سفارش تبلیغ
صبا ویژن

119) سوره نمل (27) آیه 69 قُلْ سیرُوا فِی الْأَرْضِ

بسم الله الرحمن الرحیم

119) سوره نمل (27) آیه 69 

قُلْ سیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُجْرِمینَ  

ترجمه

بگو در زمین گشت و گذار کنید تا بنگرید عاقبت مجرمان چگونه بوده است.

حدیث

از امام صادق ع روایت شده است: حضرت عیسى از روستایی گذشت که اهل آن و پرنده‏ها و حیواناتش همگی مرده بودند. فرمود: اینها قطعا جز به خشم و غضب [خدا] نمرده‌اند؛ چرا که اگر جداجدا مرده بودند یکدیگر را به خاک سپرده بودند.

حواریون عرض کردند: یا روح اللَّه و یا کلمة الله! از خدا بخواه اینان را براى ما زنده کند تا به ما بگویند کردارشان چه بوده [که به این عذاب گرفتار شده‏اند] تا از آن دورى کنیم.

حضرت عیسى ع از پروردگارش خواست، پس از بالا بدو ندا شد: که آنان را صدا بزن. حضرت عیسى ع شب‌هنگام بر تپه از زمین برآمد، و فرمود: اى مردم این روستا!

یک تن از میان آنها پاسخ داد، بلى اى روح الله و کلمة الله!

فرمود: واى بر شما! کردار شما چه بود؟

گفت: پرستش طاغوت، و علاقه به دنیا، همراه با ترس اندک [از خدا] و آرزوى دراز و غفلتی برخاسته از لهو و لعب.

حضرت عیسى ع فرمود: علاقه شما به دنیا چگونه بود؟

گفت: مانند علاقه کودک به مادرش: هر گاه به ما رو مى‏آورد، شاد؛ و چون از ما رو مى‏گرداند، گریان و غمناک می‌شدیم.‏

فرمود: پرستش طاغوت‌تان چه بود؟

گفت: همان اطاعت از اهل گناه.

فرمود: عاقبت کار شما چه شد؟

گفت: شبى را به خوشى خوابیدیم و صبح در هاویه بودیم. (قارعه/9)

فرمود: هاویه چیست؟

گفت: همان سجین است. (مطففین/7)

فرمود: سجین چیست؟

گفت: کوههائى از آتش گداخته، که تا روز قیامت بر ما فروزان است.

فرمود: چه گفتید و به شما چه گفتند؟

گفت: گفتیم ما را به دنیا برگردانید تا در آن زهد ورزیم، و به ما گفته شد: دروغ می‌گوئید.

فرمود: واى بر تو! چه شد که جز تو، کسی از این جماعت با من سخن نمی‌گوید؟

گفت: ای روح اللَّه! همگی‌شان با لجام [= افسار]‌هایی از آتش در دستان فرشتگان سخت و تند گرفتارند؛ و من در میان آنها بودم، ولى از آنها نبودم؛ تا آن هنگام که عذاب خدا آمد مرا هم با ایشان در برگرفت، پس من به تار موئى بر لبه دوزخ آویزانم و نمیدانم که آیا با صورت در آن می‌افتم و یا از آن رهائى می‌یابم؟!

حضرت عیسى ع به حواریین رو کرده، فرمود: اى اولیاء الله! خوردن نانى خشک با نمکى زبر، و خوابیدن بر مکانی ناخوشایند، در صورتى که عافیت دنیا و آخرت حفظ شود، [از این وضعیت] بسیار بهتر است.

الکافی، ج‏2، ص319

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ الْعَبَّاسِ عَنْ سَعِیدِ بْنِ جَنَاحٍ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ سَعِیدٍ عَنْ عَبْدِ الْحَمِیدِ بْنِ عَلِیٍّ الْکُوفِیِّ عَنْ مُهَاجِرٍ الْأَسَدِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

