سفارش تبلیغ
صبا ویژن

1004) سوره واقعه (56) آیه 37 عُرُباً أَتْراباً

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ

1004) سوره واقعه (56) آیه 37

عُرُباً أَتْراباً

27-30 شوال 1441

ترجمه

دلدادگانی هم‌سن‌ و ‌سال

اختلاف قرائت

عُرُباً / عُرْباً

در اغلب روایات مشهور از اغلب قرائات به صورت «عُرُباً» قرائت شده است؛

اما در قرائت حمزه (از قراء کوفه) و برخی روایت‌های کمتر مشهور از برخی دیگر از قراء سبعه مانند عاصم (کوفه؛ روایت أبان از وی، و نیز روایات حماد و یحیی از روایت شعبه از وی) و نافع (مدینه؛ روایت خارجة و کردم و أبوخلید از وی) و ابوعمرو (بصره؛ روایت شجاع و عباس و أصمعی از وی) و نیز در قرائت خلف (از قراء عشره) و اعمش (از قراء اربعة عشر) و برخی قرائات غیرمشهور مانند قرائت اسماعیل به صورت «عُرْباً» قرائت شده است

در توضیح این تفاوت گفته‌اند برای جمع «عروب» هر دو صیغه مذکور به کار می‌رود و اصلش «عُرُب» است که گاه به صورت مخفف «عُرْب» بیان می‌شود ؛ و عده‌ای هم گفته‌اند این دومی تلفظ این کلمه بر اساس لهجه تیمم و بکر و نجد است.

مجمع البیان، ج‏9، ص329[1]؛ البحر المحیط، ج‏10، ص82[2]؛ معجم القراءات ج9، ص300[3]

نکات ادبی

عُرُباً

درباره اینکه اصل ماده «عرب» چیست بین اهل لغت اختلاف است:

برخی نتوانسته‌اند آن را به اصل واحدی برگردانند و سه اصل برای آن قائل شده‌اند: یکی آشکار کردن و واضح نمودن؛ چنانکه خود اعراب کلمات و نیز اعراب کردن هم (که بین معانی در فالع و مفعول و تعجب و ... فرق می‌گذارد) مایه آشکار شدن مقصود می‌شود و امت عرب را هم احتمالا به خاطر اینکه زبانش را بهترین زبان در بیان مقصود می‌دانسته‌اند چنین نامیده‌اند چنانکه در مورد کسی که فصیح سخن بگوید هم تعبیر «أعرَبَ الرجل» را به کار می‌برند. دوم به معنای نشاط و طیب خاطر؛ چنانکه «عَرْب» به معنای نشاط است و به زنی هم که خندان و دارای طیب خاطر باشد «عُروب» (که جمع آن «عُرُب/عُرْب» می‌باشد) گویند که در آیه «عُرُباً أَتْراباً» (واقعه/37) اهل تفسیر گفته‌اند به معنای زنان شوهردوست است. (مثلا التبیان فی تفسیر القرآن، ج‏9، ص497[4]) و سوم به معنای فسادی در جسمی و یا در عضوی؛ چنانکه تعبیر «عَرِبَت‏ معدتُه» برای وقتی که فسادی در معده پدید می‌آید می‌گویند ویا به زن فاسده «امرأةٌ عَروبٌ» می‌گویند؛ و البته کلمه «عروبه» به عنوان اسم دیگری برای روز جمعه هم هست که آن را از این سه اصل هم خارج دانسته‌اند (معجم المقاییس اللغة، ج‏4، ص299-301[5]؛

 کتاب العین، ج‏2، ص128[6])

اما دیگران اینها را به یک معنا برگردانده‌اند هرچند که در خصوص اینکه آن معنا چیست اختلاف است:

راغب ظاهرا معنای آشکار کردن را اصل قرار داده و آنگاه در خصوص «امرأةٌ عَرُوبَةٌ» گفته یعنی زنی که با حال خود و گویای عفیف بودن و علاقه‌مندی‌اش به همسرش است (مفردات ألفاظ القرآن، ص556[7]) و مرحوم مصطفوی هم با تاکید بر همین مطلب که اصل این ماده رفع ابهام همراه با بیان کردن و واضح کردن است در مورد زن «عروب» می‌گوید این زنی است که خود را برای شوهرش خالص کرده و از هر گونه خلط و غل و غش و کدروتی خالی گردیده پس یک محبت صاف و صریحی به همسرش دارد؛ و لازمه چنین محبتی است که شادی و نشاط و طیب خاطر است پس اینها لازمه این معناست نه اصل آن؛ و در خصوص معنای سومی که در بالا ذکر شد وجه تسمیه‌اش را «ظهور فساد در درون معده» می داند و البته این احتمال را هم منتفی نمی‌داند که این معنای سوم از زبانهای عبری وارد شده باشد زیرا «عارب» در این زبانها به معنای تکدر و خلط است. (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏8، ص74-75[8])

