سفارش تبلیغ
صبا ویژن

1028) سوره واقعه (56) آیه 61 عَلی‏ أَنْ نُبَدِّلَ أَمْثالَکُمْ و

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ

1028) سوره واقعه (56) آیه 61

عَلی‏ أَنْ نُبَدِّلَ أَمْثالَکُمْ وَ نُنْشِئَکُمْ فی‏ ما لا تَعْلَمُونَ

29 ذی‌الحجه 1441 29/5/1399

ترجمه

بر اینکه امثال شما را عوض کنیم و شما را در آنچه که [به نحوی که] نمی‌دانید ایجاد نماییم.

اختلاف قرائت

نُنْشِئَکُمْ / نُنْشِیکُمْ[1]

نکات ادبی

عَلى‏ أَنْ نُبَدِّلَ...

جار و مجرور می‌تواند متعلق باشد به «مسبوقین» که در این صورت مراد این است که «و ما نحن بمغلوبین عَلى‏ نأتی بخلق مثلکم بدلا منکم» (مجمع البیان، ج‏9، ص337)

و می‌تواند در موضع حال و متعلق باشد به «قَدَّرْنا بَینَکُمُ الْمَوْتَ» که در این صورت مراد این است که «نحن قدرنا بینکم الموت حال کونه على أساس تبدیل الأمثال و الإنشاء فیما لا تعلمون» (المیزان، ج‏19، ص133)

تفصیل این مطلب در تدبرها خواهد آمد.

نُبَدِّلَ

قبلا بیان شد که ماده «بدل» را در اصل به معنای اینکه چیزی در جای چیز دیگری قرار گیرد، دانسته‌اند و تذکر داد‌اند که این جایگزینی اعم از «عوض» و «تعویض» است؛ در عوض، حتما دومی به ازای اولی است، اما تبدیل به مطلق تغییر دادن چیزی و برداشتن آن گویند: «أَنْ یُبَدِّلَ دِینَکُمْ‏» (غافر/26) «فَمَنْ بَدَّلَهُ بَعْدَ ما سَمِعَهُ‏» (بقرة/181) «ما یُبَدَّلُ الْقَوْلُ لَدَیَّ»‏ (ق/29) «وَ إِذا شِئْنا بَدَّلْنا أَمْثالَهُمْ تَبْدیلاً» (انسان/28). از تفاوت‌های دیگر «تعویض» و «تبدیل» این است که در «عوض» هم‌ارزش و هم‌قیمت بودن مورد توجه است؛ اما در «بدل» صرف تعاقب و این به جای آن آمدن مد نظر است، خواه هم‌رتبه و هم‌ارزش باشند: «وَ إِذا بَدَّلْنا آیَةً مَکانَ آیَةٍ» (نحل/101) یا نباشند و حتی کاملا نقطه مقابل هم باشند «فَبَدَّلَ الَّذِینَ ظَلَمُوا قَوْلًا غَیْرَ الَّذِی قِیلَ لَهُمْ‏» (بقرة/59)، «وَ لَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً» (نور/55) «فَأُوْلئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ‏» (فرقان/70) «ثُمَّ بَدَّلْنا مَکانَ السَّیِّئَةِ الْحَسَنَةَ» (أعراف/95) «یَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ» ‏(إبراهیم/48) «بَدَّلْناهُمْ بِجَنَّتَیْهِمْ جَنَّتَیْنِ ذَواتَیْ أُکُلٍ خَمْطٍ وَ أَثْلٍ وَ شَیْ‏ءٍ مِنْ سِدْرٍ قَلیلٍ» (سبأ/16)

کلمه «بَدَل» (بِئْسَ لِلظَّالِمینَ بَدَلاً؛ کهف/50) را به معنای «بدیل» [= جایگزین] و صفت مشبهه دانسته‌اند.