مَرَّ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ ع عَلَى قَرْیَةٍ قَدْ مَاتَ أَهْلُهَا وَ طَیْرُهَا وَ دَوَابُّهَا فَقَالَ أَمَا إِنَّهُمْ لَمْ یَمُوتُوا إِلَّا بِسَخْطَةٍ وَ لَوْ مَاتُوا مُتَفَرِّقِینَ لَتَدَافَنُوا فَقَالَ الْحَوَارِیُّونَ یَا رُوحَ اللَّهِ وَ کَلِمَتَهُ ادْعُ اللَّهَ أَنْ یُحْیِیَهُمْ لَنَا فَیُخْبِرُونَا مَا کَانَتْ أَعْمَالُهُمْ فَنَجْتَنِبَهَا فَدَعَا عِیسَى ع رَبَّهُ فَنُودِیَ مِنَ الْجَوِّ أَنْ نَادِهِمْ فَقَامَ عِیسَى ع بِاللَّیْلِ عَلَى شَرَفٍ مِنَ الْأَرْضِ فَقَالَ یَا أَهْلَ هَذِهِ الْقَرْیَةِ فَأَجَابَهُ مِنْهُمْ مُجِیبٌ لَبَّیْکَ یَا رُوحَ اللَّهِ وَ کَلِمَتَهُ فَقَالَ وَیْحَکُمْ مَا کَانَتْ أَعْمَالُکُمْ قَالَ عِبَادَةُ الطَّاغُوتِ وَ حُبُّ الدُّنْیَا مَعَ خَوْفٍ قَلِیلٍ وَ أَمَلٍ بَعِیدٍ وَ غَفْلَةٍ فِی لَهْوٍ وَ لَعِبٍ فَقَالَ کَیْفَ کَانَ حُبُّکُمْ لِلدُّنْیَا قَالَ کَحُبِّ الصَّبِیِّ لِأُمِّهِ إِذَا أَقْبَلَتْ عَلَیْنَا فَرِحْنَا وَ سُرِرْنَا وَ إِذَا أَدْبَرَتْ عَنَّا بَکَیْنَا وَ حَزِنَّا قَالَ کَیْفَ کَانَتْ عِبَادَتُکُمْ لِلطَّاغُوتِ قَالَ الطَّاعَةُ لِأَهْلِ الْمَعَاصِی قَالَ کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ أَمْرِکُمْ قَالَ بِتْنَا لَیْلَةً فِی عَافِیَةٍ وَ أَصْبَحْنَا فِی الْهَاوِیَةِ فَقَالَ وَ مَا الْهَاوِیَةُ فَقَالَ سِجِّینٌ قَالَ وَ مَا سِجِّینٌ قَالَ جِبَالٌ مِنْ جَمْرٍ تُوقَدُ عَلَیْنَا إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ قَالَ فَمَا قُلْتُمْ وَ مَا قِیلَ لَکُمْ قَالَ قُلْنَا رُدَّنَا إِلَى الدُّنْیَا فَنَزْهَدَ فِیهَا قِیلَ لَنَا کَذَبْتُمْ قَالَ وَیْحَکَ کَیْفَ لَمْ یُکَلِّمْنِی غَیْرُکَ مِنْ بَیْنِهِمْ قَالَ یَا رُوحَ اللَّهِ إِنَّهُمْ مُلْجَمُونَ بِلِجَامٍ مِنْ نَارٍ بِأَیْدِی مَلَائِکَةٍ غِلَاظٍ شِدَادٍ وَ إِنِّی کُنْتُ فِیهِمْ وَ لَمْ أَکُنْ مِنْهُمْ فَلَمَّا نَزَلَ الْعَذَابُ عَمَّنِی مَعَهُمْ فَأَنَا مُعَلَّقٌ بِشَعْرَةٍ عَلَى شَفِیرِ جَهَنَّمَ لَا أَدْرِی أُکَبْکَبُ فِیهَا أَمْ أَنْجُو مِنْهَا فَالْتَفَتَ عِیسَى ع‏ إِلَى الْحَوَارِیِّینَ فَقَالَ یَا أَوْلِیَاءَ اللَّهِ أَکْلُ الْخُبْزِ الْیَابِسِ بِالْمِلْحِ الْجَرِیشِ وَ النَّوْمُ عَلَى الْمَزَابِلِ خَیْرٌ کَثِیرٌ مَعَ عَافِیَةِ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ.

نکته (ارتباط این آیه با آیات مشابه قبلی)

هم برخی احادیث و هم برخی نکات تدبری  آیات 9 و 42 سوره روم (به ترتیب، جلسه 66 و جلسه 58) با آیه حاضر مشترک است؛ لذا فقط نکات جدید مطرح می‌شود

تدبر

1) «قُلْ سیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُرُوا ...» این مطلبی است که به همه باید گفت (قل):

در سیر و سیاحت‌ها، خصوصا در محل آثار تمدنی، فقط مبهوت خود این آثار و عظمت آنها نشویم؛ بلکه درباره ساکنان این آثار و نسبت اکنون بین آنها و این آثار، و وضعیت اکنون صاحبان قدیمی این آثار هم بیندیشیم.

وقتی این جملات را می‌نوشتم به یاد کتاب «آری اینچنین بود ای برادر» نوشته دکتر شریعتی افتادم.

فرازی را با هم بخوانیم:

با این خصوصیات، رشته اصلی تحصیل و تدریس و تحقیقم و فکرم و ذکرم هم تمدن است و همواره تمدنها و آثار بزرگ تمدن بشری را بزرگترین افتخار نوع بشر می‌دانستم و به هر شهر و کشوری که می‌رفتم، بلافاصله به سراغ یکی از آثار بزرگ تمدن گذشته می‌شتافتم، تا بدانم و ببینم و بشناسم که این قوم چه اثری خلق کرده است و تاریخ این قوم چه شاهکاری آفریده است. در یونان، ... در رم، ...در خاور دور، ... در چین، ...

