سفارش تبلیغ
صبا ویژن

1061) سوره واقعه (56) آیه 94 وَ تَصْلِیةُ جَحیمٍ

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ

1061) سوره واقعه (56) آیه 94

وَ تَصْلِیةُ جَحیمٍ

19-21 جمادی‌الاولی 1442

ترجمه

و همنشینی [درافتادن به / سوزاندن با] جهنم.

اختلاف قرائات[1]

وَ تَصْلِیةُ  / وَ تَصْلِیةِ

در اغلب قرائات کلمه «تصلیة» را مرفوع خوانده‌اند که عطف به «نُزُل» می‌شود؛

اما در دو روایت غیرمشهور از قرائت اهل بصره (یعنی روایتهای احمد بن موسی و[2] منقری و لؤلؤی از ابوعمرو) به صورت مجرور: «وتصلیةِ» قرائت شده که در این صورت عطف به «حمیمٍ» می شود.

معجم القراءات ج9، ص322[3]

تَصْلِیةُ جَحیمٍ / تَصْلِیَة جَّحیمٍ

در قرائت اهل بصره (ابوعمرو) و نیز برخی قرئات عشر (یعقوب) این دو کلمه هم به همین صورت مستقل و هم به صورت ادغام «ة» در «ج» (تَصْلِیَة جَّحیمٍ) قرائت شده است.

معجم القراءات ج9، ص322[4]

نکات ادبی

تَصْلِیةُ

قبلا بیان شد درباره اینکه آیا «صلو» و «صلی» دو ماده مستقلند یا به همدیگر برمی‌گردند، و در هر صورت اصل و خاستگاه این ماده چیست بین اهل لغت اختلاف است. در کاربردهای متعارف می‌توان از دو معنای مستقل برای «صلو» و «صلی» یاد کرد: «صلو» در معنای دعا و نماز و عبادت؛ و «صلی» [به صورت اسم،] در معنای «آتش» و [به صورت فعل در معنای] «سوزاندن با آتش» یا «افتادن در آتش» به کار می‌رود؛ و حتی برخی هم به طور مطلق گفته‌اند که وقتی حرف عله بعد از دو حرف «صل» بیاید (یعنی فرقی ندارد صلو باشد یا صلی) بر یکی از این دو معنا دلالت دارد؛ اما برخی یکی از این دو را اصل قرار داده و سعی کرده‌اند دیگری را به آن برگردانند.

در هر صورت برخی همچون مرحوم طبرسی که اینها را دو اصل کاملا مستقل می‌دانند گفته‌اند اصل «صلاء» [ماده «صلی»] به معنای ملازمت و همراهی است؛ و توضیح داده که «صلی الرجل النار» یعنی آن مرد ملازم آتش شد؛ و وقتی گفته می‌شود «صلی الأمر» یعنی حرارت و شدت کار بالا گرفت؛ و «شاة مصلیة» به معنای «گوسفند بریان» است؛ منظور از «اصْلَوْهَا» در آیه «اصْلَوْهَا الْیَوْمَ بِما کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ» (یس/64)، همنشین و ملازم آتش شدن است؛ و از ابومسلم نقل شده که منظور از «اصْلَوْهَا» ، «صیروا صلاها: ماده سوختنیِ آتش شوید، هیزمِ آتش شوید» است.

اما مرحوم مصطفوی بر این باور است که «صلی» ([به صورت اسم،] در معنای «آتش»؛ و [به صورت فعل، در معنای] «سوزاندن با آتش» یا «افتادن در آتش») در اصل از زبان عبری گرفته شده و به معنای آن است که چیزی را به طوری در مقابل آتش بگذارند که کباب شود.