اما حسن جبل بر این باور است که معنای محوری این ماده نشاط و رهایی است با برندگیِ ذاتی‌ای برای خالص شدن از آنچه وی را در حبس کرده[9]؛ چنانکه به آب چاه ویا آب رودخانه‌ای که بشدت جاری باشد «عَرِب» و «عَرِبة» گویند و خود نشاط و سرخوشی که از یک قوه درونی می‌باشد و به بروز و تحرک می‌افتد «عَرَب» گویند و فساد معده هم حکایت از یک نحوه جمع شدن موادی در آن است که نمی تواد هضمش کند و می‌خواهد آن را بیرون بریزد؛ و کلام فصیح هم مصداق بارز آن حالت برندگی درونی‌ای است که نوعی رهایی و آزاد شدن از حبس درون را طلب می‌کند؛ و قوم عرب هم به خاطر همین روحیه حدت و شدت درونی‌ای که نشاطی به آنان می دهد که در جایی قرار نداشتند و دائما در صحراها از این سو به آن سو می‌رفتند چنین نامیده شدند (المعجم الإشتقاقی المؤصل لألفاظ القرآن الکریم، ص1439-1441)

در هر صورت بحثی نیست که «عَرَب» به نسلی که از نوادگان حضرت اسماعیل باقی ماندند می‌گویند و البته اسم جنس است؛ شبیه «عجم» که هردو یای نسبت می‌گیرند و در این صورت «عَرَبِیّ» چون به معنای «چیزی که مربوط و منسوب به عرب است» می‌شود (وَ هذا لِسانٌ عَرَبِیٌّ مُبینٌ؛ نحل/103) به معنای فرد عرب هم می‌شود یعنی کسی که عرب است: «وَ لَوْ جَعَلْناهُ قُرْآناً أَعْجَمِیًّا لَقالُوا لَوْ لا فُصِّلَتْ آیاتُهُ ءَ أَعْجَمِیٌّ وَ عَرَبِیٌّ» (فصلت/44) و «أعراب» هم در اصل جمع «عرب» بوده؛ اما اصلاحا عرب را به عنوان اسم جمع برای افراد شهرنشین و أعراب را برای افراد بادیه‌نشین به کار می‌برند: «یَوَدُّوا لَوْ أَنَّهُمْ بادُونَ فِی الْأَعْرابِ» (احزاب/20) «وَ مِمَّنْ حَوْلَکُمْ مِنَ الْأَعْرابِ مُنافِقُونَ وَ مِنْ أَهْلِ الْمَدینَةِ مَرَدُوا عَلَى النِّفاقِ» (توبه/101) «ما کانَ لِأَهْلِ الْمَدینَةِ وَ مَنْ حَوْلَهُمْ مِنَ الْأَعْرابِ» (توبه/120) (مفردات ألفاظ القرآن، ص556[10]) برخی وجهش را این دانسته‌اند که این صیغه جمع دلالت بر کثرت و افراد مختلف و متنوع دارد وهمین یک نحوه تحقیری در قبال تشخص و خاص بودن دارد؛ که این معنای تحقیرآمیز نیز در کاربردهای قرآنی مشاهده می‌شود مثلا:‌ «الْأَعْرابُ أَشَدُّ کُفْراً وَ نِفاقاً وَ أَجْدَرُ أَلاَّ یَعْلَمُوا حُدُودَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ عَلى‏ رَسُولِهِ» (توبه/97) «قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا یَدْخُلِ الْإیمانُ فی‏ قُلُوبِکُمْ» (حجرات/14) «وَ جاءَ الْمُعَذِّرُونَ مِنَ الْأَعْرابِ لِیُؤْذَنَ لَهُمْ» (توبه/90) «سَیَقُولُ لَکَ الْمُخَلَّفُونَ مِنَ الْأَعْرابِ شَغَلَتْنا أَمْوالُنا وَ أَهْلُونا ... قُلْ لِلْمُخَلَّفینَ مِنَ الْأَعْرابِ» (فتح/11-16) و بعید نیست که که مراد از این کلمه در برخی کاربردهای قرآنی آن بر همین عدم تشخص باشد، نه لزوما عرب بادیه‌نشین مثلا: وَ مِنَ الْأَعْرابِ مَنْ یَتَّخِذُ ما یُنْفِقُ مَغْرَماً وَ یَتَرَبَّصُ بِکُمُ الدَّوائِرَ ... وَ مِنَ الْأَعْرابِ مَنْ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ یَتَّخِذُ ما یُنْفِقُ قُرُباتٍ عِنْدَ اللَّهِ وَ صَلَواتِ الرَّسُول» (توبه/98)؛ و البته همان طور که کلمه «عرب» با یاء نسبت به معنای فرد عرب به کار می‌رفت کلمه «أعراب» هم وقتی با یای نسبت بیاید به معنای فرد أعرابی (فردی از افراد بادیه‌نشین) می‌شود [چنانکه در احادیث تعبیر «جاء ‌أعرابیّ» مکرر آمده است]. (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏8، ص74[11])

