سفارش تبلیغ
صبا ویژن

229) سوره بقره (2) آیه 39 وَ الَّذینَ کَفَرُوا وَ کَذَّب

بسم الله الرحمن الرحیم

229) سوره بقره (2) آیه 39 

وَ الَّذینَ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فیها خالِدُونَ

ترجمه

وکسانی که کفر ورزیدند و آیات  ما را تکذیب کردند، آنها همنشینان آتش‌اند، به طوری که ایشان جاودانه در آن خواهند بود.

نکات ترجمه‌ای و نحوی

«کَفَرُوا» درباره معنای «کفر» در جلسه 205 توضیح داده شد و در جلسه159، حدیث1 و جلسه 148، حدیث3 احادیثی درباره معانی کفر در قرآن کریم ارائه شد.

کَذَّبُوا: «کذب» نقطه مقابل «صدق» است و به معنای خبر دادن از چیری برخلاف واقع است، اعم از اینکه عامدانه یا از روی اشتباه باشد (المصباح المنیر، ج‏2، ص529) و «کَذِب» به معنای «دروغ» و امری است که برای ابراز خلاف واقع به کار گرفته شده و اعم از آن است که سخن باشد (کهف/5) یا یک عمل و شیء خارجی (وَ جاؤُوا عَلى‏ قَمِیصِهِ بِدَمٍ کَذِب‏؛ یوسف/18). اما وقتی به باب تفعیل می‌رود (کذّب، یُکَذّب، تکذیب) به معنای «نسبت دروغ دادن» به کسی یا به محتوایی به کار می‌رود، خواه آن شخص یا محتوا واقعا صادق باشد، یا کاذب، و آنچه در قرآن آمده است همگی در مورد تصدیق شخص یا محتوای صادق است (مفردات ألفاظ القرآن، ص704) ولذا لااقل در فضای قرآن، تکذیب همواره نوعی دلالت بر انکار حق و زیر بار حق نرفتن دارد.

«آیات»: جمع «آیة» به معنای علامت و نشانه است. درباره اینکه ماده اصلی این کلمه چه بوده، مورد اختلاف است. برخی آن را از ماده «أیی» گرفته‌اند، خواه از کلمه «أیُّ» (به معنای: کدامیک) از این ماده است (آیه را از این جهت آیه گفته‌اند که هر چیزی را از چیز دیگر (هرکدام را از دیگری) متمایز می‌کند) یا از کلمه «تَاَیّی» به معنای «تعمد» (برافراشتن عمود و ستون) و تَثَبّت (ثابت و پابرجاماندن)‌ است از آن جهت که آیه علامتی ثابت است که متعلق خود را همواره نشان می‌دهد؛ و برخی آن را از ماده «أوی» است که خود همین کلمه را برخی به معنای کنار هم جمع شدن دانسته‌اند (گفته می‌شود «جاء القوم بآیتهم: یعنی آن قوم با همه جماعتشان آمدند») و آنگاه وجه تسمیه «آیه» این است که حروف و کلمات را در کنار هم برای مقصودی واحد جمع می کند؛ و برخی «أوی» را به معنای قصد کردن به سوی جایگاهی برای استراحت در آن دانسته‌اند و آنگاه «آیه» به معنای وسیله‌ای است که ما را به مقصود می‌رساند. (معجم المقاییس اللغة، ج‏1، ص152 و 167-168؛ مفردات ألفاظ القرآن، ص101-102؛  الفروق فی اللغة، ص62؛ التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏1، ص: 187؛ النهایة، ج‏1، ص87)