برخی بین ورود این کلمه در ابواب مختلف تفاوتی نگذاشته، و تمامی کلمات «إبدال» و «تَبدیل» و «تَبَدُّل» و «استبدال» را صرفا همان چیزی را به جای چیز دیگر گذاشتن دانسته‌اند؛ اما اغلب به تفاوت‌های ظریفی بین اینها اشاره کرده‌اند:

فرق «إبدال» و «تبدیل» این است که تبدیل ناظر به جهت وقوع است (ما یَکُونُ لی‏ أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقاءِ نَفْسی، یونس/15؛ مَنْ ظَلَمَ ثُمَّ بَدَّلَ حُسْناً، نمل/11؛ ثُمَّ بَدَّلْنا مَکانَ السَّیِّئَةِ الْحَسَنَةَ، اعراف/95؛ وَ إِذا بَدَّلْنا آیَةً مَکانَ آیَة، نحل/11؛ الَّذینَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ کُفْراً، ابراهیم/28) اما «ابدال» ناظر به جهت صدور (عَسى‏ رَبُّنا أَنْ یُبْدِلَنا خَیْراً مِنْها، قلم/32؛ عَسى‏ رَبُّهُ إِنْ طَلَّقَکُنَّ أَنْ یُبْدِلَهُ أَزْواجاً خَیْراً مِنْکُنَّ، تحریم/5؛ فَأَرَدْنا أَنْ یُبْدِلَهُما رَبُّهُما خَیْراً مِنْهُ زَکاةً وَ أَقْرَبَ رُحْماً، کهف/81). شاید با همین عنایت بوده که اغلب گفته‌اند «تبدیل» تغییر چیزی از حالت اولیه خود است، اما «ابدال» چیزی را به جای چیز دیگر گذاشتن.

همچنین کلمه «تبدیل» با «أتی به» نزدیک است؛ و در تفاوت این دو گفته‌اند که وقتی تعبیر «تبدیل» می‌آید تاکید بر این است که چیزی کنار گذاشته شد تا اینکه چیز جدیدی به جایش آمد، اما در تعبیر «أتی به» ممکن است همان چیز قبلی هنوز باقی باشد و در عین حال چیز جدیدی در کنارش بیاید:  « ائْتِ بِقُرْآنٍ غَیْرِ هذا أَوْ بَدِّلْهُ» (یونس/15)

همچنین گفته‌اند «تَبَدُّل» چون به باب تفعل رفته، دلالت بر مطاوعه‌ی [= پذیرشِ] تفعیل می‌کند، یعنی تبدیل را در خود پذیرفتن: (مَنْ یَتَبَدَّلِ الْکُفْرَ بِالْإیمانِ، بقره/108؛ لا یَحِلُّ لَکَ النِّساءُ مِنْ بَعْدُ وَ لا أَنْ تَبَدَّلَ بِهِنَّ مِنْ أَزْواجٍ، احزاب/52؛ یَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ، ابراهیم/48؛ ْ وَ لا تَتَبَدَّلُوا الْخَبیثَ بِالطَّیِّبِ، نساء/2) و بر این باورند که معنای «تبدل» از این جهت به معنای «استبدال» نزدیک است، چرا که باب استفعال هم دلالت بر «طلب» دارد اما چون طلب در این ماده به معنای پذیرفتن و امری انفعالی است، نه طلب کردن بالفعل، به «تبدل» که نوعی قبول و انفعال در مقابل تبدیل است نزدیک می‌شود: (أَ تَسْتَبْدِلُونَ الَّذی هُوَ أَدْنى‏ بِالَّذی هُوَ خَیْرٌ، بقره/61؛ إِنْ أَرَدْتُمُ اسْتِبْدالَ زَوْجٍ مَکانَ زَوْجٍ، نساء/20؛ یَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ، توبه/39 و محمد/38). البته استبدال برای خرید و فروش (شراء) هم به کار می‌رود؛ اما چنانکه در آیات فوق هم واضح است معنایش اعم از خرید و فروش است.

«اَبْدال» به بزرگان صالحی که خداوند آنان را جایگزین پیشینیان کرده، گویند؛ و  چه‌بسا وجه تسمیه‌اش این باشد که آنان حالات زشت و بد خود را به حالات خوب و پسندیده تبدیل کرده و مصداق آیه «فَأُوْلئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ»‏(فرقان/70) شده‌اند.

