1060) سوره واقعه (56) آیه 93 فَنُزُلٌ مِنْ حَمیمٍ
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
1060) سوره واقعه (56) آیه 93
فَنُزُلٌ مِنْ حَمیمٍ
15-18 جمادیالاولی 1442
ترجمه
پس پیشکشی از [= پذیرایی ابتداییای با] آبی جوشان.
اختلاف قرائت[1]
فَنُزُلٌ / فَنُزْلٌ
در اغلب قراءات معروف به همین صورت «نُزُلٌ» (زاء مضموم) قرائت شده است:
اما در برخی روایت غیرمشهوری (طرق یونس و خالد و مطوعی به روایت عباس) از قرائت اهل بصره (ابوعمرو) به صورت «نُزْلٌ» (زاء ساکن) قرائت شده است (معجم القراءات ج9، ص321[2])؛ که به لحاظ معنایی «نُزْل» را نیز به معنای آنچه برای میهمان آماده میکنند دانستهاند (النهایة، ج5، ص43[3])
نکات ادبی
نُزُلٌ
درباره ماده «نزل» قبلا در ضمن آیه 56 بیان شد که به معنای حرکت از بالا به پایین و فرود آمدن، و هبوط و مستقر شدن در محل مورد نظر (حلول) است و تفاوت «نزول» با «هبوط» در این است که هبوط، نزولی است که ادامه دارد؛ به تعبیر دیگر، در «نزول»، اصل حرکت رو به پایین بیشتر مد نظر است؛ اما در «هبوط»، استقراری که بعد از این حرکت انجام میشود، بیشتر مورد توجه است.
همچنین گذشت که کلمه «نُزُل» میتواند صفت مشبهه از ماده «نزل» (نزول: فرود آمدن) باشد که به معنای آن چیزی است که برای کسی (بویژه: مهمانی) که میخواهد در جایی فرود آید و منزل گزیند، آماده میکنند؛
ویا اسم مکان باشد به معنای منزل و جایگاهی که برای نزول کسی آماده شده (جایی که او بر آن فرود میآید و نازل میشود)؛
و حتی برخی گفتهاند گاه این کلمه میتواند در معنای اسم فاعل (نازل) باشد؛ و حتی گاه به معنای مصدری «نزول» نیز میباشد.
جلسه 1023 https://yekaye.ir/al-waqiah-56-56/
به نظر میرسد در این آیه فقط دو معنای اول قابل تطبیق است:
اگر «نُزُل» به همان معنای اول (آنچه برای پذیرایی آماده میکنند) باشد، آنگاه یعنی این حمیم طعام و شرابی است که برای آنها در یوم الدین آماده شده است؛ که این نظر اغلب مترجمان و مفسران است (مثلا مجمع البیان، ج9، ص334[4]؛ المیزان فی تفسیر القرآن، ج19، ص140[5])
و اگر «نُزُل» را به معنای «منزل» (محل اقامت و نزول) باشد، آنگاه یعنی این حمیم محل نزول و منزلگاه آنان در آن روز است؛ که قلیلی از مترجمان و مفسران این را گفتهاند (مثلا تفسیر روشن (مصطفوی)، ج16، ص89[6])
حَمیمٍ
در بحث از آیه 42 همین سوره گذشت که درباره اینکه ماده «حمم» در اصل بر چه چیزی دلالت دارد و آیا اساسا میتوان معنای مشترکی برای کاربردهای این ماده یافت یا خیر اختلاف است. ابن فارس حداقل پنج اصل متمایز برای این ماده قائل شده است:
الف. سیاهی، که «یحموم» به معنای دود سیاه و غلیظ از همین باب است: وَ ظِلٍّ مِنْ یَحْمُومٍ، واقعه/43؛
ب. حرارت، که به آب جوش «حمیم» گویند: وظاهرا آب جوشی است که در حال جوشیدن باشد: «کَغَلْیِ الْحَمیمِ» (دخان/46) و در قرآن کریم چنین حمیمی هم نوشیدنی جهنمیان است: «شَرابٌ مِنْ حَمیمٍ» (انعام/70 و یونس/4) و «لا یَذُوقُونَ فیها بَرْداً وَ لا شَرابا إِلاَّ حَمیماً وَ غَسَّاقاً» (نبأ/ 25)؛ و هم وسیلهای برای عذاب جهنمیان: «یُصَبُّ مِنْ فَوْقِ رُؤُسِهِمُ الْحَمیمُ» (حج/19) «ثُمَّ إِنَّ لَهُمْ عَلَیْها لَشَوْباً مِنْ حَمیمٍ» (صافات/67) «هذا فَلْیَذُوقُوهُ حَمیمٌ وَ غَسَّاقٌ» (ص/57) «فِی الْحَمیمِ ثُمَّ فِی النَّارِ یُسْجَرُونَ» (غافر/72) «ثُمَّ صُبُّوا فَوْقَ رَأْسِهِ مِنْ عَذابِ الْحَمیمِ» (دخان/48) «یَطُوفُونَ بَیْنَها وَ بَیْنَ حَمیمٍ آنٍ» (الرحمن/44) «فی سَمُومٍ وَ حَمیمٍ» (واقعه/42) «فَنُزُلٌ مِنْ حَمیمٍ» (واقعه/93)؛ و از برخی آیات معلوم میشود که همان نوشیدنی هم از باب عذاب بوده است نه صرفا رفع عطش: «کَمَنْ هُوَ خالِدٌ فِی النَّارِ وَ سُقُوا ماءً حَمیماً فَقَطَّعَ أَمْعاءَهُمْ» (محمد/15) «فَشارِبُونَ عَلَیْهِ مِنَ الْحَمیمِ» (واقعه/54) و ظاهرا به مناسبت اینکه استفاده از آب داغ برای شست و شو است که کلمات «حمام» و «استحمام» رایج شده و «حمّی» به معنای «تب» نیز ظاهرا به همین مناسبت است.