اسم فاعل رایج از «صلو» غالبا در حالت ثلاثی مزید (باب تفعیل: صلّی، یصلّی) و به صورت «مُصَلّی» است؛ اما اسم فاعل رایج از «صلی» غالبا در حالت ثلاثی مجرد و به صورت «صالی» است، یعنی به معنای کسی که همنشنی آتش می‌شود و بدین سبب می‌سوزد: «إِلاَّ مَنْ هُوَ صالِ الْجَحیمِ» (صافات/163) [إِنَّهُمْ صالُوا النَّارِ؛ ص/59)]. کاربرد آن به صورت فعل در قرآن کریم نیز غالبا به صورت فعل ثلاثی مجرد بوده است؛ هرچند در باب افعال (فَسَوْفَ نُصْلِیهِ ناراً، نساء/30؛ إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا بِآیاتِنا سَوْفَ نُصْلیهِمْ ناراً، نساء/56) و باب افتعال (آتیکُمْ بِشِهابٍ قَبَسٍ لَعَلَّکُمْ تَصْطَلُونَ، نمل/7؛ أَوْ جَذْوَةٍ مِنَ النَّارِ لَعَلَّکُمْ تَصْطَلُونَ، قصص/29) هم به کار رفته است. همچنین کاربرد آن به صورت اسم، علاوه بر اسم فاعل (صالی)، به صورت مصدر، هم بر وزن «فعول» (صِلیّ): «ثُمَّ لَنَحْنُ أَعْلَمُ بِالَّذینَ هُمْ أَوْلى‏ بِها صِلِیًّاً» (مریم/70) و هم بر وزن «تصلیة»: «وَ تَصْلِیَةُ جَحیمٍ» (واقعه/94) به کار رفته است.

درباره ماده «صلی» دیدیم که برخی تذکر دادند که این به معنای نزدیک شدن و در کنار آتش قرار گرفتن است؛ ابوحیان در همین راستا به تفاوت دقیق بین «صلا» و «احراق» اشاره می‌کند: «صلا» آن حالت مجاورت در کنار آتش است که موجب حرارت دیدن، پخته شدن و ... می‌گردد؛ اما احراق آن است که مستقیما توسط آتش سوزانده و نابود شود؛ و چه‌بسا اینکه قرآن غالبا از تعبیر «صلا» برای عذاب استفاده می‌کند به طور غیرمستقیم اشاره دارد که قرار نیست در اثر حرارت آتش، آنان به طور کامل نیست و نابود شوند؛ چنانکه در جای دیگر فرمود: «کُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَیْرَها لِیَذُوقُوا الْعَذابَ» (نساء/56).

جلسه 935 https://yekaye.ir/an-nsea-4-10/

جَحیمٍ

درباره ماده «جحم» قبلا بیان شد که این ماده در اصل برای حرارت بسیار زیاد و شدت التهاب آتش به کار می‌رود و «جاحم» به مکان بسیار داغ گفته می‌شود و «جحیم» صیغه مبالغه از آن است  لذا به جهنم گفته می‌شود. تفاوتش با «سعیر» و «حریق» و «جهنم» در این است که «سعیر» فقط در مورد وضعیت آتش در همان لحظات اشتعال به کار می‌رود؛ و «حریق» به وضعیت آتش در حالی که دارد اشیای دیگر را نابود می‌کند؛ و «جهنم» دلالت بر گودی بسیار عمیق می‌کند؛ اما «جحیم» آتش بسیار شدیدی است که گویی آتشی روی آتشی و گدازه‌ای روی گدازه‌ای دیگر قرار گیرد، چنانکه جاحمه، شدن التهاب آتش است و «جاحم الحرب» قسمتی از میدان جنگ است که شدیدترین درگیری در آنجا رخ می‌دهد. از ابن عباس هم نقل شده که «جحیم» بلندمرتبه‌ترین آتش جهنم است (تفسیر القمی، ج‏2، ص408)

جلسه 457 https://yekaye.ir/al-muzzammil-73-12/ [5]

حدیث

1) حسن بصرى حکایت کرده که وقتی امیر المؤمنین(علیه السّلام) به شهر ما بصره وارد شد گذارش بر من افتاد و وی آن موقع نوجوان بودم. حضرت سخنانی به وی می‌فرماید و سپس به بازار می‌رود و خطاب به اهل بازار می‌فرماید:

اى بندگان دنیا و کارگزاران دنیاداران! حال که شما در روز پیوسته سوگند مى‌خورید، و در شب در بسترهاى خود مى‌آرمید، و در خلال این حالات از آخرت غافلید، پس کِى زاد و توشه آماده و در امر معاد اندیشه مى‌کنید؟!

مردى گفت:اى امیر مؤمنان ما ناگزیریم از بدست آوردن روزى، پس چه کنیم‌؟

امیر مؤمنان(علیه السّلام) فرمود: همانا تحصیل معاش از راه حلال آدمى را از کار آخرت باز نمى‌دارد، و اگر گوئى: ما ناچاریم احتکار کنیم، عذرت پذیرفته نیست!

آن مرد به گریه افتاد و راه افتاد که برود. امیر المؤمنین(علیه السّلام) به او فرمود: نزدم بیا تا شرح بیشترى گویم.