با این اوصاف، برخی در اینکه کلمه «عربیّ» در مواردی که در وصف قرآن آمده لزوما به همین معنای زبان عربی باشد (مثلا إِنَّا أَنْزَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِیًّا، یوسف/2؛ کِتابٌ فُصِّلَتْ آیاتُهُ قُرْآناً عَرَبِیًّا لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ، فصلت/3) تردید کرده‌اند گفته‌اند چه‌بسا اینها به معنای «سخن فصیح و آشکار» باشد هرچند که زبان عربی هم می‌تواند از مصادیق این معنای کلی قرار بگیرد و بویژه اینکه در برخی آیات تعقل کردن را به همین عربیت مربوط کرده (إِنَّا جَعَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِیًّا لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ؛ زخرف/3) شاهد بر این مدعا دانسته‌اند (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏8، ص75[12]) و شاید این مطلب که جایی از قرآ» به عنوان حکم عربی سخن گفته شده: «وَ کَذلِکَ أَنْزَلْناهُ حُکْماً عَرَبِیًّا» (رعد/37) نیز موید این برداشت باشد؛‌چنانکه برخی اینجا احتمال داده اند که عربی بودن به معنای سخن فصیحی که بین حق و باطل حکم می‌کند و آنها را از هم جدا می نماید؛ و البته احتمالات متعدد دیگری هم برای این آیه مطرح شده است (مفردات ألفاظ القرآن، ص557[13]) و البته امری که احتمال مذکور (ویا دست کم شمول آن در تمام مواردی که سخن از قرآن عربی شده) را تضعیف می‌کند مواردی است که بوضوح عربی بودن قرآن دربرابر زبان عجمی مطرح شده است: «لِسانُ الَّذی یُلْحِدُونَ إِلَیْهِ أَعْجَمِیٌّ وَ هذا لِسانٌ عَرَبِیٌّ مُبینٌ» (نحل/103) «وَ لَوْ جَعَلْناهُ قُرْآناً أَعْجَمِیًّا لَقالُوا لَوْ لا فُصِّلَتْ آیاتُهُ ءَ أَعْجَمِیٌّ وَ عَرَبِیٌّ» (فصلت/44)

البته در خصوص کلمه «عُرُب» (عُرُباً أَتْراباً؛‌ واقعه/37) که جمع «عروبة» است اگرچه اهل لغت عموما آن را به معنای زن بانشاط و دارای طیب خاطر ویا به معنای شوهردوست (زنی که شوهرش در زندگی با او در نشاط و طیب خاطر به سر خواهد بود) گفته‌اند اما چنانکه در تدبر اشاره خواهد شد برخی نیز این را به معنای معنای زبان عربی و فصاحت برگردانده و گفته‌اند زنی که زبان (و عربی) را در کمال فصاحت ادا می‌کند (زن بلیغ و خوش سخن)؛ و برخی هم این احتمال را مطرح کرده‌اند که از «عرب»ی که کنایه از فرد شریف و کریم است‌ باشد و عین همین احتمال در خصوص آیه «وَ کَذلِکَ أَنْزَلْناهُ حُکْماً عَرَبِیًّا» (رعد/37) مطرح شده است. (مفردات ألفاظ القرآن، ص557[14])

ماده «عرب» و مشتقات آن 22 بار در قرآن کریم به کار رفته است.

أَتْراباً

درباره اینکه اصل ماده «ترب»[15] چیست بین اهل لغت اختلاف است.

برخی اصل این ماده را به دو معنای مستقل برگردانده‌اند: یکی به معنای خاک (تراب) [17 مورد در قرآن کریم؛ مثلا: «فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ صَفْوانٍ عَلَیْهِ تُرابٌ فَأَصابَهُ وابِلٌ فَتَرَکَهُ صَلْداً» (بقره/264) «أَ یُمْسِکُهُ عَلى‏ هُونٍ أَمْ یَدُسُّهُ فِی التُّرابِ» (نحل/59) «إِذا مِتْنا وَ کُنَّا تُراباً وَ عِظاماً» (مومنون/82؛ صافات/16 و 53) «خَلَقَکُمْ مِنْ تُرابٍ» (روم/20؛ فاطر/11؛ غافر/67) «یا لَیْتَنی‏ کُنْتُ تُراباً» (نبأ/40)] و امور مربوط به آن؛ چنانکه مثلا تعبیر «تَرِبَ الرجل» به معنای آن است که چنان فقیر شد که از شدت فقر به خاک افتاده و زمین‌گیر و خاک‌نشین شده است و از همین ماده نقطه مقابلش «أَتْرَبَ الرجل» به معنای ثروتمند شد؛ گویی مال و دارایی‌اش بقدری فراوان است که همچون خاک است‏؛ و دیگری در معنای «تساوی دو چیز» است؛ مانند «ترائب» (یَخْرُجُ مِنْ بَیْنِ الصُّلْبِ وَ التَّرائِبِ؛ طارق/7) است که جمع «تَریبة‏» به معنای «استخوان‌های دنده سینه» است ظاهرا از این جهت که در دو ردیف مساوی هم قرار دارند؛ و نیز مانند «تَرب» (جمع آن: أتراب؛ در وصف زنان بهشتی: وَ عِنْدَهُمْ قاصِراتُ الطَّرْفِ أَتْرابٌ‏، ص/52؛ فَجَعَلْناهُنَّ أَبْکاراً عُرُباً أَتْراباً، واقعه/37؛ وَ کَواعِبَ أَتْراباً، نبأ/33) که به معنای «دوست و رفیق» ویا «افراد هم‌سن و سال» می‌باشد (معجم المقاییس اللغة، ج‏1، ص346-347[16]؛ مفردات ألفاظ القرآن، ص165[17]).