ج. نزدیکی و حضور، چنانکه برای پیش آمدن و نزدیک شدن یک حاجت تعبیر «أَحَمَّتِ الحاجةُ» به کار میبرند و تعبیر «أحَمَّ الأمرُ» نیز به معنای نزدیک شدن است [و شاید حمیم به معنای دوست صمیمی و نزدیک هم از همین باب باشد چنانکه در این معنا هم بارها در قرآن کریم به کار رفته است: «وَ لا صَدیقٍ حَمیمٍ» (شعراء/101) «ما لِلظَّالِمینَ مِنْ حَمیمٍ وَ لا شَفیعٍ یُطاعُ» (غافر/18) «ادْفَعْ بِالَّتی هِیَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذی بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُ عَداوَةٌ کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمیمٌ» (فصلت/34) «فَلَیْسَ لَهُ الْیَوْمَ هاهُنا حَمیمٌ» (حاقه/35) «وَ لا یَسْئَلُ حَمیمٌ حَمیماً» (معارج/10)
و معنای چهارم یک نوع صوت است (چنانکه به صدای چریدن اسب حمحمّ گویند)؛
و معنای پنجمش هم قصد کردن است که به نظر میرسد این دو معنای اخیر اصلا در قرآن کریم به کار نرفته است.
اما بسیاری از اهل لغت سعی کردهاند با محور قرار دادن معنای حرارت بقیه را هم به این برگردانند. مثلا حسن جبل معنای محوری این ماده را حرارت و حدتی دانسته است که در اثنای شیء سردی سرایت مییابد به نحوی که همه آن را دربربگیرد. راغب اصفهانی نیز ظاهرا معنای اصلی و محوری این ماده را همان حرارت شدید دانسته و مرحوم مصطفوی نیز با تاکید بر اینکه اصل این ماده همان حرارت شدیدی است که به حالت غلیان و جوشش نزدیک باشد وجه تسمیه «حمیم» به معنای دوست را هم چنین توضیح میدهد که بین آنها حرارت و علاقه دوستی بسیار شدید است؛ به تعبیر دیگر «حمیم» بر وزن فعیل دلالت بر ثبوت و شدت حرارت میکند یا حرارت ظاهری مانند آب جوش و یا حرارت معنوی و باطنی مانند دوستی شدید دو نفر با همدیگر. نکته جالب دیگری که وی تذکر میدهد توجه به اشتقاق کبیر بین سه ماده «حمم» (که بیشتر بر حرارت شدید دلالت دارد) و «حمی» (که بیشتر بر حمایتگری و دوستی دلالت دارد) و «حمأ» (که بیشتر بر رنگ سیاه دلالت دارد) است که میتواند تا حدودی طیف گسترده معنای این ماده که ابن فارس را به چالش انداخته بود توضیح دهد.
لازم به ذکر است که وزن فعیل هم به معنای فاعل و هم به معنای مفعول به کار میرود و در خصوص «حمیم» هر دو معنا میتواند مد نظر باشد یعنی هم به آبی که می جوشاند (حرارتش بر دیگران تاثیر میگذارد) میتواند گفته شود و هم بر آبی که میجوشد و خودش در حال جوشیدن است.
جلسه 1009 http://yekaye.ir/al-waqiah-56-42/
حدیث
1) در ذیل آیه 89 حدیثی از امام صادق ع در تفسیر این آیات گذشت[7] که درباره مقربین توضیح می دادند تعبیر «فروح و ریحان» ناظر به قبر است و «جنة نعیم» ناظر به آخرت. در ادامه فرمودند:
«و اما اگر از آن دروغپردازان گمراه بود؛ پس پیشکشی از [= پذیرایی ابتداییای با] آبی جوشان» در قبرش و «چشیدن جهنم» در آخرت.
تفسیر القمی، ج2، ص350
أَخْبَرَنَا أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِیسَ قَدْ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَبْدِ الْعَزِیزِ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ «فَأَمَّا إِنْ کانَ مِنَ الْمُقَرَّبِینَ فَرَوْحٌ وَ رَیْحانٌ» قَالَ: فِی قَبْرِهِ «وَ جَنَّةُ نَعِیمٍ» قَالَ فِی الْآخِرَةِ.
«وَ أَمَّا إِنْ کانَ مِنَ الْمُکَذِّبِینَ الضَّالِّینَ فَنُزُلٌ مِنْ حَمِیمٍ» فِی قَبْرِهِ «وَ تَصْلِیَةُ جَحِیمٍ» فِی الْآخِرَةِ.