«أَصْحابُ»: ماده «صحب» در اصل دلالت دارد بر نزدیک هم قرار گرفتن و مقارن همدیگر شدن؛ و و وقتی چیزی با چیز دیگر ملائم و سازگار شد تعبیر «استصحبه» به کار می‌برند (معجم المقاییس اللغة، ج‏3، ص336) و «صاحب» (جمع آن: اصحاب) به هر ملازم و همنشین و همراهی گفته می‌شود و البته در عرف غالبا در مواردی اطلاق می‌شود که این همراهی زیاد باشد و از همین جهت به مالک یک چیز هم صاحب آن گفته می‌شود (مفردات ألفاظ القرآن، ص476) و تفاوت «صاحب» با «قرین» در این است که در مفهوم مصاحبت، یک بده بستان و رابطه متقابل وجود دارد اما در قرین لزوما چنین چیزی وجود ندارد (الفروق فی اللغة، ص277) و این همنشینی و ملازمت لزوما به معنای هم‌سنخ بودن نیست، چنانکه هم به جهنمیان «اصحاب النار» گفته شده (مانند آیه حاضر) و هم به فرشتگانی که کارگزاران جهنم‌اند «ما جَعَلْنا أَصْحابَ النَّارِ إِلاَّ مَلائِکَة» (مدثر/31)

این آیه مشتمل بر سه جمله تودرتوست: «الذین» مبتداست، و جمله «اولئک ...» خبر آن است. سپس در همین جمله اخیر، «اولئک» مبتداست و «اصحاب ...» خبر آن است؛ و سپس «هم» مبتداست و «خالدون» خبر آن؛ که خود جمله «هُمْ فیها خالِدُونَ» می‌تواند حال برای «النار» یا «اولئک»، ویا خبر دوم برای «اولئک»، ویا جمله مفسره‌ای که محلی از اعراب ندارد، ‌باشد. (إعراب القرآن و بیانه، ج‏1، ص90؛ إعراب القرآن الکریم، ج‏1، ص23-22)

حدیث

1) از امام حسن عسکری در تفسیر این آیات روایت شده است:

سپس خداوند عز و جل فرمود: «وکسانی که کفر ورزیدند و تکذیب کردند آیات ما را» [آیاتی که] که دلالت می‌کرد بر صدق حضرت محمد ص در آنچه از اخبار جامعه‌های گذشته آورده بود و نیز آنچه به بندگان خدا ابلاغ کرد در مورد برتری دادن حضرت علی ع و خاندان پاک او، که بهترین مردان و زنان برتری‌یافته‌ بعد از حضرت محمد ص، سید و سرور موجودات، می‌باشند، «آنها» که منکر صدق حضرت محمد ص در این خبررسانی‌اش شدند و او را تکذیب کردند در انتصابش حضرت علی ع، که سید اوصیاء است، و برگزیدگان از ذریه‌ پاک و طاهر او را برای اولیای خود «همنشینان آتش‌اند، به طوری که ایشان جاودانه در آن خواهند بود.»

التفسیر المنسوب إلى الإمام الحسن العسکری علیه السلام، ص227؛ تأویل الآیات الظاهرة فی فضائل العترة الطاهرة، ص54

قال الامام ع:

ثُمَّ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: «وَ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا» الدَّالَّاتِ عَلَى صِدْقِ مُحَمَّدٍ ص عَلَى مَا جَاءَ بِهِ مِنْ أَخْبَارِ الْقُرُونِ السَّالِفَةِ، وَ عَلَى مَا أَدَّاهُ إِلَى عِبَادِ اللَّهِ مِنْ ذِکْرِ تَفْضِیلِهِ لِعَلِیٍّ ع وَ آلِهِ الطَّیِّبِینَ خَیْرِ الْفَاضِلِینَ وَ الْفَاضِلَاتِ بَعْدَ مُحَمَّدٍ سَیِّدِ الْبَرِیَّاتِ «أُولئِکَ» الدَّافِعُونَ لِصِدْقِ مُحَمَّدٍ فِی إِنْبَائِهِ وَ الْمُکَذِّبُونَ لَهُ فِی نَصْبِهِ لِأَوْلِیَائِهِ‏ عَلِیٍّ سَیِّدِ الْأَوْصِیَاءِ، وَ الْمُنْتَجَبِینَ مِنْ ذُرِّیَّتِهِ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ «أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِیها خالِدُون‏».