جلسه 974   http://yekaye.ir/an-nesa-4-20/

أَمْثالَکُمْ

ماده «مثل» در دو معنای مهم کاربرد فراوان دارد: یکی مشابهت و دیگری برپا و ایستاده بودن؛ و بین اهل لغت درباره اینکه اصل این ماده کدام از این دو است اختلاف است: برخی همچون ابن‌فارس و مرحوم مصطفوی معنای اول را محور اصلی این ماده قرار داده و بر این باورند که اصل این ماده دلالت دارد بر اینکه دو چیز نظیر و شبیه هم باشند؛ اما برخی خاستگاه این ماده را از برپا ایستادن شروع کرده‌اند؛ مثلا حسن جبل با تاکید بر کلماتی مانند «تمثال» و «أمثل» و «تمثّل» معنای محوری‌ این ماده را «تشخص چیزی که بر یک هیات یا صفت معینی قائم و برپا باشد» معرفی می‌کند و مَثَل زدن را این می‌داند که چیزی را با هیات خاصی برپا بداریم که اموری مثل آن بر این هیات جاری می‌شوند؛ و یا مَثَل و مَثُلَة به معنای آنچه مایه عبرت است «وَ جَعَلْناهُ مَثَلاً لِبَنی‏ إِسْرائیل‏» (زخرف/59) را می‌گوید یعنی چیزی در هیاتی برپا داشته شود که مایه عبرت دیگران شود (المعجم الإشتقاقی المؤصل لألفاظ القرآن الکریم،  ص2028-2029[2]) و راغب نیز می‌گوید اصل معنای «مثول» برپا ایستاده بودن (انتصاب) است و -ظاهرا به تبع خلیل (کتاب العین، ج‏8، ص229[3])- توضیح می‌دهد که فعل آن «مَثَلَ یَمْثُلُ» است برای جایی که چیزی برپا بایستد و خودی نشان کند می‌گویند «مَثُلَ الشی‏ءُ» و «تمثال» هم چیزی است که مصور شده باشد و «تمثّل» هم صورت پیدا کردن است «فَتَمَثَّلَ لَها بَشَراً سَوِیًّا» (مریم/17) و «مثال» هم چیزی را در برابر چیز دیگر گذاشتن که کارشان شبیه همدیگر است. (مفردات ألفاظ القرآن، ص758-760[4])

«تمثال» (جمع آن: تماثیل) هم چیزی است که شبیه چیز دیگر است و دیگری را به ظهور درمی‌آورد: «إِذْ قالَ لِأَبیهِ وَ قَوْمِهِ ما هذِهِ التَّماثیلُ الَّتی‏ أَنْتُمْ لَها عاکِفُونَ» (انبیاء/52). (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏11، ص28)[5]

همچنین اشاره شد که از این ماده برای بیان عقوبت کردن هم به کار می‌رود چنانکه می‌گویند «مَثَّل به» از این جهت که کسی را که عقوبت می‌کنند مثال و عبرتی برای هرکسی که عمل شبیه وی انجام داده باشد می‌شود و «مَثُلَة» (جمع آن: «مَثُلات») هم از همین گرفته شده است؛ چنانکه در آیه «وَ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمُ الْمَثُلاتُ‏» یا به معنای عقوبتهایی است که مخاطب را از اینکه شبیه چنان رویه‌ای در پیش بگیرد بازمی‌دارد[6]؛ ویا بر بلاهایی اطلاق می‌شود که بر شخص نازل می گردد و وی را مایه عبرت دیگران می‌کند. بر همین اساس، تعبیر «مَثَلَ الرّجُلُ قائماً» به معنای این است که وی برپا ایستاد؛ از منظر کسانی که معنای اصلی این ماده را تشبیه برقرار کردن می‌دانند گویی مثالی است که برپا داشته شده است؛ و به کسی که در میان قومی بهترین آنها باشد می‌گویند فلانی «أمثل» آنهاست «إِذْ یَقُولُ أَمْثَلُهُمْ طَریقَةً إِنْ لَبِثْتُمْ إِلاَّ یَوْماً» (طه/104) از این جهت که بیش از همه شبیه اهل صلاح و خیر است (معجم المقاییس اللغة، ج‏5، ص296-297[7]) و مونث آن «مُثلی» نیز در همین معنا رایج است:‌ «وَ یَذْهَبا بِطَرِیقَتِکُمُ الْمُثْلى»‏(طه/63) (مفردات ألفاظ القرآن، ص760[8]) هرچند برخی به خاطر وزنش در خصوص این دو گفته‌اند که صفت تفضیلی است و به معنای چیزی است که فضیلت و امتیازی در مثلیت و مشابهتش و در متمثل شدنش وجود دارد؛ و در این دو آیه هم وصف برای «طریقت» قرار گرفته یعنی می‌خواد بفرماید چیزی که بیشترین شباهت را با طریق و مسیر بودن دارد؛ و طریق چیزی است که شخص را به مقصدش می‌رساند و با همین لحاظ بوده که برای اشاره به کسی که بهترین راه را در پیش گرفته از تعبیر «أمثلهم طریقة» و برای اشاره به بهترین راه از تعبیر «طریقة المثلی» استفاده شده است. (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏11، ص27-28[9])