اینها در نظر من، بزرگترین میراث عزیز بشریت بود و برای من، عزیزترین دیدنی‌هایی که چشم و دلم را غرق نور و لذت می‌کرد و از تماشایش لبریز هیجان می‌شدم.

... تا اینکه در تابستان امسال، در سفر به افریقا که بیشترین شوقم دیدن اهرام سه گانه مصر بود، آن همه دلبستگی‌ها، ناگهان، در دلم گسست و آن همه تصویرهای پر شکوه در درونم فرو ریخت و آن خیالات همه از سرم گریخت و ایمانم را به آنچه تمدن نام دارد، همه بر آب نیل دادم هزارها سال دروغ را همه بر باد مصر!

... راهنما ... شاهکارها را نشانم می‌داد و حکایت می‌کرد، پنج هزار سال پیش «بردگان»، هشتصد میلیون تخته سنگ بزرگ را- که هر قطعه‌ای به طور معدل، دو تن وزن دارد- از «اسوان»- همانجایی که سد معروف اسوان را ساخته‌اند- به قاهره آورده‌اند و 9 هرم ساخته‌اند که شش تا کوچک است و سه تای دیگر بزرگ که شهره جهان‌اند!

پنج هزار سال پیش، هشتصد میلیون سنگ را از فاصله 980 کیلومتری، به قاهره آوردند و روی هم چیدند و بنایی ساختند تا جسد مومیایی شده فرعون‌ها و ملکه هاشان را در زیرآن دفن کنند!

...از آن همه کار، از شاهکاری چنان عظیم، دچار شگفتی شده بودم که در گوشه‌ای- به فاصله 400، 500 متری- قطعه سنگهایی را دیدم که در هم ریخته، بر هم انباشته شده‌اند. از راهنمایم پرسیدم آنها چیست؟ با بی‌اعتنایی گفت: چیزی نیست، مشتی سنگ است. گفتم: اینها نیز سنگهایی انباشته بر هم است و چیزی نیست، می‌خواهم بدانم که آنها چه هستند. زورش می‌آمد جواب درستی بدهد ...

...گفتم به جای شرح این همه، فقط بگو آنجا کجاست؟ گفت: آنها دخمه‌هایی است نقب مانند که چندین کیلومتر در دل زمین حفر شده است. پرسیدم: چرا؟ گفت: گور برده‌هایی است که این اهرام را بنا کرده‌اند...

... هر روز، خبر مرگ صدها نفر را به فرعون گزارش می‌کردند؛ وقتی دسته‌های تازه‌ای از افریقای سیاه می‌آوردند که هنوز با آب و هوای مصر و شرایط کاری چنین وحشیانه عادت نکرده بودند آمار روزانه مرگشان بالاتر می‌رفت، در فصلهای مختلف سال، این منحنی فرق می‌کرد و بیماری‌های مسری چون وبا و طاعون و... آمار مرگ این انسانها را به صورت یک قتل عام وسیع نشان می‌داد.

... گفتم: دیگر رهایم کن که نه حضور تو را می‌توانم تحمل کنم و نه حضور این اهرام خبیث را، من خود می‌روم و رفتم....

...می‌دیدم، به چشم می‌دیدم که تمدن یعنی دشنام، یعنی نفرت، یعنی کینه، یعنی شکنجه و شلاق، بهره‌کشی، خونخواری، جلادی، شهادت، فساد و شهوت و هوس و خودخواهی و اسارت و... بالاخره، بنای سه طبقه ستم هزاران سال بر گرده خواهران و برادران من؛ در میان انبوه سنگها نشستم و دیدم چنان است که پنداری همه آنهایی که در دل این دخمه‌ها خفته‌اند، با من حرف می‌زنند و به من- فارغ التحصیل دانشگاه علوم انسانی اروپا و استاد تاریخ تمدن دانشگاه ایران- درس می‌دهند، نخستین صفحه کتاب علوم انسانی را درس می‌دهند، نخستین درس تاریخ را می‌آموزند و برایم تمدن را معنی می‌کنند...