2) در ذیل آیه 89 (جلسه 1056 حدیث3 https://yekaye.ir/al-waqiah-56-89/) روایتی از امیرالمومنین ع گذشت درباره اینکه وقتی فرزند آدم میمیرد چه رخ میدهد و سپس پرداختند به اینکه اگر وی از اولیاء الله باشد چه بر او میگذرد. در ادامه اش آمده است:
و اگر (میّت) دشمن پروردگارش باشد، به صورت زشتترین مخلوق خدا از نظر لباس و صورت و بدبوترین آنها به نزد او میآید پس به او میگوید [تو کیستی؟ میگوید من عمل تو هستم] بشارت باد تو را به «پیشکشی از [= پذیرایی ابتداییای با] آبی جوشان و چشیدن جهنم» (واقعه/93-94) و همانا او نیز غسلدهند? خود را میشناسد و به بردارندگان خود سوگند میدهد که او را بازدارند و شتاب نکنند. و چون او را وارد قبر نمایند، دو امتحانکننده [دو بازکننده قبر] به قبر او درآیند و کفنهای او را از روی او کنار زنند و به او گویند: پروردگار تو کیست؟ دین تو چیست؟ و پیامبر تو کیست؟
میگوید: نمیدانم.
پس آنها گویند: ندانستی و هدایت نیافتی.
آنگاه با عصای آهنین ضربهای به جلوی سر او میزنند که هم? آفریدگان مگر جن و انس [که آن را نمیشنوند] از آن ضربه به وحشت میافتند.
آنگاه برای او دری به سوی دوزخ میگشایند، به او گویند: در بدترین حال از تنگی قبر بخواب؛ [جایی که در تنگی] بهسان جایی است که نیزهها پیرامون او چنان او را تحت فشار قرار میدهند که مغز سر او از میان ناخن و گوشتش خارج شود. و خداوند مارها، عقربها و حشرات زمین را بر او مسلّط میگرداند، او را نیش میزنند تا روزی که خداوند او را از قبرش برانگیزاند؛ و او به سبب عذاب و شکنجهای که میبیند، آرزو مینماید که قیامت برپا شود.
جابر [که یکی از افراد در سلسله سند این خبر است] گوید: امام باقر علیه السّلام فرمودند که پیامبر صلّی اللّه علیه و آله فرمود:
من پیش از نبوّتم چوپانی میکردم - که هر پیامبری چوپانی نموده است - به شتران و گوسفندان نظر میکردم که به آرامی مشغول چرا بودند و چیزی در اطراف آنها نبود که آنها را به حرکت وادارد. ناگاه میترسیدند و رم میکردند. میگفتم: این چیست، و در شگفت بودم. تا اینکه جبرئیل علیه السّلام به من گفت: هنگامی که کافری در قبر مورد ضرب قرار میگیرد هیچ مخلوق نیست مگر اینکه این صدا را میشنوند و به وحشت میافتند به جز جن و انس. [و آن موقع بود که] گفتم: این [وحشت چارپایان که آن موقع من می دیدم] از زدن کافر است. پس به خداوند پناه می بریم از عذاب قبر.
الکافی، ج3، ص232-233؛ تفسیر القمی، ج1، ص370؛ تفسیر العیاشی، ج2، ص228
عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَمْرِو بْنِ عُثْمَانَ؛ وَ عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی نَصْرٍ وَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ؛ جَمِیعاً عَنْ أَبِی جَمِیلَةَ مُفَضَّلِ بْنِ صَالِحٍ عَنْ جَابِرٍ عَنْ عَبْدِ الْأَعْلَی؛ وَ عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنْ یُونُسَ عَنْ إِبْرَاهِیمَ عَنْ عَبْدِ الْأَعْلَی؛ عَنْ سُوَیْدِ بْنِ غَفَلَةَ قَالَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع ...
قَالَ وَ إِنْ کَانَ لِرَبِّهِ عَدُوّاً فَإِنَّهُ یَأْتِیهِ أَقْبَحَ مَنْ خَلَقَ اللَّهُ زِیّاً وَ رُؤْیَا [رِیَاشاً] وَ أَنْتَنَهُ رِیحاً؛ فَیَقُولُ لَهُ [مَنْ أَنْتَ؟ فَیَقُولُ لَهُ أَنَا عَمَلُکَ] أَبْشِرْ بِ«نُزُلٍ مِنْ حَمِیمٍ وَ تَصْلِیَةِ جَحِیمٍ» وَ إِنَّهُ لَیَعْرِفُ غَاسِلَهُ وَ یُنَاشِدُ حَمَلَتَهُ أَنْ یَحْبِسُوهُ. فَإِذَا أُدْخِلَ الْقَبْرَ أَتَاهُ مُمْتَحِنَا [مفتحیا] الْقَبْرِ. فَأَلْقَیَا عَنْهُ أَکْفَانَهُ ثُمَّ یَقُولَانِ لَهُ: مَنْ رَبُّکَ وَ مَا دِینُکَ وَ مَنْ نَبِیُّکَ؟ فَیَقُولُ لَا أَدْرِی. فَیَقُولَانِ لَا دَرَیْتَ وَ لَا هُدِیتَ. فَیَضْرِبَانِ یَافُوخَهُ بِمِرْزَبَةٍ مَعَهُمَا ضَرْبَةً مَا خَلَقَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ دَابَّةٍ إِلَّا وَ تُذْعَرُ لَهَا مَا خَلَا الثَّقَلَیْنِ.