 2) از امام صادق ع روایت شده است:

اهل آتش قطعا بدین علت در آتش جاودانه شده‌اند که نیتشان در دنیا چنین بود که اگر در دنیا جاودان می‌ماندند تا ابد به معصیت خدا ادامه می‌دادند؛ و اهل بهشت قطعا بدین علت در بهشت جاودانه شدند که نیتشان در دنیا این بود که اگر در دنیا باقی می‌ماندند تا ابد خدا را اطاعت می‌کردند؛ با نیات است که اینها و آنها جاودان شدند؛ سپس این آیه را تلاوت کرد: بگو هر کس عمل می‌کند بر اساس شاکله [= ساختار وجودی‌ای که خودش برای خود رقم زده] » (اسراء/84) فرمود: یعنی بر اساس نیتش.

الکافی، ج‏2، ص85؛ المحاسن، ج‏2، ص331 ؛ علل الشرائع، ج‏2، ص523

عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْمِنْقَرِیِّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ یُونُسَ عَنْ أَبِی هَاشِمٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع:

إِنَّمَا خُلِّدَ أَهْلُ النَّارِ فِی النَّارِ لِأَنَّ نِیَّاتِهِمْ کَانَتْ فِی الدُّنْیَا أَنْ لَوْ خُلِّدُوا فِیهَا أَنْ یَعْصُوا اللَّهَ أَبَداً وَ إِنَّمَا خُلِّدَ أَهْلُ الْجَنَّةِ فِی الْجَنَّةِ لِأَنَّ نِیَّاتِهِمْ کَانَتْ فِی الدُّنْیَا أَنْ لَوْ بَقُوا فِیهَا أَنْ یُطِیعُوا اللَّهَ أَبَداً فَبِالنِّیَّاتِ خُلِّدَ هَؤُلَاءِ وَ هَؤُلَاءِ ثُمَّ تَلَا قَوْلَهُ تَعَالَى «قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلى‏ شاکِلَتِهِ» (اسراء/84) قَالَ عَلَى نِیَّتِهِ.[1]

تدبر

1) «وَ الَّذینَ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فیها خالِدُونَ»:

وقتی هدایت خدا برسد؛ انسانها نهایتا دو دسته می‌شوند: یا هدایت الهی را می‌پذیرند و از آن پیروی می‌کنند؛ که اینها همه مشکلاتشان در دنیا هم حل خواهد شد و به زندگی بی‌دغدغه‌ای (بدون هیچ ترس و غمی) می‌رسند (جلسه قبل، تدبر1) در مقابل کسانی‌اند که این هدایت را انکار می‌کنند که آنها در جهنم جاودانه خواهند بود.

2) «فَمَنْ تَبِعَ هُدایَ فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ  وَ الَّذینَ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فیها خالِدُونَ»:

این دو آیه انسانها را فقط در دو دسته کاملا خوب و کاملا بد قرار داد. با توجه به اینکه می‌دانیم که انسانهایی هم که بینابین اینها باشند (نه کاملا از هدایت الهی پیروی می‌کنند و نه کاملا کفر می‌ورزند) وجود دارند، معلوم می‌شود این دو دسته، دو سر طیف انسانها هستند. اما چرا خداوند فقط این دو دسته را نام برد و مساله را به صورت طیفی مطرح نکرد؟

الف. شاید بدین جهت که همه انسانها در زندگی‌شان در هرلحظه‌ای در این دو راهی قرار می‌گیرند.

ب. شاید بدین جهت است که بالاخره نهایت کار انسانها این دو دسته است. یعنی کسانی که حالت بینابین دارند با وضعیت‌هایی که در لحظه مرگ،  عالم برزخ، و مواقف قیامت برایشان حاصل می‌شود بالاخره یک طرفه می‌شوند؛ و نهایتا به دو دسته بهشتی و جهنمی‌ای می‌رسیم که دیگر تا ابد موقعیتشان تغییر نمی کند.