درهر صورت وقتی می‌گوییم این «مِثل» آن است یعنی شبیه آن است؛ اما اینکه «مِثل» و «مَثَل» چه فرقی دارند برخی آنها را کاملا شبیه همدیگر دانسته‌اند (مانند شِبه و شَبَه) و گفته‌اند مَثَلی هم که برای امور مختلف زده می‌شود از همین باب است چون با ارائه شبیه چیزی امری را توضیح می‌دهد. (معجم المقاییس اللغة، ج‏5، ص296-297[10]) برخی توضیح داده‌اند که «مَثَل» صفت مشبهه است (همانند حسن) و دلالت دارد بر آن چیزی که متصف به مثلیت و مشابهت می‌شود و این عنوان در آن ثابت است. بدین لحاظ «مَثَلِ» چیزی اموری که مورد نظر گوینده بوده را بخوبی در خود مجسم نموده و اهم صفات و خصوصیات مورد نظر را نمایان می‌کند؛ و البته باز تفاوات عمیقی بین این دو کلمه قائل نیستند چرا که توضیح داده‌اند هم در مِثل و هم در مَثَل گاهی وجه شبه بیان می‌شود که مماثلت از همان زاویه مد نظر است اما گاه وجه شبه بیان نمی‌شود در این موارد مماثلت در تمامی ذات و اجزا مد نظر می‌باشد. (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏11، ص25-26[11])