ثُمَّ یَفْتَحَانِ لَهُ بَاباً إِلَی النَّارِ؛ ثُمَّ یَقُولَانِ لَهُ: نَمْ بِشَرِّ حَالٍ فِیهِ مِنَ الضَّیْقِ مِثْلُ مَا فِیهِ الْقَنَا مِنَ الزُّجِ حَتَّی إِنَّ دِمَاغَهُ لَیَخْرُجُ مِنْ بَیْنِ ظُفُرِهِ وَ لَحْمِهِ؛ وَ یُسَلِّطُ اللَّهُ عَلَیْهِ حَیَّاتِ الْأَرْضِ وَ عَقَارِبَهَا وَ هَوَامَّهَا فَتَنْهَشُهُ حَتَّی یَبْعَثَهُ اللَّهُ مِنْ قَبْرِهِ وَ إِنَّهُ لَیَتَمَنَّی قِیَامَ السَّاعَةِ فِیمَا هُوَ فِیهِ مِنَ الشَّرِّ.
وَ قَالَ جَابِرٌ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع قَالَ النَّبِیُّ ص:
إِنِّی کُنْتُ أَنْظُرُ إِلَی الْإِبِلِ وَ الْغَنَمِ وَ أَنَا أَرْعَاهَا وَ لَیْسَ مِنْ نَبِیٍّ إِلَّا وَ قَدْ رَعَی الْغَنَمَ وَ کُنْتُ أَنْظُرُ إِلَیْهَا قَبْلَ النُّبُوَّةِ وَ هِیَ مُتَمَکِّنَةٌ فِی الْمَکِینَةِ مَا حَوْلَهَا شَیْءٌ یُهَیِّجُهَا حَتَّی تُذْعَرَ فَتَطِیرُ. فَأَقُولُ مَا هَذَا وَ أَعْجَبُ! حَتَّی حَدَّثَنِی جَبْرَئِیلُ ع: أَنَّ الْکَافِرَ یُضْرَبُ ضَرْبَةً مَا خَلَقَ اللَّهُ شَیْئاً إِلَّا سَمِعَهَا وَ یُذْعَرُ لَهَا إِلَّا الثَّقَلَیْنِ.
فَقُلْتُ ذَلِکَ لِضَرْبَةِ الْکَافِرِ. فَنَعُوذُ بِاللَّهِ مِنْ عَذَابِ الْقَبْرِ.
3) سعید مسیب روایت کرده است که امام سجاد ع مردم را موعظه میکرد و هر جمعه در مسجد رسول الله ص آنان را به زهد در دنیا و توجه به کار آخرت تشویق میفرمود و از جمله مطالبی که از این سخنان ایشان حفظ و مکتوب شده این است که ایشان میفرمودند:
ای مردم! تقوای الهی در پیش گیرید و بدانید که قطعا شما «به سوی او بازمیگردید» (بقره/28) آنگاه «هر کسی حاضر شده مییابد، آنچه را از کار خیر انجام داده است» در این دنیا «و آنچه را از کار بد انجام داده آرزو میکند که کاش میان او و آن فاصلهای زیاد میبود؛و خدا شما را از [عدالت و عذاب] خود بر حذر میدارد.» (آل عمران/30) وای بر تو ای آدمیزاد? غافلی که از او غفلت نمیشود.
ای بنی آدم! همانا اجل تو شتابندهترین چیز به سوی تو است که بیامان بسوی تو میآید و تو را میطلبد، و چیزی نمانده که تو را دریابد، و گویی عمرت به سر رسیده و فرشت? مرگ روحت را ستانده است و تنها به سوی قبر خویش روانی، پس در آنجا روحت به تنت بازگشته است،و دو فرشت? نکیر و منکر برای بازپرسی از تو و امتحان سختی که از توخواهند گرفت سراغت آمدهاند.همانا نخستین چیزی که از تو می پرسند سوال است از خدایی که او را میپرستیدهای و از پیامبری که به سوی تو فرستاده شده است، و از دینی که بدان متدیّن بودهای، و از کتابی که آن را تلاوت میکردهای، و از امامی که به ولایت او تن دادهای، و از عمرت که در چه راهی صرفش کردهای، و مالت را که از کجا به چنگ آوردهای، و در چه راهی خرجش کردهای. پس احتیاط کن و به خویش بنگر و پیش از آن امتحان و سوال و جواب و آزمون، پاسخ خویش مهیّا دار؛ که اگر مؤمنی باشی عارف به دین خود و پیرو راستگویان و هوادار اولیاء الهی، خداوند حجّت تو را بر تو تلقین کند و زبانت را به صواب بگشاید و به خوبی پاسخ دهی و به رضوان و بهشت الهی بشارت داده میشوی و فرشتگان با روح و ریحان به استقبالت آیند؛ و اگر چنین نباشی، زبانت بگیرد و حجّتت ابطال گردد و از پاسخ درمانی و به آتش بشارتداده شوی و فرشتگان عذاب به استقابلت آیند با «پیشکشی از آب جوشان و چشیدن جهنم» (واقعه/93).
بدان ای پسر آدم! در پی این وضع، رویدادی در پیش است بزرگتر، دلخراشتر و هراسناکتر برای دل؛ روز قیامت! ...