ج. ...

3)‌ «وَ الَّذینَ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فیها خالِدُونَ»

در آیه قبل سخن از تبعیت از هدایت بود و در این آیه که نقطه مقابل آن است، به جای تکذیب هدایت، از تکذیب نشانه‌ها سخن گفت. پس هدایت خدا از طریق نشانه‌ها و آیات صورت می‌گیرد. در واقع، مسیر هدایت، مسیری است که با علائمی نشانه‌گذاری شده است. شبیه جاده‌ای که با علائم راهنمایی و رانندگی، نشانه‌گذاری شده است. ما انسانها حقیقتی آسمانی داریم و در زمین غریبه‌ایم (جلسه قبل، تدبر4). انسان غریبه برای اینکه مسیر خود را پیدا کند نیاز به راهنمایی دارد. کسی که این راهنمایی را جدی بگیرد بی‌هیچ ترس و غمی و با اطمینان خاطر این مسیر را طی می‌کند؛ اما کسی که این علائم را انکار می‌کند سرگردان می‌ماند و به پوچی می‌رسد و در اضطراب می‌میرد.

تاملی انسان‌شناختی در وضعیت انسان مدرن

انسان مدرن، با اکتفا کردن به حس و انکار نشانه‌هایی که ما را به فراتر از حس ره می‌نماید، زندگی مرفهی را در دنیا برای خود ایجاد کرده، اما هر اندازه این رفاه و راحتی ظاهری بیشتر شده، اضطراب و ترس و غم این انسان فزونی گرفته است؛ و ریشه همه آنها این است که نشانه‌ها را دروغ شمرده است. بله، اگر کسی بخواهد علائم راهنمایی را فقط با مشاهده محض تفسیر کند جز خطوط هندسی‌ رنگی و یا سیاه و سفیدی بر روی صفحات فلزی، چیزی نمی‌یابد، اما کسی که قبول داشته باشد که این خطوط هر کدام می‌خواهد حرفی با ما بزند و نه به جنس و رنگ آنها، بلکه به علامت و نشانه بودن آنها توجه کند، این علائم لحظه به لحظه او را کمک می‌کنند که درست رانندگی کند.

4) ‌ «وَ الَّذینَ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فیها خالِدُونَ»

برای جهنمی شدن، در کنار کفرورزی، از تکذیب آیات خدا سخن گفت:

می‌خواهد بگوید که خداوند هر لحظه با نشانه‌هایی با ما سخن می‌گوید. در حوزه شناخت واقعیت، نباید خود را به درک حسی محض از اشیاء (یعنی صرفا آنچه در اشیاء می‌بینیم) محدود کنیم و باید شناخت آیه‌ای (نشانه‌شناسی) را هم جدی بگیریم، شناختی که اشیاء را نشانه‌ای قرار می‌دهد برای راه بردن به حقایق برتری که در پشت پرده ظاهر این اشیاء قرار دارند.

نمونه ساده شناخت آیه‌ای، این است که با گفتگو با افراد کم‌کم به میزان عقل و هوش آنها پی می‌بریم درحالی که هیچگاه عقل و هوش کسی را با اندام‌های حسی‌مان ندیده و درک نکرده‌ایم.