وی بازگشت. حضرت فرمود: بدان - ای بند? خدا- که هر کس در دنیا براى آخرت کار کند ناگزیر پاداش عملش را بتمامه در آخرت دریافت کند، و هر کس که در دنیا برای دنیا کار کند؛ ثمره کارش در آخرت آتش دوزخ خواهد بود.

سپس امیر المؤمنین(علیه السّلام)این آیات را تلاوت نمود: «امّا آن کس که سرکشى کند و زندگانى دنیا را ترجیح دهد پس همانا جحیم جایگاه اوست» (نازعات/37-39).

الأمالی (للمفید)، ص119-120؛ بحار الأنوار، ج‏74، ص423

قَالَ أَخْبَرَنِی أَبُو نَصْرٍ مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَیْنِ الْبَصِیرُ الْمُقْرِی قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو الْحَسَنِ عَلِیُّ بْنُ الْحَسَنِ الصَّیْدَلَانِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو الْمِقْدَامِ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ مَوْلَى بَنِی هَاشِمٍ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو نَصْرٍ الْمَخْزُومِیُ‏  عَنِ الْحَسَنِ بْنِ أَبِی الْحَسَنِ الْبَصْرِیِ‏ قَالَ‏ لَمَّا قَدِمَ عَلَیْنَا أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ع الْبَصْرَةَ مَرَّ بِی ...[6]

ثُمَّ قَالَ یَا عَبِیدَ الدُّنْیَا وَ عُمَّالَ أَهْلِهَا إِذَا کُنْتُمْ بِالنَّهَارِ تَحْلِفُونَ وَ بِاللَّیْلِ فِی فُرُشِکُمْ تَنَامُونَ‏  وَ فِی خِلَالِ ذَلِکَ عَنِ الْآخِرَةِ تَغْفُلُونَ فَمَتَى تُحْرِزُونَ‏  الزَّادَ وَ تُفَکِّرُونَ فِی الْمَعَادِ؟

فَقَالَ لَهُ رَجُلٌ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ إِنَّهُ لَا بُدَّ لَنَا مِنَ الْمَعَاشِ فَکَیْفَ نَصْنَعُ؟

فَقَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع إِنَّ طَلَبَ الْمَعَاشِ مِنْ حِلِّهِ لَا یَشْغَلُ عَنْ عَمَلِ الْآخِرَةِ فَإِنْ‏ قُلْتَ لَا بُدَّ لَنَا مِنَ الِاحْتِکَارِ لَمْ تَکُنْ مَعْذُوراً.

فَوَلَّى الرَّجُلُ بَاکِیاً فَقَالَ لَهُ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع: أَقْبِلْ عَلَیَّ أَزِدْکَ بَیَاناً. فَعَادَ الرَّجُلُ إِلَیْهِ.

فَقَالَ لَهُ: اعْلَمْ یَا عَبْدَ اللَّهِ أَنَّ کُلَّ عَامِلٍ فِی الدُّنْیَا لِلْآخِرَةِ لَا بُدَّ أَنْ یُوَفَّى أَجْرَ عَمَلِهِ فِی الْآخِرَةِ وَ کُلُّ عَامِلِ دُنْیَا [دینا] لِلدُّنْیَا عُمَالَتُهُ‏  فِی الْآخِرَةِ نَارُ جَهَنَّمَ. ثُمَّ تَلَا أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع قَوْلَهُ تَعَالَى: «فَأَمَّا مَنْ طَغى‏ وَ آثَرَ الْحَیاةَ الدُّنْیا. فَإِنَّ الْجَحِیمَ هِیَ الْمَأْوى‏.»

تدبر

1) «وَ تَصْلِیةُ جَحیمٍ»

کسی که روند زندگی اش را بر تکذیب قرار دهد و مسیر گمراهی را بپیماید وقتی از این عالمی که ظواهر غلبه دارد عبور کند و وارد عالم دیگر که پرده‌ها کنار می‌رود شود، پذیرایی اولیه‌اش، عذابی با آبی جوشان است و همنشین‌ همیشگی‌اش جهنم.

