سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ادامه احادیث و تدبرهای جلسه 220


ادامه احادیث و تدبرهای جلسه 220


5) مثیم تمار می‌گوید: یکبار در بازار بودم که اصبغ بن نباته نزدم آمد و گفت: وای میثم! الان از امیرالمومنین ع حدیث صعب و دشواری شنیدم، اگر که آن گونه باشد که می‌گفت.

گفتم: آن چه بود؟

گفت: شنیدمش که می‌گوید: بدرستی که حدیث ما اهل بیت صعب و بسیار پیچیده و دشوار است که آن را نمی‌تواند تحمل کند مگر فرشته‌ای مقرب یا نبی‌ای مرسل ویا مومنی که خداوند قلبش را به ایمان امتحان کرده باشد.

بلافاصله بلند شدم و خودم را به امیرالمومنین ع رساندم و گفتم: امیرالمومنین! فدایت شوم! اصبغ حدیثی را از شما برایم روایت کرد که سینه‌ام تنگ آمده است.

فرمود: آن چیست؟

او را خبر دادم. لبخندی زد و گفت: بنشین میثم! آیا همه علم عالمان را می‌توان تحمل کرد؟

خداوند به فرشتگانش فرمود: «من در زمین قرار می‌دهم ... تا آخر آیه که من چیزی می‌دانم که نمی‌دانید» آیا به نظرت می‌رسد که فرشتگان تحمل آن علم را داشتند؟

گفتم به خدا سوگند این از آن سنگین‌تر است.

فرمود: دیگری را از حضرت  موسی ع برایت بگویم؛ خداوند تورات را بر او نازل کرد و وی گمان می‌کرد که در زمین عالمتر از او کسی نیست؛ پس خدا به او خبر داد که در مخلوقاتم از تو عالمتر هم هست - و این در جایی بود که خداوند بر پیامبرش ترسید که مبادا دچار عُجب و غرور شود - پس او از پروردگارش خواست که وی را به سوی آن عالم راهنمایی کند؛ پس خدا بین او و خضر جمع کرد و او کشتی را معیوب ساخت و موسی نتوانست تحمل کند، و بچه را کُشت و تحملش نکرد، و دیوار را برپاداشت و آن را هم تحمل نکرد.

اما مومن؛ پیامبر ما حضرت محمد ص دست مرا در روز غدیر خم گرفت و فرمود: «خدایا هرکس که من مولایش هستم پس علی مولای اوست» آیا به نظرت مومنون این را تحمل کردند، جز کسانی که خداوند آنها از میان مومنان عصمت بخشید؟ پس بشارت باد و بشارت، که خداوند شما را به خاطر آنچه از امر رسول خدا ص تحمل کردید به چیزی اختصاص داد که فرشتگانش و پیامبران و مومنانش را بدان اختصاص نداد.

