781) سوره یس (36) آیه33 وَ آیَةٌ لَهُمُ الْأَرْضُ الْمَیْتَةُ أَ
بسم الله الرحمن الرحیم
781) سوره یس (36) آیه33
وَ آیَةٌ لَهُمُ الْأَرْضُ الْمَیْتَةُ أَحْیَیْناها وَ أَخْرَجْنا مِنْها حَبًّا فَمِنْهُ یَأْکُلُونَ
11 شوال 1439
ترجمه
و نشانهای برایشان همین زمین مرده است؛ آن را زنده گرداندیم و از آن دانهای بدر آوردیم که همانا از آن میخورند.
اختلاف قرائت[1]
نکات ادبی
آیَةٌ
«آیة» به معنای علامت و نشانه است؛ و درباره اینکه ماده اصلی این کلمه چه بوده، مورد اختلاف است:
برخی آن را از ماده «أیی» گرفتهاند:
- خواه از کلمه «أیُّ» (به معنای: کدامیک) از این ماده است (آیه را از این جهت آیه گفتهاند که هر چیزی را از چیز دیگر (هرکدام را از دیگری) متمایز میکند)
- یا از کلمه «تَاَیّی» به معنای «تعمد» (برافراشتن عمود و ستون) و تَثَبّت (ثابت و پابرجاماندن) است از آن جهت که آیه علامتی ثابت است که متعلق خود را همواره نشان میدهد؛
و برخی آن را از ماده «أوی» دانستهاند که:
- خود همین کلمه را برخی به معنای کنار هم جمع شدن دانستهاند (گفته میشود «جاء القوم بآیتهم: یعنی آن قوم با همه جماعتشان آمدند») و آنگاه وجه تسمیه «آیه» این است که حروف و کلمات را در کنار هم برای مقصودی واحد جمع می کند؛
- و برخی «أوی» را به معنای قصد کردن به سوی جایگاهی برای استراحت در آن دانستهاند و آنگاه «آیه» به معنای وسیلهای است که ما را به مقصود میرساند.
جلسه 229 http://yekaye.ir/al-baqarah-002-039/
الْأَرْضُ
ماده «أرض» در زبان عربی در معانی متعددی به کار رفته است که برخی اینها را به سه معنا برمیگردانند که دوتای آنها در قرآن کریم به کار نرفته است (یکی در معنای زکام و سرماخوردگی؛ دیگری در معنای «رعشه و تزلزل»). اما معنایی که با آن سر و کار داریم به هر چیزی که در موقعیت پست و پایین قرار گرفته، نقطه مقابل سماء و عُلُو باشد (معجم مقاییس اللغة، ج1، ص80)
برخی معتقدند که اصل معنای آن، همین کره زمین در مقابل آسمان بوده و به تَبَعِ آن بر هر چیز پست و پایینی در مقابل بالا اطلاق شده (مفردات ألفاظ القرآن، ص73)
و برخی هم توضیح دادهاند که هرگاه این کلمه در کنار «سماء» قرار بگیرد کاملا بر همین معنای مقابل «سماء» به کار میرود و شامل جمیع موجودات زمینی هم میشود؛ اما وقتی که به صورت مطلق به کار میرود (وَ الْأَرْضَ مَدَدْناها وَ أَلْقَیْنا فِیها رَواسِیَ، حجر/19؛ أَ لَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ کِفاتاً، مرسلات/25) غالبا خود کره زمین مورد نظر است؛ هرچند که گاه به قسمت و منطقه معینی از زمین هم اطلاق میشود (یا قَوْمِ ادْخُلُوا الْأَرْضَ الْمُقَدَّسَةَ، مائده/21؛ وَ ما تَدْرِی نَفْسٌ بِأَیِّ أَرْضٍ تَمُوتُ، لقمان/34) (التحقیق فى کلمات القرآن الکریم، ج1، ص75-76)
این کلمه، مونث مجازی است (صفات آن مونث میشود مانند همین تعبیر «الأرض المیتة» (یس/33) یا «الأرض المقدّسه» (مائده/21) هرچند جمع آن، علاوه بر «أراضی» به صورت «أَرَضُون» و «أرَضین» هم به کار رفته که تبیین آن معرکه آراء شده است.[2]
به نظر میرسد که همین در مقابل «سماء» بودن ظرفیتی را در این کلمه قرار داده که استعمال آن در قرآن لزوما برای اشاره به زمین جسمانی نباشد؛ چنانکه حتی برخی در توضیح آیه «اللَّهُ الَّذی خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ یَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَیْنَهُنَّ» (طلاق/12) و نیز روایاتی که از هفت زمین در قبال هفت آسمان سخن میگوید این احتمال را مطرح کردهاند که مقصود از هر زمینی، آسمانِ تحت آسمان بالاتر است؛ و بدین ترتیب، هفت آسمان و یک زمین داریم که شش آسمانِ آن، هریک زمینی برای آسمان بالاتر از خود است. (التحقیق فى کلمات القرآن الکریم، ج1، ص76-77)
در احادیث، این توسعه معنایی «أرض» جدی گرفته شده و تعابیر زمین دل، زمین جان و ... - دست کم به طور استعاری - رایج است؛ و برخی روایات، برخی از تعابیر «أرض» در قرآن را بر همین معانی توسعهیافته نیز اطلاق کردهاند.