2) در قرآن کریم برای «گناه» از تعابیر «ذنب» و «إثم» و «جرم» استفاده شده؛ اما در بحث عبرت‌گیری از عاقبت گناهکاران، از این سه واژه، فقط اصطلاح «مجرم» را به کار برده است. (قرآن کریم، در مواردی که به عبرت‌گیری از عاقبت یک عده، تذکر داده، از آنها با تعابیر مکذِّب، مشرک، ظالم، مفسد، و مجرم به کار برده است که همگی غیر از کلمه «مجرم» معانی‌ای دارند که با معنای «گناهکار» اندکی تفاوت دارد) اما چرا؟

الف. یکی از هم‌خانواده‌های کلمه «جُرم» (= گناه)، «جَرم» (= قطع، بریدن) است و اهل لغت معتقدند که معنای این دو کلمه به هم مربوط است هرچند درباره نحوه ارتباط آن اختلاف نظر دارند (معجم المقاییس اللغة1/ 446[1]؛ الفروق فی اللغة/228 [2]؛ مفردات ألفاظ القرآن/192-194[3]). شاید وجه مهم عبرت گرفتن از گناهکار این باشد که گناهکار بالاخره از دنیا و لذت‌هایی که به خاطر آن گناه می کرده، جدا (قطع) می‌شود؛ و اینجاست که محل عبرت می‌باشد.

ب. کلمات «جرم» و «مجرم» را، نه در مورد هر گناهی، بلکه غالبا در مورد گناهانی که حیثیت اجتماعی دارند، به کار می‌بریم و اگرچه در کلمات اهل لغت عرب در این زمینه سخنی یافت نشد، اما با مشاهده موارد استعمال آن در قرآن، بعید نیست که واقعا همین مد نظر باشد. اگر چنین باشد، آنگاه، علت اینکه از میان سه واژه مذکور، این واژه انتخاب شده، این است که گناهانی واقعا امکان عبرت‌ گرفتن دارند، که در عرصه اجتماعی به چشم بیایند؛ و شاید به همین جهت است که عذاب‌های دنیوی مطرح در قرآن، همگی در مورد گناهان اجتماعی مطرح شده است.

ج. ...


[1] . و الجُرْم و الجَریمة:الذَّنْب و هو من الأوّل [= القطع]؛ لأنه کَسْبٌ، و الکَسْب اقتطاع‏

[2] . الجرم ما ینقطع به عن الواجب و ذلک أن أصله فی اللغة القطع و منه قیل للصرام الجرام و هو قطع التمر

[3] . أصل الْجَرْمُ: قطع الثّمرة عن الشجر، و رجل جَارِمٌ، و قوم جُرَّامٌ، و ثمر جَرِیمٌ. و الْجُرَامَةُ: ردی‏ء التمر الْمَجْرُومُ، و جعل بناؤه بناء النّفایة، و أَجْرَمَ: صار ذا جرم، نحو: أثمر و ألبن، و استعیر ذلک لکل اکتساب مکروه، و لا یکاد یقال فی عامّة کلامهم للکیس المحمود، و مصدره: جَرْمٌ، و قول الشاعر فی صفة عقاب: «جَرِیمَةُ ناهض فی رأس نیق» فإنه سمّى اکتسابها لأولادها جرما من حیث إنها تقتل الطیور، أو لأنّه تصورها بصورة مرتکب الجرائم لأجل أولادها، کما قال بعضهم: ما ذو ولد- و إن کان بهیمة- إلا و یذنب لأجل أولاده.فمن الْإِجْرَامِ قوله عزّ و جل: إِنَّ الَّذِینَ أَجْرَمُوا کانُوا مِنَ الَّذِینَ آمَنُوا یَضْحَکُونَ‏ [المطففین/ 29]، و قال تعالى: فَعَلَیَّ إِجْرامِی‏ [هود/ 35]، و قال تعالى: کُلُوا وَ تَمَتَّعُوا قَلِیلًا إِنَّکُمْ مُجْرِمُونَ‏ [المرسلات/ 46]، و قال تعالى: إِنَّ الْمُجْرِمِینَ فِی ضَلالٍ وَ سُعُرٍ [القمر/ 47]، و قال عزّ و جل: إِنَّ الْمُجْرِمِینَ، فِی عَذابِ جَهَنَّمَ خالِدُونَ‏ [الزخرف/ 74].و قوله عزّ و جل: «لا جَرَمَ» قیل: إنّ «لا» یتناول محذوفا، نحو «لا» فی قوله تعالى: «لا أُقْسِمُ» [القیامة/ 1]، ... و معنى جَرَمَ: کسب، أو جنى. و: أَنَّ لَهُمُ النَّارَ [النحل/ 62]، فی موضع المفعول، کأنه قال: کسب لنفسه النار. و قیل: جَرَمَ و جُرْمَ بمعنى، لکن خصّ بهذا الموضع «جَرَمَ» کما خصّ عمر بالقسم، و إن کان عمر و عمر بمعنى، و معناه: لیس بِجُرْمٍ أنّ لهم النار، تنبیها أنهم اکتسبوها بما ارتکبوه إشارة إلى قوله تعالى: وَ مَنْ أَساءَ فَعَلَیْها [الجاثیة/ 15].و قد قیل فی ذلک أقوال، أکثرها لیس بمرتضى عند التحقیق