نکته تخصصی علم‌شناسی:

در دوره مدرن، غلبه رویکرد پوزیتیویستی (تجربه‌گرایی‌ای که منکر هر واقعیت ماورای حس و ماده شد) موجب شد که تفکر دینی و معنویت مسخره گرفته شود و تلاش فراوانی شد که عالم از هر گونه معنای فراتر از ماده تهی گردد و هرگونه شناختی که ما را به فراتر امر مادی ببرد، به عنوان خرافات قلمداد شد. و البته وجود پاره‌ای از خرافات در جوامع بشری، باور به خرافی بودن همه امور ماورایی را تشدید کرد. اما این رویکرد عملا زندگی را هم از هرگونه معنایی تهی کرد و انسان را در حد ماشین ویا یک حیوانی که نهایت خواسته‌هایش خور و خواب و خشم و شهوت است، فروکاست و اگر چه به دستاوردهای فراوانی در شناخت عالم ماده نائل آمد، اما همراه آن پوچ‌گرایی و ناامیدی را در جوامع بشری تقویت کرد و اگرچه ظاهر زندگی را به بهشت شبیه نمود اما باطن زندگی‌ها جهنمی سوزان گردید که تکیه‌گاه انسان را سوزاند و بر باد داد.

شاید بتوان گفت مهمترین دغدغه کسانی که درصدد احیای «علم دینی» در جوامع امروزی برآمده‌اند، اصلاح نگاه تک‌بُعدیِ مدرن به علم است که بینش خود در افق ماده و مادیات محدود کرده بود؛ و می‌خواهند شناختی جامع نسبت به عالم و آدم را احیا کنند، شناختی که واقعیت، و حتی همین واقعیات مادی، را فقط در افق ماده مطالعه نکند و آن را علامت و نشانه‌ای برای واقعیات برتر قرار دهد؛

و تاسف‌بار اینکه غوغاسالاریِ مدعیانِ علم مدرن به ضمیمه‌ی جهالت‌ورزیِ پاره‌ای از خردستیزانِ مدعی علم دینی، تصویر علم دینی را گاه چنان خرافی و نامعقول جلوه می‌دهد که هیچ عاقلی بدان رغبت نکند، چه برسد به دینداران واقعی.

5) «وَ الَّذینَ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فیها خالِدُونَ»

چرا سرانجام کسانی که کفر می‌ورزند و نشانه‌های الهی را تکذیب می‌کنند «همنشینی به آتش» دانست؟

الف. در جلسه 51، بویژه تدبرهای 2و3 توضیحاتی درباره آتش گذشت. آتش واقعیتی است که هیچ واقعیتی را در کنار خود باقی نمی‌گذارد وهرچه را که در جوارش سکنی گزیند، می‌سوزاند و پوچ می‌کند. کسی که کفر می‌ورزد، حقیقت را انکار می‌کند و کسی که حقیقت را انکار کند زندگی خود را بر اساس وهمیات و خرافات بنا می‌کند و باطن این زندگی، پوچ و وهمی است؛ و چون او تمام حقیقت خود را چنین رقم زده است، پس همواره همنشین آتش است، آتشی که دائما پوچی هر آنچه وی برای خود بنا کرده را به وی نشان می‌دهد.

ب. ...

6) «أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فیها خالِدُونَ»

برخی خواسته‌اند «خلود در جهنم» را به معنای مدت طولانی معرفی کنند، اما تعبیرات دیگر قرآن (مثلا تعبیر «وَ ما هُمْ بِخارِجینَ مِنَ النَّارِ: و آنها هیچگاه خارج شونده از آتش نیستند؛ بقره/167) نشان می‌دهد که در مورد عده‌ای واقعا خلود به معنای جاودانه در آتش بودن در آخرت محقق می‌شود. (قرائتی، تفسیر نور، ج1، ص255) (همچنین به حدیث2 توجه شود)

(درباره آیه 167 سوره بقره قبلا در جلسه 201 بحث شد.)



[1] . این روایت هم در این زمینه قابل توجه است: حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ زِیَادِ بْنِ جَعْفَرٍ الْهَمَدَانِیُّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی عُمَیْرٍ قَالَ سَمِعْتُ مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ ع یَقُولُ لَا یُخَلِّدُ اللَّهُ فِی النَّارِ إِلَّا أَهْلَ الْکُفْرِ وَ الْجُحُودِ وَ أَهْلَ الضَّلَالِ وَ الشِّرْک‏

التوحید (للصدوق)، ص407