اما اگر سراغ کاربردهای قرآنی کلمه «مَثَل» ‌برویم به نظر می‌رسد ظرافتهای بیشتری در کار است. برخی بر این باورند که تعبیر «مَثَل» در قرآن در دوجا آمده است: گاهی به معنای این است که دو امر در معنایی و یا حیثیتی شبیه همدیگرند مثلا: «وَ مَثَلُ کَلِمَةٍ خَبیثَةٍ کَشَجَرَةٍ خَبیثَةٍ اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الْأَرْضِ ما لَها مِنْ قَرارٍ‌»  (ابراهیم/26) «مَثَلُهُمْ کَمَثَلِ الَّذِی اسْتَوْقَدَ ناراً» (بقرة/17) «وَ مَثَلُ الَّذِینَ کَفَرُوا کَمَثَلِ الَّذِی یَنْعِقُ بِما لا یَسْمَعُ إِلَّا دُعاءً وَ نِداءً» (بقرة/171)؛ و گاهی خود بیان و خبر دادن و توصیف چیزی است؛ چنانکه آیاتی همچون «مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِی وُعِدَ الْمُتَّقُونَ‏ فِیها أَنْهارٌ...» (محمد/15) ویا «ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ إِنَّ الَّذینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّه‏» (حج/73)، اصلا در مقام مثل زدن چیزی به چیز دیگر نیست بلکه صرفا در مقام اخبار از همان امر اول است. (کتاب العین، ج‏8، ص228[12]؛ مفردات ألفاظ القرآن، ص759-760[13]) و البته چنانکه در مثالهای فوق دیده می‌شود قرآن کریم گاهی در مقام تشبیه دو چیز، به جای اینکه بگوید مَثَل چیزی، شبیه فلان چیز است می‌فرماید مَثَل چیزی شبیه مَثَل فلان است؛ آیا بین این دو تعبیر تفاوتی هست؟ برخی بر این باورند که گویی مقایسه نه بین چیزی و شبیه آن، بلکه بین شبیه‌های دو چیز است؛ که اگر اولی بود (یعنی در جاهایی که صرفا مقایسه بین چیزی و مثل آن چیز است) مقایسه ناظر به ذات این دو است؛ اما وقتی تعبیر دوم به کار می‌رود برای نشان دادن این است که مقایسه صرفا بین خصوصیات مورد نظر این دو می‌باشد نه بین ذات این دو. (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏11، ص27[14]). اما برخی این گونه تفاوت گذاشتن را نه در جایی که کلمه «مَثَل» یکبار و دو بار آمده باشد، ‌بلکه در مقام تفاوت «مِثل» و «مَثَل» دانسته و گفته‌اند «مِثل» ‌جایی است که دو چیز در ذاتشان شبیه و برابر باشند؛ اما «مَثل» در اصل به معنای صفت و توصیف چیزی است؛ از این رو تعبیر «مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِی وُعِدَ الْمُتَّقُونَ» یعنی توصیف بهشتی که وعده داده شده چنین و چنان است؛ آنگاه وقتی می‌فرماید مَثَل چیزی کمَثَل فلان است یعنی صفت و توصیف و حکایت امر اول همان صفت و توصیف و حکایت امر دوم است  (الفروق فی اللغة، ص147[15])؛ و جالب اینجاست که کلمه «أمثال» هم جمع «مِثل» است و هم جمع «مَثَل»؛و در قرآن برای هر دو به کار رفته است؛ ‌مثلا برای «مِثل»: «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها وَ مَنْ جاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَلا یُجْزى‏ إِلاَّ مِثْلَها» (انعام/160) و برای «مَثَل»: اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکاةٍ فیها مِصْباحٌ ... یَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ لِلنَّاسِ (نور/35)

به نظر می‌رسد این تحلیل اخیر دقیقترین تحلیل باشد. در واقع برای تشبیه از کلمه «مِثل» استفاده می‌شود نه «مَثَل»؛ و این کلمه اخیر صرفا در مقام توصیف و اخبار محض از چیزی است؛ لیکن گاه این توصیف کاملا به صورت توصیف محض ارائه می‌شود شبیه «إِنَّ اللَّهَ لا یَسْتَحْیی‏ أَنْ یَضْرِبَ مَثَلاً ما بَعُوضَةً» (بقره/26) یا «ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً رَجُلاً فیهِ شُرَکاءُ مُتَشاکِسُونَ وَ رَجُلاً سَلَماً لِرَجُلٍ هَلْ یَسْتَوِیانِ مَثَلاً الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ» (زمر/29)؛ اما گاهی اوقات در مقام توصیف و اخبار از چیزی که یک نحوه تشبیه هم مطرح شده؛ اما این تشبیه ناشی از کلمه «مثل» نیست؛ بلکه به خاطر کلمه دیگری (حرف «ک» و ...) می‌باشد؛ و به جای کلمه «مثل» همانند مورد قبل، می‌توان همان تعبیر «حکایة» و «صفة» و مانند آن را گذاشت؛ مثلا: «مَثَلُ الْفَریقَیْنِ کَالْأَعْمى‏ وَ الْأَصَمِّ وَ الْبَصیرِ وَ السَّمیع» هود/24) «إِنَّما مَثَلُ الْحَیاةِ الدُّنْیا کَماءٍ أَنْزَلْناهُ مِنَ السَّماءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَباتُ الْأَرْضِ ...» (یونس/24) «وَ مَثَلُ کَلِمَةٍ خَبیثَةٍ کَشَجَرَةٍ خَبیثَةٍ اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الْأَرْضِ ما لَها مِنْ قَرارٍ‌»  (ابراهیم/26) «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکاةٍ فیها مِصْباحٌ الْمِصْباحُ فی‏ زُجاجَةٍ ...» (نور/35) و در این گونه موارد گاهی در مقام مقایسه دو چیز، که کلمه «مَثَل» روی هر دو تکرار شده است؛ اما باز این تشبیه نه مفاد این تکرار، بلکه به خاطر وجود کلمه دیگری (بویژه حرف تشبیه «ک») است؛ به طوری که تمامی مواردی که این کلمه تکرار شده حتما روی دومی حرف «ک» آمده است.[16]