اما برخی سعی کرده‌اند که این دو را هم به یک اصل برگردانند؛ هرچند درباره اینکه آن اصل چیست اختلاف کرده‌اند:

برخی اصل آن را همان تراب به معنای خاک دانسته‌اند و گفته‌اند که «تَرب» و «أتراب» به معنای افراد دوقلو ویا هم سن و سال ‌به معنای کسانی است که همراه با هم بزرگ می‌شوند ‌یا از این جهت که با هم پا بر زمین و رخ بر خاک گذاشته‌اند ویا بدین جهت که از بچگی با همدیگر با خاک (تراب) بازی می‌کرده‌اند ویا همچون ذرات خام شبیه همدیگرند؛ و دنده‌های سینه را هم «تریبه» گفته‌اند به خاطر شباهتی که با هم دارند یا از باب تشبیه آنان به دوقلوها (اتراب) ویا از باب اینکه همچون ذرات خاک متشابه همدیگرند (التبیان فی تفسیر القرآن، ج‏2، ص336-337[18]) و البته برخی این را بالعکس احتمال داده‌اند یعنی «أتراب» را به خاطر شباهت با «ترائب» (دنده‌های سینه) چنین نامیده‌اند (مفردات ألفاظ القرآن، ص165[19]).

حسن جبل بر این باور است که معنای محوری این ماده «تراکم و توالی چیزهای ریز (یا نرم)ی است در ظاهر چیزی که بدان چسبیده ویا از آن آویزان است» مانند تراب زمین که بسیار ریز و متراک بر روی زمین است؛ ویا استخوانهای ضلع سینه که از هم جدا ولی عمود بر استخوان اصلی سینه به هم چسبیده‌اند؛ و تِرب به معنای هم‌سن و سال بودن هم از این بابت است که گویی به هم چسبیده و متراکم شده‌اند و ... (المعجم الإشتقاقی المؤصل لألفاظ القرآن الکریم، ص205)

اما مرحوم مصطفوی بر این باور است که اصل این ماده به معنای مسکنت (بیچارگی) و خضوع کامل است؛ و خاک را «تراب» نامیده‌اند چون مصداق کاملی برای این معناست چرا که به خاطر شدت افتادگی‌اش زیر پاها قرار می‌گیرد؛ چنانکه «مَتْرَبَة» هم به معنای شدت نیاز و بیچارگی است و خود تعبیر «أَوْ مِسْکِیناً ذا مَتْرَبَةٍ» که متربه را صفتی برای مسکین قرار داده نشان می دهد که بیچارگی‌ای شدیدتر از مسکین بودن است؛ و تعبیر «تَرِبَ الرجل» را برای کسی که به فقر مبتلا شده به کار می‌برند؛ و بر این اساس معتقدند که تعبیر «تَرب» (أتراب) که برای زنان بهشتی به کار می‌رود به خاطر شدت خضوع و انقیاد آنان در برابر همسرانشان در بهشت است؛ چنانکه از آنان با تعبیر «فرش» هم تعبیر شده است و چنین دلالتی دارد؛ و اگر گاهی هم به معنای تساوی در سن و سال به کار رفته از این بابت است که افراد هم‌سن در برابر همدیگر سرکشی ندارند و خاضع‌اند (التحقیق فى کلمات القرآن الکریم، ج‏1، ص413-414[20])[21] و البته چنین معنایی برای أتراب در هیچ کتاب لغتی یافت نشد و عموما اتفاق نظر دارند که أتراب به معنای کسانی‌اند که با هم به دنیا آمده و بزرگ شده‌اند (= هم‌سن و سال‌اند) (چنانکه برای بچه‌های دوقلو یا چندقلو این واژه ویا واژه «لدة» به کار می‌رود (مجمع البیان، ج‏9، ص329[22]) و این معنا بقدری در این کلمه بارز است که برخی از مفسران هم با توجه به اینکه ولادتی در بهشت در کار نیست و هم سن و سال بودن بی‌معنا می‌شود، گفته‌اند احتمالا مقصود از «اتراب» نه «همسالان» بلکه افراد شبیه به هم (امثال) باشد (به نقل از تاج العروس، ج‏1، ص[23]323) و البته درباره وجه تسمیه‌اش چنانکه دیدیم برخی آن را ماده‌ای مستقل دانستند و برخی گفته‌اند یا از باب تشبیه به «ترائب» به معنای دنده‌های سینه است (که دو به دو مساوی هم می‌باشند) ‌ویا از این جهت که با هم پا بر زمین گذاشته‌اند ویا بدین جهت که از بچگی با همدیگر با خاک (تراب) بازی می‌کرده‌اند. (مفردات ألفاظ القرآن، ص165[24])