تفسیر فرات الکوفی، ص56-55

فُرَاتٌ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ حُمْدُونٍ قَالَ حَدَّثَنَا عِیسَى بْنُ مِهْرَانَ‏ قَالَ حَدَّثَنَا فَرَجُ بْنُ فَرْوَةَ قَالَ حَدَّثَنَا مَسْعَدَةُ عَنْ صَالِحِ بْنِ مِیثَمٍ عَنْ أَبِیهِ قَالَ: بَیْنَا أَنَا فِی السُّوقِ إِذَا أَتَانِیَ الْأَصْبَغُ بْنُ نُبَاتَةَ فَقَالَ لِی وَیْحَکَ یَا مِیثَمُ لَقَدْ سَمِعْتُ مِنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع آنِفاً حَدِیثاً صَعْباً شَدِیداً فَأَنْ یَکُونَ کَمَا ذَکَرَ قُلْتُ وَ مَا هُوَ قَالَ سَمِعْتُهُ [سَمِعْتُ‏] یَقُولُ إِنَّ حَدِیثَنَا أَهْلَ الْبَیْتِ صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لَا یَحْتَمِلُهُ إِلَّا مَلَکٌ مُقَرَّبٌ أَوْ نَبِیٌّ مُرْسَلٌ أَوْ مُؤْمِنٌ قَدِ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِیمَانِ قَالَ فَقُمْتُ مِنْ فَوْرِی فَأَتَیْتُ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ فَقُلْتُ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ جُعِلْتُ فِدَاکَ حَدِیثٌ أَخْبَرَنِی بِهِ الْأَصْبَغُ عَنْکَ قَدْ ضِقْتُ بِهِ ذَرْعاً قَالَ فَمَا هُوَ فَأَخْبَرْتُهُ بِهِ [فَتَبَسَّمَ ثُمَ‏] قَالَ لِی اجْلِسْ یَا مِیثَمُ أَ وَ کُلَّ عِلْمِ الْعُلَمَاءِ یُحْتَمَلُ قَالَ اللَّهُ لِمَلَائِکَتِهِ إِنِّی جاعِلٌ ... الدِّماءَ إِلَى آخِرِ الْآیَةِ فَهَلْ رَأَیْتَ الْمَلَائِکَةَ احْتَمَلُوا الْعِلْمَ قَالَ قُلْتُ هَذِهِ وَ اللَّهِ أَعْظَمُ مِنْ تِلْکَ قَالَ وَ الْأُخْرَى مِنْ مُوسَى ع أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَیْهِ التَّوْرَاةَ فَظَنَّ أَنْ لَا أَحَدَ فِی الْأَرْضِ أَعْلَمُ مِنْهُ فَأَخْبَرَهُ اللَّهُ تَعَالَى أَنَّ فِی خَلْقِی مَنْ هُوَ أَعْلَمُ مِنْکَ وَ ذَاکَ إِذْ خَافَ عَلَى نَبِیِّهِ الْعُجْبَ قَالَ فَدَعَا رَبَّهُ أَنْ یُرْشِدَهُ إِلَى [ذَلِکَ‏] الْعَالِمِ قَالَ فَجَمَعَ اللَّهُ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ الْخَضِرِ ع فَخَرَقَ السَّفِینَةَ فَلَمْ یَحْتَمِلْ ذَلِکَ مُوسَى وَ قَتَلَ الْغُلَامَ فَلَمْ یَحْتَمِلْهُ وَ أَقَامَ الْجِدَارَ فَلَمْ یَحْتَمِلْ ذَلِکَ وَ أَمَّا الْمُؤْمِنُ فَإِنَّ نَبِیَّنَا [قَالَ فَنَبِیُّنَا مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ‏] ص‏ أَخَذَ بِیَدِی یَوْمَ غَدِیرِ خُمٍّ فَقَالَ اللَّهُمَّ مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ فَهَلْ رَأَیْتَ الْمُؤْمِنُونَ احْتَمَلُوا ذَلِکَ إِلَّا مَنْ عَصَمَهُمُ اللَّهُ مِنْهُمْ أَلَا فَأَبْشِرُوا ثُمَّ أَبْشِرُوا فَإِنَّ اللَّهَ قَدْ خَصَّکُمْ بِمَا لَمْ یَخُصَّ بِهِ الْمَلَائِکَةَ وَ النَّبِیِّینَ وَ الْمُؤْمِنِینَ بِمَا احْتَمَلْتُمْ مِنْ أَمْرِ رَسُولِ اللَّهِ ص.[1]

این احادیث هم بسیار جالب بود که برای رعایت اختصار در کانال قرار ندادم:

6) محمد بن اسحاق بن عمار می‌گوید به امام کاظم ع عرض کردم آیا مرا به کسی راهنمایی نمی‌کنی که [بعد از شهادت شما] دینم را از او بگیرم؟

فرمود: این پسرم علی [بن موسی الرضا] است. همانا پدرم دستم را گرفت و مرا به مرقد رسول خدا ص برد و فرمود: پسرم: خداوند عز و جل می‌فرماید: «به یقین من در زمین جانشینی قرار می‌دهم» و خداوند عز و جل وقتی قولی بدهد بدان وفا می‌کند.