کلمه «أرض» و بدون هیچ مشتقی 461 بار در قرآن کریم به کار رفته است.
الْمَیْتَةُ
قبلا بیان شد که ماده «موت» را در اصل به معنای از بین رفتن قوت و توانایی چیزی دانسته اند و به لحاظ معنایی «مَوت» و «ممات» درست نقطه مقابل «حیات» است.
به کسی که مرده باشد «مَیِّت» گویند (یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ؛ روم/19) که جمع آن «أموات» (وَ ما یَسْتَوِی الْأَحْیاءُ وَ لاَ الْأَمْواتُ؛ فاطر/22) و «موتی» (کَذلِکَ یُحْیِ اللَّهُ الْمَوْتی؛ بقره/73) است. اما کسی که در حال مرگ است را «مائت» گویند و در مورد آیه «إِنَّکَ مَیِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَیِّتُونَ» (زمر/30) هم گفتهاند این به لحاظ آینده است. و کلمه «مَیِّت» گاه به صورت مخفف هم به صورت «مَیْت» بیان میشود (أَ وَ مَنْ کانَ مَیْتاً فَأَحْیَیْناهُ، انعام/122؛ بَلْدَةً مَیْتاً، زخرف/11 و زخرف/11)
و زمینی را که لمیزرع باشد و حیات در آن جریان نداشته باشد «موات» یا «مَوَتان» (در مقابل «حَیَوان») گویند؛ و البته قرآن کریم تعبیر «مَیِّت» را برای سرزمین نیز به کار برده است: «فَسُقْناهُ إِلی بَلَدٍ مَیِّتٍ»(فاطر/9).
«مَیْتَة» (مردار) (حُرِّمَتْ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةُ، مائدة/3؛ إِلَّا أَنْ یَکُونَ مَیْتَةً، أنعام/145) به جانداری گویند که روحش بدون ذبح از بدنش جدا شده باشد، یعنی به مردارِ حیوانِ حلال گوشتی که اگر ذبح میشد گوشتش قابل خوردن میبود و البته در قرآن کریم برای زمین هم به کار رفته است (وَ آیَةٌ لَهُمُ الْأَرْضُ الْمَیْتَةُ أَحْیَیْناها؛ یس/33)
«مِیتة» دلالت بر حالت خاص می کند؛ و برای مردنی خاص، خوب یا بد به کار میرود (مَات مِیتةً جاهلیَّة).
«مَوته» (إِنْ هِیَ إِلاَّ مَوْتَتُنَا الْأُولی، دخان/35؛ لا یَذُوقُونَ فیهَا الْمَوْتَ إِلاَّ الْمَوْتَةَ الْأُولی، دخان/56) ظاهرا دلالت بر «دفعه واحده» (یکبار) دارد.