همچنین درباره «مَتْرَبَة» کسانی که اصل این ماده را از «تراب» و خاک می‌دانند بر این باورند که وجه تسمیه‌اش این است که به معنای کسی است که از شدت نیاز و بیچارگی، به خاک افتاده و به زمین چسبیده است؛ ‌البته برخی هم گفته‌اند «ذامتربة» به معنای «دارای عیال؛ عیال‌وار» است؛ و در هر صورت، حرف «ة» در پایان این کلمه برای «مبالغه» [= شدت زمین‌گیر شدن] است. (أمالی المرتضی، ج‏2، ص291)

ماده «ترب» و مشتقات آن جمعا 22 بار در قرآن کریم به کار رفته است.

حدیث

1) در جلسه 842 حدیث1 http://yekaye.ir/ale-imran-3-171/  روایتی گذشت که امام رضا ع از پدرانشان از امام حسین ع روایت کرده‌اند که امیرالمومنین ع در خطبه‌ای ثوابهایی که خداوند برای مجاهدان آماده کرده است را بیان کردند. آن ثوابها را حضرت برشمردند تا بدینجا رسیدند که:

برای آنها بساط‌هایی برپاست که بر هر بساطی همسری از حورالعین است «دلدادگانی هم سن و سال» (واقعه/37)

جوانی پرسید: یا امیرالمومنین برای ما بگو مقصود از «عروبة» (دلداده) چیست؟

فرمود: آن همسری است پرناز و کرشمه، راضی و مورد رضایت، و کاملا مورد رغبت، که هفتاد هزار خدمتکار مرد و هفتاد هزار خدمتکار زن در خدمتش هستند؛ غرق در زیورآلات با چهره‌هایی نورانی؛ بر سرشان تاجی از مروارید است و بر شانه‌شان شنل، و در دستشان پیاله و قدح...

مجمع البیان، ج‏2، ص885؛ صحیفة الإمام الرضا علیه السلام، ص93؛ الکشف و البیان (ثعلبی)، ج‏3، ص206؛ مستدرک الوسائل، ج‏11، ص12

روی علی بن موسی الرضا (ع) عن الحسین بن علی (ع) قال:

...[25] عَلَى کُلِّ فِرَاشٍ زَوْجَةٌ مِنَ الْحُورِ الْعِینِ‏ عُرُباً أَتْراباً.

فَقَالَ الشَّبَابُ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ أَخْبِرْنِی عَنِ الْعَرِبَةِ [العروبة] مَا هِیَ؟

قَالَ هِیَ الزَّوْجَةُ [الغنجة] الرَّضِیَّةُ [الْمَرْضِیَّةُ] الشَّهِیَّةُ لَهَا سَبْعُونَ أَلْفَ وَصِیفٍ وَ سَبْعُونَ أَلْفَ وَصِیفَةٍ صُفْرُ الْحُلِیِّ بِیضُ الْوُجُوهِ عَلَیْهِمْ [علیهن] تِیجَانُ اللُّؤْلُؤِ عَلَى رِقَابِهِمُ الْمَنَادِیلُ بِأَیْدِیهِمُ الْأَکْوِبَةُ وَ الْأَبَارِیقُ ...[26]

 

2) از امام صادق ع از رسول الله ص روایت شده است:

بهترین زنان شما آن زنان عفیفِ پرهیجان‌‌اند!

الکافی، ج‏5، ص324؛ الدر المنثور، ج‏6، ص159[27]

الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ یَحْیَى بْنِ أَبِی الْعَلَاءِ وَ الْفَضْلِ بْنِ عَبْدِ الْمَلِکِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص خَیْرُ نِسَائِکُمُ الْعَفِیفَةُ الْغَلِمَة.

ب. این روایت در برخی از کتب روایی دیگر تکمله‌ای دارد و به این صورت آمده است:

بهترین زنان شما آن زنان عفیف جذاب‌‌اند! عفیف در خصوص [خویشتن و] حفظ پاکدامنی‌اش؛ و پرهیجان برای شوهرش!

الجعفریات (الأشعثیات)، ص92؛ دعائم الإسلام، ج‏2، ص196[28]؛ النوادر (للراوندی)، ص13

أَخْبَرَنَا عَبْدُ اللَّهِ أَخْبَرَنَا مُحَمَّدٌ حَدَّثَنِی مُوسَى قَالَ حَدَّثَنَا أَبِی عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَلِیٍّ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ خَیْرُ نِسَائِکُمْ الْعَفِیفَةُ الْغَلِمَةُ الْعَفِیفَةُ فِی فَرْجِهَا غَلِمَةٌ عَلَى زَوْجِهَا.

 

3) در منابع اهل سنت از امام صادق ع از پدرشان روایت شده است که رسول الله ص در خصوص کلمه «عُرُباً» در این آیه فرمودند: کلامشان عربی است (یا:‌ سخنشان فصیح است)

الدر المنثور، ج‏6، ص159

أخرج ابن أبى حاتم عن جعفر بن محمد عن أبیه رضى عنه الله قال قال رسول الله ص فی قوله «عُرُباً» قال: کلامهن عرب.