الکافی، ج8، ص73؛ الأمالی( للصدوق)، ص503-504[8]؛ الأمالی (للطوسی)، ص348
حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَی عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی وَ عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ جَمِیعاً عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ غَالِبٍ الْأَسَدِیِّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ سَعِیدِ بْنِ الْمُسَیَّبِ قَالَ:
کَانَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ ع یَعِظُ النَّاسَ وَ یُزَهِّدُهُمْ فِی الدُّنْیَا وَ یُرَغِّبُهُمْ فِی أَعْمَالِ الْآخِرَةِ بِهَذَا الْکَلَامِ فِی کُلِّ جُمُعَةٍ فِی مَسْجِدِ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ حُفِظَ عَنْهُ وَ کُتِبَ کَانَ یَقُولُ:
أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّکُمْ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ» فَ«تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ» فِی هَذِهِ الدُّنْیَا «مِنْ خَیْرٍ مُحْضَراً وَ ما عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَیْنَها وَ بَیْنَهُ أَمَداً بَعِیداً وَ یُحَذِّرُکُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ». وَیْحَکَ یَا ابْنَ آدَمَ الْغَافِلَ وَ لَیْسَ بِمَغْفُولٍ عَنْهُ! یَا ابْنَ آدَمَ! إِنَّ أَجَلَکَ أَسْرَعُ شَیْءٍ إِلَیْکَ قَدْ أَقْبَلَ نَحْوَکَ حَثِیثاً یَطْلُبُکَ وَ یُوشِکُ أَنْ یُدْرِکَکَ وَ کَأَنْ قَدْ أَوْفَیْتَ أَجَلَکَ وَ قَبَضَ الْمَلَکُ رُوحَکَ وَ صِرْتَ إِلَی قَبْرِکَ وَحِیداً فَرَدَّ إِلَیْکَ فِیهِ رُوحَکَ وَ اقْتَحَمَ عَلَیْکَ فِیهِ مَلَکَانِ نَاکِرٌ [مَلَکَاکَ مُنْکَرٌ] وَ نَکِیرٌ لِمُسَاءَلَتِکَ وَ شَدِیدِ امْتِحَانِکَ أَلَا وَ إِنَّ أَوَّلَ مَا یَسْأَلَانِکَ عَنْ رَبِّکَ الَّذِی کُنْتَ تَعْبُدُهُ وَ عَنْ نَبِیِّکَ الَّذِی أُرْسِلَ إِلَیْکَ و عَنْ دِینِکَ الَّذِی کُنْتَ تَدِینُ بِهِ وَ عَنْ کِتَابِکَ الَّذِی کُنْتَ تَتْلُوهُ وَ عَنْ إِمَامِکَ الَّذِی کُنْتَ تَتَوَلَّاهُ ثُمَّ عَنْ عُمُرِکَ فِیمَا کُنْتَ أَفْنَیْتَهُ وَ مَالِکَ مِنْ أَیْنَ اکْتَسَبْتَهُ وَ فِیمَا أَنْتَ أَنْفَقْتَهُ [أَتْلَفْتَهُ] فَخُذْ حِذْرَکَ وَ انْظُرْ لِنَفْسِکَ وَ أَعِدَّ الْجَوَابَ قَبْلَ الِامْتِحَانِ وَ الْمُسَاءَلَةِ وَ الِاخْتِبَارِ فَإِنْ تَکُ مُؤْمِناً [مُؤْمِناً تَقِیّاً] عَارِفاً بِدِینِکَ مُتَّبِعاً لِلصَّادِقِینَ مُوَالِیاً لِأَوْلِیَاءِ اللَّهِ لَقَّاکَ اللَّهُ حُجَّتَکَ وَ أَنْطَقَ لِسَانَکَ بِالصَّوَابِ وَ أَحْسَنْتَ الْجَوَابَ وَ بُشِّرْتَ بِالرِّضْوَانِ وَ الْجَنَّةِ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ اسْتَقْبَلَتْکَ الْمَلَائِکَةُ بِالرَّوْحِ وَ الرَّیْحَانِ وَ إِنْ لَمْ تَکُنْ کَذَلِکَ تَلَجْلَجَ لِسَانُکَ وَ دَحَضَتْ حُجَّتُکَ وَ عَیِیتَ عَنِ الْجَوَابِ وَ بُشِّرْتَ بِالنَّارِ وَ اسْتَقْبَلَتْکَ مَلَائِکَةُ الْعَذَابِ بِنُزُلٍ مِنْ حَمِیمٍ وَ تَصْلِیَةِ جَحِیمٍ وَ اعْلَمْ یَا ابْنَ آدَمَ أَنَّ مِنْ وَرَاءِ هَذَا أَعْظَمَ وَ أَفْظَعَ وَ أَوْجَعَ لِلْقُلُوبِ یَوْمَ الْقِیَامَة ...