وقتی این ماده به باب افعال برود متعدی می شود و به معنای «میراندن» است (وَ أَنَّهُ هُوَ أَماتَ وَ أَحْیا؛ نجم/44)
جلسه 722 http://yekaye.ir/al-fater-35-22/
أَحْیَیْنا
ماده «حیی» (و چهبسا «حیو»، کتاب العین، ج3، ص317) در اصل، دست کم بر دو معنا دلالت دارد: یکی حیات و زندگانی، و نقطه مقابل مرگ؛ و دیگری حیا و شرم، و نقطه مقابل وقاحت و بیشرمی؛ البته برخی معنای اصلی را همان معنای اول دانسته و مدعیاند که چون بازگشت حیا و شرم به حفظ خویشتن است از ضعف و نقص و دوری از عیب و زشتی، در واقع مشتمل است بر طلب سلامت و حیات و از این جهت حیا هم به همان معنای حیات برمیگردد و معنای جامع مفهوم «حیات» را هم تحقق هر چیزی که قوام و بقای شیء در گروی آن است (اعم از اجزای ظاهری و باطنی و نظم آنها و شرایط لازمه) دانستهاند؛
این ماده برای دلالت بر معنای «حیا» در زبان عرب غالبا در باب استفعال (استحیاء) به کار میرود (کانَ یُؤْذِی النَّبِیَّ فَیَسْتَحْیی مِنْکُم وَ اللَّهُ لا یَسْتَحْیی مِنَ الْحَق؛ احزاب/53)؛ هرچند در قرآن کریم این ماده در باب استفعال به معنای «طلب زنده ماندن» هم به کار رفته است (یُذَبِّحُونَ أَبْناءَکُمْ وَ یَسْتَحْیُونَ نِساءَکُمْ؛ بقره/49 و ابراهیم/6).
وقتی این ماده به باب افعال (إحیاء) میرود، متعدی میشود (زنده کردن) و استعمال این ماده در باب إفعال در قرآن بسیار زیاد است که آیه حاضر نمونهای از آن است.
جلسه 722 http://yekaye.ir/al-fater-35-22/
به لحاظ نحوی، جمله «أحییناها» را میتوان جمله استینافیه در مقام بیان «أرض» دانست؛ و یا حال، و حتی زمخشری بر این باور است که میتوان آن را صفت برای «أرض» قلمداد کرد (الکشاف، ج4، ص14)[3] که اگرچه برخی همچون بیضاوی نیز این تحلیل را پسندیدهاند (أنوار التنزیل، ج4، ص267)[4]؛ اما کسانی همچون ابوحیان بشدت بر این تحلیل او خرده گرفتهاند. (البحر المحیط، ج9، ص64)[5]
حَبًّا
ماده «حبب» در معانی متعددی به کار رفته است؛ دو معنای رایجتر آن، که در قرآن کریم به کار رفته، یکی «دوست داشتن» است و دیگری «دانه».
برخی اساساً به سه اصل و ریشه مستقل برای این ماده باور دارند: یکی همین معنای «دانه»، دیگری لزوم و ثبات (که محبت و دوست داشتن را به این معنا برمیگردانند) و سوم کوتاه بودن (قِصَر) (معجم مقاییس اللغة، ج2، ص26) است. اما دیگران همان دو معنا را اساسی دانستهاند؛ و در این میان،برخی همه این معانی را به «دوست داشتن» برمیگردانند و میگویند «دانه» هم از این جهت که محبوب کشاورز است، «حبّ» نامیده شده (التحقیق فى کلمات القرآن الکریم، ج2، ص178-180) و برخی هم «دوست داشتن» را به «دانه» برمیگردانند با این توضیح که اصل این کلمه برای گندم و جو و سایر دانههای خوردنی به کار میرفته، سپس تعبیر «حَبَّةُ القلب» از باب تشبیه قلب به شکل دانه به کار رفته؛ و از اینجا تعبیر «حَبَبْتُ فلانا» در اصل به این معنا بوده که «حبهی قلبم به تو اصابت کرد» و بتدریج برای دوست داشتن به کار رفته است. (مفردات ألفاظ القرآن، ص214)
در هر صورت، معنای «دانه» یکی از معانی پرکاربرد این ماده است. این کلمه، علاوه بر به دو صورت «حَبّ» (إِنَّ اللَّهَ فالِقُ الْحَبِّ وَ النَّوى، أنعام/95؛ فَأَنْبَتْنا بِهِ جَنَّاتٍ وَ حَبَّ الْحَصِیدِ، ق/9) و «حَبّة» (کَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنابِلَ فِی کُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ، بقرة/261؛ وَ لا حَبَّةٍ فِی ظُلُماتِ الْأَرْضِ، أنعام/59) در زبان عربی به صورت «حِبّة» (جمعِ «حِبّ») نیز به کار رفته است؛ برخی گفتهاند با فتحه برای دانههایی که خودشان خوراکیاند (بویژه گندم و جو) به کار میرود، اما با کسره برای اشاره به دانههایی که «بذر» گیاهان هستند، میباشد؛ و این نیز گفته شده که به دانهی هر چیز دانهداری (یعنی حتی عدس و لوبیا و ...) «حِبّ» گفته میشود و تنها به دانههای گندم و جو «حَبّ» اطلاق میگردد (معجم مقاییس اللغة، ج2، ص26)
ماده «حبب» جمعاً 94 بار در قرآن کریم به کار رفته است که از این تعداد، 12 مورد در معنای «دانه» و 82 مورد در معانی مربوط به دوست داشتن به کار رفته است.