 

2) «وَ تَصْلِیةُ جَحیمٍ»

تعبیر «جحیم» 26 بار در قرآن کریم آمده است که 25 بار آن ناظر به جهنم است (آن یک مورد دیگر تعبیر نمرودیان است از آتشی که برای سوزاندن حضرت ابراهیم ع آماده کرده بودند: قالُوا ابْنُوا لَهُ بُنْیاناً فَأَلْقُوهُ فِی الْجَحیمِ؛ صافات/97)

درباره ورود افراد به «جحیم» تعابیر مختلفی آمده است: از در حجیم بودن (وَ إِنَّ الْفُجَّارَ لَفی‏ جَحیمٍ؛ انفطار/14) و ماوای شخص قرار گرفتن (فَإِنَّ الْجَحیمَ هِیَ الْمَأْوى؛ نازعات/39) تا کشان‌کشان شخص را به میانه آن بردن (خُذُوهُ فَاعْتِلُوهُ إِلى‏ سَواءِ الْجَحیمِ؛ دخان/47) و به سوی صراط حجیم هدایت کردن (فَاهْدُوهُمْ إِلى‏ صِراطِ الْجَحیمِ؛ صافات/23) و در مجموع «اصحاب جحیم» شدن (6 مورد).

در این میان چهار مورد از ماده «صلی» برای جهنمی شدن استفاده شده است:

«ما أَنْتُمْ عَلَیْهِ بِفاتِنین‏؛ إِلاَّ مَنْ هُوَ صالِ الْجَحیمِ» (صافات/162-163)

«وَ أَمَّا إِنْ کانَ مِنَ الْمُکَذِّبِینَ الضَّالِّینَ فَنُزُلٌ مِنْ حَمِیمٍ؛ وَ تَصْلِیَةُ جَحیمٍ» (واقعه/92-94)

«وَ أَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ بِشِمالِهِ ...  ثُمَّ الْجَحیمَ صَلُّوهُ (حاقه/25-31)

«وَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبینَ ... وَ ما یُکَذِّبُ بِهِ إِلاَّ کُلُّ مُعْتَدٍ أَثیمٍ ... کَلاَّ إِنَّهُمْ عَنْ رَبِّهِمْ یَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ ثُمَّ إِنَّهُمْ لَصالُوا الْجَحیمِ» (مطففین/16)

کنار هم گذاشتن این آیات تصویر خوبی از کسی که به «تصلیة جحیم» مبتلا خواهد شد در اختیار ما قرار می‌دهد. چنین کسی حتما مکذِّب و از اصحاب شمال است؛ و تنها کسی به فتنه‌ی فتنه‌گران زمین می‌خورد که قرار باشد به چنین سرنوشتی گرفتار شود.

پس می‌توان گفت: مهمترین عامل زمین خوردن انسانها و جهنمی شدن آنان که قطعا انسان را جهنمی می‌کند و به وضعیتی می‌رساند که طعم جهنم را بچشد، تکذیب حق و حقیقت است؛ کسی که حقیقت بر او عرضه شود و زیر بار آن نرود هیچ امیدی به هدایتش نمی‌توان بست و هیچ تلاشی برای هدایت وی سودی ندارد؛ مگر اینکه خودش دست از این لجاجت و تکذیب حقیقت بردارد.

ثمره اخلاقی

اگر دقت کنیم که همواره همه انحرافات بزرگ از انحرافات کوک شروع می‌شود آنگاه شاید بتوان گفت پرهیز از قضاوت سریع و انکارهایی که هنوز دلیل کافی برای انکارشان نداریم مهمترین زمینه‌ای است که می‌تواند ما را به شقاوت ابدی گرفتار کند؛ و شاید بتوان گفت مهمترین علاج این آسیب، در پیش گرفتن روحیه احتیاط است؛‌ بویژه در جانب انکار.

این هشداری است که خداوند به طور خاص در مواجهه افراد با قرآن کریم و معارف آن به ما گوشزد می‌کند؛ که ریشه اصلی مخالفت‌ها با قرآن تکذیب چیزی است که اشخاص هنوز بدان احاطه علمی پیدا نکرده‌اند: «بَلْ کَذَّبُوا بِما لَمْ یُحیطُوا بِعِلْمِهِ وَ لَمَّا یَأْتِهِمْ تَأْویلُهُ کَذلِکَ کَذَّبَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الظَّالِمین»‏ (یونس/39)

 

 

 


[1] . در کتاب القراءات (سیاری)، ص154 حدیثی آورده که ظاهرا عبارت «فی الآخرة» را در انتهای این آیه اضافه دارد؛ اما با توجه به اینکه برخی از احادیث (از جمله حدیث1 که در ذیل آیه قبل گذشت) این را به عنوان قید توضیحی در تفسیر آیه آورده‌اند به نظر می‌رسد این هم از همین دسته احادیث بوده باشد؛ نه مصداق اختلاف قرائت:

 محمد بن جمهور، عن بعض أصحابنا، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: والله لا یخرج محب لنا [محبونا] من الدنیا حتی یری مکانه من الجنة، ولا یخرج عدو لنا حتی یجرع جرعة من حمیم علی فراشه، وهو قوله تعالی «فأما إن کان من المقربین فروح فی الدنیا وریحان و جنة نعیم وأما إن کان من أصحاب الیمین فسلام لک من أصحاب الیمین وأما إن کان من الذین الضالین فنرل من حمیم فی الدنیا وتصلیة جحیم فی الآخرة»

[2] . حرف «و» قبل از المنقری در معجم القرائات نیامده اما در روح المعانی، ج14، ص161 آمده است:

وقرأ أحمد بن موسى والمنقری واللؤلؤی عن أبی عمرو «وتصلیة» بالجر عطفا على حَمِیمٍ

[3] . قراءة الجمهور «وتصلیةُ» بضم التاء على الرفع، معطوفة على « فَنُزُلٌ» فی الآیة السابقة.

. وقرأ أحمد بن موسى المنقری واللؤلؤی عن أبی عمرو «وتصلیةِ» بجر التاء، عطفا على «من حمیمٍ» فی الآیة السابقة.

[4] . قرأ بإدغام التاء فی الجیم وبالإظهار أبو عمرو ویعقوب. قال القرطبی: «أدغم أبو عمرو التاء فی الجیم، وهو بعید» .

[5] . تفاوت بین «نار» و «سعیر» و «حجیم» و «جهنم» با «حریق» در جلسه 904 https://yekaye.ir/ale-imran-3-181/ هم مورد توجه قرار گرفته بود که تفاوت مذکور با بیانی که آنجا گذشت اندکی تکمیل شد.

[6] . وَ أَنَا أَتَوَضَّأُ فَقَالَ یَا غُلَامُ أَحْسِنْ وُضُوءَکَ یُحْسِنِ اللَّهُ إِلَیْکَ ثُمَّ جَازَنِی فَأَقْبَلْتُ أَقْفُو أَثَرَهُ فَحَانَتْ‏  مِنِّی الْتِفَاتُهُ فَنَظَرَ إِلَیَّ فَقَالَ یَا غُلَامُ أَ لَکَ إِلَیَّ حَاجَةٌ قُلْتُ نَعَمْ عَلِّمْنِی کَلَاماً یَنْفَعُنِیَ اللَّهُ بِهِ فَقَالَ یَا غُلَامُ مَنْ صَدَقَ اللَّهَ نَجَا وَ مَنْ أَشْفَقَ عَلَى دِینِهِ سَلِمَ مِنَ الرَّدَى وَ مَنْ زَهِدَ فِی الدُّنْیَا قَرَّتْ عَیْنُهُ بِمَا یَرَى مِنْ ثَوَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- أَ لَا أَزِیدُکَ یَا غُلَامُ قُلْتُ بَلَى یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ قَالَ ثَلَاثُ خِصَالٍ مَنْ کُنَّ فِیهِ- سَلِمَتْ لَهُ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةُ مَنْ أَمَرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ ائْتَمَرَ بِهِ وَ نَهَى عَنِ الْمُنْکَرِ وَ انْتَهَى عَنْهُ وَ حَافَظَ عَلَى حُدُودِ اللَّهِ- یَا غُلَامُ أَ یَسُرُّکَ أَنْ تَلْقَى اللَّهَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَ هُوَ عَنْکَ رَاضٍ قُلْتُ نَعَمْ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ قَالَ کُنْ فِی الدُّنْیَا زَاهِداً وَ فِی الْآخِرَةِ رَاغِباً وَ عَلَیْکَ بِالصِّدْقِ فِی جَمِیعِ أُمُورِکَ فَإِنَّ اللَّهَ تَعَبَّدَکَ‏  وَ جَمِیعَ خَلْقِهِ بِالصِّدْقِ ثُمَّ مَشَى حَتَّى دَخَلَ سُوقَ الْبَصْرَةِ فَنَظَرَ إِلَى النَّاسِ یَبِیعُونَ وَ یَشْتَرُونَ فَبَکَى ع بُکَاءً شَدِیداً