تدبر

1) «عُرُباً أَتْراباً»

درباره اینکه مقصود از «عرب» (جمع عروب یا عروبة) چیست، دیدگاه‌های مختلفی مطرح شده است:

الف. عروب زنی است که به بازی و انس با همسرش علاقه دارد و به او راغب است (التبیان فی تفسیر القرآن، ج‏9، ص497[29]) و از این رو از بسیاری از مفسران صدر اسلام این کلمه به «زنانی که عاشق همسر خویش‌اند» (زنان شوهردوست) تفسیر شده است؛ مثلا ابن عباس، سعید بن جبیر، برید، ابن عمیر، قتاده، ربیع بن انس، حسن بصری، مجاهد، به نقل از مجمع البیان، ج‏9، ص331[30] و الدر المنثور، ج‏6، ص158-159[31]) و یا زنی که خوب شوهرداری می‌کند (تمیم بن حذلم، به نقل از الدر المنثور، ج‏6، ص158[32])

ب. زنان با ناز و کرشمه (ابن عباس، مجاهد، سعید بن جبیر، برید، به نقل از الدر المنثور، ج‏6، ص158[33]) و ابن عمیر شاهدش را این دانسته که در زبان عرب به زنان وقتی می‌خواهند بگویند «با ناز و کرشمه که محرک باشد با نامحرم سخن مگو» می‌گویند لا تعربها بکلام تلذذها به و هی محرمة» (به نقل از الدر المنثور، ج‏6، ص158[34])

ج. کسانی که به زبان عربی سخن می‌گویند (تفسیر القمی، ج‏2، ص348[35]) و در منابع اهل سنت نیز این قول را به امام صادق ع نسبت داده اند (حدیث3) و این شاید ناظر باشد به احادیثی که زبان اهل بهشت را عربی می‌داند و این زبان عربی احتمالا نه همین عربی عامیانه رایج در عربها بلکه عربی قرآنی‌ای است که فوق همه زبانها می‌باشد و اصلا سخنان عربها با این زبان قابل مقایسه نیست.

د. کسانی که خوش‌بیان و نیکوسخن و خوش‌صحبت هستند. (زید بن اسلم، به نقل از الدر المنثور، ج‏6، ص158[36]؛ وابن زید، به نقل از البحر المحیط، ج‏10، ص82[37])

د. ...

 

2) «عُرُباً أَتْراباً»

درباره اینکه مقصود از «اتراب» چیست تقریبا عموم مفسران آن را به معنای هم سن و سال دانسته‌اند؛ و اغلب گفته‌اند این اشاره به هم سن و سال بودن خود آن زنان بهشتی با همدیگر دارند؛ یعنی آن زنان بهشتی در یک سن و سال واحدی که جذابترین سن زنان است می‌باشند؛ اما برخی این احتمال را داده اند که به هم سن و سال شوهرانشان بودن اشاره باشد ( مثلا: مجمع البیان، ج‏9، ص331[38]؛ المیزان، ج‏19، ص124[39]) و البته این دو قول کاملا قابل جمع است چرا که همه کسانی که به بهشت وارد می‌شوند هم به سن جوانی درمی‌آیند؛ و از این جهت اگر آن زنان بهشتی در سن جوانی باشند هم با سایر آفریده‌های بهشت و هم با مومنانی که وارد بهشت باشند در یک سن و سال خواهند بود.

تبصره

مرحوم مصطفوی با توجه به ماده «ترب» و اینکه بر این باور است که اصل این ماده دلالت بر خضوع و خاکساری دارد بر این باور است که تعبیر «اتراب» اشاره خاطر شدت خضوع و انقیاد آنان در برابر همسرانشان در بهشت است (التحقیق فى کلمات القرآن الکریم، ج‏1، ص413-414) اما چنین معنایی برای أتراب در هیچ کتاب لغتی و نیز در قول هیچ مفسر دیگری یافت نشد؛ و اینکه قرآن کریم لفظی را در یک معنایی به کار ببرد که فقط ناظر به ریشه لغوی‌اش باشد و اصلا در اهل لغت کاربردی نداشته باشد بسیار بعید است.

 

3) «عُرُباً أَتْراباً»

دو ویژگی «عروبة: دلداده همسر بودن» و «ترب: هم‌سن‌ و ‌سال بودن» (که این دومی بیشتر ناظر است به اینکه جوان‌اند و همواره جوان و شاداب می‌مانند) دو ویژگی است که جمع آن دو در یک نفر وی را بسیار همسر مطلوبی می‌گرداند.

آوردن این دو تعبیر همچنان نشان می‌دهد که اولا ارتباطات انسانی در بهشت هم در اوج خود قرار دارد؛ و لذت بردن‌های انسانها یک امر انفرادی محض نیست؛ و ثانیا برخی از مولفه‌هایی که در همین دنیا برای گزینش انسانها در ارتباطاتشان موضوعیت دارد واقعا نقشی بنیادین در زندگی معنوی افراد دارد که همینها در بهشت موضوعیت پیدا کرده است.