البته در مواردی که «مَثَل زدن» مطرح شده است می‌توان گفت که حکایت و توصیفی مطرح شده که با یک نحوه تشبیه، مطلب مورد نظر را بفهماند؛ اما در این خصوص هم قبلا در بحث از ماده «ضرب» بیان شد که در مورد «ضَرْبُ المَثل: مَثَل زدن» (که بیشترین کاربرد کلمه «ضرب» در قرآن است؛ یعنی بیش از نیمی از موارد استعمال آن، مانند:‌ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا، ابراهیم/24 و نحل/75 و 76 و 112 و زمر/29 تحریم/10 و 11؛ وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلًا، کهف/32 و یس/13؛ ضَرَبَ لَکُمْ مَثَلًا مِنْ أَنْفُسِکُمْ‏، روم/28؛ وَ لَقَدْ ضَرَبْنا لِلنَّاسِ، روم/58؛ وَ لَمَّا ضُرِبَ ابْنُ مَرْیَمَ مَثَلًا، زخرف/57؛ ما ضَرَبُوهُ لَکَ إِلَّا جَدَلًا، زخرف/58؛ وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلَ الْحَیاةِ الدُّنْیا، کهف/45) اگرچه راغب اصفهانی این را از باب تشبیه به ضرب سکه دانسته، یعنی یاد کردن اثر چیزی که در چیز دیگری ظاهر می‌شود، اما مرحوم مصطفوی بر این باور است که این تعبیر مستقیما از خود «ضرب» گرفته شده و گویی این زدنی کلام و زبان است؛ یعنی مَثَل کلامی است که گویی بر محل خاصی که با آن تناسب دارد کوبیده و زده می‌شود؛ (جلسه 962 http://yekaye.ir/an-nesa-4-34/) که باز همان معنای اخبار و توصیف از کلمه «مثل» فهمیده می‌شود.

این ماده با کلماتی مانند «شبیه» ، «ندّ» ، «شکل» (در فارسی: هم‌شکل) ،  «مساوی» ، «نظیر» ، «متفق»‌ ، «عدیل» و حرف «ک» بسیار نزدیک است؛ در تفاوت اینها برخی گفته‌اند که تفاوت اصلی در این است که:

ماده «شبه» برای مشابهت در کیفیت است (مفردات ألفاظ القرآن، ص75) ویا برای صرف هرگونه مشابهت (ولو مشابهت جزیی) است (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏11، ص25[17])؛ و البته برخی گفته‌اند «شبه» در جایی به کار می‌رود که شباهت بین دو چیز مشاهدتی باشد؛‌لذاست که مثلا می‌گویند این سیاهی شبیه آن شیاهی است اما نمی‌گویند قدرت فلانی شبیه قدرت بهمانی است بلکه می‌گویند مثل قدرت اوست (الفروق فی اللغة، ص148-149[18])

ماده «ندد» برای مشابهت فقط در جوهر و ذات شیء است (مفردات ألفاظ القرآن، ص75)؛ در واقع یک مثل و شبیه چیزی است که ضدیت و تقابلی بین او آن شیء‌برقرار است که این دو با هم نمی‌توانند جمع شوند (الفروق فی اللغة، ص147[19])

ماده «سوی» برای مشابهت در کمیت است (مفردات ألفاظ القرآن، ص75)؛ به تعبیر دیگر، مساوات در دو مقداری است که هم‌اندازه هستند و هیچیک بر دیگری فزونی یا نقصانی ندارد؛‌اما مماثلت در جایی است که هریک می‌تواند جای دیگری بنشیند (الفروق فی اللغة، ص149[20])

ماده «شکل» ‌برای مشابهت در مقدار و مساحت (مفردات ألفاظ القرآن، ص75) ویا برای مشابهت در صفات ظاهری صوری است (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏11، ص25[21])؛ و از این رو شکل (شاکل الشی‏ءُ الشی‏ءَ) را در مشابهتی به کار می‌برند که تفاوت گذاشتن بین آنها در ظاهر دشوار باشد (الفروق فی اللغة، ص148[22])