 الکافی، ج‏1، ص312

الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنِ الْحَسَنِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی الْحَسَنِ الْأَوَّلِ ع أَ لَا تَدُلُّنِی إِلَى مَنْ آخُذُ عَنْهُ دِینِی فَقَالَ هَذَا ابْنِی عَلِیٌّ إِنَّ أَبِی أَخَذَ بِیَدِی فَأَدْخَلَنِی إِلَى قَبْرِ رَسُولِ اللَّهِ ص فَقَالَ یَا بُنَیَّ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَالَ «إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً» وَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ إِذَا قَالَ قَوْلًا وَفَى بِهِ.

7)

عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج‏2، ص10

حَدَّثَنَا أَبُو الْحَسَنِ مُحَمَّدُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ بْنِ إِسْحَاقَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو سَعِیدٍ النَّسَوِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا إِبْرَاهِیمُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ هَارُونَ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ أَبُو الْفَضْلِ الْبَلْخِیُّ قَالَ حَدَّثَنِی خَالُ یَحْیَى بْنِ سَعِیدٍ الْبَلْخِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا عَنْ أَبِیهِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِیهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ أَبِیهِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ أَبِیهِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ أَبِیهِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع‏ قَالَ: بَیْنَمَا أَنَا أَمْشِی مَعَ النَّبِیِّ ص فِی بَعْضِ طُرُقَاتِ الْمَدِینَةِ إِذْ لَقِیَنَا شَیْخٌ طَوِیلٌ کَثُّ اللِّحْیَةِ بَعِیدُ مَا بَیْنَ الْمَنْکِبَیْنِ فَسَلَّمَ عَلَى النَّبِیِّ ص وَ رَحَّبَ بِهِ ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَیَّ فَقَالَ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا رَابِعَ الْخُلَفَاءِ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ أَ لَیْسَ کَذَلِکَ هُوَ یَا رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص بَلَى ثُمَّ مَضَى فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا هَذَا الَّذِی قَالَ لِی هَذَا الشَّیْخُ وَ تَصْدِیقُکَ لَهُ قَالَ أَنْتَ کَذَلِکَ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَالَ فِی کِتَابِهِ «إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً» وَ الْخَلِیفَةُ الْمَجْعُولُ فِیهَا آدَمُ ع وَ قَالَ ـیا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناکَ خَلِیفَةً فِی الْأَرْضِ فَاحْکُمْ بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ» فَهُوَ الثَّانِی وَ قَالَ عَزَّ وَ جَلَّ حِکَایَةً عَنْ مُوسَى حِینَ قَالَ لِهَارُونَ ع «اخْلُفْنِی فِی قَوْمِی وَ أَصْلِحْ» فَهُوَ هَارُونُ إِذَا اسْتَخْلَفَهُ مُوسَى ع فِی قَوْمِهِ فَهُوَ الثَّالِثُ وَ قَالَ عَزَّ وَ جَلَّ «وَ أَذانٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِلَى النَّاسِ یَوْمَ الْحَجِّ الْأَکْبَرِ» فَکُنْتَ أَنْتَ الْمُبَلِّغَ عَنِ اللَّهِ وَ عَنْ رَسُولِهِ وَ أَنْتَ وَصِیِّی وَ وَزِیرِی وَ قَاضِی دَیْنِی وَ الْمُؤَدِّی عَنِّی وَ أَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِیَّ بَعْدِی فَأَنْتَ رَابِعُ الْخُلَفَاءِ کَمَا سَلَّمَ عَلَیْکَ الشَّیْخُ أَ وَ لَا تَدْرِی مَنْ هُوَ قُلْتُ لَا قَالَ ذَاکَ أَخُوکَ الْخَضِرُ ع فَاعْلَمْ.[2]

تدبر

در جلسه 70 (سبحان الله عما یصفون، صافات/159) و در جلسه 36 (الحمد لله رب العالمین، حمد/2) احادیث و تدبرهایی درباره تسبیح و حمد خداوند مطرح شد که مجددا تکرار نمی‌شود. همچنین درباره چرایی توام بودن حمد با تسبیح در فرشتگان در جلسه 36، تدبر 3 توضیح داده شد. (با توجه به آن توضیح، ظاهرا یکی از ابعاد برتری انسان بر فرشته این است که می‌تواند حمد مطلق (یعنی حمد جدای از تسبیح) داشته باشد.)