 

 

 

 

 


 

[5] . عبارت ابن فارس چنین است: «العین و الراء و الباء أصول ثلاثة: أحدها الإنابة و الإفصاح، و الآخر النَّشاطُ و طیبُ النَّفس، و الثالث فسادٌ فى جسمٍ أو عضو.» اما با ادامه مطلبش واضح است که «إنابة» اشتباه ناسخ ویا تایپیست است و اصل «إبانة» بوده است. مرحوم مصطفوی هم که از وی نقل کرده «إبانة» آورده است (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏8، ص72)

 

[6] . خلیل بر وجود سه یا اصل تاکید نکرده اما نتیجه توضیحش همین می‌شود:

العَرَب العَارِبة: الصریح منهم. و الأَعَارِیب: جماعة الأَعْراب. و رجل عَرَبِیّ. و ما بها عَرِیب، أی: ما بها عَرَبِیّ. و أَعْرَبَ الرجل: أفصح القول و الکلام، و هو عَرَبَانیّ اللسان، أی: فصیح. و أَعْرَبَ الفرس إذا خلصت عَرَبِیَّته و فاتته القرافة. و الإبل العِرَاب: هی العَرَبِیَّة و العَرَب المُسْتَعْرِبة الذین دخلوا فیهم فَاسْتَعْرَبوا و تَعَرَّبُوا.

و المرأة العَرُوب: الضحاکة الطیبة النفس، و هن العُرُب.

و العَرُوبة: یوم الجمعة. قال «یا حسنه عبد العزیز إذا بدا / یوم العَرُوبة و استقر المنیر» کنى عن عبد العزیز قبل أن یظهره، ثم أظهره.

و العَرَب: النشاط و الأرن. و عَرِبَ الرجل یَعْرَب عَرَباً فهو عَرِبٌ، و کذلک الفرس عَرِبٌ، أی: نشیط.

و عَرِبَ الرجل یَعْرَب عَرَبا فهو عَرِب، أی: متخم. و عَرِبَتْ معدته و هو أن یدوی جوفه من العلف. و العِرْبُ: یبیس البهمى. الواحدة: عِرْبَة. و التَّعْرِیب: أن تُعَرَّب الدابة فتکوى على أشاعراها فی مواضع، ثم یبزغ بمبزغ لیشتد أشعره. و العِرَابَة و التَّعْرِیب و الإِعْرَاب: أسام من قولک: أَعْرَبْتُ، و هو ما قبح من الکلام، و کره الإِعْراب للمحرم. و عَرَّبْت عن فلان، أی تکلمت عنه بحجة.

 

[15] . قبلا در جلسه 345 http://yekaye.ir/al-balad-90-16/ درباره این ماده بحث شده بود که اکنون تکمیل شد.

 

[17] . وی بر دو اصل متمایز تصریح نکرده اما عملا همین دو را مبنا قرار داده است:

التُّرَابُ معروف، قال تعالى: أَ إِذا کُنَّا تُراباً [الرعد/5]، و قال تعالى: خَلَقَکُمْ مِنْ تُرابٍ [فاطر/11]، یا لَیْتَنِی کُنْتُ تُراباً [النبأ/40]. و تَرِبَ: افتقر، کأنه لصق بالتراب، قال تعالى: أَوْ مِسْکِیناً ذا مَتْرَبَةٍ [البلد/16]، أی: ذا لصوق بالتراب لفقره. و أَتْرَبَ: استغنى، کأنه صار له المال بقدر التراب، و التَّرْبَاءُ: الأرض نفسها، و التَّیْرَبُ واحد التَّیَارِبِ، و التَّوْرَبُ و التَّوْرَابُ: التراب، و ریح تَرِبَةٌ: تأتی بالتراب، و منه‏قَوْلُهُ عَلَیْهِ السَّلَامُ: «عَلَیْکَ بِذَاتِ الدِّینِ تَرِبَتْ یَدَاکَ» تنبیها على أنه لا یفوتنّک ذات الدین، فلا یحصل لک ما ترومه فتفتقر من حیث لا تشعر.و بارح تَرِبٌ: ریح فیها تراب، و التَّرَائِبُ: ضلوع الصدر، الواحدة: تَرِیبَةٌ. قال تعالى:َخْرُجُ مِنْ بَیْنِ الصُّلْبِ وَ التَّرائِبِ‏ [الطارق/7].

و البته توضیحش درباره اتراب امکان برگشت به هر دو را محتمل می‌سازد که در ادامه متن خواهد آمد.