حدیث
1) از پیامبر اکرم ص روایت شده است که فرمود: همانا خداوند سبحان میفرماید: اگر بندگانم مرا اطاعت کنند شبها با باران سیرابشان کنم و در روز خورشید را بر آنان طلوع دهم و دیگر صدای رعد را نشنوند!
مجمع البیان، ج6، ص434
وَ رُوِیَ عَنِ النَّبِیِّ ص أَنَّهُ قَالَ:
إِنَّ رَبَّکُمْ سُبْحَانَهُ یَقُولُ لَوْ أَنَّ عِبَادِی أَطَاعُونِی لَأَسْقَیْتُهُمُ الْمَطَرَ بِاللَّیْلِ وَ أَطْلَعْتُ عَلَیْهِمُ الشَّمْسَ بِالنَّهَارِ وَ لَمْ أُسْمِعْهُمْ صَوْتَ الرَّعْدِ!
احادیث بعدی را فردا در کانال میگذارم
2) از امام سجاد ع روایت شده است:
حضرت قائم - عجل الله تعالی فرجه الشریف - از مدینه راه میافتند تا به منطقه حفر* میرسند و به لحاظ آذوقه بشدت در تنگنا قرار میگیرند؛ [همانجا میخوابند] آنگاه صبح میکنند در حالی که برایشان محصولاتی روییده است؛ از آن می خورند و زاد و توشه برمیگیرند و این همان سخن خداوند متعال است که فرمود «و نشانهای برایشان همین زمین مرده است؛ آن را زنده گرداندیم و از آن دانهای بدر آوردیم که همانا از آن میخورند.»سپس به مسیر خود ادامه میدهند تا به قادسیه میرسند در حالی که مردم در کوفه جمع شده و با سفیانی بیعت کردهاند!
سرور أهل الإیمان فی علامات ظهور صاحب الزمان عج، ص100
[و ممّا ننقله من کتاب فضل بن شاذان المقدّم ذکره ما رواه الحسن بن محبوب] یرفعه إلى أبی خالد الکابلی، عن علیّ بن الحسین علیه السّلام، قال:
یَقْبلُ الْقَائِمُ ع مِنْ الْمَدِینَةِ حَتَّى یَنْتَهِیَ إِلَى الحفرِ وَ تُصِیبُهُمْ مَجَاعَةٌ شَدِیدَةٌ قَالَ فَیَصبحونَ وَ قَدْ نَبَتَتْ لَهُمْ ثَمَرَةٌ فیَأْکُلُونَهَا وَ یَتَزَوَّدُونَ مِنْهَا [وَ هُوَ] قَوْلُ الله تَعَالَى «وَ آیَةٌ لَهُمُ الْأَرْضُ الْمَیْتَةُ أَحْیَیْناها وَ أَخْرَجْنا مِنْها حَبًّا فَمِنْهُ یَأْکُلُونَ» ثُمَّ یَسِیرُ حَتَّى یَنْتَهِیَ إِلَى الْقَادِسِیَّةِ وَ قَدِ اجْتَمَعَ النَّاسُ بِالْکُوفَةِ وَ بَایَعُوا السُّفْیَانِیَّ.