اما ماده «مثل» بر مشابهت تام و همه‌جانبه و اصیل دلالت دارد (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏11، ص25[23])، و به همین جهت است که برای نفی شبیه از خداوند تعبیر نفی مثلیت به کار برده شده است:‌ «لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ‏ءٌ» (شورى/11) (مفردات ألفاظ القرآن، ص75[24]) (اینکه حرف «ک» در اینجا آیا زایده است یا حاوی معناست و آیا ترکیب کمثله با مثله فرق دارد یا خیر و ... محل بحث‌های مفصلی قرار گرفته که ان شاء الله ذیل آیه مربوطه بحث خواهد شد.)[25]

تفاوت «نظیر» (ماده «نظر») و «متفق» (ماده :وفق») و «عدیل» (ماده «عدل») با «مثل» هم در این است که مثل در جایی است که ذات دو چیز شبیه هم باشند اما «نظیر» در جایی است که جنس افعالشان شبیه هم باشد و «متفقین» دو چیزی‌اند که حکم و فعلشان با هم اتفاق و شباهت داشته باشد؛‌ و «عدیل« نیز در جایی است که حکم یکی معادل حکم دیگری باشد؛ و حرف «ک» تشبیه هم در جایی می‌آید که تنها در برخی از صفات (نه در تمام ذات)‌شبیه همدیگر باشند (الفروق فی اللغة، ص148[26])

ماده «مثل» و مشتقات آن 169 بار در قرآن کریم به کار رفته است.

نُنْشِئَکُمْ

در آیه 35 همین سوره درباره ماده «نشأ» قبلا بیان شد که برخی بر این باورند که در اصل به معنای چیز جدیدی پدید آوردن و تربیت کردن آن است؛ به تعبیر دیگر، احداث امری مستمر؛ ویا حدوثی همراه با استمرار و بقا؛ و به تعبیر سوم، چیزی را از جنس خودش ابتداءا و از کوچکی پدید آوردن تدریجا آن را بزرگ کردن چنانکه به شتر کوچک «نشء» و به فرد جوان «ناشئ» و به هر گیاهی که تازه روییده و هنوز محکم نشده «نشیئة و نشأة» گویند؛  هرچند که برخی اصل این ماده را همان بالا بردن و رفعت بخشیدن معرفی کرده‌اند و گفته‌اند وجه تسمیه جوان به «ناشئ» این است که رفعتی می‌یابد (در حال رشد است] و وقتی ابر بالا بیاید تعبیر «نَشَأَ السَّحابُ» به کار می‌رود؛ اما حق این است که در اینجا هم بر معنای حدوث و پدید آمدن دلالت دارد؛ یعنی برای دلالت بر آن حالتی است که ابر کم کم در آسمان شکل می‌گیرد و پدید می‌آید؛ و در زبان فارسی برخی از مشتقات این ماده مانند «نشو و نما» (= رشد کردن و بالا آمدن)، «نشأت گرفتن» (سرچشمه گرفتن در پیدایش)، انشاء (نگارش مطلبی جدید و بدون سابقه) رایج است.

این ماده وقتی به باب افعال و تفعیل برود متعدی می‌شود و در تفاوت این دو گفته‌اند در باب افعال جهت صدور این عمل از فاعلش مد نظر است؛ اما در باب تفعیل جهت وقوع و تعلق به مفعول؛ چنانکه «نَشَّأ» (أَ وَ مَنْ یُنَشَّؤُا فِی الْحِلْیَةِ وَ هُوَ فِی الْخِصامِ غَیْرُ مُبینٍ؛ زخرف/18) نیز به معنای تربیت کردن [تدریجا رشد دادن] دانسته‌اند؛ چرا که آنچه نشو در او رخ می‌دهد مورد توجه است؛ و نیز شاید به همین جهت است که «إنشاء» (إِنَّا أَنْشَأْناهُنَّ إِنْشاءً؛ واقعه/35؛ أَ أَنْتُمْ أَنْشَأْتُمْ شَجَرَتَها أَمْ نَحْنُ الْمُنْشِؤُنَ؛ واقعه/72) را به معنای «ایجاد کردن» دانسته‌اند؛ آن هم ایجاد کردن حالی پس از حال دیگر (ایجاد مستمر) که بدون سابقه و الگوگیری از روی چیز دیگر باشد چنانکه                                        درباره پدید آمدن تدریجی ابرها فرموده است: «وَ یُنْشِئُ السَّحابَ الثِّقالَ‏» (رعد/12) هر چند که این احتمال هم مطرح شده که ویژگی مهم «انشاء» [در مقابل «ایجاد»] آن است?که پدید آوردنی است که به صورت ابتدایی و بدون هرگونه سابقه قبلی باشد.