این حدیثی بسیار طولانی است که ادامه این فراز از حدیث در جلسه 1016 حدیث2 گذشت https://yekaye.ir/al-waqiah-56-49/
4) امیرالمومنین ع خطبهای دارند که به خطبه غراء معروف است و فرازی از آن ذیل آیه2 سوره علق (جلسه351 حدیث2 https://yekaye.ir/al-alaq-96-2/) گذشت.[9] در ادامه آن فراز (که ناظر بود به توصیف نحوه پا گذاشتن انسان به دار وجود و نعمتهای ادراکی که خداوند به او داده) آمده است:
چندان که جوانى شد راست اندام، تندرست و به قامت تمام، گردن کشانه [از راه حقّ] دورى گزید، و بیهُشانه این سو و آن سو دوید. از چاهسار آرزو نوشا، و در پى دنیا کوشا. سرمست لذّت و شادمانى، از عنفوان و نشاط جوانى. نه اندیشه رسیدن مصیبتش در سر، و نه از خدا و تقوایش خبر، تا آنکه در این آزمایش، فریب خورده مرد، و روزگارى کوتاه را در خطا به سر برد. نه عوضى به دست آورد، و نه واجبى را که بر عهده داشت ادا کرد.
در واپسین دوره جوانى و آخرین منزلهاى کامرانى، درد مرگ او را فرو گرفت، چندان که روز را با حیرانى به سر مىبرد، و شب را با بیدارى و نگرانى. هر روز به سختى درد مىکشید و هر شب رنج و بیمارى به سر وقتش مىرسید. حالى که گردش برادرى بود به جان برابر، و پدرى مهربان و نصیحتگر، و مادرى از ناشکیبایى فریادکنان و از ناآرامى بر سینهزنان. و او در بیهوشى و غفلت، سختى و مصیبت، و نالهاى زار، و نفسى افتاده به شمار، و جان کندنى طاقتزا و دشوار. سپس او را خاموش، درون کفنهایش گذارند، و گردن نهاده و رام از زمینش برگیرند و بر پاره چوبهایش بردارند.
پیکرى کوفته و رنجدیده، لاغر از بیماریى که کشیده. فرزند و نواده و برادران همگان تابوتش را بردارند و به خانه غربتش رسانند. آنجا که دیگر هیچ کس او را نبیند [و تنها خود در آن خانه نشیند]. تا چون مشایعت کنندگان باز گردیدند و مصیبت زدگان واپس گراییدند، او را در گودالش نشانند، زمزمه کنان، حیرتزده از پرسش [فرشتگان] و خطا کردن در امتحان. و دشوارتر چیز آنجا، بلاى حاصل از «پذیراییای است از آب جوشان و چشیدن جهنم سوزان» (واقعه/93) و زبانههای سرکش آتش و بانگهای تیز پیاپی آن. نه لختى آسوده بودن، و نه راحتى، تا بدان رنج را زدودن. نه نیرویى بازدارنده تا در امان ماند، و نه مرگى تا او را از این بلا برهاند، و نه خوابى سبک تا آرامشى رساند. سختیهاى مردن از پى هم، عذابها هر ساعت و هر دم، به خدا پناه بریم از این غم.
نهج البلاغة، خطبه 83 (خطبه غراء) (ترجمه با اقتباس از ترجمه سید جعفر شهیدی، ص64-65)
وَ مِنْهَا فِی صِفَةِ خَلْقِ الْإِنْسَانِ
... حَتَّی إِذَا قَامَ اعْتِدَالُهُ وَ اسْتَوَی مِثَالُهُ نَفَرَ مُسْتَکْبِراً وَ خَبَطَ سَادِراً مَاتِحاً فِی غَرْبِ هَوَاهُ کَادِحاً سَعْیاً لِدُنْیَاهُ فِی لَذَّاتِ طَرَبِهِ وَ بَدَوَاتِ أَرَبِهِ. ثُمَّ لَا یَحْتَسِبُ رَزِیَّةً وَ لَا یَخْشَعُ تَقِیَّةً فَمَاتَ فِی فِتْنَتِهِ غَرِیراً وَ عَاشَ فِی هَفْوَتِهِ یَسِیراً [أَسِیراً]؛ لَمْ یُفِدْ عِوَضاً [غَرَضاً] وَ لَمْ یَقْضِ مُفْتَرَضاً. دَهِمَتْهُ فَجَعَاتُ الْمَنِیَّةِ فِی غُبَّرِ [غَبْرَةِ] جِمَاحِهِ وَ سَنَنِ مِرَاحِهِ فَظَلَّ سَادِراً وَ بَاتَ سَاهِراً فِی غَمَرَاتِ الآْلَامِ وَ طَوَارِقِ الْأَوْجَاعِ وَ الْأَسْقَامِ، بَیْنَ أَخٍ شَقِیقٍ وَ وَالِدٍ شَفِیقٍ وَ دَاعِیَةٍ بِالْوَیْلِ جَزَعاً وَ لَادِمَةٍ لِلصَّدْرِ قَلَقاً؛ وَ الْمَرْءُ فِی سَکْرَةٍ مُلْهِثَةٍ وَ غَمْرَةٍ کَارِثَةٍ وَ أَنَّةٍ مُوجِعَةٍ وَ جَذْبَةٍ مُکْرِبَةٍ وَ سَوْقَةٍ مُتْعِبَةٍ.