 

[21] . ایشان ترائب و نیز أترب (به معنای ثروتمند شدن) را هم با همین مبنا شرح می دهند که اصلا پذیرفتنی نیست:

و قریب منها کلمة الترائب: فانّها جمع تریبة و هی فعیلة، و هی ما کان منخفضا و خاضعا، أو لینا فی مقابل الصلب. خُلِقَ مِنْ ماءٍ دافِقٍ یَخْرُجُ مِنْ بَیْنِ الصُّلْبِ وَ التَّرائِبِ‏- 86/ 7.یراد ماء الرجل فانّ الدافق صفة له و منه یتکوّن المولود، و أمّا ماء المرأة فهی قابلة منفعلة، و لیست فیها جهة فاعلیّة.و أمّا خروجه من بین الصلب و التَّرَائِبُ: فلعلّ المراد خروجه من بین العمودالفقرى و هو الصلب المنتهی الى العجز و بین الفخذین المعبّر عنهما بالترائب لکونهما من أسافل الأعضاء، أو خروجه من بین عظام الورک کالحرقفة و هی صلبة و من بین عضلات الورک و الفخذ و هی لیّنة منقادة.و أمّا تفسیر الآیة الکریمة بالخروج من بین ظهر الرجل و صدر المرأة: فغیر صحیح، فانّ حقیقة اللفظین غیر ما فسّروهما، و لأنّ الماء لا یخرج من بین ظهر الرجل و صدر المرأة أى من وسطهما.

و أمّا قولهم أَتْرَبَ بمعنى استغنى: فانّ جعل شخص خاضعا مسکینا فرع القدرة و القوة و هذا عبارة اخرى عن الاستغناء. (التحقیق فى کلمات القرآن الکریم، ج‏1، ص414)

 

[25] . ابتدای متن در جلسه مذکور آمده است. در ادامه آن جلسه و قبل از جملات متن چنین است:

وَ یَجْعَلُ اللَّهُ رُوحَهُ فِی حَوَاصِلِ طَیْرٍ خُضْرٍ تَسْرَحُ فِی الْجَنَّةِ حَیْثُ تَشَاءُ تَأْکُلُ مِنْ ثِمَارِهَا وَ تَأْوِی إِلَى قَنَادِیلَ مِنْ ذَهَبٍ مُعَلَّقَةٍ بِالْعَرْشِ وَ یُعْطَى الرَّجُلُ مِنْهُمْ سَبْعِینَ غُرْفَةً مِنْ غُرَفِ الْفِرْدَوْسِ سُلُوکُ کُلِّ غُرْفَةٍ مَا بَیْنَ صَنْعَاءَ وَ الشَّامِ یَمْلَأُ نُورُهَا مَا بَیْنَ الْخَافِقَیْنِ فِی کُلِّ غُرْفَةٍ سَبْعُونَ بَاباً [على کل باب سبعون مصراعا من ذهب] عَلَى کُلِّ بَابٍ سُتُورٌ [غرفة] مُسْبَلَةٌ فِی کُلِّ غُرْفَةٍ سَبْعُونَ خَیْمَةً فِی کُلِّ خَیْمَةٍ سَبْعُونَ سَرِیراً مِنْ ذَهَبٍ قَوَائِمُهَا الدُّرُّ وَ الزَّبَرْجَدُ مَرْصُوصَةً [مرمولة] بِقُضْبَانِ الزُّمُرُّدِ عَلَى کُلِّ سَرِیرٍ أَرْبَعُونَ فِرَاشاً [غلظ کل فراش أربعون ذراعا]

[26] . وَ [ف‍] إِذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ [یَخْرُجُ مِنْ قَبْرِهِ شَاهِراً سَیْفَهُ تَشْخَبُ أَوْدَاجُهُ دَماً اللَّوْنُ لَوْنُ الدَّمِ وَ الرَّائِحَةُ رَائِحَةُ الْمِسْکِ یَحْضُرُ فِی عَرْصَةِ الْقِیَامَةِ] فَوَ الَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ لَوْ کَانَ الْأَنْبِیَاءُ عَلَى طَرِیقِهِمْ لَتَرَجَّلُوا لَهُمْ مِمَّا [لما] یَرَوْنَ مِنْ بَهَائِهِمْ حَتَّى یَأْتُوا عَلَى [الی] مَوَائِدَ مِنَ الْجَوْهَرِ فَیَقْعُدُونَ عَلَیْهَا وَ یُشَفَّعُ الرَّجُلُ مِنْهُمْ فِی سَبْعِینَ أَلْفاً مِنْ أَهْلِ بَیْتِهِ وَ جِیرَتِهِ حَتَّى إِنَّ الْجَارَیْنِ یَتَخَاصَمَانِ أَیُّهُمَا أَقْرَبُ جِوَاراً فَیَقْعُدُونَ مَعِی وَ مَعَ إِبْرَاهِیمَ ع عَلَى مَائِدَةِ الْخُلْدِ فَیَنْظُرُونَ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى [عز و جل] فِی کُلِّ یَوْمٍ بُکْرَةً وَ عَشِیّاً.

[27] . أخرج ابن عدى بسند ضعیف عن أنس رضى الله عنه قال قال رسول الله ص خیر نسائکم العفیفة الغلمة

[28] در دعائم تعبیر «عَفِیفَةٌ فِی نَفْسِهَا وَ فَرْجِهَا» دارد اما در دو منبع دیگر فقط به صورت «عَفِیفَةٌ فِی فَرْجِهَا» آمده است.