*پینوشت:
منطقه «الحفر» در شمال شرقی عربستان و در مسیر به سمت بصره و کوفه قرار دارد. [در بحارالانوار، ج52، ص387[6] این کلمه به صورت «أجفر» ثبت شده که آن هم منطقهای نسبتا نزدیک به «الحفر» است و هر دوی اینها را در نقشه گوگل میتوانید مشاهده کنید]
3) از امام کاظم ع درباره این سخن خداوند که میفرماید «زمین را بعد از مرگش زنده میگرداند (روم/50) روایت شده است:
[مطلب فقط] این نیست که با باران زندهاش کند؛ ولیکن خداوند مردانی را برمیانگیزاند که عدل را احیا میکنند و با احیای عدل زمین زنده میشود وقطعا اقامه حدود الهی برای زمین سودمندتر است از بارانی که چهل صبحگاه ببارد.
الکافی، ج7، ص174
أَحْمَدُ بْنُ مِهْرَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ مُوسَى بْنِ سَعْدَانَ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْحَجَّاجِ عَنْ أَبِی إِبْرَاهِیمَ ع فِیقَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ «یُحْیِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها» قَالَ:
لَیْسَ یُحْیِیهَا بِالْقَطْرِ وَ لَکِنْ یَبْعَثُ اللَّهُ رِجَالًا فَیُحْیُونَ الْعَدْلَ فَتُحْیَا الْأَرْضُ لِإِحْیَاءِ الْعَدْلِ وَ لَإِقَامَةُ الْحَدِّ لِلَّهِ أَنْفَعُ فِی الْأَرْضِ مِنَ الْقَطْرِ أَرْبَعِینَ صَبَاحاً.
تدبر
1) «وَ آیَةٌ لَهُمُ الْأَرْضُ الْمَیْتَةُ أَحْیَیْناها وَ أَخْرَجْنا مِنْها حَبًّا فَمِنْهُ یَأْکُلُونَ»
در آیه قبل، به مساله معاد اشاره کرد و در این آیه ظاهرا نشانهای بر معاد میآورد؛ و آن زنده شدن زمین مرده، و روییدن گیاهان جاندار از دل خاک بیجان است.
2) «وَ آیَةٌ لَهُمُ الْأَرْضُ الْمَیْتَةُ أَحْیَیْناها وَ أَخْرَجْنا مِنْها حَبًّا فَمِنْهُ یَأْکُلُونَ»
اینکه زمین مرده را زنده میکند و از آن دانهای بیرون میآورد را نشانه و آیهای «برای آنان» دانستهاست؛ اما آیه و نشانهای «بر چه چیزی»؟
الف. بر قدرت بر معاد و زنده کردن تمام کسانی که هلاک شده بودند و کسی امید به بازگشتشان نداشت (مجمعالبیان، ج8، ص661) (با توجه به دو آیه قبل)
ب. نشانهای برای وابستگی شدید آنان به خداوند، که آنان را به شکرگزاری و پیروی از تعالیم خداوند تشویق کند (از این جهت که بر «خوردن آنان» تاکید کرد و نیز با توجه به دو آیه بعد، و بویژه آیه35)
ج. اینها نشانههایی از آفرینش و تدبیر است که بر ربوبیت خداوند دلالت میکند (المیزان، ج17، ص85) و در واقع، برهانی بر توحید و منزه دانستن خداوند از هرگونه شریک (با توجه به باور مشرکانهای که در آیات قبل، به مخاطبان پیامبر نسبت داد؛ و نیز با توجه به آیه 36 که بر تنزیه خداوند و خالقیت مطلق او تاکید میورزد).
د. ...
نکته تخصصی آیهشناسی
این گونه نیست که یک چیز تنها برای یک امر بتواند نشانه قرار گیرد؛ بلکه یک نشانه میتواند نشانه چندمنظوره باشد. مثلا علامت × هم میتواند نشانه عمل ضرب در حساب باشد، هم نشانه رد کردن و نپذیرفتن (در مقابل نشانه √) و ... . در مورد آیات الهی هم لزوما این گونه نیست که هر آیهای فقط بر یک امر خاص دلالت داشته باشد؛ بلکه هر چیزی ممکن است از زوایای مختلف برای امور مختلفی آیه باشند؛ به طوری که اگر نگاه آیهبین انسان باز شود، هر پدیدهای از آفریدههای خدا و بلکه هر واقعهای که رخ میدهد، میتواند برای شخص او آیهای باشد که در حالی که حاوی نکاتی عام هست، راه سعادت شخص او را نیز به طور خاص نشان دهد.