1) «إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلیفَةً»

خدا انسان را به عنوان خلیفه خود در زمین قرار داده است. به همین جهت است که در آیه قبل فرمود که همه چیز در زمین را برای شما آفریدیم (حدیث1) اگر انسان خلیفه بودن خود را جدی بگیرد، همه زمین و بلکه ساماندهی آسمانها برای اوست، و اگر جدی نگیرد، حداکثر یک موجودی است اندکی پیشرفته‌تر و پیچیده‌تر از میمون.

2) « قالُوا أَ تَجْعَلُ فیها مَنْ یُفْسِدُ فیها وَ یَسْفِکُ الدِّماءَ ... قالَ إِنِّی أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ»

وقتی فرشتگان گفتند که این موجود کسی است که «در زمین فساد می‌ورزد و خون‌ها می‌ریزد» خدا این را انکار نکرد؛ بلکه فقط فرمود «من چیزی می‌دانم که شما نمی‌دانید».

نکته تخصصی انسان‌شناسی

داروین اصل حاکم بر زندگی همه موجودات زنده را تنازع بقا می‌خواند و بعدا این سخن وی در فضای انسان‌شناسی وارد شد و هابز هم انسان را گرگِ انسان می‌داند؛ و بسیاری از مکاتب غربی، مبنای انسان‌شناسی خود را این گزاره قرار داده‌اند. تحلیل انسان در افق یک حیوان خونخوار و فسادانگیز، به‌خودی خود و خصوصا از منظر تحلیل ظاهری (مبنای حسی و تجربی و مادی) تحلیل نادرستی نیست، مشکلش این است که تحلیل ناقصی است و چیزی را در انسان نادیده گرفته، که اگر آن امر نادیده گرفته شود، واقعا انسان درست شناخته نشده است. شناخت آن بُعد خاص و مهم بقدری دشوار است که حتی فرشتگان الهی هم از درک آن عاجز ماندند و خداوند روالی را طی کرد تا آنها متوجه این بعد خاص شوند.

اینکه آن بُعد چیست را ان‌شاءالله در آیات بعدی بررسی می‌کنیم؛ اما این نوع بیان، که خدا به فرشتگانش بگوید من چیزی را می‌دانم که شما نمی‌دانید، نشان می‌دهد اینکه انتظار داشته باشیم که با یک ملاحظه عادی به انسان بتوانیم به حقیقت انسان پی ببریم و بتوانیم تحلیل بنیادینی از انسان به عمل آوریم، انتظار نابجایی است.

شاید یکی از اموری که به این تحلیل کمک کند این است که درک خود را از خدا تقویت کنیم، چرا که افق تحلیل انسان، افق خلیفه و جانشین خداست؛ و اگر کسی خدا را فراموش کند، از رسیدن به حقیقت خودش درمی‌ماند «نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُم‏: خدا را فراموش کردند پس خدا کاری کرد که آنها خودشان را به فراموش کنند» (حشر/19)

آیا واقعا ما خود را در قد و قواره جانشینی خدا می‌بینیم؟

راستی،

چرا خودمان را باور نمی‌کنیم و خود را دست کم می‌گیریم؟

چرا این ِآیات که درباره آفرینش انسان است، درباره خودمان جدی نمی‌گیریم؟

3)‌ «قالُوا أَ تَجْعَلُ فیها مَنْ یُفْسِدُ فیها وَ یَسْفِکُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ قالَ إِنِّی أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ»

انسان با وجود اینکه به گونه‌ای است که ممکن است فسادانگیز و خونریز باشد، اما از چنان ظرفیتی برخوردار است که اگر آن ظرفیت فعال شود، برتر است از فرشتگانی که دائم به تسبیح و تقدیس خداوند مشغول‌اند و هیچ گناه و خطایی از آنها سرنمی‌زند:

پس، انسان با اینکه ممکن است که گناه کند، اما افق نهایی‌اش، حتی برتر از مقام عصمت از گناه و خطاست؛ زیرا فرشتگان که اهل گناه و خطا نیستند و بلکه اهل تسبیح و تقدیس‌ند، لایق مقام خلیفة‌اللهی - که به انسان داده شد - نبودند.