ثُمَّ أُدْرِجَ فِی أَکْفَانِهِ مُبْلِساً [مُلْبَساً] وَ جُذِبَ مُنْقَاداً سَلِساً؛ ثُمَّ أُلْقِیَ عَلَی الْأَعْوَادِ، رَجِیعَ وَصَبٍ وَ نِضْوَ سَقَمٍ، تَحْمِلُهُ حَفَدَةُ الْوِلْدَانِ وَ حَشَدَةُ الْإِخْوَانِ إِلَی دَارِ غُرْبَتِهِ وَ مُنْقَطَعِ زَوْرَتِهِ وَ مُفْرَدِ وَحْشَتِهِ. حَتَّی إِذَا انْصَرَفَ الْمُشَیِّعُ وَ رَجَعَ الْمُتَفَجِّعُ [مُفِجِ] أُقْعِدَ فِی حُفْرَتِهِ نَجِیّاً لِبَهْتَةِ السُّؤَالِ وَ عَثْرَةِ الِامْتِحَانِ؛ وَ أَعْظَمُ مَا هُنَالِکَ بَلِیَّةً نُزُولُ الْحَمِیمِ وَ تَصْلِیَةُ الْجَحِیمِ وَ فَوْرَاتُ السَّعِیرِ وَ سَوْرَاتُ الزَّفِیرِ [السَّعِیرِ]؛ لَا فَتْرَةٌ مُرِیحَةٌ وَ لَا دَعَةٌ مُزِیحَةٌ وَ لَا قُوَّةٌ حَاجِزَةٌ وَ لَا مَوْتَةٌ نَاجِزَةٌ وَ لَا سِنَةٌ مُسْلِیَةٌ؛ بَیْنَ أَطْوَارِ الْمَوْتَاتِ وَ عَذَابِ السَّاعَاتِ؛ إِنَّا بِاللَّهِ عَائِذُونَ...
تدبر
در ذیل آیه 54 (جلسه 1021، تدبر2 https://yekaye.ir/al-waqiah-56-54/) درباره اینکه بر اساس آیات قرآن «حمیم» عذاب چه کسانی است و چرا آنان چنین عذابی شامل حال آنان شده مطالبی گذشت که به این آیه نیز مرتبط میباشد.
1) «فَنُزُلٌ مِنْ حَمیمٍ»
در لحظهای که جان به لب میرسد و کاری از دست اطرافیان برنمیآید، کسی که از تکذیبکنندگان گمراه باشد، اولین چیزی که با آن مواجه میشود «نُزُلٌ مِنْ حَمیمٍ» است؛ چنانکه در نکات ادبی گذشت «نُزُل» هم به معنای پیشکش و پذیرایی اولیه است و هم به معنای جایگاه؛ پس مقصود از این تعبیر میتواند اشاره باشد به اینکه
الف. او با پیشکشی از آب جوشان جهنم استقبال و پذیرایی میشود.
ب. جایگاه او بلافاصله قرار گرفتن در عذابهای ناشی آب جوشان است.
وقتی لحظه شروع زندگی جدید او این گونه است، وای بر او از آنچه بعد از این در پیش خواهد داشت.
2) «فَنُزُلٌ مِنْ حَمیمٍ»
این حمیمی که پیشکش یا جایگاه این تکذیبکنندگان گمراه در لحظه مرگ است، احتمالا نازلهای همان وضعیتی است در قیامت در آیات قبل در خصوص این افراد این گونه توضیح داده شد: «ثُمَّ إِنَّکُمْ أَیُّهَا الضَّالُّونَ الْمُکَذِّبُونَ ؛ لَآکِلُونَ مِنْ شَجَرٍ مِنْ زَقُّومٍ ؛ فَمالِؤُنَ مِنْهَا الْبُطُونَ ؛ فَشارِبُونَ عَلَیْهِ مِنَ الْحَمیمِ ؛ فَشارِبُونَ شُرْبَ الْهیمِ ؛ هذا نُزُلُهُمْ یَوْمَ الدِّینِ: سپس حتما شما ای گمراهان دروغپرداز! قطعا از درختی از زقوم میخورید. پس، از آن شکمها را پر کنید. پس، بر آن از آن آب جوشان بنوشید؛ پس بنوشید [همچون] نوشیدن شتران عطشان. این است پیشکش [یا جایگاه] آنان روز جزا.» (واقعه/51-56)
3) «فَنُزُلٌ مِنْ حَمیمٍ»
چرا اولین عذاب آنان بعد از مرگ «حمیم» است؟
الف. 15 مورد کلمه «حمیم» به عنوان عذاب در قرآن کریم آمده است که در این میان تنها دو مورد است که به ثمره و اثر حمیم بر آنان اشاره کرده است: «وَ سُقُوا ماءً حَمیماً فَقَطَّعَ أَمْعاءَهُمْ» (محمد/15) و «یُصَبُّ مِنْ فَوْقِ رُؤُسِهِمُ الْحَمیمُ؛ یُصْهَرُ بِهِ ما فی بُطُونِهِمْ وَ الْجُلُود» (حج/19-20) جالب اینجاست که یک مورد هم تصریح شده که این عذاب کاملا پاداشی است که وفاق دارد: «لا یَذُوقُونَ فیها بَرْداً وَ لا شَرابا، إِلاَّ حَمیماً وَ غَسَّاقاً؛ جَزاءً وِفاقاً» (نبأ/ 24-26) که ظاهرا میخواهد بفرماید پاداشی است که با وضعیت آنان و به عنوان جزای عمل آنان وفاق دارد.