3) «وَ آیَةٌ لَهُمُ الْأَرْضُ ...»
بهترین دلیل براى عموم مردم، آن است که دائمى، عمومى، غیر قابل انکار، ساده و همه جایى باشد. (تفسیر نور، ج9، ص539)
4) «وَ آیَةٌ لَهُمُ الْأَرْضُ الْمَیْتَةُ أَحْیَیْناها وَ أَخْرَجْنا مِنْها حَبًّا فَمِنْهُ یَأْکُلُونَ»
آیا زمین واقعا آن گونه که ما تصور میکنیم موجودی بیجان است یا خداوند در او هم حیات جاری کرده است؟
تاملی در راستای علم دینی
آیا اینکه دانه از دل زمین میروید تنها و تنها به عنصر حیات در دانه اشاره دارد؛ یا باید حیاتی هم در زمین باشد که بتواند به دانه در رویاندنش امداد رساند؟
واقعا مرز موجود زنده و غیرزنده چیست؟
ضمنا آیا پاسخ این سوال، پاسخی عقلی و فلسفی باید باشد یا پاسخی حسی و تجربی محض؟
و اگر پاسخی عقلی و فلسفی است، آیا چنین نیست که رشته زیستشناسی، علیرغم ظاهر تجربیاش، بشدت از پیشفرضهای فلسفی خاصی تغذیه میکند؟!
اینها را فردا در کانال میگذارم
5) «وَ آیَةٌ لَهُمُ الْأَرْضُ الْمَیْتَةُ أَحْیَیْناها وَ أَخْرَجْنا مِنْها حَبًّا فَمِنْهُ یَأْکُلُونَ»
در این آیه و آیات بعد، برخی از امور عالم را برمیشمرد و نام آیه بر آنها مینهد.
نکته تخصصی معرفتشناسی: نگاه آیهبین
آیه، یعنی علامت و نشانه، و علامت و نشانه بودن یک چیز، وصفی است که از نسبت او با امری دیگر درمیآید. نمونه ساده آن علائم رانندگی است: اگر کسی با تخصصهای مختلف فیزیک و شیمی به شناساییِ یک تابلوئی راهنمایی و رانندگی بپردازد، نکات متعددی درباره جنس آهن آن، طول موجهای رنگهای آن، مقاومت آن در سرما و گرما، و ... میتواند بفهمد، اما اینها هیچیک نکتهای درباره علامت و نشانه بودن آن نمیگوید. اگرچه سازنده یک تابلوی رانندگی، در ساخت آن به بسیاری از این امور توجه دارد، اما این تابلو بدین جهت ساخته و نصب نشده است که افراد خود آن را بررسی کنند؛ بلکه ساخته شده تا علامت و نشانهای باشد برای فهماندن مطالبی به رانندگان درباره وضعیت مسیری که میخواهند بپیمایند.
خداوند همه جهان را آیه آفریده است و در آیات پیش رو، از زمین و دانهای که میروید و باغها و رودهایی که در آن جاری است تا زوجیت اشیاء و شب و روز و ماه و خورشید و کشتیای که در دریا روان است و اینها را به عنوان آیه به رخ ما میکشد؛ اینها هم آیات قرآناند هم آیات خلقت، اما ما چه اندازه اینها را به عنوان «آیه» می بینیم و از نشانهها به آنچه نشانهها میخواهند ما را بدان رهنمون سازند، رهنمون میشویم؟
علم دینی و نگاه آیهای
قبلا اشاره شد که یکی از نقطهضعفهای مدرن علم جدید این است که به بهانه روش تجربی، میکوشد نگاه آیهای به عالَم و آدم را به محاق بَرَد، بلکه علمی بودن چنان نگاهی را انکار کند.
