوردم:

اشاره به زمینِ جان آدمی است که بسط یافته تا پذیرای حقایق الهی شود. (شاهدش اینکه آیات قبل درباره آسمان است که ظاهرا آسمان در آن آیات، آسمان معنوی است، زیرا در آن، از پیام‌های معنوی و شیاطینی که قصد استراق سمع دارند سخن به میان آمده است) در تفسیر ابن عربى، ج‏1، ص353 آمده است:

«و أرض النفس مَدَدْناها بسطناها بالنور القلبی وَ أَلْقَیْنا فِیها رَواسِیَ الفضائل وَ أَنْبَتْنا فِیها مِنْ کُلِّ شَیْ‏ءٍ من الکمالات الخلقیة و الأفعال الإرادیة و الملکات الفاضلة و المدرکات الحسیّة مَوْزُونٍ معین مقدّر بقدر عقلی عدلی غیر مائل إلى طرفی الإفراط و التفریط لکل قوة بحسبها »