با این مقدمه شاید بتوان گفت آنان وجودشان را سراسر پلیدی و آلودگی و ناخالصی دربرگرفته است که این پلیدیها بوده که موجب گردیده آنان حق را تکذیب و در گمراهی مستقر شوند؛ پس چاره آنان چیزی نیست جز آبی جوشان که تمامی درون (امعاء و بطون) و بیرون (جلود) آنان را پاره پاره کند و بسوزاند.
ب. ...
«فَنُزُلٌ مِنْ حَمیمٍ»
پس پیشکشی از [= پذیرایی ابتداییای با] آبی جوشان.
«فَنُزُلٌ مِنْ حَمیمٍ»
پس پیشکشی از [= پذیرایی ابتداییای با] آبی جوشان.
«فَنُزُلٌ مِنْ حَمیمٍ»
پس پیشکشی از [= پذیرایی ابتداییای با] آبی جوشان.
«فَنُزُلٌ مِنْ حَمیمٍ»
پس پیشکشی از [= پذیرایی ابتداییای با] آبی جوشان.
«فَنُزُلٌ مِنْ حَمیمٍ»
پس پیشکشی از [= پذیرایی ابتداییای با] آبی جوشان.
[1] . در کتاب القراءات (سیاری)، ص154 حدیثی آورده که ظاهرا عبارت «فی الدنیا» را در انتهای این آیه اضافه دارد؛ اما با توجه به اینکه برخی از احادیث (از جمله حدیث1 که در ادامه میآید) این را به عنوان قید توضیحی در تفسیر آیه آوردهاند به نظر میرسد این هم از همین دسته احادیث بوده باشد؛ نه مصداق اختلاف قرائت:
محمد بن جمهور، عن بعض أصحابنا، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: والله لا یخرج محب لنا [محبونا] من الدنیا حتی یری مکانه من الجنة، ولا یخرج عدو لنا حتی یجرع جرعة من حمیم علی فراشه، وهو قوله تعالی «فأما إن کان من المقربین فروح فی الدنیا وریحان و جنة نعیم وأما إن کان من أصحاب الیمین فسلام لک من أصحاب الیمین وأما إن کان من الذین الضالین فنرل من حمیم فی الدنیا وتصلیة جحیم فی الآخرة»
[2] . قراءة الجماعة « فَنُزُلٌ» بضم الزای مثقلا. قرأ یونس وخالد والمطوعی کلهم عن عباس عن أبی عمرو « فَنُزْلٌ» بسکون الزای على التخفیف.
[3] . «اللهم إنى أسألک نُزْلَ الشّهداءِ» النُّزْلُ فى الأصل: قِرَى الضیف. و تُضَمُّ زایه. یرید ما للشهداء عند اللّه من الأجر و الثواب.
[4] . النزل الأمر الذی ینزل علیه صاحبه و المعنى هذا طعامهم و شرابهم یوم الجزاء فی جهنم
[5] . و المعنى: و أما إن کان من أهل التکذیب و الضلال فلهم نزل من ماء شدید الحرارة.
[6] . نزل: محلّهاى نزول. .. «پس محلّ نزول او آتش بوده»
[7] . جلسه 1056 پاورقی ذیل حدیث2 https://yekaye.ir/al-waqiah-56-89/#_ftn35
[8] . عبارات صدوق اندک تفاوتهایی دارد که داخل کروشه گذاشتهام و سند صدوق چنین است:
حَدَّثَنَا الشَّیْخُ الْفَقِیهُ أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ مُوسَى بْنِ بَابَوَیْهِ الْقُمِّیُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبِی رِضْوَانُ اللَّهِ عَلَیْهِ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ قَالَ حَدَّثَنِی أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ ...
[9] . آن فراز چنین بود:
أَمْ هَذَا الَّذِی أَنْشَأَهُ فِی ظُلُمَاتِ الْأَرْحَامِ وَ شُغُفِ الْأَسْتَارِ نُطْفَةً دِهَاقاً [دِفَاقاً ذِهَاقاً] وَ عَلَقَةً مِحَاقاً وَ جَنِیناً وَ رَاضِعاً وَ وَلِیداً وَ یَافِعاً ثُمَّ مَنَحَهُ قَلْباً حَافِظاً وَ لِسَاناً لَافِظاً وَ بَصَراً لَاحِظاً لِیَفْهَمَ مُعْتَبِراً وَ یُقَصِّرَ مُزْدَجِراً
[با شما سخن گویم از این انسان] که در تاریکجاى زهدانش بیافرید، و در پردههاى تیرهاش در پیچید. نطفهاى بود جهنده، سپس علقهای شد لخته و ناتمام، و جنین در رحم و طفل شیرخوار، و کودک و نوجوان. آن گاه براى او قلبى حافظ، و زبانى گویا، و چشمى بینا قرار داد، تا بفهمد و پند گیرد، و از گناه خوددارى نماید...
البته خطبهای بسیار طولانی است و فرازهای دیگری از آن نیز تقدیم شد در:
جلسه 85 حدیث1 https://yekaye.ir/al-anam-006-094/
جلسه 88، حدیث5 https://yekaye.ir/at-tawbah-009-061/
جلسه 125 ادامه حدیث3 https://yekaye.ir/ad-dhariyat-051-56/
جلسه 148 حدیث2 https://yekaye.ir/ibraheem-014-22/
جلسه 808 حدیث2 https://yekaye.ir/ya-seen-36-59/