جالب اینجاست که برخی انسانها بقدری حقیقت خود را فراموش کرده و دچار انحطاط شده‌اند که حتی معصوم بودن عده‌ای از انسانها را باور نمی‌کنند و آن را امری غلوّآمیز می‌پندارند، چه رسد که بخواهیم به آنها بگوییم، معصوم بودن آن انسانها، نهایت جایگاه آنها نیست؛ و مقام حقیقی انسانِ خلیفة‌الله، خیلی برتر از مقام عصمت آنهاست.

این مقام بقدری عظیم است و درکش بقدری دشوار است که جا دارد خداوند در برابر فرشتگانش بفرماید من چیزی می‌دانم که شما نمی‌دانید. (حدیث5 را یکبار دیگر مرور کنید و ببینید آیا واقعا جا داشت که مطلب بر میثم تمار - که از بزرگان یاران امیرالمومنین ع است و صاحب علم منایا و بلایا بود -  این اندازه سنگین بیاید؟)

4) «قالُوا أَ تَجْعَلُ فیها مَنْ یُفْسِدُ فیها وَ یَسْفِکُ الدِّماءَ ... قالَ إِنِّی أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ»:

گاه ابعادی از حقیقت را می‌بینیم و قضاوت می‌کنیم، در حالی که آن حقیقت ابعاد مهمتری دارد که درک آن ابعاد کار هرکسی (حتی فرشتگان الهی ) نیست. (حدیث5)

5) «قالَ إِنِّی أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ»:

هر حقیقتی را به هرکسی نمی‌توان گفت. گاه ابعادی از یک حقیقت بقدری سنگین است حتی فرشتگان متوجه نمی‌شوند و خدا هم قبل از هر توضیحی، اشاره می‌کند که من چیزی می‌دانم که شما نمی‌دانید.

واقعا اگر خدا را به خدایی قبول داریم، باید قبول کنیم که گاه اموری در جهان (= فعل خداوند) و یا در قرآن (= کلام خداوند) وجود دارد که ممکن است از نظر ما ناموجه بنماید، و حقیقتش هم بقدری سنگین است که به این راحتی نمی‌توانند ما را متوجه کنند.

6) «قالُوا أَ تَجْعَلُ فِیها ...»

مطیع و تسلیم بودن با سؤال کردن براى رفع ابهام منافاتى ندارد. (قرائتی، تفسیرنور، ج1، ص89)



[1] . این حدیث با سند دیگر و اندک تفاوتی در نقل در بشارة المصطفى لشیعة المرتضى، ص149 آمده است:

حَدَّثَنَا أَبُو الْحُسَیْنِ بْنُ أَبِی الطَّیِّبِ بْنِ سَعِیدٍ أَخْبَرَنَا أَحْمَدُ بْنُ أَبِی الْقَاسِمِ الْهَاشِمِیُّ أَخْبَرَنَا عِیسَى حَدَّثَنَا فَرَجُ بْنُ فَرْوَةَ أَخْبَرَنَا مَسْعَدَةُ بْنُ صَدَقَةَ عَنْ صَالِحِ بْنِ مِیثَمٍ عَنْ أَبِیهِ قَالَ: بَیْنَمَا أَنَا فِی السُّوقِ إِذَا أَتَانِی الْأَصْبَغُ بْنُ نُبَاتَةَ فَقَالَ وَیْحَکَ یَا مِیثَمُ لَقَدْ سَمِعْتُ مِنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع حَدِیثاً صَعْباً شَدِیداً فَأَیُّنَا یَکُونُ کَذَلِکَ؟ قُلْتُ وَ مَا هُوَ؟ قَالَ سَمِعْتُهُ ع یَقُولُ إِنَّ حَدِیثَنَا أَهْلَ الْبَیْتِ صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لَا یَحْتَمِلُهُ إِلَّا مَلَکٌ مُقَرَّبٌ أَوْ نَبِیٌّ مُرْسَلٌ أَوْ عَبْدٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِیمَانِ‏ فَقُمْتُ مِنْ فَوْرِی فَأَتَیْتُ عَلِیّاً ع فَقُلْتُ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ حَدِیثٌ أَخْبَرَنِی بِهِ الْأَصْبَغُ بْنُ نُبَاتَةَ عَنْکَ فَقَدْ ضِقْتُ بِهِ ذَرْعاً قَالَ وَ مَا هُوَ؟ قَالَ فَأَخْبَرْتُهُ قَالَ فَتَبَسَّمَ ثُمَّ قَالَ اجْلِسْ یَا مِیثَمُ أَ وَ کُلُّ عِلْمٍ یَحْتَمِلُهُ عَالِمٌ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى قَالَ لِلْمَلَائِکَةِ إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً قالُوا أَ تَجْعَلُ فِیها مَنْ یُفْسِدُ فِیها وَ یَسْفِکُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ قالَ إِنِّی أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ فَهَلْ رَأَیْتَ الْمَلَائِکَةَ احْتَمَلُوا الْعِلْمَ قَالَتْ قُلْتُ هَذِهِ وَ اللَّهِ أَعْظَمُ مِنْ ذَلِکَ قَالَ وَ الْأُخْرَى أَنَّ مُوسَى ع أَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَیْهِ التَّوْرَاةَ فَظَنَّ أَنْ لَا أَحَدَ أَعْلَمُ مِنْهُ فَأَخْبَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنَّ فِی خَلْقِی مَنْ هُوَ أَعْلَمُ مِنْکَ وَ ذَاکَ إِذْ خَافَ عَلَى نَبِیِّهِ الْعُجْبَ قَالَ فَدَعَا رَبَّهُ أَنْ یُرْشِدَهُ إِلَى الْعَالِمِ قَالَ فَجَمَعَ اللَّهُ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ الْخَضِرِ فَخَرَقَ السَّفِینَةَ فَلَمْ یَحْتَمِلْ ذَاکَ مُوسَى وَ قَتَلَ الْغُلَامَ فَلَمْ یَحْتَمِلْهُ وَ أَقَامَ الْجِدَارَ فَلَمْ یَحْتَمِلْهُ وَ أَمَّا الْمُؤْمِنُونَ فَإِنَّ نَبِیَّنَا ص أَخَذَ یَوْمَ غَدِیرِ خُمٍّ بِیَدِی فَقَالَ اللَّهُمَّ مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَإِنَّ عَلِیّاً مَوْلَاهُ فَهَلْ رَأَیْتَ احْتَمَلُوا ذَلِکَ إِلَّا مَنْ عَصَمَهُ اللَّهُ مِنْهُمْ فَأَبْشِرُوا ثُمَّ أَبْشِرُوا فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَى قَدْ خَصَّکُمْ بِمَا لَمْ یَخُصَّ بِهِ الْمَلَائِکَةَ وَ النَّبِیِّینَ وَ الْمُرْسَلِینَ فِیمَا احْتَمَلْتُمْ مِنْ أَمْرِ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ عِلْمِهِ.

و اصل این مضمون در روایات دیگر هم آمده است مثلا در تفسیر العیاشی، ج‏1، ص31-32 قال زرارة دخلت على أبی جعفر ع فقال: أی شی‏ء عندک من أحادیث الشیعة فقلت: إن عندی منها شیئا کثیرا قد هممت أن أوقد لها نارا ثم أحرقها فقال وارها ننسى أنکرت منها فخطر على بال الآدمیون فقال لی: ما کان علم الملائکة حیث قالوا «أَ تَجْعَلُ فِیها مَنْ یُفْسِدُ فِیها وَ یَسْفِکُ الدِّماءَ».