(بویژه در جلسه 229، تدبرهای 3 و 4: http://yekaye.ir/al-baqarah-002-039/ )
اسفبارتر این است که این ادبیات غلط در جامعه متدینان و حتی حوزویان هم شیوع پیدا کرده و کلمه «علم» را معادل «علم تجربی» ، آن هم علمی که روش صرفا حسی دارد و هیچ توجهی به مبدا و معاد ندارد و نگاه آیهای به عالَم را خرافات میشمرد، قلمداد میکنند؛ بهانهشان هم این است که "ما کلمه «علم» را معادل «science» به کار میگیریم؛ و کلمه «science» در ادبیات غربی به معنای «علم صرفاً تجربی» است". غافل از اینکه کاربرد همین کلمه «science» در فرهنگ غربی در این معنای مبتذل، تنها در یک قرن اخیر و به خاطر غلیه رویکردهای پوزیتیوستی و مادیگرایانه در ساحت علم، به چنین انحرافی مبتلا شده و تا پیش از آن، «science» (و بویژه ریشه اصلی لاتینی آن: scientia) برای رشتههای الهیات هم تعبیر به کار میرفت (سید حسین نصر، معرفت و معنویت، ص)؛ اما چه کنیم که غربزدگی و اصرار به همراهی با غربیان، مجال دیدن حقیقت را از بسیاری از مدعیان تفکر دینی هم سلب کرده است!
اهمیت تزریق نگاه آیهای به امور بقدری است که برخی از بزرگان - مانند آیت الله جوادی آملی - یکی از مهمترین گامها در تحقق علم دینی را همین نکته میدانند؛ یعنی هر چیزی را در پیوند با مبدا و معاد دیدن (منزلت عقل در هندسه معرفت دینی، جوادی آملی، ص135-137)
6) «فَمِنْهُ یَأْکُلُونَ»
جار و مجرور (منه) علی القاعده باید بعد از متعلَقِ خویش بیاید؛ اینکه مقدم شده نشان از تاکید خاصی بر آن است؛ وجه آن چیست؟
الف. چون اغلب خوراک انسانها که با آن زندگی میگذرانند، از «دانه»ها (غلات: گندم و برنج و ...) است؛ از این جهت آن را مقدم آورده است. (أنوار التنزیل (بیضاوی)، ج4، ص267؛ تفسیر الصافی، ج4، ص252[7])
ب. شاید میخواهد به وجه خاصی از آیه بودن آنها اشاره کند؛ یعنی اگر به همین دانهها بنگرید ارتباط آن با خودتان را میبینید که زندگی شما - که نیازمند خوراک است - به همین دانههایی وابسته است که پیش از اینکه شما پا به هستی بگذارید در زمین برای شما مهیا شده بود؛ آیا این نشانهای نیست بر اینکه تدبیر شما یکسره در بیرون شما رقم خورده و به دست خداست، و شما تماما به خدا وابستهاید؟!
ج. ...
7) «وَ آیَةٌ لَهُمُ الْأَرْضُ الْمَیْتَةُ أَحْیَیْناها وَ أَخْرَجْنا مِنْها حَبًّا فَمِنْهُ یَأْکُلُونَ»
در بسیاری از احادیث، دل انسان به «زمین» تشبیه شده است؛ و بارها از مرگ دل ویا چگونگی زنده شدن آن سخن به میان آمده است. همچنین از اینکه این دل (بویژه دل جوان) همچون زمین بایری است که هر چیزی در آن میتوان کاشت[8]؛ طبیعتا هر دانهای که کاشته شود، زمانی هم به ثمر مینشیند و میوه میدهد.
اگر اضافه کنیم که خوردن و طعام و ... فقط به یک سلسله اعمال جسمانی اطلاق نمیشود، بلکه علمی هم که میآموزیم مهمترین مصداق غذایی که میخوریم معرفی شده است (کافی، ج1، ص50)[9] آنگاه چهبسا مراد از آیه بودن زمین که در این آیه و آیات بعد مورد توجه قرار گرفته است، صرفا در همین معنای اولیهاش خلاصه نشود، بلکه خود همین آیه نیز آیه و علامت و نشانهای باشد برای بسیاری از حقایق دیگر، که انسان باید جدی بگیرد.
تفصیل این نکته بر عهده خود شما.