جلسه 1002 http://yekaye.ir/al-waqiah-56-35/

 

حدیث

1)  ازامام صادق ع روایت شده است:

همانا این انسان چنان است که با حرارتی می‌خورد و می‌نوشد و با نوری می‌بیند?و?با?هوایی?می?شنود?و?می?بوید?و?با?آبی?طعم?غذا?و?نوشیدنی?را?می?یابد?و?با?روحی?حرکت?می?کند...

پس?این?چنین?است?انسان?که?از?شان?دنیا?و?از?شان?آخرت?آفریده?شده?است.چون?این?دو?شان?با?هم?جمع?شود?زندگی?اش?در?زمین?خواهد?بود?زیرا?که?او?از?شان?آسمان?به?دنیا?آمده?و?هنگامی?که?خداوند?بین?این?دو?جدایی?افکند?این?جدایی?همان?مرگ?است.?پس?شان?آخرت?به?آسمان?برمی?گردد?زندگی?در?زمین?است?و?مرگ?در?آسمان؛و?مطلب?از?این?قرار?است?که?او?بین?روحها?و?بدنها?جدایی?می?افکند?پس?روح?ونور?به?آن?قدرت?(تقدیر)?اول?برمی?گردد?و?بدن?رها?می?شود?چون?از?شان?دنیاست...

علل الشرائع، ج‏1، ص107

حَدَّثَنَا عَلِی بْنُ أَحْمَدَ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْکُوفِی عَنْ مُوسَى بْنِ عِمْرَانَ النَّخَعِی عَنْ عَمِّهِ الْحُسَینِ بْنِ یزِیدَ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ أَبِی زِیادٍ السَّکُونِی قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّمَا صَارَ الْإِنْسَانُ یأْکُلُ وَ یشْرَبُ بِالنَّارِ وَ یبْصِرُ وَ یعْمَلُ بِالنُّورِ وَ یسْمَعُ وَ یشَمُّ بِالرِّیحِ وَ یجِدُ طَعْمَ الطَّعَامِ وَ الشَّرَابِ بِالْمَاءِ وَ یتَحَرَّکُ بِالرُّوحِ ...

فَهَکَذَا الْإِنْسَانُ خُلِقَ مِنْ شَأْنِ الدُّنْیا وَ شَأْنِ الْآخِرَةِ فَإِذَا جَمَعَ اللَّهُ بَینَهُمَا صَارَتْ حَیاتُهُ فِی الْأَرْضِ لِأَنَّهُ نَزَلَ مِنْ شَأْنِ السَّمَاءِ إِلَى الدُّنْیا فَإِذَا فَرَّقَ اللَّهُ بَینَهُمَا صَارَتْ تِلْکَ الْفُرْقَةُ الْمَوْتَ تَرُدُّ شَأْنَ الْأُخْرَى إِلَى السَّمَاءِ فَالْحَیاةُ فِی الْأَرْضِ وَ الْمَوْتُ فِی السَّمَاءِ وَ ذَلِکَ أَنَّهُ یفَرَّقُ بَینَ‏ الْأَرْوَاحِ وَ الْجَسَدِ فَرُدَّتِ الرُّوحُ وَ النُّورُ إِلَى الْقُدْرَةِ الْأُولَى وَ تُرِکَ الْجَسَدُ لِأَنَّهُ مِنْ شَأْنِ الدُّنْیا ...