[2] به این مضمون که بر اساس این آیات علی ع چهارمین خلیفه است در تفاسیر اهل سنت هم آمده است چنانکه در مناقب آل أبی طالب علیهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج‏3، ص63 نقل شده است از تَفْسِیرَیْ أبو [أَبِی‏] عُبَیْدَةَ وَ عَلِیِّ بْنِ حَرْبٍ الطَّائِیِّ قَالَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مَسْعُودٍ الْخُلَفَاءُ أَرْبَعَةٌ آدَمُ إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً وَ دَاوُدُ یا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناکَ خَلِیفَةً فِی الْأَرْضِ یَعْنِی بَیْتَ الْمَقْدِسِ وَ هَارُونُ قَالَ لِمُوسَى اخْلُفْنِی فِی قَوْمِی وَ عَلِیٌّ وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ یَعْنِی عَلِیّاً لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ آدَمُ وَ دَاوُدُ وَ هَارُونُ وَ لَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضى‏ لَهُمْ یَعْنِی الْإِسْلَامَ وَ لَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً یَعْنِی أَهْلَ مَکَّةَ یَعْبُدُونَنِی لا یُشْرِکُونَ بِی شَیْئاً وَ مَنْ کَفَرَ بَعْدَ ذلِکَ بِوَلَایَةِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ فَأُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ یَعْنِی الْعَاصِینَ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ.

و گاه به صورت سه خلیفه آمده است مثلا در شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، ج‏1، ص: 98

أَخْبَرَنَا عَقِیلُ بْنُ الْحُسَیْنِ قَالَ: أَخْبَرَنَا عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عُبَیْدِ اللَّهِ قَالَ: حَدَّثَنَا الْمُنْتَصِرُ بْنُ نَصْرِ بْنِ تَمِیمٍ الْوَاسِطِیُّ بِوَاسِطَ قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُدْرِکٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا مَکِّیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ: قَالَ: حَدَّثَنَا سُفْیَانُ، عَنْ إِبْرَاهِیمَ التَّیْمِیِّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَلْقَمَةَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَسْعُودٍ قَالَ: وَقَعَتِ الْخِلَافَةُ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِی الْقُرْآنِ لِثَلَاثَةِ نَفَرٍ: لآِدَمَ ع لِقَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: وَ إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً یَعْنِی آدَمَ، قالُوا: «أَ تَجْعَلُ فِیها» یَعْنِی أَ تَخْلُقُ فِیهَا «مَنْ یُفْسِدُ فِیها» یَعْنِی یَعْمَلُ بِالْمَعَاصِی بَعْدَ مَا صَلَحَتْ بِالطَّاعَةِ، نَظِیرُهَا: «وَ لا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاحِها» یَعْنِی لَا تَعْمَلُوا بِالْمَعَاصِی بَعْدَ مَا صَلَحَتْ بِالطَّاعَةِ، نَظِیرُهَا: «وَ إِذا تَوَلَّى سَعى‏ فِی الْأَرْضِ لِیُفْسِدَ فِیها» یَعْنِی لِیَعْمَلَ فِیهَا بِالْمَعَاصِی «وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ» یَعْنِی نَذْکُرُکَ، وَ نُقَدِّسُ لَکَ یَعْنِی وَ نُطَهِّرُ لَکَ الْأَرْضَ. «قالَ: إِنِّی أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ» یَعْنِی سَبَقَ فِی عِلْمِی أَنَّ آدَمَ وَ ذُرِّیَّتَهُ سُکَّانُ الْأَرْضِ وَ أَنْتُمْ سُکَّانُ السَّمَاءِ. وَ الْخَلِیفَةِ الثَّانِی دَاوُدَ ص لِقَوْلِهِ تَعَالَى: یا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناکَ خَلِیفَةً فِی الْأَرْضِ یَعْنِی أَرْضَ بَیْتِ الْمَقْدِسِ. وَ الْخَلِیفَةِ الثَّالِثِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ لِقَوْلِ اللَّهِ تَعَالَى لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ یَعْنِی آدَمَ وَ دَاوُدَ.