[1] . قرأ نافع و ابوجعفر و شیبة «الْمَیِّتَةُ»» بتشدید الیاء و قرأ الجماعة بتخفیفها «الْمَیْتَةُ» (المعجم القرائات، ج7، ص476)
[2] . جوهری تصریح میکند که جمع سالم آن «أرضات» است؛ اما تعبیر جمع آن به صورت جمع مذکر «أرضون» هم به کار رفته و چنین تعلیل میکند که گاه که کلمه مونث به «ت« تانیث ختم نمیشود آن را شبیه مذکر جمع میبندند (الصحاح، ج3، ص1063) اما این جمع بقدری رایج است که بسیاری از کتب لغت اصلا اشارهای به «أرضات» نکردهاند و تنها از «أَرَضُون» به عنوان جمعِ آن یاد کردهاند. (مثلا: مفردات ألفاظ القرآن، ص73؛ معجم مقاییس اللغة، ج1، ص80) برخی چنین جمعی و بلکه جمع آن به صورت «أراضی» را اساساً غیرفصیح دانسته و معتقدند که به همین جهت در قرآن کریم نیامده است! (التحقیق فى کلمات القرآن الکریم، ج1، ص76) شاید با توجه به اینکه حرف «ر» در حالت جمع، فتجه میگیرد بتوان این احتمال را مطرح کرد که اساساً جمع آن به صورت «أرضون» جمع مکسر است نه جمع سالم؛ چرا که در جمع سالم حرکات سایر حروف غالبا تغییر نمیکند.
[3] . و أَحْیَیْناها استئناف بیان لکون الأرض المیتة آیة، و کذلک نسلخ: و یجوز أن توصف الأرض و اللیل بالفعل، لأنه أرید بهما الجنسان مطلقین لا أرض و لیل بأعیانهما، فعوملا معاملة النکرات فی وصفهما بالأفعال، و نحوه: «و لقد امر على اللّئیم یسبنی»
[4] . أَحْیَیْناها خبر لـ«الْأَرْضُ»، و الجملة خبر آیَةٌ أو صفة لها إذ لم یرد بها معینة و هی الخبر أو المبتدأ و الآیة خبرها، أو استئناف لبیان کونها آیَةٌ.
[5] . و أَحْیَیْناها: استئناف بیان لکون الأرض المیتة آیة، و کذلک نسلخ. و قیل: أحییناها فی موضع الحال، و العامل فیها آیة بما فیها من معنى الإعلام، و یکون آیة خبرا مقدما، و الأرض المیتة مبتدأ فالنیة بآیة التأخیر، و التقدیر: و الأرض المیتة آیة لهم محیاة کقولک: قائم زید مسرعا، أی زید قائم مسرعا، و لهم متعلق بآیة، لا صفة. و قال الزمخشری: و یجوز [...] یسبنی. انتهى. و هذا هدم لما استقر عند أئمة النحو من أن النکرة لا تنعت إلا بالنکرة، و المعرفة لا تنعت إلا بالمعرفة، و لا دلیل لمن ذهب إلى ذلک. و أما یسبنی فحال، أی سابا لی، و قد تبع الزمخشری ابن مالک على ذلک فی التسهیل من تألیفه.
[6] . مرحوم مجلسی (و نیز شیخ حر عاملی در إثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، ج5، ص215) این حدیث را نه از این کتاب علی بن عبدالحمید نیلی (متوفی 803)بلکه از کتاب دیگر او، به نام الغیبة (که ظاهرا کتابی که ما از وی نقل کردیم، خلاصهای از آن کتاب است که توسط خود او تالیف شده) نقل کردهاند که در نقل این دو، جمله اول بدین صورت ثبت شده است: یَقْتُلُ الْقَائِمُ ع مِنْ أَهْلِ الْمَدِینَةِ حَتَّى یَنْتَهِیَ إِلَى الْأَجْفَرِ وَ یُصِیبُهُمْ مَجَاعَةٌ شَدِیدَةٌ قَالَ فَیَضِجُّونَ وَ قَدْ نَبَتَتْ ... .
[7] . فَمِنْهُ یَأْکُلُونَ قدم الصلة للدلالة على أن الحب معظم ما یؤکل و یعاش به
[8] . مثلا در نامه 31 نهجالبلاغه آمده: «وَ إِنَّمَا قَلْبُ الْحَدَثِ کَالْأَرْضِ الْخَالِیَةِ مَا أُلْقِیَ فِیهَا مِنْ شَیْءٍ قَبِلَتْه»
[9] . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِیهِ عَمَّنْ ذَکَرَهُ عَنْ زَیْدٍ الشَّحَّامِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «فَلْیَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلى طَعامِهِ» قَالَ قُلْتُ مَا طَعَامُهُ؟ قَالَ عِلْمُهُ الَّذِی یَأْخُذُهُ عَمَّنْ یَأْخُذُهُ.